کد خبر: ۵۵۹۸۶۵
تاریخ انتشار:
نویسنده و بازیگران سریال «پدر» مطرح کردند:

هنوز نمی دانیم آخر قصه چه می شود!

سروصدا به‌پا کرده و حتی حرف و حدیث‌های آن با چاشنی طنز به فضای مجازی هم کشیده شده است.

به گزارش بولتن نیوز، برای بررسی نقاط قوت و ضعف این مجموعه تلویزیونی، میزگردی ترتیب داد که در آن حامد عنقا طراح،‌ نویسنده و تهیه‌کننده سریال و همچنین سینا مهراد و ریحانه پارسا یعنی لیلا و حامد قصه حضور داشتند؛ در ادامه ماحصل این بحث و گفت‌وگو را می‌خوانید.

آقای عنقا، در این سریال ردپای پررنگ سریال قبلی شما یعنی‌ «تنهایی لیلا» را می‌بینیم تا جایی که حتی اسم شخصیت‌‌های اصلی هم مانند هم است.

حامد عنقا: شخصیت پسر هم در سریال تنهایی لیلا اسمش حامد بود اما یکی دو شب قبل از کلید زدن به این نتیجه رسیدیم که در مقابل کاریکاتورهای توهین‌آمیزی که در غرب برای حضرت رسول منتشر شد نام شخصیت اصلی را در ستایش ایشان محمد بگذاریم وگرنه تفاهم میان این دو سریال قرار بود بیشتر از این باشد. حتی آن موقع فکر می‌کردیم که شاید بتوانیم با همان بازیگرها ادامه دهیم. یعنی در میان تعریف غیرخطی قصه در سریال پدر و در جهان بینامتنی‌اش محمد را که یک بار در تنهایی لیلا مرده است، دوباره وارد قصه کنیم. واقعا دوست داشتیم «اسپین-آف» باشد اما اسپین-آف بودن وابسته به شخصیت‌ها و بازیگر است. مثلا ممکن است امروز که خانم پارسا با حال خوب در سریال بازی می‌کند، سال دیگر به جهت حرفه‌ای در موقعیتی باشد که دیگر پیشنهاد ما برای بازی در مجموعه را نپذیرد. ما مثل استودیوهای خارج از کشور نیستیم تا به واسطه قراردادهایی که دارند بتوانیم این کار را انجام دهیم. به هر حال دو تا از سه‌گانه‌ای که مدنظر داریم، ساخته شد و الان در حال نوشتن سناریوی سوم هستیم. نکته دیگری را که باید توضیح بدهم این است که تنهایی لیلا را هم قرار بود آقای توفیقی بسازد و ما با ایشان پیش تولید کردیم اما به واسطه قراردادی که با آقای نوروزبیگی داشتند، نتوانستند ادامه دهند و آقای لطیفی جایگزین شد.

خانم پارسا، شما تنهایی لیلا را دیده و در جریان شباهت میان این دو سریال بودید؟

ریحانه پارسا: قسمت‌هایی از آن را دیده بودم اما جلسه اول دورخوانی نمی‌دانستم که آقای عنقا «تنهایی لیلا »را نوشته‌اند.

آقای مهراد، شما چطور؟

سینا مهراد: من هم تنهایی لیلا را کامل ندیدم ولی خیلی درباره آن شنیده بودم. نمی‌دانستم آقای عنقا نویسنده آن سریال هستند و ایشان را به خاطر مجموعه قلب یخی می‌شناختم. زمان دورخوانی‌ها بود که ‌آقای عنقا به من و خانم پارسا گفتند: این یک سه گانه عشقی است.

یعنی بدون هیچ ذهنیتی وارد کار شدید.

عنقا: برای بازیگر همین خوب است.

یعنی قبل از کار شخصیتی در ذهنشان شکل نگرفته باشد؟

عنقا: بله. اوایل حتی خانم پارسا مصاحبه‌ای کردند و در آن مطرح شده بود که مینا ساداتی قبلا این نقش را بازی کرده است و گویی یک مقایسه‌ای میان این دو نفر در حال شکل گرفتن بود ولی ما گفتیم اصلا به این موضوع فکر نکنید. این دو قرار است جهان‌های متفاوتی از یکدیگر داشته باشند. اگر اسامی این شخصیت‌ها را کاملا متفاوت می‌گذاشتم اصلا امروز در این‌باره بحث نمی‌کردیم؛ اصرارم برای این شباهت‌ها این بود که فکر می‌کردم برای تماشاگر جذاب‌تر می‌شود.

چه شد که این سه‌گانه‌ها در ذهنتان شکل گرفت؟

عنقا: فکر کردم برای این‌که بتوانم ابعاد مختلف این قصه را در یک خانواده فرودست و ثروتمند نشان دهم می‌توانم از سه گانه استفاده کنم. مثلا در یکی پسر متولی امامزاده در روستا باشد و در دیگری یک پسر متدین که بچه پولدار هم هست. شاید هم به خاطر سابقه تریلوژی بازی باشد که این چند سال در سینما و تلویزیون ایران مرسوم شده است. البته این را هم بگویم، این‌گونه نبود که قصه از اول در ذهنمان کامل شکل گرفته باشد. ما هنوز هم نمی‌دانیم آخر قصه چه می‌شود؛ بارها بچه‌ها، خانم زنگنه و آقای سلطانی پرسیده‌اند که بعدش چه می‌شود و ما گفته‌ایم نمی‌دانیم.

فینال که در قسمت اول حدودا مشخص شد.

عنقا: نه. آنچه در اول کار نشان داده شد مربوط به قسمت 15 است؛ قصه اصلا از مرگ حامد شروع می‌شود.

می‌شود گفت در این سریال یک تابوشکنی و یا چیزی شبیه آن اتفاق افتاد یعنی اصرارهای یک دختر برای ازدواج با یک پسر و حتی درخواست از خانواده او؛ چیزی که خیلی در فرهنگ ما زیاد مرسوم نیست.

پارسا: به نظرم اتفاق خیلی بعیدی نیست. لیلا قبل از آن‌که حامد پیدا شود،‌ همیشه دنبال چیزی می‌گشت که در آدم‌های اطرافش پیدا نمی‌کرد ولی این را در حامد دید و دلیل تلاشش برای رسیدن به او هم همین بود. زندگی کردن در خانه حامد برای او داشتن چیزهایی بود که همیشه در پس ذهن‌، دنبالشان می‌گشت. شخصیت حامد، حاج علی و خانواده‌اش خوب مطلق هستند؛ نمی‌توان ایرادی از آنها گرفت و گفت شیشه خرده دارند؛ چیزی که عکسش در خانه لیلا اتفاق می‌افتد.

ولی در عالم واقع ما خوب و بد مطلق نداریم. آدم‌ها خوبی و بدی دارند اما گاه کفه مثبتشان بالاتر است و گاه کفه منفی‌شان.

پارسا: این‌که شما می‌گویید امکان ندارد به خاطر این است که ما این روزها نمی‌بینیم اما که بدش می‌آید؟ هر کسی از ته دل می‌خواهد خودش و طرف مقابلش صددرصد باشند. جذابیت خانواده حاج علی این است که آدم‌های روشنفکر و تحصیلکرده‌ای هستند که مذهب و دینشان را هم دارند اما دیگران را به آن اجبار نمی‌کنند.

در عالم واقع چقدر اصرار یک دختر برای ازدواج با یک پسر اتفاق می‌افتد؟

پارسا: اگر آدم عاشق شود چرا که نه؟

عنقا: بگذارید من یک نکته بگویم. به نظر من خانواده حاج‌علی هم اشتباه می‌کنند؛ بزرگ‌ترین اشتباهشان پذیرش لیلاست.

اما در قصه این اشتباه نشان داده نمی‌شود.

عنقا: می‌دانم اما بیایید از بیرون به این قضیه نگاه ‌کنیم. این خانواده بزرگ‌ترین تابوشکنی را که ممکن است انجام دهد، مرتکب شده است. درست است که ما مسیر قصه‌ را به سمتی می‌بریم که لیلا آنقدر عاشق حامد است که در او استحاله می‌شود، اما در واقعیت ممکن است لیلا بعد از سه ماه ورود به این خانواده نتواند قوانین آنها را بپذیرد و این زندگی بپاشد. اگر به طبقه دو خانواده نگاه کنیم منطقی‌ترین آدم در خواستگاری، مادر لیلاست. یک بار هم می‌شود از این زوایه نگاه کرد و گفت خانواده حاج‌علی هم طبق منطق اشتباه می‌کنند. همراهی ما با شخصیت‌های اصلی به این معنا نیست که هر کاری آنها می‌کنند درست است. حامد هم اشتباه می‌کند؛ بزرگ‌ترین اشتباهش این است که از پنجره بیرون می‌پرد. دیگر اشتباهش این است که سه سال برای شرکت در مسابقات قرآنی زحمت کشیده ولی با آنچه به زعم ما مردانگی است، باعث محرومیت خودش می‌شود. اینها اشتباه‌های منطقی است که در قصه تبدیل به اشتباه‌های شاعرانه و لحظات خوب می‌شود.

آقای مهراد، شما فکر نمی‌کنید شخصت حامد خوب مطلق است؟

مهراد: من روزی که پنج قسمت اول را خواندم فکرکردم حامد وجود خارجی ندارد و زمینی نیست. فکر می‌کنم همه رویای داشتن چنین پسر و همسری را دارند. یک جا از من پرسیدند اصلا چنین آدم‌هایی هستند؟ گفتم بله آدم‌های معتقد و مذهبی زیاد هستند ولی حامد یک فرق با بسیاری از آنها دارد؛ او دچار افراط و تفریط نمی‌شود. گفتند: پس سکانس پریدن از پنجره چی؟ گفتم: به خاطر اعتقادش نپرید؛ آن جاهایی که عقب عقب می‌رفت و می‌گفت به من دست نزنید به خاطر اعتقادش بود اما پرید چون خون به مغزش نرسید! یعنی به نظرم به خاطر مذهبی بودنش دچار این افراط نشد.

همه روی این تمایز تاکید دارند؛ حتی یک جایی مادر حامد به لیلا می‌گوید: حامد من با همه فرق دارد.

مهراد: فکر می‌کنید چه می‌شود که مردم قهرمان یک قصه مثل قیصر را دوست دارند؟ قهرمان باید کاری بکند که بقیه انجام نمی‌دهند و در حالت عادی نمی‌شود کرد. مثلا باید با سر برود توی شیشه یا از جایی بیرون بپرد تا تماشاچی خوشش بیاید و اصطلاحا حال کند. مردم حامد را به خاطر همین کارهای خاصش دوست دارند. اگر ما یک بچه مذهبی معمولی را که بارها نمونه‌اش را دیده‌ایم نشان می‌دادیم همه پس‌می‌زدند اما همین کارهای عجیب و غریب و زمینی نبودنش او را محبوب کرده است.

یک سری از کارهای حامد را به قول شما می‌توان پای زمینی نبودنش گذاشت اما مواقعی هست که او یک آدم فوق‌العاده خجالتی و غیراجتماعی تصویر می‌شود که نمی‌تواند از حق خودش دفاع کند.

عنقا: با تحلیلتان موافق نیستم. یک نریشن خیلی خوب از زبان لیلا داریم که می‌گوید آن حامدی که ما فکر می‌کردیم چقدر سر به زیر و خجالتی است این روزها با من جیغ می‌زند و انگار یک آدم دیگری شده است... . باید کاراکتر را در موقعیتش ارزیابی کنیم. حامد وقتی در کارخانه می‌خواهد با کسی معامله کند، خجالتی نیست. پس نمی‌توان رفتار او در یک جا را به همه جا تعمیم داد. او با مادرش راحت حرف می‌زند اما در مقابل آنها حجب و حیا دارد و از آن طرف برای مسعود با بازی نیما رئیسی دم محضر صدایش را هم بالا می‌برد. بهتر است این کاراکتر را با همه ابعادش ببینیم.

آقای مهراد شما برای ایفای این نقش که به قول خودتان آسمانی است، مابه‌ازایی داشتید؟

مهراد: من پسردایی دارم که در دانشگاه سوربن فرانسه معماری می‌خواند اما یکدفعه به تهران برگشت و مستقیما به قم رفت و طلبه شد. الان هم ازدواج کرده و در مشهد زندگی می‌کند. من نوع نگاه‌ کردن این شخصیت را از او گرفتم یعنی برای تکنیک بازیگری این مابه‌ازاها کمکم کردند اما از نظر شخصیتی و رفتاری کسی را نمی‌شناسم که مثل حامد باشد.

خانم پارسا، شما هم برای ایفای نقش لیلا الگویی داشتید؟

پارسا: سن و سال این شخصیت و حضور در فضای دانشگاه، موقعیتی است که خود من امروز در آن هستم و از این نظر خیلی به من نزدیک است. برای قسمت تغییر رویه زندگی‌ لیلا هم به خودم رجوع کردم چون بسیار آدم شکل‌‌پذیری هستم و شرایط به راحتی به من شکل می‌دهد. شخصیت لیلای بعد از ازدواج را هم فقط به کمک متن درآوردم.

عنقا: البته نقش‌ها از صافی ذهن بهرنگ توفیقی عبور کرده و نقش کارگردان در این مورد بسیار پررنگ است اما وقتی جزئیات هم خوب درمی‌آید به کار بازیگر برمی‌گردد و این نشان می‌دهد ریحانه و سینا برای نقش‌شان وقت گذاشته و زحمت کشیدند، چون گاهی نویسنده و کارگردان جزئیاتی را برای یک نقش تعریف می‌کنند ولی بازی بازیگر به دلشان نمی‌نشیند.

نقش شما دو نفر روی لبه پرتگاه است و اگر کمی به این طرف و آن طرف متمایل شود، با گارد مخاطب مواجه خواهد شد.

مهراد: دقیقا. جایی گفتم که قبول کردن این نقش مثل این است که در باریکه‌ای راه می‌روی که سمت راستت پرتگاه و سمت چپت قله است. یعنی یک ری‌اکشن اشتباه از حامد در قسمت‌های اول، این شخصیت و من را به طرف پرتگاه می‌کشاند. از سه‌روز قبل از فیلمبرداری داشتم از استرس می‌مردم. پلان اولی که بازی کردم همانی بود که دیر به کلاس می‌رسم و همه به من می‌خندند، آن روز آقای عنقا سرصحنه آمده بود و با آقای توفیقی ته کلاس نشسته بودند. این پلان چند‌بار تکرار شد چون احساس می‌کردم هنوز حامد را پیدا نکرده‌ام. وقتی آقای عنقا و توفیقی از برداشت آخر راضی شدند دیگر حامد را پیدا کردم و خدا را شکر می‌کنم که تا الان برایم دره نبوده است.

خانم پارسا، برای شما هم سکانسی بوده که برای بازی در آن نگرانی داشته باشید؟

پارسا: سکانس‌های لیلا بعد از تغییر ظاهرش و در دوران پختگی برایم سخت‌تر بود.

الان که بازی خودتان را می‌بینید تا چه میزان خودتان را نقد می‌کنید؟ نظر اطرافیان و مردم چطور است؟

پارسا: حتی اگر بهترین سکانس‌ها را بازی کنم باز هم به دنبال ایراد از کارم هستم. مسلماً نظر خانواده‌ درباره کارم مثبت است، اما دلم می‌خواهد به جای این‌که تحت تاثیر تعارفات قرار بگیرم، نقد کارم را از افراد حرفه‌ای که به قول معروف خاک صحنه را خورده‌اند بشنوم، چون به دنبال رشد در بازیگری هستم، نه این‌که فقط به‌به و چهچه از بازی‌ام برایم مهم باشد.

یعنی می‌خواهید نظرات واقعی را درباره بازی‌تان بشنوید؟

پارسا: بله. دقیقا. شاید برایتان جالب باشد، اما من از پیام‌های منفی که در پیجم می‌بینم بیشتر خوشحال می‌شوم تا پیام‌های مثبت، چون می‌بینم مخاطبم به لحن، نگاه و رفتارم در بازی بیشتر توجه کرده است.

عنقا: به نظرم این اتفاق خیلی خوبی است که یک دختر 19 ساله به جای این‌که درگیر تعارف شود به نقد توجه می‌کند!

پارسا: چون دلم می‌خواهد در بازیگری رشد کنم، برای همین می‌خواهم نگاهم حرفه‌ای باشد.

تصور می‌کردید در 19 سالگی چنین اتفاق بزرگی برایتان رقم بخورد و نقش اصلی یک‌سریال را بازی کنید؟

پارسا: من از 14 سالگی وارد این مسیر شدم، بنابراین چنین اتفاقی در ذهنم بعید نبود، اما نه این قدر زود! پارسال همین موقع مانتوی مدرسه تنم بود و امسال لباس بازیگری! بله. اتفاق بزرگی بود، ولی نه دور از تصوراتم!

مهراد: من از هفت سالگی وارد دنیای بازیگری شدم، اما بعد درگیر مدرسه شدم. شاید باورتان نشود اما من بازیگری را به اندازه پدر و مادرم دوست دارم! بنابراین برای رسیدن به این عشق تلاشم را همیشه کرده‌ام.

خانم پارسا خانواده شما بر خلاف آقای مهراد سینمایی نبودند، در ابتدا برای بازی‌تان مخالفت نداشتند؟

پارسا: من این مسیر را از 14 سالگی انتخاب کردم. ابتدا پدرم خیلی موافق نبود، ولی بعد از صحبت در اولین جلسه که همراهم بود با خیال راحت موافقت کرد و من بدون هیچ نگرانی کارم را شروع کردم. در واقع حضور افراد حرفه‌ای در این پروژه خیالش را راحت کرد.

آقای مهراد شما قبل از بازی چقدر از مشورت پدر و برادرتان استفاده کردید؟ گرچه هر فردی دیدگاه خودش را دارد، ولی می‌خواهم بدانم با آنها درباره کار صحبت کردید و این‌که چه نگاهی نسبت به نقشتان حامد داشته باشید؟

مهراد: نه، چون در آن دوره پدرم و برادرم نبودند و فقط از ذهنیت خودم و صحبت با آقایان عنقا و توفیقی برای ایفای نقش حامد استفاده کردم.

عنقا: (با خنده) اگر قرار بود به حرف آنها گوش کند ما مجبور بودیم بازیگرمان را تغییر بدهیم!

برخی معتقدند دیالوگ‌های این مجموعه تم دهه 60 را دارد. به عنوان مثال در سکانس شب شب ازدواج حامد و لیلا حاج‌علی خطاب به آنها می‌گوید امشب دعای هر دوی شما برآورده می‌شود، چون با ازدواج کردن نصف دیگر ایمانتان کامل شد.

عنقا: (با خنده) ما هم که دهه 80 ازدواج کردیم، چنین حرفی را شنیدیم! چنین دیالوگ‌هایی باید باشد، اگر هست که الهی شکر و اگر نیست باید دلمان به حال سیاست‌گذاری‌های فرهنگی بسوزد. نباید چنین دیالوگ‌هایی خاطره شود و ارتباطی هم به دهه 30، 40، 50، 60 و ... ندارد. این حرف به ریشه‌های خانوادگی‌مان برمی‌گردد که در بعضی خانواده‌ها پررنگ و در برخی دیگر کمرنگ یا حتی از بین رفته است. این روزها طلاق زیاد شده و باید بدانیم ازدواج برای بالا رفتن سلامت روان جامعه است. من بر خلاف شما این طور فکر نمی‌کنم که این دیالوگ‌ها برای دهه خاصی است.

از سوی دیگر ما در این سریال دور بودن از منیت شخصی را نشان می‌دهیم. در سکانسی لیلا خطاب به مادرش که ناراحت است دخترش در خانه پدرشوهرش زندگی کند، می‌گوید می‌خواهد این طور زندگی را تجربه کند تا مثل حاج علی و شریفه تا آخر عمرش به همسرش احترام بگذارد و در اینجا مادرش به او می‌گوید پس نه مثل من و پدرت و لیلا به خاطر حیا سکوت می‌کند و می‌گوید منظورش این نیست! اما مخاطب منظور لیلا را درک می‌کند. لیلا در این سکانس نشان می‌دهد برای زندگی مشترک باید منیت شخصی را کنار گذاشت. واقعیت این است که مقوله ازدواج مهم است و فقط این نیست که صفحه شناسنامه سیاه شود.

خانم پارسا نظر شما درباره این سکانس چیست، آیا لیلا به خاطر عشق این کار را می‌کند یا دلیل دیگری داشته است؟

پارسا: مهم‌ترین دلیل لیلا عشق است و این دوست داشتن به حدی غالب است که او می‌پذیرد. وقتی فردی یک نفر را خیلی دوست داشته باشد بدون شک فقط به خودش فکر نمی‌کند و به کلمه ما می‌اندیشد.

یعنی شما به عنوان یک جوان امروزی اگر چنین اتفاقی در زندگی واقعی تان بیفتد، مثل لیلای سریال پدر عمل می‌کنید؟

پارسا: اتفاقاً چندی پیش در برنامه‌ای دعوت شدم که مهمان برنامه خانمی بود مثل لیلای واقعی. به هر حال بستگی به خانواده و روحیات دو نفری دارد که می‌خواهند ازدواج کنند. به نظرم چیز عجیب و غریبی نیست، چون هیچ فضایی مثل خانواده گرم و امن نیست. گرچه تجربه‌ام در زندگی کمتر است، اما این را شنیده‌ام و خودم هم به آن اعتقاد دارم کسی که دنبال آرامش است و نه هیاهو، حتما در برخی جاها کوتاه می‌آید، چون هدف بزرگ‌تری برای خودش ترسیم کرده است.

یکی از سکانس‌های چالشی این مجموعه چادر سر کردن لیلا است و حامد وقتی در دانشگاه با این قضیه رو به رو می‌شود، خطاب به لیلا می‌گوید دلش می‌خواهد چادر انتخاب خودش باشد، نه این‌که چون می‌خواهد شبیه بقیه شود، چادر بپوشد. بازی در این سکانس مثل بودن در لبه پرتگاه بود. درباره حس‌تان به این سکانس بگویید؟

مهراد: در ابتدا قرار بود سریال پدر ماه رمضان پخش شود، به همین دلیل ما خیلی فشرده کار می‌کردیم و روزی 12 سکانس ضبط می‌شد. یادم می‌آید آن روز این صحنه به عنوان آخرین سکانس می‌خواست ضبط شود. متن تازه به دستمان رسیده بود و باید طی پنج دقیقه آن را می‌خواندیم و بعد بازی می‌کردیم. مغزم سفید بود و خیلی نگران بودم، چون دیالوگ‌مان شعاری بود. فقط به تنها چیزی که فکر کردم این بود که راحت دیالوگ‌هایم را بگویم. در چنین دیالوگ‌هایی نباید آکسون گذاشت و باید روان گفته شود و مسلما این خیلی سخت بود. بعد از پخش این سکانس نظر اهالی سینما را پرسیدم و خوشبختانه آن شب به من گفتند بهترین سکانس سریال در آن قسمت همین صحنه بود.

پارسا: من در آن صحنه برای اولین بار چادر پوشیدم و خیلی هم بلد نبودم که سر کنم، اما این خامی به من کمک کرد تا این صحنه را بازی کنم که برایم خیلی هم دوست‌داشتنی بود.

مهراد: آقای عنقا فقط یک تهیه‌کننده و نویسنده حرفه‌ای نیست، بلکه هنگام تدوین سریال هم، یک فیلمنامه جدید نوشت و برخی صحنه‌ها را حذف کرد. مثلا در ادامه این صحنه ما لیلا را در دانشگاه می‌بینیم که با چادر می‌چرخد، ولی آقای عنقا این صحنه را درآورد.

عنقا: شخصا این سکانس را خیلی دوست دارم و از تجاربم برای نگارش این صحنه استفاده کردم. من سال‌ها ژورنالیست بودم و مجموعه‌ای را مدیریت می‌کنم. به همین دلیل می‌دانم مخاطب تماشای چه لحظاتی را دوست دارد. اتفاقا بعد از هر قسمت مردم ویدئوهای مختلفی می‌فرستند و از میان 150 ویدئو، بالای 90 تای آن از صحنه‌ای بود که لیلا چادر سرش کرد. یا صحنه پریدن حامد از پنجره کاملا فکر شده بود و تعمدی این صحنه را گذاشتم. اتفاقا سینا خیلی نگران این صحنه بود، زیرا مخاطب شب اول و دوم با او حال کرده بود، اما شب سوم این اتفاق نیفتاده بود و در پیج او گفته بودند مگر خل هستی این کار را کردی! من به سینا گفتم که عجله نکند و اضطراب نداشته باشد، چون آغاز مسیر است و مطمئن باشد دوباره همان مخاطبان نظرشان عوض می‌شود و این اتفاق هم افتاد.

چرا برای انتخاب حاج علی و شریفه سراغ سلطانی و زنگنه رفتید که در سریال مادرانه نقش یک زوج شکست‌خورده را بازی کرده بودند. نگران نبودید که مردم نپذیرند؟

عنقا: نه، اصلا نگران نبودم و کاملا درباره انتخاب این دو عزیز و لیلا و حامد هم مطمئن بودم و می‌دانستم به لحاظ حسی به کاراکترهایشان غلبه خواهند کرد.

از بازی مسعود فروتن راضی بودید، چون مخاطب با دیدنش احساس می‌کند اجرا می‌کند تا بازی؟

عنقا: بله. بسیار راضی هستم و این خواسته من و بهرنگ از آقای فروتن بود، زیرا این کاراکتر قرار بود با کارهایی که انجام می‌دهد مخاطب را شگفت‌زده کند، بنابراین نیاز به چنین بازی‌ای داشتیم که به لحاظ لحن و بازی یک نوع فاصله‌گذاری دیده شود. این نوع بازی باعث می‌شد تا مخاطب حس دو رنگی را در این کاراکتر بیشتر ببیند. مسلما هر جنس بازی‌ای که شما در این سریال می‌بینید، فکر‌شده است. این اتفاق در تیتراژ هم افتاده است.

برایتان مثالی می‌زنم. در قلب یخی در چند قسمت اول شما فرخ‌نژاد را خیلی کوتاه می‌بینید، اما در تیتراژ اولین نفر است و همین برای مخاطب ایجاد تعلیق می‌کند. مگر می‌شود فرخ‌نژاد در حد یک هنرور نشان داده شود، من در ابتدا تعلیق را برای مخاطب ایجاد می‌کنم. در سریال پدر هم این کار را برای بیژن امکانیان انجام دادم، مگر می‌شود یک بازیگر گرانی مثل امکانیان فقط در چند صحنه حضور داشته باشد. مگر من دیوانه هستم این کار را انجام بدهم! شما در قسمت‌های بعدی با ابعاد این کاراکتر بیشتر آشنا می‌شوید.

در مجموع سریال پدر را در کارنامه هنری‌تان چطور می‌بینید و چه جایگاهی دارد؟

عنقا: من این کار را خیلی دوست دارم، به حدی که اگر با این کار بخواهم خداحافظی کنم، می‌گویم کارم را انجام داده‌ام. به عنوان تهیه‌کننده تلاش کردم آب در دل عوامل و بازیگران تکان نخورد و هر آنچه کارگردان از من خواست را مهیا کردم. با وجود آن‌که مشغله دولتی و غیردولتی دارم، اما بیست و چهار ساعت وقتم را برای این سریال گذاشتم و بی‌تفاوت نسبت به هیچ بخش کار نبودم، حتی هنگام تدوین مرتب بالای سر کار هستم. جزء به جزء حسم در این سریال است و عاشقانه بازیگران این سریال را دوست دارم، زیرا کاراکترهای حاج‌علی نام پدرم، شریفه نام مادرم و حامد نام خودم را یدک می‌کشند. همسرم در خانه یکی از طرفداران پر و پا قرص ریحانه پارسا است. همچنین از کار کردن با بهرنگ توفیقی منهای کارگردان بودنش که رفیق پا به پای من است لذت بردم و برایشان مرتب «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِی الْعَظِیم» می‌خوانم.

پارسا: من از این سریال درس‌های زیادی آموختم که یکی از درس‌ها، داشتن رفتار حرفه‌ای است. برای انتخاب کار بعدی‌ام عجله ندارم و ترجیح می‌دهم نقشی را انتخاب کنم که دو پله بالاتر بروم.

مهراد: مطمئن هستم تا آخر عمرم این حسی را که برای سریال پدر داشتم، تجربه نمی‌کنم، حتی اگر جایزه اسکار و سیمرغ هم بگیرم، حسم مثل این سریال نخواهد بود. به قول پدربزرگم آنچه از دل برآید بر دل نشیند. همه عوامل در این سریال حرفه‌ای بودند و من در این شش ماه آرامش داشتم و هرگز خسته نشدم.

از کودکی تا به امروز سر کارهای مختلف بودم، اما همیشه یکی با یکی دیگر قهر بوده یا داستانی وجود داشته، اما فضای سریال پدر مملو از آرامش و دلگرمی بود. انگار که به یک سفر رویایی شش ماهه رفته بودم.

منبع: جام جم آنلاین

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین