گروه سیاسی-مجید سجادی پناه: آیا شدتگرفتن تب «مقابله با نفوذ اسرائیل» در ایران، خودش بخشی از یک عملیات روانی طراحیشده از سوی دشمن نیست؟ آیا ممکن است هدف واقعی این جریان، نه صرفاً شناسایی نفوذیها، بلکه ایجاد ترس، تفرقه و تخریب اعتماد ملی باشد؟ این یک پارادوکس خطرناک است؛ جایی که خودِ تلاش برای مقابله با نفوذ، ناخواسته به ابزار نفوذ تبدیل میشود. دشمن با بزرگنمایی نفوذ خود، تلاش میکند یأس استراتژیک ایجاد کند و کشورمان را از درون دچار فرسایش کند. در همین فضا، برخی جریانهای داخلی نیز ممکن است از این موج برای حذف رقبا و ایجاد دوقطبیهای سیاسی و رسانهای بهرهبرداری کنند. اگر این روند بهدرستی مدیریت نشود، به جای افزایش امنیت، باعث شکاف بیشتر میان مردم و حاکمیت و تضعیف روحیه ملی خواهد شد.
به گزارش بولتن نیوز، آنچه تاکنون مانع تحقق هدف سوم اسرائیل، یعنی براندازی نظام جمهوری اسلامی شده، نه صرفاً قدرت نظامی یا اطلاعاتی، بلکه انسجام و وحدت مردم بوده است. همین سرمایه اجتماعی، که در بحرانها به کمک کشور آمده، اکنون بهطور هدفمند مورد حمله قرار گرفته است. اسرائیل با بهرهگیری از جنگ شناختی، عملیات روانی و نفوذ رسانهای، میکوشد این انسجام را از درون فرسوده کند و شکاف میان مردم و حاکمیت را عمیقتر سازد؛ چراکه تنها از طریق فروپاشی وحدت ملی است که میتواند به هدف نهایی خود یعنی براندازی دست پیدا کند. هدف نهایی اصلی اسرائیل، این است که ایران را با شکارهای گسترده و واکنشهای افراطی به نفوذیها درگیر کند تا از تهدیدات اصلی و واقعی مانند خرابکاریهای صنعتی و تهدیدات راهبردی غافل بماند. همچنین با ایجاد تفرقه بین نهادهای امنیتی و عادیسازی حس شکستپذیری در جامعه، روحیه مقاومت و انسجام داخلی را تضعیف نماید.
مقابله افراطی با نفوذ؛ نفوذ واقعی را پنهان میکند؟
حال بیاید بررسی کنیم که چگونه ممکن است «مقابله با نفوذ»، خود به یکی از پیچیدهترین تکنیکهای نفوذ تبدیل شود؟ این اتفاق زمانی رخ میدهد که فضای دفاع از امنیت، به میدان افراط، سوءظن و حذف بدل شود. در چنین شرایطی، هر مخالفت یا تفاوت نظری، با شتاب برچسب «نفوذی» میخورد و بدینترتیب، جامعه از درون به بیاعتمادی و تفرقه کشیده میشود؛ درست همان چیزی که نفوذگر میخواهد. نیروهای کارآمد و منتقدان دلسوز، قربانی میشوند و تنها افراد مطیع باقی میمانند. این وضعیت، قدرت تشخیص و نقد درونی را از بین میبرد و راه نفوذ واقعی را باز میگذارد. در چنین فضاهایی، افراد از ترس برچسب خوردن، به سکوت پناه میبرند. وحشت از اتهام، جانِ گفتوگو را میگیرد و کشور را به انجماد فکری میکشاند. در این میان، دشمن بیرونی با آسودگی، پیشروی میکند؛ چراکه منابع و انرژی درگیر جنگ داخلیِ بر سر «نفوذیهای فرضی» شده است. خطرناکتر از همه، جاییست که خودِ نفوذگر، پرچم مقابله با نفوذ را بهدست میگیرد و با هیاهو، دیگران را به نفوذ متهم میکند تا توجه را از خود منحرف کند، منتقدانش را حذف کند، و فضای رعب و تهمت را به سود پیشروی پنهانش رقم بزند. اینگونه است که مقابله افراطی با نفوذ، از درِ پشتی، به خود نفوذ بدل میشود. هدف این رویکرد، نه حمله مستقیم، بلکه شکستن انسجام، از بین بردن اعتماد متقابل و ایجاد قطببندیهای خطرناک درون جامعه است. نفوذگر میتواند خود را در قامت یک مدافع امنیت نشان دهد، اما در واقع با اتهامات هدفمند، اخبار جعلی و ایجاد فضای تردید، گروه یا نظام مورد نظر را از درون فرو بریزد. این تکنیک، قدرت را پیش از آنکه از بیرون فتح شود، از درون تهی میسازد.
سوءاستفاده از مفهوم «مقابله با نفوذ» برای تضعیف داخلی، خود بهمثابه یک استراتژی ترکیبی عمل میکند که در چتر راهبردی «تفرقه بینداز و حکومت کن» قرار دارد و با بهرهگیری همزمان از جنگ روانی، عملیات اطلاعاتی و تاکتیکهای جنگ هیبریدی و شناختی بهصورت هدفمند به اجرا گذاشته میشود. در این الگو، ابزارهایی که برای حفاظت و تقویت سیستم طراحی شدهاند، به تدریج دچار وارونگی میشوند و خود به ابزار نفوذ پنهان تبدیل میگردند
نفوذ معکوس؛ وقتی سیستم از درون خود را نابود میکند
. این پدیده که میتوان آن را «نفوذ معکوس» نامید، از درون سیستم را تخریب میکند و انسجام و توان تصمیمگیری جمعی را فلج میسازد.
نخستین ابزار این تاکتیک، ابهام و سردرگمی ساختاریافته است؛ هنگامی که مرز میان حقیقت و دروغ، دلسوز و نفوذی، و دوست و دشمن محو میشود، فضای بیاعتمادی به بالاترین حد خود میرسد. این ابهام آگاهانه ایجاد میشود تا سیستم دچار «فلج استراتژیک» شود، جایی که نه میتواند تصمیم بگیرد و نه میداند به چه کسی تکیه کند.
در مرحله بعد، نفوذگر با مشروعیتبخشی به اقدامات مخرب خود، مانند اتهامزنی بیاساس، حذف رقبا، و دامن زدن به قطبیسازی، خود
خود را در قامت یک مدافع امنیت جا میزند. او با طرح اتهامات جعلی، افراد مؤثر را حذف میکند و راه را برای پیشبرد برنامههای خود هموار میسازد، بیآنکه در معرض مقاومت جدی قرار گیرد.
سوم، این الگو موجب تضعیف سازوکارهای دفاعی درون سیستم میشود. هنگامی که مکانیسم مقابله با نفوذ، خود به ابزاری برای نفوذ بدل گردد، سیستم همانند بدنی خواهد بود که گلبولهای سفیدش به سلولهای سالم حمله میکنند؛ یعنی نابودی از درون، بهواسطه ابزارهای دفاعی خودساخته.
چهارم، ترس و سکوت فراگیر بهعنوان پیشران این تاکتیک عمل میکند. اگر هر دیدگاه متفاوت یا هشدار دلسوزانه، با برچسب "نفوذ" مواجه شود، افراد ترجیح میدهند سکوت کنند. این سکوت، فضا را برای نفوذگر بیدردسر میسازد و عملاً مسیرهای اصلاح و بازنگری را میبندد.
در گام پنجم، با تحریف اولویتها و منابع، تمرکز نظام از تهدیدات واقعی به پاکسازیهای درونساختاری منحرف میشود. انرژی که باید صرف امنیت ملی یا مقابله با تهدیدات خارجی شود، در درگیریهای داخلی فرسوده میگردد، و همین امر، سیستم را در برابر نفوذ واقعی بیدفاعتر میسازد.
این تکنیک پیچیده، از ترسها و حساسیتهای طبیعی جامعه بهره میبرد و از درک عمومی از امنیت، سوءاستفاده میکند و بهنام دفاع، تخریب میسازد.
راهکارهای مقابله
راهکارهای مقابله با نفوذ پیچیده و چندوجهی که خود به ابزاری برای تضعیف داخلی تبدیل میشود، نیازمند رویکردی هوشمندانه، متعادل و هماهنگ است. نخست باید اتهامات نفوذ بر اساس شواهد مستند و تحلیل دقیق مطرح شود و از گمانهزنی، هیاهو و واکنشهای احساسی پرهیز گردد. حفظ فضای نقد و خودانتقادی، تقویت شفافیت در تصمیمگیری و جریان آزاد اطلاعات، حمایت از رسانههای مستقل و ایجاد سازوکارهای عادلانه برای رسیدگی به اتهامات، پایههای اصلی مقاومت در برابر نفوذ هستند. انسجام و اعتماد درونی از طریق گفتوگو، درک متقابل، تمرکز بر اهداف مشترک و رهبری خردمندانه تقویت شود. آموزش سواد رسانهای و مهارتهای تفکر انتقادی، مردم را در تشخیص اخبار جعلی و تاکتیکهای نفوذ یاری میکند. همچنین، از واکنشهای افراطی و دستگیریهای نمایشی باید پرهیز کرد و به جای آن، از ردیابی مخفی و دقیق شبکههای نفوذ بهره گرفت. استفاده هوشمندانه از ضدعملیات اطلاعاتی، یعنی تحمل کنترلشده برخی نفوذیها برای فریب دشمن، میتواند ابزار مؤثری باشد. وحدت میان نهادهای امنیتی مانند سپاه و وزارت اطلاعات ضروری است تا از سوءاستفاده دشمن از اختلافات جلوگیری شود. افزون بر این، افزایش آگاهی عمومی به گونهای که مردم بدانند نفوذ وجود دارد اما سیستم در کنترل آن است، به کاهش ترس و اضطراب کمک میکند.
در این مسیر، توجه به نشانههای کلیدی رسانهای و عملیاتی نیز بسیار حیاتی است: تکرار بیش از حد موضوع نفوذ در رسانهها ممکن است با هدف عادیسازی حس ناامنی و ایجاد فضای ترس انجام شود، همانطور که روسیه پیش از حمله به اوکراین با شایعهسازی «نفوذ نازیها» چنین فضایی ساخت. اتهامهای غیرمستند به شخصیتهای کلیدی و حذف نخبگان مؤثر، مانند دوران مککارتیسم در آمریکا، هشدار دهنده است و باید با دقت از آن پرهیز کرد. تمرکز افراطی بر کشف نفوذ در نهادهای حساس مانند سپاه و قوه قضائیه میتواند به تضعیف اعتماد عمومی به این مراکز استراتژیک منجر شود. همچنین، عدم ارائه جزئیات دقیق درباره عملیات واقعی علیه نفوذ و تکرار مکرر اخبار شکست شبکههای جاسوسی، احتمال فریب و استفاده تبلیغاتی را بالا میبرد.
این مجموعه راهکارها و دقتنظرها، ضمن جلوگیری از واکنشهای ناپخته و افراطگرایی نمایشی، میتواند به مقابله هوشمندانه و مؤثر با نفوذهای پنهان و پیچیده کمک کرده و از آسیبهای ناشی از جنگ روانی و تفرقهافکنی داخلی جلوگیری کند.
اگر ایران در برابر تحریکات رژیم صهیونیستی و ماشین رسانهای غرب، به جای خویشتنداری راهبردی دچار واکنش احساسی و عصبی شود، ممکن است هم پشتوانه اجتماعی خود را در داخل تضعیف کند، هم در عرصه بینالمللی به انزوا کشیده شود، و در نهایت همانگونه که آمریکا در ویتنام در زمین بازی شناختی حریف شکست خورد، گرفتار زمینگیری راهبردی شویم.
بهبیان ساده، دشمن امروز بیش از آنکه در انتظار واکنش ما باشد، در پی طراحی واکنش ماست. اگر بدون درایت عمل کنیم، عملاً ضربه را خودمان به خودمان وارد میکنیم؛ و این دقیقاً همان سقوطی است که انتظارش را می کشد.
دو مثال تاریخی درهمین زمینه :
همانگونه که آمریکا در دوران مککارتیسم بهجای مقابله مؤثر با نفوذ شوروی، به افراط درونی، حذف نخبگان و ترسافکنی کور روی آورد و خود را تضعیف کرد و به همه برچسب نفوذی شوروی را می زد، ایران نیز اگر در دام نفوذ افراطی بیفتد و نقد، تفاوت یا دلسوزی را با دشمنی اشتباه بگیرد، عملاً با دست خود امنیتش را میسوزاند. دشمنان هوشمند، همانقدر که از نفوذ مستقیم بهره
میبرند، از واکنشهای افراطی ما بیشتر سود میبرند. افراط امنیتی، نه تنها قدرت را افزایش نمیدهد، بلکه اعتماد عمومی، سرمایه نخبگان و مشروعیت راهبردی را قربانی میکند؛ گاهی نفوذ، با فریاد «مرگ بر نفوذ» عمل میکند.
یک نمونه تاریخی عبرتآموز از جنگ سرد، عملیات «ترومپت» بود که طی آن، سرویس اطلاعاتی کا.گ.ب در دهه ۱۹۸۰ عمداً اطلاعاتی به آمریکا منتقل میکرد مبنی بر اینکه روسیه نفوذیهای زیادی در سازمان سیا دارد. هدف اصلی این عملیات، القای ترس، ایجاد تفرقه درونسازمانی و تضعیف روحیه کارکنان سیا بود. نتیجه این فریب راهبردی آن بود که آمریکا سالها وقت و انرژی خود را صرف تعقیب نفوذیهای خیالی روسیه کرد، در حالی که نفوذیهای واقعی بدون شناسایی باقی ماندند.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com