کمتر از 117 روز از سال جهاد اقتصادی باقی مانده است. باور کنید در یک کار عجیب، شاید هم یک ابتکار غریب، بنا داشتم «یادداشت روز» امروز «وطنامروز» را به همین جمله 10 کلمهای اختصاص دهم و دیگر هیچ ننویسم که این وجیزه کوتاه و پرآه به اندازه کافی همه چیز را با خود به همراه دارد. باید راه به سینه ماه داشت تا از دل «آقا» خبر گرفت که آیا در این 248 روز گذشته از سال جهاد اقتصادی از حضرات مسؤولان، رضایت دارند یا نه و اگر در منظر دوست و مرئای دشمن یعنی جلوی دید عموم، اعلام رضایتی میکنند، این رضایت از اعماق قلب نائب امام زمان(عج) است یا ناشی از حمایتهای بدیهی، طبیعی و همیشگی ولیفقیه از دولتمردان و سکانداران؟! اینقدرش را میفهمم که اگر بازرگان و بنیصدر هم در صندلی قدرت نشسته باشند، خمینی تا آنجا که ممکن است، باید به دولت توجه مضاعف کند تا امور مملکت پیش رود و اینقدرش را میدانم که خامنهای تا آنجا که جا داشت، حمایت کرد از دولتهای سازندگی و اصلاحات. بگذار خاطرهای پرمخاطره تعریف کنم برایت. در همه عمرم، یکبار بیشتر جناب خاتمی را از نزدیک زیارت نکردم؛ آن هم راهپیمایی 22 بهمن یکی از سالهای عصر دوم خرداد بود که آسمان میدان آزادی، برفی بود. القصه! دست پدربزرگ و مادربزرگ پیرم را گرفته بودم و 3تایی داشتیم از میدان صادقیه به پایین حرکت میکردیم که ناگهان سر و کله کتشلواریها پیدا شد یعنی که رئیسجمهور وقت آمده بود چند قدمی کنار ملت شرکت کند در راهپیمایی. جوانی 16ساله بودم آن زمان و همین که رئیسجمهور را دیدم، چندتایی از آن شعارها که شاید بهتر بود در جشن یومالله 22 بهمن، سر نمیدادم، دادم! به هر حال برای ما از همان اول هم خاتمی، از سران فتنه بود و اهل نفاق. ما عذر بزرگان را نداشتیم که چون ما بخواهند بیپروا باشند، حتی اگر مثل ما میپنداشتند. ما جوانان اهل حق بودیم و آرمانگرا. سمتی نداشتیم که مصلحتی را درک کنیم. سنی نداشتیم که امور را سبک و سنگین کنیم. خانهای نداشتیم که غم سیلاب داشته باشیم و بومی نداشتیم که بیم باد و باران و برف. خوب یادم هست در همان لحظات، پیرمردی صف محافظان را کنار زد و صورت در صورت رئیسجمهور، عکسی از جیبش بیرون آورد و نشان خاتمی داد که؛ این عکس پسر شهیدم است. به حرمت خون شهدا، جوری کاری کن که وقتی رهبر از دولت ابراز رضایت میکند، این رضایت حقیقتا از صمیم قلب «آقا» باشد. پیرمرد این را که گفت، خاتمی پیشانی این پدر شهید را بوسید و به یک«انشاءالله» بسنده کرد. مادربزرگم گفت: نمیدانم چرا اما اصلا به دلم نمینشیند این مرد. خاتمی را میگفت. نامرد بعد از این! گفت: «مردی نبود فتاده را پای زدن/گر دست فتاده را بگیری، مردی». سال 88 پای زد این نامرد بر رایفتادهها و نمک پاشید بر خون شهدا. رحم، مدارا، مروت، حکمت و مصلحت اگر نداشت عدالت این نظام، خاتمی باید به دست و پای دستگاه قضا میافتاد نه اینکه شرط بگذارد برای شرکت در انتخابات.
این همه را نوشتم تا بگویم، آری! دولتیها میتوانند بر فرق ما چماق بلند کنند که «آقا» در فلان دیدار از ما ابراز رضایت کردند، مجلسیها نیز یارایشان هست که بگردند و چیزی از تعریف در بهمان دیدار پیدا کنند. اینها که آش رای خودماناند حتی خاتمی هم میتواند ادعا کند که دوره ریاستش بر قوه مجریه از حمایت رهبر برخوردار بوده است. ادعایی که هاشمی هم به طریق اولی میتواند تکرار کند و جز خامنهای البته از خمینی هم مایه بگذارد؛ کاری که البته فقط در عالم بیداری انجامش نمیدهد و گاه پناه به عالم خواب میبرد!
هیچکس سر وجدان خویش نمیتواند کلاه بگذارد. طلیعه سال، امرمان کرد ولیامر به جهاد اقتصادی اما چه کردیم ما؟! چه کرد دولت؟! چه کرد مجلس؟! چه کرد شهرداری؟! چه کرد صدا و سیما، جز منتی که رسانه ملی بر سر ملت و ولایت گذاشت و با افتتاح شبکه بازار، شقالقمر کرد؟! نه عزیز! بنایی بر سیاهنمایی ندارم. سوال پرسیدم، لیکن سوال نپرسیدم که «آمار» نشانم بدهی، سوال پرسیدم که «کار» نشانم بدهی. سوال پرسیدم که دمی در خلوت خود- البته اگر هوادارانت بگذارند!- مداقه کنی که آیا «آقا» از تو کرسینشین در مساله جهاد اقتصادی رضایت دارد یا خیر؟! قدر مسلم، سر ملت بلند است؛ ملت از ورای سختی هدفمندی، نه نق زد و نه نقد کرد و نه ناله. حتم دارم که «آقا» آنقدر کریماند که آخر سال، اشاره غالبشان به نقاط مثبت کارنامه حضرات است، لیکن تا پایان سال 90 جز موسم زمستان و چند روزی از فصل خزان، باقی نمانده. آنان که ادعا میکنند ولی امر را عاشقانه دوست دارند و آنان که اعتقاد دارند عدم رضایت قلبی رهبر از دستاندرکاران، گناهی بزرگ است در باب جهاد اقتصادی کمتر از 117 روز وقت دارند که امشب، راس ساعت 24 میشود کمتر از 116 روز. معالاسف این نوشته را جز دوست، دشمن هم خواهد خواند. اصلا کاش قناعت میکردم به همان جمله بالا. کاش سردبیر، همه این نوشته را سانسور کند و شما را تنها بگذارد با این جمله که؛ «کمتر از 117 روز تا پایان سال جهاد اقتصادی، باقی مانده»... اما حسین، در آستانه کربلاست. گاه هست که حسین از ما به جای شمشیر زدن، کار میخواهد. اگر شهید کنیم حرف رهبر عاشوراییمان را، بهتر است به جای حسین بر خودمان بگرییم. باورم هست؛ هر قطرهای که از چشم میچکد، نامش اشک نیست. اشک، کار عاشق است. عاشق، جان میدهد برای امر مولا. جهاد اقتصادی از جنس «هل من معین» بود. آهای حضرات! کمتر از 117 روز از سال جهاد اقتصادی باقی مانده. میفهمید؟ کمتر از 117 روز! گوش این ملت و رهبرشان جز صدای تیکتیک ساعت چیز دیگری نمیشنود.
***
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com