کد خبر: ۴۰۵۸۳
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار:

چفیه حسین

بولتن نیوز

"حسین " آن روز چفیه برادر شهیدش "غلامرضا" را برداشت تا به میدان انقلاب برود. چیزی از درون به اونهیب می زد امروز باید آنجا باشد.معلم شان گفته بود فتنه گران به اشاره بیگانگان می خواهند دوباره آشوب بپا کنند.
به یاد خرداد سال88 افتاده بود که عده ای با شال و سربند سبز ، هرچه سبزی را آماج تهاجم و ددمنشی قرار دادند.. سبزه ها و درختان خیابانها را لگد مال کردند ، پرچمهای سبز مساجد راآتش زدند و کتیبه های سبز حسینه ها را زیر "آوارفتنه" پایمال کردند.
اما امسال حسین عهددیگری بسته بود،باخدا ، با رهبری وبا شهیدان وغلامرضا برادر شهیدش که نگذارد "نااهلان" و"نامحرمان" انقلاب را به بازیچه دست بیگانگان مبدل کنند. صدای برادرش غلامرضا درگوشش پیچید که درآخرین روزهای حیات دنیایی اش به حسین سفارش می کرد: برادرم حسین جان! توهنوز به سنی نرسیدی که بتوانم همه حرفهای دلم را به توبگویم، اما در گرماگرم نبردهای تاریخ ساز، همیشه مسیری را انتخاب کن که رهبرآگاه زمانه ات ترسیم می کندودر راهی قدم بگذار که نور ولایت بر آن روشنایی افکنده است.
زمانی در سرزمین پرافتخارایران و درفقدان مردان مرد، درکشاکش نبرد با اهریمنان فتنه جو،آرش کمانگیر، به تنهایی پرچم استقلال و آزادی این سرزمین را بر دوش کشید اما امروز هزاران آرش، پشت سررهبری ایستاده اند ویکی از آن هزاران تویی که باید دشوارترین وظیفه ها یعنی دفاع از مرزهای ایمانی وانقلابی مان را به عهده بگیری.هرگز پای از راه بیرون مگذار و تیرهای همت را به کمان ایمان بنشان و بر قلب فتنه گران پرتاب کن.
حسین آن روز به روشنی معنای حرفهای غلامرضا را درک نکرد . بیشتر دوست داشت ، برادر را بغل کند،با تسبیح خوش عطری که همیشه همراه داشت بازی کند وچفیه اش را به گردنش بیندازد.در آخرین روزی که غلامرضا به جبهه رفت ودیگر باز نگشت به مادر گفته بود: "مادر مواظب حسین باش! او وظیفه اش از انتخاب امروز من سنگینتر است." آن روز همه از این حرف تعجب کردند اما امروز حسین معنای وصیت غلامرضا را به روشنی می فهمید.


حسین در ایستگاه سوار اتوبوس راه آهن - انقلاب شد.چفیه غلامرضا دور گردنش بود و با تسبیح شاه مقصود یادگاری برادر شهید تسبیح می انداخت.صدای معلم در گوشش بود که می گفت : فتنه گران با شعارهای فریبنده آمده اند. دشمن امروز خطرناک تر از صدام است.او روبه روی تو بود ومی جنگید اما این یکی در کنارماست ، در محله ماست وممکن است در کلاس کنار تو باشد.لباسش گول زننده است.نباید فریب خورد. به راستی تشخیص صف نامحرمان ونااهلان امروز،چه دشوارترشده است.
"
حسین " به چهار راه ولیعصر رسیده بود. دخترانی را دید که نوار سبز به دور دست وسرشان بسته بودندوشعارمی دادند .شعارهایی که بوی فتنه می داد . گروهی از پسران هم پشت سرشان بودند.یک گروه به سمت پلاکارد راه پیمایی 22بهمن هجوم بردند و آن رااز داربست کندند و آتش زدند .مردم معترض به آنان اعتراض کردند.امایک جوان خواست پلاکارد را از زیرپا بردارد اما زیر دست وپای چماقداران دموکراسی له شد. حسین با دیدن این صحنه وحشیانه، ازاتوبوس پایین پرید تا به جوان کمک کند. ناگهان صدایی در جمعیت پیچید : "بچه ها بسیجی ! حمله کنید."حسین یک لحظه درمحاصره صنف فتنه قرارگرفت .چهره های بیشترآنها آشنا به نظر می آمد. از همان قماش بودند که در حمله به پایگاه بسیج ومسجد حضرت ابراهیم (ع) در سال 88 شرکت داشتند.یکی زنجیرداشت آن یک چاقو و پنج بوکس. ضربات پی در پی بر بدن حسین وارد می شد. آری ، جوانی چنین ، صرفابه خاطر داشتن چفیه توسط چماقداران آزادی آش و لاش شد.
شب زنگ تلفن به صدا درآمد.مادر حسین که نگران بود ودلشوره عجیبی داشت ، گوشی را برداشت. صدایی از آن سوی سیم پیامی داد ومادرباشنیدن پیام از هوش رفت.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۱
غیر قابل انتشار: ۱
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۵:۴۸ - ۱۳۸۹/۱۲/۰۴
0
1
حسين شهيد شد؟؟؟؟؟؟؟
رزمنده
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۰:۲۷ - ۱۳۸۹/۱۲/۲۰
0
1
سلام خداقوت
موفق باشید
التماس دعا
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین