آن اتفاق

آن اتفاق

کیوان به خواستگاری ام آمد؛
سماجت کردم و سختی­ها را به جان خریدم. خانم خانه­اش که شدم احساس خوشبختی می­کردم. یک جانم یا عزیزم که می­گفت می­شکفتم. دوستش داشتم. دوستم داشت. دیگر چه می­خواستم؟ همه چیز خوب بود. تازه جشن سالگرد ازدواجمان را گرفته بودیم که آن اتفاق لعنتی افتاد.
کد خبر: ۴۹۴۸۳۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۶/۰۳/۳۱

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین