کد خبر: ۴۴۲۶۱۱
تاریخ انتشار:

حال و روز ناخوش ترانه سرایی از زبان محمدعلی بهمنی

ترانه به عنوان یکی از گونه های فراگیر ادبیات آهنگین در دهه های اخیر، بیم و امیدهای زیادی را از سر گذرانده و تاریک و روشن های بسیاری پیش رو دارد؛ به گونه ای که باید هم راه های تازه ای در سنگلاخ بجوید و هم خود را از گزند آسیب های قدیم و جدید در امان بدارد.
گروه ادبیات: گفت و گو با استاد محمدعلی بهمنی درباره ترانه و همه آنچه در چند دهه اخیر بر ترانه و ترانه سرایان رفته است.

حال و روز ناخوش ترانه سرایی از زبان محمدعلی بهمنی

به گزارش بولتن نیوز، ترانه به عنوان یکی از گونه های فراگیر ادبیات آهنگین در دهه های اخیر، بیم و امیدهای زیادی را از سر گذرانده و تاریک و روشن های بسیاری پیش رو دارد؛ به گونه ای که باید هم راه های تازه ای در سنگلاخ بجوید و هم خود را از گزند آسیب های قدیم و جدید در امان بدارد. یکی از مهم ترین این آسیب ها برخورد سرسری و سهل انگارانه عوامل تولید با این گونه ادبی- موسیقایی است؛ آسیبی که چندان هم تازه نیست ولی در روزگار ما با توجه به سهولت تولید قطعات موسیقایی به مدد ابزار دیجیتال، روز به روز گسترده تر و عمیق تر می شود.
 
وقتی نگاهی به پیشینه تصنیف و ترانه می اندازیم، می بینیم که هر جا با کلام قابل دفاعی در یک قطعه مواجهیم، پای کسی در میان است که ادبیات را می شناسد؛ در سایر موارد هم می بینیم که کسی به صرف این که به زبان فارسی تکلم می کرده و در ذهنش بهره ای- چه بسا حداقلی- از ریتم درونی بوده، به خود اجازه داده کلمات را با آهنگ همراه کند.
 
قابل کتمان نیست که علاوه بر چند چهره برجسته تصنیف و ترانه که همگی با ادبیات فارسی آشنایی داشته اند، شاعران هم به غنای ادبیات آهنگین کمک های زیادی کرده اند و بعضی از آن ها تا جایی در این عرصه پیش رفته اند که نمی شود در کنار عنوان شاعری شان، ذکری از ترانه سرایی نکرد. یکی از این شاعران، محمدعلی بهمنی است که چند صد قطعه موسیقایی براساس آثارش (ترانه و شعر کلاسیک) ساخته شده است. با او به گفت و گو نشستیم و از ترانه شنیدیم.

حال و روز ناخوش ترانه سرایی از زبان محمدعلی بهمنی

استاد، بد نیست از اولین تجربه های شما در ترانه شروع کنیم؛ کی و چطور بود؟

حدود سال های 39- 38 بود که آقای فریدون مشیری، به عنوان عضور، به شورای شعر و موسیقی رادیو دعوت شد و به هم پیشنهاد داد به عنوان ترانه سرا بامرکز موسیقی همکاری کنم. من به قدری به شعر مشغول و دلبسته بودم که چندان به ترانه فکر نمی کردم.

در سال هایی که از آن یاد می کنید، شما یک جوان حدودا بیست ساله بوده اید که به هر حال می تواند دوست داشته باشد آثارش همراه با موسیقی و صدای خواننده به گوش همه برسد. یکی از دلایل مهم این که به ترانه فکر نمی کردید، این نبود که شاعران نگاه خوب و جدی ای به آن نداشتند؟

این نگاه بر می گردد به همان پیشینه «تو شاعر نیست، تصنیف سازی!» این موضوع بهانه ای شده بود برای عده ای که وقتی کسی ترانه می گفت، می گفتند تو هم ترانه سرایی، شاعر نیستی؛ در حالی که به نظر من چون ترانه سرا باید رعایت های جداگانه ای انجام بدهد، کارش سخت تر است. در شعر، شاعر خودش است و مخاطبی که کار راو را دوست دارد؛ اندیشه باید و نباید دیگری ندارد اما ما در ترانه مخاطبان ناگزیری داریم که مجبوریم رعایتشان را بکنیم؛ این است که در ترانه باید پیش اندیشی کنم. ما در شعر ممکن است هیچ گونه پیش اندیشی ای نداشته باشیم ولی در ترانه باید به آهنگسازی اثر و این که چه صدایی قرار است آن را بخواند توجه داشته باشیم.

و چطور شد که بالاخره تصمیم گرفتید در کنار شاعری ترانه سرا هم باشید؟

داشتم می گفتم که آقای مشیری عضو شورا شده بود و چند باری به من پیشنهاد داده بود که با رادیو همکاری کنم. حدود سال 42 بود که من بالاخره به آقای مشیری گفتم می خواهم ترانه هم بنویسم.

آن موقع دکتر نیّرسینا رییس شورا بود؟

بله، آقای دکتر نیّرسینا، رییس و آقای مشیری یکی از اعضای شورا بودند. حالا توضیح می دهم و فکر می کنم خیلی هم باارزش است که این چیزها گفته شود. در سال 42 که ما رفتیم، هنوز همان شورایی که از اول تشکیل شده بود، با ریاست دائمی آقای دکتر نیّرسینا فعالیت می کرد.

یادتان هست سایر اعضای شورا- جز آقای مشیری- چه کسانی بودند؟

بله، یادم هست؛ شاید بیشترشان را خود شما بدانید؛ مثلا آقای معینی کرمانشاهی بود. آقای عماد خراسانی بود. آقای کریم فکور بود. آقای بیژن ترقی بود.

آقایان بدیع زاده و رهی هم در شوراها بودند؟

آقای بدیع زاده در شورای موسیقی بود که دکتر نیّرسینا بر آن شورا هم نظارت داشت اما آقای رهی هیچ وقت در شوراها نبود. بین سال های 40 تا 42 اتفاق مهمی افتاد. شورای دیگری در کنار شورای اول تشکیل شد که شامل آقای مشیری بود، آقای نادر نادرپور بود، خانم بهبهانی بود که علاوه بر حضور در شورای اول، عضو این شورا هم بود.

این دو شورا عناوین خاصی داشتند و هر دو در همان میدان ارک مستقر بودند؟

نه، عناوین خاصی نداشتند؛ هر دو هم در میدان ارک بودند. شورای دوم را هم بیشتر آقای نادرپور اداره می کرد. یکی از دلایل این که آقای مشیری به من گفت بیا ترانه بگو این بود که به دلیل غُد بودن نمی توانستم با بعضی چاپخانه ها بسازم؛ طوری هم بود که وقتی یک چاپخانه ما را اخراج می کرد، بقیه چاپخانه ها که می فهمیدند، به حرمت آن چاپخانه دیگر به ما کار نمی دادند. خلاصه من تصمیم گرفتم ترانه بنویسم.
 
حال و روز ناخوش ترانه سرایی از زبان محمدعلی بهمنی

آن موقع هنوز مجموعه مستقلی نداشتید؛ آثار دیگری از شما چاپ شده بود؟

یک نشری بود به نام پدیده. خدایش بیامرزد، آقای رمضانی، یک سری جزوه های مصور چهارگوش کوچک خارجی داشت که مربوط به کودکان بود. این ها را می خرید و به من و بقیه بچه های جوان شعر می سپرد. می گفت شما به ترجمه متن کاری نداشته باشید؛ خودش هم ترجمه نمی کرد؛ می گفت برمبنای این تصاویر کتاب، شما شعرهای کودکان بنویسید که پیوندی داشته باشد و ما بتوانیم شعر شما را کنار این تصاویر بگذاریم.

فکر می کنم منزوی هم یک تعدادی از این ها را گفت، عمران صلاحی گفت، خود من گفتم، خانم سپیده کاشانی خدابیامرز یک تعدادی گفت، علیرضا طبایی یک تعدادی گفت؛ هر کدام از ما پانزده، بیست تایی از این ها گفته بودیم. اتفاقا چون محاوره هم می گفتیم، من به ترانه نزدیک شدم. پیشنهاد مشیری هم بر مبنای همان کتاب ها بود. من این کتاب ها را می بردم به مشیری نشان می دادم و نظرش را می خواستم. می گفت خیلی خوب شده، یک جاهایی را هم کمک می کرد؛ به خاطر همین می دانست که من در فضای ترانه می توانم کار کنم و گفت بیا به شکل جدی ترانه بگو.

آن موقع چه کسانی از فضای تصنیف های کلاسیک گذشته بودند و فضاهای تازه تری را در ترانه جست و جو می کردند؟

پیش از من، از نسل دوم ترانه سرایان رادیو آقای محمدعلی شیرازی و آقای تورج نگهبان بودند. آقای نگهبان رییس سازمان صنایع دستی کشور هم بود. این ها ترانه های خوبی داشتند. بالاخره یک روز قرار شد من و آقای مشیری برویم پیش آقای نیّرسینا. من فکر می کردم حالا چون آقای مشیری معرفی کرده، تمام است. نیّرسینا برگشت گفت: «آقای مشیری! این هم با خونه شون قهر کرده؟» آقای مشیری هم طفلک اصلا نمی خواست من این را بشنوم.

دکتر نیّرسینا سوابق شعری شما را نمی شناخت؟

نه، خودش که نمی دانست، هرچه هم مشیری می گفت، دکتر می گفت این چیزها را همه درباره هم می گویند؛ تو هم که مهربانی و هی می گویی. ایشان باید برود روی یکی از ترانه ها، شعری کار کند و بیاورد و بگوید من این ترانه را گفته ام تا ما بفهمیم کارش چطور است. هر چه آقای مشیری می گفت من خاطرجمعم، شما خیالتان راحت باشد، او می گفت نه، من باید امتحان کنم.

من برگشتم گفتم آقای مشیری نمی شود آهنگ یک ترانه را به من بسپارند که به عنوان آزمون انجام بدهم؟ به دکتر نیّرسینا برخورد. گفت من دارم آزادت می گذارم که روی هر آهننگی که دوست داری کار کنی. این باید توی پرونده ات باشد. گفتم نه، فقط میخواهم خودم را محک بزنم که می توانم این کار را بکنم یا نه. این را که گفتم، کمی آرام شد و گفت که خب برو خانه روی آهنگ ترانه «اشک من هویدا شد» که آن روزها خیلی گل کرده بود یک شعر بگو.

آقای مشیری و بقیه رفتند توی اتاق جلسه. من همان جا نشستم و گفتم «مانده بر لبان من/ داغ بوسه های تو/ رفتی و به جا مانده/ آتشی به جای تو». موقعی که آّبدارچی می خواست چای ببرد، من این کاغذ را دادم و گفتم بده به آقای مشیری. یکهو دیدم دکتر نیّرسینا آمد بیرون و گفت: «تو اینجا نشستی برای چی؟» گفتم: «خب نشستم شعر را بنویسم و بدهم به آقای مشیر.» گفت: «همان را دیدم! این را از قبل گفته بودی!» گفتم: «نه، اصلا من برای همین که خودم را امتحان کنم، گفتم شما یک آهنگ کار نشده به من بدهید.» گفت: «خیلی خب! اسمت چیه؟ (و نوشت) ولی این نمی شه ها! یکی دیگه هم باید کار کنی و بیاری این جا» که من آن یکی را دیگر کار نکردم. دو روز بعد، رفتم پیش آقای مشیری و گفت کار تمام است. 

خود نیّرسینا بین اهل فن ترانه سرای مطرحی بود؟

بالاخره کارهایی داشت که بیشترش هم با خواننده ای به نام یاسمین بود.

و اولین ترانه ای که شما ساختید؟

اولین ترانه ای که من ساختم روی آهنگی از آقای انوشیروان روحانی بود.

ایشان هم تازه کار محسوب می شد؟

آقای روحانی جوان بود ولی تازه کار، نه. حتی عضو شورای تلفیق شعر و موسیقی هم بود. همان روزی که ما جدل می کردیم، آقای روحانی برای حضور در شورا آمده بود. به دکتر نیّرسینا گفت: «آقای دکتر، حالا موقعی که ما برگشتیم، یه کار میدم به ایشون که شعر بذارن» اما چون دکتر نیّرسینا گفت برو و این جا ننشین، من رفتم و دیگر آقای روحانی را ندیدم تا چند هفته بعد که ایشان را دیدم، آهنگی داد و ساختم که اتفاقا خیلی هم برای ایشان دوست داشتنی شده بود؛  خیلی تحسینم کرد. و ما دیگر سرودن ترانه را شروع کردیم.
 
حال و روز ناخوش ترانه سرایی از زبان محمدعلی بهمنی

همه کارها روی آهنگ نوشته می شد؟

بله، ترانه اصلا این طوری بود. نیّرسینا هرگز اجازه نمی داد کسی روی شعر نوشته شده ملودی بگذارد.

شما فکر می کنید آن روش درست تر بوده؟

من فکر می کنم این روش برای موسیقی ایرانی اصلا ضرورت دارد چون موقعی که موسیقی ایرانی را می سازند در آن ظرافت هایی به لحاظ فراز و نشیب هست که اگر ترانه سرا بتواند از پس آن بربیاید، خیلی دوست داشتنی است. این کلام وقتی خواننده آن را می خواند هم شیرین تر است. الان مثلا با این وزن های یکنواخت، آهنگساز بیچاره باید چکار کند؟ مگر این که آدم قدری باشد. همان ها هم مگر چند بار می توانند روی چنین کلامی کار کنند؟ من هنوز هم معتقدم برای موسیقی ایرانی باید روی ملودی ای که هست کلام گذاشته شود. البته ممکن است خیلی ها ظرافت های موسیقی را درک نکنند و نتوانند از پس کار بربیایند.

از شاعران هم نسل شما چه کسانی در فضای ترانه حضور داشتند؟

سال 42 که شورای دوم راه افتاد، ما تعدادی بودیم که با این شورا کار می کردیم. من بودم، خانم شهین حنانه بود، خانمی به نام آذر صداقت پور یا صداقت طلب بود، حسین [منزوی] بود، عمران صلاحی بود...

جلال سرفراز؟

سرفراز از شاعرانی بود که زیر بار ترانه نمی رفت. من بالاخره یک بار مجبورش کردم که «چند تا ترانه بگوم»، دو سه تا گفت. 

و بهروز رضوی؟

می دانم که بهروز آن موقع 16- 15 ترانه داشت. حالا نمی دانم بعدها هم کارکرده یا نه.

و ظاهرا یکی از کارهای جلال سرفراز هم به دلیل پرهیزهای او، توسط بهروز رضوی تحویل داده می شود و به اشتباه جاهایی هم به اسم ایشان ثبت شده؛ «اونی که می خواستی، تو غبارا گم شد...»

ترانه خیلی قشنگی است. این صحبت هایی که الان می کنم مربوط به سال 44 است. من از سال 42 مشغول شدم و کارهای زیادی ساختم. سال 42 به تشخیص آقایان نادرپور و مشیری و رویایی، قرار شد برای جوانانی که دوست داشتند ترانه بگویند و روی آن موسیقی گذاشته شود، شورایی شکل بگیرد. می گفتند خب آقای نیّرسینا اجازه نمی دهد که روی شعر، ملودی گذاشته شود ولی به هرحال عده ای دارند به این روش کار می کنند. البته دکتر نیّرسینا هم دیگر مثل قبل در شورا حاضر نمی شد و بعد هم که انتقالی گرفت و رفت.

خلاصه این ها شورای سوم را راه انداختند. یعنی در عرض دو سال، دو شورای جدید اضافه شد. در صورتی که الان شورای شعر و ترانه ما هنوز دارد با همان انرژی کار می کند. تازه کسانی مثل مرحوم استاد مشفق و... هم دیگر در شورا نیستند. چند بار هم تاکید کردیم ما به نیروهای جوان احتیاج داریم که آقایان فیض و بیابانکی و کاکایی و اهورا آمدند ولی خب تعدادی از همین ها هم به مرور رفتند. می خواهم بگویم فکر چقدر مترقی بود. آقایی رییس رادیو بود به نام جهانبانویی فکر می کنم. خیلی زود پذیرفت که شورای سوم همراه بیفتد.

این نسل سوم چه کسانی بودند؟

ریاست شورا را دادند به آقای شهیار قنبری. ما هم در آن شورا بودیم ولی بیشتر جنتی عطایی و اردلان سرفراز نقش داشتند. به همین ترتیب شوراهای موسیقی هم فرق کرده بود و چهره های تازه ای آمده بودند و نهایتا این باور شکل گرفت که روی کلام هم موسیقی گذاشته شود.

آن موقع به موازات کارهایی که در رادیو انجام می شد، کمپانی ها هم فعالیت داشتند؟

بله، خصوصا از موقعی که دیگر می شد ترانه بگوییم و روی کلام ملودی گذاشته شود بیشتر، کمپانی ها این ها را قبول داشتند.

کارهای تولیدی کمپانی ها هم نیاز به مجوز داشت؟

همه کارها باید مجوز می گرفت و کارهایی که ابتدا کلامشان نوشته می شد باید از شورای سوم مجوز می گرفتند. یکی از دلایل این که بعضی اعضای شورا در بازار بیشتر کار داشتند نیز همین بود که کارهای خودشان را تصویب می کردند. بعدا گروه بندی هم کردهب ودند که هر کسی با چه گروهی کار کند و خب آهنگسازهای خوب هم در گروه های خود اعضا بودند. مثلا بابک بیات دوست نزدیک من بود، با هم زندگی می کردیم ولی نه به خاطر این که خود او ترجیح بدهد بلکه بنا به قرارداد، فقط باید با افراد خاصی کار می کرد. اما به هر حال با تشکیل این شورا، تحول بزرگی وجود آمد که خیلی متفاوت بود منتها موسیقی ایرانی هم کارش را در حد عالی خودش انجام می داد. ترانه های خوبی که ما به یاد داریم نتیجه فعالیت همه این شوراهاست.

نسل شما به هر حال هوای ترانه را تازه کرد. این اتفاق باعث شد در آهنگسازی برای ترانه هم تغییر ایجاد شود؟ به عنوان مثال بیشتر کارهای شاخص حسین صمدی روی کارهای نسل شما ساخته شده است.

حسین صمدی از قبل هم فعالیت داشت ولی خب با من و منزوی خیلی کار مشترک دارد. یک کار زیبا هم روی شعر بسیج خلخالی ساخت؛ نامه رسان نامه من دیر شد» که کار شگفتی بود و این کار به شدت سر و صدا کرد.
 
حال و روز ناخوش ترانه سرایی از زبان محمدعلی بهمنی

کارها را هنوز خود شورا به شما تحویل می داد یا ارتباط ترانه سرا- آهنگساز مستقیم شده بود؟

نه، دیگر ارتباط ترانه سرا و آهنگساز، مستقیم بود؛ یا ترانه سرا کلامش را به آهنگساز می داد، یا آهنگساز ملودی اش را به ترانه سرا می سپرد.

خواننده هر کار هم مشخص بود؟

اصلا آن موقع رسم این بود که آهنگساز و خواننده و ترانه سرا حتی چند روزی برای یک کار با هم زندگی می کردند، چون خواننده باید همان موقع ساختن یا سرودن آهنگ یا کلام، آن را می خواند تا ببینند جای صدای او هست یا نه، به لحاظ بیانی می تواند کلام و آهنگ را اجرا کند.

تاثیر درآمدهای اقتصادی حاصل از واگذاری ترانه در رفاه اجتماعی شاعران تا چه حد بود؟

آن موقع رادیو بابت هر اثری که پخش می کرد به ترانه سرا، آهنگساز و خواننده مبلغی پرداخت می کرد؛ حتی اگر آن اثر توسط یک کمپانی تهیه و حقوق مولفان هم پرداخته شده بود. چیزی که رادیو پرداخت می کرد فقط حق پخش بود؛ شما می توانستی کارت را ببری بدهی به یک کمپانی و دستمزدی هم از آن جا بگیری. حتی پولی که خواننده ها به خاطر اجراهای عمومی شان می گرفتند، بین عوامل اثر تقسیم می شد.

جالب است، این فرهنگ درست که آن موقع رایج بوده، الان نیست و ما به شکلی پسرفت کرده ایم که از کنسرت های میلیاردی برخی خوانندگان حتی یک ریال هم به ترانه و آهنگساز نمی دهند.

بله، خوانندگان خیلی صادقانه رفتار می کردند و مبلغی که پرداخت می کردند، به نسبت چندین برابر مبلغی می شد که الان بابت واگذاری اثر پرداخت می شود؛ در حالی که رویه امروز اصلا قانونی نیست.

شما بیشتر با کدام آهنگسازها کارکردید؟

من با لشکری ها زیاد کار کردم، بیشتر از همه با حسین صمدی کارکردم، با هر کدام بین پانزده تا سی کار. با بقیه آهنگسازها هم در حدی یک، دو کار مشترک داردم.

در مجموع پیش از انقلاب چند ترانه از شما منتشر شده است؟

من صد و هشتاد و خرده ای کار دارم که قبل از انقلاب منتشر شده است.

شما در آن دوره جز ترانه سرایی کار دیگری هم می کردید؟ منظوم این است که می توانستید با درآمد ترانه سرایی زندگی تان را بگذرانید؟

بله، من حتی خرج خانواده و مادر را هم می دادم. حتی با همین پول ازدواج کردم.

اتفاقات اجتماعی سال های 56 و 57 چقدر روی ترانه شما تاثیرگذاشت؟

انقلاب که شد، من و صادق نوجوکی و فرامرز اصلانی تصمیم گرفتیم کاری بسازیم که با سایر کارها قدری متفاوت باشد؛ بنابراین فکر کردیم قطعه ای با موضوع «کار» بسازیم.

«دست تو زخمی/ دست من پینه»؛ کار زیبایی است که در آن سال ها جسته گریخته پخش می شد. مشکلی درباره اش پیش آمده بود؟

بله، مدتی بعد از انتشار این ترانه برای هر سه ما نامه ای آمد که فلان روز، فلان ساعت، بیایید همان طبقه دوم میدان ارک، اتاق شماره فلان. من گفتم خب با شما که کاری ندارند؛ قاعدتا اگر مشکلی باشد مربوط به شعر است. نهایتا هم قرار شد فقط من بروم. رفتم و رسیدم و نشستم و رفتند به آن آقایی که مسئول بود گفتند فلانی آمده. گفت سه نفرشان که آمدند بگویید بیایند. من که می دانستم آن دو نفر نمی آیند حدود نیم ساعت، چهل دقیقه که گذشت، رفتم به رییس دفتر گفتم من کار دارم و باید بروم. او هم رفت و به آن آقا گفت. آن آقا گفت بپرسید چکاره بوده است در این قطعه. رییس دفترش گفت می گوید شاعر قطعه است. مسئول گفت: «بگو بیاد تو! من همین رو کار دارم.»

از من توضیح خواست و من گفتم قصد خاصی نداشتیم؛ فقط خواستیم با توجه به نیاز کشور به سازندگی، کاری بکنیم. آدم خیلی خوبی بود و پذیرفت که وابستگی خاصی پشت این کار نبوده؛ خصوصا که این کار را با پول خودمان ضبط کرده بودیم. اما گفت که نمی تواند اجازه پخش از رادیو بدهد. من هم در همان روزها با توجه به این که چاپخانه ای در بندرعباس تاسیس کرده بودیم، قدری از رادیو فاصله گرفتم و راهی جنوب شدم.

ولی من یادم هست که این قطعه در سال های بعد پخش شد!

بله، در همان روزهایی که بندرعباس بودیم، یک روز دیدم که کلیپی روی این سرود گذاشته اند و تراکتوری دارد زمین را شخم می زند و اسم سرود هم شده «جهاد سازندگی». از آن به بعد هم بیشتر به مناسبت روز جهاد سازندگی پخش شد.

شما دیگر تا کی ترانه کار نکردید؟

البته دوستان رادیو پیگیر بودند که من از بندرعباس برگردم ولی در آن سال ها دیگر کار نکردم. د آن سال ها بابک بایت هم بنا به مسئولیت سرپرستی فضای سبز جزایر به بندرعباس آمده بود و حتی مدتی در خانه ما زندگی کرد. تا این که یکی از دوستان بابک بیات از او خواست برای انجام کارهای موسیقایی به تهران برگردد. من هم مدتی بعد از برگشتن بیات به تهران آمدم. تا این که کم کم شرکت ها شروع به کار کردند و دوباره همکاری کردیم. 

فضای جدید ترانه چه تفاوت هایی با فضای پیش از انقلاب داشت؟

کارهای من با ناصر عبداللهی جدی تر شد به تولید آلبوم رسید. در آن سال ها ترانه هایی تولید می شد که در حد تارنه های خوب پیش از انقلاب بود و آلبوم های خوبی هم منتشر می شد. از موقعی که مجوز کنسرت ها داده شد، همه چیز به هم ریخت. یعنی این تصور پیش آمد که برای کنسرت، قطعا باید شادتر باشد و این کارها که رونق گرفت، خورد توی سر کارهای خوب. کسانی پیدا شدند که ترانه های مجانی کم ارزش واگذار می کردند یا مثلا اگر دستمزد یک ترانه خوب پانصد هزار تومان بود با سی، چهل هزار تومان راضی می شدند.

وضعیت امروز ترانه را چگونه می بینید؟

من معتقدم مثل شعر خوب امروز که وجود دارد ولی عمدتا شنیده نمی شود، ترانه های خوب امروز هم وجود دارد ولی عمدتا شنیده نمی شود، این ها ترانه هایی هستند که به دلیل پیوند درونی ترانگی و شاعرانگی ارزشمندند منتها به دلیل این که الان کنسرت ها هدف اصلی هستند، بیشتر کارهای ارزشمند خوانده نمی شوند. جدیدا با توجه به اختیاراتی که از طرف مدیریت دفتر موسیقی به ما داده شده، داریم این گونه کارها را تصویب و تشویق می کنیم.

ارائه مجوز به تک قطعه ها هم پیشنهاد خود من بوده است؛ برای این که این بچه های خواننده مجبور بودند هزینه بسیاری صرف کنند و یک آلبوم تولید کنند تا بتوانند اثر مجاز داشته باشند. حتی دیگر محدودیت سه قطعه در سال هم به لطف آقای فرزاد طالبی برداشته شد. با این شکل جدید، هم خواننده و عواملش می توانند خودشان را محک بزنند و هم شرکت ها می توانند استعدادها را شناسایی کنند.

چه پیشنهادهایی برای بهتر شدن وضعیت ترانه دارید؟

یکی از این پیشنهادها تاسیس بانک ترانه است. من به دوستان ارشاد گفته ام که هر شرکتی باید برای خودش بانک ترانه داشته باشد و از تمام گوشه و کنار ایران شعر بگیرد و انتخاب کند. اساس وقتی مجوز فعالیت این شرکت ها در دست ارشاد است، چرا نظارت و انتظار کافی از آن ها نداشته باشد؟ ارشاد می تواند بگوید شرکت ها به تناسب تولید آثار ارزشمند، می تواند مجوز برگزاری کنسرت بگیرند.

در شورا چه شرایط جدیدی برای بهتر شدن شرایط انجام داده اید؟

یکی از کارهایی که انجام داده ایم این است که قبلا اگر کاری رد می شد، دیگر امکان گرفتن مجوز نداشت ولی الان متقاضی می تواند با کارشناسان دیدار داشته باشد و مشکلات کار را با مشورت و تفاهم برطرف کند. الان خود من روزهای شنبه از ساعت دوازده تا چهار در محل شورا برای این کار حضور دارم. گفته ام که هیچ کس را هم رد نکنید مگر کاری که هیچ ارزشی نداشته باشد؛ سایر موارد با قید اصلاحیه و با حضور خود متقاضی، بررسی تصویب می شود. این اصلاح را خود متقاضی هم می تواند انجام دهد. همان هایی که پشت سر ما فحش می دادند، الان موقعی که می آیند، تشکر می کنند. خیلی از کسانی که کارهای ضعیف انجام می دادند هم دارند به کارهای خوب می پردازند منتها این کارها به زمان نیاز دارد.

پیشنهاد دیگری که من به دفتر موسیقی داده ام این است که با راه اندازی بانک ترانه و انتخاب آثار برتر، در هر سال یک تا چند آلبوم، تولید و منتشر کنند. وقتی چنین کاری انجام شد، به شرکت هایی که از این دست کارها انجام می دهند هم تسهیلاتی داده شود. الان با احتمال زیادی به این هدف نزدیکیم که اتفاق بیفتد. حتی اگر خود شرکت ها بانک ترانه داشته باشند، می توانند به جای این ترانه های زشت، از آثار بهتری استفاده کنند.

البته استاد حتی اگر نخواهیم از تعبیر مافیا استفاده کنیم، نمی توانیم کتمان کنیم که اساسا در انتخاب ترانه، روابط شخصی ترانه سرا با عوامل مطرح است.

باید طوری باشد که ارشاد بر فعالیت شرکت ها نظات تخصصی داشته باشد. شرکت هایی که کارهای نازل تولید می کنند زیاد نیستند ولی با این روند، روز به روز زیادتر می شوند. ارشاد باید تصویب را به تولید کار خوب مشروط کند و به همان نسبت به شرکت ها امکان فعالیت های بیشتر بدهد.

اصلا نباید وضعیتی باشد که شاعر مجبور به انجام کاری شود که شرکت یا فلان شخص می خواهد. نکته دیگر این که چرا از ظرفیت ترانه سرایان پیشکسوت مثل استاد محمدعلی شیرازی یا خانم بهجت مخبر که آن همه ترانه های خوب دارند استفاده نشود؟
 
به نظر شما وقت آن نرسیده که بر نحوه استفاده از آثار شاعران بزرگ ایرانی در آلبوم های موسیقی هم نظارتی صورت گیرد؟

یکی از دلایل اصلی استفاده از آثار بزرگان این است که عوامل بابت استفاده از شعر آن ها هزینه ای نمی پردازند. وقتی هم به آن ها می گوییم که هدف شما از انتخاب این آثار چیست؟ می گویند ما می خواهیم از این بزرگان حمایت کنیم. به نظر من باید ساز و کاری در نظر گرفته شود که هر کس تمایل به استفاده از این آثار دارد هم هزینه متناسبی به بنیادهایی با نام همین بزرگان پرداخت کند. مثلا بنیاد حافظ، بنیاد خیام و... این هزینه هم می تواند صرف فعالیت های فرهنگی مربوط به همان بزرگان شود. 

برای تضمین برخورداری آثار از حداقل ارزش های تخصصی و فنی چه می توان کرد؟

شرایط باید به ترتیبی مدیریت شود که یک خواننده یا تهیه کننده نتواند به خاطر صرفه جویی در هزینه ها کارهای بی ارزش سی، چهل هزار تومانی انتخاب کند. اصلا قانونی بگذارند که تهیه کننده را موظف کند بابت هر ترانه، مثلا پانصد هزار تومان به حساب ارشاد واریز کند و ارشاد این مبلغ را به ترانه سرا بدهد. اگر چنین وضعیتی به شکل درست ایجاد شود و تهیه کننده مجبور باشد در حد معقول برای کلام اثر هزینه کند، دیگر سراغ کارهای کم ارزش نمی رود.

اصلا چرا انجمن صنفی ترانه سرایان نداشته باشیم و بخشی از این موارد را آن جا پیگیری و برنامه ریزی نکنیم؟ الان گایه از ترانه سرا پول هم می گیرند به این بهانه که ما باید برای بررسی اثر به شورا بدهیم. کدام شورا برای بررسی اثر پول می گیرد؟

این رویه غلط قبلا در صدا و سیما بود که بابت برری و صدور مجوز پخش هر اثر مبلغی گرفته می شد. این رویه را هم خود من برانداختم. انصاف نیست که هنرمند برود هزینه بدهد و اثر تولید کند و ما پخش کنیم و پول هم بگیریم. خود صدا و سیما اگر بخواهد این آثار را تولید کند، چقدر باید هزینه بدهد؟ خدا را شکر نهایتا مدیران مجاب شدند که این رویه غلط بوده و آن را حذف کردند. خدا را شکر این موارد را پیگیری کرده ام و نتایج خوبی هم حاصل شده است.
منبع: کرگدن

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین