زندگی و فعالیتهای خاندان مسعودی
پس از این معرفی کوتاه از چهار مسعودی معروف تر حالا به فعالیت های یکی دو نفر از اعضای این خاندان پلید، می پردازیم:
عباس مسعودی
عباس مسعودی، فرزند محمدعلی در 1282 ﻫ ش در تهران به دنيا آمد. وی چند فرزند داشت كه معروفترین آنها «فرهاد مسعودی» است. اعضای خانواده مسعودی، غالباً به حرفهی رونامه نگاری روی آورده بودند، از جمله محمدعلی و قاسم که روزنامه پست تهران را منتشر میکردند. همسر عباس مسعودی به نام قدسی امیر ارجمند نیز صرفاً به خاطر موقعیت همسرش در عرصه مطبوعات، بدون اینکه تجربهای در این زمینه داشته باشد، مجله«اطلاعات بانوان» را منتشر کرد و خود سردبيري آن را برعهده گرفت. خانم اميرارجمند در نفوذ فرهنگ غربي در ميان بانوان ايران نقش بسزايي داشت و روزنامهاش ارگانی برای تبليغ مظاهرغرب بود. از انجمنهای وابسته به اطلاعات بانوان بايد به «انجمن دوشيزگان و بانوان» اشاره كرد كه حائز اهميت زيادی در شناخت مناسبات فرهنگی رژيم پهلوی است.
عباس مسعودی و جایگاه وی در عرصه مطبوعات
موقعيت زمانی ورود عباس مسعودی به حرفهي روزنامهنگاری سبب شد تا وی ظرف مدت كوتاهی به ثروت و شهرت دست يابد. چگونگی طی كردن اين مراحل را اسناد ساواك اينگونه ثبت كردهاند:
«پس از خاتمۀ تحصيلات مقدماتی،[عباس مسعودی] چون قادر به ادامۀ تحصيل نبود و از حيث زندگی و معاش در زحمت بود ابتدا به شغل حروفچيني و كارگرساده مطبعه درمطابع تهران مشغول كار[می] شود.
چهار سال حروفچين و كارگر چاپخانه بود، سپس به تدريج مصحح روزنامه اقدام و شفق، [سپس] خبرنگار روزنامههاي ايران و كوشش شده و شش سال در چهار روزنامه فوقالذكر خبرنگار و نويسنده بود.
در سال 1300 شمسي ابتدا مركز كوچكی كه فقط يك اتاق داشت در تهران داير كرد كه(مركز اطلاعات) ناميده می شد. او اخبار خبرگزاری های رويترز انگلستان[و] هاواس فرانسه را از دواير مطبوعاتی اين دو سفارتخانه می گرفت و با دادن مبلغ مختصری اجازه ترجمه و نشر آن را در تهران گرفت. وی شخصاً با يك مترجم اخبار مزبور را ترجمه و به جرايد می فروخت. چون در آن وقت جرايد تهران بودجۀ مالی كافی نداشتند وی به زحمت مخارج مؤسسۀ اطلاعات و زندگی خود و سازمانش را فراهم ميكرد. در نتيجۀ كوششی كه ميكرد به تدريج اخبار مؤسسهي اطلاعات جلب توجه ساير سفارتخانهها و مؤسسات داخلي و خارجي كرده آن را آبونه شدند. مسعودي در تير ماه 1304 امتياز روزنامه اطلاعات را گرفت و كليه اخبار خارجي و داخلي را در دو صفحه منتشركرد»
مسعودي در سايه حمایتهای خارجی و خلأ مطبوعات قدرتمند در ايران، توانست خود را به عنوان روزنامهنگار در جامعه مطرح و نظر بسیاری از سفارتخانههاي خارجي را جلب كند. وي در اين عرصه چنان پيشرفت كرد كه در سال 1313 ﻫ ش به همراه «رضا شاه» در سفري كه به تركيه داشت با او همراه شد.
مسعودي به دلیل روحيهي وابستهاي كه داشت، به ستايش كارها و اقدامات رضاشاه پرداخت و از اين طريق خود را به دربار پهلوي نزديك كرد. اگر بخواهيم نگاهي به سير فكري حاكم بر روزنامهي اطلاعات بيندازيم، بايد اين روزنامه را به چند دوره تقسيم كرد؛ دورهي نخست كه از بدو تأسيس تا سقوط رضاشاه را شامل ميشود، دورهاي است كه اطلاعات از ارگانهاي مهم تبليغاتي رژيم بوده و مشي سياسي آن چيزي جز ستايش از اقدامات رضاشاه نميباشد. با تبعید رضاشاه، مسعودی كه تابع سياست انگلستان بود رويهي خود را تغيير داد و از اين به بعد بنا بر موقعيتهاي سياسي جبههگيري ميكرد.
عباس مسعودی با در پیش گرفتن يك سياست كجدار و مريز، كه از سوي انگليس به وي ديكته ميشد، از يك طرف از حملهي جدي به خانوادهی پهلوي اجتناب میکرد و از سوي ديگر با ارائهی گزارشهايي مخالفين سلطنت را تا حدي راضي نگه میداشت. اين سياست دوپهلو پس از تثبيت آيندهي سياسي پهلوي، مجدداً به حالت قبل بازگشت و تا روزهاي پرالتهاب ملي شدن نفت همچنان ادامه داشت. مقالات و نوشتههاي روزنامهي اطلاعات در جريان كودتاي 28 مرداد 1332 به خوبي موقعيتسنجي مسعودي را آشكارميكند. وي با مشاهدهي تزلزل اركان رژيم پهلوي مجدداً سياست دوگانهی خود را در پيش گرفت و كوشيد تا از جو به وجود آمده نهايت استفاده را براي تثبيت آيندهي سياسی خويش ببرد.
مسعودي از روزنامهي اطلاعات برای تخريب يا فشار بر رقبايش نیز استفاده میکرد و به دلیل تيراژ گستردهي اين روزنامه، غالباً تأثير موافق ميل او نيز حاصل ميشد. بهطور نمونه ميتوان به مقالات روزنامهي اطلاعات در زمينهي سوءاستفادههاي مالي «احمد نفيسي» شهردار تهران اشاره كرد. انتقادهای مسعودی در روزنامهي اطلاعات به حدي مغرضانه بود كه در محافل عمومي بازتابهای منفی به دنبال داشت. در سندي از ساواك در اين مورد آمده است:
« ميليونها مردمي كه به زندگي و اسرار گذشته عباس مسعودي آگاهي دارند به جاي اينكه از دستگيري نفيسي ابراز شادماني كنند از خود ميپرسند علت اين حرارتي كه عباس مسعودي از خود نشان ميدهد، چيست؟»
مسعودي هر كسي را كه با وي و خواستههايش مخالفت ميكرد، در روزنامهی اطلاعات مورد هجمه قرار ميداد که از جملهي اين افراد ميتوان به « غلامرضا نيكپي» اشاره كرد. اين شخص كه به گفتهی اسناد هنگام وزارتش در « وزارت آباداني و مسكن»، داماد مسعودي به نام « بهمن ميكده» را از معاونت آن وزارتخانه كنار گذاشته بود، براي مدتها مورد عداوت و دشمني مسعودي بود و وي از هر فرصتي در روزنامهاش برای انتقاد از وی استفاده ميكرد.
عباس مسعودی و وابستگی به بیگانگان
عباس مسعودي طرفدار دولتهاي غربي يا به اصطلاح بلوك غرب بود و در اسناد ساواك و اظهارات شخصي وي نيز به آن اشاره شده است. با این وجود وی چند سفر به كشورهاي كمونيستي داشت و خاطراتش از سفر به شوروي را نيز نوشت. وی در مورد شوروي رويهي دوگانهاي را دنبال ميكرد؛ به اين صورت كه اگر شرايط جامعه به سمت شوروي تمايل پيدا ميكرد، وي لحن مطالبش را براين اساس تنظيم و اگر شرايط غير از آن بود
مواضع مخالف تندي اتخاذ ميكرد. در سند زير به خوبي ميتوان ديدگاههاي دوگانهی مسعودي را مشاهده كرد:
«يكي از كاركنان روزنامه اطلاعات ميگفت: عباس مسعودي به طور محرمانه با هيئت تحريريه روزنامه مذكور توصيه كرده در روزنامه مطالبي كه جنبهي مخالفت شديد با شورويها را داشته باشد درج نشود و اخبار را بايستي طوري تنظيم كنند كه مارك ضد كمونيستي مطلق بر روزنامه نباشد. مسعودي گفته با اينكه ما طرفدار جدي دول غربي خصوصاً آمريكا ميباشيم معهذا در حال حاضر روش تبليغي شورويها در خاورميانه به صورتي است كه زمينه را براي پيشرفت سياسي آنها در آينده هموارتر ميسازد و هرقدر گرفتاري و مشكلات زندگي مردم بيشتر شود پيشرفت سياسي شوروي محسوستر خواهد بود و روزنامه اطلاعات هم نبايد در جهتي خلاف سياست روز گام بردارد كه مورد مخالفت مردم قرار گيرد و روي توصيه مسعودي ناگزير اخبار روزنامه اطلاعات به صورتي تنظيم ميشود كه در عين حالي كه جنبه طرفداري از دول غربي دارد از مطالب تحريكآميز عليه شورويها نيز در آن خبري به چشم نميخورد»
اما بی شک كشوري كه مسعودي از آن حمايت ميكرد، انگلستان بود. در اسناد ساواك بارها به جاسوسي وی براي آن كشور اشاره شده است. مهمترين سند در باب وابستگي مسعودي به اينتليجنت سرويس، پيدا شدن كيف وي در فرودگاه و انتشار محتويات آن میباشد. در اين كيف نامه ای به دست آمد كه از رابطهي وي با سرويسهاي امنيتي انگلستان پرده برميدارد. در این نامه آمده است:
«بدين وسيله عباس مسعودي به شما معرفي ميشود. او در حال اعزام به انگلستان است تا بخش موفقي از دوران خود را بگذراند. نامبرده يكي از دوستان قابل اعتماد ماست كه همواره كمكهاي ارزشمندي را در تهران به ما داشته است. لطفاً تا جايي كه ممكن است و تا زماني كه او در لندن است در فعاليتهايي كه دارد به او مساعدت كنيد و با او مذاكره و گفتگو نماييد. من فكر ميكنم شما موفق خواهيد شد كه از طريق اين شخص با روزنامهها و انتشارات ايراني و فارسيزبان براي ما لينك برقرار كنيد، از شايستگي نامبرده در ارتباطگيرياش با مقامات رسمي غافل نشويد. »8
این سند به وسیلهی سر رابرت سون ،کاردار سفارت انگلستان ،برای وزارت خارجه این کشور ارسال شده بود. گمشدن کیف مسعودی در فرودگاه باعث میشود که این سند به دست ساواک بیفتد. در سند زیر اطلاعات جالبي در مورد مسعودی گزارش شده كه علاوه بر نشان دادن وابستگي وی به انگلستان، صفات و روحيات وي را نيز به طرز جالبي بيان كرده است:
«.... پس از گرفتن ديپلم [عباس مسعودي] و وارد شدن به امور روزنامهنگاري با سياست انگلستان نزديك شده و ترقي نموده است خيلي باهوش و زرنگ است در تمام مملكت شايد دو ميليون ثروت ندارد و بقيه ثروت خود را نزديك به ده ميليون دلار در بانكهاي سوئيس ـ انگلستان به صورت نقد و املاكي در سوئيس در آورده... وي مرد هزار رنگ و بيحقيقتي است و شايد در رجال مملكت هيچكس به اندازه او در مردم و طبقات عامه مخالف ندارد و منفور نيست و تمام مردم با او مخالف و مورد نفرت عامه مردم است.»
مسعودي ديدارهايي نيز با مقامات ارشد انگليسي پيرامون آيندهي خليج فارس داشت كه مهمترين آنها ديدار با «سر الك داگلس هيوم» وزيرخارجه اين كشور در سال 1349 بود. مسعودي در توسعهي روابط ميان ايران و اسرائيل نيز نقش مهمي برعهده داشت و در غالب سفرهايش به كشورهاي عربي بر روي اين مسأله تأكيد میكرد. ملاقات وي با «انورسادات»، رئيس جمهور مصر، در سال 1350 راجع به این موضوع بود. مسعودي در همين سفر با رئيس مجلس مصر نيز ملاقات داشت که در اسناد ساواك به آن اشاره شده است:
« در ملاقات سناتور مسعودي با حافظ بدوي رئيس مجلس [مصر] نام برده درباره روابط ايران و اسرائيل و روابط اقتصادی دو كشور سؤالاتي كرده است و ايشان در پاسخ گفته است كه ما اصولاً از يك سياست مستقل ملي پيروي ميكنيم و سعي ميكنيم كه با همهي كشورها دوست باشيم. روابط سياسي ما هم با اسرائيل در سطح مبادله سفير نيست و روابط دو فاكتو ميباشد.»
موضوع نزديكی و ارتباط مسعودي با محافل غربي از چنان اشتهاري برخوردار بود كه مخالفين وي بارها از آن براي نشان دادن وابستگياش به بيگانگان استفاده ميكردند. در قسمتي از نطق راديو «صداي آزادي ايران» مورخهی 24/9/1350 آمده است:
«عباس مسعودي در اثر نوكري به ارباب و دربار شاهنشاهي و استعمار و گذاشتن ورق پارهاش در خدمت رضاشاه و پسر او و پردهپوشي جنايتهاي آنها مجموع نشريههاي مؤسسه خود را به بيش از ده نشريه روزانه و هفتگي افزايش داده [است].»
نقش عباس مسعودی در مساله بحرین
عباس مسعودی رابطهي بسيار نزديكي با شیوخ عرب حاشیه خلیج فارس داشت. وي بهعنوان يك چهرهي سياسي و سناتوري كه پرتيراژترين روزنامهي كشور را در اختیار داشت، به جاي توجه به مسائل ملي، منافع شخصي خود و اربابان خارجياش را در اولويت قرار داده و به جاي دفاع از حقوق حقهي ملت ايران، به پرکردن جیب خود ميپرداخت.
«در ضيافت شام سفير شاهنشاه آريامهر در ابوظبي كه به افتخار سناتور مسعودي برپا گرديده بود و در آن عده زيادي شركت داشتند يك آمريكايي به سناتور مسعودي گفته است اميدوارم بتواني پول زيادي از شيوخ به چنگآوری »
مسعودی در روزنامهی اطلاعات همواره مالکیت ایران بر بحرین را رد و در سخنرانیها و گفتگوهایش به صراحت از این موضوع دفاع میکرد. اسناد زيادي در اين مورد در دست است كه بدون هيچ توضيحي خيانت مسعودي را نشان ميدهند. نخستين سند در اين مورد به سخنراني وی در يك ميهماني خصوصي در شهر شيراز به سال 1345 بازميگردد. در بخشهايي از اين سند آمده است:
«از نكات قابل توجه اظهارات آقاي سناتور عباس مسعودي كه شب گذشته در مهماني خصوصی غلامحسين صاحبديواني در حضور آقاي استاندار و تعداد معدودي از رؤساي دواير استان فارس و ارباب جرايد محلي بيان نمودند، اينكه بحرين بهطور عجيب سنگر تبليغاتي ناصر برعليه ايران در زمينهي اينكه ايرانيان چشم طمع به سرزمين اعراب دارند گرديده است. آقاي سناتور چنين نتيجه گرفتند كه بايستي وضع بحرين روشن شده و دولت با شهامت تمام در مورد بحرين كه جز سنگر تبليغاتي عايد ديگري براي ايران و ايرانيان ندارد چشم پوشيده يا تصميم مقتضي بگيرد»
نكتهي قابل تأمل اين است كه اين اظهارات در ايران و در حضور بسياري از مقامات ارشد سياسي و مطبوعاتی شيراز ايراد شده است. مسعودي پس از بيان اين مواضع صريح در مورد عدم حاكميت ايران بر بحرين، به امارات متحده عربي سفري كرد. اینگونه بهنظر میرسد که طرح این مسائل قبل از حركت وی به كشورهاي عربي اقدامی از پيش طراحي شده از سوي رژيم پهلوي بوده است؛ چرا كه وي به عنوان نايب رئيس مجلس سنا بعيد به نظر ميرسد كه بدون هماهنگي اين حرفها را عنوان كرده باشد، مگر اينكه اينگونه تصور كنيم كه وي صرفاً به خاطر منافع شخصي و انجام مأموريت از سوي انگلستان اين اظهارات را بیان کرده است. مسعودي در ابوظبي و دوبي به گرمی مورد استقبال قرار گرفت و ضيافتهاي شاهانهاي به افتخار وي تدارك ديده شد.
در این سفر مسعودي در اكثر ميهمانيها و ديدارهايش با شيوخ دوبي، شارجه، رأسالخيمه، امالقوين و وليعهد عجمان به موضوع بحرين اشاره کرده است.16وی در محافل خصوصي و علني در کشور کویت نیز همین اظهارات را در مورد بحرين تكرار کرده و در اسناد ساواک نیز به آن اشاره شده است:
«آقاي عباس مسعودي سناتور و مدير روزنامه اطلاعات كه اخيراً مسافرتي به اتفاق آقاي فنسه نويسنده مجله الاخاء به كويت و ساير شيخنشينها نموده است معلوم نيست تحتتأثير چه عواملي بدون اطلاع از اوضاع جغرافيايي و تاريخي خليج فارس در اغلب محافل اظهار داشته است كه ايران حق مالكيت بر بحرين را ندارد و بحرين ناحيهاي عربي ميباشد و حتي وعده داده است كه اولياي ايران را قانع كند كه از ادعاي حق مالكيت بر بحرين صرفنظر نمايد ... در هر صورت اظهارات آقاي مسعودي دربارهي بحرين عكسالعمل سويي بخشيده است و تقريباً چنين وانمود شده است كه در اين مدت دعوي ايران بر حق مالكيت بحرين واهي و عبث بوده است.»
مسعودی پس از بازگشت به کشور با انتشار مقالاتي در روزنامهی اطلاعات زمینههای نظری جدایی بحرین از ایران را فراهم کرد. نوشتههای روزنامهی اطلاعات واكنشهاي زيادي را در سطح كشور به دنبال داشت. وی در سال 1348 مجدداً به كشورهاي حوزهي خليج فارس سفر کرد، در بحرين به گرمي مورد استقبال قرار گرفت و از وی پذيرايي مفصلی به عمل آمد. مسعودي در بحرين در «زلاّق» ـ از مناطق مهم توريستي بحرين و یکی از محلهای استقرار انگليسيها ـ اسكان يافت.
مسعودي در قبال به رسميت شناختن حاكميت بحرين و صرفنظر كردن از منافع ملي ايران، قطعاً انتظار پاداشهاي فراواني از شيوخ عرب منطقه داشته است. در اسناد ساواك برخي از مبالغي را كه وي دريافت كرده، آمده است. در سندي به تاريخ 31/6/1348 موضوع دريافت پول از اعراب به اين صورت بيان شده است:
«پس از مسافرتي كه سناتور مسعودي [عباس] در حدود سه ماه قبل به بحرين نمود مرتباً شايعاتي در زمينه مسافرت نام برده به بحرين بر سر زبانها است از جمله گفته ميشود در جلسات ميهمانيهايي كه سيد محمود علوي سكرتر شيخ عيسي به افتخار سناتور مسعودي برقرار نموده بود به مسعودي قول دادهاند در صورتی كه نامبرده اقداماتي به عمل آورد كه دولت ايران از ادعاي خود بر بحرين چشمپوشي كند رژيم بحرين نيز تا پانزده ميليون دلار آمريكا به وي حقالزحمه خواهد پرداخت. گفته ميشود سناتور مسعودي نيز قول مساعد به شيوخ آلخليفه را داده است و از قرار معلوم عباس مسعودي تا حدي اقداماتي هم به نفع شيوخ آلخليفه به عمل آورد»
ملاقات با اشخاصي چون «سيدمحمود علوي» و «احمد عبيدلي» از جاسوسان انگليس و سابقهي شخص مسعودي در ارتباطش با این کشور، از فعال بودن دست دول غربي، خصوصاً انگلستان، حكايت ميكند در سند زير به این موضوع اشاره شده است:
«كتابي كه اخيراً سناتور مسعودي درباره مسافرت اخير خود به جزيره بحرين و شيخنشينهاي خليج فارس منتشر نموده، به دست بعضي از اهالي و ايرانيان جزيره بحرين رسيده است به طور كلي انتشارات آقاي مسعودي دربارۀ جزيره بحرين در بين ايرانيان با عكسالعمل خوبي روبهرو نشده به خصوص كه مشاراليه با افرادي مانند سيدمحمود علوي كه به جاسوسي [براي] انگليسيها مشهور است ملاقات نموده، آقاي مسعودي نام شخص مذكور را در كتاب خود شيخ محمودبنابراهيم ذكر كرده كه صحيح نميباشد ضمناً نام احمد عبيدلي در ابوظبي در كتاب مسعودي ديده ميشود كه اين شخص نيز از سرسپردگان انگليسيها ميباشد و موقع بركناري شيخ شخبوط از حكومت ابوظبي به وسيله انگليسها از بحرين به ابوظبي اعزام و در حال حاضر همه كاره شيخ زايد است. شخص مذكور از اهالي كوشكنار منطقه بندر لنگه ميباشد و در خوشخدمتي به انگليسها اشتهار دارد.
نظريه رهبر عمليات: قبلاً گزارشات خبري درباره مسافرت آقاي مسعودي اعلام گرديده و نظريه داده شده كه آقاي مسعودي با عوامل انگليس در جزيره بحرين تماسهايي گرفته است كه باعث دلتنگي ايرانيان جزيره گرديد و هماكنون كتابهايش نيز به آن جزيره ارسال گرديده است.»
باورهای اعتقادی عباس مسعودی
اسناد و مدارک موجود نشان میدهد که عباس مسعودی نه تنها تقیدی به امور مذهبی نداشته، بلکه با آن نیز مخالفت میکرده است. ازدواج پسرش با دختر یکی از چهرههای برجسته بهایی، موید این قضیه میباشد. وی بعضاً در روزنامه اطلاعات مقالاتی ارائه میکرد که واكنشهاي وسيعي در سطح جامعه به دنبال داشت. وی در یک مورد در سال 1331 در مجلس سنا، سخنرانی ایراد کرد. كه در آن به قاطبهي ملّت ايران توهين شده بود. پس از انتشار اين اظهارات، در سراسر كشور مردم عليه وي جبههگيري كرده و بيانيههاي فراواني در محكوميتش صادر کردند. در يكي از اين اعلاميهها كه عنوان «قيام افكار عمومي عليه مدير روزنامهي اطلاعات» را دارد، از مردم ایران خواسته شده است تا «در اين موقع خطير از خريدن و خواندن روزنامهاي كه به قلم خائنانهي «لرد ساليسبوري ايران» نوشته ميشود، اجتناب كنند.»21در اين اعلاميه عباس مسعودي به عنوان «يكي از مدافعين بزرگ و شناخته شده شركت غاصب نفت و عامل منفور ماركدار سياست دزدان دريايي و مدير بوقلمونصفت روزنامهي ربعقرنی اطلاعات انگليسي چاپ تهران...» معرفی شده است.
اعضای اتحاديۀ مسلمين نيز پس از سخنان مسعودي در مجلس سنا از پخش روزنامهی اطلاعات جلوگيري و مردم نيز از آن حمايت كردند. در سندي در اين مورد آمده است:
«اصولاً قضيه مربوط به اتحاديه مسلمين نيست، اهالي بازار و كسبه خريد روزنامه اطلاعات را [در شهر آبادان] تحريم كرده و نميخرند و كسي مانع فروش روزنامه اطلاعات نشده است.»
جديترين حملهي روزنامهي اطلاعات و شخص عباس مسعودي به نيروهاي مذهبي، خصوصاً امام خميني (ره) به حوادث پس از 15خرداد1342 باز ميگردد. مسعودي در گزارشي با عنوان «مرتجع كيست؟!» به جاي بررسي منصفانه قیام خونین پانزده خرداد به ساحت مقدس امامخميني(ره) حمله و به دفاع از اقدامات رژیم پرداخته است.
عباس مسعودی از بنیانگذاران«کلوپ روتاری» و از اعضای برجسته مجلس سنا، سرانجام در تیرماه سال 1353 هنگام کار در موسسه اطلاعات درگذشت و فرزندش«فرهاد مسعودی» ریاست موسسهی اطلاعات را برعهده گرفت.
تاملی در نامۀ عباس مسعودی به اسداله علمبسياري از رجال عصر پهلوي در برابر شاه و اطرافيانش داراي ضعف شخصيتي و چاكر مآبي بوده و سخنان و مكاتباتشان با دربار محمدرضا پهلوي با تملق و مجيزگويي توأم بوده است.
عباس مسعودي بنيانگذار روزنامه اطلاعات كه از سال 1314 به بعد شش دوره نمايندة مجلس شوراي ملي، چهار دوره سناتور انتخابي و دو دوره سناتور انتصابي تهران بود يكي از همين اشخاص بود كه در اواخر عمر مورد بي مهري قرار گرفت و يكي از دلايل آن هم ظاهراً سعايت هويدا بود. اميراسدالله علم در يادداشت روزهاي 15 و 16 خرداد 1353 خود به اين بيمهري اشاره كرده و از آن جمله در يادداشت روز 15 خرداد 1353 مينويسد:
سر شام رفتم. شاهنشاه خيلي عصباني بودند: اين مسعودی(مدير روزنامۀ اطلاعات) را از دور ميبينم و شاخ و شانه ميكشد كه بيايد با من حرف بزند(در كاخ علياحضرت ملكه پهلوی، شاهنشاه و خاندان سلطنت جدا شام می خورند. ميهمانها در سالن ديگر، من هم در حضور شاهنشاه شام می خورم)
شاهنشاه فرمودند: روزنامه اطلاعات ارگان مصدقي ها و تودهايها شده؛ مثلاً امروز از قول تاكسيرانها نوشته است كه ما مثل سگ زحمت ميكشيم و اين شركت تعاوني تمام عايدات ما را ميخورد، مگر شركت تعاوني مال كيست؟ آن هم كه مال خودشان است. چون عدهاي مثل دامادها و علياحضرت شهبانو سر ميز شام بودند، من جرأت نكردم يك و دو بكنم و عرض كردم خوب روزنامه بايد مطلب را بگويد و جواب هم داده شود و آن را هم منعكس بكند. به هر صورت برخاستم و به بدبخت مسعودي گفتم كه حق ندارد شرفياب بشود و بعد از اين هم در كاخ علياحضرت ملكة پهلوي دعوت نخواهدشد. چيزي نمانده بود كه سكته كند، ولي چون آدم مجربي است گفت: پريشب در همين جا مطلبي را شاهنشاه به من فرمودند كه برخلاف ميل هويدا بود و اصرار فرمودند كه به وزير اطلاعات هم بگويم. من هرگز از اين غلطها نميكردم، ولي چون امر بود اطاعت كردم. گويا مطلب به هويدا نخستوزير گران آمده و مطلبي به شاهنشاه عرض كرده و به هر حال من چوب اين كار را ميخورم .... والله اعلم به حقايق الامور...
صبح روز بعد مسعودي نامهاي به عنوان علم مينويسد كه علم عين آن را ضميمة يادداشتهاي خود كرده است. مسعودي در اين نامه مينويسد : «جناب آقاي علم وزير محترم دربار شاهنشاهي اوامر مطاع ملكوكانه كه ديشب به بنده ابلاغ فرموديد تازيانة سهمگيني بود كه بر چاكر و خانمم وارد آمد و باور بفرماييد تمام شب خواب به چشم ما نرفت، چون من و زنم خودمان را خاكسار درگاه سلطنت ميدانيم و از جان دل شيفته عنايات شاهنشاه محبوب خود و خاندان سلطنت هستيم و اگر نقايصي در كار انتشار اخبار و مطالب روزنامه پديد ميآيد حمل به اهمال و تعلل چاكر نفرماييد چون پيوسته سعي داشته و دارم كه خدمتگزاري صديق در طول عمر خود بوده و پيرو افكار و نيت مبارك شاهانه هستم. در چنين پيشامدهايي گناهكار نيستم چون به واسطة كهولت و ضعف، توانائي آن را ندارم كه تمام مطالب روزنامه را شخصاً كنترل كنم و به همين سبب فرزندم فرهاد مسعودي را به كمك طلبيدم كه او هم در كمال خلوص نيت و عقيده وظايف خود را انجام ميدهد. متأسفانه در دو هفتة اخير كه به اروپا سفر كرده بود خطاهايي از جمله خطاهاي اخير به وقوع پيوست كه چاكر خود پس از طبع و نشر به آن واقف شدم. نويسندة ستون بازار سياست، جواني است تحصيل كرده و با ذوق كه از گذشتهها خبر ندارد و مارهاي خوش خطوخالي را كه از هر فرصتي ميخواهند استفاده كنند نميشناسد، چنان كه بعد از توجه دادن تازه درك مطلب كرد و در ضمن گفت اين مطلب يا همين اسامي قبلاً در آيندگان هم چاپ شده بود. اما دربارة نويسدة رپرتاژ تاكسي او هم مورد سرزنش قرار گرفت و شديداً مؤاخذه شد....
بديهي است مطالب زنندهاي كه نوشته شده جبران خواهد شد. تكدر خاطر ملوكانه بيش از هر چيز مرا رنج ميدهد و نميدانم چه بايد كرد، چون به خوبي ميدانم كه اگر ذرهاي از عنايات شاهنشاه نسبت به اين خدمتگزار كاسته شود و ساية پر عطوفت مبارك بر سر اين بنده نباشد با وجود دشمنيها كه نسبت به چاكر اعمال ميشود نابود خواهم شد.
آقاي علم، شما را به سر مبارك شاهنشاه قسم ميدهم عرايض چاكر را به سمع ملوكانه برسانيد و چارهاي بينديشيد كه از اين پريشاني و تأثر خلاص شوم. هر امري از پيشگاه ملوكانه شرف صدور يابد مطاع است. عباس مسعودي».
عَلَم در يادداشت روز 16 خرداد 1353 خود به واكنش شاه در برابر اين نامه اشاره كرده و مينويسد: «نامة بدبخت مسعودي را دادم خواندند. فرمودند مسئله عفو شما بسته به رفتار آيندة شما خواهد بود.»
عباس مسعودی 11روز پس از اين ماجرا در پشت ميزش سكته كرد و ناراحتي و اضطراب او از عواقب خشم شاهانه در مرگ نابهنگام وی(27 خرداد 1353) بيتأثير نبود. علم در يادداشتهاي خود مينويسد وقتي خبر مرگ مسعودي را به شاه اطلاع دادم، با يادآوري بيمرحمتي كه در حق او شده بود از شاه اجازه گرفتم در مجلس ختم وي شركت كنم و مراتب تفقد اعليحضرت را به خانوادة مسعودي ابلاغ نمايم!
از: يادداشتهاي علم، انتشارات مازيار و معين، ج 4، صص 135 ـ 131
محمدعلی مسعودی؛ روزنامه نگاری سیاست پیشهمحمد علی مسعودی در سال1291 در تهران به دنیا آمد.پدرش برادر بزرگ عباس مسعودی بود. او تحصیلات ابتدایی را در تهران گذرانید و پس از اخذ دیپلم به دانشکده حقوق و علوم سیاسی رفت. محمد علی پس از اتمام تحصیلات به روزنامهنگاری روی کرد و به استخدام روزنامه اطلاعات که در آن زمان به سرپرستی عمویش عباس مسعودی اداره میشد در آمد و پس از مدتی به سردبیری این روزنامه رسید و در سالهای 1314 تا 1320 در این سمت به فعالیت پرداخت.
حضور محمد علی مسعودی در پست سردبیری اطلاعات،او را در تماس با محافل قدرت قرار داد.این ارتباطات بعدها وسایل رشد و پیشرفت او را فراهم آورد و او را تا سطح یکی از مهمترین و با نفوذترین روزنامهنگاران کشور بالا برد.
روزنامه اطلاعات در دوران حکومت رضا خان به هواداری افراطی از او میپرداخت و به همین دلیل از وجاهت عمومی برخوردار نبود و به همین دلیل تیراژ آن مرتبا کاهش مییافت.عباس مسعودی به چارهجویی در این زمینه پرداخت و زمانی که به ایجاد تغییرات در سطوح مدیریت این روزنامه واقف شد،محمد علی مسعودی را از سردبیری اطلاعات برکنار کرد و در پنهان او را به سمت قائم مقام خود در مؤسسه اطلاعات منصوب نمود. این وضعیت مدت زمانی ادامه یافت و زمانی که آبها از آسیاب افتاد،محمد علی مسعودی مجددا سردبیر روزنامه شد.
بعد از شهریور 1320 که احزاب خلق الساعه یکی پس از دیگری شکل میگرفت،محمد علی مسعودی هم دست به کار شد و به انشعاب از مؤسسه اطلاعات دست زد و مانورهایی هم در این زمینه کرد.
در یکی از روزهای زمستان 1320 در یکی از کوچههای محله گلوبندک جلسهای برای تشکیل حزب میهنپرستان تشکیل شده بود،در این جلسه افرادی چون حسین مکی،شجاع الدین شفا،مجید یکتایی، رحیم نامور و محمد علی مسعودی حضور داشتند. اسماعیل پور والی که در آن زمان دانش آموز سال آخر دبیرستان و از حاضران در این جلسه بوده می نویسد:
«در آن جلسه محمد علی مسعودی ضمن سخنرانی میهنپرستانهای اظهار داشت از اینکه برادرزاده عباس مسعودی و عضو روزنامه اطلاعات هستم احساس ناراحتی میکنم و میخواهم با عضویت در حزب میهنپرستان از خانواده خود جدا شوم و تصمیم گرفتهام تا نام فامیل خود را عوض نمایم.لذا از شما میخواهم نام فامیلی خوبی برای من انتخاب کنید.
تمام حاضرین در این مجلس آفرین گفتند و فریاد زنده باد محمد علی خان در فضای منزل پیچید.یکی از حاضرین پیشنهاد کردم دم«مسعودی»را ببرید و نام ایشان«محمد علی مسعود»بشود.اما محمد علی دیگر به این حزب نیامد».
در دوران نخست وزیری قوام السلطنه، وقتی بلوای نان با اشاره محمد رضا شاه برپا گردید و تمام تهران در 17 آذر 1321 در آشوب و نا امنی فرو رفت و مأموران شهربانی محمد علی خان و سایر برادران مسعودی را بازداشت کردند در جیب او چکی به امضای اشرف پهلوی یافتند و همین امر بهانهای به دست قوام داد تا روزنامه اطلاعات را توقیف کند.
به دنبال دستگیری سید ضیاء الدین طباطبایی،علی دشتی،دکتر طاهری و عدهای دیگر که به طرفداری از سیاست انگلستان مشهور بودند،برخی از اعضای خاندان مسعودی و از جمله محمد علی به اروپا گریختند.
وقتی قوام السلطنه در آذر 1326 سقوط کرد و ابراهیم حکیمی نخست وزیر ایران شد،محمد علی مسعودی مجددا به تاخت و تاز در عرصه سیاسی ایران پرداخت.با وجود نا رضایتی عموم مردم از حکیم الملک،محمد علی مسعودی از او و کابینهاش به شدت حمایت میکرد.در جلسه 18 خرداد 1327 عبد الحسین هژیر،وزیر مشاور دولت ابراهیم حکیمی، گزارش چهار ماهه دولت را به مجلس داد و تقاضای رأی اعتماد کرد ولی به علت مخالفت اکثریت نمایندگان، این کابینه سقوط کرد.از میان نمایندگان مجلس شورا فقط چند تن انگشت شمار به دولت حکیمی رأی موافق داده بودند که یکی از آنها محمد علی مسعودی بود. مسعودی در آن زمان نزدیکترین ارتباط را با دربار داشت و در شمار همراهان درجه اول شاه محسوب میشد،به طوری که وقتی شاه به دعوت انگلیس جهت افتتاح بازیهای المپیک 1948 به لندن رفت،محمد علی مسعودی را هم با خود به انگلستان برد.
محمد علی مسعودی در ماجرای تشکیل مجلس مؤسسان و الحاق ماده 48 به متمم قانون اساسی که اختیار انحلال مجلسین را به شاه میداد، نقش بسیار مهم و مؤثری ایفا کرد و در کنار دیگر عناصر فراماسونر نیز عبد الحسین اورنگ،دکتر احمد هومن،اسد الله علم، سید مهدی براسته و عبد الرحمان فرامرزی و دکتر مصباحزاده در جهت تقویت موقعیت محمد رضا شاه به تلاش و تکاپو پرداخت.
در سال 1329 که مؤسسه اطلاعات وارد بیست و پنجمین سال فعالیت خود میشد،نام محمد علی مسعودی رسما به عنوان سردبیر اطلاعات یومیه اعلام گردید.
مسعودی ها و اطلاعات هیچ وقت از هیچ قدرت استعماری انتقاد نکرده و برای حفظ وضعیت خود همیشه و با هر سیاست استعماری در این مملکت ساخته بودند. پیوند با بیگانگان اساس قدرت خاندان مسعودی بود و محمد علی خان هم به عنوان یکی از اعضای مهم این خانواده از این قاعده مستثنا نبود.وی از اعضای مؤثر فراماسونری در ایران بود و در لژ «کورش»عضویت داشت.
محمد علی مسعودی از عناصر مؤثر و عمده انتخابات در کشور بود،و تخصص عجیبی در «صندوقسازی»برای انتخابات و بیرون آوردن اسامی افراد مورد نظر رژیم از این صندوقها داشت. او دوستان زیادی در میان لومپن ها و بزن بهادرها و میداندارها و قصاب ها داشت و از این افراد به عنوان گروههای فشار سود میبرد و به قلع و قمع مخالفان دولت و غلیظ کردن فشار ترس می پرداخت.
او از دوره پانزدهم به عنوان نماینده وارد مجلس شورا شد و دورههای 16 و 18 و 19 نیز برای خود عنوان نمایندگی مردم فیروزکوه و دماوند را دست و پا کرد و در دوره بیستم از طریق حزب ملیون دکتر اقبال از تهران به مجلس راه یافت.
خاندان مسعودی همواره از جانب دربار راهنمایی و تقویت میشدند و مجری نیات و اوامر دربار بودند، چنان که بعد از واقعه 30 تیر 1331،طبق دستور شاه به مصدق رأی تمایل دادند. این خاندان بیش از هر چیز در اندیشه حفظ منافع خود بودند،و در این راه نقشهای متضاد بازی میکردند.به طور مثال در وقایع 25 تا 28 مرداد 1332،عباس مسعودی طی سرمقالهای به تاریخ 27 مرداد کودتای سرهنگ نصیری را محکوم کرد.ولی برادرزادهاش محمد علی مسعودی که از عوامل اصلی کودتا بود و در همان روز در حصارک و در کنار استخر با کرومیت روزولت و سپهبد زاهدی اوضاع را زیر نظر داشت،جانب دربار را گرفته بود.
اجرای چنین برنامهای به این نتیجه میانجامید که هر جناح پیروز شد،خاندان مسعودی بتواند از آن سود ببرد.اگر کودتای 28 مرداد با شکست مواجه میشد، عباس مسعودی میتوانست محمد علی خان را نجات دهد و اگر مصدق شکست میخورد،محمد علی خان به یاری عمویش عباس مسعودی میرفت.
دکتر محمد مصدق که محمد علی مسعودی را به خوبی شناخت،اجازه نداد در انتخابات دوره هفدهم شرکت کند و او به ناچار بیکار بود.در همین ایام است که دکتر علی بهزادی ظاهرا با سرمایه پدرزنش عیسی بهزادی که از مقامات ارشد فراماسونری بود،چاپخانهای را خریداری میکند و ضمن بخشیدن نیمی از سهام آن به محمد علی مسعودی،میکوشد تا از نفوذ او برای پیشرفت در عرصه مطبوعات و سیاست سود جوید.
به عقیدهء بعضی،در این زمان جریان فراماسونری ایران در اختیار داشتن یک نشریه اختصاصی را ضروری تشخیص داده بود.محمد علی مسعودی میتوانست این مأموریت را به خوبی انجام دهد،بنا بر این امتیاز مجله«سپید و سیاه»را به نام دکتر علی بهزادی گرفت.
نقش محمد علی مسعودی در کودتای 28 مرداد، نقشی بسیار چشمگیر بود،او در زمره نزدیکترین افراد به زاهدی و کیم روزولت بود و هر روز به همراه برادران رشیدیان و سرلشگر گیلانشاه به کاخ سپهبد زاهدی در حصارک شمیران میرفت و در کنار منقل و وافور ترتیب ملاقات میر اشرفی و پارهای از امرای ارتش را میداد و در جهت تسهیل کار کودتاگران تلاش مینمود.
او چون امتیاز روزنامه پست تهران را از دست دکتر مصدق گرفته بود،به مدد عوامل جیرهخوار خود همه جا شایع میکرد که هوادار جمهوری است.مقدمات انتشار این روزنامه چند ماه قبل از کودتای 28 مرداد فراهم شده بود.ولی محمد علی مسعودی که به واسطه آشفتگی اوضاع سیاسی آن روز ایران،نمیدانست چه روشی را در پیش گیرد،انتشار این روزنامه را به تأخیر میانداخت. تا اینکه بعد از وقایع 25 مرداد و فرار شاه از ایران،به تصور اینکه کار شاه تمام شده است و باید زیر علم دکتر مصدق سینه زد،دستور داد مقدمات انتشار روزنامهای را برای اول شهریور فراهم کنند و سرکلیشه بزرگی هم به عنوان«جمهوری»به جای«پست تهران»تهیه کرد.ولی حکومت مصدق با کودتای 28 مرداد سرنگون شد و شاه به ایران بازگشت.روزنامه جمهوری محمد علی مسعودی هم در همان روز اول شهریور با سرکلیشه «پست تهران»انتشار یافت و در پیشاپیش صف طرفداران سینه چاک رژیم پهلوی قرار گرفت.
محمد علی مسعودی برای جلب هر چه بیشتر توجه شاه و حامیان او گزارش لحظه به لحظه ورود محمد رضا شاه از رم به ایران را چاپ کرد و از این زمان به بعد در جهت موجه جلوه دادن اقدامات رژیم تلاش فراوان مبذول داشت.
او روزنامهنگارانی را که با کودتاگران همکاری داشتند به دیدار سپهبد زاهدی برد.این روزنامهنگاران عبارت بودند از:سید مهدی میر اشرفی،عبد الرحمان فرامرزی، عمیدی نوری.
از 28 مرداد 1332 تا بهمن 1341 کار مسعودی ساختن صندوقهای انتخاباتی و بیرون آوردن وکلا بود.او با داشتن دوستانی در اصناف بازار برای افراد مورد نظر رژیم رأی جمع میکرد.
در جریان تقلبهایی که در انتخابات دوره بیست کشف شد،نام محمد علی مسعودی به عنوان یک عنصر«کارچاق کن»بر سر زبانها افتاد.به طوری که دکتر علی امینی قصد دستگیری او را داشت.
محمد علی مسعودی از ابتدای جوانی علاقه زیادی به گردآوری اشیاء عتیقه داشت.او با اینکه کار معین و مشخصی نداشت و تجارت هم نمیکرد،تنها از طریق سوء استفاده و اخاذی بزرگترین مجموعه عتیقه را گردآوری کرد و منزلش در خیابان فرشته مملو از این گونه آثار بود.او در دوم اردیبهشت 1357 فرح پهلوی را به دیدن مجموعه خصوصی عتیقه خود برد. مسعودی به همین منظور نمایشگاهی در مرکز هنری رضا عباسی ترتیب داده بود.گفته شد کارشناسان عتیقه که به همراه فرح از مجموعه خصوصی محمد علی مسعودی دیدن کردند،قیمت این مجموعه او را بالغ بر 25 میلیارد ریال قیمتگذاری کردند.
مدتی در محافل تهران صحبت از بیماری روانی محمد علی مسعودی میشد.اما درست در اوج این شایعات محمد رضا شاه او را به عنوان سناتور انتصابی تهران به مجلس سنا فرستاد.
مسعودی در جریان انقلاب اسلامی ایران،جانب مهندس جعفر شریف امامی را گرفت و به شدت از او پشتیبانی میکرد.او در جریان اوجگیری انقلاب مبلغ چهار صد و پنجاه میلیون تومان به صورت نقدی از کشور خارج کرد، اما نتوانست آثار عتیقه خود را از کشور بیرون ببرد.مسعودی یکی از برادرزادههایش را مأمور فروش تدریجی این اشیاء کرده بود که با هوشیاری مأموران به دام افتاد و اشیاء عتیقه در اختیار بنیاد مستضعفان قرار گرفت.
او پس از فرار از ایران مدتی به کاستاریکا رفت و در کار دامداری با هژبر یزدانی شریک شد.اما به زودی از او جدا گردید و به کانادا رفت و طی یک تصادف رانندگی در شهر«ونکور»دفتر عمرش بسته شد.