جام جم: ترنج فيلمي موقر، سالم و آموزنده است که ديدنش نه بيننده را دلزده مي کند و نه او را دست خالي از سينما به بيرون مي فرستد

گروه فرهنگ و هنر، روزنامه جام جم در مطلبی به تمجید از فیلم «ترنج» پرداخت.
به گزارش بولتن نیوز به نقل از پارس توریسم ميثم رشيدي مهرآبادي درروزنامه جام جم نوشت: «ترنج» سومين فيلم از سه گانه مجتبي راعي پس از فيلم هاي «تولد يک پروانه» و «سفر به هيدالو» محسوب مي شود که پخش آن را حوزه هنری سازمان تبليغات اسلامی به عهده دارد. گرچه ترنج تاکنون به فروش چشمگيري دست نيافته، اما به راحتي مي توان آن را فيلمی موقر، سالم و آموزنده دانست که ديدنش نه بيننده را دلزده می کند و نه او را دست خالی از سينما به بيرون مي فرستد.
ترنج آن هم در فضاي غالب امروز سينماي ايران که ميان داستان هاي آبکی آپارتماني و آثار شعاری مبتذل و جعلی و البته جشنواره اي سازهاي وطني که قبله شان آن طرف آب است، گرفتار آمده، اثری است که در همين حد از مجاهدت و سينماورزي اش هم قابل ستايش است. اين که در اين شوره زار کسي پيدا شود و از بهشت و رهايي و رستگاري بگويد و بسرايد.
ترنج، داستان استادي مينياتوريست به نام بيوک بهاري است که براي شرکت در مراسم نکوداشتش به فرانسه مي رود و در بازگشت احساس مي کند روح از بدنش جدا شده است. اين احساس، زندگي او را متحول کرده و فکر اين که مرگ بيشتر از هر زماني به او نزديک شده، لحظه اي رهايش نمي کند.
ترنج بيش از آن که يک فيلم قصه محور و مبتني بر فيلمنامه باشد يک اثر شاعرانه و تصويرمحور بر مبناي يک ايده است. آنچه براي کارگردان مهم بوده و تلاشش را براي به منصه ظهور رساندن آن در پي داشته اين است که بتواند يک مابه ازاي تصويري و روايي براي حرفي که مي خواسته بزند پيدا کند و در اين ميان، آنچه به حاشيه رفته قصه بوده است و آنچه کمتر وجود خارجي پيدا کرده فيلمنامه.

فيلم يک روايت معناگرايانه است از يک موقعيت آييني هنري. تصويرگري نقش عشق در قاب مينياتور ايراني و بازتاب روح و روحيه عارفانه يک هنرمند تصويرگر در موقعيتي تلنگروار. اين تمام آن چيزي است که در ترنج مي بينيم به علاوه عبور از برزخي که براي اين مرد هنرمند پديد مي آيد و اين برزخ، خود به يکي از هسته هاي اصلي فيلم تبديل مي شود. ارزش اصلي ترنج هم در واقع، نه در نوع فيلمنامه و اجراي فيلمنامه اش در يک روايت سينمايي، بلکه در همين ايده بکر و خجسته و جذابي است که تدارک ديده. حال اين که اين ايده تا چه حد به سينما تبديل شده و توانسته هويت سينماورزانه قابل قبول و نزديک به استانداردي پيدا کند بحث ديگري است.
در ترنج دست حق از آستين هنر بيرون مي آيد و نفس هنرمند، مرشدي مي شود براي او تا از کنگره عرش صلايش زند. نقاش دل به يار و پا به کار مي نهد و زير اين رواق مقرنس، به مدد دل ديوانه خويش، نقش عشق مي زند. فيلم، حرکتي مومنانه و نجيب است در خلق تصويري حقيقي و دلنشين از عبور انسان از مرز برزخ و رسيدن به آرامش و طمانينه و زيبايي خلق چنين هويتي آن هم در قالب هنر و سيمای مينياتور ظريف و دل و ديده
نواِ ايراني.