کد خبر: ۱۶۶۷۷۰
تعداد نظرات: ۷ نظر
تاریخ انتشار:
به بهانه بازپخش سریال قصه‌های مجید از شکه تماشا؛

شهید آوینی :دلم می‌خواهد قصه‌های مجید را تنهای تنها تماشا كنم تا ناچار نشوم كه جلوی گریه‌ام را بگیرم

كوچه‌هایی كه بعد از یكصد و پنجاه سال غرب‌زدگی هنوز از بوی یاسِ درختی و اقاقیا خالی نشده‌اند... و من همان مجیدم. و مجید هم «ملك محمد» است و هم «حسن كچل». دلم می‌خواهد «قصه‌های مجید» را تنهای تنها تماشا كنم تا ناچار نشوم كه جلوی گریه‌ام را بگیرم. دوستت دارم، ایران!»
  نقد شهید آوینی بر سریال قصه‌های مجید بسیاری از جوانان و کودکانی که در دهه 60 به دنیا آمده اند با سریال"قصه های مجید" خاطره دارند. این سریال که از سال 1371 شروع به پخش کرد توانست افراد زیادی را دقایقی پای خود بنشاند و این روزها از شبکه تماشا باز پخش می شو از این رو نقدی از شهید اهل قلم در مورد این سریال را برای شما آورده ایم.

به گزارش بولتن نیوز به نقل از پارس توریسم، اینكه «قصه‌های مجید» هویتی كاملاً ایرانی دارد بیش‌تر به‌ساختار سینمایی سریال باز می‌گردد تا جوهر داستانی آن. نمی‌خواهم رابطه‌ی این سریال را با قصه‌های آقای مرادی كرمانی انكار كنم، بلكه می‌خواهم بگویم كه روایت آقای پوراحمد از «قصه‌های مجید» كاملاً متعلق به خود اوست. شكی نیست كه این تنها یكی از صورت‌های سینمایی متعددی است كه داستان‌های آقای مرادی كرمانی می‌توانست به خود بگیرد.
اگر «مجید» كرمانی بود و نه اصفهانی، چه روی می‌داد؟ بدون تردید جذابیت كار كم‌تر می‌شد، اما باز هم به جوهر سینمایی آن لطمه‌ای وارد نمی‌آمد. كارهای پیشین آقای پوراحمد گواهی بر این مدعا هستند. او در شیوه‌ی كار خویش استقلال دارد و مقلد سینمایی هیچ فیلمساز دیگری نیست، اما به هر تقدیر، كاری كه او كرده است قابلیت شگفت‌انگیز سینما را در قبول فرهنگ‌ها و هویت‌های گونه‌گون نشان می‌دهد. آقای پوراحمد «جوهر سینما» را در اختیار دارد و این امری نیست كه تصادفاً روی داده باشد؛ سینما به این آسانی‌ها مسخر فرهنگ‌های دیگر نمی‌شود. در میان فیلم‌هایی كه در سال‌های اخیر اكران شده‌اند تنها «نیاز» را می‌شناسم كه به اندازه‌ی «قصه‌های مجید» ایرانی بوده است، چرا كه «نیاز» هم با تقرب به همان تكنیكی كه آقای پوراحمد در اختیار دارد ساخته شده است. مهم همین تكنیك است كه به فضا و هویت داستان امكان ظهور می‌دهد و اگرنه، چه بسیار داستان‌های خوبی كه در همین مرحله‌ی دگردیسی از بین رفته‌اند. در «فاصله‌ی بین سناریو و فیلم» یك مرحله‌ی دگردیسی وجود دارد. در این مرحله است كه فیلم تعین پیدا می‌كند. الان برای تماشاگران سریال «قصه‌های مجید» بسیار دشوار است كه مجید و یا بی‌بی را در چهره‌ای دیگر تصور كنند، اما این واقعیتی است كه اگر «قصه‌های مجید» به دست هر كارگردان دیگری می‌افتاد، این دو شخصیت چهره‌هایی دیگر به خود می‌گرفتند و فیلم فضای دیگری پیدا می‌كرد. در این مرحله‌ی دگردیسی كه «كرم ابریشم سناریو» به «پروانه‌ی فیلم» تبدیل می‌شود، كارگردان همه‌كاره است.

 این اوست كه به بی‌بی و مجید «موجودیتی سینمایی» می‌بخشد. در دنیای داستان، مجید فقط یك اسم است كه در كنار بی‌بی، كه او هم موجودیتی فراتر از یك اسم ندارد، زندگی می‌كند. خواننده‌ی داستان مجاز است كه چهره‌های بی‌بی و مجید و فضای زندگی آنها را در عالم خیال بپرورد و بنابراین، این دو نفر می‌توانند به تعداد خوانندگان قصه‌های خویش چهره‌هایی متفاوت پیدا كنند؛ چهره‌هایی مجرد كه هرگز وضوح و تشخص عكس‌ها و تصاویر را ندارند. اما وقتی مجید داستان، در چهره و رفتار هنرپیشه‌ای كه اكنون نقش مجید را بازی می‌كند انحصار می‌یابد، دیگر امكان تخیل از بیننده دریغ می‌شود.

 در نزد اغلب كسانی كه فیلم «رسالت» (محمد رسول‌الله) را دیده‌اند، یاد حضرت حمزه ـ عموی پیامبر ـ متلازم با تجسم چهره‌ی آنتونی كویین است؛ این خصوصیت سینماست و مثل هر امر دیگری در این عالم، چه بخواهیم و چه نخواهیم، با خود حدود و اقتضائاتی دارد كه از آن نمی‌توان گریخت. اما هر داستان حقیقت یا جوهری دارد كه فیلم می‌تواند به آن نزدیك و یا از آن دور شود. بنابراین، می‌توان گفت كه هیچ روایت سینمایی متناسبی از «جنایت و مكافات» وجود ندارد، حال آنكه درباره‌ی «هملت» شاید چنین نباشد. تماشاگران داستان فیلم را تعقیب می‌كنند، اما این هست كه سینما ماهیتی متمایز از داستان دارد، اگرچه از جوهر داستان و داستان‌سرایی بهره می‌برد. روایت سینمایی آقای پوراحمد از «قصه‌های مجید» نه تنها چیزی از اصل داستان نكاسته است بلكه اساساً از حد یك «داستان مصور» فراتر می‌رود.


 او با نزدیك شدن به روح داستان‌ها، مجید و بی‌بی و دیگر شخصیت‌ها، فضاها و وقایع را آن‌سان كه در وجود خود می‌یافته، باز آفریده است و حاصل كار، یك زندگی است، واقعی‌تر از آنكه بتوان در وجود آن تردید كرد. اكنون دیگر هیچ‌كس دوست ندارد باور كند كه مجید و مادربزرگش وجود خارجی ندارند؛ آنها وجود دارند، اما نه در زیر این آسمان و نه درون این خانه‌های دلگیر. نمی‌گویم در كجا، اما بی‌بی واقعاً هست و هنگامی كه مجید ـ كه او هم واقعا وجود دارد ـ در سفر دچار مشكلی می‌شود و كلاغ‌ها قارقار می‌كنند، با نگرانی به آسمان نگاه می‌كند. آقای پوراحمد برای آنكه تا این اندازه به واقعیت نزدیك شود چه كرده‌ است؟ «قصه‌های مجید» تا آنجا واقعی است كه تماشاگر عادی را به این اشتباه دچار می‌كند كه هیچ تصرفی در واقعیت انجام نگرفته است. او نمی‌داند كه دشوارترین كار در سینما دستیابی به این حد از «واقعی بودن و سادگی» است. واقعیت حیات انسانی نیز چنین است؛ ظاهری ساده دارد و باطنی رازآمیز. هیچ عارفی داعیه‌ی گشودن این راز را ندارد كه هیچ، ذات عرفان همین حیرتزدگی در برابر راز عالم وجود است. نهایت معرفت آن است كه همه چیز را همان‌طور كه هست ببینیم. این كار از سینما بر نمی‌آید، اما سینما می‌تواند آیینگی كند، تا آنجا كه تماشاگر به این اشتباه دچار شود كه هیچ تصرفی در واقعیت زندگی انجام نگرفته است. این كار مستلزم تسخیر جوهر سینماست، زیرا همه چیز در فراشد تولید یك فیلم داستانی، ساختگی و تصنعی است. عموم فیلم‌ها قصد دارند كه به چیزی فراتر از واقعیت دست پیدا كنند و سینما نیز از این توانایی برخوردار است كه واقعیتی دیگر بیافریند، اما در عین حال از سینما بر می‌آید كه چون آیینه‌ای صیقلی در برابر واقعیت قرار بگیرد.



آقای پوراحمد تكنیكی را می‌جسته است كه او را با واقعیت یكی كند و این تكنیك را یافته است؛ با پرهیز از اسنوبیسم و احتراز از هر نوع مبالغه، و وفادار ماندن به سادگی واقعیت، هرچند بسیار سطحی و غیرسینمایی جلوه كند: شعرهای بی‌وزن و قافیه‌ای كه مجید می‌گوید جزئی تجزیه‌ناپذیر از زندگی او به نظر می‌رسند، حال آنكه اگر «قصه‌های مجید» تا این حد به واقعیت سادگی نزدیك نشده بود، این شعرها و بسیاری دیگر از حالاتی كه اكنون با شخصیت مجید در هم آمیخته‌اند به عناصری غیرسینمایی مبدل می‌شدند. مجید شخصیت خارق‌العاده‌ای دارد، اما در عین حال قهرمان و یا ضد قهرمان نیست. او با جرأت و شهامت بسیار به همه‌ی تجربیاتی كه نوجوانانی در سن و سال او را به خود جلب می‌كنند دست می‌یازد، اما میزان موفقیت او در این تجربه‌های شجاعانه درست به اندازه‌ی تماشاگرانی است كه فیلم را می‌بینند، نه بیش‌تر و نه كم‌تر. او شخصیت درخشان و بسیار دوست‌داشتنی و شگفت‌انگیز خود را از میان وقایعی بسیار بسیار ساده كه در نظر اول مضامینی غیرسینمایی جلوه می‌كنند ظاهر می‌سازد، و همین است كه زیباست. مجید در برابر زندگی تنهاست و جز بی‌بی كسی را ندارد، اما در عین حال میزان موفقیت و یا شكست او درست به اندازه‌ی دیگران است. دیگر بازیگرها نیز در «قصه‌های مجید» ادا در نمی‌آورند؛ آنها در نقش خویش زندگی می‌كنند. زشتی‌ها و ناملایمات وظیفه دارند كه واقعیت زندگی را به مجید نشان دهند، واقعیتی كه در عین سادگی، بسیار پیچیده و رازآمیز است. آقای پوراحمد واقعیت را با زندگی روزمره اشتباه نگرفته است و در عین حال تلاش نمی‌كند كه راز واقعیت را در فیلم‌هایش كشف كند و بنابراین، در دام پیام‌زدگی نیز نیفتاده است. شاید حرف او این باشد كه: «من داعیه‌ی بیان معانی بزرگ ندارم، اما می‌دانم كه راز، هرچه هست، در همین واقعیت هستی نهفته است كه ما در آن حضور داریم. بنابراین، خیلی ساده تلاش می‌كنم همه‌ی حجاب‌ها و موانعی را كه مانع از مشاهده‌ی واقعیت می‌شوند كنار بزنم و به واقعیت محض دست پیدا كنم.» «قصه‌های مجید» ریتم آرامی دارد و سال‌های سال از عالم «پلنگ صورتی» و «تام و جری» دور است. زیبایی‌اش در سادگی است و نزدیكی به واقعیت، و مثل آیینه‌ای است كه در برابر زندگی خودمان قرار داده‌اند. و با این‌همه، سخت جذاب است.


 طاق ضربی، هشتی، حوض، پاشویه، باغچه، بهار خواب... و لهجه‌ی شیرین اصفهانی كه مثل كاشی‌های مسجد شیخ لطف‌الله زیباست. می‌بینم كه با «قصه‌های مجید» همان‌همه انس دارم كه با خانه‌مان، با برادر كوچك‌ترم و با مادربزرگم كه همه‌ی وجودم، حتی خاطرات فراموش‌شده‌ام را در چادر نمازش می‌یابم، در صندوقخانه و در ته صندوقچه‌اش كه مكمن رازِ ایران زمین است. و در درون بقچه‌ای كه بوی تربت كربلا می‌دهد و مرا نه به گذشته‌های دور، كه به همه‌ی حضور تاریخی‌ام پیوند می‌زند. «بی‌بی» همان پیرزنی است كه خانه‌ای به اندازه‌ی یك غربیل داشت، اما به اندازه‌ی یك آسمان آفتابی، مهربان بود؛ همان پیرزنی كه چارقدش بوی عید نوروز می‌داد. «یادت باشه، آقا مجید! مقصد همین‌جاست.» و این سخن را «محمود آقا» می‌گوید كه شغلش رانندگی است، یعنی شغلی كه اقتضای طبیعی‌اش، شتاب‌زده از مقصدی به مقصدی دیگر رفتن است. چقدر ایرانی است! چقدر شبیه پدر من است كه اتومبیلش را در گاراژ می‌گذارد و صبح‌ها پیاده سر كار می‌رود تا از بوی كوچه‌ها محروم نماند، كوچه‌هایی كه بعد از یكصد و پنجاه سال غرب‌زدگی هنوز از بوی یاسِ درختی و اقاقیا خالی نشده‌اند... و من همان مجیدم. و مجید هم «ملك محمد» است و هم «حسن كچل». دلم می‌خواهد «قصه‌های مجید» را تنهای تنها تماشا كنم تا ناچار نشوم كه جلوی گریه‌ام را بگیرم. دوستت دارم، ایران!»

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۷
در انتظار بررسی: ۱
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۷:۰۸ - ۱۳۹۲/۰۶/۱۶
2
38
درود به روح پر فتوح سید شهدای اهل قلم: مجاهد فی سبیل لله ، شهید آوینی
الحقیرمجتبی طالبی دارستانی ازدیارشکوفه های زیتون رودبار
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۰۹:۴۳ - ۱۳۹۲/۰۶/۱۷
2
13
باسلام ودرودبه ارواح بلندوملکوتی تمامی شهداءدرراه خدا، بویژه شهیداهل قلم وهنر،
شهیدگرانقدرآوینی که مشفق ودوستدارافکارافرادساده وبی آلایش بودندوحامی وپشتیبان هنرپیشه هایی
مستضعف بودندکه جزءخداکسی رانداشتند
وندارند.
lind
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۰:۱۸ - ۱۳۹۲/۰۶/۱۷
1
13
آوینی روحت شاد.
میلاد
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۰:۴۹ - ۱۳۹۲/۰۶/۱۷
2
10
حرف دل ما رو زده بودی، آوینی جان
روحت شاد شاد شاد
سارا
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۰۹:۳۶ - ۱۳۹۲/۰۶/۱۸
0
0
حضو ر بولتن محترم : فقط انتقاد نميكنيم تشكر هم ميكنيم . به عنوان يك اصفهاني از تعريف فرهنگ و زبان و ...هنر اصفهاني
با تشكر
علي
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۳:۲۷ - ۱۳۹۲/۰۶/۱۸
0
0
ايكاش بيشتر اين حضرات هنرمندان فعلي كه بينش آنان از هنر و فلسفه هنر فقط ژستهاي تكنوكراتيك فرنگي آن و محو شدن در درون مايه هاي بي مايه آن است و بعضا"دچار ابتذال هم ميشوند تلنگري به خود ميزدند و براي يك بار هم كه شده آثار اين بزرگ مرد عرصه هنر واقعي و انساني را كه از ژرف انديشي بي نظير و پر محتوايي برخوردار است عميقا" مطالعه ميكردند تا شايد تحولي در عرصه كارهايشان به وجود مي آمد. دريغا كه زمان و روزگار اين شهيد بزرگ عاجز از درك افكار ژرف سيد شهيدان اهل قلم بود و لياقت آويني همان فوز عظماي شهادت بود كه نصيبش كردند. واقعا" چه زيباست هنر را از نگاه آويني ديدن و درك كردن. روحش در بهشت جاودان شاد.
فاطمه زهراکاظمی
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۸:۲۰ - ۱۳۹۲/۱۰/۱۷
0
0
این داستان واقعا جالب است.
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین