مباحثه ای میان «جمشید مشایخی» با «احمد پورمخبر»
پسرش از در درآمد که: «پدر چه نشسته ای، که در همین کوچه پایینی تست بازیگری گیرند!!! من که پذیرفته نشدم، تو نیز بخت خود بیازمای!!! باشد که مقبول افتد و جملگی عاقبت به خیر شویم!!!» پس چون مولانا پورمخبر از ماجرا آگاه شد، پابرهنه به جانب آن مکان روان شد و مولانا عطاران به سان عشق در یک نگاه!!! او را برای بازی در فیلمش شیفته و خواهان شد و کارش بالا گرفت!
کد خبر: ۱۳۱۵۰۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۱/۱۲/۲۷
نقل است روزی یکی از نوادگان او گریان به خانه آمد. او را غمی درگرفت و او را در آغوش گرفت و پرسید: «نازنینا!! تو را چه آمده؟!!» گفت: «آموزگار ما را انشائی گفته است که سر از آن در نیاورم!! گفته یک انشا در مورد علم بهتر است یا پسته بنویسیم!! لیک من تا به حال پسته ندیدم و به حقیقت آن آگاه نیستم!!» و باز به گریه مشغول گشت. پس بانو قاسمی او را گفت: ....
کد خبر: ۱۲۷۲۵۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۱/۱۲/۰۶