آرمان/ناپايدار و شكننده همچون «آبنبات چوبي»
محمدحسين فرحبخش با فيلم سينمايي «آب نبات چوبي» در بخش سوداي سيمرغ سي و چهارمين جشنواره بينالمللي فيلم فجر حضور دارد. اين فيلم سينمايي چهارمين ساخته سينمايي اين كارگردان است. فرح بخش پيش از اين نيز در فيلمهاي خود به مسائل روز جامعه كه تبديل به معضلهاي مهمي در جامعه ميشود، اشاره كرده بود. در اين فيلم بازيگراني چون رضا عطاران، سحر قريشي، هنگامه حميدزاده، كريم اميني، نگار عابدي، صفا آقاجاني، شيوا طاهري و شقايق فراهاني و ميلاد كي مرام، شراره رنجبر، شيما مرزي، مه رو شعله ور، بيتا عالمي، كامبيز بنان، دينا آبرون، حسين توكلي، امين ميكائيليان، محمد فيروز بخت، اميرعلي طالقاني حسين لواساني حضور دارند. حسين فرح بخش معتقد است «آب نبات چوبي» در ادامه سه فيلم قبلياش ساخته شده است و با اينكه سينما را پيش از هر چيز يك سرگرمي ميداند و در دل سرگرمي سعي كرده است مشكلات و معضلات جامعه را به تصوير كشد. اين كارگردان سينما در بخش ديگر اين مصاحبه به بازي رضا عطاران در «آب نبات چوبي» اشاره ميكند و ميگويد هيچ بازيگري به غير از رضا عطاران نميتوانست چنين نقشي را بازي كند، هرچند عطاران معمولا نقشهاي كمدي بازي ميكند، اما براي باورپذيري اين نقش به بازيگري نياز داشتيم كه بتواند روي مخاطب تاثيرگذار باشد. اين كارگردان معتقد است داستاني كه در «آب نبات چوبي» رخ ميدهد ممكن است در بسياري از خانوادههاي ايراني رخ دهد، اما با آگاهي از چنين معضلاتي در جامعه، خانوادهها به راحتي ميتوانند از چنين اتفاقات و نا به هنجاريهايي جلوگيري كنند. گفتوگوي مهر با وي را در ادامه ميخوانيد:
پيش از اين گفته بوديد كه «آب نبات چوبي» در ادامه سه فيلم قبلي شما با نامهاي «عطش»، «زندگي خصوصي» و «مستانه» ساخته شده است؛ فيلمهايي كه به گونهاي مشكلات و معضلات اجتماعي را به تصوير كشيده است، اين در حالي است كه از سوي ديگر معتقديد سينما تنها يك سرگرمي است.
من سينما را پيش از هر چيز سرگرمي ميدانم كه شايد بسياري از سينماگران اين نظر را قبول نداشته باشند. من تا به امروز ۵۰ فيلم تهيه كردهام كه از بين آنها چهار فيلم را كارگرداني هم كردهام كه وجه اوليه اين چهار فيلم هم بحث سرگرمي است، اما هميشه سعي كردهام كه در دل همين سرگرمي بخشي از معضلات جامعه را به تصوير بكشم حال اينكه تا چه اندازه در اين زمينه موفق بودهام بستگي به نظر مخاطب دارد. بدنه اصلي هر كدام از اين چهار فيلم مسابل اجتماعي است به عنوان مثال در «زندگي خصوصي» به سياست و ماجراهاي ۳۰ سال بعد از انقلاب، در «مستانه» نيز يك مساله اجتماعي كه با سياست آميخته بود، اشاره شده است. در «آب نبات چوبي» مسائل اجتماعي كه به تصوير كشيده شده است که از سياست كمي دور است اما در نهايت باز هم به سياست باز ميشود چرا كه اگر مديران دولتي ما جامعه را درست راهنمايي ميكردند و با سياستگذاري مناسب جامعه را مديريت ميكردند، اتفاقاتي از نوع اتفاقاتي كه در فيلم «آب نبات چوبي» رخ ميدهد، اتفاق نميافتاد.
در اين فيلم بيشتر روي مسائل اقتصادي و تاثير آن بر آسيبهاي اجتماعي دست گذاشتيد.
بله همين طور است. در تمام دنيا اساس معضلات جامعه مشكلات اقتصادي است، يعني اگر در جامعهاي مشكلات اقتصادي برطرف شود، معضلات ديگر جامعه نيز برطرف ميشود.
شما معمولا در فيلمهاي خود جدا از داستانهايي كه به تصوير ميكشيد، نوعي خشونت را به نمايش ميگذاريد كه اين خشونت در «آب نبات چوبي» بيشتر ميشود.
شايد نگاه من در فيلمها به معضلات اجتماعي خشونت داشته باشد، اما من در فيلم هايم چندان خشونت فيزيكي را به تصوير نميكشم، اما اين را بايد بگويم كه زماني كه معضلات اجتماعي توسط مديران جامعه به خوبي مورد بررسي قرار نگيرد و به آن پرداخته نشود، بيشك خشونت را در جامعه به همراه خواهد داشت. فقر و مشكلات مالي در نهايت خشونت را به همراه ميآورد. زماني كه فرد گرفتار مشكلات اقتصادي است در نهايت مجبور به انجام خشونت ميشود و اعمال خشونت نهايت و نتيجه فقر و معضلات اجتماعي در جامعه است. علاوه بر آن بايد بگويم كه اين نوع از خشونتها در جامعه همه با دليل انجام ميشود، در واقع اينگونه ميتوان گفت كه رفتارهاي خشونت آميز در اين فيلمها همه با دليل و منطق انجام شده است.
مساله اين است كه شما در نهايت در فيلمهاي خود خشونتي را به تصوير ميكشيد كه مجبور به حذف يكي از شخصيتهاي فيلم ميشود همچنين اثري از قانون و نهادهاي امنيتي در فيلم وجود ندارد و بيشتر انتقامهاي شخصي در اين فيلمها ديده ميشود.
البته من مخالف انتقام شخصي در اين فيلمها هستم. امام صادق (ع) ميفرمايد «اگر به يك مظلوم ظلم كرديد بدانيد كه خدا بغل دست آن مظلوم قرار دارد.» يعني شايد در ظاهر يك نفر بتواند يك مظلوم را نابود كند اما مطمئن باشد كه در جايي كه باور نميكند خدا تو را به سزاي اعمال خود ميرساند. يعني ظلم هيچگاه پايدار نميماند. من در هر كدام از فيلمهاي خود سعي كردهام كه به نوعي شخصيتهاي داستانم به نتيجه اعمال خود برسند، اگر هم فرد بتواند از دست قانون فرار كند، اين خداست كه در نهايت او را به نتيجه اعمالش ميرساند. گاهي افراد ميتوانند به دليل روابطي كه دارند به صورت قانوني از چنگال قانون فرار كنند و در چنين شرايطي است كه دست قانون از همهچيز كوتاه ميشود. يكي از مهمترين بحثهاي من در فيلم هايم اين است كه ممكن است يك سري از جرائم از چشم قانون دور بماند و فرد نتيجه اعمال و ناهنجاريهايي كه انجام داده است در جامعه نبيند ولي هيچ كس نميتواند از دست خدا فرار كند.
«آب نبات چوبي» پيش از اين با نام «تهران من» پروانه ساخت گرفته بود چطور شد نام آن تغيير كرد؟
«تهران من» يك اسم كاملا موقت بود. «آب نبات چوبي» از نظر من يك نام تمثيلي است، چرا كه چوب به راحتي شكسته ميشود و آب نبات نيز خيلي زود از بين ميرود. ميتوان گفت هر دوی اينها به گونهاي ناپايدار است و شرايط حاكم در فيلم را به خوبي نشان ميدهد. آب نبات شيريني لحظهاي دارد و به سرعت از بين ميرود. انسان بايد به دنبال شيرينيهاي پايدار برود. در اين فيلم نيز همين گونه است روابط حاكم بين شخصيتهاي فيلم، روابط مقطعي و احساسي است و ردپايي از روابط عقلايي در آن ديده نميشود و همانطور كه در فيلم نشان داده ميشود روابطي كه بر پايه احساس بنا ميشود در لحظه ممكن است از بين برود.
«آب نبات چوبي» يك خانواده سنتي را به تصوير ميكشد، خانوادهاي كه در آن يك پسر غيرتي حضور دارد و همين مساله شرايطي را پيش آورده است كه دختر خانواده نتواند مشكلات و معضلات خود را در داخل خانواده بيان كند و از خانه و خانواده خود فراري است. اين شخصيت بيش از اندازه در فيلم غيرتي نشان داده شده است.
با توجه به اينكه پدر خانواده فوت كرده است، غيرت اين شخصيت بيشتر غيرت حسي و لحظهاي است. اين پسر شخصيت بدي نيست و تنها فكر ميكند غيرت به معناي داد و فرياد و ترساندن خانواده است و نميداند كه ميتواند غيرت را با فكر و انديشه پياده كرد. درست است كه گاهي غيرت منجر به انجام برخوردهاي فيزيكي ميشود، اما اين نوع از برخوردها زماني صورت ميگيرد كه ديگر راهي وجود ندارد. نه اينكه در همان مراحل اول غيرت را با برخوردهاي فيزيكي نشان دهيم. در چنين شرايطي افراد خانواده دچار ترس شده و ديگر براي حل مشكلات خود به سمت خانواده نميآيند. نبايد فراموش كرد كه خشونت و مهرباني بايد در كنار هم باشد و پسر خانواده زماني به اين مساله پي ميبرد كه ديگر كار از كار گذشته است و ديگر نميتوان شرايط را درست كرد. من در اين فيلم ميخواستم اين مساله را نشان دهم كه براي نشان دادن غيرت نيازي به اعمال خشونت نيست بلكه با فكر و مهرباني به جا ميتوان مانع بروز بسياري از مشكلات شد.
پيش از اين گفته بوديد كه اين فيلم را براي اين ساختهايد كه نشان دهيد خانواده از هر جاي ديگر امنتر است، اما مشكلي كه براي دختر خانواده رخ داده است از دل همين خانواده شكل گرفته است.
در اين خانواده مادري وجود دارد كه معتقد است كه با تمام ناهنجاريهاي موجود در خانواده و جامعه باز هم خانه از هر جاي ديگري براي دخترش امنتر است و من هم به اين مساله كاملا معتقدم. اعضاي خانواده ميتوانند در برابر هجوم ناهجاريهاي جامعه از هم دفاع كنند اما در اين فيلم معضلي در خانواده به وجود آمده است كه اگر همين افراد خانواده به درستي رفتارها و اتفاقات پيرامون خود را مديريت ميكردند، چنين مسالهاي رخ نميداد. به عنوان مثال اگر زماني كه پول خريد ماشين و از گرو در آوردن خانه تامين شده بود، ميپرسيدند چرا و چگونه اين اتفاق رخ داده است، چنين مشكلاتي براي خانواده رخ نميداد و چنين هنجارشكني در خانواده پيش نميآمد. من در اين فيلم سعي كردهام چنين هنجارشكنيهايي را بررسي و آسيبشناسي كنم. موضوع چنين داستاني ممكن است در همه خانوادهها رخ دهد و فكر ميكنم «آب نبات چوبي» با آگاه كردن خانوادهها ميتواند باعث پيش گيري از چنين رخدادهايي شود و نبايد فراموش كرد كه پيشگيري بسيار راحتتر و آسانتر از آن است كه در آينده بخواهيم معضلي را از بين ببريم.
رضا عطاران تجربه بازي در نقشي متفاوت را در فيلم سينمايي «دهليز» داشته است. اما در اين فيلم ميبينيم كه نه تنها در اين فيلم نقش يك شخصيت جدي را بازي ميكند، بلكه چهرهاي كاملا متفاوتي را از خود نشان ميدهد كه تا امروز مخاطب آن را نديده است.
از نظر من رضا عطاران يكي از نابغههاي بازيگري در سينماي ايران به شمار ميرود. «آب نبات چوبي» يك فيلم جدي و تلخ است، اين در حالي است كه رضا عطاران هميشه در فيلمهاي طنز بازي ميكند و اگر هم فيلمي را كارگرداني ميكند آن فيلم هم در حوزه سينماي طنز است. ما براي شخصيت اصلي فيلم به دنبال بازيگري بوديم كه بتواند كاراكتر مورد نظر ما را به مردم نزديك كند و مخاطب بتواند آن را بپذيرد، به اين معنا كه بايد از بازيگري استفاده ميكرديم كه فيزيك و سابقه بازيگري او براي مردم قابل قبول باشد تا شخصيت و رفتار آن كاراكتر بيشتر و بهتر به مخاطب منتقل شود. اين را هم نبايد فراموش كرد كه بازي رضا عطاران در نقشهاي جدي به معناي راه رفتن روي لبه تيغ است و نبايد اينگونه شود كه اين بازيگر حرف كه بزند مردم بخندند. اما همين بازيگر در فيلم سينمايي «دهليز» بسيار خوب از پس نقش خود برآمد. در «آب نبات چوبي» هم همينطور است، او در يك نقش كاملا جدي و در ابعاد پيچيده شخصيتي بازي كرده است كه مخاطب بدون آن كه پس زمينه بازيهاي قبلي اين بازيگر را به ياد آورد، اين نقش و اين بازي را ميپذيرد. خوشبختانه افرادي كه اين فيلم را تا به امروز ديدهاند از بازي رضا عطاران بسيار راضي بودند و من معتقدم كه هيچ كس به غير از رضا عطاران نميتوانست اين نقش را بازي كند. خوشحالم كه اين بازيگر چنين نقشي را بازي كرده است.
در فيلم چندين بار شاهد فلاش بكهايي به گذشته هستيم، اما بازگشتها به گونهاي كنار هم چيده شده است كه مخاطب را گمراه ميكند، هرچند نشانههايي براي بازگشت به گذشته وجود دارد كه از آن جمله ميتوان به عقب بردن تصوير در داخل ماشين اشاره كرد، اما باز هم مخاطب در هنگام ديدن فيلم گاهي دچار اشتباه ميشود.
بخشي از اين بازگشتها به سناريو فيلم مربوط ميشود و بخش ديگر به مونتاژ فيلم باز ميگردد. در سناريو و فرمي كه علي اصغري فيلمنامه را نوشته است، داستان فيلم يك روايت غير خطي است. اين در حالي است كه روايتهاي غيرخطي در سينماي ايران داستان ندارند و ما روايت غير خطي را براي نخستين بار با داستان پياده كرديم. در هنگام مونتاژ نيز مستانه مهاجر پيشنهادهايي ارائه كرد، كه اين پيشنهادها در فيلم اعمال شد. از آن جمله ميتوان به برگشت به گذشته در ماشين اشاره كرد. در اين فيلم ما سعي كردهايم كه روايت غير خطي را گاهي به جلو و گاهي به عقب ببريم، در واقع زماني كه مخاطب دچار سوال ميشود، بدون اينكه داستان از ريتم بيفتد، به گذشته ميرويم و به سوال مخاطب پاسخ ميدهيم. اين درحالي است كه هيچ زياده گويي در فيلم وجود ندارد و هيچ سكانس اضافي در آن ديده نميشود.
انتخاب بازيگران در اين فيلم برچه اساس صورت گرفت؟
رضا عطاران نخستين گزينه من بود. خوشبختانه من در اين همراهي فرهاد اصلاني را به عنوان مشاور كارگردان داشتم و با همكاري فرهاد اصلاني بازيگران «آب نبات چوبي» را انتخاب كرديم. البته اين را بايد بگويم كه با توجه به انتخاب رضا عطاران تصميم گرفتيم ديگر بازيگران اين فيلم سينمايي را انتخاب كنيم. سحر قريشي ذاتا بازيگر است، اما متاسفانه نتوانسته است از اين استعداد ذاتي خود به درستي استفاده كند. زماني كه سحر قريشي را براي بازي در اين فيلم انتخاب كرديم با فرهاد اصلاني بحثهاي زيادي داشتيم چرا كه اصلاني اين بازيگر را مناسب اين نقش نميدانست. در نهايت سحر قريشي و هنگامه حميدزاده با هم تمرينهايي را انجام دادند كه در نهايت فرهاد اصلاني گفت قريشي براي نقش «نگين» مناسب است.
شخصيت نگين در فيلم تكه كلامهايي دارد و آنقدر آن را تكرار ميكند كه مخاطب را اذيت ميكند، آيا نيازي به چنين تكرارهايي در فيلم بود؟
تكرارهايي كه شما ميگوييد، خاص چنين شخصيتي است. چنين كاراكترهايي با اين نوع از سابقه اجتماعي، در ديالوگهاي روزانه خود كلمات خاصي را به همين اندازه تكرار ميكنند و حتي نوع بيان كلمات چنين شخصيتي به همين شكل است. اين افراد تكه كلامهايي دارند كه ممكن است در طول روز ۲ هزار بار آن را بيان كنند، مانند اينكه اگر يك معتاد را در قهوهخانه ببينيد، ممكن است چندين بار از تكه كلام «چاكرتم» استفاده كند. اينها اصطلاحاتي است كه افرادي كه چندان نرمال نيستند از آن به مراتب استفاده ميكنند. شخصيت «نگين» با بازي سحر قريشي نيز در اين فيلم شخصيت نرمالي نيست و بايد براي آن تكه كلام در نظر گرفته ميشد.
ابتکار/«ابتکار» از ششمین روز سی وچهارمین «جشنواره فیلم فجر» گزارش می دهد؛
تشویق اصغر فرهادی و تجلیل از مقام خبرنگاران
احمد جهانبین: جشنواره فیلم فجرامسال، با وجود همه بالا و پایین شدن ها از نیمه گذشت و وارد ششمین روز کاری شد. در ششمین روز کاخ جشنواره که نام اصغر فرهادی و دیالوگ یکی از فیلمهایش در دو فیلم، با تشویق تماشاگران همراه شد، نشست فیلم دهنمکی برگزار نشد، فیلم سانس اول به نمایش درنیامد و عوامل «کفشهایم کو؟» روی فرش قرمز نرفتند. میلاد کیمرام که در فیلم «امکان مینا» در نقش یک خبرنگار بازی کرده است، در نشست این فیلم با اهدای شاخه گل از خبرنگاران تقدیر کرد.
رضا کیانیان:نقد ناپذیران همه چیز را سیاسی میکنند
رضا کیانیان روز یکشنبه 18 بهمن ماه در حاشیه نشست پرسش و پاسخ فیلم «کفشهایم کو؟» که در کاخ جشنواره حضور داشت، در جمع خبرنگاران و در پاسخ به این سخن که چرا رضا کیانیان از سالهای اوج خود دور شده، توضیح داد: چنین چیزی را نمیپذیرم، چون در چند سال گذشته بسیاری از کارگردانهای صاحب نام سینما را از جمله کیومرث پوراحمد خانه نشین کردند، در حالی که آنها سرمایه کشور هستند و باید شرایطی فراهم آورند که بیشتر کار کنند.کیانیان اضافه کرد: مثلا شب گذشته در همین برج میلاد رسول صدرعاملی را دیدم که میگفت هفت سال است فیلم نساخته است! آیا این جای خجالت ندارد برای مملکتی مثل ما که فیلمسازی مانند او هفت سال کار نکرده باشد؟!کیانیان با اشاره به دوران طلایی جشنواره فیلم فجر یادآور شد: سالها قبل تماشاگران برای دیدن فیلمهای جشنواره صف میکشیدند و از سر و کول یکدیگر بالا میرفتند. رقابتها تنگاتنگ بود و همه دلشان میتپید، ببینند چه کارهایی به جشنواره میرسند. اما کم کم این وضعیت از بین رفت. در سالهای گذشته کارگردانهای صاحب نام در جشنواره غایب بودند، بدین ترتیب سالنهای سینما خالی شد و دیگر اشتیاقی نبود.کیانیان در پاسخ به این پرسش که آیا این وضعیت به خاطر عملکرد دولت پیشین بوده است، تصریح کرد: کاری به دولتها ندارم، دولت باید کار سیاسی خودش را انجام بدهد اما اینها پیامدهای اجتماعی است. متاسفانه همیشه کسانی که نقدپذیر نیستند، همه چیز را سیاسی میکنند که دیگر نتوان درباره هیچ موضوعی صحبت کرد. در حالی که اینها پدیدههای اجتماعی است که با مسائل سیاسی فرق دارد. عملکرد سیاسی دولت گذشته و فعلی به جای خود جای تحلیل دارد. اما اینها پیامدهای اجتماعی است و نمیخواهیم جشنواره فیلم فجر را سیاسی کنیم.بازیگر فیلمهای «خانهای روی آب»،«یک تکه نان» و «صداها» در پاسخ به این پرسش که آیا ممکن است امسال سیمرغ بلورین بازیگری را دریافت کند، گفت: نمیدانم. چون فیلمهای دیگر را ندیدهام و نمیدانم دیگر بازیگران چگونه بازی کردهاند، ضمن اینکه باید به نظر داوران احترام گذاشت.رضا کیانیان روز گذشته با دو فیلم «کفشهایم کو؟» کار کیومرث پوراحمد و «بارکد» کار مصطفی کیایی در جشنواره فجر حضور داشت که بازی او در فیلم «کفشهایم کو؟» مورد توجه تماشاگران قرار گرفت.
اظهارات فرهاد اصلانی دربارهی 4 فیلم فجر
فرهاد اصلانی گفت: فیلم «دختر» رضا میرکریمی جنس و حال متفاوتی دارد و از انتخابم برای بازی در این فیلم راضی هستم.این بازیگر بیان کرد: در این فیلم؛ رضا میرکریمی با ایمانی را دیدم چون میدانست چه میخواهد و تکلیفش روشن بود. البته به دلیل مشغلهای که در خانه سینما داشت کمی نگران بودم اما او در پروسه تولید به شدت تا لحظه آخر بر فیلم متمرکز بود.اصلانی افزود: فیلم «دختر» نسبت به دیگر فیلمهای میرکریمی قصهگو تراست، اما به هر حال در روند کاری این کارگردان است و همان لحن را دارد و ادعا میکنم که فیلم متفاوتی است.او که از فیلم «ابد و یک روز» به کارگردانی سعید روستایی به عنوان یکی از فیلمهایی نام میبرد که در جشنواره تماشا کرده و مورد تحسیناش بوده است، درباره برخی مباحثی که نسبت به تلخ بودن این فیلم مطرح میشود و تاثیر آن در رای هیات داوران گفت: شک ندارم به هر حال داوران تحت فشار خواهند بود، چون عدهای هستند که همه چیز را از تئوری توطئه نگاه میکنند! اما امیدوارم داوران به راحتی تصمیمگیری کنند هر چند پیشبینی در این باره ندارم.این بازیگر افزود: این را هم باید بپذیریم که داوری در جشنواره همیشه سلیقهای است، ضمن اینکه جشنواره فیلم فجر به هر حال یک جشنواره دولتی است.وی همچنین با بیان اینکه فیلم «بارکد» مصطفی کیایی کاری قابل قبول درآمده و در گیشه میتواند موفق باشد، به فیلم «ایستاده در غبار» اشاره کرد و گفت: این فیلم فوق العاده متفاوت است و به سازندهاش تبریک میگویم و برایش آیندهای درخشان پیش بینی و آرزو میکنم چون فیلمش بسیار خاص بود.
انتقاد فرحبخش از فلسفی شدن سینما
نشست پرسش و پاسخ فیلم «آبنبات چوبی» با انتقاد از فلسفی شدن سینما، تقدیر ویژه از رضا عطاران به خاطر مراقبت از پدر بیمارش و گلایه از وضعیت نمایش فیلمها در برج میلاد همراه شد.در آغاز این نشست حسین فرحبخش کارگردان این فیلم مهمترین اصل سینما را سرگرمکننده بودن دانست و ابراز تاسف کرد: از سال 62 سینمای ایران دگرگون شد و به دانشگاه و کرسی الهیات و فلسفه و ... تبدیل شد.وی که 18 بهمن ماه در برج میلاد سخن میگفت، یادآور شد: کسانی در آن دوره مسیر سینما را به انحراف کشاندند و فیلمهایی ساختند که همچنان در بنیاد فارابی خاک میخورد و حتی انیشتین هم نمیتواند آنها را بفهمد و امروزه از این افراد به عنوان معمار بزرگ و کبیر سینما یاد میشود.وی با اشاره به اینکه در دورهای همزمان با نماز جمعه سینماها را تعطیل میکردند یادآور شد: آمار وزارت اطلاعات در آن دوره نشان داد که تعطیلی سینماها باعث زیاد شدن دزدی، فسق و فجور شد که خوشبختانه امروزه شر این قضیه کم شده است و امیدوارم شر بعضی چیزهای دیگر هم کم شود که مثلا اگر هنرمندی به شهرستانی میرود عزای عمومی اعلام نکنند، چون عزای عمومی را مردم آن شهر باید برگزار کنند که چنین امام جمعهای دارند.سحر قریشی یکی از بازیگران فیلم نیز در توضیحات کوتاهی گفت: ابتدا مرا برای نقش دیگری انتخاب کرده بودند، اما من دوست داشتم نقش نگین را بازی کنم و با گریه و به سختی این نقش را به دست آوردم.فرهاد اصلانی هم که به عنوان مشاور کارگردان با این فیلم همکاری دارد، گفت: ابتدا صحبت بازی در این فیلم مطرح شد اما چون از فیلمهای پرتنش اذیت میشدم و میخواستم از این فضا دور شوم، پیشنهاد بازی را نپذیرفتم و فقط به آقای فرحبخش به عنوان کارگردان مشورت دادم.این نشست با حضور علیرضا غفاری به عنوان منتقد جلسه، علی اصغری فیلمنامه نویس، کریم امینی بازیگر، فرهاد اصلانی مشاور کارگردان،مستانه مهاجر تدوینگر فیلم برگزار شد.
مهناز افشار: این فیلم انسانی است
مهناز افشار دربارهی فیلم «خانهای در خیابان 41» به عنوان فیلمی که در آن بازی کرده است، به اظهارنظر پرداخت.این بازیگر سینما در نوشتاری که در اختیار ایسنا قرار داد،آورده است:« «خانهای در خیابان ۴١»؛ دلیل انتخاب این فیلم برای من جدا از گروه خوب قصه آن موضوع،گذشت یا انتقام بود؛دو واژهای که این روزها همه ما و مردم عزیز میشناسیم و میشنویم و حتی گاهی خودمان را جای آن افرادی میگذاریم که باید یا ببخشند یا قصاص کنند.من بعد از این فیلم بیشتر از گذشته فهمیدم درست است که گذشت و بخشش بهترین و زیباترین کار است، اما به هیچ عنوان نمیتوانم و نباید خودم را جای این افراد بگذارم و حتی قضاوت کنم که چرا گذشت کردید یا قصاص.بیش از گذشته فهمیدم درد غم و درد از دست دادن، آنقدر عمیق و شخصی است که فقط و فقط صاحب درد میتواند، تصمیم بگیرد و تنها اوست که میتواند ببخشد که بهترین کار است اما حتی اگر هم نبخشد، حق قضاوت ندارم چون نمیتوانم درد او را لمس کنم.این فیلم با همه ضعفها و قوتهایش برای من یک فیلم شریف و انسانی است به دور از حق دادنها و قضاوت کردنها.به آقای رضوی عزیز برای حمایت از این فیلم و به همه عوامل آن خسته نباشید میگویم.امیدوارم مخاطب هم ارتباط خوبی با فیلم برقرار کند.امسال جشنواره با فیلمهای بسیار خوب و استقبال مردم عزیز، همه ما را به گذشته طلائی سینما ایران برد.باشد که همیشه اینچنین باشد.»«خانهای در خیابان چهل و یکم» به کارگردانی حمیدرضا قربانی که در بخش نگاه نو سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر حضور دارد.در «خانهای در خیابان چهل و یکم» مهناز افشار، علی مصفا، سهیلا رضوی، سارا بهرامی، آرش مجیدی، مانی رحمانی، مانیا علیجانی و علیرضا کمالی به ایفای تقش می پردازند.
حاشیههای ششمین روز کاخ جشنواره فیلم فجر
حاشیههای روز ششم کاخ جشنواره از نشستها آغاز شد و حواشی این سوال حاتمیکیا از منتقد نشست که «چرا بعضی از همکاران منتقد شما اینقدر مریض هستند؟!» تا نشست فیلم بعد ادامه پیدا کرد و منتقد جلسه خاطرات نشست فیلم «موج مرده» در جشنواره و درخواست این کارگردان از منتقدان برای حمایت را یادآوری کرد.«رسوایی2» اولین فیلم این دوره بود که نشستش برگزار نشد و دهنمکی ترجیح داد نظراتش را از طریق صفحه اینستاگرامش منتشر کند.اولین سانس روز ششم به نمایش مستند «خاطرات خانه متروک» اختصاص داشت که به دلیل نقص فنی، فیلم روی پرده نرفت و قرارشد دوشنبه اکران شود.دبیر جشنواره از فرصت عدم نمایش این فیلم استفاده کرد و در یک نشست خصوصی با برخی از خبرنگاران از بینظمیهای کاخ جشنواره پوزش خواست و قرار شد در سالن 5 میلاد فیلمها بصورت همزمان نمایش داده شود و تنها در اختیار برخی خبرنگاران و منتقدان باشد.فیلم «بارکد» از جمله فیلمهای روز ششم بود که با استقبال همراه شد و برای «آبنبات چوبی» هم با وجود خروج برخی از تماشاگران از سالن، اما تشویق پایانی نشان از رضایت نسبی حاضران داشت.فرش قرمز «بارکد» از شلوغترین موارد برگزاری این مراسم طی روزهای گذشته از نظر عوامل فیلم بود.«کفشهایم کو؟» فیلم دیگر روز گذشته بود که مراسم فرش قرمز آن به درخواست کیومرث پوراحمد و قائممقامی - تهیهکننده فیلم - برگزار نشد. این فیلم و بویژه بازی رضا کیانیان مورد توجه قرار گرفت.در ابتدای فیلم در تیراژ نوشته شده بود که در جاهایی که دست رضا کیانیان لمس میشود، همسر این بازیگر به جای بازیگر فیلم حضور داشته است.سانس پایانی به «وارونگی» اختصاص داشت که در ساعت یک بامداد آغاز شد و بخشهایی از ظرفیت سالن خالی بود.از نکات فیلمهای روز ششم میتوان به تشویق اصغر فرهادی در سالن هنگام اعلام اسمش توسط یکی از کارکترهای «بارکد» و تکرار یکی از دیالوگهای فیلم «جدایی نادر از سیمین» در فیلم «کفشهایم کو؟» اشاره کرد.«بارکد» و «آبنبات چوبی» دو فیلم روز ششم بودند که علاوه بر داشتن صحنههای کشیدن سیگار، صحنههای «کُشتن» هم در آنها وجود داشت.رضا کیانیان، بهاره کیانافشار، شقایق فراهانی و سحر دولتشاهی بازیگرانی بودند که دو فیلم از آنها در روز گذشته به روی پرده رفت.علی مصفا، اکرم محمدی، بهمن فرمانآرا، بهرام رادان، رضا کیانیان، محمدعلی سجادی، لیلا حاتمی، کمند امیرسلیمانی، مسعود آبپرور، بهنام بهزادی، فردین خلعتبری، خسرو احمدی، عبدالله علیخانی، امیر اثباتی، اسدالله نیکنژاد، اصغر هاشمی و آهو خردمند از چهرههای جدید روز ششم در کاخ جشنواره بودند که در میان آنها نوع پوشش خردمند جلب توجه میکرد.در این دوره برخلاف سالهای قبل، شبکههای رادیویی برنامه زندهای ویژه جشنواره ندارند و همه برنامهها به صورت ضبطشده است که در کاخ جشنواره آماده میشود.
اعتماد/گفتوگو با ابراهيم ابراهيميان درباره «آااادت نميكنيم»
مخاطب ِ امروزي خيلي بيرحم است
بيتا موسوي/ «آااادت نميكنيم» كه عنوان و لوگوي غيرمتعارفي دارد، دومين ساخته بلند سينمايي ابراهيم ابراهيميان است كه در بخش سوداي سيمرغ جشنواره فجر حضور دارد؛ فيلمي كه قدم بزرگي در كارنامه او نسبت به كار قبلي اين كارگردان است. فيلم با وجود اينكه سراغ يك سوژه تكراري در سينماي ايران رفته است كه اتفاقا خط قرمز نيز محسوب ميشود اما با يك پرداخت خوب توانسته به يك اثر قابل قبولي تبديل شود كه به گفته كارگردان از دغدغههاي شخصي او ميآيد. يكي از ويژگيهاي بارز فيلم در كنار فيلمنامه و كارگرداني، حضور بازيگران است كه هر كدام به جرات ميتوان گفت يكي از بهترين حضورهاي خود را در «آااادت نميكنيم» تجربه كردهاند. از اين جهت اين فيلم كه به اعتقاد ابراهيميان براي مخاطب ساخته شده است، توجه منتقدان را هم به خود جلب ميكند. در اين گفتوگو سعي شده درباره نگارش فيلمنامه توسط ابراهيميان و سارا سلطاني، كارگرداني اثر، تركيب بازيگران، چيدمان شخصيتها، نقاط قوت فيلم و... صحبت كنيم.
شما در «آااادت نميكنيم» چندين پله بالاتر از فيلم قبليتان «ارسال آگهي تسليت براي روزنامه» در نگارش فيلمنامه و كارگرداني ايستادهايد. البته پيش از اين هم عنوان كرديد كه فيلم اولتان بيشتر براي شما يك اثر شخصي محسوب ميشود. اما براي فيلم دوم سراغ يك سوژهاي رفتهايد كه سالهاست نمونه آن را زياد در سينماي ايران ديدهايم. شايد شروع پرداختن به موضوع خيانت از فيلم «شوكران» آغاز شده است. اما در هر حال نوع پرداخت و زاويه ديد كارگردان به اين مقوله بسيار مهم است. به همين دليل است كه «عادت ميكنيم» از كليشههاي رايج چنين موضوعاتي پا را فراتر گذاشته و پرداخت بسيار متفاوتي به اين موضوع دارد.
ساخت فيلم اولم برايم يك انتخاب بود كه از ساخت آن پشيمان نيستم. ولي از ساخت «آااادت نميكنيم» خيلي بيشتر خوشحالم. به اين دليل كه در اين فيلم، كمي بيشتر توانستم مولفههاي شخصيام را با مخاطب به اشتراك بگذارم. به هرحال براي من سينما يك مديومي است كه حرفم را از آن طريق بيان ميكنم يا يكسري دغدغههاي شخصيام را با آن روايت ميكنم.
هر فيلمسازي ميتواند حرف خود را در فيلم به شكلهاي مختلفي بيان كند. ميتواند طوري صحبت كند مخاطب آن را پس بزند، يا برعكس به شكلي آن را بيان كند كه مخاطب به خوبي آن را گوش كند. من تلاش كردم در فيلم دومم اين وجه فيلم بيشتر مورد توجه قرار گيرد.
به هر حال شما در «آااادت نميكنيم» يك همكار فيلمنامهنويس خانم داشتيد كه قطعا او در وجه زنانگي فيلم بيشتر كمكتان كرده است.
نه عموما در اين وجه. سارا سلطاني همكار فيلمنامهنويس من در اين فيلم، يكسري ويژگيهايي در فيلمنامهنويسي دارد و من هم يك قالب و ساختار ذهني براي سينمايي خودم دارم كه البته ادغام اين دو نگاه با هم كار سختي بود. اما به واسطه اينكه ما زن و شوهريم و زبان مشتركمان طي اين سالها قوت پيدا كرده است در نوشتن فيلمنامه «آااادت نميكنيم» راحتتر توانستيم، آن لكنتهاي گذشتهام را حداقل در زمينه فيلمنامهنويسي رفع كنيم.
در پرداخت فيلمنامه سارا سلطاني خيلي تاثيرگذار بود. ما در ابتدا دو ايده براي كار داشتيم. اول قرار بود به سراغ ساخت ايده ديگري برويم. ولي آن را بعد از مدتي رها كرديم و سراغ «آااادت نميكنيم» رفتيم. البته در حال حاضر روي ايده قبلي كه عنوانش «آبي غليظ» است براي فيلم بعدي كار ميكنيم. البته اين ايده فعلي هم در امتداد روايت «آااادت نميكنيم» است. اما با شكلي از قصهگويي كه عامترين مخاطب تا خاصترين بتواند با آن ارتباط برقرا كند. اين شكل روايي براي من خيلي مهم است كه بتوانم از آن طريق با هر جنس از مخاطب ارتباط برقرار كنم. البته وجه مديوم سينمايي هم در يك اثر برايم اهميت ويژهاي دارد.
در «آااادت نميكنيم» ما با فيلمنامهاي روبهرو هستيم كه چهار شخصيت اصلي و يكسري شخصيتهاي پيراموني دارد و قرار است كه شناخت مخاطب گام به گام همراه با اتفاقهايي كه در طول فيلم ميافتد، نسبت به اين شخصيتها شكل بگيرد. يعني با هوشمندي نبايد همهچيز در همان ابتدا براي مخاطب رو شود. شيوه اطلاعات دادن در اين فيلمنامهها خيلي مهم است. به همين دليل اين موضوع يكي از پيچيدگيهاي نگارش فيلمنامه بوده است. كه البته شما در اين بخش خيلي موفق بوديد و مخاطب را تا پايان با فيلم همراه ميكنيد.
درسينماي كلاسيك ما در ابتدا شخصيتها را تعريف ميكنيم و پس زمينهچيني براي بروز شخصيت، قصه اتفاق ميافتد، ولي من در «آااادت نميكنيم» خيلي روي اين موضوع تاكيد داشتم كه ما بايد يك ساختاري طراحي كنيم كه كاراكترها طي مسير معرفي شوند. اين يك انتخاب بود اما ريسك هم داشت. كار سختي بود چون فيلمنامه ما ساختار كلاسيك ندارد. قهرمان ما در فيلم بين چهار كاراكتر تقسيم شده است. اين موضوع كار را كمي پيچيده ميكرد. خصوصا اينكه فيلم فضاي معمايي هم دارد. يعني بايد بزنگاههايي در فيلمنامه طراحي ميكرديم كه قصه لو نرود. يا در بخشهايي فراز و فرودهايي تعيين كنيم كه مخاطب رودست بخورد. اين همان جذابيت يا مديوم سينماست كه مخاطب را ترغيب ميكند تا فيلم را ببيند.
ساختمان اصلي فيلمنامه خيلي طول كشيد تا به سرانجام برسد. شايد باورتان نميشود در همين مسير حتي به نقطهاي رسيديم كه به سارا گفتم فيلمنامه را بايد كنار بگذاريم. اما واقعا بعد از يك روز سارا به يك ايدهاي رسيد كه واقعا براي ما يك جهش در نوشتن فيلمنامه بود. ما در نوشتن فيلمنامه و كار خيلي به هم اعتماد داريم.
ما اين گونه قصهها را در اشكال مختلف سينماي اجتماعي ايران ديدهايم. ولي برگ برنده ما اين بود كه يك شكل روايي جديد براي آن انتخاب كنيم. به طوري كه آنقدر جذاب باشد كه مخاطب به ديدن آن بنشيند. براي همين بارها و بارها فيلمنامه را زير و رو كرديم. ١١ ماه نگارش فيلمنامه طول كشيد و برخي اوقات خيلي كلافه ميشدم. اما حالا خيلي خوشحالم كه اينقدر براي نوشتن متن زمان گذاشتيم. فكر ميكنم كه خودم هم ميتوانم به خودم نمره قبولي بدهم.
اين خط ابتدايي داستان از كجا شكل گرفت؛ اينكه يك زني براي نگه داشتن زندگياش شخصيتهاي ديگر را وارد يك بازي ميكند.
يك اتفاق خيلي شخصي براي من افتاد آن هم مرگ دختر دايي من بود كه در واقع شما اين گره داستاني را هم در اين فيلم درباره مرگ يك دختر ميبينيد. خانوادهام به خاطر اينكه حال من بد نشه، ٤٠ روز بعد از فوت دخترداييام اين خبر را به من دادند. دقيقا در سن
١٨ سالگي بدون هيچ پيشزمينهاي يا استرس در خواب فوت كرده بود. اول يك چيزي شبيه خودكشي بود. بعد متوجه شدند كه ايست قلبي است. اين موضوع تاثيرش را در بانك عاطفي من گذاشته بود. ولي اصلا به عنوان يك ايده بهش فكر نميكردم.
ايده ابتدايي اين گونه بود كه كاراكترها يعني مهتاب و احمدرضا (ساره بيات و محمدرضا فروتن) به ويلاي پدرشان در شمال ميروند. البته پدر و مادر احمدرضا به خاطر مشكل ريوي در شمال زندگي ميكردند. در اين سفر برادر و زنبرادر احمدرضا هم بودند. اما قصه قرار بود در همان جا شكل بگيرد و دقيقا در آن ايده قصه از همين جاده شروع ميشد. درباره اين ايده با سارا صحبت كردم و همان ابتدا، گفت كه بهتر است سر ماشين را برگردانيم و به سمت تهران بياييم. چون فكر ميكنم آن طرف خبري نيست. اولش ترسيدم. از همان موقع ايده را به سارا گفتم. ولي مسالهام اين بود كه اگر برگرديم چه اتفاقي ميافتد. اما بعدا ديدم شكلي كه سارا انتخاب كرده بهتر است. چرا كه ممكن بود در ايده قبلي، من مجبور شوم قصهام را در يك تكلوكيشن ادامه دهم. اما اين برگشتن به تهران برايم جالب بود.
از همين جا همهچيز پلهپله جلو رفت و ما با همين برگشتن به سمت تهران به يك قصه ديگري رسيديم كه حالا برايم خيلي جذابتر است. به طوري كه اگر بخواهم الان آن فيلمنامه اوليه را بسازم شايد نتيجه چيز ديگري ميشد.
حالا كه فيلم را با خودم مرور ميكنم و از آخر به اول آن را بازسازي ميكنم، به نظر ميرسد كه انگار يك كارگردان پشت صحنه در اين قصه وجود دارد كه آن شخصيت هديه تهراني (سيما) در فيلم است. در واقع او همهچيز را از قبل چيده است و مغز متفكري بوده كه نه به عنوان فرد مستقل، بلكه همهچيز را مديريت كرده تا آن فاجعه شكل ميگيرد. آيا اين چيدمان پله پلهاي شما كنار هم باعث شده كه اين كاراكتر به جهت مديريت و بازيهاي پشت پرده پررنگ شود يا اينكه خودتان از اول ميخواستين اين كاراكتر تا اين حد تاثيرگذار باشد؟
نه، دقيقا اين از ابتدا در ذهن ما بود. يك چيزي در اين فيلم وجود دارد كه در اصل موتور درام را روشن ميكند، ولي ما تا پايان متوجه آن نميشويم. اما در پايان ميبينيم كه شروع اصلي از كجا بوده و چه كسي تمام ماجرا را تا پايان هدايت كرده است. من نميخواستم مخاطب تا يك بخشي از قصه، كاراكتر را شناسايي كند. يعني در اصل يكسري اتفاقاتي پيش از قصه ما وجود دارد كه در اصل ما در قصه به نرمي آن را روايت ميكنيم. از اينجا به بعد مخاطب تمام پازلها را كنار هم ميچيند و متوجه همهچيز ميشود. رويكرد كاراكترها و شخصيتپردازي از ابتداي قصه معلوم بود. يعني وقتي ايده شكل گرفت، ميدانستيم كه هر كدام از شخصيتها قرار است چه ويژگيهايي داشته باشند.
شخصيت فرنوش با بازي حديث ميرامين كه اتفاقا حضور خيلي كمرنگي هم دارد، اما در تمام مدت فيلم تاثير خود را ميگذارد. شخصيتي كه در ابتدا ممكن است براي مخاطب بسيار ساده باشد اما كمكم كه جلو ميرويم متوجه ميشويم اتفاقا پر از پيچيدگي است.
بله، فرنوش واقعا كاراكتر پيچيدهاي در فيلم دارد. اصلا همه كاراكترها در فيلم پيچيده هستند. در واقع من حس ميكنم همه ما همينجوري هستيم. حالا اگر جنس سينماروايت كاراكترها متفاوت ميشود به اين دليل است كه ما به واقعگرايي نزديك ميشويم و به نوعي شخصيتپردازي را پررنگتر در سينما به تصوير ميكشيم. نقابي كه ما آدمها در بستر فرهنگي جامعه داريم، خيلي نقاب ضخيمي است. يعني آن كاراكتر پيچيدهاي كه پشت اين نقاب است واقعا عجيب وغريب است.
يكي ازمسائلي كه اعتقاد دارم نسل ما بيشتر به سمت آن رفته است، توجه به جزييات است. كمي با كاراكترها بيشتر بازي ميكند يا بيشتر قوامشان ميدهد. هر شخصي كه تا به حال فيلم را ديده است، خودش را جاي يكي از كاراكترها فرض كرده است. اين همان همذاتپنداري است كه براي من خيلي اهميت دارد. آن بخشي كه مخاطب عام را براي من تغيير ميدهد اين است كه آدمها خودشان را در فيلم پيدا كنند. حالا مساله استاندارد و فني در فيلم مقولهاي است كه همه بايد آن را رعايت كنند. اما يك فيلم بايد يكسري پتانسيل و استانداردهايي داشته باشد. پس از آن بحث محتوا است كه بايد مخاطب را در تمام مدت روي صندلي بنشاند. مخاطب امروزي ما خيلي مخاطب بيرحمي است. يعني به شما حتي ٣٠ ثانيه فرصت نميدهد.
با توجه به فيلمنامه سخت و معمايي كه شما براي «آااادت نميكنيم» در نظر گرفته بوديد فكر ميكنم قبل از شروع كار بايد مدتي با بازيگران دورخواني و تمرين كرده باشيد. آيا در اين بخش فيلمنامه دچار تغييراتي شد؟
نه، فيلمنامه از همان ابتدا كامل بود. در دورخونيها شايد خيلي جزيي تغيراتي ايجاد كرديم كه فكر ميكنم يك يا دو مورد بود. ما تمرين و دورخواني هم داشتيم. اما همهچيز سر صحنه اتفاق ميافتد. ما هر سكانس را با بازيگران تمرين ميكنيم و من به صورت كلي يك ميزانسني به بازيگران ميدهم و آن تمرين چندين بار تكرار ميشود. من تقريبا يك راكوردي از بازيها تو ذهنم دارم و تقريبا با اين شكل، بازيگرانم سر صحنه به من وابسته ميشوند و من از آن لذت ميبرم. چرا كه به من اطمينان ميكنند و از اين جهت راحت ميتوانم باهاشون كار كنم. خوشبختانه بازيگران در «آااادت نميكنيم» خيلي پذيراي فيلمنامه و ايدههاي كارگرداني بودند.
جزييات در فيلم شما نقش مهمي دارد و مخاطبي بايد به ديدن فيلم شما بيايد كه حتي براي لحظهاي حواسش پرت نشود چرا كه حتي با يك زنگ موبايل ممكن است، كاملا قصه را از دست بدهد.
بله. يكي از خطرهاي اين فيلم هم هست.
از اين جهت فكر ميكنم تدوين هم در «آااادت نميكنيم» نقش مهمي دارد و قطعا يك كات اشتباه ميتواند اين قصه پر تعليق را به سمت ديگري هدايت كند.
بله كاملا. ما فيلمنامه را يك بار با ژينوس پدرام همكار تدوينگرم از قبل ساخت، مونتاژ كرديم. البته پدرام ٢٠ روز قبل از پيشتوليد با ما همراه بود. من در اين فيلم خيلي جاي دوربين داشتم و ميدانستم صحنهها خيلي پركات خواهد بود و ريتم بالايي خواهد داشت. اين خطر هم وجود داشت كه اگر نابجا كات كنيم، يك رياكشن مهم از بازيگر رو از دست ميدهيم. يعني حتي پلك زدن هديه تهراني در يك پلان براي ما مهم بود. اين بخش و من خيلي مديون ژينوس پدرام هستم. حضورش از همان ابتدا باعث شد كه با قصه آميخته شود. به همين دليل واكنشها را بهشدت درست انتخاب كرد. « آااادت نميكنيم » فيلم جزييات است. به طور مثال شخصيت احمدرضا در اين فيلم اين گونه است كه هر موقع شخصي تو ماشين ميشينه، ميگه كمربندتو ببند. ولي شخصيت منصور هيچوقت تو رانندگي كمربندشو نميبنده. ببينيد اين نشانههاي ريز است كه در فيلم ويژگيهاي شخصيتها به شمار ميروند. اگر مخاطب باهوش باشد از همين جزييات بايد متوجه شخصيتها شود.
درباره شخصيت سيما (هديه تهراني) هم شما جزيياتي در شخصيتش طراحي كرديد كه بسيار مهم است. اينكه او زني وسواسي است و اين ويژگي را بارها به نمايش ميگذارد.
سيما كاراكتر بسيار باهوشي دارد و از طرفي بسيار چيده شده است. به گونهاي قصه را مديريت ميكند كه تا پايان
هيچ كسي متوجه آن نميشود. يك بخشي قطعا به فيلمنامه برميگردد ولي اين موضوع مهم است كه چه كسي اين نقش را بازي كند. به عقيده من خانم تهراني خيلي درخشان آن را بازي كرده است.
مخاطب جشنوارهاي با مخاطبي كه در اكران عمومي به ديدن فيلم ميرود در سينماي ايران كاملا با يكديگر تفاوت دارند. همان طور كه قبلا هم تاكيد كردم مخاطب نبايد در فيلم شما حتي لحظهاي از فيلم را از دست بدهد و ممكن است در زمان اكران شما كمتر با چنين مخاطبي روبهرو باشيد.
اين فيلم تلاش شده براي سالن سينما ساخته شود. يعني محيط كاملا تاريك كه شما توجهت را فقط به پرده ميدهيد. چرا كه دقت كامل مخاطب را ميطلبد. به همين دليل همه ما سعي كرديم مخاطب از ابتدا با لايه اوليه قصه با فيلم همراه شود و كمكم با جزييات همهچيز را كشف كند. ولي شايد در نسخه خانگي مخاطب براي لحظهاي فيلم را از دست بدهد و اگر دوباره بخواهد ديدن آن را ادامه دهد، بايد به عقب برگردد. ما اين وسواس را داشتيم كه تلاش كنيم، فيلم همان دفعه اول كار خودش را بكند، يعني فيلم براي دو بار ديده شدن نباشد، اتفاقي كه توي فيلم قبليام افتاد.
ولي من خودم از آن دسته مخاطباني هستم كه فكر ميكنم در جشنواره يك بار ديگه فيلمو ببينم چون خيلي جزييات دارد.
اين حرف شما براي من خوب است. ولي در فيلم قبليام واقعا كساني كه براي بار دوم و سوم فيلم را ديدند، تازه به چيزهاي جديدي رسيده بودند. اما اميدوارم مخاطبي كه ما مدنظرمان است، اين فيلم رو ببيند. چون من اين فيلم رو واقعا براي مخاطب عام ساختم. دوست دارم فيلم را ببينند و با قصه درگير شوند. البته سعي كرديم حرفمان را در لايههاي زيرين بزنيم. اينكه چقدر موفق بوديم را نميدانم. ولي اين يك تلاش دستهجمعي با يك گروه ويژه است. به طور مثال حامد ثابت آهنگساز فيلم واقعا كار بينظيري انجام داده است. براي نخستين بار شما يك موسيقي روايي با سه تم متفاوت در اين فيلم ميشنويد. يعني در بزنگاهها و عطفهاي قصه موسيقي تغيير ميكند و اين كار پرخطري بود. در حالي كه ممكن است شما در طول فيلم اصلا موسيقي را حس نكنيد، اما كار پر از موسيقي است. يا در بخش صداگذاري هم عليرضا علويان خيلي با دقت كار را جلو برد چون در «آااادت نميكنيم» ديالوگ نقش مهمي دارد.
يكي از ويژگيهاي مهم فيلم، فيلمبرداري خوب عليرضا برازنده است. دوربيني كه هرگز در تمام طول مدت فيلم خود را به رخ نميكشد. اين موضوع و پنهان كردن دوربين از مخاطب واقعا كار سختي براي فيلمبردار به شمار ميرود كه عمدتا هم در چشم داوران كمتر مورد توجه قرار ميگيرد.
بله اين موضوع براي فيلمبردار يك ازخودگذشتگي عجيب و غريب ميخواهد. براي اين فيلم نخستين انتخاب ميتوانست دوربين روي دست باشد و با يك رنگي كه فضاي سرد و مرده را تصوير بكشد كه قطعا اين انتخاب ميتوانست بحران در قصه را سه برابر كند. ولي به نظرم خيلي كار غلطي بود.
اين دومين تجربه من با برازنده بود. البته عليرضا هميشه از ابتداي شكلگيري ايده با من همراه است و در جريان همهچيز قرار دارد. تمام نسخه فيلمنامه تا نهايي شدن را مدام ميخواند و به نوعي با فيلمنامههاي من زندگي ميكند. به همين دليل روايت تصويري در فيلم انتخاب مشترك من و عليرضا بود. اول قرار بود نگاتيو كار كنيم واي كاش اين كار و كرده بوديم. البته الان هم اصلا پشيمان نيستم. اين جنس قصه، اين چيزي كه من و عليرضا تو ذهنمان بود و ميخواستيم با نگاتيو كار شود. اما به دليل اينكه يك هفته پروانه ساخت ما دير صادر شد اين امكان فراهم نشد. بعد از اين موضوع سراغ ديجيتال رفتيم. اما واقعا آن چيزي كه من در نگاتيو انتظار داشتم، عليرضا در ديجيتال برايم فراهم كرد.
قبل از اين فيلم از همكاري من با عليرضا دو سال ميگذشت. اما وقتي سر فيلمبرداري «آااادت نميكنيم» نخستين پلانها را گرفتيم، شگفتزده شدم. اينكه او چقدر در عرض دو سال پيشرفت كرده است. برايم خيلي جالب بود. تو فيلم قبلي هم كار درخشاني كرده بود. اما در اين فيلم هر بار كه پشت مونيتور مينشستم حيرتزده ميشدم.
وقتي كه فيلمنامه درست بنا بشود ديگر همه و حتي جزييات از آن پيروي ميكنند.
تصميم ما اين بود كه ما بايد قصه رو بولد كنيم، هيچ كدوم از ماها نبايد بولد شويم. اين شرطي بود كه من از همان ابتدا به همه گروه گفتم. به همه بچهها ميگفتم.
من فراموش كردم درباره انتخاب بازيگران سوال كنم. آيا زمان نوشتن فيلمنامه به بازيگري فكر ميكرديد.
اصلا ما بر اساس بازيگر فيلمنامه را نمينويسيم. يعني ممكن است من در مواقعي به اين موضوع فكر كنم اما سارا سريع آن را قيچي ميكند. در اصل ما اول فيلمنامه را مينويسم و بعد درباره چيدمان بازيگران فكر ميكنيم. البته در اين بخش بايد از علي مردانه دستيارم تشكر كنم كه واقعا در تركيب بازيگران ذهن من را مرتب كرد. علي هيچوقت نگذاشت ذهن من قضاوت كند و با فراغ بال به آدمها فكر كردم.
در مورد انتخابها خودتون توضيح بدين.
بعد از كامل شدن قصه، يكسري بازيگران براي ما در ذهنمان كانديد شدند. حقيقتا جزو نخستين كانديداهاي من ساره بيات بود. باز جزو نخستينها، هديه تهراني بود. ولي خانم تهراني آن زمان قرار بود سفري داشته باشند و هر چقدر برنامهريزي كرديم ديديم نميرسيم.
چطور حميدرضا آذرنگ را انتخاب كردين؟ كه واقعا بينظيره تو اين فيلم.
خاطرم هست يك روز با سارا كه صحبت ميكرديم يكسري گزينههايي در ذهنمان بود. از طرفي من و سارا و علي مردانه به اين موضوع فكر ميكرديم كه بايد سراغ بازيگري برويم كه نبايد سبقه چنين بازي را داشته باشه وگرنه همان اول فيلم لو ميره. از طرفي حميدرضا آذرنگ هم تاكنون بازيهاي متفاوتي در «شاهگوش»، «ملكه» و... ارايه كرده است و ميتواند بدون قضاوت در اين نقش حضور پيدا كند. و البته آذرنگ بازيگر فوقالعادهاي است. من خودم جنس بازي او را دوست دارم. جنسي كه عمدتا من در فيلمهايم بازيگران را به آن هدايت ميكنم. واقعا بازيگرانم به من خيلي اعتماد كردند و نتيجه كار واقعا به انرژي برميگردد كه همه گروه گذاشتند.
چه پيشبيني از نمايش فيلم و داوريها در جشنواره فجر داريد.
واقعا دلم ميخواهد مخاطبم متوجه فيلم شود و آن را دوست داشته باشد. من
«آااادت نميكنيم» را براي مخاطب عام ساختم و سعي كردم به نحوي حرفهايم را در فيلم بيان كنم. از طرفي دوست دارم تكتك گروه توليد اين مجموعه ديده شن چون واقعا يك سال همراه ما بودند.
اعتماد/گفتوگو با رضا ميركريمي درباره فيلم «دختر»
بياييد با يكديگر حرف بزنيم
سحر عصرآزاد/ رضا ميركريمي پس از ساخت هشت فيلم كه آثار تحسينبرانگيزي همچون «زير نور ماه»، «خيلي دور، خيلي نزديك»، «به همين سادگي»، «يه حبه قند» و «امروز» در ميان آنها وجود دارد، به سبك و سياق شخصي خود در فيلمسازي رسيده است. تجربهگرايي او در كنار دغدغههاي اجتماعي و اهميتي كه به شيوههاي مدرن داستانگويي با تكيه بر قهرمانان غيركليشهاي در فيلمهايش ميدهد، تماشاي آثارش را تبديل به تجربهاي منحصر به فرد كرده است. ميركريمي امسال با فيلم «دختر» در رقابت سيوچهارمين فجر حضور دارد و به خواست خود از رقابت سيمرغ آراي مردمي كناره گرفت تا به واسطه مسووليت مديرعاملي خانه سينما، شبههاي در كار ستاد انتخاب بهترين فيلم مردمي در خانه سينما پيش نيايد.
در فيلمهاي اخيرتان با نگاهي غيركليشهاي سراغ شخصيتهايي رفتهايد كه شبيه قهرمانان كلاسيكي نيستند كه عمل قهرمانانه انجام ميدهند، بلكه آدمهاي معمولي هستند كه در اشل خود دست به حركتي هرچند كوچك ميزنند كه همان تعبير قهرمانانه را دارد. با اين رويكرد «دختر» هم در ادامه «به همين سادگي»، «يه حبه قند» و «امروز» قرار ميگيرد. اين نگاه تا چه حد آگاهانه در آثارتان نمود پيدا كرده است؟
همان طور كه اشاره كرديد من در فيلمهاي اخير بيشتر به دنبال قهرماناني بودم كه شايد ويژگي قهرمانانهاي به آن مفهوم كه بتوانند به راحتي همهچيز را تغيير بدهند و موانع را از سر راه خود بردارند، ندارند. فكر ميكنم يك نسخه اخلاقي خوب براي پيشنهاد به جامعه اين است كه بتوانيم براي آدمهاي عادي جامعه با سطح توان معمولي، اين حساسيت را ايجاد كنيم كه تا چه حد ميتوانند در بهبود اوضاع نقش داشته باشند. به نظرم قهرمانان اصلي بايد همين آدمها باشند كه اگر بتوانيم آنها را قهرمان فيلمهايمان كنيم كاري پر از ريسك انجام دادهايم. از اين جهت كه بنا كردن درام روي شخصيتهايي كه فعل و انفعال چنداني در رفتارشان وجود ندارد و بيشتر واكنشي هستند يا افرادي كه در آنها ويژگيهاي برجسته افراد متفاوت و متمايز جامعه را كمتر ميبينيم، بسيار سخت است. اما تاثير رواني اين كار روي مخاطب و بهبود شرايط اجتماعي و فضاي رواني جامعه قطعا ماندگارتر است. در واقع اگر با اين مصالح معمولي و ساده بتوانيم آن هدفمان را پيگيري كنيم، موفق شدهايم. «به همين سادگي» حاصل همين رويكرد است چون در اين فيلم سراغ يك شخصيت كاملا معمولي در موقعيتي معمولي رفتم و تمام تلاشم را كردم اين موقعيت از فضاي معمولي خود خارج نشود. آن هم به اين دليل كه فراگيرتر و قابل تعميمتر باشد و افراد زيادي خودشان را در اين موقعيت ببينند و داستان با تعداد بيشتري از مخاطبان ارتباط برقرار كند.
اين دغدغه و نگاهي كه در فيلمهايتان دنبال ميكنيد، ايده اوليه فيلمنامه «دختر» بود يا فيلمنامه آقاي مهران كاشاني را به اين سمت و سو برديد؟
نام اوليه فيلمنامه «دختر» اگر اشتباه نكنم، «يك روز معمولي» بود. آقاي مهران كاشاني سه سال قبل اين قصه را براي من تعريف كرد كه البته آن زمان شكلي متفاوت با آنچه امروز ميبينيم، داشت. آن زمان ايده مركزي فيلم را پسنديدم اما خودم را در اين قصه پيدا نكردم و احساس كردم مناسب من نيست. بعد از آن با آقاي كاشاني روي فيلمنامه ديگري كه ايدهاش را از قبل داشتم، كار كرديم كه بعد از ماهها كار روي اين فيلمنامه به نتيجهاي نرسيديم و آن را كنار گذاشتيم. بعد از اين اتفاق من و كاشاني مدتي از هم دور بوديم و من با شادمهر راستين فيلمنامه «امروز» را نوشتم و آن را ساختم. يك سال قبل دوباره فيلمنامه «دختر» با تغييرات جديد برايم مطرح شد و نميدانم چرا اينبار جذابيت جديدي برايم پيدا كرد كه بار اول اين گونه نبود. شايد به اين دليل كه چند سال گذشته و دختر من در حال حاضر سن و سال دخترِ نقش اصلي فيلم را دارد و در واقع من در مواجهه با اين قصه، به رابطه بين پدر و دختر در فيلمنامه احساس نزديكي كردم. ماهها با كاشاني بحث كرديم و من از مهران خواستم روي نيمه دوم كار و مخصوصا بخشهاي كافيشاپ كارهايي انجام بدهد كه به دغدغههاي امروز من نزديكتر باشد. به اين مفهوم كه از يك قصه به ظاهر ساده و رابطه كاملا معمولي خانوادگي، بتوانيم به نقطهاي برسيم كه معضلات بزرگتري از روابط اجتماعي را مطرح كنيم. خوشبختانه مسيري كه براي نگارش فيلمنامه طي شد، مسير خوبي بود و هرچه بيشتر پيش رفتيم به حاصل كار علاقهمند شدم و نهايتا احساس كردم اين فيلم بايد ساخته شود. كار دشواري كه در اين پروژه داشتم و به شكلي ديگر در «به همين سادگي» هم با آن مواجه شدم، اين بود كه بايد وارد دنيايي ميشدم كه متعلق به من نبود؛ دنياي دختران يك سن خاص. شايد اگر مختصات اين دنيا را به دقت ميدانستم، در رابطه عميقتر من با دخترم هم تاثير مثبتي ميگذاشت ولي واقعيت اين است كه نسل ما هر كدام به يك نسبت، فاصلهاي با نسل جوان فعلي دارد. اين نسبتها متفاوت است و برخي نزديكترند و برخي دورتر ولي يك نقطه مشترك وجود دارد و آن هم اين است كه ما دورههاي پرشتابي را طي كرديم كه همراه با تجربههاي انباشته است. ممكن است اين تجربيات كارآمد و بهروز نباشد اما گاهي دوست داريم آنها را به نسل جوان انتقال بدهيم، درحالي كه نسل مقابل ما در بستري ديگر رشد كرده و اين شتاب در زندگياش نبوده، به همين دليل عجلهاي براي دريافت اين همه مطلب ندارد و همين ماجرا باعث ايجاد فاصله ميشود.
چه بسا نسل جوان ميخواهد خودش اين تجربيات را به شكل عيني و عملي به دست بياورد و دريافت كند.
بله، شناخت دنياي نسل مقابل در اين فيلم برايم بسيار اهميت داشت و به همين دليل دست خودم را به لحاظ فرم و اجرا باز گذاشتم. به عنوان مثال برخي دغدغههايم در دو سه فيلم اخير منجر به سينمايي نسبتا آرام با كمترين پلان و اتفاق بيروني شده بود اما حالا كه ميخواستم وارد دنياي ديگري شوم كه متعلق به نسلي ديگر است، مجبور بودم سبك و سياق قبليام را تا حدي كنار بگذارم و فرم جديدي را تجربه كنم كه تا جاي ممكن به دنياي دختران نزديك باشد.
به دليل همين ويژگيهايي كه اشاره كرديد «دختر» نسبت به فيلمهاي اخيرتان، قصهگوتر است اما اين ويژگي را دارد كه هرچند مسالهاي متداول در هر خانواده را مطرح ميكند، اما از زاويهاي به موضوع نگاه ميكند كه در سطح نميماند. به طور مثال تقابل نسلها سوژه متداول سريالهاي تلويزيوني و مستعد شعار دادن است ولي فيلم شما هيچ لحظهاي لحن شعار، پيام و نصيحت نميگيرد و از زاويهاي جديد به اين موضوع پرداخته ميشود كه نوعي آشناييزدايي از موقعيتي عام، متداول، آشنا و ملموس به خصوص در فرهنگ ما است. جسارت انتخاب اين زاويه از كجا آمده و چطور به اين كيفيت نگاه رسيديد؟
با گوش كردن. يكي از مشكلات جامعه ما اين است كه گوش شنيدن، كم داريم و همه در حال صحبت كردن هستند. متاسفانه رسانههاي ما به رسمي و غيررسمي تقسيم شدهاند كه در رسانههاي رسمي از يك نوع نگاهِ بعضا سليقهاي حمايت ميشود و در رسانههاي غير رسمي هم يك نگاه واكنشي حاكم است كه نوع نگاه رسمي در آن وجود نداشته باشد. در نتيجه ما دچار نوعي يكسويهنگري هستيم كه از يك شكاف ناشي ميشود؛ اينكه انگار در جامعه ما فضاي درستي براي شنيدن حرفهاي يكديگر وجود ندارد. من شخصا براي نزديك شدن به فضا و بحثهاي جوانان اين سن و سال به خصوص دختران جوان، به كمك محقق كار؛ خانم صوفيان، بارها دختراني را براي يك مباحثه در دفترمان دور هم جمع كرديم و اصلا بحث بازيگري مطرح نبود. اين دخترها ساعتها درباره مضامين مختلف حرف ميزدند و من در فواصل از آنها ميخواستم درباره مضامين مختلفي مثل ازدواج، دين، مهاجرت و... حرف بزنند و نگاههاي مختلف و نقطه نظراتشان را يادداشت ميكردم. سعي ميكردم اين آدمها و نگاهها از طيفهاي مختلفي باشند حتي يك ماه قبل از شروع فيلمبرداري همين كار را در تورنتو انجام دادم. من يك پيام فيسبوكي در گروهي ايراني گذاشتم و از آنها خواستم در كافي شاپي دور هم جمع شويم و درباره يك سري مضامين حرف بزنيم. بسياري از دانشجوياني كه به اين كشور مهاجرت كردهاند، آمدند و يك جمع 15 نفره شديم كه سه ساعت با هم حرف زديم. وقتي به ديگران گوش ميكنيد، تنوع آرا بسيار زياد است اما اگر سر دعوا نداشته و مطلق نگر نباشيد، ميتوانيد نقاط اشتراك را پيدا كنيد. اين نقاط اشتراك وقتي ميتوانند كمك كنند كه يك تحليلگر از خلال آنها متوجه شود چه اتفاقي باعث شده جامعه ما دچار چنين شكافهاي عميقي شود و بتواند ريشهها را پيدا كند. من با گوش كردن به همه حرفها به اين نتيجه رسيدم كه در عين حالي كه نقطه نظر و سلايقم بر فيلم حاكم است، اجازه بدهم فضاي فيلم آزادتر باشد و اين حرفها شنيده شوند.
قهرمان اصلي فيلم ستاره است اما هرچه جلوتر ميرويم قصه منحصر به ستاره و مساله او نميماند بلكه عمق و گستردگي پيدا ميكند به گونهاي كه حتي گذشته پدر را هم كالبدشكافي ميكند. اما نكته اينجاست كه كالبدشكافي به اين خانواده هم محدود نميماند بلكه كالبدشكافي روابط جامعه ما است. انگار ستاره گذشته عمه است و هر دو به نوعي تصويرگر موقعيت دختران جوان در مناسبات و روابط جامعه ما هستند. چطور به اين طراحي رسيديد كه از خلال زندگي قهرمان اصلي انگار سير يك نسل يا در واقع آسيبشناسي يك نسل را دنبال كنيد؟
دقيقا همين طور است. مهمترين نكتهاي كه در فيلمنامه برايم جذابيت پيدا كرد اين بود كه موضوعي بسيار ساده و پيشپاافتاده كه ممكن است بارها در روابط خانوادگي اتفاق بيفتد، به نرمي و راحتي گسترش پيدا كرده و به مسائلي تعميم پيدا ميكند كه دامنه درگيرياش با جامعه بسيار بيشتر است. البته اين بيم را داشتم كه فيلم دوپاره شود، يعني وقتي قرار است قصه رابطه يك دختر و پدر با اضافه شدن يك ضلع، به مثلثي تبديل شود و شخصيتها سه گانه ميشوند، با توجه به اينكه هيچ مقدمهاي براي شخصيت سوم قرار نداديم، بيم آن را داشتم يك گسست ايجاد شود. تمهيدات بسياري به كار برديم كه اين اتفاق در شكل روايت نيفتد و به گونهاي باشد كه انگار در ادامه همان قصه، داستان بعدي را ميبينيم. اين شخصيت سوم موتور جديدي براي فيلم است كه حدودا از دقيقه 60 روشن ميشود و قصه را به فضاي بزرگتري پرت ميكند كه احتمالا تعداد بيشتري از مخاطبان را جذب خواهد كرد. به اين دليل كه ممكن است مخاطبان بخشي از زندگي خود را در قصه جديدي كه در انتهاي فيلم شكل ميگيرد، ببينند.
در بخش ابتدايي فيلم كه در آبادان ميگذرد، اين خانواده، خاستگاه و قوميتشان به شكلي موجز و به جا معرفي ميشود كه طبعا بر جنس روابط و رفتارهايشان تاثير دارد. با توجه به اينكه آقاي كاشاني خودشان جنوبي هستند، انتخاب اين منطقه و قوميت تا چه حد متاثر از علايق و ريشههاي ايشان بود و تا چه حد نياز دراماتيك فيلمنامه و فيلم بود؟ به خصوص از اين جهت كه شما در فيلمهاي قبليتان به فراخور قصه سراغ قوميتهاي مختلفي مثل آذري در «به همين سادگي» و كرماني در «يه حبه قند» رفتهايد.
البته آقاي كاشاني اهوازي هستند و جغرافياي فيلمنامه ابتدا شهر اهواز بود و ما بعد از تعامل، اهواز را به آبادان تبديل كرديم. آبادان شهري است كه هويتي مستقل از كل خوزستان دارد و به نوعي يك شهر چندفرهنگي محسوب ميشود. زماني آبادان را ايران كوچك ميناميدند چون شهري كارگري بود كه همه متخصصان و كارگران از نقاط مختلف ايران براي كار به آنجا ميرفتند و به نوعي همه فرهنگها در اين شهر كنار هم جمع شده بودند. در بافت اين خانواده، ما دو تيره را به شكلي نامحسوس قرار داديم و پدر هويتي مستقل از مادر دارد. وقتي مادر با دايي صحبت ميكند، متوجه ميشويم عرب است اما پدر خانواده عرب نيست. ميخواستم نوعي آشناييزدايي در اين قصه كنم تا اين تفكر كليشهاي كه خانوادههاي عرب سختگيريهاي بيشتري دارند، كنار گذاشته شود و ميبينيم كه اتفاقا رابطه دختر با دايي گرمتر از رابطهاي است كه با پدرش دارد. به نظر ميرسد دايي توانايي بهتري براي ارتباط برقرار كردن دارد و حتي درباره رنگ لاك دختر نظر ميدهد و اين خلاف تفكري است كه به شكل كليشهاي درباره آنها وجود دارد. حتي زن عرب كه در هواپيما كنار دختر نشسته، شيوه برخورد و نگاهي مادرانه دارد و همه اينها به اين منظور بود كه آن نگاه سنتي را برجسته نكنيم. همچنين آبادان چند امكان معنايي خوب به قصه ما ميداد؛ حركت از جنوب به شمال، از گرما به سرما و در نهايت پالايشگاه نفت كه سمبل صنعت ما در كشور است و انگار همه مسائل اقتصادي بايد از آنجا حل شود؛ جايي كه انگار پدر در قلهاش قرار دارد. به اين نكات اشاره كردم تا بگويم همه اين عناصر به روايت بهتر قصه ما كمك كردند.
در فيلم شخصيت پدر را به عنوان يك سركارگر موفق پالايشگاه با تقديرنامهاي كه ميگيرد، معرفي ميكنيد. در عين حال به واسطه نماهاي هوايي كه از پالايشگاه نفت گرفتهايد، ابهت و قدرتي به اين مكان دادهايد كه به نظرم رسيد قطعا بار مفهومي دارد؛ انگار اين پدر موفق و با ابهت، خود تحت چنبره نيرو و قدرت برتري است كه ميتوان از آن تعبير سنتهاي غلط را داشت كه روابط او را با دخترانش در زمان حال و خواهرش در گذشته، خدشهدار كرده است. اين تعبير را قبول داريد؟
يادم هست صحنه پشت بام خانه را در آبادان فيلمبرداري ميكرديم و منتظر بوديم تا نور آماده شود و دم غروب اين صحنه را بگيريم؛ صحنهاي كه دختر با تلفن حرف ميزند و قرار است دو لنج روي شط ديده شوند. براي اين صحنه روي پشت بام پردههاي توري نصب كرده بوديم و از پشت اين پردهها، پالايشگاه با چراغها، فلزها و لولههايي تو در تو معلوم بود. به بچهها گفتم اين بهترين تعبير از شخصيتهاي قصه ما است؛ اين پرده توري دختر است و پالايشگاه پدر. استحكام و اقتدار پالايشگاه را ميتوان از لاي پرده توري هم به وضوح ديد. اين دو براي اينكه يكديگر را درك كنند بايد از قله پايين بيايند يعني روي سطحي قرار بگيرند كه همديگر را درك كنند وگرنه بين آنها فاصله زيادي وجود دارد. نگاه اوليه به پدر كه او را حاكم بر كار خود نشان ميدهد، در ادامه داستان به ما كمك ميكند و متوجه ميشويم همين آدم به ظاهر مقتدر در ارتباطات بسيار سادهاش دچار ضعف است.
همان طور كه به موضوعي متداول از زاويه نگاهي جديد پرداختهايد، در شخصيتپردازي هم اين ويژگي را مورد توجه قرار دادهايد. به عنوان نمونه فرهاد اصلاني با هيبتي كه حس اقتدار يك پدر سختگير را منتقل ميكند، در رفتارهاي بيروني نشانههاي عام رفتاري همچون داد و فرياد و برخورد فيزيكي ندارد، اما نگاهي بُرنده و نافذ دارد كه حس ترس را منتقل ميكند. ايده كليشهزدايي از اين نوع چگونه وارد كار شد؟
قصه اين است كه من بناي محكوم كردن هيچ يك از شخصيتهاي قصه را ندارم يعني ممكن است در مقدمه قصه تصور بر اين باشد كه فيلم ميخواهد پدر را به خاطر ضعفش در ارتباط، محكوم كند اما نيمه دوم قصه دنبال اين هستيم كه فضايي براي حرف زدن آدمها با يكديگر ايجاد شود. به هر حال هر فردي ضعفهاي خودش را دارد و اينكه همه بتوانند با هم حرف بزنند، مهمترين پيشنهاد فيلم است نه اينكه بخواهيم كسي را محكوم كنيم. طبيعتا براي محكوم نكردن شخصيتهاي قصه بايد از ساختارهاي كليشهاي پرهيز ميكرديم؛ هم در انتخاب بازيگر هم در شكل اكت و رفتار آنها در قصه بايد همهچيز از قبل تعيين ميشد. البته گاهي به خاطر حفظ لحن فيلم و ملايمت آن از برخي صحنههاي فيلمنامه عدول كردم.
انتخاب ماهور الوند براي ايفاي نقش ستاره با توجه به اينكه سابقه بازي نداشته، جسورانه است كه غافلگيركننده ظاهر شده و در نقش قرار گرفته است. فرهاد اصلاني و مريلا زارعي هم با اينكه بازيگران حرفهاي هستند كه فيلمهاي زيادي بازي كردهاند اما حضورشان در «دختر» در ذهن ميماند. چطور به اين انتخابها رسيديد؟
ما براي تست بازيگري يك اطلاعيه داديم و حدود 500-400 دختر براي تست بازيگري آمدند. به دليل عدم تامين منابع مالي چند ماه اين پروژه طول كشيد و ما مدام تست ميگرفتيم و واقعا ماهور الوند رتبه اول را در ميان آنها به دست آورد. بايد بگويم چيزي كه در كار حرفهاي براي من اهميت نداشت، اين بود كه ماهور دختر يكي از دوستانم است و به اين ماجرا توجهي نداشتم. او خودش دختري بااستعداد و حرفهاي است و قبلا فقط در تئاترهاي دانشجويي دانشگاهش حضور داشته است. تصميم دارم در فيلم پشت صحنه، تست بازي او را هم قرار بدهم تا هر فردي بدون قضاوت ببيند چطور دختري در نخستين بازياش ميتواند چنين تستي بدهد. در مورد فرهاد اصلاني مدتها بود دوست داشتم با او همكاري كنم، البته در فيلم «يه حبه قند» تجربه كوتاهي با هم داشتيم كه شيرين بود. فرهاد از جمله بازيگراني است كه آنقدر درباره نقشش فكر ميكند و ايده ميدهد كه ممكن است خسته شويد. من تا حالا بازيگري كه تا اين حد به بازياش فكر كرده و درباره آن تحقيق كند، بين بازيگران حرفهاي نديدهام و او با ايدههايش كمك زيادي به من كمك كرد. در فيلم «يه حبه قند» با بازيگران قرار گذاشته بوديم كه اگر 99 پيشنهاد هم داديد و رد شد، صدمين پيشنهادتان را حتما بگوييد! هر روز اين قرار را به فرهاد گوشزد ميكردم چون از لابهلاي اين ايدهها نكاتي درميآمد كه به فيلم و شخصيت او كمك ميكرد. به نظرم فرهاد شخصيتش را در «دختر» به خوبي شناخته و روند بازياش كمك كرد تا اين شخصيت در فيلم يكدست و خوب باشد. در مورد خانم مريلا زارعي هم آرزويم بود با ايشان كار كنم. براي «يه حبه قند» هم دعوت به همكاري شدند اما به خاطر مشكلاتي كه داشتند، نتوانستند بيايند. بسيار خوشحالم كه در فيلم «دختر» با هم كار كرديم و روز اول هم به ايشان گفتم شما بهترين بازيهايت را كردهاي و من نميدانم بايد چه كار كنم، اما خانم زارعي گفت هر دو با هم تلاش ميكنيم. خانم مريلا زارعي سر صحنه فيلمبرداري به همه انرژي ميداد و حاضر بود حتي براي كمترين حضور پشت دوربين به عنوان پارتنر، بارها يك پلان را تكرار كند. بهشدت با عشق و علاقه كارش را انجام ميداد و حاصل كارش هم بسيار خوب شد. اما بايد اعتراف كنم من كاري براي او نكردم چون واقعا بازيگر توانمندي است و همان چيزي كه پيشبيني ميكردم اتفاق افتاد.
لهجه جنوبي را چه مدت با بازيگران تمرين كرديد كه اينقدر خوب و واقعي از كار درآمده به خصوص در مورد ماهور الوند كه نخستين تجربهاش بوده است؟
ما يك مشاور لهجه داشتيم كه با هر سه بازيگر كار ميكرد. البته من سختگيري زيادي براي لهجه نداشتم و فقط آوا و آهنگ لهجه جنوبي را ميخواستم هرچند خودشان بسيار خوب كار كردند.
شخصيت پدر ظرافتهايي دارد كه با بازي فرهاد اصلاني بسيار خوب از كار درآمده است؛ مثل تفاوت جنس بازي او در دو صحنه كه به درِ خانه دوست ستاره ميرود و با پدر او مواجه ميشود. بار اول با آنچنان اقتداري ميرود كه پدر دختر جرات ادامه حرف با او را نميكند اما بار دوم اقتدار او كاملا فروريخته و يك آدم مستاصل است كه نياز به كمك دارد. اين ريزه كاريها در ديالوگ يا حركات گل درشت نيست بلكه تنها در يك اكت زيرپوستي و يك حس است كه از بازيگر به بيننده منتقل ميشود. يا سكانسي كه پدر ماهي پاك ميكند و وقتي گلههاي تند عمه از گذشته تمام ميشود، پدر ماهي را كنار ميگذارد و يك نفس عميق ميكشد كه واقعا ميتوان بار سنگيني را كه از اين حرفها روي دوشش قرار گرفته، حس كرد. حس اين لحظهها بياننشدني است، درككردني است.
چقدر خوشحالم فيلم را اينقدر دقيق ديدهايد. اميدوارم اين حس عمومي باشد.
فينال فيلم هم از آن پايانهاي تاثيرگذار است؛ جايي كه پدر را از دور روي پشت بام ميبينيم كه برف ميآيد، او هيچ حرفي براي دفاع از خود در مقابل گلههاي خواهرش نگفته و ناغافل دودكش قديمي را كه هنوز داغ است برميدارد تا عوض كند و... دستش ميسوزد. احساس كردم اين سوزش بيش از دست از درون پدر بود. چطور به چنين پايان جسورانهاي رسيديد آن هم درحالي كه در نماي دور اتفاق ميافتد اما حس لازم را به مخاطب انتقال ميدهد؟
واقعيت اين است كه اين شكل از پايان در فيلمنامه نبود و سكانسي كه اشاره كرديد سر صحنه شكل گرفت و خوشحالم كه چنين حسي را منتقل كرده است.
فيلم يك قصه اصلي دارد كه داستان ستاره را دنبال ميكند. در عين حال سكانس كافيشاپ بخشي است كه هم در قصه اصلي تاثير دارد هم اينكه حرف اصلي فيلم در زيرلايههاي اين گفتوگوي كافيشاپي مطرح ميشود. به نظرم با توجه به سوژه انتخابي، ساختار جسورانهاي را براي اين بخش مهم انتخاب كردهايد كه با شكستن زمان و مكان سكانسهاي كافيشاپ را به ابتدا و انتهاي فيلم انتقال دادهايد. چطور به چنين طراحي رسيديد؟
بحث من با مهران كاشاني هم اين بود كه اتفاقي كه در سكانس كافيشاپ ميافتد، اصلا قصه ما نيست. قصه ما، داستان دختري است كه تمرد ميكند و ميخواهد يك بار هم خودش تصميم بگيرد اما وقتي برميگردد با مشكل مواجه شده و يك بحران شكل ميگيرد. اينكه چرا اين كار را ميكند يا آنجا چه اتفاقي ميافتد، اصلا مهم نيست و به هر بهانه واهي هم اين كار را كرده باشد، قصه ما پيش ميرود. در نتيجه بهتر است در روال عادي قصه آن لحظه را نبينيم بلكه از اين صحنه استفاده كنيم تا حرفهاي بيشتري از دختران بيشتري بشنويم. يعني حالا كه قصه ستاره را تعريف ميكنيم، اجازه بدهيم چند دختر ديگر هم قصه خودشان را در ابتدا و انتهاي فيلم براي ما تعريف كنند و تريبوني باشد براي اينكه حرفهاي بيشتري زده شود و بيواسطه از كدهايي كه در فيلم هست حرف زده شود. بنابراين اين سكانس از ميانه فيلم برداشته شد و ابتدا قرار بود چند جاي فيلم باشد اما در نهايت به اين نتيجه رسيدم كه فقط ابتدا و انتهاي فيلم باشد. به همين دليل ساختارش را كاملا عوض كردم براي اينكه تعمدا بگويم انگار اين صحنه جزو قصه ما نيست و اين سكانس را با دوربين روي دست و سه دوربينه گرفتيم. مهمترين نكته اين سكانس هم اين است كه ستاره را كمتر از بقيه ميبينيم چون قصه او را به طور مجزا تعريف ميكنيم. به نظرم با اين طراحي قصه فيلم بسط پيدا كرده و عموميتر ميشود.
صحنهاي كه ستاره لاكهايش را پاك ميكند به لحاظ كاركرد مفهومي مرا به ياد صحنهاي در فيلم «يه حبه قند» انداخت؛ جايي كه املت روي چادر خالهريزه ميريزد و چادر رنگي ميشود كه تاكيدي بر دخترانگي آنهاست. چقدر به بار مفهومي چنين نماهايي در فيلم هر چند كمرنگ و در پسزمينه، فكر ميكنيد؟
من ياد گرفتم و عادت كردم كه حرفهاي مهم را با ارايه جزييات حساب شده به راحتي و بدون تاكيد زياد در فيلم بيان كنم. در طول فيلم خودم را به كار ميسپارم و تلاش ميكنم از همه آنچه در لوكيشن وجود دارد، استفاده جدي و بهينه بشود. اين صحنه در فيلمنامه به سادگي توصيف شده بود اما اينكه به چه شكل اجرا شود و چطور روي آن تاكيد كنيم، بايد سر صحنه اتفاق بيفتد. اينكه با اين ميزان تاكيد چه معاني از پشت آن استخراج ميشود و چه كاركردي در شخصيتپردازي اين فرد پيدا ميكند، نكاتي هستند كه بايد سر صحنه به تعادل برسند و آنجا بايد تصميم گرفت كه چقدر به اين موضوع نزديك شويم. من هم پلان لاك پاك كردن دختر را خيلي دوست دارم و واقعا به معانياش فكر كردم.
بيماري آسم ستاره به جز اينكه در شرايط بروز استرس همچون زنگ خطر سراغش ميآيد و طبعا به اتمسفر بحران نمود بيشتري ميدهد، از نظر ارجاع به آلودگي هوا در سالهاي اخير، چه كاركرد عموميتر يا دراماتيكتري دارد؟
به هر حال بحث تنفس در ريزگردهايي كه ميآيند و مانع از پرواز هواپيما ميشوند، وجود دارد. اينكه هواي تازه لازم است، خانهاي كه آبگرمكناش دود ميكند، دودكشي كه بايد عوض شود و... همه اينها فضاي غبارآلودي ميسازند كه تنفس را براي اعضاي خانواده يا در شكلي وسيعتر براي اعضاي جامعه سخت كرده است. دوست داشتم به اين فضا هم اشارهاي كرده باشم.
با توجه به همكاريهاي قبلي كه با آقاي حميد خضوعي ابيانه داشتهايد، اين همكاري چطور پيش رفت و به خصوص درباره نماهاي هوايي كه از پالايشگاه گرفته شده و تفاوت جنس فيلمبرداري در بخش كافيشاپ و كليت فيلم اشاره كنيد؟
ما قبل از شروع فيلمبرداري با حميد خضوعي قرارهاي بسياري گذاشتيم و فيلمهاي متعددي با هم ديديم. حتي يكي دو فيلم مورد نظرمان را تحليل كرديم و اصطلاحا اسنپشات، فريمها و نورپردازيهايشان را در آورديم. با رجوع به اين فيلمها راجع به سبك كار و ايدهاي كه داشتم با او صحبت كردم و گفتم كه ميخواهم خودم را آزاد بگذارم و دوربين بتواند كارهاي مختلفي بكند و نماهاي هليشات پرپلانتر باشد. درباره عظمت اتفاقي كه بايد مقابل دوربين بيفتد مثلا در پالايشگاه و... هم با يكديگر گپ زديم. من به اين دليل كه چند فيلم اخيرم را داخل يك لوكيشن ساخته بودم، دچار نگراني بودم كه سينماي ايران كنجنشين، نحيف و كملوكيشن شده و همهچيز در گوشه و كنار اتاق اتفاق ميافتد. احساس كردن اين سينما نياز به فيلمي دارد كه كمي دوربين خارج از اين فضاها برود و لانگشات داشته باشيم، چه بسا سينما بدون لانگشات معني واقعي خود را نداشته باشد. به همين دليل سختي زيادي كشيديم چون همه اين كارها هزينهبر و زمانبر است و خضوعي در اين زمينه كمك بسياري كرد. بقيه عوامل هم خوب بودند و گروه خوبي داشتم كه اگر الان بخواهم اشاره كنم، وقت ميبرد اما همه واقعا خوب بودند.
اينكه تشخيص داديد فيلمتان را از بخش سيمرغ مردمي خارج كنيد كه شك و شبههاي پيش نيايد، به نظرم كار هوشمندانهاي بود و باعث شد حاشيههاي بيجهت براي فيلم ايجاد نشود و ارزشهاي ذاتي فيلم زير سوال نروند.
من كار مهمي نكردم و درستش هم همين بود. قبل از اين هم پيش آمده بود كه در دوراني كه مسووليت خانه سينما را داشتم و فيلمي در جشن خانه سينما داشتم، آن را در بخش رقابتي شركت ندادم. پارسال فيلم «امروز» را ارايه ندادم سالهاي قبلتر هم «به همين سادگي» را. اين كار يك رفتار عادي است كه اميدوارم متداول شود. به نظر خودم «دختر» نسبت به ديگر فيلمهايم ميتوانست بيشترين ارتباط را با مخاطب برقرار كند و شانس زيادي براي به دست آوردن سيمرغ مردمي داشت اما شرايط به گونهاي پيش رفت كه احساس كردم درست نيست فيلمم در اين بخش حضور داشته باشد.
اطلاعات/استقبال چشمگیر روس ها از فیلم «محمد رسول الله(ص) »
مسکو – ایرنا: نمایش فیلم «محمد رسول الله (ص)» ساخته مجید محیدی در مسکو با استقبال صدها شهروند روسیه و علاقمند به تماشای این فیلم روبه رو شد.
به گزارش ایرنا، مهدی سنایی سفیر جمهوری اسلامی ایران در روسیه یکشنبه در مطلبی فیس بوکی نوشت: نمایش فیلم محمد رسول الله در مسکو با استقبال شگفت انگیز جمعیتی عظیم از تماشاگران و رسانههای ارتباط جمعی روسیه مواجه شد.
وی افزود: این فیلم شنبه با حضور مجید مجیدی کارگردان فیلم و نیکیتا میخالکوف کارگردان سرشناس روس و رئیس جشنواره بین المللی مسکو نمایش داده شد. سنایی نوشت: فیلم «محمد رسول الله (ص) همزمان با جشن سی و هفتمین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی به نمایش درآمد که این تلاش همه همکاران ایرانی و روسی به ویژه در رایزنی فرهنگی سفارت بسیار ارزشمند است.
میخالکوف کارگردان برجسته روس و رئیس اتحادیه سینماگران روسیه نیز پس از نمایش فیلم محمد رسول الله (ص) با تمجید از آن خاطرنشان کرد که این فیلم برای کسب اطلاعات صحیح از دین اسلام و درک درست آن کمک می کند. مجید مجیدی کارگردان فیلم محمد رسول الله (ص) نیز در نشست نمایش فیلم، با بیان این که حضرت محمد پیامبر اسلام (ص) نزد أمت اسلامی مظلوم واقع شده، اظهار کرد: امروز قرائت بدی از اسلام صورت میگیرد و نام این دین آسمانی به سرقت رفته است در حالی که اسلام دین صلح و دوستی است. مجیدی گفت: من رحمت پیامبر را در فیلم محمد رسول الله (ص) به نمایش گذاشتم، اما با این وجود از سوی الازهر و عربستان رد شده و دعوت مرا نپذیرفتند.وی ادامه داد: این فیلم، پنجره ای به غرب از اسلام حقیقی است و میتواند موجب اتحاد دنیای اسلام را فراهم کند که در ساخت آن از نظرات علمای اهل سنت و شیعه بهره بردم.
سنایی سفیر جمهوری اسلامی ایران در روسیه نیز در این مراسم به اقبال از فیلم محمد رسول الله (ص) و استقبال از آن در ایران و کشورهای دیگر اشاره کرد.وی، نمایش این فیلم در مسکو را رویداد فرهنگی مهم و قابل توجهی خواند و افزود: حضور کارگردان معروف روس (میخالکوف) در این نشست، افتخارآمیز است.
اطلاعات/تجدید بیعت هنرمندان پیشکسوت با آرمانهای امام خمینی (ره)جمعی از هنرمندان موسسه هنرمندان پیشکسوت با همراهی علی مرادخانی (معاون هنری وزارت ارشاد) با آرمانهای امام خمینی(ره) تجدید بیعت کردند.
سید عباس عظیمی مدیرعامل این موسسه از حضور ۷۰ هنرمند پیشکسوت در این برنامه همزمان با دههی فجر به عنوان یکی از حضورهای بیسابقه سخن گفت و به خبرنگار تئاتر ایسنا گفت: با توجه به این مسئله میتوان گفت که این موسسه توانسته، در راستای اهداف فرهنگی انقلاب و ایران پیش برود و در همین ارتباط به توجه مسئولین برای تقویت نیاز دارد.
از هنرمندانی که در این برنامه حضور داشتند، میتوان به محمود عزیزی، جلیل فرجاد، اسماعیل خلج، اسماعیل آذر، حسینعلی پرستار، عباس ملکی، ناصرالله مدقالچی، سیامک اطلسی، محمد فیلی، خسرو عمارلویی، رضا ناجی، داوود فرشباف رواسانی، عطارچیان (پیشکسوت خوشنویسی)، بهروز کریمی (پدر شعبده ی ایران)، حسن ریاحی (سرایندهی سرود ملی ایران) و دیگر هنرمندانی از حوزههای هنرهای نمایشی، تجسمی، موسیقی و… اشاره کرد.
در حاشیه این برنامه تعدادی از پیشکسوتان درخواست فراهم شدن شرایطی را داشتند که بر طبق آن بتوانند پاتوقی دور هم جمع شوند و دیدارهایشان را تازه کنند، چرا که این پاتوق و فضای دورهمی و صمیمانه میتواند شرایط روحی و فکری را که آنها در دورهی پیشکسوتی بیش از قبل به آن احتیاج دارند را فراهم کند.
سید عباس عظیمی، مدیر این موسسه در پاسخ به این درخواست پاسخ داد: امسال در جلسهای که با دکتر نوبخت داشتیم این موضوع را مطرح کردیم و ایشان با پیشبینی بودجهسال ۹۵، بودجهای را هم برای این موسسه منظور کردهاند.
او ادامه داد: اکنون منتظر طی شدن مراحل تایید بودجه پیشنهادی سال ۹۵در مجلس شورای اسلامی هستیم، تا پس از قطعی شدن بتوانیم اخبار خوبی را به اطلاع هنرمندان پیشکسوت برسانیم.
به گزارش ایسنا، موسسه هنرمندان پیشکسوت از سال ۹۱به منظور حفظ کرامت این هنرمندان در روزهایی که از دوران فعالیتشان فاصله گرفتهاند، به مدیرعاملی سید عباس عظیمی و محمود عزیزی به عنوان رئیس هیات مدیره و زیر مجموعه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تاسیس شده است.
ایران/مدیرعامل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان خبر داد
تلاش برای راهاندازی کانون قصهنویسان کشور
علاقهمندان به ادبیات شفاهی در حالی شاهد برگزاری هجدهمین دوره از جشنواره بینالمللی قصه گویی خواهند بود که مدیرعامل کانون پرورشی کودکان و نوجوانان از تلاش جدی برای راهاندزی باشگاه قصهگویان خبر داد. به گزارش «ایران» این دوره از جشنواره قصهگویی با میزبانی از 11 قصهگوی مطرح خارجی از کشورهای امریکا، اسکاتلند، آلمان، هند، لبنان، استرالیا، دانمارک، شیلی، اسپانیا و کنیا از سراسر قارههای جهان برپا میشود.
قصهگویی ابزاری قدرتمند در حوزه فرهنگ
علیرضا حاجیانزاده، مدیر عامل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ضمن اشاره به برنامههای این جشنواره گفت: « سالانه بیش از 42 برنامه در حوزههای مختلف فرهنگ و هنر از سوی کانون اجرا و دنبال میشود. با توجه به قدرت اثرگذاری قصهگویی به عنوان یک ابزار فرهنگی، این اقدام در رأس فعالیتها و توجهمان قرار دارد.»
بنابرگفته حاجیانزاده محور قصههای جشنواره قصهگویی در دورههای قبل موضوعاتی نظیر «قصههای بومی و محلی»، « حماسی» و «واقعگرا » بوده که در این دوره « همدلی، همزمانی و کارگروهی» محور قصههای جشنواره بود. در خلال برگزاری این دوره از جشنواره علاقهمندان شاهد برگزاری 530 جشن قصهگویی با حضور سه هزار و 810 مادربزرگ و پدربزرگ در سراسر کشور خواهند بود. حاجیانزاده افزود: «در 31 استان شاهد برگزاری جشنها و قصهگوییهای جشنواره خواهیم بود که از میان 316 قصه گوی برگزیده استانی در نهایت 20 نفر آنها به مرحله نهایی قصهگویی راهیافتهاند.» بنابراین گزارش در مراسم اختتامیه، 4برگزیده از جشنواره رضوی، 11 برگزیده از میان 55 قصهگوی خارجی متقاضی، 10 قصه گوی تقدیری تجلیل خواهد شد. قصهگویان منتخب نیز از 27 تا 30 بهمن ماه در تهران به قصهگویی خواهند پرداخت. مدیر عامل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان درباره سایر برنامههای جنبی جشنواره افزود: « علاوه بر برگزاری کارگاهها و نشستهای تخصصی، شاهد برگزاری نمایشگاه کتاب با محور قصه و قصهگویی و همچنین رونمایی از کتاب رازهای قصهگویی نیز خواهیم بود.
قصه در آموزش و پرورش جایی ندارد
در ادامه محمدعلی شامانی، معاون بخش فرهنگی کانون و دبیر این دوره از جشنواره نیز گفت: « سرزمینی همچون ایران تنها سرزمین افسانهها نیست. ایران سرزمین واقعیتهایی است که گاه از جوانانش دور مانده است. از همین رو معتقدم که بازخوانی قصهها میتواند راهی برای احیای مجدد و پرداختن به هویتی غنی باشد. وی تصریح کرد: « باید به قصهگویان فرصت بدهیم تا قصه را به بطن خانهها و مدارس ببرند. با وجود جایگاهی که قصهگویی در حفظ و اعتلای فرهنگ دارد متأسفانه در مدارس ما قصه و قصهگویی هنوز جایی ندارد. این در شرایطی است که اگر خواهان تقویت قدرت فکر و خیالپردازی کودکانمان باشیم باید از این ابزار اثرگذار بهره بیشتری ببریم.» مراسم اختتامیه این جشنواره ادبی 30 بهمن ماه در مرکز آفرینشهای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با حضور قصهگویان کانون و قصهگویان آزاد برگزار میشود.
ایران/سید عباس صالحی با اشاره به ساز و کارهای قانونی برای بررسی کتاب:
تحت فشار رسانه ها، مجوزهای صادر شده را باطل نمیکنیم
معاون امور فرهنگی وزارت ارشاد گفت: مبنای کار ما در بررسی کتابها تنها قانون ضوابط نشر کتاب است و تحت تأثیر فشارهای رسانهای قرار نمیگیریم. سید عباس صالحی معاون امور فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی عصر شنبه در یکی دیگر از دیدارهای هفتگی خود با اهالی نشر و قلم، در مرکز تبادل کتاب حضور یافت و از نزدیک در جریان فعالیتهای این مرکز که کار به اشتراک گذاردن کتابهای مورد نیاز مردم را با همکاری خود شهروندان بر عهده گرفته است، قرار گرفت.
سید عباس صالحی معاون امور فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در پاسخ به سؤال یکی از خبرنگاران مبنی بر اینکه آیا رسانهها در حوزه بررسی کتاب، تأثیری در فعالیت اداره کتاب و واحد صدور مجوز کتاب در وزارت ارشاد خواهند داشت یا خیر گفت: ما در این زمینه تابع دستورالعمل هیأت نظارت بر کتاب هستیم و مسیری که در عرصه مجوز کتاب دنبال میکنیم، مبتنی بر قوانینی است که از سوی شورای عالی انقلاب فرهنگی ابلاغ شده است. وی افزود: سرگروههای بررسی کتاب را هیأت نظارت بر کتاب تعیین میکند که در خصوص بسیاری از تقاضاهای نشر، با مجوز آنها موافقت میشود. در پارهای از موارد مجوزها منوط به اعمال اصلاحاتی میشود و در موارد اندک هم کتابها غیر مجاز اعلام میشوند. معاون امور فرهنگی وزارت ارشاد گفت: چنانچه اشتباهی از سوی بررسان کتاب ما رخ دهد، قانون این اجازه را به متقاضی صدور مجوز داده است که به روند بررسی کتابش اعتراض کند. این قبیل موارد به کمیتهها و بررسهای دیگر ارجاع و نتیجه نهایی به آنها ابلاغ میشود. وی اذعان کرد: ممکن است از آن طرف هم خطاهایی انسانی رخ بدهد یعنی کتابی که میبایست با اصلاحات مجوز میگرفت، به جهت کم توجهی ممیزها، بدون اعمال اصلاحات مجوز گرفته باشد. این قبیل موارد هم قابلیت بررسی مجدد را دارند اما این به معنای آن نیست که ما تحت فشارهای رسانهای میخواهیم نظر خودمان را جابهجا کنیم. صالحی تصریح کرد: هر دو مسیری که برای بررسی یک کتاب طی میشود تابع مقررات و ضوابط قانون نشر کتاب است.
جام جم/نقش رسانه ملی در پژواک انقلاب اسلامی
انقلاب اسلامی ایران نخستین انقلاب «سیاسی- اسلامی» موفق را به جهان عرضه کرد؛ انقلابی که بر پایه اسلام و مبنای ایدئولوژی شیعه و رهبری روحانیت استوار شد و مسلمانان منطقه و جهان از برکات آن که همانا اوج گرفتن مفهوم هویت اسلامگرایی و بارقههای احیای تمدن نوین اسلامی و بازگشت غرور و اقتدار مسلمانان بود، بهرهمند شدند.
یکی از اهداف مهم انقلاب اسلامی که در بدو پیروزی آن مطرح شد، صدور انقلاب بود.
امامخمینی(ره) در اینباره فرمودند: میخواهیم اسلام را صادرکنیم، به وسیله دستگاههایی که داریم، به وسیله همین صداوسیما و مطبوعات، به وسیله گروههایی که به خارج میروند، اسلام را آنطوری که هست به دنیا ارائه دهیم و همین خودش از هزارها توپ و تانک، بیشتر میتواند مؤثر باشد. (امامخمینی، 9 اسفند 1362).
از منظر امام راحل(ره) مفهوم صدور انقلاب در واقع انتقال ارزشهای معنوی و الهی آن و رسالت رساندن این پیام به گوش جهانیان از طریق ابزارهای ترویجی و رسانههاست که در این میان نقش رسانه ملی از سایر ابزارها متمایزتر جلوه میکند.
در دهه اول انقلاب به دلیل تحمیل جنگی ناخواسته به جمهوریاسلامیایران، بیشتر توان و نیروی سازمان صدا وسیما معطوف به مقابله با این رویداد تلخ بود، بنابراین رادیوها و کانالهای متعددی از جمله سیمای انتفاضه و صوتالعراق و سیمای عربی برای مقابله و تاثیرگذاری بر افکارعمومی کشور متجاوز(عراق) راهاندازی شد که نقش بسزایی در این میان ایفا کردند اما ازدهه دوم به بعد و پس از پایان جنگ تحمیلی، رسانه ملی با تاسیس رادیوها و کانالهای متعدد تلویزیونی تمرکز خود را بر ورود بیش از پیش به عرصه بینالمللی گذاشت.
این امر در دهههای سوم و چهارم نیز با قوت استمرار یافت، به گونهای که امروزه شاهدیم رسانه ملی با آرایشی نوین در این سپهر رسانهای توانسته در عرصههای مختلف از صدور مفاهیم ارزشی انقلاب گرفته تا دیپلماسی عمومی و مقابله با دسیسههای دشمنان در زمینههای اسلامهراسی، ایرانهراسی و شیعههراسی، ایفای نقش کند.
در واقع جایگاه رسانه ملی در عرصه بینالمللی هیچگاه به قوت و وسعت امروز نبوده و بیان نقش این دستگاه فرهنگی در انتقال مفاهیم و ارزشهای انقلاب اسلامی مجالی بس وسیع میطلبد، لیکن به اندازه مجال این نوشته، فقط به صورت فهرست وار به ذکر برخی از اقدامات رسانه ملی در ترویج گفتمان انقلاب اسلامی و تبدیل گفتمان مقاومت به گفتمان غالب در منطقه اشاره میشود.
امروزه صدا وسیما با راهاندازی شش شبکه تلویزیونی (سحر، العالم، پرستیوی، الکوثر، آیفیلم و هیسپانتیوی) و بیش از 35 رادیو به 30 زبان دنیا، بر نشر مفاهیم و ارزشهای انقلاب با زبانی ساده، علمی و رسانهای تمرکز کرده است.
علاوه بر این، رسانه ملی با تقویت بنیانهای تولیدی و خبری، بسط و توسعه حضور تیمهای خبری و دفاتر محلی و منطقهای توانسته است با تشکیل اردوگاه رسانهای محور مقاومت (با محوریت رسانههای بینالمللی جمهوریاسلامیایران)، با گفتمان حاکم رسانههای منطقه و جهانی مقابله کند.
از راهبردهای اساسی و مهم رسانههای بینالمللی صداوسیما، تمرکز بر معرفی آموزههای اسلام ناب بهدور از تحریف و زدودن غبار اتهامات مطرح شده توسط محور عربی، عبری، غربی و مخاطب قراردادن فطرتهای پاک و تشنه معارف اصیل انسانی و اسلامی است.
از سوی دیگر، به منظور ارائه الگوی بیبدیل در تاریخ معاصر، به معرفی دستاوردهای مادی و معنوی انقلاباسلامی با تکیه بر اصل عزت و استقلال پرداخته است، به گونهای که امروزه گفتمان رسانهای جمهوری اسلامی ایران نزد افکار عمومی منطقه و جهان کاملاً متمایز و دارای هویت، جلوه نموده است.
تبیین اندیشههای معمار انقلاب و رهبر معظم انقلاب و ترویج آنها در کشورهای هدف با بهرهگیری از ابزارهای سنتی و نوین و متناسب با شرایط هر کشور و منطقه از دیگر اقدامات این رسانه است؛ اندیشههایی همچون حمایت از مظلومان و محرومان جهان، تقویت روحیه خودباوری، نفی سلطه و ظلمستیزی و ترویج شریعت سمحه و سهله از جمله محورهای مورد توجه رسانه ملی بوده است.
حمایت از مردم فلسطین و مقاومت شرافتمندانه درکشورهای پیرامونی در برابر رژیم صهیونیستی از جمله مبانی اساسی برنامههای خبری و تولیدی و تحلیلهای روزانه رسانه ملی بوده است که استمرار آن را در رویکرد حمایت از بیداری اسلامی در منطقه و ترویج فرهنگ نفی ذلت با محوریت تقویت وحدت ملی و ترویج اندیشه تشکیل امت واحده شاهد بودهایم.
این موارد فقط نشاندهنده سمت و سوی حاکم بر رسانههای بینالمللی جمهوری اسلامیایران است که از بدو تاسیس شبکهها و رادیوها در قالب برنامههای مختلف و از طرق مختلف به افکار عمومی منطقه و جهان منتقل شده است.
امروزه رسانههای مذکور با درک اثرگذاری ابزارهای جدید و رسانههای نوین، بهصورت گسترده از این قابلیتها بهره میبرند که آخرین نمونه آن را در انتشار نامه دوم رهبر معظم انقلاب خطاب به جوانان اروپایی شاهد بودیم که ظرف مدت دو هفته، فقط در رسانههای اجتماعی شبکه العالم بیش از هفت میلیون بازدید داشته است.
جوان/گفتوگوي «جوان» با تهيهکنندگان سينماي مقاومت و منتقدان درباره ساخت فيلم با موضوع سوريه
هفتخوان ساخت فيلم در سوريه
مديران به داد فيلمسازي استراتژيک برسند/ مسئله ساخت فيلم با موضوعات استراتژيک به خصوص مسئله داعش و جنگ سوريه از مسائلي بود که توسط ابراهيم حاتميکيا در نشست خبري فيلم «باديگارد» مطرح شد، اينکه چرا فيلمهايي با موضوع سوريه حذف شدند؟
نویسنده : سپيده آماده
مسئله ساخت فيلم با موضوعات استراتژيک به خصوص مسئله داعش و جنگ سوريه از مسائلي بود که توسط ابراهيم حاتميکيا در نشست خبري فيلم «باديگارد» مطرح شد، اينکه چرا فيلمهايي با موضوع سوريه حذف شدند؟
به گزارش «جوان»، مسئله ساخت فيلم با موضوعات استراتژيک به خصوص مسئله داعش از دشوارترين سوژههاي فيلمسازي در سينماي اين روزهاي کشور به حساب ميآيد، اينکه فيلمسازي به جاي لوکيشنهاي ساده آپارتماني راه کشورهاي جنگزده همسايه را در پيش بگيرد و در نهايت فيلمش نتواند به جايگاهي که بايد دست پيدا کند.
فيروزي: فيلمسازان استراتژيک پشت در مديران ميمانند
مهدي فيروزي، تهيهکننده فيلم «جشن تولد» با محوريت حمله داعش به کشور سوريه که در اولين روز جشنواره امسال به نمايش در آمد در گفتوگو با «جوان» در خصوص دشواريهاي ساخت فيلم در اين حوزه ميگويد: فيلمسازي در حوزه استراتژيک و مقوله جنگ در کشورهاي همسايه دشواريهاي بسياري دارد چون معمولاً مسئولان فرهنگي و هنري کشور به اين مسائل اهميت چنداني نميدهند، در حالي که مديران فرهنگي و هنري بايد خودشان از کساني که به صورت خودجوش موضوعات استراتژيک را دنبال ميکنند، حمايت کنند تا اين فيلمسازان در جهت اهداف نظام دست به توليدات سينمايي بزنند، اما متأسفانه چنين اتفاقي نميافتد و تعداد انگشتشماري از بچههاي انقلابي و خودجوش که به دنبال چنين سوژههايي هستند، پشت در اتاق مديران فرهنگي ميمانند و اکثر اوقات هم نتيجهاي نميگيرند و اين مهمترين دشواري ساخت اينگونه از فيلمهاست.
وي ادامه داد: دومين مشکل توليد اثر در اين حوزه اين است که هنرمندان سينما اکثريت تمايل ندارند وارد فضاي توليدات نظامي، سياسي و استراتژيک بشوند و چون خيلي از آنها به کشورهايي مانند امريکا و اروپا مسافرت ميکنند با حضور در چنين پروژههايي ممکن است ترددشان دچار مشکل شود.
فيروزي تأکيد ميکند: از طرف ديگر فيلمسازي در کشورهاي جنگزده بحرانهايي مانند دور بودن از وطن و احتمال کشته شدن عوامل در زمان توليد را هم به دنبال دارد.
اين تهيهکننده ميافزايد: در حوزه سرمايهگذاري هم چون حمايت مالي چنداني از اين پروژهها صورت نميگيرد، بخش خصوصي هم بايد وارد شوند مانند «جشن تولد» که بخش خصوصي وارد شد و ريسک کرد، بدون اينکه از نتيجه کار مطمئن باشند و خوشبختانه کار به درست انجام شد. تنها انجمن سينماي دفاع مقدس و انقلاب قبل از اينکه ما وارد پيشتوليد شويم يکسري حمايتها کردند و در مراحل پستوليد هم همراه ما بودند. تهيهکننده فيلم «جشن تولد» اذعان ميکند: مديران بايد به دنبال نيروهاي متعهد باشند تا ساخت چنين پروژههايي را به آنها بسپارند و نه اينکه آنها را پشت درهايشان منتظر نگاه دارند. وي ميافزايد: ما بايد به مردم کشورمان بگوييم که کشورهايي مانند سوريه خط مقدم ما هستند ما بايد در اين مناطق بجنگيم تا دشمن وارد خانه ما نشود.
شريفي: اولين فيلم ضدداعش دنيا را ساختم
اميرحسين شريفي، تهيهکننده فيلم «آوازهاي سرزمين من» هم در گفتوگو با «جوان» با اشاره به اينکه به فيلمهاي استراتژيک توجهي نميشود، ميگويد: فيلمي که با دشواريهايي به قيمت مرگ عوامل در کشوري غريب توليد ميشود، مورد توجه مديران قرار نميگيرد. مديران توجه نميکنند و در اين ميان فيلمهاي تکلوکيشني آپارتماني مونولوگوار نام فيلمهاي دفاع مقدسي و ارزشي را به خود ميگيرند. مديران بايد به هوش بيايند. سينماي ارزشي از ياد مديران رفته است و اهميتي به اينگونه از سينما نميدهند. وي ادامه ميدهد: من ديگر نميتوانم فيلمهايي مانند «هور در آتش» ، «اشک سرما» ، «حرير» و «ضيافت» و «آخرين پرواز» را بسازم، چون اگر چنين فيلمهايي را توليد کنم به پرده اکران نميرسد. مثلاً من «آوازهاي سرزمين من» را در لبنان و در جنگ ساختم و اولين فيلم ضدداعش دنيا هم بود، فيلم من در اکثر جشنوارههاي دنيا مورد استقبال واقع شد، اما متأسفانه مديران هنري در ايران توجهي به اين فيلم نکردند در حالي که دم از دفاع مقدس ميزدند.
شريفي تأکيد ميکند: اميدوارم که مسئولان بالا رتبه به حرف مقام معظم رهبري گوش بدهند و همانطور که ايشان گفتند هنرمند بايد به روز باشد، معضلات روز را به تصوير بکشد و ما به دستور ايشان اين کار را کرديم.
سلطانمحمدي: برخي از فيلمهاي جشنواره رواي صلابت سيستم نظامي و اطلاعاتي کشور هستند
حسين سلطانمحمدي، منتقد سينما هم در گفتوگو با «جوان» در اين باره اظهار ميکند: در اين دوره از جشنواره در ميان فيلمهايي که تا به امروز در کاخ جشنواره به نمايش درآمده است ما فيلم جشن تولد را با موضوع مستقيم داعش و جنگ سوريه داشتيم و در ميان فيلمهايي که در روز جمعه بر پرده سينماي برج ميلاد نشست هم سه فيلم با تهمايههاي نظامي، اطلاعاتي و استراتژيک ديديم، «باديگارد»، «من» و «امکان مينا».
وي ادامه ميدهد: کمال تبريزي در نشست خبري فيلمش منافقين را با فتنهانگيزيهاي داعش قياس کرد و گفت همانطور که ما در برابر منافقين موفق بوديم در برابر اين فرقه جديد هم پيرو خواهيم بود و از طرفي حاتميکيا در «باديگارد» از مشکلاتي که دشمنان عليه دانشمندان هستهاي ما ايجاد ميکنند، سخن گفت و فيلم «من» سهيل بيرقي هم به قدرت سيستم انتظامي کشور پرداخت.
وي تأکيد ميکند: سينماي ما در بخش تبليغاتي و فرهنگسازي و القاي مفاهيم همان رويهاي را که سينما در کشوري مانند امريکا در پيش گرفته است و به دنبال نشان دادن قدرت امنيتي و نظامي و اطلاعاتي خود است، در اين جشنواره به دنبال نشان دادن قدرت نيروي اطلاعاتي، امنيتي و نظامي کشورمان است. وي تأکيد ميکند: پرداخت مستقيم به موضوع داعش به دليل خشونت بيش از حد در محتواي چنين فيلمهايي، محل بحث است، چراكه اين ميزان از خشونت در اکران عمومي دچار مشکل ميشود. وي ادامه ميدهد: ما پرداختهاي متعددي در ميان مستندسازان به موضوع داعش داشتهايم و گروههاي فيلمسازي بسيار براي توليد در اين حوزه به کشورهاي همسايه به خصوص سوريه اعزام شدهاند، اما پرداخت داستاني به اين موضوع در سينماي ما کم است و حتي کساني که فيلم با موضوع متوسليان هم ساختند، مستند بازسازي شده بود و نه فيلم داستاني.
از اظهارات تهيهکنندگان و منتقدان سينما ميتوان نتيجه گرفت كه مديران فرهنگي بايد بيش از پيش در حوزه ساخت فيلمهاي داستاني با محوريت موضوعات استراتژيک به خصوص مسئله داعش مشارکت کنند تا اين دغدغه مهم استراتژيک کشور در قالب سينماي داستاني هم نمودهاي عيني و تأثيرگذار داشته باشد.
جوان/طرح مدرسه ملي سينما باز هم به چالش کشيده شد
کيانيان: مدرسه عالي سينما يعني چي؟!
طرح ايجاد مدرسه عالي سينما در حالي از سوي سازمان سينمايي در حال پيگيري است که هر روز بر تعداد مخالفان اين طرح افزوده ميشود.
نویسنده : هادي عسگري
طرح ايجاد مدرسه عالي سينما در حالي از سوي سازمان سينمايي در حال پيگيري است که هر روز بر تعداد مخالفان اين طرح افزوده ميشود. در جديدترين انتقاد صورت گرفته از «مدرسه عالي سينما»، رضا کيانيان هدف ايجاد اين مرکز را زير سؤال برد.
رضا کيانيان که در برنامه «هفت» حضور پيدا کرده بود، با انتقاد از مدارس سينمايي گفت: مدارس هنريمان زيادي سر رفته است. من خطاب به آقاي ايوبي گفته بودم که چرا مدرسه جديد تأسيس ميکنيد؟ مدرسه عالي سينما يعني چي؟!
کيانيان با اشاره به اينکه سيد روحالله حسيني، مديرکل دفتر مطالعات، توسعه دانش و مهارتهاي سينمايي از وي خواسته است تا به مدرسه عالي سينما کمک کند، افزود: گفتم هدفتان چيست؟ گفتند در مرتبه اول براي به روز شدن اصناف سينمايي ورکشاپهايي خواهيم گذاشت. گفتم اينکه وظيفه خانه سينماست، اين امکان را به آنها بدهيد. بعد گفتند ميخواهيم سينماگر تربيت کنيم، چون سطح آموزش فعلي پايين است. گفتم خب اين کمک را به مدارس موجود کنيد تا سطح آموزش آنها بالا برود.
اين بازيگر باسابقه سينما ادامه داد: من فکر ميکنم آن چيزي که وظيفه ارشاد است و در کشور کم داريم، پژوهشکده است. پژوهشکده سينمايي راه بيندازيد. در سينماي ما چندين سؤال بيجواب مانده است. چرا اين فيلم نميفروشد، چرا ميفروشد؟ از چه بازيگري استفاده کنيم و از چه بازيگري استفاده نکنيم؟ فيلمنامه بايد چگونه باشد؟ در سينماي ما آن چيست که در دنيا آن را تدريس ميکنند، اما خود نميدانيم؟ آيا تاکنون درباره کارگردانان بزرگ ما تحقيق شده است؟ اينها همه سؤالهاي بيجوابي است که وظيفه پژوهشکده است تا تجربههاي انجام شده را تکرار نکنيم. اينچنين سرمايه ما هدر نميرود. طرح مدرسه عالي سينما از جمله طرحهايي است که از سوي رئيس سازمان سينمايي دنبال ميشود. اين طرح ديماه سال گذشته با انتصاب هيئت امناي مدرسه شکل جديتري به خود گرفت و قرار بود که از ارديبهشتماه سالجاري دورههاي آموزشي اين مدرسه آغاز شود. با وجود جديتي که سازمان سينمايي در راهاندازي اين طرح داشته، «مدرسه عالي سينما» هنوز وارد مرحله اجرايي نشده و طرحهايي که براي دورههاي آموزشي اين مدرسه تصويب شده بود، هنوز اجرايي نشده است. منتقدان اين طرح اعتقاد دارند مدرسه عالي سينما موازيکاري با آموزشکدههاي آموزش سينما و بازيگري است و تعداد بالاي آموزشديدههاي اين دورهها که خواستار حضور و فعاليت حرفهاي در سينما نيز هستند، بسيار بيشتر از ظرفيت جذب چهرههاي جديد در سينماي ايران است.
حمایت/نقش نظامیان غیور در واقعه 19 بهمن 1357
خاطره رهبر انقلاب از روز بیعت همافران با امام(ره)
نوزدهم بهمنماه سالروز بیعت همافران نیروزی هوای ارتش رژیم سابق با بنیانگذار جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی(ره) است. به همین مناسبت، خاطره حضرت آیتالله خامنهای از این روز فراموشنشدنی به نقل از پایگاه حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب تقدیم میشود:
«یکی از مسائل مهمی که در زمینه انقلاب پرشکوه اسلامی به آن اشاره کردم، مسئله حفظ جهتگیری این انقلاب در طول فراز و نشیبهای بیشمار دوران بعد از پیروزی تا امروز است؛ که امروز با اندکی تفصیل به این مطلب میپردازم و جوانب گوناگون آن را عرض میکنم. اما قبل از آنکه وارد این بحث شوم، لازم میدانم از خاطره باشکوه امروز - که روز نوزدهم بهمن و روز نیروی هوائی است - یاد کنم و در بین خاطرات شیرین و پرهیجان و تعیینکننده آن روزهای حساس، این یک خاطره را به مناسبت بیان کنم.
البته این روزها، بلکه ساعتها، سرتاپا خاطره بود. هر ساعتی یک حادثه بود و همان طوری که در هفته گذشته هم عرض کردم، حفظ این خاطرهها در حافظه تاریخ و برای نسلهای آینده، یکی از عمدهترین وظائف ماست. اما این خاطره، یک خاطره عجیبی است.
حیرتانگیزترین حادثه
من فراموش نمیکنم؛ در خیابان ایران، نزدیک به مقر امام عزیز و عظیم و بزرگوار - این بنده صالح خدا - آنجائی که آن روز دل همه ایران در آنجا می تپید و همه عاطفهها و روحها از سراسر کشور به آنجا پر میکشید؛ آنجائی که همه مردمی که در سراسر دنیا از حادثه ایران اندک خبری داشتند – همه محافل سیاسی، همه قدرتهای بزرگ، همه دولتهای مستضعف، همه روشنفکران، همه علاقهمندان به اسلام، همه انقلابیون عالم - متوجه بودند ببینند آنجا چه میگذرد؛ آن محلی که مخصوص تبلیغات مربوط به آن روزها بود؛ خبر دادن به مردم و توجیه ذهنهای مردم، که ما به آن میگفتیم دفتر تبلیغات، و بنده آنجا مشغول کار بودم، دیدم یک همهمه فوقالعادهای است. نگاه کردم؛ از حیرت به یک حالتی دچار شدم که واقعاً در مقابل حوادث آن روز، از همه حوادثی که تا آن روز بنده دیده بودم - یا از بیشتر آنها - حیرتانگیزتر بود. دیدم عده کثیری از پرسنل نظامی نیروی هوائی در گروههای منظم و صفکشیده، کارتهای شناسائیشان را در آوردند سر دست گرفتند و آشکارا و با شجاعت دارند به طرف بیت امام راهپیمائی میکنند.
همه عکس این را انتظار میبردند، همه غیر از این را تصور میکردند؛ خیال میکردند که نظامیها در مقابل مردم، در حساسترین لحظات و آخرین لحظات، خواهند ایستاد؛ اما حقیقت غیر از این بود و این برادران ملت و فرزندان ملت و بزرگشدگان آغوش ملت که جزو مردم بودند، معلوم بود که سرنوشتشان جز همکاری با مردم و قرار گرفتن در کنار مردم، چیز دیگری نخواهد بود. البته آن سران مزدور یا افراد پست و ضعیف و بیارزشی که نمیتوانستند قدر آغوش گرم مردم را بفهمند، یا مقاومت میکردند، یا میگریختند، یا کارشکنی میکردند، یا لااقل حضور پیدا نمیکردند؛ اما عناصر مؤمن و قاطع - این جوانها، این آگاهترها - دلشان با مردم بود. حالا از همه هم شجاعتر و گستاختر برادران نیروی هوائی بودند که آمده بودند حساسترین کار را انجام بدهند؛ یعنی آمده بودند در مقابل امامشان و رهبرشان رژه بروند، اعلام وفاداری کنند و بگویند فرمانده ما شما هستید. این حادثه به قدری عجیب و هیجانانگیز بود که اینها بیاختیار همه را به دنبال خودشان راه میانداختند.
عاملی که کمر طاغوت را شکست
من با عجله رفتم در مقر امام در دبستان علوی، که فاصله کوتاهی داشت با آنجائی که ما بودیم. آمادگیهائی به وجود آمد و امام عزیز ایستادند و این جوانها، این دلاورها، این سلحشورها آمدند در مقابل امام رژه رفتند و امام با همان ایمان و باوری که همیشه از اول شروع نهضت به مسئولیت خود و به نقش خود در اداره این انقلاب و این ملت داشتند، از اینها رژه گرفتند؛ آنها را نصیحت کردند، به آنها دل دادند، به آنها شجاعت دادند، پرچم آنها را امضا کردند؛ طوماری نوشته بودند، آن را تحویل گرفتند و برای آنها دعا کردند و آنها رفتند و این کمر دستگاه را شکست؛ دستگاه احساس کرد بیپشت و پناه شده. تنها امید آن نظامی که جز با سرنیزه و زور نمیتواند حکومت کند، چیست؟ جز نیروهای نظامی؟ به مردم که اتکائی نداشتند. اما نیروهای نظامی هم با این صراحت و با این قاطعیت در خدمت مردم قرار گرفتند و ما خدا را شکر میکنیم که نیروی هوائی و همه ارتش جمهوری اسلامی ایران امتحان خوبی به مردم دادند.»
بخشی از خطبههای نماز جمعه تهران به امامت حضرت آیت اللَّه خامنهای ۱۳۶۳/۱۱/۱۹
حمایت/ابراهیم حاتمیکیا: برای حفظ و نقد اصولی نظام باید خون داد
ابراهیم حاتمیکیا با هجدهمین اثرش، مهمترین فیلم جشنواره امسال را ساخته است، حتی میتوان گفت یکی از مهمترین فیلمهای دهه ۹۰ و حالا معتقد است در روزگار جدید، چارهای جز خوندادن نیست، «حاج حیدر»ها باید فدا شوند تا این نظام و راه نقد اصولیاش باقی بماند.
کارگردان «بادیگارد» در گفت و گو با تسنیم و در پاسخ به اولین پرسش درباره اینکه در اثر جدیدش با دوگانههای متعددی روبهرو هستیم که از در برابر هم قرار گرفتن اینها مفاهیم و موضوعاتی خلق میشود اظهارکرد: همیشه برایم سوالم بود که فرق محافظهای ما با محافظهای سایر کشورها چیست؟ این را از خود بچههای محافظ پرسیدم که فرق شما با بقیه محافظها در چیست ؟ گفتند که آنها بادیگارد حرفهای هستند و انتخاب میشوند و اصطلاحاً لژیونری بودند برای خودشان و تمام تلاششان را هم میکردند از آن چیزی که وظیفه دارند، پاسداری کنند. لزوماً هم اعتقادی به آن چیزی که از آن دفاع میکنند، ندارند. اما کاری که ما میکنیم این نیست و در واقع اعتقاد به دفاع و پاسداری است که از آن شخصیت دفاع میکنیم و بابت چیزی باید کشته بشویم که به آن اعتقاد داریم.
وی ادامه داد: از همین جا بود که حرف را گرفتم و گفتم پس شما بادیگارد نیستید؟ که آنها گفتند نه ما بادیگارد نیستیم، ما محافظیم! «بادیگارد» مصطلح است ولی «بادیگارد» نوع حرفهایاش -professional- است. لفظ دیگرش مزدور است. در حالیکه ما باید ایمان داشته باشیم و اگر این اعتقاد گرفتار و دچار شک شود، مساله پیدا میکنیم.
حاتمیکیا در پاسخ به پرسش دیگر مبنی بر برخوردها و حرفهای حاج حیدر و دوگانگی که وجود دارد هم بیان کرد: این همان بحث دوگانگی است که گفتم. دوگانه بودنها درباره مفهوم شخصیت. یکی شخصیت به مفهوم انسانی که شخصیت نظام است یا اینکه شخصیت به مفهوم فردیت. حاج حیدر به این میرسد که من دارم جسم نظام را مراقبت میکنم یا روحش را؟ همان دوگانه مصطلح حقیقی و حقوقی.
وی افزود: اصل برای من گرفتار شدن در چنبره شغل محافظ نبود. بلکه پی یک مفهوم جهان شمولتر و عامتر بودم. یعنی وقتی دفاع میکنیم، دفاع از آنکسی است که، شخصیت نظام را متجلی میکند. یا او صرفاً شخصیت نظامی است که در این نظام کار میکند.
مُصرم که «بادیگارد» نباید مصادره جناحی شود
وی دراین باره که نگاهی که حاج حیدر پشتش ایستاده است هم بین طرفدارهایش و هم بین مخالفانش هزینهدار است و اگر کسی بخواهد در این مسیر بیاید، نباید رنگ تعلقات بگیرد، هم اظهارکرد: اگر این فرض را بپذیریم که فیلمهایی که ساختم محاکات فردی من نسبت به زمان و آنچیزی که اتفاق میافتد است؛ اصرار دارم که این اتفاق بیافتد. مُصرم که هیچ جناح و جریان مشخصی آن را به نفع خودش مصادره نکند. این یک مفهوم کلی است و توجه به آن برای کل کشور و نظام ضروری است. این مفهوم اگر کلی باشد، ارزش است و این جناح و آن جناح نباید آن را مصادره کنند.
کارگردان اثرماندگار «آژانس شیشهای» در عکسالعمل به این صحبتها که گفته شده «بادیگارد» در مقابل مردم است، هم اظهارکرد: این فرافکنی دوستانی است که حالا، به مردم فکر میکنند. سر آژانس هم، این بحث را راه انداختند. اینها میگویند ایدئولوژیک فیلم نسازید یا میگویند آدم ایدئولوژیک فیلمساز فاسدی میشود و فیلمساز خوبی نیست. ولی تماما تفکر ایدئولوژیک در «قلم» دارند.وی ادامه داد: وقتی میخواهند یک فیلمی مثل آژانس شیشه ای را توصیف کنند میگویند این فیلم جلوی مردم ایستاده است. در حالیکه میگویم که شما حداقل اول این فیلم را به عنوان فیلم بودن تعریف کن و بگو این تخصصش است و این فیلم، ساختار درست سینمایی دارد، بعد به انتقاد بشین. بعد از اینکه گفتی فیلمی با این مختصات و ساختار قوی و تاثیرگذار است، بگو که این فیلم نگاهش نسبت به مردم نامهربان است. چرا این را اول میگویی که بقیهاش را اصلا نگویی. این بازی با کلمات است که در آن خلوص نیست و شیطنت دارد.
حاتمیکیا اضافه کرد: الان هم دوباره این حرفها را شروع کردند. اینهایی که این حرفها را میزنند اینقدر کورند که اصلا دوست ندارم، اسمشان را بگویم. اما مرد حسابی در بحثی که راجع به بادیگارد میکنی، اول بگو که سینماست. تو تا الان گیر سینما بودن داشتی، از بس که «آیت الله هیچکاک» را به سر این فیلمسازها کوبیدی. تویی که از سینما داد میزنی اول بگو این فیلم سینماست بعد نظرت را بگو. چرا این را نمیگویی؟
محافظ حقیقی نظام میتواند در موضع نقد اصولی به نظام باشد
وی درباره این موضوع که جمهوری اسلامی به آدمهای آرمانگرا مانند «حاج حیدر» بیشتر از هر چیز دیگری نیاز دارد، آدمی که میان دو انگاره اساسی تمایز قائل شود. اما چنین آدمهایی همیشه تنها هستند و قربانی میشوند، تصریح کرد: بابت این موضوع باید خون داد. برای چنین امری باید حاج حیدری فدا شود تا بگوید این راه باز است و این راه بسته نیست. همیشه باید باشد و اگر نباشد فساد میشود. این همان چیزی است که حیدر میگوید. او میگوید میترسم این کشتی سوراخ شود. ما باید وقع بگذاریم به آنهایی که محافظ و مدافع حقیقی نظام هستند و میتوانند در مقام نقد نسبت به نظام باشند. البته باید که اصولی را نگاه دارند که اگر این خط اصول را ندانند، نتیجه نقد آنان آنارشیسم محض است. این مرز خیلی باریک است.
سیاست روز/به بهانه حضور فيلم باديگارد در جشنواره فيلم فجر و براي مردي كه هنوز خيبري است
محافظ سينماي انقلاب اسلامي
شايد اگر از من بپرسند كه سختترين كارهاي دنيا چيست، يكي از گزينههايم اين باشد كه «جاي حاتميكيا بودن» يكي از دشوارترين كارها باشد.
ميپرسي چرا؟ فكرش را بكن كه توي جشنوارهاي كه خيليها برايش لحظهشماري ميكنند تا از راه بيايد، جايي كه برخيها لباسهاي پلوخوريشان را ميپوشند، بعضي ديگر هم از آخرين مد «ردكارپت»هاي آنطرف آبي، لباسي انتخاب ميكنند و البته با اصلاح آن و حفظ شئونات! به خياطباشي سفارش ميدهند، توي جشنوارهاي كه بوي عطر و ادكلن و سيگار، هيچگاه از شامهات خارج نميشود، جايي كه برخيها «گنده» شدن را در بلندتر فحش دادن ميبينند، كي پيدا بشود كه حضور در جشنواره و حتي جوايز و سيمرغهايش برايش چندان اهميت نداشته باشد. يكي كه وسط قهقهههاي آدمهاي شيكپوش، بغض ميكند و اشكش سرازير ميشود و حسرت اين را ميخورد كه چرا به جاي سوريه در «كاخ» جشنواره است.
كسي كه پايش را روي فرش قرمز«مِيد اين خارج!» نميگذارد و ميگويد حالش را ندارم. كسي چه ميداند، شايد رنگ اين فرشهاي به عرض يك متري كه از اين سر لابي تا جايگاه پهن ميكنند، چشم «ابراهيم» را اذيت ميكند. شايد قرمزي مايل به كبودي آن او را ياد خونهايي مياندازد كه اين روزها كف جبهه مقاومت را فرش ميكند.
توي اين دوره و زمانه، از اينجور آدمهايي كه جنسشان جور باشد و بدانند با خود و خدايشان چند - چند هستند كم پيدا ميشود. آدمهايي كه هنوز خيبري هستند و بر عهدي كه بستند استوارند.
كم نيستند آدمهايي كه مصداق وصيتنامه شهيد باكري شدند و عطر خاكريزهاي جبهه را از تنشان شستند، اما كم هستند آدمهايي كه در دوران صلح هم ميجنگند. حاتميكيا هم يكي از همين مردان جنگ است كه هنوز هم ميخواهد «محافظ» آرمانهايش باشد.
حاتميكيا اسم فيلمش را «باديگارد» گذاشته است، اما نه خودش و نه قهرمان قصهاش نميخواهند «باديگارد» باشند. آنها ميخواهند «محافظ» انقلاب و دستاوردها و ارزشهايش باشند، نه كساني كه بوي «سياسي» ميدهند.
«حاج حيدر» هم همان «حاج كاظم» آژانس است. مردي كه جملههاي كارگردان از دهان او خارج ميشود.
حاج حیدر فيلم «باديگارد»، قهرمان آرمانگرا و پايبند به انقلابش، كپي بدون سانسور از حال و روز اين سالهاي خود حاتمیکیاست.
يك خيبري تمام و كمال. درست مثل «حاجكاظم» آژانس كه معتقد بود «خيبري ساكته... دود نداره... سوز داره»
آنچه اين روزها بر لب حاتميكيا و حاج حيدر مينشيند هم از جنس سوز بچههايي است كه خودشان را توي ترازوي سياسيون وزن نميكنند و هيچ چيزي برايشان مهمتر از اصل انقلاب و آرمانهايش نيست.
توي باديگارد هم براي چندين و چندمين بار به همه اثبات ميشود كه حاتمی کیا خودش، حال و روزش و حرفهاي امروزش را روي برگه فيلمنامه نوشته تا در قامت قهرمان فیلمش به تصویر بکشد. این بار نیز این حاج حیدر است که نماينده فکر و ذهن کارگردان این فیلم است. او راوی همه تردیدها و ترددهای خالق خود، میان آرمان و واقعیت است. بادیگارد، شبيه مردی است در دوراهي میان عقل و عشق است.
خيليها معتقدند كه باديگارد حاتميكيا، شباهتهاي بسياري به آژانس شيشهاي دارد. شايد چون جنس ديالوگهاي بازيگران فيلم به شدت آرمانگرايانه است و به ظاهر در دسترس نخواهد بود. اما حاتميكيا در اين فيلمش باز هم بر اين نكته تاكيد ميكند كه از شعار دادن باكي ندارد. مهم اين است كه شعارهاي او از سر اعتقاد است و چه ايرادي دارد در روزگاري كه برخي لانتوريهاي به شدت عصباني به بهانه روايت قصههايشان شعارهاي گلدرشت مورد علاقه خارجنشينان را در فيلمشان ميچپانند، يكي از بچههاي انقلاب هم ميان آن هم تصوير و نور و صداي درجه يك، حرفهاي از سرِ سوزش را هم بزند.
حاتميكيا فيلمسازي را سنگر ميداند و خاكريز. براي همين هم از آن دفاع ميكند. از سينماي شريف متعهد كه اين روزها خيليها «قورت»ش دادهاند و يك «آب» هم رويش خوردهاند.
او حتي همين جشنواره را هم محلي براي بيان ايدئولوژي انقلابي خود ميداند. از روي فرش قرمز نرفتنش گرفته تا سخناني كه توي نشست خبري و بعد از آن در راهروهاي برج ميلاد به زبان ميآورد. او حتي جشنواره را هم كارگرداني ميكند و اين بار نيازي نيست حيدر، حاج كاظم يا راشد و بقيه حرف دل او را بزنند. اين بار خودش با لحن و تغيير ميميك چهره خودش به بقيه ميفهماند كه در دلش چه دارد.
او به خوبي ميداند كه جمهوری اسلامی به امثال حاج حیدر بیشتر از هر چیز دیگری نیاز دارد. كسي كه بتواند ميان دو انگاره دستگاه اجرایی یا دولت و انگاره حاکمیت و اصل و حقیقت نظام جمهوری اسلامی تميز قائل شود. كسي كه شك ميكند اما حاکمیت را نفی نمیکنند و البته قائل به نقد دولتها و دستگاههای اجرایی هستند. نقدي از سر دلسوزي و البته براساس ملاک و معیاری که همان گفتمان حاکمیت و حقیقت انقلاب به آنها ياد داده است او قحطالرجالي اين آدمها را خوب ميداند. براي همين معتقد است «بابت این موضوع باید خون داد.» او حاضر است حاج حيدرش را فدا كند تا بگوید این راه باز است و این راه بسته نیست. او ميگويد: «همیشه باید باشد و اگر نباشد فساد میشود. این همان چیزی است که حیدر میگوید. او میگوید میترسم این کشتی سوراخ شود. ما باید وقع بگذاریم به آنهایی که محافظ و مدافع حقیقی نظام هستند و میتوانند در مقام نقد نسبت به نظام باشند. البته باید که اصولی را نگاه دارند که اگر این خط اصول را ندانند، نتیجه نقد آنان آنارشیسم محض است. این مرز خیلی باریک است.»
حالا در چنين شرايطي بايد عدهاي محافظ اين محافظ انقلاب و سينماي در تراز جمهوري اسلامي باشند. كساني كه پشت سر ابراهيم بايستند و براي محافظت است نظام جمهوري اسلامي خون بدهند.
شرق/با حامد بهداد درباره جشنواره فجر و اوضاع کنونی جامعه و سینما
کاش سال 89 سیمرغ نمیگرفتم
عسل عباسیان
حامد بهداد، تعارف ندارد. صادقانه حرف میزند و رفتار میکند حتی اگر حرف و رفتارش به مذاق خیلیها خوش نیاید. او خودش است و از این خودبودن، حتی به قیمت تنهاماندن، ابایی ندارد. در چهلسالگی، به تألیف فکر میکند؛ به اینکه جهان پشت دوربین را تجربه کند. این گفتوگو به بهانه نمایش «نیمهشب اتفاق افتاد» تینا پاکروان، در حاشیه جشنواره فجر رقم خورد و بحث علاوه بر بازیگری و سینما، به سیاست و اوضاع کنونی جامعه نیز کشیده شد.
چه شد که در «نیمه شب اتفاق افتاد» نقشی را بازی کردید که با خودتان خیلی فاصله دارد؟ خودتان برونگرا هستید و نقشهایی که تاکنون بازی کردهاید نیز اغلب با کشمکشهای بیرونی همراه هستند. چه شد نقش یک عاشقی که از فرط خجالت موقع حرفزدن لکنتزبان میگیرد و نمیتواند عشقاش را به زبان بیاورد، بازی کردید؟
برایم فرصت تازهای بود. ما آرکیتایپهای مختلفی را زندگی میکنیم. گاهی هرمس یا گاهی زئوس، آفرودیت، هِرا، دیونیزوس و... . درواقع ما در جریان زندگی، نقاب و ماسکهای مختلفی را به صورت خودمان میزنیم. ذهن ما ایگو و سوپرایگوی ما، اشکال مختلفی به خودشان میگیرند. در بخش هشیار ذهنمان و همینطور در بخش ناهشیار وسیع ذهنمان تکانههایی را احساس میکنیم که گاهی اوقات تبدیل به خود همان تکانهها میشویم و در برابرشان واکنش نشان میدهیم. عشق، یا نیاز جنسی، یا احساسات خیلی غنیشده و لطیف و نحیف، یا سرخوردگی و افسردگی و... میتواند واکنشهای متفاوتی را در انسانهای مختلف رقم بزند. یک بازیگر اگر فهمی درست از اوضاع و موقعیتهای دراماتیک دارد، باید حتی در پروژه سینماییای که متفاوت از نقشهای همیشگیاش است شرکت کند تا کارنامهاش پر باشد از رنگآمیزیهای مختلف با نقشهای گوناگون. من هم با درنظرداشتن همه اینها، فکر کردم لازم است این نقش متفاوت را بازی کنم.
این تفاوت چشمگیر بین خودتان و کاراکتر حسین در این فیلم، کار را برایتان دشوار نکرد؟
موقعیت حسین در این فیلم، موقعیت قابل درکی است و راحت میتوان با آن برخورد کرد. شاید ناکامیهای همه ما در عشقهای گذشته یا احتمالا آینده، میتواند این نیاز را در ما ایجاد کند که ما این فیلم را بسازیم، بازی کنیم یا حتی بخواهیم چنین فیلمی را تماشا کنیم و این، کاری را سخت نمیکند، بلکه ساده هم میکند؛ چون بههرحال عشقورزیدن، دوستداشتن و انواع و اقسام سوءتفاهمهای در پیشان که بین این مفاهیم ممکن است شکل بگیرد، ما را بارها در زندگی عادی به چالش کشانده و چندان دور از ذهن نیست.
مدتهاست که اوضاع سینما بحرانزده توصیف میشود؛ بحرانهای مختلفی ازجمله قهر مخاطب، سیاستگذاریهای نامقبول، ورشکستگی اقتصاد سینما و... در این سالها تجربه شدهاند. شما اصلیترین بحران سینمای امروز را چه میدانید؟
شاید یک جور درهمریختگی و سوءمدیریت. بودجهای برای فیلمهای مستقل و جریانهای خصوصی سینما اختصاص داده نشده، ولی مسئولان هم، اغلب از افرادی تشکیل شدهاند که چیزی درباره هنر نمیدانند. آنها سیاست را بلدند و میشناسند، آنها سیاستمدار هستند، ولی هنرمند نیستند! کارشناسان و دولتمردانی که در وزارت ارشاد هستند، کمتر درباره هنر میدانند.
در کارنامهشان اندکی تئاتر، موسیقی یا یکی، دو تا فیلم بد وجود دارد، اما آنها واقعا هنرمند نیستند. آنها دقیق و عمیق هنر و هنرمندان سرزمین خودشان را نشناختهاند و بیجهت از سوی آنها دچار ترس هستند و سانسورشان میکنند. آنها کسانی هستند که ذهن خودشان درباره هنر محدود است و نمیتوانند با وسعت ذهن آرتیستهای دیگر روبهرو شوند و این وسعت را درک کنند و به همین دلیل چون با جهانی ناشناخته مواجه میشوند، دچار انقباض شده و با حس بیاعتمادی به هنرمند، دست به ممیزی او میزنند. سینمای عالیجناب عباس کیارستمی، به کجای این جامعه میتواند ضرر برساند؟ ولی مسئولان هیچ توجه کردهاند که سینمای او میتواند سود برساند؟! میدانند سینمای او و گفتوگو درباره آثارش میتواند سطح شعور را بالا ببرد. اما ببینید امروز آقای کیارستمی کجاست؟ کجا مسئولان به پیشواز چنین شاعر مهمی رفتهاند؟ آیا تاکنون بزرگداشتی درخور شأن کیارستمی برای او گرفتهاند؟ مسئولان محترم هیچ متوجه هستند که همعصر شما، در مملکتی که شما سیاستمدار فرهنگیاش هستید، چه کسی در این تاریخ دارد همزمان زندگی میکند و اتفاقا تاریخ به نام او ثبت خواهد شد و نه به نام خیلیها. چون از عباس کیارستمی فقط یکی هست، ولی پشت این میزها هزاران آدم میآیند، مدتی مینشینند و بعد هم میروند. هیچ به ذهن مسئولان خطور کرده که از عباس کیارستمی تجلیلی شایسته به عمل بیاورند؟ هیچ متوجه هستند که چه بر سر ناصر تقوایی آمده؟ رفتاری که با پیشکسوتان ما در این سالها شده، به این معناست که انگار بستر جامعه دیگر ظرفیتی برای زایش چنین فرزندانی ندارد. حداقل با توجه به وضعیت کنونی چنین فرزندانی نمیآیند و چون جامعه چنین فرزندانی نمیزاید، فرزندان بعدی، مشابه با همین جامعه درهمریخته و منطبق با همین جامعه دنیا خواهند آمد و فکر میکنند که این محدودیت، همیشگی و همهجایی است؛ درصورتیکه اینطور نیست. جهان خیلی وسیعتر از این جغرافیاست و اندیشه خیلی وسیعتر از اوضاع امروز ماست. اوضاع سینمای امروز ضد جریان اجتماعی است.
به عقیده شما مشخصا کدام یک از مسئولان باید تغییر مشی دهند؟
وزیر ارشاد و نایب ایشان در سینما، باید جسورانه و با شجاعت بیشتر فضایی گسترده را برای رشد و بالندگی سینما تدارک ببینند و در کنار سینماگرانشان باشند. اما وضعيتِ سالهای گذشته کمتر باعث شده اهم فیالاهم در رأسِ توجه باشند.
علاوه بر انتقادی که شما به رفتار مسئولان رسمی دارید، عدهای هم به طور غیررسمی برای فرهنگ و هنر و بهویژه سینما خط و نشان میکشند. نمونه بارزش، اتفاقی است که برای خانم معتمدآریا در کاشان افتاد. با این عده چگونه باید حرف زد و چطور باید به آنها فهماند که این راه و رسم درست نیست؟
کاشان، یزد، اصفهان و دیگر شهرهای ما بههرحال پیشینه و دیرینه واضحی برای همه دارند. مردم با هر تفکری که باشند، مردماند. بیاحترامی پراکندن در فضا، مطلوب هیچکس نیست. تکتک مردم، حتی اقشار سنتی باوجود مخالفتهایی که با برخی و دیگر تفکرها دارند، احترام را جایگزین هر کار دیگری کردهاند. آنها مردم کاشان نبودهاند. همه ما رشد میکنیم و روزی راجع به گذشتهمان فکر خواهیم کرد. اما باز هم تأکید میکنم که این رفتار از «مردم» کاشان سر نزده. تنها میتوانم بگویم که هنرمندان مملکتشان را هنوز نمیشناسند، اما هنرمندان آنها را میشناسند. شناخت ما از هم دو طرفه نیست. به محض شناخت واقعی از هم، متوجه میشوند که ما برادران و خواهران هستیم. نه اینکه نتوانند، میتوانند هتک حرمت کنند، یعنی توانش هست! اما نباید این کار را بکنند. اجازه ندارند فحاشی کنند. آنها میتوانند و این قدرت را هم دارند، ولی اجازهاش در طبیعت موجود نیست. نمیتوانند؛ چه به لحاظ قانون الهی و چه از نظر قانون مدنی. امروزه روز شاهد اوضاع بهتری در ایران هستیم و باید قانونمندتر باشیم. ورود آقای روحانی در عرصه سیاسی یعنی ورود منطق به عرصه سیاست. باید احترام به منطق و قانون در رفتار و وجود ما، نهادینه شود. متأسفم به هنرمندی که هیچ صیانتی از او نمیشود، انبوهی از اضطراب و حقارت تحمیل شده و روحش آسیب دیده و متأسفم برای کسانی که هیچ خاطرهای از خودشان، به جا نمیگذارند جز ترس و ناامنی.
امسال هم مثل دو سال گذشته، فیلم آقای امیریوسفی حتی از سوی هیأت انتخاب دیده نمیشود و ندیدهشده رد میشود؛ درحالیکه تنها خواست عوامل فیلم این بود که فیلمشان فقط از سوی هیأت انتخاب دیده شود، نه اینکه پذیرفته شود. اتفاقی که باعث شد شهاب حسینی از مشاوری جشنواره انصراف دهد. لفظی که دبیر جشنواره راجع به فیلم «آشغالهای دوستداشتنی» به کار برد و آن را معضل توصیف کرد، مسبب این انصراف بود. نظر شما راجع به همه این اتفاقات چیست؟ جشنواره نباید برای ما تبدیل به یک فرش قرمزی شود که فقط هنرمندان از روی آن عبور میکنند و جایزه گرفتنش خیلی لذتبخش است. به نظرم باید یک دستاورد داشته باشد همانطور که شما راجع به نقشی که بازی کردید در نشست خبری گفتید فکر میکنم این نقش میتواند به معدل عشق در این جهان اضافه کند، به نظرم یک جشنوارهای با این وسعت میتواند دستاوردهای خیلی بزرگتر و فراتر از این زمان و این مکان داشته باشد. موافقید؟
به هر حال باید پاسخگو باشند. چه زمانی که هنوز در مصدر کار فرهنگی نشستهاند و هستند و چه در زمانی که رفتهاند؛ چون بعدها از این اتفاقات به عنوان یک نقطه ضعف یاد میشود و منتقدان در برابرشان پر از سؤال خواهند نشست. برای مثال «عصبانی نیستم» یا عدم صدور پروانه نمایش برای «خانه دختر»... . مجوز ساخت را خودشان صادر میکنند و خودشان پروانه نمایش به آن نمیدهند! یا سرنوشت بلاتکلیف فیلم آقای عیاری همینطور. بههرحال فجر، یک جشنواره دولتی است. باید با نظرهای دولت، همسو باشد، اما همین دولت پروانه ساخت را منطبق با نظرهای خودش صادر میکند و پای امضای خودش نمیایستد. باید با شهامت و جسارت هرچه تمامتر از هنرمند دفاع شود. مگر نه اینکه ما زیر پوشش نمایندگان جشنواره هستیم؟ مگر نه اینکه ما تحت حمایت وزیر ارشاد و نماینده سازمان سینماییاش هستیم؟ چه کسی از حقوق ما صیانت و حمایت میکند؟ محافظت از حقوق ما و منافع فرهنگی ما و اقتصادی ما برعهده دبیر جشنواره، رئیس سازمان سینمایی و وزیر فرهنگ و هنر و امثالهم است و نه کسی دیگر. در غیر اینصورت چرا محملی فراهم نمیشود تا خودِ ما مستقیم با نمایندگان مجلسمان به گفتوگو بنشینیم و خودمان را به آنها توضیح دهیم؟ شما واسطه بین ما و آنها هستید تا اعتماد دو طرف را جلب کنید. شما که وزیر معادن و نفت نیستید! ما که ثروتی در این میان جز این نداریم. شما باید به خاطر منافع فرهنگی و اندیشه ما بجنگید. پول ما از اندیشه و از زیباییشناسی و هنر فراهم میشود. مسلما همه موضوع و داستانی قابل دفاع است آنهم در وضعیتی که کاملا اوضاع امن و متعادل توصیف میشود. اقشار مختلف جامعه، سالهای سال است که به گفتوگو مینشینند و رسم گفتوگو را یادگرفتهاند. چطور در چنین وضعیتی، اینقدر ساده هنرمندی مثل محسن امیریوسفی نادیده گرفته میشود؟
بخشی از مسائلي که در یکی، دو سال اخیر شاهدش بودیم و واقعا در جاهایی به طور جدی دست و پای فرهنگ را بسته، برخي از نمايندگاني هستند که به قول آقای جنتی در مسائل فرهنگی دولت سنگاندازی میکند. با توجه به اینکه کمتر از یک ماه دیگر انتخابات مجلس است، شما به عنوان یک بازیگر که تأثیر اجتماعی هم دارید، چقدر توجه مردم به شرکت آگاهانه در انتخابات مجلس را ضروری میدانید تا لااقل در عرصه فرهنگ کمتر با مشکلات این سالها مواجه شویم؟
آنها هیچ شناختی درباره هنرمند ندارند. آنها فقط میتوانند ما را محدود و محروم کنند. هیچوقت مستقیما پای حرفهای ما ننشستند. هیچوقت فضای دوستانه خصوصی برای ما تدارک ندیدند. هیچوقت نخواستند با چهره واقعی ما روبهرو شوند، چون از نرمشدن و منعطفشدن میپرهیزند و هنر و هنرمند آدمها را منعطف میکند. اینها همیشه به هنرمندان مشکوکاند و نمیدانند ما اصلا داریم درباره یک چیز حرف میزنیم. فکر میکنند هنرمندان شرورند و در پی اختلال و براندازیاند، اما نمیدانند ما داریم درباره همین جامعه و درباره لابیرنتها و دالانهای یک خانه و یک واحد مسکونی حرف میزنیم.
و بعد میبینیم که هنرمندی مثل بهرام بیضایی به خاطر همین نوع نگاه از ایران میرود.
چه پاسخی در آینده درباره بهرام بیضایی خواهند داد؟ مهاجرت او و محرومیت نسل جوان از حضور و وجود استادی مانند ایشان، به گردن تکتک ما است. پیام من به آقای جنتی این است که با قدرت و یاری بیشتر میتوانید درباره ما و با خودمان به گفتوگو بنشینید! با شهامت هرچه بیشتر باید درباره وضعیت فرهنگ و هنر مملکت حرف زده شود. شما باید برای گفتوگو، دیالکتیکی اتخاذ کنید که کارآمد باشد. شما الان حرف نمیزنید! شما بهشدت با نسل جوان و تاره نیرو و نفس ناآشنا هستید. شما باید بروید و به نمایندگان درباره هنر و هنرمند توضیح دهید و اعتماد آنها را بیشتر از پیش جلب کنید. درباره انتخابات هم که پرسیدید مسلما مردم باید در آن شرکت کنند، چون بالاخره افرادی که به پارلمان میروند، نمایندگان ما در همین کشور هستند. ما به هر روی باید رأی دهیم. باید همه با هم یکی شویم و حذفکردن خودمان از این انتخابات، کار غلطی است. ما نباید حضور فیزیکیمان را حذف کنیم، ما باید باشیم. همه ما قدِ یک رأی باید حضور داشته باشیم.
خودتان تصمیم گرفتهاید که به چه کسی رأی خواهید داد؟
به علی مطهری حتما رأی میدهم؛ چون او به نظرم مرد آرمانگرایی است و ردصلاحیتش باعث دلخوری جامعه فرهنگی شد. ایشان پای آرمانش ایستاده. دلم میخواهد ایشان به عنوان نماینده مردم، یکبار دیگر وارد صحن مجلس شوند. فکر میکنم نمایندگان دیگرمان هم همینقدر باید آرمانگرا باشند و باید پای عقایدشان بایستند و باید به خاطر مردم و آینده این سرزمین تلاش كنند. باید تصویر بهتری از ایران در ذهن داشته باشند و بهخاطر آن تصویر بهتر، بهخاطر مردم و ملتشان فعاليت کنند و سطح نشاط، شادی و زندگی بشری را در این کشور بالا ببرند.
برگردیم به خودِ شما؛ شما بعد از این همه سال، حضور در تئاتر و سینما و درخشش در جشنوارههای مختلف، آیا هنوز چیزی مانده که حسرت یا آرزویش در دلتان مانده باشد و بخواهید که آن را تجربه کنید و هنوز فرصت آن دست نداده باشد، مثل کارکردن با یک کارگردان خاص؟
بله، هست. هنوز میخواهم نقشهای بهتری را کار کنم و در جریانهای بهتر اندیشه و هنر قرار بگیرم.
چقدر از خودتان راضی هستید؟
دنبال یک انگیزه و بهانه جدیدی میگردم که نمیدانم باید از کجا پیدایش کنم و اگر پیدایش نکردم چطور در خودم ایجادش کنم.
از حسرتهایتان بگویید... .
بههرحال دلم میخواهد که جهانم وسعت بیشتری داشته باشد و در سینما بیشتر فعالیت کنم و به شهرت جدیتر و بیشتری دست پیدا کنم. این شهرت نباید صرفا فقط از یک توفیق اقتصادی یا از صرفا بازیگربودن به دست بیاید. این باید از اندیشه به دست آید. این باید از طرز تفکر و مطالعه و سواد بیشتر سر بزند.
فکر میکنید بهزودی فیلمسازی را تجربه میکنید؟
بله، اگر این مصاحبه باعث دلخوری نشود و به ما پروانه ساخت بدهند. (با خنده) اینکه شوخی است. اگر واقعا همت بیشتری شامل حالم شود، حتما فیلم میسازم.
امسال سیمرغ میگیرید؟
فکر نمیکنم.
شما که کارتان را لااقل در فیلم خانم پاکروان تمام و کمال انجام دادهاید، چه چیز مرددتان میکند؟!
سیمرغگرفتن اصولا ربطی به بازی خوب یا بد بازیگر ندارد. این بازی بد نیست که باعث میشود تو سیمرغ نگیری و این بازی خوب نیست که باعث میشود تو سیمرغ بگیری. من در 16سالی که کار کردم شاهد ناداوریهای بسیاری بودهام که خب چیزی حداقل برای من همراه نداشته جز کشتهشدن ذوق و زحمتم در زمینه بازیگری، ولی گریزی هم نیست. بهتر است که جشنواره برگزار شود. بهتر میدانم که این جشنواره هر سال بهتر و بهتر برگزار شود. من باوجود انتقادهایی که از کمیسیون فرهنگی مجلس دارم، باوجود انتقادی که از وزیر یا آقای ایوبی یا دبیر جشنواره، دارم باید این را هم اضافه کنم؛ که ما به هر حال متشکریم بابت اینکه این جشنواره سرپاست. بیایید فکر کنیم این جشنواره سینمایی و فرهنگی در کشور ما نبود! بیایید فرض کنیم این 10 روز جشنواره تئاتر، این 10 روز جشنواره موسیقی و این 10 روز جشنواره فیلم نبود. مملکت ما چه اتفاق بزرگی را از دست میداد؟ بههرحال ممنوندار هستیم که این بستر فرهنگی مهیاست.
خودتان منتظر سیمرغ هستید؟ هنوز جایزه برایتان مهم است بعد از 16 سال کار و همه موفقیتهایی که تجربه کردهاید؟
نه.
برایتان مهم نیست و منتظرش هم نیستید؟!
واقعا منتظرش نیستم. بعد از این مصاحبه که دیگر اصلا!
چرا؟
کلا قلبم برایش نمیتپد.
این حسی است که از قدیم داشتید یا تازه در شما به وجود آمده؟
این حسی است که باید از قدیم میداشتم، اما نداشتم. من بابت جایزهای هم که سر فیلم «جرم» گرفتم، بهشدت متأسفم و فکر میکنم بیخود هیجان زده شدم و ای کاش آن یک سیمرغ را نمیداشتم.
چرا؟
دلم نمیخواست سال 89 جایزه بگیرم.
یعنی قانعید؟
خیر.
پس چه دلتان میخواهد؟
هیچی، فقط دلم میخواهد که هنرمند بزرگی باشم. دلم همیشه میخواسته بازیگر بزرگی باشم. دلم میخواسته تأثیری را که یک بازیگر بزرگ بر جهان میگذارد من هم بگذارم.
خب مگر تا الان با نقشهایی که ایفا کردهاید، نگذاشتهاید؟
فکر میکنم خیر.
چه باعث میشود اینطور فکر کنید در شرایطی که محبوبید؟
محبوب، امام رضاست. همانطور که بارها گفتهام هرکسی میتواند توفیق خودش را ماحصل تلاش، کسب دانش، کسب عقل و سواد بداند. من توفیقم را از مسائل دلیام در رابطه با ایشان دارم و این توفیق و محبوبیت به مراتب اولا به ایشان برمیگردد و من هیچچیزی را به پای خودم نمینویسم. من بیشتر دلم میخواست هنرمند بزرگی باشم. من فقط دلم میخواهد خوب کتاب بخوانم، خوب فیلم بسازم و بازیگر خوبی باشم. دلم میخواهد توفیق بیشتری نصیبم شود، دلم میخواهد بیشتر رشد کنم و بیشتر وسعت پیدا کنم.
میگویید دلتان نمیخواسته آن سال برای «جرم» جایزه بگیرید. پس برای کدام فیلم دلتان سیمرغ خواسته؟
هیچکدام.
و الان هم منتظر هیچ جایزهای نیستید؟
اصلا، اصلا.
منظورم در این مقطع است؟
دیگر هیچوقت منتظر هیچچیز نیستم. فقط دلم میخواهد تلاش کنم هنرمند و بازیگر بهتری شوم.
پس تنها سودایتان این است که هنرمند بهتری باشید!
به نظر شما این زیاد نیست؟ این عالی نیست؟ این سودای خالصی نیست؟ این دیگر اصلا سودا نیست. این یک خواهش غنیشده است. من دلم میخواست مثل داریوش مهرجویی، عباس کیارستمی و ناصر تقوایی بودم. دلم میخواست مثل یکی از این بزرگان بودم. دلم میخواست مثل خسرو شکیبایی بودم. یا مثل بازیگران بزرگ جهان؛ مثلا آلپاچینو بودم. دلم میخواست خیلی شکسپیر و ادبیات را میشناختم. دلم میخواست بر جهان بازیگری و بر زیباییشناسی عالم تأثیر زیادی میگذاشتم. دلم میخواست بهجای کوروساوا، من کارگردان فیلم «آشوب» بودم. یا «هفت سامورایی» را من میساختم. دلم میخواست مثل چارلی چاپلین بودم، ولی گویی شهامت رنجی را که آنها بردهاند نداشتهام و خب قاعدتا گنجی را که آنها بردند، هم من نمیبرم. به همان میزان گنج به نصیب میبری که شهامت رنجبردن داری. به همان میزان توفیق نصیبت میشود که خطر کنی و در دلش بروی. چون تمام توفیقها در پسِ ترس و آن سوی ترس است.
و خودِ شما در بازیگری ریسک نکردید؟
چرا ولی تعابیر غلطی از آن شد. از سوی کسانی که هیچ دانش و سوادی درباره بازیگری نداشتند و برخی از منتقدهای دروغین نشستند و بدگویی کردند. خودم اما میدانم چه کردهام.
ولی به آینده عمر هنری خودتان امیدوارید؟
راستش را بخواهید دیگر به این شک دارم!
پس درحالحاضر به چی اطمینان دارید؟
به خداوند متعال، به زندگی. به محبت، به امام رضا (ع)، به مادرم، به روح پدرم، به عشق اعتماد دارم. به درختانی که هنوز قطع نشدهاند و ممکن است قطع شوند، اعتماد دارم. به دو، سه پرنده باقیمانده در این شهر کثیف که دارند دود گازوئیل و بنزین میخورند- و هنوز زندهاند- ایمان دارم. به عشق ایمان دارم. به مهربانی ایمان دارم. به اشعار حافظ ایمان دارم و به اشعار مولانا... به دستهای زحمتکشیده یک کارگر حلالخور باشرف اعتماد و اطمینان دارم.
شرق/یادداشتهای روزانه تماشاگر ردیف وسط
کسی نپرسید نتیجه ریلگذاری سینما چه شد
مهرداد حجتی: دیروز بحث نهتنها بین دو دوست ردیف راست و چپ در بیرون تالار کاخ ادامه داشت بلکه بین موافقان و مخالفان مناظره هم بحث درگرفت و در زمان صرف چای داغتر هم شد. این از محسنات چنین گردهماییهای فرهنگیای است که در چندروز گروهها و افراد مختلف، با افکار متفاوت یکجا زیر یک سقف گرد میآیند تا یک رویداد فرهنگی را شکل دهند. در این رویداد طبیعی است که گفتوگو هم شکل میگیرد و میتوان راجع به یک موضوع واحد نظرهای متفاوت شنید؛ نظراتی که گاه 180 درجه با هم متفاوتند. یکی از موضوعاتی که پیرامونش بحث درگرفت، سینمای دوران محمود احمدینژاد بود. امروز وقتی رسیدم، بحث بین دو دوست ردیف چپ و راست درگرفته بود. تماشاگر ردیف چپ داشت میگفت: «در زمان احمدینژاد قرار شد سینما را «ریلگذاری کنند» تا آن را به مسیر انقلاب و آرمانهایش بازگردانند. در آن سالها جواد شمقدری و علیرضا سجادپور همهکاره بودند. هرکاری که اراده میکردند انجام میدادند. در خود نیازی به رجوع به آرای نخبگان سینما نمیدیدند. بههمینخاطر «خانه سینما» را هم پلمب کردند تا رسما اعلام کرده باشند دولت نیازی به شما ندارند. بلکه این شمایید که به دولت نیازمندید. قصدشان مطیعکردن سینماگران بود. در آن سالها سینما را دوپاره کرده بودند. یکپاره را بهدلیل وابستگی به رانت هوادار خود کرده بودند. پاره دیگر را منتقد و مخالف خود کرده بودند. طبیعی بود نخبگان که در میانشان همه چهرههای سرشناس قرار داشتند در برابر او صفآرایی کنند. اما جواد شمقدری در برابر آن گروه کثیر مخالف دست به اقدامهای تلافیجویانه زد. از هیچیک از پروژههای آنها حمایت نکرد. بلکه برعکس همه را تحتفشار گذاشت تا جایی که پروژهای جز پروژههای مدنظر خودش شکل نگیرد. نمونههایش هم بسیارند». تماشاگر ردیف راست که انصافا باید صبرش را ستود، در تمام طول حرفهای تماشاگر ردیف چپ ساکت ماند و صبورانه شنید تا نوبت به او برسد. شاید این هم از مزایای «گفتوگو و مدارا» است. گفتوگو آدابی دارد و یکی از آنها همین صبوری در شنیدن سخنان «مخالف» است. تماشاگر ردیف راست در پاسخ گفت: «من بنا نیست بهعنوان مدافع شمقدری و تیمش حرف بزنم. من از شخص دفاع نمیکنم. از برنامه دفاع میکنم؛ برنامهای که «آرمان» داشت. «ریلگذاری» لازم بود. سینما زیرمجموعه «فرهنگ» است. در زمان دولت اصلاحات اساسا فرهنگ به بیراهه رفت، تا آنجا که صدای بچههای «حزباللهی» درآمد. آنهمه روزنامه، آنهمه کتاب و آنهمه فیلم بهیکباره روانه عرصه عمومی شدند. طبیعی است که با واکنش روبهرو شود. ما نمیتوانستیم ساکت بمانیم. حتما یادتان هست که آقای «مجید مجیدی» در جشن صدمین سالگرد سینما با صدای بلند از «شنیدهشدن صدای پای ابتذال در سینمای ایران» سخن گفت؟ سینما از ریل انقلاب خارج شده بود. باید کاری میکردیم. نوبت دولت که به ما رسید این پروژه باید عملی میشد». تماشاگر ردیف چپ با متانت گفت: «نتیجه؟ نتیجهاش چه شد؟ سینما به مسیر انقلاب بازگشت؟ یا اینکه فرصتی برای گروهی سودجو فراهم شد تا آنها دور سفرهای تازه جمع شوند تا منفعت خود را ببرند. نامش را هم گذاشتند دفاع از آرمانها. همان همیشهدلواپسانی که هیچگاه نخواستهاند تن به قاعده بازی بدهند. همواره خود را تافتهای جدابافته فرض کردهاند و از رانت بهره بردهاند. آدمهایی که هیچگاه درصفماندن را تجربه نکردهاند. اجازه میدهید نمونههایش را با هم مرور کنیم؟» تماشاگر ردیف راست نگاهی به شاهدان مناظره میکند تا ببیند کسی در نگاهش با او همراه است یا نه؟ رو به تماشاگر ردیف چپ میگوید: «سفرهخواری و جیرهخواهی همیشه بوده است. مگر در زمان دولت شما نبود؟ آنموقع هم بود. همانموقع هم گروهی به هواداری از «اصلاحات» دور دولت جمع شدند تا «سهم» بگیرند. بعد همانها آمدند دور دولت احمدینژاد حلقه زدند و سهمخواهی کردند. اتفاقا همه ما آنها را میشناسیم. شما هم آنها را میشناسید بالاخره «آرمانخواهی» و «انقلابیگری» تاوانهایی دارد که باید پرداخت. حالا در آن میان یک عدهای هم سودجویی کنند. اشکالی ندارد. اصل «آرمان» است که نباید فراموش شود». تماشاگر ردیف چپ نگاهی به پرده میاندازد تا ببیند فیلم شروع شده است یا نه. بعد رو به تماشاگر ردیف راست میکند و میگوید: «دوست عزیز پاسخ من را ندادید. نتیجه آن «ریلگذاری» چه شد؟ آرمانهای شما محقق شد؟ سینما به مسیر اصلیاش برگشت؟ محصولات برجسته آن دوران کدامها هستند؟ میشود برای ما بشمارید؟ اینها که همهاش شعار است. آنهم شعارهایی که نشود با آنها مخالفت کرد. مخالفت با آنها تاوان دارد، ازهمینرو ما باید برویم سراغ کارنامه دولت مطلوب شما، کارنامهاش در حوزه سینما چه بود؟ آیا توانست به آن شعارهایی که میداد، عمل کند؟» تماشاگر ردیف راست با اشاره به پرده نقرهای گفت: «فیلم دارد شروع میشود. بگذاریم فردا» و رویش را به سمت پرده چرخاند. همه شاهدان هم به سمت پرده چرخیدند. بنا بود همه شاهد «وارونگی» باشیم. بالاخره کسی پیدا شده بود که «وارونگی» را نشانمان دهد.
شهروند/با مصطفی کیایی کارگردان فیلم «بارکد» سینما میتواند آینه دردهای جامعه باشد
آزاده صالحی | «بارکد» عنوان تازهترین فیلم مصطفی کیایی است که امسال در سیوچهارمین جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمده است. در این فیلم بازیگرانی چون بهرام رادان، رضا کیانیان، بهاره کیانافشار، پژمان بازغی، سحر دولتشاهی و... به ایفای نقش پرداختهاند. «بارکد» فیلمی اجتماعی تلقی میشود که تم آن به معضلاتی که در حال حاضر در جامعه با آن سروکار داریم اختصاص دارد. به بهانه اکران این فیلم با این کارگردان به گفتوگو نشستهایم:
سوالی که در درجه نخست درباره «بارکد» مطرح میشود ژانری است که شما برای ساخت این فیلم در نظر گرفتهاید. فیلم اگرچه سراسر با لحظات کمدی توأم است که مخاطب را میخنداند ولی در عمل به طنز تلخ پهلو میزند، درواقع ما در فیلم شما با یک جور ترفند برای بیان مسائل مبتلا به جامعه امروز مثل اختلاس، فساد سیاسی اداری، اعتیاد، خودفروشی و... مواجه هستیم. اگر ممکن است درباره این مسأله صحبت کنید؟
درست است؛ این فیلم همانطور که اشاره کردید فیلمی دو وجهی است که در عین خنداندن مخاطب او را به فکر نیز درباره مسائلی که مطرح میشود، وامی دارد. اصولا «بارکد» برای من بهعنوان یک فیلمساز، حکم فرار از فضایی بود که در آن قرار گرفته بودم. بعد از اینکه فیلمنامه «پارازیت» من رد شد، این فکر بیشتر در من قوت گرفت که فیلمی با فضای طنز تلخ بسازم؛ یعنی فیلمی که هم بتوانم در آن لحظات شادی را برای مخاطبی که به دیدن این فیلم میآید، رقم بزنم و در عین حال به مسائل روز جامعه هم نظر داشته باشم؛ در فیلم یکی از کاراکترها به این نکته اشاره میکند که فیلمهای هندی به دلیل اینکه منطقی در آنها وجود ندارد دلنشین هستند، من هم میخواستم به این فضا برسم؛ یعنی میخواستم فیلمی ارایه دهم که بر ساختار فانتزی و کاریکاتورگونه حرکت میکند و منطق خاصی در آن وجود ندارد. احساس کردم برای بیان آنچه در این فیلم مد نظرم بوده بهترین ژانری که میشد در نظر گرفت همین بوده است.
فکر میکنید مخاطب چقدر در مواجهه با چنین فیلمی که زیرساختهای رئال دارد ولی به قول شما بر ساختار فانتزی حرکت میکند، توانسته ارتباط برقرار کند؟
من بازخوردهای مخاطبان را در سالنهای مردمی نسبت به این فیلم سنجیدهام و تصور میکنم «بارکد» توانسته از منظر جلب مخاطب عملکرد موفقیتآمیز و مطلوبی داشته باشد. درواقع شیوهای که از منظر ساخت و روایت درباره این فیلم وجود دارد به خوبی توانسته با مخاطب ارتباط برقرار کند. البته زمانی که ایده ساخت چنین فیلمی در ذهنم شکل گرفت طبعا با سوالات زیادی در ذهنم کلنجار میرفتم؛ اینکه به هرحال هر اثر هنری که قرار است در معرض دید مخاطب قرار بگیرد با یک جور ریسک توأم است و تا نتیجه نهایی حاصل نشود، این سوالات همیشه وجود دارد. ولی خوشبختانه فیلم توانست از منظر مخاطب، برآیند رضایتبخشی داشته باشد. ازاین نظر خدا را شکر میکنم؛ زیرا هدف اصلی برای من توجه مخاطب بوده است.
به نظر شما شیوه روایتی که در فیلم وجود داشت، منظورم روایت بهرام رادان بهعنوان فردی که قرار است در شرکت بزرگی استخدام شود به رضا کیانیان، رئیس آن شرکت کمی اغراقآمیز نبود؟
به هیچوجه؛ چون همانطور که اشاره کردم قصه این فیلم در فضایی فانتزی میگذرد، همه اتفاقات فیلم و اصولا خط داستانی در چنین فضایی روایت میشود؛ یعنی اگر بخواهیم تمام اینها را کنار هم بگذاریم میبینیم هیچکدام به آن شکلی که باید از منطق داستانی برخوردار نیستند. در سوالات قبلی شما اشاره کردم فیلم «بارکد» ساختاری فانتزی و کاریکاتورگونه دارد؛ بنابراین نمیتوان گفت این شیوه روایت که در چنین فضایی شکل گرفته، اغراقآمیز بوده است. این شیوه روایت با دنیای فیلم و دیگر عناصری که در آن رعایت شده کاملا متناسب است.
شما در سالهای اخیر فیلم «ضدگلوله» که فیلمی دفاع مقدسی بود را ساختید، بعد از آن ساخت فیلم «عصر یخبندان» را در کارنامه خود ثبت کردید که تم اجتماعی داشت، حالا با «بارکد» بازهم به درونمایه اجتماعی روی آوردهاید، آیا ممکن است در آینده مسیر فیلمسازی را در وادی اجتماعی ادامه دهید یا شاهد تغییر مسیر از سوی شما در این عرصه خواهیم بود؟
ببینید سوژههایی که من برای فیلمهایم انتخاب میکنم، تماما سوژههایی اجتماعی و برآمده از دل جامعهای است که من و شما در آن زندگی میکنیم؛ یعنی مسائلی که در جامعه ما میگذرد همیشه به من فیلمساز خط میدهد تا از آنها برای ساخت یک اثر ایده و الهام بگیرم. منتهی درباره سوال شما باید بگویم الزاما به این شکل نیست که در آینده هم همین خط سیر اجتماعی را ادامه دهم؛ بلکه شاید فیلم بعدیام در ژانر وحشت باشد.
امروز برخی به این مسأله اشاره میکنند که بزرگترین مشکل جامعه ما، ازهمگسیختگی روابط است، خود شما چقدر سعی میکنید مسائلی ازاین دست را دستمایه کار خود قرار دهید؟
من هم معتقدم جامعه امروز از منظر روابط دستخوش مشکلات زیادی شده است. درواقع میبینیم آن انسجامی که در روابط وجود داشت، کمرنگ شده است؛ تعهدات از استحکام لازم برخودار نیستند و همانطور که اشاره کردید روابط انسانی دچار ازهم گسیختگی شده است. طبیعی است بهعنوان فیلمساز سعی میکنم از چنین مسائلی ایده بگیرم تا بتوانم فیلمی بسازم که مضمون آن به واسطه باورپذیری به دل مخاطب بنشیند. مخاطب به سینما میآید تا صرف نظر ازاین که از دیدن یک فیلم استاندارد و بازیهای خوب لذت ببرد، دردهای جامعه را هم بر پرده سینما ببیند تا لذت سینما به واسطه اینکه توانسته آینهای از مصائب جامعه باشد، برایش دوچندان شود.
شهروند/باز هم اصغر فرهادي...
شهروند| ششمين روز جشنواره دركاخ ميلاد همراه بود با نمايشهايي از مصطفی كيايي، كيومرث پوراحمد، بهنام بهزادي و... هرچند همچنان صفهاي پذيرايي براي شام 20دقيقهاي وقت ميگيرد و اگر بخواهيد ميان سانسها سراغ شام برويد، 10دقيقه اول فيلم بعدي را از دست خواهيد ديد اما دستكم شب ششم، ازدحام به سياق شبهاي گذشته نبود و جروبحث و زد و خوردي بين تماشاچيان پيش نيامد. چون نمايش فيلم «باديگارد» در شب پيش از آن با غلغله و همهمهاي درجريان بود كه در سالن يك مورد زد و خورد بين تماشاچيان بر سر جاگرفتن و صندليهاي خالي و نشستن روي زمين و از اين قبيل مسائل پيش آمد.
ديالوگي از فيلم اصغر فرهادي
فيلم «كفشهايم كو؟» درحالي در كاخ ميلاد به نمايش درآمد كه مراسم فرش قرمز آن به درخواست کیومرث پوراحمد و قائممقامی- تهیهکننده فیلم- برگزار نشد. آنچه در اين فيلم بيش از همه نظر مردم و برخي منتقدان را به خود جلب كرد، بازي رضا كيانيان در نقش پيرمردي دچار آلزايمر بود. همچنين در ابتداي فيلم در تيتراژ نوشته شده بود در جاهایی که دست رضا کیانیان لمس میشود، همسر این بازیگر به جای بازیگر فیلم حضور داشته است. يكي ديگر از حواشي نمايش اين فيلم تشويق مردم همزمان با ديالوگ يكي از كاراكترها بود؛ جايي كه دختري از خارج به ايران آمده، جملهاي با اين مضمون خطاب به مادرش گفت كه اگر فيلم «جدايي» را يادت باشد، در آنجا مرد به همسرش ميگويد: «اون نميدونه من پدرش هستم، من كه ميدونم اون پدرمه!» اين جمله تشويق تماشاچيان را به همراه داشت و مردم از اين طريق ارادت خود را به اصغر فرهادي و فيلمش نشان دادند.
انتقادها به كيفيت صدا همچنان ادامه دارد
شنبهشب همچنان كيفيت صدا بهویژه در صحنههاي درگيري در فيلمها آزارنده به نظر ميرسيد و انتقاد منتقدان و برخي فيلمسازان و صداگذاران فيلمها به اين مسأله همچنان ادامه دارد. مهرشاد ملكوتي، صداگذار فيلم سينمايي «ايستاده در غبار» به خبرنگار مهر گفت: «نسبت اندازه پرده نمایش مرکز همایشهای برج میلاد نسبت به اندازه سیستم صدای سالن بزرگ است. البته مشکلات صدا در برج میلاد در سالهای گذشته نیز وجود داشته است. به یاد دارم صدای فیلم «ناهید» نیز با کیفیت نامطلوب در سالن پخش شد.» محمود موسوینژاد صداگذار سینمای ایران که در این دوره از جشنواره ۴ فیلم «هفت ماهگی»، «کفشهایم کو؟»، «لاک قرمز» و «اینجا کسی نمیمیرد» را در بخشهای مختلف «سودای سیمرغ»، «هنر و تجربه» و «نگاه نو» صداگذاری کرده است، درباره مشکل صدای سالن نمایش آثار خود در برج میلاد گفت: «مرکز همایشهای برج میلاد برای نمایش فیلم طراحی نشده و به هیچ عنوان استاندارد نیست. یکی دیگر از نکات مهم که در صدای سالن همایشهای برج میلاد وجود دارد، این است که براساس مدیوم مشخصی تنظیم نمیشود و معمولا صداها سانس به سانس برای هر فیلم تنظیم میشود.»
نشست «باركد» به كارگرداني مصطفی كيايي
مصطفی کیایی کارگردان «بارکد» در نشست رسانهای فیلمش که صبح روز يكشنبه در برج میلاد با حضور بهرام رادان، پژمان بازغی، محسن کیایی بازیگران و مهدی جعفری فیلمبردار برگزار شد، گفت: «این فیلم برای من یک ریسک بوده است؛ چراکه ممکن است شوخیهایی که در «بارکد» نشان داده میشد، با سطح سلیقه مخاطب متفاوت باشد. درواقع فیلم «بارکد» برای من دیوانهبازی بود.» او با بیان این مطلب، سینمایی که او کار میکند، سینمای متعلق به جشنواره فیلم فجر نیست، توضیح داد: «جنس سینمایی که من کار میکنم و به آن علاقه دارم، به درد جشنواره فیلم فجر نمیخورد و تنها دلیل حضور من در این رویداد سینمایی این است که میتواند ویترینی برای اکران عمومی باشد و ترجیح میدهم اگر فیلمی میسازم در ارتباط با مخاطب باشد، اما متاسفانه در ایران اگر فیلمی درجشنواره فجر حضور نداشته باشد، در اکران با مشکل روبهرو خواهد شد.» همچنين بهرام رادان در پاسخ به این انتقادها مبني بر كميت كارهايش گفت: «ترجیح میدهم درباره کمیت کار صحبت نکنم و سراغ کیفیت بروم. زمانی که یک بازیگر میخواهد برای نخستینبار با یک کارگردان کار کند، لحظات سختی را سپری میکند تا به اشتراک با کارگردان برسد، اما اگر این تجربه برای دفعه دوم تکرار شود، بازیگر خیلی راحتتر با کارگردان تعامل برقرار میکند. من و مصطفی قرار بود سر «خط ویژه» با یکدیگر کار کنیم، اما بنا به دلایلی نشد. بعد از آن در فیلم «عصر یخبندان» با هم همکار بودیم. زمانی من وارد تولید پروژه «عصر یخبندان» شدم که فرصت کلنجاررفتن با مصطفی کیایی را به دلیل کمبود وقت نداشتم، به همین دلیل تصمیم گرفتم خودم را به کارگردان بسپارم و به او اعتماد کنم که خوشبختانه جواب اعتمادم را روی پرده دریافت کردم.» رادان با اشاره به بازی در فیلم «بارکد» اضافه کرد: «در فیلم «بارکد» خیلی راحتتر به نقطهنظر مشترک رسیدیم و اگر پیشنهادی میدادم، مصطفی گوش میداد.» هرچند برخي انتقادها از بازي بهرام رادان در اين فيلم نيز در يادداشتهاي اصحاب رسانه ديده ميشود.
فرهیختگان/رضا کیانیان در گفتوگو با فرهیختگان: از فیلمهای تلخ خوشم نمیآید
بزرگداشت رضا کیانیان درجشنواره فیلم فجر مصادف شده است با بازی او در دو فیلم «بارکد» به کارگردانی مصطفی کیایی و «کفشهایم کو» به کارگردانی کیومرث پوراحمدی. او در «بارکد» نقش کوتاه اما تاثیرگذاری دارد. اما بازیاش در فیلم
«کفشهایم کو» نقش اصلی است که واکنشهای متفاوتی را در پی داشته است. عدهای بهشدت بازی او را دوست داشته و منتقدان نیز معتقدند او نتواسته است از پس این نقش برآید. کیانیان درباره چگونگی رسیدن به این نقش به «فرهیختگان» میگوید: «من در مورد نقشهایم ما بهازایی پیدا نمیکنم.
من در زندگی از بس به همهچیز نگاه میکنم مثل سایت گوگل یک عالمه چیز دارم برای همه. به موقعش وقتی میگوییم آلزایمر مثل گوگل جستوجو میکنم. ناخودآگاه همه آن چیزهایی را که نگاه کردم، خودش میآید و از بین آنها در نظر میگیرم آلزایمر مردی به نام حبیب را که چطور باید باور کنم. جستوجویم نسبت به یافتهها و دریافتهایم بیشتر میشود و همینطور ماجرا ادامه پیدا میکند تا یک پکیج کامل دستم میآید و خود به خود اجرا میشود.»
کیانیان درباره آنچه خود مورد یک شخصیت آلزایمر گرفته، میگوید: «چون از فیلمهای تلخ خوشم نمیآید و این فیلم هم تلخ بود برای همین با هماهنگی کیومرث پوراحمد یک چاشنی مثبت به این نقش اضافه کردم که مخاطب گاهی اوقات با این ترفند لبخند میزند.» کیانیان که دیروز به کاخ جشنواره آمد تا در نشست نقد و بررسی فیلم «کفشهایم کو» به پرسش خبرنگاران پاسخ بدهد، جالب بودن نقش حبیب را دلیل عمدهاش برای بازی در این فیلم ذکر کرد و گفت: «مثل همیشه، لحظههای شیرینی را به نقش اضافه کردم تا تماشاگر را زیادی غرق در تلخی نکنم و لحظاتی هم فرصت خندیدن داشته باشد.» کیانیان در بخشی از نشست نقد و بررسی فیلم«کفشهایم کو» گفت که روز اول فیلمبرداری تمام فیلمهایی که بازی میکند، اضطراب شدیدی دارد و نوک دماغش جوش میزند که گریمورها باید آن را پنهان کنند.
او درباره اضطرابش برای بازی در فیلم پوراحمد گفت: «البته در این فیلم به دلیل متفاوت بودن کار، ماندگاری این جوش بیشتر از زمانهای دیگر بود و علت آن هم به اضطرابی برمیگردد که دچار آن میشوم، چون هر بار تلاش میکنم نقشهای جدیدی ایفا کنم که سختیهای خود را دارد که ممکن است کل آبرویم برود.»
قانون/انتقاد فرحبخش از فلسفی شدن سینما
نشست پرسش و پاسخ فیلم «آبنبات چوبی» با انتقاد از فلسفی شدن سینما، تقدیر ویژه از رضا عطاران به خاطر مراقبت از پدر بیمارش و گلایه از وضعیت نمایش فیلمها در برج میلاد همراه شد. در آغاز این نشست حسین فرحبخش ،کارگردان این فیلم مهمترین اصل سینما را سرگرمکننده بودن دانست و ابراز تاسف کرد: از سال 62 سینمای ایران دگرگون شد و به دانشگاه ، کرسی الهیات فلسفه و... تبدیل شد.فرح بخش که 18 بهمن ماه در برج میلاد سخن میگفت، یادآور شد: کسانی در آن دوره مسیر سینما را به انحراف کشاندند و فیلمهایی ساختند که همچنان در بنیاد فارابی خاک میخورد و حتی اینیشتن هم نمیتواند آنها را بفهمد و امروزه از این افراد به عنوان معمار بزرگ و کبیر سینما یاد میشود. این کارگردان سینما اضافه کرد: هیچ یک از مسئولان نتوانستند این ریلگذاری را عوض کنند به جز زنده یاد سیفا...داد که موفق شد این کار را انجام بدهد.
فرحبخش ادامه داد: سینماگر ممکن است در خلال فیلم سرگرم کننده خود حرفی هم برای گفتن داشته باشد که خیلی خوب است اما اگر حرفی هم نداشت، مهم نیست چون در کل سرگرمی امنیت جامعه را تامین میکند و باعث میشود جامعه به انحراف کشیده نشود.
وی با اشاره به اینکه در دورهای همزمان با نماز جمعه سینماها را تعطیل میکردند، یادآور شد: آمار وزارت اطلاعات در آن دوره نشان داد که تعطیلی سینماها باعث زیاد شدن دزدی، فسق و فجور شد که خوشبختانه امروزه شر این قضیه کم شده است و امیدوارم شر بعضی چیزهای دیگر هم کم شود که مثلا اگر هنرمندی به شهرستانی میرود عزای عمومی اعلام نکنند، چون عزای عمومی را مردم آن شهر باید برگزار کنند که چنین امام جمعهای دارند.
در بخش دیگری از این جلسه آریا عظیمی نژاد، آهنگساز این فیلم با ابراز خرسندی از همکاری با حسین فرحبخش گفت: شاید در آغاز همکاری با ایشان برایم آسان نبود اما ایشان و تهیه کنندهشان بسیار حرفهای هستند و همکاری با آنان لذتبخش است.
این آهنگساز در ادامه با ابراز تاسف از وضعیت نمایش فیلمها در برج میلاد اضافه کرد: اینجا کاخ جشنواره است اما همچنان دچار معضل صداست. به طوری که آدم از نمایش فیلمش در این سالن پشیمان میشود.
عظیمینژاد افزود:برج میلاد فقط بزرگ است اما کیفیت صدا و تصویر ندارد. متاسفانه سالن آن فقط به درد همایش میخورد. نه به درد کنسرت میخورد و نه نمایش فیلم.
بعد از این سخنان شاهین امین که مدیریت جلسه را برعهده داشت با تایید نظرات عظیمینژاد افزود: امیدوارم امسال آخرین باری باشد که برج میلاد کاخ مطبوعات است، چون اصلا مناسب نیست. هرچند مدیرانش همراهی میکنند اما شرایط اینجا نامناسب است.
او اضافه کرد: اگر میخواهیم کاخ جشنواره داشته باشیم باید از نو یک مکان را برای این منظور بسازیم ولی حالا که این شرایط را نداریم چه ایرادی دارد که دست کم اهالی مطبوعات یک سالن مخصوص خودشان داشته باشند.
وی با اشاره به اجرای بعضی برنامهها مانند حضور هنرمندان در فرش قرمز و ... یادآور شد: خوب است که شو اجرا کنیم اما اگر این شو بد اجرا شود تاثیر منفی خواهد داشت، امیدوارم برج میلاد دیگر کاخ مطبوعات نباشد چون ازدحام این مکان اصلا برای اهالی رسانه خوشایند نیست.
در ادامه جلسه فرحبخش با تاکید بر اینکه اقتصاد در خانوادهها نقش مهمی دارد، افزود: در وهله اول اقتصاد مهم است و بعد فرهنگ. ما میخواستیم در فیلم «آبنبات چوبی» معضلات اجتماعی را در قالبی سرگرم کننده بیان کنیم اما شاید بعضی جاها فیلم ما الکن باشد.
کاروکارگر/مدیر عامل موزه دفاع مقدس در جمع رایزن های فرهنگی: رویکرد موزه دفاع مقدس بیان جنبه های اخلاقی رزمندگان است
جنبه های اخلاقی و حماسه ای دفاع مقدس بسیار ارزنده است و کارکرد موزه دفاع مقدس با بیش از 3500 داده اطلاعاتی ارائه همین رویکرد اخلاقی است.
به گزارش کاروکارگر،سردار جواد خضرایی مشاور شهردار تهران و مدیر عامل موزه دفاع مقدس در جلسه ای که با حضور دکتر خامه یار معاون بین الملل سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و جمعی از رایزن های فرهنگی صبح امروز در باغ موزه دفاع مقدس برگزار شد با بیان مطلب فوق افزود: ما در موزه دفاع مقدس تنها به بیان بخش تاکتیکی و تاریخی آنچه که بر ملت ما در طول 8 سال جنگ تحمیلی گذشت اکتفا نمی کنیم و بیان و ارائه جنبه های حماسی و اخلاقی دفاع مقدس را هدف اصلی خود می دانیم .مشاور شهردار تهران خاطرنشان کرد: موزه دفاع مقدس علیرغم فعالیت 4 ساله توانسته است مجموعه ای خوب از اطلاعات دفاع مقدس را گردآوری کند که از آن جمله می توان به کتابخانه تخصصی شهید سوداگر به عنوان جامع ترین کتابخانه دفاع مقدس و ایجاد بزرگترین بانک اطلاعاتی دفاع مقدس اعم از فیلم ، صوت ، عکس و سند اشاره کرد.مدیر عامل موزه دفاع مقدس بیان داشت : تشکیل شورای ترویج فرهنگ ایثار و مقاومت با حضور شخصیت های فرهنگی و نظامی در باغ موزه دفاع مقدس با هدف ارائه رفتار و برنامه های اخلاقی و ترویجی دفاع مقدس بین مردم از دیگر فعالیت های موزه دفاع مقدس در زمینه ترویج اخلاق و الهامات دفاع مقدس است .وی با اشاره به فعالیت های شورای ترویج فرهنگ ایثار و مقاومت گفت: در طی دو سال و نیم گذشته این شورا توانسته است با حضور اساتید دانشگاه و فعالان دفاع مقدس 61 عنوان پیشنهاد کارفرما تهیه و برای آنها طرح تحقیقاتی تنظیم کند تا ان شاءالله در سال آینده کار تحقیقاتی آنها آغاز شده و بتوانیم به نظام نامه و شیوه نامه ای برای ترویج فرهنگ ایثار و مقاومت در سطح جامعه برسیم . گفتنی است: در ادامه ، رایزن های فرهنگی از تالار های موزه دفاع مقدس بازدید کردند.
مردم
سالاری/ انتقاد سينماگران از کيفيت پايين صداي پخش فيلم در کاخ جشنواره:
فيلمها به بدترين شکل ممکن روي پرده سينما رفته
است
کيفيت پايين صداي سالن پخش فيلم در کاخ جشنواره از جمله مسائلي است که باعث گلهمندي سينماگران، به خصوص صدابرداران و صداگذاران شده است.
نمايش آثار سي و چهارمين جشنواره فيلم فجر در حالي به هفتمين روز از برگزاري اين رويداد سينمايي رسيده که برخي از کارگردانها، صدابرداران و صداگذاراني که تاکنون آثارشان در کاخ جشنواره فيلم فجر نمايش داده شده، نسبت به کيفيت صداي سالن برج ميلاد معترض هستند و معتقدند که فيلمها به لحاظ کيفيت پخش صدا و تا اندازهاي تصوير به بدترين شکل ممکن روي پرده رفتهاند.
به گزارش مهر، مهرشاد ملکوتي صداگذار فيلمسينمايي «ايستاده در غبار» معتقد است نسبت اندازه پرده نمايش مرکز همايشهاي برج ميلاد به سيستم صداي سالن بزرگتر است. البته مشکلات صدا در برج ميلاد در سالهاي گذشته نيز وجود داشت.
محمود موسوينژاد صداگذار سينماي ايران که در اين دوره از جشنواره 4 فيلم «هفت ماهگي»، «کفشهايم کو؟»، «لاک قرمز» و «اينجا کسي نميميرد» را در بخشهاي مختلف «سوداي سيمرغ»، «هنر و تجربه» و «نگاه نو» صداگذاري کرده است، درباره مشکل صداي سالن نمايش آثار خود در برج ميلاد گفت: مرکز همايشهاي برج ميلاد براي نمايش فيلم طراحي نشده است و به هيچ عنوان استاندارد نيست. يکي ديگر از نکات مهم که در صداي سالن همايشهاي برج ميلاد وجود دارد اين است که بر اساس مديوم مشخصي تنظيم نمي شود و معمولا صداها سانس به سانس براي هر فيلم تنظيم مي شود.
صداگذار فيلم «هفت ماهگي» تاکيد کرد: اين فيلم سينمايي را در سالن «چارسو» هم ديدم که کيفيت صداي خوبي نداشت اما نسبت به سالن همايشهاي برج ميلاد از صداي خوبي برخوردار بود. ولي فکر مي کنم تنها پرديس سينمايي که هم تصوير و هم صداي استانداردي دارد پرديس سينما کوروش است که فيلم را بدون اشتباه اکران مي کند.
موسوي نژاد تصريح کرد: سال گذشته هم صداگذاري فيلم «ايران برگر» را به عهده داشتم که اتفاقا نامزد صداگذاري جشنواره سي و سوم فيلم فجر نيز شد اما همين فيلم نامزد شده در بخش صداگذاري با بدترين کيفيت ممکن در سالن برج ميلاد نمايش داده شد.
علاوه بر گلهمندي صدابرداران و صداگذاران، ديگر عوامل سينما نيز نسبت به کيفيت صدا و تصوير آثار حاضر در سي و چهارمين جشنواره فيلم فجر اعتراض داشتند.
افشين عزيزي آهنگساز که در اين دوره از جشنواره فيلم فجر ساخت موسيقي فيلم «هفت ماهگي» و مستند «روياهاي دم صبح » را به عهده داشته است، نيز نسبت به صداي فيلم معترض بود. اين آهنگساز درباره کيفيت پخش موسيقي در برج ميلاد گفت: موسيقي فيلم «هفت ماهگي» بر اساس يک اثر ارکسترال با سازبندي متنوع ساخته شده بود و بسياري از صداها را براي خوش ريتم بودن فيلم به موسيقي اضافه کردم و معتقدم موسيقي آماده و سرحال براي «هفت ماهگي» ساخته بودم.
وي ادامه داد: ولي زماني که در سالن همايشهاي برج ميلاد نمايش داده شد با بدترين کيفيت ممکن موسيقي فيلم را شنيدم و هيچ يک از ريزه کاريهاي موسيقي در اين فيلم شنيده نشد.
اين آهنگساز يادآور شد: برج ميلاد سالني متعلق به اهالي رسانه و منتقدان است و بر کسي پوشيده نيست که جزئيات و ريزه کاريهاي يک اثر سينمايي مورد ارزيابي و قضاوت قرار مي گيرد ولي متاسفانه به دليل مشکلات فني سالن ميلاد ريزه کاريهاي هيچ يک از آثار به خوبي ديده نمي شود.
پويان باقرزاده کارگردان فيلم «برداشت دوم از قضيه اول» که فيلماش در روز اول جشنواره فيلم فجر در برج ميلاد به نمايش درآمد و با مشکلات صدا نيز همراه بود، به خبرنگار مهر گفت: حامد جلالي براي صداگذاري اين فيلم خيلي زحمت کشيده بود ولي نمايش اين فيلم در برج ميلاد با بدترين کيفيت اتفاق افتاد و اصلا صداي واقعي فيلم ما شنيده نشد. شايد بهتر بود من اصلا اجازه نمايش فيلم را نميدادم تا مخاطبان ناگزير نميشدند چنان نسخه بي کيفيتي را تماشا کنند. وي با اشاره به اينکه در روز اول جشنواره فيلم فجر مسئول صداي سالن در دسترس نبود، بيان کرد: مشکل اين بود که صداي آمبيانس از مستر پخش ميشد و صداي مستر از آمبيانس، و همين امر باعث شده بود که جزئيات صدا شنيده نشود و يک ربع اول هم صداها سوخته بود. همچنين ديالوگها هم به درستي شنيده نميشد.
باقرزاده با اشاره به اينکه فيلم او اثري مبتني بر فرم بود، گفت: در فيلمي که ضد داستان است و فرم اهميت زيادي دارد، پيش آمدن مشکلات فني به کيفيت اثر بسيار ضربه ميزند. کارگردان «برداشت دوم از قضيه اول» اظهار کرد: گرچه کيفيت پخش تصوير هم در برج ميلاد، چندان قابل قبول نبود ولي آنقدر مشکلات صداي سالن زياد بود که مسأله تصوير به چشم نميآمد.
اين کارگردان جوان با تأکيد بر اينکه کاخ جشنواره که محل نمايش فيلم براي اهالي رسانه و منتقدان است بايد بهترين کيفيت پخش را داشته باشد، گفت: وقتي قرار است صاحبنظران سينما درباره يک اثر اظهار نظر کنند انتظار ميرود نسخه با کيفيتي از فيلمها به نمايش درآيد ولي آنچه در برج ميلاد اتفاق ميافتد اينگونه نيست و خستگي به تن عوامل فيلمها ميماند. گروه توليد فيلم «برداشت دوم از قضيه اول» افراد جواني هستند که آن روز پس از نمايش فيلمشان مانند افراد شکست خورده از سالن بيرون آمدند.
باقرزاده افزود: کساني که ميخواهند نتيجه کارشان را نزد منتقدان به نمايش دربياورند، نبايد در شرايطي آثارشان به نمايش درآيد که کيفيت لازم را ندارد زيرا اين نوعي ظلم محسوب ميشود. من وقتي فيلمهايي مثل «ابد و يک روز» با آن ديالوگهاي شلاقي يا «ايستاده در غبار» با آن درجه از اهميت صدا را در برج ميلاد ديدم، بسيار متأسف شدم زيرا کيفيت کار همکاران حرفهاي ما به درستي نمايش داده نشد.
وطن امروز/ابراهیم حاتمیکیا: فرهنگ در دولت یازدهم ذیل اقتصاد قرار گرفت
کارگردان «بادیگارد» از عملکرد دولت یازدهم در حوزههای فرهنگی و برگزار نشدن جلسه شورایعالی سینما با حضور رئیسجمهور انتقاد کرد. به گزارش مهر، ابراهیم حاتمیکیا با اشاره به فیلم «بادیگارد» گفت: مدتها بود درباره شغل محافظ بودن دغدغه داشتم و منتظر بودم روزی این فرصت را پیدا کنم که درباره این شغل سخت فیلمی کار کنم. اینکه برخیها هم دوست ندارند پیرامون چنین مشاغلی صحبت کنند بخشیاش به این ماجرا باز میگردد که اصلا دغدغهای پیرامون این موضوع ندارند، دوم اینکه برخی مواقع موانع بیرونی هم وجود دارد که ممکن است فیلمسازان را خیلی راحت به این ماجرا راه ندهند و برای آنها سختگیری کنند. وی درباره عملکرد دولت یازدهم گفت: من اعتقاد دارم که متاسفانه فرهنگ در دولت آقای روحانی در ذیل مسائل اقتصادی قرار گرفت که قرار نبود غلظت این موضوع تا این حد زیاد باشد. من میپذیرم به جهت شرایط برجام و مباحث پیرامون تحریمهای اقتصادی شرایط محدودی ایجاد شده و ما را سخت اذیت کرده اما با تمام این احوال حس میکنم انتظارم بیشتر از اینها بود و فرهنگ باید بیشتر از اینها در دولت یازدهم مطرح میشد. حاتمیکیا در پایان گفت: در دولت قبلی در کمترین شکل ممکن معاونت سینمایی تبدیل به سازمان سینمایی شد یعنی اینکه به سینما جدیتر از قبل نگاه شود، اما ما در همین دولت میبینیم که جلسه شورایعالی سینما یک بار هم با حضور آقای روحانی به عنوان رئیس شورایعالی سینما هنوز تشکیل نشده است. من اعتقاد دارم که اتفاقات مثبت کمتر رخ داده با اینکه بر این موضوع آگاهم سر آقای رئیسجمهور بشدت شلوغ است و من دارم از بیرون ماجرا را نگاه میکنم. ولی این دلیل نمیشود که نگویم در عین امیدواریهای موجود، سینما همچنان یک نوع بیپناهی دارد، ما همچنان این دلشوره را داریم که آیا مسؤولان فرهنگی مردانی هستند که پای اهالی سینما بایستند؟
وطن امروز/واکنش دهنمکی به برخی منتقدان
روسیاهی باز به زغال میماند!
اکران «رسوایی ۲» در نیمهشب و واکنشهای متفاوت از سوی منتقدان به آن همراه با یادداشتی از مسعود دهنمکی در وبلاگ شخصیاش بود. در متن این یادداشت آمده است: «از اینکه عصبانی هستید خوشحالم. و اگر عصبانی نمیشدید به خودم و کارم شک میکردم. از اینکه کنایههای فیلم ضمیر مخاطبش را به این زودی پیدا کرد خوشحالم و یقین کردم فیلم در بیان دیدگاهش لکنت ندارد. فیلم زلزله به جانشان انداخته و درست مثل زمان ساخت فقر و فحشا و رسوایی به خال زده است. سالنهای نمایشدهنده رسوایی در جشنواره مملو از جمعیت است حتی اگر آسمان به ریسمان ببافند برای پوشاندن این تحقیرشدنهای 10 سالهشان از اخراجیها تا رسوایی به دلیل ناکام ماندن پیشبینیهای کارشناسانه! و شرطبندیهای مزخرفشان برای شکست این فیلمها. تنها دلیلش هم این است که مردم را نشناختهاند. این مساله چپ و راست ندارد؛ چپ کینه قدیمی دارد و حق دارد منصف نباشد و مکر کند و راست مذهبی بلاهت و خودکمبینی دارد که میخواهد آن را پشت غریبهنوازی پنهان کند. اما خدا نه چپ است و نه راست. صبح اکران نزدیک است و روسیاهی باز به زغال میماند حتی اگر همه عالم نخواهند و تو تنها باشی». گفتنی است، مسعود دهنمکی در نشست خبری فیلم «رسوایی 2» هم حضور نیافت. نمایش این فیلم برخلاف سینماهای مردمی در کاخ جشنواره همراه با حاشیههایی بود که برخی از آنها با توجه به دیالوگی در فیلم «رسوایی ۲» شکل گرفت که در آن یکی از شخصیتهای منفی فیلم درباره خبرنگاران به کار برد.
وطن امروز/یادداشتهای روز ششم جشنواره سیوچهارم فیلم فجر
«بارکد» بیاخلاقی بر تن سیمرغ
مرتضی اسماعیلدوست: شنبه، روز بدی بود... روزی که بیمایهترین فیلمها به لحاظ تفکر و ساختار درونی فیلمسازان از فرش قرمز نگاه گذر کردند و در پرده تماشا، بیحوصلگی مفرط را رقم زدند. بویژه باید به فیلم «بارکد» اشاره کرد که جدا از ساختار سینمایی معیوب و حفرههای بسیار فیلمنامهای و با وجود همه ادعاهای معمول فیلمسازش مبنی بر آسیبشناسی! که واژه غریبی برای این دسته از سازندگان است، به شنیعترین حالت ممکن به انتقال مفاهیم بیاخلاقی از طریق ادبیات گفتاری سخیف و رفتارهای نامتعارف میان کاراکترها و نمایش نشانههایی غرضورزانه از اشاعه منکرات به دیده مخاطبان گسترده درآمد که متاسفانه به دلیل جاذبههای فریبنده اثر و نزول سلیقه مخاطب، همراه با تشویقها و ابراز احساسات بسیاری بود. این در حالی است که خطر ویروس بیاخلاقی راه یافته از آثار مصطفی کیایی به تماشاگر افزونتر از ساختههای دیگر است، چرا که به سراغ عناصری میرود که حبابهایی است با رنگهایی دلربا برای فریفتگی و با استفاده از رویه «همراه با مردم، همگام با مسؤولان» از تیغ ممیزی هم گذر میکند! درباره چگونگی برگزاری جشنواره سیوچهارم هم به نوبتهای بسیار نوشته شد و باید اذعان کرد که روز شنبه با اجرای برنامهای که خیلی راحت میتوانست زودتر از این صورت یابد، وضعیت شرمانگیز ورود به سالن تا حدی حل شد. بدین نحو که حدود 15 دقیقه پیش از شروع فیلمها، درهای سالن سینمای برج میلاد برای ورود تماشاگران به سالن باز شد تا از ازدحام جمعیت و ایجاد صفهایی چندلایه در بیرون جلوگیری شود. البته امید بر این است که تماشاگران نیز از رویه معمول رزرو صندلیها جلوگیری کنند تا شرایط مطلوبی برای تماشای همگان و افرادی که در نوبت ایستادهاند، فراهم شود.
«کفشهایم کو؟» به کارگردانی کیومرث پوراحمد
پور احمد در جدیدترین ساختهاش به دنبال رجعتی به اثر آشنای «شب یلدا» رفته اما چنان سطحی با مقوله گمگشتگی آدمی در جهانی فاصلهمند برخورد میکند که درامی غمگسارانه مبنی بر تنهاییهای پیرمردی که دچار آلزایمر شده را به فیلمی سطحی با قابلیت واداشتن مخاطب به خنده تبدیل میکند! پرداخت سطحی از کاراکتری با نام کاوه که با ترک همسر و فرزندش دچار فراموشی شده و حالتی جنونزده یافته است، توسط پوراحمد تبدیل به مردی با ظاهری عارفمسلک و نگاهی احمقانه شده و نوع دیالوگهای طراحی شده به جای همدلی بیننده رویهای مغایر را رقم میزند. فیلم «کفشهایم کو؟» توان خلق موقعیت ندارد و از طریق نشانههایی آشنا میخواهد روایت را به پیش برده و به شکلی تحمیلی مخاطب را وارد فضای گمشده کاراکترش کند که به طور حتم چنین شیوهای در مدیوم سینما هیچ وقت جواب نخواهد داد!
«بارکد» ساخته مصطفی کیایی
در ادامه ساختههای مصطفی کیایی که با ایجاد جاذبههای تصویری و صوتی و استفاده از موسیقی با باند صوتی بالا و کمی چاشنی دیالوگهای سیاسی و اقتصادی درصدد جذب دل همه نوع طیفی است، فیلم «بارکد» هم رونمایی شد. فیلمی که سرشار از نماها و موقعیتهای بیهوده بوده و همه نوع لحن و رفتار غیرمتعارفی را برای دستیابی به گیشه فروش به کار برده است. «بارکد» با انتقال مفاهیم بیاخلاقی از طریق ایده و پرداختی کاملا طرحریزی شده مبنیبر بازی با عناصر و نشانههایی آشنا و فریبنده نزد مخاطب، بارکدی از رسوایی را به روح و روان بیننده میزند و با ایجاد شیوههایی مجذوبکننده از طریق تصاویر و صدا و جلوههای ویژه درصدد پوشش حفرههای بسیار فیلمنامه است. جایی که هیچکدام از شخصیتها شناسنامهای برای بیننده ندارند و موقعیتهایی اتفاقی با روشی کاملا سطحی به هم دوخته میشوند و از این رو فیلمساز به بارکد کردن هر موضوعی که منظر دلربایی برای بیننده داشته باشد، اقدام کرده و از این طریق با معجونی مواجه میشویم که در آن هم درباره معتادان و نقش ساقی! داستانی وجود دارد و هم درباره خالی کردن خانهها برای ایجاد رابطه صحبت میشود! و هم مهاجرت بیان شده و هم روحانیون به شکل فریبندهای درمیآیند! مصطفی کیایی به سطحیترین ممکن، ایده قابل توجه مارتین مک دونا در فیلمی چون «هفت بیمار روانی» را که در آن نویسندهای برای نگارش فیلمنامه به دنبال ایدهای است و از طریق تخیل وارد برزخی از داستانها میشود را در فیلم خود مورد سوءاستفاده قرار میدهد و چنان دستمالی شده و مضحکانه با ایده برخورد میکند که بخش اعظمی از فیلم درباره حریمهای خصوصی و مسائل جنسی میشود. در این میان باز هم باید جملات و بازیهای عذابآور محسن کیایی را تحمل کرد که در این فیلم تعصبی هم به جنیفر لوپز دارد و دختر معتادی را به خانه برای ترک میآورد! فیلم «بارکد» به ظاهر واگویههای تخیل کاراکتری با نام حامد با بازی نچسب بهرام رادان برای رئیس کارخانهای است و فیلمساز از این فرصت استفاده کرده و هر نوع رابطه مشروع، اکشن و خانوادگی را از طریق داستانهایی ساختگی به خورد مخاطب میدهد، روایاتی که چنان پراکنده از هم است که نمیتوان راهی برای همسوییشان یافت. نمونههای بسیاری از هرزگیهای منعکسشده در فیلم «بارکد» میتوان عنوان کرد، چرا که کلیت فیلم بر این مبنا بنا شده است. برای مثال در بخشی از فیلم شاهد هستیم که حامد، نامزدش را برای اخاذی از پسری پولدار به خانهاش میفرستد تا نسخه داخلی فیلم وقیحانه «پیشنهاد بیشرمانه» در جشنوارهای که عنوان فجر دارد، شکل یابد! یا در بخشی دیگر از فیلم حامد و میلاد نقشهای برای ورود به خانه دختران فشن میکشند! و این داستانها ادامه داشته و متاسفانه اینگونه فیلمها با هیاهوی بسیار در اکران هم همراه با توجهات بسیاری خواهد بود که جریان یافتن اینگونه رسواییها به دلیل عدم نظارت در تولید رقم میخورد.
«آبنبات چوبی» ساخته محمدحسین فرحبخش
درباره آثار تولیدی محمد حسین فرحبخش به قدر کافی نوشته و گفتهاند و چیزی برای نقادی اینگونه آثار باقی نمیماند. از طرفی ترک کردن سالن از سوی تماشاگران در هنگام پخش فیلم «آبنبات چوبی» هشداری اساسی برای پایان همراهی مخاطب با ساختههای موسسه «پویا فیلم» خواهد بود. در «آب نبات چوبی» فرحبخش با وجود داستانی بیمایه و نگاهی سطحی به معضل جوانان، شاهد پوشاندن روایتی مدرن و غیرخطی بر فیلم هستیم که در نوع خود مضحکانه است. گویی فیلمهایی مانند «بارکد» و «آب نبات چوبی» با پوشاندن لباسی فریبنده میخواهند عریانی و بیمایگی آثارشان را بپوشانند که چنین مسالهای از دریچه سینما امکانپذیر نخواهد بود. فیلم «آبنبات چوبی» توان روایتپردازی ندارد و از طریق ارجاع به موقعیتهایی تکراری تنها زمان و وقت تماشاگر را تلف میکند.
«تمرین برای اجرا» ساخته محمدعلی سجادی
همانگونه که از نامش پیداست، تمرینی است برای اجرایی کردن ایدهای از عجینسازی ادبیات با سینما که راهی به هیچکدام نمییابد و با اغماض میتوان آن را نمایش پردهخوانی از شاهنامه فردوسی پنداشت. جایی که گروهی تئاتری قصد دارند از عناصر داستانی شاهنامه با تاکید به بخش اساطیری آن اجرایی هنری را رقم بزنند. اما تلاشهای فیلمساز منتهی به یکسری نمایهها و نشانههای پراکندهای شده که فاقد هرگونه رویکرد دراماتیک یا فهم معنایی از برونرفت ایده در دیده مخاطب خواهد بود. سجادی در «تمرین برای اجرا» سعی بر آن داشت تا قیاسی میان دوران از طریق تغییر در رویه تفکری نسلها صورت بخشد و ارجاع چند باره فیلمساز به نمای هلی شات از شهری مدرن در برابر داستان سیاوش و سودابه بر این نگره شکل گرفت اما پرداختی ارزنده به چنین ایدهای دشوارتر از آن است که در یک دورهمی برای فیلمسازی صورت یابد!
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com