کد خبر: ۱۵۸۵۱
تاریخ انتشار:

اينجا ايران است صداي روزنامه‌نگار

پيش از آن كه به خطاهاي فاحش حضرت ايشان در باب اين دفاع نابجا اشاره كنم، لازم است بگويم كه برخلاف مغلطه آقاي پورنجاتي، روزنامه‌نگاري دولتي و غيردولتي وجود ندارد. هر نشريه‌اي و هر روزنامه‌اي به عنوان كارفرما، نيروهاي مورد نياز خود را برمي‌گزيند و از توانايي‌ها و خدمات آنها استفاده مي‌كند و بديهي است كه هيچ كارفرمايي كسي را عليه خودش به كار نمي‌گمارد! چنين گماردني دور از عقل سليم است.
نوشته آقاي پورنجاتي در روزنامه اعتماد به تاريخ 18/5/88 نوشته‌اي است وارونه و نوشتني باري به هر جهت براي خوشايند عده‌اي و نه براي بيان حقي و دفاع از مظلومي يا افشاي ظلمي. در ايشان و «همگنان» ايشان چنين شجاعتي نيست كه واقعيت را بدون عينك جناح و باند و رفيق ببينند و به نيت خدمت به ملك و ملت قلم بزنند.

به گزارش حبرنگار بولتن، ايشان سر قلم‌شان را باز كرده‌اند و وزير شدن يك روزنامه‌نگار را ناشي از روزنامه‌نگاري براي دولت قلمداد نموده و از اين جهت شغل روزنامه‌نگاري را به دولتي و غيردولتي تقسيم و نوع دولتي آن را آسان و نان و آبدار توصيف كرده‌اند. ترشحات قلمي آقاي پورنجاتي بعد از اين خط‌كشي ميان روزنامه‌نگار دولتي و غيردولتي، مقدمه‌اي است براي بيان مطلب اصلي و دغدغه قلبي ايشان درخصوص انجمن صنفي روزنامه‌نگاران ايران و به عبارت بهتر دوستان‌شان در هيأت مديره انجمن مذكور.

پيش از آن كه به خطاهاي فاحش حضرت ايشان در باب اين دفاع نابجا اشاره كنم، لازم است بگويم كه برخلاف مغلطه آقاي پورنجاتي، روزنامه‌نگاري دولتي و غيردولتي وجود ندارد. هر نشريه‌اي و هر روزنامه‌اي به عنوان كارفرما، نيروهاي مورد نياز خود را برمي‌گزيند و از توانايي‌ها و خدمات آنها استفاده مي‌كند و بديهي است كه هيچ كارفرمايي كسي را عليه خودش به كار نمي‌گمارد! چنين گماردني دور از عقل سليم است. براي روشن شدن بحث اشاره كنم كه روزنامه «اطلاعات»، روزنامه‌اي در بخش حکومتی است اما آيا مي‌توان پنداشت كه روزنامه‌نگاران آن صاحب منصب شده يا شغل‌شان نان و آب‌دارتر از مثلاً نيروهاي فلان روزنامه ظاهراً غيردولتي است؟ قطعاً خير. باور نداريد پاي درد دل قلمزنان آن بنشينيد. از طرف ديگر، اين روزنامه‌ها كه ايشان اكنون ياد دولتي بودن‌شان افتاده، قبلاً و در زمان دولت‌هاي سازندگي و اصلاحات هم دولتي بوده‌اند و براساس استدلال ايشان لابد روزنامه‌نگاران‌شان در آن دوره‌ها صاحب منصب شده و نان و آب خوبي هم برده‌اند و خورده‌اند. نمي‌شود گفت كه مثلاً روزنامه «ايران» در زمان دولت اصلاحات روزنامه دولتي محسوب نمي‌شود اما در زمان دولت نهم دولتي محسوب مي‌شود!براي ايشان خوب است يادآور شوم كه ما روزنامه‌نگار متعهد داريم و روزنامه‌نگار بي‌تعهد و ولنگار. تعهد روزنامه‌نگار هم به دولت و قدرت و موج سبز و از اين موج‌هاي رنگارنگ- كه دائم مي‌آيند و مي‌روند و اثري از آنها نمي‌ماند- نيست. تعهد روزنامه‌نگار به ارزش‌ها و اخلاق و در يك كلام تعهد به «حق» و حقيقت است. مرزكشي آقاي پورنجاتي دقيقاً روشن كننده تفكر جناح‌زده ايشان است كه هر كس را در جناح خود نبيند، آن را متهم مي‌كند به وابستگي. در مجموع مي‌توان ادعا كرد مرزكشي ايشان توهين به همه روزنامه‌نگاران است، زيرا ملاك حق‌طلبي را به دولتي و غيردولتي بودن تغيير و تقليل داده تا نتيجه دلخواه خود را بگيرد. بگذريم كه بحث اصلي در اينجا چيز ديگري است.
درباره انجمن صنفي روزنامه‌نگاران ايران كه اخيراً ساختمان آن پلمب شده، آقاي پورنجاتي معتقد است كه دادستاني بي‌دليل چنين كرده و نبايد با چنان تشكلي اين برخورد صورت گيرد. ايشان دو سطر سند و توضيح خواسته تا روزنامه‌نگاران اقناع شوند. آنچه از نوشته ايشان برمي‌آيد، آن است كه اصلاً در جريان مشكلات سه، چهار سال اخير انجمن نبوده‌اند و براساس شنيده‌هاي نادرست خود، نوشته‌اي را تهيه كرده و داده‌اند براي چاپ در روزنامه.
دوستان روزنامه‌نگار عضو انجمن مي‌دانند كه انجمن صنفي روزنامه‌نگاران ايران اولاً فقط حدود 9 سال فعاليت قانوني داشته و بعد از آن به دليل عدم رعايت اساسنامه در انتخاب هيأت مديره، خود به خود از رسميت و قانوني بودن ساقط شده است. آقاي پورنجاتي اگر در اين زمينه شبهه دارد، اساسنامه انجمن را بخواند.
دستور دو سطري پلمب ساختمان انجمن هم مسبوق به سابقه‌اي سه ساله است از آن زمان كه انجمن وفق اساسنامه عمل نكرد و وزارت كار و امور اجتماعي به آن اخطار داد كه بايد قانوني عمل نمايد. مداراي وزارت كار و امور اجتماعي با هيأت مديره هم بي‌نتيجه بود، زيرا هيأت مديره منقضي شده توانايي برگزاري مجمع عادي را نداشت چون از نزديك به چهار هزار عضو آن، تعداد لازم براي رسميت يافتن جلسه گردنمي‌آمدند. يعني به هيأت مديره و فعاليت انجمن هيچ اعتماد و نگاه مثبتي نداشتند كه بخواهند پيگير حيات و ممات آن باشند. لذا آن را رها كرده بودند. با گذشت سه سال از اين وضعيت و در حالي كه طبق اساسنامه در صورت عدم انتخاب هيأت مديره جديد در مجمع، انجمن خود به خود منحل مي‌شود. وزارت كار و امور اجتماعي انحلال اين انجمن را به گردانندگان آن اعلام نمود. هيأت مديره هم در اعتراض به اين حكم به ديوان عدالت اداري شكايت برد و مستندات خود را ارائه كرد، ولي ديوان هم براساس مستندات قانوني، انحلال انجمن را طبق پيش‌بيني اساسنامه آن تأييد نمود. يعني تمام مستندات براي انحلال انجمن از اساسنامه آن بوده است نه آن گونه كه آقاي پورنجاتي مدعي مي‌شود «با ناديده انگاشتن و دور زدن مجاري قانوني.» حتي اين انتقاد به دستگاه‌هاي دولتي و قضايي وارد است كه چرا بيش از سه سال اين انحلال و در واقع اجراي اساسنامه انجمن را به تأخير انداختند. معلوم نيست آقاي پورنجاتي براساس چه اطلاعاتي مدعي شده كه تعطيلي انجمن اقدامي يكي دو روزه بوده است؟ ايشان از طرف چه كسي و با كدام نيابت از جانب هزاران روزنامه‌نگار فعال و متعهد كشور تهديد مي‌كند كه «مگر مي‌شود به همين آساني، بي‌اعتنا به پيامدهاي زيانبار نابود كردن يك تشكل صنفي قانوني و تضييع حقوق به رسميت شناخته شده بيش از سه هزار عضو آن كه همگي بخش اصلي بدنه رسانه‌ها و مطبوعات كشور را مي‌سازند، مثل آب خوردن آن را تعطيل كرد؟» ايشان بايد بداند كه اين دوستان خودشان بودند كه لقمه چرب انجمن را آسان‌تر از آب خوردن بلعيدند و نه ايشان و نه هيچ يك از آنها كه امروز شمشير تهديد به دست گرفته‌اند، دم نزدند. آقاي پورنجاتي بايد بداند كه حقوق اعضاي انجمن 10 سال است كه دارد تضييع مي‌شود و آن هم توسط همين كساني كه ايشان اكنون وكيل مدافع و زبان گوياي آنها شده است. ديروز كه در انجمن سوءاستفاده‌هاي مالي، سياسي و... مي‌شد و هر كس از اين موضوعات ممنوعه سؤال مي‌كرد، طرد مي‌شد و به انحاي مختلف عضويتش تعليق مي‌گرديد. آقاي پورنجاتي و دوستان كجا بودند كه از حقوق اعضا دفاع كنند؟ اگر ايشان يك تنه صداي هيأت مديره خطاكار انجمن است، ما صداي روزنامه‌نگاران ايران هستيم.

به هر حال، آخرين حكم صادره در اين خصوص مربوط به آذرماه سال گذشته است و از آن زمان انجمن نمي‌بايد فعاليت خود را ادامه مي‌داد كه متأسفانه هيأت مديره غيرقانوني، قانون‌شكني كرده و تن به حكم صادره نداد.
سرانجام نيز با شكايت خود روزنامه‌نگاران عضو، حكم مذكور به اجرا درآمده و ساختمان انجمن پلمب شد. حال آقاي پورنجاتي با استناد به كدام مدرك و براساس چه قانوني قلم زده‌اند كه تعطيلي ساختمان انجمن با دو سطر دستور و در يك شب انجام شده است؛ آن هم با دور زدن مجاري قانوني؟ آيا دوستان شما به گوش شما نخوانده‌اند كه اين ماجرا كش و قوسي سه ساله داشته است؟ و به شما نگفته‌اند چرا از آن
چهار هزار عضو، تعداد لازم براي رسميت يافتن مجمع در جلسه اعلام شده و اطلاع‌رساني شده از طريق تلفن و نامه و ايميل و پيامك و... در جلسه حضور نمي‌يافتند؟
آقاي پورنجاتي در بخش ديگري از نوشته خود دم از دفاع انجمن از حقوق صنفي اعضا زده است. اين حقوق صنفي چيست؟ كدام یک از اعضاي انجمن به ياد دارد كه انجمن از «امنيت شغلي‌اش» دفاع كرده باشد؟ كدام یک از اعضاي انجمن با كمك و حمايت آن ارتقاي شغلي به‌دست آورده؟ و بر دانش روزنامه‌نگاري‌اش افزوده شده؟ آيا اگر انجمن نمي‌بود، دانش روزنامه‌نگاري اعضا محدود مي‌ماند؟ كدام‌يك از روزنامه‌نگاران به ياد دارد كه به هنگام اخراج از شغلش، مورد حمايت صنفي انجمن قرار گرفته باشد؟ اتفاقاً اختلاف ما روزنامه‌نگاران با انجمن بر سر همين بود كه انجمن بايد صنفي باشد و در خدمت روزنامه‌نگاران و نه سياسي و در‌اختيار يك جناح. متأسفانه انجمن چنين اداره نشد وگرنه امروز چهار هزار عضو از آن رويگردان نمي‌شدند.
اين چهار هزار عضو (كه نمي‌دانم چرا آقاي پورنجاتي گاهي مي‌گويد چهار هزار و گاهي مي‌گويد سه‌هزار) انجمن سه چهار سال است كه منتظر توضيح مستدل و شفاف هيأت مديره و برخي ديگر از گردانندگان پشت پرده انجمن هستند كه چرا باعث شده‌اند انجمني با اين شأن به چنين وضع اسفناكي بيفتد و نتواند مجمع عادي خود را تشكيل بدهد؟ اين اعضا منتظر پاسخي هستند از آن افراد كه امروز آقاي پورنجاتي وكيل مدافع آنان شده، بر اين پرسش كه چرا سفرهاي خارجي برخي گردانندگان انجمن مخفيانه و با هزينه انجمن انجام مي‌شد و از چرايي و نتيجه آنها كسي از اعضا - غير از نورچشمي‌ها - اطلاع پيدا نمي‌كرد. اين اعضا منتظرند پاسخ بشنوند كه چرا در تعاوني مسكن روزنامه‌نگاران آن وضع مفتضح پيش آمد كه منجر به ضرر و زيان اعضا گرديد؟ و ده‌ها پرسش ديگر.
بر خلاف شنيده‌هاي آقاي پورنجاتي، براي انحلال انجمن صدها صفحه استدلال و سند قانوني وجود دارد كه مهمترين آن هم اساسنامه انجمن است و شفاف‌تر از همه، رويگرداني اعضا از حضور در مجمع، اما بر اين پرسش‌ها و ده‌ها پرسش از اين دست كه شأن روزنامه‌نگاري نمي‌گذارد تا به قلم آورده شوند، آيا پاسخي هست؟ آيا آقاي پورنجاتي همان‌قدر كه از حقوق دوستان خود كه چندين سال امور انجمن را در‌اختيار داشتند دفاع مي‌كند، حاضر است اين سؤالات را هم به نيابت از روزنامه‌نگاران عضو انجمن كه البته نورچشمي نيستند، از آنها بپرسد؟ «صدايي از آن دل تاريكي مي‌گويد نه مي‌پرسيم و نه جواب مي‌دهيم»!
در اين‌باره سخن فراوان است و سند بسيار و اگر لازم شود نه دولت و نه دادستاني، بلكه همين اعضاي انجمن منحل شده خواهند گفت و خواهند نوشت.
اما در نوشته آقاي پورنجاتي دو نكته ديگر به چشم مي‌خورد كه لازم است در آن دقيق شويم تا ببينيم ادعاي ايشان مبني بر اين‌كه «يك شهروند ايراني است كه دل در گرو سرنوشت ايران و انقلاب و نظام اسلامي دارد» پذيرفتني است يا بايد برداشت ديگري داشت.
نخست ايشان در ابتداي نوشته خود آورده است: «چرا گروهي از بهترين روزنامه‌نگاران اين مرز و بوم هم‌اكنون زنداني‌اند؟ چرا كم يا بيش همواره سايه نحس دلهره نا‌امني شغلي و عذاب وجدان خودسانسوري و كابوس پرونده‌سازي بر زندگي و خواب و بيداري روزنامه‌نگار، همچون بختك سنگيني مي‌كند؟»

اولاً بر‌اساس چه معياري روزنامه‌نگاران زنداني از بهترين روزنامه‌نگاران ايرانند؟ آيا به اين دليل كه زنداني هستند؟ آيا واقعاً بهترين روزنامه‌نگاران ايران زنداني هستند؟ آيا اين جمله نسنجيده آقاي پورنجاتي توهين مستقيم به اين همه روزنامه‌نگار برجسته كه در نشريات مختلف آزادانه قلم مي‌زنند نيست؟ در اين شك ندارم كه اگر روزنامه‌نگاري زنداني باشد بايد حقوق او به طور كامل رعايت شود و اگر جرمي مرتكب شده مانند ديگر شهروندان مورد رسيدگي قرار گيرد و اگر بي‌گناه است اعاده حيثيت گردد اما اين كه كسي چنين حكم كلي صادر كند بدون ارائه سند و مدرك، آن هم در اين اوضاع، در قصد و نيت او بايد جداً تأمل كرد. توصيفي كه آقاي پورنجاتي از فضاي كشور به دست داده، چنان است كه با سياه‌نمايي‌هاي دشمنان خارج نشسته و ضد انقلاب و ضد نظام اسلامي برابري مي‌كند. اگر دل در گرو انقلاب و نظام اسلامي داشتن يعني اين، پس ضديت با انقلاب و نظام اسلامي چگونه است و چه معني مي‌دهد؟ اين عبارات كلي «ناامني شغلي» (كه گريبانگير همه مشاغل در همه جاي دنياست)، «خودسانسوري»، «كابوس پرونده‌سازي» و امثال آنها، عباراتي نامناسب و بي‌پايه هستند و دليل آن هم، همين يادداشت‌ آقاي پورنجاتي است و بسياري ديگر از نوشته‌هاي ايشان و همگنانشان در سال‌هاي گذشته كه نه كسي جلو آنها را گرفت و نه برايشان پرونده‌اي درست شد و مهمتر از همه، هيچ‌گاه دچار «ناامني شغلي» هم نشدند؛ درست مثل اعضاي هيأت مديره انجمن صنفي روزنامه‌نگاران كه هيچ وقت دغدغه روزنامه‌نگاران را در اين زمينه درك نكردند.

دوم، همان طور كه در آغاز گفتم نوشته آقاي پورنجاتي وارونه است. ايشان شهادت خبرنگار ايرنا به دست فرقه طالبان را در آخر ذكر كرده‌اند و به همراه يادكردي از روزنامه‌نگاران زنداني يا به زعم ايشان «بهترين روزنامه‌نگاران ايران كه زنداني‌اند». آيا ايشان مي‌خواهد بگويد كه اين روزنامه‌نگاران زنداني همچون آن شهيد - كه از قضا خبرنگار دولتي هم بود و برخلاف توهم آقاي پورنجاتي به هيچ منصبي هم نرسيد و از شغل «نان و آب‌دار» روزنامه‌نگاري دولتي هم مالي نيندوخت – هستند و دربند فرقه‌اي طالباني اسير؟ اگر ايشان چنين پنداري دارند چگونه مي‌توان ادعايشان را پذيرفت بر اين كه دل در گرو انقلاب و نظام اسلامي دارند؟ آن خبرنگار شهيد براي انعكاس حقايق خود را به خطر انداخت و تعهد يعني اين. كدام از اين «بهترين خبرنگاران ايران كه زنداني‌اند» براي كشف و انعكاس حقيقت خطر كرده‌اند؟ مي‌دانيد كه برخي از آنها با هزينه بيت‌المال به سفرهاي تفريحي و تجاري مي‌رفتند؟ و برخي ديگر در هر نشريه‌اي كه قدم مي‌گذارند تا سهمي به نامشان نشود قلم نمي‌زنند؟ و قلمي كه بابت حق‌السهم زده شود تا كجا مي‌تواند حق را بگويد؟ لابد تا آن جا كه «زنجير منافع» اجازه دهد و يك پرسش ساده از آقاي پورنجاتي: آيا بي‌گناهي اين روزنامه‌نگاران بر شما ثابت شده است؟ سند و مدرك و مجراي قانوني اين بي‌گناه‌پنداري چيست؟ باز هم بر ضرورت رعايت حقوق اين روزنامه‌نگاران تأكيد مي‌كنم و اين‌كه اگر بي‌گناه باشند بايد از آنها اعاده حيثيت شود و در مقابل، در صورت تخلف و ارتكاب جرم، بايد مجازات گردند. اما تا قبل از روشن‌شدن اين موضوع، همسان دانستن آنها با آن شهيد و زنداني بودن آنها را برابر اسارت طالبان دانستن، افتادن از آن طرف بام است؛ همان مرض مزمن قديمي كه ناشي از فقدان نگاه عادلانه است.
آقاي پورنجاتي نوشته‌اش را با بريده‌اي از «چرند و پرند» مرحوم دهخدا آغاز كرده و نوشته است كه انگار آن توصيف يك قرن پيش براي امروز ماست و انگار دور باطل بالا رفتن و فرو افتادن گريبان ما را رها نخواهد كرد. اما از اين دور باطل‌ رها خواهيم شد اگر از بند تنگ‌نظري خلاص شويم. كافي است آقاي پورنجاتي به جاي خواندن «چرند و پرند» و رفتن به خلسه با اشعار فروغ فرخ‌زاد، بار ديگر «غربزدگي» و «در خدمت و خيانت روشنفكران» مرحوم آل احمد را كه انگار مركبش همين حال خشك شده مرور كند از باب ياد ايام جواني و دانشجويي. فايده‌اش اين است كه دست كم ديگر يكطرفه به قاضي نمي‌رود و خود را معادل چهار هزار روزنامه‌نگار قلمداد نمي‌كند و حقي براي ديگران قائل مي‌شود براي نپذيرفتن ادعاهاي بي‌پايه و دلسوزي‌هاي مزورانه.

مطالعه مطالب آقاي پورنجاتي در روزنامه «اعتماد» از يك سو مرا به اين گمان سوق مي‌دهد كه دوري چند ساله از بدنه روزنامه‌نگاري و غوطه‌ نخوردن در ميان مسائل و مشكلات ما روزنامه‌نگاران به علت اختصاص عمده وقتشان در دفترشان در ميدان ونك و برقراري جلسات و نشست‌هايي با عناصر سياسي و بعضاً فرهنگي و مطبوعاتي باشد، اما يادآوري سابقه مديريتي و اشتغال فرهنگي آقاي پورنجاتي در گذشته از سوي ديگر براي من و امثال من مي‌تواند به اين برداشت كمك كند كه كماكان دغدغه‌هاي ايشان ريشه در تعلقات و وابستگي‌هاي انساني، ديني، انقلابي و خط امامي دارد. با اين حال به عنوان برادري كوچكتر از ايشان مي‌خواهم با مراجعه به سوابق چند ساله اخير انجمن صنفي روزنامه‌نگاران بويژه عملكرد سياسي و صنفي آن با بصيرتي بيشتر به اعلام نظراتشان بپردازند.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین