کد خبر: ۳۴۴۰۰۵
تاریخ انتشار:
بسته روزانه بولتن نیوز در حوزه فرهنگ/ 22 فروردین 95

فرهنگ در رسانه

آرمان، آفتاب یزد، ابتکار، اعتماد، افکار، اطلاعات، ایران، تفاهم، جام جم، جوان، جمهوری اسلامی، حمایت، خراسان، راه مردم، حمایت، روزان، رویش ملت، سیاست روز، شرق، شهروند، قانون، قدس، کیهان، مردم سالاری، وطن امروز و همشهری روزنامه هایی هستند که روزانه به آن‌ها پرداخته و سعی می کنیم گلچینی از بهترین های آنها را در یک سبد فرهنگی به خدمت شما عرضه کنیم.
گروه فرهنگی: امروزه رسانه‌ای نیست که فعالیت داشته باشد و به مقولات فرهنگی توجهی نکند. چه اینکه فرهنگ و رسانه دو روی یک سکه بوده و اصلاً نمی‌توان دم از کار رسانه  ای زد ولی مقولات فرهنگی را نادیده گرفت. در این شرایط، یکی از مهمترین رسانه‌هایی که از قدیم الایام و به طور مدام، موضوعات فرهنگی را مورد بررسی قرار داده است، روزنامه‌ها بودند. تا جایی که بعید است تا امروز روزنامه منتشر شده باشد که هیچ بهره ای از فرهنگ نبرده باشد.

به گزارش بولتن نیوز، در روزگار ما نیز روزنامه های موجود با گرایشات سیاسی و فکری گوناگون، دست به این کار زده و در قالب‌های مختلف، به مسائل فرهنگی می پردازند. اما نکته  اینجاست که این همه تولیدات فرهنگی منتشر شده در روزنامه‌ها برای دیده شدن پا به این جهان گذاشته اند. به عبارت دیگر، مطلبی که دیده نشود گویی اصلاً تولید نشده است. اما آیا با حجم انبوه سایت‌ها و مجلات و روزنامه‌ها و رسانه‌های مختلف دیگری که وجود دارد، می‌توان به همه آن‌ها پرداخت و مطالب شان را از نظر گذراند؟ جواب معلوم است …

فرهنگ در رسانه
*      *      *

ابتکار/علی نصیریان ، بازیگر «طرب‌نامه» بیضایی در آمریکا: بیضایی استاد هنر نمایش ایران است



علی نصیریان، بازیگر پیشکسوت سینما و تئاتر ایران درباره اجرای جدید نمایش تخت‌حوضی بهرام بیضایی با نام «طرب‌نامه» در خارج از کشور گفت: بیضایی همیشه در اجرای نمایش‌های مطرب‌خوانی موفق بوده است.

به گزارش ایلنا، نصیریان با اشاره به اجرای کار جدید بهرام بیضایی، «طرب‌نامه» که در دو قسمت (قسمت اول در روزهای هفتم و هشتم فروردین و قسمت دوم در روزهای چهاردهم و پانزدهم فروردین ماه) در دانشگاه استنفورد آمریکا اجرا شد، تصریح کرد: بیضایی پیشتر در کارهایی مثل «سلطان مار» و «چهار صندوق» توانسته بود نمایشی موفق به شیوه مطرب‌خوانی اجرا کند اما درباره کار جدید او، طرب‌نامه اطلاعی ندارم چراکه آن را ندیده‌ام اما بیضایی نشان داده که هنرمند با اطلاع و موفقی است. این بازیگر قدیمی تئاتر، سینما و تلویزیون که خود از نخستین کسانی است که نمایش‌های تخت‌حوضی را به صورت امروزی درآورده و با نمایش «سیاه» به نوعی پشت‌صحنه مطرب‌خوانی را نشان داده است، درباره وضعیت کنونی تئاتر تخت‌حوضی یا نمایش تقلید در ایران گفت: اساتید سایه‌بازی و مطرب‌خوانی، یعنی کسانی که روی این نمایش‌ها مسلط بوده‌اند و اطلاعاتی داشته‌اند دیگر زنده نیستند، بنابراین نمی‌توان در مورد زنده بودن این هنر در ایران نظری داد. او خاطرنشان کرد: نمایش‌های تخت‌حوضی تدوین شده نبوده و جنبه‌ی کتابی و تئوریک ندارند چراکه به صورت سینه به سینه منتقل می‌شده‌اند. علی نصیریان که برای اولین بار در دهه چهل خورشیدی با نوشتن نمایشنامه «سیاه» از زندگی غم‌بار سیاه‌بازها گفته و تئاتر تخت حوضی را زنده نگاه داشت، تصریح کرد: افرادی مانند من و بهرام بیضایی که در زمینه تئاتر تخت‌حوضی مطالعه کرده و در این زمینه چیزهایی را از گذشته این نمایش‌ها در ایران به خاطر داشته‌ایم، تئاتر تخت‌حوضی را زنده کرده‌ایم. این محقق نمایش‌های سنتی در ایران که سال 1387 کارگاهی تخصصی و علمی برای نمایش تخت‌حوضی در فرهنگستان هنر برپا کرد و در آن به تحلیل فضای نمایش، تکنیک‌ها و روش‌های اجرایی این‌گونه نمایش ایرانی پرداخت، گفت: با مرگ اساتید این رشته‌ها، عده‌ای هم‌چون ما، آمدند و فقط یادبود و یادگاری از آن را اجرا کردند. نصیریان در پاسخ به این سوال که آیا تلاش بهرام بیضایی در اجرای تئاتر تخت‌حوضی در خارج از کشور، تاثیری بر حیات این نوع تئاتر در داخل ایران می‌گذارد یا خیر، گفت: به‌هرحال کار هنری در هر شکل و نوعی در هر جایی که انجام بگیرد می‌تواند بر سایر نقاط این جهان هم اثرگذار باشد خیلی چیزها و کارها از داخل به خارج ایران و برعکس اثر می‌گذارد اما این تاثیرگذاری چندان زیاد و برجسته نیست. «طرب‌نامه» نام نمایشی تخت‌حوضی، کمدی، موزیکال و 9 ساعته است که بهرام بیضایی (کارگردان نام آشنای سینما و تئاتر ایران) در دو نوبت و در روزهای 7 و 8 و نیز 14 و 15 فروردین در دانشگاه استنفورد آمریکا روی صحنه برد. این نمایش با بازی چهل نقش‌پوش زن و مرد ایرانی اجرا شد که از میان آنها می‌توان به افشین هاشمی و مژده شمسایی اشاره کرد که اسامی شناخته شده‌ای در هنر ایران هستند. «طرب‌نامه» از سوی بهرام بیضایی به «همه مطربان گمنام و خاموش قرن‌ها که جز شادی نخواستند و جز اندوه نبردند» تقدیم شده است نمایشی که به گفته این نویسنده، کارگردان و پژوهشگر ایرانی طرب‌نامه‌ای است خنده‌آور با ساختمانی هزار و یکشبی و زبانی آمیزه‌ی شعر و موسیقی و رقص. بهرام بیضایی چند سالی است که ایران را به مقصد آمریکا ترک گفته و در دانشگاه استنفورد آمریکا به مطالعه و تدریس هنر سینما و تئاتر ایرانی مشغول است. او در این مدت موفق شده با اجرای نمایش «جانا و بلا دور»، تئاتر سایه‌بازی ایرانی را که به گفته خود بیضایی آخرین بار پانصد سال پیش اجرا شده است زنده کند. او همچنین با اجرای نمایش «ارداویراف نامه» متنی کهن مربوط به دوره ساسانی را با نگاهی امروزی روی صحنه برد و حالا با طرب‌نامه تئاتر تخت‌حوضی را به شیوه قدیم و البته نگاه خاص خود بیضایی به هنر تئاتر در 9 ساعت اجرا کرده است.

 
ابتکار/سخنان دبیر جشنواره جهانی فیلم فجر در «هفت» ؛


دنبال سفره رنگین نبودم

رضا میرکریمی گفت: برای برگزاری جشنواره جهانی فیلم فجر به دنبال سفره رنگینی نبودم و جشنواره‌ای جمع و جور اما پرمحتوا می‌خواستم. به همین دلیل همه فیلم‌ها را دیده‌ و انتخاب کرده‌ام و پای مسئولیت آن می‌ایستم.

به گزارش ایسنا، دبیر جشنواره جهانی فیلم فجر گفت: سال‌هاست سابقه برگزاری جشنواره ملی و بین‌الملل با یکدیگر را داریم و با توجه به بزرگ شدن و مردمی شدن بخش ملی و توجه بیشتر به سینمای داخلی، بخش جهانی چندان دیده نمی‌شد و همین مورد توجه نبودن باعث می‌شد که ضعف‌های برگزاری آن، مهمانان و هزینه‌هایی که برای آن می‌شد هم دیده نشود. او ادامه داد: این جدایی بی‌سابقه نبوده و پیش از این جشنواره فیلم کودک اصفهان و فیلم کوتاه هم از جشنواره فیلم فجر جدا شده بودند و این جشنواره زایش‌هایی داشته است. با اینکه جزو افرادی نبودم که برای جدا شدن این جشنواره از بخش ملی تصمیم ‌گرفتند، اما از آن دفاع می‌کنم و فکر می‌کنم وقت آن رسیده بود که این اتفاق بیفتد. در این شراط جشنواره جهانی باید یکه و تنها وارد میدان شود و ببینیم حرفی برای گفتن دارد یا نه؟ که اگر ندارد آن را حذف کنیم و کنار بگذاریم و این مقدار هزینه نکنیم. میرکریمی که شامگاه 20 فروردین ماه در برنامه «هفت» سخن می‌گفت با تاکید بر اینکه همه رویدادهای فرهنگی نیاز به هدفی مشخص دارند، عنوان کرد: اگر هدف مشخصی برای رویدادهای فرهنگی وجود نداشته باشد، انجام آن‌ها دور ریختن هزینه و کاری دکوراتیو است، به همین دلیل وقتی از جشنواره‌ای با پسوند جهانی صحبت می‌کنیم باید بدانیم می‌خواهیم چه کاری انجام دهیم. همچنین یادمان باشد که هیچ جشنواره‌ای در جهان برگزار نمی‌شود که اهداف کشور میزبان را پیگیری نکند و کسی نیست که محض رضای خدا جشنواره برگزار کند. هر کشوری روی اهداف ملی خودش در مباحث بین‌المللی تمرکز می‌کند. این کارگران ادامه داد: وقتی دبیری جشنواره به من پیشنهاد شد، به این فکر کردم که انتقادهای خودم را به فرصت بدل کنم و در وهله اول هدفمند شدن جشنواره را در دستور کار قرار دادم، به طوری که هر جزئی که به آن اضافه می‌شود، معنا داشته باشد. او افزود: در ابتدا به مشکلات جشنواره فکر کردم، اینکه چرا سال گذشته بیشتر سالن‌های جشنواره خالی بود. آیا مردم سینما رفتن را دوست ندارند؟ یا به دلیل در دسترس بودن فیلم‌های خارجی ترجیح می‌دهند در خانه آنها را تماشا کنند؟ در نهایت به نظرم رسید رویکرد غلط جشنواره بین‌الملل فجر باعث شده بود که این بخش مخاطب چندانی نداشته باشد. میرکریمی همچنین تاکید کرد: در منطقه هیچ جشنواره‌ای نداریم که قدرت و اعتبار سینمای ایران و جشنواره فیلم فجر را داشته باشد و هیچ رویداد فرهنگی ثابتی هم برگزار نمی‌شود. در آسیای میانه و دیگر کشورهای همسایه سینمای ایران را دوست دارند و برای فیلم‌های خودشان از المان‌های فیلم‌های ما استفاده می‌کنند، چرا فضایی را به وجود نیاوریم که همین کشورها بتوانند فیلم‌های ایرانی و فیلم‌های هم‌جنس را ببینند؟ کارگردان فیلم سینمایی «به حبه قند» با اعتقاد به اینکه جشنواره‌های جهان در دو دسته جای می‌گیرند، عنوان کرد: یک دسته‌جشنواره‌های پیشرو هستند که شاید تعدادشان کمتر از ۱۰ عدد باشد، دسته دیگر جشنواره‌های پیرو هستند که انتخاب‌های دسته اول را کپی می‌کنند. در این میان با اینکه جشنواره فیلم فجر دستاوردهای زیادی داشته، اما به دور از اینکه بخواهیم دوره‌های قبلی را نقد کنیم، در گذشته بخش بین‌الملل کاملا پیرو بوده است. این در حالی است که الگوهای آن‌ها با ما تفاوت زیادی دارد. برای نمایش فیلم‌ها مجبور به سانسورهایی در آنها می‌شدیم و بعد کارگردان‌ها را از فیلم‌ها دور می‌کردیم که نفهمند چه اتفاقی برای اثرشان افتاده است. او در ادامه با بیان اینکه جشنواره‌های بزرگ تم خاصی را در انتخاب آثار رعایت می‌کنند، به جشنواره فیلم برلین سال گذشته اشاره کرد که بیشتر آثار با تم اصلی مهاجرت انتخاب شده بودند و حتی جوایز هم به همین شکل داده شد و گفت: البته این نکته وجود دارد که جشنواره ها با اهداف خاص خودشان به یک موضوع نگاه می‌کنند، اما به طور کلی فضای مشخصی را از زمان انتخاب آثار برای جشنواره در نظر می‌گیرند. دبیر جشنواره جهانی فیلم فجر با عنوان اینکه برای رسیدن به این هدف مشخص از ۹ ماه قبل برنامه‌ریزی‌هایی را داشته است، ادامه داد: برای این جشنواره به دنبال سفره رنگینی نبودم و می‌خواستم همه چیز جمع و جور باشد، اما همه فیلم‌ها را دیده و انتخاب کرده‌ام و پای مسئولیت آن‌ می‌ایستم، با اینکه مشاوران زیادی داشتم. به دنبال برگزاری جشنواره‌ای کوچک اما پرمحتوا بودم. او تاکید کرد: برای انتخاب آثار به سینمای منطقه اهمیت زیادی دادم، برای مثال دو فیلم از کشور عراق در جشنواره حضور دارد که در میان جنگ و خون‌ریزی ساخته شده و در این شرایط من باید فیلمساز و فیلمش را کشف کنم، او هم چنین انتظاری را از سینماگر ایرانی دارد. میرکریمی با اشاره به اینکه در انتخاب آثار استانداردهای سینمایی رعایت شده‌اند، گفت: یکی جنبه‌های جذابیت فیلم‌ها این است که مخاطب هیچ‌کدام را نمی‌شناسد و برایش تازگی دارند. در جشنواره ۵۰ فیلم از ۵۰ کشور جهان داریم که ۲۶ تای آن‌ها افتتاحیه خاورمیانه، ۱۸ تای آن‌ها افتتاحیه آسیا و ۸ تای آن‌ها افتتاحیه جهانی دارند. دبیر جشنواره در بخش دیگری از صحبت‌هایش با اشاره به بازار فیلم این دوره گفت: امسال شرکت‌های خارجی را هدفمند دعوت کردیم و بنا را بر این گذاشتیم، هر شرکتی که سال گذشته از ایران فیلم خریده باشد، امسال مهمان ماست و هزینه‌هایش را پرداخت می‌کنیم و دیگر شرکت‌ها برای حضور باید خودشان هزینه کنند. او همچنین گفت: امسال بولتن را از برنامه‌های معمول جشنواره حذف کرده‌ایم و اپلیکیشنی را به دو زبان فارسی و انگلیسی طراحی کرده‌ایم که تمامی اطلاعات جشنواره و فیلم‌ها و نمایش‌ها روی آن وجود دارد. کارگردان فیلم سینمایی «امروز» با بیان اینکه در بخش مسابقه‌ سینمای ایران سه سهمیه داشت، گفت: «اروند»، «نفس» و «خانه‌ای در خیابان چهل و یکم» به لحاظ تنوع آثار قابل توجهی هستند و فکر می‌کنم رقیب خوبی برای دیگر فیلم‌های جشنواره هستند. میرکریمی با اشاره به بخش دارالفنون جشنواره جهانی فجر گفت: در این بخش ۱۲۰ جوان زیر ۲۷ سال که ۷۰ نفر آن‌ها از سراسر ایران و ۴۰ نفر آن‌ها از کشورهای دیگر و همسایه هستند انتخاب شده‌اند، هر کدام از این جوان‌ها یک فیلم خوب ساخته‌اند و با هم تیمی شده‌اند که در مدت ۶ روز در یک اردوی علمی حضور خواهند داشت. او ادامه داد: یکی دیگر از بخش‌های جشنواره امسال کمک گرفتن از داوطلبانی است که می‌خواهند در جشنواره حضور داشته باشند و کمک کنند. برای انتخاب این افراد اطلاعیه‌ای دادیم و افراد زیادی که به چند زبان تسلط داشتند، اعلام آمادگی کردند و در نهایت ۵۰ نفر از آن‌ها به عنوان راهنمای مهمانان انتخاب شدند تا ما را در اجرای برنامه‌ها یاری دهند. دبیر جشنواره با اشاره به اینکه تاکنون ۴۰۰۰ نفر در سایت جشنواره برای حضور در کاخ ثبت نام کرده‌اند، گفت: ما می‌دانیم که در این جشنواره باید مخاطب خودمان را پیدا کنیم. به همین دلیل نمایش در دانشگاه‌ها را یکی از این راه‌ها دانستیم و به دنبال آن برای برگزاری ورک شاپ‌ها در دانشکده سینما و تئاتر دست به بازسازی سالن این دانشکده زدیم که در مدت ۱۰ روز با حمایت موسسه سینما شهر این اتفاق افتاد. او همچنین از نمایش‌های ویژه جشنواره صحبت کرد و افزود: در بخش نمایش‌های ویژه نسخه بازسازی شده مستند «باد صبا» و فیلم سینمایی «گاو» را داریم. از طرفی قرار است برای اولین بار فیلمی تاریخی از ۹۰ سال پیش، از ایران را که در مسکو نگهداری می‌شده، در موزه ایران باستان نمایش دهیم. دبیر جشنواره جهانی فیلم فجر در بخشی از صحبت‌هایش به محل اسکان مهمانان خارجی اشاره کرد و گفت: هتل فردوسی که در مرکز شهر واقع شده، میزبان مهمانان خارجی است، در اطراف این هتل حدود ۱۵ موزه وجود دارد که مهمان‌ها می‌توانند با پای پیاده هم موزه‌ها را ببینند و هم با بافت شهری تهران آشنا شوند، چیزی که در سال‌های قبل اتفاق نمی‌افتاده و مهمانان را در هتل‌های شمال شهر اسکان می‌دانند. میرکریمی که بارها به صرفه جویی در هزینه‌های جشنواره اشاره کرده، گفت: در جشنواره امسال از محل صرفه‌جویی هزینه‌های تشریفات، بخش دارالفنون را راه انداختیم و توانستیم ۱۰۰ میلیون تومان برای جوان‌هایی که می‌آیند، هزینه کنیم. وی در بخشی از صحبت‌هایش تاکید کرد که اگر کسی تمام ۲۴ ساعت را هم در پردیس سینمایی چارسو باشد، باز هم نمی‌تواند همه فیلم‌هایی سینمایی را ببیند، گفت: همه فیلم‌ها تنها یک نمایش دارند و در پایان هر روز یک سانس نمایش مردمی قرار داده‌ایم که حتی آن‌هایی که در سایت ثبت نام نکرده‌اند هم می‌توانند حاضر شوند و بهترین فیلم هر روز را تماشا کنند. یکی دیگر از نکته‌هایی که میرکریمی به آن اشاره کرد، ثبت نام بیش از 500 نفر از اهالی رسانه بود که قرار است پس از بررسی و شناسایی هرکدام از این افراد برای‌شان کارت صادر شود. دبیر جشنواره جهانی فیلم فجر در پایان نیز نام داورهای بخش سینما سعادت را اعلام کرد که داوران ایرانی آن ناصر تقوایی و مجید مجیدی هستند. زینب آتاکان، خوزه لوئیس گوئرین، ایوو فلت، ژوانگ ‌ژوانگ تیان و امانوئل پروس داوران خارجی این دوره هستند.


اعتماد/نگاهي به دلايل استقبال از فيلم‌هاي نوروزي و رونق گيشه سينما


سينما هنوز حال و هواي نوروز دارد!/ چيدمان مناسب فيلم‌ها يا تبليغات ماهواره‌اي؟!

 فرناز ميري/ سينماهاي كشور نوروز امسال با پديده استقبال بي‌نظير مخاطبان روبه‌رو شدند. شش فيلم گروه نخست اكران نوروزي امسال هم در سانس‌هاي فوق‌العاده نمايش فيلم و هم در فروش گيشه بي‌سابقه بودند و توانستند پس از مدت‌ها گيشه بي‌رونق سينماهاي كشور را دوباره رونقي تازه ببخشند. مخاطبان نوروزي سينماها گاهي در سانس‌هاي پنج بامداد نيز به تماشاي فيلم‌ها نشستند. اين نوع استقبال از سينماها تنها به ايام تعطيلات نوروزي محدود نشد و هنوز هم با گذشت يك هفته از تعطيلات نوروزي سينماها پررونق هستند. با پرسه زدن در شهر و سركشيدن به هركدام از سالن‌هاي سينمايي مي‌توانيم صف طولاني علاقه‌مندان را براي تهيه بليت ببينيم يا با اطلاعيه‌هاي روبه‌رو مي‌شويم كه از اتمام بليت سانس‌هاي مختلف خبر مي‌دهد. جمع فروش آثار سينمايي در ايام نوروز امسال از مرز ۱۶ ميليارد تومان گذشت. اين در حالي است كه اكران نوروزي سينماي ايران در سال گذشته سه ميليارد و ۲۰۰ ميليون تومان بود. طي هفته گذشته و انتشار آمار مختلف از فروش نوروزي فيلم‌ها صاحبنظران و كارشناسان اين حوزه دلايل مختلفي را براي رونق دوباره گيشه سينما برشمردند. عده‌اي چيدمان مناسب فيلم‌هاي نوروزي را علت اين امر مي‌دانند كه سبب شده است براي مخاطب با هر سليقه‌اي فيلمي در اكران نوروزي باشد. برخي هم اشاره‌اي به كيفيت فيلم‌هاي نوروزي داشتند كه از سطح بالاتري برخوردار بود. اين درحالي است كه با بررسي شبكه‌هاي اجتماعي و نگاهي به ديدگاه‌هاي منتشر شده درباره فيلم‌هاي امسال با نظرهاي متفاوتي روبه‌رو مي‌شويم. براي مثال انتقادهايي نسبت به فيلم «من سالوادور نيستم» مطرح شده است كه از طنز سطحي و سخيف آن فارغ از هر نوع محتوايي سخن گفته‌اند يا نظرهاي منتشر شده درباره فيلم «پنجاه كيلو آلبالو» نيز حاكي از متوسط و ضعيف بودن فيلم است كه در مقايسه با كارهاي قبلي كارگردان آن يعني ماني حقيقي نيز كاري ضعيف به حساب مي‌آيد. هرچند علت توجه دوباره مخاطب به سينما و استقبال از فيلم‌ها نيازمند تحليل و بررسي اين موضوع است اما درحال حاضر اهالي سينما، چه مسوولان و چه سينماداران و فيلم‌سازان از يك سو هم از اين استقبال بي‌سابقه و شكستن برخي ركوردها سخن مي‌گويند و هم در پي راهكاري براي نگه‌داشتن همين ميزان استقبال در طول سال هستند.

در همين راستا «ايسنا» نيز گفت‌وگويي با برخي سينماداران داشته و ديدگاه آنها را درباره علل اين استقبال جويا شده است. رضا سعيدي‌پور، مديريت پرديس سينمايي «آزادي» مهم‌ترين عامل استقبال مردم را چيدمان درست فيلم‌ها براي تعطيلات و آزادي تبليغات ماهواره‌اي در پخش تيزر فيلم‌ها مي‌داند. البته سعيد‌ي‌پور معتقد است امسال تلويزيون مانند سال‌هاي گذشته سريال‌هاي خوبي در برنامه‌اش نداشت و از اين دور عقب افتاد بنابراين مردم تصميم گرفتند كه بيشتر به سينماها بروند. يوسف زند، مديريت پرديس سينمايي «زندگي» هم بر نحوه‌ درست چيدمان فيلم‌هاي نوروز از سوي شوراي صنفي نمايش تاكيد دارد و مهم‌ترين علت استقبال از فيلم‌ها را همين موضوع مي‌داند. زند با اشاره به فروش خوب فيلم‌ها در نوروز امسال اين مضووع را ناشي از افزايش قيمت بليت نمي‌داند و معتقد است قيمت بليت سينما در ايران به نسبت كشورهاي همسايه‌ اصلا زياد نيست. به گفته زند تنها ۲۰ تا ۲۵ درصد از كساني كه در ايام تعطيلات به سينما مراجعه كردند به دنبال فيلم خاصي نبودند؛ ولي ۷۵ تا ۸۰ درصد از كساني كه مي‌آمدند دقيقا مي‌دانستند كه چه فيلمي مي‌خواهند ببينند و مانند قشر زيادي از مخاطبان، پيش از آمدن به سينما بليت فيلم‌ها را از اينترنت خريداري كرده بودند. از طرفي رغبت مردم نيز به سمت فيلم‌هاي كمدي است و در ايام نوروز به دليل اكران دو فيلم كمدي «پنجاه كيلو آلبالو» و «من سالوادور نيستم» افراد زيادي را به سينما كشاند. مدير پرديس سينمايي «زندگي» معتقد است برخورد مناسب كاركنان سينما باعث مي‌شود استقبال مخاطب از سينما تداوم داشته باشد. اما حسين مقيمي، مديريت سينما «مركزي» چنين استقبالي در ايام نوروز را ‌بي‌سابقه و ناشي از غيرقابل پيش‌بيني بودن مردم مي‌داند. به گفته مقيمي در طول سال فيلم‌هايي بهتر از فيلم‌هاي اكران نوروزي به نمايش گذاشته شده است و دليل اين اتفاق مي‌تواند تبليغات متفاوت فيلم‌ها و موضوع متنوع‌تر فيلم‌هاي اكران شده باشد كه متناسب با انواع سليقه‌ها بود. تبليغات ماهواره‌اي هم از جمله دلايلي است كه از نظر مقيمي در استقبال مخاطبان از سينما موثر بوده است. اما به گفته او در روزهايي كه صداوسيما تبليغات موثري از فيلم‌ها پخش مي‌كرد، استقبال از فيلم‌ها در روز بعدش نزديك به ٥٠ درصد افزايش مي‌يافت. پيمان پارسي‌نژاد، مديريت سينما «عصر جديد» هم دليل استقبال اخير مردم از سينما را افزايش كيفيت فيلم‌ها مي‌داند. هرچند از نظر او تبليغات رسانه‌اي و ماهواره‌اي هم در اين راستا در اولويت دوم وجود دارند. اما احمدي، مديريت سينماي مجتمع تيراژه (۲) معتقد است جشنواره فيلم فجر ويترين سينماي ايران در سال آينده است. احمدي پس از جشنواره امسال احساس كرده است كه سينماي ايران در سال آينده وضعيت خوبي خواهد داشت و همين اتفاق هم با استقبال خوب مردم در ايام تعطيلات نمايان شد. چيدمان متخصصانه و خوب فيلم‌هاي نوروز از سوي شوراي صنفي نمايش، تنوع سبك‌ در فيلم‌هاي امسال كه چندين اثر اجتماعي، طنز و سياسي در آن وجود داشت از دلايلي است كه به گفته احمدي در استقبال از سينما در ايام نوروز موثر بوده است.

طبق آخرين آمار آنلاين فروش فيلم‌ها در سينما تاكنون «من سالوادور نيستم» با فروشي بيش از ٩ ميليارد تومان صدرنشين جدول فروش و «پنجاه كيلو آلبالو» با بيش از چهار ميليارد تومان در رتبه دوم اين جدول است. در ادامه جدول نيز به ترتيب فيلم‌هاي «باديگارد» با بيش از سه ميليارد تومان فروش، «ابد و يك روز» با بيش از دو و نيم ميليارد تومان فروش در رتبه سوم و چهارم قرار دارند. اما دو فيلم «خشم و هياهو» با بيش از چهارصد ميليون تومان و «كفش‌هايم كو؟» با بيش از دويست ميليون تومان در رتبه پنجم و ششم جدول فروش فيلم‌ها قرار گرفته‌اند.


سال خوب سينما

امسال انگار سال خوبي براي سينماي ايران است. شروع رويايي سينماي ايران و ويتريني كه تقريبا براي هر سليقه‌اي فيلمي دارد. اميدوارم اين شروع رويايي تا پايان سال ادامه داشته باشد. البته به‌نظرم يكي از مهم‌ترين المان‌هايي كه باعث فروش فيلم‌ها شد تبليغات شبكه‌هاي ماهواره‌اي بود. خوش‌مان بيايد يا نيايد آمار فروش نشان مي‌دهد كه از زمان پخش تبليغات ماهواره‌اي فروش فيلم‌ها دو تا سه برابر شده است. البته من معتقدم كيفيت فيلم‌هاي سال ٩٥ در مجموع بالاتر از فيلم‌هاي سال ٩٤ است.

«ابد و يك روز»

فيلمي به غايت شهودي و واقع‌گرا كه با اينكه كارگردانش را از نزديك نمي‌شناسم باور دارم سال‌ها در كوچه پس‌كوچه‌هاي فيلم زندگي كرده و جغرافيا و جهان فيلم‌اش را به خوبي مي‌شناسد. اميدوارم روستايي در فيلم‌هاي بعدي‌اش هم به همين خوبي ببيند و به تصوير بكشد.

«پنجاه كيلو آلبالو»

اگر نام ماني حقيقي را در پايان آنونس فيلم نبينيد ممكن است از تمام كارگردان‌ها به عنوان كارگردان فيلم نام ببريد غير از او. به‌نظرم همين ويژگي نقطه قوت اين فيلم است. برعكس بسياري كه اين فيلم را در اندازه حقيقي نمي‌دانند اما اين اثر نشان‌گر نگاه درست و دقيق حقيقي به نيازهاي ببيننده عام سينماست و نوعي پشت پا زدن به تعلقاتي كه حقيقي با آنها بزرگ شده است. شايد حقيقي خواسته براي مخاطبانش نوعي كاتارسيس ايجاد كند. زماني‌كه به دو فيلم ساخته شده سال گذشته حقيقي «اژدها وارد مي‌شود» و «پنجاه كيلو آلبالو» نگاه مي‌كنيم بيشتر به خلاقيت حقيقي، ايمان مي‌آوريد.

«من سالوادور نيستم»

اين فيلم هم در كارنامه منوچهر هادي اثر متفاوتي است. با تمام سادگي و تكراري بودن خط قصه، به نظرم آنقدر جذابيت دارد كه لقب پرفروش‌ترين فيلم سال ٩٥ را بگيرد. باور دارم هادي كه سينماي اجتماعي را به خوبي مي‌شناسد با توجه به نيازهاي سينماي ايران امسال به درستي و هوشمندانه به سراغ ژانر كمدي رفته است.

«كفش‌هايم كو؟»

اين فيلم با سوژه غم‌انگيزش به‌نظرم انتخاب صحيحي براي اكران نوروز نبوده است. شايد در زمان ديگري مي‌توانست مخاطبانش را پيدا كند.

«خشم و هياهو»

«خشم و هياهو»ي هومن سيدي نسبت به آثار قبلي فيلمساز، فيلم قابل قبول‌تري است و كم‌كم مخاطبان خاص خودش را پيدا مي‌كند. به‌نظرم هومن سيدي كه ميزانسن و دكوپاژ را به خوبي مي‌شناسد در تلاش است حداقل نگاهي متفاوت به سينما داشته باشد. به‌نظرم اين نگاه در گذر ايام صيقل يافته‌‌تر و پخته‌تر خواهد شد اما آنچه سيدي بايد براي جذب مخاطب بيشتر فيلم‌هايش رعايت كند، بومي كردن فيلم‌هايش براي ايجاد همذات‌پنداري با بيننده‌اي است كه خود را در فيلم‌هاي سيدي پيدا نمي‌كند. ٭ كارگردان


اعتماد/اعلام موضع وزارت ارشاد در مقابل طرح واگذاري موزه هنرهاي معاصر به بخش خصوصي


ملانوروزي: رسما اعلام مي‌كنم منتفي است!

 علي مطلب‌زاده/ واكنش‌ها و اظهارنظر نسبت به واگذاري موزه هنرهاي معاصر تهران به بنياد رودكي همچنان ادامه دارد. انتشار اخبار و جزييات بيشتر در مورد طرح واگذاري موزه هنرهاي معاصر و واكنش‌هاي مختلفي كه در اين روزها از سوي جامعه تجسمي نسبت به اين موضوع صورت گرفت، سرانجام مسوولان دولتي را وا داشت تا در مورد اين موضوع توضيحات بيشتري ارايه كنند. در تازه‌ترين واكنش‌ها به اين موضوع معاونت توسعه مديريت و منابع وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي هم واگذاري مديريت موزه هنرهاي معاصر به بنياد فرهنگي- هنري رودكي را تكذيب و در متني توضيحات بيشتري در مورد اين موضوع ارايه داد. در اين متن آمده:

 «١- بنياد مذكور در زمره نهادها و موسسات عمومي غيردولتي وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي بوده كه با تصويب مجلس شوراي اسلامي ايجاد شده و بخش خصوصي نيست.

٢- در اجراي سياست‌هاي تكليفي مندرج در قوانين از جمله مواد ١١٨ و ٢١٤ قانون برنامه پنجم توسعه، مواد ٢٢ و ٢٤ قانون مديريت خدمات كشوري، ماده ٨٨ قانون تنظيم بخشي از مقررات مالي دولت (١) و مواد ٥ و ٢٧ قانون الحاق برخي از مواد به قانون تنظيم بخشي از مقررات مالي دولت (٢) و آيين‌نامه‌هاي مربوطه، دستگاه‌هاي اجرايي موظف‌اند نسبت به واگذاري امور غيرحاكميتي واحدهاي تحت نظر دولت در چارچوب مقررات موضوعه اقدام كنند.

٣- اين وزارتخانه نيز در اجراي تكاليف قانوني مذكور و همچنين برنامه عملياتي سه ساله خود كه به موجب مصوبه شماره ١٢٧٦٧٥/ت ٥٠٦٤٢ مورخ ٢٨/١٠/٩٣، هيأت محترم وزيران، تكليف شده است، برنامه واگذاري مديريت برخي از مراكز اجرايي خود را به تصويب كميته ساختار و فن‌آوري‌هاي مديريت رساند تا دفاتر ذي‌ربط براساس مقررات موضوعه اقدام كنند (موضوع مفاد نامه شماره ١٦٤٤٠٦/٩٤/٧٢ مورخ ٤/١٢/٩٤)، لكن از آنجا كه مصوبات كميته بايد به تاييد مقام عالي وزارت به عنوان رييس شوراي راهبري و توسعه وزارت برسد، وزير محترم فرهنگ و ارشاد اسلامي در تاريخ ٢١/١٢/١٣٩٤ با واگذاري مديريت موزه هنرهاي معاصر به بخش غيردولتي از جمله بنياد فرهنگي - هنري رودكي، مخالفت و بر استمرار مديريت آن توسط وزارت متبوع تاكيد كرد و به همين دليل واگذاري مديريت موزه يادشده بطور كامل از برنامه دستور جلسات كميته خارج شده است.»صحبت از منتفي شدن اين طرح در حالي صورت مي‌گيرد كه پيش از اين مسوولان دولتي از علي مرادخاني، معاون هنري وزارت ارشاد گرفته تا مجيد ملانوروزي، رييس موزه هنرهاي معاصر تهران از عدم مطرح شدن اين طرح و صحبت در مورد آن حرف زده بودند. تجمع هنرمندان در مقابل موزه هنرهاي معاصر تهران در واكنش به اين موضوع يكي ديگر از موضوعاتي بود كه در روزهاي گذشته در فضاي مجازي واكنش‌ها و اظهارنظرهاي منفاوتي در پي داشت. در اين تجمع كه روز گذشته در مقابل موزه هنرهاي معاصر تهران برگزار شد نماينده انجمن‌هاي نقاشان، تصويرگران و سفالگران نامه‌اي خطاب به علي جنتي وزير ارشاد قرائت كردند و در اين نامه از علي مرادخاني معاون امور هنري وزارت ارشاد خواسته شد تا به خاطر عدم شفافيت و پنهان‌كاري رسما از جامعه هنري و مردم عذرخواهي كند. همچنين مجيد ملانوروزي، مدير كل دفتر هنرهاي تجسمي ارشاد و رييس موزه هنرهاي معاصر هم با حضور در ميان تجمع‌كنندگان به آنها اطمينان داد كه موضوع واگذاري موزه هنرهاي معاصر به بنياد رودكي رسما منتفي شده است. حفظ امنيت و آرامش اين تجمع را نيروي انتظامي برعهده داشت و به آرامي برگزار شد.


اعتماد/سالگرد شهادت آويني و كتاب‌هايي كه براي او نوشتند


شهيد آويني هنگام شهادت كتاب شايگان مي‌خواند

 ايبنا|مريم اميني، همسر شهيد آويني مي‌گويد تاكنون كتاب‌هاي زيادي با موضوع زندگينامه ايشان منتشر شده است اما هيچ‌كدام از زندگينامه‌هاي منتشر شده‌ درباره شهيد آويني مورد تاييد خانواده وي نيست. سيد مرتضي آويني ٢٠ مهر ١٣٢٦ در

شهر ري به دنيا آمد. وي خدمت سربازي خود را نيز در نيروي هوايي به پايان رساند و در سال ١٣٤٤ وارد دانشكده هنرهاي زيبا شد. آويني در معماري و ادبيات به دنبال معناي واقعي هنر بود و ضمن آنكه دانشجوي هنر بود به فلسفه و ادبيات نيز علاقه فراواني داشت. پس از انقلاب اسلامي، مرتضي آويني به آرمان‌هاي امام (ره) و انقلاب به‌شدت گره خورد و راه حقيقي را يافت. وي در سال ١٣٥٨ وارد جهاد سازندگي شد و پس از مدت كوتاهي به فيلمسازي روي آورد. از سال ١٣٦٧ تا ١٣٦٤ به همراه گروهي مجموعه مستند «روايت فتح» را آغاز كرد. ساخت مستند «روايت فتح» از عمليات خيبر شروع شد و تا عمليات مرصاد ادامه داشت.  اهالي كتاب او را با كتاب‌هاي «آيينه جادو»، «توسعه و مباني تمدن غرب»، «گنجينه آسماني»، «يك تجربه ماندگار»، «فردايي ديگر»، «حلزون‌هاي خانه به دوش»، «رستاخيز جان»، «آغازي بر يك پايان»، «فتح خون»، «امام و حيات باطني انسان»، «با من سخن بگو دوكوهه»، «مركز آسمان»، «نسيم حيات»، «سفر به سرزمين نور» و «انفطار صورت (در باب مباني نظري هنر)» مي‌شناسند.  مرتضي آويني روز جمعه، بيستم فروردين ١٣٧٢ هنگامي كه به همراه گروهي براي توليد مجموعه‌اي جديد از «روايت فتح» به فكه، منطقه‌ عملياتي و الفجر مقدماتي رفته بود، بر اثر انفجار مين به شهادت رسيد. گفت‌وگويي با مريم اميني، همسر شهيد مرتضي آويني را در ادامه مي‌خوانيد:

 

  سركار خانم اميني، بهتر است نخست سراغ شناخت‌نامه‌هايي كه درباره شهيد آويني منتشر شده است، برويم. از كتاب‌هاي منتشر شده درباره زندگي ايشان، كدام كتاب مورد تاييد شماست؟

تاكنون كتاب‌هايي با موضوع زندگينامه ايشان منتشر شده است اما هيچ‌كدام از زندگينامه‌هاي منتشر شده‌ مورد تاييد خانواده وي نيست.

  با توجه به اين مساله، خودتان تصميم نداريد زندگينامه‌اي درباره ايشان منتشر كنيد؟

حتما! اما متاسفانه هنوز نويسنده‌‌اي مناسب كه بتواند نگارش زندگينامه‌ ايشان را بر عهده بگيرد، پيدا نكرده‌ايم. خلأ زندگينامه شهيد آويني را به خوبي احساس مي‌كنيم.

   همه مي‌دانيم كه سير تحولي زندگي ايشان براي جوانان (به ويژه هنرمندان جوان) جذاب است اما تاكنون كتابي در قالب رمان درباره ايشان نخوانده‌ايم.

قطعا جاي خالي آن وجود دارد. همان طور كه گفتم، نويسنده‌اي بايد بيابيم كه بتواند به خوبي اين سير تحولي را بازگو كند. اميدواريم اين مساله هرچه زودتر اتفاق بيفتد و نويسنده‌اي براي نوشتن زندگينامه شهيد آويني بيابيم. چون خود ما هم معتقديم جاي اين نوشته و نيز داستان زندگي ايشان به‌شدت خالي است.

  مساله ديگري كه بر اشتياق جامعه براي شناخت هرچه بيشتر ايشان مي‌افزايد، اين است كه هيچ وصيتنامه‌اي تاكنون از شهيد آويني منتشر نشده است. آيا ايشان وصيتنامه نداشتند؟ كدام دست‌نوشته ايشان را به مثابه وصيت ايشان مي‌توان

درنظر گرفت؟

شهيد آويني وصيتنامه به معناي مرسوم نداشتند. به نظر من با سير و سلوك خود وصيتنامه‌شان را نوشتند. كل نوشته‌هاي‌شان هم، اگر به ترتيب زماني خوانده شوند، به مثابه وصيتنامه است. البته مطالعه‌ بيش از هزار صفحه نوشته عشق و اشتياق مي‌خواهد و تلاش مداوم.

  اگر مايل باشيد، كمي به نشر آثار ايشان بپردازيم. نسل من «مرتضي آويني» ‌را همراه با متن و صدا و تصوير، توامان مي‌شناخت. از اين رو، بسياري از جوانان او را با مستند «روايت فتح» مي‌‌شناسند و حتي تاريخ شهادت ايشان را به درستي به ياد دارند. چقدر كتاب‌هاي منتشر شده درباره ايشان اكنون خلأ نبود آويني را براي نسل امروز

پر مي‌كنند؟

به ‌درستي مي‌گوييد كه مستندهاي روايت فتح با فرهنگ عمومي درآميخت و تبديل شد به بخشي از خاطره‌ جمعي مردم و نسل شما. اما در مورد سوال‌تان، اولا ميزان و دامنه‌ تاثيرگذاري فيلم و كتاب بسيار تفاوت دارد و درباره اين مستند خاص، قطعا هيچ كتابي نمي‌تواند جايگزين آن شود. نشر واحه با اين نگاه، يعني جذب نسل جوان به افكار شهيد آويني، تعدادي از مقالات ايشان را برگزيده و به شكل تك‌نگاري در نمايشگاه كتاب امسال ارايه مي‌كند. ضمن اينكه با استفاده از تصويرسازي سعي كرده‌ايم قالب جذاب‌تري براي جلب مخاطب فراهم كنيم.

   گويا براي نوروز امسال نشر «واحه» كتاب‌هايي را هم در اختيار راهيان نور قرار داده بود. هدف شما چه بود؟ بازخوردي هم از اين اقدام داشتيد؟

اين اقدام مربوط به سال ٩٢ و ٩٣ بود. در سال ٩٤ هم فهرست كتاب‌هاي‌مان را به راهيان نور ارايه كرديم ولي تقاضايي از طرف آنها نداشتيم. به نظرم اين پرسش‌ها تا حدي براساس شايعات و سوء‌تفاهم‌ها شكل گرفته است. هدف ما كه مشخص است؛ ما ناشريم و اين مسووليت را با اين قصد پذيرفته‌ايم كه تفكر شهيد آويني را منتشر كنيم. در ضمن ناشر خصوصي هم هستيم و از جايي كمك مالي نمي‌گيريم. طبيعي است كه هر ارگان و نهاد و موسسه‌اي كه درخواست كتاب كند

در اختيارش قرار مي‌دهيم و طي اين چند سال هميشه همين روال را داشته‌ايم؛ هيچ مورد ناقضي هم وجود ندارد.

  در گفت‌وگوهاي قبلي با ايبنا اشاره‌اي داشتيد به اينكه كار ترجمه آثار شهيد آويني را دنبال مي‌كنيد. كار ترجمه آثار ايشان از سوي انتشارات واحه در چه مرحله‌اي است؟

از آن زمان تاكنون چند مورد آزمون و خطا در ترجمه آثار شهيد آويني داشته‌ايم كه متاسفانه هيچ كدام موفقيت‌آميز نبوده‌اند. با چند بنياد‌ از جمله «بنياد امام موسي صدر» كه در انتشارات خود موارد مشابهي را تجربه مي‌كنند در ارتباطيم. اميدوارم تجربه‌هاي‌شان موفقيت‌آميز باشد و بتوانيم از آنها بهره‌مند شويم.

   بيستم فروردين سال پيش (١٣٩٤) بود كه مدير انتشارات روايت فتح خبر از چاپ دست‌نوشته‌هاي چاپ نشده شهيد آويني داده بود كه در نمايشگاه كتاب هم منتشر شدند. نظرتان درباره اين اقدام چيست؟

به نظرم صورت‌بندي سوال شما اشكال دارد. موضوع اصلي اين نيست كه اين نوشته‌ها قبلا چاپ شده بودند يا نه. اصل مطلب اين است كه مطابق قانون وزارت ارشاد، حقوق مادي و معنوي آثار مكتوب هر نويسنده‌اي بعد از حياتش متعلق به خانواده است. طبيعتا انتشار كتاب‌هاي شهيد آويني نيز توسط هر شخصيت حقيقي و حقوقي ديگري غيرقانوني است و اين حكم شامل تمامي آثار، اعم از نوشته‌هاي چاپ شده يا چاپ نشده مي‌شود. ضمن آنكه همه‌ آن نوشته‌ها در مجموعه‌ آثار ايشان وجود داشت و بارها منتشر شده بود و هنوز هم مي‌شود. اين صرفا يك خبر غلط تبليغاتي بود. خود من كتاب‌ها را در نمايشگاه خريدم. تك‌جمله‌هايي از ميان نوشته‌ها استخراج شده بود و به سليقه‌ مدير پروژه دسته‌بندي و در قالب كتاب ارايه شده بود!

  گمان مي‌كنيد هنوز دست‌نوشته‌هاي قابل انتشار چاپ نشده‌اي از ايشان باقي باشد؟ اگر هست، روند صحيحي كه بايد براي انتشار طي كنند، چيست؟

بله. دست‌نوشته‌هايي هنوز هست و ما در انتشارات به جمع‌آوري هر نوشته‌اي كه از وجودش مطلع مي‌شويم اقدام كرده‌ايم. مشغول پياده‌سازي نوارهاي صوتي گفت‌وگوهاي ايشان هم هستيم. طبيعتا بايد همه‌ اين موارد جمع‌آوري، دسته‌بندي و در قالب‌هاي مناسب ارايه شوند. در تك‌نگاري‌هايي كه ان‌شاءالله امسال (١٣٩٥) در نمايشگاه بين‌المللي كتاب ارايه مي‌كنيم يكي، دو مطلب چاپ نشده از ايشان موجود است.

  «واحه» كدام يك از آثار شهيد آويني را چاپ مجدد مي‌كند؟

«واحه» ناشر اختصاصي مكتوبات شهيد آويني است. از سال ٨٩ كه اين انتشارات توسط خانواده تاسيس شده، كل نوشته‌هاي ايشان را بارها تجديد چاپ كرده است.

  خود شهيد آويني به چه آثاري علاقه‌مند بودند؟

بعد از پايان جنگ تحميلي كه وقت بيشتري براي مطالعه‌ پيدا كردند، كتاب‌هاي دكتر «داوري اردكاني» را با علاقه مي‌خواندند. آثار «داريوش شايگان» و «سيد حسين نصر» را هم مطالعه مي‌كردند. هنگام شهادت كتاب «آسيا در برابر غرب» دكتر شايگان در كيف سفري‌شان بود.

 
اطلاعات/آغاز هفته هنر انقلاب با دیدار خانواده شهدا


صبح جمعه ۲۰ فروردین ، هم‌زمان با روز هنر انقلاب اسلامی، برنامه‌های هفته هنر انقلاب اسلامی، با مراسم دیدار با خانواده چهار شهید مقاومت و دفاع مقدس و خانواده زنده‌یاد ابوالفضل عالی از هنرمندان فقید انقلاب اسلامی آغاز ‌شد.

به گزارش پایگاه خبری حوزه هنری ، مدیران حوزه هنری در دیدارهای جداگانه در منزل خانواده‌های معزز شهدا حضور یافتند و در اولین روز هفته هنر انقلاب اسلامی نسبت به مقام شامخ راویان خون و حماسه ادای احترام کردند. این برنامه با حضور مدیران حوزه هنری و دست‌اندرکاران هفته هنر انقلاب اسلامی در منزل شهید روح‌الله قربانی (شهید مدافع اهل حرم) آغاز شد و در ادامه ، با دیدار با خانواده شهید احمد زارعی (از شهدای دوران دفاع مقدس)، شهید‌هادی باغبانی (مستندساز ایرانی که سال ۹۲ در سوریه به شهادت رسید) و شهید سیاح طاهری (از شهدای مدافع حرم) ادامه یافت. همچنین، در ادامه برنامه اولین روز هفته هنر انقلاب اسلامی، دیدار با خانواده زنده‌یاد ابوالفضل عالی، هنرمند انقلاب اسلامی و ادای دین به مقام والای این هنرمند فقید انجام شد. در این دیدارها که در حال و هوایی معنوی برگزار شد، دست‌اندرکاران حوزه هنری و هفته هنر انقلاب اسلامی، در حضور میزبانان به ارائه نقطه‌نظراتی درباره آرمان‌های شهدا و نگاه آرمانی در هنر انقلاب اسلامی پرداختند.

محسن مومنی‌شریف در بخشی از سخنانش در اولین دیدار روز جمعه با خانواده شهید روح‌الله قربانی، با اشاره به اینکه سالگرد سیدشهیدان اهل قلم، شهید مرتضی آوینی، بهترین روز به عنوان روز هنر انقلاب اسلامی است، گفت: آنچه را نباید فراموش کرد، این است که شهدا زنده‌اند و روح‌شان حاکم و ناظر بر این دنیاست. وقتی از صالحان صحبت می‌شود کلامت با رحمت خدا نازل می‌شود. باید امید داشت که خداوند متعال راه ما را به شهدا متصل کند.

رئیس حوزه هنری در دیدار با خانواده شهید احمد زارعی نیز در بخشی از سخنان خود به ارتباط این شهید عرصه مقاومت با هنر انقلاب اشاره کرد و اظهار کرد: شهید زارعی به مکتب هنری انقلاب اسلامی اعتقاد داشت و هم در عرصه رزم و هم در عرصه هنر حضوری فعال داشت.

در این دیدارها که تا عصر جمعه ادامه داشت،حجت‌الاسلام والمسلمین خاموشی رئیس سازمان تبلیغات اسلامی، محسن مومنی‌شریف رئیس حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، محمد حمزه‌زاده قائم مقام رئیس و معاون سینمایی حوزه هنری، فاضل نظری معاون هنری حوزه هنری، عبدالحمید قره‌داغی مشاور اجرایی معاون هنری حوزه هنری و دبیر اجرایی هفته هنر انقلاب اسلامی،‌هادی مولوی‌دوست مدیرکل روابط عمومی و امور بین‌الملل حوزه هنری، علیرضا قزوه مدیر دفتر آفرینش‌های ادبی حوزه هنری، خسرو زینال‌پور معاون آموزش و پژوهش حوزه هنری، مریم ملک قائم مقام معاونت پژوهش و آموزش حوزه هنری، سیدصادق رضایی رئیس حوزه هنری استان تهران و رضا معینی‌بخش معاون اداری مالی و پشتیبانی حضور داشتند.

شنبه ۲۱ فروردین نیز مراسم تجدید میثاق هنرمندان با آرمان‌های امام‌(ره) در مرقد مطهر بنیان‌گذار انقلاب اسلامی برگزار شد.

رونمایی از کتاب «هنر انقلاب»

کتاب هنر انقلاب تألیف دکتر مرتضی گودرزی دیباج، پژوهشگر و هنرمند هنرهای تجسمی در مراسم افتتاحیه برنامه‌های هفته هنر انقلاب، شنبه بیست و یکم فروردین‌ در تالار سوره حوزه هنری رونمایی شد.

این کتاب که مشتمل بر ۹ فصل است، جریان هنر انقلاب را از مراحل شکل‌گیری در سال‌های پیش از انقلاب اسلامی ایران روایت کرده و ضمن معرفی هنرمندان مؤثر در ایجاد این دوره از تاریخ هنر ایران، به ابعاد و روند رشد و بلوغ هنر انقلاب در طول سال‌های گذشته پرداخته است. از جمله ویژگی‌های این اثر استفاده از تصاویر رنگی آثار هنرمندان و آشنایی با اندیشه‌های ایشان در رشته‌های هنرهای تجسمی همچون: نقاشی، گرافیک، مجسمه‌سازی و کاریکاتور است که در شکل‌گیری جریان هنر انقلاب نقشی موثر ایفا کرده‌اند.

کتاب «هنر انقلاب» با ۶۰۶ صفحه و ارائه تصاویر بیش‌از ۱۰۰۰ اثر، به صورت تمام رنگی در قطع رحلی توسط انتشارات سوره مهر روانه بازار نشر خواهد شد.

افتتاح گنجینه هنر انقلاب

در هفته گرامیداشت هنر انقلاب همچنین گنجینه آثار تجسمی هنر انقلاب عصر دیروز شنبه بیست و یکم فروردین‌ با حضور مسئولین و هنرمندان افتتاح شد.

گنجینه آثار تجسمی این مرکز دربرگیرنده آثاری در رشته‌هایی همچون: نقاشی، گرافیک، خوش‌نویسی، مجسمه‌سازی و نگارگری است.

مرتضی گودرزی (دیباج) مدیر مرکز هنرهای تجسمی حوزه هنری در‌این‌باره گفت: در آرشیو و گنجینه این مرکز بیش از ۲۰۰۰ اثر با موضوع انقلاب نگهداری می‌شود که تنها تعداد کمی از این آثار در فضایی با نام گنجینه هنر انقلاب در معرض نمایش مخاطبان و میهمانان ویژه حوزه هنری قرار گرفته است.

نمایشگاه کاریکاتورهای سید‌مسعود شجاعی طباطبایی

منتخبی از آثار کاریکاتور سید مسعود شجاعی طباطبایی با موضوع استکبار به مناسبت هفته هنر انقلاب در قالب نمایشگاهی در گالری ابوالفضل عالی حوزه هنری به نمایش در‌آمد. این نمایشگاه تا بیست و هفتم فروردین همه روزه پذیرای علاقه‌مندان به هنر انقلاب است.

آثار هنر انقلاب در ۳۶۰ تابلوی شهری تهران

در هفته هنر انقلاب تعداد ۳۶۰ تابلوی تبلیغات شهری در مناطق مختلف شهر تهران آثاری از هنر انقلاب را به نمایش می‌گذارند.

به مناسبت بزرگداشت هفته هنر انقلاب مرکز تجسمی حوزه هنری با همکاری سازمان زیباسازی شهرداری تهران اقدام به برپایی نمایشگاهی از منتخب آثار هنرمندان انقلاب با استفاده از تابلوهای تبلیغاتی مناطق مختلف شهر تهران کرده‌اند.این نمایشگاه که از ۲۰ تا ۲۷ فروردین در معرض دید همه شهروندان تهرانی قرار دارد، مشتمل بر منتخبی از آثار نقاشی و گرافیک هنرمندان برجسته انقلاب است که متناسب با حال و هوای این هفته انتخاب و در ابعاد متفاوت، با حفظ اصالت و کیفیت اثر به نمایش درآمده است.

بزرگداشت فرج الله سلحشور

مراسم «راوی حقیقت» بزرگداشت فرج الله سلحشور با حضور مدیران فرهنگی، مسئولان لشکری و کشوری و هنرمندان در حوزه هنری برگزار می‌شود.

به مناسبت هفته هنر انقلاب و به پاسداشت فعالیت‌های هنرمند فقید انقلابی فرج الله سلحشور، محفل «راوی حقیقت» دوشنبه بیست و سوم فروردین ساعت ۱۷ و ۳۰ دقیقه در تالار اندیشه حوزه هنری برگزار می‌شود.

فرج‌الله سلحشور یکی از کارگردانان برجسته کشور بوده که در کارنامه کاری خود آثار درخشانی همچون یوسف پیامبر، مردان آنجلس و ایوب پیامبر را دارد. وی در سال ۱۳۳۱ چشم به جهان گشود و در اسفند سال ۱۳۹۴ به دیار باقی شتافت.

همایش علمی «گفتمان هنر انقلاب»

هم‌زمان با هفته هنر انقلاب، در همایش علمی سه شنبه ۲۴ فروردین، موضوع هنر انقلاب مورد بررسی قرار می‌گیرد.

همایش علمی «گفتمان هنر انقلاب» به تبیین نظری، نقد آثار و مبانی زیبایی‌شناسی می پردازد.در این همایش که با همکاری حوزه هنری انقلاب اسلامی و دانشگاه تربیت مدرس برگزار می‌شود، استادان و صاحب‌نظرانی مانند عبدالحمید قدیریان، دکتر مرتضی حیدری، دکتر اصغر فهیمی‌فر، دکتر علی رجبی، علی وزیریان، احمد آقا قلی زاده، دکتر مرتضی گودرزی دیباج و رضا مهدوی حضور خواهند داشت.

این همایش سه شنبه ۲۴ فروردین از ساعت ۱۴ تا ۱۸ در سالن شهید مطهری دانشگاه تربیت مدرس واقع در تقاطع بزرگراه شهید چمران و جلال آل احمد برگزار می‌شود

برگزاری کنسرت «ماه و ماهی»

در امتداد برنامه‌های این هفته ، کنسرت ماه و ماهی حجت اشرف‌زاده، ۲۶ فروردین در تالار اندیشه حوزه هنری برگزار می‌شود.

کنسرت آلبوم «ماه و ماهی» به آهنگسازی برادران بیات و خوانندگی حجت اشرف‌زاده از تولیدات مرکز موسیقی حوزه هنری در حوزه هنری برگزار می‌شود. اشرف‌زاده در این کنسرت ، قطعات منتخب آلبوم پرطرفدار «ماه و ماهی» را برای علاقه مندان موسیقی اجرا می‌کند. علاقه‌مندان می‌توانند برای خرید بلیت‌های این کنسرت به نشانی www.tik8.com مراجعه کرده و به صورت اینترنتی، بلیت خریداری کنند .

آلبوم «ماه و ماهی» از آثار منتخب موسیقایی سال ۹۴ است که سال گذشته علاوه بر دریافت جایزه از جشن سالانه «موسیقی ما»، موفق به دریافت «جایزه باربد» بهترین آلبوم سی و یکمین جشنواره موسیقی فجر شد. برنامه‌های هفته هنر انقلاب اسلامی در بخش‌های گوناگون‌ تا ۲۷ فروردین ادامه خواهد داشت و در مراسم پایانی آن، چهره سال هنر انقلاب در حوزه هنری معرفی خواهد شد.


ایران/گفت‌وگو با «فلیچتا فرارو»؛ کاردار فرهنگی سابق و دبیر انجمن فرهنگی سی وسه پل در ایتالیا


سرزمین ایران بخشی از وجود من است/ احساس حاکم بر جامعه ایرانی، امید به آینده است ولی در ایتالیا چنین حسی وجود ندارد

 ابوالحسن حاتمی


نخستین جرقه‌های علاقه به فرهنگ مشرق زمین، در سال‌هایی برایش زده شد که هنوز به دانشگاه نرفته بود. اما عوامل بسیاری دست به دست هم داد تا به انستیتوی مطالعات شرقی ناپل وارد شود. آن‌گونه که خود می‌گوید، علاقه‌اش به ایران و زبان فارسی، نسبت به زبان عربی، بیشتر بود و به همین سبب کوشید تا پایان‌نامه دکتری خود را با محوریت تاریخ ایران معاصر، بگذراند. «فِلیچتا فرِّارو» (Felicetta Ferraro)، از 1995 تا 2000 در انستیتوی مطالعات شرقی ناپل به تدریس «تاریخ ایران از آغاز اسلام تا امروز» مشغول بوده و از سال 2000 تا 2008 سمت کاردار فرهنگی سفارت ایتالیا در تهران را برعهده داشته است. در بین سال‌های 2008 تا 2012 مشاور وزارت میراث و فعالیت‌های فرهنگی ایتالیا در زمینه پروژه‌های مربوط به ایران و هم اکنون دبیر< انجمن فرهنگی 33 پل> در ایتالیا است. او که یکی از صاحبنظران مطرح در جوامع فرهنگی و علمی ایتالیا در زمینه فرهنگ، هنر وادبیات فارسی به حساب می‌آید، آثاری چون «مانند پرنده‌ای در پرواز» از فریبا وفی، «استخوان‌ خوک و دستان جذامی» از مصطفی مستور، «40 سالگی» از ناهید طباطبایی، «انجیر‌های سرخ مزار شریف» از محمدحسین محمدی، «ذرات» از سهیلا بِسکی، «شاید خودم را گم کرده باشم» از سارا سالار، «نگران نباش» از مهسا محب علی و «آن گوشه چپ» از مهدی ربی را از زبان فارسی به زبان ایتالیایی برگردانده است. گفت و گویی که در ادامه می خوانید ، اواخر سال گذشته در شهر رم ( پایتخت ایتالیا) با خانم فرارو کاردار فرهنگی پیشین سفارت ایتالیا در تهران انجام شد. او دراین گپ و گفت از علاقه اش به ایران گفت و اینکه این سرزمین را وطن دوم خود می داند.

خانم فرّارو! در ابتدا و برای ورود به بحث، مایلم بدانم شما از چه زمانی با زبان فارسی آشنا شدید؟

در دوره دبیرستان در سیسیل، برای اولین بار با تاریخ و فرهنگ خاورمیانه که از آن شناخت روشنی نداشتم، آشنا شدم. زیرا رئیس دبیرستان ما شیفته تاریخ عرب بود، و این علاقه را به ما نیز منتقل کرد. این برنامه شدیداً بر من تأثیر گذاشت و تمایلم را برای تعمیق هرچه بیشتر در این زمینه شدت بخشید. در آن دوران اوریانا فالّاچی (Oriana Fallaci)، خبرنگار مشهوری بود و من هم مانند اکثر جوانان آن زمان آرزوی روزنامه‌نگاری را در سر می‌پروراندم. این عوامل موجب شد که نامم را در انستیتوی مطالعات شرقی ناپل بنویسم تا بتوانم بعداً حرفه روزنامه‌نگاری در آن بخش از جهان را به پیش ببرم. طی تحصیل وزنه زبان فارسی بر عربی در من چیره شد و با شناخت هنر، باستان‌شناسی و متن‌شناسی پارسی، شیفته فرهنگ ایران شدم. با گذشت زمان هر روز تمایلم به ایران افزایش پیدا کرد. این اتفاق همزمان با سال‌های انقلاب در ایران و دگرگونی‌های حاصل از آن بود ولی من همواره توجهم را به دوره معاصر معطوف داشتم و مطالعاتم را در تاریخ معاصر ادامه دادم. پایان‌نامه‌ام درباره تاریخ ایران مدرن بود و سپس دکترا را شروع کردم و به دنیای تدریس و تحقیق روآوردم. در سال 1982 به همراه پروفسور جوانّی ماریا دِرمه برای ملاقاتی با رئیس دانشگاه تهران به ایران رفتم و سفری که قرار بود دو هفته باشد، 6 ماه به درازا کشید. برایم تجربه مهمی بود؛ به‌رغم نوپایی انقلاب و آغاز جنگ، کشور ایران مرا مجذوب خود می‌کرد و علاقه‌ام را به تاریخ و فرهنگ آن افزایش می‌داد. در بازگشت، تحصیلات دکترای خود را در زمینه مطالعات ایرانی در ناپل ادامه دادم و در 1994 یک‌ سال در سفارت ایتالیا در تهران، برای تعمیق و فراگیری زبان، کار کردم. در بازگشت ابتدا در انستیتوی شرق شناسی ناپل به تدریس پرداختم و سپس از سال 2000 به مدت 8 سال به عنوان کاردار فرهنگی در ایران خدمت کردم. ناگفته نماند همسرم، ماریو ویتالونه، نیز محقق در زمینه ایران و متخصص زرتشت شناسی است.

بعد از بازگشت و با توجه به فعالیت هشت ساله در ایران بسیاری از روابط را با محیط فرهنگی و اجتماعی ایران حفظ کردید و انجمن فرهنگی 33 پل را تشکیل دادید. این ایده از کجا ناشی شد؟

هسته مرکزی‌اش علاقه به واقعیات معاصر ایران است. با توجه به اینکه هشت سال در ایران زندگی کرده و روابط فرهنگی بین دو کشور ایران و ایتالیا را جلو برده بودم، به طور کلی در من علاقه شدیدی برای جامعه ایران ایجاد شده بود. جامعه‌ای که شاید در منطقه خاورمیانه بی‌نظیر است؛ جامعه‌ای زنده، آگاه و باسواد. جامعه‌ای که میل به شناخت و برقراری ارتباط با دیگران دارد. این اولین نکته‌ای است که هرکس در بدو ورود به ایران با آن برخورد می‌کند. در دوره کارداری، گسترش روابط دوجانبه آسان‌تر بود. خوشبختانه اقبال کار با دو سفیری را داشتم که هر دو به گسترش روابط فرهنگی ایمان داشتند و در این زمینه مرا یاری کردند. براساس رهنمودهای آن دو، قدم‌های بلندی در گسترش روابط بین ایران و ایتالیا برداشته شد و می‌توانم بگویم آنچه در امروز شاهد آن هستیم، در آن دوره پایه‌ریزی شد. از جمله مرمت مقبره کوروش، فعالیت‌های بازسازی در بم، تبادلات هنری و... .

اما اگر موافقید، کمی بیشتر درباره فعالیت‌های آن دوران صحبت کنید. و اینکه آن دو سفیر ایتالیا در ایران، چه کسانی بودند؟

بله، حتماً. سفرا ریکاردو سِسّا و روبرتو توسکانا، نام داشتند. سِسّا هدفش ایجاد تحکیم روابط ایران و ایتالیا و به نوعی «احیا»ی روابط خاص در این دوره جدید تاریخی ایران بود. او روابط فرهنگی را ابزار مهمی در بهبود روابط دو کشور می‌دانست. توسکانا علاوه بر داشتن این دید از روابط فرهنگی، همانند من از بدو ورودش شیفته ایران و فرهنگش شد. درطی پنج سال دوره خدمتش در ایران اقدامات زیادی برای توسعه روابط با دنیای فرهنگی انجام دادیم. طبیعی بود که در بازگشت به ایتالیا، زمینه‌ای برای ادامه روابط فرهنگی بجویم و برای بهتر معرفی کردن کشور و جامعه ایران فعالیت کنم. پیش قضاوتی‌ها در مورد ایران زیاد بود و هست. دیدگاه ضد ایرانی با چاپ برخی کتاب‌ها شدت یافته بود. همین مطلب را می‌توان در مورد بسیاری از کتاب‌های دیگری گفت که نشان ادبیات معاصر ایران را با خود به یدک می‌کشند.

چگونه شد که به فکر نشر کتاب‌های ایرانی افتادید؟

چیزی که در ما اندیشه ترجمه ادبیات معاصر ایرانی را به وجود آورد، دیدن ویترین‌های کتابفروشی فلترینللی در مرکز شهر رم بود. آنها پر از رمان‌ها و داستان‌هایی است که از فرانسه یا عمدتاً انگلیسی ترجمه شده‌اند و نویسندگانش در 30 سال اخیر به ایران قدم نگذاشته‌اند. کتاب‌هایی بر پایه تجربیات شخصی که به زمان انقلاب برمی‌گردد. آنها اگرچه برخاسته از نیازهایی نوشته شده‌اند، ولی از ادبیات امروزی و آنچه در این چند دهه در ایران تولید شده، کاملاً دورند. به همین جهت با دو نفر دیگر از کسانی که مثل من در ایران بودند و واقعیت زنده آن‌را می‌شناختند انجمن فرهنگی «33 پل» را بنیادگذاری کردیم. انجمن فرهنگی‌ای که بتواند از طریق ادبیات و فعالیت‌های دیگر فرهنگی، چهره واقعی ایران امروز را نشان دهد.

شما تا به حال هشت کتاب از زبان فارسی ترجمه و منتشر کرده‌اید. آنها را بر چه اساسی انتخاب کرده‌اید؟

قبل از هر چیز باید بگویم که ما آگاهانه کتاب‌های آخرین نسل را چاپ می‌کنیم. اگرچه می‌دانیم در ایران نویسندگان مهم مدرن و معاصر بسیارند، ولی هدف ما شروع با نویسندگان جوان است. به نظر ما نوشته‌های آنها برای شناخت نبض ایران بهتر است. در زمینه انتخاب کتاب‌ها، مسأله کمی بغرنج‌تر است. زیرا در ایران تولید ادبیات در سطح وسیعی صورت می‌گیرد، برای این‌ کار از دیگران کمک می‌گیریم. در ایران دوستانی هستند که به نظرات انتقادی‌شان اعتماد داریم. دوستانی هم در ایتالیا داریم. از آنها خواسته‌ایم که به ما کتاب‌های درخور را معرفی کنند. مرحله دوم انتخاب، خواندن و تبادل نظر کتاب‌های معرفی شده‌اند و کتاب‌هایی که خود ما در سفرهایمان می‌خریم. اساس کار بر پایه دیگری هم قرار دارد و آن اقبالی است که کتابی در بین خوانندگان ایرانی داشته، انتقادات جالب و مثبتی درباره آن نوشته شده و یا بحثی را دامن زده است. در مجموع، کتاب‌هایی هستند که در ایران بازتاب داشته‌اند.

اکنون چند کتاب در دست بررسی و چند کتاب در حال ترجمه و آماده چاپ دارید؟

در حال حاضر چهار، پنج کتاب. دو کتاب در مرحله ترجمه‌اند. مشکل بزرگ ما ترجمه است، به این معنا که برای ترجمه ادبیات از زبان فارسی، مترجمان زیادی وجود ندارند و ما هم هرگز در فکر چاپ کتاب‌های زیاد نبوده‌ایم. باید اضافه کنم که هدف اصلی ما فرهنگی است نه اقتصادی. در ابتدا بنا گذاشته بودیم که دوکتاب در سال بیرون دهیم، ولی در این مدت تنها یک بار به این مهم دست یافتیم. آن هم به دلیل کمبود مترجم متخصص در زمینه فارسی به ایتالیایی. با مترجمان ایتالیایی که فارسی می‌دانند هم کار می‌کنیم ولی ترجیح می‌دهیم که آنها ایرانی باشند و خوشحال می‌شویم اگر بشود این کار دو نفره صورت گیرد، چون زبان از هر دو جهت مورد مطالعه قرار داده شود. مطلب مهم دیگر این است که ما چون مؤسسه اقتصادی نیستیم، توان مالی آن را نداریم که در آنِ واحد، از چند مترجم بخواهیم هر کدام 6 ماه روی کتابی تمرکز دهند. معمولاً با حق الزحمه، مترجمان را مهلت دار و با درصدی از قیمت روی جلد می‌پردازیم. کسانی که با ما همکاری می‌کنند عمدتاً به خاطر علاقه‌شان به ایران و شرکت در یک فعالیت فرهنگی است. به نظرم نتایج کار نیز در مجموع بسیار خوب است. در سال 2013 ، از وزارت میراث و فعالیت‌های فرهنگی ایتالیا جایزه ملی ترجمه را دریافت کردیم.

شما چندی پیش در جلسه رونمایی کتاب مهسا محب علی گله کردید که در ترجمه کتاب‌های خارجی به فارسی کمبودهایی وجود دارد. می‌توانید توضیحی در این باره بدهید؟

روشن است که فارسیِ من درحدی نیست که بتوانم در مورد ترجمه یک کتاب از ایتالیایی به فارسی از نظر شیوه، زبان استفاده شده و دیگر زمینه‌ها نظر دهم. من به عنوان کاردار فرهنگی سابق می‌گفتم که ترجمه کتب ادبی خارجی باید براساس یک استراتژی انتشاراتی صورت گیرد، نه برحسب اتفاق و ارزش کتاب. تقریباً همواره مترجمین هستند که کارشان را به ناشر ارائه می‌دهند. از این موارد در ایتالیا هم اتفاق می‌افتد، در حالی‌که روند باید به عکس باشد. باید ناشر باشد که از یک کارشناس، یک استاد یا متخصص ادبیات ایتالیایی نظرخواهی کند که چه کتابی را برای ترجمه توصیه می‌کند و بعد آن را به مترجم بدهد. مترجمی که برای آن نوع کتاب مساعد باشد. بدیهی است که یک کتاب فلسفی با یک رمان یا شعر تفاوت دارد. در ایران مترجمان خوبی از ایتالیایی به فارسی وجود دارند و در طول زمان، گروه کوچک بسیار خوبی شکل گرفته است، ولی برخورد با ترجمه خیلی دقیق نیست و با آن سطحی رفتار می‌شود. در ایتالیا هم این وضع پاگرفته اما این اتفاق برای زبان فرانسوی، انگلیسی یا آلمانی نمی افتد. با بحران اقتصادی کتاب کم به فروش می‌رود، خاصه اینکه رقابت دنیای مجازی بیرحمانه است. بنابراین باید در انتخاب کتاب فراست بیشتری به‌خرج داد. انجمن 33 پل هم تصمیم گرفته در این زمینه کار کند. یعنی نه تنها کتاب‌های ترجمه شده از فارسی را چاپ، بلکه با ناشران ایرانی برای چاپ کتاب‌های ایتالیایی به فارسی همکاری کنیم. ما حقوق آنها را از ناشر ایتالیایی کسب می‌کنیم و ناشر ایرانی آن را با مشورت ما چاپ می‌کند. به این ترتیب نتیجه خوبی حاصل می‌شود.

اما مسأله مهم دیگر، رعایت حقوق مؤلف است. چه مشکلاتی در زمینه به رسمیت نشناختن حق‌التألیف در ایران وجود دارد؟

سال‌هاست که در این مورد بحث می‌شود، اینکه چگونه ایران باید از این مرحله عبور کند. در واقع قانون حق‌التألیف تنها به کتاب ختم نمی‌شود و همه زمینه‌ها را در برمی‌گیرد. حساسیت کار هم در اینجاست. حتماً خیلی‌ها مخالف هستند، چون کپی کردن بدون پرداخت حق خالق اثر یا سازنده آن بسیار راحت است. به علاوه تنظیم یک قانون در این زمینه بسیار پیچیده و نیاز به وقت زیاد دارد. برخی از ناشران مستقلاً به قانون کپی رایت پیوسته‌اند، ولی دیگران بدون کسب اجازه به چاپ ادامه می‌دهند. در زمان کار داریم ناشرانی که برای چاپ کتابی از آنها تماس می‌گرفتم هیچ سدی نمی‌گذاشتند. هرگز نگفتند که فلان مبلغ را می‌خواهیم و به راحتی اجازه آن را دادند. مثال دیگرش یک کتاب اثر «اِری دِلوکا» است که خانم مترجمی در حال برگردان آن به فارسی است. با توافق وی از جانب سی وسه پل نامه‌ای به اِری دلوکا نوشتم و او بلافاصله حقوقش را به رایگان در اختیار ما گذاشت، زیرا از نفس کار خوشحال بود. او از ترجمه بدون اجازه کتاب‌های دیگرش متأسف بود.

من چند بار با اری دِلوکا دیدار داشته‌ام و کتاب‌های به فارسی ترجمه شده‌اش را برای او بردم. به گمان من هم اگر نویسنده‌ای با مترجم کتابش در ارتباط قرار گیرد، می‌تواند به او در برگردان مضامین مورد نظرش کمک کند.

دقیقاً همین طور است. مسأله دانستن زبان نیست، بلکه توضیحاتی است که تنها نویسنده کتاب می‌تواند ارائه کند. برای مثال مترجم کتاب «نگران نباش»، مرتباً با خانم محب علی در مکاتبه بود. فارسی‌اش روشن بود ولی زمینه‌اش را نمی‌شد فهمید، چون ترجمه تبدیل مکانیکی از زبانی به زبان دیگر نیست. ترجمه‌ای موفق است که بتواند قبل از هرچیز به آنچه نویسنده می‌خواهد بیان کند احترام بگذارد. باید بگویم، 33 پل با اینکه ناشر کوچکی است تنها کتاب‌هایی را ترجمه می‌کند که از صاحب حقوق آن مجوز گرفته باشد. از اولین کتاب این سیاست را اعمال و همواره قراردادی را امضا کرده‌ایم. باید گفت که عمدتاً ناشران ایرانی با ما برخوردی دوستانه دارند و به ما اجازه می‌دهند که حقوق آنها را بعد از چاپ کتاب و با پیشرفت فروش، براساس درصدی که قرار گذاشته‌ایم، بپردازیم.

آیا انجمن شما، در ایتالیا فعالیت‌های دیگری نیز مرتبط با ایران، انجام می‌دهد؟

کارهای دیگر انجمن، سازماندهی برنامه‌های فرهنگی است که طبیعی و مثمرثمرترند. فعالیت‌هایی هستند که قبلاً هر کدام از ما به تنهایی انجام می‌دادیم و انجمن دنباله آن را گرفت. برنامه‌هایی است که در فلورانس، رم و دیگر شهر‌ها چون ونیز، مِستره و به تازگی در تورینو انجام می‌دهیم. در روند گسترش قرار گرفته‌ایم و برنامه‌هایی را در زمینه‌های موسیقی، ادبیات، سینما یا کنفرانس ترتیب می‌دهیم. فستیوال سینما را به کالیری هم بردیم. چندین سال است که با رایزنی فرهنگی ایران در برگزاری یک جشنواره فیلم در شهر رم همکاری می‌کنیم. بیش از همه 33 پل در فستیوال مهم سینمایی فلورانس به نام «میدل ایست ناو» که جشن سینما و فرهنگ معاصر خاورمیانه است شرکت می‌کند و ایران در آن حضور چشمگیری دارد. فعالیت‌های مشاوره عمومی در مورد ایران هم داریم. من اغلب دعوت می‌شوم تا در مورد جامعه ایران، سبک‌های جدید و مسائلی که از بطن جامعه بیرون می‌آیند، صحبت کنم.

چه کسانی به شما مراجعه می‌کنند؟ ایرانی‌ها یا ایتالیایی‌ها؟ برای مثال اگر یک گروه از ایرانی‌های مقیم شهری بخواهند در مورد ایران برنامه‌ای ترتیب دهند، آنها تماس می‌گیرند یا شما پا پیش می‌گذارید؟

باید بگویم که اغلب ایتالیایی‌ها هستند که به ما مراجعه می‌کنند و هر روز هم بیشتر می‌شوند. چون برای آنها به مرجعی آشنا تبدیل شده‌ایم. ایرانی‌های مقیم شهر‌های کوچک و بزرگ عموماً رأساً برگزاری برنامه‌های فرهنگی مربوط به کشورشان را سازماندهی می‌کنند. اغلب، همان طور که در مورد انجمن «الفبا»ی شما صادق است، مربوط به ایرانیانی می‌شود که سال‌هاست در ایتالیا زندگی می‌کنند. ولی چند سالی است که با تشدید فعالیت‌های ما در برخی موارد همین ایرانی‌ها از ما درخواست برگزاری برنامه‌هایی را در مورد ایران کنونی می‌کنند، چون خود شناخت عمیقی از آن ندارند. این باعث خوشحالی ماست که به لطف فعالیت‌های 33 پل، این ایرانی‌ها هم در حال بازکشف فرهنگ سرزمین‌شان اند. برای من جای خوشبختی است که ایرانی‌هایی که بیش از سی سال از ایران دورند توسط ما و فعالیت‌هایمان با واقعیات جدید میهن‌شان آشنا می‌شوند.

اخیراً آقای علی جنتی؛ وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران، در سفر به ایتالیا اظهار داشت که تفاهمنامه‌هایی با نهاد‌ها و دانشگاه‌های ایتالیا امضا کرده است. شما از مفاد آنها اطلاعی دارید یا آنها را خوانده‌اید؟

من با مضمون آخرین تفاهمنامه فرهنگی آشنا هستم. به گمانم ادامه متنی است که در زمان مسئولیت فرهنگی‌ام در ایران تهیه شده بود. طبیعتاً طی این سال‌ها بندهایی به آن اضافه یا حذف شده. در صحبتی با جناب جنتی، متوجه وجود نکات مهمی در این تفاهمنامه‌ها شدم. در آنها از انجمن 33 پل هم نام برده شده و این را باید به حساب ارج نهادن مقامات ایرانی و ایتالیایی به کاری که در این مدت انجام داده‌ایم دانست. منظورم حمایت اقتصادی نیست، بلکه ایجاد تسهیلاتی است که می‌تواند برای پیشبرد کارهای ما مفید باشد، این خیلی مهم است. در این تفاهمنامه‌ها به زمینه‌هایی چون باستان‌شناسی و مرمت آثار که ایتالیا در آنها بسیار قوی است، توجه ویژه شده. البته آقای وزیر بر سینما، ادبیات و ترجمه هم پافشاری داشتند. ایشان اظهار می‌کردند که به بخش ترجمه منابع مالی اختصاص داده خواهد شد. در زمینه ترجمه از هردو زبان که امیدوارم عملی شود.

آخرین سفرتان به ایران چه زمانی بود؟

ماه مه 2015 (اردیبهشت 1394) به بهانه آخرین نمایشگاه کتاب در تهران.

چه تفاوتی نسبت به زمانی که در ایران زندگی می‌کردید، احساس کردید؟

قبل از هر چیز افزایش ترافیک. با وجود ایجاد خطوط مترو، تهران نسبت به قبل شلوغ‌تر است.

به هرحال ایران کشور پرتحرک و در همه زمینه‌ها فعال است. تئاترها، گالری‌ها، کتابفروشی‌ها و مغازه‌ها همیشه پراز جمعیت است. در سفر به برخی از شهرها، متوجه شدم که بسیار فعالند بخصوص نسل جوانش و این یکی از ویژگی‌های کشور شما است.

شما در صحبت‌هایتان گفتید که جامعه ایران و نقش زنان با آنچه در رسانه‌های غربی گفته می‌شود کاملاً متفاوت است و تمام کسانی که این کشور را از نزدیک می‌شناسند، آن را تأیید می‌کنند. می‌توانید کمی بیشتر توضیح دهید.

به گمان من انقلاب اسلامی در ایران باعث شد بسیاری از افراد از انزوا خارج شده و حضور فعال‌تری در جامعه پیدا کنند و این تحول تنها به جامعه نویسندگان تعلق ندارد بلکه در همه عرصه‌ها حضور زنان بیشتر دیده می‌شود.

بعد از انقلاب امکان تحصیل در سطوح عالی برای دانشجویان زن بیشتر فراهم شد. جمعیت دانشگاهی و تحصیلکرده زنان بیشتر شد و بالطبع حضور زنان در جامعه و در همه سطوح مشهودتر است و آثار ادبی زنان نیز رشد قابل توجهی پیدا کرده. این تحولات در زمینه‌های دیگر چون سینما و هنرهای تجسمی نیز چشمگیر است.

در یک نگاه سطحی، جوامعی درحال افول و برخی در حال رشد و تعالی به نظر می‌آیند. شما که ایران و ایتالیا را می‌شناسید، درباره آنها چه قضاوتی دارید؟

جامعه ایران جوان است و زاده یک دوره تاریخی. انقلاب، دگرگونی ساختاری در اجتماع است و آن را از پایه متحول می‌کند. برای درک، جذب و دیدن آثار آن زمان لازم است. به نظر من در ایران کنونی تغییرات حاصل از انقلاب قابل رؤیت شده‌اند. قبل از انقلاب، توسعه در زمینه‌هایی محدود و برای قشر ویژه‌ای وجود داشت. فاصله تهران با بقیه شهرهای کشور بسیار زیاد بود، دو دنیایی که با هم در ارتباط نبودند، امروز چنین نیست. ایران امروز در مجموع خود جامعه‌ای تحصیلکرده در سطح بالا است. بسیاری حداقل دیپلم دارند. به علاوه جامعه‌ای باز به سوی جهان است. تلویزیون، اینترنت، شبکه‌های مجازی و تلفن همراه باعث شده که همه محدودیت‌ها را با توافق ضمنی دور بزنند. البته نمی‌توان منکر مشکلات شد ولی احساس کلی حاکم بر جامعه ایرانی، همراه با امید به آینده است.

در ایتالیا احساس غالب این است که امید به آینده وجود ندارد. مطمئناً فرهنگی که نسل ما می‌شناخت در حال افول است و فرهنگ جدید در حال شکل‌گیری. عصر اینترنت تقریباً شبیه عصر اختراع چاپ است. دست‌نویسی و نقل سینه به سینه‌ای که قرن‌ها و هزاره‌ها رواج داشت کاملاً با فرهنگی که با ظهور چاپ به وجود آمد متفاوت بود. میوه‌اش این اختراع قرن پانزدهم تقریباً 300 سال بعد به ثمر نشست و به طور نهایی چهره دنیا را عوض کردند. امروز روندها بسیار سریع‌تر شده‌اند و نباید قرن‌ها در انتظار دیدن اثراتی که اینترنت در ایجاد فرهنگ دیگری است، ماند. به اعتقاد من روشنفکران ایرانی پیش از دولت وظیفه دارند تا به روابط متقابل با این دنیای دهکده‌ای شده بیندیشند. باید بکوشند به هر قیمتی از فرهنگ درخشان‌شان دفاع کنند، این امر بسیار مهم است.

معمولاً هر ملتی به برخی محاسن و معایب معروف است. می‌توانید برخی از این ویژگی‌های ایرانی‌ها را نام ببرید؟

بزرگ‌ترین حُسن ایرانی‌ها مهمانداری آنان است؛ مهمانداری از همه جانب. در خانه ایرانی‌ها به روی دیگران باز است. این به نظرم زیباترین چیزی است که از ایران یک کشور ویژه ساخته است. افراد با محبتند، اگر نگاهت با آنها تلاقی کند، به رویت لبخند می‌زنند. نکته مثبت دیگر خشک نبودن ایرانیان است. با آنها همواره می‌توانی به‌شرط رعایت برخی نکات مهم از نظر ایشان، برای مثال احترام گذاشتن، سخن بگویی. ایرانی‌ها، همگی و در همه سطوح، خواهان احترامند، بخصوص در سطح رسمی. در کار من به عنوان کاردار فرهنگی، فارسی حرف زدن، شناخت فرهنگ ایران، عشق صمیمانه به ایران، انجام برنامه‌هایی را میسر کرد که دیگران نتوانسته بودند. در مواردی که مواضعم‌ با طرف مقابل یکی نبود و برسر آن بحث می‌کردم، به خاطر احترام به عقایدشان همواره به نتیجه می‌رسیدیم. اما یکی از عیوبی که برایم مشکلاتی به وجود می‌آورد، سطحی برخورد کردن با مسائل بود. می‌شنوی «چشم، می‌شه، می‌شه، چرا نمی‌شه، حتماً می‌شه، چرا نه...» و بعد به سدی برمی‌خوری که قبلاً به حساب نیامده بود. عیب دیگر، خشکی برخورد در روابط سلسله مراتبی در همه سطوح است و این ارثیه تاریخی است.

البته در ایتالیا هم وجود دارد ولی نه در حد و با شدت ایران. با این همه ایران برای من یک وطن دوم یا بهتر بگویم، بخشی از وجود من است. من در این دو هویت قوی زندگی می‌کنم. وقتی ‌که در ایتالیا هستم خوشحالم، چون طبیعتش، آثارش، محیطش، میدان‌هایش را برای قدم زدن و کافه‌هایش را برای نشستن و نوشیدن قهوه دوست دارم. همین گونه از بودن در ایران لذت می‌برم چون عاشق مناظرش، کوه‌هایش، صحراهایش، گنبد‌هایش و رنگ‌های آبی فیروزه‌ایش هستم. در تهران خود را در خانه‌ام حس می‌کنم و احساس کنونی‌ام دلتنگی است. در ایتالیا هستم، خوشحالم که در اینجا هستم، ولی همیشه خواستِ بودن در ایران را هم دارم. پس می‌توانم بگویم که دورگه‌ام!!!

 
جوان/اگر مي‌خواهيد امسال به نمايشگاه كتاب برويد اين گزارش را بخوانيد


حتي اگر نمايشگاه دور است با كتاب قهر نكنيد

در كمتر از يك ماه ديگر بيست و نهمين نمايشگاه بين‌المللي كتاب تهران در مجموعه شهر آفتاب برگزار خواهد شد. اولين سال ميزباني نمايشگاه در محلي خارج از شهر و در مجموعه‌اي تازه تأسيس به نام شهرآفتاب، سؤال‌هاي زيادي را در ذهن علاقه‌مندان به كتاب به وجود آورده است، اما ارشاد و مديران فرهنگي حوزه كتاب از مردم خواسته‌اند كه حتي اگر نمايشگاه دور است با كتاب قهر نكنند!

نویسنده : محمدصادق عابديني

در كمتر از يك ماه ديگر بيست و نهمين نمايشگاه بين‌المللي كتاب تهران در مجموعه شهر آفتاب برگزار خواهد شد. اولين سال ميزباني نمايشگاه در محلي خارج از شهر و در مجموعه‌اي تازه تأسيس به نام شهرآفتاب، سؤال‌هاي زيادي را در ذهن علاقه‌مندان به كتاب به وجود آورده است، اما ارشاد و مديران فرهنگي حوزه كتاب از مردم خواسته‌اند كه حتي اگر نمايشگاه دور است با كتاب قهر نكنند!

خداحافظ مصلاي تهران

اولين نمايشگاه كتاب تهران در سال 66 برگزار شد. در آن سال محل دائمي نمايشگاه‌هاي بين‌المللي تهران، واقع در اتوبان چمران ميزبان اين نمايشگاه و ديگر نمايشگاه‌هاي تجاري و تخصصي ديگري بود كه در تهران برگزار مي‌شد. اين ميزباني تا سال 85 ادامه داشت، تا اينكه در آن سال 86 نمايشگاه كتاب به محل جديدي منتقل شد.

 بعدها دليل اين انتقال، مناسب نبودن فضاي محل دائمي نمايشگاه‌هاي بين‌المللي و كمبود فضا و مشكلات ترافيكي و حمل و نقلي عنوان شد. مصلاي تهران مجموعه بزرگ عبادي واقع شده در اراضي عباس آباد و در حاشيه خيابان شهيد بهشتي تهران بود كه قرار بود ميزبان نمايشگاه كتاب باشد. در آن سال‌ها زمزمه‌هاي ايجاد مجموعه‌اي نمايشگاهي در جنوب تهران و در جوار حرم امام خميني (ره) مطرح شده بود، اما هيچ گاه در كانون توجه قرار نگرفته بود. مصلاي تهران با آنكه هنوز هم نيمه كاره است در شبستان بزرگش و فضاهاي بيروني ميزباني نمايشگاه كتاب را برعهده گرفت و همزمان با آن چند نمايشگاه ديگر نيز به اين مجموعه نقل مكان كردند. براي كساني كه بزرگي شبستان مصلاي تهران را از نزديك ديده‌اند بايد جالب توجه باشد كه اين فضاي بزرگ در برابر فضاي مسقف شهرآفتاب بسيار كوچك است.

امير مسعود شهرام نيا، قائم‌مقام نمايشگاه كتاب تهران مي‌گويد: شهر آفتاب، نزديك به 30 هزار مترمربع فضاي مسقفِ مفيد در اختيار نمايشگاه مي‌گذارد. اين در حالي است كه شبستان مصلي تنها 14 هزار مترمربع فضاي مفيد داشت.

در تمام 9 سالي كه مصلاي تهران ميزبان نمايشگاه كتاب بود، شهر آفتاب به دور از نگاه‌ها در حال ساخت و ‌ساز بود. مجموعه‌اي در حاشيه اتوبان خليج فارس و در نزديكي مرقد امام خميني (ره)، كه دو مجموعه دانشگاهي «يادگار امام(ره)»(آزاد شهر ري) و «دانشگاه شاهد» در نزديكي آن واقع شده‌اند و عزم شهرداري بر آن است كه آن را به عنوان بزرگ‌ترين مجموعه نمايشگاهي كشور معرفي كند. طي 9 سال برگزاري نمايشگاه در مصلاي تهران، با آنكه مركزيت اين نمايشگاه باعث سهولت در دسترسي مي‌شد، اما مشكلات متعددي از جمله ترافيك سنگين خيابان شهيد بهشتي و خيابان‌هاي اطراف، كمبود فضاي پاركينگ و كند شدن حمل و نقل را در پي داشت. از سوي ديگر فضاي مصلي براي برگزاري نماز طراحي شده بود و با نياز‌هاي نمايشگاهي همخواني نداشت، بنابر اين وزارت ارشاد سالانه مجبور مي‌شد چند ميليارد تومان را صرف آماده سازي مصلي كند و از طرف ديگر هزينه سنگيني نيز بابت اجاره به مديريت مجموعه مصلاي امام خميني تهران بپردازد.

با توافق شهرداري تهران و وزارت ارشاد 9 سال اجاره‌نشيني نمايشگاه كتاب در مصلاي تهران به پايان رسيد و از سال گذشته به طور رسمي «شهرآفتاب» به عنوان ميزبان نمايشگاه كتاب معرفي شد. مجموعه‌اي كه روي مزاياي آن مانور زيادي داده مي‌شود تا عيب بزرگش يعني دوري از تهران كم اهميت جلوه داده شود.

سلام شهر آفتاب

تصور عمومي از شهر آفتاب تا به حال غير از چند تصوير از مجموعه‌اي بزرگ در زميني باز كه نشانه‌هاي ساخت و‌ساز در آن ديده مي‌شود، نيست. بايد اطلاعات درباره اين مجموعه را از ميان سخنان مسئولان وزارت ارشاد و شهرداري تهران پيدا كرد. از مجموعه فضاهاي شهر آفتاب ساختمان‌هاي سه قلو، ساختمان U و ساختمان ملل در اختيار نمايشگاه كتاب قرار خواهد گرفت. فضاي محدود مصلي باعث مي‌شد كه راهرو‌هاي باريك، ازدحام جمعيت و سختي رفت و آمد را در پي داشته باشد، اما با دوبرابر شدن فضاي مسقف در شهر آفتاب، راهرو‌ها عريض‌تر شده است. قرار شده اينترنت پر سرعت در نمايشگاه عرضه شود كه سرعتش از اينترنت مصلاي تهران بيشتر باشد، اما دغدغه اصلي اين است كه دوري راه از ميزان استقبال از نمايشگاه بكاهد. شهرآفتاب با وجود اينكه از تهران دور است، اما به فرودگاه امام فاصله به مراتب نزديك‌تري نسبت به مصلاي تهران دارد و مهمانان خارجي دسترسي راحتي به اين مجموعه دارند. علاقه‌مندان شهرستاني نيز مي‌توانند از اتوبان تهران- قم به راحتي به اين مجموعه نمايشگاهي دسترسي پيدا كنند و اگر امكانات اقامتگاهي در مرقد مطهر در نظر گرفته شود(مانند آنچه در نيمه خرداد ماه و سالگرد رحلت امام خميني برپا مي‌شود) مي‌تواند ميزبان علاقه‌مندان به كتاب از اقصي نقاط كشور باشد. از طرف ديگر شهر آفتاب پاركينگ بزرگي با ظرفيت 7هزار و 500 اتومبيل دارد. براي حمل و نقل عمومي هم اكنون ايستگاه متروي شهر آفتاب در حال تست گرم است و قرار شده در ارديبهشت ماه رسماً فعاليت خود را آغاز كند. وزارت ارشاد به شهرداري اعلام كرده است كه روزانه 500 هزار نفر از نمايشگاه كتاب ديدن خواهند كرد و مسلماً يك ايستگاه مترو جوابگوي اين حجم از جمعيت نخواهد بود. شهرداري روي حمل و نقل اتوبوسي حساب ويژه‌اي باز كرده و پاركينگي به ظرفيت 300 اتوبوس را كه به طور ويژه براي نمايشگاه كتاب فعاليت خواهند كرد، در نظر گرفته است. براي جابه‌جايي درون شهر آفتاب هم 80 تاكسي و 20 شاتل (ماشين‌هاي برقي) قرار است به كارگرفته شود.

نگراني‌هايي كه هنوز رفع نشده است

شهرداري تهران و وزارت ارشاد روي مزاياي شهر آفتاب مانور‌هاي زيادي مي‌دهند. شهرآفتاب به عنوان يك مجموعه نمايشگاهي استاندارد كه قابل رقابت با فرانكفورت و شانگهاي است، معرفي شده و از اينكه مي‌تواند ميزبان همه نمايشگاه‌هاي بين‌المللي باشد با اطمينان سخن گفته مي‌شود. با وجود همه اين تبليغات هنوز بزرگ‌ترين عيب اين مجموعه يعني دور بودن از شهر به قوت خود باقي است. قول مساعد براي سهولت انتقال كتاب‌هاي ناشران به نمايشگاه مي‌تواند تا حدي نگراني از بالارفتن هزينه‌هاي مؤسسات انتشاراتي را كاهش دهد، از سوي ديگر اين امكان نيز وجود دارد كه برنامه‌ريزي‌هاي شهرداري براي تكميل موارد لازم تا افتتاحيه نمايشگاه به نتيجه نرسد و آنگاه به طور دومينو وار مشكلات بر سر نمايشگاه خراب شود. از سوي ديگر انتظار اينكه مردم رنج سفر تا عوارضي قم را به جان بخرند و براي ديدار از نمايشگاه كتاب خود را به شهر آفتاب برسانند، كمي توقع زيادي است، به همين دليل است كه عباس صالحي، معاون فرهنگي وزارت ارشاد گفته است حتي اگر راه دور است، اهالي كتاب با آن قهر نكنند!

جابه‌جايي نمايشگاه كتاب شايد يك اجبار و در مسير پيشرفت طبيعي خدمات نمايشگاهي باشد، اما تجربه سال اول برگزاري در محل جديد قطعاً با آزمون و خطاهايي روبه‌رو است كه احتمالاً در سال‌هاي آينده رفع مي‌شود، اما راه گريزي براي تجربه سال اول آن وجود ندارد.


جوان/به بهانه جولان فيلم‌هايي كه مثل هرچيز هستند جز كمدي در گيشه سينما


شبيه آلبالوي گس

برخي فيلمسازان ما انگار خبر از ذوق و ذائقه مخاطب ندارند؛ مثل تافته جدابافته مي‌مانند. هرچه مي‌سازد، توقع دارد كه مردم برايش كف و سوت بزنند. اين برخي‌ها، جنسشان گويي از جنس بيننده نيست؛ مخيلات ذهني‌شان با هم فرق دارد چون دنيايشان يكي نيست.

نویسنده : محسن غلامي(قلعه سيدي)

برخي فيلمسازان ما انگار خبر از ذوق و ذائقه مخاطب ندارند؛ مثل تافته جدابافته مي‌مانند. هرچه مي‌سازد، توقع دارد كه مردم برايش كف و سوت بزنند. اين برخي‌ها، جنسشان گويي از جنس بيننده نيست؛ مخيلات ذهني‌شان با هم فرق دارد چون دنيايشان يكي نيست.

اينها انگاري دنبال اين هستند كه با دم‌دست‌ترين قصه‌ها، سراغ سينمايي بروند كه مردم دوستش دارند. منظورم همين فرم «كمدي و طنز» است كه هر از گاهي فيلم خوبي از دلش درمي‌آيد، كات مي‎شود و مي‌رود براي چند سال بعد. با ذكر اين نكته كه رقم بالا درگيشه كمدي را به كيفيت ربط نبايد داد.  جالب اينكه عمده فروش سينماي هر ساله را همين آثار دارند؛ خب مردم در سينما دنبال ضدحال نيستند. مي‌روند فيلمي ببينند كه حالشان را خوب كند. بي‌تعارف مي‌روند سينما كه هر از گاهي بخندند. حالا تصور كن كه كمدي‌ساز اين را بلد باشد!

فيلمساز بلد نيست وگرنه «50 كيلو آلبالو» با نسخه فعلي، به خورد مخاطب داده نمي‌شد. نه! فيلم ماني حقيقي، خيلي افتضاح نيست بالاخره بدتر از اين نيز ساخته شده. فاجعه نشده ولي قبول كن عنوان سينمايي همه‌جوره برايش سنگين و باري به هرجهت شده است.

    رژه بازيگران جلوي دوربين

فيلم چند سال قبل او كه «پذيرايي ساده» باشد به‌نظرم طنز تلخ بود تا اجتماعي و ساخت نسبتاً خوبي داشت. بافت آن با اين يكي يعني «50 كيلو آلبالو» زمين تا آسمان فاصله دارد. حقيقي آمده ژانر كمدي را تجربه كند ولي كاملاً به شكل دست‌گرمي. وگرنه با اين جماعت بازيگري كه دور خودت جمع كردي، مي‌توانستي اركستر حتي به راه بيندازي؛ نه فيلمي كه هر كدام فقط چند سكانس نصيبشان شده. الكي و زيادي هم سرخوشند بدبختانه.

حداقل از اين شوي بازيگري كه راه انداختي استفاده مي‌كردي. براي جذب مخاطب گويا فقط چشم سبز و قد رعناي فلاني را ديده وگرنه بيچاره مهران غفوريان و ويشكا آسايش؛ واقعاً. كل كاركردشان يكي، دو سكانس است كه بودنشان هم بيخودي است.  از سكانس اول كه ماجراي عروسي است، نااميد مي‌شويم كه ‌اي‌ بابا نكند دوباره دلقك‌بازي. چرا همه آثار كمدي ما بايد داستان عاشقي چاشني‌‌اش باشد. بي‌خيال اين قصه‌ها بشويد لطفاً. ادواتش نيز كه مشخص است حجم غليظ موسيقي بزن- بكوب و بعد هم «دست و جيغ و هورا».

دقيقاً اين ماجرا را در«50 كيلو آلبالو» شاهديم حالا به شيوه ديگرش. ريخت و پاش عروسي و آشنايي دختر- پسر و دستگيري بعدش و ازدواج صوري و غيره. داستاني كه حول يك دايره مي‌چرخد پس تا تهش را بخوانيد. جالب‌تر اينكه آقاي كارگردان، ادعاي اثر رمانتيك نيز دارد؛ طنز را نمي‌توانيم بسازيم سراغ عاشقانه كردنش هم مي‌رويم. اتفاقاً سينماي ما نه عاشقانه‌ساز است نه كمدي‌ساز. حالا تركيب اين دو چه اعجوبه‌اي مي‌شود، خدا داند.

   همه چيز داريم از ناز و كرشمه تا ابرو كمون جز فيلمنامه

فيلم درحدي نيست كه بشود نقدش كرد. براي خالي نماندن عريضه اينكه؛ «50 كيلو آلبالو» زور مي‌زند ريتمش تند باشد و دارد از جشن افتتاحيه تا برسيم به ماجراي فرار و دادگاه (تقريباً نيمه‌هاي فيلم). چه بازي خوبي هم مي‌كند سيامك انصاري در كاراكتر قاضي و اداي بامزه‌اي به خودش گرفته. به‌نظرم تنها وجه مثبت در پردازش نقش‌هاست و شايد تا حدودي قلدري آزاده صمدي.

از اينجا به بعد را بايد ايست داد چون روند داستانگويي به هم مي‌ريزد. وارد لوكيشن‌هاي آبادان كه مي‌شود ريتم مي‌افتد و كم كم عاشقانه‌اي بي‌خاصيت مي‌بينيم. همان اصطلاح «تكرار پشت تكرار». همگي يادشان مي‌رود كه فيلم قرار بود ابتدا طنز باشد مثلاً. شايد تك و توك سكانس و پلان‌هاي طنازانه همان ميدان مين باشد. ببخشيد اگر مي‌گويم سكانس‌هايي كه كارگردان سراغ فيلم خيالي «نخلستان هوس» مي‌رود، افتضاح است!

ماني حقيقي از موسيقي چيپ گرفته تا ناز و كرشمه بازيگر و شعار مرگ بر امريكا و غيره را دخيل به فيلمش مي‌بندد تا مخاطب پس نزند. تو فكر كن كه نزند! نشسته با موسيقي بندري و خواننده آنوري لابد حال مي‌كند وگرنه قصه كه لوس است. از اول فيلمنامه، مي‌شود فينالش را حدس زد.  چقدر هم صحنه پِرت و بيخود دارد. رسماً مي‌شود در چند تايم مختلف سر و ته كار را سر هم آورد. الكي كش پيدا كرده تا اندازه فيلم سينمايي بشود لابد. مثلاً اگر از سكانس روي نيمكت نشستن داوود و آيدا همه چيز تمام مي‌شد، قصه‌ات ناقص بود؟ راستي چطور فلان كاراكترت، وكيل است و ديگري حقوق‌خوانده آن هم شاگرد ممتاز دانشگاه اما در قصه ساده‌ترين مسائل حقوقي ازدواج را نمي‌دانند؟ مگر داريم!

  بي‌خيال شوخي نچسب نمي‌شوند

از فرهاد توحيدي بعيد بود چنين فيلمنامه‌اي بنويسد. نه اينكه شاد نباشد اما سرخوشي كاذب و افراطي دارد. داستانش اداست مثل كنايه‌هاي بي‌ريخت فيلم. مي‌خواهد اعتراضكي هم بكند ولي شجاعت ندارد اتفاقاً حرفش را بزند. شيطنت در مورد عاقد، روابط آدم‌ها، مملكت و حرف‌هاي سياسي و بقيه‌اي كه فيلم دارد، زيادي جانيفتاده هستند. كل هنر كارگردان (مانند بقيه آثار اين ژانر) در جذب مخاطب، در موسيقي اصطلاحاً شيش و هشتي خلاصه مي‌شود.

«50كيلو آلبالو» شوخي زننده گاهي دارد اما دوزش زياد نيست. البته دوباره در لفافه تيكه‌پراني جنسي كرده ولي جدي‌اش نگيريد چراكه اين شيطنت‌ها دمده شده؛ شبيه جوك درنيامده هستند. اما همين كه زورش را زده كه به سمت خلق موقعيت و اتمسفر كميك برود، بدك نيست. حالا نتيجه‌اش شده فقط اسمي به دردبخور براي فيلم والا چيزي از سينما درش نمي‌بينيم.

نهايتاً اينكه به اينجور فيلم‌ها بخنديد البته با تماشايش؛ عمدتاً البته از سرلج است و تلخند و اقليتي نيز به شيطنت‌ها، محتواي خوشحالوار و ساخت خنده‌دارش. حيف است كه ظرفيت عجيب سينماي كمدي، همچنان فراموش بماند. پس قصه بنويسيد، بسازيد و پول دربياوريد.


حمایت/خاطرات رهبر معظم انقلاب از شهید سپهبد صیاد شیرازی


شهید امیر سپهبد شهید علی صیاد شیرازی یکی از اسوه‌های به یادماندنی انقلاب است که رفتار و گفتار او همواره درس‌آموز بوده است. پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR در آستانه سالروز شهادت این شهید بزرگوار، گزیده‌ای از بیانات رهبر انقلاب اسلامی درباره این شهید بزرگوار را منتشر کرده است که در ادامه می‌آید:

 نبوغ نظامی

شاید امروز هم بعضی خیال کنند - که عملیاتی مثل عملیات بیت‌المقدّس، فقط یک هجوم انبوه انسانی بود! اینها سخت در اشتباهند. هیچ امواج انسانی، بدون فرماندهى قادر قاطعِ هوشیار، نمی‌تواند هیچ عملی را انجام دهد. این اتّفاق، در عملیات فتح خرّمشهر - یعنی همان عملیات بیت‌المقدّس - روی داد، که همین شهید عزیز اخیر ما - شهید صیّاد شیرازی - یکی از کارگردانان اصلی این عملیات بود و خود او مثل ظهر چنین روزی، از آن‌جا با تلفن با بنده تماس گرفت و مژده پیروزی را داد و گفت سربازان عراقی صف طولانی کشیده‌اند تا بیایند اسیر شوند! ببینید این عملیات چقدر هوشمندانه و قوی و همه‌جانبه بود که نیروهای دشمن احساس اضطرار می‌کردند که برای حفظ جان خودشان بیایند خود را تسلیم اسارت کنند! که در آن روز هزاران نفر از نیروهای دشمن متجاوز - که آن همه با غرور و تکبّر، فریاد سر داده بودند - آمدند دو دستی خودشان را تسلیم رزمندگان اسلام کردند!

بیانات در دیدار خانواده شهدا - ۱۳۸۴/۳/۳

 معجزه اخلاص

بنده وقتی به تلویزیون نگاه می‌کردم، سیل عظیم و خروشان جمعیت را می‌دیدم. من چند جا این حالت را دیده‌ام که یکی از آنها این‌جا بود. دیدم یک عامل معنوی اثر می‌گذارد و آن، اخلاص است. البته خود شهادت بزرگترین اجری بود که خدا به او داد؛ چون این طور کشته شدن، برای انسان خیلی افتخار است. بالاخره صیاد شیرازی، یک مرد پنجاه و چند ساله، ده سال دیگر، بیست سال دیگر، سی سال دیگر - که با یک چشم به هم زدن می‌گذرد - از دنیا می‌رفت و از همین دروازه عبور می‌کرد؛ منتها با یک ناخوشی، با یک بیماری، با یک تصادف، یا با یک سکته‌ قلبی؛ از این حوادثی که دائم اتفاق می‌افتد.

بیانات در دیدار فرماندهان ارتش - ۱۳۷۸/۱/۲۵

 حیف بود صیاد بمیرد

دو هفته پیش شهید کاظمی پیش من آمد و گفت از شما دو درخواست دارم: یکی این‌که دعا کنید من روسفید بشوم، دوم این‌که دعا کنید من شهید بشوم. گفتم شماها واقعاً حیف است بمیرید؛ شماها که این روزگارهای مهم را گذراندید، نباید بمیرید؛ شماها همه‌تان باید شهید شوید؛ ولیکن حالا زود است و هنوز کشور و نظام به شما احتیاج دارد. بعد گفتم آن روزی که خبر شهادت صیاد را به من دادند، من گفتم صیاد، شایسته‌ شهادت بود؛ حقش بود؛ حیف بود صیاد بمیرد. وقتی این جمله را گفتم، چشم‌های شهید کاظمی پُرِ اشک شد، گفت: ان‌شاءاللَّه خبر من را هم به‌ شما بدهند! فاصله‌‌ بین مرگ و زندگی، فاصله‌ بسیار کوتاهی است؛ یک لحظه است. ما سرگرم زندگی هستیم و غافلیم از حرکتی که همه به سمت لقاءاللَّه دارند. همه خدا را ملاقات می‌کنند؛ هر کسی یک طور؛ بعضی‌ها واقعاً روسفید خدا را ملاقات می‌کنند، که احمد کاظمی و این برادران حتماً از این قبیل بودند؛ اینها زحمت کشیده بودند.

بیانات در مراسم تشییع پیکرهای فرماندهان سپاه  ۱۳۸۴/۱۰/۲۱

 مرگ تاجرانه

بنده از قدیم می‌گفتم شهادت مرگ تاجرانه و مرگ زرنگهاست. آدم همین روغن ریخته را نذر امامزاده می‌کند. انسان جانِ رفتنىِ از دست دادنىِ نماندنی را به گونه‌ای به خدای متعال می‌سپرد؛ در صورتی که این متعلّق به اوست و او بالاخره انسان را می‌برد. بنابراین اوّلین اجری که خدا به شهید داده، خودِ شهادت است؛ یعنی روغن ریخته او را قبول کرد و هدیه‌ای را پذیرفت و در نتیجه شهید در عالم وجود و تا قیامت، انسان با ارزش و ماندگاری شد.

بیانات در دیدار فرماندهان ارتش - ۱۳۷۸/۱/۲۵


روزان/افتتاح دوره جدید کانون «سینماحقیقت» با آثار عباس کیارستمی


روزان نیوز- كانون فيلم «سینماحقیقت» با آثار عباس کیارستمی افتتاح مي‌شود.

عصر فردا (یکشنبه 22 فروردین 95) و با نمایش فیلم‌های منتخب مستند و تجربی عباس کیارستمی، دوره‌ی جدید کانون فیلم «سینماحقیقت» مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی افتتاح می‌شود.

در این برنامه که از ساعت 17 عصر یکشنبه (22 فروردین) آغاز می‌شود، فیلم‌های مستند و تجربی «عباس کیارستمی» با عناوین پرنده‌ها (12 دقیقه)، تخم‌مرغ‌ها (17 دقیقه)، کجاست جای رسیدن (6 دقیقه) و جاده‌ها (30 دقیقه) به نمایش عمومی درآمده و سپس به بهانه‌ی این نمونه‌های موردی، «شادمهر راستین» درباره‌ی آثار برجسته‌ی این فیلمساز جهانی در حوزه‌ی تجربی، اعم از مستند و ویدئوآرت صحبت خواهد کرد.

در ادامه این نشست نیز «سیف‌الله صمدیان» به عنوان همکار کیارستمی در «جاده‌ها» و چند فیلم دیگر، از این همکاری و نوع فیلم‌سازی او در زمینه مستند و تجربی سخن خواهد گفت.

مجری و کارشناس این برنامه هم ناصر صفاریان (نویسنده و منتقد سینما) است.

عموم علاقمندان جهت تماشای فیلم‌های مستند و تجربی «عباس کیارستمی» و شرکت در جلسه نقد و بررسی آن می‌توانند از ساعت 17 عصر یکشنبه (22 فروردین‌ماه) به سالن «سینماحقیقت» واقع در خیابان سهروردی شمالی، میدان شهید قندی، شماره 15، مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی مراجعه نمایند. شرکت در این برنامه برای عموم علاقمندان آزاد و رایگان است.

 
شرق/تجمع مخالفان واگذاری موزه هنرهای معاصر


امضاي طومار براي حفظ موزه

سحر آزاد: مخالفان واگذاری موزه هنرهای معاصر نگرانی خود را با امضای بیانیه‌ای اعلام کردند هرچند که پیش از آن مدیر دفتر هنرهای تجسمی از مخالفت وزیر ارشاد با این واگذاری خبر داد و عنوان کرد که این برنامه از دستور کار خارج شده است.

واگذاری موزه هنرهای معاصر تهران به بنیاد رودکی از دو هفته پیش از تعطیلات نوروز در شبکه‌های اجتماعی خبرساز و با واکنش رسانه‌ها و بیانیه انجمن هنرمندان نقاش ایران مواجه شد. بااین‌حال با پیگیری خبرنگاران، این موضوع شکل رسمی به خود گرفت و مسئولان وزارت ارشاد و بنیاد رودکی این واگذاری را تکذیب کردند. هرچند به گفته آنها موضوع واگذاری نهادهای عمومی به بخش خصوصی براساس اصل ٤٤ قانون اساسی دور از نظر نیست اما چندروز پس از تعطیلات نوروز بار دیگر موضوع واگذاری موزه هنرهای معاصر خبرساز شد. این‌بار باز هم انجمن هنرمندان نقاش خواستار پاسخ‌گویی مسئولان هنری کشور شد. تا اینکه روز ١٩ فروردین سایت معمارنیوز با انتشار اسنادی، از طرح واگذاری موزه هنرهای معاصر تهران، فرهنگ‌سرای نیاوران و موزه صبا به بنیاد رودکی خبر داد. همین مسئله باعث شد تا هنرمندان و اهالی هنرهای تجسمی خواستار تجمع هنرمندان در مقابل موزه هنرهای معاصر در ساعت ١٥ روز شنبه ٢١ فروردین شوند. جمعیتی که در پاسخ به این وعده در مقابل موزه گرد آمده بودند از دقایقی قبل از ساعت ١٥ در محوطه باز موزه هنرهای معاصر جمع شدند. علاوه بر جوانان و دانشجویان، چهره‌هایی همچون محمدرضا اصلانی، بهرام دبیری، فرح اصولی، عباس مشهدی‌زاده، مهران احمدی، نادر سیحون و... در این مراسم حضور داشتند. هرچند نیروی انتظامی نیز با استقرار نیروهای خود در این محوطه حاضر شده بود اما برگزار‌کنندگان این برنامه از جمعیت خواستند به‌دور از هرگونه شلوغی و تشنج تنها نگرانی خود را نسبت به واگذاری موزه ابراز کنند و همین مسئله باعث شد تا چنین فضایی تا پایان مراسم نیز حفظ شود. دقایقی بعد از آنکه جمعیت خواستار پاسخ‌گویی مسئولان ارشاد شدند، مجید ملانوروزی، مدیر دفتر هنرهای تجسمی و سرپرست موزه هنرهای معاصر، از داخل موزه به میان جمعیت آمد و پس از آن با استقرار بلندگو از آنها که در محوطه موزه گرد آمده بودند خواسته شد تا به حیاط موزه منتقل شوند و از این طریق شاهد سخنرانی باشند. بااین‌حال این پیشنهاد از سوی جمعیت مورد موافقت قرار نگرفت و آنها ترجیح دادند در محوطه روبه‌روی موزه بمانند. در ادامه، ملانوروزی نیز به این خواسته احترام گذاشت و با انتقال بلندگوها به روبه‌روی در اصلی موزه به میان جمعیت آمد. مردم حاضر در این برنامه با نشستن روی زمین تلاش کردند آنها که در صف‌های پشت سر ایستاده‌اند نیز مراسم را ببینند. در ابتدا از معصومه مظفری، رئیس هیأت‌مدیره انجمن نقاشان، دعوت شد تا متن بیانیه‌ای را که این انجمن آماده کرده است قرائت کند. او با بیان اینکه این نامه سرگشاده به امضای چند انجمن از جمله انجمن هنرمندان نقاش ایران، انجمن مهندسان شهرساز، انجمن علمی نقاشی دانشگاه هنر، انجمن تصویرگران و انجمن سفالگران رسیده، نامه را برای حضار خواند: «اگر واکنش به‌موقع انجمن هنرمندان نقاش نبود و این موضوع در فضای مجازی دنبال نمی‌شد، امروز واگذاری موزه هنرهای معاصر به‌صورت پنهانی و در سکوت خبری انجام شده بود». همچنین در این نامه خطاب به وزیر آمده بود: «باید جلسه مشترکی با نمایندگان انجمن‌های هنری، هنرمندان و خبرنگاران با حضور وزیر تشکیل شود تا به پرسش‌های بی‌پاسخ در اذهان عمومی پاسخ داده شود و آرامش به جامعه هنری برگردد».

پس از آن ملانوروزی به سخنرانی پرداخت: «همه جریان‌های هنری از چپ و راست و سایت‌ها و روزنامه‌های مختلف به جریان واگذاری موزه واکنش نشان دادند و این نشان‌دهنده اهمیت موزه و وابسته‌نبودن آن به جریان‌های مختلف است. همه آنهایی که اینجا جمع شده‌اند چه اخبار درستی شنیده باشند و چه نادرست، برای ماندگاری موزه به اینجا آمده‌اند. مخاطب نامه‌هایی که خوانده شد، من نبودم؛ اما به جهت اینکه شما در مقابل موزه هنرهای معاصر جمع شده‌اید خود را ملزم به پاسخ‌گویی می‌دانم».

او بیان کرد: «موزه هنرهای معاصر به‌صورت دولتی اداره می‌شود و این موضوع معایب و محاسنی دارد؛ از سال گذشته که بازرسی کل کشور به موضوع هزینه‌ها وارد شد، نامه‌ای را دریافت کردیم که تمام درآمدهای موزه باید به خزانه دولت برود. یک‌سال‌واندی است که درآمدها به خزانه دولت ریخته می‌شود، به همین دلیل وزارت ارشاد برای اداره بهتر موزه نقطه‌نظراتی داشت».

وی همچنین توضیح داد: «در شورای توسعه تحول اداری بحث واگذاری مکان‌هایی مانند برج آزادی، تالار فردوسی و موزه هنرهای معاصر به بنیاد رودکی مطرح شد که ما خیلی در جریان این بحث نبودیم و آنها نامه‌ای کارشناسی از ما نخواستند. ما به بحث واگذاری موزه طبق بندهای قانونی به بنیاد رودکی اعتراض کردیم نه‌فقط به‌خاطر گنجینه موزه، بلکه به‌خاطر نقش سیاست‌گذاری و مستندسازی آن در هنر معاصر. آثار موزه، غرور ملی برای همه ماست و همه آنهایی که از خارج از کشور به دیدن گنجینه می‌آیند، با دیدن آن، نگاه دیگری به هنر ایران پیدا می‌کنند. موزه یک جریان کاملا فرهنگی است که نمی‌توان به آن دست زد. اگر به بخش خصوصی واگذار شود هرکسی که پول بدهد، می‌تواند در آن نمایشگاه بگذارد و این، به کیان فرهنگ و هنر ضربه می‌زند».رئیس موزه هنرهای معاصر گفت: «مطرح‌شدن این موضوع در فضای مجازی باعث شد منتفی‌شدن بحث واگذاری موزه به بنیاد رودکی سریع‌تر انجام شود و طبق نامه‌ای مکتوب از معاونت توسعه منابع وزارتخانه، وزیر ارشاد ٢١ اسفندماه ٩٤ با واگذاری مدیریت این مکان به بخش غیردولتی مخالفت و بر استمرار مدیریت آن به شکل فعلی تأکید کرد. برهمین‌اساس، واگذاری موزه به‌طور کامل از دستور کار خارج شده است».ملانوروزی ادامه داد: «امیدوارم کمپین‌های تشکیل‌شده برای حمایت از موزه هنرهای معاصر حفظ شوند تا هر زمانی که در مدیریت و برنامه‌های آن خللی ایجاد شد همراه موزه باشند. دغدغه واگذاری مرتفع شده و نگرانی‌ای در این زمینه وجود ندارد».

سرپرست موزه هنرهای معاصر در بخش دیگری از سخنانش و در پاسخ به پرسش برخی حاضران درباره وضعیت گنجینه موزه هنرهای معاصر، گفت: «بخشی از آثار به‌دلیل مغایربودن با مقررات کشور، اجازه دیده‌شدن ندارند؛ اما از تمام آثار گنجینه عکس‌برداری شده و قرار است در پنج جلد برای نمایشگاه ملی به چاپ برسد. همه انجمن‌ها و رسانه‌هایی که درباره وضعیت آثار گنجینه دچار نگرانی و شبهه شده‌اند، می‌توانند نمایندگانشان را به موزه معرفی کنند تا این نگرانی‌ها از طرف موزه برای آنها رفع شود».

سپس عباس مشهدی‌زاده، هنرمند و پژوهشگر، در سخنانی گفت: «ما پیگیر محافظت از خانه‌مان خواهیم بود، نه امروز، نه فردا، بلکه تا وقتی که قلبمان می‌تپد؛ چون اینجا خانه فرهنگ است. هنر نگین فرهنگ است، ما از آجرهای اینجا هم محافظت می‌کنیم».

در خاتمه، از شرکت‌کنندگان دعوت شد تا بیانیه‌ای را که قرائت شده بود امضا کنند.


شهروند/پیمان سلطانی در گفت‌وگو با «شهروند» از آلبوم «عاشق می‌شویم» می‌گوید: قمار عشق و عاشقی دوره‌ای را تجربه می‌کنم که بسیاری از اهالی هنر مدام رنگ عوض می‌کنند و بسیاری از مردم هم متاسفانه دچار فراموشی شده‌اند


 ندا کشاورز| پیمان سلطانی كار بر روي سروده‌هاي ملي-ميهني را از نيمه‌هاي دهه هفتاد آغاز كرد و نخستين اجرايش را در اوايل‌ سال هشتاد به روی صحنه برد. فعالیت روی این آثار تنها به یک یا دو اثر محدود نمی‌شد. جمع‌آوري، ساخت و تنظيم مجموعه‌اي از سرودهاي ملي-ميهني از دوره قاجار نام پروژه‌ای بود که برای پیمان سلطانی سال‌ها به طول انجامید که از همان ابتدا قرار بود شامل ٥ بخش باشد. يكي از اين كارها «ايران جوان» نام داشت كه در‌ سال ٨١ در چغازنبيل اجرا شد و در‌ سال ٨٤ با اركستر ملل به روي صحنه رفت؛ البته پيش از آن در ‌سال ٨٣ سلطانی در همراهي با شهرام ناظري كار را ضبط کرده بود اما آن دوره با سفرهای ناظری و پس از آن گرفتاری‌های سلطانی همزمان شد. در نهايت ايران جوان در‌ سال ٨٩ ضبط شد و بالاخره پس از ٥‌ سال تاخير كار در ‌سال ٩٤ منتشر شد. پس از ١٩سال از آغاز فعالیت پیمان سلطانی بر روی آثار ملی‌-‌میهنی دومین مجموعه از این پروژه آماده شده است و قرار بر این شده تا به‌زودی منتشر شود. سلطانی که همکاری با سالار عقیلی را پیش از این در اسفند ‌سال گذشته و برای اجرای آلبوم عاشق می‌شویم از سر گرفته در دومین بخش از پروژه کارهای ملي-میهنی هم با او همکاری کرده است. علاوه بر این «خیام‌خوانی» و «ایرانه خانم» نام دو آلبوم دیگر ساخته سلطانی است که آماده انتشار است و به نوبت به بازار موسیقی عرضه خواهد شد. «شهروند» با این آهنگساز نام‌آشنا که به ساخت کارهای میهنی شهرت پیدا کرده است، گفت‌وگویی انجام داده و درباره کارهای جدیدش با او همکلام شده است. شرح این مصاحبه در ادامه آمده است.

 فارغ از محتواي آلبوم عاشق می‌شویم به‌عنوان آخرین اثر منتشر‌شده از شما، به نظر می‌رسد بسیاری از آهنگسازان و در مجموع اهالی موسیقی لااقل در ایران سعی در ارايه‌ای خیال‌انگیز از مفهوم واژه عشق در کارهای موسیقایی دارند. در این میان نظر شما به‌عنوان یکی از صاحب‌نظران این حوزه در توجه به مفهوم عشق و بیان شاعرانه و دراماتیک آن در موسیقی چیست؟ چرا موسیقی برای ابلاغ فرامین عاشقانه برای دل‌های مخاطبان برگزیده شده است؟

 در میان مفاهیمی که بشر ساخته است، عشق فرآیندی بسیار پیچیده است. ازاین‌رو، نمی‌توان تعریفی شفاف از عشق به دست داد. عشق از جنس آینده است و هرچه در آن پیش‌تر رویم، بیشتر می‌گریزد و هردم به نقشی نو ظاهر می‌شود و هویتی دیگر می‌یابد. تعبیر مولانا از عشق نیز باور ما را دوچندان می‌کند که عشق اسطرلاب اسرار خداست. بنابراین به دنبال نیرویی همواره گریزان و فرارونده‌ایم که معشوق را بی‌رحمانه در پی خود می‌کشاند؛ بی‌آنکه رویایی به نام وصال را واقعیت بخشد. به تعبیری، عشق تا زمانی مفهوم واقعی خود را بیان می‌کند که عاشق به معشوق نرسیده باشد. با این وصال است که عشق به عقل بدل می‌شود. در نتیجه عشق نیروی خلأ حاصل از بی‌ارتباطی فیزیکی و جسمانی است. مولانا می‌فرماید: «گفتند یافت می‌نشود جسته‌ایم ما/ گفت آنکه یافت می‌نشود آنم آرزوست...». پس عشق نیروی آرزومندی است؛ نیرویی نهفته در اعماق مفهوم کلمه و هستی. عشق نسبتِ ما با یک مفهوم در یک کلیت است. کلیتی که تن به شناخت نمی‌دهد و ما در پی شناخت آن تن به بلا می‌سپاریم. این شناخت اما صورت نخواهد گرفت که عشق با تکیه بر نیروی بی‌کرانش می‌تواند پیوسته نسبت ما را با پدیدار نو کند و در این نو‌شدگی به اوجی ناشناس پر ‌گیرد   و بازی ورود به قلمرو عشق، بازی قمار معشوق‌هاست.

اگر قرار باشد عشق تغییر و انقلاب ایجاد کند، ما با یک دیالکتیک از مفهوم عشق مواجه خواهیم شد. مانند عشق امروزین که آلوده به روانشناسی هم شده است که نوعی هیجانِ هولناکِ جنون شهوانی است. عشق امروز به‌نوعی بیداری و تجارب شعورمندانه تن و سدهای متراکم آن در عصر جدید است. اگر  اکنون، دلِ عاشقی داغِ عشق داشته باشد، تنها برای ایجاد یک فرصت برای بازیابیِ مفهوم عشق کهن است و این به تصور من جعل اخلاقیات است و یک مخاطره سهمگین منِ نفسانی که بهاری را هم در پی نخواهد داشت.

عاشقم بر قهر و بر لطفش به جد/ بوالعجب من عاشق این هر دو ضد

اما دیر نخواهد بود که عشق فراواقع و اسطوره‌ای باز انسان را فرا خواند و در یک جابه‌جایی طبقات اجتماعیِ عصر دیگری دوباره زن، عشق را به مرد و مرد عشق را به زن بیاموزد و این بار عشق با اطفاي آتش شهوت از بین نخواهد رفت.

ای عاشقان، ‌ای عاشقان هنگام کوچ است از جهان/ در گوش جانم می‌رسد طبل رحیل از آسمان

موسیقی در چنین شرایطی با حذف مفاهیم درون‌زای عشق می‌تواند از طریق معنای جدید صدا و منابع آوایی و ایجاد امپرسیون‌ها و روابط پنهانِ احساسی درونی‌اش، نگرش ما را به میراث عشق تغییر دهد. در موسیقی عشق از طریق عالم آشکار می‌شود چرا که هم موسیقی و هم عشق پنهان گراند و فهم‌ناپذیری‌شان از طریق پارادوکسی ظریف که همان امر مقدس است، بیان می‌شود و این اقتدار در رازی است که در هر دوی این دو مفهوم وجود دارد. و این فرهنگ تا زمانی که موسیقی قدرت به حضور آوردن عشق را داشته باشد، دوام می‌یابد.

هرگز خیال خواستنم پایان نیافت/ وقت جدا شدنم گفتم، این وصل‌ها همه ناقص بود/

در انتظار وصلت کامل می‌سوزم، می‌سوزم...

 اگر بنا باشد به شکل علمی و به قول خودتان در عالم واقع درباره شکل‌گیری و انتشار آلبوم عاشق می‌شویم، توضیح دهید ایده خلق این آلبوم،پروسه تکمیل شدنش و ارایه آن برای شما چطور پیش رفت؟

من معمولا روی سه‌گونه از انواع موسیقی کار می‌کنم؛ یا آثار را با نگاهی تغزلی و پس‌زمینه و مفهومی از عشق، گاهی هم با یک زاویه به رمانتیسم انتزاعی کار می‌کنم یا با نگاهی اجتماعی که منتهی به سرودهای ملی-میهنی و آثاری اعتراضی با رویکردی سیاسی می‌شوند  یا اینکه آثار را براساس فرم‌های کلاسیک موسیقی می‌سازم؛ یعنی در این حالت صرفا فرم‌های موسیقی در یک اثر حایز اهمیت هستند مثل کوارتت، سوئیت سمفونیک، کنسرتو، سمفونی و...

در این سه قالب اغلب آثارم را خلق می‌کنم. معتقدم که آثار یا از یک فرم خاص تبعیت می‌کنند، یا باید به آنها یک ساختار جدید تزریق کرد که در این شرایط اثر یا عاشقانه است یا از جنبه‌های اجتماعی پیروی می‌کند.

 باتوجه به نام‌گذاری آلبوم به نظر می‌رسد فرم غالب کارها باید عاشقانه باشد. با این توضیح فرم‌ دیگری را هم در این آلبوم می‌توان دید یا نه؟ شما در پاسخ به سوال اول درباره نگاه‌تان به عشق توضیح دادید. لطفا پیرامون آنچه نگاه شما را به عشق به‌خصوص در این آلبوم منحصر به نام پیمان سلطانی می‌کند، صحبت کنید....

نکته اصلی‌ای که در این آثار وجود دارد این است که چون موسیقی با کلام توأم شده، نمی‌تواند موسیقی‌ای محض محسوب شود. موسیقی هنر غیر قابل ارجاع به خارج از ذات خودش است و زمانی که با کلام ادغام می‌شود از مفهوم محض موسیقی که من خیلی به آن معتقد هستم و باورش دارم، عدول کرده و دور می‌شود. بنابراین وقتی در این ساختار و روند موسیقایی حرکت می‌کنیم مقدار زیادی از سمت و سویی که به موسیقی داده می‌شود از خود مفاهیم شعری و کلام ناشی می‌شود که به موسیقی رنگ و شکل می‌دهد و ذهن را به دنبال خود می‌کشاند. معمولا نشانه‌ها و نمادها این بلا را بر سر موسیقی می‌آورند که ما موسیقی را به معنای واقعی‌اش نتوانیم دراختیار داشته باشیم اما نکته مهمی که در آلبوم عاشق می‌شویم، مطرح می‌شود، زاویه دید من به عشق و عاشقی است. ما چندین نگاه به عشق داریم؛ ازجمله نگاه به عشق کهن که در آن همیشه وصال صورت می‌گیرد. در عشق کهن از یک‌سو با هجران و فراق و ازسوی دیگر با وصال روبه‌رو هستیم. گاهی حتی در آن هجران و فراق ممکن است وصالی هم صورت بگیرد اما در عشق معاصر ما در یک بی‌ارتباطی مطلق به سر می‌بریم و همه چیز به آینده‌ای ناپایدار منتهی می‌شود و یک خلأ حاصل از بی‌ارتباطی وجود دارد و چیزی به نام وصال در آن مفهومی ندارد و مدام این نرسیدن ما را به دنبال خودش می‌کشاند و این وصال رخ نمی‌دهد تا این‌که عشق به عقل بدل می‌شود. درواقع این تصوری هست که من از عشق دارم. در تصنیف‌هایی مثل تصنیف «عاشق» و تصنیف «معشوق» تم‌ها و موتیف‌هایی که درپی هم می‌آیند بی‌آنکه درگیری بین‌شان ایجاد شود و با یکدیگر درونی شوند مدام همدیگر را دنبال می‌کنند و تم اول بدون هیچ در هم‌آمیزی تم دوم را به حال خود می‌گذارد و آن را رها می‌کند. بنابراین با این تصور من موسیقی را پیش برده‌ام و آن نگاه آندلسی، هندی، ایرانی یا عربی را به عشق نداشته‌ام عشقی که فرا واقع است، جسمانی و زمینی است. در نگاهی که من به عشق دارم، درواقع این وصال به تعویق می‌افتد و انجام نمی‌گیرد و ما به دنبال این هستیم که این وصال صورت بگیرد اما ایجاد نمی‌شود و این یک بازی ورود به قلمرو عشق است و بازی با معشوق‌هاست. یک قمار در عشق و عاشقی است.

 یعنی درواقع تداعی همان بیت سهراب است که می‌گوید «عشق صدای فاصله‌هاست»؟

بله. اگر آن وصال صورت نگیرد، به عقل تبدیل می‌شود.

 به لحاظ تقسیم‌بندی موسیقی ایرانی چیدمان در عاشق می‌شویم، چگونه است؟ در این بخش برتری با تصنیف است یا آواز؟ رپرتوار این آلبوم شامل چند بخش است؟ در مورد هر کدام از این بخش‌ها توضیح دهید...

چهار تصنیف در آلبوم وجود دارد که از این تصانیف ملودی دو مورد متعلق به گذشته است؛ یک ملودی از مرتضی نی‌داوود و یکی هم از محمود ذوالفنون، البته به هر دوی آنها یک ساختار چند صدایی و فرم جدید داده شده و آهنگسازی و تنظیم مجددی روی آنها صورت گرفته است. دو اثر را نوازندگان ارکستر فیلارمونیک ارمنستان اجرا کرده‌اند که با رهبری خود من بوده است، دو اثر دیگر را هم نوازندگان ارکستر سمفونیک تهران و ارکستر ملل اجرا کرده‌اند. مجموعه شامل چهار قطعه ارکسترال به همراه آواز در فرم تصنیف است که خواننده ارکستر را همراهی می‌کند و یک قطعه هم ساز و آوازی روی شعر حافظ است که ساز و آواز با شیوه سنتی و در فضای موسیقی کلاسیک (دستگاهی) اجرا شده است. قطعات دیگر هم واریاسیون‌هایی است روی تصنیف عاشق و تصنیف معشوق. واریاسیون‌ها به این صورت انجام گرفته که من دو تصنیف عاشق و معشوق را دراختیار تعدادی از نوازندگان موسیقی کلاسیک ایرانی قرار دادم و آنها مدتی با این قطعات زندگی کردند و برداشت‌های شخصی خودشان را براساس آن تصنیفی که شنیده بودند، به صورت بداهه اجرا کردند و درواقع یک واریاسیونی با برداشت شخصی از تصنیف عاشق و معشوق با سازهای عود، کمانچه، قیچک و تار ارایه شده است.

 شما سال‌ها قبل هم با سالار عقیلی همکاری کردید. همکاری که دو اثر ماندگار ایران جوان و وطنم حاصل آن بود. این دو اثر پس از این همه ‌سال به‌عنوان پرطرفدارترین کارهایی که عقیلی هنوز هم در کنسرت‌هایش اجرا می‌کند، شناخته می‌شود. با این توضیح شاید بتوان گفت تأثیر همکاری مشترک شما و آقای عقیلی را باید ماندگارترین همکاری در موسیقی ایرانی لااقل پس از انقلاب بدانیم. حالا بعد از فاصله چندساله که از آخرین همکاری شما با آقای عقیلی ایجاد شده، چه چیز باعث شد دوباره بخواهید با ایشان همکاری کنید؟

ما در‌سال ٨٤ و ٨٥ یک کار مشترک با هم انجام داده بودیم اجرای‌های ارکستر سمفونیک ملل در تالار وحدت و سالن وزارت کشور. بعد از آن بین ما فاصله‌ای افتاد و سوء‌تفاهم‌هایی به وجود آمد و منجر به دوری و یک‌سری اختلاف بین من و ایشان شد. به هرحال به خواست دوطرف و همیاری چند تن از دوستان این دوستی از نو برقرار و نتیجه آن نشست‌ها و گفت‌وگو‌ها منتهی به اجرا و ضبط این دو آلبوم شد که نخستین‌اش عاشقانه‌هاست با نام «عاشق می‌شویم» که در‌سال گذشته منتشرش کردیم و دومین اثر مجموعه‌ای از تصنیف‌ها و سرود‌های ملی - میهنی است با نام «میهنم سلام» که دومی امسال راهی بازار خواهد شد.

 شما سابقه همکاری با تعداد زیادی از خوانندگان موسیقی ایرانی را دارید. این همکاری‌ها هم به تعداد آلبوم‌ها و کنسرت‌هایی بازمی‌گردد که تاکنون اجرا کرده‌اید و هم به ويژگی تقریبا منحصربه‌فرد تعدادی از آلبوم‌‌هایتان که مثلا استفاده از ٣٤خواننده موسیقی ایرانی است، بازمی‌گردد...

بله. من جزو معدود افرادی هستم که تا به حال با بیش از ١٠٠خواننده کار کرده‌ام و تجربیات فراوانی از همنشینی و کارکردن با خوانندگان مختلف کسب کرده‌ام؛ به‌عنوان مثال در اثر دیگرم «خیام‌خوانی» که اردیبهشت‌ماه امسال منتشر خواهد شد، ٣٤خواننده، آواز خوانده‌اند یا در سعدی‌خوانی که درپی آن منتشر می‌شود، ٥ خواننده حضور دارند. همین‌طور در «ایرانه خانم» که ٢٦ آوازخوان نقش دارند. من از کودکی ساز می‌زدم و از همان زمان با خواننده‌های متعددی همیشه هم‌نواز بوده‌ام. یادم می‌آید در ١٣، ١٤سالگی آقای ایرج بسطامی مدتی پیش ما زندگی می‌کردند و ما با هم تجربه‌‌های زیادی را به دست آوردیم. برای من همراهی با یک خواننده و هم‌نوازی کردن و جواب آوازدادن به آن بسیار اهمیت زیادی داشت. بعد هم که به اتفاق به تهران آمدیم و این شروعی دیگر بود که من با خواننده‌های متعدد دیگری بتوانم کار کنم. این حسن استفاده چیزهای زیادی را به من یاد داد از آن جمله این‌که بسیاری از این خوانندگان تنها در خواندن آواز تبحر دارند، خیلی‌هایشان هم در خواندن تصنیف توانا هستند، بعضی‌ها در بیرون از استودیو، بعضی‌ها روی صحنه و بعضی‌ها هم در استودیو توانایی دارند. به ندرت پیش می‌آید که یک خواننده در تک‌تک این موارد توانا باشد.

 با توجه به این تعداد از خوانندگان موسیقی ایرانی که تا امروز در کارهای شما حضور داشته‌اند، معیار و ملاک شما برای عاشق می‌شویم به لحاظ توانمندنی‌های لازم در خواننده چه چیزهایی بود؟

درحال حاضر چون من مشغول ضبط کارهای آوازی متفاوتی هستم، برایم خیلی اهمیت دارد که با خوانندگانی کار کنم که در استودیو من را گرفتار نمی‌کنند، صدایشان با فالشی، اثر را خدشه‌دار نمی‌کند، در ارایه فرم‌های مختلف آوازی متبحر باشند، نوع برخورد و حضور و استفاده از صدایشان را در جلوی میکروفن بلد باشند، بیان و لحنی را که آهنگساز می‌خواهد بتواند به درستی انجام دهند و در انجام زینت‌ها، آرتیکوله‌ها، ایمیتاسیون‌ها و ویبراسیون‌ها مسلط باشند.

 به لحاظ موسیقایی و خاصه در کیفیت خوانندگی موسیقی ایرانی برتری سالار عقیلی درمقایسه با دیگر خواننده‌های این عرصه چیست که در کاری با این سطح باز هم تصمیم به همکاری گرفتید؟

خب آقای عقیلی به خاطر توانایی‌های شخصی‌اش در آواز دستگاهی به‌ویژه در تصنیف‌خوانی و تجربه کار بی‌اندازه‌ای که در استودیو و روی صحنه داشته‌اند کار را بی‌نقص انجام می‌دهند؛ یعنی همان موقع حضور در استودیو کار را به ضبط نهایی می‌رسانند، این یکی از دلایلی است که با ایشان کار می‌کنم چراکه در هنگام ضبط به خواسته‌هایم می‌رسم و از قرائت آوازی خواننده‌ام آزار نمی‌بینم. سریع به نتیجه نهایی می‌رسیم و این یک حسن به حساب می‌آید و آرامش خاصی به من می‌دهد. به همین دلیل در استودیو نگران نیستم که وقتی خواننده رفت، تازه باید بنشینم صدا را کوک کنم، لحن و بیان را درست کنم، با صدا کلنجار بروم و مجبور بشوم برای اصلاح صدا از نرم‌افزارها استفاده کنم. آقای عقیلی از معدود خواننده‌هایی هستند که این‌گونه مشکلات را با ایشان نداشته‌ام. این من را تشویق می‌کند که با خوانندگانی کار کنم که اجرای حرفه‌ای در استودیو و صحنه را بلدند و آهنگساز را گرفتار نمی‌کنند. من دنبال خواننده‌ای هستم که حرفه‌ای باشد و در استودیو بدرخشد.

 تا امروز کارهای زیادی البته در طول تاریخ موسیقی ایرانی در زمینه عاشقانه و همین‌طور آثار ملی- میهنی انجام شده است. این اتفاق در موسیقی پاپ ایران هم افتاده به این معنا که آهنگسازان و خوانندگان این نوع از موسیقی هم اقدام به ساخت و ارایه آثاری در زمینه ملی - میهنی کرده‌اند. با توجه به این پیشینه تاریخی به نظر شما چه فاکتورهایی برای ماندگاری آثار ساخته شده نیاز است؟ اثری که در موسیقی و به‌ویژه این گرایش ارایه می‌شود، باید شامل چه ویژگی‌هایی باشد تا در ذهن مردم زمانه و حتی نسل‌های بعد باقی بماند؟

به نظر من علاوه بر ملاک‌ها و معیارهای فنی، یک اثر زمانی به اوج می‌رسد و اهمیت پیدا می‌کند که خواننده‌اش خوشنام هم باشد و از جنسِ خودِ مردم و عضوی از آنها باشد. خواندن یک اثر ملی-   میهنی الزاما آوازخوان را مردمی نمی‌کند. هنرمند باید ایثار داشته باشد و با استبداد در ستیز باشد و از دل مردم بگوید، ریاکار نباشد و انتظارات مردم را به بازی نگیرد و تاریخ را بحق از آن خود کند. متاسفانه در دوره‌ای که من تجربه‌اش می‌کنم، بسیاری از این اهالی هنر مدام رنگ عوض می‌کنند و بسیاری از مردم هم متاسفانه دچار یک فراموشی شده‌اند و این رفتار و بازی دوگانه دوستان هنرمند را یا نمی‌بینند و نمی‌فهمند یا ترجیح می‌دهند فراموش کنند و این یعنی مرگ هنر... .


شهروند/آمار عجیب صداوسیما از پخش تیزرهای سینمایی در تلویزیون قصه مرغ همسایه... آمار نشان می‌دهد سهم تبلیغ هر فیلم در تلویزیون ملی فقط چند ثانیه در‌ سال است!


هفته گذشته کیومرث پوراحمد به برنامه خندوانه رفت و پس از آن بود که در نشست فیلم «کفشهایم کو؟» در ایسنا  انتقادات تند‌وتیزی در زمینه‌های مختلف به تلویزیون کرد. بخشی از این انتقادات نیز در گفت‌وگویی با ایلنا عنوان شده بود. او گفته بود هزینه تبلیغ درازمدت در شبکه‌های ماهواره‌ای با هزینه یک نوبت تبلیغ در صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران برابری می‌کند و به همین دلیل است که سازندگان فیلم‌های سینمایی در ایران ترجیح می‌دهند تبلیغات فیلم خود را به شبکه‌های ماهواره‌ای دهند. البته او انتقادات تند‌وتیزتر دیگری هم از تلویزیون کرده بود که هفته گذشته منتشر شد اما صحبت‌های کارگردان «قصه‌های مجید»، روابط عمومی صداوسیما را بر آن داشت تا به او پاسخی مبسوط دهد. در بخشی از این جوابیه که روز پنجشنبه در روزنامه جام‌جم به چاپ رسیده، آورده شده: «قیاس چنین شبکه‌ای (شبکه GEM) که کیان خانواده ایرانی را مورد هدف قرار داده و اتفاقا بابت پخش تیزر فیلم‌های ایرانی هزینه دریافت می‌کند با تلویزیون داخلی که به‌ هرحال رسانه ملی است و ریالی از تهیه‌کنندگان سینمایی برای نمایش تیزر فیلم‌هایشان مطالبه نمی‌کند، مقایسه‌ای مع‌الفارق و البته غیرمنصفانه و ناجوانمردانه است. قرار نیست مرغ همسایه همیشه غاز باشد. ازسوی دیگر، تهیه‌کنندگان سینما خود با سازمان صداوسیما توافق کرده‌اند که از شرایط ویژه و رایگان تبلیغ فیلم‌هایشان در تلویزیون بهره‌مند شوند و درعوض، قید شبکه‌های ماهواره‌ای فارسی‌زبان غالبا معاند را بزنند. مگر هزینه‌کردهای گزاف و سپردن تیزر یک فیلم به شبکه‌های ماهواره‌ای تا چه میزان می‌تواند در فروش یک اثر سینمایی تأثیر داشته باشد؟» روابط عمومی صداوسیما در بخش دیگری از این جوابیه با تأکید بر این نکته که صداوسیما با پخش رایگان تیزر فیلم‌های سینمایی تا به امروز میلیاردها تومان به صنعت سینمای ایران فایده رسانده است تنها درخواست تلویزیون از سینماگران را این دانسته که آثارشان را براساس ضوابط نظام جمهوری اسلامی ایران تولید کنند تا علاوه بر پخش رایگان تیزرهایشان، امکان اکران و دیده‌شدن در تلویزیون را نیز داشته باشند و درپایان هم فیلم «بادیگارد» به کارگردانی ابراهیم حاتمی‌کیا را مثال زده بود اما نکته اصلی این گزارش جدولی است که روابط عمومی صداوسیما، ذیل آن منتشر کرده و در آن عدد و رقم تیزرهای پخش‌شده رایگان فیلم‌های سینمای ایران در تلویزیون طی دو‌سال اخیر را منتشر کرده است. اعدادی که در ظاهر بسیار اعداد و ارقام بالایی هستند اما زمانی که بحث حساب و کتاب این آمارها می‌شود، با نکات قابل تاملی مواجه می‌شویم. آی‌سینما زمانی از ظاهر این اعداد و ارقام پرده برمی‌دارد که مسئولان صداوسیما با افتخار آن را منتشر کرده‌اند و ظاهرا پاسخی کوبنده به منتقدان داده‌اند. براساس جدول منتشرشده در روزنامه جام‌جم درطول ‌سال ٩٣ و ٩٤، تلویزیون درمجموع ١١‌هزارو٤٩٤ نوبت تیزر فیلم‌های سینمای ایران را به صورت رایگان پخش کرده که درمجموع ٢٩٤‌هزارو٦٤٦ ثانیه از وقت رسانه ملی گرفته است. به این ترتیب اگر تلویزیون قرار بود برای پخش این میزان تیزر از سینماگران پولی بگیرد، درآمدی معادل یک‌هزارو١٤٤‌میلیارد و٨٧٨‌میلیون و٥١٣‌هزارو٧٥تومان درآمد کسب می‌کرد؛ البته طبق ادعای صداوسیما آنها از چنین مبلغی گذشته‌اند تا به نفع سینمای ایران کاری انجام داده باشند. مبلغی که می‌شود حدود یک‌سوم کل بودجه مورد نیاز صداوسیما در یک سال، آن‌طور که خودشان ادعا کرده‌اند (بیش از ٣‌هزار‌میلیارد تومان بودجه نیاز دارد). با این حال در گزارش آی‌سینما می‌خوانیم اگر مجموع رقمی که صداوسیما تیزر رایگان پخش کرده را تقسیم بر ثانیه‌های اعلام‌شده کنیم، به این نتیجه می‌رسیم که به‌طور میانگین هر ثانیه پخش تیزر یک فیلم سینمایی در تلویزیون خودمان حدود ٣‌میلیون و٨٨٥‌هزارتومان برای تهیه‌کنندگان آب می‌خورد که خب صداوسیما مدعی است این مبلغ را از هیچ فیلم سینمای ایران نگرفته است اما اگر سینمایی‌ها هم قرار بود این مبلغ را بپردازند، چند فیلم توان داشتند برای هر ثانیه تبلیغ نزدیک به ٤‌میلیون تومان هزینه کنند؟ جز آنها که از حمایت‌های خیلی خاص‌تر برخوردارند....

٨١ ساعت در ٢ سال!

در ضمن اگر تعداد کل ثانیه‌هایی که تلویزیون در این دو‌سال به پخش تیزرهای سینمای ایران داده را تبدیل به ساعت (هر ٦٠ ثانیه یک‌دقیقه و هر ٦٠دقیقه یک‌ساعت) کنیم، می‌شود ٢٩٤‌هزار و ٦٤٦ ثانیه تقسیم بر ٦٠ ثانیه؛ حدودا ٤٩١٠ دقیقه و این عدد را برای تبدیل‌شدن به تعداد ساعت باز تقسیم بر ٦٠ می‌کنیم که می‌شود کمی بیش از ٨١ساعت در دوسال. هر‌سال ٣٦٥روز است و دو‌سال می‌شود ٧٣٠روز. با توجه به این‌که آمار تلویزیون در این زمینه تا تاریخ ٦ بهمن‌ماه ٩٤ است حدود ٦٠روز از آن کم می‌کنیم که می‌شود ٦٧٠روز. حالا ٤٩١٠ دقیقه مورد ادعای صداوسیما را تقسیم بر ٦٧٠روز می‌کنیم، نتیجه‌اش شود حدودا ٧دقیقه و ٣٢ثانیه تیزر رایگان در هر روز. حالا حساب کنید ما حدود ٢٠ شبکه در تلویزیون داریم که در خوشبینانه‌ترین حالت تنها پنج شبکه اصلی تیزرهای فیلم‌های سینمای ایران را پخش کرده‌اند و بقیه شبکه‌ها تیزری پخش نکرده‌اند که دراین صورت حدود یک دقیقه و ٤٦ ثانیه در هر روز از پنج شبکه اصلی تلویزیون تیزر فیلم‌های سینمایی ایرانی پخش شده است. تازه همان‌گونه که گفتیم این درصورتی است که هیچ‌کدام از دیگر شبکه‌های تلویزیونی تیزر پخش نکنند که اگر غیر از این باشد، این عدد بسیار کمتر از این خواهد بود.

عددی خنده‌دارتر از حد تصور 

از طرفی تلویزیون اعلام کرده ١١‌هزارو٤٩٤ نوبت در این دو‌سال تیزر رایگان پخش کرده که اگر مجموع ٢٩٤‌هزارو٦٤٦ ثانیه تیزر پخش شده را تقسیم بر این تعداد نوبت کنیم، می‌بینیم هر نوبت حدود ٢٥ ثانیه بوده است. حالا رقم یک دقیقه و ٤٦ ثانیه (یا همان ١٠٦ ثانیه) که سهم سینمای ایران است را تقسیم بر ٢٥ ثانیه کنید. عددی که به دست آمده، مضحک نیست؟ در ضمن باز هم تأکید می‌کنیم به این عدد بر این مبنا رسیدیم که فقط ٥ شبکه از ٢٠ شبکه تلویزیون تیزر فیلم‌های ایرانی را پخش کرده‌اند وگرنه که این عدد بسیار مضحک‌تر از این هم می‌شد. خب حالا می‌رسیم به بخش اصلی این آمار. طبق آمار، در سینمای ایران طی دو‌سال گذشته بیش از ١٠٠ فیلم سینمایی اکران شده‌اند، آن هم بدون احتساب فیلم‌های گروه «هنر و تجربه» خودتان حساب کنید سهم هر فیلم سینمای ایران در دو‌سال اخیر چند ثانیه تیزر در تلویزیون بوده است.

مرغ همسایه غاز نیست؟

حالا برگردیم به نکات اول گزارش صداوسیما که گفته «مگر هزینه‌کردهای گزاف و سپردن تیزر یک فیلم به شبکه‌های ماهواره‌ای تا چه میزان می‌تواند در فروش یک اثر سینمایی تأثیر داشته باشد؟» از فیلم «٥٠ کیلو آلبالو» حتی یک تیزر هم در تلویزیون خودمان پخش نشده و این فیلم حجم زیادی تبلیغ ماهواره‌ای داشته، درنهایت هم بدون داشتن حتی یک تیزر پخش شده در تلویزیون تا امروز ٤‌میلیارد تومان فروخته است یا مثلا «من سالوادور نیستم» که فقط ٢٥ نوبت پخش تیزر در ایام عید از تلویزیون داشته و کلی درماهواره تبلیغش شده به مرز ١٠‌میلیارد تومان فروش رسیده است ولی از آن طرف فیلم «بادیگارد» که فقط در ایام نوروز بیش از ٣٠٠ نوبت تیزرهایش پخش شده و در جوابیه صداوسیما هم آمده، جزو فیلم‌های مورد تأیید تلویزیون است با همه تبلیغات ریز و درشتی که دارد و حمایت‌های همه‌جانبه‌ای که از آن می‌شود، به رقم ٣‌میلیارد تومان به فروش رسیده است.

درکنار اینها صداوسیما عنوان کرده: «تلویزیون نهایت همکاری را در پخش تیزر فیلم‌های معقول و منطبق با ضوابط نظام جمهوری اسلامی ایران داشته و خواهد داشت.» تمام فیلم‌های سینمای ایران وقتی از وزارت فرهنگ و ارشاد پروانه نمایش می‌گیرند یعنی به تأیید نظام فرهنگی حاکم که صداوسیما هم بخشی از آن است، رسیده است. اصلا کدام فیلم غیرمنطبق با ضوابط نظام جمهوری اسلامی ایران بوده که مجوز پخش در سینماها را گرفته و اکران شده است و این‌که معقول از نظر صداوسیما یعنی چه؟ آیا داشتن مجوزهای لازم از اصلی‌ترین ارگان فرهنگی نظام جمهوری اسلامی برای معقول و منطبق بودن با ضوابط کافی نیست؟ اینها سوالاتی است که می‌توان از روابط عمومی صداوسیما پرسید و منتظر جوابی در خور شعور مخاطب و مبتنی بر صداقت بود.


فرهیختگان/آرش دادگر در گفت‌وگو با فرهیختگان از تجربیاتش در کارگردانی می‌گوید


شنیدن در تئاتر دیگر کافی است

آرش دادگر، کارگردان ۴۳ ساله‌ شیرازی است که با اجراهای متفاوت و برنده شدن در جشنواره‌های مختلف جایگاه خاص خود را کسب کرده است. وقتی اجرای «کالون و قیام کاستلیون» یا «صبحانه برای ایکاروس» را دیدم، متوجه شدم که این کارگردان به دنبال تجربیات مختلف در زمینه شیوه‌های کارگردانی است و در چیدمان «میزانسن» و شکل «روایت» دست به خلاقیت‌های گوناگونی می‌زند. کارهای او همیشه پر‌زحمت هستند و شخصیت‌های اسطوره‌ای و نمایشی بزرگ در آثارش تبلور می‌یابند. او بیشتر متمایل به تئاتر «پست‌مدرنیستی» و معطوف به «پسادرام» است. برای توضیح این کلمات مبهم باید اجرای حال حاضر او به نام «اودیسه» را کمی واکاوی کنیم. در این نمایش که به نویسندگی امین طباطبایی و دراماتورژی مهدی تاج‌الدین است، با فضایی شگرف مواجه می‌شویم که از همان صحنه اول تماشاگر را با یک «آشنایی‌زدایی» روبه‌رو می‌کند. در این نمایش شخصیت‌های اسطوره‌ای مختلفی را می‌بینیم که با «ماشین اصلاح مو» یا «موتور‌سیکلت» و حتی «میز پینگ‌پنگ» مشغول هستند. حتی در بعضی مواقع سیگار می‌کشند. یکی از اساطیر به نام «هرمس» کفش «آل‌استار» پایش کرده و «اولیس» با لباس‌های مردم ساحل فلوریدا و موهایی شبیه به دریانوردان فرانسوی ظاهر شده است. «پنه» همسر اودیسه نیز لباس‌های زندگی امروز را بر تن کرده است و صبحانه‌ای امروزی برای اودیسه که پس از ۲۰ سال به وطن خویش بازگشته است، درست می‌کند. این اقتباس از کتاب حماسی «هومر» شاعر نابینای یونانی، با «نشانه‌های مدرن» در‌هم آمیخته و داستانی کولاژوار را روایت می‌کند. «ملال»، «گم‌گشتگی» و «ازخودبیگانگی» انسان معاصر شاید مضمون محوری این اجرا باشد. به همین مناسبت با آرش دادگر گفت‌وگو کرده‌ایم.


قدس/حذف «ایستاده در غبار» از اکران دوم نوروز/ زمان پخش مناسب نبود



در حالی که قرار بود فیلم «ایستاده در غبار» در اکران دوم نوروز روی پرده برود ولی با توجه به ادامه اکران فیلم‌های نوروزی و حضور یک فیلم با مضمون مشترک، اکران این فیلم به زمان دیگری موکول شد.

 

به گزارش قدس آنلاین به نقل از مهر، در حالی که انتظار می‌رفت در اکران دوم نوروز و از اوایل اردیبهشت ماه فیلم سینمایی «ایستاده در غبار» ساخته محمدحسین مهدویان که سیمرغ بلورین بهترین فیلم سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر را هم در کارنامه دارد روی پرده سینماها برود ولی حال اکران این اثر در این تاریخ لغو شده است.

این فیلم قرار بود در گروه آزاد توسط موسسه پخش فیلمیران اکران شود و مقدمات اکران و تبلیغات آن در دست انجام بود. همچنین در روزهای گذشته اعلام شد که «ایستاده در غبار» در سی و چهارمین جشنواره جهانی فیلم فجر هم برای مهمانان خارجی به نمایش درمی‌آید.

«ایستاده در غبار» که توسط موسسه فرهنگی هنری اوج ساخته شده است در سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر توانست نظر مثبت منتقدان و مردم را به خود جلب کند و پیش‌بینی می‌شد اکران موفقی داشته باشد گرچه اکران بهترین فیلم جشنواره فیلم فجر در گروه آزاد سوالاتی را در ذهن مخاطبان سینما ایجاد کرده بود.

این فیلم داستان جاویدالاثر محمد متوسلانی است و در خلاصه داستان آن آمده است: احمد که عصیان نوجوانی اش را در سکوت گذرانده، فرمانده لشگری می شود که باید در دروازه های خرمشهر با دشمن بجنگند اما سرنوشت او فرسنگ ها دور از مرز ایران رقم می خورد.

و اما علی سرتیپی مدیرعامل شرکت فیلمیران درباره این اتفاق به خبرنگار مهر گفت: فعلا تصمیم گرفتیم این فیلم در اکران دوم نوروزی اکران نشود. البته این اکران هم کاملا قطعی نشده بود و یک احتمال بود و حالا قرار است این فیلم را در شرایط بهتری اکران کنیم.

وی ادامه داد: همچنین با توجه به اینکه فیلم «بادیگارد» ساخته ابراهیم حاتمی کیا نیز در اکران قرار دارد و این فیلم و «ایستاده در غبار» از بعضی لحاظ به یکدیگر نزدیک هستند و اکران همزمان آنها تمهید درستی نیست در نتیجه تصمیم گرفتیم فیلم «ایستاده در غبار» را در شرایط مناسب تری اکران کنیم.

سرتیپی با اشاره به ادامه اکران های نوروزی عنوان کرد: از طرف دیگر به دلیل اینکه سینماها همچنان از اکران های نوروزی پر است فکر می کنم بهتر است «ایستاده در غبار» در زمان دیگری به نمایش دربیاید.

در حال حاضر فیلم «بادیگارد» ساخته ابراهیم حاتمی‌کیا از تولیدات اوج در اکران اول نوروزی روی پرده است و تا چند هفته دیگر اکران آن ادامه خواهد یافت.


قدس/گفت‌وگو با محسن شاه ‏محمدی نویسنده و کارگردان سریال‌های تلویزیونی


همیشه باید منتظر بازخورد تماشاگر بود

 

قدس آنلاین/ تکتم بهاردوست: ساخت فصل‌های بعدی سریال‌های به ظاهرموفق تلویزیون چند سالی است که مورد توجه سازندگان ومدیران قرارگرفته است و هربار شاهد تولید نسخه‌های بعدی این مجموعه‌ها در مناسبت‌های خاص سال هستیم. اما موردی که مدیران و سازندگان دلیل ساخت فصل‌های بعدی این گونه سریال‌ها یا فیلم‌های سینمایی عنوان می‌کنند، استقبال مردم است، درصورتی که نظرات مردم در ساخت فصل بعدی آن فراموش می‌شود!

 

آنچه که برای ساخت فصل بعد باید اهمیت داشته باشد احساس نیاز مخاطب است. نیازی که می‌تواند برگرفته از تکامل یا بهبود کیفیت فصل قبلی آن باشد.

ولی چیزی که در این سری سازی‌ها فراموش می‌شود خط اصلی داستان است که در فصل نخست آن گفته شده و باید با در نظر گرفتن آن به بسط و گسترش داستان پرداخت، اما آنچه دیده می‌شود چیزی غیر از این است. نمونه آن سریال «زیر آسمان شهر» بود که در روند دنباله‌سازی به بیراهه رفته و شکستی تمام‌عیار را تجربه کرده است.

به این انگیزه با محسن شاه‌محمدی اولین کارگردانی که در سال‌های پس از انقلاب در عرصه تلویزیون به ساخت مجموعه‌های دنباله‌داری چون آیینه عبرت، کلانتر و... پرداخت، نشسته‌ایم که می‌خوانید: 

 دراین سال‌ها برخی سریال‌ها هستند که ساختشان به قسمت‌های دوم، سوم و حتی بیشتر هم رسیده است، ولی متأسفانه نتوانسته‌اند در قسمت‌های بعدی به درستی با مخاطبان ارتباط برقرار کنند، تصور می‌کنید این‌گونه تولیدات باید از چه فاکتورهایی برای ایجاد این رابطه با مخاطب استفاده ‌کنند.

قطعاً اگر فاکتور خاصی برای موفقیت وجود داشت، می‌شد آن را کپی کرد و در اختیار تمام سازندگان آثار هنری قرار داد، ولی چنین فاکتورهایی گردآوری نشده، به هر حال  هیچ‌کس نمی‌تواند هنگام خلق یک اثر هنری تضمینی برای موفقیت آن در نظر بگیرد، حتی اگر همه فاکتورهای موجود موفقیت آن را تضمین کند، تا اثر در معرض دید و قضاوت عموم قرار نگیرد، نمی‌توان عکس‌العمل تماشاگر و موفقیت آن را پیش‌بینی کرد.

 پس چرا بعضی از سریال‌ها با اینکه در سری‌های بعدی نتوانسته‌اند با مخاطب ارتباط برقرار کنند باز هم تولید شده‌اند؟

جواب این سؤال را باید ازمدیران تلویزیون پرسید، ولی اصولاً شما یک نکته را فراموش نکنید، ما دارای یک تلویزیون دولتی  با اهداف مشخص هستیم و جذب مخاطب فقط یکی از اهداف تعریف شده سازمان است، نه همه آن.

 خود شما با ساخت این‌گونه آثار موافقید؟

بله، چون اکثر کارهای خودم هم از همین قاعده پیروی کرده‌اند، جای کارهای محدود و تک قسمتی فقط در سینماست نه تلویزیون، شما هرچند ماه یک‌بار به سینما می‌روید و خاطره آن تا سال‌ها در ذهنتان باقی می‌ماند، ولی تلویزیون یک جریان دائمی است و همیشه با شماست و آنچه را که در آن می‌بینید، بلافاصله با دیدن برنامه بعدی فراموش می‌کنید. قرارهم نیست این حجم وسیع اطلاعات را در ذهن خودتان ذخیره کنید، بخاطر همین وقتی قرار می‌شود یک برنامه، یک سخن یا یک سریال در ذهن بیننده ثبت و ماندگار شود، باید آن را یا مرتب تکرار کرد یا اینکه به ادامه‌سازی آن پرداخت.

 آیا دنباله‌دار شدن یک سریال واقعا دلیل موفقیت یک اثر است یا سیاست مدیران تلویزیون؟ آیا این امکان وجود ندارد که سوژه‌ها و شیوه بیان بتدریج تکراری شوند؟

 قطعاً این تکرار اتفاق خواهد افتاد، ولی باز این به صحبت‌های اولم برمی‌گردد. در یک شبکه خصوصی استقبال مردم است که سرنوشت ادامه آن برنامه را مشخص می‌کند.

آنها بخاطر پولی که می‌دهند یا استقبالی که از یک برنامه می‌کنند، باعث می‌شوند که آن برنامه ادامه داشته باشد یا حتی قطع شود، چرا که استقبال تماشاگر برای سفارش دهندگان تبلیغات، مهم است، ولی در یک تلویزیون دولتی قبل از سلیقه مخاطب، مدیران فرهنگی هستند که تصمیم می‌گیرند چه برنامه‌ای برای بیننده ساخته شود و ادامه پیدا کند. قطعاً بی‌تأثیر نیست ولی نمی‌تواند به عنوان یک اصل مبنای تصمیم‌گیری باشد، چون هزینه کامل آن برنامه‌ها را دولت می‌پردازد.  

 به نظر می‌رسد دوگانه‌ها و چندگانه‌های تلویزیون بعد از دریافت بازخورد مخاطبانشان است که ساخته می‌شوند، نه الزاماً برخورداری از قصه‌ای جذاب که از ابتدا هم می‌توان گفت قابلیت ادامه یافتن دارد. به نظرتان این روند اشتباه است؟

باید هم بعد از بازخورد در مورد آن تصمیم‌گیری کرد، بخاطر اینکه از ابتدا هیچ‌کس نمی‌داند میزان موفقیت یک سریال تا چه اندازه خواهد بود. ممکن است یک قصه در فیلمنامه جذاب باشد ولی بعد از ساخت اصلاً قابل دیدن نباشد یا برعکس. به هر حال همیشه باید منتظر بازخورد تماشاگر بود، اگر از قبل بخواهید یک برنامه‌ریزی درازمدت بکنید  و یک سریال ادامه‌دار بسازید به امید آنکه تماشاگر آن را بپسندد، ممکن است اشتباه کرده باشید و جبران این اشتباه سخت و پرهزینه است.

 در تولید این‌گونه آثار، مخاطب کجای قضیه قرار دارد؟

مخاطب در آغاز نقش زیاد مهمی ندارد، ولی برای ادامه کار نقش پررنگ‌تری به خود می‌گیرد. اگر شما به عنوان یک سازنده یا مدیرفرهنگی به سلیقه و نظرات بیننده اهمیت ندهید و کار خودتان را بکنید، تماشاگر این اختیار را دارد که شما را پس بزند و اگر خیلی بخواهید به سلیقه خودتان اصرار داشته باشید و نظرات و سلیقه بیننده را نادیده بگیرید نتیجه آن می‌شود که تماشاگر با شما قهر می‌کند و تنهایتان می‌گذارد و شما برای آشتی دادن او باید تلاش زیادی کنید.

 
وطن امروز/یادداشتی از سیدمهدی شجاعی


شما که رفتید سران ما بر سفره فهد نشستند

سیدمهدی شجاعی پس از ۲۲ سال در فرهنگسرای انقلاب اسلامی به بازخوانی یادداشتی پرداخت که به مناسبت شهادت سیدمرتضی آوینی نوشته بود.به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از روابط‌عمومی فرهنگسرای انقلاب اسلامی، سیدمهدی شجاعی، نویسنده که در سال ۱۳۷۲ و برای مراسم شهادت دوست دیرینش، سیدمرتضی آوینی متنی را نگاشته و قرائت کرد، پس از ۲۲ سال و به مناسبت برگزاری نشست «روایت یک حقیقت» که به همت فرهنگسرای انقلاب اسلامی برگزار شد، این متن را در برابر دوربین برای شرکت‌کنندگان در این مراسم خواند.

متن این یادداشت به شرح زیر است:

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

این معز الاولیاء؟ این مذل الاعداء؟ این الطالب بدم المقتول بکربلا؟

شهیدان سلام

سلام بر آن روز نورانی که زاده شدید، سلام بر آن ایام نورانی که زیستید و سلام بر آن لحظات شیرین وصال که به معشوق پیوستید.

آخرین میهمان شما و آخرین مسافر ما «مرتضی» بهانه‌ای شده است تا ما پر و بال سوختگان، این سوی مرز ماندگان! بی‌پروانگان! از پرواز جاماندگان و دردمندان و حسرت‌کشان و غبطه‌خوران، تا ما هجران‌کشیدگان و حرمان‌دیدگان، در زیر چادر افسوس، سر بر شانه هم گذاریم و دردهای پنهان خویش را مویه کنیم. دوست داشتم شما از آن سو بگویید نه این حقیر روسیاه از این‌سو. دوست داشتم شما از وعده‌های خدا بگویید از «تجاره مربحه سیّرها لهم ربّهم»، از «جنات عدن»، از «فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر»، از «رضی‌الله عنهم و رضو عنه»، از «ذلک فضل‌الله یوتیه من‌یشاء»، از «ولمن خاف مقام ربه جنتان»، از «متکئین علیها متقابلین»، از «بل احیاء عند ربهم یرزقون»، از «ارجعی الی ربک راضیه مرضیه»، از «فادخلی فی عبادی و ادخلی جنتی»، از «وسیق  الذین اتقوا ربهم الی الجنه زمرا، حتی اذا جائوها و فتحت ابوابها و قال لهم خزنتها سلام علیکم طبتم فادخلوها خالدین»، از «و آخر دعواهم ان الحمدلله رب‌العالمین»

 سخن گفتن از این سو نیز نه برای آگاهی شماست که شما خود به عین‌الله بر این همه ناظر و حاضرید بل واگویه‌های دردمندانه جمعی است که از اصل شهادت خویش مانده است و میان او و معشوق خویش به قاعده یک جهان فاصله افتاده است. پس بشنوید از این سوی دیوار که پس از شما برما چه رفت.

...شما که رفتید بسیاری از ارزش‌ها هم با شما رخت سفر بست و جز در کوچه‌پس‌کوچه‌های غربت، نشانی از خویش باقی نگذاشت. اگر زمانی داشتن و زیاده داشتن، عیب بود، پس از شما نداشتن عیب شد، بی‌عرضگی تلقی شد و ناتوانی. مسابقه‌ای پدید آمد که هر که به هر دلیل از رفتن و دویدن باز ماند یا سر باز زد، مهر باطل پیشانی‌اش را زینت داد. شما که رفتید خون میز در رگ‌های‌مان دوید و هر کدام جزئی از صندلی‌های‌مان شدیم الهیکم التکاثر روشن‌ترین آیه‌ای است که سلوک ما را به تفسیر نشست.

شما که رفتید، ارتشا در زیر سایه قانون نشست و ماشین کهنه «باج» روغن تازه خورد. شما که رفتید ارزش پول هم سقوط کرد و اقتصاد آنقدر سقوط کرد که درست در زیربنای هستی ما قرار گرفت.

ارزش پول اکنون آنقدر کم شده است که با آن فقط انواع ملاهی و مناهی و فسق و فجور را می‌توان مرتکب شد البته با پول مکه هم می‌توان رفت، وارد دانشگاه هم می‌توان شد، سربازی هم می‌توان نرفت ولی عمدتا کارهای بد با پول عملی‌تر است. با پول می‌توان عرق خورد، عربده کشید و احترام دید. با پول می‌توان فرهنگ شاهنشاهی را زنده کرد، با پول می‌توان مجالس طاغوتی را دوباره رونق بخشید. ارزش پول کم شده است، با پول فوقش بتوان از چنگال قانون گریخت، فوقش بتوان بر سبیل قانون نشست و نقاره زد. فوقش بتوان قانون نوشت اما از «شما» خبری نیست. با پول برج جنایت را هم می‌توان بالا برد به شرط آنکه اضافه تراکمش را پرداخته باشی. ارزش پول آنقدر کم شده است که با آن عمده آدم‌های کمتر از پول را می‌توان خرید، فقط به اتیکت‌های آشکار و نهان‌شان توجه باید کرد.

اینها همه به خاطر این است که ارزش پول ما کم شده است و گرنه با دلار کارهای بیشتری می‌توان کرد، همه کار می‌توان کرد. ارزش پول ما فقط به اندازه معامله ضدارزش‌هاست، با دلار ارزش‌ها را می‌توان معامله کرد. 

آری! شما که رفتید ارزش پول سقوط کرد اما پارتی به اوج ارزش خود رسید. رابطه اعم از سببی و نسبی و محتسبی معنای همه چیز را تغییر داد و حتی جای ارتباط با خدا نشست.

شما که رفتید سران ما بر سفره فهد نشستند، میهمان دارالضیافه فهد شدند، در فصل حج به طواف او پرداختند و او را همسنگ ایران، بالی برای اسلام شمردند.

شما که رفتید، دست دادگان خدا، دل‌سپردگان به خدا، چشم و پا و جسم‌دادگان به خدا، جانبازان و و دل‌باختگان به خدا و حد فاصلان میان خلق و خدا، به‌رغم فریادهای مظلومانه ناخدا، تبعیدی دیار فراموشی شدند و مدال‌های عزت‌شان که شرف قبیله و آبروی تبارمان بود، زیر چرخ‌های تجدد، سیاست‌بازی، غربگرایی، منفعت‌طلبی، نفس‌پرستی و خط بازی، له شدند.

بگذارید روشن‌تر بگویم که پس از شما جانبازان، عتیقه شدند آثار باستانی که هر از گاهی گردگیری و مرمتی می‌طلبند. کسی نگفت که اینها شاهرگ هستی ملتند. کسی نگفت که قلب برای تپیدن است و چشم برای دیدن و این دو، نه برای در ویترین نهادن.

کسی جز علمدار پیرجانبازان از اینان سخن نگفت و کلامِ به بغض نشسته او را هم کسی نشنید. به هر حال اکنون که سلاح سخن در نیام مصلحت زنگ زده است و از دوشکای فریاد، در سنگرهای همزیستی مسالمت‌آمیز به جای رخت‌آویز استفاده می‌شود. اکنون که سخن گفتن از حوض و  فواره و چمن و گلدان مطلوب‌تر است از عشق و جبهه و جنگ و عرفان.

اکنون که در معرض تهاجم دشمن، خانه از پای بست رو به ویرانی است و بحث‌های اصلی، رنگ و نقش و نگار ایوان.

در این حال و روز باید «مرتضی مردی» به پرده کعبه شهادت بیاویزد و خون مقدسش را بر کویر عطشناک وجدان‌هامان بریزد تا یادمان بیاید که کجا بوده‌ایم و اکنون به کجا رسیده‌ایم. برای چه آمده بودیم و اکنون چه می‌کنیم. شعارهای‌مان چه بود اعمال‌مان چیست.

تا یادمان بیاید که «خلقتم للبقاء و لا للفناء»، تا هشدارمان دهد که «لم تقولون ما لا تفعلون کبر مقتا عندالله ان تقولو مالا تفعلون».

«صدق‌الله العلی‌العظیم و صدق و بلغ رسوله النبی الامین و نحن علی ذلکم من الشاهدین و الشاکرین والحمدلله رب‌العالمین»

منبع: بولتن نیوز

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین