گروه مذهبی، امام صادق (علیه السلام) در روز 17ربیع الاول سال 83 هجری قمری در مدینه متولد گردید و در 25 شوال المکرم سال 148 هجری قمری به شهادت رسیدند.
به گزارش بولتن نیوز، حضرت امام جعفر صادق(ع) پيشواي ششم مسلمانان، در اين روز به دست خليفۀ عباسي، منصور دوانيقي مسموم و در مدينه به شهادت رسيدند و به این مناسبت در ادمه نگاهی می اندازیم به گوشه از عظمت این امام همام.
امام صادق(ع) به شيخ الائمه نيز معروف است زيرا عمر ايشان از تمامي ائمه اطهار(ع) طولاني تر است. حضرت را در قبرستان بقيع در كنار پدر، جدّ و امام حسن مجتبي(ع) دفن كردند.
مختصری از زندگانى حضرت امام صادق (ع)
چنانچه اشاره شد، حضرت امام جعفر صادق عليه السلام رئيس مذهب جعفرى (شيعه) در روز 17ربيع الاول سال 83 هجرى چشم به جهان گشود.
پدرش امام محمد باقر (ع) و مادرش "ام فروه" دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر مىباشد و كنيه آن حضرت، "ابو عبدالله" و لقبش "صادق" است. حضرت صادق تا سن 12سالگى معاصر جد گراميش حضرت سجاد بود و مسلماً تربيت اوليه او تحت نظر آن بزرگوار صورت گرفته و امام(ع) از خرمن دانش جدش خوشهچينى كرده است.
پس از رحلت امام چهارم مدت 19سال نيز در خدمت پدر بزرگوارش امام محمد باقر(ع) زندگى كرد و با اين ترتيب 31 سال از دوران عمر خود را در خدمت جد و پدر بزرگوار خود كه هر يك از آنان در زمان خويش حجت خدا بودند و از مبدأ فيض كسب نور مىنمودند، گذرانيد.
بنابراين صرف نظر از جنبه الهى و افاضات رحمانى كه هر امامى آن را دار مىباشد ، بهرهمندى از محضر پدر و جد بزرگوارش موجب شد كه آن حضرت با استعداد ذاتى و شم علمى و ذكاوت بسيار، به حد كمال علم و ادب رسيد و در عصر خود بزرگترين قهرمان علم و دانش گرديد.
پس از درگذشت
پدر بزرگوارش 34 سال نيز دوره امامت او بود كه در اين مدت "مكتب جعفرى"
را پايهريزى فرمود و موجب بازسازى و زنده نگهداشتن شريعت محمدى (ص) گرديد.
زندگى پر بار امام جعفر صادق(ع) مصادف بود با خلافت پنج نفر از بنى اميه(هشام بن عبدالملك - وليد بن يزيد - يزيد بن وليد - ابراهيم بن وليد - مروان حمار) كه هر يك به نحوى موجب تألم و تأثر و كدورت روح بلند امام معصوم (ع) را فراهم مىكردهاند، و دو نفر از خلفاى عباسى (سفاح و منصور) نيز در زمان امام (ع) مسند خلافت را تصاحب كردند و نشان دادند كه در بيداد و ستم بر امويان پيشى گرفتهاند، چنانكه امام صادق (ع) در 10سال آخر عمر شريفش در ناامنى و ناراحتى بيشترى بسر مىبرد.
جنبش فرهنگی در دوران امامت حضرت
عصر آن حضرت، عصر جنبش فرهنگی و فکری و برخورد فرق و مذاهب گوناگون بود. پس از زمان رسول خدا دیگر چنین فرصتی پیش نیامده بود تا معارف اصیل اسلامی ترویج گردد، به خصوص که قانون منع حدیث و فشار حُکّام اموی باعث تشدید این وضع شده بود. لذا خلأ بزرگی در جامعه آنروز که تشنة هرگونه علم و دانش و معرفت بود، به چشم می خورد.
امام صادق(ع) با توجه به فرصت مناسب سیاسی و نیاز شدید جامعه، دنباله نهضت علمی و فرهنگی پدرش را گرفت و حوزه وسیع علمی و دانشگاه بزرگی به وجود آورد و در رشته های مختلف علمی و نقلی شاگردان بزرگی تربیت کرد. شاگردانی چون: هشام بن حکم، مفضل بن عمر کوفی جعفی، محمد بن مسلم ثقفی، ابان بن تغلب، هشام بن سالم، مؤمن طاق، جابر بن حیان و .... . گفته می شود، تعداد شاگردان امام را تا 4 هزار نفر نوشته اند.
ابوحنیفه رئیس یکی از چهار فرقه اهل سنت مدتی شاگرد ایشان بود و خودش به این موضوع افتخار کرده است.
امام از فرصت های گوناگونی برای دفاع از دین و حقانیت تشیع و نشر معارف صحیح اسلام استفاده می برد. مناظرات زیادی نیز در همین موضوعات میان ایشان و سران فرقه های گوناگون انجام پذیرفت که طی آنها با استدلال های متین و استوار، پوچی عقاید آنها و برتری اسلام ثابت می شد.
همچنین در حوزه فقه و احکام نیز توسط ایشان فعالیت زیادی صورت گرفت، به صورتی که شاهراههای جدیدی در این بستر گشوده شد که تاکنون نیز به راه خود ادامه داده است.
بدین ترتیب، شرایطی مناسب پیش آمد و معارف اسلامی بیش از هر وقت دیگر از طریق الهی خود منتشر گشت، به صورتی که بیشترین احادیث شیعه در تمام زمینه ها از امام صادق نقل گردیده و مذهب تشیع به نام مذهب جعفری و فقه تشیع به نام فقه جعفری خوانده می شود.
خلق و خوى حضرت امام صادق (ع)
حضرت صادق (ع) مانند پدران بزرگوار خود در كليه صفات نيكو و سجاياى اخلاقى سرآمد روزگار بود. حضرت صادق (ع) داراى قلبى روشن به نور الهى و در احسان و انفاق به نيازمندان مانند اجداد خود بود . داراى حكمت و علم وسيع و نفوذ كلام و قدرت بيان بود.
با كمال تواضع و در عين حال با نهايت مناعت طبع كارهاى خود را شخصا انجام مىداد و در برابر آفتاب سوزان حجاز بيل به دست گرفته، در مزرعه خود كشاورزى مىكرد و مىفرمود: اگر در اين حال پروردگار خود را ملاقات كنم خوشوقت خواهم بود، زيرا به كد يمين و عرق جبين آذوقه و معيشت خود و خانوادهام را تأمين مىنمايم.
ابن خلكان مىنويسد : امام صادق (ع) يكى از ائمه دوازدهگانه مذهب اماميه و از سادات اهل بيت رسالت است . از اين جهت به وى صادق مىگفتند كه هر چه مىگفت راست و درست بود و فضيلت او مشهورتر از آن است كه گفته شود. مالك مىگويد: با حضرت صادق (ع) سفرى به حج رفتم ، چون شترش به محل احرام رسيد، امام صادق (ع) حالش تغييركرد، نزديك بود از مركب بيفتد و هر چه مىخواست لبيك بگويد، صدا در گلويش گير مىكرد. به او گفتم: اى پسر پيغمبر، ناچار بايد بگويى لبيك، در جوابم فرمود: چگونه جسارت كنم و بگويم لبيك، مىترسم خداوند در جوابم بگويد: لا لبيك ولا سعديك.
امام جهفرر صادق(ع) و مذهب جعفرى
آنكه در اخبار فقه شيعه تتبع كند خواهد ديد روايتهاى رسيده از امام صادق (ع) در مسائل مختلف فقهى و كلامى مجموعهاى گسترده و متنوع است و براى همين است كه مذهب شيعه را مذهب جعفرى خواندهاند. گشايشى كه در آغاز دهه سوم سده دوم هجرى پديد آمد موجب شد مردم آزادانهتر به امام صادق (ع) روى آورند و گشودن مشكلات فقهى و غير فقهى را از او بخواهند.
ابن حجر در باره حضرتش نوشته است: مردم از علم او چندان نقل كردند كه آوازه آن به همه شهرها رسيد. امامان بزرگ چون يحيى بن سعيد، ابن جريح، مالك، سفيان بن عيينه، سفيان ثورى، ابو حنيفه، شعبه و ايوب سختيانى از او روايت كردهاند.
دانشمندان از هيچ يك از اهل بيت رسول خدا به مقدار آنچه از ابو عبد الله روايت دارند نقل نكردهاند، و هيچ يك از آنان متعلمان و شاگردانى به اندازه شاگردان او نداشتهاند، و روايات هيچ يك از آنان برابر با روايتهاى رسيده از او نيست. اصحاب حديث نام راويان از او را چهار هزار تن نوشتهاند. نشانه آشكار امامت او خردها را حيران مىكند و زبان مخالفان را از طعن و شبهت لال مىسازد.
ذهبى از ابو حنيفه آورده است: فقيهتر از جعفر بن محمد نديدم.
و چنان كه نوشته شد، مالك گفته است از فضل و علم و پارسايى از اوبرتر نديده است. سخن مالك بن انس كه يكى از چهار پيشواى مذهبهاى اهل سنت و جماعت است در باره امام صادق (ع) نوشته شد، ابو حنيفه را نيز با آن حضرت ديدار يا ديدارها بوده است.
زبير بكار نويسد: ابو حنيفه را با امام صادق ملاقاتها دست داده است.
او در دادن فتوا بيشتر به راى و قياس عمل مىكرد و كمتر به روايت. و از عبد الله بن شبرمه كه در سال 120هجرى قضاوت كوفه داشت روايت كند: من و ابو حنيفه بر جعفر بن محمد (ع) در آمديم. بر او سلام كردم و گفتم اين مردى از عراق است و او را فقه و علمى است. جعفر گفت: گويا اوست كه دين را به راى خود قياس مىكند. سپس رو به من كرد و گفت: او نعمان پسر ثابت است و من تا آن روز نام او را نمىدانستم. ابو حنيفه گفت: آرى. جعفر بدو گفت: از خدا بترس و در دين قياس مكن كه نخست كس كه قياس كرد شيطان بود. خدا او را فرمود آدم را سجده كن گفت من از او بهترم. مرا از آتش و او را از خاك آفريدهاى. سپس پرسيد: قتل نفس مهمتر استيا زنا؟ -قتل نفس! -چرا قتل نفس با دو گواه ثابت مىشود، زنا با چهار گواه؟ با قياس چه مىكنى؟ روزه نزد خدا بزرگتر استيا نماز؟ -نماز! -چرا زن چون عادت مىبيند روزه را بايد قضا كند و نماز را نه؟ ... بنده خدا از خدا بترس و قياس مكن. آنچه متتبع از خواندن كتابهايى كه در باره ابو حنيفه نوشته شده و در آن از امام صادق (ع) سخن به ميان آمده در مىيابد، اين است كه ابو حنيفه هر چند خود را فقيهى بزرگ مىدانست، امام صادق را حرمت مىداشته است و ظاهرا بلكه مطمئنا عبارتى را كه مؤلف روضات الجنات از او آورده كه «من داناتر از جعفر بن محمد هستم چرا كه مردانى را ديدم و از آنان حديثشنيدم و جعفر بن محمد صحفى است» سخن ابو حنيفه نيست و گفته عبد الله بن حسن پدر محمد نفس زكيه است. چنان كه در روضه كافى آمده است:
عبد الله بن حسن كسى را نزد ابو عبد الله (ع) فرستاد و گفت: بدو بگو ابو محمد مىگويد من از تو شجاعتر، بخشندهتر، و داناترم. امام به پيام آورنده گفت: اما شجاعت نه، چرا كه هنوز حادثهاى پيش نيامده تا شجاعتيا ترس تو در آن معلوم شود. اما سخاوت او، از يك سو مال را مىگيرد و در جايى كه نبايد مصرف مىكند. اما علم، پدرت على بن ابى طالب هزار بنده آزاد كرد نام پنج تن از آنان را بگو، پيام آورنده رفت و بازگشت و گفت: مىگويد تو صحفى هستى (علم را از صحيفههاى پدرانت در مىآورى). امام گفت: بدو بگو آرى به خدا صحف ابراهيم و موسى و عيسى كه از پدرانم به ارث بردهام.
امام صادق در آغاز حكومت عباسيان سفرى به عراق كرده و روزى چند را در حيره به سر برده است محدث قمى در منتهى الآمال نوشته است اين سفر در حكومتسفاح بوده است ولى از برخى سندها معلوم مىشود او در خلافت منصور به عراق رفته است. و منصور خود او را به عراقخواسته است. در اين سفر بوده است كه امام صادق را با ابو حنيفه ملاقاتى دست داده؟ و يا هنگامى كه ابو حنيفه به مدينه رفته است. مىتوان گفت ملاقات او با آن حضرت يك بار نبوده و در عراق و حجاز با او ديدار كرده است.
ابن شهر آشوب از حسن بن زياد روايت كند از ابو حنيفه پرسيدند: فقيهترين كس كه ديدهاى كيست؟
جعفر بن محمد چون منصور او را خواست، پى من فرستاد و گفت: مردم فريفته جعفر بن محمد شدهاند چند مسئله دشوار براى پرسش از او آماده كن. من چهل مسئله فراهم كردم. منصور جعفر بن محمد را كه در حيره به سر مىبرد به مجلس خود خواست. من نزد منصور رفتم و جعفر را ديدم بر دست راست او نشسته است. هيبت او بيش از منصور بر دلم راه يافت منصور به من رخصت نشستن داد. پس گفت: اين ابو حنيفه است! -او را مىشناسم. منصور گفت: مسائلى را كه در خاطر دارى به ابو عبد الله بگو.
من يك يك را مىگفتم و او پاسخ مىداد كه شما چنين مىگوييد، مردم مدينه چنين مىگويند و ما چنين مىگوييم در مسائلى گفته شما را مىپذيريم و در مسائلى گفته آنان را، و گاه راى ما مخالف شما و آنان است تا آنكه هر چهل مسئله را گفتم و او هيچ يك را بى پاسخ نگذاشت. سپس ابو حنيفه گفت: آيا داناترين مردم داناتر آنان به اختلاف (آراء) نيست؟
هنگامى كه امام صادق در حيره به سر مىبرده است، مردم چنان درخانه او گرد مىآمدهاند كه ملاقات كننده را ديدار او دشوار بوده است. و چون خواستبه مدينه بازگردد، عدهاى اهل فضل از مردم كوفه، او را مشايعت كردند و در جمله مشايعت كنندگان سفيان ثورى بود.
نگاهی به نحوه شهادت رئیس مکتب جعفری
امام در سالهای آخر عمر خود شدیداً لاغر وضعیف شده بود و به تعبیریکی از افرادی که امام را درآن روزگار دیده بود ازاوچیزی نمانده بود جز سرش، کنایه ازاینکه بدن کاملاً فرسوده ونحیف شده بود. سراسرزندگیش به دشواری وسختی ورنج آفرینی گذشته بود. ودرسالهای آخر عمربر میزان محدودیت واحضار وتهدید او اضافه می شد که این خود بر خستگی ورنجش می افزود.
روزی منصور به وزیر دربارش « ربیع » گفت همین اکنون جعفربن محمد (امام صادق( علیه السلام)) رادراینجا حاضر کن .
ربیع فرمان منصور را اجرا کرد حضرت صادق( علیه السلام) را احضار نمود، منصور باکمال خشم و تندی به آنحضرت رو کرد وگفت: «خدامرا بکشد اگر تو رانکشم آیا درمورد سلطنت من اشکال تراشی می کنی ؟»
امام: آنکس که چنین خبری به تو داده دروغگو است ...
ربیع میگوید: امام صادق( علیه السلام) رادیدم هنگام ورود لبهایش حرکت می کند، وقتی که کنارمنصور نشست، لبهایش حرکت می کرد ولحظه به لحظه ازخشم منصور کمتر می شد .
وقتی که امام صادق( علیه السلام) ازنزد منصور رفت، پشت سرامام رفتم وبه اوعرض کردم:
وقتی که شما وارد برمنصور شدید منصور نسبت به شما بسیار خشمگین بود ولی وقتی که نزد او آمدی ولبهای تو حرکت کرد خشم او کم شد شما لبهایتان را به چه چیز حرکت می دادی ؟
امام صادق( علیه السلام) فرمود : لبهایم رابه دعای جدم امام حسین ( علیه السلام) حرکت می دادم وآن دعا این است :
یا عُدَّتی عِندَ شِدَّتی وَیا غَوثِی عِندَ کُربَتی اَحرِسنِی بِعَینِکَ الَّتی لا تَنامُ وَاکَنِفنِی بِِرُکنِکَ الذَّی لایُرام
« ای نیرو بخش من هنگام دشواریهایم وای پناه من هنگام اندوهم به چشمت که نخوابد مرا حفظ کن ومرا درسایه رکن استوار وخلل ناپذیرت قراربده »
آتش کشیدن خانه امام صادق(علیه السلام)
مفضّل بن عمر می گوید: منصور دوانیقی برای فرماندار مکه ومدینه حسن بن زید پیام داد: خانه جعفر بن محمد ( امام صادق (ع) را بسوزان، اواین دستوررا اجرا کرد وخانه امام صادق( علیه السلام) را سوزانید که آتش آن تا به راهرو خانه سرایت کرد، امام صادق ( علیه السلام) آمد ومیان آتش گام برمی داشت ومی فرمود : اَنَا بنُ اَعراقِ الثَّری اَنا بنُ اِبراهِیمَ خَلیلِ اللهِ
« منم فرزند اسماعیل که فرزندانش مانند رگ وریشه دراطراف زمین پراکنده اند منم فرزند ابراهیم خلیل خدا( که آتش نمرود براو سرد وسلامت شد )»
برنامه قتل امام صادق (علیه السلام)
سرانجام منصور نتوانست پیشرفت امام را ببیند و عظمت او را تحمل نماید. طرح قتل او را از طریق مسموم کردن تهیه نمود.
این نکته راناگفته نگذاریم که بنی عباس درس مسموم کردن امامان رااز پیشوایان راستین خود، یعنی بنی امیه آموختند. معاویه بارها گفته بود خداوند ازعسل لشکریانی دارد و.. که غرض عسل مسموم بود که به خورد دشمنان خود میداد.
منصور توسط والی خود درمدینه امام را با انگور زهرآلود به شهادت رساند وبعد حیله گرانه به گریه وزاری وعزاداری او پرداخت. اینکه درامر شهادت امام، منصور دست داشته جای شکی برای ما نیست، زیرا که خود بارها گفته بود که او چون استخوانی درگلویم گیر کرده است.
شاید منصور جداً وقلباً دوست نداشت امام رابکشد ولی چه می توان کرد که مقام است وسلطنت، پست است وموقعیت. مگر هرکسی میتواند ازآن بگذرد؟ امرشهادت او را توسط منصور، برخی چون ابوزهره انکار کرد ه اند، بدلیل ابراز تأسف منصور ازمرگ او وهم گفته اند که این امر خلاف تحکیم پایه های حکومت او بود. دیگران هم همین افکار راداشته اند ویا برخی دیگر ازآن به تردید یاد کرده اند. ولی باتوجه به سابقه برخورد واحضار وتهدید منصور، وبا توجه به اعمال زمامداران پس از او معلوم می شود بنی عباس چون بنی امیه درخط امام کشی بودند وآنها شش تن ازامامان ما را مسموم کرده اند. آری او پس از قتل امام ابراز تأسف هم کرد وآن مصلحتی بود.
لعنت خدا بر دل پرکینه دشمنان امام صادق(ع)
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com