کد خبر: ۱۹۷۸۵۳
تاریخ انتشار:
در واکنش به انتشار قطعنامۀ مداخله جویانۀ اخیر پارلمان اتحادیۀ اروپا به بهانۀ پیگیری «حقوق بشر»

بررسی تطبیقی باورهای"حقوق بشری" ایرانی-اسلامی با آیین های یهودی و مسیحی

بنابراین در این جا می خواهیم با ارائۀ شواهدی درخصوص برخی از اسناد مکتوب ملّی-مذهبی مان(کتب تاریخی و الهی) و در ادامه با مقایسۀ آن با اسناد موثق"غیرایرانی" و "غیراسلامی" در سنّت ملّی-مذهبی مان، به برخی از تناقضات مسلمِ موجود در اسناد آنان اشاره نموده و بر بی پشتوانگیِ انتقادات وارده به مسائل "حقوق بشری" در کشورمان صحه بگذاریم
گروه سیاسی، پنجشنبۀ گذشته(۱۴فروردین۱۳۹۳ - 03 2014April) درحاشیۀ جلسۀ پارلمانِ اتحادیۀ اروپا، قطعنامۀ 23بندی گستاخانه، مداخله جویانه و بی اساسی با هدف کذایی "ترسیم راهبرد این اتحادیه در قبال ایران"، امضا و به تصویب اعضا رسید که در همان ساعات نخستین انتشار، با واکنش شدید و منفی مسئولان نظام اسلامی، طیف های مختلف سیاسی و مردم عزیز کشورمان روبرو شد.
 
به گزارش بولتن نیوز
، اتحادیه اروپا در بندهای بسیاری از این قطعنامه که با شعارکذایی و توخالیِ توسعۀ همکاری دوجانبه و پیشبرد آرمان های انسان دوستانه و حقوق بشری اروپایی(!) تنظیم شده، علناً در برخی از مسائل داخلی کشورمان ورود نموده و در این بندهای 23گانه حتی تصمیماتی نیز اتخاذ نموده اند.
 


باب نخست
درمیان بندهای این قطعنامه، از ارجاعات و اشارات مداخله جویانه درخصوص برخی از مهم ترین مسائل سیاسی کشورمان مانند انتخابات ریاست جمهوری اخیر که گویا چندان موردپسند اعضای پارلمان اتحادیۀ اروپا واقع نشده و آن را "مطابق با استاندرادهای اروپایی" ندانسته اند تا بسیاری از جزئی ترین امور داخلی همچون "بازگشایی انجمن صنفی روزنامه نگاران" دیده می شود. فارغ از این ها، در دیگر بندهای این قطعنامه مسائلی همچون "مذاکرات هسته ای و سیاست های خارجی ایران در این خصوص"، "مسائل مربوط به حقوق بشر و مسائل اجتماعی اقلیت ها"، "آزادی محکومان فتنه به ویژه سران فتنه"، "لزومِ صدور مجوز سفر به احمدشهید گزارشگر ویژۀ سازمان ملل ازسوی ایران"، "گشایش دفتر اتحادیه اروپا در تهران"، "سفر هیات های اروپایی به ایران به شرط ملاقات با محکومان فتنه و مخالفان نظام" و در نهایت "رفع محدودیت و ممنوعیت از همجنس بازان در ایران" مورد اشاره قرارگرفته و در خصوص آن، اظهارنظرهایی ایراد گردیده است.
 
با این حال، همان طور که در ابتدا نیز اشاره شد، بلافاصله پس از انتشار این قطعنامه در فضای رسانه ای، علاوه بر واکنش هایی که ازسوی مسئولین وزارت خارجه و دولت به این قطعنامه نشان داده شد، واکنش و اظهارنظرهای متعددِ شخصیت ها و طیف های گوناگون سیاسی کشورمان را برانگیخت که در پی بررسی آن ها، نکته ای جالب توجه مستتر است و آن نوعی اتفاق نظر درقبال سیاست های کلی قدرت های غربی و اتحادیۀ اروپا و سرسختی دربرابر دخالت های احتمالی بیگانگان در امور داخلی و سیاست های مستقل نظام است که خبر از اتحادی عمیق درمیان جبهه های سیاسی کشورمان می دهد. و کیست که نداند، این اتحاد و همدلی میان طیف های سیاسی کشور به دلیل پایبندی همگی آنان به اصول اساسی نظام جمهوری اسلامی، یعنی "استقلال" و "آزادی" است که ریشۀ عمیق آن در باورهای ایرانی-اسلامی مردمان این سرزمین، از دیرباز قابل ردیابی است و همچنین می توان نمود و جلوۀ روشنی از آن را در تعالیم بنیان گذارِ آزادی خواهِ انقلاب، حضرت امام خمینی(ره) بازشناخت؛ او که فارغ از جایگاه بلندسیاسی اش، همچون معلم اخلاقی بلندنظر شاگردان بسیاری را در مکتب اسلام ناب محمدی(ص) پرورش داد. شاگردانی که امروز هرکدام در مسندی مهم پایبندی شان به تعالیم الهی و انسانیِ امام(ره) را سرلوحۀ رفتار و عمل خود قرار داده و چون آن بزرگوار به هیچ عنوان حاضر نیستند در برابر زیاده خواهی ها و دخالت های بیجای بیگانگان سر تسلیم فرود آورده و با زیرسوال بردن استقلال این خاک، خون شهدای جان برکف را پایمال کرده و از آن بگذرند!
 
باب دوم

فارغ از این ها، با اندک بررسی و بذل توجه به پیشینۀ نظری و عملی قدرت های غربی و با لمحه و لحظه ای امعان نظر درخصوص انگیزۀ آنان از پرداختن به انسان(یا آن چنان که امروزه مصطلح است، شهروند) و حقوق انسانی، می توان به آسودگی و روشنی تمام، مواضع تناقض آمیز و اساساً سطحیِ طرح شده در این قطعنامه و کاغذپاره های بی ارزشی از این دست – که گاه و بیگاه ازسوی فلان اتحادیه و بهمان مجلس اروپایی و امریکایی تحریر و تصویب می گردند- را بازشناخت و به انگیزه و اهداف تماماً(و ذاتاً) سیاسی این پیراهن دری های سانتیمانتالِ اروپایی برای "انسان" پی برد! امروزه(و ازقضا) به لطف پیشرفت بشر غربی و نیز به نعمتِ بی دریغ و گستردۀ "خوانِ تکنولوژی" در این "دهکدۀ دنج جهانی" و "عصر ارتباطات" هر کودکِ کوچکی به خوبی به اصول غیر قابل انکار "حقوق بشر" آگاهی تام و تمام دارد و از عواقب و پیامدهای ناگوارِ بازی با دُم این شیر دُژم نیز به همان خوبی آگاه است؛ و پارودیک تر، این که این کودکِ شیرین و کوچکِ مسلط به فناوری روزِ امروز، حتی دیگر فریب این قبیل افشاگری های"چپکی" را هم نمی خورد و به فنون و ظرایف این چنین یادداشت هایی نیز به همان "خوبی" واقف است. با این همه اما وقوف ما به حقیقتی که در باورمان زندگی می کند و ایمان و باور قلبی مان به آن، چندان اصیل و عمیق هست که نه از خنده زدن برخود بهراسیم و نه از طعنه و کنایۀ دشمنان! به بیان دیگر، فارغ از نکات یادشده در بالا، انگیزۀ اصیل به تحریر درآمدن این یادداشت، اتفاقاً دغدغه های «حقوق بشری» ماست و صحبت از مقام بلند انسان که در باورِ بارور و کهن ایرانی-اسلامی مان ریشه دوانده و تا به امروز نیز زنده است، زندگانی ماست!
 
بنابراین در این جا می خواهیم با ارائۀ شواهدی برگرفته از اسناد مکتوب ملّی-مذهبی مان(کتب تاریخی و الهی) درخصوص"باورهای" مترادف و موازی با آن چه امروز به عنوان حقوق بشر یاد می شود، کمی این فرهنگ مان را از این منظر زیر و رو نموده و در ادامه با مقایسۀ آن با "باورها و اندیشه های فرهنگیِ" "غیرایرانی" و "غیراسلامی"، ضمن اثباتِ اهمیّت مسائل حقوق بشری-یا عمیق تر از آن و خارج از دوگانگی ها و تقابل های سیاسیِ روز، هر آن چه به "کرامت انسانی" مربوط است- در سنّت ملّی-مذهبی مان، به برخی از تناقضات مسلمِ موجود در اسناد آنان اشاره نموده و بر بی پشتوانگیِ انتقادات وارده به مسائل "حقوق بشری" در کشورمان صحه بگذاریم؛ انگیزۀ اصیل این انتقادات را صرفاً منافع و انگیزه های سیاسی ای ناراست اعلام نموده و اَهم از آن، دقایقی بیشتر در "کرامت انسانی" اندیشه کنیم.

همین جا بگوییم: مقصودمان از باورهای"غیرایرانی" و "غیراسلامی"، طبیعتاً باورهای قومی و مذهبی رایج در جهان «یهودیت» و «مسیحیت» باستانی است. البته چنان که قرآن کریم نیز می فرماید، اسلام و مسلمانی به هیچ عنوان در تناقض و تعارض با ادیان الهی توحیدی پیش از خود قرار نداشته و ندارد. با این حال از دیدگاه تاریخی(غیردینی)، از آن جا که قریب به اتفاق انبیای 48 گانه ای که در «کتاب مقدس» نام برده می شوند و در باور یهودیان، همگی جایگاه نبوت دارند، همگی از مردمان قومی واحد(بنی اسرائیل یا بنی یعقوب) هستند که در طول سالیان و قرون، در کنار هم  زندگی کرده و روزگار گذارنده اند و نیز از آن جا که بنابر همین ویژگی ها، مرز مشخصی میان قومیّت(ملّیت) و مذهب شان وجود ندارد، ناخودآگاه در نوعی قطبیّت با اسلام و مسلمین قرار می گیرند. جالب آن که برخلاف باور رایج و عمومی که حضرت موسی(ع) را یگانه پیامبر و نبی یهودیان می شناسد، او یکی از معدود انبیای قوم بنی یعقوب است که از نژادی بیگانه است(موسی از نوادگان لاوی است و نه یعقوب) و عجیب تر آن که بنابر شواهد موجود در باور یهودیت و «کتاب مقدس»، عیسی نصرانی(ع) که به عنوان پیامبر مسیحیان عالم شناخته می شود، نزدیک ترین شخصیت به ناجی و موعود یهودیان است. به هرتفسیر، بنابر این دیدگاه تاریخی(نه دینی) این شقاق و دوگانگی "اسلام-یهودیت و مسیحیت" ریشۀ تاریخی دارد و در طول سالیان بسیار مورد مداقه و تحلیل قرارگرفته و از آن، بسیار صحبت به میان آمده است.

باب سوم 

حقوق بشر در ایران

 
امروزه به لطف وجود ساختمانی بین الملی در منتهنِ نیویورک تحت عنوان"سازمان ملل"، مردمان جهان که در درازی هزاران سالۀ تاریخ بشر هرگز بر سر حتی کلمه ای نیز اتفاق نظری اساسی و کامل نداشته اند، بر قواعد و قوانینی کلی که برگرفته از یکی از کهن ترین آثار انسانی جهانِ باستان است، هم نظر و متحدند و آن هیچ نیست، مگر متنی موجز که دیرزمانی پیش از امروز، به دستور فرمانروانی پاک و انسان دوست بر روی منشوری گلی نقر گردید؛ "استوانۀ کوروش بزرگ!"

 

این استوانه که آن را "منشور حقوق بشر کوروش" نیز می گویند، لوحیست از گل پخته که در سال ۵۳۸پیش از میلاد، و به فرمان کوروش بزرگ هخامنشی، پادشاه و بنیان گذار شاهنشاهی هخامنشی نگاشته شده‌است. نیمهٔ نخست این لوح از زبان رویدادنگاران بابلی و نیمهٔ پایانی آن سخنان و دستورهای کورش به زبان و خط میخی اکدی(بابلی نو) نوشته شده‌است. این استوانه در سال ۱۲۵۸خورشیدی/ ۱۸۷۹میلادی در نیایشگاه اِسَگیله(معبد مردوک، خدای بزرگ بابلی) در شهر بابل باستانی پیدا شده و به لطف عدالت سیاسی جهان امروز، در موزۀ بریتانیا و در شهر لندن نگهداری می‌شود. این منشور یکی از بزرگترین نشانه‌های روحیهٔ بردباری در فرهنگ ایرانی است.
 
فارغ از این، چه بسیارند نمونه ها و شواهد متفاوت و رنگارنگِ این روحیۀ انسان دوست اصیل و خاص "ایرانی" در هنر و فرهنگ و ادبِ غنی و کهن این مرز و بوم. وانگهی کیست که نداند آن زمان که نوابغِ رومی و فلورانسی غریوِ "اصالت انسان" را در طلوع "رنسانس" فریاد می کشیدند و آغاز عصرجدید و پایان جهان باستان را با تاکیدِ موکد بر"خرد" و"زیبایی" انسانی نوید می دادند، کمینه 200سال پیش تر در ایران زمین، روحانیِ کامل و فرزانه و ادیبی دانا، ملخص به سعدی(علیه رحمه) ندای "بنی آدم اعضای یکدیگرند ..." سرداده بود؛ آن چنان که قریب به یک سده پس از او، بزرگمرد دیگری از همان سرزمین شعر و شعور(شیراز) با نگاهی پشرو از حکم شیخ اجل فراروی نموده و عاقلان(اینجا بخوانید خردمندان و فلاسفۀ دنیای مدرن غربی رنسانس) را نقطۀ پرگار وجود دانسته و بلافاصله با سوگند به آن گوهری ترین گوهرِ انسانی، به عشق شهادت داد که آنان(عاقلان) همگی، یک سر "در این دایره سرگردانند".
 
باب چهارم
 
حقوق بشر در قرآن و اسلام

 
ناگفته پیداست که قانونی عالیست و کامل و ارزنده، كه در مسألۀ "حقوق بشر" طرحی جامع ارائه كند و همان طور که چندین بار نیز تا به این لحظه یادآوری گردیده، اساساً دغدغه های حقوق بشری این یادداشت را ممکن کرده و پافشاری بر این انگیزه و دغدغه هاست که همچون نخ تسبیح، جای جای این متن را به هم پیوند داده و یکی و یکدست نموده است. به هر تفسیر با اندکی امعان نظر در آیات شفاف و مبرهن یگانه سند و کتابِ بلاتحریف و ابدی الهی، می توانیم علاوه بر این که تمامی بندها و تبصره های قوانین مدرن حقوق بشری غربی را با بیانی پاکیزه و اکمل بیابیم، قادر خواهیم بود، ضعف ها و نقص های موجود در قوانین بشری و مدرنِ انسانی را جرح و تعدیل نموده و این قوانین ناقص انسانی را کامل نموده و حتی بیش از این(و البته مقدم بر این) پی می بریم به عظمت بی نهایتِ قوانین الهی و اسلامی.
 
الف) حفظ جان و مال و آبروى انسان ها
 
برای نمونه قرآن کریم در مسئلۀ"حفظ جان و مال و آبروى انسان ها" تا آن جا پيشرفته كه "جان يك انسان را همچون جان تمامى افراد بشر، ارج مى نهد" آن چنان که خداوند می فرماید: "مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَيْرِ نَفْس أَوْ فَسَاد فِى الاَْرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعاً وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعاً : هركس انسانى را بدون ارتكاب قتل، يا فساد در روى زمين بكشد، چنان است كه گويى همه انسان ها را كشته و هركس انسانى را رهايى بخشد، چنان است كه گويى همه مردم را زنده كرده است." و پیرو مباحث یادشده، ذکر این مهم که مشابه چنین تعبير انسانی و انسان دوستانه ای را در هيچ قانون ديگرى نخواهيم يافت، نیز اهمیت دارد.
 
ب) حقوق کلی انسان
 
ازسویی، قرآن کریم، در مسأله "حقوق انسان ها"، تا آنجا پيش مى رود كه اجراى اصل عدالت را درحقوق افراد يك جامعه بر همه چيز مقدم می دارد و از آن جا که این ها سخنان خالق انسانی است که او را بیش و به از خود می شناسد و آگاه است به اصرار گوهری اشرف مخلوقاتش، آن چنان که آگاه است به هر آن چه که انسان می داند و نمی داند و درخصوص این که "خصومت هاى شخصى يا روابط دوستانه می توانند مانع اجراى عدالت گردند، نیز هشدار می دهد. قرآن کریم می فرماید: "وَلاَ يَجْرِمَنَّكُمْ شَنئَانُ قَوْم عَلَى ألّا تَعْدِلُوا اءِعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى : مبادا دشمنى با جمعيتى، شما را به گناه ترك عدالت بكشاند، عدالت پيشه كنيد كه به پرهيزگارى نزديكتر است."
 
ت) دقت و ظرافت در اجرای عدالت
 
ازدیگرسو، قرآن کریم نسبت به تأثير بر اجراى عدالت چنين هشدار مى دهد: "يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ للهِِ وَلَوْ عَلَى أَنفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالاَْقْرَبِينَ إِنْ يَكُنْ غَنِيّاً أَوْ فَقِيراً فَاللهُ أَوْلَى بِهِمَا : اى كسانى كه ايمان آورده ايد! همواره و هميشه قيام به عدالت كنيد. براى خدا گواهى دهيد، اگرچه به زيان شما، يا پدر و مادر و نزديكان تان بوده باشد! (چرا كه) اگر او (كسى كه گواهى شما به زيان او است) غنى يا فقير باشد، خداوند سزاوارتر است كه از آنان حمايت كند."
 
ث) توجه موکد بر حمایت از ایتام و رسیدگی به حقوق ضعفا
 
از تأكيدات فراوانى كه قرآن کریم دربارۀ حمايت از ايتام و نظارت دقيق بر وضع آن ها و سرپرستى از آنان و اموالشان تا زمانى كه بزرگ شوند نيز اين مسأله روشن تر مى شود، مى فرمايد: "أَنْ تَقُومُوا لِلْيَتَامَى بِالْقِسْطِ : درباره يتيمان قيام به عدالت كنيد." جالب اين كه در جاى ديگر، حفظ و حمايت از يتيمان را هم رديف توحيد و مسائل ديگر انسانى قرار مى دهد و مى فرمايد: "لاَ تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً وَذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَأَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ : به خاطربياوريد، هنگامى كه از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم(پيمانى كه سرمشق امت هاى ديگرنيزهست) جز خداوند يگانه را پرستش نكنيد و نسبت به پدر و مادر و يتيمان و بينوايان نيكى كنيد و به مردم نيك بگوييد، نماز را برپا داريد و زكات را بپردازيد."
 
حقوق بشر و عدالت در اصول دین اسلام
 
حرف آخر و ختم کلام این که بنابرشهادت قرآن کریم، اصول اساسی و اولیۀ اسلام عزیز که در برابر دستوراتی موسوم به "فروعات"، "اصول 5 گانۀ اسلام" نامیده می شود، شامل 5 دستور اساسی است که با دقت در آن می توان به توجه ویژۀ اسلام و قرآن کریم به حقوق بشر و کرامت انسانی پی برد. چنان چه می دانید، بنابرتعالیم اسلامی شیعی، هر مسلمان می بایست در تمام زندگی زمینی، هنگام مرگ و در تمام زندگانی روحانی پس از مرگش به این اصول پایبند مانده و شهادت دهد. با این حال همان طور که اشاره گردید، با دقت در معنای هر کدام از این اصول 5گانه که عبارتند از: "توحید"، "عدل"، "نبوت"، "امامت" و "معاد" می توانیم به اهمیت مسائل اخلاقی و حقوقی در اسلام پی برده و دریابیم، اسلام توجه به این حقوق را تا آن جا پیش برده که اصل اساسی "عدالت" را تنها پس از اصل "توحید" و نیز پیش از 3 اصل "نبوت"، "امامت" و "معاد" قرارداده، آن چنان که خداوند متعال، در آیۀ اخیر نیز با یادآوری پیمانی که با بنی اسرائیل بسته بود، تمامی بندگانش(در تمامی دوران) را به رعایت 5 دستور انسانى مربوط به حقوق بشر، یعنی "احترام و نیکی به والدین"، دست گیری از یتیمان"، "کمک به بینوایان و فقرا"، "استفاده از گفتاری نیکو هنگام روبروی با مردم"، و نهایتاً "پرداخت زکات" را در كنار 2برنامۀ مهم اسلام در زمينه اعتقاد و عمل، یعنی "توحید" و "برپاداشتن نماز" قرارداده است.
 
باب پنجم

حقوق بشر در دیگر ادیان(یهودیت و مسیحیت)

 
پیش از ورود به این بخش از بحث می باید، به نکتۀ مهمی درخصوص لزوم احترام گذاشتن به عقاید و ادیان دیگر که در اسلام نیز بسیار سفارش گردیده و نیز در باورهای قومی و باستانی ایرانیان جایگاهی ویژه و یگانه دارد، اشاره کنیم. درحقیقت نکتۀ بسیارمهم در این خصوص این است که فارغ از آن که ما اساساً خصومتی با دیگر اقوام و دیگر ادیان نداریم، اعتقاد عملی به باورهای اخلاقی قومی ایرانی و ایمان به اصول و مبانی دینیِ اسلامی ایجاب می کند، با احترام از غیرایرانیان و غیرمسلمانان(به خصوص موحدان) یادنموده و به هیچ بنی بشری(مومن یا کافر) وهنی ننموده و زبان مان را با زشتی و بدگویی نیالاییم.
 
با این همه، وجود تناقضات ریز و درشتی که در جای جای عهدعتیق و جدیدِ«کتاب مقدس» وجود دارد ازسویی، و نیز از دیگرسو چهرۀ عصبی، خشن و منتقم و بدخلقی که در این اسناد از پرودگار عالم(یهوه) تصویرشده، تاثیری عمیق بر فرهنگ دینی و قومی آنان برجای گذارده و منجر به پیدایش نوعی عصبیّت مذهبی و قومی، و پیدایش شکلی از ضعف فرهنگی در میان آنان(قوم بنی اسرائیل) گردیده است. بدخویی، دشمنی، انتقام جویی و ضعفی که در طول سالیان به اشکال گوناگون در خیانت ها و بدعهدی های مداوم، غارت سرزمین های دوست و دشمن، کشتار و نیز فساد بر روی زمین که در اسناد و کتب تاریخی متعدد ثبت گردیده، قابل ردیابی است. به هرتفسیر برای پرهیز از پرگویی بیش از این، در ادامه به برخی از شواهد و اسناد موجود اشاره می کنیم:
 
زن از دیدگاه یهود
 
آن گونه در تورات که آمده، پس از خلق شدن آدم و تنهایی او در باغ عدن، خداوند تنهایی آدم را شایسته ندانسته و برای او یار مناسبی به وجود آورد و هنگامی که آدم در خواب عمیقی فرو رفت یکی از دنده هایش را برداشت و جای آن را با گوشت پر کرد و از آن دنده زنی سرشت و او را نزد آدم برد آدم از دین زن بسیار خشنود شد و گفت این است استخوانی از استخوانهایم و گوشتی از گوشتم نام او نسا باشد چون از انسان گرفته شده است. این مسئله که زن از دنده آدم به وجود آمده در تاریخ همیشه به نقص زن تاکید می کرده که زن به دلیل آنکه همانند آدم مستقیما توسط خداوند خلق نشده است همانند آدم دارای خصوصیات انسان کامل نمی باشد پس از آنکه آدم و حوا از میوه ممنوعه استفاده کردند آدم در جواب خداوند گفت این زن که یار من ساختی از آن میوه به من داد و من خوردم . تورات به صراحت حوا را خطا کار اعلام می کند که باعث مشکلاتی برای آدم در عدن شده است و به دلیل استفاده حوا ازمیوه یاد شده و فریب آدم مورد نفرین خداوند قرار می گیرد و خداوند به زن فرمود درد زایمان تو را زیاد می کنم و تو با درد فرزندان خواهی زایید مشتاق شوهرت خواهی بود و او بر تو تسلط خواهد داشت. این بزرگترین نظریه زن ستیزی در کتاب مقدس تورات است که زن را موجودی اهریمنی نشان می دهد و او را همدست شیطان معرفی می کند.
 
وقتی با صراحت زن اینگونه معرفی می شود دیگر هیچ جای شک و شبهه ای برای پلید بودن زن و افکار شیطانی او برای مردان ستیزه جو باقی نمی گذارد. قوانین اجتماعی تورات برای جامعه زن زیاد نیست جز چند مورد در کتاب لاویان که به مسائل ازدواج و پاکی زن اشاره شده. بیشترین دیدگاه ها در مورد زن در آیین یهود، بعد از ظهور مسیحیت اتفاق افتاده و عده ای از روحانیون یهودی برآن شدند تا قوانین جدیدی برای جامعۀ یهود وضع کنند که این قوانین شامل زنان و زندگی زناشویی نیز بود. در صفحات آغازین کیدوشین ، رساله میشناسی توضیح مختصری در مورد احکام ازدواج داده شده است .
 
زنان از سه طریق در اختیار شوهر قرار می گیرند.
 
1- با دریافت پول (خرید زن)
 
2- تنظیم قباله ازدواج
 
3- نزدیکی جنسی
 
زنان از دو طریق نیز می توانند مستقل و صاحب اختیار شوند.
 
1- طلاق گرفتن
 
2- مرگ شوهر
 
در تلمود درباره آن اینگونه شرح داده شده است پیروان مکتب شمای معتقدند که مرد نباید زن را طلاق دهد مگر در وی نشانه ای از بی ناموسی دیده باشند .اما پیروان مکتب حیلل میگویند مرد می تواند برای اینکه همسرش خوراک را سوزانیده وی راطلاق دهد .ربی آکیوا ( از رهبران دینی قرن اول و دوم میلادی )گفته است مرد درصورت یافتن زن زیباتر حق دارد از همسرش جدا شود و با زن زیباتری ازدواج کند.
 
انجیل یهود احکام طلاق را این گونه شرح می دهد اگر مردی پس از ازدواج با زنی به عللی از او راضی نباشد طلاق نامه ای نوشته به دستش دهد و او را رها سازد. با اشاره به این چکیدۀ مختصر درخصوص قوانین مربوط به روابط زن و مرد، ازدواج و طلاق موجود در دین یهود، نوع رفتار این جامعه مردسالار که همیشه به تنهایی و بدون شور با زنان جامعه، برای آنان قوانینی یک طرفه و ناعادلانه وضع کرده و هیچ گاه زنان را در تنظیم این قوانین مشارکت نداده، تا حدودی تشریح می گردد. به بیان دیگر، آیین یهود به عنوان اولین آیین توحیدی با قدمت چندهزارساله، هیچگاه نتوانست با عملکرد خود باعث رشد وتعالی جامعه زن شود.
 
خشونت در یهودیت
 
کیانوش دل زنده در مقالۀ مفصل و خواندنی اش"خشونت یهودی با نگاه انتقادی" ضمن اشاره به ابعاد گوناگون خشونت در یهودیت که گاه کار به جایی رسانده که این شقاوت انسانی، رسماً تقدیس نیز می گردد یا از سوی یهوه به پیامبران الهی امر می شود، ابعاد گوناگون و تاثیرات آن را بررسی نموده است. دل زنده در بخشی از چکیدۀ این مقاله می نویسد: «مسئله خشونت» یهودی بی گمان مهمترین محور مباحث سیاسی، اجتماعی و تاریخی ما و جهان معاصر است. گرچه طرح کلی بحث در حوزه دین و یا سیاست خارجی قرار دارد و مرز مشترک جغرافیای با فلسطین اشغالی وجود ندارد و نیز اقلیت محدود یهودی در ایران وجود دارد اما تجربه جنگ غزه و خشونت عریان اعمال شده در این جنگ باعث شده است تا بازار این بحث در چند سال اخیر رونقی بی سابقه بی یابد، اگرچه مکتوبات ارائه شده بیشتر در حوزه های سیاست خارجی یا جامعه شناسی سیاسی است اما در این مقاله سعی شده است ضمن استفاده از آن ها سویه جدیدی برای طرح این بحث در حوزه اندیشه  بگشاییم.
 
بی گمان می توان، جوهرِ خشونت یهودی را به رغم تفاوت های موجود در شاخص های مطالعاتی در گفتمان اندیشه محور در ذات و بستر اندیشه یهودیت جستجو کرد. به همین خاطر،  ابتدا سعی می شود مرادمان را از خشونت مشخص کنیم. تا در بستر فرضیه طرح شده موجبات تکوین و توزیع خشونت در دین یهود را روشن سازیم و توضیح دهیم چگونه "تک وارگی” موجود در دین یهودیت و تشویق تضاد میان من و دیگری، موجبات خشونت را به شکل عریان تر و مضاعف تر فراهم می آورد. فرضیه طرح شده از این قرار است که «تشدید تضاد میان من و دیگری، ضمن تحذیف تعامل و ترویج تقابل، خشونت را عریان تر و مضاعف تر می سازد.» بلکه حتی، بستر دین یهود و فلسفه وجودی مستتر در آن هسته وجودی خود را از تکوین و تسریع خشونت می گیرد. به نحوی که « تحمیل هویتی انحصاری یا تکواره، غالباً مایۀ اصلی هنر ستیزجویی است که عامل ایجاد اختلافات فرقه ای است.» (آمارتیاسن،۱۳۸۸ : ۲۲)
 

باب ششم

نقدهای کلی وارد بر دین مسیحیت

 
در طول تاریخ (بیش از) 2000سالۀ دین مسیحیت با توجه به گستردگی پیروان این طریقت الهی، کتب و مقالات فراوانی در نقد زوایا و جوانب گوناگون این دین الهی نگاشته شده و مباحث بسیاری طرح گردیده است. با این وجود، ما در این جا به هیچ عنوان قصد نداریم، با ذکر موردی این انتقادات و بحث از جوانب مختلف سوال برانگیز مسیحیت، اساس این شیوۀ مقدس و الهی را زیرسوال ببریم(ناگفته پیداست که این اساساً تخطی از اسلام نیز هست) با این حال در ادامه با اشاره به برخی از این انتقادات که بیش از دیگران جنبۀ اجتماعی دارند، بحث را پی می گیریم:
 
دوگانگی نظام عقیدتی
 
بحث درخصوص این دوگانگی شاید به ظاهر نامربوط به نظر برسد. با این حال، این شقاق چنان اساسی که بر همۀ شئون مسیحیت تاثیر گذارده و موجب زایش کژفهمی ها و خطاهای بسیاری می گردد. هر دینی دارای یک نظام عقیدتی است. این نظام عقیدتی، باید با آموزه های کتاب مقدس آن دین هماهنـگ باشد. مسیحیت فاقد یک نظام الهیات هماهنگ با مجموعه کتابهای مقدس است. در اینجا ما شاهد 2 نظام عقیدتی هستیم که هر یک با بخشی از کتاب مقدس مطابقت دارد
 
الف) نظام الهیاتی که براساس الوهیت مسیح است. مؤسس این نظام، پولس است. رساله های پولس، انجیل یوحنا و رساله های او اساس آن را تشکیل می دهند. ودرازل کلمه بود، کلمه با خدا بود و کلمه خود خدا بود... پس کلمه انسان شد و در میان ما ساکن گردید.
 
ب) نظام الهیاتی که بر اساس بندگی مسیح است. مؤسس آن حواریون عیسی و در رأس آنها پطری می باشد، این گروه پس از سال 70 میلادی اهمیت خود را از دست دادند. سه انجیل همنوا، کتاب اعمال رسولان، رساله های یعقوب، پطری، یهودا و مکاشفه یوحنا اساس این نظام را تشکیل می دهند.
 
نقد رهبانیت مسیحی
پس از رسمیت یافتن دین مسیح از ناحیه امپراطور وقت روم، کنستانتین در سال 383 م. براساس دستورات پولس، که مؤمنان عیسوی شایسته را کسانی می دانست که بدون همسر زندگی کنند، رهبانیت مسیحی بوجود آمد. نخستین کسی که روش رهبانیت را بنیاد نهاد، قدیس آنتونیوس از اهل مصر بود. راهبان در دیرها و صومعه هایی که غالبا در خارج از شهر قرار داشت به مراقبت و تفکر و ریاضت می پرداختند. به هرتفسیر فارغ از این مسائل، این شیوۀ زندگی، اساساً در تضاد با زندگی اجتماعی است؛ چراکه راه پیشرفت و تعالی انسان را اساساً در خروج انسان از جامعه می داند.
 
رهبانیتی که درمسیحیت شکل گرفت، نتیجه دنیاگرایی کلیسا و مسیحیانی بود که پس از رسمیت یافتن دین مسیح اسما مسیحی بودند. این نهضت تحت تأثیر تعالیم گنوسیها و متکلمان اسکندری شکل گرفت که دنیای مادی را پلید و جسم و جسمانیات را ناپاک می دانستند. در حالی که براساس تعالیم کتب آسمانی دنیای مادی مزرعه فعالیت انسان برای برخورداری از سعادت جاودانه است. و پلیدی در صورتی بوجود می آید که زندگی مادی در خدمت اجرای مقاصد شیطانی واقع شود. مطلب دیگر اینکه دین برای هدایت و مدیریت غرایز طبیعی انسان آمده است نه سرکوب آن. میل به زندگی اجتماعی یک نیاز طبیعی در وجود بشر است. و غالب تجردها چون به شکل انفرادی انجام می شود، ممکن است منجر به دیوانگی شود. و از آنجا که امور غیرطبیعی دوامی ندارند، در هر دوره ای زندگی رهبانی شکل متمایزی یافته است. تا آنجا که چنین تفکری در میان گروه هایی که پس از نهضت پروتستان بوجود آمده، چندان رایج نیست.
 
تصلیب عیسا و خشونت
 
مسیحیت معتقد است به صلیب کشیده شدن عیسی، تاوان گناه همه بشریت است. گناهی که نسل اندر نسل از آدم به فرزندانش منتقل شده است. این بود که پولس رسول نوشت: «و چنانکه در آدم همه می میرند، در مسیح همه زنده خواهند شد». در بررسی نظریه فوق باید بدانیم که چنین اعتقادی را پولس رسول وارد مسیحیت کرده است و درمیان مسیحیت اولیه چنین عقیده ای وجود نداشته است. اینکه انسان دارای گناه ذاتی باشد با روح تعالیم ادیان آسمانی ناسازگار است. ازطرفی انبیای الهی از گناه معصوم بوده و نسل بشر دارای زمینه پذیرش راه حق است. ناگفته نماند که اساساً از عدالت خداوند به دور است که گناه کسی را به حساب کس دیگری بگذارد یا فردی را درمقابل گناه دیگری فدیه بگیرد انسان مصلوب شدن عیسی را به خاطر اشتباهی بود که در شناسایی مسیح واقعی رخ داد و عیسی به آسمان برده شد(قرآن، سوره نساء، آیه 157 و 158)
 
رابطه مسیحیت و خشونت مورد بحث و جدل بوده‌است. برخی آموزه‌های آن مدافع صلح، عشق و محبت است، از سوی دیگر، برخی آموزه‌های دیگر آن برای توجیه خشونت مورد استفاده قرار گرفته‌اند. صلح، محبت و بخشش اشتباهات از عناصر کلیدی آموزه‌های مسیحی‌اند. ولی، مسیحیان از دوران پدران کلیسا با پرسش استفاده از زور دست و پنجه نرم کرده‌اند. این پرسش‌ها به نظریه‌هایی چون نظریه جنگ مشروع دامن زده‌اند. در طول تاریخ، برخی آموزه‌ای عهد عتیق و جدید و الاهیات مسیحی برای توجیه استفاده از زور علیه مرتدان، گناهکاران و دشمنان خارجی استفاده شده‌است.
 
در کتاب نامه‌ای به ملت مسیحی، منتقد دین، سم هریس می‌نویسد «...ایمان به دو طریق موجب خشونت می‌شود. نخست، برخی مردم انسان‌های دیگر را می‌کشند، زیرا گمان می‌کنند خالق جهان از آنها می‌خواهد که چنین کنند... دوم اینکه، بسیاری از مردم با هم به مشکل برمی‌خورد چون اخلاقیات جمعی خود را بر اساس تعلقات مذهبی خود تعریف می‌کنند..» با این حال، استاد دیوید بنتلی هارت، استدلال می‌کند «برخی می‌کشند چون ایمان‌شان به آنها دستور می‌دهد» دیگران «می‌کشند چون هیچ ایمانی ندارند و درنتیجه معتقدند همه چیز برای‌شان روا است. مشرکان، یکتاپرستان و بی‌خدایان می‌کشند. درواقع، این دستهٔ آخر، همان طور که شواهد قرن بیستم نشان می‌دهد در آدم‌کشی دست بسیار داشته‌اند.
 
باب هفتم

موخره:

 
بی شک مسائل بسیار دیگری نیز باید موردبررسی قرار می گرفت و شرح می گشت، با این حال به نظر می رسد تا این جا نیز از حدود تعریف شده مان بسیارخارج شده ایم و ادامۀ این راه اگر موجب گمراهی ما و شما نگردد، بی شک فایده ای برای هیچ کدام مان نخواهد داشت. با این همه، در پایان قصدداریم، با یادآوری موجز درخصوص برخی مسائل صرفاً نوشتۀ به درازا کشیده مان را تا حدودی حداقلی جمع بندی نماییم و برای نیل به این مهم، ذکر چند نکته را ضروری می دانیم.
 
1-      روی صحبتم این بار نه صرفاً با عده ای سیاستمدار خاص است و نه با تعدادی پژوهشگر دینی یا اجتماعی. چنان که در سطور میانی این یادداشت نیز اشاره شد، دنیای امروز، جامعه ایست کوچک اما تا سرحدانفجار پر ازدحام. درحالی که به نظر می رسد، این سیر و رشد ویروسی تکنولوژی ها و ماشین های ساختۀ انسان چنان پیش می رود که روزی دیگر جایی برای خود انسان بر روی زمین باقی نماند و این کرۀ خاکی، تبدیل به خانۀ ماشین های انسان شود، دنیای امروز هر روز شاهد اختراع و پیدایش ایده و فکری جدید نیز هست و بسیارند اندیشمندانی که معتقدند اگر قرار باشد، انسان روزی زیر دست سازهای تولیدی اش، مدفون گردد، بی شک زیر اعتقاداتش جان خواهد داد.
 
2-      از اشاره به اشخاص متعدد حقیقی و حقوقی که در این نخستین روز کاری سال نو(به روایتی مترتب) در صحنه حاضر شده و در برابر این قطعنامۀ کذایی سکوت ننمودند، به دلیل کثرت اشخاص و نیز دلایلی از این دست، امتناع کردیم. با این حال نمی شود، این اتحاد و "عزم ملّی" را نادیده گرفت: ما حتی به فال نیکش نیز گرفته ایم!
 
3- 
     در این دنیای کوچک که کودک های کوچکش به جای توپ بازی، تمرین تانک بازی می کنند، صحبت از استکبار جهانی و افشای انگیزه های پنهانی قدرت های سیاسی استعمارگر(استعمار قرن بیست یکی یا اصلاً قرن سی اُمی) کودکانه به نظر می آید و دیگر خریدار ندارد. ما فروشنده نیستیم. اما به کسالت آور بودن هم افتخار نمی کنیم. با این حال نمی توانیم صرفاً برای فروش رسانه ای بیشتر سکوت کنیم و بگذاریم رهبران سیاسی کشورهای این سو و آن سوی دنیا امروز برای رونامه نگاران و لابد فردا برای رانندگان تاکسی مان تصمیمات مدیریتی بگیرند. نه ما می گذاریم و نه رهبران سیاسی مان.
 
4-      احترام به کرامت انسانی برای یک ایرانیِ مسلمان، باورعمیقی "ملّی-مذهبی" است. این باور آن چنان عمیق و رسوخ کرده در عقاید ما هست که بر سر کلمات دعوا نکنیم. "حقوق بشر"، "حقوق شهروندی"، "کرامت انسانی" و کلمات مترادف، موضوعات مهمی برای ما نیستند: آن چه اهمیّت دارد، ذات نیکی و خوی انسانی است!  "بنی آدم اعضای یکدیگرند"
 
5-      نمی شود این همه حرف زد و از این همه تناقضی که در رفتار و گفتار این رهبران اروپایی است، چشم پوشید. سئله تنها فراموش نکردن خاطرات جنگ تحمیلی ما به دنیا نیست. مسئله بازماندگان این جنگ هشت ساله و رفتگانش اند. مسئله جوانانی اند که در طول این هشت سال جان باخته یا نیمه جان بازگشتند. کودکانی که روی سینۀ مادران و مادرانی که لحظه ای پیش از نوزادشان جان دادند!
 
6-      می شود، ادعای خوبی نداشت و بد بود اما نمی شود، هم ادعای پاکی کنی و هر آینه پلیدی بورزی، برادرجان! این رسم ماست: نمی دانم رسم ما ایرانیان یا ما مسلمانان: تنها می دانم رسم نیکی است، این رسم نیکان!
 
7-    تو کز محنت دیگران بی غمی ... نشاید که نامت نهند آدمی
 
                                                       سعدی؛ گلستان: باب اول در سیرت پادشاهان
 

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین