آرمان، آفتاب یزد، ابتکار، اعتماد، افکار، اطلاعات، ایران، تفاهم، جام جم، جوان، جمهوری اسلامی، حمایت، خراسان، راه مردم، حمایت، روزان، رویش ملت، سیاست روز، شرق، شهروند، قانون، قدس، کیهان، مردم سالاری، وطن امروز و همشهری روزنامه هایی هستند که روزانه به آنها پرداخته و سعی می کنیم گلچینی از بهترین های آنها را در یک سبد فرهنگی به خدمت شما عرضه کنیم.
گروه فرهنگی: امروزه رسانهای نیست که فعالیت داشته باشد و به مقولات فرهنگی توجهی نکند. چه اینکه فرهنگ و رسانه دو روی یک سکه بوده و اصلاً نمیتوان دم از کار رسانه ای زد ولی مقولات فرهنگی را نادیده گرفت. در این شرایط، یکی از مهمترین رسانههایی که از قدیم الایام و به طور مدام، موضوعات فرهنگی را مورد بررسی قرار داده است، روزنامهها بودند. تا جایی که بعید است تا امروز روزنامه منتشر شده باشد که هیچ بهره ای از فرهنگ نبرده باشد.
به گزارش بولتن نیوز، در روزگار ما نیز روزنامه های موجود با گرایشات سیاسی و فکری گوناگون، دست به این کار زده و در قالبهای مختلف، به مسائل فرهنگی می پردازند. اما نکته اینجاست که این همه تولیدات فرهنگی منتشر شده در روزنامهها برای دیده شدن پا به این جهان گذاشته اند. به عبارت دیگر، مطلبی که دیده نشود گویی اصلاً تولید نشده است. اما آیا با حجم انبوه سایتها و مجلات و روزنامهها و رسانههای مختلف دیگری که وجود دارد، میتوان به همه آنها پرداخت و مطالب شان را از نظر گذراند؟ جواب معلوم است …
* * *
ابتکار/پیشنهاد معصومه ابتکار به یک هنرمند
رئیس سازمان حفاظت محیط زیست در بازدید از نمایشگاه «طلای آبی» به علی فرامرزی پیشنهاد کرد که آثار خود با موضوع آب و کویر را در سراسر ایران بهنمایش بگذارد.
به گزارش ایسنا، معصومه ابتکار در بازدید از نمایشگاه «طلای آبی» با علی فرامرزی، هنرمند نقاش درباره به نمایش گذاشتن آثار دورهی «هجوم» این هنرمند که به مسائل آب و کویر میپردازد، گفتوگو کرد. ابتکار از این هنرمند خواست با همکاری سازمان محیط زیست این آثار را در سراسر ایران بهنمایش بگذارد. فرامرزی نیز اظهار کرد: سال گذشته چنین اقدامی صورت گرفت، اما در آخرین مراحل، هم مرکز هنرهای تجسمی وزارت ارشاد و هم سازمان محیط زیست بهدلیل نبود بودجه از همکاری سر باز زدند. اولین اثر به فروش رسیده در این نمایشگاه تابلوی «هجوم کویری» بود. آثار این هنرمند از قانون کپیرایت بینالمللی برخوردارند.
نمایشگاه «طلای آبی» سوم اردیبهشتماه در گالری «اعتماد» افتتاح شد. در این نمایشگاه گروهی آثاری از هنرمندانی مانند محسن وزیریمقدم، آیدین آغداشلو، علی فرامرزی، خسرو حسنزاده و ... بهنمایش درآمده است. در این نمایشگاه آثار ۷۳ هنرمند بهنمایش گذاشته شده و آثار ۴۲ هنرمند دیگر نیز در سایت گالری بهنمایش درآمده است. این نمایشگاه تا ۲۱ اردیبهشت ادامه دارد. گالری «اعتماد» در نیاوران، میدان یاسر، خیابان یاسر، خیابان موسوی، خیابان بوکان، دوراهی سمت راست، پلاک ۴ واقع است.
ابتکار/45 نویسنده و ناشر روسیه در نمایشگاه کتاب تهران
امیرمسعود شهرامنیا، قائم مقام و معاون اجرایی بیستونهمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران از حضور 45 نفر از نویسندگان، ناشران و مسئولان مربوط به حوزه نشر روسیه در این نمایشگاه خبر داد.
به گزارش «ابتکار»، شهرامنیا با اشاره به میهمانانی که از کشور روسیه در نمایشگاه کتاب تهران حضور دارند گفت: 15 نویسنده روس در این فهرست قرار دارند که هم اکنون کار صدور روادید و محل اقامت آن ها در جریان است. همچنین در این هیات رئیس کتابفروشی بیبلو گلوبوس، رئیس بنیاد کتاب و تعدادی از مسئولان فرهنگی روسیه حضور خواهند داشت. البته احتمال حضور وزیر فرهنگ روسیه نیز وجود دارد که هنوز قطعی نشده است. وی درباره فضای اختصاص یافته به میهمان ویژه این دوره از نمایشگاه گفت: فضای نمایشگاهی مناسب و برگزاری نشست ها در حاشیه و بخش دانشگاهی بیست و نهمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران برای روسیه پیش بینی شده است. با مکاتبات و هماهنگی های انجام شده برنامه های میهمان ویژه به مشخص شده است و در حدود 300 مترمربع به غرفه کشور روسیه در این دوره از نمایشگاه کتاب اختصاص داده شده است. البته روسیه در همان ایام تعدادی برنامه در بیرون از نمایشگاه نیز خواهد داشت و این برنامهها صرفا محدود به نمایشگاه کتاب نیست و شامل همکاری با نهادها و مراکز فرهنگی، نمایش فیلم و ... می شود. بیست و نهمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران با شعار«فردا برای خواندن دیر است...» از 15 تا 25 اردیبهشت در مجموعه نمایشگاهی شهرآفتاب برگزار
می شود.
مجموعه شهر آفتاب در اتوبان خلیج فارس، روبه روی حرم مطهر امام خمینی (ره) قرار دارد.
اعتماد/پانتهآ پناهيها در گفتوگو با « اعتماد»: تئاتر را براي زندگي كردن دوست دارم/ «ننهآقا»، نقشي متفاوت
گفتوگو از شيما بيگدلي
شايد در نخستين صحنههايي كه از «نفس» ميبينيد، باورتان نشود پيرزن بداخلاق و غرغروي شصت و هفت، هشت ساله «نفس»، پانتهآ پناهيهاي مهربان و دوستداشتني است كه ٣٠ سال از نقش خود كوچكتر است. هر بازيگر كاربلدي ميداند بازي در اينچنين نقشهايي جرات و البته قدرت ريسك بالا ميخواهد و پناهيها بازي در چنين نقشي را قبول كرده تا به گفته خودش به نكات جالب و قابل كشف در هنر بازيگري دست يابد.
پانتهآ پناهيها نقش «ننهآقا» را عجيبترين و دور از ذهنترين نقشي ميداند كه تا به حال بازي كرده است. براي توصيف نقشآفريني اين بازيگر در فيلم «نفس» ميتوان به نقطه نظر هوشنگ گلمكاني، منتقد سينماي ايران و نقدي كه پس از جشنواره فيلم فجر نوشت، رجوع كرد. گلمكاني در بخشي از نظر خود اينچنين گفته بود كه «در همان نخستين سكانس، پيرزن روستايي پرده را تسخير ميكند. يك پيرزن بهشدت آشنا و باورپذير، فارغ از جلوهگريهاي نمايشي مصنوعي.»
پانتهآ پناهيها اين روزها با فيلم «نفس» به كارگرداني نرگس آبيار در جشنواره جهاني فيلم فجر حضور دارد. با اين بازيگر درباره جزييات نقش «ننه آقا» در اين فيلم سينمايي به گفتوگو نشستيم.
***
در فاصله بين بازي در فيلمهاي «مواجهه» و «آن مرد را نكشيد» تا بازي در فيلم «خانوم» تينا پاكروان حدود ١٠ سال در سينما بازي نكرديد. دليل حضور نداشتن در طول اين سالها در سينما چه بود؟
واقعيت اين است كه از بازي در تئاتر لذت ميبردم و دلم نميخواست به سينما بيايم. از دنياي بازيگري سينما لذت نميبردم و از داستانهايي كه پيرامون هنر بازيگري در سينما وجود داشت نيز خوشم نميآمد. زماني كه تازه وارد تئاتر شده بودم، پيشنهاد بازي در سينما به من داده شد. اما من خواستم كه اجازه دهند به جاي بازي منشي صحنه شوم ولي در نهايت يك نقش هم بازي كردم. به اين ترتيب بازي در فيلم «مواجهه» در كنار كار منشي صحنه بودنم اتفاق افتاد. بعد از اين فيلم در سال ٧٩ در فيلم
«آن مرد را نكشيد» رفتم اما بعدها توقيف شد. همانجا بود كه تصميم گرفتم ديگر بازيگري سينما نكنم و همزمان با بازي در تئاتر، پشت صحنه سينما بمانم. تا اينكه همكاري و دوستي دلنشيني بين من و تينا پاكروان سر فيلم «وقتي همه خوابيم» بهرام بيضايي شكل گرفت. بعد از آن تينا به من گفت من نقشي برايت در فيلم خودم نوشتهام و تو بايد آن را بازي كني و من هم قبول كردم.
در واقع با فيلم «خانوم» به كارگرداني تينا پاكروان به بازي برگشتيد و آغاز موفقيتهاي بعدي خود در عرصه بازيگري در سينما را به نوعي كليد زديد.
همين طور است. بعد از به پايان رسيدن بخش اول «سرزمين كهن» ساخته كمال تبريزي، حرفه منشي صحنه در سينما را كنار گذاشتم و تئاتر را جدي دنبال كردم. در همين زمان بود كه با كيارش اسديزاده آشنا شدم و گفت كه فيلمنامه «گس» را نوشته و نقشي براي من نيز در نظر گرفته است و تاكيد كرد كه اگر كمك نكنم، نميتواند فيلم را بسازد. خلاصه با اصرار زياد و البته توجه به اين موضوع كه قرار بود صابر ابر نقش مقابل مرا را بازي كند، قبول كردم. در واقع بازي در اين دو فيلم به شكل حرفهاي براي من اتفاق نيفتاد و به واسطه دوستي با عوامل، كاملا دلي كار كردم.
براي هر دوي آنها هم جايزههايي گرفتيد؟
بله. «گس» در ونيز جايزه مجموع بازيگران را گرفت و در جشنواره فجر در بخش فيلم اوليها براي فيلم «خانوم» جايزه ويژهاي به من و امير جديدي داده شد.
در صحبتهاي خود اشاره كرديد بازي در سينما را از ابتدا خيلي دلي شروع كرديد. حال سوال اين است كه از چه زماني بازيگري سينما را به عنوان يك حرفه جدي دنبال كرديد؟
بعد از «گس»، كاوه سجادي حسيني از نقش زني كر و لال در فيلم جديدش «بوفالو» به من گفت و من هم براي بازي رفتم. البته بخش عمدهاي از نقش در تدوين از دست رفت اما تجربه جالبي براي من بود. از آن فيلم به بعد ماجراي بازيگري به عنوان شغل جديتر شد و حس كردم در كنار بازيگري به عنوان يك شغل، ميتوان از كار در سينما هم لذت برد.
در ادامه هم بازي در فيلم «من ديهگو مارادونا هستم»، سريال «شهرزاد» و فيلم «آاادت نميكنيم» را تجربه كرديد تا اينكه در نهايت به فيلم سينمايي «نفس» رسيديد. اينطور نيست؟
بله، دقيقا همين مسير را طي كردم.
در ادامه اين مسير از آشنايي خود با نرگس آبيار بگوييد و توضيح دهيد كه چرا براي بازي در نقش «ننه آقا» انتخاب شديد؛ در حالي كه از اين نقش ٣٠ سالي كوچكتر بوديد؟
روزبه سجادي حسيني، دستيار كارگردان، در جريان بازي من در فيلم «بوفالو» بود و من را به نرگس آبيار پيشنهاد داد. كارگردان هم معتقد بود حضور بازيگر همسن و سال «ننه آقا» در اين پروژه با وجود شرايط سخت كاري انتخاب اشتباهي است و نياز به بازيگر پرانرژيتري دارد.
پذيرفتن چنين نقشي سخت و البته جرات ميخواست. از انجام چنين ريسكي در حرفه بازيگري نترسيديد؟
به عنوان كسي كه سالها در پشت صحنه كار كردهام، دقت و وسواس زيادي داشتم و ميدانستم بازي در اين نقش خيلي ريسك دارد. اما نترسيدم فقط كنجكاو بودم و جالب بود كه ببينم از پس كار برميآيم يا خير.
برداشت اوليه شما از نقش چه بود؟
«ننه آقا» به علت سن بالا و بومي بودن كاراكتر از من بسيار دور بود و همين موضوع در آغاز مرا هيجانزده كرده بود. از ابتدا به خانم آبيار هم گفتم از تمرين نميترسم. تمرين كنيم و ببينيم اين لحن و كلامي كه شما ميخواهيد در لهجهام وجود دارد يا نه و قرار شد بعد از اين مرحله قرار تست گريم بگذاريم.
مجموع تمرينها با خانم آبيار چقدر طول كشيد و تا چه حد موثر بود؟
براي رسيدن به نقش هم با خانم آبيار تمرين ميكردم و هم با افراد زيادي همتيپ نقش آشنا شدم. بسياري از افراد را ميديدم، صداي آنها را گوش ميدادم و تازه بعد از يك هفته از فيلمبرداري كه تغييرات زيادي در گريم و بازي به وجود آمد، به اين نتيجه رسيديم كه ادامه دهيم.
در طول بازي براي شما پيش آمده بود كه بگوييد اي كاش صحنهاي را به گونه ديگري بازي ميكرديد؟
حتما پيش آمده. پيش از بازي در نقش «ننه آقا» در تئاتر، اتود كاراكترهايي كه سن بيشتر از خود بازيگر داشتند، ميزدم. اما متوجه شدهام اين قبيل نقشها نياز به تمركز دارد. بعضي جاها سر فيلمبرداري به دليل شلوغي صحنه، تمركز خود را از دست ميدادم و الان كه فيلم را ميبينم، ميگويم اي كاش فلان جا را اين طور بازي نميكردم.
وقتي نخستين بار خودتان را در فيلم ديديد، انتظارتان از نقش همان بود كه داشتيد؟
بازخورد بدي از نقش تا به حال نشنيدهام و نديدهام اما خودم هنوز وقتي خودم را در فيلم ميبينم تا حدي از ديدنش خجالت ميكشم.
خجالت چرا؟
نميدانم. من هميشه از نقشي كه بازي ميكنم، خجالت ميكشم و وقتي بازي خودم را ميبينم به نظرم از همه بدتر هستم. به اين معروفم كه بعد از تئاترهايم هميشه گم ميشوم. مگر اتفاق خاصي بيفتد و مثلا ٣٠ اجرا رفته باشم تا من كمكم پيدا شوم. در سينما هم اساسا با شنيدن صدا و تصوير خودم اذيت ميشوم. حال عجيبي است و وقتي خودم را روي پرده ميبينم، از خجالت در صندلي فرو ميروم!
دليلش چيست؟
اساسا شخصيتي تا اين اندازه برونگرا ندارم. پس آنچه بر پرده يا صحنه از خودم به عنوان بازيگر ميبينم با من واقعي، كاملا متفاوت است. در عين حال اصلا حتي هنوز نميدانم كه بازيگر خوبي هستم يا نه. فقط تلاش ميكنم آنچه به من سپرده شده، با تمام توان انجام دهم و به دليل سالها تجربهام در حرفه منشي صحنه، هنگام بازي دقت زيادي در بازيگري دارم و نكات اشتباه خيلي سريع براي من جلبتوجه ميكند.
آيا الگويي براي رسيدن به كاراكتر «ننه آقا» داشتيد؟ يا چه تمهيداتي براي نزديك شدن به نقش انجام ميداديد؟
خانم آبيار خانمي را ميشناخت كه شبيه نقش بود. كاملا به شخصيت او اشراف داشت و ميدانست چه رفتارهايي دارد. آن الگوي بخصوص را من هيچوقت از نزديك نديدم اما با كمكهاي خانم آبيار با كاراكتر مورد نظر آشنا شدم و سعي كردم نقش را به او شبيه كنم. البته در لهجه الگوهايي داشتم كه از نزديك ميديدمشان، به لهجههاي قميشان دقت ميكردم و تكهكلامهاي خاص را برميداشتم.
به فيزيك انتخاب شده براي نقشتان چگونه رسيديد و تئاتر در اين مسير تا
چه حد موثر بود؟
قطعا تئاتر براي رسيدن به اين نقش، تاثيرگذار بوده است. همان روزهاي اول من سه مدل راه رفتن يك پيرزن از خودم به خانم آبيار نشان دادم. چون الگوي راه رفتن و حالت پا را هرگونه كه انتخاب كني به بقيه بدنت هم شكل ميدهد. كارگردان هم يكي از آنها را انتخاب كرد. در ابتدا تصوير من از يك پيرزن، كسي به اين فرزي نبود. زمان فيلمبرداري و اوقات بيكاري در يزد با همان تيپ «ننهآقا»، به دور و بر ميرفتم و خانمهاي پيري را ميديدم كه در باغها كار ميكردند و فرز بودند و تند و چابك. چيزهاي زيادي را از آنها ديدم و ياد گرفتم و در كل ذهنيتم نسبت به نقش تغيير كرد.
ارتباط با چهار تا بچه شيطان و بازيگوش كه بيشترين بازي را با آنها داشتيد، چگونه شكل گرفت؟
وقني وارد كار شدم، خانم آبيار به من گفت با بچهها جدي باش و بگذار تو را با گريم و لباس ببينند و به عنوان «ننهآقا» باورت كنند. روزهاي اول ارتباطم با آنها تنها در دورخوانيها بود آن هم با لهجه. پس از دورخوانيها هم سعي ميكردم سريع از محيط خارج شوم تا با آنها روبهرو نشوم. در يزد صبحها گريم ميشدم. بعد از اتمام كار با همان لباس و اكسسواري كه داشتم به هتل ميرفتم و بچهها من را هميشه با همان هيبت ميديدند.
يعني همان اندازه كه در فيلم از شما حساب ميبردند، در واقعيت هم همينطور بود؟
از آنجا كه «ننه آقا» كمي خشن و ترسناك است، فقط يكي از بچهها (چغاله بادوم) آن هم به دليل كوچك بودن به «ننه آقا» نزديك است. در واقعيت هم روژان بازيگر «چغاله بادوم» در موقعيتهاي مختلف به من نزديك ميشد و خوشاخلاقي ميكرد. به مرور با پيش رفتن كار، بچهها ياد گرفتند و پذيرفتند كه يك «ننهآقا»اي هست و يك خاله پاني و واقعا بين اين دو فرق ميگذاشتند.
از تجربه بازي كنار مهران احمدي به عنوان نقش مقابل بگوييد.
در «نفس» همكاري حرفهاي و دلنشيني ميان من و مهران احمدي شكل گرفت. نقشهايمان به دل جفتمان نشسته بود، آن را درك كرده بوديم و با هم در اين مسير همدل بوديم كه تا چه حد «ننهآقا» و «غفور» آدمهاي بدبختي هستند. در واقع داستان براي ما تبديل به زندگي شده بود. جاهايي بود كه به عنوان بازيگر نياز داشتم تا از درستي كارم مطمئن شوم و مهران احمدي به عنوان نقش مقابل به من قوت قلب ميداد و مرا خاطر جمع ميكرد. هميشه در تئاتر هم ميگويم بخش مهمي از نقش به بازيگر مقابل برميگردد. بعد از كارگرداني و متن، آنچه بازيگران را بر روي صحنه باورپذير ميكند، زندگي است كه بين بازيگران روي صحنه جريان پيدا ميكند و اگر اين زندگي بين هم بازيها به جريان نيفتد، ديگر براي مخاطب باورپذير نخواهد بود يا حداقل به دل نمينشيند. من زندگي تئاتريام را مديون كساني بودم كه نقش مقابلم بودند و اگر آنها نبودند به تنهايي نميتوانستم كاري انجام دهم. در واقع هنگام كار آنها را از خودم ميدانم و فكر ميكنم جمعي هستيم كه بايد حال مشخصي را نشان دهيم و بازي كنيم. خوشبختانه تا به حال اتفاق نيفتاده با كسي همبازي شوم كه نتوانيم با هم ارتباط خوبي برقرار كنيم.
شما سال گذشته با سه فيلم «نفس»، «آااادت نميكنيم» و «لاك قرمز» و با نقشهاي متفاوت در جشنواره فيلم فجر حضور داشتيد. برخلاف پيشبيني بسياري از منتقدان و كارشناسان با وجود بازي خوب در فيلم «نفس» حتي جزو كانديداي نقش اول هم نبوديد. از اين قضيه ناراحت نشديد؟
نه به هيچ عنوان.
خواهش ميكنم صادقانه بگوييد.
راستش را بگويم؟ اصلا نه. از قبل جشنواره همه به من ميگفتند تو قطعا يكي از كانديداهاي امسال خواهي بود. اما هميشه معتقدم چيزي كه همه ميگويند، اتفاق نميافتد. البته وقتي ميشنيدم كه از بازي در «نفس» تعريف ميشود خيلي خوشحال ميشدم اما هميشه نسبت به خودم از همه منتقدان بدتر و سختگيرتر هستم. هرزمان هم كه در تئاتر جايزهاي گرفتهام، شرمنده بقيه شدهام و سر تعظيم فرود آوردهام. معتقدم جايزه گرفتن باري را بر دوش آدم ميگذارد كه بسيار سنگين است. نقش «ننه آقا» كاملا متفاوت و سليقهاي است و خيليها ممكن است بگويند اصلا چرا من چنين نقشي را بازي كردهام.
نقش خاصي هست كه دوست داشته باشيد براي يكبار هم كه شده آن را بازي كنيد؟
نقش خاصي نيست اما بازي در «جينگو» تورج اصلاني براي من به عنوان بازيگر، دنياي فانتزي داشت كه جالب بود و معتقدم در سينماي ما هنوز كم است و به نظرم تجربهاش براي بازيگران بايد بسيار جذاب باشد.
آيا نقشي هم بازي كرديد كه بگوييد كاش بازي نميكردم؟
تمام انتخابهايم در بازيگري دلي بوده و سعي كردهام، نقشهايي را انتخاب كنم كه براي خودم هم نكته جالب و قابل كشف داشته باشد. سال گذشته متاسفانه به خاطر كمك كردن به بعضي از دوستانم كه فيلم اولشان بود، نقشهايي را قبول كردم كه شايد اگر ميخواستم از مقام يك بازيگر حرفهاي به قضيه نگاه كنم، نبايد آن را ميپذيرفتم. در پايان سال كاري به اين نتيجه رسيدم الان ديگر در موقعيتي نيستم كه هر كاري را قبول كنم و من كه هميشه وسواس زيادي در انتخاب نقشهايم در تئاتر داشتم، در سينما هم بايد اين وسواس را ادامه دهم تا ديگران هم جدي بگيرند. پس وقفهاي براي خودم به وجود آوردهام كه بيشتر فكر كنم تا بتوانم انتخاب درستي كنم. همين طور بيشتر بخوانم و مطالعه كنم تا اگر بقيه از من انتظاري دارند، بتوانم انتظارات آنها را برآورده كنم.
بهترين نقشي كه تاكنون بازي كردهايد، كدام بوده است؟
هنوز در سينما نقشي كه فكر كنم با ديدن آن نتوانم ايرادي از آن نگيرم، اتفاق نيفتاده است اما از لحاظ حسي نقش «طوبي» در فيلم «خانوم» براي من فيلم اولي بوده است و عجيبترين و دور از ذهنترين نقش هم «ننهآقا» در فيلم «نفس» بوده است و در عين حال از جهت رواني كاراكتر «اعظم» در «لاك قرمز» براي من سختترين نقش به شمار ميآيد. در تئاتر اما فكر ميكنم اگر خودم را هم بكشم نقش ماري در «ويتسك» برايم تكرار نميشود و ديگر هيچ گاه در آن موقعيت و چنين نقشي قرار نخواهم گرفت. بازي كردن در نقش ماري كه نقش كاملا دراماتيكي است از شانسهاي زندگيام بوده و به نظرم به معناي دقيق كلمه شاه نقش است.
كارگرداني رضا ثروتي هم تاثير داشت؟
اگر رضا ثروتي نبود، شاه نقش نميشد. او ماري را به شاه نقش تبديل كرد. كارگردانهاي مختلف دنيا مانند ورنرهرتزوك اين داستان را كار كردهاند اما ماري در آنجا نقش دو را دارد.
با اين حساب ميشود گفت كه تئاتر را به سينما ترجيح ميدهيد.
تئاتر را براي زندگي كردن و لذت بردن ترجيح ميدهم. در موقعيتي هستم كه به خاطر سابقهام هر تئاتري را نميتوانم كار كنم كه من را راضي نگه دارد و به من لذت دهد. پس بايد چيز جديدي در نقش باشد تا قبولش كنم. البته ممكن است با توجه به اينكه سنم به عنوان يك بازيگر بالا ميرود آنچه در تئاتر دوست دارم ديگر اتفاق نيفتد.
به عنوان آخرين سوال و به بهانه اينكه اين روزها «نفس» در جشنواره جهاني فجر حضور دارد، به نظر شما بين فيلمهاي خارجي كه از كارگردانان مطرح دنيا در جشنواره امسال حضور دارند، با كدام ويژگيهاي منحصر به فرد ميتواند در جشنواره مطرح شود؟
فيلم «نفس» اثر متفاوتي از ايران است كه ميتواند سينماي ايران را به شكل جديدي به دنيا معرفي كند. دنياي كودكانهاي كه به شكل فانتزي گاهي با انيميشن به تصوير كشيده و روايت ميشود. قصه و درام عجيب و خاصي هم ندارد و تنها يك روايت ساده و كودكانه است. فكر ميكنم اگر هركس ساده به تماشاي اين فيلم بنشيند، از تماشاي آن لذت ميبرد و به نظرم براي ميهمانان خارجي ميتواند جالب و نو باشد.
تصوير تمامقد از ايراني قرباني جنگ
مهدي نادري، كارگردان: به اعتقاد من مهمترين ويژگي فيلم «نفس» اين است كه ايران قرباني جنگ را كه همواره در مقام دفاع از خود برآمده به جهانيان توضيح ميدهد. از سوي ديگر اين فيلم براي من از اين جهت دوستداشتنى است كه ساختارى ناتوراليستى دارد و فارغ از قصهگويي است. اين اثر به خوبى مىتواند ايران را در حالى كه ناخواسته با پديده جنگ روبهرو شده به دنيا نشان دهد. سينماى ناتوراليستي، قصهپردازي نيست اما زمينه به وجود آمدن ايده براى سينماى مدرن است. همين ويژگيهاست كه «نفس» را دوستداشتنى كرده است.
فيلم «نفس» يك اثر سينمايى جامعهشناسى است كه ايران بعد از جنگ را نشان ميدهد. بهار، كودك نخبهاى است كه با يك دنيا اميد و تلاش زندگي مى كند، اما يكباره به دليل جنگ زندگياش به پايان ميرسد و به همين دليل است كه عدهاى اين فيلم را تلخ مىدانند چراكه انسان در اين فيلم با حسرتهاى بزرگى باقى مىماند.
اين فيلم شرح لطمههايي است كه از پديده شوم جنگ بر ملت ايران وارد شده است. اين فيلم توصيف زندگي خانوادههايى است كه با فقر و بىعدالتى مواجه بودند و حتى با جنگ هم تغييري در زندگي آنها رخ نمىدهد چراكه بدون هيچ چشمداشتي و تمامقد براى كشورشان ايستادند و تجربه تاريخي هر ايراني نشان داده كه از اين دست افراد در زندگي هريك از ما ايرانيان كم نبوده است.
فيلم، روابط انساني در خانوادههاي ايراني را به بهترين شكل نشان ميدهد و ميتوان گفت كه اين فيلم سينمايي هواي تازهاي به پيكر سينماي ايران دميده است و به خوبي ميتواند سينماي ايران را در سيوچهارمين جشنواره جهاني فجر نمايندگي كند.
يك نكته هم بايد در مورد كارگرداني اين اثر بگويم و آن اين است كه سينماى ايران با حضور فيلمسازان زني چون نرگس آبيار قدرت ويژهاى مىگيرد.
بازيهاي اين فيلم هم قابل توجه هستند. بازى درخشان كاراكتر اصلي فيلم كه كودكى هشت ساله به نام بهار است در سينماي ايران كمنظير است و به جرات مىتوان نام نخبه را بر ساره نور موسوي گذاشت. البته بازى پانتهآ پناهىها كمنظير بود و معتقدم بازي اين بازيگر تئاتر و سينما در جشنواره فيلم فجر مورد كملطفى داوران قرار گرفت.
اطلاعات/وزیر ارشاد: تولید مشترک با سینماگران کشورهای مسلمان در اولویت است
دکتر علی جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی از کاخ جشنواره جهانی فیلم فجر بازدید کرد.
به گزارش ستاد خبری، شنبه چهارم اردیبهشت ماه و در چهارمین روز از برگزاری جشنواره جهانی فیلم فجر دکتر علی جنتی به کاخ جشنواره آمد و از بخشهای مختلف آن بازدید کرد.
در این دیدار دکتر حجت الله ایوبی رییس سازمان سینمایی هم حضور داشت. علیرضا تابش مدیر عامل بنیاد سینمایی فارابی هم در کنار وزیر ارشاد از کاخ جشنواره بازدید کرد. وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در پاسخ به خبرنگاران گفت: جشنواره جهانی فیلم فجر سال گذشته در گام اول بود و امسال با توجه به تعداد فیلمها، حضور مهمانان و سینماگران داخلی و خارجی و برنامههای جنبی شاهد رشد جشنواره هستیم. این حرکت، اتفاق خوبی برای سینمای ایران است و امیدوارم بتوانیم زمینه همکاریهای مشترک با سینماگران کشورهای مسلمان، خاورمیانه و کشورهای مختلف را به وجود بیاوریم و تولید مشترک با این کشورها را در اولویت قرار دهیم. در حاشیه این دیدار، دکتر جنتی و دکتر ایوبی با دبیر جشنواره و تعدادی از داوران این دوره ملاقات و گفت و گو کردند. همچنین امروز محمد حیدری دبیر جشنواره ملی فیلم فجر به کاخ جشنواره آمد و با میرکریمی ملاقات کرد.
حضور آیت الله دکتر محقق داماد در پردیس چهارسو
آیت الله دکتر محقق داماد دیروز در پردیس چهارسو در کنار مجید مجیدی به تماشای فیلم نفس ساخته نرگس آبیار نشست.
امیدواری سعید ملکان
سعید ملکان تهیهکننده فیلم «برادرم خسرو» ابراز امیدواری کرد اتفاقهای خوب سینمای ایران تداوم داشته باشد. به گزارش ستاد خبری، جلسه پرسش و پاسخ فیلم «برادرم خسرو» بعد از نمایش این فیلم امروز جمعه سوم اردیبهشت ماه برگزار شد. احسان بیگلری کارگردان جوان فیلم گفت: در حقیقت هر فیلمساز و هر فیلمنامه نویسی کاراکتری را بیشتر دوست دارد و ممکن است بیشتر به سمت آن برود. در این فیلم شخصیت ناصر هم پیچیدگیهایی داشت که ما نمیخواستیم تنها او را بد نشان دهیم. او با اینکه آدم با شخصیتی است اما از نیمه دیگر فیلم میبینیم که او هم داستانهای خودش را دارد و در مواجه با برادرش رفتارهای دیگری از خود نشان میدهد. سعید ملکان، تهیهکننده فیلم هم با اشاره به اتفاقهای خوب سینمایی در سال ۹۴ گفت : امیدوارم اتفاقی که در جشنواره ملی اتفاق افتاد ادامه داشته باشد و همچنان به استعدادها اعتماد کنند و استعدادها هم کار خودشان را خوب انجام دهند و نتیجههای خوبی را در سینمای کشور ببینیم. سی و چهارمین جشنواره جهانی فیلم فجر از اول تا ششم اردیبهشت ماه با دبیری رضا میرکریمی در پردیس چارسو برگزار می شود.
ایران/گفتوگو با «چهرزاد بهار» درباره زندگی شخصی و اجتماعی ملکالشعرای بهار
عشق به وطن، از فرهنگ تا سیاست/ عشق عجیبی بین پدر و مادرم بود و حتی یکی از عوامل موفقیت بهار، همسرش بود
حمیدرضا محمدی ـ علی گلباز
«معمولاً عشق در ادبیات فارسی به انسان است ولی در بهار عشق به وطن و سرزمین غلبه دارد و جالب اینجاست که این عشق بیشتر به سرزمین است تا مردم سرزمین، چرا که مردم را بیشتر به عنوان علل عقب ماندگی ایران میشناسد.»
محمدعلی سپانلو، شب ملکالشعرای بهار، به همت مجله بخارا، چهارشنبه 24 آبان 1385
او «بهارِ» فرهنگ ایران است. اگرچه شاید واژه فرهنگ، مفهومی کلی به نظر برسد اما «محمدتقی بهار» که همه او را با عنوان ملکالشعرای بهار میشناسند، در عرصههای گوناگون از ادبیات و روزنامهنگاری تا تاریخ و سیاست، حضوری مؤثر داشته و آنچه از او برجای مانده، میتواند مؤید این مدعا باشد. اما فصل مشترک همه اینها، «وطن» است. او شاعر، تاریخنویس، روزنامهنگار و سیاستمداری خبره بود که جز «آزادیخواهی»، مقولهای دیگر در اندیشه نداشت. او که در راه میهن کتابهایش توقیف شدند، روزنامههایش به محاق رفتند، به تبعید رفت و حتی حبس مجرد را تجربه کرد و قصد ترورش را کردند اما باز، از آنچه در آرمانشهر خود داشت، دست نکشید. به همین سبب هم نامی نیکو از خود باقی گذاشت و اگر تنها تصنیف «مرغ سحر» را از خود میراث گذاشته بود، کفایت میکرد چنان که هنوز هم جوانان نسل حاضر، آن را در هوای وطن، زمزمه میکنند. عصر یک روز بهاری، میهمان تنها بازمانده بلافصل او؛ «چهرزاد بهار» شدیم. او صمیمانه پاسخگوی پرسشهای ما شد که از هر دری اما با محور و موضوع «بهار»، پرسیدیم. آنچه در ادامه میخوانید، متن این گفتوگو است که به انگیزه اول اردیبهشت؛ شصت و پنجمین سالمرگ ملکالشعرای بهار و انتشار چاپ جدید تنها دیوان مورد تأیید خانواده بهار، صورت گرفت.
خانم بهار! در ابتدا و برای شروع بحث، برایمان از محیط خانوادگی که در آن به دنیا آمدهاید بگویید. اینکه ملکالشعرا بهار در آن زمان مشغول چه کاری بود و مادرتان چه نقشی داشت؟
تفاوت سن من با برادر بزرگم 15 سال بود و با مهرداد که پیش از من بود 7 سال. در واقع من از نظر سنی با خواهرها و برادرهایم فرق داشتم. 4 خواهر بودیم و 2 برادر. برادر بزرگم؛ هوشنگ، دیپلمش را در آن زمان گرفته بود، به مدرسه امریکاییها میرفت و بعد به هندوستان رفت و لیسانس جنگلبانی را از هندوستان گرفت و برگشت. بعد از راه جاده به لبنان رفت و سپس با کشتی ای که در آن کار میکرد، به امریکا رفت. تا به امریکا برسد خودش خرج خودش را داد چون پدرم پولی نداشت تا خرجش را بدهد. خودش اما راهش را ادامه داد و موفق شد. بعدها کالجی را در شهر ایتاکا در ایالت نیویورک تأسیس کرد که بعد تبدیل به دانشگاه شد و نام آن خیابان را هم بهار گذاشتند. وارد دانشگاه که میشوید، عکس بزرگ هوشنگ را گذاشتهاند. این خبرها همه از نقل قولها و عکسهایی است که به دستم رسیده است. وقتی من به دنیا آمدم، در محیط پر عشق و علاقهای بودم و این طور که خواهرها میگفتند، برایشان خیلی عزیز بودم و همیشه به من محبت داشتند. من بعد از تبعید پدر به دنیا آمدم؛ دورانی که پدر نشسته بود و تحقیق و تصحیح انجام میداد و دوران آرامشش بود. پدرم از سال 1313 که از تبعید آزاد میشود به تهران میآید و در«هزاره فردوسی» حضور می یابد که آن هم خودش داستانی دارد. ذکاءالملک فروغی و لقمانالدوله ادهم کمک میکنند و به خاطر آن پدر را از اصفهان میآورند. آنها به رضا شاه میگویند مستشرقینی که به ایران میآیند نمیپرسند ملکالشعرای بهار کجاست؟! چون پدر آدم شناخته شدهای بود. شاه میگوید باید شعری برای من گفته شود، خطابه معروفی گفته میشود و عدهای هم ایراد میگیرند ولی نباید ایراد میگرفتند چون بهار زندگی بسیار تلخی داشت. حتی در خطابه هم پهلوی اول را نصیحت میکند. اما به هر حال اجبار زمانه بود و باید اینها را در نظر گرفت. پدرم با 5 بچه و یک خانواده بزرگ بود. حتی مستخدمی داشتیم به نام محمدحسن که به او میگفتیم بابا مَمَد حسن. از بس که به او نزدیک بودیم، که البته بعدها فهمیدیم جاسوس پهلویها بود. چون مستخدم پدر بود و وقتی میهمان داشت، میرفت و پذیرایی میکرد. این فرد پولدار شد و نزدیک منزل ما خانهای خرید.
این فرد همانی بود که مهرداد را به شمیران میبرد؟
بله. بابا ممد حسن، مهرداد را به شمیران میبرده است. پیری آنجا بوده که با مرحوم بهار آشنا بوده. بابا ممد حسن به این پیر میگوید که این پسر بهار است. پیر میگوید شعر بلدی؟ مهرداد میگوید نه. پیر میگوید خاک بر سرت! هنوز آن شعر درکه را که برای سردسیر درکه گفته بود در رستورانی که آن بالا بود به دیوار زده بودند. میگفتم من برای دورانی هستم که پدر در خانه بود و به شورای عالی فرهنگ میرفت.
شما از واقعه ای که به جای مرحوم بهار، سید علی مجابی؛ صاحب روزنامه رعد قزوین را ترور کردند، چه روایت مستندی شنیده اید؟
من در آن زمان به دنیا نیامده بودم چون متولد 1315 هستم. این ترور بین سالهای 1302 تا 1304 اتفاق افتاد. پدر وکیل مجلس بود. بعد از ساختن خانه، پدر یا پیاده یا با درشکه به مجلس میرفت. زمانی که ایشان نطق معروفش را به دلیل مهارت در سخنرانی ایراد میکند، روزی به آبدارخانه مجلس میرود تا چای بخورد و سیگاری بکشد. پدر در آن زمان معمم بود. روزنامهنگار قزوینی هم که ظاهری شبیه پدر داشته همان موقع برای عرض شکایت به مجلس آمده بوده که به جای پدر اشتباه میگیرندش و به سمتش تیراندازی میکنند. او به طرف در جنوبی مسجد سپهسالار فرار میکند که دنبالش میکنند و گرفتار میشود و سرش را میبرند. آن زمان رضاشاه در سفارت فرانسه میهمان بود. بلافاصله خبرش میکنند که بهار را کشتیم. شاه خیلی خوشحال میشود اما ساعتی بعد میفهمد کسی که کشته شده، بهار نبوده و روزنامهنویس بیچارهای را کشتهاند. بهار را همان وقت دوستانش از درهای بهارستان خارج میکنند و بعد مدتی در خانه دوستان مخفی میشود. مادرم تعریف میکرد که ما پنجرهای داشتیم به سمت خیابان ملکالشعرای بهار کنونی که در آن زمان نامش چلواربافی بود. شبها پلیسها به پنجره ما میزدند و میگفتند همین امشب میآییم و همهتان را سر میبریم. ترس واقعاً مسأله وحشتناکی بود.
پس شما متعلق به دوره تدریس و تحقیق بهار هستید. بعد هم بهار به دانشسرای عالی میرود و درس میدهد و در فرهنگستان شرکت دارد و تاریخ سیستان و مجملالتواریخ را تصحیح میکند و تاریخ احزاب سیاسی ایران را در این دوره نوشته که شما بودید.
بله من متعلق به این دوره هستم که تا سال 1320 جریان داشت. من در آن سال تقریباً 5 سال داشتم. یادم میآید که وقتی بچه بودم، شهر بمباران میشد و مادرم همه ما را جمع میکرد و به زیرزمین میبرد. من بهترین دوران زندگیام را در این 5 سال و شاید کمی هم بیشتر در آن باغ و محوطه دلپذیر خانهمان بودم. نه دوستی، نه خواهری و نه برادری با من نبود چون از من بزرگتر بودند. من با درختهای آنجا خیلی دوست بودم. باغبان میرفت زردآلو را لای درختها پنهان میکرد تا ببرد تقدیم بهار کند من میرفتم یواشکی آن زردآلوها را میخوردم یا از درخت شاتوت بالا میرفتم و اینها بچگی من را تشکیل میداد که خیلی دلپذیر بود. مادرم به نظر من و دیگرانی که او را میشناختند یکی از بهترین زنانی بود که پدرم میتوانست داشته باشد. پشت پدرم بود. کسی جرأت نداشت در دورانی که پدر در اتاق کار میکرد سر و صدا کند. البته بچهها بزرگ شده بودند و سر و صدایی نداشتند. من هم که کوچک بودم، شلوغ نمیکردم و به باغ میرفتم و بازی میکردم. کسی حق شلوغ کردن نداشت چون مادر میگفت آقا دارد کار میکند. پشت هر بزرگی یک زن بزرگ هست. من معتقدم عشقی که پدر و مادرم با وجود 10 سال اختلاف سنی به هم داشتند، یکی از عوامل موفقیت پدر بود. وقتی پدر فوت کرد، مادرم تا 5 سال لباس سیاه را از تنش درنیاورد هر چه هم به او میگفتند، میگفت من از این غم، دلم خون است. روزهای آخر مادر من به حالتی شبیه کما رفته بود و گاهی در خانه بلند میشد و میگفت آقا، آقا! یعنی حتی در کُما این آقا از ذهن و زبان مادرم نمیافتاد و میدید و احساسش میکرد. عشق عجیبی بین این زن و شوهر بود. مادرم هیچ وقت خسته نشد از مشکلات شدید زندگی که از همه بدتر زندان و تبعید پدرم و بی پولیاش بود. اما تحمل میکرد. بعدها در سال 1320 پدرم دوباره وکیل و بعد وزیر شد اما باز زندگی ما همان بود که بود و مادرم هیچ وقت توقع عجیبی از زندگی نداشت. من واقعاً فکر میکنم خانواده خوشبختی داشتم البته بدون ماجراها و سختیهایی که مادرم تحمل میکرد.
حال که بحث به اینجا رسید، جالب است از چگونگی آشنایی پدر و مادرتان بگویید.
این اتفاق به 29 یا 30 سالگی پدرم بازمیگردد. ایشان در آن زمان، منزلی در محله آب سردار داشت که آنجا را اجاره کرده بود. تنهایی پدر را خسته کرده بود و به آقای معتصم السلطنه فرخ که پسرخاله من است و دوستی عمیقی با پدرم داشت، گفته بود زنی بسیار محترم و با شخصیت میخواهم. او هم به پدرم میگوید من خواهر زنی دارم که خانم بسیار خوبی است و به نظرم بهترین کار این است که شما با ایشان ازدواج کنید. پدرم گفته بوده من که نمیتوانم صورتش را ببینم. دوستش میگوید من به تو میگویم که صورتش بد نیست و خوب است. ولی باز میتوانی از دور ایشان را ببینی. مراسم عزاداری ماه محرم در منزل خود فرخ بود که مادرم و خالهام رد میشوند و فرخ مادرم را به پدرم نشان میدهد و پدر میگوید که برویم خواستگاری. آن زمان نامزدی نبود و عقد میکردند و بعد هم که نامههایشان شروع میشود. مادربزرگم اجازه نمیدهد که تا وقت ازدواج هم را ببینند و این میشود که نامهنگاری میکنند. نام خانوادگی مادرم بهار شد و پدرم همیشه او را «بهار جون» صدا میزد و طوری شده بود که دیگران هم او را بهار جون خطاب میکردند. نامههایشان بسیار زیباست که آنها را در اختیار علی میرانصاری قرار دادم و نزدیک 20 سال قبل، سازمان اسناد ملی چاپ کرد.
این روند، چگونه پیش رفت؟
بعد از این مدت بالاخره پدرم صبرش تمام میشود و پیشنهاد ازدواج میدهد. خاله من میگوید من از مادرمان یعنی همان گوهرتاج دعوت میکنم که به منزل برود. آن روز، اینها مادر بزرگ را گول میزنند و میدانستند که اگر در منزل نباشد، دیدارشان مشکلی نخواهد داشت. خلاصه این دو هم را میبینند بعد از اینکه مادربزرگ میفهمد قشقرقی بهپا میکند. اما سرانجام این دو با هم ازدواج میکنند که اولین فرزندشان قبل از تولد هوشنگ میمیرد.
کمی از عادتهای بهار بگویید که چگونه کار میکرده و چه خُلق و خویی داشته است؟
من خُلق بد از پدرم ندیدم.
شاید چون آخرین بچه بودید، چیزی ندیدید.
نه. بچههای دیگر هم، همین نظر را دارند. فقط یک بار هوشنگ وقتی من خیلی بچه بودم با مهرداد دعوا کرد و مهرداد را کتک زد و پدر اتفاقاً آن موقع وارد شد. یادم هست که در اندرونی هم بود. پدر رفت و کشیدهای به هوشنگ زد که نباید برادر کوچکت را بزنی. این تنها موردی بود که من دیدم. شبهای تابستان هم زمانی بود که پدر روزنامه نوبهار را یک سالی بعد از 1320 راه انداخت و این زمانی بود که شبها دیر به منزل میآمد. اما هیچ وقت سر کسی داد نمیزد.
دفترش کجا بود؟
فکر میکنم در خیابان لالهزار بود. اما دقیق به یاد ندارم.
درجمهوری (شاهآباد سابق )نبود؟
خیر. آنجا زمانی بود که از اصفهان برمیگردد و چون پولی نداشتیم دکهای را در این خیابان اجاره میکند و کتابهایش را آنجا میگذارد تا بتواند خرج زندگی را با کتابهای خودش دربیاورد. این زمانی است که تصمیم میگیرد دیوانش را چاپ کند اما کار دیوان که کمی جلو میرود، دشمن خونی پدر که رئیس تأمینات بود، خبر میبرد به رضاخان که چه نشستهای که بهار علیه تو چیزهایی نوشته است و دارد چاپشان میکند. آنها هم جلوی چاپ دیوان را میگیرند و آن را خمیر میکنند. یکی دو تا از آنها در منزل ما مانده بود و من در بچگی دیده بودمشان اما نمیدانم چه شد. حتی بعد از اینها در زمان خود پدرم کتاب تاریخ احزاب سیاسی ایران هم چاپ میشود اما باز محمدرضا شاه جلوی آن را میگیرد. در خانه ما اتاقی بود که این کتابها تا سقف روی هم چیده شده بود. مادرم میگفت من با اینها چکار کنم. وقتی که دیوان را میخواستیم بدهیم به عبدالرحیم جعفری؛ مدیر انتشارات امیرکبیر که مرد نازنینی بود و خدا رحمتش کند، خودش به خانه ما آمد و با مادر قراردادی برای چاپ دیوان بست. در ضمن ماجرا را برایش تعریف کرد. او یک نمونه را خواست که ببیند. مادرم به او نشان داد و آقای جعفری گفت من همین عصر وانت میفرستم تا اینها را ببرد و یک چک 10 هزار تومانی به مادرم داد. مادرم واقعاً به آن پول احتیاج داشت و همیشه به آقای جعفری علاقه داشت و به او احترام میگذاشت چون او بی نهایت مرد شریف و پاک و محترمی بود و به مادرم خیلی محبت کرده بود. مقبره پدر در گورستان ظهیرالدوله را ما 5 سال بعد از مرگ پدر ساختیم چون پولی نداشتیم که بسازیم.
وقتی مشغول چاپ دیوان شدند و آقای جعفری پیش پرداخت آن را داد که البته زودتر از موعد بود، توانستیم شروع به ساخت مقبره پدر کنیم. در واقع این مقبره با درآمد حاصل از دیوان خودش ساخته شد. ما دیوان را از امیرکبیر گرفتیم و به انتشارات توس دادیم. دو چاپ بیرون آمده و انشاءالله چاپ سوم هم بزودی آماده میشود.
پس ایشان در دهه 1320 در منزل کار میکرد و دفتری نداشت.
غیر از دهه 1320 هم همین طور بود. همیشه در اتاق کارش بود که مخصوص خودش بود. اتاق مشترک پدر و مادرم اتاق بزرگتری بود که بیناش سالنی قرار داشت. اندرونی و بیرونی بود. بیرونی اتاق کار پدر بود که دوستان و شاگردانش از باغ میآمدند و وارد آن میشدند.
آن طرف هم که 6 تا بچه بودیم و اتاق بزرگی در اختیار ما بود. بعد از مدتی به خاطر فشار مشکلات مجبور شدیم آنجا را مدتی به فرانسویها اجاره بدهیم که آنها خرابش کردند. بعدش هم گفتند آن را از شما نمیخریم و ما را اذیت کردند و مادرم مجبور شد آنجا را به یک حزب تازه تأسیس بفروشد.
بهار همیشه به عنوان شخصیتی آزادیخواه مطرح بوده است، اما چرا در دوره پهلوی دوم وزیر فرهنگ میشود؟
به خاطر دوستی زیاد با قوامالسلطنه بود. این دو از قدیم دوستی صمیمی داشتند و بسیار به هم علاقهمند بودند اما پدرم شاید راه او را قبول نداشته است. زمانی که قوام نخست وزیر میشود، پدرم به اصرار او، وزیر فرهنگ میشود و 6 ماه بیشتر دوام نمی آورد و بعد استعفا میدهد. میگوید زمانی که به خانه آمدم، ننشستم بلکه در رختخواب افتادم. این 6 ماه هم عذاب کشیده بود یعنی اصلاً اهل این کار نبود که من فکر میکنم یکی از بدترین دوران زندگی پدرم شاید آن 6 ماه باشد در حالیکه وزیر مملکت بود. اما این وزارت را دوست نداشت و به اجبار بود. حتی بعدها قوام میگوید بیا و رئیس فراکسیون دموکرات مجلس شو. این مسأله هم در شعرها و نوشتههایش هست که میگوید من به زور قوام مجبور شدم این کارها را انجام بدهم اما دیگر امکان فعالیت نداشتم که همان موقع برای معالجه به سوئیس میرود.
با توجه به آنکه بهار، دو ماه پس از ملی شدن صنعت نفت از دنیا رفت، اظهار نظری از او درباره مصدق و ملی شدن صنعت نفت هست؟
نه چیزی نیست. اصلاً آن موقع این مسائل نبود و صحبت ملی شدن و اینها نبود. چون پدرم در اوایل سال 1330 فوت کرد. اوج این قضایا از سال 1331 به بعد شروع میشود. البته اینها در مجلس هم با هم بودند اما صمیمیت و دوستی نداشتند. راجع به مصدق چیزی نگفته بود.
آیا مادر شما، پدر مرحوم بهار، جناب صبوری را دیده بوده است؟
نه ندیده بود. مادرش را دیده بود. صبوری در 18-17 سالگی پدرم فوت میکند؛ در وبایی که در آن زمان در مشهد شیوع پیدا کرده بود. بعد سمت ملکالشعراییاش را در زمان مظفرالدین شاه به پدرم میدهد که آن هم با ماجراهای زیادی همراه بوده است. بارها امتحانش میکنند و پشت سرش میگویند که این شعر برای فلان نفر است و از این داستانها. ولی او خودش را بهخوبی نشان میدهد و از سال 1320 قمری پدرم ملکالشعرای آستان قدس رضوی میشود و بعد ماجرای مشروطه شروع میشود و پدرم وارد مسائل سیاسی میشود.
بهار چه نقشی در مشروطه داشته است؟
روزنامهنویسیهایش از آن زمان شروع میشود. یعنی بهار از 21-20 سالگی روزنامهنگاری میکرده است. اول با روزنامههایی مثل کلکته و جاهای دیگر کار میکرده و مقاله میداده است که به اسم خودش هم نمینوشته چون دردسر داشته است. بعد در مشهد روزنامه نوبهار و تازه بهار را تأسیس میکند و به اسمهای مختلف است که یکی از آنها را چون با روسها مخالفت میکرده، روسها تعطیل میکنند.
او نام «بهار» را کی برای خودش انتخاب میکند؟
از همان ابتدا در دوره مشروطه و به خاطر انتشار روزنامه بهار و نوبهار.
تصنیف مرغ سحر در دوره حیات بهار هم بین مردم مشهور بود؟
تا آنجایی که من شنیده بودم، خیلی مشهور بود و بعد ممنوعش کردند. برخی همان زمان اجازه گرفتند و آن را خواندند و اولین کسی که آن را خواند عدهای در مجلس شورای ملی اعتراض کردند.
چه سالی؟
1302.
پس خود بهار شنیده بود.
بله. بعد از اجرای اول، یکی از نویسندههای معروف اطلاعات یا کیهان بود که نوشته بود مرغ سحر را در مجلس کباب کردند و خوردند. تا اینکه آن را نادر گلچین و دیگران چون محمدرضا شجریان خواندند و بی نظیر بود.
آیا شاهنامه در شخصیت آزادیخواهانه بهار نقش اصلی را داشته است؟
بله هیچ تردیدی نیست که شاهنامه در روحیه ملیگرایی و ایراندوستی او نقش داشته است.
کمی درباره شاهنامهای که بهار تصحیح کرده است، صحبت میکنید.
شاهنامهای چاپ بمبئی بود و در ابتدای دوره مشروطه منتشر شده بود. بهار در همه اوقات آن را میخوانده و بر آن حاشیه مینوشته است. من این را با همان حواشی شکل فارسینوشت چاپ کردم. حتی جالب آنکه در حواشیها هم نوشته که کجا بوده و مثلاً در کنار یکی نوشته زندان قصر. در سال2010 ما برای بزرگداشت بهار، کنفرانسی در پاریس برگزار کردیم که یونسکو و سازمان اسناد ملی و حتی دانشگاه سوربن هم مشارکت کردند. من این کتاب را به آن مناسبت چاپ کردم و تمام این یادداشتها را که در حدود صد و اندی صفحه بود، طبقهبندی و به لحاظ موضوعی دستهبندی کردم و آوردم. وقتی این شاهنامه را با چاپ جلال خالقی مطلق مقایسه کردهاند، بیش از 90 درصد گزینههایی را که بهار از دانش خود استفاده کرده، با چاپ خالقی همخوانی داشته در حالی که بهار هیچ نسخه بدلی را در دسترس نداشته و هر چیزی را که به نظرش درست میرسیده، مینوشته است.
ایشان با حاج حسین آقا ملک هم ماجراهایی داشتهاند درست است؟
دوست بودند. حاج حسین آقا کتابی از پدر میگیرد ولی آن را تا مدتها پس نمی آورد البته بعداً آمده پس بدهد اما پدر نگرفته است.
بله. علیالظاهر میگوید حالا که کتابخانه درست کردهای، برو و آن را بین کتابهایت بگذار.
کسان دیگری هم بودند که اسم نمیبرم. بعد از مرگ پدر، کاغذهایی پیدا شد که اشخاص مختلف در آن نوشته بودند که فلان کتاب را از آقای بهار قرض گرفتیم و رسید گرفته بودند. طبعاً اگر پس آورده بودند، باید رسیدشان را میدادند اما هیچ کدام نیاورده بودند. یکی از این رسیدهای اشخاص را که خیلی کتاب گرفته بود، مادرم به شوهر خواهرم قهرمان داد و او رفت و کتابها را پس گرفت.
با عارف قزوینی چقدر ارتباط داشت؟
من نمیدانم چقدر ارتباطشان نزدیک بود. این شعر معروف با مطلع «از ملک ادب داعیهداران همه رفتند/ شو بار سفر بند که یاران همه رفتند» را پدرم در وصف عارف سروده است.
که حبیب یغمایی چاپ کرده و بهار عصبانی میشود و به دفتر مجله یغما میرود و به او اعتراض میکند که چرا این شعر را به غیر مناسبت خودش چاپ کردهای. عارف و بهار زیاد با هم میانه خوشی نداشتند اما بهار جوانمردی میکند و در سوگش این را میسراید. البته شعر دیگری هم به این ترتیب هست که «از ملک عدم حکمگزاران همه رفتند.»
که البته این شعر برای پدرم نیست و برای آقای باستانی پاریزی است.
باستانی در دفتر یغما کار میکرده است و این دسته گل را او به آب میدهد.
یغما هم آن زمان در سفر بوده است و باستانی میگوید این طور بهتر است که بشود «از ملک عدم حکمگزاران همه رفتند.» و بعد پدر این را میبیند و میگوید من که این را نگفتهام. یکی از اشتباهات پدر هم این بود که دیوان خطی را داده بود به آقای یغمایی. لابد یک چیزی را هم داده به آقای فرخ. از بس دست و دلباز بود. حقوقش را هم به این و آن میداد و ناگهان میدید پولی ندارد. وقتی پدر شعر را دید، به یغمایی تلفن کرد و گفت چه کسی این کار را کرده است؟!
بهار روحیه طنز هم داشت؟
بله بسیار زیاد. شما مطایباتشان را بخوانید و ببینید به آقای علی دشتی چه میگوید. مهرداد اینها را چاپ نکرد. پرسیدم چرا؟ گفت شاید پدر دوست نداشت. گفتم اتفاقاً شعرها و متلکهاییاست خطاب به کسانی که آزارش دادهاند و روحیه طنز او را نشان میدهد که خیلی هم قشنگ است.
بهار در چه سالی زندان بود؟
پدر هیچ وقت در زندان قصر نبود. ایشان در زندان شهربانی بود. در میدان توپخانه نرسیده به باب همایون زندان تأمینات بود که در شعرش هم آمده و همیشه آنجا زندانی شده است.
هیچ وقت به فکرتان رسیده که بنیاد یا مؤسسهای برای بهار تشکیل دهید؟
نه. اینها همه خرج دارد و بنده این امکانات را ندارم. کسانی که این کار را میکنند، کسی پشت سرشان است و لابد حامی مالی دارند که من ندارم.
سال گذشته که شما به رونمایی کتاب «آمدیم خانه نبودید» آمده بودید، درباره قبرستان ظهیرالدوله صحبت کرده بودید که باید مراقب باشیم تا از بین نرود.
بله. وقتی به من گفتند میخواهیم به ظهیرالدوله برویم، گفتم از قبل به من بگویید چون به هر کسی اجازه رفت و آمد نمیدهند. ما روزی وسط هفته را وقت گرفتیم و آقای مسجدجامعی هم دو اتوبوس با خودشان آوردند. ما گفتیم اینجا خرج دارد. باور کنید که فقط من خرج آنجا را میدهم. هیچ کس نیست. اگر بیایید و مقبره رهی معیری را ببینید، پر از خاک و خرابی است. تنها برای پدر من سالم است.
ورثه هیچ کدام از این افراد نیستند؟
رهی معیری بچه که نداشت و زن هم نداشت. فقط خانمی بود از معیریها که گاهی سر میزد که او هم دیگر نمیآید. آب و برق آنجا و سرایداری که گذاشتهاند، پول میخواهد. با اینکه آنجا ثبت میراث فرهنگی است، تا به حال هیچ کاری برای آن انجام نشده است. بزرگان مملکت در اینجا دفن شدهاند. به خاطر مسائل و مشکلاتی که از طرف بازدید کنندهها به وجود آمده بود، بازدید را هفتهای یک روز کردند. اما افسوس که رو به نابودی است و کاش به جای تهرانگردی، کاری برای میراث این شهر شود.
ایران/حاشیههای سومین و چهارمین روز جشنواره جهانی فیلم فجر
تیان ژوانگ: این جشنواره در خاورمیانه بینظیر است
علی جنتی: امسال با توجه به تعداد فیلم ها و حضور سینماگران داخلی و خارجی شاهد رشد جشنواره هست
معادله ۵۰۰ هزار مجهولی مدیریت فرهنگی
رئیس سازمان سینمایی در برنامه سینمای ایران تأکید کرد: مدیریت فرهنگی در کشور معادلات بسیاری دارد و همین مسأله اجازه نمیدهد تا برنامههای درازمدت در کشور اجرا شود. حجت الله ایوبی (رئیس سازمان سینمایی) با اشاره به روند برگزاری جشنواره جهانی فیلم فجر با اشاره به اینکه معتقد نیست دو بخش ملی و فجر از هم جدا شدهاند، گفت: ظاهر ماجرا این است که این دو جشنواره در شکل اجرا از هم جدا شدهاند اما واقعیت این است که ما تصمیم گرفتیم در دوسال گذشته بخش بینالملل جشنواره را واقعاً برگزار کنیم زیرا تا قبل از این بخش برگزار نمیشد. ایوبی همچنین گفت: ما بسیار دوست داریم تا درازمدت برنامهریزی کنیم اما واقعیت این است که مدیریت فرهنگی در کشور ما یک معادله ۵۰۰ هزار مجهولی است و همین مسأله نمیگذارد که بتوان یک برنامه درازمدت تدوین کرد.
سومین روز برگزاری جشنواره جهانی فیلم فجر برخلاف روزهای گذشته که برگزاری کارگاههای آن و رویدادهای اصلی خبرهای مهم آن بودند، حواشیای مهمتر از متن داشت. بازدید میهمانان خارجی جشنواره از مدرسه تاریخی دارالفنون، اکران با تأخیر «یتیمخانه ایران»، حضور مجری شبکه «من و تو» در کاخ جشنواره و برپایی میهمانی شام با حضور هنرمندان داخلی و خارجی از مهمترین اتفاقهای سومین روز جشنواره بود.
عصر جمعه 3 اردیبهشتماه هنرجویان «دارالفنون» و میهمانان خارجی سی و چهارمین جشنواره جهانی فیلم فجر برای بازدید به مدرسه «درالفنون» رفتند. احمد محیط طباطبایی پژوهشگر تاریخ که میهمانان را همراهی میکرد در مورد تاریخچه دارالفنون گفت: این مکان یادآور بخش مهمی از تاریخ و تحولات ایران است. بعد از این بازدید، میهمانان خارجی جشنواره پیاده از دارالفنون به سمت کاخ گلستان به راه افتادند. عبور از خیابانهای ناصرخسرو و باب همایون و بناهای قدیمی این خیابان برای آنها دیدنی بود و مشغول عکس گرفتن از آن شدند. در میانه راه حجتالله ایوبی رئیس سازمان سینمایی نیز به مجموعه میهمانان پیوست و با آنها همراه شد. آنها در ادامه به ضیافت شام جشنواره در کاخ گلستان رفتند. هرچند انتظار میرفت علی جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در این ضیافت حضور داشته باشد اما او در این ضیافت غایب بود.
وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی اما عصر شنبه برای بازدید از روند برگزاری جشنواره و بازار فیلم این دوره به کاخ جشنواره جهانی فجر واقع در پردیس چارسو رفت. علی جنتی در این بازدید همچنین در جلسهای با حضور آیت الله محقق داماد، حجت الاسلام دعایی، حجت الله ایوبی رئیس سازمان سینمایی، علیرضا تابش مدیر عامل بنیاد سینمایی فارابی، رضا میرکریمی دبیر جشنواره، امیر اسفندیاری و رضا کیانیان حضور یافت. وی در پاسخ به خبرنگاران گفت: جشنواره جهانی فیلم فجر سال گذشته در گام اول بود و امسال با توجه به تعداد فیلم ها، حضور میهمانان و سینماگران داخلی و خارجی و برنامههای جنبی شاهد رشد جشنواره هستیم. این حرکت، اتفاق خوبی برای سینمای ایران است و امیدوارم بتوانیم زمینه همکاری های مشترک با سینماگران کشورهای مسلمان، خاورمیانه و کشورهای مختلف را به وجود بیاوریم و به تولیدهای مشترک برسیم.
ساکاروف از جمله میهمانان روسی جشنواره، از جشنواره جهانی فیلم فجر قدردانی کرد چرا که باعث شده بود از نزدیک ایران را ببینند. از جمله اتفاقاتی که روز سوم اردیبهشت ماه در جریان برگزاری جشنواره رخ داد، اکران با تأخیر فیلم «یتیم خانه ایران» به کارگردانی ابوالقاسم طالبی بود. این فیلم که پیش از این هم در جشنواره ملی فجر به دلیل آنچه مشکلات فنی گفته شده بود، اکران نشد، قرار بود روز جمعه سوم اردیبهشت ماه در جشنواره جهانی فجر به نمایش در بیاید اما دوباره اعلام شد که این فیلم به دلیل برخی مشکلات فنی اکران نمیشود. اما در نهایت «یتیمخانه» در واپسین ساعات شامگاه گذشته 3 اردیبهشت ماه پخش شد. منصوره حسینی مجری شبکه ماهوارهای «من و تو» که به نوشته «ایلنا» از این شبکه استعفا داده و به ایران سفر کرده در کاخ جشنواره دیده شد و بسیاری از رسانهها با طرح این پرسش که او در ایران چه میکند خبرهایی منتشر کردند. کیوان کثیریان مدیر ارتباطات و اطلاع رسانی سی و چهارمین جشنواره جهانی فیلم فجر دراین باره گفت: جشنواره جهانی فیلم فجر تنها مسئول میهمانان رسمی این رویداد است و در قبال حضور تماشاگران عادی تعهدی ندارد. روزانه چند هزار نفر از جشنواره بازدید میکنند و کنترل عدم سوء پیشینه این افراد امکان پذیر نیست. وی ادامه داد: ضمناً هیچ کارت رسمی جشنواره در اختیار هیچ فرد غیرمرتبط قرار نگرفته است. تیان ژوانگ ژوانگ، تهیهکننده و کارگردان مطرح سینمای چین به عنوان داور بخش مسابقه، سینمای سعادت، در سی و چهارمین جشنواره بینالمللی فیلم فجر شرکت کرده است در گفتوگو با وبسایت جشنواره گفت: اولین بار است که به ایران آمدهام و باید بگویم که جشنواره فجر، جشنواره بسیار با شکوهی است و من شگفتزده شدهام. هر چند من به جشنوارههای زیادی در این منطقه نرفتهام، اما به نظر من این جشنواره در خاورمیانه بینظیر است. وی همچنین گفت: من فیلمهای ایرانی زیادی را دیدهام. اکثر فیلمهای عباس کیارستمی، مجید مجیدی و اصغر فرهادی را دیدهام و علاقه زیادی به آثار آنها دارم. اما از میان آنها فیلمهای عباس کیارستمی را بیشتر میپسندم. فکر میکنم سینمای ایران را در دنیا به اسم عباس کیارستمی میشناسند.
ایران/مدیر کل دفتر حقوقی و مالکیت معنوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی خبر داد
پیوستن به کنوانسیون «برن» در دستور کار
مدیر کل دفتر حقوقی و مالکیت معنوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با تأکید بر حمایت از آثار ادبی و هنری و به روزرسانی آن، گفت: با توجه به شعار سال، مهمترین عمل و اقدام ما در این حوزه تثبیت حقوق پدیدآورندگان آثار و بهترین اقدام برای اقتصاد مقاومتی وجود قوانین و مقررات جامع و کارآمد بدون موانع اجرایی است.
لادن حیدری به برگزاری ششمین همایش حقوق مالکیت ادبی، هنری و حقوق مرتبط در روز 13 اردیبهشت ماه جاری اشاره کرد و گفت: این سومین همایش در دولت تدبیر و امید به شمار میآید که با هدف تمرکز بر حمایت از آثار ادبی و هنری در فضای مجازی برگزار میشود. وی در ادامه به دلیل انتخاب این همایش و موضوع آن در سال جاری اشاره کرد و افزود: این موضوع به پیشرفتهای تکنولوژی که در زمینه آثار ادبی و هنری وجود داشته برمیگردد. به گفته وی، همچنین پیشرفت تکنولوژی، نحوه عرضه آثار و تکثیر آنها در فضای مجازی که بسیار گسترده است و تقریباً از اصول و ضوابط خاصی برای حمایت از آثار پیروی نکرده و به نظر ما این موضوع در سلسله حقوق مالکیت ادبی و هنری که مختص پدیدآورندگان آثار است مغفول واقع شده و نیاز به بررسی و واکاوی بیشتری دارد. حیدری در ادامه فرهنگسازی و پر کردن خلأهای اجرایی و عملی در زمینه حمایت از آثار ادبی و فکری و مالکیت معنوی را از جمله اهداف مهم این همایش عنوان کرد. وی تصریح کرد: نیازمند این هستیم که در زمینه حمایت از آثار ادبی و هنری با تمام جنبههای آن و به روزرسانی آن حمایت کافی را انجام دهیم. وی اطلاعرسانی به پدیدآورندگان، واقف کردن آنها به حقوقشان و بعد از آن مصرف کنندگان را به حقوقی که باید رعایت کنند و تکالیفی که بر عهده دارند از دیگر برنامهها عنوان کرد.
تقدیم لایحه حمایت از حقوق مالکیت ادبی، فکری به دولت
حیدری با ابراز امیدواری از اینکه با این سلسله همایشها دو خلأ اجرایی و علمی پر شود و با دعوت از دستگاههای مربوطه حساسیت دولت را برای حمایت از آثار بیشتر و بیشتر کنیم، خاطرنشان کرد: حمایت از حقوق مالکیت ادبی، هنری و حقوق مرتبط در کنار لایحه جامع مالکیت صنعتی به دولت تقدیم شده و به عنوان یک کتاب قرار است به تصویب برسد.
وی خاطرنشان کرد: این لایحه سال گذشته به مجلس رفته و منتظر تأیید و تصویب کمیسیونها و هم صحن علنی مجلس هستیم. حیدری افزود: در کمیسیونهای متعددی حضور پیدا کردیم و از مواد این لایحه دفاع کردیم و منتظر هستیم در مجلس آتی هم با رویکرد مثبت و مساعدت به پدیدآورندگان این موضوع را حل و فصل کنیم. حیدری با بیان اینکه برای پیوستن به کنوانسیونها ما در سالیان گذشته یک سلسله همایش هایی را در این زمینه برگزار کردیم و بررسی های کلی و اجمالی انجام شده در دولت مطرح و برای تحقیق و بررسی بیشتر به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ارائه شده است، اظهار داشت: وزارت ارشاد پیوستن به کنوانسیون برن را در دستور کار قرار داده که این موضوع در پژوهشگاه فرهنگ و هنر مطرح است.
جوان/پخش كنندههاي فيلم به بازار فيلم فجر اعتماد ندارند
فيلمهاي ايراني ارزان و بيمشتري!
همزمان با افتتاح جشنواره جهاني فيلم فجر، بازار فيلم ايران نيز راهاندازي و غرفههاي اين بازار در پرديس چهارسو مستقر شده است. با وجود اينكه تلاش شده است اين بازار بتواند محل خوبي براي عرضه فيلمهاي ايراني براي خريداران خارجي باشد، اما پخشكنندههاي فيلم نسبت به موفقيت اين بازار چندان خوشبين نيستند.
نویسنده : محمدصادق عابديني
نوزدهمين بازار فيلم ايران از اول ارديبهشت ماه كار خود را آغاز كرده است. 55 غرفه فروش فيلم در اين دوره از بازار فيلم فعاليت خواهند داشت و پيشبيني شده حدود 3 ميليون دلار درآمد اين بازار فيلم باشد. چندپخش كننده فيلم در گفتوگو با «جوان» نظرات خود را درباره بازار فيلم ايران بيان كردهاند.
مقايسه كوتاه ميان دو بازار
ارديبهشت ماه سال 94 در اولين دوره برگزاري مستقل جشنواره بينالمللي فيلم فجر، هجدهمين دوره بازار فيلم ايران نيز برگزار شد. در اين دوره از بازار فيلم 290 فيلم سينمايي ايراني در بازار فيلم عرضه شد و از 100 خريدار خارجي براي حضور در اين بازار دعوت به عمل آمد. امسال و در دوره نوزدهم، اما تغييراتي در نحوه برگزاري بازار فيلم به وجود آمده است و مديران جشنواره روي فروش فيلمهاي ايراني تمركز كردهاند. آرش اميني، مدير بخش بينالملل سي و سومين جشنواره فيلم فجر كه متولي برگزاري دوره هجدهم بود، سياست بازار فيلم را در عرضه و فروش فيلمهاي ايراني اعلام كرده بود و از اينكه بازار فيلم ايران محلي براي تبادل فيلم بين دو فروشنده و خريدار خارجي باشد، انتقاد كرده بود. به اعتقاد اميني اينكه ما هزينه كنيم و يك كمپاني آلماني فيلمهايش را به يك كمپاني مالزيايي بفروشد، سود خاصي عايد جشنواره نخواهد شد. ضمن اينكه فستيوالهاي ديگري هم هستند كه به اين شيوه فيلمهايشان را ميفروشند، مثلاً جشنوارهاي در مسكو، بازار فروش فيلمهاي روسي است.
امسال هم تغييراتي در شيوه برگزاري بازار اعمال شده است. امير اسفندياري، معاون امور بينالملل سي و چهارمين جشنواره جهاني فيلم فجر ميگويد: رويكرد ما در بازار فيلم امسال متفاوت از سال قبل است؛ بازگشت به بازار فيلمي كه با گذشت سالها جاي خود را در منطقه باز كرده بود و هيچ رقيبي نداشت، يعني آن چيزي كه باعث ميشود يك جشنواره جهاني دوام پيدا كند. اسفندياري در گفت و گو با «تسنيم» ميگويد: در بازار امسال چهار گروه شركتكننده داريم. يك گروه فروشندگان هستند (34 شركت فروشنده با حدود 50 نفر) كه فقط 20 غرفه به آنها تعلق گرفته است. 28شركت خريدار به تعداد حدود 32 نفر، يك گروه ديگر نمايندگان جشنوارههاي خارجي كه حدود 60 نفر از 60 جشنواره مختلف دنيا هستند. همچنين غرفهداران ايراني هستند كه در اين بخش حدود 27 شركت ايراني با ميانگين حدود 100 نفر حضور دارند كه فقط 22 غرفه به آنها تعلق گرفته است. وي در اين گفتوگو پيشبيني ميكند امسال بين 2 تا 3 ميليون دلار در بازار فيلم ايران پول رد و بدل شود.
بياعتمادي پخشكنندهها نسبت به بازار فيلم
با توجه به اينكه كمتر پيش ميآيد ميزان فروش بازار فيلم به صورت واقعي اعلام شود، پس نميتوان رقم بين 2 تا 3 ميليون دلار پيشبيني شده را به عنوان موفقيت بازار فيلم در نظر گرفت. چند پخشكننده فيلم در گفت و گو با «جوان» درباره موفقيت بازار فيلم نظراتشان را بيان كردهاند. عبدالله عليخاني به «جوان» ميگويد: حضور در بازار فيلم براي بخش خصوصي سينما نفعي ندارد. در بخش دولتي نيز خريدار خارجي نگاه ميكند مثلاً از 50 فيلم ارائه شده دو فيلمي را كه از نظر سياسي سياهنمايي دارد، انتخاب ميكند. اين پخشكننده فيلم با اشاره به اينكه فيلمهاي ايراني از رايت ارزانقيمتي برخوردارند، علت استقبال پايين از فيلمهاي ايراني را در بازار فيلم، فيلم نساختن براساس استانداردهاي جهاني در ايران عنوان كرد و گفت: اكثر فيلمهاي ايراني بر خلاف قاعده جهاني فاقد قهرمان هستند و مخاطب خارجي با آن ارتباط برقرار نميكند.
مختاري، مدير پخش هدايت فيلم نيز معتقد است به دليل اينكه لابي فروش فيلمهاي ايراني وجود ندارد، بازار فيلم ايران چندان موفق نخواهد بود. به گفته اين پخشكننده در بازار فيلم ارتباط مؤثري بين فيلمسازان ايراني و خريداران خارجي برقرار نميشود.
غلامرضا فرجي، مدير پخش و بازاريابي حوزه هنري نيز در گفتوگو با «جوان» از لزوم بازنگري در برگزاري بازارهاي فيلم ميگويد و معتقد است نميشود با چنين شرايطي در بازار فيلم فروش مناسبي داشت.
از سوي ديگر، رايگان بودن حضور خريداران خارجي در بازار فيلم ايران را كه از سوي مديران جشنواره فيلم فجر به عنوان اهرمي تشويقي در نظر گرفته شده است، ميتوان به نوعي قبول اين نكته دانست كه بازار فيلم ايران برخلاف ادعاهاي مطرح شده درباره ميزان موفقيتش، با وجود برگزاري 19 دوره هنوز در حال معرفي خود به خريداران جهاني است و براي جلب نظر مشتريان بينالمللي حاضر است امتيازاتي را نيز به رايگان در اختيار مهمانانش قرار دهد.
حمایت/«شهر آفتاب» هنوز برای ناشران خاکستری است
روزهای زیادی به برگزاری نمایشگاه کتاب در خانه جدیدش باقی نمانده است، اما هنوز تصویر روشنی از آن در ذهن اهالی این نمایشگاه وجود ندارد. هم بیم وجود دارد و هم امید؛ بیم ریزش مخاطب و امید به آیندهای بهتر برای نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران.
به گزارش تسنیم، طی سالهای گذشته که نمایشگاه کتاب از حالت استیجاری رنج میبرد، یکی از بحثهایی که همواره از سوی کارشناسان و اهالی رسانه مطرح میشد، بحث جابهجایی نمایشگاه از یک مکان موقت به جایی بود که ویژگیهای یک نمایشگاه بینالمللی را داشته باشد. این خواسته هرچند منطقیترین خواسته ممکن برای نمایشگاه کتاب بود، اما در دوره مدیریت بسیاری از مدیران رخ نداد، حال اینکه چرا، حتماً جوابهای متعددی از سوی همان مدیران وجود دارد.
این اتفاق در بیست و نهمین دوره نمایشگاه رخ داده و حالا بعد از مذاکرات انجام شده، قرار است که سال جاری نمایشگاه کتاب در مجموعهای تازهساخت «شهر آفتاب» برگزار شود، اما همانطور که پیشبینی میشد این جابهجایی خالی از دلنگرانی برای اهالی آن، از جمله ناشران نیست. ناشران بسیاری هستند که گمان میکنند با این انتقال، ممکن است آن شرایطی که در گذشته برایشان طی 10 روز فراهم میشد، از دست برود. یکی از عمده نگرانیهای موجود، ریزش مخاطب است. نمایشگاه کتاب تهران سالهاست که ساختاری فروشگاهی دارد، نمایشگاهی که ساخته شده تا مخاطبان با حضور در آن به خرید کتاب مورد نظر خود بپردازند. در این سالها تنها دلخوشی ناشران برای حضور در این نمایشگاه، جنبه فروش آن بوده است. حال انتقال نمایشگاه درست در روزگاری رخ داده است که کتاب بیش از گذشته درد افراد این جامعه نیست و ایام رونق به سر آمده است. طبیعی است که در چنین شرایطی نگرانی برای ناشران، بهخصوص آنهایی که کمتر شناخته شده هستند، برای فروش آثار وجود داشته باشد، اما هنگامی که پای صحبت ناشران معروفتر مینشینیم، اوضاع فرقی نمیکند و آنها نیز چنین نگرانیهایی دارند.
دغدغه فروش یکی از دغدغههای اصلی ناشران در نمایشگاه کتاب است
«حسن علایی» مدیر نشر روایت فتح که انتشاراتش مخاطبان پر و پا قرصی دارد، میگوید: این نگرانی طبیعی است، اما اصل قضیه چیز دیگری است. ناشرانی که الآن احساس نگرانی میکنند، در گذشته که نمایشگاه در مصلی هم برگزار میشد، این احساس وجود داشت. دغدغه فروش یکی از دغدغههای اصلی ناشران در نمایشگاه کتاب است. این نگرانی زمانی بیشتر میشود که میبینیم نمایشگاه کتاب امسال در مکانی خارج از شهر برگزار میشود و بعد مسافت نیز بهاحتمال زیاد بر میزان فروش کتاب تأثیرگذار خواهد بود.
کتاب جزو کالای پرکشش در جامعه است
در این میان ناشران شهرستانی نیز دغدغههای خاص خود را دارند. «مهدی جوکار» که مدیریت انتشارات کتابستان معرفت را بهعهده دارد، نیز درباره این موضوع میگوید: کتاب جزو کالای پرکشش در جامعه است؛ یعنی وجود عوامل متعدد میتواند در میزان علاقه مخاطبان به خرید آن تأثیرگذار باشد. متأسفانه وضعیت کتاب در کشور بهخصوص در سالهای اخیر اینطور بوده و از عوامل متعدد تأثیر پذیرفته است، به همین دلیل تعداد مخاطبان کمتری دارد. نمایشگاه امسال قرار است در جایی خارج از شهر برگزار شود که هنوز اطلاعات دقیقی درباره آن برای من ناشر وجود ندارد. این روی مخاطب کتاب نیز قطعاً تأثیر میگذارد.
امنیت محیط؛ دغدغه ناشران
هرچند معاونت فرهنگی ارشاد در دوره جاری تمام تمهیدات را برای جذب حداکثری مخاطب به کار بسته است، اما به نظر میرسد بهدلایل متعدد از جمله نامعلوم بودن وضعیت حضور مخاطبان در نمایشگاه و اولین تجربه آن در «شهر آفتاب»، از نگرانیهای ناشران کم نکرده است. دغدغههای دیگری نیز برای اهالی نشر در این زمینه وجود دارد که یکی از آنها امنیت محیط آن است. گمان اولیه این است که نمایشگاه در خارج از فضای شهری برگزار میشود و امکان دارد از این نظر برای بخشی از مخاطبان مانند خانوادهها مناسب نباشد.
با وجود همه این نگرانیها و دغدغهها به نظر میرسد انتقال نمایشگاه از مصلی به مکانی که بهمنظور برگزاری نمایشگاه احداث شده است، امری مبارک در عرصه فرهنگی کشور است که از آن میتوان جهت ارتقای کیفی نمایشگاه در دورههای آتی بهره برد. برخی از ناشران بر این باورند که این جابهجایی میتواند نقطه آغاز برای ایجاد تغییرات اساسی در جهت ارتقای کیفی نمایشگاه کتاب باشد، اما این خود نیازمند اما و اگرهایی است.
انتقال نمایشگاه امری مبارک است
جوکار با اشاره به همین موضوع میگوید: انتقال نمایشگاه امری مبارک است، اما هنوز برای ما ناشران سؤالات متعددی وجود دارد که تا زمانی که وارد شهر آفتاب نشویم و آن فضا را نبینیم، نمیتوانیم پاسخ روشنی دریافت کنیم. امسال عنوان شده که نمایشگاه به شهر آفتاب میرود، اما من ناشر هنوز شناخت روشنی از وضعیت امسال ندارم. ممکن است برگزاری نمایشگاه برای سال اول و دوم در شهر آفتاب مسئلهساز باشد، اما بهنظرم میتوان بعد از کسب تجربه حضور در آن، نسبت به بهتر شدن وضعیت امیدوار بود.
محاسن شهر آفتاب بر معایبش میچربد
علایی نیز معتقد است محاسن شهر آفتاب بر معایبش میچربد، اما این نیازمند برنامهریزی مسئولان بهمنظور بهرهبرداری بهینه از شرایط فعلی است. وی میگوید: اگرچه مشکلات در سال نخست برگزاری امری عادی است، اما به نظر میرسد در سالهای آتی وضعیت بهتری داشته باشیم. الآن شرایطی فراهم آمده که شهرداری وارد میدان کار شده است. بهترین فرصت است تا وزارت ارشاد از شرایط موجود کمال استفاده را در جهت کیفیسازی نمایشگاه در دورههای بعد انجام دهد. بهعنوان نمونه، فضای «شهر آفتاب» فضای گستردهای است که میتوان از تمامی آنها برای ایجاد یک نمایشگاه باکیفیت استفاده کرد، مثلاً میتوان از این فضا برای غرفهبندی مناسب و حرفهای بهره جست.
نخستین تجربه در شهر آفتاب چگونه رقم خواهد خورد
شرایط حاضر میتواند نقطه آغاز برای نمایشگاهی باشد که در سالهای اخیر دجار بحران انتخاب کتاب شده است؛ نمایشگاهی که با وجود ظرفیتهای مناسب، امکان انتخاب کتاب مناسب را کمتر برای مشتریانش فراهم میکرد. همه اینها به نتیجه اولین تجربه در شهر آفتاب بستگی دارد، باید دید نخستین تجربه در شهر آفتاب چگونه رقم خواهد خورد و بیمها و امیدها به کجا خواهد انجامید. هنوز آفتاب نمایشگاه کتاب در شهر آفتاب طلوع نکرده است، اما گویا وضعیت چنان که باید برای اهالی آن روشن نیست و تصویری خاکستری از آن در ذهن مخاطبانش دارد.
رسالت/نگاهي به دو اثر؛ باديگارد ، ابد و يک روز
محمد عمراني
* يک باديگارد داراي عقيده:
باديگارد را بايد اثري ديگردر ادامه روند فيلم سازي ابراهيم حاتمي کيا به حساب آورد . اين فيلم تمامي مولفه هاي آثار قبلي اين کارگردان را در خود دارد. همانند تمامي فيلم هاي
حاتمي کيا، در اين فيلم نيز آرمان گرايي حرف اول را مي زند، اما بر خلاف آثار پيشين وي، آرمان گرايان در اين فيلم، دچار استحاله عقيدتي شده اند.
حاتمي کيا در نشست نقد و بررسي اين فيلم در جشنواره بين المللي فيلم فجر گفته بود: «باديگارد را نقطه عطفي در کارنامه خود نمي دانم و فقط هجدهمين فيلمي است که ساخته ام. در اين مدت يک مسير را طي کرده ام و هيچ نقطه عطفي وجود ندارد.»
وي خاطرنشان کرد: «حالم در اين دوره از جشنواره مانند جشنواره فيلم فجر در سال 1365 است که « هويت » نخستين فيلمم را ساخته بودم. آن دوران همزمان با عمليات کربلاي پنج بود و از اينکه در سينما و در تهران هستم خجالت مي کشيدم، چون بقيه عوامل ساخت روايت فتح در جبهه بودند.»
اين فيلمساز با سابقه افزود: «امروز هم، چنين حالي دارم زيرا مستندسازان به سوريه رفته اند و در آنجا مشغول کار هستند اما من در تهران باقي مانده ام.» درهمين نشست بود که حاتمي کيا ، با واکنش تندي که به سئوال يکي از حاضران نشان داد منتقدان حاضردر نشست را عصباني کرد.
البته حاتمي کيا پيشتر گفته بود نقدهاي منتقدان هر چند او را هميشه عصباني کرده اما باعث رشد فيلمسازي او شده است. حالا بايد ديد چرا او که پيش از اين، چنين اظهارنظري درباره منتقدان کرده بود، حرفي زد که واکنش منتقدان را بر انگيخت.
وي درباره اشاره هايي که به فيلم آژانس شيشه اي در فيلم باديگارد وجود دارد گفت: «پرستويي خودش را سرباز مي داند ولي در واقع يک سردار است. وقتي يک بار ديگر فرصت کار کردن با پرستويي را پيدا کردم به نظرم رسيد فرصت خوبي است که خيلي حرف ها را بزنم و شايد در اين زمينه زياده روي کرده باشم.»
حاتمي کيا در پاسخ به اين سوال که آيا باديگارد براي انتقاد از دولت خاصي ساخته شده است؟ گفت: «به هيچ وجه قصد نقد دولت يازدهم را نداشتم و يک موضوع کلي را مطرح کردم. البته زماني که فيلم ساخته مي شد
مي دانستم ممکن است چنين برداشتي براي ديگران به وجود بيايد اما چون مي دانم در مسئولان دولت ظرفيت بالايي وجود دارد، باديگارد را نقد خود نمي دانند.»
به هرحال اين فيلم را مي توان يک آژانس شيشه اي در خيابان ناميد. اين بار حيدر ذبيحي به جاي فضاي بسته يک آژانس مسافرتي، به سطح خيابان آمده و همان نقشي را ايفا مي کند که در آژانس شيشه اي هم برعهده داشت. اما اين به معني بازگشت حاتمي کيا به دهه شصت خورشيدي نيست . حاتمي کيا نيز دچار تحول شده است، اما او با تجربه تر از آن است که قالب فکري جديد خود را که در آثار اخير وي به چشم مي خورد، عيان نمايد.
خلاصه فيلم از اين قرار است؛ حيدر با بازي پرويز پرستويي ، محافظ شخصي معاون رئيس جمهور است. محافظي که معتقد است باديگارد نيست زيرا باديگارد عقيده اي ندارد، ولي او داراي عقيده است. محافظ با عقيده از جان سياسيون محافظت مي کند. در يکي از بازديدهاي آقاي معاون از درياچه هامون، به علت يک عمليات انتحاري و بر اثر شدت جراحات وارده، معاون کشته مي شود. حيدر خود را مقصر اصلي اين ماجرا مي داند اما اطرافيان اوبا اين عقيده مخالفند.
به درخواست حيدر، او را از محافظت شخصي افراد سياسي به محافظت نخبگان هسته اي منتقل مي کنند. ميثم زرين يک نخبه هسته اي است که در برابر داشتن محافظ شخصي مقاومت کرده و به شدت با حيدر ناسازگار است. کنش هاي ميان حيدر و ميثم صحنه هاي جالبي را در اين فيلم رقم مي زند و… .
حاتمي کيا در اين فيلم روي دو نکته مهم و دغدغه هاي دو گروه شغلي يعني محافظان شخصيت ها و دانشمندان هسته اي دست گذاشته و در اين راه تا آنجا پيش مي رود که بدبيني و مباحث پيرامون اين قبيل شغلها را، حتي دردرون خانواده ها به نمايش مي گذارد. اين شک و ترديد نسبت به کارخود، در وجود حيدر (شخصيت محوري داستان) نيز به وضوح آشکار است، او تا آنجا از تبعات شغل خود درگيري ذهني دارد که جز به روز جزا و پاسخگويي در مقابل شهدا نمي انديشد و درنتيجه به جاي گزارش ماموريت سيستان و بلوچستان به قول رئيسش وصيتنامه نوشته و تحويل وي مي دهد و...
باديگارد از شخصيت هاي دهه نود هم سخن مي گويد؛ شخصيت هايي که به عقيده حاج حيدر فقط نابغه هستند و علم و دانش آنان منهاي اعتقاد است. اين پيام و تفکر فيلمساز زماني که مهندس زرين از حضور حاج حيدر و ايجاد مزاحمت براي زندگي شخصي خود گلايه مي کند، بيشتر آشکار
مي شود و يا در سکانسي که سحر، نامزد مهندس زرين او را به پناهندگي به کشورهاي غربي تشويق و به او گوشزد
مي کند که هميشه دانش و تخصص ابزاري براي کسب قدرت است و زماني مي رسد که ايران برايت قفس مي شود و... اين يعني استحاله فکري جوانهاي دهه نود که در نوع خود خطري جدي براي نظام تلقي مي گردد.
حاج حيدر باديگارد، با همه شک هايي که نسبت به شغل خود پيدا کرده اما با تمام توان در راه حفاظت از جان ميثم، يادگار دوست و همرزم دوران دفاع مقدس خود، از جان مايه مي گذارد. اين يعني نسل اول مردان و زنان انقلاب هنوز بر سر آرمانهاي خود بوده و براي حفظ نظام و عقيده و آرمانهاي خود حاضرند حتي از جان مايه بگذارند.
با آنچه گفته شد اگر بخواهيم از نظر فني فيلم را مورد بررسي قرار دهيم بايد گفت که شخصيت هاي مرد باديگارد به خوبي از کار درآمده اند، اما شخصيت هاي زن فيلم چندان پررنگ و تاثيرگذار نيستند. به عنوان مثال راضيه در اين فيلم شخصيتي اضافي به نظر مي رسد که در مقايسه با شخصيتهاي زن فيلمهاي «آژانس شيشه اي» و «از کرخه تا راين» به شدت منفعل است ضمن آنکه شيلا خداداد نيز به هيچ وجه درحد و اندازه فيلمهاي حاتمي کيا نيست .
صرف نظر از چند صحنه اکشن که البته بسيار خوب از آب در آمده ، نمي توان اين اثر را در ژانر فيلمهاي اکشن دسته بندي کرد و بعضي از سکانس هاي فيلم انتظارات مخاطب از حاتمي کيا را برآورده نمي سازد. مثل صحنه درگيري با جوانان در پارک و صحنه تعقيب و گريز تيم حفاظت و مهندس زرين يا تيمار کردن حيدر توسط اعضاي خانواده اش که در همين زمينه پرويز پرستويي در نشست خبري فيلم چنين گفته بود: «وقتي براي سومين بار اين فيلم را ديدم و متوجه شدم که هر بار تماشاگران در اين صحنه به خنده مي افتند، خود من اين بخش از فيلم را خيلي دوست دارم اما فکر مي کنم حاتمي کيا پس از جشنواره بايد در آن تجديد نظر کند.»
اگر ازبازي درخشان و دلنشين پرستويي در اين فيلم بگذريم، در مجموع بايد گفت که آثار قبلي حاتمي کيا، هم از نظر کارگرداني و هم از نظر ساخت نسبت به اين اثر از قوت بيشتري برخوردار بوده اند.
و حرف آخر اينکه سي و چهارمين جشنواره فيلم فجر با غيبت ابراهيم حاتمي کيا در مراسم اختتاميه به پايان رسيد و آخرين ساخته حاتمي کيا در هيچ کدام از سه بخش بهترين فيلم و بهترين فيلمنامه و بهترين کارگرداني، نامزد دريافت سيمرغ نشد. گويا مصاحبه جنجالي حاتمي کيا کار دستش مي دهد و اين فيلم از رقابت دريافت سيمرغ کنار گذاشته مي شود. البته از هيئت داوران جشنواره هم انتظار مستقل بودن، انتظار بعيدي است. در اين سالها هيئت داوران ثابت کرده است سليقه اش با سليقه تماشاگر خيلي متفاوت است. نمونه بارز اين قضيه سال 1393 بود که فيلم رستاخيز سيمرغ بهترين فيلم را مي گيرد اما تماشاگران به شيار143 راي مي دهند.
* يک فيلم تلخ، شلوغ و تأثيرگذار:
«ابد و يک روز» تجربه اول يک فيلمساز خيلي جوان به نام سعيد روستايي است که فقط بيست و هفت سال دارد و بعد از ساخت چند فيلم کوتاه موفق که با استقبال بيش از حد روبرو شد، حالاحتي بدون تجربه دستياري وارد دنياي فيلم بلند شده است.
فيلم، زندگي خانواده اي فقير و تنگدست را روايت مي کند که دخترشان قرار است با يک مرد افعاني ازدواج کند، ولي مشکلاتي در خانواده پيش مي آيد.
از سوي ديگر اين فيمساز جوان خودش فيلمنامه را نوشته است و بسيار ريسک کرده ، چرا که اگر در فرمول ها اشتباهي رخ مي داد اين اثر به يک فيلم ضد مخاطب و سياه و تلخ بدل مي شد.
پيمان معادي، نويد محمدزاده، پريناز ايزديار، ريما رامين فر، شبنم مقدمي، شيرين يزدان بخش، معصومه رحماني، مهدي قرباني و... بازيگران اين فيلم هستند.
فضاي کلي فيلم، خانواده اي فقير با انبوهي از مشکلات و سختيها را در محلهاي واقع درجنوب تهران نشان ميدهد. پدر خانواده فوت کرده و مادر، زمينگير، بيمار و نيازمند رسيدگي است. دو دختر خانواده ازدواج هاي ناموفقي داشتهاند. يکي از دختران مجرد خانواده ، افسردگي دارد و سميه دختر فداکار خانواده، بار همه مصائب و مشکلات را به دوش ميکشد. برادر بزرگ آنها، پيش از اين اعتياد داشته و اکنون ترک کرده، ولي ننگ سوء سابقه همچنان بر پيشاني اوست. برادر کوچک تر، نويد، شاگرد اول مدرسه در آستانه ورود به مدرسه تيزهوشان است ، محسن نقطه عطف خانواده است که زندگي آنها را به شدت تحت تأثير قرار ميدهد؛ کسي که از کمپ ترک اعتياد فرار کرده و در محله، به فروش و پخش مواد مخدر مشغول است.
فيلم، داستان زندگي خانواده اي از طبقه فرودست جامعه را به تصوير مي کشد که فقر و مسائلي همچون اعتيادِ يکي از پسران خانواده، زندگي آنها را به فلاکت کشانده است و اين فلاکت و بدبختي به درستي در يکي از صحنه هاي فيلم به شکل سمبليک به نمايش درمي آيد؛ به ياد بياوريم سکانسي را که ورودي چاه توالت گرفته و سميه و برادرش سعي دارند با ريختن آب، آن را باز کنند تا بوي آن همه جا را نگيرد. اين صحنه يک سکانس درخشان کليدي براي درک محتواي فيلم است.
شخصيت سميه در «ابد و يک روز» محکوم حقيقي ماجراست. سميه و نويد تنها کساني هستند که در برابر سلطه مقاومت ميکنند. کارکترهاي سميه ، اعظم ، شهناز و ليلا هر کدام به نوعي گرفتار بدبختي هاي يک مرد هستند. نفر اول به اجبار مرتضي و به خاطر پول بايد زن يک فرد افغاني شود ، اعظم که شوهرش فوت کرده و با دقت در ديالوگ ها متوجه مي شويم که به دوبي مي رود، مخاطب بايد حدس بزند براي چه کاري مي رود، شهناز که پسرش يک جوان خود آزار و بي خاصيت است ، ليلا هم که افسردگي دارد و مادر خانواده که از نظر روحي و رواني مشکل دارد.
اين فيلم که در سومين روز جشنواره فيلم فجر سال 1394 در سالن همايش هاي برج ميلاد اکران شد با استقبال غير قابل باور منتقدان و تماشاگران رو به رو گرديد.
آنچه اين فيلم را خاص کرده شباهت آن به آثار نئورئاليستي سينماي ايتالياست؛ فيلم در حقيقت بازآفريني واقعيات جامعه امروز ما با طنزي تلخ و شوخي هاي کلامي، موقعيتي بسيار است.
فيلمساز در يک لوکيشن که بيشتر زمان فيلم در آن مي گذرد، هوشمندانه ميزانسن هايي چيده است که مخاطب را از ابتدا تا انتهاي فيلم درگير پيچيدگي هاي درام مي کند. نويسنده از طرح هر گونه خرده روايت پرهيز کرده و به روايت کلي ماجرا پرداخته است. اين نکته باعث شده که تماشاگر تمرکز بيشتري در پردازش محيط و شخصيت هاي فيلم داشته باشد. مي توان گفت که اصل موضوع فيلم و کليت آن درباره زنان است. اين فيلم در ترسيم زندگي طبقات پايين دست جامعه و سبک زندگي خاص آنها، خيلي خوب عمل کرده است. خانوادهاي که اعضاي آن گرفتاري ها ومعضلات خود را با داد و فرياد و حرفهاي زشت حل کرده ،
به هم کنايه مي زنند و دعوا ميکنند و چارهاي ندارند، چون راه ديگري بلد نيستند.
فيلم، تحت تاثير آثارعبدالرضا کاهاني و همچون برخي از آنها، شلوغ است. شخصيتها با هم شروع به حرف زدن و دعوا مي کنند به طوري که سروصداي موجود در برخي صحنه ها سرسام آور است که البته شايد اين آلودگي صوتي و گريم هاي
اغراق آميز با قصد قبلي در فيلم آورده شده تا مولفه هاي مد نظر کارگردان رعايت شده و اين اثر با مشخصه هاي خاص ديده شود و احتمالاً به دليل رعايت همين اِلِمان هاست که شخصيتهاي فيلم مخاطب را به دنبال خود
مي کشانند تا به تماشاي درد و رنج هاي آنان بنشينيد.
به نظر نگارنده مهم ترين عامل موفقيت ابد و يک روز، پيش و بيش از هر چيز ديگر، فيلمنامه استاندارد و روايت بي نقص آن در قالب يک ملودرام داستانگوي غم انگيز همراه با موقعيت هاي طنز و کمدي است، ضمن آنکه حضور اين همه بازيگران حرفه اي و چهره که هرکدام يک ستاره به حساب مي آيند ، مخصوصا پيمان معادي که براي اولين بار نقش متفاوتي را تجربه کرده است. کارگرداني حساب شده، ميزانسن هاي پيچيده ، ديالوگهاي يکدست، موسيقي تأثيرگذار، بازي درخشان بازيگران، فيلمنامه قوي و تدوين بجا در تجربه نخست يک فيلمساز جوان دست به دست هم داده است تا فيلم «ابد و يک روز» به عنوان يک فيلم تحسينشده، هم توجه بينندگان را برانگيخته وهم مورد توجه منتقدان قرار بگيرد.
نکته ديگر اينکه روستايي در اولين فيلم بلند خود دقيقا همان چيزي را ساخته است که قبلا در فيلم هاي کوتاه خود به آنها گريزهايي زده است. به نظر مي رسد عوامل فيلم و بازيگران هم کاملاً به متن داستان وفادار بوده و در چارچوب آن حرکت کرده اند. فيلم پر از ديالوگ و نقش آفريني هاي پوياست .
اين فيلم داستان تلخ خانوادهاي فرودست را با سبک زندگي خاص خود به تصوير ميکشد. خانوادهاي که از بيماري، سوء سابقه، فقر، اعتياد، افسردگي، و... رنج ميبرند، اما هرگز اميد خود را از دست نداده و با وجود فقر فرهنگي شديدي که دارند، هر روز به دنبال روز بهتر از خواب برميخيزند و زندگي را از سرميگيرند.
سکانس پاياني فيلم به مثابه يک روزنه اميد است و با اينکه چيز خاصي در اين خانواده تغيير نکرده ولي برگشتن سميه، نويدي است که محسن اعتيادش را ترک کند، هر چند هيچ چيز معلوم نيست.
با اين وجود برخي صحنه هاي فيلم، تکراري و کليشه هستند که مي توانستند بهتر از اينها باشند، مثل صحنه اي
که سميه در ماشين مابين افغاني ها نشسته و در آن غربتِ تازه، برادرش را در آرايشگاه مي بيند و به ناگاه تمام محاسبات ذهني اش به هم مي ريزد.
مهم ترين عامل موفقيت ابد و يک روز، اول از همه فيلمنامه بي نقص و روايت حساب شده آن در قالب يک ملودرام داستانگوي غم انگيز و درموازات آن ايجاد موقعيت هاي کمدي است.
ابد و يک روز يک برگ برنده مهم دارد و آن هم ايجاد ارتباط بين فيلم و مخاطب است تا جايي که بعد از پايان فيلم تا مدتها ماجراها، شخصيت ها و محيط آن درخاطر تماشاگرمي ماند.
روزان/واکنش میرکریمی به اظهارات دیشب افخمی
روزان نیوز- شب گذشته برنامه«هفت» روی آنتن زنده شبکه سه سیما رفت.
دبیر سیوچهارمین جشنواره جهانی فیلم فجر تاکید کرد کسی به دلیل انتقاد کردن از جشنواره حذف نمیشود و فضای عمومی این رویداد سینمایی هم حاکی از همدلی با اهالی رسانه است.
رضا میرکریمی دبیر سیوچهارمین جشنواره جهانی فیلم فجر درباره اظهارنظر بهروز افخمی که دیشب ۳ اردیبهشت ماه در برنامه «هفت» اعلام کرد کارت های عوامل برنامه به دلیل انتقاد از جشنواره صادر نشده است، گفت: آیا شما این چند روز کسی را در جشنواره دیدید که مانع فعالیت رسانه ها شود؟ ما تا امروز گله و انتقادی در این زمینه نداشتیم که افراد به دلیل نقد کردن اجازه حضور در جشنواره را نداشتهاند.
دبیر جشنواره ادامه داد: همین رویکرد رسانهها نشان میدهد فضای کاخ جشنواره چگونه است.
میرکریمی گفت: من، بهروز افخمی را خیلی دوست دارم. فرض کنید که او یک شوخی با من کرده است و من هم با او یک شوخی کردم ولی معلوم شد هیچ کدام از ما ظرفیت شوخی نداریم.
سیاست روز/جشنواره جهانی فجر که باز هم اشتباه مدیران سینمایی را به رخ میکشد
هیاهوی یک میهمانی سوت و کور
طی این حدود سه سال تقریبا برای همه مشخص شده است که سیاست دولتمردان (جدای از برجام) در یک جمله بروز پیدا میکند: «همه بد بودند، ما خوبیم»
این جمله در عرصه سیاسی، بینالملل، اجتماعی، اقتصادی و حتی ورزشی هم نمودهای فراوانی دارد. استفاده از واژه «ویرانه» و «ویرانی» یک امر عادی است. گویی آقایان دولتی بر تلی از خاک نشستهاند و باید از ابتدا چرخ را اختراع کنند. حمله دولت به دولت پیشین، دیگر یک امر عادی است. خواه موضوعی مثل یارانه و مسکن مهر باشد، خواه سوءمدیریت در تیمهای پرطرفدار پایتخت. کلا همه کارهای بد را باید به پای دولت سابق گذاشت و هرکاری که اتفاق میافتد، خوب است؛ چون دولت یازدهم آن را انجام داده است.
نمونه فرهنگیاش هم مثلا «شورای عالی سینما»ست که چون دولت قبل مبدع آن بوده خوب نیست و علیرغم صدور حکم برای اعضای جدید، عدم حضور رئیسجمهور در آن و استعفای اعضای آن (که به تدبیر دولت در بخش فرهنگ و هنر و به ویژه سینما خوشبین بودهاند) سبب میشود که به یکباره تصمیم بگیرند که این شورا غیرقانونی است و باید منحل شود. اما سازمان سینمایی چون یک میز خوب و مبل راحت دارد باید بماند.
جالبتر آنکه برای بروز اثرات برجام و رفع تحریمها در حوزه سینما باید جشنواره فیلم فجر را دوپاره کرد تا هم پُز بینالمللی آن بیشتر باشد و هم در راستای اقتصاد مقاومتی! پول بیشتری حیف و «میل» شود.
کافی است کسانی که وقت دارند یا گذرشان به تقاطع خیابان حافظ و جمهوری میافتد، سری به پردیس چهارسو بزنند (البته اگر اجازه ورود بیابند) تا متوجه شوند جشنواره جهــــــــــــــانی فیلم فجر با چه شکوه و عظمتی در حال برگزاری است. اینها همه نشان از یک تصمیمگیری بسیار دقیق مدیریتی است.
جشنوارهای که میخواست در طراز جهانی برگزار شود، حالا شاید مجبور باشد برای کاهش صندلیهای خالی، تماشاگر حرفهای سینما را به صورت اتوبوسی! به کاخ جشنواره بفرستد.
اصلا اینها مهم نیست. به قول یک بندهخدایی «سوت و کور بودن امتیاز جشنواره است» شاید چون راحتتر میشود در سالن تاریک سینما خوابید!
اما از اینها که بگذریم، باید مدیران و برگزارکنندگان را هم درک کرد.
به هرحال توی این مملکت همه دستگاهها و نهادهای دولتی سعی میکنند برای حفظ پرستیژ خود و حفظ بیتالمال! جشنواره، همایش، سمینار، کارگاه و یا هرچیز دیگری را ترتیب بدهند تا به این ترتیب قدرت مدیریت خود را به رخ بکشند.
هیچ اشکالی هم ندارد. به هرحال وقتی همه بلدند یک برنامه برای خودشان داشته باشند، چرا مدیران سینمایی ما به جای یک برنامه دو برنامه نداشته باشند! کلاس کار هم بالاتر میرود و... .
اما راستی در سالی که رهبر انقلاب آن را «اقتصاد مقاومتی، اقدام و عمل» نام نهاده است، لازم بود مدیران فرهنگی و سازمان به اصطلاح سینمایی (مثل آن بنده خدایی که توی جوی آب افتاده بود و تا انتها صدای قوطی کنسرو میداد) اشتباه سال قبل خود را باز هم تکرار کنند و همچنان یک جشنواره بیسر و ته را به نام «جهانی» ادامه دهند؟
نمیشد جشنواره فیلم فجر را مثل پیش از این یکی دو سال برگزار کرد و پولهای بیحساب و کتاب را به جیب برخیها نریخت؟
نمیشد پولهایی که صرف پذیرایی، چاپ اقلام تبلیغی، اجاره مکانها و... شد را برای ساخت چند سینما در نقاط محروم کشور کرد؟ نمیشد این هزینه را برای ساخت فیلمهای به معنی واقعی فاخر در نظر گرفت؟ نمیشد هزار و یک کار درست انجام داد؟
اگر بخش بینالملل مثل گذشته در همان جشنواره فیلم فجر قرار داشت، بخش قابل توجهی از هزینهها به نصف میرسید و دیگر نیازی نبود بودجه را به همین راحتی از بین برد. این نصف شدن هزینهها یعنی صرفهجویی میلیاردی و کمک به سینمای ایران که امروز از کمبود سالن گرفته تا بیمه اهالی این هنر، درگیر بیپولی است.
آنهایی که خود را عقل کل میدانند و فکر میکنند همه کارهایشان درست است، حتما یک نیازسنجی کردهاند و به این نتیجه رسیدهاند که باید این جشنواره را دوشقه کرد. خب حالا همین دوستان بیایند و توضیح دهند که چقدر به اهداف خود رسیدهاند؟ آیا این جشنواره برنامههای خود را توانست محقق کند یا فقط کاسهای شد برای خوردن برخیها؟! این بودجه میلیاردی صرف چه اتفاق خوبی برای سینمای ایران شد؟
جشنوارهای که نه مخاطب دارد، نه فیلمهای مهمی در آن حضور دارند و نه هیجانی در آن به چشم میخورد، چه حرکت مهمی را انجام داده که حالا متولیان آن اجازه نقد هم به آن نمیدهند و از هر اهرم فشاری برای بستن دهان منتقدان استفاده میکنند. شاید این را هم از یاران عرصه سیاست خود یاد گرفتهاند که یا باید منتقد را متهم کرد یا دهانش را ... گرفت. موضوعی که کاملا عادی شده است و حتی در فضای فرهنگ و هنر این مملکت هم به رسمی مالوف تبدیل شده است. منتقد خوب، منتقد مرده است.
کاش آقایان جدای از آمارسازی و بهبه و چهچههای رایج در ساختار کاریشان، این جرات و جسارت را داشته باشند تا پس از پایان این جشنواره با صدای رسا اعلام کنند که «اشتباه کردیم». اصلا نیازی به اعلام رسمی نیست. همین که جشنواره به روال سالهای قبلتر برگردد، نشان میدهد که مدیران اشتباهشان را پذیرفتهاند و جلوی از بین رفتن بودجه یا همان بیتالمال را گرفتهاند. جلوی ضرر را هر وقت بگیری منفعت است.
این را خود آقایان هم میدانند و کاش به جای لجبازی و حمله به منتقدان رفتاری عاقلانه و در مسیر تدبیر و اعتدال بردارند.
واکنش دستپاچه و فرافکنانه به حضور مجری «من و تو» در جشنواره فجر
وقتی خبر حضور منصوره حسینی خبرنگار اتاق خبر شبکه بهایی - انگلیسی من و تو در محل کاخ جشنواره جهانی فیلم فجر منتشر شد، این خبر با واکنش سریع رسانهها همراه شد و نکته جالب توجه جبههگیری برخی رسانههای همسو با دولت یازدهم بود که سعی کردند حضور این فرد را که سالها مشغول به فعالیت علیه نظام جمهوری اسلامی ایران آن هم به صورت کاملا مشهود بوده، اتفاقی کاملا عادی و در قالب باشگاه هواداران جلوه دهند و دلیل حضور وی را در تهران، استعفا از شبکه من و تو و ابراز ندامت از فعالیت در آن شبکه معاند دانستهاند.
در ادامه این واکنشها نوبت به مدیران جشنواره جهانی فیلم فجر رسید تا کاملا از حضور این شخص ابراز بیاطلاعی کرده و او را یک شخص عادی و تنها هوادار جشنواره عنوان نمایند؛ این واکنش در حالی صورت می گیرد که مشاهدات خبرنگار سینماپرس حاکی از استقبال برخی دستاندرکاران روابط عمومی جشنواره از این خبرنگار است.
در اطلاعیهای که از سوی روابط عمومی جشنواره جهانی فیلم فجر به رسانهها ارسال شده است آمده است: «جشنواره جهانی فیلم فجر تنها مسئول میهمانان رسمی این رویداد است و در قبال حضور تماشاگران عادی تعهدی ندارد. روزانه چند هزار نفر از جشنواره بازدید میکنند و کنترل عدم سوءپیشینه این افراد امکانپذیر نیست. ضمنا هیچ کارت رسمی جشنواره در اختیار هیچ فرد غیرمرتبط قرار نگرفته است.»
این پاسخ که ضمن تایید ضمنی خبر حضور این خبرنگار، آن را تنها یک اتفاق عادی جلوه میدهد، بیشتر به یک فرافکنی میماند آنچنانکه احتمالا اگر امروز جیسون رضاییان نیز در جشنواره دیده شود با این پاسخ قابل توجیه خواهد بود.
اما یک پرسش همچنان بیپاسخ است و آن اینکه استقبال و صحبت کردن دستاندرکاران روابط عمومی این جشنواره با همه هواداران عادی صورت میپذیرد و یا این اتفاق نیز کاملا تصادفی صورت پذیرفته است!
به نظر می رسد مسئولان برگزاری جشنواره، سازمان سینمایی و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی باید پاسخ قانعکنندهتری نسبت به این بیتوجهی ابراز نمایند و قطعا مجری شبکه معلومالحال من و تو در حالی که شناخته شده می باشد، نیازی به ارائه گواهی عدم سوءپیشینه برای شناسایی توسط متولیان جشنواره جهانی فجر نداشته است!
فرهیختگان/گفتوگو با کامیار محسنین مشاور انتخاب جشنواره جهانی فیلم فجر
فیلمهای خارجی با کدهای ایرانی
کامیار محسنین از مشاوران انتخاب فیلم در جشنواره فجر است.او همچنین از فعالان عرصه نقد و ترجمه در حوزه سینما و شعر است. او سالهاست در بنیاد سینمای فارابی و بخش بینالملل سازمان سینمایی مشغول کار است و اطلاعات جامعی نسبت به جشنوارههای مختلف سینمایی در سراسر جهان دارد. مترجم «هنر چیست؟ ژان لوک گدار» یکی از مشاوران و مدیران برنامهریزی و مدیریت بخش جهانی سینمای ایران است که نتیجه فعالیت او را در جشنواره سیوچهارم جهانی فجر شاهد هستید. مترجم «انگشتی بر لبها» در زمینه انتخاب و مدیریت داوران، رایزنی با هنرمندان و کمپانیهای پخش فیلم و هدایت سینمای ایران در بازار بینالملل فعالیتهای مستمری دارد. مترجم «ژانر: شکلهای تطبیقی فیلم سامورایی و وسترن» در همکاری با امیر اسفندیاری، معاون امور بینالملل جشنواره تلاش زیادی برای برگزاری هر چه بهتر این دوره از جشنواره جهانی فجر کردهاند. به همین مناسبت با او درباره داوران خارجی و نوع برگزاری جشنواره جهانی فجر به گفتوگو نشستهایم.
نحوه مدیریت داوران جشنواره جهانی فجر چگونه بوده و چه مسائل مهمی در آن دخیل بوده است؟
هر جشنوارهای که قرار است برگزار شود یک فهرست بلندبالایی برای داوران آن در نظر گرفته میشود. مذاکرات گستردهای شروع میشود و مثلا سالهایی بوده است که برای یک هیاتداوران پنجنفره که چهار نفر آنها از کشورهای خارجی بودند؛ نزدیک به ۱۰۰ دعوتنامه فرستاده شده است و گفتوگوهای فراوانی صورت گرفته است تا آن چهار نفر انتخاب شوند و هماهنگیها صورت بگیرد. این پروسه بسیار زمانبر و سنگین است. مذاکرات دقیقی نیز باید صورت گیرد. داوران وقتی مشخص میشوند برنامههایشان واکاوی میشود و سپس آنها فیلمها را میبینند و جلسه نهایی برگزار میشود. یک موضوع اساسی این است که تمام داوران سینماگرانی هستند که دیدگاههای خاص خود را دارند. بنابراین شما نمیتوانید یک معیار خیلی مشخص برای داوری در اختیار داشته باشید. داوران در دعواها و اصطکاکهای بسیار به یک مبانی مشترک میرسند و در یک جلسه فهرست نهایی برندگان را اعلام میکنند. فکر نکنید انتخاب برندگان یک پروسه راحت و معمولی است. اصلا چنین نیست. همیشه بحثهایی صورت میگیرد و بالاخره مبانی مشترک مشخص میشوند و در جلسه نهایی خود به خود همهچیز مشخص میشود.
داوران این دوره از جشنواره چگونه آرای خود را اعلام میکنند؟ هرروزه رایهای خود را اعلام میکنند؟ یا در جلسه آخر وقتی تمام فیلمها را دیدند، نتیجه را اعلام میکنند؟
معمولا براساس رای و نظر تکبهتک نیست. جلسههای داوری در جشنوارههای بینالمللی براساس بحث و تبادلنظر است. داوران هر روز بحثهای خود را میکنند ولی در یک جلسه نهایی است که همه چیز مشخص میشود. در آخر درنتیجه فیلمهای شاخص و قابل، مباحثه و نظر نهایی خود را اعلام میکنند. واقعا این قضیه ساده حل نمیشود. جلسههای داوری در جشنوارههای مختلف ساعات طولانی ادامه پیدا میکنند. گاهی پیش میآید تا بیشتر از ۱۶ ساعت جلسه داوری در جریان بوده است.
تا الان داور یا کارشناس خارجی بوده است که از لحاظ فنی به یک فیلم اعتراض کند و نحوه پخش و ارائه آن را در سالن جشنواره پایین ارزیابی کند؟
درهیچ جای دنیا از لحاظ کیفیت محتوایی و ساخت فیلم چنین اعتراضی نبوده است. اما از لحاظ فنی تاکنون کسی اعتراضی نداشته است و داوران
راضی بودهاند.
از اکثر میهمانان و دوستان حاضر در جشنواره وقتی پرسوجو کردیم، از کیفیت بالای ارائه فیلمها و نحوه برگزاری جشنواره بسیار راضی بودند. این امر نشان میدهد تلاش بیشائبهای صورت گرفته است. اما در جلسههای نشست و بررسی چه اقداماتی صورت گرفته است؟
بخش برگزاری جلسات به صورت تخصصی در اختیار شجاعنوری است و زحمت اصلی را ایشان میکشد.
آیا شما هماهنگی خاصی از طریق بخش بینالملل و بنیاد فارابی صورت دادهاید؟
بله. قبل از برگزاری جشنواره ما هماهنگیهای لازم را انجام دادهایم. جالب است بدانید تمام هنرمندانی که به این جشنواره آمدهاند میدانند که فیلمهایشان مطابق با کدهای نمایش در ایران نمایش داده میشــوند. بنابراین یکسری بحثهای پیچیده نسبت به ادواری که نمایندگان فیلم در گذشته صورت دادهاند، مطرح شده است. البته بحث کارگردان و تهیهکننده جداست. بسیاری از کارگردانان و تهیهکنندگان نمیدانند که فیلمشان در چه جشنوارهای نمایش داده میشود. در واقع، آنها پخش فیلم خود را در یک قرارداد به یک کمپانی واگذار میکنند و کمپانی است که در بخش تجاری و فرهنگی فیلم را در جشنوارهها و کشورهای مختلف پخش میکند. کمپانی پخشکننده است که ترجیح میدهد اطلاعات را در اختیار کارگردان قرار دهد یا نه و تمام این اتفاقات از طریق پخشکننده صورت میگیرد. اگر لازم باشد کارگردان در یک جشنواره حضور داشته باشد، پخشکننده باید اطلاعات را در اختیار آن هنرمند قرار دهد. اما اگر شما تهیهکننده و کارگردان را دعوت نکنید دیگر خیلی از پخشکنندهها با آنها تماسی نمیگیرند. این پروسه صنعتی سینماست. امسال قرار بر این شد که عوامل اصلی فیلم در جشنواره حاضر باشند و کدهای پخش در ایران را رعایت کنند. ما سعی کردیم فیلمهایی را انتخاب کنیم که حداقل تعدیل ممکن را داشته باشند. من فکر میکنم در گام اول نتیجه قابلقبولی است ولی هنگامی که میخواهیم گام دوم را برداریم به مشکل برمیخوریم. مدیریتها کوتاه است و وقتی مدیر جدید میآید همه چیز تغییر میکند و باید از اول گام برداریم.
شما چه نکتههای مثبتی در این جشنواره دیدهاید که جالب است تا مردم هم در جریان قرار گیرند؟
برگزارکنندگان هر جشنواره علاقه دارند ببینند از فیلمهای درون یک جشنواره استقبال میشود. در چند سال گذشته سالنهای نمایش فیلمهای خارجی با استقبال ناچیز مواجه میشدند و به تعداد انگشتان دو دست نیز تماشاگری در سالن نمایش حاضر نمیشد. خوشبختانه در این دوره از جشنواره سالنها مملو از تماشاگر است و تمام تیم برنامهریزی این جشنواره بسیار مشعوف شدهاند. ما کار بسیار سختی را انجام دادهایم و این امر برای ما بسیار خوب است. هیچ فیلمی از جریان سینمای روز در این جشنواره نیست. مخصوصا آثاری که دیویدیهایشان جلوی پردیس چارسو به فروش میرسد. ما باید به دنبال آثاری باشیم که زبان متفاوتی از سینما را مد نظر قرار میدهند. این آثار باید زبان جدید سینما در تمام کشورها و سینماها را هدف قرار دهد. این امر باید یک پلی شود بین تمام فیلمها. با این تفاسیر مردم خوشبختانه از این نوع فیلمها استقبال کردهاند و طیف علاقهمند به اینجا آمدهاند و فیلمها را تماشا میکنند.
قدس/انتقاد شدید مدیر شبکه مستند از ضرغامی/ ضرغامی پاسخ داد رئیس سابق سازمان صداوسیما به نامه اخیر مدیر شبکه مستند پاسخ داد.
به گزارش قدس آنلاین به نقل از فارس، پس از مصاحبه سیدعزت الله ضرغامی رئیس سابق رسانه ملی با خبرگزاری فارس، درباره حذف شبکههایی که در دوران ریاست وی راه اندازی شدهاند، امیر تاجیک مدیر شبکه مستند نامهای سرگشاده خطاب به ضرغامی نوشت.
در ادامه این ماجرا، «عیسی بخشی اسدزاده» رئیس دفتر سابق عزتالله ضرغامی در پاسخ پیگیریهای خبرنگار فارس مبنی بر اعلام نظر ضرغامی درباره این نامه گفت: از نظر آقای ضرغامی در این شرایط حفظ آرامش و پایداری سازمان صداوسیما از همه چیز مهمتر است.
ضرغامی درباره حذف شبکهها گفته بود: سؤالات سخت نپرسید. قاعدتا به عنوان کسی که چیزی را راه انداخته است و حالا آن تعطیل میشود، حال خوبی ندارم اما حتما دوستان آنجا مطالعه و بررسی داشتهاند و به یک تشخیص رسیده و عمل کردهاند و به نظر همه احترام میگذارم اما حال من مانند شخص کوزهگری است که بابت خلقت آدمها به خدا گلایه میکرد. فرشتهای آمد و گفت من همه کوزهها را میخرم و همه آنها را میشکنم. کوزهگر گفت حداقل اگر میخواهی کوزههایم را بشکنی برو آنطرفتر آنها را بشکن. که من آنها را نبینم. درست است پول آنها را دادهای اما من پای کوزهها زحمت کشیدهام.
رئیس سابق سازمان صداوسیما همچنین گفته بود: حتما به عنوان کسی که این شبکهها را راهاندازی کردهام، تعطیلی شبکهها برای حال من خوب نیست؛ اما حتما دوستان برای ملت، آینده و مصالح نظام تصمیمگیری کردهاند.
«امیر تاجیک» مدیر شبکه مستند در بخشی از نامه خود خطاب به ضرغامی نوشته بود: مدیریت جدید سازمان در هنگام شروع فعالیت های خود با حجم عظیمی از بدهی ها و معوقات روبرو شد. این مساله به زعم شما "امری طبیعی” ست. اما با کمی دقت و تحقیق می توان دریافت که این میزان از بدهی در قیاس با دوره های قبلی ابدا قابل مقایسه نیست. کمااینکه این بدهی ها صرفا به دلیل بودجه و کمک ناکافی که از سوی دولت به صداوسیما تعلق می گرفت، نبود. بلکه بیشتر به خاطر ضعف در تصمیم سازی ها برای توسعه غیرمنطقی شبکه های سازمان بود. خصوصا اینکه دولت قبل علاوه بر بودجه سالانه کمک بلاعوض یک میلیارد دلاری به سازمان کرد و ایجاد بدهی برای سازمان در چنین شرایطی منطقی به نظر نمیرسد.
مدیر شبکه مستند سیما در بخش دیگری از نامه سرگشاده خود خطاب به عزتالله ضرغامی نوشته بود: بر تشریح این ادعا عرض میکنم شبکه کوچکی چون شبکه مستند، با بیش از پانزده و نیم میلیارد تومان بدهی و تعهد معوق به بنده و همکارانم تحویل داده شد. معاونت سیما با حدود دویست و شصت میلیارد تومان بدهی به دکتر پورمحمدی تحویل شد و در نهایت رسانه ملی در آغاز مدیریت جدید صدها میلیارد تومان بدهی داشت.
قدس/شکارسری: شاعر انقلاب، پاسبان انقلاب اسلامی است
حمیدرضا شکارسری، شاعر و منتقد، گفت: شاعر انقلاب اسلامی ستایشگر مسئولین نظام یا خود نظام نیست، چه بسا گاهی اوقات شعر اعتراضی او جزو اصیل ترین شعرهای انقلابی باشد.
به گزارش قدس آنلاین به نقل از خبرگزاری تسنیم،حمیدرضا شکارسری اول فروردین ١٣٥٤ متولد شد. وی به دلیل علاقهای که به ادبیات داشت، قدم در این عرصه گذاشت و در حال حاضر یکی از فعالان حوزه ادبیات به خصوص شعر به شمار می آید. از جمله فعالیت های ادبی وی می توان به چند مجموعه شعر و نقد و بررسی ادبی، چاپ نقد ادبی و مقاله ادبی در نشریات و مجلات ادبی، برگزاری چند کارگاه شعری و سخنرانی ادبی در سطح تهران و شهرستان ها، مسئولیت برگزاری یا دبیری چند جشنواره ادبی ـ هنری از جمله گردهمایی شعر مدرن (فرهنگسرای بهمن ـ 1380) و ... اشاره کرد.
با این شاعر کشورمان در خصوص شاخصه های شاعر و شعر انقلاب به گفتوگو نشسته ایم که میخوانید:
-آیا شعر انقلاب و شعر انقلابی دو مفهوم جداگانه هستند؟
بله. شعر حاوی موضوع و محتواست. تاریخ ادبیات ثابت کرده در بسیاری از اوقات به لحاظ شکل و قالب، و نوع زبانی که شاعر استفاده می کند، تقسیم بندی هایی وجود دارد که البته در بین نویسندگان و صاحبنظران رایج است. از این منظر می توانیم شعری داشته باشیم که مربوط به مفهوم انقلاب به مثابه یک مفهوم کلی در طول تاریخ باشد. همچنین می توانیم مفهومی تحت عنوان شعر انقلاب اسلامی داشته باشیم، مفهومی که مربوط به پدیده انقلاب اسلامی ظرف 4 دهه گذشته باشد، پیشینه ای دارد و قطعا ادامه خواهد داشت. بنابراین ما داریم نوعی تقسیم بندی انجام می دهیم که براساس موضوع و محتوا صورت می گیرد و نه بر اساس شکل و فرم. به همین خاطر اطلاق مفهوم «سبک شعر انقلاب» را خیلی مناسب نمی دانم. ما می توانیم در دل سبک های شعر نو یا کلاسیک در دهه های قبل از انقلاب، شعر انقلاب را مشخص کنیم. اما از نظر محتوا و نوع نگاه به پدیده های سیاسی و اجتماعی، شعر انقلاب اسلامی دارای ویژگی هایی است. حتی به لحاظ دایره واژگانی دارای تفاوت هایی نسبت به شعر قبل از انقلاب است. اما اینکه بگوییم شعر انقلاب اسلامی یک سبک است، موافق نیستم. اگر شعر انقلاب را تبارشناسی کنیم به شعر شاعرانی می رسیم که شعر سیاسی اجتماعی می گفتند، شعر متعهد و ملتزم می گفتند و پس از انقلاب هم شعری برای انقلاب اسلامی نسرودند، اما شعر آن ها زمینه ساز پیدایش شعر انقلاب اسلامی شد. کسانی مثل احمد شاملو، اخوان ثالث، فروغ فرخزاد و حتی افرادی مثل سهراب سپهری با وجود اینکه شعرش تظاهرات سیاسی و اجتماعی نداشت. شاعرانی که چه بخواهیم و چه نخواهیم آثارشان بر شعر انقلاب تاثیر گذاشت. زبان و فرم شعر انقلاب را شکل دادند اما طبعا به لحاظ محتوا چیز دیگری بود.
-مولفه های شعر انقلاب اسلامی چیست؟
مهم ترین مشخصه این است که شعر انقلاب درباره انقلاب اسلامی است. به همین دلیل شعر معاصر انقلاب لزوما شعر انقلاب نیست. شعری است که حتما درباره انقلاب اسلامی سروده شده باشد. مشخصه بعدی این است که شعر انقلاب شعری است هوادار انقلاب. شعری که ارزش های انقلاب را با نام انقلاب اسلامی ایران می شناسد و آن را تکثیر می کند. القا یا الهام مفاهیم انقلاب اسلامی ایران را بر پیشانی خود دارد. از سوی دیگر به دلایل مختلف نوعی زیبایی شناسی بر این شعر حاکم می شود. به طور مثال عناصر نمادینی که استفاده می کند، بیشتر صبغه دینی دارند. بنابراین ذات این شعر، دینی و بنیادگراست. یعنی به مفاهیم اصیل اسلام و مکتب تشیع اشاره دارد. قهرمانان آن، قهرمان های دینی هستند، دایره واژگانی آن دینی است و مفاهیم انقلاب را منعکس می کند. ممکن است که این دایره واژگانی وسیع تر شود چون انقلاب است که حوزه های خود را وسیع تر می کند. به این ترتیب ویژگی های شعر انقلاب بیشتر محتوایی است و از راه این ویژگی ها می شود شعر انقلاب را تعریف کرد نه به لحاظ فرمی. یعنی نمی شود گفت این قالب جدید را آورد. یا بازی های زبانی را به وجود آورد.
-می توان گفت کسانی که شعر انقلاب می گویند شاعر انقلابی هستند؟
شاعر انقلاب کسی است که مفهوم انقلاب را با هواخواهی و هواداری در شعرش منعکس می کند. اتفاقا این شاعر هر زمانی می بیند که انقلاب به خطر افتاده عکس العمل نشان می دهد، حتی اگر ببیند مسئولین نظام –هرچند انقلابی باشند- کاری می کنند که خلاف مصالح انقلاب است، شعر اعتراصی می نویسد. یعنی شعر اعتراضی شاعر انقلاب علیه بعضی از مسئولین نظام جزو شعر انقلاب است چون مفهوم انقلاب مفهومی است که نظام ما از آن بر آمده است، پس شاعر باید پاسبان آن باشد. بنابراین می بینید که حوزه های شعر انقلاب وسیع تر می شود. لزوما شاعر انقلاب اسلامی ستایشگر مسئولین نظام یا خود نظام نیست، چه بسا گاهی اوقات شعر اعتراضی او جزو اصیل ترین شعرهای انقلابی باشد. مثلا بعد از جنگ شاعران با صراحت تمام با مصادیق انحراف مقابله می کنند. در آن سال ها اساسا شعر انقلاب و دفاع مقدس را به عنوان شعر اعتراض می شناختیم. به این دلیل که شعر انقلاب محتواگراست و معطوف به معناست. اعتراض یک مفهوم مجرد است و نه شکلی، لذا ماهیت شعر انقلاب را تعریف می کند.
-برخی ها معتقدند شعر نوگرا و مدرن در تقابل شعر انقلاب هست. چقدر با این مسئله موافق هستید؟
اساسا اینکه معتقد باشیم شعر مدرن مقوّم مدرنیته است، یک تصور غلط است. اثر مدرن ممکن است کاملا منتقد مدرنیته باشد. در حقیقت خلطی صورت می گیرد بین مفهوم مدرنیته و مفهوم مدرنیسم. اثر پست مدرن هم همین طور است. در ذات مدرنیته نوعی مقابله با مفاهیم آسمانی و دینی می بینیم اما هنر مدرنیستی از مدرنیته تبعیت نمی کند. چنان که الیوت معروف ترین شعر تاریخ مدرنیته را می نویسد اما شعر او پر از اسطوره است. اسطوره یک مفهوم ضد مدرنیته هست. در مورد پست مدرن، چه بسا پست مدرنیته مفهومی ضد کلان باشد، حتی ضد قطعیت. تکنیک هایی مثل کلاژ و پازل های به هم ریخته دارد. اما چرا شعرهای محتواگرا نباید از این تکنیک ها استفاده کنند؟ اتفاقا شعر انقلاب می تواند از این تکنیک ها استفاده کند اما ذات پسامدرن را شاید نپذیرد. همچنان که تقابلی بین مدرنیته و اثر مدرنیستی وجود دارد، می توانیم تصور کنیم تقابلی هست بین پسامدرنیته و اثر پست مدرنیستی. شعر انقلاب و هر شعر محتواگرای دیگری مثل شعر مذهبی به راحتی می تواند از تکنیک های پست مدرن استفاده کند. هنر دائما به دنبال تازگی و بداعت است و این هم می تواند راهی برای ارتقای شعر معناگرا باشد.
-آیا نمی توان گفت که شعر انقلاب به دلیل جوشش و خروشی که دارد شعر مدرن محسوب می شود؟
نه. به نظرم در این مسئله نوعی تسامح هست. مثل این است که بگوییم بیدل نسبت به زمان خود مدرن بود! یا مولانا در زمان خود یک سری تظاهرات پست مدرن دارد! آن زمان مدرنیته ای وجود نداشت. بنابراین در این مورد داریم با نوعی تسامح برخورد می کنیم. این را به یاد داشته باشیم که فوکو در یک اظهارنظر جنجالی انقلاب اسلامی را یک مفهوم پست مدرن و یکی از بزرگترین رفرم های قرن 20 میداند. این انقلاب از آن جایی که از سویی مفهوم کلانی را به نام حکومت دینی توصیه می کند، اما از سوی دیگر این مفهوم نسبت به دوره خودش یک مفهوم جزئی است. یعنی مفهومی که بی سابقه است در زمان خودش. و از نظر دیگر اگر چه ادعای جهان شمولی دارد اما باید بپذیریم که بومی است. به این خاطر که تشیع فعلا بومی است. شعر شیعی بعد از انقلاب است که پر رنگ می شود اما سابقه ای هزار ساله دارد. اما در طول تاریخ حکومت هایی وجود داشته اند ضد شیعی. شعر شیعی وابسته به شعر انقلاب نیست و مفهومی مستقل دارد. اما از آنجا که این انقلاب یک نظام برآمده از مکتب شیعه هست، طبیعی است که آن را تقویت کند. هم از نظر کیفی و هم از نظر کمیت، شعر شیعی فرصتی پیدا می کند که رشد کند اما ترادفی بین شعر انقلاب و شعر شیعی نیست اگرچه در هم رفتگی دارند.
-این سوال هم پیش می آید که آیا شعر دفاع مقدس جزوی از شعر انقلاب محسوب می شود؟
بله. اگر انقلاب اتفاق نمی افتاد، دفاع مقدسی هم وجود نداشت. جنگ تحمیلی حادثه ای است که جزو تبعات انقلاب است. شعر انقلاب به خود انقلاب و تبعات آن تا ابد می پردازد و چون جنگ مفهومی در ارتباط با انقلاب است، شعر دفاع مقدس هم جزوی از شعر انقلاب به شمار می رود. حوادث دیگر هم همین طور. مثل تسخیر لانه جاسوسی. کل حوادثی که مربوط به انقلاب است و دنباله انقلاب محسوب می شود طبعا شعری که به آن بپردازد، در عنوان کلی شعر انقلاب جای می گیرد.
-می توان گفت نقطه عطف شعر انقلاب، شعر دفاع مقدس است؟
خیر. نقطه عطف شعر انقلاب، اشعار مربوط به انقلاب اسلامی در سال 57 است. شاعرانی که امروزه آن ها را جزو شاعران انقلاب نمی دانیم، مثل محمد مختاری، سیروس نیرو، عمران صلاحی، علی اصغر حاج سیدجوادی و... این افراد بعد از آن برهه دیگر شعر انقلاب نگفتند اما آثارشان در آن سال بسیار ماندگار شد.
قدس/پاسخ ارشاد و نهادهای نظارتی چه خواهد بود
چرا حضور مجری «من و تو» در جشنواره جهانی فجر تعجب برانگیز نیست؟
در آخرین ساعات دیشب خبری دهانبهدهان در سینما چهارسو در حال چرخیدن بود و آنهم حضور شبکه «من و تو» در جشنواره بود.
به گزارش قدس آنلاین به نقل از فارس، خبر حضور منصوره حسینی یگانه مجری شبکه «من و تو»از دیشب جشنواره جهانی فجر را تحت الشعاع قرار داد، شاید جشنواره کم رمق فجر که در ابعاد فنی نتوانسته بود انتظارات را برآورده کند با این شایعه به صدر اخبار و اتفاقات مهم آمد.
حضور منصوره حسینی یگانه خبری بود که گروه هنر خبرگزاری فارس با جمع بندی و رعایت اصول حرفه ای از درج آن در خبرگزاری امتناع کرد تا خبرهای دقیق تر و رسمی از این ماجرا بدست برسد و سرعت را فدای دقت و صحت در خبر نکرده باشیم.
گرچه روابط عمومی جشنواره اعلام کرده حضور افراد در جشنواره به عهده ما نیست و تنها مسئولیت میهمانان رسمی را داریم اما مشاهدات برخی خبرنگاران حاکیست این مجری با حضور در کاخ جشنواره با استقبال برخی از دست اندرکاران جشنواره روبرو گردیده است و شاید با توجه به این موضوع میتوان حدس زد که پیش از این از حضور وی با خبر بودهاند.
مجری شبکه من و تو با دعوت چه کسی در جشنواره حاضر گردیده است و علت این حضور چیست؟
روابط عمومی جشنواره در یک فرار به جلو گفته بود: «طبعا ورود وی به کشور و تردد آزادانه در اماکن عمومی تحت مسئولیت مراجع ذی ربط دیگری است نه جای دیگر.» گرچه این ادعا مسئولیت خوش و بش مجری من و تو با عوامل جشنواره را از عهده سازمان سینمایی و دبیر جشنواره بر نمی دارد اما بی انصافی است اگر بگوییم مسئولیت این اتفاق ناگوار تنها بر عهده جشنواره است و باید پرسید نهاد های نظارتی چگونه مجوز حضور این فرد را در ایران صادر کرده اند؟
سخت است باور کنیم در ایران هیچ نهادی از حضور مجری «من و تو» در ایران خبر نداشته و او در حالی که برای خرید موبایل به مرکز شهر آمده، سری هم به طبقات بالایی مرکز تجاری چهارسو زده باشد و به طور اتفاقی چند نفر از سینماگران او را شناخته باشند و با وی احوال پرسی کرده باشند؟
پروژه عادی سازی که از ابتدا نیز در دستور کار دولت بود این روزها در حوزه فرهنگ سرعت بیشتری گرفته و مدیران و سیاست گزاران با خیال راحت در حال حرکت در نقشه از پیش تعیین شده هستند و انگار از جایی به آنها این اطمینان داده شده که در اجرای اهداف برنامه ریزی شده فرد یا نهادی مزاحم شما نخواهد شد.
مردم سالاری/ پوران درخشنده: جوانان علاقمند به فيلمسازي سختيهاي سينما را بشناسند
پوران درخشنده معتقدست جوانان علاقمند به فيلمسازي بايد با سختيهاي اين راه هم آشنا شوند و بهتر است ابتدا يک فيلم کوتاه هدفمند بسازند.
پوران درخشنده کارگردان سينما در گفتوگو با مهر با اشاره به برگزاري کارگاه آموزشي با نام سوژهيابي و پژوهش در سينماي اجتماعي که صبح ديروز شنبه چهارم ارديبهشتماه در کاخ سي و چهارمين جشنواره جهاني فيلم فجر برگزار شد، گفت: خوشبختانه استقبال هنرجويان از اين کارگاه بسيار خوب بود، اما واقعيت اين است که بچههايي که ميخواهند فيلم بسازند تا عاشق نباشند هيچ فايدهاي ندارد. فيلمسازي مرارت و زحمت دارد و جوانان بايد بدانند تا وارد سينما ميشوند نميتوانند فيلم بسازند. جوانان علاقهمند به سينما بايد از فيلم کوتاه شروع کنند و مهمتر از آن بايد بدانند که چه چيزي ميخواهند. وي ادامه داد: برگزاري اين کارگاه به صورت تجربي تاثير بيشتري دارد، چراکه اين هنرجويان آمدهاند تا ببينند هر فيلمسازي چه روشي براي کار دارد و چه تجربياتي را پشت سر گذاشته است. براي همين نام اين کلاسها را کارگاه آموزشي گذاشتهاند. من امروز سعي کردم درباره سوژهيابي و چگونگي پژوهش و آمادهشدن براي نگارش يک فيلمنامه اجتماعي توضيحاتي را ارائه دهم ولي بهتر بود اين کارگاه به صورت عملي برگزار ميشد.
اين کارگردان سينما با اشاره به برگزاري سي و چهارمين جشنواره جهاني فيلم فجر گفت: از نظر من انجام هر حرکت فرهنگي بسيار خوب است و از آن استقبال ميکنم. اگر همه چيز هدفمند جلو رود و بدانيم چه هدفي را دنبال ميکنيم نتيجه بهتري هم خواهيم گرفت. اين کارگاههاي آموزشي بايد به گونهاي برگزار شوند که هنرجويان به اين نتيجه برسند که چگونه ميتوانند يک فيلم کوتاه خوب بسازند نه اينکه در همان ابتدا به دنبال ساخت يک فيلم سينمايي باشند.
کارگردان فيلم سينمايي «هيس، دختران فرياد نميزنند» ادامه داد: يکي از مشکلات ما اين است که هنوز ساختارشناسي در فيلم کوتاه تعريف درستي ندارد. خيلي وقتها ميبينيم که يک نفر يک فيلم کوتاه ساخته است و به چندين مطلب در آن اشاره کرده است که اين امر اصلا درست نيست. بايد به يک مطلب اشاره کرد و اين مطلب، درست و با ساختار دراماتيک و تحليل مناسب بيان شود. حتي گاهي ميبينيم موضوع يک فيلم کوتاه به يک فيلم سينمايي تبديل شده است؛ مشکلي که امروز در سينماي حرفهاي ايران ديده ميشود.
اين کارگردان با اشاره به پروژه جديد خود بيان کرد: اين هفته براي دريافت پروانه ساخت فيلمنامه «زير سقف دودي» اقدام ميکنم. اين اثر به مسائل اجتماعي و بحث طلاق عاطفي اشاره ميکند. براي اين کار نزديک به دو سال تحقيق انجام دادهام و اميدوارم تبديل به يک کار خوب شود.
درخشنده در پايان گفت: طلاق عاطفي، طلاق دادگاهي نيست و آنها با يکديگر زندگي ميکنند و خانه براي آنها تبديل به يک مسافرخانه ميشود.
وطن امروز/حاشیهنگاری یک دانشآموز از دیدار با رهبر انقلاب
انتظاری که ارزشش را داشت
ابوالفضل کوشکباغی*: شبی که شروع به نوشتن کردم سرد بود. باد میآمد و هر لحظه به سرما اضافه میکرد. من هم به خاطر نزدیک بودن مسیر لباس گرم نیاورده بودم و در سرما قدم میزدم، سرمایی دلپذیر، سرمایی که حس خنکی شربت خاکشیر موقع افطار را داشت. سرمایی توأم با گرما؛ گرمایی به اندازه سرمای بیرون، گرمایی لطیف که در مقابل سیلیهای باد فقط دلم را گرم میکرد و هر لحظه داغتر میشدم. گرمایی که از آن زندگی میگرفتم اما نه! این گرما گرمایی عادی نبود. گرمای ناشی از سوختن چیزی نبود سوختنی که سوزنده باشد. بل آتش عشقی سازنده بود؛ عشقی که انگار عهد آن را در علیین بستند، عشقی که هیچ موقع به سردی نمیگراید. انگار که جهانآفرین این عشق را روشنیبخش خورشید قرار داده بود. بدنم میلرزید و مینوشتم اما دلم قرص و محکم بود، دل که قرص باشد عاشقان را سر شوریده عجب است! شب سرد در مصلای تهران رقم خورده بود، مصلایی که ساختش کامل نشده بود و در این شب سرد درونش پر از نور، گرما و عشق بود و عشق همان عشق جوانانی بود که ۹سال تمام انتظار کشیدهاند البته چه خوب نسل به نسل این انتظار را منتقل کردند و چه خوب حافظان نسلها آتش انتظار را روشن نگه داشتند. سال ۸۶ بود که بچههای انجمن اسلامی دانشآموزان با حضرت آفتاب دیدار داشتند و چه مبارک سحری بود! و بعد از ۹سال خسوف دوباره موفق به رویت او میشوند. از بین ۱۲میلیون دانشآموز، ۳هزار دلداده در پی ابراز عشق بودند و مصلا میعادگاه عاشقان بود اما خدا داند که دل آنها جز در حسینیه امام خمینی(ره) نبود. و در و دیوار مصلی شاهدی بر این مدعا بود که چند نفر از دلباختگان شب چشم روی هم گذاشتند یا هریک از آنها در مناجات شبشان زیر لب چه زمزمه میکردند؛ آنها که از چند شبانه روز قبل خواب به چشمشان نیامده بود. دشداشهپوشان سیستانی، محلیهای کرد، گیلکها و شیرازیها هر گوشه با لهجه و گویش خود با هم روایت دلدادگی میکنند و تنها اینجای دنیاست که دلدادگیای به وسعت یک کشور میبینی! و و تنها دل مؤمنان است که گنجایش این عشق عظیم را دارد و این است رسم آفتاب و نهال. بچهها از همه استانها در مصلای تهران جمع شده بودند. خیلیها دفعه اولشان بود و نقشههای شجاعانه و متهورانهای در سر داشتند. از بلند شدن میان جمعیت تا گرفتن جلوی راه آقا موقع خروج یا تکبیر گفتن. از راه که میرسیدند ناهار میخوردند اما چه کسی به فکر غذا بود؟! کافی بود کمی به احوالاتشان نگاه کنی تو گویی شب، شب عملیات بود و کاغذهای دست بچهها وصیتنامه بود و تو چه میدانی وصیتنامه چیست. تا موقع شام دبیرکل (آقای حامد علامتی) و نماینده ولی فقیه(حجتالاسلام حاج علی اکبری) برایمان صحبت کردند اما حالا دیگر چه کسی به دبیر، شام، درس و ... فکر میکند؟! وضع شام هم چندان تعریفی نداشت و خواب را که نگو، اصلا خیلیها تا صبح در سرما قدم میزدند و کدام سرما میتواند گرمای دل عاشقان را از بین ببرد. به هر ترتیب وقت نماز صبح که شد به خواب خرگوشیمان پایان دادیم، نماز را خواندیم اما نشد از خیر عهد بگذریم. از شبستان بیرون شدیم و در حیاط مصلا به سمت اتوبوسها رفتیم. انواع اتوبوسها از هر رنگ، آن هم در تعداد بالا. سوار اتوبوسها شدیم و شروع کردیم به تمرین سرود. سرودی که تمام عشقمان را روی آن گذاشته بودیم، «میرسد از روی تو، جلوه پیر خمین، رهبر آگاه من، راه تو راه حسین». و این شعر یکی از جلوههای دلدادگیمان بود. حول و حوش ساعت ۶ صبح بود که از مصلا راه افتادیم و به کمک پلیس راهور که راه را برای کاروان ما باز کردند به خیابان ولیعصر رسیدیم. هنوز به محل پارک نرسیده بودیم که یکی از مربیان با چهره ناراحت اعلام کرد 15 کارت ملاقات کم است! ۱۵ مرد میخواهیم که انصراف بدهند. لبخند روی لبها خشک شد، صداها آرام شد و قلبها به تپشها افتاد. هرکس برای این دیدار لحظهشماری کرده بود و در دلش خود را در محضر خورشید میدید اما الان ۴۰ نفر در اتوبوس بودیم و باید ۱۵ انصراف میدادند. چه کسی انصرافی بود؟! چه کسی دلش را داشت؟ این همه زحمت و سختی را به جان خریدیم اما... در فکر خود بودم که اولین دست بالا آمد و گفت: من تا الان چند بار آمدهام، انصراف میدهم. با تشجیع اولین نفر چند دست دلکنده بالا آمد. نفر پنجم یا ششم من بودم به هر حال با ناراحتی پایین آمدیم. صف بشدت طولانی بود اما برای ما ۱۵ نفر تفاوتی نداشت. از اتوبوس دوم هم ۱۵ نفر انصراف داده بودند و ما انصرافیها در آخر صف فقط یک انتظار بیهوده داشتیم و بیهدف جلو میرفتیم. همه چیز بد بود تا اینکه یکی از مسؤولان استان آمد و از جیبش کارت ملاقات آورد! چقدر همه چیز خوب شد! شروع کرد به توزیع کارتها و اولویت با دیداراولیها بود. و طبعا ما آخر بودیم. کارتها داشت به ما میرسید که مسؤول ایستاد. امیدوار بودم که اشتباه فکر کنم اما متاسفانه کارتها تمام شد! ما ۴ نفر بودیم و مثل اینکه ۴ اویس داشتیم از تهران! همینجور در صف فشرده جلو میرفتیم که یک فرورفتگی در دیوار پیدا کردیم و 4 نفری در آن جا شدیم. تکتک بچهها را میدیدیم که باذوق از مقابل ما رد میشدند. بهشان میگفتیم سلام مارا به آقا برسانید. همینطور مانده بودیم که باز مسؤول اتحادیه را با یک لبخند نویددهنده دیدیم و خود به خود وارد صف شدیم. حالا ۴ کارت داشتیم به اندازه یک دنیا و با آن کارتها همه دنیا را داشتیم و با دنیایی در دستمان به سمت جایگاههای بازرسی راه افتادیم، چقدر شیرین بود و چقدر سبک شده بودم، داشتم پرواز میکردم و از جایگاهها رد میشدم و کجای دنیا بازرسهایی با این لباس و لبخند و تعهد پیدا میشوند؟ حتی وقتی افراد را بازرسی میکنند هم با تمام خستگی باز هم لبخند میزنند. جایگاهها یکی پس از دیگری رد میشدند و من ثابت میماندم اصلا انگار من به مرکز منظومه تبدیل شده بودم و همه چیز دور من در حال گردش بود. به هر ترتیب بود به حسینیه رسیدیم، جایی که در آن نور تلألو میکرد و در عین سادگی و مزین بودن به حصیرهای سفت و معمولی حالا اینجا برای من مرکز دنیا بود. تقریبا یک ربع مانده بود تا ساعت ۱۰ شود که مستقر شدیم، واقعا لحظات جالبی بود، بعضی از دیداراولیها بیاختیار اشک میریختند و ۳ جوان کرد داشتند شال کمرشان را از نو میبستند، عکاس این صحنه را به تصویر کشید. ساعت که داشت به 5/10 نزدیک میشد شوق و ذوق همه بیشتر میشد و بلند شدن یک نفر همه را بلند میکرد. انتظارها به پایان رسید و همه شاهد طلوع بودند، قلبم انگار ایستاده بود و دلم میخواست هرچه زودتر فاصلهها از میان برداشته شوند و به هر قیمتی بتوانم به دستبوس آفتاب بروم. شعارهای جمعیت سرسامآور بود و هرکس به نوعی ابراز ارادت میکرد. اینجا همه مشتها گره کرده بود. اول برنامه نمایندگان دانشآموزان صحبت کردند سپس حجتالاسلام حاجعلیاکبری، و بالاخره لحظه وصل رسید، آنجا که موقع صحبت کردن آقا رسید و انگار نه انگار که ۳ هزار دانشآموز که هر کدام میتوانند یک کلاس را به آشوب بکشند، در حسینیه بودند. مجبور شدم صحبتهای آقا را دوباره از سایت بخوانم چون موقع صحبتهای ایشان دائم به ایشان نگاه میکردم و به این فکر میکردم که خورشید فعلا پشت ابر است و چشم آلوده به گناه من نمیتواند آن را ببیند. صحبتها که تمام شد باز هم از جا کنده شدیم و الوداعگویان جلو رفتیم. دوست داشتم این ساعت، روزها ادامه پیدا کند و هیچگاه به لحظه خداحافظی نرسد اما حیف که نمیشد. آخر خورشید باید به همه جا نور بتاباند و خیلیها را از ضلالت دربیاورد. از حسینیه بیرون آمدیم، سبکتر از قبل. ساعت تقریبا ۱۲ ظهر بود. در اینجا از همسنگران دیگر خداحافظی کردیم و به خدا سپردیمشان و رهسپار خانه شدیم.
* دانشآموز عضو انجمن اسلامی دانشآموزی مدرسه ارشاد منطقه 12 تهران
پینوشت
گاه با خود میگویم اویس نشدن هم خوب است به هر حال اگر به دیدار نمیرفتم چیزی برای تصدع وقت شما نداشتم.
وطن امروز/رونمایی از اروند؛ فیلمی درباره شهدای غواص در جشنواره فجر
فیلم «اروند» که اولین روایت بلند سینمای ایران از قهرمانان شهدای غواص است، در جشنواره جهانی فیلم فجر رونمایی شد و به نمایش در آمد. پوریا آذربایجانی، کارگردان جوان این فیلم، این اثر قابل توجه را با روایتی مشابه با فیلم ماندگار «سفر به چزابه» مرحوم رسول ملاقلیپور ساخته و آن را به رسول سینمای ایران تقدیم کرده است. پوریا آذربایجانی بعد از نمایش فیلم گفت: همیشه دوست داشتم که فیلمی با موضوع دفاع مقدس بسازم؛ یکی به دلیل آنکه سینما را با دستیاری رسول ملاقلیپور شروع کردم و دیگر اینکه به قهرمانان جنگ خودمان احساس دین میکنم. این کارگردان افزود: غیر از دو، سه پلان جنگی که دوربین روی دست است هیچ حرکت عجیبی نمیبینیم و بهشکل مستندگونه، قصه را روایت میکنیم. ملاقلیپور استاد من بود و در مزرعه پدری دستیار او بودم. اینکه فیلم تدوین موازی دارد بهخاطر این است که در روایت آن از آثار سینمایی «سفر به چزابه» و «مزرعه پدری» کمک گرفتم.