به گزارش بولتن نیوز،پرونده «وطن امروز» پیرامون درهمتنیدگی جمهوریت و اسلامیت در نظریه سیاسی جمهوری اسلامی با گفتارهایی از دکتر عبدالحسین خسروپناه، دکتر عباسعلی رهبر و دکتر محمدجواد ارسطا
از ابتدای طرح مباحث مربوط به تشکیل حکومت اسلامی در سالهای منتهی به انقلاب، نسبت جمهوریت با اسلامیت در حکومت برآمده از انقلاب اسلامی محل مناقشه بسیاری از صاحبنظران بود. عدهای اساسا این ۲ مفهوم را در تعارض با یکدیگر میدانستند و هرگز تصور نمیکردند حکومت بتواند در عین حفظ جمهوریت و مردمسالاری، اهداف،آرمانها و قوانین اسلامی را پیش ببرد و اجرا کند. عدهای هم ورود خواست و نظر مردم به عرصه سیاست و حکومت را به صلاح اسلام نمیدانستند و پیوسته از کنار زدن اسلام به دست مردم هراس داشتند. اما در این بین شخصیتی برجسته و عالمی متبحر از عمق جان به درهمتنیدگی جمهوریت و اسلامیت باور داشتند و ایشان فقیه بزرگ حضرت امام خمینی(ره) بودند. ایشان به همه دوستان و شکاکان و مخالفان در عمل ثابت کردند که خواست مردم ایران نهتنها با آرمانهای اسلامی در تعارض و تضاد نیست، بلکه اساسا این مردم هستند که به رهبری حکیمی فرزانه، پیشاپیش همه مدعیان تدین و تشرع، شعارهای اسلامی را سر دست میگیرند و به پیش میبرند. حضرت آیتالله العظمی خامنهای که شاگرد خلف این مکتب است نیز با باور به جایگاه رفیع مردم و قدرت لایتناهی مردم در پیشبرد آرمانهای اسلامی، هدایت و ولایت مردم را به گونهای به عهده گرفتند که گویی این جمله امیرالمومنین در نهجالبلاغه تجسم و عینیت یافت: «إِنَّمَا عِمَادُ الدِّیْنِ... الْعَامَّهُ مِنَ الْأُمَّهِ»؛ «مردم ستون برپایی دین هستند». در سالهای اخیر دوباره نسبت این ۲ مفهوم با یکدیگر به محل معرکه آرا تبدیل شده است، به طوری که رهبر معظم انقلاب در سخنرانی اخیرشان قسمت اعظم بیاناتشان را به این موضوع اختصاص دادند. حجتالاسلام والمسلمین دکتر «عبدالحسین خسروپناه» استاد حوزه و دانشگاه و دکتر عباسعلی رهبر استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی(ره) به بررسی ابعاد این موضوع پرداختند. همچنین «وطن امروز» در گفتوگو با حجتالاسلام دکتر محمدجواد ارسطا عضو هیأت علمی دانشگاه تهران به این موضوع پرداخت.
***
حجتالاسلام دکتر عبدالحسین خسروپناه*: سخنرانی حکیمانه رهبر معظم انقلاب بهمناسبت سیودومین سالگرد ارتحال ملکوتی حضرت امام خمینی حائز نکات پراهمیتی بود اما میتوان لب سخنان حضرت آیتالله خامنهای را بحث مهم جمهوری اسلامی دانست. موضوع جمهوریت و نسبت آن با اسلام از سالهای منتهی به انقلاب اسلامی مورد مناقشه اندیشمندان و سیاستمداران بوده است اما این بحث پرچالش در اندیشه حضرت امام خمینی حل شده است. ایشان جمهوریت و اسلامیت را ۲ مقوله جدا از هم نمیدانند و جمهوریت و مردمسالاری را موجود در بطن اسلام میدانند. همانگونه که روح و جسم انسان از یکدیگر تفکیکناپذیرند و معارف دینی ما و قرآن کریم انسان را مجموع جسم و روح او میداند و از آن به عنوان نفس یاد میکند، جمهوریت نظام و اسلامیت هم از یکدیگر تفکیکناپذیرند و کسانی که با معارف اسلامی و آموزههای دین مبین اسلام یعنی آیات کتاب خدا و سخنان اهلبیت آشنا باشند نمیتوانند مردمسالاری را از دین جدا بدانند؛ جمهوری اسلامی در مجموع یک حقیقت واحده است.
جمهوریت و اسلامیت نظام باید دوشادوش هم پیش بروند و اگر کسانی قصد کمرنگ کردن یکی از این ۲ جنبه نظام را داشته باشند به کل نظام اسلامی و انقلاب اسلامی آسیب جدی رساندهاند. متاسفانه از ابتدای انقلاب، سیاستمدارانی در جمهوری اسلامی وجود داشتند که به تضعیف یکی از این ۲ یا هر دوی این ۲ جنبه پرداختند و آسیبهای جدی به کشور و مردم زدند. همین امروز اگر شما فضای سیاسی کشور را بررسی کنید مشاهده میکنید که برخی بر ارزشهای اسلامی و پایبندی به اصول اسلام و انقلاب تاکید دارند ولی نگاهشان به مردم خیلی پررنگ نیست و مردم در دیدگاه آنها تقریبا حاشیه هستند. عدهای هم برعکس هستند، یعنی تاکید بسیاری بر مردمسالاری و جمهوریت و مردم دارند اما توجه ویژهای به ارزشهای اسلامی و انقلابی ندارند.
توده مردم ما عمدتا عضو هیچ یک از این ۲ جریان نیستند، چرا که اساسا کشور ما برخلاف بعضی از کشورهای دنیا، کشور حزبی نیست. بنده به خاطر دارم در سفری که به گوتنبرگ داشتم حتی مغازههایی را میدیدم که رسما اعلام میکردند ما طرفدار و حامی فلان حزب هستیم اما این مسائل را ما در ایران نداریم.
کسانی که دم از جمهوریت میزنند ولی اسلامیت را کمرنگ میکنند آرام آرام جمهوریت را نیز فراموش میکنند و همچنین کسانی که فقط دم از اسلامیت میزنند و کاری با جمهوریت و مردم ندارند به مرور اسلامیت آنها نیز کمرنگ میشود.
ما گروهها و طایفههایی در جهان اسلام داریم به نام طالبان و داعش و امثالهم که اعتقادشان این است که مردم هیچ نقشی در تشکیل و اداره حکومت ندارند. میگویند ما حکومت اسلامی و خلافت اسلامی تشکیل میدهیم و همه هم باید بیایند بیعت کنند و اگر بیعت نکنند کافر هستند و مهدورالدم. وظیفه مردم در نگاه این گروهها فقط بیعت است. هر کس هم با این خلافت همراهی و بیعت نکند و بخواهد مخالفت کند، مردانشان کشته و زنانشان اسیر میشوند. امروز هم قسمتهایی را تحت حکومت خود دارند، برای مثال 6 دهم افغانستان امروز تحت سیطره و حکومت طالبان است و 4 دهم آن زیر نظر دولت است. این اسلام، اسلام بیمردم است؛ اسلامی که هیچ نقشی برای مردم در حکومت دینی قائل نیست. این اسلام از نظر حضرت امام خمینی و حضرت امام خامنهای اسلام متحجر است. یک گونه دیگر اسلام هم داریم که اساسا اعتقادی به ورود دین در سیاست و امر حکومت ندارد. این نوع اسلام که انجمن حجتیه از بارزترین مصادیق آن بود، نه اعتقادی به دخالت اسلام در حکومت دارد و نه اعتقادی به دخالت و نقش مردم در مسائل سیاسی و حکومتی دارد. یک گروه دیگر هم در ایران در قرن اخیر شکل گرفت تحت عنوان روشنفکران که بنده به ضرس قاطع میگویم اینها علاوه بر عدم اعتقاد به اسلام، هیچ اعتقادی به مردم و جمهوریت هم نداشتند. این پدیده فقط هم در ایران نبود. نمونه مشخص آن را شما میتوانید در انقلاب فرانسه مشاهده کنید. حضرت آقا هم در سخنرانی اخیر خود به این نکته و انقلاب فرانسه اشاره فرمودند. انقلاب فرانسه از سال 1789 تا 1799 درگیر مبارزاتی جهت تغییر نظام سلطنتی به جمهوری دموکراتیک بود. طولی نکشید که در سال 1804 دیکتاتور خونریزی مثل ناپلئون بناپارت روی کار آمد و استبدادی راه انداخت که در تاریخ فرانسه کمنظیر بود. میدانید که روشنفکران ما الگویشان فرانسه است. در مشروطه ایران هم این موضوع اتفاق افتاد. مشروطه برای محدود کردن قدرت شاه و بسط جمهوریت و جلوگیری از استبداد و دیکتاتوری به وجود آمد. این مشروطه هم از انگلستان به ایران وارد شد و به این معنا بود که پادشاهی و سلطنت باشد ولی اداره کشور به دست مجلس و مردم باشد و در واقع اختیارات محدودی در دست پادشاه یا ملکه باشد. البته اختیارات و ثروت ملکه در انگلیس بسیار زیاد است و در تعیین نخستوزیر، ملکه تاثیر بسیار بالایی دارد. در ایران وقتی مشروطهخواهان به پیروزی و قدرت رسیدند، شیخ فضلالله نوری را به دلیل مخالفت با مشروطه اعدام کردند. شیخ فضلالله که قیام مسلحانه نکرد و اسلحه در دست نگرفت که اینها او را به شهادت رساندند. شیخ فضلالله صرفا مخالفت زبانی کرد و اشکالی که وارد کرد این بود که این مشروطه مشروعه نیست ولی آنها اعدامش کردند. تناقض رفتاری دیگر آنها این بود که هر مشروطهخواهی با مشروطهخواهان به قدرت رسیده مخالفت میکرد او را ترور و حذف فیزیکی میکردند. یکی از مشروطهخواهان سیدعبدالله بهبهانی، روحانی مشهور در تهران بود که به دستور تقیزاده ترور شد. تقیزاده کسی بود که همیشه دم از روشنفکری و آزادی و مردم و جمهوریت میزد. این گروه روشنفکران غربزده و وابسته نه تنها باوری به اسلام نداشتند بلکه حتی اعتقادی به مردم، جمهوریت، آزادی و اینگونه این شعارها نداشتند و خودشان برخلاف اینها عمل میکردند. آقای سیدجواد طباطبایی یک بار برای بنده نقل میکردند که من نقدی به آقای عبدالکریم سروش کردم و آقای سروش چنان عصبانی شد که گفت باید دهان طباطبایی را دوخت و قلمش را شکست.
آقای طباطبایی میگفت بنده به جمهوری اسلامی نقدهای فراوان کردم ولی آقای خامنهای با اینکه قدرت در دستشان بود، یک بار اینگونه با من برخورد نکردند در حالی که آقای سروش که قدرت هم ندارد، اینگونه مرا تهدید میکند.
روشنفکران عمدتا در این کشور بدین گونه عمل کردند، یعنی شعارهای آزادی و جمهوریت و دموکراسی میدهند تا به قدرت برسند، آن وقت دهان همه را میبندند و بدترین استبداد را حاکم میکنند. گروههایی هم مشابه انجمن حجتیه که قائل به عدم حضور دین در صحنه سیاست و حکومت بودند و مردم را دارای شأن حکمرانی نمیدانستند، در مقابل اسلام ناب ایستادند. حضرت امام خمینی اسلام ناب را با چه ویژگیهایی معرفی میکردند؟ میفرمودند: اسلام ناب یعنی اسلام ضداستکبار، اسلام ضدفساد و ویژهخواری، اسلام ضدتحجر، اسلام ضدالتقاط، اسلام ضداشرافیگری و در یک جمله اسلام آمریکایی.
بنده اجازه میخواهم حسنختام عرایض بنده جملهای از رهبر فقید مستضعفان و محرومان جهان باشد که ایشان جمهوریت و مردمسالاری حقیقی را به همه ما آموخت: «ما بنای بر این نداریم که یک تحمیلی به ملتمان بکنیم. و اسلام به ما اجازه نداده است که دیکتاتوری بکنیم. ما تابع آرای ملت هستیم. ملت ما هر طور رأی داد ما هم از آنها تبعیت میکنیم. ما حق نداریم. خدای تبارک و تعالی به ما حق نداده است، پیغمبر اسلام به ما حق نداده است که ما به ملتمان یک چیزی را تحمیل بکنیم. بله ممکن است گاهی وقتها ما یک تقاضایی از آنها بکنیم؛ تقاضای متواضعانه، تقاضایی که خادم یک ملت از ملت میکند».
* استاد حوزه و دانشگاه
***
یکی از موضوعات مهم در بررسی نظریه مردمسالاری دینی، بررسی نسبت جمهوریت و حق مردم در اداره حکومت با تعالیم و آموزههای اسلامی است، اینکه حق مردم در شئون مختلف حکومت از بطن فقاهت اسلامی روییده یا سوغات فرنگ است که لباس اسلامی پوشیده؟ سوالی که دکتر محمدجواد ارسطا، به آن پاسخ میدهد.
* جناب دکتر ارسطا! رهبر حکیم انقلاب در سخنرانیای که به مناسبت سالروز رحلت امام خمینی(ره) ایراد فرمودند، جمهوریت و اسلامیت را یک مفهوم در هم تنیده عنوان کردند و به فصل ممیزههای نظریه مردمسالاری دینی با دموکراسی غربی پرداختند. اگر اجازه بدهید کمی بیشتر سخنان ایشان را مورد واکاوی قرار بدهیم و برای شروع از پاسخ به این سوال آغاز کنیم که به نظر شما، مردمسالاری دینی، یک مفهوم و ایده نوپدید و حاصل جمع نظریههای نوین علوم سیاسی در لزوم حاکمیت مردم با مبانی و آموزههای دینی است؟ به عبارت دیگر، نظریه مردمسالاری دینی تلفیقی بین دموکراسی غربی و اندیشه اسلامی است یا بهکلی ترکیب مردمسالاری دینی، منبعث از متن آموزههای دینی است؟
از نظر من مردمسالاری دینی اصطلاح جدیدی است برای یک مفهوم بسیار قدیمی که از صدر اسلام مطرح بوده است. معتقدم مردمسالاری پیش از آنکه در دنیای غرب مطرح شود، در دین مطرح بوده است. حکومت مردمسالار به معنای دقیق کلمه با عناصری که حتی امروزه به صورت کامل در حکومتهای دموکرات غربی دیده نمیشود، برای نخستینبار در دین اسلام وجود داشته و سپس در کشورهای دیگر مطرح شده است. فقها و بزرگانی که در حوزه منابع دینی تلاشهای فراوانی کردهاند و انشاءالله همه آنها مأجور خواهند بود، زبانی را برای استخراج و بیان مفاهیم از کتاب و سنت به کار بردهاند که متناسب با آنچه امروزه در دنیا استخدام میشود نیست. البته فقهای ما در این زمینه مقصر نیستند، این زبانی است که طی چند دهه اخیر در دنیا رواج پیدا کرده است. بر این اساس، اگر کسی هم با منابع دینی و هم با مباحث حقوقی و علوم سیاسی آشنایی داشته باشد و در قالب همین زبان این مطالب را ارائه دهد، خیلیها ممکن است تصور کنند حرف جدیدی میزند که در کتابهای فقهی نیامده است، در حالی که اگر با تأمل و دقت، معادلسازی شود و مفاهیم فقهی در قالب زبان روز قرار گیرد، همان چیزی به دست میآید که مثلا در حوزه مباحث حکومت اسلامی از آن به «مردمسالاری دینی» تعبیر میکنیم. بنابراین معتقدم مردمسالاری دینی اصطلاح جدیدی است برای یک مفهوم بسیار قدیمی که از صدر اسلام مطرح بوده است. اینگونه نیست که مردمسالاری، صرفنظر از دین، ابتدا در غرب شکل گرفته باشد و سپس ما آن را با اسلام جمع کرده باشیم. من چنین تحلیلی ندارم. معتقدم مردمسالاری پیش از آنکه در دنیای غرب مطرح شود، در دین مطرح بوده است. من ادعا نمیکنم آنها حتما این مفاهیم را از اسلام گرفتهاند، ولی این تصور هم غلط است که ما مردمسالاری را از غرب گرفتهایم و بعد آن را با اسلام تلفیق کردهایم و چون بین آنها ناسازگاری وجود داشته است، مردمسالاری دینی را ابداع کردهایم.
ببینید! امیرالمؤمنین علیهالسلام در حدیث بسیار زیبایی میفرمایند: پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم با من عهدی بست و چنین فرمود: ای پسر ابوطالب، ولایت بر امت من از آن توست، اما در مقام تأسیس حکومت و تصدی منصب زعامت، یک شرط را باید رعایت کنی و آن این است که اگر مردم با رضایت خودشان خواستار حکومت تو شدند، تو امر زعامت آنها را در دست بگیر و اگر مردم نسبت به حکومت تو تمایلی نداشتند و خواستار حکومت تو نشدند، تو خودت را بر آنها تحمیل نکن. آنها را واگذار با آنچه در آن به سر میبرند. عبارت عربی آن این است: «وَ قَدْ کانَ رَسُولُ اللهِ، صَلَّیالله عَلَیْهِ وَ آلِهِ، عَهِدَ اِلَیَّ عَهْداً فَقالَ یَابْنَ اَبی طالِبٍ لَکَ وِلاءُ اُمَّتی، فَاِنْ وَلُوکَ فی عافِیَه وَاجْمَعُوا عَلَیْکَ بِالرِّضا فَقُمْ بِاَمْرِهِمْ وَاِنِ اخْتَلَفُوا عَلیْکَ فَدَعْهُمْ و ما هُم فیه».
روایت زیبای دیگری هم داریم که به دوران بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) مربوط است؛ در آن فاصله کوتاهی که حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها زنده بودند و حکومت از امیرالمؤمنین علیهالسلام گرفته شده بود و در دست دیگران قرار داشت، شخصی خدمت حضرت زهرا(س) آمد و عرض کرد: آیا پیامبر، امیرالمؤمنین را به عنوان خلیفه بعد از خود تعیین کرده بودند؟ حضرت زهرا سلاماللهعلیها فرمودند: وای بر تو، مگر از جریان غدیر خبر نداری؟ آن شخص گفت: خبر دارم، ولی چرا امیرالمؤمنین علیهالسلام برای گرفتن حق خودش قیام و اقدام نکرد؟ حضرت زهرا(س) جواب زیبایی میدهند که دقیقا مطابق با حدیثی است که از امیرالمؤمنین علیهالسلام نقل شده است. حضرت زهرا(س) فرمودند: پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم با علی عهدی بست و به او چنین فرمود: «یا عَلِیُّ، اَنْتَ بِمَنْزِلَه الْکَعْبَه تُؤْتی وَلاتَأْتی فَاِنْ اَتاکَ هؤُلاءِ الْقَومِ فَسَلَّمُوا لَکَ فَاقْبَلْهُ مِنْهُمْ، وَاِنْ لَمْ یَأْتُوکَ فَلا تَأْتِهِم»؛ یا علی! جایگاه تو همچون کعبه است. نزد تو میآیند و تو نزد دیگران نمیروی. اگر مردم آمدند و امر زعامت حکومت را به تو واگذار کردند، بپذیر، اما اگر نیامدند، آنها را رها کن تا خودشان متوجه شوند و بیایند. این تشبیه، خیلی تشبیه زیبایی است. ما در برخی روایات دیگر هم داریم که جایگاه امام به کعبه تشبیه شده است. کعبه زمانی جایگاه والایش در میان مردم محفوظ خواهد ماند که مردم خودشان متوجه ارزش کعبه شوند، هزینه کنند، بهسختی بیفتند و مسافتی را برای طواف خانه خدا طی کنند. جایگاه امام نیز مانند کعبه است؛ به دلیل هدفی که دارد، نباید خودش را بر مردم تحمیل کند. هدف امام عبارت است از ساختن جامعه اسلامی نمونه و این هدف با زور فراهم نمیشود. اگر امام خود را بر مردم تحمیل کند، در حالی که مردم قدر او را نمیشناسند و خواستار حکومت او نیستند، هدفی که برای آن، امامت را بر عهده گرفته است، یعنی ساختن جامعه اسلامی نمونه، هیچگاه تأمین نخواهد شد لذا نقض غرض اتفاق میافتد. یکی از دلایلی که برای لزوم تحصیل رضایت عمومی جهت تشکیل حکومت میتوان اقامه کرد، همین است.
* آقای دکتر! چه تفاوتهایی بین نظریه مردمسالاری دینی و نظریه دموکراسی غربی وجود دارد؟
یکی از ویژگیهای مردمسالاری اسلامی که در دموکراسی غربی وجود ندارد، این است که هدف دموکراسی غربی، تحصیل رضایت عمومی از هر راهی است، درحالیکه در مردمسالاری دینی، تحصیل رضایت عمومی از هر راهی مطلوبیت ندارد. در مردمسالاری دینی، الزاما مردم باید آگاه شوند به لوازم تشکیل حکومت اسلامی و چگونگی اداره آن و سختیهایی که در این مسیر وجود دارد؛ یعنی باید شفاف با مردم برخورد شود. دانستن حق مردم شمرده میشود و مردم با آگاهی کامل و نه با فریب و شعارهای غیرواقعی، به حکومت دینی رضایت میدهند. فرق دیگری که وجود دارد این است که گاهی ممکن است در جامعهای بین عوام و فرهیختگان تفاوتی در عملکرد ملاحظه شود. تاریخ نشان داده است دیکتاتورها معمولا از گرایشهای هیجانی و زودگذر عوام به نفع خودشان استفاده میکنند. مثلا در آلمان نازی و قبل از جنگ جهانی دوم که حکومت هیتلر شکل گرفت و به رایش سوم ملقب شد، طبق موازین دموکراسی غربی و لیبرال، این حکومت هیچ چیزی کم نداشت، چون کاملا بر اساس رضایت و خواست مردم بود و مردم خودشان خواسته بودند حکومتی بر مبنای ناسیونال-سوسیالیسم شکل بگیرد و یک رئیسجمهور مادامالعمر داشته باشند که از او به عنوان رهبر یاد میکردند. خودشان تمام لوازم حکومت بر مبنای نازیسم را پذیرفته بودند. بنابراین امری خلاف ضوابط لیبرال- دموکراسی، اتفاق نیفتاده بود. اما از نظر اسلامی، چنین حکومتی بههیچوجه مورد قبول نیست و مشروعیت ندارد، زیرا در آن از هیجانات و احساسات زودگذر مردم سوءاستفاده شده است. مردم وقتی رأیشان ارزشمند است که رضایت عوام و خواص با هم باشد؛ رضایت توده با رضایت خبرگان و صاحبنظران و فرهیختگان همراه باشد. دلیل این مسأله، روایاتی است که در دست داریم. به عبارت دیگر، در مردمسالاری دینی باید بین فرهیختگان و توده مردم همصدایی وجود داشته باشد، زیرا اگر این همصدایی نباشد، یعنی توده تحت تأثیر احساسات زودگذر قرار گرفتهاند و این رضایت، ریشهدار نیست. بنابراین رضایت ریشهدار در اسلام معتبر شمرده شده است که حتی امروز هم چنین چیزی را در غرب نمیتوانید بیابید. دنیای غرب بر پایه تبلیغات استوار است. امام رحمهالله میفرمودند دنیا را تبلیغات میچرخاند. این کاملا فرمایش درستی است و کتابهای فراوانی درباره تبلیغات نوشته شده است. امروزه از راههای بسیار پیچیدهای با تبلیغات، اذهان مردم را هدایت و برای آنها تصمیمسازی میکنند، در حالی که ائمه علیهمالسلام هیچگاه برای مردم تصمیمسازی نمیکردند، بلکه میخواستند آنها با رضایت خودشان، حکومت اسلامی را بپذیرند و این یکی از تفاوتهای مهم مردمسالاری دینی و دموکراسی غربی است.
***
دکتر عباسعلی رهبر*: رهبر معظم انقلاب در سالروز رحلت حضرت امام خمینی(ره) نکات مهمی را درباره مدل حکومتی اسلام مطرح کردند که قصد دارم در این فرصت به چند نکته حول محور بیانات ایشان اشاره کنم. یکی از مباحث مهمی که در عرصه جامعهشناسی سیاسی مورد توجه قرار میگیرد، نسبت مردم با نظامهای سیاسی است، اینکه مردم در اداره و تعیین سرنوشت نظامهای سیاسی، چه مقدار و چگونه نقشآفرینی میکنند؟
یکی از مدلهای مرسوم در جوامع غربی برای تعیین نسبت مردم و نظام سیاسی، نوعی از دموکراسی است که مبتنی بر ارزشهای اومانیستی و سکولاریستی است و از حیث نگاه هستیشناسانه، انسان را صرفا موجودی لذتجو ترسیم میکند که طبیعتا باید بیشترین حد ممکن از لذت را برای او فراهم کرد. البته خود غربیها در این روزگار با پی بردن به آسیبهای این مدل به سمت دوره پساسکولاریسم گام برمیدارند. در مدل لیبرالیستی دموکراسی، مردم در ظاهر صاحب حق رای و انتخاب هستند اما در حقیقت تنها مهرههای مصرفگرایی هستند که در یک فضای رسانهای و ذهنی مهندسی شده، مبتنی بر انگیزههای خودخواهانه و با رویکردی فردگرایانه دست به انتخاب میزنند.
نوع دیگری از ارتباط مردم با نظام سیاسی را در نظامهای فاشیستی و استالینیستی شاهد بودیم. مردمی که تحت سختگیرانهترین آموزشهای حزبی، شستوشوی مغزی شده بودند و صرفا ابزارهایی برای تحقق ایدههای رهبران حزب به شمار میرفتند. کارکرد آنها بیشتر هیجانی-نمایشی و تحکیمکننده دیکتاتوری حزب حاکم بود. مخالفان وضع موجود هم به دردناکترین شکل ممکن از صحنه حذف میشدند.
در چنین دنیایی، یک بارقه نویی رخ داد. اتفاق جدیدی که با ظهور امام خمینی(ره) در عرصه اندیشه سیاسی افتاد این بود که حضرت امام، دموکراسی را نه به عنوان یک مدل مبتنی بر سکولاریسم و اومانیسم، بلکه به عنوان روشی برای اداره جامعه دینی و خدامحور، آن هم منبعث از عمق متون مقدس دینی تعریف کرد. امام در نظریه سیاسی خود توانست مدلی از دموکراسی را ارائه دهد که کاملا ریشه در اندیشه دینی داشت. امام توانست با خلاقیت و نواندیشی و فهم عمیق و اجتهادی از موضوعات دینی، با محوریت ۲ مفهوم «حق» و «مسؤولیت»، جایگاه مردم در اداره نظام سیاسی را بر مبنای متون دینی تئوریزه کند.
توجه داشته باشید امام، نقش مردم در حکومت را از غرب وام نگرفته است، اینگونه نبوده که چون نقش مردم در حکومت در زمانه امام یک ارزش پذیرفته شده بوده است، امام هم این ارزش را پذیرفته است، خیر، امام این ارزش را از نص دینی برداشت کرده است بدون تاثیرپذیری از زمانه. وقتی نصوص دینی ما به صراحت مردم را نسبت به مفاسد جامعه مسؤول میداند، تحت عنوان فقهی امر به معروف و نهی از منکر، آنها را هم محق و هم مکلف در احقاق عدل و ابطال ظلم میداند، مسلما این حکم شرعی جز با مشارکت تامه مردم در تمام وجوه حکمرانی قابل اجرا نیست. امام توانست با نگاهی دقیق و اجتهادی به لوازم و نتایج احکام دینی، حضور واقعی و سرنوشتساز مردم در حکمرانی را به عنوان یک واجب شرعی از متون دینی استخراج کند. مردم در اندیشه امام، یک موضوع زینتی نیستند، بلکه متن اصلی حکمرانی هستند. در بسیاری از حکومتهای دنیا، مردم یک سالاد فرمایشی برای تزیین نظام سیاسی هستند، در حالی که امام به حقیقت به نقش اصلی مردم و صحنهگردانی اصلی مردم باور داشت.
نظریه مردمسالاری دینی، افقهای جدید دیگری را هم برای مردم ایران گشود و آن هم دولتسازی، جامعهسازی و در نهایت تمدنسازی، متکی بر یک کانتکست دینی است. از این نکته نباید غفلت کرد که نظریه مردمسالاری دینی و آنچه جمهوری اسلامی داعیهدار آن است، تنها به یک حوزه سیاسی محدود نمیماند، بلکه خود بهمثابه یک روش اجتهادی است که میتواند در تحقق جامعه و دولت و در نهایت تمدن اسلامی نیز مورد بهرهبرداری قرار بگیرد.
نظریه سیاسی امام خمینی(ره) محدود به حوزه تئوری و کتاب باقی نماند و با استقبال گسترده توده مردم مسلمان، به عنوان یک ایده مترقی دینی لباس تحقق به خود پوشید، همان چیزی که ما اکنون به عنوان مردمسالاری دینی و نظام جمهوری اسلامی با آن مواجه هستیم. نظام جمهوری اسلامی که یک نظام مردمسالار دینی است، بر اساس اندیشههای امام و رهبری، ۲ کارویژه و ماموریت دارد که من از اولی تعبیر به کارویژه عام میکنم و از دومی تعبیر به کارویژه خاص.
کارویژه عام نظام مردمسالار دینی با همه نظامهای سیاسی دنیا مشترک است. جمهوری اسلامی موظف است آزادیهای مشروع مردم را تامین کند، قسط و عدل را گسترش دهد، بیشترین رفاه ممکن را برای مردم به وجود بیاورد، زمینه کسبوکار و اشتغال مردم را فراهم کند، از محیطزیست پاسبانی کرده و به بهترین شکل ممکن بهرهوری از آن را رقم بزند، اینها مسؤولیتهایی است که مثل همه نظامهای سیاسی دیگر دنیا متوجه جمهوری اسلامی است.
با این وجود، رسالت جمهوری اسلامی به اینجا ختم نمیشود؛ جمهوری اسلامی یک سری کارویژهها هم دارد که فصل ممیز این نظام با نظامهای سیاسی دیگر است. کارویژه خاص جمهوری اسلامی، زمینهسازی برای سعادت ابدی مردم است. بسیاری از نظامهای سیاسی دنیا، مردم را یله و رها وا میگذارند تا خود بتوانند در پوشش این رهایی و هوسرانی مردمی، به منافع حزبی و سیاسی خود برسند اما جمهوری اسلامی اینگونه نیست؛ زمینهسازی برای ایجاد یک محیط سالم و مساعد برای رشد معنوی و اخلاقی جامعه را از کارویژههای خود میداند. البته توجه داشته باشید این به معنای تحمیل ارزشهای مورد پسند حکومت به مردم نیست، قرار نیست چیزی با زور و تحمیل به مردم منتقل بشود، بلکه قرار است محیط زندگی مردم برای سعادت آماده و مساعد و برای شقاوت محدود و نامساعد شود. مردم به طور طبیعی با زندگی در حکومتی که در راه حاکمیت اسلام تلاش میکند، به صورت طبیعی مسیر سعادت را طی کنند.
* استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی(ره)
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com