کد خبر: ۸۵۳۱۸
تاریخ انتشار:

دردنامه ظفرمندی

دردنامه ای قدیمی تقدیم به بی قراری های مسعود شجاعی طباطبایی، غیرت ورزی پدر شهید احمدی روشن، مادر بهشتی شهید علم الهدی، اشک های دکتر لیلا عابدینی و خواهر عزیزاش زینب، قلم رضا مصطفوی و هر که فقط برای رضای خدا قدم بر می دارد.


روز رشادت و پایداری مثال زدنی یک ملت که در برابر همه دنیای کفر ایستاد و تنها از ذات اقدس پروردگارش کمک خواست برای همیشه عید است. رسم است در اعیاد کام ها را شیرین می کنند و جز خیر نمی گویند و حدیث ظفرمندی بر زبان ها جاری می کنند. پس بنا نیست کام مردم غیور میهن اسلامی مان را خدای ناکرده تلخ کنیم اما در سی امین سالگشت ظفر عیب است اگر از سختی ها و رشادت و مرارت های ایرانی ها در راه اقامه حق بگوییم ولی زخم های به جا مانده از سال های مردی و مردانگی را بی التیام رها کنیم. شکی نیست آن که جان یا روح اش در راه سربلندی اسلام عزیز زخم برمی دارد یدالله مرهم است بر دردها و بی کسی هایش اما حکومت اسلامی و همه مسئولین نظام مقدس جمهوری اسلامی نیز به حد محدود دنیوی شایسته و بایسته است که در صحنه دفاع از حقوق ایشان حاضر باشند.

باعث شرمندگی ابدی ماست که هنوز فرومایگانی در دستگاه خدمت به خلق صاحب کرسی هستند که به پسر سرداری که  همه زندگی اش را برای حفظ آرمان من و شما فدا کرده می گویند : کافی نیست که یک خیابان به نام پدرت کرده ایم؟! سهمیه ورود به دانشگاه هم داری! دیگر چرا برای "ما" کاسه داغ تر از آش شده ای و به دنبال دختر معصوم و مظلوم حضرت السابقون می دوی تا فتنه نکند؟!

 حاشا نمی شود کرد که در میان فتنه گران تعدادی از فرزندان شهدا و خانواده های شان نیز حضور داشتند اما اگر بنا به تصفیه باشد حساب ها را باید گشود. فرزند شهیدی که مادرش با یکی از بزرگان مسئول در دولت اصلاحات ازدواج کرد و به جهت بی اخلاقی های متعدد صورت گرفته دچار دلزدگی از نظام و انقلاب شده است حساب اش با دخترک ساندویچ خور مرفه و نان به نرخ روز خور یکی است؟ اگر مدیریت و بزرگواری رهبر عظیم الشان انقلاب نبود دخترک سردار شهیدی که به اصرار ناپدری اصلاح طلب بلند پایه اش با پسر معتاد و جاسوس وی ازدواج کرده بود باید برای همیشه از کشور می گریخت و به دامان دشمن پناه می برد. درد زیاد است و درمانگر خداست! اگر پدر فلان فرزند شهید اسطوره تقوا بوده است دلیل نمی شود که او نیز بسیار متقی باشد و در حوادث دنیا پایش نلغزد. اینجاست که وظیفه حکومت سنگین می شود.

در جواب مادر شهیدی که مظلومانه معترض است به تخریب گلزار شهدای روستای شان با درشتی می فرمایند: در کار گروهک انحرافی دخالت می کنی پابرهنه؟! شما چه می دانی از مصلحت جادوگر اعظم که دستور داده اینجا و آنجا را به بهانه های مختلف حفاری کنند شاید نقشه ظهور را در اطراف مزار فلان امامزاده بیابند!

به طور معمول گلزار کشته شدگان راه وطن در دنیا این گونه است. تصویر متعلق به موزه جنگ استرالیاست. کشوری که فی الواقع جنگی در برابر متجاوزین به وطن نداشته است بلکه خود عینا متجاوز و خونریز بوده است. اگر بخواهم روضه را بازتر بخوانم باید اشاره ای کنم به قبرستان منافقین به درک واصل شده در اردوگاه اشرف اما بنا ندارم شادی مضاعف ملت ام در روز پیروزی استقامت و مردانگی بر دنیاطلبی و پستی را خدای ناکرده تبدیل به تلخ کامی کنم. پس صبورانه مانند پدر جهان آرا درخواست می کنم اگر دردی از زخم کهنه جنگ آوران خرمشهر و خوزستان دوا نمی کنید نمک نپاشید!

اگر دریغ مان می آید یک بار در صدا و سیمای ملی برای مردمی که سوال دارند موضوع سهمیه تحصیلی ایثارگران را توضیح داده و شبهات را برطرف کنیم ایرادی ندارد؛ حداقل در سریالی که برای تقدیر از مقام شهید ساخته شده است از قول شخصیت اصلی داستان اقدامات ضعیف انجام شده از سوی بنیاد شهید را پتکی نکنیم بر سر هر که در این راه خون دل خورده است گویی مردم از خانواده های ایثارگران طلب دارند و بعضی از مسئولین از حلقوم خانواده خود بریده اند تا جانباز شیمیایی را بیمه کنند!

اگر روزی در این کشور مقایسه ای میان اقدامات صورت گرفته توسط حزب الله لبنان برای قدردانی از جنگ آوران و مجاهدان جنگ 33 روزه صورت گیرد آبرویی برای دستگاهی به نام "بنیاد شهید" باقی نخواهد ماند.

اگر خانواده شهداء هسته ای کمی از بزرگواری های "بنیاد شهید" یا "سازمان انرژی اتمی" که در همین مدت کوتاه گریبانگیرشان شده است، صحبت می کردند، نمی دانم چه اتفاقی می افتاد! کاش تکاوران اینترنتی استوانه اعظم توضیحی برای نظرات بی ادبانه و طلبکارانه ای که ذیل خبر دلگیری دینی پدر بصیر شهید احمدی روشن از ایشان داشتند، بیان می کردند. پدر شهید والامقام را که به دفاع از آرمان های فرزند شهید اش پرداخته بود متهم کردند به تازه واردی در عرصه ایثار و جهاد! انگار دفتر بابای فائزه فراموش کرده بود احمدی روشن بزرگ پیش از این که پدر شهید باشد به مقام برادری شهداء نائل شده است. یادشان رفته بود پرونده را صحیح بخوانند و از سابقه چندین ساله حضور وی در جبهه های هشت ساله دفاع ساده عبور کرده بودند! این ها گمانشان بر این است که سابقه فقط مربوط به مفسدی می شود که دائما از 2% حق جانبازی نداشته اش در نامه به بالا و پایین نظام مایه می آید تا بعد از خروج از لندن در فرودگاه حضرت امام دستگیر نشود! زهی خیال باطل! مگر بابای احمدی روشن نباشد!

یک علت هزینه نکردن انقلاب برای حفظ خانواده های ایثارگران این است که از دید هزینه و فایده، این یک سرمایه گذاری بلند مدت محسوب می شود. سرمایه گذاری که امام خمینی رحمه الله علیه با آگاهی از اهمیت آن برای حفظ و تربیت نیروی آشنا با فرهنگ ایثار، دستور تشکیل بنیاد شهید را صادر کردند. اصل قضیه تحصیل رایگان و سهمیه ورود به دانشگاه ایثارگران هم بر همین اساس توسط شخص بنیانگذار جمهوری اسلامی مطرح شد، عین دستور ایشان از پیش دبستانی تا دانشگاه را شامل می شد. ولی انگار بعضی از مسئولین سرمایه گذاران بهتری برای ایران کشف کرده اند مثلا ایرانیان خارج از کشور بعضا با آن سابقه درخشان میهمن پرستی و ایثارگری! اگر هر سال از ۵۰۰ خانواده شهید تقدیر کرده بودیم والله تا به امروز دور دوم سفرهای استانی قدردانی از ایثار و شهادت را آغاز کرده بودیم. کاری که حزب الله لبنان در یک سال - با در نظر گرفتن ضریب تصحیح تعداد شهدا در برابر زمان- موفق به انجام آن شد!

این که ما برای نهادینه شدن فرهنگ جهاد و شهادت قدمی برنداشته ایم، یک بخش مسئله است که به حمد الله به برکت اسلام عزیز کلا حل شده است شاید بخش مهم تر این باشد که با شوالیه های ناتوی فرهنگی دشمن برخوردی نمی کنیم. متاسفانه امیدی نیست که دولت در این امر مهم توفیقی به دست آورد و صد البته شاید بهتر این باشد که خود مردم در قالب نهاد های مدنی مسئولیت، این تنبیه و تقدیر را عهده دار شوند.

روزی دوستی از سرزمینی به دور برای بنده نوشت:

"اینجا حرمت قهرمانان جنگ شان را خیلی خوب نگه می دارند. شقایق های کاغذی کوچک درست می کنند داوطلبین و مردم یک ماه با افتخار سنجاق می کنند به یقه یا کلاه شان. اصلاً یک کاری می کنند که اگر کسی چنین نکند انگشت نما بشود ناسپاسی اش. یک آخر هفته ای هم همه می روند راهپیمایی با همان شقایق های سنجاق شده. همسایه ما ،هم پسرش، هم یکی از نوه هایش را در راه وطنش از دست داده است. نوه  کوچک اش هنوز افغانستان است. آمد یک روبان زرد بست به افرای بزرگ حیاط خانه اش که یعنی من عزیزی دارم که منتظرم بر گردد. چند روز بعد یکی دیگر از همسایه ها آمد با یک پیچه روبان زرد. گفت "همسایه ها همه می خواهند با انتظار پیرزن همراهی کنند. این هم دو متر سهم شما. سمبل ها را باید پخش کرد. فرهنگ سازی باید کرد برای جامعه. خیلی کارها می شود کرد. همه وبلاگ ها سرخ باشند هفته دفاع مقدس. همه سربند و بازوبند یا حسین ببندند. یک کار هماهنگ که تاثیرگذارتر باشد. خودجوش و مردمی بودن این حرکات تاثیرش از پوسترهای بزرگ دولتی به مراتب بیشتر است."


نسل ما برای امکانات برآورده نشده دولتی،تقدیر انجام نگرفته و بعضا اقدامات غلط و بدون توجیه دولت در برخورد با خانواده های شهدا تحقیر شد. مادران و همسران شهدا با خدا معامله کردند و به دل نخواهند گرفت ان شاء الله ولی بعضی ها مسیر زندگی شان به خاطر این بی عدالتی ها، بی توجهی ها و توجیهات مسخره حمقاء یا دشمنان جامعه، عوض شد.

امروز اگر به شبکه های ضدانقلاب توجهی کنید چهره های آشنای زیادی می بینید که در روزگار اصلاحات از این دانشکده به آن دانشکده در حرکت بودند. یک بخش محوری سخنان شان در  تحریک دانشجویان بر ضد نظام و انقلاب مربوط می شد به موضوع سهمیه ایثارگران! گویی تقدیر از وطن پرستی اکتشاف دولت ایران است و در همه جای دنیا مضموم است. آن روزها امثال داوود آبادی و مسعود شجاعی طباطبایی و برخی دیگر از پیشکسوتان جنگ خون دل خوردند و فرهنگ سازی کردند تا رسیدیم به روزی که سایت های خبری و رسانه ها به  علت اقبال جامعه به سمت فرماندهان و رزمندگان، علاقه پیدا کرده اند به ترویج اخبار و اسناد باقی مانده از سال های دور دفاع! روزی در همین کشور فیلمی بر پرده سینماها به نمایش در آمد که در آن فرمانده شجاع ایرانی محکوم به خشونت می شد چرا که به گفته قهرمان فیلم به اندازه موهای سرش بعثی کشته بود! روزی علت عقب ماندگی های کشور "دفاع مقدس" عنوان می شد انگار که ما یاران صدام بودیم و براندازان پنهان شده تحت نام اصلاح گری مصلحان بشریت هستند!  اگر دست خدا پشت این قضیه نبود با تبلیغات منفی دشمنان خزیده در پوستین دوست هیچ از خاطرات سال های غیرت و مردانگی باقی نمی ماند. یک راه مهم تضعیف پیروزی این است که از درون ظفر را شکست جلوه دهی کاری که صدام بعد از شکست در جنگ با برگزاری نمایش قادسیه در سالگرد حمله به ایران انجام می داد و اصلاح طلبان با به لجن کشیدن هر آن چه مایه غرور ایرانیان بود.

 یکی از معضلات روانی که در خانواده های کشته شدگان ۱۱ سپتامبر گزارش شده بیماری مصرف زدگی مزمن است! به یک خانواده برای تقدیر از جان فشانی در راه وطن! غرامت سنگینی هدیه می شود. بر اثر اختلالات روحی ناشی از مرگ سرپرست خانواده این ها به خریدهای اینترنتی و ... روی آوردند و بعضا بخش اعظمی از غرامت شان را به باد دادند. تیم های روانشناسی متعدد رفتارهای خانواده های آسیب دیده را تحت نظر دارند تا از شدت اختلالات بکاهند.

خانواده های شهدای ایران نه تنها درخواست غرامت نکردند بلکه نجیبانه با برخوردهای زشت و زننده کارمندان بنیاد شهید ساختند و بر ضد نظام قدمی برنداشتند اما انگار پایانی بر نادانی بعضی نیست! جریانات بانک دی،بانکی که سهامدار آن به صورت طنز خانواده های شهدا معرفی می شوند را کنار می گذاریم. با بی احترامی های متعددی که به جانبازان و خانواده های شان می شود چه کنیم؟

چرا هنوز فرزندان جانبازان در دانشگاه های این مملکت تحقیر می شوند برای حقی که در کشورهای اروپایی به نوه  سربازان جنگ جهانی با احترام تمام اعطاء می شود؟

چرا هنوز شاهد این هستیم که خانواده یک جانباز شیمیایی بعد از شهادت عزیزشان درگیری دارند که جسد مطهر جانباز را در قبرستان معمولی دفن نکنند؟

باعث خجالت است که مادر شهیدی که در قم حضرت آقا به دیدارشان رفته بودند گله مند بودند که حق جانبازی شان در بنیاد ثبت نشده است.وقتی حضرت آقا علت را جویا شدند شیرزنی که پشت غم را خم کرده بود گریست.به ایشان گفته بودند:این طور بنویسیم پول بیشتر می دهند؟ یک سال پیش بر اثر عود ضایعه شیمیایی شان به رحمت خدا رفتند، یعنی وقت برای جبران گذشت!

کفار به احترام خانواده های کشته شدگان در جنگ های میهنی شان، کلاه از سر بر می دارند. مبادا که الگوی مسلمین بیگانه باشد و ....

لبیک یا خامنه ای! ای سردار تنها! دردها را می نویسیم تا تو در راه برپایی حق، درد بی سربازی را نچشی! برای اشک هایت در منزل مادر شهید علم الهدی تا ابد شرمنده خواهیم ماند.

نشر در وطن امروز

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین