کد خبر: ۱۲۵۳۳۲
تاریخ انتشار:
گفت‌وگو با مريم معترف كارگردان «شهسوار و شاهزاده»

كارگرداني تئاتر جزو عجايب هفتگانه دنياست!

مريم معترف بازيگر و كارگردان پيشكسوت، مدرك فوق‌ليسانس زيبايي‌شناسي تئاتر از دانشگاه سوربن دارد. وي به عنوان بازيگر در نمايش‌هايي چون «درس» (پري صابري)، «آهسته با گل سرخ» (هادي مرزبان) و «پيروزي در شيكاگو» (داود رشيدي) حضور داشته است.
به گزارش بولتن نیوز به نقل از بانی فیلم، مريم معترف بازيگر و كارگردان پيشكسوت، مدرك فوق‌ليسانس زيبايي‌شناسي تئاتر از دانشگاه سوربن دارد. وي به عنوان بازيگر در نمايش‌هايي چون «درس» (پري صابري)، «آهسته با گل سرخ» (هادي مرزبان) و «پيروزي در شيكاگو» (داود رشيدي) حضور داشته است.

معترف علاوه بر تئاتر در سينما نيز سابقه نقش‌آفريني دارد كه فيلم‌هاي «آن سوي‌ مه»، «تا غروب»، «دستمزد»، «سايه خيال» و «آپارتمان شماره 13» از آن جمله‌اند، اما عمده‌ترين فعاليت‌هاي او در تئاتر بوده است. نمايش‌هاي «شب»، «آهوان و آدم‌ها»، «گوشه‌نشينان آلتونا»، «فرود سياوشان» و «ديوار چين» برخي از آثاري است كه معترف در مقام كارگردان تاكنون روي صحنه برده. وي همزمان با كارهاي اجرايي طي سال‌ها، در عرصه تدريس مقوله‌هاي بازيگري و كارگرداني هم فعاليت داشته است. همچنين او چند صباحي‌ست كه رياست اداره تئاتر را هم به عهده دارد كه با مشكلات زيادي مواجه است. نمايش «شهسوار و شاهزاده» كه اين روزها ساعت 19:30 در تالار مولوي روي صحنه مي‌رود، روايتي‌ست طنازانه و هجوآلود از رويارويي دون‌كيشوت و هملت. به همين بهانه به سراغ معترف رفتيم و با او گفت‌وگويي كرديم كه مي‌خوانيد:

چه شد كه تصميم به اجراي نمايشنامه «شهسوار و شاهزاده» گرفتيد؟
-
از چند سال قبل دوست داشتم «دون كيشوت» را تبديل به نمايشنامه كنم، اما نمايشنامه كردن رماني حجيم خيلي سخت بود. تا اينكه 3 سال قبل يكي از دوستان اين متن را پيشنهاد كرد كه  همان زمان در ايران ترجمه و چاپ شده بود.
از نويسنده آن زورآير خالاپيان شناخت داشتيد؟

طبق صحبت‌هاي آندرانيك خچوميان، مترجم اثر ظاهراً اين نويسنده از نمايشنامه‌نويسان شناخته شده و معاصر ارمنستان بوده كه دو سال پيش فوت كرد. بيشتر كارهايش هم در زمينه تاريخي و حماسي بوده است.

به متن وفادار بوديد يا تغييرات زيادي نسبت به نمايشنامه داشتيد؟
 
نمايشنامه اصلي كه طولاني است و اگر قرار بود آن را به طور كامل اجرا كنيم 3 ساعت طول مي‌كشيد، اما در حال حاضر كار را به گونه‌اي جمع‌وجور كرديم كه حدوداً يك ساعت و چهل‌ و پنج دقيقه باشد. در ديالوگ‌ها كه وفادار بوديم، ولي اضافات متن و زياده‌گويي‌هاي نمايشنامه را تا حد امكان كم كرديم. طوري كه به اصل اثر لطمه نزند.

در همه تاريخ ادبيات و به خصوص در يكي دو قرن اخير هميشه بحث3 خوانش‌هاي جديد از آثار قديمي‌تر مطرح بوده است. نظرتان در اين باره چيست؟

درباره اين كار در متن اصلي تغييري ندادم. مفهوم و حرف و سبك همان است، فقط كم‌اش كردم. چند سال پيش «گوشه‌نشينان آلتونا»ي ژان پل سارتر را روي صحنه بردم. اگر قرار بود اصل اثر را اجرا كنم چهار ساعت و نيم زمان مي‌برد. بنابراين با توجه به شرايط مختلف سالن و ظرفيت تماشاگران تغييراتي داديم. سارتر به هر حال يك فيلسوف بود و متن هم به هر حال بسته به ديدگاه او نوشته شده بود. با آقاي باستاني كه دراماتورژ كار بودند خيلي تلاش كرديم كه مولفه‌هاي اصلي متن حفظ شود و در عين حال قابليت اجرا هم داشته باشد، اما در اين نمايش كارمان راحت‌تر بود. درباره خوانش آثار هم بايد بگويم اين كار در همه جاي دنيا انجام مي‌شود. در كشورهاي صاحب تئاتر دنيا كه سالن‌هاي فراواني دارند نمايش‌هاي زيادي به سبك‌هاي مختلف اجرا مي‌شود. در پاريس و لندن گاهي 10 خوانش مختلف از يك اثر صورت مي‌گيرد. حالا يكي واقعاً وفادار و كلاسيك است و يك كارگردان ديگر برداشت مدرن انجام مي‌دهد. در مجموع سليقه‌هاي متفاوت وجود دارد و هر كس با ديد و سليقه خودش اثري را روي صحنه مي‌برد. هر كارگرداني ديد و نظري دارد، كه اين خيلي هم خوب است و هيچ اشكالي ندارد.


به نظر مي‌رسد اشكال اصلي «شهسوار و شاهزاده» از متن باشد كه3 ارتباط درست ساختاري بين دو داستان مجزا برقرار نمي‌كند. به لحاظ تماتيك و مضموني اتفاقاتي مي‌افتد، اما در تركيب‌بندي هر كدام فقط كنار هم روايت مي‌شوند و ميزان تأثير و تأثرشان آنچنان كه بايد نيست.  


ـ اتفاقاً من فكر مي‌كنم اين هنر نويسنده است كه به شكل زيبا و با طنز قشنگي اينها را كنار هم قرار داده. هملت كه در مكان و جايگاه خودش است. اين دون كيشوت و مهترش هستند كه در گذر زمان به هملت مي‌رسند. دون كيشوت هم مطابق آن تصوير آشنا همچنان در توهم عدالت گستري است و مي‌خواهد با روش خودش به هملت كمك كند. هملت هم ترديد دارد كه انتقام پدرش را بگيرد يا خير. به نظرم صحنه اصلي نمايش آنجايي است كه شهسوار و شاهزاده با هم صحبت مي‌كنند. شهسوار اعتقاد به انتقام شخصي دارد، در حالي كه هملت نظر ديگري دارد. هملت به شهسوار مي‌گويد در نهايت تو هم قاتل خواهي بود، پس چه كسي عدالت نهايي را برقرار مي‌كند. شاهزاده در پايان مي‌گويد شهسوار آموزگار بدي برايم بود.


چگونه به اين طراحي صحنه رسيديد؟ بهتر نبود صحنه را متمركز3 مي‌كرديد و تابلوها را عوض مي‌كرديد؟ الان با اين فضاي باز و دو سكو در دو سمت نگاه و توجه مخاطب كمي سرگردان است.


ـ اين طراحي عامدانه بود. دون‌كيشوت از يك سمت مي‌آيد و از طرف ديگر خارج مي‌شود و سايرين باقي مي‌مانند. با اين فضا مي‌خواستم دالان گذر زمان را نشان دهم.


تعداد آدم‌ها هم زياد است. نمي‌شد با حذف برخي از آنها روي شخصيت‌هاي اصلي‌تر زوم كنيد؟


ـ مثلاً كدام شخصيت‌ها اضافي هستند؟


سربازها.


ـ بالاخره داستان با اينها شروع مي‌شود. البته 6 نفر بيشتر نيستند و شايد به خاطر اينكه خوب پخش‌شان كرديم زياد به نظر مي‌آيند! (مي‌خندد) سربازان هر كدام سمبل يك زماني هستند و در پايان هم به عنوان مردم شهر از آنها استفاده كردم. اين را هم بگويم كه شخصيت‌هاي زيادي در نمايشنامه وجود داشت كه حذفشان كردم. اين جماعتي كه مي‌بينيد فقط مشتي نمونه خروارند.


چرا سراغ چهره‌هاي شناخته شده‌تر بازيگري نرفتيد؟ از بازيگران فعلي رضايت داريد؟


ـ هيچ وقت سراغ چهره‌ها نمي‌روم، بلكه با كساني كار مي‌كنم كه سابقه و پيشينه تئاتري دارند و به نقش‌ها نزديك هستند. مثلاً در «ديوار چين» به خاطر چهره بودن آقاي بيژن امكانيان سراغ او نرفتم، علتش اين بود كه او تحصيلات و سابقه تئاتري دارد و به نقش مي‌خورد. يا آقاي فياضي همين طور. اين بار هم آقايان افشين زارعي، بختياري و امامي در تئاتر شناخته شده هستند، بقيه هم تئاتري‌اند، حالا ممكن است آن‌قدرها شناخته شده نباشند. اينها بچه‌هايي هستند كه واقعاً دل به كار مي‌دهند. بيشتر آنها سال‌هاست كه با من كار مي‌كنند و حرف هم را خوب مي‌فهميم. اعضاي گروه تئاتر بايد هميشه با هم باشند تا بشود كارهاي خوب ارائه داد. در ايران متأسفانه به دلايل اقتصادي و نبود سالن ثابت، گروه داشتن واقعاً كار سختي است. با اين حال ما يك نيمچه گروهيم كه تقريباً هميشه با هم كار مي‌كنيم!


دلتان براي بازيگري تنگ شد كه نقش ملكه را بازي كرديد؟!


-
من يك بازيگرم و كارم را از بازيگري شروع كردم و در «ديوار چين» هم بازي كرده بودم. در نمايش‌هاي پر پرسوناژ سعي مي‌كنيم از عوامل پشت صحنه هم براي بازي در تعدادي از نقش‌ها استفاده كنيم. البته دليل عمده اين كار به وضع مالي گروه هم برمي‌گردد! در همين كار خانم پورخراساني كه نقش افليا را بازي مي‌كند دستيار من هم هست.


مخاطب دقيقاً نمي‌داند كه به حوادث بخندد يا آنها را جدي بگيرد. خود شما كدام مسير برايتان اهميت بيشتري دارد؟ فضاي تراژدي يا كمدي؟


ـ طنز تلخ اين كار برايم اهميت زيادي داشت. اصلاً برخورد اين دو (هملت و دون‌كيشوت) در فضايي سوررئال و طنز و با فاصله زماني 300ـ 400 سال اتفاق مي‌افتد.


از اداره تئاتر چه خبر؟ فكر مي‌كنيد در زمان تصدي رياست اين نهاد به اهدافتان رسيده‌ايد؟


ـ خيلي براي حل مشكلات تلاش كردم. همكاران مطبوعاتي شما هم خيلي در اين رابطه كمك كردند. پس از كش و قوس‌هاي فراوان آخرين خبر اين است كه در ابتداي سال آينده در محل واگذار شده به مؤسسه وابسته به ارشاد مجموعه‌اي ساخته شود و بالاخره اميدواريم بچه‌هاي تئاتر صاحب‌خانه شوند.


با اين اوصاف كارگرداني تئاتر سخت‌تر است يا رياست اداره تئاتر؟!


ـ كارگرداني تئاتر. با وجود دوستان و همكاران همدل مسوؤليت اداره تئاتر برايم راحت‌تر است. خوشبختانه بين من و همكارانم حالت رييس و مرئوسي وجود ندارد و با بچه‌ها رفيقم. اما كارگردان‌ها به جز بخش هنري و خلاقانه كار با مشكلات ديگري هم مواجه‌اند. نوبت و جاي تمرين، سالن‌هاي نمايش و... مثلاً تالار مولوي با مشكلات زيادي دست به گريبان است و كمكي به آن نمي‌شود. آقاي اسدي هم براي همين استعفا دادند. بودجه كم تئاتر و مشكلات مختلف از جمله عدم اجازه تبليغات به گروه‌ها باعث فروش كم نمايش‌ها در گيشه مي‌شود. با اين همه مشكل، كارگرداني تئاتر جزو عجايب هفتگانه دنياست!

 

برای مشاهده مطالب اقتصادی ما را در کانال بولتن اقتصادی دنبال کنیدbultaneghtsadi@

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین