به گزارش بولتن نیوز، در روزگار ما نیز روزنامه های موجود با گرایشات سیاسی و فکری گوناگون، دست به این کار زده و در قالبهای مختلف، به مسائل فرهنگی می پردازند. اما نکته اینجاست که این همه تولیدات فرهنگی منتشر شده در روزنامهها برای دیده شدن پا به این جهان گذاشته اند. به عبارت دیگر، مطلبی که دیده نشود گویی اصلاً تولید نشده است. اما آیا با حجم انبوه سایتها و مجلات و روزنامهها و رسانههای مختلف دیگری که وجود دارد، میتوان به همه آنها پرداخت و مطالب شان را از نظر گذراند؟ جواب معلوم است …
به همین دلیل ما در بولتن نیوز سعی کردهایم تا از این به بعد و در قالب صفحه«فرهنگ در رسانه»به بازخوانی و بازنشر اصلیترین مطالب فرهنگی روزنامهها بپردازیم. به عبارت دیگر، «فرهنگ در رسانه»تلاشی است برای تبلور روزانه تراوشات فرهنگی روزنامه های کشور. تا به این طریق، حداقل اصلیترین مقولات فرهنگی که در روزنامهها منتشر شده است، توسط مخاطبین دیده شود. البته ما از همین جا، دست همکاری خود را به سمت همگان دراز کرده و از همه کسانی که تمایل دارند به انحای مختلف در این زمینه به ما کمک کنند، دعوت میکنیم تا در کنار ما، به ارتقای صفحه«فرهنگ در رسانه»کمک کنند.
آرمان، آفتاب یزد، ابتکار، اعتماد، افکار، اطلاعات، ایران، تفاهم، جام جم، جوان، جمهوری اسلامی، حمایت، خراسان، راه مردم، حمایت، روزان، رویش ملت، سیاست روز، شرق، شهروند، قانون، قدس، کیهان، مردم سالاری، وطن امروز و همشهری روزنامه هایی هستند که روزانه به آنها پرداخته و سعی می کنیم گلچینی از بهترین های آنها را در یک سبد فرهنگی به خدمت شما عرضه کنیم.
***
آرمان/مديري در ساخت آثار طنز، حرفهاي است
مهران غفوريان بازيگري را با مجموعه طنز جنگ ۳۹ به كارگرداني داريوش كاردان آغاز كرد و خيلي زود به جرگه كارگردانان
تلويزيوني پيوست. به گزارش
هنرآنلاين، او در ۱۳۷۶ برنامه
گلها را ساخت و پس از آن مجموعه حرف تو حرف را و سپس در برنامه جنگ ۷۷ با مهران مديري همبازي شد. او سپس مجموعه اين چند نفر را كارگرداني كرد كه بين مردم به نام
هژيرها معروف شد. بعد از
آن هم، زير آسمان شهر را ساخت كه آغازي شد براي پخش سريالهاي شبانه در تلويزيون. غفوريان در طول اين سالها در فيلمهاي سينمايي بسياري از جمله
شارلاتان، شير و عسل، مجرد 40
ساله، حلقههاي ازدواج و زن بدلي بازي كرد كه باوجود فروش بالا، اما
باعث محبوبيت او نشد. مجيد
دلبندم و زير آسمان شهر از آثار قديمي اوست كه هنوز بعد از سالها در ذهن مخاطب
باقي مانده است.
فكر ميكنيد چرا بعضي از مجموعههاي طنز در تلويزيون با مخالفت عدهاي روبهرو ميشوند؟
من تاكنون مخالفتي با پخش مجموعههاي طنز از سوي مديران تلويزيون نديدهام. در طول يك سال اخير مجموعههاي طنز شبانه زيادي از تلويزيون پخش شده كه اتفاقاً مجموعههاي خوبي هم بودهاند كه مردم از آن استقبال كردهاند، اما ايرادي وجود دارد. فكر ميكنم بعضي از اين مجموعههاي شبانه به كساني سپرده ميشود كه تجربه كمتري در كار توليد دارند. به نوعي كار را مديران به آدمهاي نابلد ميسپارند. به همين دليل، كيفيت بعضي از مجموعههاي طنز به لحاظ ساختار و مضمون پائين است.
اينكه عدهاي باتجربه كم در تلويزيون فعاليت ميكنند، شامل بازيگران اين رسانه ملي هم ميشود؟
بله، كلاً يك سري از افراد واقعاً براي عرصه تلويزيون و بازيگري نيستند، اما در اين عرصه فعاليت ميكنند.
تاكنون شده در مجموعهاي بازي كنيد كه آن را دوست نداشته باشيد؟
در مجموعهاي به ايفاي نقش پرداختم كه از بازيام در آن مجموعه راضي نبودم. در واقع آن كار براي تلويزيون ساخته شده بود، در حالي كه تلويزيون آن مجموعه را به دليل كيفيت پائين پخش نكرد و اين مجموعه به شبكه نمايش خانگي رفت كه در اين شبكه هم تنها چهار قسمت آن به بازار آمد و ديگر اثري از آن نيست. به نظر من براي بازي در هر مجموعهاي بايد گروه را شناخت. بعضي وقتها روي حساب دوستان يك كاري را ميپذيريم كه در آن به ايفاي نقش بپردازيم، اما بعداً ميبينيم كار خوبي نبوده است.
بر چه اساس بازي در يك مجموعه را ميپذيريد؟
اصولاً با كساني قرارداد كاري ميبندم كه از قبل آشنايي با آنها داشته باشم. هميشه از حضور در مجموعههاي طنز مهران مديري رضايت داشتهام. بر اساس شناختم يك كاري را قبول ميكنم تا در آن پروژه به ايفاي نقش بپردازم، اما كارهايي كه اصلاً خوب نيستند، حتي اگر بيشترين دستمزد را هم بدهند باز هم در آن بازي نخواهم كرد. بعضي كارها يك دفع پيش ميآيد و در شرايطي قرار ميگيريم كه نميتوانيم كاري كنيم.
در سالهاي اخير كمبود بودجه تلويزيون يكي از مواردي است كه بازيگران از آن گلهمند هستند. در شرايط فعلي اتفاقي افتاده كه بازيگران با خيال آسوده به فعاليت در رسانه ملي بپردازند؟
متأسفانه هنوز هم بحث كمبود بودجه مالي در تلويزيون از جمله مواردي است كه بازيگر را راضي نميكند. هنوز مشكلات مالي در رسانه ملي وجود داد. بعضي وقتها در بعضي مجموعهها، پرداختها به سه ماه هم ميكشد كه تسويه نميشود، اما اين تغيير مديريت در تلويزيون، ربطي به بودجه ندارد. شايد يكي از دلايلي كه كارگردانهاي كار بلد و خوب به تلويزيون نميآيند، بحث كمبود بودجه بوده است. يك عده اين ريسك را نميكنند كه كاري را با بودجه پائين آغاز كنند، چرا كه در ادامه كار عواملشان بيپول ميمانند. بدون پول هم كه نميتوان كاري انجام داد.
شما در جنگ 77 با مديري همبازي بوديد و بعد از گذشت سالها در سريالهاي شوخي كردم و در حاشيه با وي همكاري كرديد. چه چيز باعث طولاني شدن همكاري شما شد؟
نميدانم. اين سوال را بايد از آقاي مديري بپرسيد، اما دوست داشتم با او كار كنم. به نظرم مديري كارگردان حرفهاي در ساخت آثار طنز است و هميشه كارهايش در ميان مردم محبوبیت دارد و با استقبال روبهرو ميشود.
چرا هميشه در نقشهاي كميك بازي ميكنيد؟
من طنز را دوست دارم و از بازي كردن در آثار كمدي لذت ميبرم.
آرمان/محمدعلی کشاورز: جوانان مستعد عرصه هنر حمایت شوند
بازیگر پیشکسوت تئاتر، سینما و تلویزیون گفت: تولید و فعالیت در عرصه هنر در عصر حاضر مانند گذشته نیست و امروز
وظیفه و رسالت مسئولان در کشف، حمایت و هدایت نیروهای خبره، جوان و مستعد بیش از
هر زمانی احساس میشود.
محمدعلی کشاورز در گفت و گو با ایرنا با تشبیه عرصه فرهنگ وهنر به اقیانوسی بیانتها، حرکت و کشف نقاط ناشناخته این هنر را نیازمند کوشش، استعداد، پشتکار و عشق دانست و تصریح کرد جوانان، خود و مسئولان نیروهای مستعد را در یابند. وی با اشاره به این مساله که طی چند سال اخیر به سبب بیماری و چندین عمل جراحی اغلب اوقات خود را در خانه برای بهبودی سپری کرده است گفت: با این وجود به هیچ وجه از فضای فعالیت ها و اخبار حوزه فرهنگ و هنر به ویژه سینما، تئاتر و تلویزیون غافل نبوده و تمام اتفاقات را از طریق رسانه ها و دوستان پیگیری میکردم.وی ادامه داد: نه تنها من که تمامی پیشکسوتان عرصه فرهنگ و هنر از فعالیت هنرمندان جوان انرژی میگیریم و آرزوی همه ما آن است که این افراد بتوانند پرچمداران برحق و میراث داران شایسته فرهنگ و هنر عظیم، گسترده و گران بهای ایران و ایرانی باشند.بازیگر سریال ماندگار هزاردستان خطاب به همه جوانان گفت: عرصه هنر شاید از بیرون جلوه رنگارنگ و زیبایی داشته باشد اما برای ورود به آن نیازمند تحقیق و تفحص هستیم و باید انرژی خاص، عشق بالا، استعداد و خلاقیت هنرمندانه نیز وجود داشته باشد چرا که حضور و فعالیت در این عرصه بسیار سخت و در مواردی حتی طاقتفرساست اما در صورت موفقیت خروجی و انرژی آن برای هنرمند بسیار لذت بخش است.این بازیگر پیشکسوت با تاکید بر این مساله که تولید و فعالیت در عرصه هنر در عصر حاضر مانند گذشته نیست و امروز وظیفه و رسالت مسئولان در کشف، حمایت و هدایت نیروهای خبره، جوان و مستعد بیش از هر زمانی احساس میشود یادآور شد: به عنوان یک خادم هنر از مسئولان درخواست میکنم تا تمام کوشش و توان خود را برای حمایت از نسل آینده ساز فرهنگ و هنر ایران به کار بندند.کشاورز با اشاره به درخشش هنرمندان جوان تئاتر و سینمای ایران در رویدادهای جهانی خاطرنشان کرد: وادی هنر عرصه استمرار و حضور فعالانه است و باید از این جرقه روشن شده با قدرت حمایت و پشتیبانی کرد تا بار دیگر شاهد شعله ور شدن هنر ایرانی در تمام جهان باشیم و برای این کار باید به نیروهای جوان و خلاق کشورمان بیش از پیش اعتماد و حمایت کنیم.بازیگر فیلم کمال الملک، روز واقعه و دلشدگان با اشاره به شرایط جسمی خود گفت: به یاری خداوند، تلاش پزشکان و دعای مردم این روزها بسیار بهتر هستم و امیدوارم که بتوانم بار دیگر فعالیت خود را در عرصه سینما، تلویزیون و تئاتر آغاز کنم تا بتوانم پاسخگوی لطف و مهربانی مردمی باشم که طی این سالها با پیامها و امیدهای دلگرم کننده شان سپری کردن این روزهای سخت را بر من آسان کردند.
آرمان/نقد رفاقتی ندارم
وزیر ارشاد مانند همیشه صریح به سوالات پاسخ میدهد مثلا دیروز گفت که «نقد رفاقتی ندارم»و این
یعنی وظیفه اش را با رفاقتش جدا میداند یا در مورد اشکالاتی که برخی به فیلم
رستاخیز میگیرند به رغم اینکه بارها پاسخ آن را داده است اما این بار هم میگوید
رئیسجمهور به این فیلم نظر داشته است.
وی در حاشیه نشست شورای هماهنگی حقوقی دستگاه های اجرایی کشور در جمع خبرنگاران حاضر شد و به سوالات آنان پاسخ داد. علی جنتی در پاسخ به سئوالی که آیا شما درباره بعضی فیلمها نقد شخصی و رفاقتی دارید پاسخ داد: فیلمی که قرار است اکران شود ابتدا در شورای اکران مشاهده و توسط اعضای آن مشاهده و مجوز داده میشود سپس پس از آماده شدن توسط شورای صدور پروانه هم که در آن افراد فرهیخته که با مبانی اسلامی، فرهنگی و هنری آشنا هستند فیلم ها مشاهده شده، نظرات اعمال و مجوز صادر میشود. وزیر ارشاد گفت: ممکن است درباره برخی فیلم ها اختلاف نظر هم باشد اما پس از ارائه توضیحات و اصلاحات انجام گرفته فیلم ها مجددا در صورت تایید توسط این شورا مجوز میگیرد. وی گفت: برخی فیلم ها را بنده تا جایی که اجازه بدهد مشاهده کرده و گاها نظراتم را هم برای اصلاح آنها میدهم مگر فیلمی مشکل خاصی داشته باشد که نتواند اکران شود؛ در غیر این صورت درباره هیچ فیلمی نقد رفاقتی ندارم. عضو کابینه دولت یازدهم در ادامه در پاسخ به سوال خبرنگاری که گفت درویش، کارگردان فیلم رستاخیز نسبت به سخنان اخیر سخنگوی وزارت ارشاد واکنش نشان داده گفت: من بارها گفته ام فیلم رستاخیز از نظر محتوا مشکلی ندارد و حتی این فیلم در چند کشور نیز اکران شده و اکنون نیز هر کشوری بخواهد میتواند به زبان های دیگر دوبله و اکران شود؟ جنتی گفت: به کارگردان فیلم رستاخیز اعلام کرده ایم که اصلاحات لازم را در فیلم در خصوص نشان ندادن چهره علی اکبر(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) انجام داده و سپس اگر مشکلی از این نظر نباشد فیلم اکران شود. وی یادآور شد: فتوای مراجع بر این است که جایز نیست چهره ائمه در فیلم نشان داده شود. جنتی گفت: این فقط نظر من نیست بلکه نظر رئیسجمهور و حتی سایر مسئولان کشور است . وزیر ارشاد گفت: این که کارگردان فیلم پافشاری دارد برای اکران آن با این وضعیت، مشکل اوست. وزیر ارشاد در ادامه در پاسخ به سوالی که میزان فروش برخی فیلمها از جمله محمد(ص) خلاف واقعیت گفته میشود و بیشتر از میزان فروش اعلام میگردد گفت: دلیلی ندارد میزان فروش سینماهای کشور خلاف آنچه که میزان فروش بوده اعلام کنند چرا که میزان فروش سینماها روزانه براساس آمار و فروش بلیت محاسبه و اعلام میشود. جنتی گفت: به نظر من لزومی ندارد که در رابطه با فیلمی بخواهند خلاف آن چه که میزان فروش بوده اعلام کنند. وزیر ارشاد در پاسخ به این که چرا روند بازسازی مجموعه تئاتر شهر کند پیش میرود گفت: متاسفانه تنگناهای مالی و کمبود بودجه در دولت دلیل اصلی کندی روند بازسازی این مجموعه است.
اعتماد/نشست پانزدهمين جشنواره بينالمللي فيلم مراكش برگزار شد
تمجيد فورد كوپولا از دين اسلام با استناد به قرآن
بهار سرلك / «فرانسيس فورد كوپولا»، فيلمساز امريكايي با حضور در نشست مطبوعاتي كه در جشنواره بينالمللي فيلم مراكش برگزار شد به قرآن استناد كرد و به شيوهاي تاثيرگذار از اسلام حمايت كرد.
اين فيلمساز امريكايي و رييس هيات داوران جشنواره فيلم مراكش در پاسخ به سوالي كه خبرنگار مجله مراكشي «ايليونوب» از او درباره حوادث تروريستي اخير و رويدادهاي سينمايي پرسيده بود، با شور و حرارت درباره اسلام صحبت كرد. در ويديويي كه سايت اين مجله منتشر كرده است فورد كوپولا با استناد به سوره «فاتحه» بر پيام كتاب مقدس مسلمانان به صلح و دوستي، رحم و مروت، بردباري و عشق تاكيد كرد و گفت: «اتفاقاتي كه در حال حاضر براي اسلام ميافتد، دل انسان را ميشكند؛ اگر قرآن را خوانده باشيد، نخستين كلماتش اين است: «به نام خداوند رحمان و رحيم. پرستش براي پروردگار جهانيان است و بس. بخشنده بخشايشگر است و روز زندگي از آن اوست.» هر كسي كه اين مذهب زيبا را كه مقام برترين تمدن قرن سيزدهم را از آن خود كرده بشناسد، ميداند ريشه اين مذهب بر پايه دو عبارت با اهميت قرار دارد كه خداوند رحمان است و رحيم و ما به خدايي ايمان داريم كه ما را از جهالتي كه مردم را مورد آزار قرار ميدهد در خواهد آورد.»
براساس گزارش همين مجله، وقتي اين كارگردان به كتاب مقدس مسلمانان استناد كرد اشك در چشمان حضار حلقه زد.
فرانسيس فورد كوپولا در كنار اعضاي هيات داوران ٩ نفره كه شامل «آنتون كوربين» (كارگردان هلندي فيلم «زندگي»)، «ژان پيير ژونه» (كارگردان فرانسوي و سازنده فيلم «تي. اس. اسپيوت جوان و شگرف»)، «نائومي كازاوه» (كارگردان ژاپني و سازنده فيلم «آب ساكن»)، «سرجيو كاستليتو» (كارگردان ايتاليايي فيلم «نميتواني به تنهايي خودت را نجات دهي»)، «اولگا كوريلنكو» (كارگردان اوكرايني فيلم «يك روز كامل»)، «ريشا چادا» (بازيگر هندي فيلم «دارودسته واسيپور») و «امل ايوش» (بازيگر مراكشي فيلم «انجيل مرقس») ميشود، اين نشست را برگزار كرد. همچنين او درباره موانعي كه فيلمسازان بايد بر آنها غلبه كنند و ساخت فيلمهاي مستند براي تغيير دنيا صحبت كرد.
كوپولا در اين باره گفت: «فكر نكنيد به اين خاطر كه هنر قدرت تغيير دنيا را دارد، هنرمندان مسوول هنرشان هستند. امروزه اگر ميخواهيد بدانيد چه كسي اداره جهان را در دست دارد بايد ببينيد چه كسي بزرگترين استخدامكننده هنرمندان جهان است و البته كمپانيهاي مختلفي هستند كه اين افراد را به كار ميگيرند.»
كوپولا با اشاره به قدرت سينما و هنرمندان گفت: «زبان سينما اوايل قرن گذشته توسط پيشگاماني كه براي تجربه و آزمايش آزاد بودند، ابداع شد اما اين روزها جرات آزمايش نداريم. افرادي كه اداره سينما را بر عهده دارند ميخواهند فيلمهاي پرسود بسازند. حالا ما در نقطه عطف قرار داريم: در جايگاه يك هنرمند بايد دنيا را تغيير دهيم اما براي اين كار بايد براي آزمايشها و كسب تجربه آزاد باشيم.»
كاستليتو با تاييد صحبتهاي كوپولا گفت؛ به خاطر حوادث تروريستي كه در پاريس رخ داده بود ابتدا از آمدن به مراكش ترديد داشت اما حالا احساس ميكند اگر به عنوان يكي از اعضاي هيات داوران به مراكش سفر كند، اقدامش به نوعي «مقاومت و رفتار سياسي» خواهد بود. او در اين باره گفت: «ضروري است كه به انجام كارهايمان ادامه دهيم و در مورد آينده خوشبين باشيم.»
مراسم افتتاحيه اين جشنواره شاهد حضور چهرههاي برتر صنعت سينما و فرهنگ بينالمللي بود. در اين افتتاحيه مسوولان پانزدهمين جشنواره مراكش از بازيگر و كمدين امريكايي «بيل موري» تقدير كردند. هنگامي كه موري جايزه يك عمر دستاورد هنري را در رشته فيلمسازي دريافت كرد در صحبتهايي با بازماندگان قربانيان حوادث اخير پاريس و سنبرنادينو ابراز همدردي كرد.
در اين جشنواره پانزده فيلم بلند براي كسب «ستاره طلايي» در رقابت هستند. داوران بينالمللي شناختهشده به رياست كارگردان مشهور امريكايي فرانسيس فورد كوپولا، فيلم برگزيده را از ميان اين فيلمها انتخاب خواهند كرد. پانزدهمين جشنواره بينالمللي فيلم مراكش كه به گراميداشت سينماي كانادا اختصاص دارد از چهارم دسامبر آغاز شده و تا دوازدهم دسامبر ادامه دارد. در طول اين هشت روز، ٩٣ فيلم از ٣٣ كشور در بخشهاي مختلف اين جشنواره به نمايش در ميآيد. فرانسيس فورد كوپولا، فيلمساز، تهيهكننده و فيلمنامهنويس امريكايي است كه برخي از معروفترين آثار او سهگانه «پدرخوانده»، «اينك آخرالزمان» و «دراكولاي بروم استوكر» هستند. نام او در ميان شش فيلمساز تاريخ آكادمي اسكار است كه تنديس طلايي اين آكادمي را براي كارگرداني، تهيهكنندگي و فيلمنامهنويسي دريافت كرده است. همچنين او جزو هشت فيلمسازي است كه دو بار جايزه نخل طلاي جشنواره كن را به خانه برده است.
اعتماد/گفتوگوي اختصاصي «اعتماد» با دن لانگو (Dan Lungu) نويسنده رومانيايي
در ادبيات دوره توتاليتاريسم شوخطبعي اتفاقي است
نوشتن درباره روماني زير سلطه چائوشسكو
يگانه وصالي/ دن لانگو نويسنده، شاعر، نمايشنامهنويس و همچنين نظريهپرداز ادبي، جامعهشناس و روزنامهنگار است. او در سال ١٩٦٩ در شهر بوتوشن روماني متولد شد. رمانهاي «من خدمتگزار كمونيسم هستم» و «بهشت جوجه» و مجموعه داستان كوتاه «مبارزه براي بلغم» نام او را به عنوان يكي از موفقترين نويسندههاي معاصر روماني ثبت كردند. اكثر آثار وي در مورد تاثير دوران كمونيسم بر زندگي فردي و اجتماعي افراد هستند و او با اتكا بر طنز ناب خود در زيباترين شكل ممكن اين دوره از تاريخ روماني را به تصوير كشيده است. علاقه شخصي وي در اين زمينه بيشتر به سمت تحقيقات تاريخي به خصوص در مورد تجربيات زنان تحت سلطه حكومتهاي توتاليتر، ارتباط پروپاگانداي رسمي و زندگي واقعي قشر كارگر و همين طور توسعه رفتار فرهنگي دست به گريبان با سانسورهاي دوران كمونيسم ميل ميكند. دن لانگو تا به حال چهار رمان و دو مجموعه داستان كوتاه به رشته تحرير درآورده و موفق به كسب جوايز متعددي شده است كه از ميان آنها ميتوان به جايزه ادبي «ژان مونه» اشاره كرد. او هماكنون استاد جامعهشناسي دانشگاه ياش در كشور روماني است.
شما در دوران كمونيسم بزرگ شديد و آثار شما تحت تاثير اين دوره از زمان نوشته شده است. آيا تا به حال به اين انديشيدهايد كه اگر در كشوري ديگر يا در دوراني ديگر به دنيا آمده بوديد باز هم نويسنده ميشديد يا نه؟ شرايط سياسي و اقتصادي آن دوره چه تاثيري روي تخيل شما داشت؟
سوال سختي است. دلم ميخواهد سريع بگويم «بله، حتما باز هم نويسنده ميشدم.» اما هيچوقت نميتوان به اين تاريخ سراسر ضد و نقيض كه با «اگر» آغاز ميشود اطمينان داشت و با صراحت پاسخي داد. البته قابهاي خارجي براي شكل دادن به تخيل وجود دارند، اما آنها بسته به شرايط (و موقعيت)، نسبي هستند. مساله زيباييشناختي واقعي متن در تحول آن متن در انواع ادبي نهفته است. شرايط، موقعيت، پيشينه و عوامل خارجي البته موثر هستند، به خصوص در سهم اجتماعي آن يا در استراتژي فروش اثر، اما من تصور ميكنم جايگاه ادبيات جاي ديگري است.
جامعهشناس بودن چه تاثيري بر آثار شما داشته است؟
من به عنوان يك جامعهشناس به منابع، اطلاعات، موقعيتها، درونمايهها و موضوعات بيشماري دسترسي دارم؛ به اين معنا كه هميشه ميدانم براي آغاز پروژهاي جديد بايد به كجا و سراغ چه مطالبي بروم. البته فراموش نكنيد كه اين هم خودش ميتواند يك تله باشد، چون گاهي به بيشمار اطلاعات كه البته خيلي مواقع هم عجيب (ونامعمول) هستند برميخوري كه اصلا نميتوانيد نامش را ادبيات بگذاريد يا حتي در ادبيات بگنجانيد. بنابراين وقتي شروع به نوشتن ميكنم، تمام سعيام اين است فراموش كنم من يك جامعهشناس هستم و فقط به مطالبات زيباييشناختي ادبيات فكر ميكنم.
شما هم شاعر هستيد، هم نمايشنامهنويس، هم داستان كوتاه مينويسيد و هم رمان. هنگامي كه نوشتن را آغاز كرديد كدام يك در ذهنتان بود و وقتي كه كودك بوديد بيشتر دلتان ميخواست شاعر باشيد يا نمايشنامهنويس؟
دقيقا نميدانم چرا، در دهه ٨٠، وقتي من نوجوان بودم و آخرين سالهاي ديكتاتوري روماني بود، كهنالگوي يك انسان دست به قلم، «شاعر» بود. شاعر به معناي واقعي كلمه و به عنوان اسم خاص. بقيه سبكهاي نوشتن هم انواع پست و رو به انحطاط هنر شاعري بودند. بهعلاوه اينكه من در همان شهري به دنيا آمده بودم كه شاعر مليمان، ميهاي امينسكو (Mihai Eminescu) در آن به دنيا آمده بود، بنابراين شاعري در شهر ما به عنوان يك «تفريح محلي» ديده ميشد. گمانم به همين خاطر من محكوم شدم (بخوانيد نفرين شدم) به شعر نوشتن. بعدها بيشتر از ژانر حماسي محظوظ ميشدم و بنابراين با كمرويي (و مخفيانه) شروع كردم به نوشتن نثر، طوري كه انگار بايد از نثر نوشتنم شرمسار ميبودم.
در اكثر آثار شما دستمايهاي مطايبهآميز ديده ميشود؛ آيا اين طنازي و شوخطبعي از شخصيت خود شما نشات ميگيرد يا ميراثي از ادبيات رومانيايي است؟
اگرچه به هر حال سنت مطايبه در ادبيات روماني ديده ميشود، بايد اذعان داشت كه در ادبيات دوران ديكتاتوري شوخطبعي- به خصوص در ادبيات- به نوعي اتفاقي (و تصادفي) محسوب ميشد. سكاندار اجتماع بودن و كنترل كردن فرهنگ و هويت جامعه با كنايه و طنازي كه از نشانههاي حضور آزادي به شمار ميآيند، جور درنميآمد. شايد بهتر است بگويم اين طنز از شخصيت خودم آمده و البته از ميراث ادبيات كهن روماني هم هست. بهعلاوه، منابع بيانگري در دوران ديكتاتوري طنز و مطايبه را هيچ نميپسنديدند و حضور كنوني اين صورت از نوشتن در ادبيات روماني شايد شكلي از بهبودي است.
در رمان «من خدمتگزار كمونيسم هستم»، كه يكي از مشهورترين آثار شماست، درگيريهاي بين اعضاي يك خانواده، در واقع نسل جديد و نسل قديم خانواده، ديده ميشود. آيا اين درگيريها در طول آن دوره در خانوادههاي رومانيايي متداول بوده است؟
بله، درگيري ميان نسلها هميشه متداول بود، البته در سطحي ضعيفتر يا قويتر. ما حاصل پيوند دو جهان متقابل هستيم، دو ذهنيت كاملا متفاوت، بنابراين كاملا عادي است كه بيشتر وقتها به مجادله (جنگ يا عدم فهم متقابل) دچار شويم.
دوست داشتم بدانم چرا شخصيت اصلي اين رمان را يك زن انتخاب كرديد؟ آيا غرض خاصي در كار بود؟
چون يك زن جرقه اوليه اين رمان را در ذهن من زد؛ زني كه دلش براي دوران كمونيسم تنگ شده بود. يك زن سالخورده فوقالعاده دوستداشتني كه البته نسبت به خودش كاملا صادق بود. حتي ميتوانم بگويم زني با دل و جرات، البته به روش خودش. وقتي اين رمان را مينوشتم صداي اين زن مدام در سرم بود...
پيش از اينكه كارتان را به عنوان نويسنده آغاز كنيد بيشتر ادبيات روماني را ميخوانديد يا آثاري كه در خارج از روماني توليد و به زبان رومانيايي ترجمه ميشد؟ و اينكه فكر ميكنيد چه نويسندههايي بر آثار شما تاثير گذاشتهاند؟
جوان كه بودم ادبيات خارجي را بيشتر از ادبيات روماني ميخواندم. در مدرسه مجبور بودم آثار رومانيايي را بخوانم، بنابراين درست مثل هر چيز ديگري كه به شما اجبار شود، ادبيات روماني هم جاذبهاش را براي من از دست داد. خيلي طول كشيد تا من به ادبيات روماني برسم و آن را كشف كنم. در آن دوران نويسندههاي محبوب بسياري داشتم و به گمانم هر كدام به نوعي بر نوشتار من تاثير گذاشتهاند. براي مثال ميتوانم به آيون كرنشا (نويسنده قرن نوزدهم روماني)، داستايوفسكي (نويسنده روس)، فلوبر (نويسنده فرانسوي)، جيمز جويس (نويسنده ايرلندي)، سلينجر (نويسنده امريكايي)، دانيل خارمس (نويسنده سبك فراواقعگرايي و ابسورد روس) و پينچون (نويسنده پستمدرن امريكايي) اشاره كنم.
آيا تفاوتي ميان ادبياتي كه خارج از روماني توليد ميشود و ادبيات روماني ميبينيد؟ و آيا اساسا به چنين تفاوتي قائل هستيد؟
اگر دقيق نگاه كنيم احتمالا تفاوتهايي خواهيم يافت، اما تفاوتهاي اساسي نيستند. به نظر من تفاوت اصلي ميان ادبيات خوب و ادبيات بد است كه در همه جاي جهان هم ديده ميشود.
در مورد هنر و ادبيات ايران چه ميدانيد؟
متاسفانه خيلي كمتر از آنچه كه دلم ميخواهد ميدانم. از فرهنگ فردي بسيار زيبا و فوقالعادهاش ميدانم و خيلي چيزها هم در مورد سينماي معاصرش شنيدهام. از ميان نويسندگانش هم آثاري از صادق هدايت، داليا سافر، شهرنوش پارسيپور و سحر دليجاني خواندهام كه به زبان رومانيايي ترجمه شدهاند.
و سوال آخر، با توجه به اينكه شما هم نويسنده هستيد و هم جامعهشناس، آيا باور داريد كه ادبيات ميتواند جامعه را تغيير دهد؟
بله، كاملا باور دارم. اما نه با سرعت و افراطيگري، مثل يك انقلاب چراكه اول بايد ذهنيتها تغيير كند، بعد كمكم جامعه به سمت تغيير پيش خواهد رفت.
ایران/«لوریس چکناواریان»از بایدها و نبایدهای جشنواره «نوای خرم» میگوید
مسیری تازه برای نسل آینده موسیقی
رضا نامجو
سال 1393 بارقهای زد! انتظارها کمی به بار نشست و اقدامی انجام شد که به نظر میرسید و میرسد ادامه آن میتواند با عبور از کمیها و کاستیها، رفع ایرادات و شاید تغییر در برخی از ساختارهای آن، روحی هر چند در حد زنده نگاه داشتن، به کالبد نحیف موسیقی ایران زمین، بدمد. جشنواره موسیقایی «نوای خرم» شاید از این بعد و زاویه دید، اهمیت داشته باشد. «نوای خرم» آن طور که از اسمش هم برمیآید انگیزه اش بزرگداشت است، بزرگداشت «همایون خرم». میخواهد شخصیتی را معرفی کند که «الگو» باشد. الگوی جامعه موسیقی ایران. الگویی که اهالی موسیقی و آنها که با او حشر و نشری داشتند، «اخلاق مدار»ش میخوانند. بزرگداشتی که هر چند در قامت یک همایش یا کنفرانس سالانه برگزار میشود اما در غایت خود چشم به «حفظ آثار و ترویج فرهنگ فاخر ایران زمین، توسعه فرهنگ و هنر متناسب با شأن تاریخی دینی و ملی، برخورداری موسیقی از موقعیت و اعتبار برجسته ملی و بینالمللی، ارتقای کیفی دانش و بینش عمومی فرهنگی و هنری جامعه» و مهمتر از همه «ارائه الگوهای مناسب اخلاقی و حرفهای به نوجوانان و جوانان و طالبان فرهنگ و هنر» دارد.
فرصتی برای نسل نو
قرار بر این است «نوای خرم» که در سال 93 و با اهدای «نخستین جایزه استاد همایون خرم» انجام شده، ادامه یابد. ادامههایی که معلوم نیست سرانجامش چه باشد و تا کجا دوام یابد اما تلاشی است که به نظر میرسد اگر غایت، همان بوده و هست که اعلام شده، راه مناسبی باشد تا موسیقی در این بوم، به مدد معرفی الگوهایی اینچنین، راه خود را با رویکرد نگاه به داشتهها، ادامه دهد. اما گاهی نظرها در این موضوع متفاوت است؛ هستند آنهایی که آیه یأس میخوانند و آنهایی هم که غرق در ماجرا شدهاند و چیز دیگری نمیبینند. همیشه در موضوعهای با اهمیت این طور بوده و به احتمال تا هست، چنین خواهد بود...
با این حال در کنار نظرهای مختلفی که هست و باید باشد، نگاه به دانستهها و نوع نگاه آنها که مویسپیدکرده این راهند، هم جلب توجه میکند و هم به احتمال بتواند با اتکا به آن نظرها و تجربیات، مسیر را اگر کجی و معوجی دارد، تصحیح کند. «لوریس چکناواریان» از جمله آن مویسپیدکردههایی است که شاید بتوان با توجه به نظرهای او، قدمی دیگرگون برداشت.
مقابلش که بنشینی، خطوط چهرهاش یک دنیا حرف دارد. میشود با او شبی را نشست و تا صبح از کوچه پس کوچههای موسیقی گفت. موهای سپیدش، به گمان حرفهایی بیش از این دارد. میتوان نشست و با او از هر دری سخن گفت؛ از آنچه بر موسیقی این بوم رفته و اگر راه به بیراهه بگراید، با کدام «ناکجاآباد» ختم خواهد شد. «لوریس» لب به سخن میگشاید و از جشنواره دومین «خرم» میگوید.
پرسیده میشود: این جشنواره یا موارد دیگری که با این رویه برگزار میشود، چه فایدهای دارد؟ بدون اینکه با خود کلنجار رود، گفت: همایش، جشنواره یا نظایر آن در این کشور زیاد برگزار میشود. هر موضوعی که مورد توجه قرار گیرد، انبوهی از جشنوارهها، کنفرانسها و همایشها را دنبال خود دارد. به نظر من باید دید هدف از این برگزاریها چیست؟ اما در این زمینه بویژه جشنواره «نوای خرم» تا آنجا که از کم و کیف آن اطلاع دارم، جشنواره خوب و قابل دفاعی است. برگزاری برنامههایی اینچنین در زمینه فرهنگ بویژه موسیقی، جدای از دید هنری، با سبک و سیاقی که دارد، به طور ویژه میتواند به تشویق ردههای سنی پایینتر و آنها که تازه در این راه گام نهادهاند، بینجامد. از این نظر برگزاری این جشنواره بسیار مفید است. جشنواره خرم به دلیل نوع برگزاری و توجه به گروههای سنی در موسیقی، میتواند در تأثیر بر کودکان و نوجوانان و افزایش اشتیاق آنها مؤثر باشد.
او توضیحی هم به گفتههای خود اضافه کرد و ادامه داد: این جشنواره در درون خود تجلیل از مقام پیشکسوت را هم دارد. این موضوع هر چند میتواند نقطه قوت و حتی هدف آن باشد اما هدف نهایی نیست. فضایی که برای برگزاری جشنواره در نظر گرفته شده و نوع برگزاری که فرصت مناسبی را به کودکان و نوجوانان میدهد تا آثارشان را ارائه کنند، بسیار مناسب است و میتواند به گروههای سنی اینچنین، امکان دهد تا در حضور بزرگان و استادان فن، اجرا کنند و استعداد خود را نشان دهند.
معیار و یک سنج
«چکناواریان» سابقه رهبری ارکستر فلارمونیک ارمنستان را هم در سیاهه تجربیات خود دارد. او به احتمال وضع موسیقی و نوع برگزاری برخی برنامهها را در دیگر نقاط جهان نیز به تجربه دیده است شاید به همین دلیل باشد که برگزاری جشنواره موسیقایی «نوای خرم» را هم آغاز یک روند میداند. روندی که جایش در تقویم هنری کشور خالی بوده و شاید بتوان از این به بعد، مواردی از این دست را بیشتر دید. میگفت: جشنواره «نوای خرم» از نظر من ادای احترامی است به مقام هنری «همایون خرم» که از قضا سابقه دوستی هم با او دارم. جدای از این رابطه، بین ما رابطه هنری هم وجود داشت. رابطهای که در بیشتر مواقع مشوق من بود به همین دلیل برگزاری این برنامه را آغاز یک مسیر میدانم. آغاز مسیری که با تجلیل و گرامیداشت جایگاه «استاد» است و باید آن را به فال نیک گرفت که به یقین میتواند آیندهای بهتر از این نظر را پیش روی ما قرار دهد.
میگفت امیدوار است، امیدوار به اینکه «نوای خرم» یک حرکت باشد. حرکتی که توسط بخش غیر دولتی آغاز شده است و میتواند سنج و معیاری باشد که دیگران هم در این وادی قدم بگذارند. دیگرانی که میخواهند مسیری برای تجلیل از بزرگان بیابند. میخواهند از مانع و جاده ناهموار این مسیر، عبور کنند. میگفت: (به نظر من اصلاً نیازی نیست که علاقهمندان و آنهایی که در زمینه هنر یا هر زمینه دیگر) فعال هستند، بویژه کسانی که به هنرمندان علاقه دارند و پیشکسوتان موسیقی را قدر میدانند، در انتظار این باشند که دولت یا نهادهایی که در دل جامعه وجود دارند و از امکاناتی برخوردارند، به خود تکانی بدهند و از برخی حرکتها حمایت کنند. علاقهمندان میتوانند به حرکتهای اینچنین رو آورند و داوطلبانه و خودجوش اقداماتی در حد امکان خود انجام دهند و عشق و علاقه خود را به ساحت هنر نشان دهند.
میگفت: نوای خرم با این دید، حرکت تازهای را آغاز کرده است. حرکتی که از نظر من میتواند یک الگو باشد. الگویی که در حد مقدورات توانسته است کار را در دست بگیرد. نمونهای که راهی را نشان داده؛ راهی که دیگران هم میتوانند از انفعال خارج شوند و با اقدامهایی نظیر این، هم کل جامعه را با اثر مثبت مواجه سازد و هم به جامعه هنری و بویژه کودکان و نوجوانانی که به تازگی مسیر موسیقی را انتخاب کردهاند، یاری برسانند.
با «لوریس چکنواریان» از ساختارها هم بحث به میان آمد. اینکه برای برگزاری یک جشنواره موفق، چه راهی را باید برگزید؟ چه باید کرد تا غیر از اینکه برگزاری صرف مد نظر باشد، کیفیت هم به مدد آید؟ پاسخ نزدیک به ذهن بود و اما سخن از تجربه که به میان بیاید، چیز دیگری است. گفت: اگر قرار باشد در برگزاری یک برنامه، هر چه که میخواهد باشد، کیفیت را ملاک عمل قرار دهید، باید در روند امور از اهالی فن استفاده کنید. موسیقی هم استثنا نیست قرار است در این جشنواره کارها به داوری گذاشته شود، به تبع چنین رویکردی، راه بالا بردن کیفیت این است که از با سابقهها و استادان امر در قضاوت آثار استفاده کنید. به کارگیری تجربه آن هم تجربه نام و نشاندار عرصه موسیقی در «نوای خرم» نخستین رویکردی است که میتواند به کیفیت و افزایش آن بینجامد و انتخابها را به حق نزدیکتر کند. انتخاب برگزیدگان موضوعی است که نباید از آن غافل شد بویژه در رده سنی کودکان و نوجوانان. اگر مسیر انتخاب، انتخابی درست باشد میتواند به آینده بهتر منتخبان و پیشرفت بیشتر آنها بینجامد و انگیزه آنها را برای دریافت نقاط ضعف و رجوع به نظر کارشناسان و استادان فن، بیش از قبل سازد. منتخبان و حتی آنها که از دست یافتن به مقامی در جشنواره باز میمانند باید بپذیرند که ایراد کارشان کجا بوده و کجاست و اگر اشکالات و نقاط ضعف از نقطه نظر صاحبنظران باشد غیر از اینکه پذیرش نتیجه برای آنها گوارا خواهد بود در رفع نقاط ضعف، نظرات را با گوشت، پوست و استخوانشان خواهند شنید و برای رسیدن به موفقیتهای بعدی، از آنها استفاده خواهند کرد. غیر از این جایگاه بیرونی «نوایخرم» با حضور چهرههای باتجربه و استادان، استحکام پیدا میکند و مورد پذیرش این واقعه، در تقویم هنری کشور خواهد شد.
کودکان علاقهمند
فهرست کارهای چکناواریان چنان است که گاهی میمانی کدامشان را به یاد آوری. نمیدانی از موسیقی فیلم سینمایی «بشارت منجی» یاد کنی یا از موسیقی «اپرای رستم و سهراب» یا «سمفونی مرگ تختی»، هر چه هست فهرست بلند بالای کارهای او، حضور چنین آهنگسازی را در سالیان متمادی در این حوزه فریاد میکند. سالهایی هم بوده که «لوریس» و «همایون» کنار هم بودند و دوستیای «خرم» داشتهاند. چکناواریان این را به یاد دارد. میگفت: نه به دلیل این دوستی اما از نظر شخصی آثار استاد خرم را دوست دارم. در ذهن جستوجو میکرد. جستوجوی آن روزها را. میگفت: «همایون خرم به کنسرتهای من میآمد.» بعد بدون اینکه بخواهد تعارفی کند این حضور را با افزایش انگیزه خود و گروهش مرتبط میدانست. میگفت: او با حضورش در اجراهای آثار من، هم به من و هم به گروه انگیزه میداد. به نظر من همایون خرم شخصیت تأثیرگذار در تاریخ موسیقی ایران بود به همین دلیل زمانی که برای دیدن کنسرتها وارد سالن میشد و او را میدیدم، نمیتوانستم خوشحالی خود را پنهان کنم.
«خرم» به لحاظ شخصیتی پر از احساس بود به همین دلیل در آهنگهایش نیز همین وجه احساسی و اثرگذار را دارد. او مثل هر آهنگساز بزرگی در جهان موسیقی آثارش را با الهام از زندگی مردم ساخت.
اینکه به اطراف نگاه میکند یا نه، جای خود و اصلاً چه اهمیت دارد اما در صدایش چیزی هست که میشود فهمید نکتهای در ذهن دارد و میخواهد آن را بگوید. نکتهای که شاید سؤال مربوط به آن در ذهن بود «تأثیرگذاری جشنوارههایی مانند «نوای خرم» در میزان علاقهمندی کودکان به موسیقی»؛ او قبل از طرح سؤال، گویا چنین نکتهای در ذهن داشت و پاسخ هم داد، پاسخی که خاطرهای هم در خود داشت؛ خاطرهای که مربوط به ورود او به عرصه موسیقی بود: سالها قبل کنسرتی برگزار شد که به اتفاق خانواده در آن شرکت کردیم. آن شب ویولن، مرا محو کرد طوری که تا مدتها بعد، هنرنمایی نوازنده در ذهنم بود. نهایتاً هم کار دستم داد و عاشق ساز ویولن شدم و سراغ یادگیری این ساز رفتم. ویولن عاملی بود که من را وارد عرصه موسیقی کرد و به خانواده موسیقی پا گذاشتم. مشابه این برای بسیاری از اهالی موسیقی رخ داده و هر کدامشان تقریباً حادثهای شبیه اینکه در کودکیشان رخ داده، را عاملی برای ورودشان میدانند. این موضوع به نخستین برخورد کودکان و نوجوانان، با هنر مرتبط است که اهمیت بالایی هم دارد. اگر شرایط مواجهه خوب با موسیقی در فضای جشنواره «نوای خرم» برای این رده سنی مهیا شود، بدون شک تأثیر فراوانی بر آینده آنها مانند آنچه در خاطره من ذکر شد، خواهد داشت. به نظر من چنین جشنوارههایی، فرصت و امکان بسیار خوبی برای گرایش کودکان به هنر است که خانوادهها نیز استقبال میکنند.
ایران/گفتوگو با دکتر علی رفیعی، کارگردان تئاتر درباره اجرای مجدد « خاطرات و کابوس ها...»پس از 38 سال
امیرکبیر زود آمده بود
سید کامران علمدهی
با قتل امیرکبیر قصه برایش تمام نشد. او وارد جزئیات آن ماجرا شد. درامی نوشت و در سال 1356 آن را روی صحنه برد اما تبعات نقد این درام قاجاری برایش گران تمام شد... درست همان زمان که «فرح دیبا» همسر محمدرضا پهلوی به دیدن این نمایش آمده بود، احساس کرد که بیشتر از آنکه این تئاتر دوره قاجار را مورد نقد قرار دهد عصر پهلوی را مورد نقد قرار داده، از این رو «دکتر علی رفیعی» نویسنده و کارگردان نمایش «خاطرات و کابوسهای یک جامهدار از زندگی و قتل میرزا تقیخان فراهانی» که آن زمان مدیریت تئاترشهر را برعهده داشت به دستور وی ناچار به استعفا از سمتش شد.از آن زمان 38 سال میگذرد و او همچنان منضبط و منسجم به کارش ادامه میدهد. با آنکه سپیدی در ابروانش هم نفوذ کرده اما با شور و شوق بسیار، نمایش «خاطرات و کابوسها...» را البته با نگاهی بدیعتر روی صحنه برده است.دکتر رفیعی، کارگردان نمایشهایی چون؛ «عروسی خون»، «یرما»، «شازده احتجاب»، «رومئو و ژولیت» و... بیشک از معدود بزرگان تئاتر ایران است که به جرأت میتوان او را بیمانند دانست. کارهای او علاوه بر نمایش، کلاسی آموزشی برای دانشجویان هم محسوب میشود.اجرای مجدد نمایش «خاطرات و کابوسها...» پس از نزدیک به چهاردهه بهانهای شد تا با او گفتوگویی درباره این اجرا انجام دهیم. او در این همکلامی علاوه بر دفاع از کارش، نشان داد که هنوز هم بر عقاید و باورهایش در خصوص نگاه و باور تماشاگر در برابر یک اثر، ایستادگی کرده است. این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
اگر سؤال فرح دیبا در سال 1356 را تکرار کنم و بگویم که شما دراین کار نگاهتان فراتر از نقد عصر قاجارهاست و نگاهی تاریخی را مدنظر دارید، بازهم همان جواب سال 56 را میدهید؟ آیا بدون هیچ هراسی هنوز هم بر باورتان ایستادگی میکنید؟
مسلماً هنوز هم، همان باور را دارم. تئاتری که بخواهد پیام بدهد و نکتهای را به مخاطب منتقل کند که تئاتر نیست. تئاتر باید سؤال ایجاد کند. سؤالی که تماشاگر باید پاسخگوی آن باشد. فرمول و مسیر تئاتر باید به این صورت باشد که تماشاچی در حین و پس از اجرا به فکر فرو رود و بخواهد که برای هریک از سؤالهای پیش آمده در خلال اجرا به پاسخی برسد. اگر ما تماشاگر را فردی مشتمل بر تخیل، عقل، شعور و هوش بدانیم، بهطور قطع براساس میزان آگاهی و دانشش پاسخ درخوری برای پرسشهای مطرح شده پیدا خواهد کرد. از آن سو تئاتری هم که بخواهد به مخاطب تز بدهد و برایش تعیین تکلیف کند موفق نخواهد بود چه بسا در ابتدای قرن بیستم شاهد آثاری اینچنین بوده ایم که بعد از مدتی شامل مرور زمان شده و از یادها رفته است.من با یک مثال صحبتهایم را ادامه میدهم. آنتیگونه سوفوکل 26 قرن پیش نوشته شده و همچنان مستحکم و قدرتمند در اوج افتخار و شهرت باقی مانده و کارگردانان کوچک و بزرگ آن را به صحنه بردهاند با خوانش و نگاه خودشان. میدانید علت اصلی این ماندگاری چیست؟! علت آن است که اثر سوفوکل راه حل و تز به مخاطب نداده و در عین حال فقط سؤال مطرح کرده است. از سوی دیگر میبینیم که ژان آنوی اثر آنتیگون را اقتباس میکند و بر تن شخصیتهای اطراف کرئون(مستبد) لباس گشتاپو میپوشاند و کوشش میکند تا نمایشنامه سوفوکل را متناسب با شرایط جنگ و اشغال فرانسه در جنگ جهانی دوم اجرا کند. حالا ببینید چه چیزی از آن اجرا مانده اصلاً اگر آنوی، خودش هم زنده بود یقیناً دلش نمیخواست آن کار را به این شیوه اجرا کند. تاریخ مصرف آن تئاتر در همان برهه جنگ بوده است.ما امروزه با انواع و اقسام تئاترها روبهرو هستیم از تئاتر کارگری تا نمایش بورژوایی و... اما این کارها نه از ارزش برخوردار بودهاند و نه تأثیری در جامعه و مخاطب گذاشتهاند...
پس در تئاتر کاملاً مقید به تأثیرگذاری هستید تا پیامآوری؟
پس برای چه چیزی کار میکنم و نمایشهایم را روی صحنه میآورم؟!
چرا بعد از سیوهشت سال مجدداً به سراغ این کار رفتید؟
تأثیر آن بهاندازهای بود که احساس کنم میتوانم به سراغ آن بروم. در آن دوران واکنش همسر شاه - فرح دیبا - نمونهای بود که شما هم به آن اشاره کردید. این واکنش یکی از مهمترین تأثیراتی بود که از کارم گرفتم. همین که فرح به این نتیجه رسید که بیشتر از عصر قاجار عصر پهلوی مورد انتقاد است یعنی این کار تأثیرش را گذاشته بود. حالا من نمیخواهم نظر او را تأیید یا تکذیب کنم اما وقتی یک نفر در آن جایگاه در مقابل کار من، میتواند به چنین پاسخی برسد از نظر من این کار موفقیتآمیز بوده است.
در این کار هم نمیگویم که همه مخاطبان، اما اغلب تماشاگران سال 56 نظرشان نسبت به تراژدی امیرکبیر متناسب با نوع نگاه خودش بود.
با توجه به اینکه نوع نگاه مخاطبان با گذر زمان تغییر پیدا کرده آیا فکر میکنید در زمان حال هم این اثر بتواند تأثیرگذار باشد؟
حتماً تأثیرش را میگذارد. درست است که میگویند کار هنری برخاسته از زندگی و روزمرگی انسانهاست و در این میان تئاتر هم جز نشان دادن همین روزمرگیها روی صحنه کار دیگری ندارد. اما یقین بدانید که نشان دادن همین زندگی روزمره شرط دارد. ما نباید روزمرگیها را همانند روزمرگی واقعی نشان دهیم. اگر قرار باشد این شرط را نادیده بگیریم پس تماشاچی برای چه چیزی باید به دیدن تئاتر بیاید؟! روزمرگی را که هر روز در کوچه و خیابان میبیند. رایگان هم میبیند. بنابراین اگر قرار است به تماشای تئاتر بیاید و هزینه کند تمایل دارد چیزی غیر از کلیشههای مرسوم زندگی را ببیند. باید روزمرگیها را طوری نشان دهیم که گویی برای نخستینبار است که چنین اتفاقهایی افتاده است تا برای مخاطب تازگی داشته باشد و در عین حال برای مخاطب سؤال ایجاد کند و شگفتی بیافریند. این ویژگی هر اثر هنری است. به اعتقاد من هنر و بخصوص هنر تئاتر هیچ رسالت دیگری ندارد.
با این تعاریف نظر و باور شما با نظر بسیاری از استادان هنرهای نمایشی که میگویند؛ اگر به تئاتر بهای بیشتری داده شود، تئاتر میتواند جامعه را تغییر دهد، انسانها را متحول کند و باعث دگرگونی دنیا شود، کاملا متضاد است؟
معلوم است که تئاتر نمیتواند دنیا را عوض کند. ممکن است که بتواند بگوید دنیا عوضشدنی است اما هرگز نمیتواند دنیا را عوض کند. ما میتوانیم با یک اثر به مخاطب بگوییم که دنیا میتواند اینگونه باشد. اما نمیتوانیم به مخاطب بگوییم که دنیا باید به گونهای که ما نشان میدهیم باشد و به او تحمیل کنیم. اصلاً تئاتر توان چنین کارهایی ندارد.
میرزا تقی خان امیرکبیر از نگاه برخی بابت تأسیس مدرسه دارالفنون، روزنامه وقایعاتفاقیه، اصلاح امور حکومتی بهعنوان شخصی اصلاحطلب شناخته میشود و برخی هم بابت برخورد با مخالفان و مبارزه با بهاییها از او به عنوان یک تندرو یاد میکنند. شما پس از تحقیق در مورد این شخصیت و از زمان نگارش متن «خاطرات و کابوسها...» او را چگونه دیدید؟ اصلاً امیرکبیر در ذهن شما چه شکلی است؟
به نظر من امیرکبیر برخوردار از چند تناقض بود و من پس از پیدا کردن این تناقضها، به آن پرداختم. من اگر میخواستم در میان شخصیتهای تاریخی به دنبال هر شخصیتی بروم و شخصیت آن تخت - کاملاً خوب یا بد - باشد، به درد نمایشنامه و اجرا نمیخورد. اصلاً قابلیت درام شدن را نداشت. اینکه آدمها یا سفید و نور باشند یا سیاه و ظلمت، اولاً وجود ندارد ثانیاً از پتانسیلی برای پرداختن و شخصیتپردازی برخوردار نیستند. اصولاً آدمهایی که طیف خاکستری شخصیتشان طولانی و پررنگ باشد، شخصیتهای جذابی برای پرداختن دارند. شخصیت میرزا تقیخان این ویژگی خاکستری بودنش بسیار قوی و پررنگ بود.
نکات بارز شخصیت امیرکبیر چه بود که شما را درگیر کرد؟
میرزا تقی خان در رفتارش نوعی تضاد وجود داشت که به جای تئوری پردازی، عمل میکرد. او از یک طرف اصرار داشت که سلطنت ناصرالدین شاه را حفظ کند و از سوی دیگر میخواست که آن سلطنت را اصلاح کند. شاید من اشتباه کنم اما نکتهای که او به آن توجه نکرد آن بود که در زمان قاجار و عصر امیرکبیر بستری برای اصلاحات فراهم نبود. رژیم قاجاری بعد از آغامحمدخان از همان ابتدای سلطنت فتحعلیشاه (دومین پادشاه قاجار) تا گردن در فساد و خیانت و جنایت فرو رفته بود. نخستین دستاوردشان قرارداد ترکمنچای بود، حتی به برجستهترین شخصیت مملکت عباس میرزا، پشت و خیانت کرد تا شکست بخورد. قاجارها غیر از پادشاه اولشان که بدی و خوبی را با هم داشت. بقیه کشور را نابود کردند. شما ببینید که به خاطر دعوا در دریای خزر و زیاده خواهی روسها میرزا آقاسی میگوید: «کام شیرین خود را به خاطر قدری آب شور تلخ نکنیم!» از این موارد در تاریخ کشور ما زیاد وجود دارد.اما امیرکبیر در دوره خودش واقعاً منحصربه فرد بود. او تا واپسین ساعتهای عمرش به پسرک تأثیرپذیر، ضعیف و شیفته سلطنت، ناصرالدین شاه قاجار وفادار بود و میخواست یک ایدهآلیسم مطلق، یک نوع رؤیازدگی و یک نوع توهم قوی را به وجود آورد. شما میبینید که در جایی به ناصرالدینشاه میگوید: «به خدا، به خدا، به مرتضی علی، من شما را دوست دارم.»
در نوشتن دیالوگها در این نمایشنامه علاوه بر تحقیق و پژوهش، از نامهها و مکاتبات میان میرزاتقیخان و ناصرالدینشاه هم استفاده کردید؟
بله به تکتک نامهها رجوع کردم. در کتابی که فریدون آدمیت آن را تألیف کرده همه نامهها منتشر شده و میتوان این وابستگی امیرکبیر به سلطنت را در یکایک نامههایش دید. اما از آن طرف هم او انسان بسیار مقتدری بود و با اقتدار راسخ میتوانست مقابل خانزادههای قاجار بایستد اما همانطوری که گفتم بستر یعنی جامعه و فرهنگ آن زمان آماده اصلاحات نبود. میرزا تقیخان یا زود آمده یا جایش را اشتباه انتخاب کرده بود. در جایی میبینیم که جامهدار به او میگوید که تو اشتباهی آمدهای. آنهایی که اصلاحات را نمیخواهند همین مردم هستند. برای اینکه هرکسی فقط به فکر خودش است.
با توجه به کار در این حوزه و مواردی که از تناقضات امیرکبیر بیان کردید مشکل اصلی را در سلطنت قاجارها دیدید یا تناقضات میرزاتقی خان؟ به هرحال کسی که به هرقیمتی طالب سلطنت و حفظ آن است خود میتواند مسبب ایجاد فساد در حکومت شود؟
بله. البته مشکل بزرگ اغلب پادشاهان ما بخصوص در عصر قاجار این بوده که نمیخواستند سلطان باشند، آنها تمایل داشتند که حکومت کنند. یعنی احساس میکردند که کشور به مجلس و دولت و... نیازی ندارد و همه مسائل را باید به شخصه خودشان حل و فصل کنند. این نوع نگرش هر حکومتی را دچار انحلال و نابودی میکند.
شما از معدود هنرمندان عرصه تئاتر هستید که کارهایتان غالباً با تکنیک روز، نوآوری و آموزش برای دانشجویان همراه بوده است. اگر از دانشجویان و هنرمندان هنرهای نمایشی هم بپرسید اغلب به دنبال آن هستند که کار نو و تازهای هم در نمایشنامه و هم در اجرا از شما ببینند. با این حال شما باز به سراغ کاری رفتید که حدود چهار دهه پیش توسط خودتان اجرا شده بود؟ تکرار این کار دغدغه شما بود یا همان نگاه به تأثیرگذاری؟
به نظر شما این کار نو نبود؟!
من اجرای سال 56 شما را ندیدم اما از عنوان نمایشنامه و نام کارگردان اینطور استنباط میکنم که اجرا تکرار شده است.
شما فکر میکنید این نمایشنامه همان اثر سال 56 بود؟! به شهادت تماشاچیانی که سال 56 این کار را دیده بودند این اثر هیچ شباهتی به آن اثر نداشت. از طراحی صحنه بگیرید تا کارگردانی و بازیگری. همه چیز تغییر کرده بود. اصلاً هیچکس نمیتواند چنین ادعایی داشته باشد که یک کار را بعد از 38 سال دوباره مثل همان روز اول اجرا کند. متأسفانه مسأله اجرای مجدد در ایران امری غیرعادی است در حالی که در کشورهایی که من سالهای زیادی از عمرم را در آنجا بودم، امری عادی است. شما فکر میکنید در کشوری مثل فرانسه هرچند سال یکبار یک نمایشنامه خوب مجدداً اجرا میشود؟
فکر میکنم هر هشت تا 10 سال یکبار...
باور کنید یک نمایشنامه در کمتر از دو یا سه سال اجرای مجدد میشود. منتها با تغییرات و نگاههای متفاوت. نمایشنامه «یک نوکر و دو ارباب» نمایشنامه قرن هفدهم است که توسط یکی از سرشناسترین کارگردانهای ایتالیا در طول نیم قرن 47 بار اجرا شده و بیننده هم از همه اجراها استقبال خوبی کرده است. چرا؟! چون آن کارگردان 47 بار را تکرار نکرده و هربار با خوانش، قرائت و اجرایی متفاوت کار را روی صحنه برده است. نمایشنامه خوب برای اجرا مثل خانهای میماند که چندین در دارد و هربار میتوان از یک در آن وارد شد.
البته مخاطبان نمایشنامه «کارلو گلدونی» ایتالیایی، حداقل چندین اجرای آن را در مراحل مختلف دیدهاند اما بسیاری از مخاطبان اثر شما شاید در قید حیات نباشند و بسیاری هم سنشان بهاندازه نیست که میتوانستند آن کار را ببینند.
آقای محترم! شما فکر میکنید من بعد از 38 سال رفتم از داخل کتابخانهام نمایشنامه «خاطرات و کابوسها...» را برداشتم و خاک روی آن را فوت کردم و آمدم روی صحنه؟! دوسال تحقیق و بررسی کردم و بعد از آن چهار ماه و نیم تمرین گذاشتم تا اکنون آن چیزی شده که شما میبینید. بنابراین قطعاً تفاوتهای بسیاری با اجرای سال 56 دارد.
میتوان گفت که حضور محمد چرمشیر به عنوان دراماتورژ در این کار در راستای این تغییرات اساسی بوده است؟
بعد از دوسالی که روی متن کار کردم و جمله به جمله و واژه به واژه آن را تغییر دادم، چرمشیر به ما اضافه شد و به خاطر حساسیتی که به کار داشتم تلاش کردم به بهترین حالت آن را اجرا کنم. از این رو از کسانی استفاده کردم که میتوانستند بهترین کمک را به من بکنند.
این اثر در سال 56 با بازیگرانی چون سیاوش طهمورث، هوشنگ توکلی، اکبر رحمتی و پرویز پورحسینی که هرکدام در بازیگری پیشکسوت و حرفهای هستند، اجرا شده است. اما حالا میبینیم که از هیچکدام از بازیگران آن سالها استفاده نکردهاید. بکار نگرفتن بازیگران اجرای سال 56 هم در راستای همان تغییراتی است که به آن اشاره کردید؟
بازیگران آن زمان در حال حاضر دیگر به درد من نمیخورند. شما که به من میگویید همه از شما توقع یک کار نو و مدرن را دارند پس نمیتوانستم از آن بازیگران استفاده کنم. من بازیگرانی را میخواستم که با رویکرد تازه کار را روایت کنند. آن بازیگران کار من را به ورطه تکرار میبردند. البته دست خودشان هم نیست و به خاطر عناصری که در بحث بازیگری در وجودشان شکل گرفته، به صورت سهوی این اتفاق میافتاد. بنابراین اگر از آنها استفاده میکردم خود شما میآمدید و با انتقاد میگفتید که این همان کار با همان بازیگران است پس چه تفاوتی وجود داشت؟! که کاملاً هم درست میگفتید. به خاطر اینکه نخواهم اجرا و کارم تکراری شود و به زعم تماشاچی فقط غباری را از روی یک اجرای قدیمی بردارم از آن بازیگران استفاده نکردم. ضمن اینکه من میخواستم در این اجرا با پرتو چند بازیگر شناخته شدهتر از حداقل بیست بازیگری که تازهکار و تازهنفس بودند، بهره ببرم. به هرحال اینها امیدهای آینده تئاتر این مملکت هستند. به نظر من همهچیز باید تازه باشد تا تازگی یک کار به چشم آید. مگر من که در آن زمان 35 سال داشتم در حال حاضر که 77 سال دارم در همه موارد - شخصی و کاری - میتوانم همان آدم قبل باشم. شما هم آدم 10 سال پیش نیستید. تماشاگر هم همینطور است، یعنی تماشاگر سال 56 با تماشاگر سال 94 تفاوتهای بسیاری دارد. اصلاً جایگاه تئاتر 40 سال پیش با جایگاه تئاتر امروز در ایران، زمین تا آسمان فرق کرده است. مردم آن دوران به چیزهایی میخندیدند و برای چیزهایی میگریستند که همان چیزها برای مردم امروز نه خندهدار است نه گریهآور.
با توجه به تحصیل و آشناییتان با حوزه جامعه شناسی آیا برای بهتر دیده شدن این کار به بحث جامعه شناسی و روانشناسی تماشاچیان هم رجوع کرده اید؟
خوشبختانه کنار من یک علی رفیعی جامعهشناس نشسته است برای اینکه همیشه تأثیرات جامعهشناسی در تئاتر برایم مفید بوده است. آن زمان جمعیت تهران به زحمت به دو میلیون نفر میرسید. اما در حال حاضر جمعیت تهران بیش از پانزده میلیون نفر شده است و مردم تحملشان مثل قبل نیست. اگر من 40 سال پیش تئاتر چهارساعتهای را آماده میکردم مخاطب با کمال میل آن را میدید و گلایهای هم نمیکرد اما در حال حاضر مخاطب حوصله نشستن طولانیمدت را ندارد.
این نگاه در کوتاه کردن زمان نمایش «خاطرات و کابوسها...» تأثیر گذاشت؟ یعنی زمان آن متأثر از همین جامعهشناسی امروز پایتخت کوتاهتر شد؟
بله، با کمال تأسف میگویم که ناچار شدم یک ساعت از زمان این اثرم را کوتاه کنم. باور کنید صحنههایی را حذف کردم که هرکدام زیباتر و با محتواتر از دیگری بود اما همانطوری که گفتم دیگر نمیتوان مردم را بیش از سه ساعت روی صندلی نمایش نشاند.
یکی از مواردی که شما در کارهایتان توجه ویژهای به آن دارید، بحث طراحی صحنه و دکور است و همین مسأله کارهای شما را از زاویه زیبایی شناسی بسیار خاص کرده است. جایی به نقل از شما میخواندم که توجه به طراحی صحنه از ابتدای نگارش یک نمایشنامه در ذهنتان شکل میگیرد. اما متأسفانه در ایران کارگردانها نه هنگام نوشتن و نه زمان اجرا چیزی در ذهنشان شکل نمیگیرد و اغلب، از دکورهای المانی و سطحی استفاده میکنند و پویایی و خلاقیت را به پائین سطح ممکن میرسانند؟
واقعاً نمیدانم که چرا در ایران به این مسأله مهم چرا اینقدر بیتوجهی میشود. اما من در طول 45 سال زندگی و کار حرفهایام در فرانسه که مدام توأم با کار در تئاتر بوده آموختم که طراحی صحنه مسألهای است که نباید نادیده و سطحی گرفته شود. من از ابتدای حضورم در فرانسه به دنبال تحصیل در رشته تئاتر نرفتم، مدتها در صحنه تئاتر کار کردم و پس از مدتی، فکر کردم که تئوریها و نظریهها میتواند کمک شایانی به بهتر شدن کارم بکند. از این رو به دنبال تحصیل رفتم. نکته جالب هم آن است که پایاننامهام هم در مورد تئاتر اروپاست. بنابراین من به دنبال گرفتن مدرک نبودم.من آموختم که طراحی صحنه جزو لاینفک کارگردانی است. به واقع شما فکر میکنید برای آوردن مردم از چهارگوشه شهر به تالار وحدت که حداقل یکساعتونیم ترافیک در انتظارشان است، چه چیزی باید تحویلشان دهیم که در پایان اجرا به آنجا نرسند که وقت و هزینهشان هدر رفته است؟!
مگر آن دسته از کارگردانهای امروز ایران تحصیل نکردهاند؟ مگر آموزش ندیدهاند؟
برای اینکه به اصطلاح خودشان را استاد میدانند و یک واژه دکتر هم به دنبال خودشان یدک میکشند، اما تنها کاری که از آنها ساخته است انتقاد غیراصولی از کارهای من است. اغلب آنها معتقدند که برای تشخص و مطرح شدن بیشتر، حتماً باید علی رفیعی را بکوبند!
اینگونه از افراد دقیقاً همانند آغامحمدخان فکر میکنند، آغامحمدخان در کار «شکار روباه» میگوید: «در این کهنه جهان مشرق که جان آدمی به پشیزی نمیارزد تنها شرط زیستن حذف کردن است.» این مصداق همان کسانی است که بر این باورند که برای بزرگتر شدن باید دیگران را حذف و نابود کرد! متأسفانه اینها همانهایی هستند که در حال حاضر به دانشجویان تئاتر آموزش میدهند اما نمیتوانند هیچ نظریهای راجع به طراحی صحنه داشته باشند. این به اصطلاح مدرسان فقط دوتا اسم غیر ایرانی یاد گرفتهاند و برای دانشجویانشان تکرار میکنند. آنها نمیدانند که طراحی صحنه و تئاتر مثل موتور است و شاسی. باور ندارند که هر کتی آستر میخواهد. یعنی از هم جداشدنی نیستند. بنابراین در درجه اول؛ طراحی صحنه و کارگردانی دوروی یک سکه هستند و در درجه دوم تئاتر برای دیدن است تا شنیدن. اگر وجه دیداری و شنیداری و زیبایی یک اثر مخاطب را به کمال برساند، آنگاه وجه محتوایی و مفهومی آن اثر قابلتوجه میشود.برای رسیدن به ایدهآل در طراحی صحنه؛ باید دید، تمرین کرد و زحمت کشید با یک پایاننامه در وصف مسلم ابن عقیل(ع) نمیتوان ادعا کرد که من همهچیز را در طراحی صحنه آموختم. این است که وقتی اطلاعات دانشجویان یا فارغالتحصیلان تئاتری را میبینم، فقط این سؤال در ذهنم ایجاد میشود که بهواقع شما در دانشگاههایتان چه چیزی آموختهاید؟! چه چیزی را به شما آموزش دادهاند؟!
برگزاری ورکشاپها برای بازیگرانتان پیش از شروع یک کار، استفاده نکردن از بازیگران حرفهای و... ناشی از وسواس و حساسیت زیاد شما در انتخاب بازیگرانتان است یا معتقد به شیوههای آموزشی تئاتر در ایران نیستید؟
هر دو موردی که ذکر کردید دلایلی است که من به شخصه باید خودم بازیگرانم را از پایه و صفر آماده کار کنم. من برای استفاده و همکاری از بازیگران، آنها را به دو دسته تقسیم میکنم؛ یک دسته بازیگران جوان و مستعدی هستند که مانند یک ترکه خیس امکان انعطافپذیری و شکلگیری دارند. دسته دوم هم بازیگرانی هستند که جای دیگری شکل گرفتهاند و سخت میتوان آنها را شکل داد. بنابراین اگر بخواهم با دسته دومیها کار کنم، ابتدا داشتهها و شکلی که گرفتهاند را مانند یک صفحه سفید پاک میکنم و بعد خودم به آنها شکل میدهم. جدا از این مسأله کار کردن با بازیگران حرفهای و پیشکسوت در ایران برای من چیزی جز رنج به ارمغان نمیآورد. به هرحال با این بازیگران به اصطلاح حرفهای هم به یک نتیجهگیری و قرار برای بازی میرسیم ولی بازیگری که یک سر دارد و هزار سودا به درد من نمیخورد. بازیگری که دائم در میان این سریال و آن فیلم است و در کار و حضورش نظم وجود ندارد به کار من نمیآید. اما با دسته اولیها که کار میکنم هم انعطاف دارند و هم شیفتگی. حداقل تا چند سال اول اینگونهاند! شما ببینید من در حین اجرا با خیال راحت با شما گفتوگو میکنم چون از کار بازیگرانم مطمئن هستم. من روغن همه بچههای جوان را گرفتم و روی بندبند انگشتشان کار کردهام. امکان ندارد که کمترین حرکت و کوچکترین واکنشی از بازیگرانم بدون هماهنگی من صورت بگیرد. از این رو میبینید که کار با این افراد به مراتب بهتر و قابل پذیرشتر است.
شما که چنین نگاهی به بازیگری دارید چرا فقط سراغ همان دسته اولیها نمیروید؟ به هرحال خمیری که با دستان شما شکل میگیرد بهتر از خمیری است که خشک شده و شکل گرفته دستان دیگری است.
اصلاً تصمیم گرفتم که از این به بعد تا پایان عمرم اگر خواستم و توانستم که کار تئاتر انجام دهم و نمایشنامهای را روی صحنه ببرم، فقط با بازیگران جوان کار کنم. همین حالا بعد از هر اجرا حداقل 50-40 نفر برای بازی در کارهای آینده من درخواست میدهند و فکر میکنم کار با این افراد نتیجه بهتری خواهد داشت.
اگر قصد قضاوت عادلانه کارتان را داشته باشید. کار را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا به همان ایدهآل ذهنتان رسیدهاید؟
من هیچوقت از کارهایم راضی نیستم. هیچوقت! همیشه وقتی کارهایم را میبینم، با خودم میگویم که ای کاش میتوانستم دوباره این کار را انجام دهم و تغییراتی را در جهت بهتر شدن انجام میدادم.
این نوع نگاه از سر تعارف و فروتنی است یا نگاه شما برای رسیدن به کمالطلبی و ایدهآلگرایی؟
این طلیعه کار من است. با وجودی که از ابتدای فعالیتم تاکنون یک نت منفی از تماشاگرم نگرفتهام. اما خودم از کارم رضایت کامل ندارم. البته این به آن معنی نیست که کلاً کارم را نمیپسندم اما رضایت صددرصدی ندارم. این کمالطلبی در من تقریباً به یک بیماری و وسواس کاری تبدیل شده است.
ایران/سید عباس صالحی در نخستین برنامه حضور خود در کتابفروشیهای کشور خبر داد
احتمال تشکیل دادگاه کتاب در آینده نزدیک
نشر غیرمجاز به معنی غارت فکرها و سرمایهها است
معاون امور فرهنگی وزارت ارشاد از رایزنی با قوه قضائیه برای تأسیس شعبه ویژهای جهت رسیدگی به پروندههای مربوط به کپیهای غیرمجاز کتاب خبر داد.
سید عباس صالحی معاون امور فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی عصر روز شنبه چهاردهم آذرماه در نخستین برنامه حضور خود در کتابفروشیهای کشور و دیدار مستقیم با مدیران کتابفروشیها که در محل کتابفروشی توس در تهران برگزار شد، در جمع خبرنگاران گفت: این اقدام در جهت ارتباط با فضا و امکانات فرهنگی است که قطع آن باعث چالش هایی در حوزه نشر میشود. وی ادامه داد: مدیران نهادهای فرهنگی باید سعی کنند ارتباطشان را با این مراکز بیشتر کنند. ما در همین راستا سایتی به نام اهل قلم را فعال کردهایم که حدود ۸ تا ۱۰ هزار نفر از اهل قلم عضو آن هستند و میتوانند انتقادها و پیشنهادهای خود را برای ما بفرستند. صالحی افزود: فرصت دیگری که این برنامه در اختیار ما میگذارد این است که ارتباطات حضوری را در این مکانهای فرهنگی گسترش دهیم و در همین راستا قرار شده مدیران حوزه معاونت فرهنگی وزارت ارشاد هر هفته دیدارهای مشخصی را با اهالی فرهنگ و در مراکز فرهنگی داشته باشند. قرار شده خود من هم شنبهها از ساعت ۱۶ تا ۱۸ به کتابفروشیها بیایم و با مردم و کسانی که پیشنهاد یا انتقادی مطرح میکنند، رو در رو گفتوگو کنیم.
معاون امور فرهنگی وزارت ارشاد اضافه کرد: اینکه کتابفروشیها برای این گپ و گفت رو در رو انتخاب شده است، به این خاطر بود که کتابفروشیها پایگاه اصلی فرهنگ در ۵۰ سال گذشته بودهاند و سابقه آنها بیشتر از نهادهای فرهنگی است که بعدها به وجود آمدهاند. ضمن اینکه دلنگرانیهایی درباره کتابفروشیها و صنعت نشر وجود دارد که باعث شده به تعطیلی و نقش کم رنگ کتابفروشیها منجر شود. صالحی تأکید کرد: این ارتباط و حضور در کتابفروشیها میتواند باعث ایجاد ارتباط بیشتر مدیران و اهالی فرهنگ شود و بحثهایی را پدید بیاورد که در آینده و برای معاونت فرهنگی راهگشا باشند. مسائلی که کتابفروشیها با آن دست به گریبان هستند، جدی است که از جمله آنها بحث معافیتهای مالیاتی کتابفروشیها و پست رایگان کتاب است که البته این بحثها شروع شده است.
وی در پاسخ به سؤالی درباره راهکار وزارت ارشاد برای برون رفت از وضعیت بحرانی کنونی صنعت نشر گفت: این وضعیت سه بعد دارد. در جاهایی خوب است، در جاهایی خاکستری و در جاهایی هم ضعیف. ما در حوزه تولید، مولدان خوبی را در چند دهه گذشته داشتهایم و قومیتها و جنسیتها حضور پررنگی در تولید کتاب داشتهاند.
صالحی ادامه داد: ناشران خوبی هم سرمایهگذاری کردهاند که باید دیده شوند. بخشهای ضعیف و خاکستری هم در حوزه نشر داریم که از جمله آنها این است که چه در زمینه خرید و چه در زمینه مطالعه کتاب، ما آمارهای بالایی از نظر سبد خانوار در این حوزهها نداریم که این برای کشوری که ۲۵۰۰ سال سابقه تمدنی دارد، خوب نیست.
معاون امور فرهنگی وزارت ارشاد درباره برنامه وزارت ارشاد برای جلوگیری از عرضه کتابهای بدون مجوز در کشور هم گفت: وقتی به صورت غیر نهادینه با فرهنگ برخورد میکنیم، باید عوارض آن را هم بپذیریم؛ مالکیت فکری و معنوی در کشور ما تا به حال مورد توجه قرار نگرفته و این حوزه در ساختار فکری ما جا نیفتاده است. در صورتی که مردم درباره آثار ملموس اینگونه عمل نمیکنند و مالکیت آنها را پذیرفتهاند.
صالحی در همین رابطه از احتمال تشکیل دادگاه کتاب در آینده نزدیک خبر داد و گفت: ما در حال رایزنی با قوه قضائیه هستیم تا شعبه ویژهای برای رسیدگی به پروندههای مربوط به کپیهای غیر مجاز کتاب مشابه دادگاه رسانه و مطبوعات ایجاد شود. چرا که یکی از مشکلات مربوط به پیگیری حقوق ناشران در رابطه با همین کپیهای غیرمجاز، طولانی بودن مراحل پیگیری آن است.
وی گفت: نشر غیرمجاز به معنی غارت فکرها و سرمایهها است که قوه قضائیه باید در این زمینه اقدام کند و تا این اتفاق رخ ندهد، از آنجا که غارتها ادامه پیدا میکند، شرایط سخت تر هم میشود. البته ما در معاونت امور فرهنگی وزارت ارشاد، کمیته مستقلی تشکیل دادهایم که در حوزه اختیارات و وظایف خود، در این باره عمل خواهد کرد. ضمن اینکه با اتحادیه ناشران و کتابفروشیهای تهران در این زمینه همکاری هایی انجام خواهیم داد.
ایران/امروز با… علی عبداللهی
«ده روز با داعش» را برای کمک به روشنگری ترجمه کردم
سایر محمدی
«ده روز با داعش» کتابی به قلم یورگن تودنهوفر، روزنامهنگار آلمانی با برگردان زهرا معینالدینی و علی عبداللهی توسط انتشارات «کولهپشتی» منتشر و با استقبال فراوانی روبهرو شد، کتابی که متن اصلیاش در آلمان بارها تجدید چاپ و به بسیاری از زبانها ترجمه و منتشر شده است. علی عبداللهی تازه از سفر سهماههاش به آلمان برگشته است؛ بورسیهای که از یک نهاد فرهنگی ایالت باواریا بابت ترجمه اشعار هانس مگنوس انسنز برگر، شاعر آلمانی به او تعلق گرفت. علی عبداللهی شاعر و مترجم است و در کارنامهاش گزیده اشعار گونترگراس به نام «عشق با پاهای چوبین» گزیده اشعار اریش فرید به نام «سکوت آینده من است» و در حوزه ادبیات داستانی هم آثاری از الیاس کانتی، روبرت موزیل و هاینریش بل و... را ترجمه و منتشر کرده است.
شما پیش از این آثار فلسفی نیچه و در حوزه ادبیات، به ترجمه شعر و داستان میپرداختید. چه شد که کتاب «ده روز با داعش» را ترجمه و منتشر کردید؟
به این خاطر که معضل داعش مسأله روز جوامع انسانی است و من هم مثل همه مردم این دغدغه را داشتم. البته ترجمه آثاری از این دست بارها توسط ناشران مختلف به من پیشنهاد شده بود، اما نمیپذیرفتم. ولی این کتاب به نظرم در معرفی داعش مهم بود و جامعه هم تشنه شناخت این گروه است که هر ازگاهی در یک نقطه از جهان با اعمالش رعب و وحشت ایجاد میکند. بنابراین من هم به عنوان شاعر و مترجم ادبیات و فلسفه بر آن شدم تا این کتاب را که کمک به روشنگری است ترجمه کنم.
ترجمه این کتاب پیشنهاد ناشر بود یا انتخاب خودتان؟
ترجمه کتاب انتخاب خودم بود، چون خبر داشتم که از این کتاب در آلمان استقبال فراوانی شده است و امروز که بیش از یک سال از چاپ آن در این کشور میگذرد، هنوز در فهرست 10 کتاب برتر و پرفروش انتشارات مجله اشپیگل است و مدام تجدید چاپ میشود. نکته دیگر این است که یورگن تودنهوفر را دورادور میشناختم و به عنوان روزنامهنگاری برجسته و منصف در افغانستان، عراق، کلمبیا و دیگر نقاط بحرانی جهان حضور داشته و گزارشهای روشنگر و بیطرفانهای از حوادث و رویدادهای این مناطق منتشر کرده بود.
یورگن تودنهوفر چگونه در جهان اسلام روزنامهنگاری منصف شناخته میشود، اما از سوی رسانههای غرب و جهان سرمایهداری، خیانتکار و دوست دیکتاتورها و ابوبکر بغدادی معرفی میشود؟
البته اینطور نیست که تمام روزنامهها و رسانههای غرب با او دشمن باشند؛ چپها، سبزها و گروههای معتدل با او همراه هستند و حتی از او حمایت میکنند. فقط راستهای اروپا و تندروها او را مورد هجمه قرار میدهند و اصلاً با او میانه خوبی ندارند. خودش در آن کتاب میگوید که من قاضی دادگاه هستم و کارم قضاوت بوده است اما به روزنامهنگاری روی آوردم و همیشه و در هر واقعه دو سوی ماجرا را میبینم. هوفر معتقد است، هر دعوا و درگیری دو طرف دارد و ما نمیتوانیم به عنوان داور تمام حق را به یک طرف بدهیم بدون آنکه شناخت دقیق و درستی از ماهیت قضیه داشته باشیم، باید به هر دو طرف گوش داد و سرچشمههای پیدایش گروه داعش هم بررسی شود. این شخص با اسد، فیدل کاسترو و قذافی و خیلی از چهرههای سیاسی سرشناس جهان مصاحبه کرده است. به خاطر همین مصاحبهها، اروپاییان راستگرا به او لقب دوست دیکتاتورها دادند.
اینکه گفته شده «تودنهوفر» درک درستی از اسلام دارد، این درک درست از کجا پیدا شد؟
تودنهوفر بارها به کشورهای مسلمان خاورمیانه سفر کرده و مطالعات فراوانی در زمینه اسلام داشته؛ دارد؛ در همین کتاب «ده روز با داعش» مدام از آیات قرآن سند میآورد که اعمال داعش خلاف دستورات اسلام است. این روزنامهنگار تاریخ اسلام را دقیق خوانده و فرقههای اسلامی را بخوبی میشناسد. مثلاً درباره خوارج نوشته، درباره شکلگیری وهابیت نوشته و جریان سلفیها را مورد کنکاش قرار داده است و در مورد تشیع اطلاعات خوبی دارد. همه اینها نشان میدهد که بخشی از اطلاعاتش براساس مطالعه است و بخشی هم شامل تحقیقات میدانی او است.
جام جم/مهدی هاشمیدر روز تولدش و در گفتوگوی اختصاصی با جامجم:
سن را شما تعیین میکنید، نه شناسنامه
امروز زادروز مرد خاطره ساز تلویزیون و سینماست؛ کسی که با پشتوانه سالها بازی روی صحنه تئاتر و نویسندگی و کارگردانی در گروه «پیاده»، اوایل دهه 60 با سریال موفق «افسانه سلطان و شبان» در دو نقش سلطان و شیرزاد شبان درخشید و در سالهای سخت جنگ، ملتی را به خنده مهمان کرد.
تصویر سن را شما تعیین میکنید، نه شناسنامه
مهدی هاشمیاز آن زمان با نقشهایی باورپذیر و تاثیرگذار همچون دکتر حشمت در «کوچک جنگلی»، غولِ «چراغ جادو»، آقای راوندی «هزاران چشم»، دکتر منصور یاوری در «رقص پرواز»، حشمت شالفروش در «اشکها و لبخندها» و دکتر محمد قریب «روزگار قریب» جایگاهش را بهطور همزمان میان مردم و منتقدان حفظ کرده است.
گزیده کاری و وسواس او در سینما هم به کارنامهای باکیفیت و نقشهای ماندگاری منجر شده که آسیابان «مرگ یزدگرد»، نصرالله مددی «زرد قناری»، دو نقشاش در «دو فیلم با یک بلیت»، میرزاابراهیم خان عکاسباشی در «ناصرالدین شاه آکتور سینما»، احمد در «همسر»، نادر سیاه دره «هیچ»، آقایوسف، غریبه در «آلزایمر» و سلیم «ضدگلوله» برخی از آنها هستند. این بازیگر بادانش که جزو معدود بازیگرانی است که دو سیمرغ بلورین را به خاطر بازیهای خوبش به خانه برده، همانطور که کم و گزیده کار میکند، خیلی هم بهندرت تن به گفتوگو میدهد، اما روی ما را زمین نینداخت و حاضرشد به بهانه زادروزش با جامجم صحبت کند.
میتوانم 20 ساله هم باشم
از هاشمیمیپرسم آیا رسیدن به 69 سالگی او را خوشحال میکند یا ناراحت؟ میگوید: من اینقدر در لحظه زندگی میکنم که اصلا به سن فکر نمیکنم. من جزئی از یک کل هستم که سن خیلی برایم مهم نیست. من در 20 سالگی همینی بودم که اگر عمری باقی باشد، در 80 سالگی. من 60 سالهام، اما میتوانم 40، 30 یا 20 ساله باشم. چون دارم کارم را انجام میدهم و سعی میکنم در هر زمانی بهترین رفتار را داشته باشم. همه سالهای عمر همیشه با ماست. وقتی شما در لحظاتی به فکر هفت سالگی میافتید، یعنی آن سن هنوز با شماست. اگر نبود که به آن فکر نمیکردید. اگر مقداری تازگی و سلامت جسم و روانتان حفظ شده باشد، سن اهمیتی ندارد. این شمایید که میگویید چند سالتان است، شناسنامه نمیگوید چند ساله هستید.
در یکی از قسمتهای سریال «چراغ جادو»، شخصیتی نامیرا با بازی زنده یاد رضا خندان، غول ـ با بازی هاشمی ـ را احضار میکند و از او میخواهد آرزوی مرگش را برآورده کند. وقتی از بازیگر «دردسرهای عظیم» میپرسم دوست دارد، چند سال عمر کند، جواب میدهد: پدرم در 95 سالگی جوانمرگ شد. اما من خودم خیلی به ادامه زندگی و اینکه تا چند سالگی زندگی کنم، فکر نمیکنم و سعی میکنم اگر در هر لحظهای مرگ سراغم بیاید، فقط مدیون کسی نباشم.
بازیگر نقش قاسم در «تراژدی» در ادامه میگوید آرزوی برآورده نشدهای ندارد. هاشمیبیان میکند: من اهل آرزو نیستم، روانم و در حال پیش میروم. درضمن کم و بیش میدانم کجا میروم. (میخندد) البته خیلی هم مطمئن نیستم جایی که دارم میروم مقصد درستی باشد.
از بازیگر نقش قربانعلی در «تلفن همراه رئیسجمهور» میپرسم که چه هدیهای خوشحالش میکند، پاسخ میدهد: کلا هدیه و جایزه خوشحالکننده است. اما چون من هیچوقت منتظر هدیهای نیستم، وقتی میگیرم خوشحال میشوم.
هاشمی این روزها مشغول بازی در فیلم «سیانور» به کارگردانی بهروز شعیبی است؛ فیلمیکه قصه اش در بستر درگیری منافقین در دهه 50 رخ میدهد. بهجز هاشمی، بازیگرانی چون بابک حمیدیان، هانیه توسلی و آتیلا پسیانی هم در آن بازی میکنند. او از همکاری با شعیبی اظهار رضایت میکند و این کارگردان را بسیار نجیب و پاکیزه میخواند. هاشمی میگوید: شعیبی کارگردان متوجه و هوشیاری است و ضمن متانت، از پشت آن عینک نیمه دودی، با چشمان تیزبینش به دقت کار را میبیند و همه را زیرنظر دارد.
این بازیگر پس از پایان این فیلم، دیماه جلوی دوربین فیلم «سال تحویل» به کارگردانی دامادش سیاوش اسعدی میرود. اثری که هاشمیبا دخترش نورا همبازی خواهد بود. او در این رابطه هم میگوید: این کار فیلمنامه خوبی دارد که سیاوش آن را از روی رمان پدرش، نوشته است.
همکاری دوباره با عیاری
بهجز این دو پروژه، کیانوش عیاری هم که پیشتر تجربه همکاری های درخشانی با هاشمیدر روزگار قریب، هزاران چشم و خانه پدری داشته، قصد دارد بار دیگر از این بازیگر برای بازی در نقش اول فیلم تازهاش، «کاناپه» استفاده کند. هاشمی درباره این همکاری دوباره توضیح میدهد: وقتی با آقای عیاری کار میکنم، فکر نمیکنم دارم در فیلم یک کارگردان بازی میکنم. بلکه نگاهم به این همکاری به چشم یک نشست و برخاست صمیمانه و یک زندگی مفرح است. وقتی با ایشان کار میکنم، هیچ کار ویژهای برای بازی انجام نمیدهم، آن اتفاقی که باید خودش میافتد که این از اثرات یک کارگردانی پنهان و غیرمستقیم است.
مهدی هاشمی به توان 3
نمیدانم شما این را امتحان کردهاید یا نه؟ وقتی نام مهدی هاشمی را در اینترنت جست و جو میکنید، به سه یافته با این نام برمیخورید که دو تا از آنها خوشنام نیستند! وقتی از هاشمی میپرسم که آیا از این مشابهت اسمی دلخور نیستید، میگوید: الان دیگر اسم و فامیلم برایم عادی شده و خیلی به آن فکر نمیکنم. اما اوایل انقلاب خیلی دلم میخواست با اسم و شهرتی خاص که دوست دارم به فعالیت هنری بپردازم، ولی ارشاد به دلایلی کودکانه این اجازه را به من و برخی دیگر از بازیگران نداد که به نظرم این کارشان ضدارشادی بود. از جمله اینکه مثلا جمشید آریا باید بشود جمشید هاشمپور. به نظرم همانطور که شاعران برای خود تخلص انتخاب میکنند، ما بازیگران هم باید در انتخاب اسم هنری آزاد باشیم.
سریال ماندگار «کوچک جنگلی» ساخته بهروز افخمی را حتما به خاطر دارید؛ هاشمی در این مجموعه نقش دکتر حشمت را به زیبایی بازی میکرد. از هاشمی میپرسم اگر در زندگی واقعی زمان نهضت جنگل حضور داشت، همین راه حشمت را میرفت؟ با خنده جواب جالبی میدهد: من فکر میکنم در زندگی واقعی برادرش میبودم؛ او هم پزشک بود و در جبهه مقابل و در جمع دولتی ها حضور داشت! خیلی هم تلاش کرد برادرش را حتی با امان نامه نجات بدهد، اما نشد.
کسانی که با هاشمی از نزدیک برخورد کردهاند، حتما کلاهی خاص را بر سرش دیدهاند که شمایل بامزهتری به این بازیگر میدهد. میپرسم اولینبار این کلاه را کی سر خود گذاشتید؟ میگوید: چون من زیاد به استخر میروم، میدیدم وقتی بیرون میآیم بالای بینی و پیشانیام احساس سرما میکند. چند سال پیش برای جلوگیری از سرماخوردگی، وقتی در شمال بودم رفتم کلاهی برای خودم بخرم که درنهایت با این مدل کلاه شاپویی نرم و اسپورت روبهرو شدم. جالب اینجاست که فروشنده هم از من پول نگرفت.
از این هنرمند ارزشمند از راز ویژگی انعطافپذیریاش در برخورد با سختیهای زندگی و افراد ناراحت میپرسم. میگوید: من آدم حاضرجوابی نیستم و رویم نمیشود در لحظه به افراد پاسخ بدهم. چون گمان میکنم بی تربیتی است، اما فردایش مدام با خودم کلنجار میروم چرا فلان حرف را به او نزدم. (میخندد) حتی ممکن است در خیالم دخل طرف را هم بیاورم و او را خفه کنم!
یک خانواده تمام هنرمند
هاشمی تنها هنرمند خانوادهاش نیست. همسرش گلاب آدینه، بازیگر توانایی است که نیازی به معرفی ندارد. برادرش ناصر هاشمی، هنرمندی محجوب است. دخترش نورا هاشمی هم بازیگری است که بازی خوبش را در فیلمهایی چون «جیب برخیابان جنوبی» دیدهایم؛ اثری که کارگردانی آن را سیاوش اسعدی، داماد استاد بهعهده داشته است. مهدی هاشمی حس خود را از حضور در خانوادهای همگی هنرمند اینگونه توضیح میدهد: چنان این مساله عادی شده که دیگر کسی از ما به این فکر نمیکند که همه همکاریم.
جوان/مديرعامل جديد انجمن سينماي انقلاب و دفاع مقدس خبر داد
سينمايي دستگيري ريگي را ميسازيم
مديرعامل جديد انجمن سينماي انقلاب و دفاع مقدس گفت كه «نگاه ما نگاه ملي است»، اما در عين حال از ساخت چند مستند با مضمون سياسي در اين انجمن خبر داد.
نویسنده : ایزد مهرآفرین
به گزارش «جوان»، محمدحسين نيرومند كه چهار ماه پيش به عنوان مديرعامل انجمن سينماي
انقلاب و دفاع مقدس حكم گرفته است، توضيحاتي درباره برنامههاي متعدد اين انجمن
در ماههاي آينده ارائه كرد اما به اين نكته هم اشاره كرد كه به دليل كمبود بودجه،
ممكن است بخشي از اين برنامهها محقق نشود. نيرومند
كه روز يكشنبه 15
آذرماه در اولين نشست خبري خود در بنياد فرهنگي «روايت» سخن ميگفت،
در ابتدا با تقدير از مديران پيشين انجمن سينماي انقلاب و دفاع مقدس اضافه كرد: اواخر مديريت پيشين انجمن، تصميمگيري در حوزه توليد دچار مشكل شد، در
حالي كه مهمترين اولويت من تمركز بر توليد است و در حال حاضر تمامي كارهاي حرفهاي
سينمايي در انجمن متمركز شده هرچند طبيعتاً تغيير مديريت باعث توقف يكسري پروژهها
ميشود، اما در هر حال در اين مدت، بخشي از معوقات قبلي ما پرداخت شده و در حال
حاضر آماده كارهاي جدي به ويژه در حوزه توليد هستيم. او كه پيش از اين در بخش فيلم حوزه هنري فعال بوده است، يكي از مشكلات
اساسي توليد فيلم را بحث فيلمنامه دانست و افزود: يكي از برنامههاي مهم ما كه در شوراي عالي فيلم انجمن تصويب شده،
موافقت با نگارش 30
فيلمنامه است كه آن را به عنوان يكي از فعاليتهاي امسال در دستور كار
داريم. البته طبيعتاً همه اين آثار به توليد نميرسند،
اما نفس حمايت از نويسنده براي ما مهم است. ضمن
اينكه بخشي از اين 30
عنوان را مطابق با نيازها و اولويتهايمان به صورت پيشنهاد به
فيلمسازان ارائه ميكنيم. نيرومند
ادامه داد: در حوزه
توليد دو پروژه بزرگ داريم كه يكي از آنها ساخت فيلمي درباره دستگيري «ريگي» است، چون
جاي چنين فيلمي كه بحثي ملي و استراتژيك دارد، در سينماي ما خالي است. از سوي ديگر پروژه دوم به دو كودتاي ناكام امريكا در ايران كه سالهاي
57
و 59
طراحي شده بود ميپردازد و تصميم داريم هر دو كار را در جشنواره
مقاومت رونمايي كنيم.
مديرعامل انجمن سينماي انقلاب و دفاع مقدس از ساخت 20 مستند داستاني به عنوان ديگر مصوبه انجمن ياد كرد و ادامه داد: تصميم داريم توليد مستندهاي سياسي را جدي بگيريم زيرا شبكههاي خارجي به شدت دنبال تحريف انقلاب اسلامي هستند و بخشهاي ديگر هم خيلي به اين نياز پاسخ نميدهند اما با توجه به تعريف انجمن، وظيفه خود ميدانيم تا اين تحريفها را پاسخ دهيم، بنابراين سال آينده حداقل هفت مستند سياسي با كيفيت بالا توليد ميكنيم.
نيرومند اضافه كرد: جريان نفوذ هم يكي از حوادث تاريخي است كه به آن توجه خواهيم كرد، به عنوان مثال بحث نفوذ منافقين در بيت آقاي منتظري يا بحث نفوذ ژنرال «هايزر» كه زمينه را براي كودتا و بازگشت بختيار در سالهاي اوليه انقلاب فراهم كرده بود، از موضوعات مورد توجه ماست. وي با اشاره به اينكه محمد خزاعي دبيري دوره آينده جشنواره فيلم مقاومت را برعهده دارد، افزود: فراخوان جشنواره تصويب شده و قرار است اين جشنواره مهرماه آينده برگزار شود. مدير انجمن سينماي انقلاب و دفاع مقدس بحث آزادانديشي در حوزه سينما و دين را يكي ديگر از امور مهم برشمرد و از آن به عنوان كاري كه بر زمين مانده است، ياد كرد.
او درپاسخ به پرسش خبرنگار «جوان» درباره اينكه چرا ساخت پروژه «ريگي» كه پيش از اين قرار بود در حوزه هنري انجام شود، تحقق پيدا نكرده است، تصريح كرد: مسئوليت من در حوزه هنري خيلي زود به سر رسيد و متأسفانه در سيستم توليد كشور همه منتظرند تهيهكننده و كارگردان فيلمنامهاي بياورند در حالي كه جاهايي مانند انجمن نبايد منفعل باشد بلكه بايد موضوعات استراتژيك را شناسايي كند، فيلمنامه بنويسد و كارگردان خوشذوقي را براي ساخت فيلم دعوت كند. اين مدير سينمايي اضافه كرد: البته قدري مشكل داريم زيرا كارگردانهاي ما كه عمدتاً نويسنده هم هستند، جملهاي ميگويند كه قشنگ هم نيست. آنها ميگويند «سفارشي كار نميكنيم» بنابراين پيدا كردن يك كارگردان حرفهاي براي ساخت اين پروژهها قدري مشكل است. از سوي ديگر بايد براي كار ملي افرادي را انتخاب كرد كه در سطح ملي باشند. نيرومند در ادامه در پاسخ پرسشي ديگر از خبرنگار «جوان» درباره حمايت از كارگردانهاي كاربلد در حوزه ساخت فيلمهاي دفاع مقدس توضيح داد: اصولاً اين فيلمنامهها بايد ملي تلقي شوند و گروههاي مختلف بايد توانشان را جمع كنند تا يك فيلم فاخر ساخته شود. هيچ نهادي به تنهايي نميتواند بودجه را تأمين كند اما تجميع بودجه چندين نهاد به توليدات خوبي منجر ميشود. ما به عنوان متولي اين بخش تلاش كردهايم مسير توليد فيلمهاي اين ژانر درست طي شود، ضمن اينكه به دليل كمبود امكانات، براي تمام فيلمنامههايي كه ميآيد، حالت رقابت ايجاد كردهايم و البته هر فيلمنامهاي كه با سياستهاي ابلاغي بنياد روايت هماهنگتر بود براي توليد كمك ميكنيم.
در ادامه جلسه روحالله سهرابي، قائممقام اين انجمن كه خودش نيز در حوزه ساخت فيلم و سريال فعال است، درباره وضعيت شهرك سينمايي دفاع مقدس گفت: از يكي، دو سال پيش با يكسري ارگانها رايزني و پيشنهاد كرديم، هر يك از آنها پنج درصد از توليدات خود را به تجهيز شهرك سينمايي اختصاص دهند. هرچند ميزان استفاده از شهرك خيلي كمتر از ديگر نهادها است، اما ما هم حاضر به اين همكاري بوديم زيرا تجهيز شهرك به تنهايي توسط هيچ نهاد يا ارگاني نميتواند انجام شود.
سهرابي همچنين درباره اكران فيلم «خاكستر و برف» كه خودش آن را ساخته است، گفت: اين فيلم محصول انجمن نيست، بلكه محصول بخش خصوصي است كه با حمايت انجمن ساخته شده است، اما متأسفانه دولت در بحث اكران، كاملاً مستأصل و پيرو است و تعريف مشخصي ندارد، به طوري كه مافياي نامعلومي بر اكران سينمايي چنبره زده كه آن را از مدل اكران فيلمهاي امسال هم ميتوان ديد. يكسري فيلمهاي سخيف كمدي داشتهايم كه در حين توليد، اكرانشان هم مشخص شده است، بنابراين بايد جاي ديگري به دنبال راهحل اكران بود. وي درباره اينكه بعضي از مديران انجمن خود هنرمند هستند و طبيعتاً كار هنريشان برايشان اولويت دارد، توضيح داد: چنين چيزي هست و خود من كار هنري را به مديريت ترجيح ميدهم و به اين دوستان هم كمك ميكنم تا كارشان را انجام دهند. وظيفه ماست به كساني مانند آقاي سهرابي كه به انديشههاي انقلاب معتقد است، كمك كنيم تا كارش را بسازد.
نيرومند درباره ساخت پروژه شهيد همت نيز تصريح كرد: دو سال است اين پروژه را در دستور كار داريم، اما با توجه به اينكه بودجهاش خيلي فراتر از توان اقتصادي ماست، امسال پروژههاي كمهزينهتر را ميسازيم. ترجيح ميدهيم به پنج فيلمساز جوان كمك كنيم تا اينكه فيلمي چند ميلياردي بسازيم. اما اگر جايي براي ساخت اين فيلم كمك كند، به توليد اين كار علاقهمنديم. نيرومند در پايان اين نشست در پاسخ به اين پرسش كه چرا درباره قهرمانهايي مانند سردار سليماني فيلمي ساخته نميشود، گفت: دفاع مقدس پر از چنين افرادي است، مثلا فردي مانند «بابانظر» را داريم كه تجربهاش در تاريخ جنگهاي دنيا بينظير است. البته قطعاً سردار سليماني اجازه نميدهد از زندگياش فيلمي ساخته شود اما به هر حال مديريت فرهنگي كشور بابت كمكاري در حوزه قهرمانهاي جنگ بايد عذرخواهي كند.
جوان/دردسرهاي تجليل از يك منافق در راديو
نحسي ساعدي دامن «هفت اقليم» را گرفت
به دنبال تجليل از غلامحسين ساعدي، نويسنده ضدانقلاب در برنامه راديويي «هفت اقليم» شبكه راديويي فرهنگ، مدير اين شبكه راديويي ضمن اعلام تعطيلي اين برنامه با عوامل خاطي برخورد كرد.
سالمرگ غلامحسين ساعدي، نويسنده ضدانقلاب فراري بهانهاي براي تطهير و تجليل از چهرهاي بود كه ضديتش با انقلاب اسلامي مشهور است. «جوان» پيش از اين نسبت به روندي كه چهرههاي به ظاهر فرهنگي براي پاك كردن سياهي از چهره ساعدي تلاش كرده بودند هشدار داده بود. اين بار تجليل از اين نويسنده ضدانقلاب از راديو سر درآورد و برنامه «هفت اقليم» اين نويسنده را به عنوان چهره هفته معرفي كرد. محمدصادق رحمانيان، مدير شبكه راديويي فرهنگ با اعلام تعطيلي اين برنامه گفت: در راستاي برخورد با تجليلكنندگان از نويسنده منافق در راديو، ناظر پخش اين برنامه توبيخ و عذر دستاندركاران توليد برنامه نيز خواسته شد. مدير راديو فرهنگ با اعلام اين خبر اظهار داشت: برنامه «هفت اقليم» تا دو هفته آينده تعطيل خواهد شد و رويكرد آن از ابتداي ديماه تغيير ميكند و با رويكرد و عنوان متفاوت روي آنتن شبكه راديويي فرهنگ خواهد رفت. شايان ذكر است كه برنامه جديدي با عنوان «زير چتر فرهنگ» از اول دي پخش خواهد شد. دو هفته پيش سالمرگ غلامحسين ساعدي، نويسنده ضدانقلاب و حامي سازمان منافقين بود اما نكتهاي كه در اين ميان حائز اهميت بوده و بايد بيش از پيش مورد توجه مسئولان فرهنگي و رسانهاي قرار بگيرد اين است كه متأسفانه برخي از نويسندگان، عوامل برنامههاي مختلف فرهنگي تلويزيوني و راديويي، رسانهها، مطبوعات و نشريات داخلي كشور از غفلت بزرگي برخوردار بوده و اين غفلت خود را با چاشني عدم اطلاع از سوابق سياه اين نويسنده محبوب منافقين و ضدانقلاب كه سابقه هتاكيهاي متعددي به بنيانگذار كبير انقلاب اسلامي را نيز در پرونده خود دارد، همراه كرده و هر ساله با فرارسيدن سالمرگ غلامحسين ساعدي، به تمجيد از وي پرداخته و او را سمبلي براي افتخار ملت ايران تبديل ميكنند و اين امر جاي بسي تأسف و اندوه است كه در نظام جمهوري اسلامي ايران، افرادي همچون ساعدي با چهره سياهشان به الگويي براي ملت غيور ايران زمين تبديل شوند. متأسفانه بارها مشاهده شده كه عوامل فرهنگي و رسانهاي با انتشار تصوير ساعدي ضدانقلاب در راه تطهير چهره كريه اين نويسنده تلاش كردهاند. اين مسئله جاي تعجب دارد. عوامل برنامه «هفت اقليم» راديو فرهنگ نيز از اين قاعده مستثني نيستند و گويا آنها نسبت به سوابق عيان ساعدي در ضديت با مردم ايران و انقلاب اسلامي در بيخبري محض به سر ميبرند.
جوان/گزارش «جوان» از انتشار برخي آثار ضداخلاقي و خلاف قانون در شبكه نمايش خانگي
ثلمهاي كه «عطسه» به خانواده وارد ميكند
مسئله عدم نظارت بر محتواي آثار توزيعي در شبكه نمايش خانگي و قانونشكنيها و حرمتشكنيهاي مكرر برخي آثار اين حوزه مدتهاست در بين رسانهها مطرح است...
نویسنده : مصطفي شاهكرمي
مسئله عدم نظارت بر محتواي آثار توزيعي در شبكه نمايش خانگي و قانونشكنيها
و حرمتشكنيهاي مكرر برخي آثار اين حوزه مدتهاست در بين رسانهها مطرح است، اما
بهرغم مدعاهاي آنچناني، مسئولان وزارت ارشاد تاكنون اقدام عملي يا حتي حركت
تأديبي اثرگذاري انجام ندادهاند.
موضوع تجاهل و تساهل مسئولان وزارت ارشاد و مشخصاً سازمان سينمايي و مؤسسه رسانههاي تصويري در نظارت بر محتوا و كيفيت توليدات شبكه نمايش خانگي كه بيشتر به فيلمهاي «شانهتخممرغي» يا «سوپرماركتي» شهرت دارند، بحث عميق و دامنهدار و البته تكراري است. تازهترين و جديدترين شاهد مثال بر اين مدعا در قسمت چهارم مجموعه طنز جديدي با عنوان «عطسه» كه به كارگرداني مهران مديري در شبكه نمايش خانگي توزيع ميشود، قابل احصا و ملاحظه است. هرچند قسمت سوم اين مجموعه طنز به دليل نامگذاري يك سگ به اسم يكي از پادشاهان هخامنشي دچار حواشي و هجمه مخاطبان و كاربران شبكههاي اجتماعي در فضاي مجازي شده بود، اما در قسمت چهارم اين مجموعه آيتمي گنجانده شده كه در لابهلاي ديالوگ تسليت گفتن يك فرد به مردي كه همسرش را از دست داده و در همسايگي وي زندگي ميكند، صحبتهاي رد و بدل شده بين اين دو نفر و برخي واكنشهاي صوتي احساسي(آه، آه كردن) طوري ادامه پيدا كرده و طراحي شده است كه(با عرض پوزش از مردم و مخاطبان محترم و مؤمن روزنامه) براي بيننده، تداعيكننده فضايي اُروتيك و جنسي باشد! بسياري از فيلمسازان، تهيهكنندگان يا صاحبان آثار منتشر شده در اين بخش با علم به اوضاع بلبشو و يله آن براي كسب سود و فروش بيشتر گاهي آنچنان خطوط قرمز قانوني و اخلاقي را در مينوردند كه اين تلقي پيش ميآيد كه نكند بين اين افراد متخلف و سودجو با مسئولان شبكه نمايش خانگي يك زد و بند و ارتباط پنهاني وجود دارد؟! چه اينكه در برخي از آثار منتشره در اين حوزه مخاطب با صحنهها، تصاوير يا ديالوگهايي مواجه ميشود كه بدون شك ميتوان براي خطاب قرار دادن و تعريف اين تصاوير و اظهارات از واژههايي نظير شوخيهاي جنسي و اُروتيك، توهين به اخلاقيات، حرفهاي زير پتويي، ثلمهاي به خانواده و حتي تخريب احكام ديني و مذهبي استفاده كرد. توزيع و انتشار آثار صوتي و تصويري مسئلهدار و خلاف دين، اخلاق و قانون در اين شبكه كه به طور مستقيم خانوادهها، مخاطبان و مشتريان اصلي و جامعه هدف آن را تشكيل ميدهند به نوعي هدف گرفتن قلب تپنده و حياتيترين ارگان پيكره جامعه اسلامي است كه اسلام عزيز تأكيدات مؤكد بسياري در رابطه با مراقبت و مواظبت از آن را در قالب آيات و روايات به مسلمانان كرده است.
روزان/ماجراهای پرحاشیه مهران مدیری در فضای مجازی
حاشیهها دست از سر مهران مدیری برنمیدارند.
حاشیهها دست از سر مهران مدیری برنمیدارند چه آنجا که بعد از سالها با «در حاشیه» به تلویزیون میآید و چه آنجا که با «عطسه» در شبکه خانگی برای خودش دردسر درست میکند.
کتایون کیخسروی: عقربه های ساعت نزدیک به زمان تحویل سال و ورود به سال 93 بود که مهران مدیری رو به احسان علیخانی کرد و گفت به تلویزیون برخواهد گشت اما چه برگشتنی شد؛پر از حاشیه،انتقاد و ...
مهران مدیری کارگردانی بود که یک سال بعد از ورودش به تلویزیون با سابقه حضور 8-7 ساله در تئاتر ،به عنوان کارگردان - بازیگر رگ خواب مردم را در اوایل دهه هفتاد پیدا کرد و تا اواخر دهه 80 همراه خود ساخت.
مدیری در بیشتر مجموعههایی که ساخت و تحویل تلویزیون داد خیلی خوب همه را میخنداند و در سرزمینی که مردمانش به هر چیزی نمیخندند و در اختراع جوک و طنازی از تمام دنیا جلوترند در کارش موفق بود.
شش سال قبل مدیری بنا به دلایلی از تلویزیون رفت و وارد عرصه شبکه نمایش خانگی شد و «قهوه تلخ» را ساخت که جدا از حاشیههای پخش این سریال و ناتمام ماندنش ،به لحاظ محتوا باز هم کار خوبی شد تا از آن روز به بعد همه طرفدارانش و حتی مدیران سیما دنبال بازگرداندن او به جام جم باشند.
مدیری به سه دلیل به تلویزیون برگشت؛ او دوست نداشت بیش از این مخاطب 70 میلیونی تلویزیون را با تعقیب کنندههای چند میلیونی سریالهایش در شبکه نمایش خانگی عوض کند و البته احساس می کرد برای بهتر کردن حال مردم باید دست بجنباند. دلیل سوم بازگشت او احساس دیناش به تلویزیون بود تا جایی که در مورد خودش عبارت« فرزند تلویزیون» را به کار برد و دوباره به قلوب مدیران جامجم نفوذ کرد، اما بازگشت او تبدیل شد به یک بازگشت پرحاشیه، تا مدیری از آن برنامهساز بینظیر بین سالهای 72 تا 88 فاصله زیادی پیدا کند.
مدیری با «اتاق عمل» که بعدها «در حاشیه» نام یافت، به تلویزیون بازگشت اما این سریال در شروع ساختش دچار مشکل شد. کار به جایی رسید که با تغییر مدیریت سیما و حساسیت وزارت بهداشت و سازمان نظام پزشکی، فیلمنامه بازبینی شد و کار به اعمال تغییراتی هم رسید تا بعد از بیست روز تعطیلی سرانجام کار پی گرفته شود.
در همان روزها یکی از نویسندههای سریال گفت وزارت بهداشت اعلام کرده حاضر است خرج ضررو زیان سازندگان سریال را بدهد تا این کار به پخش نرسد اما مدیری و یارانش با مساعدت مسوولان سیما ساخت سریال را پی گرفتند.
به هر حال حال سریالی که قرار بود با نام «دکتر» از شبکه تهران پخش شود با نام در حاشیه به شبکه سه و آنتن ویژه نوروزی رسید.
اما فقط ده دقسمت از پخش سریال گذشته بود که اعتراضها به مضمون مجموعه تازه مدیری شروع شد و کار آنقدر بالا گرفت که رئیس سازمان نظام پزشکی طی نامهای بلند بالا به سرافراز رئیس سازمان صدا و سیما خواستار توقف پخش این سریال شد.
هر چند وزیر بهداشت به این ماجرا واکنش ملایمی نشان داد و از این داستان عبور کرد اما جامعه پزشکی مدیری و تیمش را در منگنه قرار داد تا جایی که گفته شد این کار در میانه راه قطع و به جای آن سریال «شمعدونی» سروش صحت پخش خواهد شد.
با این حال و با وجود اعتراض های مکرر سازمان نظام پزشکی با این عنوان که پخش این سریال موجب تخریب رابطه بین پزشک و بیمار شده شبکه سه کوتاه نیامد و مدیر این شبکه با دعوت منتقدان به صبر، اجازه نداد «در حاشیه» از آنتن نوروزی کنار برود و این شبکه در مسابقه با شبکههای دیگر و سریالهایشان بازنده شود.
البته فشارهای وارده بینتیجه نبود و کار به جایی رسید که مدیری از نویسندههایش خواست برخی سکانسهاس حساسیتزا بازنویسی شود و نقش پزشکان مثبت بیشتر از قبل باشد! این تغییرات و کم شدن زمان پخش سریال منجر به حذف برخی سکانسها و بازی برخی بازیگران شد تا جایی که برخی از آنها که نامشان در تیتراژ آمده بود اصلا در سریال دیده نشدند و خودشان هم متعجب مانده بودند که چه اتفاقی افتاده است.
سریالی که قرار بود فصل اول آن 30 قسمت باشد، در 27 قسمت به پایان رسید اما مدیری در پایان پخش چیزی از حاشیهها نگفت و به خاطر استقبال خوب، از مردم تشکر کرد. مدیری در همان زمان صراحتا اعلام کرد دو فصل 30 قسمتی دیگر این سریال را مطابق با برنامه از پیش اعلام شده خواهد ساخت تا به نوعی برای متقدانش رجز بخواند و جلوی آنها کم نیاورد.
اما مدیری که خودش درزمان شروع ساخت این سریال گفته بود «اتاق عمل» یا همان «در حاشیه» شاید بهترین کارش شود تبدیل شد به پرانتقادترین اثرش و در بازگشت دوباره به تلویزیون از خیلیها نمره قبولی نگرفت. در واقع شاید اگر آن لهجهسازی جواد رضویان نبود کاراکترهای تکراری و موقعیتهایی که دیگر خنده به لب مردم نمیآورد، باعث می شد حتی طرفداران دو آتشه مدیری هم صراحتا از او انتقاد کنند اما بسیاری به خاطر همان سابقه پر و پیمان و درخشان دو دهه قبل چندان به او نتاختند.
مدیری در فاصله پخش فصل اول و دوم «در حاشیه» مجموعه طنز آیتمی دیگری در شبکه نمایش خانگی ارائه کرد که کیفیت این کار نیز نشان داد در این حوزه نیز با افت عجیبی روبرو شده است. او که با برنامههای مشابهی مثل «پرواز 57» ، «ساعت خوش» یا «سال خوش» در بدو ورودش به سیما نشان داده بود طنز آیتمی را خیلی خوب می شناسد بعد از شکست نسبی با « شوخی کردم» در « عطسه » هم چیز تازه ای برای ارائه به مخاطبش نداشت تا جایی که بعد از پخش سه چهار مجموعه از این عنوان، کار تازه طرفدار چندانی پیدا نکرده است و تیراژ مجموعه هم نشان میدهد خود سازندگان «عطسه» هم هیچ حسابی روی آن باز نکردهاند.
این شکست هنری اما با یک حاشیه بزرگ مواجه شد تا مدیری و کارهایش با ریزش مخاطب بیشتری مواجه شوند.
ماجرا از این قرار بود که در یکی از آیتمهای مجموعه سوم «عطسه» و در دیالوگی که بین نیما فلاح و سیامک نصاری برقرار است هر دو نفر درباره سگ دوبرمن وفاداری حرف میزنند که کوروش نام دارد. بعد از پخش این آیتم حمله وحشتناکی به مدیری در شبکههای مجازی آغاز شد و هواداران و دوستداران کوروش کبیر استفاده از نام پادشاه ایران برای یک سگ را عمدی دانسته و مدیری را مورد هجمه قرار دادند.
خیلی زود کار به جایی کشید که در صفحه اینستاگرام موسوم به مهران مدیری و حتی در پست های 6-5 ماه قبل کامنت هایی همراه با توهین دیده می شود که او را عامل دست اعراب و اجنبیها دانسته و معتقدند مدیری علیه ایران و ایران زمین فعالیت میکند. جالبتر اما یکی از این کامنتها بود که در آن آمده: « مدیری از پوتین ماموریت گرفته تا ایران را تجزیه کند.»
با تداوم این اعتراضها و گستردهتر شدن موج حاشیههای «عطسه» ، بیستمین مرد قدرتمند سال 2009 ایران از نگاه نیوزویک دچار ضعف شدیدی شد تا جایی که روابط عمومی مجموعه «عطسه» اعلام کرد:« لطفا آیتمهای سریال را با دقت بیشتری ببینید تا بعضی افراد مریض در فضای مجازی نتوانند از کلمات و موضوعات مختلف سوء استفاده کنند.»
به دنبال فحاشیها و به کار بردن الفاظ رکیک علیه مدیری او از شرایط به وجود آمده ناراحت شد و اعلام کرد: « متاسفانه اين روزها افرادى سودجو با انتشار خبرهاى نادرست به فكر تغيير در افكار ديگران هستند. هميشه تمامى كوشش ما براى شما عزيزان بوده و مطمئن هستيم كه مثل هميشه شما عزيزان واقعيت را بهتر از ديگران مى دانيد.»
مدیری در همین پست که اخیرا منتشر شده به هوادارانش مژده داد به زودی با پخش فصل دوم سریال «در حاشیه» به دیدارشان خواهد آمد.فیلمبرداری این سریال حدود 10 هفته قبل کلید خورده و شبکه سه هم مدتهاست در سایت رسمیاش به مخاطبان خود وعده پخش سریال را بعد از ماه صفر داده است. سریالی که قرار است داستان همان پزشکان متقلب فصل اول را این بار در زندان روایت کند و البته جای خوشبختی اینجاست که بعید به نظر می رسد زندانیها و زندانبان ها به محتوا و مضامین این فصل از در حاشیه اعتراض کنند!
در فصل دوم سریال «در حاشیه» همان بازیگران قبلی جلوی دوربین رفتهاند اما جدایی اجباری جواد رضویان در قسمتهای پایانی و حضورش در برنامه «سه شو» چالش بزرگی برای مدیری به وجود آورده، ضمن اینکه شایعه شده خود مدیری هم به خاطر بیماری خیلی کم به عنوان بازیگر جلوی دوربین رفته و با کمتر کردن نقش خود به کارگردانی مشغول است.
از تمام این حواشی که بگذریم می توان به صراحت گفت مدیری 48 ساله بعد از «قهوه تلخ» نافرجامش تاکنون کار خوب و قابل ستایشی چه در شبکه نمایش خانگی و چه در تلویزیون ارائه نکرده و ظاهرا بعد از حدود 15 سال در اوج بودن طی سالهای اخیر حرف چندان تازهای دیگر برای گفتن ندارد مگر اینکه فصل دوم «در حاشیه» نظرها را دوباره تغییر دهد.
شرق/اعتراض به تحریف در سریال «معمای شاه»
معمای تنهایی «ورزی»
بهناز شیربانی: آنتن «سیما»، هرازگاهی، با حاشیه گره میخورد. یکبار «سرزمین کهن»، بار دیگر «در حاشیه» و حالا هم، «معمای شاه». ماجرای «معمای شاه» البته قدری متفاوت از دو سریال دیگر است. اینبار صحبت از اعتراض صنوف یا اقوام نیست؛ بحث و دعوا بر سر «تحریف» است.
معمای تصویر دختران لهستانی
مسئله رسانه ملی ماجرای پخش سریالهایی که گاه اعتراض برخی از اقوام را برمیانگیزد نیست. گاه، برخی از سریالهایی که زمان و هزینه زیادی صرف ساختشان شده است هم میتوانند انتظارات را برآورده نکنند و حتی نقدهای جدی را در پی داشته باشند. محمدرضا ورزی از آن دست کارگردانانی است که سریالهایی با محوریت روایت تاریخ معاصر ایران را روانه آنتن تلویزیون کرده. «تبریز در مه»، «سالهای مشروطه» و... بخشی از آثار او در رسانه ملی است. اما «معمای شاه»، تازهترین سریال او که زمان زیادی صرف ساخت آن شد و جزء پروژههای الف ویژه تلویزیون محسوب میشود، از زمان پخش تاکنون بازتابهای متفاوتی داشته است. تازهترین واکنش به روایت تاریخی این سریال را خسرو سینایی، کارگردان و نویسنده صاحبنام، به وقایع تاریخی این سریال داشته است. در قسمت پنجم این سریال در یکی از سکانسها، تصویری از دختران تنفروش لهستانی نشان داده میشود که سربازان آمریکایی از آنها بهرهکشی میکنند. سینایی در گفتوگو با «ایلنا» با اشاره به تصویری از دختران تنفروش لهستانی گفت: رابطه مردم ایران و لهستان براساس تاریخ یک رابطه همراه با تقدیر و تشکر بوده است و مردم لهستان در همهجا از میهماننوازیای که ایرانیها از لهستانیها در جنگ جهانی دوم داشتند، قدردادنی کرده و سپاسگزار بودهاند.
او ادامه داد: نمیتوان گفت تصویری که در سریال معمای شاه نشان داده شده؛ دروغ است. قطعا وقتی آدمهایی از سیبری و از جنگ و فلاکت به یک کشور میآیند و حتی نان برای خوردن ندارند، دست به کارهای مختلفی میزنند که شاید بسیاری از آنها صحیح نباشد. وی ادامه داد: مهم این است که ما در نشاندادن و بهتصویرکشیدن اتفاقات تاریخی چه زاویه نگاهی را انتخاب میکنیم و دوربینمان کدام قسمت را درشت میکند. نباید یادمان برود که در تصویر رویدادهای تاریخی یک موضوع را بهدرستی موشکافی کرده و قبل و بعد آن و علل و عوامل آن را نیز بیاوریم تا نتیجهای که نشان داده میشود، غیرمنصفانه و یکسویه نباشد.
اما روابطعمومی سریال معمای شاه انتقادات سینایی را بیپاسخ نگذاشت و گفت: طبیعتا تنفروشی و فحشا یکی از پیامدهای زشت و ناگوار جنگ است و با توجه به نمایش اشغال کشور ایران از سوی متفقین در معمای شاه، این موضوع نیز با هدف نمایش پسزمینههای اجتماعی اشغال کشورمان در این اثر تلویزیونی گنجانده شده است.
البته با توجه به چارچوبهای تلویزیون تلاش شده تا این امر به شکلی حداقلی صورت گیرد و برهمیناساس در سریال صرفا اشارهای گذرا به این مسئله شده و تأکید تصویری بر این موضوع صورت نمیگیرد. آنچه در این بخش به تصویر کشیده شده، کاملا منطبق بر واقعیتهای تاریخی بوده و در آثار تاریخی متعدد مورد تأکید قرار گرفته است.
انتقاد فرزند کاشانی
یکی دیگر از انتقادها به این مجموعه از سوی فرزند آیتالله کاشانی مطرح شد. در نامه انتقادی او مطرح شده بود که سازندگان سریال قصد دارند بر ایستادگی آیتالله کاشانی در برابر مداخله بیگانگان سرپوش بگذارند! کاشانی همچنین «محمدرضا ورزی»، کارگردان این سریال، را به دروغپردازی در سریالهای «پدرخوانده» و «کاخ تنهایی» متهم کرده بود. ابوالحسن مختاباد، منتقد موسیقی، هم با انتقاد از چگونگی نشاندادن روحالله خالقی در سریال گفته بود: «در سریال پیرمردی فرتوت را نشان میدهد که از دیدن نمایش بیرون آمده و در سرسرای سالن تئاتر عدهای تماشاگر دورهاش کردهاند درحالیکه قد او از همه کوتاهتر است. سپس دیالوگی بین او (بازیگر نقش روحالله خالقی) و محمدرضا شریفینیا و سعید نیکپور و امیریل ارجمند بعد از دیدن نمایش هملت برقرار میشود که از کار آقای خالقی تعریف و تمجید میکنند. اما مشکل در اینجاست که روحالله خالقی در آن تاریخ (سال ١٣٢٠) بیش از ٣٥ سال نداشته و قالبکردن مردی با گریم بالای ٦٥ سال به جای خالقی عملا نوعی دیگر از تحریف تاریخ است که به سراغ این سریال آمده. ضمن آنکه روحالله خالقی فردی بلندقد بود و استفاده از هنرپیشهای کوتاهقد بهجای او هم باز تحریفی دیگر است. حال با چنین وضعیتی که دستاندرکاران سریال حتی ظاهر کار را هم رعایت نمیکنند، چگونه میتوان به محتوای آنها اعتماد کرد؟
نباید نگاه ایدئولوژیک داشت
دراینبین هستند کسانی که ماجرا را از زاویهای دیگر میبینند. فرهاد توحیدی، از نویسندگان سینما و تلویزیون، در گفتوگو با «شرق» در پاسخ به این پرسش که اساسا در نگارش و ساخت آثار تاریخی زاویه نگاه کارگردان یا نویسنده چه تأثیری در روایت داستان دارد؟ گفت: طبعا در نگارش یک اثر تاریخی نباید نگاه ایدئولوژیک داشت. گاهی شخصی که از این زاویه به وقایع نگاه میکند، از سر ایمان به ایدئولوژی این کار را انجام میدهد و تصویر خودش را از آنچه واقعیت نام دارد عرضه میکند. گاهی نیز اتفاق بدتری میافتد و از سر ایمان هم به آن نگاه نمیشود. او در پاسخ به این پرسش که نظرش درباره سریال معمای شاه چیست؟ اضافه کرد: «حقیقت این است که بخش کوچکی از سریال را دیدم اما نگاه این مجموعه به وقایع را دوست نداشتم. همچنان که آثار قبلی آقای ورزی را دنبال میکردم و جنس کارهای او من را به پیگیری سریال تشویق نمیکند».
توحیدی ادامه داد: به نظر من بحث صورت تاریخ نیست. بههرحال در آثار تاریخی ممکن است تفسیر خودتان را از رویدادها داشته باشید اما آنجایی که برای خوشایند این و آن ناچار به تحریف اثر باشید پذیرفتنی نیست.
نجفی چه میگوید؟
محمدعلی نجفی، کارگردان و البته ایفاگر نقش قوام؛ در «معمای شاه»، که خود سابقه ساخت سریال موفق «سربداران» را در کارنامه دارد، از زاویهای دیگر به ساخت آثار تاریخی نگاه میکند. او در گفتوگو با «شرق» با اشاره به اینکه اساسا کارگردان، معلم تاریخ نیست، گفت: گاهی کارگردان برای بیان اتفاقی ظرف موردنظرش را در زمانی خاص قرار میدهد و برایناساس، مقطعی از تاریخ را انتخاب میکند. طبعا برای پیگیری سریالی تاریخی باید ببینید کارگردان از ساخت اثر و بیان مفهوم کارش چه منظوری داشته است؟ مثلا فرض کنید در سریالی مثل معمای شاه بخواهیم خاندان پهلوی، بهویژه اشرف پهلوی را نشان بدهیم و همه ما میدانیم که خصوصیات رفتاری و ظاهری او چگونه بوده است. طبعا نمیتوان بهراحتی آن را در رسانه ملی نشان داد.
او ادامه داد: رفتن سراغ تاریخ به این منظور است که حرفی که دغدغه کارگردان است بیان شود. حالا از این نظر که در بیان حرفش و ارتباط با مخاطب موفق میشود یا خیر موضوع دیگری است.
نجفی درباره شخصیتپردازی در سریالهای اینچنین اضافه کرد: در پرداخت شخصیتهای تاریخی نمیتوان نگاه کاملا سفید یا سیاه از شخصیتها ارائه داد. شخصیتها طبعا خاکستری هستند؛ گاهی پررنگ و گاهی هم کمرنگ میشوند.
تاریخ و زاویه نگاه هنرمند
نکته تأملبرانگیز در ترسیم سریالهای تاریخی زاویه نگاهی است که کارگردان در روایت قصه یا پرداختن به شخصیتهایی خاص انتخاب میکند. نمونه موفقی که عمدهترین ساختههایش را در قالب آثار تاریخی ارائه کرد، علی حاتمی است؛ همو که روایتش را از تاریخ معاصر تحسین کردند و بیان هنرمندانه او را ستودند. اینکه کارگردان از چه زاویهای به تاریخ نگاه میکند و قصد دارد در قالب داستانش چه وجهی از تاریخ را برجسته کند، اتفاقی است که در هر اثر نسبت به اثر دیگر متفاوت است. سریال «معمای شاه»، البته فاقد زاویه نگاه کارگردان در روایت قصه و پرداختن به شخصیتهایی خاص است.
«معمای شاه» مردمپسند
کارگردان سریال «معمای شاه» گویا در برابر منتقدان تنهاست؛ چراکه نشانههایی از استقبال مخاطب عام از این سریال به چشم میخورد. با گذشت قسمتهای ابتدایی سریال، میزان استقبال مخاطبان رضایتبخش بوده؛ آنقدر که استیکرهای سریال در فضای مجازی در بین مردم دست به دست میشود.
«ورزی» در دسترس نیست
صحبت از چگونگی نگاه به تاریخ در سریال معمای شاه است. شاید محمدرضا ورزی که همراه با گروهی مدتها، زمان صرف تحقیق و پژوهش آن کرده است، بهتر پاسخ بدهد. هر چند این روزها روابطعمومی این سریال پاسخگوی صحبتها و حواشی این سریال است، پیگیریهای «شرق» برای گفتوگو با این کارگردان بینتیجه ماند، اما باید دید در ادامه محمدرضا ورزی چه پاسخی به انتقادهای پیرامون اثرش خواهد داشت؟
فرهیختگان/گفتوگو با ناهید طباطبایی نویسنده فیلم «جامهدران»
کمکم داریمکار گروهی را یاد میگیریم
ناهـید طـباطـبـایی از معدود داستاننویسان ایرانی است که سینمای ایران به آثار او اقبال نشان داده و همکاریاش با فیلمسازان بهتدریج او را در صف فیلمنامهنویسان نیز قرار داده است. برگزیده 20 سال داستاننویسی بعد از انقلاب قبل از اینکه در سینما مطرح شود، مخاطبان ادبیات داستانی او را بهعنوان یک نویسنده میشناختهاند. روایت دغدغهها و زندگی زنان طبقه متوسط از مهمترین مولفههای داستانهای این نویسنده است. «بانو و جوانی خویش»، « چهل سالگی» ، « حضور آبی مینا»،
« آبی و صورتی»، «جامهدران» و... آثاری هستند که تاکنون به چاپهای متعددی رسیدهاند. طباطبایی در چند سال اخیر همکاری خوبی با کارگردانها داشته که این فرصت برای نویسندههای دیگر کمتر پیش آمده است. علیرضا رئیسیان فیلم « چهل سالگی» و حمیدرضا قطبی هم فیلم « جامهدران » را براساس رمانهای او ساختهاند. طباطبایی در سی و سومین جشنواره فیلم فجر دیپلم افتخار بهترین فیلمنامه اقتباسی در بخش نگاه نو را به دست آورد. این همکاریها ادامه دارد، بهطوری که طباطبایی در سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر با فیلمنامه «آبجی» با دیگر فیلمنامهنویسان رقابت میکند. به بهانه این همکاری و اکران فیلم « جامهدران» با او به گفتوگو نشستهایم.
جامهدران دومین فیلم اقتباسی از آثار ادبی شما بعد از چهل سالگی است. قبلتر پیش آمده است که آثار دیگری از شما برای اقتباس در نظر گرفته شده، ولی شما موافقت نکردهاید؟
قبلا «چهل سالگی» را محمد علی نجفی و «جامهدران» را داوود رشیدی برای ساختن فیلم در نظر گرفته بودند که به دلایلی به نتیجه نرسید. اما اول از همه داستان «بانو و جوانی خویش» بهرام بیضایی را انتخاب کرده بودند ولی تا آنجایی که یادم میآید مجوز نگرفت.
اقتباس از آثار ادبی چه کمکی به نویسنده اثر میکند؟
این امر باعث میشود اثر بیشتر شناخته شود و مخاطب بیشتری بیابد. چهل سالگی بعد از فیلم تا به حال 10 بار دیگر چاپ شده و اقبال زیادی یافته است.
اصولا تصویر یک داستان در قالب فیلم کوتاهتر از متن ادبی است. آیا این ساختار به داستانهای شما آسیبی نمیرساند؟
همه داستانها برای فیلم مناسب نیستند و آنهایی که مناسبند با کار روی متن است که کیفیت فیلمنامه پیدا میکنند. به نظرم باید موردی در این باره صحبت کرد و نتیجه گرفت.
تاثیرگذاری درام در داستانگویی بیشتر است یا فیلم؟
هم داستان و هم فیلم ژانرهای مختلف دارند. اما به نظرم عنصر درام در فیلم میتواند مخاطب بیشتری پیدا کند. اصولا مخاطب فیلم داستانی بیشتر تحتتاثیر کشمکشهای عاطفی و روانی قرار میگیرد.
در کشور ما برخلاف کشورهای دیگر تعاملی بین کارگردانها و نویسندگان آثار ادبی وجود ندارد. به نظر شما این مساله از کجا نشات میگیرد؟
این مساله به فرهنگ ما برمیگردد. ما به کار گروهی عادت نداریم. حتی در ورزشهای گروهی هم میبینیم که تکروی میشود، چه برسد در عرصه هنر. بسیاری از کارگردانان ما نهتنها فیلمنامه خود را خودشان مینویسند؛ بلکه برای موسیقی متن یا طراحی پوستر هم نظر خود را صائبتر از متخصصان آن میدانند. اما فکر میکنم کم کم داریم کار گروهی را تمرین میکنیم و حتما نتیجه بهتری خواهیم گرفت.
بسیاری از کارگردانها فکر میکنند که نویسندگان ادبی در ایران منعطف نیستند؟
نویسنده اگر با کارگردان همفکر خود همراه شود و بداند حقوق مادی و معنوی اثر خود را دریافت خواهد کرد حتما با او همراه خواهد شد. اما تا زمانی که حقوق نویسنده در حد یک هنرپیشه نقش فرعی فیلم است طبیعی است که به همکاری رغبت نشان ندهد.
خیلی از کارگردانها هم دوست دارند فیلمنامههای خودشان را بسازند. آیا این به آن منظور نیست که هنرمندان ما حلقه بستهای دارند، بهطوری که حتی از کارهای هم با خبر نیستند؟
دقیقا به همین دلیل است. کمتر کارگردانی را میبینیم که داستان بخواند و به آثار نویسندگان همدورهاش توجه کند. بعضی از کارگردانان هم هستند که وقتی میخواهند کار اقتباسی بسازند سراغ داستانهای خارجی میروند. نمیدانم شاید اینکه مستقیم با صاحب اثر درگیر نیستند برایشان خوشایندتر است.
همکاری شما با کارگردانها به چه صورت شکل گرفت؟
در مورد چهل سالگی، داستان را واگذار کردم و تا نمایش فیلم از آن بیخبر ماندم. اما در مورد جامهدران بهطور مستقیم دخالت داشتم و در هر مرحله از بازنویسی در جریان کار بودم.
حمیدرضا قطبی اولین کار بلندش در سینما را با اقتباسی از کتاب « جامهدران» شما شروع کرده است، چطور شد شما به ایشان اعتماد کردید؟
آشنایی من با آقای قطبی به 30 سال پیش بر میگردد، علاوهبر آن، او بیشتر از من روی داستان تعصب داشت و حتی خواست چارچوب اپیزودیک آن حفظ شود. من فکر میکردم شاید ساختار خطی و یکپارچه برای تماشاگر ما مناسبتر باشد. اما میبینم آقای قطبی درست تصمیم گرفته است.
البته قبلا هم تجربه همکاری با علیرضا رئیسیان را در فیلم چهل سالگی داشتهاید، همکاری بین کارگردانهای کاراولی به چه صورت است؟
آقای رئیسیان قبل از این هم چند فیلم بلند ساخته بود. آقای قطبی را هم من کاراولی نمیدانم. او سالهاست که به این کار مشغول است و تمام زندگی حرفهایاش در کارگردانی تئاتر و ساختن فیلم خلاصه میشود.
بعد از کار با آقای قطبی، با مرجان اشرفیزاده، کارگردان کاراولی همکاری داشتهاید. کار با کارگردان اولی برایتان راحتتر است یا اینکه دلیل خاص دیگری دارد؟
به نظرم این مهم است که تا چه حد دنیای کارگردان و نویسنده با هم هماهنگ باشد. این هماهنگی مهم است، وگرنه هر کارگردان کاراولی مراحلی را طی میکند که او را برای ساختن فیلم اول آماده میکند.
آیا «جامهدران» کاملا به کتاب شما وفادار بوده است؟ از اینکه در سینما به داستانگویی اهمیت داده میشود جای خوشحالی است، اما داستان شما که ظاهرا در سه اپیزود نوشته شده بود اپیزود اول ریتم کندتری نسبت به دوم و سوم دارد. آیا این اتفاق در فیلم افتاده یا اینکه داستان به همین منوال بود؟
این اتفاق در فیلم افتاد و به نظرم خود کارگردان این را خواسته است. از آنجایی که گره داستان در پایان باز میشود، طبیعی است که ریتم فیلم هرچه به گرهگشایی نزدیکتر میشود، تندتر شود. به هر حال به نظرم این انتخاب درست بوده است.
قدس/لاله زار؛ گورستان سالنهاي قديمي نمايش
تاريخ تئاتر تهران، نفسهاي آخر را ميکشد
گروه هنر- مهدي نصيري - بين شلوغي سيمها و لامپها، چراغها و زير قدم شتابزده فروشندگان و خريداران، همچنان که چرخ گاريهاي کوچک حمل بار در خيابان لاله زار ميچرخد، تابلو سينماها و تئاترهاي اين خيابان خاموش و آرامند...
لاله زار که زماني خيابان تئاتر و سينما در ايران بود، حالا به گورستان سينماها و تئاترها تبديل شده است. قديميترين سالنهاي نمايش شهر تهران در خيابان لالهزار واقع شدهاند؛ تئاترهاي نصر، پارس، دهقان و... روزگاري محل اجراي آثاري برجسته در حوزه تئاتر ايران بودهاند، اما حالا جز ويرانهاي از اين تالارها باقي نمانده است.
سالها گروهها و بازيگران حرفهاي تئاتر که همگي براي جامعه هنري کشور شناخته شدهاند، در اين سالنها فعاليت ميکردند. عزتا... انتظامي، علي نصيريان، جمشيد لايق، جمشيد مشايخي، داود رشيدي، محمدعلي کشاورز و برخي هنرمندان بزرگ که اکنون در ميان ما نيستند، از جمله فعالان تئاترهاي لالهزار بودهاند.
بسازيم يا بازسازي کنيم
تئاتر ايران در طول حدود صد سال حياتش مسيري را پيموده كه در آن بسياري از بزرگان هنر و فرهنگ ايراني در آن يا همراه با آن حضور داشتهاند. حالا اين تئاتر كه نتيجه حياتي چند 10 ساله است، بايد سابقهاش را ثبت كند، پيشينه و ريشهاش را بشناسد و بشناساند. واقعيت اين است که تاريخ و حضور آدمها در طول دورههاي تاريخي و ماهها و سالهاي دور به مکان و فضا هويت ميدهد. تئاترهاي لاله زار و خيابان لاله زار هويت فرهنگي دارند و اين هويت را نه به راحتي، بلکه به خاطر حضور آدمها در طول سالها و سالها در خيابانهايش به دست آورده است. همين چند سال پيش قرار بود که تأسيس موزهاي براي تئاتر، بخشي از اين هويت را در ويتريني به نام موزه بازيابي کند. كار تأسيس موزه تئاتر ايران با هدف حفظ و ارايه سابقه تئاتر در کشور تا همين دو، سه سال پيش همچنان در محافل مختلف مطرح بود، طرحي که البته قرار بود با همراهي شهرداري و در کنار تالار قديمي سنگلج در خيابان بهشت به نتيجه برسد و مدتي بعد نيمه كاره رها شد و طرح ايجاد موزه تعزيه و موزه تئاتر تهران جاي آن را گرفت.
از طرحهاي تبليغاتي مديران و استفاده از طرح برنامههايي مثل احداث همين موزه تئاتر که گهگاه به عنوان شعارهايي براي تبليغات و مطرح کردنها از آن استفاده شده است، بگذريم. مهم هم نيست که موزه تئاتر تهران در همسايگي سنگلج يا در خانه يکي از هنرمندان پيشکسوت تئاتر يا هر جاي ديگر احداث شود، بلکه آنچه امروز از هر چيز مهمتر است، اينکه پس از نابودي سالنهاي تئاتر، حتي اگر قدرت و ارادهاي براي برپا کردن، بازسازي و رونق دادن به سالنها وجود ندارد، دست کم جلو تخريب بيشتر و نابودي برخي از اين تالارها گرفته شود.
اما صرفنظر از ضرورت تأسيس موزه تئاتر، نکته اي که پيش از آن ميتواند مورد توجه قرار گيرد، حفظ مکانهايي است که هر کدام ميتوانند ضمن فعاليت، هويت و اعتبار يک موزه را هم با خود به همراه داشته باشند. ساختمان تئاتر تهران در خيابان لاله زار هنوز تسليم نشده، تئاتر پارس و نصر را هنوز هم ميتوان نجات داد.
در شرايطي که مدام از احداث تالارهاي خصوصي و بازسازي و کمبود سالن در شهر سخن به ميان ميآيد، اين تالارها نه تنها فضاي لازم را در اختيار هنرمندان تئاتر قرار ميدهند، بلکه حتي با توجه به هويتي که در تاريخ تئاتر تهران دارند، ميتوانند به تئاتر در شهر هويت و اعتبار تاريخي بدهند، تالارهايي را ميگويم که امروز حتي در ميان شلوغي بازار ديده نميشوند.
تئاترهايي که ميتوانند زنده بمانند
تئاتر نصر در اواخر دوران قاجار ساخته شده و در خيابان لاله زار روبهروي کوچه بوشهري واقع شده است. اين تئاتر در تاريخ هفت مهر 1381به عنوان يکي از آثار ملي به ثبت رسيده است و اوايل سال 1380 تصميمهايي مبني بر بازسازي و حفظ آن گرفته شد. در آن زمان نيز مسؤولان معاونت هنري و مرکز هنرهاي نمايشي خيلي صريح اعلام کردند که تالار نصر بهترين گزينه براي تبديل شدن به موزه تئاتر است! بعدها اما کمبود بودجه اين مرکز دليل عمدهاي براي تحقق نيافتن اين خواسته در آن زمان ذکر شد و تا امروز هم چنين هدف مهمي به وقوع نپيوسته است.
تئاتر پارس که حالا تبديل به انبار لوازم الکتريکي شده است، يکي ديگر از سالنهاي خاطره انگيز و تاريخي خيابان لاله زار است، سالني که تا همين چند سال پيش باز بود و مربوط به دوران پهلوي اول است. اين سالن در تاريخ اول مهر 1382 به عنوان يکي از آثار ملي به ثبت رسيده است. تئاتر تهران هم يکي از ديگر تالارهاي قديمي لاله زار است که ميتواند به يک سالن در خيابان سينما و تئاتر تهران تبديل شود.
تئاتر در تهران اين روزها در تب و تاب افتتاح و تأسيس سالنهاي اجراست، اما در اين ميان ظاهراً نه هنرمندان و نه مسؤولان توجهي به قديمي ترين تالارهاي نمايش تئاتر در شهر ندارند. تالارهايي که بيشترين سهم را در تاريخ تئاتر ايران به خود اختصاص داده اند و حيف است که خاموش و فراموش شوند.
قدس/فاز جدید تهاجم شبکههای فارسیزبان/ کار به ساخت فیلم و سریال رسید
شبکههای ماهوارهای فارسیزبان در ادامه فعالیتهای هدفمند خود در مسیر تهاجم فرهنگی این بار وارد فاز جدیدی از فعالیت شده و دست به تولید فیلم و سریال با جذب عوامل تولید از داخل ایران زدهاند.
سال های متمادی است که وقتی درباره ماهواره صحبت می شود مساله شبکه های فارسی زبان که در آنسوی مرزها راه اندازی و مدیریت می شوند نیز مطرح است. در یک دهه گذشته بیشتر شبکه های خبری و سیاسی فعالیت داشتند ولی به مرور نسل جدیدی از شبکه ها نیز وارد میدان شدند که رویکردشان پخش سریال های خانوادگی بود و کم کم مسئولان فرهنگی را با این خطر رو به رو کردند که راه تهاجم فرهنگی از مسیر این کانال ها باز شده است.
این شبکهها گرچه ابتدا کم تعداد بودند ولی با آمدن سرمایه گذاران جدید و با استقبالی که از سوی خانواده های ایرانی دیدند، به مرور تعدادشان بیشتر شد و در حال حاضر با تنوع و تکثر مشغول به فعالیت هستند و این روزها تماشای سریال های ترکیه ای در بین خانواده ها بیش از گذشته مُد شده است و بعضا از تولیدات شبکه های داخلی هم پربیننده تر هستند.
این شبکه ها با سریال های بی کیفیت ولی پر زرق و برقشان در حالی به رقیب تلویزیون و شبکه نمایش خانگی ایران بدل شدند که تلویزیون به دلیل مشکلات مالی و همچنین نداشتن مدیریت درست آثاری تولید کرد که نتوانست در این رقابت عرض اندام کند. شبکه نمایش خانگی هم که در حوزه سریال ها رونق چندانی ندارد و سریال هایی چون «دندون طلا» و «شهرزاد» که هر از چند گاهی در آن عرضه می شود، نتوانسته در این میدان تهاجم فرهنگی حرفی برای گفتن داشته باشد.
و اما مساله پخش سریال از شبکه های ماهواره ای با هدف جذب مخاطب ایرانی در چند ماه اخیر ابعاد جدیدتری به خود گرفته وگرچه خیلی دیر ولی این روزها مسئولان فرهنگی کشور را به واکنش و اظهارنظر واداشته است.
پخش یک آگهی همه را متعجب کرد
از چندی پیش یکی از شبکه های فارسی زبان که کانال های مختلفی نیز دارد اقدام به پخش آگهی یک سریال کرد که بینندگان با دیدن آن حیرت زده شدند. این سریال برخلاف تولیدات قبلی نه ترکیه ای بود نه از آمریکای لاتین و نه هند بلکه ایرانی بود! یعنی بازیگران آن ایرانی بودند و زبان سریال نیز فارسی بود. گرچه این تبلیغ در همان روزهای اولیه پخش توجه رسانه های داخلی را به خود جلب نکرد ولی چندی بعد رادیو و تلویزیون ترکیه در خبری اعلام کرد رها بیاوغلو بازیگر ترک، نقش اول مرد سریال کمدی «کالری ممنوع» نوشته نیما حسن نیا ساخت یک شبکه تلویزیونی فارسیزبان مستقر در انگلستان را ایفا خواهد کرد.
این خبر سرآغاز پرداختن به این موضوع در خبرگزاری مهرشد و اشاره به اینکه فاز جدیدی از برنامه ریزی در شبکه های ماهواره ای فارسی زبان برای تبلیغ مسایل فرهنگی و اجتماعی مدنظرشان کلید خورده است.
همچنین این نکته نیز مورد تاکید قرار گرفت که جا انداختن تولیدات شبکه های ماهواره ای فارسی زبان به عنوان نماینده فرهنگی ایران در کشورهای دیگر خطر جدیدی است که باید هرچه سریعتر برای آن تمهیدی اندیشید. چرا که در صحبت های رها بیاوغلو بازیگر ترک اینگونه آمده بود: «من قصد دارم نه با سریالهای ترک، بلکه از طریق این سریال، فرهنگ ایرانی خود را به مخاطبان معرفی کنم. تمام دست اندرکاران این پروژه ایرانی هستند. این مساله مایه غرور و افتخار من است و سعی خواهم داشت تا پایان به بهترین وجه مسوولیت خود را انجام دهم.»
بازیگران کشف حجاب کرده کجا رفتند
مدتی از انتشار این خبرها نگذشته بود که با کشف حجاب تعدادی از بازیگران زن در شبکه های مجازی این مساله مسلم شد که این افراد از ایران خارج شده اند؛ ولی به چه هدفی؟
این همان سوالی بود که رسانه ها را کنجکاو کرد و البته این بازیگران هم دیگر پنهان کاری نکردند و مشخص شد که سریال های دیگری هم در شبکه های ماهواره ای در راه است که این بار نیروهایشان را از داخل کشور جذب کرده اند. این خبرها در حالی دهان به دهان نقل می شد که سایت روزنامه سینما در مطلبی که آن را در نسخه مکتوب منتشر نکرد اعلام کرد سعید ابراهیمی فر و محمدتقی راوندی به عنوان کارگردان در شبکه جم مشغول به کار شده اند. البته از آنجا که شنیده می شد مهدی مظلومی نیز فیلمی برای این شبکه ساخته است با وی گفتگوی کوتاهی انجام داد که او گفت: «دیگران را نمی دانم اما من ساخت سريال در تركيه را تكذيب مي كنم. مثل خيلي هاي ديگر به من هم پيشنهاد شد اما من براي ساخت سريال جواب مثبتي ندادم.»
این اظهارنظر گرچه نوک پیکان انتقادها را تا مدتی از وی دور کرد ولی دیری نپایید که شبکه جم تبلیغ تله فیلم «منو تنها نذار» را روی آنتن برد که در پایان آن نام کارگردان مهدی مظلومی درج شده بود. این موضوع بار دیگر باعث شد خبرنگاران سراغ مظلومی بروند و از وی توضیح بیشتری بخواهند. وی در گفتگویی با روزنامه هفت صبح اعلام کرد: «بنده چند ماه پیش این فیلم را برای تهیه کننده ای به نام زاراوان که یکی از دفاتر پخشش در دوبی است ساختم و قرار است در ۱۴ شبکه عربی، هندی، ایرانی و اروپایی پخش شود. جم هم یکی از خریداران فیلم است که مسئولیتش با من نیست و به خواست من از شب دوم اسمم از تیزر حذف شد. نوع پوشش بازیگران هم به دلیل بین المللی بودن باید مختصات خودش را میداشت. من تا انتهای سال ۲۰۱۶ تعهد ساخت شش فیلم دیگر را هم دارم.»
منتظر نامهای جدید باشید
در کنار این موضوع مظلومی اما خبر از یک اتفاق دیگر هم داد و گفت: «در همان شبکه جم بیش از ۴ کارگردان نامدار مشغول کارند و ۳ نفر دیگر در راهند. اما اجازه بدهید اسمی نبرم. چون قطعا فعلا دوست ندارند اسمشان برده شود. اما این ماجرا جدی است و این محدود به کارگردانان هم نیست. بسیاری از عوامل دیگر از فیلمبردار، صدابردار، گریم ، طراح صحنه و… دارند از ایران می روند.»
حال به نظر می رسد در کنار چکامه چمن ماه، صدف طاهریان و مانی کسرائیان که حضورشان با پخش تبلیغات سریال های پیش روی این شبکه فارسی زبان قطعی شده و البته مهدی مظلومی که به هر حال یک تله فیلم از وی به هر دلیلی سر از این شبکه درآورده است باید منتظر نام های دیگری هم بود.
پخش مکرر تبلیغات یک سریال با نام «آبی عشق» که بازیگر کشف حجاب کرده ایرانی در آن حضور دارد این بار نام سعید ابراهیمی فر را بر سر زبان ها انداخت و وی تاکنون در این باره اظهارنظر نکرده است.
مراقب باشید! گام بعدی کار کردن روی کیفیت آثار خواهد بود
و اما نکته دیگری که لازم است در باب این اتفاقات بدان اشاره کرد کیفیت این سریال ها و تله فیلم ها است که فعلا تبلیغات آنها پخش می شود. همین تیرزها نشان می دهد که این آثار کیفیت چندان قابل توجهی ندارند، اما نقد دقیق تر را باید به زمان پخش این آثار موکول کرد. با فرض کیفیت نازل این آثار در گام های اولیه ولی اگر این روند ادامه پیدا کند قطعا به مرور سرمایه گذاران و برنامه ریزان پشت پرده تمرکز خود را بر کیفیت آثار نیز خواهند گذاشت و آنگاه باید نگرانیهای بیشتری هم در باب جذب هنرمندان داخلی و هم بالا رفتن تعداد مخاطبان این سریال ها در ایران داشت.
در حالی که این خبرها در رسانه های رسمی و غیررسمی منتشر می شود حسین نوش آبادی سخنگوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز نسبت به این موضوع واکنش نشان داد و روز جمعه به خبرگزاری جمهوری اسلامی گفت: «براساس قوانین اجرایی دولت و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هرگونه همکاری یا مشارکت در تولید برنامه برای شبکه های ماهواره ای فارسی زبان تخلف محسوب می شود.»
وی که پیش از این در نشست هفتگی خود با رسانه ها بیشتر صحبت خود را به پخش آگهی تولیدات داخلی از شبکه های آنسوی آبی و همچنین پخش آثار موسیقایی معطوف کرده بود در گفتگوی روز جمعه ۱۳ آذر ماه کلی تر صحبت کرد و هرگونه مشارکت با این شبکه ها را تخلف دانست.
نشانه رفتن سبک زندگی ایرانی اسلامی
راه اندازی شبکه های مختلف با محوریت ورزش، جهانگردی، فیلم، موسیقی، سریال، انیمیشن و برای مناطق مختلف از جمله افغانستان و کردستان نشان از این دارد که سرمایه گذاران و صاحبان شبکه جم به صورت کاملا برنامه ریزی شده هدف های بلندمدت تری را دنبال می کنند و به ویژه در بخش تبلیغات و همچنین سبک زندگی نیاز است که مطالعات دقیق تری درباره سیاست ها و تولیداتشان در داخل کشور انجام گیرد.
آنچه بارها و بارها از سوی کارشناسان و رسانه ها هشدار داده شده سبک زندگی ای است که توسط سریال های این شبکه ها ترویج می شود که از نوع پوشش تا روابط زن و مرد و ارکان خانواده را هدف قرار داده است. از سوی دیگر این آثار از بی کیفیت ترین تولیدات جهانی است که ساعات زیادی از وقت خانواده ها به ویژه بانوان را به خود اختصاص می دهد که این امر باعث تنزل سلیقه هنری افراد نیز می شود. این در حالی است که بسیاری از تولیدات سینمایی، تئاترها و کنسرت های داخلی از کیفیت قابل قبول تری برخوردارند ولی به دلیل آشفتگی فضای فرهنگی کشور مخاطب کمتری به خود می بینند.
از زاویهای دیگر هم میتوان به فعالیت این شبکه ها دقت نظر داشت آن هم تبلیغاتی است که در این رسانه ها روی آنتن میرود. در مقاطعی تولیدکنندگان داخلی نیز ترجیح دادند محصولات خود را از این طریق تبلیغ کنند و با وجود تذکر مکرر مسئولان باز هم دست از این کار نکشیدند که شاید دلیل آن را باید در تعداد مشتریانی جستجو کرد که از این طریق به دست می آوردند. در این وانفسا و همکاریهای نامنظم تلویزیون ایران برای پخش آنونس فیلم های در حال اکران، بازار پخش آنونس فیلم های روی پرده از این شبکه ها نیز رونق خود را دارد و فقط در مقاطعی با تذکر مسئولان وزارت ارشاد تعداد آنها کم میشود.
در کنار بحث تهاجم فرهنگی به نظر میرسد باید به چرخه مالی تبلیغاتی که در این شبکه ها پخش می شود نیز دقت کرد.
سخن آخر اینکه زنگ خطر مدت هاست به صدا درآمده ولی این بار خطر شکل متفاوتی به خود گرفته و شبکه های فارسی زبان با صرف هزینه های بیشتر به دنبال جذب هنرمندان داخلی هستند. گرچه فعلا نام افرادی که به گوش می رسد کم تعداد است ولی باید با آسیب شناسی درست به فکر آینده نیز بود. مسئولان فرهنگی باید در حوزه دستمزدها، ممیزی، نمایش از تلویزیون و اکران در سینماها و توزیع در شبکه نمایش خانگی تمهیداتی بیندیشند تا اینگونه به نظر نرسد که کار هنری در خارج از مرزها حرفه ای تر و به صرفه تر از داخل کشور است.
قدس/گفتگوی با سردبیر«همشهری جوان»:
نشریات بدون مخاطب مجازی قافیه رامیبازند/ سوژه محبوب جوانان چیست؟
سردبیر هفتهنامه «همشهری جوان» با اشاره به اینکه مطبوعات ایران هنوز برای مخاطبانشان در فضای مجازی برنامهای جدی ندارند، تحلیلی از سوژههای خبری جذاب برای جوانان ارائه داد.
هفته نامه «همشهری جوان» از معدود نشریاتی است که ویژه جوانان در فضای مطبوعات کشور منتشر میشود و طیف وسیعی از مخاطبان را نیز در بر میگیرد.
مجید رفیعی سردبیر این نشریه در دور تازه فعالیت، به مهر میگوید که دوره مخاطبان نشریات کاغذی سپری شده و رسانهها باید رفتهرفته به فکر پیدا کردن مخاطبانی تازه در فضای مجازی باشند.
رفیعی در عین حال تحلیلی از سوژههای پرمخاطب نشریه تحت سرپرستیاش ارائه داده که در نوع خود قابل توجه است.
گفتگوی خبرگزاری مهر با این فعال رسانهای را در ادامه میخوانید:
* مطبوعات کاغذی در ایران همه به نوعی با بحران مخاطب روبرو هستند. به عبارت دیگر نشریات کاغذی در مقابل فضای مجازی به سادگی مخاطب خود را از دست دادهاند اما جالب است که فضای نشریات کاغذی در ایران هنوز این ضرورت و اتفاق را درک نکرده و کما فی السابق به راه خود میرود. شما فکر میکنید علت این رویداد چیست؟
وضعیت مطبوعات چاپی در ایران وضعیت خوبی نیست. در این مساله شکی نیست و قابل کتمان هم نیست. تغییر و تحولات تکنولوژیکی در ایران روز به روز مسیر تازهای را پیش روی ما میگذارد و همین مسیر مطبوعات کاغذی را به وضعیت بدی دچار کرده است.
عدهای که شما میگویید کماکان به دنبال چاپ مطبوعات کاغذی هستند به باور من یا به دنبال نوستالژیهای خود در میان صفحات کاغذی روزنامهها هستند و سعی دارند آن را بالا ببرند و یا اینکه آدمهایی هستند که سروکار زیادی با تکنولوژی ندارند.
امروزه با گسترش شبکههای مجازی و توسعه اپلیکیشنها، حتی نسلهای قدیمی نیز به نوعی به سمت آشتی با نسل جدید هدایت شدهاند. نسلهایی که روزی به ما انتقاد میکردند که چرا سر شما همهاش در رایانه است امروز فهمیدهاند که بسیاری از نیازهای اطلاعاتی آنها نه از طریق کلاسیک که از طریق شبکههای مجازی قابل تامین است.
گسترش این باور اولین قدم در ایجاد بحران مخاطب برای رسانههای کلاسیک کاغذی است و به طور قطع اگر این دست رسانهها به فکر نگاه داشتن مخاطب خود با استفاده از این ابزارهای جدید نباشند، این بحران روز به روز برای آنها حادتر خواهد شد.
* به نظر شما اگر یک نشریه کثیرالانتشار داخلی نسخه چاپی خود را جمع کند و برود سمت توسعه نسخههای دیجیتالی، با کاهش مخاطب همراه نمیشود یعنی مخاطب ایرانی این ماجرا را میپذیرد؟
شکی نیست که هنوز در کشور ما مطبوعه چاپی مخاطب و طرفدار دارد. بحث بر سر این است که مدیر رسانه باید به فکر مخاطبان تازهای باشد که روز به روز در دنیای مجازی وارد شده و نیازهای خبری دارند.
اگر نشریه فکری برای نسخه آنلاین خود نداشته و به آن نپردازد در مسیر فراموشی گام بر میدارد و رفته رفته مردم کمتر به یادش میآورند.
روزنامه یا مجلهای که تنها جلد و تیتر خوبی داشته باشد ولی از قضا فروش خوبی ندارد، چرخش تصویرش در شبکههای مجازی باعث میشود در یک بازه زمانی کوتاه حرف و بحث زیادی پیرامون آن تصویر و تیتر شکل بگیرد.
من این را تعبیر تازه تز زنده بودن یک نشریه میدانم. تعبیری که به باور من منجر به حیات دوباره این نشریه میشود. به نظرم روزی نخواهد آمد که کسی سراغ نشریههای کاغذی نرود اما رسانهای هم که به فکر مخاطبان خود در فضای مجازی نباشد، قافیه را باخته است.
* با این حال هنوز در کشور ما توجیه اقتصادی و حتی فکری و روحی برای این کار وجود ندارد. یعنی مخاطب ایرانی گویا هنوز انتظار ندارد که اینترنت و وب جای صفحات کاغذی را برایش پر کند و از هر کدام چیزی طلب میکند. به همین خاطر نشریات الکترونیک که بخواهند جای نشریات مکتوب را بگیرند کماکان طرفداری پیدا نمیکنند.
حرف شما درست است اما آیا نشریهای در ایران داریم که از وضع شمارگانش راضی باشد؟ به باور من نه تنها مساله توسعه تکنولوژیها که شاید گاه فضای سیاسی و اجتماعی کشور به سمتی سوق پیدا کرده که مردم کمتر سراغ مطبوعات و رسانههای کاغذی بروند.
واقعیت این است که بازار فضای مجازی و اطلاعرسانی در آن روز به روز در حال گسترش است، چه ما بپسندیم و چه نه. درست است که در ایران هنوز نسخههای مکتوب جای خود را کاملا به نسخههای مجازی ندادهاند اما کم کم رسانههایی در حوزههایی مثل عکس در فضای وب مشغول به کار شدهاند که کارشان فروش صرف محتوا است و یا با نشریههایی روبرو میشویم که کاملا مجازی منتشر میشوند و یا اپلیکیشنهایی داریم که بخشی از مطبوعات را رایگان ارائه میدهند و بخشی را به صورت پولی. اگر این فضا را جدی نگیریم شک نکنید که خیلی زود از مخاطبانمان عقب خواهیم ماند.
* شما بهعنوان سردبیر «همشهری جوان» که یکی از نشریات پرمخاطب این روزهای کشور در حوزه جوانان است چه تحلیلی از ذائقه مردم و مخاطبانتان دارید؟
این مساله مطلق نیست. من در همشهری جوان سراغ موضوعاتی میروم که به مخاطب من ارتباط دارد. شاید روزی مسالهای سیاسی و اقتصادی مساله روز کشور شود که ارتباطی با نشریه من ندارد. اما در حوزه جوانان میتوانم بگویم که با وجود فرصتها و تهدیدات، موضوع بحران هویت چیزی است که مخاطبان ما بحث دربارهاش را زیاد میپسندند و بازخوردهای زیادی از فعالیت در این موضوع میگیریم. حتی اگر نه روی جلد که در صفحات داخلی هم به این مساله بپردازیم، بازخوردمان زیاد است.
* چه موضوعی کمترین مخاطب را داشته است؟
متاسفانه خیلی اوقات که موضوعی از تلویزیون به عنوان رسانه ملی را مورد توجه قرار میدهیم، خیلی کم به آن توجه میشود. مثلا فکر میکنیم سریالی تلویزیونی خیلی مخاطب دارد و میرویم سراغش و در کمال تعجب میبینیم که حتی به ما اعتراض میکنند که چرا به سراغ این سوژه رفتهاید.
* خودتان تحلیلی برای این اتفاق دارید؟
این به نظر من نشان دهنده شکافی است که میان رسانههای رسمی کشور و نسل جوان افتاده است. البته این را هم بگویم که در فاصلهای که ما دنبال جمع کردن مطالبمان هستیم رقبای مجازی زیادی داریم که میتوانند روی سوژه کار کنند و ما را عقب بیاندازد.
به نظرم باید تلاش کرد تا نسل جوان امروزی بتواند با سرعت وارد فضای تولید محتوا برای مخاطبانی از جنس و نسل خودش شود تا این شکاف پر شود.
قدس/درنشست نقد و بررسي فيلم «دلتا ايکس» بيان شد؛
سينماي ايران در بن بست مانده است
گروه هنر- تکتم بهاردوست: جلسه نمايش و نقد و بررسي فيلم سينمايي «دلتا ايکس» عصر روز شنبه با حضورعليرضا اميني، کارگردان اثر و مازيار فکري ارشاد، منتقد سينما برگزار شد.
در ابتداي اين جلسه، اميني در خصوص تجربه اين نوع از سينما گفت: من از ابتدا به سمت تجربه گرايي گرايش داشتم و با ساخت فيلم اولم «نامههاي باد » به سينماي تجربي وارد شدم و هميشه هم به ساخت فيلمهاي متفاوت تمايل داشته ودارم و دلم نميخواهد در هر اثرم فقط فيلمنامه تغيير کند، بلکه ميخواهم قاب بنديها،ساختار کلي فيلم و حتي ميزانسهايم هم با فيلم قبليام فرق داشته باشد و هميشه هم گفتهام که از اين نوع تجربه هيچ ترسي ندارم.
وي افزود: تمايلي به تکرار در سينما ندارم و دلم ميخواهد که تجربههاي جديد داشته باشم و حاصل اين تجربه را به سينماي تجاري واکرانهاي وسيع تر ببرم.
نمونه اش بعد از ساختن فيلمهاي اولم مخاطبان تجربه هاي جديدي را در فيلمهاي «هفت دقيقه تا پاييز» و«استشهادي براي خدا» ديدهاند.قبل از ساخت فيلم جديدم «عقربه روي 220» هم دلم ميخواست يک ساختار انتزاعي اجتماعي را تجربه کنم، براي همين فيلم «دلتا ايکس» را ساختم.
در ادامه مازيارفکري با اشاره به کارنامه کاري عليرضا اميني گفت: اميني مرتب در مسيرهاي مختلفي در سينما طي طريق کرده است و در همه اين سالهايي که فعاليت ميکند، همه نوع فيلمي را تجربه کرده فيلمهايي که در همگي دغدغههاي اجتماعي داشته است.
اين منتقد افزود: متأسفانه در سينماي ايران، مناسبات آن قدر پيچيده و دست و پا گيراست که فيلمساز گاهي مجبور ميشود فيلمي بسازد که باب ميلش نيست و عليرضا اميني اين ريسک را داشته که بتواند در کنار فيلمهايي که باب دلش نيست، فيلمهايي را بسازد که با سليقهاش جور است و اين به نظر من اتفاق خيلي خوبي است.
در ادامه بحث، اميني درپاسخ به اين پرسش که چگونه ميشود فيلم خوب ساخت و از بازيگران چهره استفاده نکرد؛ گفت: متأسفانه فضاي سينماي ايران در بن بستي مانده است و به جرأت ميتوانم بگويم که دارد روزهاي آخر سينماي تجارياش را سپري ميکند و تنها راه حلي که ميتواند سينماي ايران را نجات بدهد و ما را به دوران طلايي برگرداند، همين فيلمهاي تجربي با ساختارهاي جديد است.چون متأسفانه اکنون سالهاست که سينماي ايران دارد مرتب خودش را تکرار ميکند.
اين قضيه ساخت فيلمهاي تجربي، برنامهاي است که در همه جاي دنيا معمول و مرسوم است که هر زمان سينمايشان به
بن بست رسيده، از سينماي تجربي وام ميگيرند و ساختار آن سينما را وارد سينماي تجاري ميکنند.
قدس/مدیرعامل انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس مطرح کرد:
سردار سلیمانی اجازه نمیدهد فیلمش ساخته شود
مدیرعامل جدید انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس گفت که "نگاه ما نگاه ملی است" اما در عین حال از ساخت چند مستند با مضمون سیاسی در این انجمن خبر داد.
به گزارش خبرنگار سینمایی ایسنا، محمدحسین نیرومند که چهار ماه پیش به عنوان مدیرعامل انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس حکم گرفته است، توضیحاتی درباره برنامههای متعدد این انجمن در ماههای آینده ارائه کرد اما به این نکته هم اشاره کرد که به دلیل کمبود بودجه، ممکن است بخشی از این برنامهها محقق نشود.
او با اشاره به اینکه 22 سال از فعالیت این انجمن میگذرد، هدف از شکلگیری آن را کمک به تولید فیلمهای دفاع مقدس دانست چرا که به گفته او، ساخت فیلم در این ژانر کار بسیار دشواری است.
این مدیر فرهنگی در بخشی از این نشست که پرسیده شد چرا از قهرمانهایی مانند سردار سلیمانی فیلمی ساخته نمیشود، گفت: دفاع مقدس پر از چنین افرادی است. مثلا فردی مانند «بابا نظر» داریم که تجربهاش در تاریخ جنگهای دنیا بینظیر است البته قطعا سردار سلیمانی اجازه نمیدهد از زندگیاش فیلمی ساخته شود اما به هر حال مدیریت فرهنگی کشور بابت کم کاری در حوزه قهرمانهای جنگ باید عذرخواهی کند.
نیرومند که روز یکشنبه 15 آذر ماه در اولین نشست خبری خود در بنیاد فرهنگی «روایت» سخن میگفت، در ابتدا با تقدیر از مدیران پیشین انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس اضافه کرد: چهار سال گذشته اتفاق خاصی در انجمن افتاد و قرار شد فعالیتهای آن، از شکل حمایتی صرف که به معنای واسطهگری میان نهادهای دولتی با سینماگران بوده، خارج شود و انجمن خودش تولید کننده شود که در همین راستا با حمایت مدیر بنیاد روایت فتح که انجمن زیر مجموعه آن است، فیلمهایی مانند «قلادهها طلا»،«پنجاه قدم آخر» و «دلتنگیهای عاشقانه» ساخته شدند.
این مدیر؛ تولید هنری را مهمترین دغدغهاش برشمرد و در عین حال اظهار تاسف کرد: اواخر مدیریت پیشین انجمن، تصمیم گیری در حوزه تولید دچار مشکل شد، در حالی که مهمترین اولویت من تمرکز بر تولید است و در حال حاضر کلیه کارهای حرفهای سینمایی در انجمن متمرکزشده هرچند طبیعتا تغییر مدیریت باعث توقف یکسری پروژهها میشود اما در هر حال در این مدت، بخشی از معوقات قبلی ما پرداخت شده و در حال حاضر آماده کارهای جدی به ویژه در حوزه تولید هستیم.
نیرومند خاطرنشان کرد: سال خود را با جشنواره فیلم مقاومت تنظیم کردهایم و هدف اصلی ما این است که تولیدات انجمن در این جشنواره رونمایی شود.
او که پیش از این در بخش فیلم حوزه هنری فعال بوده است، یکی از مشکلات اساسی تولید فیلم را بحث فیلمنامه دانست و افزود: یکی از برنامههای مهم ما که در شورای عالی فیلم انجمن تصویب شده، موافقت با نگارش 30 فیلمنامه است که آن را به عنوان یکی از فعالیتهای امسال در دستور کار داریم. البته طبیعتا همه این آثار به تولید نمیرسند اما نفس حمایت از نویسنده برای ما مهم است. ضمن اینکه بخشی از این 30 عنوان را مطابق با نیازها و اولویتهایمان به صورت پیشنهاد به فیلمسازان ارائه میکنیم.
نیرومند ادامه داد: در حوزه تولید دو پروژه بزرگ داریم که یکی از آنها ساخت فیلمی درباره دستگیری «ریگی» است، چون جای چنین فیلمی که بحثی ملی و استراتژیک دارد، در سینمای ما خالی است. از سوی دیگر پروژه دوم به دو کودتای ناکام آمریکا در ایران که سالهای 57 و 59 طراحی شده بود میپردازد و تصمیم داریم هر دو کار را در جشنواره مقاومت رونمایی کنیم.
وی حمایت از پنج کارگردان فیلم اولی را از دیگر مصوبات این انجمن دانست و در عین حال افزود: خود من با چهار، پنج نفر از بچههای جوان صحبت کردم اما جالب است که همه گرفتار بودند و هنوز نتوانستهاند با ما همکاری کنند.
مدیرعامل انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس از ساخت 20 مستند داستانی به عنوان دیگر مصوبه انجمن یاد کرد و ادامه داد: تصمیم داریم تولید مستندهای سیاسی را جدی بگیریم زیرا شبکههای خارجی به شدت دنبال تحریف انقلاب اسلامی هستند و بخشهای دیگر هم خیلی به این نیاز پاسخ نمیدهند اما با توجه به تعریف انجمن، وظیفه خود میدانیم تا این تحریفها را پاسخ دهیم بنابراین سال آینده حداقل هفت مستند سیاسی با کیفیت بالا تولید میکنیم.
نیرومند اضافه کرد: جریان نفوذ هم یکی از حوادث تاریخی است که به آن توجه خواهیم کرد. به عنوان مثال بحث نفوذ منافقین در بیت آقای منتظری یا بحث نفوذ ژنرال "هایزر" که زمینه را برای کودتا و بازگشت بختیار در سالهای اولیه انقلاب فراهم کرده بود، از موضوعات مورد توجه ماست.
او در ادامه از نگارش دو سریال خبر داد و افزود: یکی از این پروژهها طرح کلیاش تصویب شده است و موضوع آن درباره بسیج است که امسال شروع شده و نیمه دوم سال آینده با همکاری تلویزیون تولید میشود. ضمن اینکه مشغول نگارش چند سریال هستیم و ساخت سریالهای "آرام میگیریم" و "کایدو" را پیگیری میکنیم که فیلمنامههای آنها در انجمن نوشته شده است و مباحث ابتدایی تولیدشان هم انجام شده است.
وی با اشاره به اینکه محمد خزاعی دبیری دوره آینده جشنواره فیلم مقاومت را برعهده دارد، افزود: فراخوان جشنواره تصویب شده و قرار است این جشنواره مهرماه آینده برگزار شود.
نیرومند همچنین با یادآوری فعالیت نشریه "ققنوس" در سالهای گذشته خاطر نشان کرد: در حوزه دفاع مقدس نیازمند مباحث نظری هستیم و در همین راستا قرارداد انتشار دوباره مجله "ققنوس" بسته شده و فعلا به صورت گاهنامه منتشر میشود که اولین شماره جدید آن همزمان با جشنواره فیلم فجر منتشر خواهد شد.
مدیر انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس بحث آزاد اندیشی در حوزه سینما و دین را یکی دیگر از امور مهم برشمرد و از آن به عنوان کاری که بر زمین مانده است یاد کرد.
او گفت: در همین راستا به زودی جلساتی با حضور سینماگران و اهالی حوزه اندیشه و دین خواهیم داشت هرچند ما متولی اصلی این کار نیستیم، اما فکر میکنیم خوب است گام آغازین را برداریم.
او همچنین از ساخت فیلم «ماه گرفتگی» خبر داد که قرار است در جشنواره فیلم فجر رونمایی شود اما در عین حال پیشبینی کرد که شاید هم این فیلم به جشنواره نرسد.
این مدیر از تولید فیلم کوتاه به عنوان یکی دیگر از فعالیتهای انجمن یاد کرد و افزود: این بخش فعالترین بخش ماست و در همین بخش در سالهای اخیر جوایز متعدد داخلی و بین المللی را دریافت کردهایم.
نیرومند بعد از تشریح تمام این برنامهها گفت: همه اینها مصوب و دوستان هم متعهد شدهاند تا بودجه آن را پرداخت کنند، اما همیشه وقتی مشکل اقتصادی باشد، اولین سرفصلی که حذف میشود، فرهنگ و هنر است بنابراین اگر به هر دلیلی بودجه تامین نشد، طبیعتا بخشی از این برنامهها محقق نمیشود.
او درپاسخ به پرسشی درباره اینکه چرا ساخت پروژه «ریگی» که پیش از این قرار بود در حوزه هنری انجام شود، تحقق پیدا نکرده است، تصریح کرد: مسئولیت من در حوزه هنری خیلی زود به سر رسید و متاسفانه در سیستم تولید کشور همه منتظرند تهیه کننده و کارگردان فیلمنامهای بیاورند در حالی که جاهایی مانند انجمن نباید منفعل باشد بلکه باید موضوعات استراتژیک را شناسایی کند، فیلمنامه بنویسد و کارگردان خوش ذوقی را برای ساخت فیلم دعوت کند.
این مدیر سینمایی اضافه کرد: البته قدری مشکل داریم زیرا کارگردانهای ما که عمدتا نویسنده هم هستند، جملهای میگویند که قشنگ هم نیست. آنها میگویند" سفارشی کار نمیکنیم" بنابراین پیدا کردن یک کارگردان حرفهای برای ساخت این پروژهها قدری مشکل است. از سوی دیگر باید برای کار ملی افرادی را انتخاب کرد که در سطح ملی باشند.
نیرومند ادامه داد: درباره پروژه «ریگی» فیلمنامههایی در حال نوشتن است و با کارگردانهای مختلفی هم رایزنی کردهایم که بعد از قطعی شدن، اعلام میکنیم.
وی درباره ساخت فیلمهای دفاع مقدس و پروژههایی مانند عملیات کربلاهای یک تا پنج توضیح داد: بخش قابل ملاحظهای از فیلمنامههای در حال نگارش ما درباره دفاع مقدس است. به جز این کارهای ویژه را هم حمایت میکنیم. مثلا اگر کسی ایدهای براساس کتابهایی که مقام معظم رهبری بر آنها تقریظ داشتهاند، مطرح کند، آن را میخریم و به فیلمنامه تبدیل میکنیم. اما واقعیت این است که بودجه فرهنگی محدود است و کارهای خیلی بزرگی داریم که هنوز انجام نشده است.
نیرومند در ادامه در پاسخ پرسشی دیگر درباره حمایت از کارگردانهای کاربلد در حوزه ساخت فیلمهای دفاع مقدس توضیح داد: اصولا این فیلمنامهها باید ملی تلقی شوند و گروههای مختلف باید توانشان را جمع کنند تا یک فیلم فاخر ساخته شود. هیچ نهادی به تنهایی نمیتواند بودجه را تامین کند اما تجمیع بودجه چندین نهاد به تولیدات خوبی منجر میشود. ما به عنوان متولی این بخش تلاش کردهایم مسیر تولید فیلمهای این ژانر درست طی شود ضمن اینکه به دلیل کمبود امکانات، برای تمام فیلمنامههایی که میآید، حالت رقابت ایجاد کردهایم و البته هر فیلمنامهای که با سیاستهای ابلاغی بنیاد روایت هماهنگتر بود را برای تولید کمک میکنیم.
وی درباره حمایت نکردن انجمن از ساخت فیلم «سرو زیر آب» که مدتی است محمد علی باشه آهنگر در صدد ساخت آن است، تصریح کرد: دوستان این فیلمنامه را خواندند و درباره بعضی از جزئیات آن نکاتی داشتند. طبیعتا آقای باشه آهنگر تصوراتی دارد که ممکن است با نگاه انجمن کمی دچار مشکل شود، زیرا شورای تصویب فیلمنامه ما انتظار دارد دیدگاههایش در فیلمنامهها لحاظ شود. در این شورا به این نتیجه رسیدهاند که موضوع فیلم در اولویت اولمان نیست بلکه در اولویت دوم است و دوستان تصمیم گرفتند در صورت ساخت فیلم، به آن وام بدهند.
نیرومند درباره وضعیت تجهیز شهرک سینمایی دفاع مقدس نیز گفت: مسئولیت این شهرک با ما نیست بلکه وظیفه ماست کسی را که بخواهد از آن استفاده کند معرفی کنیم.
در همین زمینه روح الله سهرابی قائم مقام این انجمن که خودش نیز در حوزه ساخت فیلم و سریال فعال است، گفت: از یکی دو سال پیش با یکسری ارگانها رایزنی و پیشنهاد کردیم، هر یک از آنها پنج درصد از تولیدات خود را به تجهیز شهرک سینمایی اختصاص دهند. هرچند میزان استفاده از شهرک خیلی کمتر از دیگر نهادها است اما ما هم حاضر به این همکاری بودیم زیرا تجهیز شهرک به تنهایی توسط هیچ نهاد یا ارگانی نمیتواند انجام شود.
سهرابی همچنین درباره اکران فیلم "خاکستر و برف" که خودش آن را ساخته است، گفت: این فیلم محصول انجمن نیست بلکه محصول بخش خصوصی است که با حمایت انجمن ساخته شده است اما متاسفانه دولت در بحث اکران، کاملا مستاصل و پیرو است و تعریف مشخصی ندارد. به طوری که مافیای نامعلومی بر اکران سینمایی چنبره زده که آن را از مدل اکران فیلمهای امسال هم میتوان دید. یکسری فیلمهای سخیف کمدی داشتهایم که در حین تولید، اکرانشان هم مشخص شده است بنابراین باید جای دیگری به دنبال راه حل اکران بود.
در ادامه این نشست نیرومند با تاکید بر ضرورت توجه به مسائل سختافزاری خاطرنشان کرد: در سالهای اخیر بیش از 150 فیلم داشتهایم که اکران نشدهاند و مدتی است در گروه «هنر و تجربه» نمایش داده می شوند. متاسفانه در سینمای ایران به دلیل نبود بخش خصوصی و حضور دولت، خود تولید هم سودآور شده است و یکسری از تهیه کنندگان اصلا به دنبال اکران فیلمشان نیستند چون بودجه آن را دریافت کردهاند، در حالی که این پول میتواند در زیرساختها سرمایه گذاری شود.
مدیر انجمن سینمای انقلاب و دفاع مقدس درباره تعارض دیدگاه در حمایت از تولیدات دفاع مقدس و اینکه چرا یکسری از آثار در نهاد خاصی حمایت نمیشوند اما نهاد دیگری از ساخت آنها حمایت میکنند، توضیح داد: کرسی آزاد اندیشی که در صدد ایجاد آن هستیم، شاید بتواند ایدئولوژی حاکم بر دفاع مقدس را تعریف کند. تلاش میکنیم در جلسات این بخش به یسکری اصول برسیم که بر مبنای آن یک فیلم خوب دفاع مقدس را تعریف کنیم.
نیرومند گفت: اگر از من بپرسید مدیریت کشور در سی و اندی سال گذشته در هنر موفق بوده یا نه، پاسخ من نه است. زیرا مثلا در حوزه تجسمی هنری مانند نگارگری داریم که در تمام دنیا به عنوان هنر ایرانی شناخته میشود. اما در این سالها چیزی به نام هنر انقلاب اسلامی نداشتهایم و باید بگویم بخشی از بحثهایی که در کرسی آزاد اندیشی رخ میدهد، معطوف به همین حوزه است.
وی درباره اینکه بعضی از مدیران انجمن خود هنرمند هستند و طبیعتا کار هنریشان برایشان اولویت دارد، توضیح داد: چنین چیزی هست و خود من کار هنری را به مدیریت ترجیح میدهم و به این دوستان هم کمک میکنم تا کارشان را انجام دهند. وظیفه ما است به کسانی مانند آقای سهرابی که به اندیشههای انقلاب معتقد است، کمک کنیم تا کارش را بسازد.
نیرومند درباره ساخت پروژه شهید همت نیز تصریح کرد: دو سال است این پروژه را در دستور کار داریم اما با توجه به اینکه بودجهاش خیلی فراتر از توان اقتصادی ما است، امسال پروژههای کم هزینهتر را میسازیم. ترجیح میدهیم به پنج فیلمساز جوان کمک کنیم تا اینکه فیلمی چند میلیاردی بسازیم. اما اگر جایی برای ساخت این فیلم کمک کند، به تولید این کار علاقهمندیم.
نیرومند در پایان این نشست در پاسخ به این پرسش که چرا درباره قهرمانهایی مانند سردار سلیمانی فیلمی ساخته نمیشود، گفت: دفاع مقدس پر از چنین افرادی است. مثلا فردی مانند «بابا نظر» داریم که تجربهاش در تاریخ جنگهای دنیا بینظیر است البته قطعا سردار سلیمانی اجازه نمیدهد از زندگیاش فیلمی ساخته شود اما به هر حال مدیریت فرهنگی کشور بابت کم کاری در حوزه قهرمانهای جنگ باید عذرخواهی کند.
کاروکارگر/نعیمایی:
موسیقی ردیفی ایران تحت تاثیر تعزیه شکل گرفت
ایرج نعیمایی پژوهشگر موسیقی و دبیر نهمین جشنواره موسیقی نواحی ایران گفت: فرم تعزیه با موسیقی ردیفی گره خورده به نحوی که تمام موسیقی ردیفی ایران تحت تاثیر تعزیه شکل گرفت و باقی ماند. روضه و نوحه ما حافظ این ساختارند و نمیتوان بدون توجه به موسیقی عاشورایی به موسیقی ملی توجه کرد.
به گزارش کاروکارگر به نقل ازروابط عمومی سومین جشنواره جایزه ادب و هنر محتشم، رئیس سابق انجمن موسیقی ایران و عضو هیات داوران سومین جایزه ادب و هنر محتشم ادامه داد: موسیقی ملی ایران را با حذف موسیقی عاشورایی نمیتوان بررسی کرد. در مناطق مختلف کشور در سوگ ائمه انواع موسیقیها و سازها را داریم مانند کرنا در مازندران که صدای دوربرد و حزینی داشته و کارکردش در مراسم عاشوراست.
وی در مورد تاثیر متقابل سوگ عاشورایی و موسیقی ایران ادامه داد: در حوزه موسیقی آئینی و مذهبی چه موسیقی ردیفی و در چه در بخش مقامی که مبنای وحدت اندیشههای فکری در مناطق مختلف کشور است، عموما موسیقی در سایه سار سوگ مذهبی به ویژه عاشورا حفظ شده و روضه، مرثیه و نوحه تاثیر مهمی در حفظ آن داشتهاند.وی تصریح کرد: تمام کسانی که در موسیقی مذهبی بعد از دوره صفویه فعالیت کردهاند مانند نوحهخوانها، موسیقیشان بر پایه ردیف شکل میگرفت و اشعار خوانیها برپایه گوشههای موسیقی طراحی شده بود و اینگونه نبوده که شعرخوانی صرفا بر اساس بیان مطلب بوده باشد.
عضو وابسته فرهنگستان هنر جمهوری اسلامی ایران تاکید کرد: تمام جزئیات موسیقی دستگاهی و ردیفی را در فرمهای تعزیه داریم و در واقع به لطف تعزیه است که توانستیم موسیقی ردیفی و دستگاهی را حفظ کنیم. این مساله نشان میدهد موسیقی ردیفی به جز اشعار عرفانی بیشتر کارکرد مذهبی داشته است. موسیقی ردیفی ما در قالب غزل وقتی در محرم اجرا میشود تصنیفهای خوبی در نوحهها به ظهور میرساند. به طور نمونه قطعاتی که مرحوم علیاکبر شیدا در دوران صفویه برای تعزیه ساخته بود بعد از وی کپی شده و تصنیفهایی بر اساس آن ساخته شد.
وی همچنین با تاکید بر اینکه باید در حوزه فرهنگ عاشورا به آثار بزرگانی همچون محتشم که در موضوع عاشورا و سوگ ائمه تاثیر گذار بودند پرداخته شود و در غیراین صورت به نوعی در تحلیل و نقد موسیقی آئینی دچار مشکل میشویم گفت: آثار محتشم در بخش مربوط به عاشورا از سطح عمیقتری نسبت به اشعار دیگر بزرگان در طول دوران گذشته و نه تنها معاصر برخوردار است.
نعیمایی با تاکید بر اینکه محتشم در فرهنگ و هنر عاشورایی بسیار اثرگذار است تصریح کرد: باید زمینه خلاقیت و نوآوری در این حوزه ایجاد شود و چه کسی بهتر از محتشم میتواند در این زمینه راهگشا باشد. جشنوارههایی مانند جایزه ادب و هنر محتشم میتواند در تقویت زمینههای تولید آثار ارزشمند در حوزه موسیقی مذهبی و عاشورایی اثر جدی داشته باشد و باید در آینده به شکل گستردهتری ادامه پیدا کند.این پژوهشگر موسیقی با اشاره به انتقاد فعالان فرهنگی در مورد آفت اشاعه برخی اشعار و موسیقیهای سخیف در مراسمهای عزاداری گفت: در فرهنگ عاشورایی شاهد نوعی از فعالیتهای موسیقیایی هستیم که نه تنها اصالت و هویت ندارد بلکه با موضوع سوگواری امام حسین علیهالسلام نیز متناسب نیست. این اشعار محاوره و سخیف که با ادبیات و شعر فاخر ما هیچ ارتباطی ندارد، توهین به باورهای مردم است.
به گفته وی، اشاعه موسیقی و اشعار سخیف یکی از ویژگیهای اصلی عدول و خروج جریان عاشورایی از اصالتهای خود است، اصالتهایی که به باورها، آداب و سنن و ملیت ما برمیگردد. در سالهای اخیر تحت تاثیر فضاهای ارتباطی و رسانههای مجازی، نوحهگری و مراسم عاشورایی تحت تاثیر جریان انحرافی قرار گرفته که این انحراف تنها در اشعار نیست و رهبر معظم انقلاب نیز پیش از این به درستی بروز چنین خطری را هشدار دادند. وی با تاکید بر اینکه باید در دو حوزه نفی و اثبات با این جریان برخورد کرد افزود: در حوزه نفی باید مراقب بود این آثار در معرض شنیده شدن قرار نگیرد.
در مبحث اثبات نیز باید الگوهای مناسبی را که از گذشته در فرهنگ خود داریم با استفاده از امکانات به روز موسیقی مانند تنظیم، بازیافت و معاصر کنیم به نحوی که نیاز جامعه در این زمینه برآورده شود. باید جوانان فعال در این حوزه با قابلیتها و اشعاری که شاعران و بزرگان ما در حوزه سوگ مذهبی داشتهاند آشنا شوند چرا که این بزرگان به بخش عرفانی و معرفتی آموزهای امام حسین علیه السلام توجه میکردند.
امام حسین برای رهبری و الگویی است نه صرفا عزاداری و سوگواری برای ائمه باید همراه با معرفت و کمال انسان باشد که در این صورت بسیاری از انحرافها در این مسیر رخ نخواهد داد.اخبار سومین جشنواره ادب و هنر محتشم در پورتال وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به نشانی www.farhang.gov.ir قابل دسترسی است.
مردم سالاری/دبير جشنواره تئاتر فجر:
در جشنواره امسال کار توليدي نداريم
سعيد اسدي گفت: امسال در جشنواره تئاتر فجر کار توليدي نداريم و همانطور که در فراخوان هم ذکر کرديم قرار است از توليد محوري فاصله بگيريم و شاهد اجراي آثاري باشيم که قبلا توليد شدهاند. دبير جشنواره تئاتر فجر در ادامه افزود: همچنين کارهاي توليدي هم که در جشنواره حضور دارند سفارش جشنواره نيستند بلکه در مسير اجرا قرار دارند و توليد خود گروه و سالن اجرايشان هستند. تنها بخش توليدي ما بخش تازههاي تئاتر ايران است که اميدوارم در سالهاي آينده نيز سياستي در پيش بگيريم که جشنواره تئاتر فجر مانند همه فستيوالهاي بينالمللي تنها به اجراي تئاترهايي قبلا اجرا شده اختصاص داشته باشد چون جشنواره محلي براي رد و بدل کردن فرهنگ و تجربه است.
وي درباره اعتراضهايي که نسبت به ارسال فيلم آثار به جاي ديدن زنده کارها در برخي بخشهاي جشنواره شده است به مهر گفت: زماني که به يک جشنواره عنواني بينالمللي ميدهيم به اين معنا است که استانداردي در اين جشنواره وجود دارد. در حال حاضر هر گروهي از ايران بخواهد در هر جشنوارهاي شرکت کند بايد فيلم آثارش را به آن فستيوال بفرستد. امروزه تکنولوژيهاي نوين به ما نشان ميدهند که اگر با يک تصويربرداري مناسب و انتخاب زواياي درست، فيلم اثري را براي حضور در يک جشنواره ارسال کنيم ويژگيهاي کار کاملا به انتخابکنندگان جشنواره منتقل ميشود.
اسدي افزود: درست است که ترديدي در زنده بودن تئاتر و انتقال درست مفاهيم يک اثر توسط رويارويي زنده مخاطب و بازيگران وجود ندارد اما بايد اين نکته را هم در نظر گرفت که در برخي از جشنوارههاي منطقهاي که کارها به سرعت آماده اجرا ميشوند و کيفيت سالنها از لحاظ امکانات فني و نورپردازي مناسب نيست و حتي بازبينيها در پلاتوهايي کوچک بدون گريم، لباس و دکور انجام ميشود باز هم بازبينها نميتوانند شاهد يک اجراي کامل باشند. نکته ديگر نيز اين است که وقتي اثري کيفيت لازم را داشته باشد با ديدن فيلم آن هم بازبينها قدرت تشخيص اين ويژگيهايش را پيدا ميکنند، اما زماني که نمايش بيکيفيتي براي اجرا آماده شده باشد تفاوتي نميکند که فيلم اثر ديده شود يا بازبيني زنده صورت بگيرد. دبير جشنواره سيوچهارم تئاتر فجر يادآور شد: همچنين بايد به اين مساله نيز دقت کرد که در حال حاضر اکثر هنرمندان ما داشتههايشان از تئاترهاي روز دنيا را از طريق همين فيلمها به دست ميآورند چون مطمئنا قادر نيستند در همه فستيوالها شرکت کرده و به ديدن همه نمايشهاي خارجي بنشينند. اين روزها حتي برخي گروهها با ارايه لينکي از کارشان، تئاترشان را معرفي ميکنند و حتي فيلم کامل را هم ارايه نميدهند. در دنياي امروز حتي ديگر نسخه ديويدي هم وجود ندارد و همه چيز با يک لينک و يا فلش بين افراد منتقل ميشود. البته براي رفع نگراني دوستان بايد عنوان کنم که همه فيلمها به صورت کاملا متمرکز و با دقت توسط هيات بازبين ديده ميشود. اسدي درباره تامين بودجه جشنواره بيان کرد: تمام بخشهاي جشنواره بودجه بندي شده و به صورت مدون درآمده است. اداره کل هنرهاي نمايشي نيز با وجود همه تنگناهاي مالي ، اين بودجه را براي ما فراهم ميکند که اميدوارم بتوانيم هرچه زودتر قسمت اعظم بودجه را دريافت کنيم. متاسفانه اين چالشي است که اکثر فستيوالها با آن روبرو هستند و ما هم از اين قاعده مستثني نيستيم. بر خلاف تصور، امسال يکي از سخت ترين سالهاي تئاتري ما است اما با اين وجود استقبال هنرمندان از جشنواره خيلي خوب بوده است. اين مدرس دانشگاه درباره بها دادن به جوانان و قشر دانشگاهي در اين دوره از جشنواره توضيح داد: تنها جشنوارهاي که مستقيم به جشنواره تئاتر فجر متصل شده جشنواره تئاتر دانشگاهي است که اين امر نشان دهنده اين است که مجراي ورود نسل نو به تئاتر حرفهاي سازمان دهي شده است. در اين دوره از جشنواره از ميان آثار برتر دانشجويي، پاياننامههايي که برتر هستند و جواناني که در طول سال اجراي عموميرفتهاند 8 گروه انتخاب شده و با وجودي که جزو بخش مسابقه نيستند اما از آنها تقدير خواهد شد و جشنواره براي اجراي کار جديد مشوق مالي شان خواهد بود. اين کار راهي ميشود که گروههاي دانشجويي تشويق شوند چون گروههاي دانشجويي پايههاي گروههاي حرفهاي آينده هستند و اگر آنها را مورد حمايت قرار دهيم نتايج خوبي خواهيم گرفت.
مردم سالاری/طراح شب آواز ايراني
آلودگي تهران به صداي خوانندگان آسيبزده است
علي شيرازي معتقد است: آلودگي هواي تهران آسيب شديدي به صداي خوانندگان زده و باعث شده تا آنها دچار مشکلات ريوي و تنفسي شوند و صدايشان اُفت شديدي کند. به گزارش ايلنا؛ شب آواز ايراني به عنوان طرحي از علي شيرازي چندي پيش در حوزه هنري با مديريت اجرايي وي شروع به کار کرد و هر ماه ميزبان خوانندگان جواني بود تا آنها بتوانند سرانجام فرصتي براي ارائه اثرشان پيدا کنند. در کنار اين جوانان هر ماه اساتيدي نيز روي صحنه شب آواز ايراني ميرفتند. اما در نهايت علي شيرازي پس از برگزاري 5 شب از اين برنامه؛ کنارهگيري کرد. البته شب آواز ايراني همچنان در حوزه هنري به کار خود ادامه ميدهد و شب ششم نيز برگزار شده اما اين خواننده، به عنوان مبدع شب آواز ايراني؛ ديگر برنامه را مديريت نميکند.
علي شيرازي درباره علت کنارهگيري خود از شب آواز ايراني گفت: ترجيح ميدهم به جاي اينکه مشخصا درباره علت کنارهگيري از اين برنامه صحبت کنم؛ به تجربيات دردناکي که درباره شرايط آواز در ايران در طول اين مدت کسب کردم؛ صحبت کنم. من بعد از نزديک به 15 سال دوندگي توانستم ايده شب آواز ايراني را اجرايي کنم و اين ايده بيش از هرچيز براي کمک به شرايطي بود که خوانندگان در آن هيچگاه فرصت ديده شدن نداشتند.
او ادامه داد: متاسفانه وقتي درباره خوانندهسالاري حرف ميزنيم؛ بسياري تصور غلط از آن دارند. خوانندهسالاري سال 94 بسيار متفاوت از خواننده سالاري سال 84 است. فردي بود که ميخواست از صداي من براي تيتراژ يک سريال استفاده کند اما در نهايت به من گفت که کساني به تهيهکننده ميگويند از صداي فلان چهره مشهور استفاده کند. در اين شرايط دهها ميليون تومان پول براي يک تيتراژ خرج ميشود اما فقط چند خواننده مشخص امکان ارائه اثر خود را دارند. وي همچنين افزود: البته گاهي برعکس چنين اتفاقي ميافتد. يعني فردي ميگويد من در حال ساخت سريالي هستم و تو به من چندين ميليون پول بده تا من از صدايت در تيتراژ استفاده کنم و مشهور شوي. در کشور ما مانند سينما که هنوز اکثريت مردم فيلمها را با نام بازيگرهايشان و نه کارگردانهايشان ميشناسند؛ موسيقي نيز با صداي خوانندهاش شناخته ميشود و هر اثري در نهايت با برچسب نام خواننده ميان مردم ميرود. اما در نهايت فضا محدود به چند خواننده مشخص شده که بعضا از آن به عنوان باندبازي ياد ميشود درحالي که پيشتر همدلي بيش از باندبازي ديده ميشد. در بهترين شرايط هم تهيهکنندگان به دنبال خوانندهاي ميروند که بتواند سالن ميلاد را پرکند و بازده مالي داشته باشد.
اين خواننده ضمن خوشحالي از اينکه شب آواز ايراني تعطيل نشده است؛ بيان کرد: اميدوارم که شب ايراني همچنان فرصتي براي تجربه کردن جوانان روي صنه باشد. ما در شب آواز ايراني خوانندهاي به نام امير مداح داشتيم که صدايش بينظير بود و همين که او امروزه هيچ جايگاه خاصي ميان خوانندگان ندارد؛ خبر از فضايي ناسالم در آواز ايراني ميدهد. صنف خوانندگان نيز با توجه به همين شرايط بيمارگونه درگير مناسباتي اين چنين ميشود.
شيرازي درباره شرايط امروز آواز در ايران و راهاندازي شب آواز ايراني توضيح داد: واقعيت اين است که خوانندگان معاصر به قدري بيکس و کار شدند که صدايشان به گوش کسي نرسيده است. من با وجود اينکه هيچ رسانهاي از موسيقي ايراني حمايت نميکند و اين موسيقي روز به روز کممخاطبتر ميشود؛ نهايتا توانستم شب آواز ايراني را 5 شب با استقبال مردم ادامه دهم. اما در طول اين مدت آسيبهاي تازهاي را به چشم ديدم.
طراح شب آواز ايراني عنوان کرد: متاسفانه در طي اين مدت؛ متوجه شدم که همه خوانندگان صدايشان دچار اُفت کيفي شديدي شده و اين ناشي از هواي آلوده تهران است که ريهها و دستگاههاي تنفسي خوانندگان را دچار مشکل ميکند. يک خواننده بايد مثل يک بازيکن حرفهاي هر روز تمرين مداوم داشته باشد و همين شرايط تهران باعث شده که من به دماوند بيايم تا از آلودگي پايتخت فاصله بگيرم.
وي ادامه داد: آسيب بعدي که ميتوانم به آن اشاره کنم؛ به بحث اولمان برميگردد. دقيقا به دليل اينکه شرايط براي خوانندگان جوان فراهم نبوده تا اجراي صحنهاي داشته باشند؛ در طول شبهاي آواز ايراني؛ خوانندگان با استرس شديدي روي صحنه ميرفتند. بسياري بودند که صداي خيلي خوبي داشتند اما گاهي اصول اجرا را به درستي نميدانستند و اين مسائل حاصل بيتجربگي بود. متاسفانه امکان تجربه از خوانندگان معاصر گرفته شده است. دانش اجرايي مسئلهاي جدا از دانش تئوريک است و اهميت دوچندان دارد.
علي شيرازي در پايان اضافه کرد: باورکنيد که آواز ايراني درحال مرگ است. بياييد اجازه ندهيم آواز ايراني بميرد. من اميدوارم با حمايت شهرداري و وزارت ارشاد؛ شب آواز ايراني در شهرستانها نيز برگزار شود تا حداقل فرصتي براي خوانندگان جوان باشد و آنها بتوانند تجربيات خود را روي اين صحنه بدست آورند.
مردم سالاری/ سيدجواد يحيوي:
ريزش مخاطب براي مسوولان صداوسيما اهميتي ندارد
اين مجري ممنوعالتصوير گفت: وقتي مخاطب براي مسئولان اهميتي نداشته باشد پس حرفهاي آنها هم مهم نيست و اين مسولان هستند که ميتوانند حرف خود را تکرار کنند. سيدجواد يحيوي مجري ممنوعالتصوير صداوسيما در گفتوگو با برنا، در رابطه با محدوديتهايي که توسط مديران اين سازمان جلو پا برنامهسازان خود گذاشته ميشود، اظهار کرد: اين مسئله تازهاي نيست، چرا که مشکل از اين نقطهاي که عنوان کردهايد، آغاز نميشود، مشکلات به قبل تر از اين مسائل برميگردد، البته اين مسائل جز پيامد و تبعات آن است، لذا تعريف درست رسانه را نميدانيم.
وي در ادامه اضافه کرد: اگر با
فعاليت درست يا صحيح رسانه مواجه شويم و بنا به موضوعات مختلف که به ماهيت رسانه
ارتباط پيدا ميکند که کانال هدف آن ارسال پيام از نقطهاي به نقطه ديگر است، هيچ
وقت سيم اين انتقال فرهنگ را قطع نميکنيم، چون اين مسئله مطمئنا اشتباه است.
اين مجري تصريح کرد: چنين اشتباههاي را به کرار مرتکب شدهايم، بخش زيادي از اين محدوديتها اصلا لازم و ضرري نيست، امروز فيلم سينمايي «خواب تلخ» پس از 12 سال به نمايش در ميآيد و تماشا ميکنيم که اتفاق وحشتناکي رخ نداده است، بايد روي فهم و شعور مردم حساب کنيم، بايد مخاطب را در دانستن رها بگذاريم، رهايي در کنجکاوي، رهايي در پرسيدن و پاسخ گرفتن از اين رهاييها فهم و دانش ما را ارتقا ميدهد. وي بيان کرد: اگر حساب رهايي را از بي قيد و بندي به معناي اخلاقي و اعتقادي جدا کنيم، اين رهايي براي تفکر و سخن گفتن و ارتباط برقرار کردن امکاناتي را در اختيار ما ميگذارد که نگرش خود را نسبت به مسائل تغيير بدهيم، البته اين رهايي و آگاهي توام با درک متقابل بايد لحاظ شود، چرا که تعامل و درک هم بخش ديگه رشد بشر محسوب ميشود. يحيوي در پاسخ به اينکه الان در حال حضار شما يکي از سرمايههاي سازمان به حساب ميآيد ولي چرا سازمان از سرمايههاي خودش محفاظت نميکند، چرا استراتژي روشني در اين باره وجود ندارد، گفت: حدود 8 سال است که در تلويزيون هيچ اجرايي نداشتم و يا به عبارتي ديگر هيچ ارتباطي با صداوسيما ندارم، پس ديگر من ارباب جمعي سازمان محسوب نميشوم که بخواهم اظهار نظر خاصي ارائه بدهم. همه چيز را از تلويزيون بدست آورده ام، فضاهايي که در زندگي حرفهاي و فرهنگي ام تجربه کردهام را از سيما کسب کردهام.
اين مجري درباره اين که گاهي اوقات تلويزيون در برخورد با مسائل اين چنيني از واژه «محافظت» استفاده ميکند افزود: محافظت از نظر تلويزيون يعني اين که اين مجري و يا شخص از خطي که صدا و سيما ميخواهد خارج نشود که به نظر من اين محافظت نيست. بهرهمندي و بهرهبرداري از يک پتانسيلي ميتواند آن را افزايش دهد، تقويت کند و يا توسعه دهداين معني محافظت است.
وي در ادامه توضيح داد: باغبان با دور کردن آفتها موجب رشد گلهايش ميشد. حال از دلايل رشد کردن در کمين هست پس بايد اجرا و کار در تلويزيون،همراهي کردن است. ولي وقتي انگيزه اصلي از همراهي خلاصه شد به اينکه تو بايد هرآن چه که بقيه ميخواهند را دربياوري، ديگر اسمش را نميتوان محافظت گذاشت و تو تبديل به محصولي ميشوي که از تو انتظار دارند. سيد جواد يحيوي در پاسخ به اين سوال که چرا مسئولين با شاهد بودن ريزش مخاطبان و بي محتوا بودن برنامهها حتي در ايام خاص قدمي برنميدارند، عنوان کرد: وقتي مخاطب براي مسوولان اهميتي نداشته باشد پس حرفهاي آنها هم مهم نيست واين مسوولان هستند که ميتوانند حرف خود را تکرار کنند.
اين مجري توانا از هشت سال فعاليت خود در اجرا و عواملي که موجب ضربه زدن به حرفه وي در اين حوزه شده، يادآور شد: بيست سال با تلويزيون کار کردهام اما حدود دوازده سالش را ممنوع التصوير بودهام و تعداد سالهاي فعاليتم کمتر از سالهايي است که کار نکردهام. بيستودو سالم بود که وارد تلويزيون شدم والان چهل و دو ساله شدهام.
وي در ادامه درباره فعاليتها و انگيزه فعاليتهاي خود در آينده تصريح کرد: اين سالها خيلي چيزها از اهل فرهنگ، هنر، فکر و ذوق آموختم من هنوز ميتوانم کار کنم در واقع سالهاي ثمر دادن و بار دادن من در حيطه فعاليتهايي در تلويزيون و در حيطه اجراست. در گفتوگويي که با مجله سينما در دهه هفتاد انجام دادم من را به عنوان چهره شاخص آن دهه معرفي کردند که خود باعث تاسف است که تو امروز زنده باشي و بيست سال گذشته ات روزهاي اوج کاري تو باشد مثل اين که من مردهام. حتما امروز بايد بهتر از دهه هفتاد ميبودم ولي وقتي فرصت کار نيست پس فرصت ارائه هم وجود ندارد.
وطن امروز/نگاهی به فیلم سیاسی جاسوسی «کینگزمن: سرویس مخفی» ساخته متیو وان
غرب وحشی وحشی
متیو وان را با فیلم «مردان
اکس، کلاس اول» در سال 2011 به خاطر
خواهیم آورد اما کارگردان و نویسنده 44
ساله انگلیسی امسال با فیلم «کینگزمن: سرویس مخفی» که از
روی یک کمیک بوک دیگر ساخته است، به سوی روایتپردازی از یک نهاد جاسوسی فوقسری
رفته است. گروه
جاسوسیای که از میان خلافکاران خیابانی عضوگیری میکند و آنها را آموزش داده و
سرانجام به تهدیدی جدی علیه تمام جهان مبدل میکند. تصویری از اقدامات پیدا و پنهان سازمانها و نهادهای غربی در سالهای
اخیر که در برنامهای مشخص اقدام به فریب و عضوگیری از افراد کرده و با پرورش و
بارور کردن آنها و حمایت از گروههای تروریستی در صدد خدشه به امنیت جهانیان
برآمده و در نهایت در رویهای وارونه، داد مقابله با تروریسم سر میدهند! از این رو فیلم ساخته شده توسط متیو وان را میتوان تحت عنوان فیلم
کمدی - وسترن «غرب وحشی وحشی» در تقابل
بین حقیقتی خشونت ورزانه و ادعای مضحکانه صلحطلبانه قرار داد.
فیلم «کینگزمن: سرویس مخفی» براساس یک داستان کمیک مصور با نام «سرویس مخفی» که در سال 2012 منتشر شد و خالق آن مارک میلار و دیو گیبنز بودند، ساخته شده است البته این اقتباس سینمایی خیلی وفادار به منبع اصلیاش نیست و تقریبا تمام اجزای آن به جز خط اصلی داستان تغییر کردهاند. در واقع سازندگان برای اینکه این داستان بتواند بازاریابی بهتری در سینما داشته باشد، شخصیتهای کتاب را که نام فامیل «لندن» داشتند بهطور کامل تغییر دادند و در مجموع این داستان را از حالت بریتانیایی خارج کردند! با این نگاه فریبنده سازندگان، فیلم سیاسی و به ظاهر طعنهوار «کینگزمن: سرویس مخفی» به مسیری کمدیوار درآمد. داستان فیلم درباره جوانی به نام گری اگزیآنوین (تارون ادگرتون) است که پدر خودش را بر اثر یک حادثه از دست داده است اما اشرافزادگان را مقصر در مرگ پدرش میداند و از هر فرصتی برای ضربه زدن به آنها استفاده میکند. با این حال زندگی پر دردسر اگزی هنگام آشنایی با هری هارت (کالین فیرث) دستخوش تغییر میشود. هری عضو یک سازمان مخفی خصوصی به نام کینگزمن است که وظیفه برقراری امنیت به سبک و سیاق خودشان را دارند. اگزی متوجه میشود پدرش نیز برخلاف آنچه فکر میکرده نه در جریان یک اتفاق بلکه در حال انجام عملیات جان سپرده و جان بسیاری از ماموران این سازمان از جمله خود هری را نیز نجات داده است. حال هری با آوردن اگزی به داخل سازمان قصد دارد زندگی بهتری را به او تقدیم کند. «کینگزمن: سرویس مخفی» داستان بسیار سادهای دارد که پیش از این بارها در فیلمهای مختلف به طرق گوناگون روایت شده است. داستان فردی ناسازگار که به یک سازمان مهم میآید و در آنجا رشد میکند، پیش از این در آثار مختلفی همچون «مردان سیاهپوش» نیز با شکل و شمایلی متفاوت روایت شده بود اما این بار با فیلمی سیاسی مواجهیم که به جای آمریکاییها که معمولا منجی جهان تصور میشوند، این انگلیسیها هستند که دنیا را نجات خواهند داد و این تصور دروغین را چنان بال و پری تصویری میدهند که به سلطنت متزلزل و پرحاشیه پادشاهی خود اجر و قرب ببخشند، چنانکه در این مسیر فریبنده شاهد آن هستیم که گروهی به نام گارد پادشاهی قرار است دنیا را نجات دهد! فیلم «کینگزمن: سرویس مخفی» از آن دسته فیلمهایی است که هیچ هیجانی برای مخاطب جهت تعقیب سکانسهای مثلا جاسوسی باقی نمیگذارد و تنها به دنبال القای تصوراتی باطل بر صفحه دیدگان بیننده است. فیلم «کینگزمن: سرویس مخفی»، اثری هرج و مرج طلبانه و دیوانهوار است و مردم در آن مدام در حال کشته شدن هستند. برای نمونه در یکی از سکانسهای فیلم، سر صدها نفر به شکلی ناگهانی منفجر میشود و کارگردان آن را همچون شعری سادیسمی در چند دقیقه نشان میدهد! همچنین در رویهای تمسخرگرایانه در فیلم بارها ارجاعاتی به فیلمهای دیگر میشود. از طرفی خشونت حاد و ارجاعات بسیار به فیلمهای دیگر باعث شده تا فیلم وارد حوزهای شود که از آن به عنوان سینمای پستمدرن یاد میشود، حوزهای که در آن عموما مشخصههای کلاسیک در قالبی مدرن بازآفریده میشوند. در صحنهای از فیلم که کالین فرث اسلحهها را به گری نشان میدهد به او اسلحههای کلاسیک فیلمهای جاسوسی را معرفی میکند، گری به اسلحهای جدید اشاره میکند و کالین فرث میگوید: «تکنولوژی به زور جای خودش رو تو دنیای جاسوسی باز کرده». همچنین لباسها، فضاسازی و تجهیزات فیلم دقیقا در همین راستا طراحی شدهاند. فیلم «کینگزمن: سرویس مخفی» برعکس ظاهر عامهپسندش، به شکلی خاص و با نگاهی سیاسی و هدفمند سعی دارد نگاه غربگرایانه را بر دیده مخاطب گشایش دهد؛ از عملیات ابتدایی در خاورمیانه و جانفشانی یکی از افراد تا صحبتهای داخل کلیسا، ارزشگذاری بر ملکه انگلستان و حتی رفع اتهام مشکلات دنیا از سیاستمداران که در سکانس صحبت با اوباما! جلوه بیشتری پیدا میکند! در حقیقت این فیلم را میتوان یکی از گستردهترین آثار عامهپسند با چاشنی سیاسی دانست که به دلیل لحن فیلم و نحوه چینش و بیان سینمایی سعی بر جذب مخاطب دارد. با این حال، لحن غیرجدی فیلم فراتر از هجو پیش میرود و سکانسهای عجیب و غریبی مانند سکانس کلیسا را رقم میزند که تماشای دوباره این حجم از خشونت برای مخاطب غیرقابل پذیرش است یا در سکانس انفجار کلهها! تضاد بصری و رنگآمیزی شاد با اتفاقی که به واقع در حال رخ دادن است، یکی از غیرمعمولترین سکانسها در آثاری اینچنینی را رقم زده است.
وطن امروز/یادداشتی درباره ساخت مستند «تنها میان طالبان»
جسارت در پرداختن به موضوعی ملتهب
مدیر مرکز مستند سوره در یادداشتی با اشاره به مستند «تنها میان طالبان» ساخته
محسن اسلامزاده آورده است این فیلم در حوزه مستندهای کشور یک اتفاق است. به گزارش مهر، در یادداشت محسن یزدی آمده است: «مستند تنها میان طالبان» روایت
حضور یک مستندساز جسور ایرانی است که به تنهایی میان گروه مخوف طالبان رفته تا
مخاطب را از نزدیک و بدون واسطه با آنها آشنا کند. مخاطب در این مستند که میتوان گفت از جهاتی منحصربهفرد است با گروهی
آشنا میشود که تاکنون تنها به واسطه رسانهها آن هم به شکل مبهم نامشان را شنیده
یا اخبار آنها را پیگیری کرده است.
در این مستند میتوانید جواب برخی سوالات مهمی را که درباره طالبان دارید از مسؤولان و البته یکی از رهبران بلندپایه آن بشنوید و به این شکل دید واقعیتری نسبت به آنها پیدا کنید. از این جهت مستند توانسته به کارکرد ویژه خود که همیشه در تعاریف مستندهای از این دست در کتابها و نشستها دیده یا شنیده بودیم دست پیدا کند. «تنها میان طالبان» را شاید بتوان یک «اتفاق» در مستندهای بحران شده در کشور دانست. قبلا هم شاهد حضور مستندسازان شجاع در میادین جنگ منطقه و خارج از منطقه بودهایم اما اینکه یک مستندساز بتواند در موقعیتی غیر از موقعیت جنگی، به تنهایی و بدون پشتیبانی ویژهای، 2 هفته را میان گروهی مانند طالبان به سر ببرد اتفاق منحصربهفردی است که حداقل نگارنده مشابه آن را در کشور به یاد نمیآورد. به علاوه این مستند توانسته از برخی ضعفهای معمول مستندهای بحران نیز سربلند بیرون بیاید. علاوه بر این بهرغم سختی و محدودیتهای تولید، متن روان و گویا، موسیقی مناسب، استفاده از اطلاعات جانبی برای شیرفهم کردن مخاطب و ریتم خوب که البته در جایی از مستند کمی به هم میریزد جزو ویژگیهای کار محسن اسلامزاده به عنوان کارگردان کار است، مستندسازی که علاوه بر جسارت فوقالعادهاش، حالا به توانایی قابل قبولی در فرم نیز دست پیدا کرده است. به این دلایل، «تنها میان طالبان» از مستندهایی است که باید دید و باید دیدنش را به دیگران، چه مخاطبان حرفهای مستند و چه مخاطب عام توصیه کرد. اما نکتهای که نباید از نظر دور داشت این است که «تنها میان طالبان» نتیجه لذتبخش تقویت جناح مومن و انقلابی است که در یک روند منطقی و درست در موسسهای به نام «میثاق» شکل گرفته است. سلیم غفوری بهعنوان مسؤول این موسسه سالهاست به دور از هیجانات معمول برخی مدیریتها برای گرفتن نتیجه سریع و تب بیلانکاریهای فرهنگبرانداز، در یک پروسه، اقدام به توانمندسازی مستندسازان دغدغهمند و تولید آثار متناسب با منافع کشور کرده است و امروز ما نتایج این روند را یک به یک با مستندسازان این موسسه شاهد هستیم. روند کاری سلیم غفوری به ما میفهماند تربیت هنرمند و به تبع آن تولید آثار هنری مناسب در فرم و محتوا مانند «تنها میان طالبان»، نه یک روند «کیلویی» و «مونتاژی»، بلکه یک مسیر طولانی و هوشمندانه است».
وطن امروز/دیدگاه فرمانده کل سپاه پاسداران درباره نمایش «نسیان»
سردار محمد علی جعفری، فرمانده کل سپاه پاسداران پس از تماشای نمایش آیینی- مذهبی «نسیان» به کارگردانی محمدرضا مداحیان به بیان دیدگاه خود طی توضیحاتی پرداخت که در آن آمده است:
«بسمالله الرحمن الرحیم
من در ابتدا تشکر میکنم از همه بازیگران، تهیهکننده، کارگردان و عوامل این مجموعه که واقعیتهای جامعه و زندگی انسانها را به تصویر کشیدند، حقیقت کربلا را، دفاع از حق را و اینکه مردمان در همه اعصار و دوران اگر بخواهند در تابعیت حق باشند، در تابعیت راه امام حسین علیهالسلام باشند، خیلی سخت است و به این سادگی نیست، هرچند که مردم ما الحمدلله نشان دادند که پیرو راه حسین علیهالسلام هستند. ما این انقلاب اسلامی را مدیون بصیرت و ایمان مردم خودمان میدانیم و انصافاً هم این ماجرا؛ این ماجرا که نشان داده شد به عنوان نسیان یعنی فراموشی مردمان، یک واقعیتی است که به هر حال اکثر جوامع با آن روبهرو هستند اما مردم ما خلاف این را نشان دادند که بستر انقلاب اسلامی و بسترساز انقلاب اسلامی مردم عزیز ما هستند که در واقع دارند راه کربلا، راه امام حسین علیهالسلام را ادامه میدهند. شما سعی کردید این واقعیت را که بسترساز انقلاب اسلامی است، در جامعه ما و مردم ما، نشان دهید. همچنین تفاوت مردم ما با سایر مردم که دنبال زندگی و دنیا و اینها هستند را نشان دهید. «نسیان»، انتقالدهنده این پیام بود؛ اقدام بموقع در راه حق، دفاع بموقع از حق که معمولاً انسانها دیر این کار را انجام میدهند؛ البته مردم ما، کلیت مردم ما- درنظر داشته باشیم که مردم از هم متفاوت هستند، نگاهها و دیدگاههای متفاوتی دارند- در واقع همان درصد قابل توجهی از مردم ما که با عمق بصیرتشان، با عمق ایمانشان این راه را دارند ادامه میدهند، دارند نشان میدهند تا الآن که در واقع خلاف اکثریت دارند حرکت میکنند و تا الآن که فراموش نکردهاند، انشاءالله که تا ادامه راه هم به همین صورت باشند و ما بتوانیم انقلاب اسلامی را، این نهضت امامخمینی(ره) که واقعاً احیاگر اسلام ناب محمدی است را تا آخر ادامه دهیم و زمینهساز ظهور آقا امام زمان عجلالله باشیم. در پایان تشکر میکنم از همه شما دوستان و امیدوارم انشاءالله هر سال بتوانید کارهای بهتری نسبت به سال قبل ارائه دهید».
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com