کد خبر: ۱۹۶۱۲۲
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار:
آيا مشهورترين تله پات تاريخ اروپا را مي شناسيد؟

پيشگويي که از شکست هيتلر در روسيه خبر داد

به گزارش بولتن نیوز، مغز انسان اندامي بسيار پيچيده است. قدرت هاي پيچيده و توانايي دانستن مغز بسيار فراتر از چيزي است که امروزه در مورد آن مي دانيم. در تاريک ترين روزهاي قرن بيستم، مردي زندگي مي کرد که توانسته بود برخلاف ديگر آدميان، از بسياري از قدرت هاي ذهني خود استفاده کند. او يک تله پات، ذهن خوان، روان بين، دور بيننده و بازمانده اي خوش شانس بود که توانست هم از هولوکاست و هم از اردوگاه هاي مرگ ژوزف استالين جان به در ببرد. او کسي بود که ممکن است هرگز نتوانيم به ژرفاي ابعاد پيچيده ذهنش پي ببريم. اين شخص «وولف گريگورويچ مسينگ» بود.

*مسينگ که بود؟

«وولف گريگورويچ مسينگ» در سال ۱۸۹۹ در خانواده اي يهودي و بسيار فقير در شهر کوچک گورا- کاولريا در نزديکي ورشو چشم به جهان گشود. اين منطقه در آن زمان هنوز بخشي از امپراتوري روس ها به شمار مي آمد.

او در دوران کودکي، از بيماري لوناتيسم رنج مي برد. اين بيماري، نوعي ناهنجاري بود که در اثر تغيير شکل ماه، دوره هاي صعود و نزول خود را طي مي کرد. او بعدها پس از اينکه والدينش، ظرف آب سردي را کنار تختش گذاشتند تا در اثر فرو رفتن پاهايش در آن بيدار شود، مداوا شد.

در سن شش سالگي، مسينگ به مدرسه اي مذهبي فرستاده شد. در آنجا کم کم به توانايي عجيب خود در حفظ کردن بدون اشتباه متون مختلف پي برد. بعدها، او وارد يشيوا شد، اما پس از دو سال از آنجا فرار کرد. او سوار اولين قطار مسافربري شده و زير يکي از صندلي ها پنهان شد و کمي بعد به خواب عميقي فرو رفت. زماني که مأمور قطار بليت خواست، برگه کاغذي را از زمين برداشته به مأمور داد. او به چشمان مأمور خيره شده و تنها به اين فکر مي کرد که عمل بي معني اش فايده داشته باشد، البته همين طور هم شد و بدون هيچ مشکل ديگري به برلين رسيد.

* يک مديوم گرسنه

مسينگ کمک هزينه مختصري بابت نوکري دريافت مي کرد و يک بار هم از شدت گرسنگي در خيابان از هوش رفت و به تصور اينکه مرده است او را به سردخانه بردند. در آنجا دوباره با کمک روانپزشک و عصب شناس مشهور، دکتر ايبل به حيات بازگشت. اين مرد بود که براي اولين بار به قدرت هاي خارق العاده ذهن او و توانايي اش در کنترل بدن خود پي برد. ايبل بلافاصله شروع به انجام آزمايش هايي روي قدرت ذهن خواني پسرک جوان کرد.

مسينگ مي توانست آگاهانه وارد حالتي کاتالپتيک (وضعيتي خلسه مانند يا غيرواکنشي) شود. او بعدها متوجه شد که مي تواند در اين وضعيت، آينده را پيش بيني کند. پس از آن او در سيرک «برلين پانوپتيکوم» و چند جاي ديگر مشغول به کار شد.

پروفسور ايبل نيز از نتيجه آزمايش ها بسيار شگفت زده بود. در اين آزمايش ها مسينگ تمام فرمان هاي ذهني را بلافاصله درک و بادقت اجرا مي کرد. او به بازارهاي مختلف در برلين مي رفت تا روي دستفروش ها، قدرت هايش را تمرين کند.

ايبل همچنين به وولف نوجوان آموخت که حس درد فيزيکي را در خود خاموش کند. او هر روز فقيرتر مي شد و مجبور بود براي خانواده مستمند خود نيز کمک هزينه بفرستد. به همين دليل دست به کار جديدي زد و در برنامه هاي خود اجازه مي داد مردم ميخ هايي را درون سينه يا گردنش فرو کنند.

*شهرت جهاني

مسينگ در ۱۶ سالگي اولين تور خود را در شهر وين برگزار کرد، اما سيرک ها علاقه اي به برنامه هاي او نداشتند. او برنامه هايي با آزمايش هاي روانشناسي طراحي کرد. در طول اين آزمايش ها، او دستوراتي را که به صورت ذهني براي او فرستاده مي شد، انجام مي داد. همين طور به کارهايي مانند بازگو کردن زندگينامه افرادي که براي اولين بار مي ديد، يا پيدا کردن اجسامي که توسط حضار در سالن پنهان شده بود، مي پرداخت. شهرتش هر روز بيشتر و بيشتر مي شد تا اينکه آوازه او به آلبرت اينشتين رسيد. اين فيزيکدان پرآوازه، مسينگ جوان و روانشناس مشهور، زيگموند فرويد را به منزل خود دعوت کرد. فرويد بلافاصله سعي کرد او را امتحان کند. او به وولف جوان فرماني ذهني داد. وولف نيز به دستشويي رفته از پشت آينه يک موکت برداشته به اتاق برگشت. سپس با کمي خجالت يکي از سبيل هاي اينشتين را کند. البته به زودي معلوم شد اين عمل ناگهاني از کجا آب مي خورد زيرا فرويد تأييد کرد که فرمان اين کار را او به صورت ذهني به وولف داده است. در پايان اين ملاقات نيز اينشتين به مسينگ جوان گفت در صورت نياز از هيچ کمکي به او دريغ نخواهد کرد.

مسينگ ديگر هرگز اينشتين را نديد، اما از فرويد، هنر تمرکز و خود هيپنوتيزم را فراگرفت. بعدها افراد مشهور ديگري مانند گاندي (۱۹۲۷) را ملاقات کرد. در سال ۱۹۱۷، مسينگ توري جهاني را آغاز کرد. روزهاي موفقيت او در سيرک ها رو به افول بود. در سال ۱۹۲۱ به لهستان که ديگر يک کشور آزاد بود، بازگشت و مدتي به خدمت در ارتش مشغول شد. پس از آن دوباره به سفر به دور دنيا پرداخت. در اين سفر، مديومي مشهور او را همراهي مي کرد. دشمنان او، شارلاتان ها و کلاهبردارهايي بودند که مي خواستند انسان هاي ساده لوح را سرکيسه کنند. او هميشه تلاش مي کرد با خواندن ذهن شان، دست آنها را رو کند. در اين مدت، او در چند پرونده جنايي به پليس کمک کرده و چند بار اشياي گم شده را پيدا کرده بود.

*دشمن رايش سوم

در سال ۱۹۳۷، او هدف خشم آدولف هيتلر قرار گرفت. چون حين اجراي برنامه در يکي از تئاترهاي ورشو، اين طور پيش بيني کرد که اگر آلماني ها به شوروي حمله کنند، شکست شان در جنگ حتمي خواهد بود. هيتلر که هميشه علاقه مند به پديده هاي پارانرمال و فراطبيعي بود، به شدت به اين پيش بيني حمله کرد و براي سر او ۲۰۰هزار رايش مارک جايزه گذاشت.

اينکه هدف هيتلر از دستگيري مسينگ، کشتن او يا استفاده از قابليت هايش بوده، کاملاً مشخص نيست. البته روان بين هاي مشهور ديگري مثل «هانوسن» که از مشاوران بسيار نزديک شخص پيشوا بودند، در درگيري هاي بازي قدرت کشته شده بودند. در هر صورت، مسينگ مجبور بود براي مدتي طولاني از دست آلمان ها فراري باشد.

بعد از سال ۱۹۳۹، ورشوي تحت اشغال نازي ها، پر از اطلاعيه هايي شد که نشان مي داد نازي ها براي دستگيري او جايزه تعيين کرده بودند. يک بار او با بي احتياطي کامل، از محل زندگي اش بيرون آمد که منجر به دستگيري و ضرب و شتم شديد وي شد. در مرکز پليس، او تمام قدرتش را جمع کرد و به نگهبان ها دستوري ذهني داد تا به سلول او بروند. بعد از سلول بيرون آمد، آنها را درون همان سلول زنداني کرد و بعد از ساختمان بيرون رفت. مسينگ از طريق شبکه فاضلاب از ورشو فرار کرد. بعد هم در زير کاه هاي يک گاري پنهان شده و به همين طريق به شوروي رفت. او در نوامبر سال ۱۹۳۹ از رودخانه باگ گذر کرد.

*رفيق آب زير کاه استالين

او به مقامات روس، برگه جايزه اي که نازي ها برايش گذاشته بودند را داد و پناهنده آن کشور شد. او به عنوان يک يهودي فقير و پناهجو در پيدا کردن شغل، شانس زيادي نداشت. البته از اين جهت خوش شانس بود که به کمپ هاي کار اجباري فرستاده نشد زيرا «پانتليمون پونومارنکو»، رهبر کمونيست هاي جمهوري سوسياليستي بلاروس شوروي هوايش را داشت و به او اجازه داده بود تا به اجراي برنامه بپردازد. بعد از مدت کوتاهي، پليس مخفي NKVDدر خلال يکي از برنامه هايش او را دستگير کرد و به مسکو فرستاد تا با استالين ملاقات کند.

استالين بسيار به او علاقه مند شده بود. مسينگ، توانايي هاي پارانرمال را امکان پذير مي دانست. استالين از او خواست تا براي اثبات ادعاهايش، تنها با تکيه به قدرت هاي ذهني اش به يک بانک دستبرد بزند.

مسينگ نيز با همراهي گروهي از مأموران به بانک مرکزي مسکو رفت، اما به تنهايي وارد آن شد سپس به سمت کارمند صندوق رفته و در حالي که فرماني ذهني براي او مي فرستاد، کاغذ سفيدي را به دستش داد. کارمند هم از گاوصندوق، مبلغ ۱۰۰ هزار روبل برداشت و در کيف دستي مسينگ گذاشت.

مسينگ با مبلغ مورد نظرش، بانک را ترک کرد، اما بلافاصله به آنجا بازگشته، پول را به کارمند از همه جا بي خبر بازگرداند. مرد بينوا زماني که فهميده بود چه کرده، دچار سکته قلبي شده بود.

استالين قانع شده بود. شهرت و محبوبيت بلافاصله به سراغ مرد جوان آمد. او يک شبه تبديل به يک فوق ستاره شد. شهرت او ناگهان پول زيادي را نيز عايد دولت کرد.

دستيار مسينگ، «والنتينا ايوانووسکايا» به ياد مي آورد که مسينگ با بسياري از رهبران وقت شوروي مانند استالين، بريا، ووروشيلووو کالينين ملاقات هايي داشته است. استالين يک بار به او گفت: «تو خيلي آب زيرکاهي، مسينگ!» مسينگ هم در پاسخ گفته بود: «آب زيرکاهي از خودتونه!» البته کالينين در همان لحظه در حال کشيدن آستين او بود، اما ظاهراً استالين آن روز حال خوبي داشت. شايد مسينگ ذهن ديکتاتور را خوانده بود. استالين و لاورنتي بريا (رئيس پليس مخفي وقت) تصميم گرفتند تا توانايي او را بار ديگر بيازمايند. بنابراين از او خواستند تا بدون اينکه مشکلي برايش به وجود بيايد، کاخ کرملين را ترک کند. او نيز اطاعت امر کرده بدون اينکه کسي جلويش را بگيرد، از آنجا بيرون رفت. تنها منشي استالين به دنبال او روان شد. او زماني که به خيابان رسيد، براي استالين دست تکان داد. تمامي نگهبان ها هم قسم مي خوردند کسي که از کاخ بيرون رفت، شخص استالين بوده است.

او بعدها در مصاحبه اي که با روزنامه «لنينگراد زکايا پراوادا» در سال ۱۹۶۴ انجام داد، توضيح داد که بعد از ورود دوباره به کاخ، ذهن فرمانده را خوانده که مي گفت: «اي پيشگوي کثافت!» او نيز همين فکر را به خود او بازگردانده و افسر بيچاره به عقب پريده بود. مسينگ در بسياري موارد، هم به استالين و هم به رئيس پليس مخفي مشاوره هايي داده بود. البته جلسات او در مقامات ارشد پليس مخفي هم استرس بسيار ايجاد مي کرد.

*تأثير در جنگ

مسينگ از سال ۱۹۴۳ تا پايان جنگ هيچ برنامه اي اجرا نکرد. دليل اين امر، ظاهراً فرستادن او براي مأموريتي در سيبري بوده است. گفته مي شود او مسئول گروهي براي کسب خبر و جاسوسي بوده است. اين دوره از زندگي مسينگ کاملاً در پرده اي از ابهام فرو رفته زيرا در يادداشت هاي شخصي اش هيچ اشاره اي به اتفاقات اين دوره نکرده است.

کمي پيش از اينکه نازي ها به شوروي حمله کنند، مسينگ به جلسه اي دعوت شد تا با فرماندهان ارتش سرخ جلسه اي داشته باشد. او پيش بيني کرد که جنگ عظيمي با آلمان در پيش است، اما بين سوم تا پنجم ماه مي سال ۱۹۴۵ با پيروزي قواي شوروي به پايان خواهد رسيد. اين پيش بيني به اطلاع استالين رسيد و او به همين دليل زماني که جنگ پايان يافت، تلگرامي تبريک آميز براي روان بين مشهورش فرستاد. مسينگ تا سال ها اين تلگرام را نزد خود نگه داشته بود.

مسينگ از بودجه شخصي اش، هزينه ساخت دو فروند هواپيماي نظامي را پرداخت. او از طرق ديگري نيز به کشور جديدش کمک کرده بود.

برنامه اي که به تازگي توسط تلويزيون روسي تهيه شده بود، ادعا مي کرد که مسينگ حدود ۲۰ ساعت پيش از مرگ استالين با او ملاقاتي داشته و به او گفته بود که به زودي خواهد مرد. دليل او براي ملاقات، پادرمياني براي پزشکاني بود که به تازگي دستگير شده بودند. آنها پزشکاني يهودي بودند که ظاهراً توطئه کرده بودند تا همزمان بسياري از مقامات رده بالاي دولت از جمله فرمانده کل را مسموم کرده و بکشند. عده اي نيز بر اين باور بودند که کل ماجرا حربه اي بوده که توسط استالين برنامه ريزي شده تا بهانه اي براي جنگي دوباره با دنياي غرب باشد.

به هر حال، استالين مسينگ را تهديد کرده بود که اگر دست از دخالت در اين ماجرا برندارد، به کمپ گولاگ فرستاده خواهد شد. پس از مرگ استالين، بازماندگانش توطئه را به گردن بريا انداخته و او را اعدام کردند.

برخي نيز بر اين نکته تأکيد مي کنند که مرگ استالين در مارس سال ۱۹۵۳، مصادف با عيد پوريم يهوديان بوده تا شايد به نوعي اين واقعه را به مسينگ ارتباط دهند اما او قاتل نبود و نقشي هم در بازي هاي قدرت در شوروي نداشت. البته بلافاصله بعد از پخش اين برنامه تلويزيوني، برنامه ديگري روي آنتن رفت که مي گفت هرگز چنين ملاقاتي صورت نگرفته است. ظاهراً کسي در روسيه مي خواست مرگ استالين را به گردن مسينگ بيندازد، اما به نظر مي رسد افراد ديگري نيز وجود داشتند که مي خواستند از شرافت او دفاع کنند!

*مديوم شوروي

در طول جنگ، تله پات شهير در واحدهاي نظامي روسي، بيمارستان هاي ارتش و پايگاه هاي دفاعي برنامه هاي زيادي را اجرا مي کرد.

نمايش هاي او در مورد ويژگي هاي رازآلود مغز و روان انسان به مذاق کمونيست هايي که ديدگاهي مادي گرايانه داشتند، خوش نمي آمد. پيش از اجراهاي دهه ۱۹۵۰، اعلاميه اي توسط انستيتو فلسفه آکادمي علوم شوروي منتشر شد که بر اساس آنها، برنامه هاي مسينگ در حقيقت ريشه در توانايي او در خواندن رفتارها و عکس العمل هاي غيرارادي انسان ها داشته است. در نظر آنها، چيزي به نام تله پاتي وجود نداشته زيرا در مارکسيسم لنينيسم صحبتي در مورد آن به ميان نيامده بود. به همين جهت، يک فکر نمي توانست خارج از محدوده مغز وجود داشته باشد. در نتيجه کارهاي مسينگ هيچ ارتباطي با تله پاتي نداشتند. اين طرز تفکر ايدئولوژي رايج آن زمان بود.

مسينگ معمولاً تمايلي به اجراي برنامه در شهرهاي بزرگ نداشت زيرا از جلب توجه بيش از حد رهبران کمونيست واهمه داشت. اما مردم روسيه او را بسيار دوست داشتند و در هيچ کدام از برنامه هاي او، يک صندلي هم خالي نمي ماند.

يک بار در اواخر دهه ۱۹۴۰، زماني که در «کييو» برنامه داشت، بازداشت و به مسکو برده شد زيرا «نيکولاي بولگانين» از مقامات ارشد وقت از استالين دستور داشت يک چمدان پر از مدارک فوق سري را که گم شده بود، پيدا کند.

مسينگ به دفتر فردي برده شد که چمدان را گم کرده بود. او روي اين مسئله تمرکز کرد و در درون بيني خود، کناره شيبدار يک رودخانه، يک کليساي کوچک و پلي را روي رودخانه ديد. او لکه اي سياه نيز که چمدان بود، زير پل مشاهده کرد.

در مرحله بعد، با چند جغرافيدان صحبت کرده و آنچه را که ديده بود براي آنان توضيح داد. آنان نيز دو نقطه را در اطراف مسکو با اين مشخصات تشخيص دادند. لحظاتي بعد دو کاميون پر از نظاميان به مناطق مورد نظر اعزام شده و بعد از چند ساعت، محتويات باارزش چمدان روي ميز مقامات شوروي بود.

مسينگ از دانشمندان شوروي مي خواست تا روي او آزمايشاتي انجام داده و توضيحي براي قدرت هايش به دست آورند، اما از آنجايي که اين دانشمندان ذهن هاي بسته اي داشتند و همين طور از حزب کمونيست به شدت مي ترسيدند، توجهي به درخواست هاي او نکردند، البته آزمايشاتي در انستيتو روانشناسي آکادمي علوم انجام شد، اما دانشمندان اين مرکز تحقيقاتي، ترجيح دادند تا صحبتي درباره آن به ميان نياورند. به اين ترتيب يکي از طلايي ترين فرصت هاي تحقيق در مورد پديده اي شگرف از ميان رفت.

وولف مسينگ به وجود ميداني خاص باور داشت که به نظر او، منشاء توانايي غيرعادي اش در تله پاتي بود. او حس مي کرد که بايد آن را کشف کرده و مورد مطالعه علمي قرار داد. به نظر او، اين چيزي بود که مي توانست امکانات شگفت انگيزي را براي بشريت به ارمغان بياورد. او همچنين بسيار به هيپنوتيزم علاقه داشت و هميشه به يادداشت که در اولين روزهاي فعاليتش در لهستان، از هيپنوتيزم براي درمان موارد بسيار وخيم بيماران رواني استفاده کرده بود.

او در چند مورد، توانسته بود سرنوشت يک انسان را تنها با نگاه کردن به عکسي از او پيش بيني کند. او مي توانست در شرايطي که تحت فشار بود، آينده را با دقتي بالا پيش بيني کند. او در يادداشت هايش مشخصاً نوشته بود که پيش بيني و روشن بيني در حقيقت وجود دارد. ما امروزه نمي توانيم چنين پديده هايي را توضيح دهيم زيرا هنوز شناخت کاملي از ساختار زمان و رابطه آگاهي انسان با اين ساختارها نداريم.

اين هنرمند افسانه اي و تله پات مشهور تا سال ۱۹۷۴ به فعاليت هاي خود ادامه داد.

وولف گريگورويچ مسينگ در همان زمان از دنيا رفت. او را در کنار همسرش در گورستان ووسترياکووسکي در مسکو به خاک سپردند. KGB نيز بلافاصله بعد از مرگش تمام يادداشت هاي شخصي او را ضبط کرد که اين مدارک همچنان محرمانه باقي مانده اند.

منبع: هفته نامه دانستني ها

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۲
حسين
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۰۹:۱۳ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۶
1
3
خوبه دي گه پول مفت و خرج معرفي قدرت يهودي ها کردين و فقط ادعاتون واسه جناح مخالفتونه که مومنيد ...
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۴:۰۴ - ۱۳۹۲/۱۲/۲۶
1
2
رمان تخیلی بسیار زیبایی بود ممنون
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین