فوزيه در واكنش به هرزگي محمد رضا پهلوي با ناراحتي به نزد رضا شاه رفته و وي را در جريان امر قرار مي دهد. رضا شاه از اين اقدام پسر بسيار ناراحت بود. گويا او را توبيخ كرد و حتي به وليعهد تذكر داده كه اگر به چنين رفتارهايي ادامه دهد، او را از وليعهدي عزل ميكند.
مقدمه:
داستان شاه و فوزيه، حكايت شاهزادهاي مصري به نام فوزيه ، دختر ملك فواد و ملكه نازلي، بزرگ شده از خاندان سلطنتي ، كه بيش از يك صد و چهل سال سابقهي فرمانروايي داشت؛ و با وجود بعد مسافت، اختلافات مذهبي، مخالفت قانون اساسي ايران با ملكهي غير ايراني، .... مورد توجه رضا شاه قرار گرفت.
فوزيه دختري 17 ساله، زيبا و به قول برخي با شخصيت بود؛ هر چند ميتوان گفت كه شخصيت و محبوبيت فوزيه نه به خاطر اخلاق و نجابت اوست، بلكه به دليل روحيه اطاعت پذيري او ميباشد. اگر چه فوزيه متولد مصر و از پدري عرب به دنيا آمده بود ؛ اما خصوصيات و نژاد آلبانيايي خود را حفظ كرده و داراي پوستي سفيد و چشماني آبي نافذ بود.
نويسندهاي به نام سيسل مينويسد: "اگر بوتيچلي زنده بود و ميخواست تابلوي ونوس آسيا يا بهار را نقاشي كند، مدل او ميتوانست فوزيه باشد "(1)
سرانجام اين ازدواج صورت ميگيرد، اما دوام زيادي نداشت؛ و پس چند سال فوزيه ايران را ترك و به مصر رفت و تلاشهاي دربار ايران از جمله دكتر قاسم غني براي بازگرداندن وي كارساز نيست. البته نبايد نقش اردك سياه (اشرف) را در توطئه و جدايي شاه و فوزيه ناديده گرفت. ازدواج شاه و فوزيه تحميلي بود تا عاطفي، و بيشتر جنبه سياسي داشت. و در ميان مردم چندان با استقبال روبه رو نشده و به گونهاي در رد و نكوهش آن شعرها سرودند كه نمونه زير از آن جمله است:
خيرخواهان انگلو ساكسون
دختري را به شوهري دادند
خارقالعاده نه، پس عالي است
چون كه نه سيم و نه زري دادند
بل براي بقاي آقايي
كلفتي را به نوكري دادند
البته در آن زمان مفتشهاي شهرباني و اداره تأمينات خيلي تلاش كردند بلكه شاعر را بيابند ولي بيهوده(2) ....
*شخصيت فوزيه:
شخصيت فوزيه در خانوادهاي كه حساسيت، شكاكيت و خشونت ملكه نازلي (سربريدن كنيز مراكش توسط ملكه نازلي كه فوزيه شاهد آن بود)، و از سوي ديگر هوسراني و بيشخصيتي ملك فواد نمود پيدا ميكند، شكل ميگيرد.(3) فوزيه به دليل توجهات بيش از حد فواد و ملكه نازلي به فاروق، عقب نشيني ميكند و شخصيت درونگرا پيدا ميكند. محبوبيت فوزيه نه به خاطر نجابت و اخلاق اوست بلكه به خاطر شخصيت درونگراي او بود.(4)
فردوست ظواهر و حالات فوزيه را بسيار دقيق بيان ميكند؛ اما به غلط روي آن ارزشگذاري ميكند. فردوست ميگويد: "او (فوزيه) يك زن بسيار خجالتي بود، هر بار با كسي صحبت ميكند بلافاصله صورتش قرمز ميشد، چون پوست سفيد داشت ناراحتياش كاملا نمايان ميشد ... "(5)
تيپ درونگرايي چون فوزيه كم كم به انزوا ميگرايد؛ دليل آن هم واضح و روشن است، چون استقلال رأي نداشته و اعتماد به نفس در او كشته شده است، و نميتواند در اجتماعات حضور داشته باشد و در جمع شركت كند. و به همين دليل دچار خستگي و فرار از اجتماع ميشود.(6)
فردوست ميگويد: "فوزيه به هيچ وجه با مستخدمين ايراني سر و كار نداشت، محرم او يك كلفت مصري بود، كه با خود آورده بود، تنها هم صحبت او همين كلفت بود، و تلاش نميكرد ميان ايرانيان دوست پيدا كند و با خانواده شاه و خواهران محمدرضا پهلوي خيلي سرد برخورد ميكرد. اصولا طبيعتش اين طور بود، و تعمدي در كار نبود، ولي شمس و اشرف بر اساس وظيفه روزانه چند دقيقه به ديدار او ميآمدند، محسوس بود كه فوزيه هيچ لذتي از مصاحبت آنان نميبرد؛ فوزيه به هيچ وجه در مسائل اجتماعي شركت نميكرد، و در حضور جمعيت بسيار ناراحت ميشد ".(7)
از مطالب فوق هويدا است كه فوزيه به سبب ضعف شخصيتي و عدم اعتماد به نفس و نيز به دليل شرايط سوء تربيتي گذشته، تنها با كساني ارتباط برقرار ميركد كه قبلا آنان را پذيرفته است، مانند سفير مصر و همسرش و كلفت مصري.(8)
فوزيه زماني كه به ايران ميآيد، عليرغم خشونت و ايرادهاي بنياسرائيلي ملكه مادر، بلافاصله در دل رضا خان جاي ميگيرد، رضا خان قلدر كه از اطاعت به عنوان يك عنصر ارزشي ياد ميكند، آن را در قالب فوزيه ميبيند و او را مورد محبت قرار ميدهد.
* شخصيت محمدرضا:
محمدرضا پهلوي، فرزند دوم خانواده نظامي ، در 4 آبان 1298 ش به دنيا آمد، فرزند اول خانواده (شمس) سه سال پيش از وي، اشرف همزمان با محمدرضا و عليرضا سه سال بعد از وي به دنيا آمد. هنگام تولد محمدرضا ، رضا خان فقط يك قزاق بود.(9)
محمدرضا به دليل مشغله زياد پدر، در يك فضاي كاملا زنانه و تحت قدرت مادرش، بزرگ شد، او با داشتن مادري قوي و با خصوصيات تندخويانه و سرسخت، حامي قويي داشت. او خود در اين مورد ميگويد: "من شخصا دين بيحسابي به مادر دارم ".(10)
شخصيت محمدرضا در نخستين سالهاي زندگي خود، در خانهاي شكل گرفت و پرورش يافته بود كه ساكنان آن را عمدتا زنان تشكيل ميدادند، خواهر بزرگش سه سال قبل از وي متولد شده بود و عزيز در دانه مادرش بود. محمدرضا با اشرف پيوند ويژهاي داشت. مادر و خواهرانش همواره به عنوان حاميان او به حساب ميآمدند و اينها نقش اصلي را در تعليم و تربيت وي داشتند و عامل مهمي در جذب و يا طرد وي به سوي مسائل مختلف محسوب ميشدند؛ اما پدرش ، رضا خان ، منشاء ترس و وحشت بود.(11)
رضا خان پس از رسيدن به قدرت (پادشاهي) ، 7 سال پس از تولد محمدرضا ، رسما به عنوان شاه ايران تاجگذاري كرد، وي در اين مراسم محمدرضا را كه از لحاظ جثه و بنيهي بدني از ساير خواهران و برادران خود ضعيفتر بود به وليعهدي برگزيد؛ و بدين ترتيب تحولي اساسي در زندگي محمدرضا پديد آمد.(12)
به دستور رضا شاه، محمدرضا از مراقبت و توجهات مادر و خواهرانشان دور شد و در كاخي جداگانه و به گونهاي بسيار مقرراتي زندگي را آغاز نمود تا به عنوان پادشاه آينده تعليم ببيند. هدف رضا خان اين بود كه محمدرضا را از محيط زنانه بيرون بياورد و در يك محيط مردانه تربيت كند.(13)
محمدرضا در خصوص تربيت دو گانه خود ميگويد:
"من تا زمان وليعهدي با مادرم و برادران و خواهران خود زندگي ميكردم ولي بعد از تاجگذاري به دستور پدرم از آنجا جدا شدم و پدرم دستور داد كه تحت تربيت خاصي كه آن را تربيت مردانه نام نهاد قرار گيرم "(14)
اين دوري محمدرضا از كانون خانواده، ابتدا يك سلسله بيماري مرگباري را براي وي پديد آورد و در مدت كوتاهي پس از جدايي از مادر به بيماري تيفوئيد مبتلا شد. رضا خان محمدرضا را در هفت سالگي به مدرسه نظام ابتدايي فرستاد ـ كه در همين مدرسه با فردوست آشنا شد ـ اما جدايي فيزيكي به هيچ وجه نتوانست پيوستگي رواني و عاطفي او را از بين ببرد.
اين نكته قابل تأمل است كه محمدرضا در تمام عمرش تحت نفوذ مادر و خواهرانش قرار گرفت، و تمايل به دختران و زنان نيز از اين قضيه سرچشمه ميگيرد.(15)
رضا خان براي تداوم قدرت و انتقال آن به محمدرضا، افراط را به كار برد و نسبت به شكلگيري و رشد شخصيت محمدرضا سختگير و مواظبت بيش از حد به عمل آورد، و يكي از مهمترين دلايل كند ذهني محمدرضا در اين جاست كه سلطه بيش از حد رضاخان بر روي محمدرضا، او را از درگيرندگي مسائل كيفي ضعيف كرد و اين حالات ذهني او را تا دم مرگ رها نساخت. و شاه نتوانست از رعب و وحشتي كه رضا شاه در ذهن او كاشته بود؛ لحظهاي آسوده خاطر باشد.(16)
اصول تربيت بر پايه تحميل و اجبار استوار نيست، چنين شيوهاي فرد را به افراط و تفريط سوق ميدهد چنانچه محمدرضا را ضعيف النفس اشرف را پرخاشگر ساخت.
محمدرضا به دليل خشونت و شيوههاي تربيتي خشن پدر، و همچنين مواظبت بيش از حد و حضور دائمي در مدرسه يا محل زندگي باعث شد كه در تخيل باقي بماند و ساختار هوشي او در مراحل مختلف دچار آسيبديدگي شود و نتواند قدرت فكري و ارزيابي مسائل را داشته باشد. انگليس و آمريكا به خوبي از اين آگاه بودند و اضطراب و رشد تخيل شاه را تشديد ميكردند و وي را در تمام طول سلطنتش در تخيل و اضطراب نگاه داشتند تا هميشه نابالغ بماند و نياز به قيم داشته باشد.(17)
* انتخاب فوزيه به عنوان همسر محمدرضا:
عامل مهم ناراحتي رضاشاه زن بارگي محمدرضا بود. او در طول مدت زندگي در سوئيس به يك جوان عياش و خوشگذران مبدل شد و نيز بعد از بازگشت به تهران، پس از تمام كارهاي روزانه به دنبال دختران و زنان جوان ميرفت. بنابراين رضا شاه به فكر ازدواج وليعهد افتاد و گزينش همسر براي وليعهد يكي از دغدغههاي رضا شاه، در سالهاي پاياني حكومتش شده بود.
رضا شاه در انديشه يك ازدواج سياسي بود كه پيوند خود را با خانواده سلطنتي محكم سازد. اين در حالي بودكه وي امكان انتخاب همسر براي محمدرضا در خانوادههاي ايراني سراغ نداشت. طبق قانوناساسي مصوبه زمان پهلوي "وليعهد ايران نبايد زادهي مادري از طايفه قاجار باشد " و از سوي ديگر بيشتر خا ندانهاي اشرافي و سرشناس ايراني قاجار بودند. خاندانها و طبقات نوظهور به جا مانده از خاندانهاي اشرافي غير قاجار قابليت همسري وليعهد را نداشتند.
موضوع ديگر كه مورد توجه رضا شاه بود، ثروت و مكنت مالي خانوادهي عروس بود كه خانوادههاي ايراني اين ثروت قابل توجهي را نداشتند.(18)
رضا خان با توجه به اين معيارها از سفيران خود در خاورميانه ميخواهد از بين خاندانهاي سلطنتي در پي يافتن همسري مناسب براي وليعهد ايران باشند؛ به دنبال درخواست رضا شاه از سفيران خود، گزارشهايي از بغداد رسيد كه تمام حواس دربار ايران را من توجه قاهره كرد كه متن گزارش چنين بود:
"شاهزاده خانم فوزيه دختر اعليحضرت فقيد ملك فواد و ملكه نازلي ميتواند همسر دلخواه والا حضرت همايون وليعهد باشد ".(19)
محمدرضا ميگويد: "ظاهرا پدرم از آن ايام عكس شاهزاده خانم فوزيه را ديده بود ... و به تفحص و تجسس حال اين شاهزاده خانم زيبا پرداخته بود. نخست در نسب و دودمان وي تحقيقاتي به عمل آورد و سپس به سفير خود در قاهره دستور داده بود با مقامات مصر تماس بگيرد و دولت مصر با خاندان سلطنتي وارد مذاكره شود ".
در پي تحقيق در خصوص فوزيه گزارش از قاهره به اين شرح رسيد:
"والاحضرت فوزيه در روز شنبه پنجم ربيعالاول سال 1340 موافق با پنجم نوامبر 1921 چند ماه پس از كودتاي سوم اسفند ماه ايران به دنيا آمد، وي دومين فرزند عليا حضرت ملكه نازلي ميباشد. فرزند اول، ملك فاروق هستند كه به تازگي به جاي پدر به تحت سلطنت نشسته، تكيه زدهاند، مرحوم ملك فواد توجه زيادي به تربيت فرزندان خويش داشته است... "(20)
* هدف رضا شاه از ازدواج محمدرضا و فوزيه:
محمدرضا در خصوص اقدام رضا شاه در باب ازدواج با فوزيه ميگويد: ".... به نظر من پدرم از اين اقدام دو منظور داشت؛ يكي آن كه ميخواست همسر من يك شاهزادهي اصيل و از دودمان نجيبي باشد و دوم آنكه ميل داشت دربار ايران با خانوادهي سلطنتي ديگر نسبت سببي پيدا كند و روابط با يكي از كشورهاي دوست و نزديك استوار گردد ".(21)
علاوه بر اتحاد بين ايران و مصر و نيز مكنت مالي عروس، كه مورد توجه رضا شاه بود؛ اين ازدواج ميتوانست براي رضا شاه كه در جستجوي پشتوانهي شخصيتي و خانوادگي بود، اين امكان را فراهم ميكرد كه گذشته و اصل و نسب خود را در پشت آن پنهان سازد و حداقل براي نوهي خود اصل و نسبي فراهم و مهيا سازد، خود رضا خان در دوران وزارت جنگ ، با دو دختر اشرافي قاجار ازدواج كرد، و رضا خان وجود چنين شجره نامهاي را عامل اعتبار بخشيدن به خانواده ميدانست.(22)
* هدف دربار مصر از ازدواج با دربار ايران:
گفتگو دربارهي ازدواج محمدرضا و فوزيه در اواخر كابينه نحاس پاشا رهبر حزب وفد در سال 1937 م در قاهره انجام شد، عدهاي از رجال مصر از جمله ماهر پاشا، رييس دربار مصر ، سياستمدار كهنه كار آن كشور، از طرفداران سرسخت اين ازدواج بودند. زيرا معتقد بودند كه ازدواج محمدرضا و فوزيه ، نه تنها مناسبات دو كشور را تقويت ميكند بلكه از جهت برقراري كردن مسأله پيشوايي و قيادت مصر بر كشورهاي اسلامي و شناخته شدن آن به عنوان دارالخلافه و امالقراي ممالك مسلمان نقش حساس دارد .
او اعتقاد داشت اين ازدواج باعث پيوند و روابط خانوادگي دو خاندان سلطنتي ايران و مصر و بزرگترين موفقيت براي عالم اسلام است.
در همين زمان روزنامههاي انگليسي نوشتند: "مقصود از اين ازدواج زنده كردن خلافت اسلامي و انتخاب ملك فاروق به عنوان خليفه مسلمين است "(23)
البته در خصوص فراهم كردن زمينههاي اين ازدواج بايد به اين نكته توجه كرد كه هر دو كشور ايران و مصر تحت سلطه و نفوذ انگليسيها بودند و برخي بر اين باورند كه ازدواج محمدرضا و فوزيه يك اقدام سياسي بود كه با تشويق و اصرار بريتانيا صورت پذيرفت.
* نقش انگليسيها در ازدواج محمدرضا و فوزيه:
ارتشبد فردوست در اين زمينه ميگويد: "... مسلما اين ازدواج نقشهي انگليسيها براي نزديك كردن دو رژيم ايران و مصر بود، به خصوص اين كه پس از تولد وليعهد (فرزند محمدرضا) ، وليعهد آينده ايران دورگه ميشود و خون ايراني ـ مصري پيدا ميكرد و اين در اهداف انگليسيها مطرح بوده است. ملك فواد پدر فوزيه ، نوكر سرشناس انگليسيها بود، و او در زماني كه مصر هنوز مستعمر بريتانيا بود، حكومت مصر را در دست داشت و با تقويت انگليسيها بر خود عنوان ملك نهاد. ملك فواد چند سال قبل از ازدواج محمدرضا و فوزيه فوت كرد و پسرش فاروق به سلطنت رسيد. فاروق چهار خواهر و يك پسر داشت.
ازدواج شاهزاده فوزيه يك دو روز مطرح شد و احتمالا شايد براي خود رضا خان يكي دو هفته پيش از آن مطرح شده بود و اين امر جنبه ديكته شدن مسأله از سوي انگليسيها را نشان ميدهد ".(24)
اما انگليسيها بر خلاف آمريكاييها، هيجان افشاي كارها و اعمال خود را ندارند و فقط در مونتاژ صحنههاي تاريخي ، ميتوان اهداف مورد نظر آنان را روشن ساخت.(25)
بنابراين آن طور كه برخي ذكر ميكنند كه چون ملك فاروق قصد داشت هارونالرشيد و خليفه مسلمين باشد و تن به اين ازدواج داده ، يك تبيين بسيار ساده انديشانه به نظر ميرسد.
ازدواج محمدرضا و فوزيه را نبايد تنها منحصر به يك عامل و آن هم نزديكي دو رژيم ايران و مصر كرد. شايد بتوان حدس زد ـ هر چند كه تاريخ با حدس و گمان ميانهي چنداني ندارد ـ كه اين ازدواج ميتوانست تنفس خوبي براي اسراييل باشد. چون اسماعيل شروين بيگ كه بعدها همسر فوزيه شد، رابط بين مصر و اسراييل بوده است.(26)
* مخالفان ازدواج:
محمدرضا تا زماني كه موافقت خاندان سلطنتي مصر با اين ازدواج جلب نشده بود ، از تصميم پدر خبر نداشت؛ سرانجام پس از اينكه دربار مصر موافقت نمود، رضا خان عكس فوزيه را به وليعهد نشان داد و گفت: "اين همسر آينده توست ، تا چند روز ديگر براي عروسي با فوزيه بايد به مصر سفر كنيد ".
محمدرضا ميگويد: تا آن زمان همسر آيندهي خود را نديده بودم و به همين جهت ترتيبي داده شدكه به مصر عزيمت كنم و طي دو هفته اقامت، با شاهزاده خانم فوزيه آشنا شوم... ".(27)
فاروق(پدر فوزيه) كه تحت سلطهي انگليس قرار داشت موافق اين ازدواج بود. اما ملكه نازلي (مادر فوزيه) با اين پيوند مخالف بود. وي ايرانيان را بدوي تر از آن ميدانست كه دختر عزيز خود را به آنجا بفرستد. در مصر گروهي مذهب شيعه را عامل و مانع اين ازدواج معرفي مينمودندو برخي ديگر ملكه مادر را بهانه ميكردند.
در ايران نيز قانون اساسي و ماده 37، كه وليعهد ايران ميبايست ايراني الاصل باشد و وليعهد ايراني را بايد به دنيا بياورد، عامل بحث برانگيز و مانع اين پيوند قلمداد ميشد.
سرانجام دولت ايران قول داد كه قانوني را مجلس شوراي ملي ببرد كه طبق آن به فوزيه تابعيت ايراني داده شود.
* مراسم ازدواج محمدرضا و فوزيه:
پس از توافق اوليه و ابتدايي مقرر گرديد:
1. هيأتي از ايران به رياست نخست وزير كشور عازم مصر شود و با تقديم هدايا از فوزيه خواستگاري كند .
2. سپس ترتيب سفر وليعهد به اسكندريه و قاهره داده شود.
3. آيين عقد در مصر برگزار و عروسي به اتفاق مادر و خواهران و يك دسته بزرگ از ملتزمين مصري راهي ايران خواهند شد.
4. در مصر و ايران به طور همزمان جشنهاي بزرگي بر پا شود.
5. به فوزيه تابعيت ايراني داده شود و ايرانيالاصل شناخته خواهد شد .
6. ايران و مصر با يكديگر متحد شده و قدرت سياسي ـ اقتصادي بزرگي شكل خواهند داد.(28)
*اعلام نامزدي محمدرضا و فوزيه:
پس از توافق اوليه، رضا شاه شخصا در تاريخ 4 خرداد ماه 1317 ش تلگرافي را براي ملك فاروق ميفرستد، و به وي اطلاع ميدهد كه آقاي محمود جم ، رئيس الوزراء، و دكتر مؤدب نفيسي، پيشكار وليعهد، براي امور مربوط به خواستگاري و نامزدي به قاهره خواهند آمد. ملك فاروق با دريافت اين خبر، تلگرافي را در پاسخ مخابره مينمايد. در پيام دربار مصر به دربار ايران تقاضا شده بود كه با توجه به مسافرت يازدهم تيرماه ملكه نازلي به اروپا براي معالجه ، هيأتي ايراني بهتر است در تاريخ 25 خرداد به قاهره مسافرت كند.(29)
سرانجام هيأتي از دولتمردان ايراني از جمله محمود جم ، رييس الوزراء ، رييس هيأت اعزامي، به همراه احمد متين دفتري ، وزير دادگستري و عدهاي ديگر از دولتمردان براي مراسم خواستگاري و ترتيب تاريخ عقد و عروسي به قاهره عزيمت كردند. اواخر اسفند ماه براي مراسم عقد و فروردين ماه 1318 براي مراسم عروسي در نظر گرفته شد و ماههاي تير تا اسفند 1317 براي آمادگي برگزاري جشن در نظر گرفته شد. در دربار مصر هم همانند دربار ايران، تجمل گرايي و حرص براي مراسم جشن وجود داشت.
به هر حال مراسم نامزدي با حضور ملك فاروق ، ملكه نازلي ، فوزيه و خواهران او (شاهزاده خانم فائزه ، فائقه ، فتحيه) برگزار شد ؛ جم رييس هيأت ايراني ، حلقه و گردنبند گرانبهاي نامزدي را به گردن شاهزاده خانم هفده ساله آويخت.(30)
مراسم نامزدي به اين شكل انجام شد. جم مراتب را طي تلگرافي به رضا شاه اطلاع داد و پس از 10-15 روز تشريفات ، به ايران بازگشته و خبر اين نامزدي به وسيله رييس دربار شاهنشاهي در ساعت 4 بعدازظهر روز پنج شنبه 10 خرداد 1317 ، 25 ربيعالاول 1357 / 26 ماه مه 1938 بدين گونه منتشر و به اطلاع مردم رسيد:
"با تأييدات خداوند متعال ، برحسب امر مبارك همايون شاهنشاهي ، رييس دربار شاهنشاهي، نامزدي والاحضرت همايوني شاهپور محمدرضا وليعهد ايران و والاحضرت شاهزاده خانم فوزيه فرزند ملك فواد و خواهر بزرگ اعليحضرت ملك فاروق اول پادشاه مصر، براي آگاهي عموم و اهالي كشور اسلامي اعلام ميدارد "(31)
* تغيير ماده 37 قانون اساسي و برگزاري مراسم عقد:
نامزدي فوزيه انجام گرفت اما مشكل اصلي هنوز پابرجا بود. ماده 37 قانون اساسي ايران، مادر وليعهد حتما بايد ايرانيالاصل باشد. ولي فوزيه ايراني نبود و دولت ايران همان طور كه قبلا قول داده بود، بايد چارهاي ميانديشيد.
رضا شاه دكتر متين دفتري را فراخواند و چاره كار را از او خواست، متين دفتري پس از مشورت با جمعي از قضات ديوان عالي كشور و مشورت با وزيران، لايحهاي تهيه كرد كه به موجب آن به "شاهزاده فوزيه مصري " صفت "ايرانيالاصل " داده شد، او اين لايحه را در نهم آبان به مجلس شوراي ملي داد و پس از چند روز گفتگو در جلسه چهاردهم آبان به تصويب مجلس شوراي ملي رسيد. (32)
سرانجام بر پايه برنامهاي تنظيم شده، روز پنجم اسفند 1317 وليعهد به همراه هيأتي مركب از حسن اسفندياري ، رييس مجلس شوراي ملي، مظفر اعلم ، وزير امور خارجه، متين دفتري، وزير دادگستري، دكتر مؤدب نفيسي ، پيشكار وليعهد، محمدعلي مقدم ، مديركل وزارت امور خارجه ، دكتر قاسم غني ، نماينده مجلس شوراي ملي ، عباس مسعودي ، نماينده روزنامه اطلاعات ، علي يزدي از رؤساي دربار ، و چند آجودان، جهت مراسم عقد تهران را به مقصد قاهره ترك كردن و در آن زمان خط هوايي مسافربري در ايران وجود نداشت، به همين دليل محمدرضا و همراهان وي؛ از طريق كرج ، قزوين، همدان، كرمانشاه وارد عراق شدند و از طريق خط راهآهن خانقين عازم بغداد شدند ، شامگاه هفتم اسفند ، به بغداد رسيدند و در قصر الزهور متعلق به ملك فيصل ، پادشاه عراق ، اقامت گزيدند. روز نهم اسفند ماه از بغداد رهسپار دمشق شدند و روز دهم به سوي بيروت به راه افتادند و سپس با كشتي در 13 اسفند 1317 به بندر اسكندريه رسيد و محمدرضا و هيأت اعزامي با قطار به سوي قاهره به راه افتادند، همين كه به قاهره رسيدند، در يكي از كاخهاي سلطنتي اقامت گزيدند و پس از ديدار با مقامات مصري در چند ضيافت شركت كردند و سپس به ديدار ملك فاروق رفتند. اسفندياري اعضاي هيأت ايراني را به پادشاه مصر معرفي كرد و ملك فاروق به همه دست داد و از آنها به گرمي پذيرايي نمود.
سپس اسفندياري ماده واحده "اعطاي صفت ايرانيالاصل بودن به فوزيه " را به صورت يك دفترچه ظريف در يك جلد طلايي زيبا جا گرفته بود تقديم فاروق كرد، و دو روز بعد فاروق ماده واحده تصويب شده مجلس شوراي ملي را به پارلمان مصر فرستاد و اين ماده واحده مورد تأييد پارلمان مصر قرار گرفت.(33)
سرانجام روز 24 اسفند 1317 عقد رسمي فوزيه و محمدرضا طي يك مراسم با شكوه با حضور ملك فاروق، ملكه نازلي ، ملكه فريده (همسر فاروق) و شاهزاده خانمهاي مصري (فوزيه ، فائزه ، فائقه و فتحيه) ... با حضور وليعهد و هيأت ايراني و به وسيله چند تن از علماي دانشگاه الازهر در كاخ سلطنتي عابدين طبق رسوم تسنن انجام گرفت.
در بهار سال بعد هيأت اعزامي به مصر به همراه ملكه نازلي ، فوزيه و خواهرانش و وليعهد ايران و گروه همراه، از بندر پرت سعيد به سوي ايران حركت كردند و كشتي حامل آنان در ساعت 10 روز 24 فروردين ماه 1318 در بندر شاهپور پهلو گرفت، و هيأت مصري پس از استقبال از آنان، از طريق اهواز با قطار به تهران منتقل شدند و تشريفات عروسي در كاخ گلستان انجام شد، بدين ترتيب مراسم جشن قاهره بدون حضور شاه ايران، رضا شاه او مراسم جشن عروسي در تهران بدون حضور فاروق برگزار شد.(34)
مراسم جشن عروسي به طور با شكوه در دربار ايران برگزار گرديد، و گزارشهايي از سركنسولگرهاي ايران در خارج از كشور ميرسيد كه به پاس عروسي شاه و فوزيه ، مراسمهاي جشن و سرور برگزاري كردند.
به طوري كه سركنسولگري ايران در فلسطين گزارش ميدهد كه به مناسبت جشن عروسي شاه و فوزيه مراسم شبنشيني بر پا كرده است. و در اين مراسم مدعوين در حدود 150 تن و مركب از نمايندگان سياسي كنسولي و سردبير كل فلسطين و كارمندان دبيرخانه و رؤساي ادارات بودند. در ادامه گزارش آمده است: جشن تا نصف شب ادامه داشت ... (35)
در گزارش ديگري كه از كنسولگري ايران در فلسطين آمده است كه :
"... پذيرايي از مهمانان در سالنهاي سركنسولگري كه در آنجا رقص داير بوده، و همچنين در باغچه كه ميزهاي خوراك و مشروب آراسته شده بود به عمل آمده .... ". (36)
* اختلافات فوزيه با درباريان:
فوزيه روحيهاي حساس، خجالتي ، گوشهگير داشت، او از شركت در مجالس و مهمانيهاي خاندان پهلوي خودداري ميكرد، به خصوص از محافل زنان اين خانواده به دليل سطح فكر، نوع برخورد و افكارشان احتراز ميجست ، و اين امر از سوي ملكه مادر ـ تاجالملكوك ـ و دخترانش زشت و توهينآميز به حساب ميآمد. (37)
ملكه مادر مي گويد: "فوزيه يك قدري امل بود، حاضر نميشد با مهمانان خارجي بر قصد ، محمدرضا به فوزيه ميگويد كه به دعوت مهمانان خارجي پاسخ مثبت بدهد و با آنان بر قصد، اما فوزيه حاضر نميشد با مهمانان خارجي محمدرضا قاطي شود ". (38)
كنارهگيري فوزيه از تاجالملوك كه خواهان عروسي چاپلوس ، متملق و زبان باز بود از يك طرف و عدم آشنايي اين دو به زبان مشترك از سوي ديگر از عوامل اختلاف بود.
فوزيه به زبان فارسي آشنايي نداشت و ملكه مادر به غير زبان فارسي هيچ زبان ديگري بلد نبود، هر چند براي فوزيه معلم فارسي گرفته شد اما هيچگاه نتوانست به درستي اين زبان را بياموزد و به وسيله آن با افراد خانواده پهلوي و ديگران ارتباط برقرار كند. (39)
فوزيه حدود 10 سال با محمدرضا پهلوي زندگي كرد كه 3 سال آن به حالت متاركه بود. او هميشه نسبت به وطن خود اظهار دلتنگي ميكرد و ميگفت حاضراست به قاهره برگردد و زن يك شوفر تاكسي شود، اما ايران نماند. (40)
ملكه مادر در خصوص ازدواج محمدرضا و فوزيه ميگويد:
".... از ابتدا با ازدواج محمدرضا و فوزيه موافق نبوده، به رضا فشار ميآوردم همسر ايراني بگيرد و دو نفر از دو مليت جداگانه و داراي دو فرهنگ متفاوت سخت است يكديگر را تحمل كنند. فوزيه دختر زيبايي بود، وقت و بيوقت ميگفت: به اين ازدواج راضي نبوده و تحت فشار برادرش فاروق همسر محمدرضا شده است، البته اين حرف خوبي نبود و روابط زن و شوهر را سرد ميكند ". (41)
رفتار رضا شاه با فوزيه بسيار خوب بود و هر روز ساعت 11 شب فوزيه به حضور او ميرفت و وي نسبت به فوزيه و محمدرضا بسيار توجه كرد و اين براي اشرف، خواهر حيلهگر و مكار شاه گران تمام شد و وي را به تكاپو انداخت و نميتوانست زن اول دربار را تحمل كند و به خصوص اين كه فوزيه به مرور زمان زبان فارسي را ياد ميگرفت و شخصيت فوزيه در نزد رضا شاه بسيار مطلوب ميآيد و او را دوست ميداشت. (42)
اما اختلافات فوزيه با درباريان ، از زمان بارداري وي شروع شد، و به نحوي آثار اختلافات بود. وي در اواخر 1318 آبستن شد و پدر در آرزوي تولد فرزند پسر ميسوخت. در دوران بارداري فوزيه چهرهاي ضعيف و خسته داشت. از زيبايي او روز به روز كاسته ميشد و لاغرتر و كوتاهتر به نظر ميآمد. در اين شرايط فوزيه هيچ لذتي از مصاحبت خاندان پهلوي نميبرد، و به عبارت ديگر خاندان پهلوي هيچ جذابيتي براي وي نداشت. اين مسأله را در رفتار خود بروز ميداد. (43)
اما در اين زمان تولد فرزند دختر، مشكلي بر مشكلات روحي فوزيه افزود و اين امر باعث برخورد زننده ملكه مادر و طعنههاي خواهران شاه شد و حتي بر روابط فوزيه و رضا شاه كه وي را دوست ميداشت ، تأثير گذاشت.
رضا شاه از تولد دختر بسيار خشمگين ميشود و با عصايي كه روكش آن آهني بود تمام وسايل روي ميز كارش را به هم ريخت و تا غروب در را به روي خود بست.
رضاخان تولد دختر را شادي بخش نميدانست و بعد از چند روز به ديدار فوزيه و محمدرضا ميرود و نام شهناز را براي دختر انتخاب ميكند. (44)
اما برخوردهاي خانوادهي محمدرضا از يك سو و مسائل عشقي مداوم محمدرضا و شخصيت زن بارگي ، هوسباز و چشم چراني شاه از سوي ديگر فوزيه را ناراحت ميكرد.
محمدرضا در دوران بارداري و استراحت فوزيه، روابط خود را با زنان و دختران مختلف كه با اشتياق تمام مايل بودند به صورت رقيبان پنهان و مرموز ملكه ايران ظاهر شوند ـ آغاز ميكند. از طرف ديگر بايد به اين نكته توجه كرد كه محمدرضا از بيعلاقهگي فوزيه به تنگ آمده بود. (45)
اما اختلاف و سردي روابط بين محمدرضا و فوزيه را نميتوان تنها به عوامل ياد شده منحصر كرد. بلكه علل ديگري نيز در ايجاد اختلاف و جدايي شاه و فوزيه مؤثر بوده است كه در ذيل به برخي از اين عوامل اشاره خواهد شد .
*روابط نامشروع از عوامل جدايي شاه و فوزيه:
1ـ ماجراي ديوسالار
محمدرضا پس از ازدواج با فوزيه همچنان به روابط نامشروع خود ادامه ميدهد و همين امر سبب ميشود تا فوزيه از ماجراهاي عشقي وي خشمگين شود. محمدرضا در اين زمان عاشق دختري به نام ديوسالار ميشود، به نظر ميرسد او كاملا زن مطلوب وليعهد بود ؛ كه ارنست پرون اولين كسي بود كه به اين ارتباط پي برد و ماجرا را با فردوست در ميان ميگذارد ... سپس به فوزيه اطلاع ميدهد كه شوهرت رفيقه گرفته است و به شما خيانت ميكند، پرون براي اين كه ادعاي خود را ثابت كند به فوزيه ميگويد كه بايد شخصا بياييد و ماجرا را از نزديك مشاهده كنيد. اين نقشه را پرون، كاملا مخفي كرده بود ـ البته نقشه در جاي ديگر طرح ريزي شده بود و پرون فقط مجري بود._ پرون ميدانست محمدرضا چه زماني به خانه ديوسالار ميرود، آدرس منزل دختر كجاست؛ و چه ساعتي وارد و چه ساعتي خارج ميشود، اين ملاقات در كدام اتاق صورت خواهد گرفت، اين اطلاعات دقيقا از سفارت انگليس به پرون داده شده بود. (46)
با هماهنگي قبلي ، پرون فوزيه را به جلو در خانه ديوسالار ميبرد. وي و فوزيه گوشهاي در تاريكي انتظار كشيدند تا اينكه محمدرضا با احتياط از ساختمان خارج و سوار اتومبيل شد و فوزيه او را ديد، فوزيه در واكنش به اين جريان، با ناراحتي به نزد رضا شاه رفت و وي را در جريان امر قرار داد. رضا شاه از اين اقدام پسر بسيار ناراحت بود. گويا او را توبيخ كرد و حتي به وليعهد تذكر داده كه اگر به چنين رفتارهايي ادامه دهد، او را از وليعهدي عزل ميكند. اما محمدرضا با ارتباطات نامشروع خود ادامه داد و عزل نشد. رفت و آمدهاي وليعهد تحت كنترل قرار گرفت، و مراتب به اطلاع رضا شاه رسيد و وي دستور داد كه ديوسالار را به تبريز منتقل كند، و تحت نظارت قرار گيرد. اما ارتباطات محمدرضا و ديوسالار ادامه داشت، و شكايت فوزيه به رضا شاه رسيد و بالاخره فوزيه تصميم به سفر به مصر ميگيرد، وي به اين دليل به مصر برگشت. اما بعد از يك ماه با وساطت خاندان سلطنتي مصر به ايران بازگشت و تحت تأثير دربار مصر زندگي مستقلي براي خود تهيه ميكند و به نحوي روابط خود را با شاه قطع كرد. (47)
2ـ ماجراي تقي امامي:
پس از آنكه نقشه پرون در خصوص خيانت محمدرضا به فوزيه، با موفقيت همراه نشد و با شكست مواجه شد؛ اين بار پرون نقشهي ديگري را به مرحله اجرا در آورد. وي تقي امامي را وارد كاخ و محل خصوص محمدرضا كرد.
تقي و وليعهد در پيست آبعلي با هم آشنا شدند و بعدها بين آنها دوستي و صميمت به وجود آمد. تقي ورزشكار بود و اين سبب شد كه بيشتر مورد توجه وليعهد قرار گيرد. آنقدر روابط اين دو دوستانه بود كه محمدرضا وي را آجودان مخصوص فوزيه كرد. (48)
بعد از شهريور 1320 خانواده سلطنتي به دستور رضا شاه به اصفهان رهسپار شدند و تقي امامي هم به دستور وليعهد به اصفهان رفت تا در خدمت فوزيه و شهناز باشد و دستورات آنها را انجام دهد. در واقع اين سفر بيست روزه اصل سقوط زندگي خانوادگي محمدرضا را پيريزي كرد و فوزيه و تقي روابط عاشقانه برقرار كردند.
زماني كه تقي امامي آجودان مخصوص فوزيه بود، اشرف سخت دلباخته وي ميشود و به او ابراز عشق ميكرد و به او پيشنهاد ازدواج ميدهد، اما تقي امامي به او ميگويد: "ما با شاهزادهها وصلت نميكنيم ". از همان روز اشرف كينه تقي را در دل گرفت و در صدد انتقام برآمد. سرانجام اشرف، ارنست پرون را كه نسبت به تقي حسادت ميكرد، با خود همدست نمود، سپس دو نفري توطئه و شايع كردند كه تقي با فوزيه رابطه نامشروع دارد و به دربار خيانت ميكند، حتي به رضا شاه گزارش دادند و ذهن وليعهد را مشوش كرد. اين مسأله بر فوزيه گران آمد. تقي تنها كسي بود كه همواره در كنار فوزيه، هر وقت كه هوس سواري ميكرد، اولين و وفادارترين يار سواري او به حساب ميآمد. رفتار تقي امامي هم طوري ساده و موذيانه بود كه محمدرضا كمترين سوءظن را به او نميبرد، و نميدانست شعله عشق فوزيه آتش به جان تقي زده بود. (49)
اما نقش پرون در جدايي شاه و فوزيه و بر ملا شدن رابطه نامشروع فوزيه با تقي امامي قابل توجه ميباشد، فردوست در اين زمينه ميگويد: "روزي پرون مرا صدا كرد و گفت: "جرياناتي در ميگذرد و بين تقي و فوزيه روابط نامشروع است، فردوست ميگويد: گفتم، اين حرفي كه ميزني، كو شاهدت؟ گفت: راننده فوزيه "
پرون جريان رابطه تقي و فوزيه را به شاه گزارش داد. شاه هم فردوست را نزد راننده فرستاد تا صحت گفته پرون معلوم شود. راننده فوزيه گفت: "مسأله صحت دارد، مدتي كه هفتهاي دو شب، گاهي يك شب در ميان و گاهي هر شب تقي و فوزيه به تپههاي محموديه ميروند و در آنجا به من دستور ميدهند كه پياده دور شوم تا خبرت كنيم... " (50)
شاه كه از اين جريان آگاهي پيدا ميكند، دستور ميدهد كه تقي را به كاخ راه ندهند و اين موضوع ـ راه ندادن تقي به كاخ ـ به گوش فوزيه رسيد، اين جريان براي فوزيه غيرقابل تحمل بود، و حدود 15-10 روز ساكت و مغموم شد و سپس اعلام كرد براي استراحت به مصر ميرود و ديگر مراجعت نكرد. پس از مدتي ملك فاروق به شاه ايران پيام داد كه بايد فوزيه را طلاق دهي، بدين ترتيب به تدريج ازدواجي كه بر پايه مصالح انگليس صورت گرفت بر پايه همان مصالح و بدست پرون در حال متلاشي شدن بود. (51)
البته فوزيه قبلا يك بار بر اثر رابطه نامشروع شاه با ديوسالار به مصر رفت و بعد از مدتي برگشت، اما اين بار بعد از ماجراي خود فوزيه با تقي امامي ايران را ترك و ديگر برنگشت. فوزيه بعدا به قرآن قسم ياد ميكند كه اين مطلب شايعه و دروغ بوده است و هيچ گونه ارتباط نامعقولي با تقي نداشته است.
فردوست هم نقش انگليس را در جدايي شاه و فوزيه را موثر انسته و ميگويد: ".... زندگي فوزيه به اين نحو در دربار ادامه يافت تا اين كه سياست انگليس عوض شد و جدايي محمدرضا و فوزيه در دستور كارشان قرار گرفت ... دليل آن را نميدانم، ولي ميتوانم حدس بزنم كه در آن روزها به دليل فساد ملك فاروق انگليس، طرح بركناري او را آماده كردند و ميخواستند با جدايي محمدرضا و فوزيه مسائل دو كشور را از هم جدا كنند و احيانا خطري سلطنت محمدرضا را تهديد نكند كه ارنست پرون در جدايي فوزيه نقش اصلي داشت ". (52)
البته اردشير زاهدي نقش اشرف و حسادت وي را باعث اين جدايي و طلاق ميداند. اشرف فوزيه را متهم به هرزگي ميكند. شمس هم مانند اردشير زاهدي اشرف را عامل از هم گسيختگي پيوند از دواج فوزيه و شاه دانسته است، به طوري كه شمس بعدا به ثريا زن دوم شاه ، هشدار ميدهد كه مواظب اشرف باشد چون وي زني خودخواه و توطئهگر است.
برخي ديگر طلاق و جدايي شاه و فوزيه را اختلافات مادر شوهر و مادر زن ميدانند ... به هر حال نميتوان اختلافات شاه و فوزيه را تنها به يك عامل منحصر كرد. (53)
* نگراني اشرف از بازگشت فوزيه:
فوزيه پس از ترك ايران، تصميم قطعي گرفت كه به ايران بر نگردد. اما اشرف نگران بازگشت فوزيه بود و به همين خاطر ترفندي انديشيد. وي فرانچسكا از زيبارويان هاليوود كه در اروپا به نانسي معروف بود را به ايران آورده و با برادر آشنا ميكند. (54)
اشرف قبلا هم سعي ميكرد، به نحوي فوزيه ، رقيب خود را از دربار طرد نمايد و به همين دليل دختران و زنان زيبارو را در مجالس و مهمانيهاي خود به شاه معرفي ميكرد. محمدرضا در اين شرايط به "ايران علاء " توجه خاصي پيدا ميكند. ايران علاء ، يگانه دختر حسين علاء بود كه تحصيل كرده ، متجدد ، زباندان و داراي چهرهاي زيبا بود. برخي ميگويند كه فوزيه از اين رفتارهاي خاندان پهلوي به تنگ ميآيد و در تاريخ 26 خرداد 1324 به مصر ميرود و ديگر برنميگردد و خواهان طلاق است. (55)
* ناكامي محمدرضا شاه در بازگشت فوزيه:
سرانجام فوزيه ايران را ترك ميكند و خواهان طلاق از محمدرضا ميشود. شاه سعي ميكند دكتر قاسم غني را كه اطلاعات بسيطي از فرهنگ و ادبيات عرب، و داراي شم سياسي و ديپلماسي و نيز سابقهاي در ميان مصريان بود را به مصر بفرستد تا شايد كاري از پيش ببرد. دكتر غني در اين زمان در آمريكا بود. شاه وي را در همان جا به مقام سفارت ايران در مصر برگزيد. قاسم غني پس از اين انتصاب به ايران ميآيد و با شاه ملاقات ميكند، پس از اين ديدار ، سرانجام هيأتي به سرپرستي قاسم غني مأمور رسيدگي به اوضاع و ميانجيگري و بازگرداندن فوزيه ميشوند. (56)
از جمله توصيههاي شاه به دكتر غني اين بود كه شما به فوزيه بگوييد اگر بخواهد اشرف و مادرم را از ايران خارج كنم، اين كار را خواهم كرد. قاسم غني ميگويد: من پيغام شاه را به فوزيه رسانيدم. فوزيه گفته بود، حالا ديگر اين كار دير است. از بيان شاه كاملا مشخص است كه بيشترين مزاحمت از سوي اشرف و تاج الملوك براي فوزيه ايجاد شده است. (57)
*نامه مرموز
در زماني كه فوزيه در مصر بود؛ نامهاي اسرارآميز از طرف اشرف به دست فوزيه رسيد كه فوزيه را براي هميشه به سكوت كشانيد. احتمال دارد در آن نامه اسناد و مداركي توسط اشرف و پرون به اطلاع فوزيه رسيده باشد كه با فهميدن اين موضوع ، فوزيه ديگر حاضر به بازگشت به ايران نميشود. ميتوان گفت دكتر غني به اصل موضوع پي نبرده بود و شايد قدرت طلبي او باعث كه اين مأمورت شاق را كه هيچ كس نميتوانست انجام دهد به عهده گرفت و عازم مصر شد و وارد مذاكره گرديد. (58)
دكتر غني در ديداري كه با نقراش پاشا، رييسالوزراء و رييس امور خارجه مصر داشته به وي ميگويد:
"عليا حضرت فوزيه ملكه مملكت است ... اخلاقا تعهدات اختلاقي دارد. ملكه بايد به وظايف ملكهاي خود رفتار كند، ايشان مادر فرزند معصوم و نازنيني چون شهدخت شهنازند، اين طفل مانند يك گياه احتياج به نور آفتاب دارد، محتاج به عنايت و شفقت مادر است ". (59)
دكتر غني ادامه ميدهد:
"فوزيه همسر پادشاه بزرگي است كه او را دوست دارد ، و براي او احترام دارد، اگر سوء تفاهمي هست ، بايد از ميان برداشت، ملكه فوزيه ممكن است بخواهد دربارشان به نحو خاصي باشد و اشخاص مخصوص از دربارشان دور شوند و اشخاص محترمي به دربارشان جلب شود، فلان عدهاي مصري و خانم مصري در آنجا باشند؛ همه اين مسائل نيز مهم است، مهم اين است كه ايشان تغيير فكر بدهند، وظايف ملكهاي ، مادري و همسري خود را در دست بگيرد و زندگي زناشويي را از نو شروع كنند ". (60)
به نظر ميرسيد تملقها و چاپلوسيهاي دكتر غني كارساز نيست و حتي نامههاي تبريك شاه و فوزيه كه براي وي ارسال ميدارند نميتواند نظر فوزيه را عوض كند.
در دوران جدايي شاه و فوزيه نشريات جلسه هفتگي تهران مصور و حتي مجلات خارجي جريان جدايي اين دو را منعكس ميكردند به طوري كه سه سال قبل از اجراي صيغه طلاق در تاريخ 3 شهريور 1324 راديو "شرق نزديك " در برنامهاي روز سهشنبه خبر داد كه ملكه فوزيه از شاه ايران طلاق گرفته است. (61)
*پايان زندگي شاه و فوزيه:
سرانجام تلاشهاي دكتر قاسم غني بيفايده بود؛ و روز دوشنبه 19 مهر ماه 1327 روزنامهي سياسي قيام ايران كه مدير آن حسن صدر بود و ارتباط نزديك با محافل سياسي بالاي تهران داشت در ستون اخبار مخصوص خود اطلاع داد: "در آخرين ساعات ديشب اطلاع يافتيم كه سفارت مصر در تهران اثاث ملكه فوزيه را تحويل ميگيرند كه به قاهره ارسال دارد ... دوم مهر ماه دكتر قاسم غني به سفارت ايران در آنكارا منصوب شده است و بايد قاهره را ترك گويد. زيرا بودن او در قاهره پس از جريان طلاق فوزيه به صلاح نيست " (62)
چند روز بعد هم در جرايد منتشر شد كه سيد حسن امامي ـ امام جمعه تهران ـ به وكالت از طرف اعليحضرت همايوني شاهنشاهي ، عليا حضرت فوزيه را طلاق دادهاند و صيغه طلاق در تاريخ 24 مهر ماه 1327 ش جاري شد. (63)
شاه پس از جدايي از ملكه فوزيه براي وي مقرري ماهيانه قابل توجهي تعيين ميكند. فوزيه با اين مقرري در فرانسه و مونت كارلو زندگي تجملي و مرفهاي را ميگذراند. البته وي ثروت قابل ملاحظهاي از پدرش ملك فواد نيز به ارث ميبرد. (64)
پينوشتها:
1- معتضد ، خسرو ، آن سوي كاخ سلطنتي ، تهران ، نشر البرز ، 1380 ، ص 92
2- افراسيابي ، بهرام ، وقتي پردهها بالا ميرود ، تهران ، آسمان ، 1374 ، ص 50
3- صادقكار ، مرتضي ، روانشناسي شخصيت محمدرضا پهلوي و همسران، تهران ، ناواك ، 1374 ، ص 141
4- همان ، ص 142
5- ر. ك: فردوست ، حسين ، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي ، تهران ، انتشارات اطلاعات ، 1370 ، ص 61 ، صافكار ، مرتضي ، پيشين ، ص 143
6- صادقكار ، مرتضي ، پيشين ، ص 143
7 - فردوست ، حسين ، پيشين ،ص 61
8 - صادقكار ، مرتضي ، پيشين ص 143-144
9 - معتضد ، خسرو ، پيشين ، ص 75
10 - همان ، ص 76
11 - همان
12- همان ، ص 77
13 - همان
14 - صادقكار ، مرتضي ، پيشين ، ص 33
15 - معتضد ، خسرو ، پيشين ، ص 77
16 - صادقكار ، مرتضي ، پيشين ف ص 29
17 - همان ، ص 31
18 - معتضد ، خسرو ، پيشين ، ص 90 و 79
19 - همان ، ص 93
20 - همان ، ص 94
21 - همان ، ص 80
22 - همان ، ص 90
23 - همان ، 94
24 - فردوست حسين ، پيشين ، ص 60
25 - صادقكار ، مرتضي ، پيشين ، ص 149
26 - همان ، 150-151
27 - معتضد ، خسرو ، پيشين ، ص 79
28 - همان ،ص 95
29 - افراسيابي ، بهرام ، همسران شاه (همراه با دست نوشته دفترچه خاطرات فرح دبيا) ، تهران، مهتاب ، 1380 ، ص 37-36
30 - ر.ك: قانعي ، سعيد ، خاطرات ملكه فوزيه (در دربار دو پهلوي) ، تهران ، نشر البرز ، معتضد، خسرو ، پيشين ، ص 100
31 - قانعي ، سعيد ، پيشين فص 150
32 - همان ، ص 151
33 - همان ، ص 153-151
34 - همان ، ص 154
35 - آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي ، شماره بازيابي 666 ، ص 5
36 - آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي ، شماره بازيابي 644 ، ص 6
37 - معتضد ، خسرو ، پيشين ، ص 119
38 - خاطرات تاج الملوك آيرملو پهلوي ، بنياد تاريخ شفاهي ، انتشارات بهآفرين ، 1380 ، ص 57
39 - ر. ك. همان ، صص 52-53
40 - پيراني، احمد ، زندگي خصوصي محمدرضا شاه پهلوي ، تهران ، به آفرين ، 1383 ، 8 ، خاطرات تاج الملوك آيرملو ، ص 47
41 - پيراني، احمد ، پيشين ف ص 9 ، خاطرات تاج الملوك آيرملو ، ص 49
42 - معتضد ، خسرو ، پيشين ، صص 119-120
43 - همان ، ص 163
44 - ر.ك : ژر دو ويليه ، مترجم مهندس عبدالرحيم ميهن يار ، تهران، به آفرين ، ص 154 ، معتضد ، خسرو ، ص 80
45 - معتضد ، خسرو ، پيشين ، ص 164
46 - فردوست ، حسين ، صص 194-195
47 - ر. ك. همان ، ص 196، معتضد ، خسرو ، پيشين ، ص 166-165
48 - معتضد ، خسرو ، پيشين ، ص 167-166
49 - ر. ك ، همان ، ص 167 ، صافكار ، مرتضي ، پيشين ، ص 158 ، فردوست ، حسين ، پيشين ، 197-196
50 - فردوست ، حسين ، پيشين ، ص 197
51 - ر.ك: همان ، صفاكار ، مرتضي ، ص 158
52 - فردوست ، حسين ، پيشين ، صص 195-194
53 - ر.ك: ماروين زونيس، شكست شاهانه، ترجمه عباس مخبر، تهران، 1370 ، ص 122 و 180 . (ملكه مادر خاطرات خود اين ادعا را كه برخوردها و رفتارهاي خاندان پهلوي از جمله شمس و اشرف و مادر شوهر فوزيه با دخالتهاي خود از زندگي وي باعث طلاق و جدايي آنان شده را اغراق آميز ميداند و ميگويد ما خيلي سعي كرديم فوزيه را از خطر شيطان پايين بياوريم تا فوزيه را به ادامه زندگي با محمدرضا ترغيب كنيم ... اما فوزيه پاهايش را در يك كفش كرده و طلاق ميخواست ...ر.ك: خاطرات تاج الملوك ملكه پهلوي ، ص 55)
54 - معتضد ، خسر ، پيشين ، ص 172
55 - همان ، ص 168-169
56 - همان ،ص 172
57 - صافكار ، مرتضي ، پشين ، ص 145
58- همان ف ص 159
59 - صوتي ، محمدعلي ، خطارات دكتر قاسم غني ، تهران ، شهرآب ، 1369 ، ص 8
60 - همان
61 - معتضد ، خسرو ، پيشين ، ص170
62 - همان ، ص 174
63 - همان
64 - پيراني ، احمد ، پيشين ، ص 56
* محمدرضا تمري