کد خبر: ۱۰۸۳۲۱
تاریخ انتشار:

اسباب برخورداري يا محروميت از هدايت خداوندي

کیهان:


رفتار اختياري ما دو پايه اساسي دارد: يك پايه شناختي و بينشي و يك پايه گرايشي و ارادي. نخست آنكه انسان بايد بداند كه چه كار بايد بكند و دوم آنكه بايد بخواهد آن كار را انجام دهد. شيطان در هر دو مرحله مي تواند با وسوسه، نفوذ كند. شيطان در شناخت انسان خدشه وارد كرده و شك ايجاد مي كند. به عنوان نمونه انسان در آغاز طلبگي فكر مي كند كه اين راه امام زمان(ع) است و با پاكي و كمال اطمينان خاطر وارد حوزه مي شود. اما پس از مدتي براساس شرايط روزگار «»بل مكر اللّيل و النّهار»(1)؛ مي گويد، طلبگي هم شد كار؟ آيا خدا به هيچ كار ديگري راضي نيست؟ امام زمان(ع) فقط به طلبه ها نياز دارد؟ وارد كارهاي ديگر مي شويم تا به جامعه خدمت كنيم! طبيعي است كه كارهاي ديگر درآمد بيشتري دارد، براي اينكه خود را قانع و توجيه كند به بيان نقطه ضعف از روحانيت مي پردازد و مي گويد: علما چنينند و چنانند و دنيا را نشناخته و موقعيت ها را درك نمي كنند. پس از مدتي نيز با خروج از طلبگي، گاه به يك ضد روحاني، ضد آخوند و سپس ضد دين تبديل مي شود. خودم كساني را مي شناختم كه در كلاس درس تفسير بنده شركت مي كردند و با آنها ارتباط داشتيم. بعضي ؛ از آنان جزء منافقين شدند و اكنون در كشور هلند زندگي مي كنند. از بهترين شاگردان من نيز بودند. پيش از انقلاب چند سال زندان بودند و پس از انقلاب نيز به بركت انقلاب و آزادي از زندان رفتند به خارج از كشور! بعضي از آنان نيز در داخل كشور هستند كه شايد كمتر از آنها نباشند. آنها يك مسيري را سپري كردند و اينها مسيري ديگر را. انسان بايد توجه پيدا كند كه نياز به خدا فقط براي جبران گذشته و تأمين آينده نيست بلكه بايد بداند كه هرلحظه هم از نظر فكر و هم از نظر اراده و خواست در معرض انحراف است.
كلمه «زيغ»؛ هم در كجروي و هم در كج انديشي هر دو استفاده مي شود. «فلمّا زاغوا أزاغ اللّه قلوبهم»(2)خدا مردم را هدايت كرد، اما آنها خود منحرف شدند، چرا كه در عمل به كجروي ادامه دادند. گاهي انسان مي داند كه دارد كار اشتباه و غلطي انجام مي دهد، اما خود را به بي خيالي و نفهمي مي زند و تغافل مي كند. گويا توجه ندارد اما در عمق دل توجه دارد. بگونه اي رفتار مي كند كه گويا اصلاً چيزي نشنيده است. پس از مدتي كه او را متوجه مي كنند، حتي از رفتار خود دفاع مي كند، لج كرده و عناد مي ورزد. فرآيند لجبازي و عناد يك مسئله رواني است. روانشناسان بايد تحليل كنند كه چطور انسان لجباز مي شود. آنچه كه آشكار است اگر انسان اشتباه خود را توجيه كند و سپس آنرا ادامه دهد، مصداق اين آيه مي شود: «فلمّا زاغوا أزاغ اللّه قلوبهم»؛ وقتي به كج روي ادامه دادند، خدا نيز دلهاي آنان را كج مي كند و ديگر نمي فهمند كه راست كدام و كج كدام است! خدا از آنها قدرت تشخيص را مي گيرد:«ختم اللّه علي قلوب ه م و علي سمع ه م و علي أبصار ه م غ شاوه »(3)؛ قرآن مي گويد پرده اي در برابر آنها قرار مي گيرد كه ديگر نمي بينند. چطور مي شود كه خداي متعال با آن همه مهرباني و رحمت بي نهايت، بعضي از بندگان خود را كور و نابينا و كوردل كرده و بر دل آنان مهر مي زند: «ختم اللّه علي قلوب ه م، بل طبع اللّه عليها ب كفر ه م».(4)؛ انسان وقتي در سراشيبي شروع به دويدن مي كند، دور برمي دارد و كنترل اختيار خود را از دست مي دهد و با سرعت تمام با سر و صورت بر زمين مي افتد. از جهت توحيد افعالي چه كسي اين انسان را بر زمين افكند؟ همه كارهايي كه در عالم واقع مي شود طبق قوانيني است كه خدا قرار داده است. براساس جاذبه زمين وقتي انسان با سرعت حركت كند، ديگر قدرت كنترل از او گرفته مي شود، اين قانوني است كه خدا قرار داده؛ پس مي توانيم بگوييم خدا او را به زمين افكند. كسي كه با خدا عناد مي ورزد و دين خدا را مسخره مي كند نتيجه اي جز كوردلي ندارد. آن هم كوردلي كه قدرت درك حقيقت از او گرفته مي شود: «أ فرأيت من اتّخذ لهه هواه و أضلّه اللّه علي ع لم و ختم علي سمع ه و قلب ه و جعل علي بصر ه غ شاوه ً فمن يهد يه م ن بعد اللّه ».(5)
مخالفت با دستورات الهي موجب محروميت از هدايت
همه دستورات الهي براي آن است كه ما به صراط مستقيم هدايت بشويم و آنرا پيموده تا به سعادت برسيم: «أ لم أعهد ليكم يا بن ي آدم أن لا تعبدوا الشّيطان نّه لكم عدوأ مب يأ ¤ و أن اعبدون ي هذا ص راأ مستق يأ»(6)؛ اگر مي خواهيد در راه راست باشيد بايد از خدا اطاعت كنيد. هر راهي را كه غير خدا آنرا معرفي كند، انسان را به منزل نمي رساند: «و من يعتص م ب اللّه فقد هد ي لي ص راط مستق يم»(7)؛ اگر مي خواهيد در راه راست باقي و استوار و ثابت قدم بمانيد، بايد به خدا اعتصام داشته باشيد. اگر هم مي خواهيد راه راست را خوب بشناسيد:«و ما اختلفتم ف يه م ن شيء فحكمه لي اللّه»(8)؛ اگر افراد در مسئله اي اختلاف پيدا كردند معلوم مي شود عقل آنان براي تشخيص كافي نيست. در اينجا راهي جز اين نيست كه ببينيم خدا چه مي گويد. اگر انسان به سراغ خدا كه نرفت، هيچ، بلكه به سراغ دشمنان خدا رفت تا تشخيص بدهد كه خوب و بد چيست و كدام قانون درست و كدام غلط است و قانوني را به نام منشور سازمان ملل امضاء كردند و آنرا از انجيل و قرآن ـ العياذبالله ـ برتر دانست، ديگر خدا چنين كسي را هدايت مي كند؟ چند زورگوي گردن كلفت دور هم نشسته اند و براي تأمين مقاصد شخصي و با فكر ناقص خود يك چيزي را به عنوان اعلاميه حقوق بشر نوشته و با هم امضاء كرده اند. در آنجا گفته اند كسي را بعنوان مجازات رفتار، نبايد چوب بزنيد؛ پس حكم خدا باطل است! مجازات اعدام مطلقا، چه در قصاص، چه در امور كيفري و جنايي ممنوع است! پس تمام احكام خدا مربوط به احكام كيفري باطل است! احكام قصاص هم باطل است! چون اعلاميه حقوق بشر اجازه نمي دهد! تمام دستورات و احكام خدا و صد و بيست و چهار هزار پيغمبر را تعطيل كنيد. آنوقت كساني نيز در ميان مسلمانها، با لباسهاي مقدس بگويند اين پايان خط تمدن بشر است! آيا مي خواهيد خدا چنين انساني را هدايت كند؟ كساني كه رسما به خدا مي گويند ما تو و احكام و دستورات تو را قبول نداريم، مي خواهيد هدايت شوند؟! اينان در مقام شناخت و عمل لجبازي مي كنند. مي فهمند كه كار خطايي است اما باز هم توجيه مي كنند و رفتار همه انبياء، اوليا، ائمه اطهار، اولياء دين و مقام ولايت را تخطئه مي كنند. آيا چنين كسي را خدا هدايت مي كند: «فمن يهد يه م ن بعد اللّه «، »فمن يهد ي من أضلّ اللّه»(9).
اگر خداي ناكرده ما جزو يكي از اين دو طايفه بوديم كه يا در مقام شناخت به سخنان خدا و پيامبر (ص) توجه نكرده و بگوئيم خودمان مي فهميم: « نّما أوت يته علي ع لم ع ند ي».(10)؛ يا اينكه در عمل نيز از دشمنان خدا پيروي كرده و به دستورات الهي عمل نكنيم، هر چند هم دعا كنيم كه خدايا ما را هدايت كن خدا چنين كسي را هيچ وقت هدايت نخواهد كرد.
چنگ زدن به ريسمان الهي
انسان در اولين مرحله بايد از راههايي كه خدا براي هدايت در مقام فهم و شناخت به او داده، درست استفاده كند: اول عقل، دوم وحي؛ نبوت، سپس فرمايشات ائمه معصومين (ع) كه مفسر وحي هستند. بايد با دل و جان به سخنان پيامبر(ص) و ائمه هدي(ع)، سراپا گوش فرا دهيم. بگوييم كه حكم آنچه تو فرمايي؛ ما چه كاره هستيم. بعد از مرحله شناخت، در مقام عمل، بنده وار تسليم باشيم: «أسلمت وجه ي ل لّه»(11).
اگر در لحظه به لحظه زندگي، خود را بين آسمان و زمين در حال سقوط ببينيم، به ريسمان الهي چنگ مي زنيم و از او مي خواهيم تا ما را حفظ كند: «و من يعتص م ب اللّه فقد هد ي لي ص راط مستق يم»؛ در غير اين صورت اگر هزاران بار دعاي «و ن م لنا ف يه فعدّ لنا»؛ را دسته جمعي نيز بخوانيم فايده اي ندارد. دعاي واقعي آن است كه مضمون آن را با تمام وجود باور كنيم. بدانيم كه در معرض خطريم و تنها خدا مي تواند ما را حفظ كند. خدا را بخوانيم و با او پيمان ببنديم كه آنچه تومي گويي عمل مي كنيم. آنوقت صادقانه مي توانيم بگوييم : «ربّنا لا تز غ قلوبنا بعد ذ هديتنا»(12)؛ خدايا پس از هدايت نگذار گمراه و كج فكر بشويم. البته خداوند با اجبار كسي را حفظ نمي كند چرا كه خلاف حكمت آفرينش است. بلكه انسان با اختيار خود، راه را انتخاب كرده و در هنگام حركت در مسير، در هر كجا كه به ضعف و نقص توانايي خود پي برد، از خدا مي خواهد تا ضعف و كاستي ها را جبران كند.
ما نيز از خدا مي خواهيم تا در آنجايي كه خيال مي كنيم استقلال داريم، به ما بفهماند كه هيچ كاره هستيم و اوست كه ما را حفظ مي كند: «و ن اشتمل علينا عدوّك الشّيطان فاستنق ذنا م نه». شيطان گاهي از كنار بعضي از بندگان خوب خدا كه مي گذرد، فقط با آنان تماسي گرفته و رد مي شود. قرآن مي فرمايد: « ذا مسّهم طائ أ م ن الشّيطان تذكّروا»(13). «طائف»؛ يا «طوّاف»؛ يعني دوره گرد. در زمان هاي گذشته بعضي ؛ از فروشندگان در كوچه ها مي گشتند، تا اجناس خود مثل ميوه و گوشت و پارچه را بفروشند. به اين دوره گردها «طوّاف»؛ يا «طائف»؛ مي گفتند. بعضي از شيطانها دوره گردند و جاي ثابتي ندارند. بعضي ؛ انسان ها يك قرين و رفيق شيطاني ثابت دارند، يعني رفيق شيطانند. شيطان هميشه مثل رفيق باوفا همراه آنان است: «و من يعش عن ذ كر الرّحمن نقيّ ض له شيطاناً فهو له قر يأ»(14)، «و قيّضنا لهم قرناء»(15). بعضي ها شيطان، همراه هميشگي و رفيق شفيق آنان است، و هيچ وقت آنان را رها نمي كند. آنهايي كه خود را به خدا مي سپارند، اينگونه نيستند. شيطان هميشه به آنها راه ندارد؛ ولي گاهي شيطانهاي دوره گرد هستند كه به انسان مومن تنه مي زنند: «مسّهم طائ أ م ن الشّيطان »؛ يك شيطان عبوري مي آيد و به انسان تنه مي زند، و چيزي مي گويد و القايي مي كند تا شوكي به آدم وارد كند. مؤمنين وقتي با چنين وضعي مواجه مي شوند «تذكّروا ف ذا هم مبص رون»؛ فوراً متوجه مي شوند كه اين شيطان بود و حقيقت را مي يابند و مي بينند، چرا كه مؤمنين بينا هستند و درك مي كنند كه واقعيت چيست، فريب شيطان را نمي خورند. ولي اگر كسي حقيقتي را درك كرده و براي او ثابت شد، اما تغافل و اعراض كرد، بگونه اي كه گويا سخني نشنيده و سپس نيز از آن حقيقت رو برگرداند و انكار كرد: «و من يعش عن ذ كر الرّحمن نقيّ ض له شيطاناً»(16)؛ خود ما شيطاني را مي فرستيم تا رفيق آنان باشد. اين سنت الهي است. ناشنوا نشان دادن خود و اعراض كردن، لازمه ناشكري هدايت خداست چرا كه خدا او را هدايت كرد، اما دل به شيطان و وسوسه او سپرد. سرانجام كار به جايي مي رسد كه گاهي شيطان به انسان حمله مي كند و او را محاصره مي نمايد.گاهي شيطان آنچنان به دور افراد معاند و لجباز مي چرخد و آنان را احاطه مي كند كه راه فرار ندارند. اگر چنين حالتي پيدا شد، بايد به خدا پناه برد: خدايا اين دشمن توست كه اين كار را بر سر ما آورده ما را از چنگ شيطان نجات بده.
هرگاه شيطان به شما برخورد كرد و با وسوسه و القائات شيطاني قصد حمله به شما را داشت، سريع متذكر شده و به خدا پناه ببريد : «و مّا ينزغنّك م ن الشّيطان نزأ فاستع ذ ب اللّه »(17)؛ چون جز خدا كسي ديگر توانايي مقابله و غلبه بر شيطان را ندارد. شيطان در مقابل خدا حقير است. كيد شيطان در مقابل خدا خيلي ضعيف است، چيزي نيست؛ اما براي ما بسيار خطرناك است.اگر ما واقعاً و با تمام وجود شناخت صحيح و توفيق عمل را از خدا خواستيم، خداوند نيز به تحقيق ما را هدايت مي كند: «فقد هد ي لي ص راط مستق يم»
بيانات آيت الله مصباح يزدي (دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري
قم - 5/7/87 - رمضان 1429
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. سبأ / 33 2. صف / 5 3. بقره / 7 4. نساء / 155 5. جاثيه / 23
6. يس / 60-61 7. آل عمران / 101 8. شوري / 10 9. روم / 29 10. قصص / 78
11. آل عمران / 20 12. آل عمران / 8 13. اعراف / 201. 14. زخرف / 36 15. فصلت / 25
16. طه / 124 17. اعراف / 200.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین