کد خبر: ۴۸۱۸۲
تاریخ انتشار:

انقلاب‌هاي خاورميانه،نشانه افول آمريكا

يك انديشكده آمريكايي آورده است: قدرت روزافزون كشورها و از كاهش نفوذ آمريكا در خاورميانه در نتيجه انقلاب‌هاي اخير نشان از كاهش "تسلط آمريكا " و افول اين كشور در جهان دارد به طوري كه مردم آمريكا نيز خود بر اين مساله صحه گذاشته اند.
به گزارش فارس، انديشكده "بلفر " در مقاله اي به قلم "جوزف ناي " نوشت: زماني كه كشوري در منابع قدرت، برتر از ديگر كشورها است، از آن كشور به عنوان "كشور مسلط " ياد مي‌كنند. امروزه بسياري از صاحب‌نظران معتقدند كه قدرت روزافزون كشورهاي ديگر و از دست رفتن نفوذ آمريكا در خاورميانه در نتيجه انقلاب‌هاي اخير نشان از كاهش "تسلط آمريكا " دارد.

البته اين اصطلاح گمراه‌كننده است. اگر كشوري داراي منابع قدرت باشد؛ اين لزوماً بدين معنا نيست كه مي‌تواند به نتايج مورد نظر خود دست پيدا كند. حتي مرگ اخير اسامه بن لادن به دست نيروهاي ويژه آمريكايي هيچ مطلب خاصي را در زمينه قدرت آمريكا به اثبات نمي‌رساند.

* پس از جنگ جهاني دوم آمريكا با وجود آن كه شرايط اقتصادي و نظامي خوبي داشت؛ باز هم نتوانست به بسياري از اهداف خود دست پيدا كند

براي فهميدن دليل اين مسأله وضعيت پس از جنگ جهاني دوم را در نظر بگيريد. آمريكا بيش از يك سوم از توليد جهاني را در اختيار داشت و در زمينه سلاح‌هاي هسته‌اي نيز به طرز قابل توجهي برتر بود. با اين وجود، آمريكا نتوانست مانع "از دست رفتن " چين، "بازگشت " كمونيسم به اروپاي شرقي و بن‌بست در جنگ كره شود، جبهه آزادي ملي ويتنام را شكست دهد و يا حكومت كاسترو را در كوبا سرنگون كند.

* مطالعات نشان مي‌دهد كه تلاش‌هاي آمريكا براي تغيير در ساير كشورها از راه نظامي تنها يك پنجم و از راه تحريم اقتصادي تنها در نيمي از موارد نتيجه داده است

حتي در دوره‌اي كه ادعا مي‌شود آمريكا كشور مسلط است، مطالعات نشان مي‌دهد كه تنها يك پنجم از تلاش‌هاي آمريكا براي ايجاد تغيير در كشورهاي ديگر از طريق تهديدهاي نظامي موفقيت‌آميز بوده و تحريم‌هاي اقتصادي نيز تنها در نيمي از موارد با موفقيت مواجه شده است. بسياري بر اين عقيده‌اند كه برتري كنوني آمريكا در منابع قدرت، اين كشور را به كشوري مسلط تبديل كرده است؛ اما اين تسلط نيز مانند تسلط انگلستان از بين خواهد رفت. برخي افراد در آمريكا به شكل احساسي به اين چشم‌انداز واكنش نشان مي‌دهند؛ اما اعتقاد به اين كه آمريكا تا ابد بخشي از منابع قدرت را در اختيار خواهد داشت با گذشته تاريخ در تناقض است.

اصطلاح "سقوط " دو بعد متفاوت از قدرت را در بر مي‌گيرد: سقوط مطلق به معناي كاهش و يا از بين رفتن توانايي يك كشور در استفاده مفيد از منابع خود و سقوط نسبي به معناي غلبه منابع قدرت كشورهاي ديگر و يا غلبه استفاده مفيد آن‌ها از منابع شان.

به عنوان مثال هلند در قرن 17 از لحاظ داخلي پيشرفت كرد؛ اما با قدرت گرفتن ديگر كشورها در زمينه قدرت نسبي، شكست خورد. به عكس امپراتوري روم غربي در مقابل ديگر كشورها تسليم نشد؛ اما تسليم زوال داخلي و گروه‌هاي نامتمدن شد. روم جامعه‌اي متشكل از كشاورزان بود كه توليد اقتصادي كم و مناقشات داخلي فراوان داشت.

با وجود اين كه آمريكا مشكلاتي دارد اما نمي‌توان وضعيت آن را با سقوط مطلق امپراتوري روم مقايسه كرد. مقايسه آن با سقوط انگلستان نيز، هر چند مقايسه رايجي است، اما گمراه‌كننده است. انگلستان امپراتوري داشت كه خورشيد هيچ‌گاه در آن غروب نمي‌كرد، بر بيش از يك چهارم از انسان‌ها حكومت مي‌كرد و از برتري در دريا برخوردار بود.

ميان منابع قدرت نسبي امپراتوري بريتانيا و آمريكاي معاصر تفاوت‌هاي مهمي وجود دارد. انگلستان تا پيش از جنگ جهاني اول از نظر نيروهاي نظامي در ميان قدرت‌هاي بزرگ جهان تنها در رتبه چهارم، در توليد ناخالص داخلي در مقام چهارم و از نظر هزينه‌هاي نظامي در جايگاه سوم قرار داشت. هزينه‌هاي دفاعي انگلستان به طور متوسط برابر با 5/2 تا 4/3 درصد از توليد ناخالص داخلي اين كشور بود و حكومت بخش‌هاي بسياري از اين امپراتوري به دست نيروهاي محلي بود.

صادرات خالص سرمايه انگلستان در سال 1914 براي اين كشور بودجه اقتصادي مهمي را فراهم كرد كه بتواند از آن بهره ببرد (هر چند برخي تاريخ‌دانان معتقدند بهتر بود انگلستان اين مبلغ را در صنعت داخلي سرمايه‌گذاري مي‌كرد). امكانات تقريباً يك سوم از 6/8 ميليون نيروي انگليسي در جنگ جهاني اول توسط امپراتوري بيگانه تأمين مي‌شد.

البته با پيدايش ناسيوناليسم لندن ديگر نمي‌توانست به جاي امپراتوري بريتانيا، كه دفاع از آن وظيفه سنگين‌تري شده بود، اعلام جنگ كند. به عكس، آمريكا از سال 1865 از اقتصادي قاره‌اي برخوردار بود كه از گزند از هم پاشيدگي ناسيوناليستي در امان بود.

به علت صحبت‌هاي پراكنده در مورد امپراتوري آمريكا، آزادي در اين كشور وجود دارد كه هيچ گاه در انگلستان وجود نداشته است. در حقيقت موقعيت جغرافياي سياسي آمريكا با موقعيت امپراتوري بريتانيا بسيار متفاوت است: در حالي كه انگلستان با ظهور همسايه‌هايي مانند آلمان و روسيه مواجه بود، آمريكا از دو اقيانوس و همسايه‌هاي ضعيف بهره مي‌برد.

* اعتقاد به سقوط احتمالي آمريكا مانند چرخه‌اي در ميان مردم اين كشور از گذشته نيز وجود داشته است

با وجود اين تفاوت‌ها افراد در آمريكا يك چرخه اعتقاد به سقوط را تشكيل مي‌دهند. پدران آنان كه اين كشور را بنا كردند نگران سقوط بودند و خود را با جمهوري روم مقايسه مي‌كردند. به علاوه منفي‌نگري فرهنگي از زمان پيوريتن‌ها در آمريكا وجود داشته است.

همان طور كه چارلز ديكنز يك قرن و نيم پيش گفته است: "اگر به تك تك شهروندان، هر فرد، اعتقاد داشته باشيد، [آمريكا] همواره افسرده و همواره راكد است، همواره در بحراني نگران‌كننده به سر مي‌برد و هيچ گاه به گونه ديگري نبوده است. "

* مردم آمريكا در دوره‌هاي مختلف معتقد به فرا رسيدن سقوط آمريكا بوده‌اند. اكنون نيز بسياري از مردم اين كشور به اعتقاد گذشته خود بازگشته‌اند

اخيراً در يك نظرسنجي مشخص شد كه بخش گسترده‌اي از مردم آمريكا پس از پرتاب "اسپوتنيك " توسط شوروي در سال 1957 معتقد بودند آمريكا سقوط خواهد كرد؛ همچنين در دوره شوك اقتصادي در زمان نيكسون در دهه 1970 و همچنين پس از چندين بار كمبود بودجه رونالد ريگان در دهه 1980. در پايان اين قرن مردم معتقد بودند آمريكا در حال سقوط است؛ سپس به مدت يك قرن اعتقاد داشتند كه آمريكا تنها ابر قدرت در جهان است. اكنون نيز بسياري به اعتقاد گذشته مبني بر سقوط آمريكا بازگشته‌اند.

* "نيل فرگوسن " تاريخ‌دان دانشگاه "هاروارد " معتقد است كه اين سقوط، سقوطي "غير منتظره " و شديد است كه بيش از همه سياست‌گذاران و مردم آمريكا را نگران مي‌كند

چرخه‌هاي اعتقاد به سقوط، بيش از آن كه در مورد جابه‌جايي‌هاي اساسي در منابع قدرت به ما اطلاعات بدهند، ما را از روان‌شناسي مردم آمريكا مطلع مي‌سازند. برخي صاحب‌نظران همانند نيل فرگوسن، تاريخ‌دان دانشگاه هاروارد، معتقدند كه "بحث در مورد مراحل سقوط هدر دادن وقت است. اين سقوط، سقوطي غير منتظره و با شيب تند است كه بيش از همه سياست‌گذاران و شهروندان بايد نگران آن باشند. "

فرگوسن معتقد است كه دو برابر شدن بدهي‌هاي عمومي در قرن آينده نمي‌تواند به تنهايي قدرت آمريكا را از بين ببرد؛ اما ممكن است اعتقاد بلند مدت مردم به توانايي آمريكا در غلبه بر هر بحراني را تضعيف كند.

نظر فرگوسن در اين مورد كه آمريكا براي حفظ اعتماد بين‌المللي به اين كشور بايد بر كسري بودجه غلبه كند صحيح است؛ اما همان‌طور كه من در كتابم "آينده قدرت " نشان داده‌ام رسيدن به اين مهم در دسترس قرار دارد. آمريكا تنها يك قرن پيش، قبل از قطع ماليات‌ها توسط جورج بوش پسر، دو جنگ و بي‌ثباتي اقتصادي در نتيجه ركود، مازاد بودجه داشته است.

بنا بر مجمع جهاني اقتصاد، اقتصاد آمريكا هنوز هم از نظر رقابتي در جايگاهي نزديك به رتبه‌هاي بالا قرار دارد و نظام سياسي، با وجود بي‌نظمي‌هاي موجود در آن، به آهستگي اعمال تغييرات لازم را آغاز كرده است.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین