صرفا جهت اطلاع این هفته در اقدامی نادر از دو نفر تشکر کرد.
به گزارش بولتن نیوز به نقل از تابناک، یکی رسول خادم به خاطر اینکه باوجود تمام زحماتی که کشیده بود نپرید
روی سکوی قهرمانی کشتی تا جلوی دوربین ها با مدال و کاپ قهرمانی عکس
یادگاری بیاندازد.آن هم در روزی که ترافیک برخی مسوولان باعث شده بود اهل
فیلا هم جایی نداشته باشند.
نجف زاده اما در
مصاحبه با امین حیایی به او بخاطر اینکه در مصاحبه اش تلویحا گفته بود:"
می خواهد جهانی را مدیریت کند "،طعنه زد .کامران گفت تو چرا دیگه اینطوری
شدی؟تو چرا میخواهی مدیریت جهانی کنی؟
نجف زاده
درادامه بخشی دیگر از گفتگوی امین حیایی با واحد مرکزی خبر را پخش کرد که
در آن گفت:"نه ماه معطل شدیم تا این یک شکم بزاید".
نجف زاده نریشن خواند:تو تغییر کردی پسر!تغییر.
اشاره
نجف زاده به غیر علنی بودن دادگاه کهریزک و دیر برپا شدنش، آیتم دیگر
صرفا جهت اطلاع بود.البته نجف زاده این را هم گفت که امیدوار است از این
پس،ان شا الله،هر کسی در هر سمتی خطا کند پاسخگو باشد.
صرفا
جهت اطلاع به قیمت خودرو هم پرداخت.خبرنگار گفت :"پشت پرده قیمت ماشینا
واقعا ماجرای کی بود کی بود من نبودم شده .تا اونجایی که ما یادمونه دولت
8 بهمن مجوز داد قیمت خودروها با ارز مبادله ای حساب بشه یا ساده تر بگیم
گرون بشه. وزیر صنعت و معدن و تجارت هم استقبال کرد اما حالا همه شاکیند هم
دولت هم وزیر.البته همین هم خوبه که شاکیند ولی نمی دونم اینجور موقعها ما
صرفنی ها چرا یاد ماجرای پرتقال فروش می افتیم!"
انتقاد
شدید صرفا جهت اطلاع این هفته اما به کوچک زاده و برخی نمایندگانی بود که
می خواستند برای رسانه ها در مجلس محدودیت ایجاد کنند.نجف زاده از زبان
برخی نمایندگان موافق این طرح بخش هایی را منتشر کرد که آنها تاکید می
کردند چون عکاسان و اهالی رسانه خمیازه و خواب نماینده ها را رصد می کنند
باید محدود شوند!توهین کوچک زاده هم با این پاسخ نجف زاده روبرو شد که خوب
است عقلای مجلس نگذاشتند طرحتان اجرا شود. ولی کلا خوبید شما؟!
در
آیتم بعدی مجری این هفته صرفا جهت اطلاع مصاحبه خبرنگار واحد واحد مرکزی
خبر فتحعلیزاده را که بقول نجف زاده دارای "دکترای شناسایی اراذل و اوباش
زحمت کش!" است پخش کرد که همه متهمان به خبرنگار می گفتند اشتباهی بازداشت
شده اند.صرفنی ها بخشی جالب از دفاعیات مهران مدیری در سریال مرد هزار چهره
را بلافاصله بعد از این مصاحبه ها پخش کردند که می گفت:من از اولش هم
اشتباهی بودم.
نجف زاده در ادامه تصاویری همراه
با موسیقی طنزی پخش کرد درباره مسابقات فنی مهندسی پرواز، که در آن تعدادی،
موشک کاغذی درست کرده اند و آن را به درون یک جعبه کاغذی پرتاب می
کنند.این یعنی واقعا مهندسی پرواز!
اما انتقاد
نجف زاده از"استاد"! بهمنی بخاطر اینکه هربار صحبت می کند قیمت ها بالاتر
می رود هم قابل تامل بود.خبرنگار واحد مرکزی خبر به رییس بانک مرکزی قول
داد اگر روزه سکوت بگیرد و بفهمد که بازار به سخنرانی های ایشان آلرژی دارد
یک مدال بلورین به او هدیه می دهد.
نجف زاده گفت
طرح پیش فروش سکه شما بجای پایین آوردن قیمت سکه موجب بالا رفتنش شد و
اینها عجیب و غریب است و رو به دوربین با چشمک و لبخند کنایه آمیزی
گفت:راستی چه خبر از پسته های سی هزار تومنی؟خریدید دیگه حتما شب عید!".
تشکر
دوم خبرنگار واحد مرکزی خبر هم از یک راننده شهرکردی بود که در این
روزهایی که هوای قیمت ها به قول اخوان خدابیامرز،بس ناجوانردانه سرد است ،
50 میلیون پول نقد و مدارک را به صاحبش برگرداند.
بخش
آخر صرفا اما تصاویری ازرقص حاجی فیروزها در خیابان داشت و البته
نوستالژی انواع کوپن های دهه شصت را نشان داد و شعر موسیقی پایانی اش هم
این بود:"گفتم بدوم تا تو همه فاصله ها را...تا زودتر از واقعه گویم گله ها
را!گله هارا!گله ها را!".
يا اوضاع خوبي داري پسته 50هزار توماني ميخري
حرفهای واقعی سلحشور رو به سخره گرفت ولی همه می دانند که حرفهای سلحشور عزیز کاملا درست است.
با این حرفاشون درباره آقای سلحشور معلوم شدخیلی هم سر به صلاح نیستند ایشون
راستی آقای نجف زاده چرا تو تمام سایت ها برنامه شما را تبلیغ میکنن !
راستی چرا شما فقط زورت به دولت میرسه !
راستی از آقای...... چه خبر !!!
راستی چرا از آقازاد ه های معروف هیچ خبری کار نمیکنی !
راستی شجاعت و صداقت کیلوچند ؟؟؟
راستی جهت باد از کدام طرفه !!!
راستی بولتن چرا انتقاد از این آقارا سانسور میکنی !!!
آقای دادستان بدون مقدمه از جنابعالی که برای حفظ این نظام مقدس به افتخار جانبازی نائل شده اید و در مسئولیتی که برعهده دارید حفظ و حراست از آبرو و شان مسئولان نظام نیز در حیطه وظایفتان قابل تعریف است، درخواست دارم لطف نموده مطلب مندرج در این آدرس اینترنتی را که توسط یک باصطلاح خبرنگار زن تحت عنوان " مصائب زن بودن در فضای مطبوعاتی" به رشته تحریر درآمده و در سوابقش فعالیت در تحريريه سياسي خبرگزاريهاي ايسنا و ايلنا و روزنامههاي اعتمادملي، شرق، تهران امروز، همشهري عصر، خبر و معاون گروه سياسي خبرآنلاين و همکاري پراکنده با روزنامههايي چون اعتماد، جام جم و ... از سال 78 تا کنون به چشم می خورد ، مطالعه فرموده و پاسخ سوالات ذیل را از نویسنده آن مطالبه فرمایید.
ابتدا به بخش هایی از مطلب آن باصطلاح خبرنگار برای سهولت دسترسی اشاره می کنم:
"هرگز فراموش نمیکنم ترسی را که پس از شنیدن قفل شدن در اتاق یکی از آقایان که برای مصاحبه با وی به دفترش رفته بودم، چگونه در تمام وجودم دوید. آنچنان شوکه نگاهش کردم که بنده خدا توضیح داد این کار از مقررات محیطهای ...است تا کسی نتواند یکباره به دفتر مقامات رده بالا وارد شود. ترسی که بار دیگر با مشاهده تختی کنج اتاق کار آقای دیگری در خاطرم جان گرفت و گویا آن هم بخشی از اسباب کار بود برای خواب قیلوله!
شاید هیچ یک از این ها برای یک خبرنگار مذکر ترسناک نباشد، اما در هر دوبار دل من قرص بود به حضور عکاسی که همراهم بود و البته ذکرهایی که بلد بودم زیر لب بخوانم! عکاسی که یک بار به تیر خشم نگاهم گرفتار آمد. چرا که میخواست برای عکاسی از یک برنامه خبری دیگر مرا در دفتر تشکلی که یک خانه قدیمی در انتهای یک محله کوچه باغی قدیمیتر بود و هیچ تابلو و نام و نشانی نداشت، تنها بگذارد. خدا رحم کرد که متوجه نگاهم شد وگرنه همان ترس امانم را بریده و تمرکزم را از مصاحبه میربود.
فراموش نمیکنم روزی را که با دیدن یک بولتن محرمانه در دستان یکی از آقایان از سر کنجکاوی پرسیدم که «در اینها چه برای شما می نویسند؟» و او گفت: «اگر جایی بیرون از محیط کار ببینمت نشانت خواهم داد!». این هم میتواند یک جمله خیلی ساده باشد اما برای من تلنگر ترس آلودی بود تا دیگر حتی مخاطب سلام و علیک چنین کسی هم قرار نگیرم و دورش را به کل خط بکشم."
همه اینها در این پس زمینه است که برای رفع هرگونه جلب توجهی در محیطهای خبری رسمی، من و همکاران هم جنسم، همواره باید مراقب حفظ کامل حجاب، رنگ پوشش، سایز مانتو و.... باشیم و حتی گاه انگشتر خود را چنان در دستانمان بچرخانیم که به جای نگین، رینگی ساده دیده شود.
آنچه گفته شد نه از باب سیاه نمایی بود و نه بستن در باغ سبزی که انتظار علاقمندان، دانشجویان و فارغ التحصیلان ارتباطات را میکشد و نه البته سوزنی در انبار کاه. بلکه لحظاتی رعب انگیز بود که در کنار خاطرات خوش روزنامهنگاری جای خود را در پستوی ذهن حفظ کرده است."
آقای دادستان! بپرسید کدام آقای دارای مقام رده بالا آنهم در محیط های . . . در اطاقش را پس از ورود ایشان برای مصاحبه قفل نموده است؟ اگر نام آن مقام را گفت و صحت این ادعا ثابت شد به آن مقام رده بالا که ایشان یاد کرده اند ضوابط شرعی و اخلاقی را تذکر دهید، (گرچه من اگر اختیار می داشتم و با چنین مقاماتی تا این حد نا آشنا با ضوابط شرعی و اخلاقی مواجه می شدم آنان را از کار برکنار می کردم تا حیثیت نظام لکه دار نشود)، اما این احتمال نیز به قوت بیشترهست که نویسنده این داستان صرفا با خیالپردازی، داستانسرائی هایی برای لکه دار نمودن حیثیت مسئولان نظام مقدس جمهوری اسلامی کرده و با سوء استفاده از فضای آزادی در نظام آن را در دهها سایت و خبرگزاری و مجله منتشر نموده است که در این صورت لازم است پس از محاکمه به مجازات قانونی به خاطر اتهام ناروا به مسئولین آنهم به شکل عام برسد.
آقای دادستان به چه حقی نویسنده این داستان با تکرار به اصطلاح خاطره ای دیگر که به اقرار خودش ساخته و پرداخته ذهن آلوده اوست با طرح اینکه " ترسی که بار دیگر با مشاهده تختی کنج اتاق کار آقای دیگری در خاطرم جان گرفت و گویا آن هم بخشی از اسباب کار بود برای خواب قیلوله!" بی شرمانه جماعت کثیری از خادمانی را که کار و زندگیشان در اطاق کارشان به سر می رود را مورد اتهام و سوء ظن قرار داده و اقدام به مکتوب کردن و انتشار ظن پلیدی نموده که بر اساس "اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم" حتی گمانش هم گناه است چه رسد به مکتوب و منتشر ساختن آن!؟؟
آقای دادستان! اینکه نویسنده این رمان جنسی در قسمت دیگر هرزنوشته خود اینگونه داستانسرایی کرده که برای مصاحبه به مکان تشکلی! در انتهای کوچه باغهای یک محله قدیمی! رفته که هیچ تابلو ونشانی نداشته! و با طرح ترس از تنها ماندن در آن مکان با مصاحبه شونده که با ترک عکاس همراهش در شرف وقوع بوده، قصد القای چه ذهنیتی را به خواننده دارد؟ آیا ایشان با زور به آن محله قدیمی و بی تابلو برده شده بودند یا با درخواست خودشان اقدام به این کار کرده اند ؟ آقای دادستان این اراجیف همان لجن پراکنی هایی نیست که بی بی سی و صدای آمریکا و اسرائیل نسبت به عموم مسئولین خدوم جمهوری اسلامی روا می دارند؟
آقای دادستان ایشان باید نزد شما به صراحت به این سوال پاسخ دهند که مسئولی که در داستان ایشان در رده دریافت بولتن محرمانه بوده و ایشان مدعی اند در جواب پرسششان مبنی بر «در اینها چه برای شما می نویسند؟» گفته : «اگر جایی بیرون از محیط کار ببینمت نشانت خواهم داد!» چه کسی است؟ و در صورت صحت، آن مسئول به اشد مجازات قانونی برسد و البته اگر نتوانست این ادعای خود را با معرفی آن فرد ثابت کند باز هم انگیزه شان را از این داستانسرایی های شرم آور توضیح دهند!
آقای دادستان به راستی اینها مصداق هرزه نگاری نیست؟ اگر هست چه کسی باید در برابر این جنایات که مشتی هرزنگار با قلم مرتکب می شوند به داد این نظام مقدس که حاصل خون صدها هزار شهید است برسد!
آقای کوچک زاده ، همه چی که با زور حل نمیشه . این که شما سکوت نمی کنید ارزش منده . و هرکی براش مهمه باید عمل کنه و منطقی .
اقدام نادر می شود صفت و موصوف!
بادبان ها را بکشید....