کد خبر: ۱۶۸۴۴۷
تاریخ انتشار:

شاخص هاي مهم نفت خليج فارس، از ديدگاه سياست خارجي آمريكا ( 1 )

به گزارش بولتن نیوز به نقل از مرکز اسناد انقلاب اسلامی، نفت به عنوان یک کالای استراژیک و تاثیر گذار بر اقتصاد و سیاست بین المللی در سیاست خارجی امریکا به عنوان بزرگترین مصرف کننده این منبع انرژی جایگاهی ویژه داشته است و همیشه دولت امریکا بدنبال دستیابی به منابع جدید نفت برای استفاده از آن در صنایع نظامی و اقتصادی خود بوده است. آمريكا هنگامي كه سياست فعالي را در عرصه بين المللي آغاز كرد منطقه خليج فارس را در سياست خارجي خود ، لحاظ ويژه بخشيد و سعي كرد ثبات خاورميانه را به نفع خود، براي هژموني آمريكا حفظ نمايد و هرگونه عوامل مزاحم را كه موجب اختلال اين ثبات گردد را از ميان بردارد.


مقدمه:

 اگر چه امروزه عناصر قدرت یک کشور بیشتر متأثر از دارا بودن سرمایه نیروی کار خلاق و فناوری اطلاعاتی ارتباطاتی پیشرفته می باشد و اهمیت سرزمین و جغرافیا کاهش نسبی یافته است؛ اما، برای قدرتهای برتر و بزرگ سیطره بر سرزمینهای ثروتمند که منابع زیر زمینی مهمی همچون نفت و گاز دارند و در عین حال شرایط سرمایه گذاری در آنجا مهیا می باشد و از نظر استراتژیک نیز دارای اهمیت هستند می توان جایگاه یک کشور را در نظام بین الملل ، ارتقا دهد و یا تثبیت نماید. منطقه خليج فارس را نظريه پردازان قديمي به خاطر وجود انرژي در آن ((هارتلند)) ناميده اندو تسلط بر آن را فرمانروايي هر كشوري در جهان مي دانند.

آمريكا هنگامي كه سياست فعالي را در عرصه بين المللي آغاز كرد منطقه خليج فارس را در سياست خارجي خود ، لحاظ ويژه بخشيد و سعي كرد ثبات خاورميانه را به نفع خود، براي هژموني آمريكا حفظ نمايد و هرگونه عوامل مزاحم را كه موجب اختلال اين ثبات گردد را از ميان بردارد. ما دراين مقاله سعي داريم به يك پرسش اصلي پاسخ دهيم :

شاخص هاي مهم نفت خليج فارس ، از ديدگاه سياست خارجي آمريكا چيست ؟

و همچنين موارد زير را مورد بررسي قرار خواهيم داد :

1-اهميت و جايگاه انرژي در اقتصاد آمريكا

2- اهميت نفت خلیج فارس و جایگاه آن در اقتصاد آمریکا

3-اثرات تحريم نفتي اعراب در افزايش قيمت ها

4- سلطه برخليج فارس به منظور عبور نفت ارزان قيمت

5- سياست خارجي آمريكا در قبال نفت خليج فارس

اهمیت و جایگاه انرژی در اقتصاد آمریکا

نفت به عنوان یک کالای استراژیک و تاثیر گذار بر اقتصاد و سیاست بین المللی در سیاست خارجی امریکا به عنوان بزرگترین مصرف کننده این منبع انرژی جایگاهی ویژه داشته است و همیشه دولت امریکا بدنبال دستیابی به منابع جدید نفت برای استفاده از آن در صنایع نظامی و اقتصادی خود بوده است.

توجه به مفروضات زیر تلاش امریکا برای سلطه بر منابع نفتی دنیا از جمله عراق را توجیه پذیر می کند ؛ اولاً، در قرن 21 همانند قرن گذشته انرژی فسیلی نقش برتر و مهمی در صنایع تولیدی و صنعتی ایفا می کند و به زودی جایگزینی برای این منبع انرژی یافت نمی شود؛ ثانیاً، سلطه بر منابع انرژی( اعم اکتشاف ، تولید ، عرضه ، مصرف ، هدایت و کنترل جریان آن و ...) یکی از راههای مهم و موثر در تسلط یافتن به جهان به شمار می رود؛ ثالثاً، در قرن حاضر منابع انرژی فسیلی دنیا ( نفت و گاز) عمدتاً در خاورمیانه ، خلیج فارس، در یای خزر ، آسیای میانه و قفقاز وجود دارد. بویژه آنکه در نقاط دیگر دنیا این منابع  در حال کاهش و پایان یافتن هستند و بنابراین سلطه بر منابع نفت خیز  دنیا ،راهی مناسب برای حفظ و گسترش قدرت و برتری یک کشور می تواند به شمار آید.

هر چند، استفاده از قدرت نظامی جهت پشتیبانی از جریان نفت همواره اساس سیاست خارجی امریکا از سال 1945 تاکنون بوده است. در طی جنگ جهانی دوم رئیس جمهور وقت امریکا فرانکلین روزولت ، با انعقاد توافق نامه ای با پادشاه خاندان سعودی  یعنی، عبدالعزیز بن سعود، تعهد نمود که در ازای بهره برداری از نفت عربستان، از خاندان سلطنتی  این کشور در برابر دشمنان داخلی و خارجی حمایت نماید.  همچنین، در ژانویه 1980 ، جیمی کارتر در سخنرانی سالانه خود بر جریان امن نفت از خلیج فارس تاکید کرد و آنرا جزء منافع حیاتی امریکا برشمرد و اعلام کرد:" امریکا از هر وسیله ای جهت حمایت از منافع خود استفاده خواهد کرد ." (فرسایی ، 1385)رهنامه کارتر به وسیله رونالد ریگان گسترش یافت ؛ به طوری که وی بر ثبات داخلی کشور های عضو خلیج فارس نیز تاکید ورزید.

در دوره ریاست جمهوری جرج بوش پدر نیز امریکا برای نجات دادن کویت به عنوان یک کشور نفت خیز ، در برابر تهاجم عراق به استفاده از عالی ترین قدرت نظامی خود روی آورد؛ که سرانجام ضمن خارج نمودن عراق از کویت به حضور گسترده خود در منطقه دامن زد. بسیاری از تحلیل گران تهاجم اخیر دولت بوش پسر را در همین قالب می دانند. از نظر آنها امروزه یکی از وجوه اصلی سیاست خارجی امریکا در خاورمیانه تضمین جریانی آزاد نفت به بازارهای مصرف جهانی است و لذا، امریکا با تسلط قدرتهایی که دشمن امریکا یا متحدانش  به حساب می آیند، به مخالفت و مبارزه بر می خیزد.

دولت امریکا مانند بسیاری از دولتها دیگر ، دسترسی مستمر به منابع انرژی و به ویژه نفت را مساله مربوط به امنیت ملی می داند و استفاده از منابع متنوع و مطمئن نفتی را از عوامل کلیدی تضمین کننده بقا، امنیت، قدرتمندی و کسب ثروت خود می داند. نفت از یک سو با تامین انرژی لازم برای تسلیحات نظامی مدرن از جمله تانکها ، چرخ بالها ، هواپیماها و رزم ناوها ، سپر دفاعی کشورها را مستحکم می سازد و از سوی دیگر با به حرکت در آوردن موتور تکنولوژی  و اقتصاد کشور ها رشد و توسعه اقتصادی آنها را تضمین می کند . در چنین شرایطی کشوری مانند امریکا برای اینکه برتری اقتصادی و نظامی خود را حفظ نماید به جریان آزاد و مستمر نفت نیاز مند است  و برای این هدف حتی از نیروی نظامی استفاده می کند . رابرت کیگان در این خصوص اظهار می نماید که :"احتمال دارد امریکا به تمرکز و حضور فراوان در خاورمیانه برای مدت طولانی نیازمند باشد ؛ زیرا، هر وقت مشکل اقتصادی برای این کشور پیش آمده علت آن اختلال در عرضه نفت به آمریکا  بوده  است." (Edward L Morse and Jame Richard ، 2002)

امریکا به دلایل زیر دارای نقش اساسی و ویژه در انتقال مطمئن و پایدار نفت می باشد؛ اولا، این کشور بزرگترین اقتصاد دنیا می باشد و با رشد فزاینده همگرایی اقتصادی بین قطبهای مهم اقتصاد جهانی [بر طبق اصل وابستگی مقابل پیچیده] رونق بازار امریکا به شدت از ثبات نظامهای اروپایی و آسیایی متاثر می شود. به بیان دیگر توسعه منابع فعلی و کسب منابع جدید انرژی به صورت یک هدف بنیادی برای تمام قدرتهای جهانی در آمده است؛ ثانیاً، وابستگی امریکا به منابع نفتی خارجی افزایش یافته است. بنابراین نفت به عنوان یک متغیر استراتژیک در دولت امریکا مطرح می باشد و در تعریف استراتژی های امریکا برای 25 سال آینده، یکی از محور های اصلی تسلط بر منابع انرژی جهانی عنوان شده است.( بهجت ، 1380)

اما، واقعيت این است که اقتصاد و روش زندگی در امریکا وابستگی زیادی به نفت خاورمیانه دارد و پیش بینی می شود حجم تولید نفت در خلیج فارس از 31 % از کل جهان در سال 2002 به 36 % در سال 2020 افزایش یابد .  ( دات بگت 1385) از طرف دیگر، ذخایر نفتی تولیدکنندگان غیر اوپک پاسخگوی 15 سال نفت مورد نیاز امریکا   می باشد؛ در حالی که، ذخایر نفتی اعضای اوپک برای بیش از 70 سال کافی است. لذا، تا زمانی که تقاضای جهانی برای نفت رو به افزایش و ذخایر نفت رو به کاهش است امریکا راهی جز توسل به تولیدکنندگان اوپک ندارد. بخش انرژی امریکا پیش بینی کرده است که واردات نفت امریکا از خلیج فارس از سال 2006 تا سال 2025، دو برابر خواهد شد.(فرسايي ، 1385)

در چنین شرایطی حاکمیت بر منابع نفتی عراق می تواند ابزاری برای تضعیف جایگاه اوپک و نقش عربستان در آن؛ حاکمیت دلار در بازارهای جهانی نفت و اثرگذاری بر رقبای اقتصادی امریکا و سود آوری برای شرکتهای نفتی امریکایی باشد.

امروزه، جهان شاهد دو جریان متعارضی است که تداوم آن ها بروز بحران جهانی انرژی طی یکی دو دهه آینده را گریز ناپذیر می کند. از یک سو، با توجه به تشدید فرآیند صنعتی شدن برخی کشورها از جمله چین و هند، تقاضای جهانی برای منابع نفت و گاز افزایش یافته است و از سوی دیگر، ذخایر انرژی های فسیلی پر طرفدار و به ویژه نفت در حال کاهش است. ( قنبر لو ، 1385) در این وضعیت، امریکا به عنوان قدرت برتر جهان رقابت تنگاتنگی برای تامین و کنترل عرضه سوخت های فسیلی بویژه نفت و گاز از خود به نمایش می گذارد. این کشور با کمتر از 5 درصد جمعیت دنیا بزرگترین مصرف کننده نفت در جهان است. امریکا  با در اختیار داشتن کمتر  از 3 درصد ذخایر نفتی جهان، بالغ بر 25 درصد نفت تولید شده جهانی را مصرف می کند.(فرسايي ، 1385)

اهمیت اظهار وابستگی اقتصاد امریکا به نفت را می توان در گزارش دیک چنی که در می 2001 ( هیجده ماه قبل  از شروع حمله به عراق ) منتشر شد ، ملاحظه کرد. وی در این گزارش  پیش بینی کرد که:" لازم است واردات نفت امریکا تا سال 2020 به بیش از 50 درصد افزایش یابد؛ چرا که در این سال تولید داخلی نفت این کشور به 1/5 میلیون بشکه در روز تنزل می یابد؛ در حالی که مصرف داخلی امریکا به رقم 8/25 میلیون بشکه افزایش خواهد  یافت."( دیک چنی ، 1381)

 

اهميت نفت خلیج فارس و جایگاه آن در اقتصاد آمریکا

منطقه خاورمیانه 40 درصد از صادرات نفت جهان را به عهده دارد که این رقم در سال 2020 بین 54 تا 67 % از کل صادرات نفت جهان خواهد بود. (سیف ، 1382) در عین حال حدود 65 درصد از ذخایر کشف شده جهانی در این منطقه وجود دارد . در  این میان کشور عراق با ذخایر قابل توجهی که گاهی تا 220 میلیون بشکه ( ذخایر کشف شده به همراه ذخایر کشف نشده و احتمالی ) تخمین زده می شود، نقش کلیدی در تامین نفت مورد نیاز امریکا و به طور کلی غرب ایفا خواهد کرد . بویژه آنکه ، در عراق از 73 % حوزه های کشف شده تاکنون حدود 30 % آن برای تولید نفت [ مورد ] بهره برداری قرار گرفته است. بر اساس نظر وزارت انرژی امریکا ،" در طول هفت سال بعد از اینکه  تحریمهای نفتی عراق لغو شد [ برنامه نفت در برابر غذا] تولید نفتی این کشور از 3 میلیون بشکه به 6 میلیون بشکه در روز افزایش یافت و آمار خوشبینانه زمانی خواهد بود که تولید نفت عراق را به میزان ده میلیون بشکه در روز قابل افزایش ببینیم.( کامل ،‌ 1382)

در نگاه اولیه، شاید منطقه خلیج فارس صرفاً به عنوان یکی از مناطق تامین کننده نفت امریکا مطرح گردد؛ به طوری که طبق آمار ((ماهنامه تامین نفت خام))  در فوریه 2006 از حدود 7/20 میلیون بشکه نفت مصرفی روزانه امریکا فقط 1/11 درصدآن ( معادل 298000/2 بشکه ) از کشورهای خلیج فارس واردمی شود. حدود 35 درصد از نفت مصرفی روزانه ایالات متحده در خود این کشور تولید می شود و بقیه وارداتی است؛ در این میان، پس از خلیج فارس، کانادا و مکزیک با صدور روزانه 5/10 درصد ( معادل 172000/2 بشکه ) و 8 درصد  ( معادل 646000/1 بشکه ) از نیاز های نفت مصرفی امریکا به ترتیب مقامهای دوم و سوم را به خود اختصاص داده اند. اما، نکته تامل بر انگیز آن است که ایالات متحده، برای تامین دراز مدت نفت خود ناچار از توسل به کشور هایی است که با دوام ترین جریان عرضه نفت را دارند و در این میان، منطقه خلیج فارس در مقام نخست است.

در سال 2003 امریکا 26 درصد، اروپا 27 % ، ژاپن 12% و بقیه کشورهای جهان تقریباً 35 % از واردات نفت در جهان را به خود اختصاص داده اند. این امر نیاز جدی و استراتژیک کشور های بزرگ صنعتی و اقتصادی جهان را به واردات نفت نشان می دهد، نیازی که تحت کنترل هر قدرتی در آید، به معنای سلطه بر نظام اقتصادی سیاسی جهانی است. در واقع، طی سالهای آتی چهار گروه اصلی امریکا، اروپا، آسیای جنوب شرقی و کشور های پیشرفته در حال توسعه برای واردات بیشتر نفت و گاز با هم رقابت خواهند پرداخت. این در حالی است که تولید کنندگان نفت خام در منطقه خلیج فارس به تنهایی تقریباً  66 % از کل ذخایر ثابت شده نفت جهانی را در اختیار دارند و 36 % از ذخایر ثابت شده گاز جهان را نیز به خود اختصاص داده اند. بنابراین تسلط بر بازارهای جهانی نفت و گاز با تسلط بر خاورمیانه قطعاً تحقق پیدا می کند و تهاجم به عراق می تواند شروعی برای این تسلط فرض گردد. به همین دلیل  است که برای مثال سالیانه حدود 70 میلیارد دلار در بخش نظامی استراتژیک امریکا برای حمایت ازدسترسی به نفت خاورمیانه هزینه می شود.( پور احمدی ، 1383 )

 به عبارت دیگر، اهمیت نفت و انرژی حوزه خلیج فارس و تلاش امریکا برای دخالت در برقراری ساختار نوین امنیت اقتصاد سیاسی جهانی در این منطقه و توجیه هزینه های صدها میلیارد دلار تهاجم به عراق با توجه  به این واقعیت روشنتر می گردد که بدانیم ذخایر نفتی امریکا در حدود 33 میلیارد بشکه طی سالهای اخیر کاهش یافته و وابستگی آن به نفت وارداتی به بیش از 70 %  نیاز خود در سالهای آتی افزایش خواهد یافت. همچنین کنترل اروپا، چین، و ژاپن و بسیاری از کشور های تازه صنعتی شده و در حال توسعه که رقیب امریکا در بازارهای تجارت جهانی هستند، به دلیل وابستگی آنها به نفت منطقه و نیزبازگشت دوباره دلارهای نفتی به جیب قدرتهای بزرگ صنعتی و منابع تسلیحاتی امریکا در خریدها تسلیحاتی از این کشور، تلاش برای شکل بندی جدید ساختار نوین امنیت توسط امریکا و غرب را توضیح می دهد. (نصری ، 1384) در واقع امنیت وفور عرضه نفت موضوع مهمی برای شرکت های امریکایی و منافع استراتژیک امریکا به حساب می آید. که در این میان ، تصمیمات اوپک نقش کلیدی داشته است.بنابراین، حاکمیت بر منابع نفتی خلیج فارس کارکرد رقبایی مانند روسیه ، مکزیک و ونزوئلا در بازار جهانی نفت را کنترل می کند و تصمیمات سازمان اوپک نیز تحت تاثیر قرار می گیرد.

نکته مهم دیگری که باید به آن توجه کرد، منافع سرشار شرکت های نفتی امریکا و فشار اقتصادی – سیاسی آنان بر دولت امریکا جهت دسترسی به نفت ارزان و مطمئن خلیج فارس می باشد. در حالی که تحریمهای نفتی علیه ایران و لیبی شرکت های نفتی امریکایی را جهت حضور در بازار های پر در آمد نفت جهان از امتیازاتی محروم ساخته است، دسترسی آنان به نفت خلیج فارس و به تبع آن جریان مطمئن و ارزان نفت خاورمیانه جایگزین مناسبی برای محرومیتهای چندین ساله و در نتیجه کاهش فشارهای وارده از سوی این شرکتها بر نظام اقتصادی-سیاسی  امریکا است. در همین راستا ، مقامات کاخ سفید، وزارت کشور و وزارت دفاع امریکا در پی ملاقاتهایی با روسای پنج کشور بزرگ نفتی جهانی که در میان آنان شرکتهای عظیم  نفتی امریکایی جایگاهی ویژه دارند، جهت طرح ریزی برای توسعه تولید و صادرات پس  از جنگ در عراق به توافقاتی دست یافته اند.( پور احمدی ، 1383)

نکته مهم دیگر، این است که تسلط امریکا و کنترل امنیت بر بازار های جهانی نفت ، حاکمیت دلار در معادلات جهانی نفت را تثبیت خواهد کرد و از جایگزینی احتمالی آن با ارزهای عمده دیگر مانند یورو و ین تا حد زیادی خواهد کاست؛ امری که درعین کاهش های احتمالی بهای دلار به بقا آن در نظام پولی و مالی جهانی به عنوان شاخص تداوم و هژمونی امریکا در اقتصاد سیاسی جهانی کمک می کند.    ( پور احمدی ، 1383)

ایالات متحده امریکا می تواند با تسلط بر خلیج فارس و در واقع بر اصلی ترین ذخایر نفت جهان، منافع استراتژیک خاورمیانه را در راستای اهداف خود سازماندهی کند و بدین ترتیب با برتری که بر بازارهای اقتصاد جهانی به دست می آورد،اتحادیه اروپایی و یورو را در حاشیه قرار دهد.

 امریکا مانند هر کشور دیگری قبل از هر چیز در پی افزایش منافع ملی خود می باشد ؛ بنابراین، همان طور که مایکل کلر ، نویسنده کتاب (( جنگ بر سر منافع)) می گوید:"تسلط بر منطقه خلیج فارس نقش کلیدی در کنترل اروپا ، چین و ژاپن دارد و این کار به امریکا قدرت کنترل باز و بسته کردن شیر نفت را خواهد داد." (کامل ،‌1382)  بنابراین نفت منطقه خلیج فارس، ضمن افزایش توان و قدرت امریکا در بازار های بین المللی و بالطبع در ساختار بین المللی قدرت، آسیب پذیری های این کشور به ویژه در ابعاد اقتصادی را که ضرورتاً با نفت در ارتباط باشند کاهش می دهد.

  می توان اینگونه نتیجه گیری کرد، که در سیاست امنیت ملی امریکا بر الگوی ابزار نظامی و الگوی اقتصادی تاکید شده است؛ بدین معنی که ابزار نظامی وسیله ای در خدمت تأمین منافع اقتصادی می باشد. زیرا، قدرتی که سیطره جهانی خود را دنبال می نماید می تواند با استفاده از قدرت نظامی خود به تصاحب و تهاجم به سرزمین های دیگر متوسل شود. تا به منافع اقتصادی و سیاسی خود برسد و از این طریق قدرت و امنیت ملی خود را در سطح ملی و بین المللی گسترش دهد.( تری ، 1381)

به عبارت دقیقتر، اگر چه امروزه عناصر قدرت یک کشور بیشتر متأثر از دارا بودن سرمایه نیروی کار خلاق و فناوری اطلاعاتی ارتباطاتی پیشرفته می باشد و اهمیت سرزمین و جغرافیا کاهش نسبی یافته است؛ اما، برای قدرتهای برتر و بزرگ سیطره بر سرزمینهای ثروتمند که منابع زیر زمینی مهمی همچون نفت و گاز دارند و در عین حال شرایط سرمایه گذاری در آنجا مهیا می باشد و از نظر استراتژیک نیز دارای اهمیت هستند می توان جایگاه یک کشور در نظام بین الملل را ارتقا دهد و یا تثبیت نماید.(  thedore ،‌1990)

 

اثرات تحريم نفتي اعراب در افزايش قيمت ها        

-  بحران نفتي 1973 و آمريكا

  اوپک در جریان جنگ سال 1973 اعراب واسرائیل در واکنش نسبت به حمایت امریکا از اسرائیل فروش نفت به امریکا ، هلند ، کانادا، را قطع و تولید نفت خود را کاهش داد . در نتیجه قیمت نفت از بشکه ای 4 دلار در سه ماهه چهارم سال 1973 به بشکه ای 50/12 دلار در سال 1974 رسید . بحران نفتی سال 1973 مقدمه ای شد بر کنترل قیمت نفت توسط امریکا . این بحران امریکا را با کمبود بنزین مواجه نمود . (Federal Power Commission (FPA))

-  بحران

اوپک در اکتبر سال 1973 اعلام نمود که کشورهای عضو آن سازمان فورا" تولید نفت خود را هر ماه 5 درصد کاهش می دهند و تا تخلیه کامل نوار غزه در ساحل غربی رود اردن و بیت المقدس توسط اسرائیل این اقدام را هر ماهه ادامه خواهند داد . عربستان سعودی و کویت چند روز بعد خبر از کاهش بیشتر تولید خود دادند . بدنبال آن اغلب کشورهای عضو اوپک اعلام نمودند که فروش نفت خود به امریکا را تا قطع حمایت آن کشور از اسرائیل متوقف خواهند کرد .

بسیاری از مردم بر این اعتقاد بودند که تحریم عامل اصلی ایجاد صف در مقابل پمپ بنزین ها و نبودن بنزین در آن ها می باشد . اما درواقع دستور پرزیدنت نیکسون در آگوست سال 1971 برای کنترل قیمت ها عامل اصلی کمبود بنزین بود . این دستور باعث شد تا شرکت های نفتی نتوانند هزینه کامل واردات نفت و ارسال سوخت به پمپ های بنزین را تأمین کنند. ( با این حال شرکت های کوچک نفتی در سال 1973 از قانون کنترل قیمت ها معاف شدند )

شرکت های بزرگ نفتی با توجه به قیمت های جهانی نفت آنقدر واردات نفت و عرضه آن را به مراکز توزیع داخلی کاهش دادند تا بتوانند هزینه های خود را پوشش دهند . تا ماه می سال 1973 ( پنج ماه قبل از تحریم ) 1000 پمپ بنزین بعلت فقدان سوخت تعطیل شده و بسیاری پمپ بنزین دیگر فعالیت خود را بشدت کاهش داده بودند . تا ماه ژوئن بسیاری از شرکت ها برای میزان عرضه بنزین به اتومبیل ها در پمپ بنزین های خود سقف تعیین کردند و به هر اتومبیل مقدار معینی بنزین می دادند .

کنگره امریکا یک ماه قبل از اعمال تحریم در واکنش به وضع پیش آمده قانون تخصیص فوری انرژی    (Emergency Petroleum Allocation) را تصویب کرد . این قانون باعث بدتر شدن اوضاع گردید . بموجب این قانون میزان کاهش عرضه باید بطور مساوی بین پمپ بنزین ها تقسیم می شد . در این قانون تصریح شده بود که بخش کمی از بنزین در کنترل فرمانداران ایالات باقی خواهد ماند تا در صورت مشاهده کمبود توسط آن ها به مناطقی که با کمبود مواجه شده اند فرستاده شود . این اتفاق بارها روی داد زیرا فرمانداران برای کنترل اوضاع بخشی از نفت عرضه شده را کنار می گذاشتند .

آیا تحریم باعث دامن زدن به این بحران شد ؟ خير ، تحریم تأثیری بر واردات نفت نداشت . وقتی نفتکشی بارگیری می کند هیچکس نمی تواند مقصد آن را کنترل کند . نفتی که در جریان تحریم به اروپا صادر می شد ، براحتی ، و یا بعنوان نفت کشورهای غیر عضو اوپک ، قابل صدور مجدد به بازار امریکا بود . مسیر عرضه نفت تغییر کرد اما میزان واردات نفت تغییر نکرد .

زکی یمانی وزیر نفت وقت عربستان بعد از پایان یافتن تحریم سال 1973 اظهار داشت :"ما نتوانستیم واردات نفت به امریکا را کاهش دهیم .... دنیا درواقع یک بازار است . بنابراین تحریم بیشتر جنبه نمادین داشت و چیز دیگری نبود ." هنری کسینجر وزیر امورخارجه وقت امریکا بعدا" در خاطرات خود چنین نوشت " ساختار بازار نفت چنان ناشناخته بود که تحریم در مرکز توجهات قرار گرفت . لغو تحریم تا پنج ماه بعد از  ان ذهن همه را به خود مشغول کرده بود . تحریم اعراب در واقع محدودیت در اعمال تحریم را نشان داد . "

درحالیکه تحریم جنبه توهم داشت اما کاهش تولید امری واقعی بود . تولید نفت اعراب از اکتبر تا دسامبر 340 میلیون بشکه کاهش یافت . اما کاهش تولید کمتر از میزان نفتی بود که در اوائل آن سال ذخیره شده بود . هنوز می شد نفت زیادی را به بازار عرضه کرد اما ترس از کمبود نفت در آینده مانع از عرضه نفت موجود در ذخائر به بازار شد .

علاوه برآن اوپک تهدید کرده بود که تا خروج اسرائیل از سرزمین های اشغالی تولید نفت خود را بتدریج به صفر خواهد رسانید . عربستان در چهارم دسامبر سال 1973قول خود مبنی بر کاهش ماهانه 5 درصد از تولید خود را لغو کرد . بعد از عربستان سایر کشورهای عضو اوپک نیز به او پیوستند . اوپک در ژانویه سال 1974 تولید نفت خود را 10 درصد افزایش داد و به این ترتیب دیگر صحبتی از خطر بمیان نیامد . ( Federal Energy Agency (FEA))

 

سلطه برخليج فارس به منظور عبور نفت ارزان قيمت

 بسیاری از کارشناسان مهمترین علت حضور آمریکا در خلیج فارس را دستیابی آسان به منابع نفتی منطقه عنوان کرده اند دولت آمریکا باید طرح حمله به کشورهای خلیج فارس را جدی بگیرد و با این کار قیمت‌های نفت را کاهش دهد یا تامین آن را برای خود قطعی کند . (طلوعی ، ۱۳۶۶)

منطقه خلیج فارس بخش استراتژیکی مهم خاورمیانه است. یعنی نقطه استراتژیکی که آسیا و آفریقا را به یکدیگر وصل می کند. خلیج فارس این موقعیت استراتژیکی را در اثر ثروت های سرشار نفت که تأثیر عمیقی بر اقتصاد جهان دارد بدست آورده است.( اسدی ، 1388) این منطقه بیش از 60 درصد ذخایر نفتی و 30 درصد از منابع گازی جهان را در بردارد(عبدالحافظ ، 1372) آمریکا در حدود 30 درصد، اروپای غربی 60 درصد، و ژاپن 76 درصد نفت وارداتی خود را از خلیج فارس تأمین می کنند. از این رو دستیابی به کشورهای خلیج فارس و خود خلیج فارس که در حقیقت شاهرگ حیاتی نفت وارداتی آمریکا و متحدان آن است، نهایت اهمیت را دارد.

اثر امنیتی نفت خلیج فارس نیز بااهمیت است. به این معنی که نه تنها اقتصاد کشورهای اروپایی، بلکه سیستم های دفاعی آنها نیز برای کارکرد خود نیاز به نفت خلیج فارس دارند. بنابراین «ناتو» مهمترین بهره گیرنده و در حقیقت وابسته به نفت خلیج فارس است.( شیخ الاسلام ، 1373) در یکی از اسناد سفارت آمریکا در تهران، یکی از اهداف آمریکا در ایران، تأمین دسترسی به منابع نفتی و مواد معدنی در ایران، به قیمت های قابل تحمل برای آمریکا و هم پیمانانش، عنوان شده است.(عبدالحافظ ، 1372) آمریکا جهت دستیابی به هدف سلطه بر خلیج فارس به منظور عبور نفت ارزان قیمت، دست به دو اقدام اساسی زد:

 

 الف: سرنگون کردن دولت های مردمی    ب: روی کارآوردن حکومت های دست نشانده

که نمونه بارز آن را در کودتای 28 مرداد 1332و سرنگون ساختن دولت دکتر مصدق ؛ می توان مشاهده کرد«جیمز بیل» هدف اصلی امریکا از دست زدن به این اقدام را چنین بیان می کند:«دخالت (امریکا) در ایران، تاج و تخت سلطنت را برای بیست و پنج سال دیگر به خاندان پهلوی هدیه کرد و صاحبان صنایع نفتی بین المللی را قادر ساخت که با نرخی ارزان، بیست و چهار میلیارد بشکه نفت را در طی این مدت از ایران صادر کنند.»

روزنامه «لوس آنجلس تایمز» نیز در یکی از سرمقاله های خود در توضیح سیاست آمریکا نسبت به خلیج فارس می نویسد : حدود نصف قیمت جهان نزدیک سواحل خلیج فارس تولید و سپس از طریق تنگه هرمز به بازارهای جهانی منتقل می شود. بنابراین آزادی عبور از آن گلوگاه موضوعی است که از اهمیت ویژه استراتژیکی برخوردار است...هر آنچه که جریان عبور آزاد نفت از خلیج (فارس) را تهدید کند، ثبات اقتصاد جهانی و منافع ایالات متحده را به مخاطره خواهد انداخت.»

در بیانیه ای که در سال1991 از سوی وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون) انتشار یافت، در مورد اهمیت عرضه نفت خلیج فارس چنین گفته شده بود:وابستگی جهان به نفت برای مقاصد نظامی رو به افزایش است. در حالی که جنگ جهانی دوم 60 درصد سوخت مورد نیاز را از زغال سنگ و 40 درصد را از نفت تأمین کرد؛ اما نفت 60 درصد سوخت مورد نیاز عملیات نظامی در جنگ کره را تشکیل می داد. سوخت مورد نیاز آمریکا طی جنگ ویتنام تقریباً سراسر از نفت تأمین شد و البته دسترسی به نفت برای هر گونه عملیات نظامی یکی از دشواری های اساسی است که ما با آن روبرو هستیم... مسأله انرژی برای آمریکا و متحدان آن از دیدگاه جغرافیایی بر خلیج فارس تمرکز یافته است. کشورهای حوزه خلیج فارس که شماری از آنها مستعد آشوب بوده و از دیدگاه سیاسی بی ثبات هستند، حدود 65 درصد کل صادرات نفتی جهانی و 55 درصد ذخایر شناخته شده نفت جهان را در دست دارند(اسناد لانه جاسوسی).

 از طرفی پیش بینی گردیده است که تا سال 2000، واردات نفت ایالات متحده آمریکا، بیش از 50 درصد افزایش خواهد یافت(راجرز ، 1373) که احتمالاً بیشتر آن از کشورهای حوزه خلیج فارس است. اروپا نیز برای تأمین بیش از 40 درصد نفت مورد احتیاج خود به این منطقه نیازمند است. ژاپن نیز باید 70 درصد نفت مورد نیاز خود را از کشورهای تولید کننده خلیج فارس تأمین کند. بعلاوه، تقاضا برای نفت در کشورهای در حال توسعه نیز که بیشترین رشد را در سالهای آینده خواهند داشت، از این منبع باید تأمین گردد .(اسدي ، 1388)

 با توجه به مطالب ذکر شده، مشاهده می گردد که خلیج فارس در حکم گلوگاه نفتی برای تمام کشورهای جهان می باشد. بیش از نصف ذخایر شناخته شده نفت جهان در آن قرار دارد و اکثر این مواد باید از گلوگاه استراتژیک تنگه هرمز عبورند. بنابراین می بینیم که موقعیت حیاتی و استراتژیکی این آبراه تا چه اندازه است. در این باره، نظریه رسمی دولت آمریکا که به «دکترین کارتر» مشهور گشت، بدین شرح است(سریر و نرسی ، 1373):«هر کوششی توسط یک قدرت خارجی، به منظور بدست آوردن کنترل در منطقه خلیج فارس ، به عنوان تهدید منافع حیاتی ایالات متحده آمریکا تلقی خواهد شد و با چنین تهدیدی به هر وسیله لازم از جمله توسل به نیروی نظامی مقابله خواهد شد«امیل صیقل»، یکی از کارشناسان مسایل خلیج فارس می گوید:«مسأله مسأله امنیت منطقه نفت خیز خلیج فارس از پایان جنگ جهانی دوم به بعد، یکی از نگرانی های بزرگ ایالات متحده بوده است. روسای جمهوری آمریکا از هاری ترومن تا بیل کلینتون نقش مهمی در شکل دادن مجدد ژئوپولتیک منطقه به منظور ایجاد ثبات در آن و تأمین منافع جهانی ایالات متحده داشته اند. با وجود تفاوت هایی که در روش آنها وجود داشتهف همگی هدف مشترکی را تعقیب می کرده اند و آن برقراری و حفظ سلطه آمریکا در این منطقه بوده است.»( .Murphy1993)

ریچارد مورفی، عضو شورای روابط خارجی آمریکا، نیز در سال1993 می گوید: «استراتژی کلی آمریکا برای خلیج (فارس) مشخص است. ما برای چند سال آینده، به خاطر مطمئن بودن نسبت به تأمین امنیت انرژی جهان همچنان به عنوان قدرت مسلط در منطقه باقی خواهیم ماند..واقعیت این است که اگر مذاکرات بین ایران و آمریکا گسترش یابد، روابط بین دو کشور بخاطر تصمیم آمریکا در باقی ماندن به عنوان تنها قدرت منطقه خلیج (فارس)، همچنان تیره خواهد بود. زیرا که تهران از نظر تاریخی و جغرافیایی همیشه ادعای چنین نقشی را داشته است. ایران از حضور نظامی آمریکا در منطقه متنفر است و از هر کوششی برای کم کردن آن فرو گزار نخواهد کرد.» .Murphy)1993(

 

سياست خارجي آمريكا در قبال نفت خليج فارس      

در صورتیکه مجموعه رفتارها و سیاستهای نفتی آمریکا مورد بررسی قرار گیرد می توان یک رشته استراتژی ها و سیاستهای کلان یک کشور را در زمینه مسائل نفت مورد شناسایی قرار داد. این استراتژی هم به مهمترین مناطق نفت خیز یعنی خاورمیانه مرتبط می شود و هم ابعاد مختلف سیاست های ایالات متحده در زمینه انرژی را در بر می گیرد. این استراتژی ها را می توان به صورت زیر دسته بندی کرد:

-  جلوگیری از تسلط دشمنان بر منابع نفت خلیج فارس

استراتژی جلوگیری از تسلط دشمنان یا رقبا برمنابع انرژی منطقه با آغاز جنگ سرد در دستور کار دستگاه سیاست خارجی آمریکا قرار گرفت. حساسیت شدید ایالات متحده نسبت به استمرار نیروهای شوروی در شمال ایران در ماههای پس از جنگ جهانی دوم در راستای تعیین همین استراتژی بود. در این سالها آمریکا همچنین طرح سری در خصوص انتقال مواد منفجر به حوزه های نفتی منطقه خلیج فارس بویژه عربستان به اجرا گذاشت تا در صورت تهاجم نیروهای شوروی پس از دستیابی آنها به نفت منطقه، امکان بهره برداری از این منابع را از بین ببرد. منطقی که پشت سراین استراتژی بود این است که در صورتیکه یک نیروی متخاصم بر منابع نفت خلیج فارس مسلط شود بدین واسطه بر طبق دیدگاه رئالیستها بر قدرت خود به شدت خواهد افزود و در این صورت دفع خطرناشی از آن هزینه های به مراتب سنگین تر بر دوش آمریکا خواهد گذاشت.

سیاست های آمریکا در زمینه مهار ایران پس از انقلاب ، و یا مقابله جدی با تجاوز عراق به کویت در همین راستا به اجرا درآمد. حتی به نظر می رسد اشغال عراق در سال 2003 را نوعی پیش دستی در تقویت حضور خود در منطقه پیش از حضور دیگر رقبا همچون چین در خلیج فارس ارزیابی می کنند. ( شفيعي ، 1389)

-  حفظ جریان با ثبات نفت

منطقه خاورمیانه در عین حال که حدود دو سوم ذخایر نفت جهان را در خود جای داده منطقه بی ثبات به شمار می رود و گسترش دامنه بی ثباتی ممکن است به سرعت جریان نفت منطقه به سوی بازارهای مصرف را مختل سازد.شوکهای نفتی مربوط به سالهای 1972 و 1979 مخاطرات و هزینه های مربوط به مختل شدن جریان نفت را برای دنیای غرب و بویژه آمریکا نشان داده است. در این شرایط یکی از استراتژی ها عمده نفتی واشنگتن در خاورمیانه حفظ جریان مستمر نفت از این منطقه بوده است. این استراتژی با کاهش وابستگی آمریکا و اروپا به نفت منطقه  تغییر نیافته است چرا که اساساً بازار نفت جهان در دروه کنونی بازاری به هم پیوسته و یکپارچه به حساب می آید و نخریدن نفت از این منطقه به معنای کاهش آسیب پذیری در برابر کاهش عرضه به بازار جهانی نفت نیست زیرا هر گونه بحران در این منطقه به شدت بر بهای نفت در دیگر نقاط جهان نیز تاثیر خواهد گذاشت.

مساله دیگر که باید به آن توجه کرد این است که اقتصاد صنعتی ایالات متحده به عرضه نفت ارزان عادت کرده است از سوی دیگر آن چیزی که امروز از آن به عنوان اقتصاد جهانی یاد می شود، بیشتر شامل همگرایی و پیوند اقتصاد های سه منطقه آمریکای شمالی، اروپا، و شرق آسیا به یکدیگر است به طوریکه که 80 درصد مبادلات این بلوکهای اقتصادی با یکدیگر صورت می پذیرد. در این میان، اقتصادهای در حال شکوفایی شرق آسیا ، بیشترین رشد تقاضا برای مصرف نفت را در مقایسه با دو بلوک دیگر به خود اختصاص داده و سهم بیشتری از صادرات نفتی خلیج فارس را جذب می کنند. در چنین شرایطی استراتژی آمریکا در زمینه تضمین جریان با ثبات نفت خاورمیانه بویژه خلیج فارس، هم زمینه کنترل غیر مستقیم این کشورها را بر اقتصادهای آسیایی فراهم می کند و هم ضامن سلامت اقتصاد ایالات متحده آمریکا است زیرا در عصر جهانی شدن اقتصاد، هر گونه بحران در بلوک شرق آسیا به سرعت اقتصاد آمریکا را تحت تاثیر قرار می دهد.

همچنین مساله «اتکای غیر مستقیم اقتصاد غرب به نفت» نیز حائز اهمیت است.اقتصادهای آمریکاو اروپا به طور فزاینده ، به واردات کالاهای از آسیا و دیگر مناطق جهان وابسته می شوند که برای تولید آنها، مصرف نفت و فرآورده های آن حائز اهمیت است. بنابراین هم آمریکا و هم اروپا به واردات گسترده از کشورهایی اتکا دارند که خود آنها به واردات نفت از خاورمیانه متکی هستند.تحلیل گران معتقدند حجم اتکای غیر مستقیم آمریکا به نفت خاورمیانه به میزان یک میلیون بشکه در روز است. تقریباً همین میزان برای اروپا در نظر گرفته می شود. بنابرآن علاوه بر واردات نفتی مستقیم آمریکا از خاورمیانه باید مساله اتکای غیر مستقیم ایالات متحده به نفت این منطقه را نیز مدنظر قرار داد. با در نظر گرفتن اتکای غیر مستقیم آمریکا به نفت خاورمیانه میزان وابستگی نفتی این کشور به خاورمیانه 30 تا 40 درصد افزایش می یابد.به دلایلی که ذکر شد ایالات متحده استراتژی حفظ جریان مستمر و باثبات نفت از منطقه خاورمیانه را جهت ایجاد هژمونی خود را دنبال می کند. ( شفيعي ، 1389)

 

-  کنترل بهای نفت در بازار

جایگاه ایالات متحده به عنوان بزرگترین مصرف کننده نفت و یکی از بزرگترین تولید کننده گان این ماده در جهان ، موفقیت ویژه ای به این کشور در خصوص تاثیر گذاری بر بهای نفت خام در بازار بخشیده است. علاوه بر این، حضور موثر شرکتهای بزرگ نفتی آمریکا در بازار، مبادلات نفت و توان بالای دیپلماتیک و نظامی ایالات متحده، نقش این کشور را در تاثیرگذاری بر بهای نفت دو چندان رده است. حضور تاثیرگذار آمریکا در قلب نفتی جهان یعنی خلیج فارس نیز موفقیت واشنگتن را درکنترل بهای نفت در بازار یکی از ابزارهای مهم کنترل اقتصاد جهان به شمار می رود و واشنگتن که برای خود نقش مدیریتی در اقتصاد جهان قائل است نمی‌تواند وسوسه استفاده از این ابزار مهم را کنار بگذارد. ایالات متحده مدتهاست که در چارچوب استراتژی کنترل بهای نفت در بازار، روابط ویژه ای را با کشورهای نفت خیز در خاورمیانه برقرار کرده است. روابط آمریکا با شاه ایران بیش از پیروزی انقلاب اسلامی و روابط ایالات متحده با کشورهایی همچون عربستان و کویت عمدتاً در همین چارچوب قابل ارزیابی است. همکاری آمریکا با کشورهای مصرف کننده ، در چارچوب سازمان همکاری اقتصادی و توسعه و همچنین آژانس بین المللی انرژی نیز در جهت تلاش برای تاثیرگذاری بر بهای نفت در بازار از ناحیه مصرف کنندگان صورت می پذیرد. ( شفيعي ، 1389)

 

-  تنوع بخشیدن به منابع عرضه نفت

شوکهای  نفتی دهه 70 حاوی این درس مهم برای ایالات متحده آمریکا بوده برای تأمین انرژی، بیش از حد  به یک منطقه تکیه نکند. در نتیجه همین سیاست بود که بویژه در دهه 80 میلادی ، به سرعت بر تولید نفت مناطق غیر از خاورمیانه افزوده شد و تولید نفت در غرب آمریکا، اروپا و آمریکای لاتین، افزایش یافت و یا اساساً آغاز شد. همین سیاست با فروپاشی شوروی نیز استمرار پیدا کرد و واشنگتن در این راستا کمک به افزایش تولید نفت در روسیه و منطقه آسیای مرکزی و دریای خزر را دنبال کرد.بدین ترتیب اگرچه وابستگی آمریکا به نفت خلیج فارس همچنان ادامه یافت اما بر اساس استراتژی تنوع بخشی به منابع عرضه نفت ، واشنگتن تصمیم گرفت تا حد امکان وابستگی خود را به نفت این منطقه کاهش دهد. به نظر می رسد آمریکا در راستای این سیاست ، بیشترین  توجه خود را در سالهای اخیر به منطقه دریای خزر و آسیای مرکزی معطوف کرده و سیاست تشویق  تولید نفت در جمهوری آذربایجان ، قزاقستان و ترکمنستان راپیش برده است.

بر اساس گزارش وزارت انرژی آمریکا  این منطقه بین 17 تا 33 میلیارد بشکه نفت را درخود جای داده است و حجم ذخایر احتمالی نفت این منطقه تایید شود می توان گفت آسیای مرکزی و دریای خزر را از نظر ذخایر انرژی در مقام دوم پس از خلیج فارس قرار دارند.با این حال مساله ای که در زمینه بهره برداری از نفت این منطقه وجود دارد، این است که دریای خزر به آبهای آزاد راه نداردو برای انتقال نفت باید شبکه ای  از خطوط  لوله های طولانی ایجاد شود. بنابراین ایالات متحده تلاش کرده است با توسل به ابزارهای دیپلماتیک و اقتصادی و در نظر گرفتن ملاحظات سیاسی مربوط به روسیه وایران، بر تعیین مسیر خط لوله های اتصال انرژی در منطقه تاثیر بگذارد. پس از حملات یازده سپتامبر آمریکا با اعزام ده ها هزار سرباز، در این منطقه حضور نظامی پیدا کرد. ایالات متحده آمریکا قصد دارد حضور دائمی خود را در قرقیزستان و ازبکستان حفظ کند.

آمریکا در نیجریه، کشورهای همجوار خلیج گینه و آنگولا نیز سیاست تشویق تولید و صادرات نفت را در پیش گرفته است. در آمریکای لاتین نیز، ایالات متحده سیاست افزایش اتکا به واردات نفت از مکزیک و ونزوئلا را پیش برده است.در عین حال سیاست آمریکا در زمینه تنوع بخشی به عرضه نفت با مشکلات و موانع عمده ای روبرو است. مناطق آسیای مرکزی و خزر با مشکل بی ثباتی و نامنی مواجهند و از این نظر تفاوت چندانی با خاورمیانه ندارند. بی ثباتی و ناآرامی در مناطق نفت خیز آفریقانیز شایع است. در آسیای لاتین نیز ونزوئلا با مشکل بی ثباتی و بحران سیاسی داخلی  روبروست. ( شفيعي ، 1389)

 

-  تقویت تولید ذخیره سازی نفت در داخل

با توجه به اینکه چشم انداز تنوع بخشی به منابع انرژی آمریکا چندان رضایت بخش نیست.این کشور سیاست تقویت تولید داخلی نفت و ذخیره سازی آن را از مدتها قبل مورد توجه قرار داده است. اساساً افزایش وابستگی ایالات متحده به نفت وارداتی هموراه برای سیاستمداران این کشور مساله نگران کننده تلقی شده است.

دولت آمریکا در سال 1959 در راستای همین سیاست، به سهمیه بندی واردات نفت به این کشور اقدام کرد تا شرکتهای داخلی تولید کننده نفت امکان بیشتری برای فعالیت پیدا کنند. بر اساس همین سیاست میزان واردات نفت به آمریکا نباید از 9 درصد کل مصرف تجاوز می کرد سهمیه بندی واردات تا 14 سال دوام آورد و به واسطه آن در سال 1968 تولید نفت آمریکا 29 درصد بیشتر از سال 1959 شد. دولتهای بعدی آمریکا نیز سیاست تقویت در داخل و بهینه سازی مصرف نفت را مورد توجه قرار دارند. درهمین راستا فعالیت های جدید نفتی در شمال آلاسکا صورت گرفت و در سال 1977 نخستین محموله نفت این منطقه وارد بازار شد.دولت بوش پسر نیز سیاست اکتشاف نفت در شمال شرق آلاسکا را با وجود مخالفتهای شدید هواداران محیط زیست به اجرا در آورد. با این حال نتایج اکتشاف در ان منطقه ناامید کننده بود از این بود که در دولت جورج دبلیو بوش سیاست وابستگی به نفت خارجی را تعقیب نمود و در راستای این سیاست و با بهره برداری از متغیر یازده سپتامبر به افغاستان و عراق حمله و آن دو را اشغال نمود.( شفيعي ، 1389)

 

 

نتيجه گيري

اقدام ايالات متحده در اشغال عراق بر محيط بين المللي و موازنه نيروهاي جهاني تأثيري ژرف دارد. سلطه آمريكا بر نفت عراف ، اثر پذيري آن از كشورهاي صادر كننده نفت را  مي كاهد. در همان حال اين كشور مي تواند با بهره گيري از نفت عراق بر كشورهاي توليد كننده فشار آورد. از طرفي با توجه به نقش آمريكا در عراق ، اوپك آينده مبهمي دارد، زيرا آمريكا با نفت عراق در برابر قدرتنمايي كشورهاي عضو اوپك مي ايستد تا آسيب هاي ناشي از تحريم نفتي اعراب ( 1973) تكرار نشود.

اما تنها صادر كنندگان نفت نيستند كه از سلطه ايالات متحده بر منابع نفتي عراق احساس خطر مي كنند، بلكه كشورهاي مصرف كننده نيز از اين رويداد نگرانند. البته اقتصاد كشورهايي مانند آمريكاف كشورهاي اروپا، چين و ژاپن و .... به هم وابسته است ولي آنچه اهميت دارد و در بازي قدرت ملاك تحليل است، ميزان وابستگي هر يك از طرفها نسبت به ديگران است. در حالي كه ايالات متحده امنيت منابع انرژي جهان را كه چرخ هاي اقتصاد جهاني را به حركت در مي آورد عهده دار است. طبيعي است كه نقش محوري در ساختار اقتصاد جهاني خواهد داشت. هر چه كشوري به ديگر كشورها كمتر وابسته باشد از امكانات بيشتري براي چانه زني براي تحقق بخشيدن به منافع ملي تعريف شده برخوردار است.

خاورميانه و بويژه خليج فارس، شاهد رقابت هايي خواهد بود كه براي دست اندازي بر منابع انرژي منطقه شكل مي گيرد. آمريكا ، انگلستان ، فرانسه ، چين ، روسيه و هندوستان بازيگران اصلي اين رقابت بزرگ هستند .ايالات متحده آمريكا با هدف كاهش آسيب پذيري خود در زمينه انرژي ( به علت ناكافي و كوتاه بودن عمر منابع نفتي داخلي ايالات متحده) و افزايش اثر گذاري بر صادر كنندگان و مصرف كنندگان نفت به عراق حمله كرد. اشغال عراق ابزار مناسبي در اختيار آمريكا قرار ميدهد تا موضع خود را بعنوان قدرت هژمون تثبيت كند و پروژه هايي چون سده جديد آمريكايي )را با تعريف از نقش ويژه ايالات متحده بعنوان محور نظام بين الملل پيگيري مي كند.

يافته هاي اين پژوهش نشان مي دهد كه وابستگي ايالات متحده به واردات نفت روند صعودي داشته و به رغم همه تلاش ها، اين وابستگي در 25 سال آينده تداوم يافته و تشديد خواهد شد. در عين حال، اقدامات گسترده آمريكا در زمينه انرژي و در ابعاد و سطوح گوناگون موجب تسلط بيشتر اين كشور بر منابع و ذخاير نفت در جهان شده و از ميزان آسيب پذيري آن كاسته است. آنها در تلاشند با اجراي سياست هاي مناسب، فرصت هاي بيشتري را در عرصه انرژي جهاني، كه روز به روز رقابت بر سر آن فشرده تر مي شود. به دست آورند. آنها به خوبي مي دانند كه منابع عظيم نفت و گاز در خليج فارس، در جهاني كه هر روز تقاضاي بيشتري براي آن به وجود مي آيد، چه جايگاهي دارد. به نظر مي رسد استراتژيست هاي امريكا اهميت نفت را به عنوان عنصر ضروري براي پويايي اقتصاد كشورهاي صنعتي و در حال توسعه و براي تسلط بر آنها منظور كنترل ساير كشورها و اعمال هژموني خود بر رقبا و متحدين درك كرده اند و براي رسيدن به آن اهداف برنامه ريزي نموده اند. در اين برنامه ريزي، كاهش آسيب پذيري هاي آمريكا در قبال بروز اختلال در جريان صدور نفت و گاز از يك سو ، تسلط بر اين مناطق براي جلوگيري از نفوذ ساير قدرت ها و اعمال قدرت هژمونيك خود براي حفظ موقعيت بين المللي و مقابله با نيروهاي ناراضي و متعارض از سوي ديگر، جايگاه والايي دارند. خليج فارس به عرصه تلاقي موقعيت استراتژيك منطقه اي و مسائل و موضوعات سياست خارجي تبديل شده و به دليل برخورداري از ذخاير عظيم انرژي و نقش آنها در اقتصاد و سياست جهاني ، اهرمي ارزشمند براي كنترل ساير قدرت ها و اعمال هژموني جهاني محسوب مي شود.

با توجه به موقعيت منطقه اي و جهاني آمريكا ، به نظر مي رسد كه بروز اختلال در روند صدور نفت از خليج فارس با توجه به شدت ، دوام و عامل اختلاف‌، تأثيرات متفاوتي بر جاي خواهد گذاشت. بررسي حوادث ناشي از اقدامات تروريستي نشان داده كه اين اقدامات تأثيرات قابل توجه  و پايداري بر بازار نفت جهان نداشته است . بروز جنگ در منطقه ميان دو دولت ( مثل ايران و عراق ، عراق و كويت و عراق و آمريكا) تأثيرات قابل توجه و پايداري بر بازار نفت گذاشته است. با اين حال، بررسي تاريخي وقايع مربوطه به نفت نشان مي دهند كه كشورهاي مصرف كننده عضو OECD و بخصوص آمريكا ، از آمادگي بيشتري در مقابل شوك هاي نفتي نسبت به دهه هاي اوليه برخوردارند و هر روز بر آمادگي آنها افزوده مي شود. در همين حال ، كشورهاي توليد كننده نيز به رغم موفقيت شان در عرصه بازار جهان انرژي ، در استفاده از اين اهرم براي پيشبرد اهداف سياسي خويش تمايل كمتري نشان مي دهند. آنها براي اعمال فشار بر غرب،‌كمتر بر اهرم نفت توجه دارند و سعي مي كنند عرصه اقتصاد و سياست را از همديگر جدا كرده و ثبات بيشتري در بازار نفت جهاني به وجود آورند. بي ثباتي در بازار نفت، در دراز مدت ، هم به ضرر مصرف كننده و هم به ضرر توليد كننده است. اقتصاد كشورهاي منطقه خليج فارس بيش از مصرف كنندگان نفت به درآمدهاي نفتي وابسته است. هر چند به دليل نوع نظام سياسي و اقتصادي دولت هاي غربي، ميزان شكنندگي آنها در برابر بروز اختلال در جريان نفت، به صورت طولاني مدت ، بيشتر مي باشد.

ايالات متحده با كاهش آسيب پذيري هاي داخلي، تنوع بخشيدن به منابع و تسلط بر ذخاير ، در مقابل اختالات احتمالي صدور نفت از خليج فارس مقاوم تر شده و تمايل آن به جلوگيري از نفوذ ديگران بيشتر و اعمال هرژموني فزون تر گشته است از اين رو ، سياست هاي آن در منطقه ، درازمدت و بسيار پيچيده است . آمريكا دو كشور ايران و روسيه را به عنوان دولت هاي متعارض و مشكل زا در نظر گرفته و در پي حذف موقعيت ساختاري آنها در بازار انرژي جهاني و مناطق خليج فارس و درياي خزر است. اين دو كشور، مانعي بر سر راه تسلط ايالات متحده بر ذخاير عظيم اين دو منطقه محسوب مي شوند. اقدامات خراب كارانه در جريان صدور نفت مي تواند از سوي مصرف كنندگان به معناي ضرورت تسلط ايالات متحده و برقراري نظم و ثبات در منطقه قلمداد شود و به نظر مي رسد ايالات متحده در مواقعي از بروز چنين اختلالاتي نگران نخواهد شد. بروي اختلالات موقعي و كم شدت، موجب احساس نياز بيشتر به آمريكا و در نتيجه مشاركت بيشتر متحدين در سياست هاي آمريكا خواهد شد . در عين حال، رقباي مصرف كننده نفت و گاز در جهان بيش از پيش آسيب پذير جلوه  خواهند نمود كه مطمئناً ، در بلند مدت ، به ضرر نيروها و كشورهاي مستقل تمام مي شود.

منابع :

1- شهرام فرسایی، "نقش نفت در هدایت سیاست خارجی آمریکا"، ماهنامه ی دیدگاهها و تحلیلها،سال20،آبان1385

2-  Edward L Morse and Jame Richard.”the battle for Energy Dominance,” foreign affairs, March/April 2002 .

  3- جودت بهجت،" امنیت نفت در هزاره ی جدید:ژئواکونومی در برابر ژئو استراتژی"، ترجمه ی قدیر نصری مشکینی،اطلاعات سیاسی-اقتصادی،سال پانزدهم،شماره ی9،خرداد و تیر1380،صص-178-179.

 [4] گاو دات بگت،" ژئوپولتیک جدید نفت:ایالات متحده،عربستان سعودی و روسیه"، ترجمه ی :زهرا پیشگاهی فرد،فصلنامه راهبرد،شماره ی4،تابستان1385،ص252.

  [5] عبد الله قنبر لو، "بررسی ملاحظات اقتصادی استراتژی امنیتی آمریکا در خلیج فارس"،  فصل نامه ی مطالعات راهبردی ،سال نهم ،شماره ی سوم ،پاییز1385،ص65.

[6] دیک چنی، "سیاست ملی انرژی آمریکا"، موسسه ی مطالعات بین المللی انرژی، شماره ی76،2دی 1381،ص 32.

 [7] مراد سیف، "تحلیل جایگاه نفت در تهاجم به عراق"، فصلنامه ی سیاست دفاعی،شماره ی44،پاییز1382،ص111.

 [8] سید روح الله کامل،"تبیین نگرش امنیتی و اهداف چهار گانه،هژمونی آمریکا در عراق"،فصلنامه راهبرد،شماره ی29،پاییز1382،ص61.

 [9] حسین پور احمدی،"اقتصاد سیاسی بین الملل و تهاجم آمریکا به عراق"، فصلنامه ی راهبرد دفاعی،سال دوم،شماره ی3،بهار1383،ص18.

 [10] قدیر نصری، "نفت و معما ی امنیت در خاور میانه جدید"، فصلنامه ی راهبرد دفاعی،شماره ی7،بهار1384،ص31.

 [11] تریف تری،استوارت کرافت،لوی جیمز و پاتریک مورگان، رویکرد نوین اقتصادی،مراحل بنیادین اندیشه در مطالعات امنیت ملی،گردآوری و ترجمه ی اصغر افتخاری، (تهران :پژوهشکده ی مطالعات راهبردی،سال1381)،صص308-293.

 [12] Moran,thedore H .,”the globalization of American Defence Industries:Managing the threat of foreign Dependence”,International security 15 summer 1990, p.57

[13] Federal Power Commission (FPA)از سايت MISES WIKI وب سايت تكنولوژي صنعت نفت ايران

[14] Emergency Petroleum Allocation از سايت MISES WIKI وب سايت تكنولوژي صنعت نفت ايران

[15] Federal Energy Agency (FEA) از سايت MISES WIKI وب سايت تكنولوژي صنعت نفت ايران

[16] محمود طلوعی ، نبرد قدرت ها در خلیج فارس،چاپ اول ، تهران انتشارات ترجمه م نشر ، زمستان 1366

[17] بیژن اسدی ، خلیج فارس و مسائل آن انتشارات سمت ، تهران ،چاپ سوم : 1388

]18[ م. عبدالحافظ، «پدیداری نظم نوین در خلیج فارس»، ترجمه جمشید زنگنه، مجموعه مقالات دومین سمینار بررسی مسایل خلیج فارس، (تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، 1372

[19] حسین شیخ الاسلام، «دورنمای صلح و ثبات در خلیج فارس و دریای عمان» مجموعه مقالات چهارمین سمینار خلیج فارس( تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی،1373)

[20] اسناد لانه جاسوسی جلد 8

[21]  نوذر شفيعي- سرویس خبری: اقتصاد – انرژی(خبرآنلاین) –    www.khabaronline.ir      ۱۳۸۹/۱۲/۳

[22] بیل راجرز، «نفت و امنیت در خلیج فارس». ترجمه جمشید زنگنه مجموعه مقالات چهارمین سمینار خلیج فارس، (تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، 1373)

[23] Richard w .Murphy. "The U.S.A Policy against Iran and Iraq " Christion Science monitor ,February 10,1993



برای مشاهده مطالب اجتماعی ما را در کانال بولتن اجتماعی دنبال کنیدbultansocial@

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین