کد خبر: ۱۰۰۷۱۵
تعداد نظرات: ۲۰ نظر
تاریخ انتشار:

تصویر کدام شهید بر دیوار اتاق رهبر انقلاب است+ عکس

آقا با احترام و ادب خاصی آن را به دست گرفت و به ما نشان داد. همان طور که آن را جلوی چشم ما گرفته بود، فرمود: "شما به چهره این شهید نگاه کنید، چقدر معصوم و زیباست ... الله اکبر ... من این را در اطاق خودم گذاشته ام و به آن خیلی علاقه دارم."
به گزارش  باشگاه خبرنگاران،حمید داود آبادی در آخرین پست وبلاگ خاطرات جبهه نوشت:

اوایل بهمن ماه 1377 بود و بعد از ماه مبارک رمضان. همراه "مسعود ده نمکی" و فرزندانم سعید و مصطفی - که آن موقع هفت – هشت سال بیشتر نداشتند – خدمت مقام معظم رهبری بودیم. نماز جماعت مغرب و عشا در جمع کوچک مان به امامت آقا خوانده شد و آقا همان جا روی سجاده برگشت رو به ما و حال و احوال و گپ و گفت شروع شد. تازه نشریه شلمچه، به ضرب و زور "عطاالله مهاجرانی" وزیر ارشاد اصلاحات تعطیل و قلع و قمع شده بود.

مسعود تقویم زیبایی را که در نوع خود در آن زمان بی نظیر بود، با خود آورده بود تا تقدیم آقا کند. سررسید جالب "یاد یاران" با تصاویر رنگی شهدا که در نوع خود اولین بود.

آقا، سررسید را گذاشت جلویش و شروع کرد به تورق. برای هر کدام از شهدا که تصویرش را می دید، خاطره یا نکته ای می گفت. از شهید "سیدمجتبی هاشمی" که فرمود: "آقا سید برای خودش در آبادان حال و هوایی داشت." تا شهید "عباس بابایی" که آقا خواب زیبایی را که چند شب قبل از آن شهید دیده بود، تعریف کرد.

شهید "محمود کاوه" که آقا از آشنایی اش با خانواده آن عزیز در مشهد گفت و شهیدان دستواره که چند روز قبل از آن، به سر مزار آن سه برادر شهید رفته بود و ...

هر کدام از تصاویر زیبا، احساس آقا را با خود همراه داشت. مثلا عکس شهید "علی اشمر" – قمرالاستشهادیین لبنان - برای آقا خاطره آخرین دیدار پدر آن شهید و برادر بزرگ تر او محمد را به همراه داشت، که حاج منیف گفته بود: "آقا، من حاضرم همین پسرم محمد را هم به راه اسلام و ولایت فدا کنم." و آقا که بر پیشانی محمد بوسه زده بود؛ و چندی بعد، محمد اشمر در عملیات مقاومت جنوب لبنان، با گلوله صهیونیست ها که بر پیشانی اش نشست، به شهادت رسیده بود.

از بقیه بگذریم.
همه اینها را گفتم تا به این جا برسم.
آقا در بین صحبت هایش فرمود:
"تصویر شهیدی در اطاق من هست که بسیار زیباست و خیلی به آن علاقه دارم."
وقتی پرسیدم متعلق به کدام شهید است؟ ایشان فرمود که نامش را نمی دانم. سپس به آقا میثم – فرزندش - گفت که برود و آن عکس را بیاورد.

دقایقی بعد که صحبت ها درباره عظمت شهدا گل انداخته بود، آقا گفت:
"حتما باید شما اون عکس رو ببینید."
سپس رو به میثم کرد و مجددا گفت: "شما برو اون عکس شهید رو از اطاق من بیار."
که آقا میثم رفت و سرانجام عکس را آورد.

کارت پستال کوچکی بود از شهیدی با بادگیر آبی، که بر زمین تفتیده شلمچه آرام گرفته بود.
آن عکس را قبلا دیده بودم. عکسی بود که "موسسه میثاق" منتشر و پخش کرده بود. زیر آن هم نام شهید را نزده بودند.

عکس را که آورد، آقا با احترام و ادب خاصی آن را به دست گرفت و رو به ما نشان داد. همان طور که آن را جلوی چشم ما گرفته بود، فرمود:
"شما به چهره این شهید نگاه کنید، چقدر معصوم و زیباست ... الله اکبر ... من این را در اطاق خودم گذاشته ام و به آن خیلی علاقه دارم."

ناگهان یاد کلامی از دوست عزیزم "حسین بهزاد" افتادم.
چندی قبل از آن، حسین همان عکس را نشانم داد و نکته بسیار مهمی را تذکر داد. آن شهید جوان با سربند خود لوله اسلحه اش را بسته بود و ...
به آقا گفتم:
"آقا، یک نکته مهمی در این عکس هست که مظلومیت او را بیشتر می رساند."
آقا نگاه عمیقی به عکس انداخت و با تعجب پرسید که آن نکته چیست؟ که حرف حسین بهزاد را گفتم:
"این بسیجی، با سربند خود لوله اسلحه اش را بسته که گردوخاک وارد لوله اسلحه نشود. یعنی این شهید هنوز به خط و صحنه درگیری نرسیده و با اسلحه اش هنوز تیر شلیک نکرده است."

با این حرف، آقا عکس را جلوتر برد و در حالی که نگاهش را به آن عزیز دوخته بود، با حسرت و با حالتی زیبا فرمود:
"الله اکبر ... عجب ... سبحان الله ... سبحان الله"
دست آخر، آقا مسعود زرنگی کرد و از آقا خواست تا اجازه دهد عکس آن شهید را به عنوان یادگار به او بدهد. آقا هم پذیرفت و روی دست راست شهید بر عکس، امضا کرد و به عنوان یادگار به مسعود داد.



دیدن این مطلب باعث شد تا این خاطره آقا را درباره شهید را ذکر کنم:

مزار اين شهيد كجاست؟

با دیدن تصاویر شهدا،به يك عكس خيره شد و ناگهان فرياد زد كه این «هادی» من است. من با دستان خودم این کلاه را برایش بافتم.

سالهاست عکسی از یک شهید را در صفحات مختلف اینترنتی، وبلاگ‌ها، سایت‌ها و حتی بر دیوارهای شهرها می‌بینیم. عکس شهیدی که با لباس بارانی آبی خود و کلاهی که به گفته مادرش او برای فرزندش بافته است، از مظلومیت شهدایمان در دل صحراهای جنوب سخن می‌گوید.

هادی ثنایی‌مقدم يازدهم تيرماه 1351 در شهرستان لنگرود بدنیا آمد. این نوجوان بسیجی روز 23 دي‌ماه سال 1365 در منطقه عملیاتی «شلمچه» به شهادت رسيد اما پيكرش هيچگاه بازنگشت. همرزمان او از نحوه شهادتش بر اثر اصابت مستقیم تير می‌گویند يادآور مي‌شوند كه هادی به همراه تعداد زیادی از شهدا به کنار جاده انتقال داده شد. پارچه سفید به همراه چوبی در کنار او قرار داده شد تا آمبولانس‌ها راحت او را پیدا کنند و به عقب برگردانند. آنها از آن محل دور شدند، آمبولانس‌ها تعدادی از شهدا را به سمت پشت خط آورد ولی خبری از پيكر هادی نبود.

تا به امروز کسی نفهمیده است بر سر پيكر شهيد هادی ثنايي‌مقدم چه آمده است؟. عده‌ای می‌گویند احتمال دارد گلوله خمپاره‌ای به کنار پيكرش خورده و او را در زير خاک پنهان كرده و همین امر باعث شده است كه آمبولانس‌ها او را پیدا نکنند.

سال‌ها از این ماجرا گذشت و از هادی تنها یک مزار خالی در شهرمان باقی ماند. در یکی از روزها مادر شهید به زیارت مزار فرزندش به گلزار شهدا می‌رود و پس از دعا و فاتحه از جای خود بلند می‌شود. ظاهرا در گلزار شهدا، نمایشگاه عکسی از شهدای کشورمان برپا بوده است. مادر شهید ثنايي‌مقدم به تصاویر شهدا نگاه می‌کند و به يك عكس خيره مي‌شود و ناگهان فریاد می‌زند این هادی منه.... این هادی منه... .

خانواده‌هاي شهدای حاضر در گلزار شهدا دور او جمع مي‌شوند. کسی نمی‌دانست چه اتفاقی افتاده است. مادر شهید به سمت مسئول نمایشگاه می‌رود و می‌گوید این عکس را از کجا آورده‌اید؟، چه کسی این عکس را گرفته است؟ آنها نمی‌دانستند صاحب این عکس و عکاس آن کیست. اما مادر شهيد مي‌گويد:
- این هادی منه... من با دستان خودم این کلاه را برای او بافتم. این هادی منه...

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۲۰
در انتظار بررسی: ۱
غیر قابل انتشار: ۶
ناشناس
|
NETHERLANDS
|
۰۱:۵۹ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۸
3
48
روحش شاد یعنی فقط 14 سال داشته است. راست قامتان همیشه جاوید تاریخ این سرزمین.
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۰۹:۴۳ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۸
3
32
از بزرگی نامت سخن گفتن گنجایش ندارد
سنگ سفید
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۰۹:۵۲ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۸
3
31
زنده باد کسانی که بخاطر ایران از کل دنیا گذشتند
چکش
|
UNITED STATES
|
۱۰:۱۰ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۸
4
40
برخی آقایان بروند از خجالت بمیرند. بعد از اینهمه سال و اینهمه سختی که به ملت گذشت تازه دعوای صندلی اینها شروع شده. تازه یاد گرفته اند همه چیز را گردن یکدیگر بیندازند تازه یاد گرفته اند در کمال خونسردی دروغ بگویند اختلاس کنند ظلم کنند و روز به روز هم ادعایشان بیشتر شود. گویی صاحبان محضری این آب و خاکند.
سعید
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۱:۲۵ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۸
4
28
خیلی عالی بود روحش شاد خدایا به ما هم چنین توفیقی بده
محسن
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۷:۰۱ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۸
8
12
من طرفدار حکومت نیستم اما به خدا قسم مگه جنازه باشم که بذارم خون این شهدا و جانفشانی که در راه مملکت کردند حروم بشه
پاسخ ها
ناشناس
| IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF |
۱۷:۰۱ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۸
پس طرفدار چي هستي؟
هر آنكس كه ساز مخالف اسلام بزند را موافقي؟!!!
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۸:۱۲ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۸
4
16
مردان بیادعا
عمار
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۰۹:۳۵ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۹
4
9
هادی جان سلام
منم جامانده از قافله عاشقان و پای شکسته راه فاطمیون.
هادی جان خوشا به حالت که ولی زمان و جانشین امام زمان (روحی فداه) اینقدر دوستت دارد.
از توی برادر آسمانی درخواستی دارم : دستم بگیر و مرا هم به قافله عشاق ملحق کن هرچند لیاقت آن را ندارم ولی
دلبسته یاران خراسانی خویشم.
سلام ما را به همه شهدا برسان.
برادر محتاج دعا وشفاعت
کاوه
|
UNITED STATES
|
۱۲:۰۶ - ۱۳۹۱/۰۶/۲۹
4
13
لعنت بر کسانی که پا روی خون شهدا گذاشتند و برای خود کاخ و منصب ساختند.
جلال
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۰:۱۹ - ۱۳۹۱/۰۶/۳۰
3
6
بعضی ها جونشون را اینگونه فدای میهنشان کردند بعضی ها هم وطنشان را برای چند صد دلار فروختند و رفتند و عجیب اینکه همه ما آخر کار .....
روحت شاد و مطمین باش راهت ادامه دارد
شهیدپرور
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۱:۱۲ - ۱۳۹۱/۰۶/۳۰
3
4
خدایاکتاب تمام شهداراخودت بنویس ومنتشرکن داستان شهادت پایانی ندارد
شکیلا
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۲:۵۳ - ۱۳۹۱/۰۶/۳۰
4
4
فقط باید مادر بود تا حال این مادر رادرک کرد مادر یگانه عاشق مخلص پسرش است خدا میدونه چه شبهایی رابااندوه ندیدن پسرش به صبح رسونده وباورکنید از لحظه دیدن تصویر پسرش لحظه ای ان عکس را از قلبش جدا نمیکنه ومسکن دلش میشودمادر توفخر زمین وزمانی
برادر زاده شهید نجف غزائی عتیق سلیم
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۴:۱۵ - ۱۳۹۱/۰۶/۳۰
3
5
بسمه تعالی
کسانی که ارزش ها را زد ارزش می کنند باید روزی در مقابل پروردگارشان جوابگو باشند ؛ شهدا بهای ازادی و سربلندی مردم ایران و ایرانیان است. خوشا بحال کسی که حرمت این شهدار را نگه دارد و راه انان را در پیش گیرد و از شرف و کیان این مملکت اسلامی دفاع می کند. برای شادی روح شهدا صلوات........ با تشکر از مدیر وبلاک سلیم برادر زاده شهید نجف غزائی عتیق
امیر
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۴:۲۱ - ۱۳۹۱/۰۶/۳۰
4
1
تکرار بیش از حد کلمات گاهی شان واژه رو پایین میاره.چطوره به جای شهید و جان باز گاهی وقت ها بگیم شجاع دل،وطن پرست،ناموس پرست،از جان گذشته و..... تا بلکه توسط این واژه های فراموشی گرفتارمون نکنه
امیر
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۴:۵۰ - ۱۳۹۱/۰۶/۳۰
3
1
با سلام ممنون از این مطلب زیبا
آیا از خانواده این شهید بزرگوار مسئولین خبر دارند؟مادر این شهید وضعیتش چطوره...؟
یک کلام"شهدا شرمنده ایم،شهدا...شهدا
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۷:۱۲ - ۱۳۹۱/۰۶/۳۰
3
5
نثا رروح همه شهداوامام شان صلوات
پاسخ ها
افتاب گردون
| IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF |
۱۷:۱۲ - ۱۳۹۱/۰۶/۳۰
اللهم صل علی مخمد وال محمد و عجل فرجهم
محمود نصر
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۸:۵۱ - ۱۳۹۱/۰۶/۳۱
0
1
lمن اگر جای مسعود ده نمکی بودم خودم را لوس نمی کردم ونه اون عکس شهید را از دیدن حضرت آقا محروم می کردم ونه عکس مورد علاقه آقا را ازجلو چشمشان دور می کردم.
امير
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۲۰:۴۶ - ۱۳۹۱/۰۷/۰۵
0
2
اين عكس متعلق به شهيدي از لشگر 17 علي بن ابي طالب قزوين است ما در ارتباط با ما هم گفته بوديم كه ثابت ميكنيم اين همه سال سكوت كرديم به خاطر مادر شهيد كه راضي نبود ولي به خدا خيلي زور داره براي اثباط به تهران آمديم نام عكاس را نيز من ميدانم اما عكاس در لندن بود به نظر مياد ديگه بي خيال شديم به قول مادر بزرگم (مادر شهيد) ما براي خدا داديمش حالا نميدونم اين مادر گرانقدر شهيد سهوا اين كار را كرده اند يا عمدا پدرم ميگويد اين كلاه ها شركتي است به من هم داده بودند دايي ام با اين كلاه و كاپشن عكس هاي زيادي داره به خاطر همين مطلب هم ولي به خدا قسم اين عكس دايي منه جنازه اش هم برگشته و در قزويينه از مسئول محترم سايت خواهش ميكنم اين نظر رو حذف نكنن اگر شهيد خودش راضي باشه اثبات مي كنيم
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین