بولتن نیوز : با نگاهى به تاریخ، درمىیابیم که در برابر جریان تحریف حماسه عاشورا، مسئله تحریفزدایى نیز، همواره رویاروى آنان ایستاده و از تحریف پراکنى جلوگیرى کرده است.کاروان اسیران، پس از حادثه غمانگیز کربلا، مدیحه سرایان، شاعران، خطیبان، عالمان و متفکران اسلامى، با شیوههاى گوناگون در برابر تحریفها و تحریفگران ایستادهاند.تلاش این جریان، از جمله اهل بیت امام حسین(ع) که مىتوان از آنان، به عنوان نخستین تحریفستیزان یاد کرد، بر دو پایه استوار بوده است:
1. بیان درست و روشن حوادث کربلا، به ویژه هدف، پیام و چگونگى رویارویى آن حضرت با دشمن، و افشاى جنایتها، ستمها و وحشىگرىهاى سپاه ابن زیاد و نیز کنارزدن نقاب از چهره یزید و پیرامونیان وى.
2. افشاى دروغها، پاسخ به سخنان ناروا و پیرایههایى که امویان به عاشورائیان و آقا و سرور آنان امام حسین(ع) بسته بودند.
حرکت کاروان اسیران، از کربلا به سوى کوفه و شام، با همه غم و اندوهى که براى امام زینالعابدین و حضرت زینب و عزیزان فاطمه داشت، این خوبى و نقش مهم و بنیادى را هم داشت که نقشه امویان را در وارونه جلوه دادن قیام امام حسین(ع) نقش بر آب کرد و آموزههاى راستین شیعى را پراکند و اسلامى اموى را به انزوا راند و به مردم کوفه، شام و میانه راه فهماند که آنچه به عنوان اسلام مطرح است، با اسلام ناب محمدى(ص) فرسنگها فاصله دارد.
در این کاروان بیدارگر، امام زین العابدین(ع) و حضرت زینب (ع)، نخستین مشعل فروزان بیدارى و مبارزه علیه تحریف عاشورا و قیام اباعبدالله(ع) بودند. آن دو بزرگوار، قهرمانانه با دروغپراکنى امویان درافتادند و از تحریف جلوگیرى کردند و به تحریف زدایى پرداختند.امویان، پیش از عاشورا و آفریدن آن فاجعه بزرگ و حرکت شوم، علیه زبان گویاى اسلام و نماد راستین آن و پاسدار وحى، حضرت اباعبدالله(ع) تبلیغات و هیاهوى گستردهاى به راه انداختند و پس از خاموش کردن چراغ پرفروغ وحى، در تاریکى مطلق و در شبترین شب تاریخ، دروغپراکنى و تحریف نهضت عاشورا را در حجم گستردهترى پىگرفتند و از هر گونه افترا بر آن حضرت دریغ نورزیدند. در این جا به چند مورد از این دست اشاره مىکنیم:
1. آشوبگرى و تفرقهاندازى:
حاکمان اموى با دستیارى مبلغان مزدور خود همهجا گفتند و پراکندند »هان مردمان بدانید و آگاه باشید. آشوبگر و تفرقهانگیزى به نام حسین! علیه حکومت مشروع [یزید] برخاسته است و بر آن است که آشوب پدید آورد؛ آرامش را از بین ببرد، خونریزى به راه بیندازد؛ هرج و مرج پدید آورد و...در همین راستا، نماینده پاک و راست آیین، ناباندیش و شجاع آن حضرت، مسلم بن عقیل را در کوفه یاغى سرکش و برهم زننده نظم اجتماعى معرفى کردند و علیه او به دروغ پراکنى پرداختند و چهره او را زشت و کدر نمایاندند:
امویان، روایاتى را ساختند و نشر دادند و دستور دادند که عالمان دربارى، در منبرها به شرح و بیان آنها بپردازند که حرکت، اعتراض، قیام، و برخورد با حاکمان و کسانى که بر اریکه قدرت قرار دارند؛ گرچه فاسد باشند و به زور شمشیر، خونریزى و کشتار به این مقام دست یافته باشند نارواست.این موج که امویان، با برنامهریزى معاویه، براى استوار ساختن حکومت نامشروع خود به راه انداختند، کم کم در میان اهل سنت فرهنگ شد. |
وقتى مسلم بن عقیل را دستگیر و پیش ابن زیاد آوردند، گفتوگویى بین او و مسلم بن عقیل روى داد که مىتواند، بیانگر شگردهاى تبلیغى امویان و تحریفگرىها و فریبکارىهاى حکومتگران و کارگزاران اموى باشد و به روشنى مىنمایاند که حکومتگران اموى، براى درهم کوباندن حرکت والا و راستین امام، از چه ابزار و ترفندهایى بهره مىبرده و چگونه مردم را در باتلاق جهل نگه مىداشتهاند تا به دنیا و هدفهاى شوم خود دستیابند.
ابن اعثم کوفى گزارش مىدهد:عبیدالله گفت: با عاق و با شاق بر امام وقت بیرون آمدى و اجماع امت و مسلمانان را خلاف کردى و فتنه انگیختى.مسلم گفت: دروغ مىگویى اى پسر زیاد. هرگز معاویه به اجماع امت، خلافت مسلمانان نکرد، بلکه به حیله و تقلب بر وصى پیغمبر درآمد و به غصب، خلافت از او بگرفت و حال یزید هم همچنان است.اى پسر زیاد، بدان که فتنه تو انگیختى و پیش از تو، پدر تو فتنه انگیخت(1).
طبرى و ابن اثیر آوردهاند که مسلم بن عقیل پس از رد اختلاف و تفرقهافکنى از سوى خود، یادآور شد که او به ابن زیاد گفت: مردم این شهر برآن بودند که پدر تو درمیان آنان خونریزىهاى بسیارى انجام داده و بهترینهاى آنها را کشته است و در میان آنان، همانند کسرى و قیصر رفتار کرده است؛ ما آمدیم به عدل دستور دهیم و مردم را به حکمت کتاب و سنت فرابخوانیم.(2)
یا در آغازین روزهاى حرکت، آن گاه که امام مکه را ترک گفت و راهى کوفه شد، کارگزاران اموى، امام را از رفتن به کوفه پرهیز دادند و گفتند: به مکه برگرد. وقتى حضرت نپذیرفت گفتند:الا تتقى الله تخرج من الجماعه و تفرق بین هذه الامّة...(3)؛ آیا از خدا بیم ندارى که از گروه مسلمانان جدا مىگردى و بین امت اسلامى پراکندگى پدید مىآورى.
امام حسین در پاسخ یادآور مىشود که دعوت به سوى خدا و رسول او، و انجام اعمال صالح، اختلاف افکنى و مخالفت با خدا و رسول نیست(4). همچنین آن بزرگوار در نامهاى که به سران بصره نگاشته، یادآور شده است که پس از رحلت پیامبر، با اینکه حق ما را از ما دریغ داشتند، براى جلوگیرى از تفرقه و فتنه صبر کردیم؛ اما اینک در شرایطى قرار گرفتهایم که اسلام در معرض نابودى قرار گرفته است؛ پس جاى اهمال و مسامحه نیست.
در حقیقت امام در این نامه، ضمن دعوت از مردم بصره براى مبارزه با اوضاع ضداسلامى موجود، فلسفه سکوت اهل بیت را در برههاى از زمان، و انگیزه قیام خود را تشریح مىکند و در حقیقت یادآور مىشوند، چون در گذشته اصل اسلام در خطر قرار نگرفته بود و حرکت ما موجب سوء استفاده دشمنان و منافقان و فرصتطلبان مىشد، ما به قیام روى نیاوردیم؛ اما امروز قانون پیامبر از میان رفته و بدعتها جاى آن را گرفته است. پس سکوت جایز نیست.همانگونه که در آن شرایط، سکوت به مصلحت اسلام بود، در این شرایط مبارزه با فساد به مصلحت اسلام است.(5)
2. اتهام خروج از دین:
بدترین نوع تحریف این است که رهبران و سیاستمداران، بر خلاف احکام و دستورهاى مکتبى که مدعى آن هستند، عمل کنند؛ با این همه رفتار خود را مطابق دستورهاى آن مکتب بدانند.وضعیت زمان قیام امام حسین این گونه بود. دستگاه خلافت، امویان، یزید و پیرامونیان وى، با اینکه به گواه امام حسین(ع) و همه اسلامیان و مؤمنان و آگاهان آن عصر، با اسلام و دین بیگانه بودند، و دین را بازیچه و ابزارى براى رسیدن به قدرت قرار داده بودند، با همه توان بر آن بودند که نام محمد(ص) را از دلها و ذهنها و صفحه روزگار بزدایند و بر این گواهها و دلیلها بسیار است؛ اما در رویارویى با امام(ع)، به شگردى ناجوانمردانه دست مىیازند و آن حضرت را خارج از دین و خروجکننده بر امام و خلیفه مسلمین (یزید) معرفى مىکنند.
امویان براى مشروع جلوه دادن کار خود و جنایتى که آفریده بودند، دست به کار شدند و در یک شبیخون تبلیغاتى و دروغپراکنى و شایعه گسترى، نه تنها حسین(ع) که پدر بزرگوارش، که نماد اسلام بود و اسلام بر دوش او اوج گرفت و دامن گسترد، خارج از دین شناساندند و یزید در مجلس جشنى که براى پیروزى بر حسین(ع) و یاران آن گرامى، ترتیب داده بود، به زینب(س) گفت: انما خرج من الدین ابیک و اخیک.(6)
عمرو بن حجاج بن زبیدى، براى انگیزاندن سپاه اموى علیه امام(ع) مىگفت:یا اهل الکوفه الزموا طاعتکم و لاترتابوا فى قتل من مرق من الدین و خالف الامام.هان اى کوفیان! بر شماست پیروى و همبستگى، و به گمان نیفتید بر کشتن کسى که از دین خدا بیرون رفته و به مخالفت با امام برخاسته است.
امام حسین(ع) در پاسخ وى فرمود: یا عمرو بن الحجاج! أعلىَّ تحرِّضُ الناس؟ أنحن مَرقَنا و انتم ثَبتُّم علیه. أما والله لتعلَمُنّ لوقد قُبضت أروحاکم مُتُّم على اعمالکم أیّنا مرق من الدین و من هو أولى بِصلّىِ النار(7)؛ هان این عمرو بن حجاج! مردم را علیه من برمىانگیزانى؟ آیا ما از دین بیرون رفتهایم و شما بر دین پایدار؟ هان! به خدا سوگند! آن گاه که جانهاى شما از کالبدهاتان جدا شوند و بر این کردار خود بمیرید، درخواهید یافت که کدام یک از ما از دین خدا بیرون رفته و چه کسى به سوختن در آتش سزاوارتر است.
اگر قیام امام حسین و خطبهها و سخنان کاروان اسیران نبود، چیزى نمىگذشت که از اسلام، جز نامى باقى نمىماند. حکومت اموى در پى نابودى اسلام با نام اسلام بود. از این رو، با تظاهر به اسلام، ارزشهاى اسلامى را زیر پا مىگذاشت، با اینکه خود را خلیفه خدا و رسولش مىخواند. این کار در دراز مدت، موجب وارونه جلوه دادن اسلام راستین مىشد، زیرا انسانهاى غافل و سطحى نگر، همه آن کارهاى ناروا و ضدارزش را از اسلام مىپنداشتند.
امویان با همه توان خود بر آن بودند که به مردم بقبولانند که هرگونه ستم وقتلى که در دنیا رخ مىدهد، به خواست و اراده خداوند، و در راستاى تحقق خواست اوست. از این رو، هیچ کس حق ندارد که در برابر خواست خدا ایستادگى کند، زیرا این کار موجب مخالفت با اسلام و برهم زدن وحدت مسلمانان است. هدف آنان از تبلیغ این اندیشه این بود که قیام مردم را علیه ستم و ستمگران، مخالف اسلام وانمود کنند تا بتوانند به راحتى به ستمگرى و تجاوزهاى خود ادامه دهند و فریادهاى حقطلبانه و عدالتخواهانه را با نام اسلام نابود سازند. |
از این رو، اهل بیت(ع) با همه توان، در پى آن بودند تا ثابت کنند که کارهاى یزید، درست نقطه مقابل اسلام اصیل است. امام حسین (ع) خود پیش از شهادت در پاسخ مروان که آن حضرت را به بیعت با یزید فراخوانده بود، فرمود:انا لله و انا الیه راجعون، و على الاسلام السلام اذ قد بلیت الامه براع مثل یزید(8)؛ در این صورت باید براى همیشه از اسلام چشم پوشید، زیرا امت به زمامدارى چون یزید گرفتار شده است.
3. خروج علیه حاکمیت
امویان، روایاتى را ساختند و نشر دادند و دستور دادند که عالمان دربارى، در منبرها به شرح و بیان آنها بپردازند که حرکت، اعتراض، قیام، و برخورد با حاکمان و کسانى که بر اریکه قدرت قرار دارند؛ گرچه فاسد باشند و به زور شمشیر، خونریزى و کشتار به این مقام دست یافته باشند نارواست.
این موج که امویان، با برنامهریزى معاویه، براى استوار ساختن حکومت نامشروع خود به راه انداختند، کم کم در میان اهل سنت فرهنگ شد و حاکمان ستم پیشه اموى و غیراموى، به نام پیامبر و سنت آن بزرگوار، به رواج این احادیث در برابر مخالفان خود و براى رویارویى با آنان و برانگیزاندن مردم، علیه هر حرکت ستمستیزانه و عدالتخواهانه پرداختند. حذیفه از پیامبر اکرم(ص) نقل مىکند:
یکون بعد ائمه لایهتدون بهداتى و لایستنّون بسنّتى فیهم رجال قلوبهم کقلوب الشیاطین فى جُثمان إنس.
قال: قلتُ کیف أصنع یا رسول الله ان أرکتُ ذلک؟
قال: تسمع و تطیع للأمیر و ان ضرب ظهرک و اخذ مالک فاسْمع و أطِع.(8)
پس از من پیشوایانى خواهند آمد که به راه من نمىروند و به روش من عمل نمىکنند و شمارى از ایشان دلهایى همچون دل شیاطین دارند، گرچه به ظاهر انسانند.
حذیفه مىگوید: گفتم: یا رسول الله، اگر من آن زمان را دریابم، چه عکس العملى نشان دهم؟
فرمود: شنوایى صددرصد و اطاعت مطلق از امیر کن؛ اگرچه به پشتت بکوبد و مالت را ببرد، تو باید فرمان ببرى و گوش به دستورش بسپارى.
برابر این سنتسازى دستگاههاى ستم، به ویژه اموى است که بعدها قاضى ابویعلى و فضل الله بن روزبهان، به آسانى فتوا مىدهند: آن کس که با شمشیر و زور بر جامعه اسلامى غلبه یافت و خلیفه گشت و امیرمؤمنان نامیده شد، دیگر براى هر کسى که به خدا و روز قیامت ایمان دارد، جایز و روا نیست که شبى را به روز آورد، در حالى که او را امام نداند، خواه خلیفه، آدمى جنایتکار باشد و خواه پاکدامن.(9)
طریق چهارم از اسباب انعقاد پادشاهى و امامت، شوکت و استیلاست. علما گفتهاند که چون امام وفات کند و شخصى متصدى امامت گردد، بى بیعتى و بى آن که کسى او را خلیفه ساخته باشد و مردمان را قهر کند، به شوکت و لشکر، امامت او منعقد مىگردد؛ بى بیعتى، خواه قریشى باشد و خواه نه، خواه عرب باشد یا عجم. یا ترک، و خواه مستجمع شرایط باشد و خواه فاسق و جاهل...، امام و خلیفه به او اطلاق مىگردد.(10)
این فرهنگسازى و سنت تراشى، براى رویارویى با قیامهایى چون قیام سالار شهیدان(ع) است. امویان وقتى خود را رودرروى قیام شورانگیز اباعبدالله(ع) دیدند، به دروغ و تحریف روى آوردند و قیام امام را خروج بر خلیفه وانمود کردند و نامشروع، و براى هدف شوم خود روایت جعل کردند و بر کالبد جامعه اسلامى دمیدند و بخش بسیار بزرگى از جامعه اسلامى را با این شگرد و نیرنگ فلج کردند و بسیارى علماى دربارى را به این سو کشیدند که برابر این روایات فتوا بدهند و بسیارى را هم در این فضا وارد ساختند و آنان بىاینکه توجه کنند و به ساختگى بودن این دست روایات پى برند، برابر این روایات ساختگى فتوا دادند و حرکت علیه بیداد، ستم، تجاوز، گناه و آلودگى را حرام انگاشتند و موجب گردیدند که مردمان در باتلاق گناه آلود حکومتهاى فاسد بمانند و دم برنیاورند. حتى برخى کسانى که در جنگ علیه امام شرکت کرده بودند، به این روایات استناد مىکردند. براى نمونه، هنگامى که سرهاى بریده شهداى کربلا را بر سر نیزه به سوى شام مىبردند، مىگفتند: »هذا راس خارجى على یزید بن معاویه«؛ این سر کسى است که بر ضد یزید شوریده است.(11) یا مىگفتند: ما ناگزیر بودیم و بر ما واجب بود، پیروى از خلیفه مسلمانان و اولى الامر!
گفتوگوى ابى اسحاق با شمر بن ذى الجوشن، بیانگر این معناست:روى ابوبکر بن عیاش عن ابى اسحاق قال کان شمر، یصلى معنا ثم یقول: اللهم انک تعلم انّى شریف فاغفرلى.قلتُ: کیف یغفرالله لک و قدأعنت على قتل ابن رسول الله.قال: ویحک! فکیف نصنع؟ ان امراءنا هؤلاء امرونا بامر فلم نخالفهم و لو خالفنا هم کنّا شراً من هذه الحمر السقاة. قلت: انّ هذا لعذر قبیح فانّما الطاعة فى المعروف.(12)
ابوبکر بن عیاش از ابى اسحاق روایت کرد و گفت: شمر با ما نماز گزارد و سپس گفت:بار پروردگارا تو مىدانى که من ارجمندم، پس مرا بیامرز.گفتم: چگونه خدا تو را بیامرزد که با آنان در کشتن فرزند رسول خدا(ص) همدست شدى؟گفت واى بر تو، چه مىتوانستم بکنم. امرا و فرمانروایانمان به ما دستور دادند، پس ما از فرمانشان سرنتافتیم. اگر سر بر مىتافتیم، از خرهاى آبکش بدتر بودیم.گفتم: این بهانهاى است بسیار زشت و ناپسند. همانان پیروى در معروف است.
عالمان آگاه شیعه، به پیروى از امام حسین که فرمود: ایها الناس ان رسول الله(ص) قال: من رأى سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله ناکثاً لعهدالله مخالفاً لسنّة رسول الله، یعمل فى عبادالله بالاثم و العدوان، فلم یغیّر ما علیه بفعل و لا قولٍ کان حقاً على الله ان یدخله مدخله.(13)اى مردم! همانا پیامبر خدا(ص) گفته است:هرکس پادشاهى بیدادگر ببیند که نارواهاى خدایى را روا مىدارد و پیمان خدا را مىشکند و با شیوه پیامبر خدا(ص) به راه ناسازگارى مىرود ودر برابر بندگان خدا، با گناه و پرخاشگرى رفتار مىکند و آن گاه به گفتار یا کردار در برابر او به پایدارى در نایستد، بر خدا بایسته باشد که او را در سرنوشت آن بیدادگر انباز گرداند.امامان معصوم(ع) علیه این تحریف و شگرد، از همان آغاز قد افراشتند و با سخنان روشنگر، واقعه نگارىهاى دقیق، فتواها و قیامهاى شورانگیز، طومار آن را درهم پیچیدند و قیام امام حسین(ع) را قیام والایىها، پاکىها و ارزشها علیه زشتىها و ناپاکىها نمایاندند.
اگر قیام امام حسین و خطبهها و سخنان کاروان اسیران نبود، چیزى نمىگذشت که از اسلام، جز نامى باقى نمىماند. حکومت اموى در پى نابودى اسلام با نام اسلام بود. از این رو، با تظاهر به اسلام، ارزشهاى اسلامى را زیر پا مىگذاشت، با اینکه خود را خلیفه خدا و رسولش مىخواند. |
این حرکت، چنان شورانگیز و بر مبانى استوار و دقیق شکل گرفت که شمارى از اهل سنت نتوانستند، در فضایى که حکومتهاى استبدادى ستم پیشه اموى و عباسى پدید آورده بودند، تاب بیاورند و برخلاف فطرت پاک انسانى و مبانى استوار اسلامى، فتوا به ماندگارى در زیر بیرق و رایت حاکم را گرچه ستم پیشه و فاسق باشد، بدهند و هرگونه حرکت و اعتراض علیه حاکمان ستم را نامشروع بینگارند و گناه یا دست کم، درباره قیام امام حسین(ع)، به گونه دیگر داورى کردند و حرکت او را براساس اجتهاد و شایستگى، روا شمردند و کارکرد کسانى که بایزید همراه شدند از صحابه، نیز گونهاى اجتهاد انگاشتند، اما کشتن امام حسین(ع) را از سوى هر کس، گناه بزرگ دانستند و به روشنى یادآور شدند: صحابه که با یزید همراه شدند، نه اینکه نمىدانستند او فاسق است و حسین بن على شایستگى دارد و برابر اجتهاد خود عمل مىکند و نه اینکه راضى به کشته شدن حسین بن على بودند؛ هرگز، بلکه بر این گمان بودند که قیام علیه یزید، به هرج و مرج و خونریزى مىانجامد.
اینان با این توجیه خود را از تیررس انتقادهاى تند شیعیان و مبانى استوار و دقیق آنان کنار کشیدند، چون در برابر پرسشهاى تند شیعیان که آیا زندگى در زیر پرچم فرد فاسق، فاجر، جنایت پیشه، مشروبخوار و سگبازى چون یزید، رواست؟آیا حرکت و قیام انسان والا و شایستهاى مانند حسین بن على، فرزند فاطمه دختر رسول الله(ص) تربیت شده دامن آن بزرگوار، علیه بیداد و ستم یزید نارواست؟آیا کشتن او براى این حقگویى رواست؟آیا همراهى صحابه با یزید و سکوت آنان دلیل شرعى دارد و برابر معیارهاى شرعى است؟ و... پاسخى نداشتند و خود را در بن بست بسیار شدید گرفتار دیدند، از یک سو و از دیگر سو، پاسخى براى وجدانهاى بیدار خود نمىیافتند، از این روى به راه حلى که بیان شد، روى آوردند.
4. حرکت برخلاف خواست خدا
امویان با همه توان خود بر آن بودند که به مردم بقبولانند که هرگونه ستم وقتلى که در دنیا رخ مىدهد، به خواست و اراده خداوند، و در راستاى تحقق خواست اوست. از این رو، هیچ کس حق ندارد که در برابر خواست خدا ایستادگى کند، زیرا این کار موجب مخالفت با اسلام و برهم زدن وحدت مسلمانان است. هدف آنان از تبلیغ این اندیشه این بود که قیام مردم را علیه ستم و ستمگران، مخالف اسلام وانمود کنند تا بتوانند به راحتى به ستمگرى و تجاوزهاى خود ادامه دهند و فریادهاى حقطلبانه و عدالتخواهانه را با نام اسلام نابود سازند.
افزون براین، با تکیه براین اندیشه، چنین وانمود کنند که حکومت آنها موهبتى آسمانى و مقدر از سوى خداوند است و کشته شدن حسین(ع) نیز بنابر خواست و اراده خدا بوده و سرنوشت او چنین رقم خورده است که به دست خاندان بنى امیه کشته شود و خاندانش به اسارت گرفته شوند؛ تازیانه بخورند؛ خیمهها در آتش بسوزند و... .براساس این عقیده، وقتى زینب(س) قهرمان، وارد کاخ ابن زیاد مىشود و رو در روى ابن زیاد قرار مىگیرد، او به عقیله بنىهاشم مىگوید: کیف رأیت صنع الله باهل بیتک.(14)
کار خدا را با خاندان خویش چگونه دیدى؟و به امام سجاد نیز گفت: مگر خدا على بن الحسین را نکشت و وقتى که امام پاسخ او را داد. او گفت: بلکه خدا او را کشت.(15)ابن زیاد، با این سخن واهى، در عین حال آزاردهنده و گزنده، بر آن است تا جنایت، آدمکشى و در به در کردن اهل بیت را که به دست خون آلود و فکر و طرح کثیف و اهریمنانه خود او انجام گرفته، به خدا نسبت بدهد و چنین وانمود کند که او، و مانند او، حکومتگران جنایت پیشه اموى، دست خدا در زمین بودهاند که مىباید این کار را انجام مىدادهاند و گریزى از آن نبوده است.
در برابر این اندیشه سخیف و پلید و این حرکت تبلیغاتى شوم و ناجوانمردانه و غبارآلود، زینب کبرى(س) با جلوه دادن عقاید و باورهاى راستین اسلامى، قهرمانانه مىایستد و مىفرماید:ما رأیت الا جمیلا، هؤلاء قوم کتب الله علیهم القتل، فبرزوا الى مضاجعهم و سیجمع الله بینک و بینهم، فتحاج و تخاصم فانظر لمن الفتح یومئذ، ثکلتک امک یا ابن مرجانه.(16)ندیدم مگر خوبى. خانواده من کسانى بودند که شهادت براى آنان نوشته شده بود و به آرامگاه خود شتافتند. زود است که خداوند تو و آنان را در یک جا گرد آورد تا محاجه و اقامه دعوا کنید. پس بنگر که در آن روز، بهروزى و رستگارى از آن کیست. مادرت به عزایت بنشیند اى پسر مرجانه.
حضرت زینب(س) در پاسخ ابن زیاد که مىگفت: آن چه براى امام و اهل بیت(ع) پیش آمده، کار خداوند است، فرمود: خدا براى این گروه مرگ در راه خدا را مقدر ساخت؛ یعنى عاشورائیان به دستور دین، بر ضد حکومت اموى قیام کردند و به شهادت رسیدند؛ ولى اى پسر زیاد، خدا تو و آنان را یک جا گرد خواهد آورد، و تو از کشتن آنها بازخواست خواهى شد. آن گاه ببین که پیروزى در آن روز از آن چه کسى خواهد بود.
امام سجاد نیز به ادعاى جبرگرایانه ابن زیاد چنین پاسخ داد:من برادرى به نام على داشتم که مردم او را کشتند. ابن زیاد بر ادعاى خود پاى فشرد و گفت: بلکه خداوند او را کشت. سپس امام با این آیه شریفه به او پاسخ داد: هنگام مرگ، خدا جانها را مىستاند. امام به روایتى دیگر فرمودند: او که در کربلا کشته شد، برادر من و از من بزرگتر بود. و شما او را کشتید. او حقى بر شما دارد که در قیامت از شما خواهد گرفت. همین اندیشه در مجلس یزید نیز بازتاب مىیابد. یزید دستور مىدهد که مجلس را بیارایند و جشن پیروزى برپا کنند. در این جشن، اسیران و نوردیدگان رسول الله را به نزد او مىآورند. سر مقدس امام حسین(ع) را برابر او قرار مىدهند.
وى پس از خواندن اشعار کفرآمیز مىگوید:أتدرون من أین أتى هذا؟ قال: أبى على خیر من أبیه و فاطمة أمّى خیرمن أمّه و جدّى رسول الله خیر من جدّه و انا خیر منه و أحق بهذا الامر منه. فامّا قوله: ابوه خیر من ابى فقد حاجّ ابى اباه الى الله و علم الناس أیّهما حکم له. و أمّا قوله: أمى خیر من أمّه. فلعمرى فاطمة بنت رسول الله خیر من أمّى.و اما قوله: جدى رسول خیر من جده. فلعمرى ما أحد من یؤمن بالله و الیوم الآخر یرى لرسول الله فینا عدلا و لابدّاً ولکنّه إنّما أتى من قِبَل فقهه و لم یقرأ: قل اللهم مالک الملک... .(17)
آیا مىدانید که این مرد از کجا آسیب دید؟ مىگفت: پدرم بهتر از پدر یزید است؛ مادرم فاطمه گرامىتر از مادر اوست.نیایم پیامبر خدا، از نیاى او برترست و خودم نیکتر و سزاوارتر از اویم؛ اما اینکه گوید: پدرم بهتر از پدر یزید است. پدرم پدر او را به داورى خدا سپرد و مردمان مىدانند که رأى به سود کدام یک داده شد.اما اینکه گوید: مادرم فاطمه، گرامىتر از مادر اوست، به خدا فاطمه دخت پیامبر خدا، بهتر از مادر من است.
اما اینکه گوید: نیایم پیامبر خدا، از نیاى وى برتر است، به خدا در میان ما کسى نیست که به خداوند و روز رستاخیز باور داشته باشد و گمان برد که پیامبر خدا را در میان ما مانند و همتایى است.او، از رهگذر دانش دینى خود آسیب دید و شاید به یاد نیاورد که خدا مىگوید:بار پروردگارا، بخشنده پادشاهى تویى؛ آن را به هر که خواهى مىدهى و از هر که خواهى، باز مىستانى.
یزید مىخواست در جامعه آن روز که سخت از کشته شدن پسر فاطمه، دختر رسول الله در بهت و حیرت فرو رفته بود و مردمان، پدیدآورنده این فاجعه بزرگ را یزید و فرومایگان پیرامون او مىدانستند و به آنان لعن و نفرین مىکردند، چنین وانمود کند که من باور دارم که مادر حسین فاطمه زهرا(ع) از مادر من بهتر است و در برترى نیاى او بر همه کس، جاى گفتوگو نیست و کسى هم نمىتواند ادعا کند که بر پیامبر برترى دارد؛ اما آنچه بر سر حسین آمد، از سوى خود او بود، چرا که به آیه شریفه: (قل اللهم مالک الملک...(18)) توجه نکرده بود که پادشاهى را خدا مىبخشد و خدا مىستاند. اینکه من در این مقام قرار دارم، موهبتى از سوى خداست و اینکه حسین(ع) این مقام را نداشت، خواست خدا بود و تلاش او براى برگرداندن این خواست و به زیر آوردن من از اریکه قدرت و به دست گرفتن قدرت، خواست خدا نبود. از این روى، زمینگیر شد و شکست خورد و از بین رفت.
یزید، حکومت خویش را خواست خدا مىداند و کشته شدن حسین را هم خواست خدا، و خود را در پدید آوردن این پدیدهها بىنقش مىانگارد.یزید، قیام امام را با این سخن و برداشت نادرست از آیه شریفه تحریف کرد و حرکت قهرمانانه او را علیه ستم و بیداد، برخلاف خواست خدا نمایاند و حکومت ضدانسانى، ضد اسلامى، شوم و نفرتانگیز خود که همه نشانههاى دین را محو کرده و فرهنگ و آیین جاهلیت را گسترانده بود، برابر خواست خدا خواند!
حضرت زینب(س)، در دشوارترین برهه از زمان، در هنگامهاى بس دردناک، در مجلس اهریمنى یزید، در برابر این تحریف و سخن نابخردانه برخاست و او را در برابر این رفتار جنایتبار، مسئول دانست و یادآور شد که سزاوار عذاب خداست. این رفتار، نه تنها خواست خدا نبوده که مورد غضب و خشم خدا هم هست. در خطبه رسا، کوبنده و روشنگر خود این آیه شریفه را تلاوت کرد: ثم کان عاقبة الذین أساؤا السوأى ان کذّبوا بآیات الله و کانوا بها یستهزؤن.(19)
سپس فرجام آن کسان که بدى کردند، آن بود که سخنان خداى را دروغ داشتند و بدان ریشخند مىکردند.زینب کبرى(س) در حقیقت با اشاره به این آیه، مىخواهد بفرماید که اگر برداشت یزید درست باشد، نباید بدکاران و ستمگران به سزاى اعمالشان برسند، چرا که خواست خدا برآن بوده است و حال آن که قرآن، وعده عذاب مىدهد.
بنىامیه، با ترویج جبرگرایى، بر آن بودند که به مردمان بفهمانند، حکومت، همان چیزى است که باید باشد و حسین بن على وظیفهاى نداشت که در برابر آن بایستد. قیام علیه حکومتى که خواست خداست، در حقیقت قیام در برابر خواست خداست.اهل بیت حضرت سجاد و حضرت زینب، با شجاعت تمام نگذاشتند این فرهنگ، تار و پود جامعه را از هم بدرد و حکومتگران اموى براى فرار از مسئولیت به این مقوله پناه ببرند و خود را از هرگونه گناه برى جلوه دهند.
پىنوشت:
1. الفتوح ،ابن اعثم کوفى، ترجمه احمد مستوفى هروى، ص 862.
2. طبرى، ج 4، ص 283 - 282، الکامل، ص 35.
3. تاریخ طبرى، ج 4، ص 289.
4. طبرى، ج 4، ص 291.
5. وقعة الطف، ص 107.
6. بحار الانوار، ج 44، ص 156.
7. تاریخ طبرى، ج 4، ص 331، بحارالانوار، ج 44، ص 336.
8. صحیح مسلم، ج 3، ص 1476، سنن ابى داوود، ج 2، ص 17، الخراج ابى یوسف، ص 10، شرح صحیح مسلم، نووى، ج 8، ص 34؛ مغنى ابن قدامه، ج 10، ص 371، العقد الفرید، ج 1، ص 18؛ الغدیر، ج 7، ص 138، احکام القرآن جصاص، ج 1، ص 81؛ احکام السلطانیه، ماوردى، ص 17؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 5، ص 78.
9. الاحکام السطانیه قاضى ابى یعلى، ص 23.
10. رک: الغدیر، ج 7 ص 139 به نقل از: شرح المقاصد، تفتازانى، ج 2، ص 272.
11. مقتل الحسین، مقرم، ص 443.
12. لسان المیزان، ابن حجر عسقلانى، ج 3، ص 504.
13. الکامل، ابن اثیر، ج 4، ص 48، ترجمه محمد حسین روحانى، ج 3، ص 2319. بحارالانوار. ج 44، ص 281.
14. مقتل الحسین، مقرم، ص 324؛ الارشاد، ج 2، ص 115. در این کتاب به جاى »صنع الله« عمل الله، آمده است، بحار ج 5، ص 115.
15. الارشاد، ج 2، ص 116؛ اعلام الورى، ص 247.
16. مقتل مقرم، ص 324.
17. الکامل فى التاریخ، ج 4، ص 85.
18. آل عمران، آیه 26.
19. سوره روم، آیه 10.
محمدصادق مزینانى
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com