نگاهی به سریال «در چشم باد» به بهانه دیدگاههای غیرمنطقی در برنامه «سین مثل سریال»
وطن امروز:
رضا طريقت: در این چند سطر موضوعی مطرح میشود که شاید چندان خوشایند مدیران سازمان صدا و سیما نباشد، شاید زاویه نگاه منتقدانه نگارنده با مدیران فعلی سازمان صدا و سیما مماس نباشد و زوایهای منفرجه میان فهم محتوایی نگارنده و مدیران سازمان صدا و سیما وجود داشته باشد اما نقد انگارهای سلیقهای نیست. (برخلاف اینکه بر طبل سلیقه کوبیده میشود). نقد درکی استنباطی- تحلیلی است که باید به آن احترام گذاشته شود، البته نقد از سوی مدیران رسانه ملی تقریبا جدی گرفته میشود و این نگاه از سوی مدیران رسانهای قابل تقدیر است. نکته مهم این است که نقد با مخالفت تفاوت عمدهای دارد. روزنامه «وطنامروز» هیچگاه مخالف سازمان صدا و سیما و مدیرانش نبوده و نیست بلکه آنچه تلاش میکند ارائه شود نقد دلسوزانه آثاری است که از این رسانه به پخش میرسد. باید به این نقطه رسید که به هیچوجه نقد رسانهای تخطئه مدیریت کنونی سازمان صدا و سیما نیست، پس اگر مدیران مسؤول را مورد خطاب قرار میدهیم تنها دلیلش ارتقای ماهیت و کیفیت رسانهای است که به همه ملت ایران تعلق دارد اما پرسشی که این روزها باید در مقابل مدیران رسانه ملی قرار داد این است که چرا در برنامه «سین مثل سریال»، سریال موهن «در چشم باد» در زمره آثار مقاومت و دفاع گنجانده شده است. با طرح این مساله و استدلالی که در پی خواهد آمد آنچنان هم بیراه نگفتهایم، اصلا کلمه موهن بار فراوانی دارد و بیخود و بیجهت نمیتوان این صفت را به یک اثر هنری نسبت داد اما سازندگان این اثر نان انقلابی خوردهاند و به جایش آروغ روشنفکری زدند و جالب اینجاست مدیران و مسؤولان سازمان صدا و سیما کماکان تصور میکنند این سریال یک اثر انقلابی در مدح مقاومت و انقلاب است. چنین دستهبندیهای محتوایی مشخص نیست با چه استدلالی صورت پذیرفته و سازندگان، مسؤولان و متولیان رسانه ملی با یک علامت سوال از جانب مردم، منتقدان و سینماگران انقلابی مواجه میشوند. چطور میشود سریالی که شهرام همایون، معارض فراری از فریم به فریم آن تعریف میکند و در ارائه تحلیل از این سریال آن را ستایشوار تقدیس میکند، در زمره آثار مقاومت و دفاع قرار گیرد؟ دلایل مستدل و کاملا کارشناسی وجود دارد که نشان میدهد این سریال برخلاف آنچه ادعا میشود ماهیتی معکوس دارد. در برخی قسمتهای سریال وهن حضرت امام(ره) و بسیجیان جان بر کف را در آن به وضوح میتوان دید. واقعا جای بسی تعجب است که سال گذشته در ایام دفاع مقدس این سریال به عنوان یک سریال ارزشمند در وصف مقاومت و دفاع معرفی شد. اصلا بحث نگارنده هم فصل اول و دوم سریال نیست. آنچه مدنظر است فصل سوم این سریال است که به وهن امام(ره) و مقاومت سلحشوران 8 سال جنگ تحمیلی میپردازد و جالب اینجاست با این همه بیحرمتی که به حضرت امام در این سریال صورت پذیرفته، سازنده آن را به عنوان چهره ماندگار انتخاب میکنند که باز هم این پرسش و چالش را به وجود میآورد آنانی که سازنده این اثر را به عنوان چهره ماندگار انتخاب کردهاند اهمیت فحوایی فیلم را همراه با یک تحلیل فرمی درک کردهاند؟
در فصل سوم این سریال زمانی که «بیژن» (پارسا پیروزفر) برای یافتن «عباس» (مصطفی زمانی) عازم خط مقدم شده است در صحنهای کاملا بیربط تصاویری دیده میشود که «لیلی» (ستاره صفرآوه) و «فاطمه» (گلاره عباسی) سخنان حضرت امام را از تلویزیون دنبال میکنند. در ادامه بخشهایی از سخنان حضرت امام درباره دیوانه بودن صدام و اهمیت مقابله به مثل با صدام مطرح میشود و چند لحظه بعد لیلی سابقا کمونیست و اهل تاجیکستان که خودش حکم غریبه در مملکت ایران را دارد چنان معنادار به فاطمه نگاه میکند که گویی... .
توصیه بنده به کارشناسان انقلابی رسانه این است که بخشهای مورد اشاره در این یادداشت را چندینبار تماشا کنند تا متوجه اهمیت بار معنایی و توهینآمیز محتوایی و فرمی این بخش سریال شوند. بهتر این است که چندین کارشناس سیما و تلویزیون همین بخشهای مورد نظر را رصد کنند تا متوجه اهمیت این موضوع شوند که سازنده اثر با فرم و بدون دیالوگ بنیانگذار جمهوری اسلامی را به سخره میگیرد، بدون اینکه از جانب رسانهها با پرسش مواجه شود. در واقع در فضای سیاسی آن زمان که این سریال از رسانه ملی پخش میشد یقینا هر نقدی سیاسی تلقی میشد اما با گذشت 2 سالی از پخش سریال و حمایت جانبدارانه رسانههای فارسیزبان معارض، مسؤولان بار دیگر این سریال را بررسی کنند تا متوجه مولفههای هتکانه در این سریال شوند. مثلا در قسمت 38 (در لوح منتشر شده سروش) بیژن و لیلی برای تماشای « Z» (کاستا گاوراس) به سینما رفتهاند. در سالن سینما بخشهایی از فیلم که مربوط به درگیری اوباش حکومتی با انقلابیون است پخش میشود. نیروهای مهاجم در این فیلم سوار وانت و در حال جدال با انقلابیون هستند. بیژن و لیلی از سینما بیرون میآیند و با صحنههایی مواجه میشویم که شباهت فراوانی به فیلم گاوراس دارد. در خود سریال بسیجیانی را میبینیم که به همان شکل فیلم گاوراس عقب نیسان سوار هستند و عازم جبهه میشوند. در حالی که در آن سالها، یعنی قبل از سقوط خرمشهر و در زمان ریاستجمهوری بنیصدر هیچ اعزامی به این شکل به جبههها انجام نمیشد. واقعا سریالی که هتاکانه و رندانه به بسیج و حضرت امام به صورت معناداری توهین میکند چرا به عنوان سریال تراز در هفته مقاومت معرفی میشود؟ خاموش ماندن توده انقلابی لزوما به این معنا نیست که پی به شیطنت سازندگان نبردهاند اما خاموش ماندهاند و این خاموش ماندن در مقابل شیطنتهای هتاکانه این سریال به این دلیل نیست که مدیران رسانه ملی در یک تصمیم سلیقهای به دلیل عدم درک شیطنت سازندگان، در هفته دفاع مقدس، در نخستین ویژهبرنامه سین مثل سریال، در گزینههای مطروحه ارائه شده از سوی این برنامه به عنوان سریال تراز مقاومت معرفی میشود. متاسفانه با وجود نقد دلسوزانه منتقدانی که طالب بالندگی هر چه بیشتر سینمای دفاع مقدس هستند و در برابر سینمای ضددفاع و ضدمقاومت تمامقد میایستند، سریال «در چشم باد» همه مولفههای ضدمقاومت و ضددفاع را در خود دارد. بیژن، ایرانی مهاجر سرخوشی که در آمریکا زندگی میکند، به عنوان شخصیت محوری این سریال نگاهی سیاه و تلخ به جنگ دارد و اصلا شکل تهاجمی دشمن، آن هم در روزها و سالهای نخست جنگ نشان داده نمیشود و اصرار بر یافتن فرزند و کشته شدن افراد متعدد در این سریال فاقد نگاه زیباشناسانه و القای مفهوم شهادت است. متاسفانه بهرغم اینکه بخش سوم سریال به انقلاب اسلامی امت نگاه هتاکانهای در محتوا و فرم دارد و سریال در دوران یک غفلت سیاسی آنچنان تحلیل نشد اما آنچه آزاردهندهتر است معرفی این سریال به عنوان سریالی انقلابی با تم مقاومت و دفاع از جانب مسؤولان برنامهساز است. متاسفانه اغلب کارشناسان رسانه و منتقدانی که نگاه انقلابی دارند
(با همان یک سکانس مورد اشاره) این مجموعه را اثری هتاکانه به بنیانگذار کبیر انقلاب میدانند. این موضوع از کسی پوشیده نیست و واکاوی سریال و مولفههای بارز روشنفکرمآبانه برای تخطئه انقلاب غیرقابل چشمپوشی است، از این رو تنها توصیه دلسوزانهای که میتوان به مسؤولان کرد این است که از معرفی این سریال به عنوان سریالی با تم مقاومت و دفاع دست بردارند و اصرار به برجسته کردن این اثر نداشته باشند. سازندگان و متولیان پیش خود فکر نکنند دلسوزان انقلاب این صحنهها را ندیدند، خیر، دیدند اما سکوت کردند. مسؤولان رسانه ملی بسی اشتباه میکنند که تصور میکنند سریال «در چشم باد» سریال تراز انقلاب در باب انقلاب شکوهمند اسلامی و 8 سال مقاومت مردم غیور ایران است. براستی چرا بخشهای مورد نظر نگارنده را ناظران کیفی شبکه سراسری مورد ارزیابی قرار نداند. اصلا مطبوعات روشنفکری به فصل اول و دوم سریال نظری نداشتند به محض آنکه سریال روایتگر انقلاب 57 به بعد و شیطنتهای آقای سازنده مشخص شد، رسانههای شبهروشنفکری برایش سینه درانیدند. عدم دقت در بخشهایی از سریال که مربوط به جنگ و انقلاب است نشان از عدم درک برخی مدیران رسانه ملی از محتوای پلشت و شبهروشنفکرمآبانه اثر میدهد، مگر اینکه متولیان این مجموعه به آنچه هتاکانه از امام، انقلاب و جنگ نشان دادهاند اعتقاد داشته باشند. آنچه در پی آمد را به عنوان یک مقدمه میتوان برشمرد برای کنکاش بیشتر در سریالی که تمام عناصر معنایی و فحوایی ضدجنگ بودن را در خود دارد. فصل سوم زمینهچینی دراماتیک درباره وضعیت بیژن و سبک زندگیاش در آمریکاست. بیژن طبق قاعده هر روز ورزش میکند و ساعت 10 به دانشگاه برای تدریس میرود و روزهای سهشنبه در بیمارستان یک عمل جراحی انجام میدهد؛ آدمی عاشقپیشه که از سوی همکار روانکاوش آنجی کازانوا نامیده میشود یعنی آقای دکتر بیژن عاشق در آمریکا به دلیل رفتارهای آزاد جنسیاش کازانوا خطاب میشود. به بیژن ایرانی بسیار خوش میگذرد و زندگی مطلوبی دارد اما زمانی که وارد ایران میشود دیگر زندگی برایش مطلوب نیست؛ ماموران اطلاعاتی تعقیبش میکنند و برای پیدا کردن خانوادهاش به استیصال دچار شده و همه بلاها و بدبختیها بر سرش خراب شده است و دیگر نمیتواند زندگی آرامش را در آمریکا به دست آورد. قیاس آرامش در آمریکا و تنشهای بعدی که منجر به جنگ و حضور بیژن در جنگ میشود یک نگاه تطبیقی دراماتیک است که پیام توهینآمیزش به فضای حاکم در سالهای 1357 تا 1360 کاملا مشخص است؛ آمریکا مهد خوبی و آرامش است و ایران سرزمین ناامنی و نارضایتی. سازنده در جای جای این سریال غرب را به عنوان مهد آرامش برجسته میکند، حتی شخصیت خوب دکتر طبیب را در قالب یک دیوانه متجسم میکند. مثلا در بخشهای ابتدایی که بیژن در آمریکا زندگی میکند همزمان با انقلاب مردمی در ایران سازنده بخشهایی از یک گزارش مستند را انتخاب کرده که انقلابیون مشغول کمک به خبرنگار آمریکایی هستند آن هم در روزهایی که هنوز حضرت امام به ایران تشریف نیاورده بودند. آیا این شیطنت نیست؟ یا در پایان این سریال که همزمان با آزادی خرمشهر و شادی بسیجیان موسیقی به مارش عزا بدل میشود، این نگاه فرمی، ضدانقلاب و ضدمیهنی نیست؟ آیا ناظران کیفی سریال متوجه این همه شیطنت نشدند؟ من نمیدانم چرا و به چه شکل اجازه دادند آقای سازنده هر شیطنتی که دلش میخواهد انجام دهد. کلیت فصل سوم این سریال به گونهای است که تنها تلخکامیها را بیشتر به رخ میکشد و جنگ به شکل پروتاگونیستی و قهرمانانه تصویر نمیشود. آقای کارگردان آنقدر اصرار به برجستهسازی رضاخان داشت و حساسیت زیادی به خرج داد و به باسازی ماشین رضاخان راضی نشد و اتومبیل واقعی رضاخان را با هزینه گزاف از موزه خارج کردند اما برای تصویر کردن عملیاتهای متهورانه دلاوران جنگ به شکل بسیار گزندهای اکتفا به نشان دادن شهادت آنان کرد و البته با این سیاق و نگاه فرمی و محتوایی هتاکانهای که در سریال وجود دارد تنها به یک نکته میتوان اکتفا کرد که سازندگان با شیطنت به مقصود خود رسیدهاند و رسانه ملی همچنان سعی دارد این سریال را به عنوان سریال تراز مقاومت نشان دهد. جالب اینجاست با تامل در دیالوگهایی از زبان «ابوالفضل» (هادی کاظمی) نظرات پدرش را راجع به انقلاب میشنویم. در فحوای دیالوگها مشخص است که پدر ابوالفضل به انقلاب مردمی ایران معترض است و این اعتراض به صورت کاملا ریز و در لفافه از زبان ابوالفضل شنیده میشود اما فارغ از همه نکات مطروحه، سازنده نقش روحانیت در مبارزات مردمی از دوره رضاخان تا انقلاب مردمی 57 را نادیده میگیرد و از برجستهسازی نقش روحانیت و حضرت امام عبور میکند و حاصل انقلاب ایران را تلاش به ثمر رسیده اعضای سابق نهضت آزادی و نیروهای ملی نشان میدهد. هر توهینی را در این سریال میتوان تحمل کرد اما گلدرشت و واضحتر از این نمیتوان تاریخ انقلاب و وهن پیشوای انقلاب را کتمان کرد و جالب اینجاست با همه انتقاداتی که علیه فیلم وجود داشت باز همچنان اصرار دارند در برنامه «سین مثل سریال» این اثر را به عنوان اثر تراز مقاومت معرفی کنند، جای بسی تعجب است!