کد خبر: ۵۲۸۵۹۷
تاریخ انتشار:
نگاهی به مجموعه داستان عاشورایی «کآشوب»

کتابی از روضه‌هایی که زندگی می‌کنیم

کآشوب داستان‌های مختلفی را در خود دارد داستان روحانی جوانی که برای سخنرانی به کوره‌پزخانه‌های اطراف تهران می‌رود و با مستضعفان آن مناطق دم‌خور می‌شود.

گروه ادبیات، نشر و رسانه: همین که فهمیدم کتابی منتشر شده که درباره نسبت آدم‌ها با روضه امام حسین (ع) است، نیت کردم حتما بخوانمش. کتاب «کآشوب» مجموعه 23 روایت از آدم‌های مختلف است که درباره تجربه‌شان از حضور در مجالس عزاداری اباعبدالله (ع) گفته‌اند. 23 روایتی که هر کدام حال و هوای خودشان را دارند و داستان خودشان را تعریف می‌کنند.

کتابی از روضه‌هایی که زندگی می‌کنیم

 به گزارش بولتن نیوز به نقل از روزنامه وطن امروز، داستان‌هایی که از نسبت آدم‌های امروز با امام حسین همین عصر و زمان حرف می‌زنند. روایت‌ها همه واقعی و رئال هستند و جزئیاتی در خود دارند که همه ما آنها را در زندگی‌ و اطراف‌مان دیده‌ایم و تجربه کرده‌ایم. من شخصا بیش از دوسوم روایت‌های کتاب را دوست داشتم و گمان می‌کنم این موفقیت کمی نیست که مخاطب در مجموعه‌ای که راوی واحد ندارد، بیشتر روایت‌ها را بپسندد و به خاطر بسپارد. این یعنی نفیسه مرشدزاده، دبیر این مجموعه کار خودش را با وسواس و دقت انجام داده است؛ سختگیری‌ای که به نظر می‌رسد جواب داده است.

«کآشوب» داستان‌های مختلفی را در خود دارد. داستان روحانی جوانی که برای سخنرانی به کوره‌پزخانه‌های اطراف تهران می‌رود و با مستضعفان آن مناطق دم‌خور می‌شود. آخوندی که صادقانه از احوالات و اشتباهاتش می‌نویسد و از اقتضائات موقعیت و جایگاه اجتماعی‌ و وضع معیشتش به مثابه یک منبری تازه‌کار می‌گوید. آدمی که بعد از خواندن قصه‌اش دوست داری او را بشناسی و فراتر از یک اسم و فامیل ابتدای روایت، ببینی کیست. زن جوانی که ساکن کاناداست و داستان روضه‌ گرفتن‌های خانگی‌شان را در آن طرف دنیا تعریف می‌کند، روضه‌ها و مجالسی که از هیچ شروع می‌شوند اما به برکت اخلاص بچه شیعه‌های در غربت‌مانده‌ ساکن آمریکای شمالی کم‌کم پا می‌گیرند و شلوغ و ماندنی می‌شوند.

زن جوانی که دانشگاهی‌ است اما ته ته‌اش نسب می‌برد به مادران و زنان ایرانی که تدبیر منزل می‌فهمند و هر کدام‌شان یک پا مدیرند. برای همین، موقع خواندن این روایت، پاراگراف به پاراگراف یاد مادرت و خاطراتت از هیات‌داری‌های او می‌ا‌فتی و می‌بینی انگار فاصله و بعدی بین ایران و کانادا نیست و زن ایرانی پای روضه‌داری امام حسین(ع) که در میان باشد، یک جور جان و زندگی می‌گذارد. بین روایت‌های «کآشوب» نشانی از بزرگان و بزرگوارانی می‌بینی که پای منبرشان حال‌ها و «آن»های تکرار‌نشدنی‌ای را از سر گذرانده‌ای و مجالس‌شان ذخیره زندگی‌ات شده‌اند. روایتی که از «حاج آقا مجتبی تهرانی» می‌خوانی حالت را عوض می‌کند و بغض را می‌آورد توی گلویت.

جمله به جمله‌ مطلب را با حسرت و دریغ می‌خوانی و وقتی راوی حال و هوای مجالس مسجد بازار را ترسیم می‌کند، خاطراتت از منبرهای حاج‌‌آقا جلوی چشمت می‌آیند و می‌بینی چقدر «آقا مجتبی» را دوست داشتی. چقدر دوست داری... وقتی در روایتی دیگر شرح منبرها و روضه خواندن «آیت‌الله جوادی آملی» را می‌خوانی، حظ می‌کنی از دقت راوی در توضیح و ترسیم لحن منحصر به فرد صحبت کردن آقای جوادی و همان موقع صدا و لحن ایشان در گوشت می‌پیچد و همه اینها برای تو خیلی عزیز است. خیلی لذتبخش است... پژوهشگری از داستان سال‌ها عمر گذراندنش در حوزه مطالعه آیین‌های سوگواری اباعبدالله(ع) می‌گوید. از موقعیت پارادوکسیکالش؛ موقعیت «شیعه‌ شیعه‌پژوه». آدمی که هم گریه‌کن امام حسین(ع) است و هم باید از منظری پژوهشی، مناسک و آیین‌های عزای سیدالشهدا(ع) را بررسی کند و این، کار را سخت می‌کند و چقدر شرح حال و موقعیت او خواندنی‌ است. تا جایی که حتی روی تو به مثابه مخاطبی که گاهی با مواضع و نگاه این پژوهشگر همراه نیستی، تاثیر می‌گذارد و همدلی برمی‌انگیزد.

کتابی از روضه‌هایی که زندگی می‌کنیم

روایت این پژوهشگر از پیچ و خم مسیر کار علمی و پژوهشی‌اش را می‌خوانی و احساس می‌کنی فارغ از نتیجه کارها و تالیفاتش، حرف‌هایش در توضیح مسیری که آمده و پیچیدگی‌ها و دشواری‌های راهش به دلت می‌نشیند. مادر جوانی که دوران بارداری‌اش را با ذکر و یاد امام حسین(ع) گذرانده و حضرت به او و بچه‌‌ در بطنش این توفیق را داده که 40 روز آخر بارداری را هر روز با زیارت عاشورا بگذراند. مادری که روایت امیدش، امیدش به توجه و التفات اباعبدالله(ع) آنقدر دلنشین و آشنا و تجربه‌ شده که با خواندن جملاتش گریه‌ات می‌گیرد و می‌بینی چقدر امام حسین او شبیه امام حسین خودت است. «کآشوب» روایت‌هایی دارد از آدم‌هایی که از نسبت‌شان با اباعبدالله(ع)، از خاطرات کودکی و از روضه‌‌های خانگی‌شان حرف زده‌اند. از چیزهایی که شبیه‌شان را تو هم دیده‌ای و به یاد می‌آوری. شاید خیلی‌های دیگر هم دیده‌اند و زندگی کرده‌اند. اصلا همه مردم ایران با امام حسین(ع) و عزادرای‌اش نسبتی دارند. حال هر طبقه و قشری به نحوی؛ اما گمان نمی‌کنم در ایران کسی منقطع از این ماجرا باشد.

کتاب «کآشوب» سعی کرده این تجربیات را مکتوب کند و به همین خاطر مصداق تلاشی برای «انباشت تجربه» است. «انباشت تجربه» همان چیزی است که ما ایرانی‌ها به آن عادت نداریم. ضرورتش را درک نکرده‌ایم و به آن التفاتی نداریم. نمی‌دانیم ثبت و انباشت این تجربه‌ها چه سرمایه‌ای برای یک ملت خواهد شد. کتاب «کآشوب» البته می‌توانست با دایره بازتری از نویسندگان نوشته شود. لیست اسامی نویسندگان مجموعه را که می‌بینی، بیشتر همان‌هایی هستند که در پروژه‌های دیگر با نفیسه مرشدزاده همکاری کرده‌اند. شاید اگر ترکیب نویسندگان متنوع‌تر بود می‌توانستیم روایت‌های متفاوت‌تری را بخوانیم.

مطالبی که هم در فرم و نثر با اتمسفر کلی کتاب فرق داشته باشند هم در محتوا و عالم روایت‌ها. مثلا شاید آن موقع رنگ و بو و نشان هیات‌های انقلابی در روایت‌ها بیشتر می‌شد. نویسندگان «کآشوب» از دوستان و همکاران مرشدزاده هستند، پس طبیعی است که مثلا سلیقه و نگاه سیاسی مرشدزاده و دوستانش را در روایت‌ها به تکرار ببینیم. آنجا که حرف سال 88 می‌شود و تعریض‌ها و گاه متلک‌های سبز در گوشه و کنار داستان‌ها دیده می‌شود. خب! اشکالی ندارد اما کاش این کتاب نگاه‌ها و سلیقه‌های دیگری را هم در خود جای می‌داد.

به هر تقدیر «کآشوب» آغازی قابل قبول و موفق برای ثبت و انباشت ادبی سنت و میراث عزاداری امام حسین(ع) است. پروژه‌ای که خیلی قبل‌تر از این باید انجام می‌شد و حالا به همّت نفیسه مرشدزاده پا گرفته‌است، الحمدلله. ما می‌توانیم به جدّی‌ و فربه‌تر شدن این سنت؛ سنت انباشت و ثبت عزاداری اباعبدالله(ع) کمک کنیم. ما هرکدام‌مان می‌توانیم از نسبت‌مان با عزای امام حسین(ع) بنویسیم و تجربه‌مان را به قدر بضاعت‌مان مکتوب کنیم. ما هر کدام می‌توانیم «کآشوب» خودمان را بنویسیم.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین