گروه فرهنگی - امروزه رسانهای نیست که فعالیت داشته باشد و به مقولات فرهنگی توجهی نکند. چه اینکه فرهنگ و رسانه دو روی یک سکه بوده و اصلاً نمیتوان دم از کار رسانه ای زد ولی مقولات فرهنگی را نادیده گرفت. در این شرایط، یکی از مهمترین رسانههایی که از قدیم الایام و به طور مدام، موضوعات فرهنگی را مورد بررسی قرار داده است، روزنامهها بودند. تا جایی که بعید است تا امروز روزنامه منتشر شده باشد که هیچ بهره ای از فرهنگ نبرده باشد.
به گزارش بولتن نیوز، در روزگار ما نیز روزنامه های موجود با گرایشات سیاسی و فکری گوناگون، دست به این کار زده و در قالبهای مختلف، به مسائل فرهنگی می پردازند. اما نکته اینجاست که این همه تولیدات فرهنگی منتشر شده در روزنامهها برای دیده شدن پا به این جهان گذاشته اند. به عبارت دیگر، مطلبی که دیده نشود گویی اصلاً تولید نشده است. اما آیا با حجم انبوه سایتها و مجلات و روزنامهها و رسانههای مختلف دیگری که وجود دارد، میتوان به همه آنها پرداخت و مطالب شان را از نظر گذراند؟ جواب معلوم است …
به همین دلیل ما در بولتن نیوز سعی کردهایم تا از این به بعد و در قالب صفحه«فرهنگ در رسانه»به بازخوانی و بازنشر اصلیترین مطالب فرهنگی روزنامهها بپردازیم. به عبارت دیگر، «فرهنگ در رسانه»تلاشی است برای تبلور روزانه تراوشات فرهنگی روزنامه های کشور. تا به این طریق، حداقل اصلیترین مقولات فرهنگی که در روزنامهها منتشر شده است، توسط مخاطبین دیده شود. البته ما از همین جا، دست همکاری خود را به سمت همگان دراز کرده و از همه کسانی که تمایل دارند به انحای مختلف در این زمینه به ما کمک کنند، دعوت میکنیم تا در کنار ما، به ارتقای صفحه«فرهنگ در رسانه»کمک کنند.
آرمان، آفتاب یزد، ابتکار، اعتماد، افکار، اطلاعات، ایران، تفاهم، جام جم، جوان، جمهوری اسلامی، حمایت، خراسان، راه مردم، حمایت، روزان، رویش ملت، سیاست روز، شرق، شهروند، قانون، قدس، کیهان، مردم سالاری، وطن امروز و همشهری روزنامه هایی هستند که روزانه به آنها پرداخته و سعی می کنیم گلچینی از بهترین های آنها را در یک سبد فرهنگی به خدمت شما عرضه کنیم.
***
آرمان/پیچیدگی وضعیت کتابوکتابخوانیعزتا... فولادوند با اشاره به تغييرات و دگرگوني در انسان و جهان امروز گفت: بايد مقداري در ايدههاي خود فروتن باشيم و فكر نكنيم همهچيز را ميدانيم. او همچنين تاكيد كرد: امروز مفاهيم هم معني گذشته خود را از دست دادهاند؛ مفاهيمي مثل ماركسيسم، سوسياليسم و سرمايهداري. اين مترجم پيشكسوت آثار فلسفي در گفتوگو با ايسنا با اشاره به پيچيده شدن عرصه كسب آگاهي، كتاب و مطالعه در جامعه امروز ايران گفت: وضع كتاب و كتابخواني پيچيده شده است. با نگاهي به وضعيت فروش كتابها و فعاليت ناشران ميتوان اين را فهميد. اين حاصل جهاني است كه در آن زندگي ميكنيم؛ جهاني كه با انفجار اطلاعات مواجه شده است. اين وضعيت پيچيده را ميتوان از موبايلهايي كه در دست بچههاي چهارساله قرار گرفته متوجه شد. او افزود: نخستين كتابم را سال 1348 منتشر كردم. اين كتاب در آن زمان براي نخستينبار در 11 هزار نسخه چاپ شد؛ زماني كه جمعيت ايران حدود 30 ميليون نفر بود. اما الان كه جمعيت ايران به 80 ميليون نفر رسيده تيراژ كتاب به 500 نسخه رسيده است. نام اين كتاب «گريز از آزادي» نوشته اريش فروم است كه جايزه سازمان ملل متحد هم به آن تعلق گرفت. فولادوند اظهار كرد: به هر حال دنيا دگرگون شده است و مفاهيم و ارزشها دچار تحول شدهاند. كتاب جاي خود را به ديگر وسايل انتقال پيام داده است. در دانشگاه تهران دوستي دارم كه در مقطع كارشناسي ارشد فلسفه تدريس ميكند. او به من ميگفت اول مهرماه وقتي از دانشجويانش سوال كرده كه آخرين كتابي كه خواندهاند چه كتابي بوده، آنها نام هيچ كتابي را نبردهاند و همگي در سكوت مطلق فرورفتهاند. وي در پاسخ به اين سوال كه اين موضوع به خاطر تفاوت نسلهاست يا چيز ديگري، گفت: براي نسل جديد چيزهاي ديگري مهم شده است. تيراژ كتاب و روزنامهها گوياي اين مطلب است و بخشي از آن به اين موضوع برميگردد كه در كتابها و روزنامهها آن چيزي كه نسل جوان ميخواهد نيست و ما مجبوريم كه با اين بخور و نمير بسازيم. اين مترجم آثار فلسفي درباره اينكه آيا اين موضوع مختص كشور ايران است يا در ديگر كشورهاي دنيا هم وضع به همين شكل است، گفت: اين موضوع كمابيش در ديگر نقاط دنيا هم اتفاق افتاده است. نمونه آن هم يكي از نشريات معتبر آمريكايي است كه تا چند سال قبل تيراژش به پنج ميليون و 600 هزار نسخه ميرسيد اما الان در 800هزار نسخه به چاپ ميرسد. فولادوند درباره چرايي اين تغييرات گفت: جواب من اين است كه زندگيتان را بكنيد. جهان دگرگون شده است و مثل گذشته نيست. الان يك فرد 30 ساله نميتواند حرف يك نوجوان 16 - 17 ساله را به خوبي بفهمد و درك كند چون دنياي آنها بهشدت دگرگون شده است. در حال حاضر شما هرچقدر هم كه جوينده و پوينده باشيد وقتي در يك جمع قرار ميگيريد ميبينيد كه كل فضاي جمع تحت تأثير جوكهايي قرار ميگيرد كه از طريق موبايلها فرستاده شده است. اين اتفاق دقيقا مثل اتفاقي است كه سالها قبل براي فردي رخ ميداد كه به مجلسي ميرفت و شروع به خواندن روزنامه ميكرد و كارش باعث ميشد به ديگران بربخورد؛ اما الان در اين جمعها همه موبايلهايشان را درميآورند و با آن بازي ميكنند و به كسي هم برنميخورد. اين مترجم در پاسخ به اين سوال كه آيا اين تغييرات برآيند سرمايهداري نيست كه در آن بهشدت مصرفگرايي ترويج ميشود، گفت: نه، نشريهاي كه در پنج ميليون و 600 هزار نسخه چاپ ميشد در همان آمريكا منتشر ميشد و اصلا مگر الان در كشورهاي سوسياليستي وضع غير از اين است؟او در پاسخ به اينكه به هر حال گستره زيادي از تأثير بر جهان و انسان امروز به سرمايهداري و سياستهاي آن برميگردد، گفت: حتي الان اين مفاهيمي هم كه شما استفاده ميكنيد، ديگر آن مفاهيم گذشته نيستند و يك كشور سرمايهداري به همان معني گذشتهاش نيست. الان حتي كشوري به همان معني قديمي ماركسيستي و سوسياليستي وجود ندارد. بلكه همه اين سيستمها از همديگر وام گرفته و بر هم تأثير گذاشتهاند. بنابراين نميتوان تغييرات را تنها حاصل كار سرمايهداري دانست. اين تغييرات به واسطه ابداعات و اختراعات صورت گرفته است و تنها مختص بخشي از دنيا نيست، بلكه همه دنيا اين تغييرات را در خود داشته است و كسي هم حاضر نيست آنها را كنار بگذارد. فولادوند اظهار كرد: چپهاي ما هم بسيار عقبماندهاند و هنوز در دهه 1930 هستند و مثل همان موقع فكر ميكنند. هرچند چپ امروز نيز مانند چپ آن زمان نيست. ما بايد اين تغييرات را بفهميم و بدانيم كه در كدام دنيا داريم زندگي ميكنيم. بايد از اين زاويه به مسائل نگاه كنيم. بايد جوانان و پيران را ببينيم و از اتاق تنگ و تاريك فكري قديم بيرون بياييم. او در پاسخ به اينكه آيا فيلسوفان در نظرات و آراءشان چنين دنيايي و تغييرات امروز جهان و انسان را پيشبيني كرده بودند، اظهار كرد: ممكن است خطوط كلي را پيشبيني كرده باشند، ولي به اين صورت كه الان ميبينيم غيرقابل پيشبيني بود؛ چون چه كسي ميتوانست گستره اطلاعات در آينده را پيشبيني كند؟ اين موضوع هم به خاطر اين است كه ما نميتوانيم اختراعات را پيشبيني كنيم؛ همانطور كه الان نميتوانيم پيشبيني كنيم كه 20 سال آينده مثلا وضع حمل و نقل چگونه ميشود. فولادوند در واكنش به اين پرسش كه چه بايد كرد، گفت: بايد مقداري در ايدههاي خود فروتن باشيم و فكر نكنيم همهچيز را ميدانيم و جهان يك كتاب گسترده است كه ما همه آن را خواندهايم. اينگونه نيست. اصلا شايد زيبايي زندگي اين است كه يك چيزهايي غيرقابل پيشبيني در آن رخ بدهد و اساسا همه جاي تاريخ اينگونه بوده كه كساني كه نتوانستند خودشان را با تغييرات بنيادين وفق بدهند نابود شدند. او بار ديگر تأكيد كرد: هميشه كساني كه نتوانستند خودشان را با تغييرات پيرامون وفق دهند نابود شدهاند. بنابراين بايد بپذيريم همانطور كه در عالم جانداران تحول وجود دارد در جهان فكر هم همينگونه است. به همين خاطر است كه من ميگويم چپهاي ما هم عقبافتاده هستند و خود را در دهه 30 پارك كردهاند. عزتا... فولادوند پنجم ديماه ۱۳۱۴ در اصفهان به دنيا آمد. پس از گذراندن دوران دبيرستان در ايران به پاريس رفت. تحصيلاتش را در رشته پزشكي در سوربن فرانسه نيمهكاره رها كرد و براي تحصيل در رشته فلسفه راهي آمريكا شد. او در دانشگاه كلمبياي آمريكا تحصيلات خود را در مقاطع كارشناسي، كارشناسي ارشد و دكتراي فلسفه به پايان رساند. عزتا... فولادوند با ترجمه متون مهم و دشوار فلسفي و آراي كارل ريموند پوپر شناخته شد. او كه چند سال در سمتهاي مختلفي در شركت ملي نفت ايران و وزارت امور اقتصادي و دارايي مشغول به كار بود، در كنار فعاليتهاي شغلي، به فعاليتهاي فرهنگي نيز پرداخت و كتابهاي بسياري را ترجمه و به ايرانيان معرفي كرد. در سال 1350 به خاطر ترجمه كتاب «گريز از آزادي» نوشته اريش فروم جايزه ترجمه ممتاز در رشته علوم اجتماعي را از يونسكو گرفت. ترجمه او از كتابهاي «فلسفه كانت» و «آگاهي و جامعه» و «برجفرازان» نيز در سه دوره مختلف جايزه كتاب سال برگزيده شدهاند. ترجمه كتابهاي «آزادي و خيانت به آزادي» اثر آيزايا برلين، «گريز از آزادي» نوشته اريش فروم، «جامعه باز و دشمنان آن» اثر كارل ريموند پوپر، «خشونت و انقلاب» از هانا آرنت، «فلسفه كانت» نوشته اشتفان كورنر، «نيچه و مسيحيت» اثر كارل ياسپرس، «آزادي و قدرت و قانون» نوشته فرانتس نويمان، «فلاسفه بزرگ» اثر براين مگي، «آيا انسان پيروز خواهد شد؟» نوشته اريك فروم، «افلاطون» نوشته جان جي. كيني، «جورج لوكاچ» نوشته امري جورج، «فريدريش دورنمارت» نوشته جورج ولوارث، «آگاهي و جامعه» استيوارت هيوز، «برجفرازان» (درباره تاريخ اروپا) نوشته باربارا تاكمن و «در سنگر آزادي» نوشته فريدريش فونهايك از جمله آثار منتشرشده اين مترجم پيشكسوت هستند. اخيرا كتاب «خشونت» هانا آرنت با ترجمه فولادوند در انتشارات خوارزمي تجديد چاپ شده است. در اين چاپ مطالب تازهاي از هانا آرنت به اين كتاب اضافه شده است.
آرمان/سينما،
مافيايي شده است
10 سال است كه مرجانه گلچين را در سريالهاي طنز ديدهايم. سريالهايي چون «بزنگاه» (رضا عطاران)، «شمسالعماره» (سامان مقدم)، «خوشنشينها» (سعيد آقاخاني)، «دارا و ندارا» (مسعود دهنمكي) و … اما پيش از اينها و در دهه 60 او بازيگر نقشهاي جدي در آثاري مثل «آينه عبرت» بود. حالا نيز اين بازيگر با يك نقش جدي دوباره به تلويزيون بازگشته است. بازي در سريال تازه محمدمهدي عسگرپور، «نفس گرم» كه بعد از اتمام پخش سريال «آمين» به زودي روي آنتن خواهد رفت. او همين تفاوت را دليل انتخاب نقش مليحه ميداند و با اشاره به سابقه بازيهايش در دهه 60 به خبرآنلاين، ميگويد: «بخشي از پذيرش نقش به متفاوت بودن آن بازميگردد. براي هر بازيگري جذاب است كه در نقشهاي متنوع و متفاوت بازي كند. در 10 سال گذشته، اكثر پيشنهادهايي كه براي بازي به من ميشد، طنز بود ولي نبايد از ياد ببريم من بازيگري هستم كه با كارهاي جدي در دهه 60 مردم مرا شناختند و به نظرم اين نقش، رجعتي به همان دهه و بازيهاي من در آن برهه زمانيست.» گلچين در پاسخ به اين پرسش كه خودش تمايل دارد بيشتر در حوزه طنز فعاليت كند يا نقشهاي جدي نيز اظهار ميكند: «به هر حال كارهاي طنز به مذاق هموطنان عزيز بيشتر خوش ميآيد چون روحيات مردم طي اين سالها بيشتر به دنبال كارهاي طنز تمايل دارد و دوست دارند به واسطه آثار كمدي از دغدغههايشان كميفاصله بگيرند. ما هم دوست داريم كاري كنيم كه مردم بيشتر آن را دوست داشته باشند ولي با اين حال چون بازيگر هستم نميتوانم خود را به يك سري از نقشها محدود كنم. مخصوصا اينكه پاي نقشي با خصوصيات مليحه در ميان باشد كه بسيار متفاوت و منحصر به فرد است.» او از اينكه بخشي از جامعه طي سالهاي گذشته با تلويزيون قهر كردهاند اظهار تاسف كرد و گفت: «بايد ديد علت كجاست. چرا سريالها رنگ و لعاب آثار سالهاي قبل را ندارد؟ آدمها كه عوض نشدهاند؟ پس چرا چنين اتفاقي افتاده؟ به نظرم بايد علت را در كساني جويا شد كه براي تلويزيون تصميم ميگيرند. اين روزها متاسفانه از همهچيز براي توليد كار صحبت ميشود الا مسائلي كه در كيفيت كار تعيينكننده است.» بازيگر «سه دونگ، سه دونگ» ادامه ميدهد: «مسائل مالي بخش مهمياز جذابيت كار كردن را براي همكاران از بين برده است. شرايط به گونهاي شده كه بعد از حضور در يك مجموعه، ماهها بايد به دنبال گرفتن دستمزدمان باشيم. همين دغدغههاي مالي، نبود كار، تقسيم ناعادلانه آن و غيره باعث دلزدگي همكاران و دوستانمان شده است. آدمهايي كه خانهنشين شدهاند و از اينكه همكارانشان كار ميكنند دلآزرده ميشوند.» گلچين ميافزايد: «متاسفانه زمانهاي است كه ما از شنيدن خبر كار كردن همديگر نه تنها خوشحال نميشويم كه دلمان هم ميگيرد. اگر توليدات به حق و به جايي داشته باشيم و سرمايهگذاري در آنها به شكل اصولي انجام گرفته شود، چرا بايد شاهد چنين وضعيتي باشيم؟ چرا بايد ديد كه تصميم گرفتهاند كار هفتماهه، را در دو ماه جمع و جور كنند؟ به خاطر همين چيزهاست كه امروزه روز، ديگر از تلويزيون و آثارش لذت نميبريم. علاوه بر اين بحث فيلمنامه و نبود آثار خوب در اين زمينه هم هست كه روز به روز حادتر ميشود. گلچين در پاسخ به اين پرسش كه با اين شرايط «نفس گرم» چه خصوصياتي داشت كه بازي در آن را پذيرفتيد اظهار ميكند: «در اين سريال شخصيت محوري، زني است به نام مليحه كه اعتقادات بالاي مذهبي دارد و كلا تحت تاثير تربيت مذهبي قرار دارد كه در زندگياش با آن مواجه بوده است اما اين اعتقادات در ارتباط با آدمهايي كه پيرامون او حضور دارند تحتالشعاع قرار ميگيرد و به نوعي محك ميخورد. روزي كه متن به من پيشنهاد شد فكر ميكردم كه آقاي عسگرپور يك نقش طنز را به من پيشنهاد داده است، مخصوصا اينكه شنيدم كار قرار است در ماه رمضان پخش شود و اصلا فكر نميكردم كار يك ملودرام اجتماعي باشد. زماني هم كه درباره چند و چون شخصيت با آقاي عسگرپور صحبت كردم جذابيت نقش برايم دوچندان شد. البته به عنوان يك بازيگر اين خواهش را داشتم و ايشان هم مرا قانع كردند كه نقش ملحيه به كليشه نزديك نشود. ايشان به من گفت كه بيشتر به ابعاد زميني و انساني مليحه پرداخته است و از من هم انتظار دارد كه به اين خصوصيات بيشتر توجه كنم. شخصيتي كه ممكن است حسادت كند، عشق بورزد يا اشتباهي از او سر بزند. همين نكته برايم بسيار جذاب بود چون معمولا درباره اين نقشها ما دچار افراط و تفريط هستيم. يعني آنقدر يك شخصيت را ماورايي نشان ميدهيم كه غيرقابل باور ميشود. مثلا به پليسي كه در سريالها ما نشان داده ميشود نگاه كنيد. پليسهاي آثار تلويزيوني ما نه دروغ ميگويند نه هيچوقت اشتباه ميكنند. همه خوب و مهربان و درستكار هستند اماخوشحالم كه درباره مليحه يك آدم با تمام خصائل انساني و زمينياش به تصوير كشيده شد.» او ادامه ميدهد: «همين خصوصيت مرا ترغيب كرد كه اين نقش را بپذيرم و آن را بازي كنم. اينكه در راستاي يك الگوي مناسب مردم ميتوانند بعد انساني يك شخصيت مذهبي را هم ببيند. آدميكه خطا ميكند چون انسان است، معصوم كه نيست. در نتيجه ديدگاهم در اين زمينه با آقاي عسگرپور يكي بود و هر دو سعي كردیم مليحه را به كليشه تبديل نكنيم.» او در پاسخ به اين پرسش که آيا مرجانه گلچين خيال بازي در سينما را ندارد؟ ميگويد: «من هميشه اين خيال را دارم، اگر پيشنهاد خوبي داشته باشم. متاسفانه شايد گفتن اين جمله درست نباشد ولي سينماي ما مافيايي شده. مافيايي كه به ديگران اجازه حضور نميدهد. وقتي توليدات سينمايي كم است و در همان توليدات اندك، فقط از بازيگران معدودي استفاده ميشود براي من به عنوان بازيگري كه در دهه 60 جزو يكي از پركارترين بازيگران بودهام ديگر جايي نميماند. در صورتي كه حالا در ميانسالي ميتوانم از تجربههايم بيشتر و بهتر براي نقشهاي متفاوت استفاده كنم. متاسفانه هيچ پيشنهاد دلفريبي در سينما به من نشده تا مرا ترغيب كند كه حتي با پايين آوردن دستمزد بخواهم در آن بازي كنم.» اين بازيگر ميافزايد: «اين وضعيت نه تنها براي من كه براي خيليهاي ديگر هم مصداق دارد. نقشها بايد كميعادلانهتر تقسيم شود. همه ما جزو يك صنف هستيم و اين، نبايد در حد شعار باقي بماند. من براي خانه سينما نبايد فقط عضوي باشم كه هر سال سر موعد ميرود و كارتش را تمديد ميكند و حق عضويتش را ميپردازد. بايد به چشم يكي از اعضاي خانواده به من نگاه شود نه يك غريبه. حالا تازه اوضاع من بهتر است چون در تلويزيون مشغول كارم ولي خيلي از همكاران من در شرايط واقعا اسفباري قرار دارند كه بايد براي آنها فکر کنند.
آرمان/آثار خوبي براي دوبله نداريم
منوچهر والي زاده: آثار خوبي براي دوبله نداريم
منوچهر واليزاده گفت: هنوز نميدانم لوك خوششانس، خوششانس بوده است يا من!اما ميتوانم بگويم كه محبوب ترين كاري است كه دوبله كردهام. «منوچهر والي زاده» در گفتوگو با فارس گفت: تا هفته گذشته مشغول دوبله سريال «دختر امپراتور» بودم كه متاسفانه سريال كند و بيريتميبود و اميدوارم از اين پس فيلمهاي خوبي خريداري شود. وي ادامه داد: متاسفانه مدتي است كه فيلمهاي خوبي در كشور نداريم كه بخواهيم آنها را دوبله كنيم، وضعيت دوبله زياد خوب نيست و با اينكه مدتي از تغييرات مديران سازمان صدا وسيما ميگذرد، اما هنوز فيلمهاي خوبي خريداري نشده است. در كل معتقدم كميزمان ميبرد تا به روال عادي و طبيعي برسيم. گوينده راديو پيام ادامه داد: در حال حاضر صبحهاي سهشنبه در راديو پيام اجرا دارم. دوبله هم گهگداري كار ميكنم اما در اصل فيلم خاصي نبوده كه بخواهم نامياز آن ببرم. وي دليل كم رونقي دوبله را در نبود فيلمهاي خوب دانست و افزود: الان همه دوستان و همكاران ما از شرايط فعلي ناراضي هستند، اما اين اميد را دادهاند كه فيلمهاي جديدي خريداري ميكنيم. واليزاده دليل كم كار بودن اهالي دوبله را به ورود تازه واردها مرتبط ندانست و گفت: دليل كم رونقي حيطه دوبله به ورود تازه واردها مرتبط نيست، بلكه به فيلمهايي با سطح كيفي پايين برميگردد و اينكه رسانههايي كه ما با آنها كار ميكرديم همگي ورشكسته شدهاند. وي در اين باره افزود: تازه واردهاي علاقهمند آنقدر زياد هستند كه متاسفانه ما همهشان را نميشناسيم چراكه الان در خانههاي شخصيشان در حال دوبله كردن فيلم هستند و با شرايطي كه پيش رو است فكر ميكنم آنها از ما پر كارتر هستند. نكتهاي كه جاي تاسف دارد اين است كه افرادي با حقهبازي از علاقه آنها سوءاستفاده ميكنند و دوبلههايشان را با قيمتهاي پايين خريده و روانه بازار ميكنند. واليزاده در ادامه صحبتهايش توصيهاي به جوانهاي علاقهمند به اين حيطه داشت و گفت: براي ورود به حيطه دوبله بايد دو ويژگي مهم از جمله صداي خوب و بيان را دارا بود كه اگر فردي حتي يكي از اين دو را نداشته باشد بهتر است كه به سمت دوبله نيايد. وي درباره سيستمهاي جديد براي دوبله نيز گفت: شرايط و بروز تكنولوژي به گونهاي شده است كه با استفاده از تكنولوژي همه كارها سريعتر پيش ميرود و همچنين كيفيت فيلمها با بهره گيري ازاين دستگاهها بهتر ميشود. اين دوبلور افزود: چندي پيش پيشنهاد بازيگري در سريالي را داشتم كه از نظر مادي و معنوي زياد جالب توجه نبود، اما اگر پيشنهاد خوبي در اين حوزه داشته باشم حتما كار خواهم كرد. وي ادامه داد: هيچگاه خود را به حضور در مديوم خاصي محدود نكردم و نميتوانم بگويم كه بازيگري را به دوبله ترجيح ميدهم، بلكه اگر در حيطه هنر دوبله و بازيگري كاري درخور و در حد توانم باشد قبول ميكنم. اين بازيگر بيان داشت: بازيگري، دوبله، كارگرداني و... همه به يكديگر مربوطند و به مثابه نخ تسبيح هستند. حال افرادي كه براي تحصيل در چنين رشتههايي به دانشگاه ميروند، همه اين شاخهها را فرا ميگيرند. به عقيده من افراد علاقهمند به اين شاخهها اگر به دانشگاه بروند، نسبت به سايرين فراگيريهاي بيشتري خواهند داشت. وي درباره تماشاي سريال و ديدن فيلم و تئاتر نيز گفت: به اين دليل كه سالهاست در اين حيطه كار ميكنم، به عبارتي كارم به اين حيطه گره خورده است و ناخودآگاه دنبالش هستم و اغلب فيلم، سريال و تئاترها را نيز تماشا ميكنم. واليزاده با اشاره به دوبله شخصيت «لوك خوششانس» در كارتوني با همين نام نيز گفت: هنوز نميدانم او خوش شانس بوده، يا من؟ اما به اين دليل كه او يك شخصيت كارتوني است فكر ميكنم كه من خوششانس بودهام كه به جاي او صحبت كردم. در اين مدت به جاي شخصيتهاي بسياري صحبت كردم، اما هيچكدامشان به اندازه لوك خوش شانس معروف و محبوب نشدند و خوشحالم كه مردم خاطرههاي خوبي از اين كارتون دارند.
آفتاب یزد/شیلا خداداد در گفتگوی جنجالی پاسخ داد:
چرا پسر خانم بازیگر گرین کارت آمریکا دارد؟
شیلا خداداد بازیگر سینما و تلویزیون در برنامه دید در شب که از تارنمای آپارات پخش می شود مهمان رضا رشید پور بود و به سوالات جنجالی این مجری پاسخ داد. به گزارش شفاف، وی در این گفتگوی جنجالی از ابعاد تازه از زندگی شخصی اس رونمایی کرد. آنچه در ادامه می خوانید ماحصل این گفتگوست.
* در گذرنامه شیلا خداداد به صورت مکرر مهر خروج به مقصد آمریکا دیده می شود، شما در آمریکا چه می کنید؟
من برای سفر به آمریکا می روم و آمریکا را دوست دارم آن هم نه برای زندگی بلکه برای تفریح و سفر، البته پدر بنده در آنجا سکونت دارد و یکی از دلایل سفرهای مکرر دیدار ایشان است.
* چه چیزی در ذهن خانم شیلا خداداد آمریکا را با سایر کشورها متفاوت کرده است که می گوید آنجا را دوست دارم؟
شاید شرایط زندگی ما موجب این حالت شده است یک زمانی می خواستیم مهاجرت کنیم که در دوره ای به دلیل مخالفت من و مادرم چون دوست داشتیم در ایران زندگی کنیم این اتفاق نیفتاد و همیشه به صورت سفر و رفت و آمد بود .
* ولی گرین کارت آمریکا را دارید؟
بله.
* شما به آمریکا سفر می کنید و شایعه پناهندگی شما مطرح می شود و شما می روید برای پایان دادن به این شایعه ها با تلویزیونی که از نظر کشور شبکه مجازی نیست با شخص علیرضا امیر قاسمی مصاحبه می کنید؟
من یک دوره ای برای ادامه تحصیل به آمریکا رفتم .از آنجایی که آنها عادتشان است که هر هنرمند یا خواننده ای را که می بینند از ایران آمده به سرعت می خواهند قضیه را سیاسی کنند و بگویند فلانی آمده که بر خلاف رژیم کشورش مبارزاتی بکند ، من هم چون اصلا آدم سیاسی نیستم و نمی دانستم موضوع از چه قرار است، برای مصاحبه رفتم. در آن زمان هم چند شبکه بیشتر نبود یکی علیرضا امیر قاسمی، شب خیز و چند شبکه برای موزیک بود که من با پوشش اسلامی با او مصاحبه کردم ولی خب....
* ولی خب چی؟
هنگام بازگشت به فرودگاه مهر آباد یک ساعتی را در یک اتاق بودم و بعد از آن برای پاره ای از توضیحات من را به همراه پاسپورتم به یک ساختمان سنگی فرستادند ولی در نهایت به این نتیجه رسیدند که شما آدم سیاسی نیستید و فعالیت سیاسی نمی کنید .
* چه طور شما آدم سیاسی نبودید ولی اولین هنرمندی بودید که با عنوان سی تا فهرست انتخاباتی دادید و کمپینی با این نام تشکیل دادید؟
من اولین کار تلویزیونی ام به نام سی تا بود و می توان گفت با آن کار به شهرت رسیدم اما در جریان کمپین سی تا نیستم و اساسا من آدم سیاسی نیستم .
* آیا می توان گفت انصراف از فیلم ده نمکی و بازی در فیلم حاتمی کیا یک اتفاق سیاسی است؟
این دو آدم هر دو سیاسی هستند اما از لحاظ تفکر سیاسی تفاوت بسیاری با هم دارند اما دلیل اصلی انصراف من از کار آقای ده نمکی هیچ ارتباطی به مسائل سیاسی نداشت و دلیلش این بود که آقای ده نمکی قرار بود بیست و پنج اردیبهشت کار را استارت بزند و قرار بود من ده تیر به سرکار آقای حاتمی کیا بروم ولی کار آقای ده نمکی در تاریخ مقرر کلید نخورد و به دلیل تداخل زمان و اینکه من به آقای حاتمی کیا قول داده بودم ایشان را برای کارم انتخاب کردم .
* شما که در خانواده مرفهی زندگی می کنید و همسرتان از لحاظ وضعیت اجتماعی در رده بالایی قرار دارد چگونه می شود که هم در فیلم مسعود ده نمکی بازی می کنید و هم مقابل دوربین حاتمی کیا، آیا برای خودتان ایده یا ایدئولوژی خاصی ندارید؟
من در پنج سال گذشته پیشنهاد های زیادی را به دلیل اینکه فیلمنامه آن را دوست نداشتم رد کردم اما بازی در فیلم آقای ده نمکی به معنی آن است که من فیلمنامه رسوایی دو را واقعا دوست داشتم همون طور که اخراجی های دو فیلمنامه خوبی داشت .
* بهترین فیلمی که بازی کردید چه بود؟
ازدواج به سبک ایرانی و سن پترزبورگ، بادیگارد حاتمی کیا.
* شما بعد از ازدواج با دکتر فرزین سرکارات به مدت پنج سال از سینما دور بودید آیا خواسته ایشان بود؟
خیر، من یکی دو ساله اول زندگی دوست نداشتم کار بکنم و میخواستم بیشتر به زندگیم برسم و بعد زمان بارداری ام بود و الان پسرم سامیار نزدیک دو ساله است و فوق العاده استقلالی است.
* سامیار در آمریکا به دنیا آمده است؟
بله
* مگر بیمارستان ها تهران چه ایرادی داشت ؟
دلم خواست پسرم در آمریکا به دنیا بیاید دوست داشتم پسرم بدون اینکه بخواهد ویزا بگیرد بتواند به جاهای مختلف دنیا سفر کند. البته در سال 92 شرایط آب و هوایی تهران بسیار ناسالم بود .
* پسر شما پاسپورت آمریکایی پاسپورت اولش است؟
بله من این موقعیت رو داشتم و خواستم به پسرم هم بدهم و نمیخواستم بعدا به من بگوید تو که میتوانستی این امکان را برای من فراهم کنی چرا نکردی و در حقم کوتاهی کردی .
* بسیاری از مردم مشکل یخچال و اجاق گاز برای
زندگی شان دارند و آن زمان شیلا خداداد برای به دنیا آوردن بچه اش به آمریکا می رود که فقط هزینه رفت و برگشت آن حدود چهل میلیون است آیا این مسئله برای یک هنرمند درست است؟
من در این مدت آنقدر یخچال و اجاق گاز هدیه دادم و آنقدر به جز سامیار بچه دارم که این را برای سامیار روا می دانم من هفت بچه تحت سرپرستی دارم .
* نظر شما در مورد برجام چیست؟
من نمی دانم برجام چیست. دو روز پیش از همسرم پرسیدم او هم گفت :ندانی برای تو بهتر هست ، واقعا من آدم سیاسی نیستم البته دکتر ظریف را به طور کامل می شناسم .
* برخی از همکاران شما می گویند از زمان ازدواج شما با دکتر سرکارات که جراح فک و دهان هستند ایشان هشت عمل جراحی کردند؟
واقعا دست همکارانم درد نکند آنقدر لطف دارند من فقط و فقط بینیم را عمل کردم .
* نیوشا ضیغمی چقدر در ازدواج شما با فرزین سرکارات نقش داشت؟
نیوشا بینی اش را پیش دکتر سرکارات عمل کرده بود و من هم چون از شکل و زیبایی بینی اش خوشم آمد آدرس دکتر را گرفتم و پیش اورفتم و ما بقی ماجرا ...
* آیا شما به خاطر پول ازدواج کردین ؟
نه .
* وضع مالی تون بعد ازدواج خیلی بهتره شده ؟
بله من با یک جراح و استاد دانشگاه ازدواج کردم طبیعی است که وضعیت مالی ام بهتر شود.
* پول چه نقشی در زندگی دارد ؟
همسر من استاد دانشگاه است اوایل ازدواج وضعیت ایده الی نداشتیم و در یک آپارتمان شصت متری در خیابان اندرزگو زندگی مان را شروع کردیم .
* نظرتان را در مورد کلمات زیر بگویید؟
ناصر حجازی: استقلالیه به تمام معنا
محمد رضا شریفی نیا: دوست عزیز من هستند و یک بازیگر دوست داشتنی و هنرمند
مریلا زارعی: بازیگر خوب
هدیه تهرانی: دوست عالی
پرویز پرستویی: بازیگر فوق العاده
ابراهیم حاتمی کیا: کارگردان جدی
آفتاب یزد/صاحب اصلی تابلوی محصص ادعاهای مطرح شده را رد میکند
آیا تابلوی فروختهشده نقاشمعروفایرانی در کریستیز جعلی است؟
یک هفتهای هست که فروش یک تابلو از بهمن محصص، نقاش معروف و معاصر ایرانی در حراج معروف کریستیز جنجال فراوانی به پا کرده است. پس از فروش یک پرتره بدون عنوان از محصص در این حراجی به قیمت 149 هزار دلار، اسفندیار کیکاووسی در یک نامه سرگشاده ادعا کرد این تابلو تقلبی است و متعلق به محصص نیست. به گزارش تابناک، اسفندیار کیکاووسی، کارشناس هنری میگوید از بابت همین دغدغه است که در نامهای سرگشاده مدعی شده اثر فروختهشده بهمن محصص در حراج اخیر کریستیز تقلبی بوده و او برای جلوگیری از تکرار اتفاقهای مشابه دست به افشاگری زده است تا با رسانهای کردن آن اذهان عمومی را روشن کند. او در بخشی از نامهاش مینویسد: «نگارش این متن فقط از سر دلسوزی برای هنر بوده و قصد تخریب هیچ موسسه یا شخصی را ندارم، ولی چنین اتفاقاتی اگر با آگاهیبخشی همراه نباشد باعث جسورشدن فرد متقلب شده و این جسارت به تکرار جعل و درنهایت بیاطمینانی بازار هنر منجر خواهد شد و کمکم آنقدر کار تقلبی بازار را پر خواهد کرد که تمییز دادن کار اصل از تقلبی برای افراد سرمایهگذار کاری بس دشوار خواهد شد.»
این کارشناس سپس در چند بند دلایل جعلی بودن اثر فروختهشده در حراج کریستیز را ذکر میکند. هنوز از سوی فروشنده اثر فروختهشده بهمن محصص واکنشی رسانهای نشده است. پرتره بدون عنوان بهمن محصص با فروش 149 هزار دلار هم در زمره بالانشینان کریستیز نوزدهم ایستاد. در پی رسانهایشدن ادعای تقلبیبودن تابلوی بهمن محصص، روز جمعه غلامرضا نامی، کارشناس آثار هنری و هنرمند پیشکسوت نقاش در واکنش به این مسئله با اشاره به این نکته که کیکاووسی فرد مطمئنی است، گفت: «مسئولان کریستیز اگر بدانند یک اثر، تقلبی است یا کسی درباره تقلبی بودن آن تماس بگیرد، آن را از حراجی خارج میکنند. همانطور که پیش از این نیز درباره اثر سپهری و پیلارام این اتفاق افتاد و با اینکه اثر پیلارام تقلبی نبود، اما بهخاطر ادعایی که مطرح شده بود، آن را از حراجی خارج کردند، چون معتقدند سری را که در نمیکند دستمال نمیبندند. بنابراین اگر ادعایی مطرح شود، اثر را از حراجی کنار میگذارند.»
بهمن محصص از جمله هنرمندانی است که به دلیل اینکه هیچ گاه نمایشگاهی جامع از آثار او برگزار نشده، دوستداران هنر کمتر با آثار او آشنا هستند، به همین دلیل امکان وجود آثار جعلی از این هنرمند بسیار زیاد است. اسفندیار کیکاووسی با قرار دادن تصویری که در حراجی کریستیز به فروش رسیده در مقابل عکسی از همین اثر که در کتاب آثار محصص به چاپ رسیده ادعای جعلی بودن اثر به فروش رسیده را دارد، با این حال اسماعیل سمیع آذر مشاور ایرانی کریستیز دوبی از ارئه توضیحات و اظهار نظر در این باره سر باز زده اما اسفندیار کیکاووسی یکی از کارشناسان خوشنام هنرهای تجسمی است که نمی توان ادعای او را ادعایی نزدیک به دروغ به حساب آورد.
فرشاد شیرازی که صاحب اصلی اثر است و اکنون در ملبورن استرالیا به سر می برد، این اثر را به شخص دیگری فروخته و سپس تابلو در حراجی به فروش رفته است، او درباره صحت اثر گفت: من در ملبورن استرالیا گالری دارم و این اثر از من خریداری شده و پس از آن در حراجی کریستیز به فروش رفته است. من ازاصل بودن اثر کاملا اطمینان دارم، مدتها پیش این اثر را فروختهام وکاملا با اطمینان میگویم که اصل است وتقلبی در کار نیست. او در باره تایید کارشناسان گفت: در زمان حراج کارشناسان حضور داشتند و دو نفر غیر از کارشناسان رسمی هم بودند که اصل بودن اثر را تایید کردهاند. کارشناسان ایرانی هم که در این زمینه مهارت و سواد کافی برای تشخیص را دارند در حراج حاضر بودند. او درباره ادعای اسفندیار کیکاووسی اظهار داشت: این اثرفروخته شده و پس از فروش هیچ بحثی مبنی بر تقلبی بودن آن نبوده است حال اینکه آقای کیکاووسی با چه علمی این مسئله راعنوان کردهاند برای من عجیب است. شیرازی ادامه داد: اسفندیار کیکاووسی در این حراجی حضورفیزیکی نداشتهاند وفقط از روی عکس استنباط کرده اند که این اثر تقلبی بوده و اصل نیست. فرشاد شیرازی گفت: در مورد عکسی که کیکاووسی به آن استناد کرده برای تشخیص اصل از بدل، باید بگویم که تصویر مورد نظر به هیچ وجه کیفیت لازم و وضوح کاملی را ندارد برای همین مرجع مناسبی برای قضاوت نیست ضمن اینکه اسفندیار کیکاووسی اصلا کارشناس نیستند، ایشان دلال کارهای هنری هستند و ادعای این آقا دلیل بر این نیست که اثری که از محصص در حراجی کریستیز به فروش رسیده، تقلبی است. او ادامه داد: تاکید می کنم در حراجی کریستیز که شهرت فراوانی دارد حتما کارشناسان خبرهای وجود دارند تا بتوانند آثار تقلبی را تشخیص دهند. حتی آقای سمیعآذر که نماینده آثار هنری ایران در حراجی کریستیز هستند در این حراجی حضور داشتند که می تواند صحت اثر را تایید کند. شیرازی یادآور شد: مطلب مهم دیگری که باید به آن اشاره کنم این است که افرادی که در اینگونه حراجیها شرکت میکنند واین آثار رامیخرند یا حرفهای و کارشناس هستند و یا اینکه اهل هنر بوده و به خوبی آثار اصلی را از تقلبی تشخیص می دهند. فرشاد شیرازی در پایان گفت: من از روی وجدان شخصی که دارم این اطلاعات را در اختیار شما قرار میدهم و پاسخگو هستم چون به من ربطی ندارد زیرا زمان زیادی است که این اثر را فروختهام و باقی مسائل آن به من بی ارتباط است.
آفتاب یزد/لغو کنسرت رهبر ارکستر ترکیه در تهران تایید شد
در حالی که پروفسور «ارول اردینج» هشتم آبانماه برای رهبری ارکستر سمفونیک تهران به کشور وارد شد، اما بلیتفروشی این کنسرت متوقف شده است. به گزارش ایسنا، قرار بود این رهبر ارکستر ترک هفته آینده، با اجرای قطعه «مرثیه» اثر «موتسارت» ارکستر سمفونیک تهران را رهبری کند؛ اما سایت «ایرانکنسرت» که از مدتها پیش بلیتفروشی این اجرا را آغاز کرده بود، بخش مربوط به این اجرا را از صفحهاش حذف کرده است. چندی است که زمزمههایی مبنی بر لغو شدن این کنسرت درپی حاشیههای مربوط به برگزاری «اپرای عاشورا» شنیده میشود؛ اما البته مسئولی در این زمینه پاسخگوی ابهامها نیست. نوازندگان ارکستر سمفونیک تهران از صبح دیروز (9 آبانماه) تمرینهای خود را با «ارول اردینج» آغاز کردهاند و قصد دارند «مرثیه» یا همان «رکوییم» موتسارت را با همراهی این رهبر ارکستر ضبط کنند. در همین راستا مدیر عامل بنیاد رودکی درباره حضور پروفسور ارول اردینج - رهبر ارکستر از کشور ترکیه - در تهران توضیح کوتاهی داد. بهرام جمالی در پاسخ به پرسشی مبنی بر اینکه آیا ارول اردینج با ارکستر سمفونیک تهران هفته آینده کنسرتی را روی صحنه خواهد برد؟ گفت: اجرای صحنهای ارول اردینج در تهران به تاریخ دیگری موکول شده است. او اضافه کرد: اکنون تصمیم بر این است که فقط قطعه «مرثیه» اثر موتسارت را با حضور ایشان در تهران ضبط کنیم.
ابتکار/نمایش گنجینه هنر ایران در آلمان؛
برای اکسپو امارات از هماکنون آماده شویم
معاون امور هنری وزارت ارشاد میگوید: در صورت استقبال از آثار به نمایش درآمده در موزه برلین، آثار ایرانی را به شهرهای دیگر آلمان نیز میبریم.
علی مرادخانی معاون امور هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی درباره امضای تفاهمنامه میان موزه هنرهای معاصر تهران و بنیاد پژوهش پروس آلمان که هفته گذشته منعقد شد گفت: این تفاهمنامه بین موزه هنرهای معاصر و موزه هنرهای مدرن برلین انجام شده است تا بتوانند آثار موجود در گنجینههای خود را به علاقمندان این عرصه معرفی کنند.وی ادامه داد: ما صاحب آثار برجستهای در موزه هنرهای معاصر تهران هستیم که یا متعلق به هنرمندان خودمان است، یا متعلق به هنرمندان بینالمللی که آثارشان در موزه هنرهای معاصر نگهداری میشود. طبق تفاهمی که با بنیاد پروس آلمان انجام دادیم قرار شد، تعدادی از آثار هنرمندان خودمان را به همراه آثاری که در گنجینه موزه هنرهای معاصر تهران داریم برای اولین بار در موزه برلین به نمایش درآوریم و اگر این تجربه خوب بود و مورد استقبال قرار گرفت، در فضاهای دیگر نیز این آثار را به نمایش بگذاریم.معاون هنری وزیر ارشاد درباره زمان برگزاری این نمایشگاه بیان کرد: این نمایشگاه در اواخر سال 2016 و اوایل 2017 در موزه برلین خواهد بود. درحال حاضر تبادل بر روی 30 اثر بوده و بعدها میتوان این آثار را افزایش داد.وی همچنین درباره تعداد موزههای منتخب آلمان برای این نمایشگاه نیز گفت: در حال حاضر سه موزه را در نظر گرفتیم که علاقمند به این موضوع هستند و اگر این نمایشگاه در برلین مورد توجه قرار گیرد، قطع به یقین در مونیخ و شهرهای دیگر آلمان نیز به نمایش درخواهد آمد.علی مرادخانی همچنین ابراز امیدواری کرد که امضای این تفاهمنامه بتواند برای آینده همکاریهای بیشتر و موثرتری در حوزه فرهنگ و هنر رقم بزند.وی امضای این تفاهمنامه را به فال نیک گرفت و افزود: این همکاری دریچهای است که از طریق آن گنجینههای دیده نشده هنر ایران را برای علاقهمندان دنیا به نمایش میگذاریم.
حضور چشمگیر ایران در اکسپوی میلان
معاون امور هنری وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی همچنین، حضور جمهوری اسلامی ایران در اکسپوی میلان را نسبت به دورههای گذشته این رویداد جهانی موفقتر دانست.علی مرادخانی افزود: قرار بود اردیبهشتماه برای بازدید از غرفه ایران در اکسپو میلان به ایتالیا سفر کنم، اما به دلیل مشغله کاری میسر نشد.معاون امور هنری وزیر ارشاد با اشاره به تم و مضمون اکسپوی میلان تصریح کرد: این رویداد با مضمون غذا، انرژی، آب و زندگی فعالیت خود را آغاز کرد و کشورهای شرکت کننده نیز با توجه به دستاوردهای خود، رویکردهای متفاوتی را عرضه کردهاند.مرادخانی افزود: غرفه ایران در اکسپو نیز نظر به این مضامین و نیز در نظر گرفتن اقلیمهای متفاوت سرزمین ایران، با طراحی بسیار زیبا مانند یک سفره ساخته شد اما باید در آینده از تجربیات،برای بسط و تبیین داشتههای خود استفاد کنیم.وی با اشاره به برگزاری اکسپوی آتی در کشور امارات متحده عربی، گفت: برای کسب نتایج مطلوب دراین رویداد باید از اکنون زمینههای حضور منسجم را بررسی کرده و آنها را در دستور کار قرار دهیم.اکسپوی میلان از 11 اردیبهشت ماه با شعار «تغذیه زمین،انرژی برای زندگی» آغاز شد و 31 اکتبر ( 9 آبان) پایان یافت. غرفه ایران دراین رویداد اقتصادی از ابتدای فعالیت خود تاکنون میزبان حدود چهار میلیون نفر بوده است. ایران در شش دوره گذشته این رویداد جهانی حضور داشته است.
اعتماد/محمد احمدي در گفتوگو با «اعتماد» خبر داد
عروسي سه بعدي محصولي مشترك بين ايران و فرانسه است
و به دنيا آمدن بعد از لطفا مزاحم نشويد
بيتا موسوي| محمد احمدي، تهيهكننده، كارگردان و مدير فيلمبرداري سينماي ايران، امسال دو فيلم «جنجال در عروسي» به كارگرداني سيد رضا خطيبي و «به دنيا آمدن» ساخته محسن عبدالوهاب را در مراحل مختلف توليد دارد. جنجال در عروسي يك فيلم سه بعدي در ژانر كودك و نوجوان است. به دنيا آمدن هم كه دومين فيلم بلند سينمايي عبدالوهاب است، اثري در ژانر اجتماعي به شمار ميرود كه همچون كار قبلي او اثري متفاوت است. در همين ارتباط با محمد احمدي، تهيهكننده و مدير فيلمبرداري اين دو فيلم گفتوگو كرديم.
جنجال در عروسي يك محصول مشترك بين ايران و فرانسه است كه به صورت سه بعدي ساخته شده است. درباره اين همكاري توضيح دهيد.
بله ما براي ساخت اين فيلم با كمپاني شوازي در فرانسه قرارداد بستيم. مديرعامل اين كمپاني تهيهكننده فيلم اول سيد رضا خطيبي فرداهاي قشنگ تهران است. طرح اوليه جنجال در عروسي هم متعلق به خطيبي است و از طريق همكاري قبلي با اين كمپاني وارد قرارداد شديم. در ايران ما تكنولوژي سه بعدي به صورت پيشرفته و حرفهاي نداريم. به همين دليل در اين بخش با اين شركت وارد مذاكره شديم و تمام مسووليت سه بعدي را با هزينه خودشان بر عهده گرفتند. به همين دليل از همان ابتدا سر صحنه فيلمبرداري تيم فرانسوي حضور داشتند. مابقي بخش توليدات را هم با بنياد فارابي شريك هستيم. جنجال در عروسي فيلمي در ژانر كودك و نوجوان است. حدود ٤٠ درصد، فارابي در توليد اين فيلم مشاركت دارد.
چرا فيلم در جشنواره بينالمللي همدان حضور نداشت با اينكه در ژانر كودك و نوجوان است.
ما تمام تلاش خود را كرديم تا فيلم را براي حضور در اين جشنواره آماده نمايش كنيم. اما مسوولان نتوانستند شرايط اكران در اين جشنواره را به دليل نبود امكانات در شهرستان براي نمايش سه بعدي فراهم كنند. ما هم نميخواستيم نسخه دو بعدي را نمايش دهيم. به همين دليل از حضور در اين جشنواره منصرف شديم. در حال حاضر تصميم داريم فيلم را براي حضور در جشنواره فجر امسال آماده كنيم چرا كه در سينماهاي تهران امكان نمايش سه بعدي فيلم فراهم است.
كمي درباره قصه و فضاي فيلم توضيح دهيد.
قصه جنجال در عروسي درباره يك مراسم عروسي است كه برگزاركنندگان آن تصميم گرفتهاند كودكان در جشن نباشند. براي آنهايي هم كه قرار است بچههاي خود را همراه بياورند محلي را در نظر گرفتهاند. بچهها از اين جداسازي ناراحت هستند. اما در همين شرايط متوجه ميشوند كه عدهاي تصميم دارند با ماشين عروس قاچاق مواد كنند. همين اتفاق و درگيري آنها با اين افراد فضاي جالبي را در فيلم به وجود ميآورد.
جنجال در عروسي فضاي فانتزي دارد كه همراه با هيجان براي مخاطب است. اين فيلم براي من تجربه جالبي بود. عمدتا در فيلمسازي به دنبال تجربه فضاهاي جديد هستم و اين فيلم اين فضا را برايم فراهم كرد. مخاطب در جنجال در عروسي با يك فضاي جديدي در سه بعدي روبهرو ميشود. ما قبل از اين در سينماي ايران تجربه ساخت فيلم سه بعدي داشتيم. اما طي بررسيهايي كه انجام داديم متوجه شديم عمدتا قصههايي ميتواند در كارهاي سه بعدي موفق باشد كه فضاي فانتزي داشته باشند. كار قبلي هم كه در سينماي ايران ساخته شده يك قصه رئال داشت. در چنين قصههايي مخاطب پس از ديدن چندين سكانس با وجود سه بعدي بودن خسته ميشود. اما ما سعي كرديم در اين بخش تجربه جديدي داشته باشيم. اما اين تجربه بر اساس تحقيق و بررسيهاي انجام شده شكل گرفت كه اميدوارم نتيجه هم مورد توجه مخاطبان قرار بگيرد.
فيلم، هماكنون در چه مرحله است؟
جنجال در عروسي آماده نمايش شده است و اميدوارم در جشنواره فجر با استقبال خوبي روبهرو شود.
به دنيا آمدن، دومين همكاري شما با محسن عبدالوهاب بعد از فيلم لطفا مزاحم نشويد است. فكر ميكنم همين همكاري موفق باعث شد كه عبدالوهاب براي فيلم دوم خود هم سراغ شما بيايد.
احتمالا همكاري اول ما در اين موضوع بيتاثير نيست. ما تجربه خوبي با يكديگر در لطفا مزاحم نشويد داشتيم. بعد از همان فيلم حدود پنج سال پيش هم تصميم داشتيم سراغ ساخت فيلم ديگري برويم. اما فيلمنامهاي كه قرار بود بعد از آن فيلم بسازيم مجوز ساخت نگرفت. به همين دليل اين همكاري به اين فيلم موكول شد.
به دنيا آمدن فيلم دوم عبدالوهاب به لحاظ فضا و شيوه روايت شباهتهايي به لطفا مزاحم نشويد دارد.
در اصل اين فيلم هم اثري از همان كارگردان است. به لحاظ كارگرداني قطعا امضاي عبدالوهاب را دارد. اما اين فيلم بر خلاف كار اول او اپيزوديك نيست. به دنيا آمدن در ژانر اجتماعي است و قصه زن و شوهري در آستانه ميانسالگي است كه براي ادامه مسير زندگي با يكديگر دچار مشكل ميشوند.
قصه اين فيلم متفاوت از قصههاي رايج اجتماعي است چرا كه به مشكلات مقطعي از زندگي ميپردازد كه شايد خيلي از افراد درگير آن باشند اما كمتر در سينما به آن پرداخته شده است. به همين دليل فكر ميكنم مخاطب با آن همذاتپنداري ميكند.
عبدالوهاب روي مرحله تمرين و دورخوانيها با بازيگران تاكيد دارد به همين دليل عمده آثار او در بخش بازيها و شخصيتپردازيها موفق است.
فيلم هماكنون در چه مرحلهاي است؟
تدوين توسط سپيده عبدالوهاب به پايان رسيده است. پيمان يزدانيان نيز كار موسيقي را انجام ميدهد. سعي ميكنيم فيلم براي حضور در جشنواره فجر آماده نمايش شود.
در فيلم به دنيا آمدن هدايت هاشمي، الهام كردا، بهناز جعفري، پونه عبدالكريمزاده، رضا مرتضوي، رويا جاويدنيا، مهدي اميري، اسماعيل پوررضا، مرتضي نسيم سبحان و بازيگران نوجوان، سپهراد فرزامي و نيكي نصيريان نقش آفريني ميكنند.
اعتماد/سیما تیرانداز: آموزشگاههای بازیگری دکان نیستند
دوست دارم فیلم بسازم
پیام رضایی/ سیماتیرانداز سالهاست که علاوه بر بازیگری در تئاتر، سینماو تلویزیون به کار تدریس هم مشغول است. او جزو بازیگرانی است که در کارنامه کاریاش همکاری با هنرمندان برجسته هنرهای نمایشی به چشم میخورد. حضور کوتاه او در «هامون» و بعدها «بانو» آغازگر حضور او و سایههای هجوم احمد امینی او را به عنوان یک بازیگر مستعد و توانمند به سینما شناساند. «بیبی یون»، «آژانس دوستی»، «حلقه سبز» و «دودکش» هم جزو کارهای تلویزیونی اوست. اما با همه اینها او به عنوان بازیگر ومدرس تئاتر شناخته شده است. «مرگ یزدگرد»، «مانیفست چو» و «خدای کشتار» از نمایشهایی است که تیرانداز در آنها ایفای نقش کرده است. سیماتیرانداز تاکنون سه بار جایزه اول بهترین بازیگر جشنواره تئاتر فجر را کسب کرده است. تیرانداز اکنون در حال بازی در تئاتر «موش تو پیت حلبی» به کارگردانی علی هاشمی است که هرشب ساعت هفت و نیم در سالن سایه تئاتر شهر به صحنه می رود.
خیلیها معتقدند آموزشگاههای بازیگری بازده ندارند، بیشتر دکان هستند. به عنوان یک مدرس بازیگری تا چه حد با این نظر موافقید؟
به نظر من دکان نیست. اینکه از هر ١٠٠ نفر يك یا دو نفر بازیگر بیرون بیاید طبیعی است، چون شرایط زیادی لازم است تا یک بازیگر، بازیگر شود. تربیت، مداومت و اینکه تنها یک آرزو نباشد، بخشی از این الزامات است که همه ندارند. من تنها نقدی که میتوانم به آموزشگاهها وارد کنم به بخش تدریس است. این که هر کس که بازیگری میکند مدرس نیست و البته به عکس آن هم صادق است. هر مدرس خوبی هم بازیگر نیست. تدریس مقوله جداگانهای است. اما اینکه کلیت کار را زیر سوال ببریم نه، من موافق نیستم. بالاخره بازیگر باید جایی تربیت شود. دانشگاه هم که جای تربیت بازیگر نیست. جای سرفصلآموزی و تئوری است. رفتن به دنبال بازیگری به خاطر شهرت نتیجهای در پی نخواهد داشت. بازیگری باید با عشق باشد والا راه به جایی نخواهد برد.
شیوههای آموزشی بازیگری در ایران چقدر روزآمد و صحیح هستند؟
هیچ و هیچ! بیشترین کاری که در حوزه آموزش بازیگری انجام میدهیم تجربه است. من به طور کلی با تئوری و تئوری بازی مخالفم. به نظر من بازیگری یک انرژی است. درست است که من برای انتقال مفاهیم از واژهها استفاده میکنم و واژهها از کتابها و طبیعتا از مولفین و نویسندگان آنها آمده، اما وقتی همه متدها را مطالعه میکنی متوجه میشوی همه راهها به استانیسلاوسکی میرسد. من خودم چون خانم استلا آدلر را خیلی قبول دارم سالهاست پایه کارم کار ایشان است. خب تجربه بازیگری، تدریس و کتابها باعث شده که دانش کلامی من بالاتر برود اما بازیگری عملگرایانهتر است. واقعیت این است که ما چیزی به نام متد نداریم.
و فکر میکنید با همه این اوصاف شرایط بازیگری ما در حال حاضر چگونه است؟
به نظرم سالیان سال است که مثل دیگر حوزهها، مثل ادبیات، شعر و چیزهای دیگر، ما داریم فقیرتر میشویم. مثلا در دهه ٤٠ در حوزه ادبیات ما شاهد نامهای بسیاری هستیم. در حوزه بازیگری در سالهای پیش ما شاهد پدیدههایی مثل اکبر عبدی، گلاب آدینه و معتمدآریا بودیم اما الان خیلی کم شده. انگار نسل به نسل دارد افت میکند. بازی میکنند اما ماندگاری ندارد. من اغلب میگویم «بانگ» ندارند. پدیده نیستند. بازی میکنند اما پدیده نیستند. اکبر عبدی یک پدیده است. انگار شرایط به گونهای عوض شده که ما بار دانش و تجربی خودمان را بالا نمیبریم. اول از همه خودم را نقد میکنم. اگر قبلا هفته ای یک رمان میخواندم الان ماهی یک رمان میخوانم. اما اینکه شرایط فرق کرده توجیه خوبی نیست. چون خارج از ایران علی رغم این مشغلهها باز هم مثلا در مترو میبینید که دارند مطالعه میکنند. البته گاهی فکر میکنم این یک فصل گذر است. شاید اینقدر پیش برود تا از دل این شرایط اتفاق تازه و مناسبی رخ بدهد. و این را بگویم که متاسفانه از ١٥ سال پیش نسلی وارد سینمای ایران شدهاند که بازیگری را با زیبایی اشتباه گرفتهاند.
برای خود شما بعد از سالها تجربه بازیگری در سینما تئاتر و تلویزیون کدام یک لذتبخشتر است؟
قبلا میگفتم تئاتر. تا ١٠ سال پیش. اما الان هر کدامش برای من یک جور چالش است و دلم برایشان تنگ میشود. تئاتر متاسفانه ماندگاری کمتری دارد اما من خودم را تئاتری میدانم و افتخار میکنم که تئاتری هستم. کار تصویر هم میکنم اما تئاتر را بسیار دوست دارم. من در تئاتر احساس آرامش میکنم.
امروز سیما تیرانداز در زندگی حرفهای چه آرزویی دارد؟
قطعا دلم میخواهد کارهایی که نکردهام را انجام دهم ولی میدانید آرزو برای کسی است که فکر میکند نمیتواند به آن خواسته برسد. من آرزویی ندارم. اما تلاشم را میکنم. دوست دارم فیلم بسازم و جلو بروم. تنها آرزویی که میتوانم داشته باشم این است که سالم باشم وگرنه بقیه چیزها به تلاش من بستگی دارد.
اطلاعات/چینیها بوستان سعدی را به زبان خودشان منتشر میکنند
جانگ خویی، محقق و مترجم متون ادبی فارسی به زبان چینی در دیدار با محمدرسول الماسیه، رایزن فرهنگی ایران از انتشار ترجمه چینی بوستان سعدی در آیندهای نزدیک خبر داد.
به گزارش ادارهکل روابط عمومی و اطلاعرسانی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، در این دیدار که نمایندگانی از انتشارات «لی پین» (اخلاق) چین هم حضور داشتند، جانگ خویی که بوستان سعدی را به زبان چینی ترجمه کرده است، در سخنانی گفت: خوشحالم که عمر خود را صرف مطالعه متون فارسی و ترجمه تعدادی از آنها به زبان چینی کردهام. در این مدت از زبان فارسی و از متون پرمحتوای ادبی ادیبان و اندیشمندان ایرانی لذت زیاد بردهام.
جانگ خویی، مشارکت در ترجمه مجموعه ۱۸ جلدی شاهکارهای ادب فارسی (که ترجمه اشعار رودکی و بخشی از اشعار مثنوی این مجموعه کار وی بوده است) را از افتخارات بزرگ خود خواند.
جانگ خویی که در سال ۲۰۰۷ ترجمه پنج کتاب از متون فارسی از جمله بوستان، حکایات مثنوی و قابوسنامه را جداگانه از طریق انتشارات «نینگ شیا» چین به چاپ رسانده است، ادامه داد: در آن زمان گزیدهای از بوستان سعدی را در قالب داستان و نثر به چاپ رساندم. اما اکنون کل بوستان را به زبان چینی ترجمه و سعی کردهام که ترجمه چینی نیز در قالب شعر ارایه شود. هماکنون هم با انتشارات «لی پین» وارد مذاکره شدهام تا ترجمه کامل بوستان را به چاپ برسانند.
در ادامه محمدرسول الماسیه، رایزن فرهنگی کشورمان در چین، با تقدیر از خدمات جانگ خویی به زبان فارسی و معرفی فرهنگ و ادب ایران به مردم چین، گفت: رودکی به پدر شعر فارسی مشهور است. سعدی نیز به لحاظ زیبایی شعر و نثر و به لحاظ مضامین عالی و حکمی، سرآمد شاعران همه اعصار بوده است. اینکه شما توفیق داشته اید با این دو شاعر بزرگ در تاریخ ادب ایران انس بگیرید و اشعار آنها را به چینی ترجمه کنید، مایه مباهات و خرسندی است.
اطلاعات/گسترش همکاریهای علمی دانشگاههای برتر ایران و روسیه
تفاهمنامه همکاری میان دانشگاههای برتر و بزرگ ایران و اتحادیه دانشگاههای روسیه در نخستین اجلاس رؤسای دانشگاههای ایران و روسیه به امضای دکتر محمود نیلیاحمدآبادی، رئیس دانشگاه تهران به نمایندگی از رؤسای دانشگاههای ایران و دکتر سادونیچی، رئیس اتحادیه دانشگاههای روسیه رسید.
به گزارش ایسنا، در این راستا، رئیس دانشگاه تهران در گفتگو با مهر گفت: دستاورد سفر دانشگاه های برتر کشور در روسیه بررسی ایجاد اتحادیه مشترک بین المللی میان دو کشور و توسعه کرسی های زبان فارسی و ایران شناسی در روسیه بود. محمود نیلی احمدآبادی با اشاره به انعقاد تفاهم نامه میان دانشگاه های برتر ایران و روسیه خاطرنشان کرد: در این تفاهم نامه بر تبادل دانشجو و استاد تاکید شد. رئیس دانشگاه تهران بیان کرد: اجرای مفاد تفاهم نامه میان دانشگاههای برتر ایران و روسیه از زمان امضا عملیاتی است . نیلی احمدآبادی گفت: ما در این سفر اعلام آمادگی کردیم تا در سال آینده اجلاس روسای دانشگاههای برتر و بزرگ ایران و روسیه در تهران برگزار شود.
رئیس دانشگاه علم و صنعت هم در گفتگو با فارس در رابطه با جلسات ۱۳ رئیس دانشگاههای بزرگ ایران با روسای دانشگاههای روسیه و با اشاره به تفاهمنامه دانشگاههای بزرگ ایران و روسیه برای همکاریهای آموزشی و پژوهشی، گفت: دانشگاه علم وصنعت و "کازان” برای همکاریهای پژوهشی به تفاهم رسیدند که یکی از موارد تفاهم بحث ساخت ماهواره است.
اطلاعات/آغاز نمایش اروپایی فیلم «محمد رسولالله(ص)» از لهستان
نمایش فیلم سینمایی «محمد رسولالله(ص)» ۲۳آبانماه در اروپا آغاز میشود و جایزه بیست و سومین دوره جشنواره کمریمیج به مجیدی و استرارو اهدا خواهد شد.
به گزارش فارس، جشنواره بینالمللی فیلم «کمریمیج»، «جایزه برجسته زوج سینمایی» خود را به مجید مجیدی کارگردان و «ویتوریو استرارو» مدیر فیلمبرداری فیلم «محمد رسولالله ص» اهدا میکند. این جایزه همه ساله به طور مشترک به کارگردان و مدیرفیلمبرداری یک اثر برجسته سینمایی اهدا میشود که طی آن همکاری و هماهنگی میان این زوج موجب غنیتر شدن جنبههای بصری فیلم و در نتیجه موفقیت آن در روایت داستان شده است.
بر اساس این گزارش، جشنواره کمریمیج با انتشار بیانیهای، ضمن اعلام این خبر تصریح کرد: فیلم «محمد رسولالله ص» که همزمان شامل صحنههای حماسی و اندیشهای است، نقطه اوج سالها همکاری میان مجیدی و استرارو محسوب میشود که توانسته با به نمایش گذاشتن لحظات مهمی از زندگی حضرت محمد(ص) و اطرافیان وی، مخاطبانش را به عصاره معنویت اسلامی نزدیکتر کند.
جشنواره کمریمیج در اعلامیه خود با تاکید بر آنکه مجیدی و استرارو توانستهاند روایتی زنده از گرامی داشتن بشریت، شکیبایی و عشق را به تصویر بکشند، نوشت: فیلم «محمد رسولالله(ص)»، صدایی قوی و رسا درباره یکی از موضوعات بینهایت مهم معاصر است. ما باید به فهم مشترکی با مسلمانان که باورهایشان برای تمدن غربی مبهم است، دست یابیم.
«محمد رسولالله (ص)» ساخته شد تا اتحاد، و نه تفرقه، ایجاد کند.این
اعلامیه با اشاره به وجود تبلیغات منفی علیه اسلام در غرب و معرفی تروریستها به
عنوان مسلمان مینویسد: فیلم مجیدی و استرارو به مخاطبان خود کمک میکند تا بفهمند
که این مسائل تا چه حد از ارزشهایی که حضرت محمد بیان کرده بود، فاصله دارند. فیلم
اولین نمایش فیلم «محمد رسولالله (ص)» در اروپا، در جریان بیست و سومین جشنواره بینالمللی فیلم کمریمیج لهستان خواهد بود و مجید مجیدی و ویتوریو استرارو نیز به عنوان مهمانان جشنواره در جریان نمایش فیلم حضور خواهند یافت و به سوالات تماشاگران پاسخ میگویند.
بیست و سومین دوره از جشنواره کمریمیج در کشور لهستان از تاریخ ۲۳ تا ۳۰ آبان ماه در لهستان برگزار می شود.
ایران/پیشنهادهایی خطاب به ارشاد برای طرح خروج نشر از رکود
«نیازآفرینی» فرهنگی، گام اول در رونق کتاب
مریم شهبازی
خبری که معاون فرهنگی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در آیین گشایش نمایشگاه کتاب مشهد به رسانهها داد هر چند در حد کلیات بود اما حساسیت جامعه نشر و فعالین عرصه کتاب را برانگیخت.
این بسته پیشنهادی که سید عباس صالحی از آن به عنوان راهکاری برای حل مشکلات صنعت نشر خبر داده البته گویا هنوز نهایی نشده و در حال حاضر در مرحله تدوین و آمادهسازی است. با این حال نام این ابتکار به خودی خود برای فعالان عرصه نشر شوقانگیز بوده است: بسته پیشنهادی برای خروج صنعت نشر از رکود. همین چند روز پیش بود که مقامات ارشد فرهنگی کشور برای چندمین بار از تنزل شمارگان کتابها اظهار تأسف کردند. همین وضعیت به خودی خود کافی بود تا ارشاد در صدد برآید تا در طرحی به ظاهر ضربتی اقداماتی برای خروج نشر از وضعیت رکود انجام دهد. اگر چه هنوز جزئیاتی از این طرح، آشکار نشده است اما برخی از ناشران در پاسخ به نظرخواهی «ایران» پیشنهادهایی را برای گنجاندن در این بسته فرهنگی عرضه کردهاند.
حسن کیائیان، مدیر مسئول نشر چشمه درباره این بسته پیشنهادی به «ایران» گفت: خبری از محتوای بستهای که معاون فرهنگی ارشاد از پیشنهاد آن برای حل مشکلات صنعت نشر گفته ندارم، به همین دلیل معتقدم تا زمانی که ارائه نشده نمیتوان درباره آن نظر داد. وی معتقد است با توجه به شناختی که از معاون فرهنگی دارد وی در این 2 سال قبول مسئولیت، تا حد بسیاری به مشکلات اهالی نشر اشراف پیدا کرده و از همین رو میتوان به اثرگذاری این بسته به نفع صنعت نشر و کتاب کشور امیدوار شد.
به عقیده کیائیان برای مفید واقع شدن این بسته میتوان به 2 نکته اصلی توجه داشت. وی در همین رابطه تصریح کرد: «براساس تجاربی که در حوزه کتاب به دست آوردهام معتقدم، مهمترین معضل ما در صنعت نشر و حتی فراتر از آن در حوزه فرهنگ این است که مردم ما هنوز در عرضه مطالعه و حتی توجه به سایر فعالیتهای فرهنگی ضرورتی در خود احساس نمیکنند. سمت و سویی که میتوان برای موفقیت این بسته متصور شد این است که بتواند مردم را به سمتی هدایت کند که به کتابخوانی و حتی فراتر از آن، سایر فعالیتهای فرهنگی نظیر بازدید از گالریهای نقاشی و حضور در کنسرتهای موسیقی علاقهمند شده و نسبت به آن احساس نیاز کنند.» همان گونه که اشاره شد، تا زمانی که این نیاز بویژه در قشر متوسط جامعه ایجاد نشود نمیتوان مردم را به اجبار به سمت چنین فعالیتهایی جلب کرد. مدیر مسئول انتشارات چشمه اضافه کرد: «حتی اگر بواسطه برخی برنامهریزیها هم، آنان را در چنین شرایطی قرار دهیم به علت نبود همان نیازی که به آن اشاره شد، دوباره از کتابخوانی و سایر فعالیتهای مذکور دور خواهند شد. اگر در قالب چنین بستهای این نیاز در مردم ایجاد شود، بدون تردید خدمت بزرگی به حوزه فرهنگ بویژه در بخش فرهنگ مکتوب خواهد شد.» کیائیان ایجاد احساس نیاز در مردم نسبت به فعالیتهای فرهنگی را اصلیترین مسأله و به نوعی فوت کوزهگری اقدامات مرتبط در جهت حل مشکلات صنعت نشر میداند. مسألهای که از نظر او تا به امروز توجه چندانی به آن نشده است. وی تصریح کرد: «البته انجام این کار به تنهایی از عهده متولیان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برنمیآید و برای تحقق این هدف، سایر ارگانها و سازمانهایی که در فعالیتهای فرهنگی نقشی مستقیم یا غیرمستقیم دارند باید به کمک مسئولان وزارت ارشاد بشتابند.» از جمله این ارگانها و نهادها میتوان به وزارتخانههای «علوم و فناوری»، «آموزش و پرورش» و حتی قوه قضائیه و مجلس شورای اسلامی اشاره کرد که باید در این زمینه همکاری کنند تا شاهد برطرف شدن مهمترین معضل این حوزه باشیم.
معاون فرهنگی به تازگی به بحرانی اشاره کرده که اهالی کتاب و صنعت نشر با آن روبهرو هستند. کیائیان در این رابطه گفت: «به عنوان نمونه یکی از مهمترین مشکلات فعلی حوزه نشر که در این سالها با آن مواجه هستیم بحث انتشار و دانلود غیرقانونی آثار پرفروش ناشران است.»
در بسیاری از موارد خالقان آثار پرفروش به محض انتشار آثارشان با تکثیرهای غیرقانونی از نوشته خود از طریق انتشار زیرزمینی و انتشار آنها در فضای مجازی روبهرو میشوند که هم نویسنده و هم ناشر را با زیانهای مادی و معنوی بسیاری روبهرو میکند. بیتوجهی به این آسیب بتدریج به دلسردی فعالان حوزه کتاب در مورد ادامه فعالیتهایشان میانجامد که اتفاق خوبی نیست. وی تصریح کرد: «تقویت کتابفروشیها هم یکی دیگر از مواردی است که باید در برنامهریزیهای متولیان جایی داشته باشد، همان گونه که آقای جعفریه، مدیر نشر ثالث چندی پیش مطرح کرد، در این زمینه میتوان با مدیران بانکهای کشور توافقی انجام داد تا بواسطه آن ناشران بتوانند با همکاری یکدیگر وامهای به شرط تملیک از بانکها گرفته و هر چند ناشر، یک کتابفروشی بزرگ در کشور دایر کنند.»
سعید اقبالیادداشت
شفاهی
مدیر مسئول انتشارات اقبال
پیشنهاد مواردی برای کاهش مشکلات حوزه نشر
با توجه به تجربهای که از فعالیت در حوزه کتاب کسب کردهام و با اتکا بر گفتههای برخی دیگر از همکاران، معتقدم که متولیان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در برنامهریزیهای لازم برای تحقق اهداف این بسته پیشنهادی میتوانند به برخی از مواردی که به اختصار به آنها اشاره میشود، توجه کنند. گزیدهای از این موارد بدین شرح است: 1- خرید کتابهای چاپ اولی تا یک سوم شمارگان آثار منتشر شده. 2- اعطای وامهای فرهنگی بیبهره یا کم بهره برای توسعه هر چه بیشتر عدالت فرهنگی و صنعت نشر در کشور. 3- ایجاد نمایشگاه دائمی کتاب و واگذاری غرفهها به ناشران. 4 ایجاد تمهیداتی در راستای تبلیغات ارزان قیمت در رسانهها بویژه در رسانه ملی. 5- تجهیز کتابخانههای عمومی با کتابهای روز ناشران. 6- کمک به توزیع کتاب و در نظر گرفتن شرایطی برای عرضه کتابها در ویترینهایی در سراسر کشور.
ایران/در عیادت مسئولان مؤسسه هنرمندان پیشکسوت از «ایران درودی» هنرمند نقاشی مطرح شد
هنرمندان چشم انتظار حقشناسی مردم هستند
بیمارستان جم تهران از روز دوشنبه 4 آبان میزبان «ایران درودی» هنرمند پیشکسوت نقاشی ایران است. درودی به دلیل مشکلات داخلی به بیمارستان تهران منتقل شد و پس از انجام مراحل درمانی، از سی. سی. یو به بخش انتقال یافت. به همین منظور محمود عزیزی رئیس هیأت مدیره و سید عباس عظیمی مدیرعامل مؤسسه هنرمندان پیشکسوت برای عیادت وی در بیمارستان تهران حاضر شدند.
این هنرمند پیشکسوت در ابتدا از شرایط رو به بهبود خود گفت و با انرژی فوقالعادهای افزود: خوشبختانه من از روزی که کار کردم موفق بودم، از نظر اقتصادی و مادی هم با برگزاری نمایشگاههای داخلی و خارجی، فروش آثار هنری و سخنرانیها و بسیاری امور دیگر شرایط خوبی را تجربه کردهام، اما باز هم باید گفت که هنرمندان در کشور ما انسانهای مظلومی هستند و کاری که امروز در مؤسسه هنرمندان پیشکسوت انجام میشود، بیش از ارزش مادی آن، بدون شک دارای ارزشهای معنوی فراوان است و روح انسان را نجات میدهد.
درودی همچنین با بیان این نکته که هنرمندان تنها احساس حقشناسی از مردم میخواهند، گفت: با اینکه 18 بار مورد عمل جراحی قرار گرفتهام ولی هنوز برنامههای زیادی برای آینده دارم، اما به هر حال آدمی گاهی عاجز بدن خود میشود و نیاز به رسیدگی دارد.
عیادت از استاد فضلالله توکل
همچنین مدیران مؤسسه هنرمندان پیشکسوت از استاد فضلالله توکل هنرمند پیشکسوت موسیقی ایران که به علت مشکلات ریوی در بیمارستان بستری شده است عیادت کردند. در جریان این عیادت فضلالله توکل که به تازگی از انجام چند آزمایش به بخش منتقل شده بود شرایط مساعدی برای معاشرت و عیادت نداشت اما با این حال خوشحالی خود را از حضور محمود عزیزی و سید عباس عظیمی در این دیدار نشان داد.
جام جم/ممنوع الکار و ممنوع الفعالیت نبوده و نیستم
یک خواننده معروف موسیقی پاپ در پی خبر ممنوع الفعالیت شدنش واکنش نشان داد.
به گزارش جام جم نوا ، در پی خبر ممنوع الفعالیت شدن برخی از خواننده های پاپ و لیستی از اسامی این هنرمندان ، مازیار فلاحی به این خبر در صفحه اینستاگرام خود جواب داد :
به نام خدا
در پی تماس های مکرری که طی سه روز گذشته از طرف تهیه کننده های محترم کنسرت های اینجانب در شهرستانها و همچنین سایر برنامه های هنری اینجانب ، با من و یا مدیر برنامه های من گرفته شده و ابراز نگرانی در مورد انجام یا عدم انجام و یا لغو قراردادها تا پایان سال جاری نموده اند، اعلام می نمایم که اینجانب به هیچ عنوان ممنوع الکار و ممنوع الفعالیت نبوده و نیستم و انتشار نامه اخیر طی روزهای گذشته صرفا جهت همدلی و همراهی با خواننده های موسیقی پاپ و نیز رسیدن به خواسته های همه خواننده های موسیقی پاپ جهت برگزاری کنسرت در برخی سالنها بخصوص سالن همایشهای برج میلاد شهر تهران و نیز فراهم شدن فضای مجازی و همچنین مدیای مناسب زیر نظر و با مجوز وزارت محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی به منظور ارایه و پخش قطعات موسیقی، ویدیو کلیپ ها و آثار هنری تولید شده است.
مجدد تاکید می کنم تمامی اجراهای زنده و برنامه های هنری اینجانب به لطف خداوند و همدلی همیشگی شما بدون تغییر در زمستان سال جاری برگزار خواهد شد و به قوت خود باقی است.
جام جم/محمود پاکنیت: عشق یعنی گذشت!
با نقش حسامبیک در سریال تلویزیونی روزی روزگاری به شهرت رسید. سریال روزی روزگاری دیگر تکرار نشد و سازنده آن؛ امرالله احمدجو نتوانست در سریالهای تفنگ سرپُر و پشت کوههای بلند موفقیت خود را تکرار کند. اما محمود پاکنیت بعد از حسامبیک، نقشهای ماندگار زیادی را بازی کرد که از میان آنها میتوان به نقش او در سریالهای پدرسالار، پس از باران، شب دهم، روشنتر از خاموشی، یوسف پیامبر، پردهنشین و فیلمهای سرزمین خورشید، ایستگاه متروک، سفر به هیدالو و... اشاره کرد.
این بازیگر 63 ساله و همسرش، مهوش صبرکن سالهاست در تئاتر، سینما و تلویزیون بدون هیچ حاشیهای مشغول به کار هستند. با پاکنیت به گفتوگو نشستیم تا او برایمان از راز و رمزهای موفقیت در کار و خانواده بگوید.
از شواهد چنین برمیآید شما در حرفه بازیگری و همچنین زندگی خانوادگی موفق هستید. تجربه ثابت کرده که آدمهای موفق معمولا در همه زمینهها موفقیت خود را تکرار میکنند. راز این موفقیت چیست؟
به نظرم اولین راز موفقیت، صداقت است. اگر آدم در وهله اول به خودش دورغ نگوید و خود را فریب ندهد، موفق خواهد شد. در زمینه بازیگری اگر صادق نباشیم بیننده خیلی زود متوجه میشود و ما را پس میزند. زمان بازی باید از همه توانایی استفاده کرد و نباید کمفروشی کرد. فریب و دروغ قبل از اینکه به دیگران آسیب بزند به خود شخص لطمه وارد میکند. معتقدم در هر کاری باید با دل و جان پیش بروی. اگر انجام وظیفه کنی و کارت را عاشقانه انجام ندهی بعد از مدتی دیگر کسی به تو رجوع نمیکند و چنین میشود که برخی از بازیگران بعد از مدتی دیگر دیده نمیشوند. در خانواده هم باید صادق باشی و همه تلاش خود را انجام بدهی تا اعضای خانواده در رفاه زندگی کنند. مثلا اگر ماهی صد هزار تومان درآمد داری، آن را در اختیار خانواده قرار بدهی. اگر صادق باشی اعضای خانواده متوجه میشوند که تو تمام تلاش خود را کردهای، به همین دلیل با تو همراه میشوند و کمکت میکنند. روراستی و صداقت در همه جا حرف اول را میزند.
این روزها جوانان زیادی را میبینیم که نمیتوانند در کارشان موفق شوند یا زندگیهای خانوادگی خیلی زود از هم میپاشد و ازدواجها به طلاق میانجامد. آیا این آسیبها هم ریشه در بیصداقتی دارد یا ایراد در جای دیگر است؟
به نظرم دلیلش همان نداشتن صداقت است. دخترها و پسرها به ظاهر به یکدیگر علاقهمند میشوند، اما واقعیت این است که آنها هم به خودشان و هم به طرف مقابلشان دروغ میگویند. آنها از روی احساس لحظهای به یکدیگر ابراز علاقه میکنند، اما در حقیقت چیزی به نام عشق و دوست داشتن بین آنها وجود ندارد؛ چون آنها نمیتوانند از خواستههای شخصی خود بگذرند در حالیکه عشق یعنی گذشت؛ گذشت از خواستههای شخصی برای رسیدن به زندگی مشترک ایدهآل. این گذشت و عشق ربطی به مسائل مالی ندارد. آدمهای بیپول زیادی هستند که سالهاست با هم زندگی میکنند. پول زندگی را راحتتر میکند، اما باعث تداوم زندگی مشترک نمیشود.
خانواده در نگرش فرزندان به زندگی چه تاثیری دارد؟ شما در چه خانوادهای متولد و بزرگ شدید که توانستید قدمهای باثباتی برای زندگی بردارید؟
خانواده مبنا و اصل است. اگر پدری به فرزندش بگوید فلان کار را نکن، اما خودش همان کار را انجام دهد، نمیتواند برای فرزند خود الگوی خوبی باشد و انتظار داشته باشد که فرزندش به حرف او گوش کند. به قول شاعر، رطب خورده، منع رطب کی کند؟! اگر در خانوادهای دروغگویی باب باشد نباید انتظار داشت که فرزندان خوبی در آن خانه تربیت شوند. خانواده مرحله اول تربیت است بعد از آن نوبت به مدرسه و جامعه میرسد.
پدرم بهشدت مذهبی بود و من در خانوادهای مذهبی بزرگ شدم. پدرم اصلا موافق نبود که من وارد حرفه بازیگری شوم؛ چون در آن دوره بازیگری را مساوی مطربی و رقاصی میدانستند. اما من با اطلاع مادرم در تئاترهای مختلف بازی میکردم تا اینکه در تئاتری به نام رستم و سهراب نقش سهراب را به عهده گرفتم و چون پدرم به شاهنامه علاقه زیادی داشت از مادرم خواستم با پدرم به دیدن این نمایش بیایند. پدرم نمیدانست که من بازیگر این نمایش هستم، اما گویا زمانی که نمایش را تماشا میکرده متوجه شده که من بازیگر نقش سهراب هستم. شب با ترس و لرز به خانه آمدم.» پدرم داشت کنار حوض خانه قلیان میکشید و گفت: محمود اگر تئاتر این است، من موافقم. به کارت ادامه بده. من همه تلاش خود را کردم که اعتماد پدرم را جلب کنم و زمان زیادی طول کشید که موفق شدم نظر موافق او را بگیرم. صداقت و اعتماد اگر در خانواده وجود داشته باشد همه اعضای آن موفق میشوند.
خودتان چند فرزند دارید؟
دو تا پسر، دو تا عروس، دو تا نوه!
حس پدربزرگ بودن باید حس خوبی باشد.
خیلی لذتبخش است. من همیشه میگویم لذتی که در پدربزرگ شدن هست در انتقام نیست!
میگویند میانه پدرشوهر با عروس خیلی خوب است؟
بله! همیشه به عروسهایم میگویم چون من دختر ندارم شما مثل دخترانم هستید. من دختر خیلی دوست داشتم و حتی اسم هم برای دخترم انتخاب کرده بودم؛ بهار. اما هر دو فرزندم پسر شدند. ما هم ناسپاسی نکردیم و گفتیم دو تا عروس میآوریم، میشوند، دخترهایمان. یکی از عروسهایم خواهرزادهام هست اما بین هیچکدامشان فرق نمیگذارم و هر دو را دوست دارم.
اینکه پدر و مادرهای ایرانی حتی وقتی فرزندانشان ازدواج نیز میکنند آنها را رها نمیکنند و از آنها حمایت میکنند، چگونه ارزیابی میکنید؟ برخی بر این باور هستند که این روش از استقلال فرزندان جلوگیری میکند؟
استقلال بد نیست. اما این به آن معنا نیست که اعضای خانواده نباید از یکدیگر حمایت کنند. پدر و مادر باید همیشه حواسشان به فرزندانشان باشد. نباید به بهانه اینکه آنها ازدواج کردهاند آنها را رها کنند. نباید فرزندان را تنبل بار آورد. آنها باید مستقل باشند، اما پدر و مادر هم باید در کنار آنها بمانند.
و پدر و مادر هم نیاز به حمایت فرزندان دارند؟
به نظر من محبت، محبت میآورد. اگر حتی به غریبه هم محبت کنی، او پاسخ مثبت به شما خواهد داد. وقتی با فرزندان مهربان باشی، آنها نمیتوانند در مقابل محبت شما گارد بگیرند و حتما به شما محبت و مهربانی خواهند کرد. انسان موجود والا و اشرف مخلوقات است. او هرگز نمیتواند در مقابل محبت مقاومت کند.
جوان/رسانه ملی از خواب صبحگاهي به کما رفت
صداوسیما روز را خوب آغاز نمیکند
با
وجود تغييرات مديريتي، داستان اين روزهاي صداوسيما فرقي با صداوسيماي هشت سال
گذشته ندارد؛ نگاهي به كنداكتور پخش شبكههاي مختلف سيما از ساعت 5 تا7:30 صبح نشان ميدهد كه دست رسانه
ملي دوره محمد سرافراز در زمينه پخش برنامههاي هدفمند صبحگاهي به همان اندازه
خالي است كه در دوره عزتالله ضرغامي مملو از برنامههاي زنده بيهدف بود.
هنگامي كه سرافراز به جامجم آمد، تغييرات بسياري را با خود به صداوسيما آورد. مهمترين تغييري كه تا امروز نيز مشهود است كاستن از شمار برنامههاي زنده اين سازمان بود. برنامههاي زنده صداوسيما كه تعدادشان در اواخر دوره عزتالله ضرغامي به اوج رسيد به مثابه باري اضافه و بيثمر بر دوش سازماني بودند كه با مشكلات عديده مالي دست به گريبان بود. در اواخر دوره رياست ضرغامي بر سازمان صداوسيما كه هر روز سرناي بيپولي از جامجم شنيده ميشد، مديران به فكر افزايش آمار ساعات توليد برنامه خود افتادند و در اين بين چه چيز بهتر از توليد برنامههاي زنده! با وجود يك مجري، يك مهمان و دكور ثابت، هزينه توليد برنامههاي زنده بهصرفه از آب در ميآمد و از آن زمان بود كه حجم برنامههاي زنده جداول پخش صداوسيما ناگهان با سيري صعودي مواجه شد.
در عمل اما اين برنامهها عموما بيهدف، بيبازده و بيمخاطب بودند. وقتي مدير جديد صداوسيما اولين قدمش را به درون اين سازمان گذاشت اولين تصميمش را با قوت بر حذف برنامههاي اضافه و بيثمر رسانه ملي بنا گذاشت. اخبار صداوسيماي سرافراز هر روز با تغييرات جديد در كادر مديريتي اين سازمان و نيز تعطيلي برخي برنامهها به بيرون درز پيدا ميكرد. داستان از تعطيلي برنامههاي زندهاي چون «راديو هفت»، «جمعه ايراني» و «فيتيله جمعه تعطيله» آغاز شد و در نهايت به تعطيلي برنامه زنده صبحگاهي«صبح بخير ايران» ختم شد. حالا آن صداوسيماي دوره ضرغامي كه با كولهبار انباشته شده از برنامههاي زنده بيهدفش از يكسوي بام افتاده بود در دوره سرافراز با كولهباري خالي از برنامههاي هدفمند زنده به ويژه در حوزه برنامههاي صبحگاهي از سوي ديگر بام افتاده است.
اپراهاي صابوني يا به قولي برنامههاي تلويزيوني سوپاپرا در امريكا اولين الگوي برنامههاي زنده صبحگاهي در رسانههاي مختلف دنيا بودند. برنامههايي متشكل از نمايشهاي زنده كه 30الي 40 سال پيش براي بانوان خانهدار امريكايي پخش ميشدند. در آن زمان هم اين برنامهها اهداف مشخصي را دنبال ميكردند كه تبليغ كالاي فروشگاهها از جمله آنها بود.
در رسانه ملي ايران نيز برنامههاي زنده صبحگاهي هميشه جايگاهي ويژه داشتهاند. اين برنامهها كه به سخنگوي يك رسانه معروف هستند بايد مختصات خاصي داشته باشند، جايگاه مخاطب در آنها تعريف شده و هدف و دورنماي توليد آنها نيز داراي تعريفي منطقي باشد. براي مثال دورنماي يكي از برنامههاي ويژه صبحگاهي در سالهاي گذشته رسانه ملي تمركز بر بانوان باردار بود. هدف از آن برنامه جلب توجه اين قشر و ممانعت از رفتن آنها به خارج از خانه در ساعات مشخصي بود كه سلامت و ايمني آنها را به خطر ميانداخت. در دوره مديريت پيشين صداوسيما اين قبيل اهداف به مهرههاي گمشده برنامههاي زنده تبديل شدند. در واقع برنامههاي زنده بهرغم تكثر از سر و شكل خود خارج شده و قابليت تعامل با مخاطب را از دست دادند.
حالا در صداوسيماي امروزي نگاه مديران بر كاهش شمار اين برنامههاي زنده بيهدف متمركز است. برخي برنامهها همچون «هفت» بعد از تعطيلي موقتي از سر و شكل پخش زنده به پخش توليدي و غيرزنده تغيير پيدا كردند. با اين حال همچنان جاي خالي برنامههاي موفق زنده به سبك برنامه «90» در رسانه ملي خالي است. در حوزه برنامههاي صبحگاهي هم اين خلأ محسوستر است؛ برنامههايي مثل «صبح بخير ايران» كه بتوانند محرك و پويا باشند و با مخاطبشان تعامل برقرار كنند.
داستان اين است كه بعد از گذار از دوره پيشين صداوسيما و گذار از سياستهاي حجمي توليد برنامه و افزايش آمار آن هنوز اين سازمان نتوانسته چه از نظر كميت و چه از نظر كيفيت برنامهها به توازن و تعادلي منطقي دست پيدا كند. شبكههاي اول، دوم، چهارم و پنجم سيما رسماً در حوزه برنامههاي ويژه صبحگاهي دستشان را بالا بردهاند و خود را تسليم كردهاند. برنامههاي صبحگاهي آنها از ساعت 5 تا 7:30 صبح بيش از هر چيز شامل سخنراني مذهبي، برنامه كودك، پخش مستند يا بازپخش سريال ميشود.
شبكه سوم سيما نيز با برنامه صبحگاهي «باطراوت» هرچند سعي كرده كه اين جاي خالي را پر كند اما اين برنامه نيز مملو از آيتمهايي است كه با برنامههاي تأميني صداوسيما پر شده است.
شايد بايد به صداوسيماي سرافراز بيش از اينها فرصت داد. شايد او همچنان در تلاش براي باز كردن فضايي خالي براي توليد برنامههاي پرمحتواتر، پوياتر و هدفمندتر براي رسانه ملي است. هرچند در حدفاصل اين تلاشها و توليد برنامههاي موفق در رسانه ملي شبكههاي ماهوارهاي فارسي زبان همچون گروه شبكههاي جم ميكوشند از چنين فرصتهايي به خوبي بهره ببرند و برنامه ويژه آيتمبندي شده صبحگاهي را به ليست متنوع برنامههاي توليديشان بيفزايند. چه بسا ماههاست كه اين اتفاق افتاده است.
جوان/جشنواره ملي شيكپوشترين ايراني با مجوز وزارت ارشاد برگزار میشود!
تزريق سم سبك زندگي غربي زير پوست جامعه ايراني
چند روز پيش خبري در سايت «مدآنلاين» با عنوان «برگزاري نخستين جشنواره انتخاب شيکپوشترين ايراني» با كسب مجوز از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي منتشر شد که...
نویسنده : مصطفي شاهكرمي
چند روز پيش خبري در سايت «مدآنلاين» با عنوان «برگزاري نخستين جشنواره انتخاب شيکپوشترين ايراني» با كسب مجوز از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي منتشر شد كه بيشتر يك برداشت و كپي غيرعاقلانه از جشنواره زن يا مرد شايسته است كه عموماً در كشورهاي غربي و برخي كشورهاي همسايه مانند تركيه هر ساله برگزار ميگردد.
به گزارش «جوان»، نخستين جشنواره «پوشش مردم ايران» با انتخاب شيکترين لباس اجتماع از سوي سايت مدآنلاين، وابسته به مؤسسه هنري مدآنلاين و با مجوز «کارگروه ساماندهي مد و لباس وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي» برگزار ميشود! مسئولان اين جشنواره در رابطه با شرايط و ضوابط آن اعلام كردهاند: «اين جشنواره كه سراسري و به صورت اينترنتي برگزار ميشود به انتخاب شيکپوشترين ايراني در دو بخش زنانه و مردانه ميپردازد. در بخش «زنانه» پوششهاي «چادر» و «مانتو» و در بخش «مردانه» پوششهاي «کت و شلوار» و «لباس اسپرت» که لباس اجتماع ناميده ميشوند، مورد داوري قرار ميگيرد. در اين جشنواره که به صورت ملي برگزار ميشود! افراد با ارسال تصاوير خود به دو شکل مردمي و تخصصي داوري شده و برگزيدگان طي مراسمي تجليل خواهند شد!»
اتفاقات و عملكرد اين روزهاي وزارت ارشاد در برخي حوزهها هيچ همخواني و تطابقي با نظام جمهوري اسلامي نداشته و در مواردي مسئولان فرهنگي كشور بيشتر شبيه مسئولان تركيه رفتار ميكنند! پس از تكخواني يك زن آن هم در مراسمي منتسب به عاشورا و اباعبدالله الحسين(ع) كه بيشتر وهن اين حادثه عظيم بود اکنون خبر برگزاري جشنواره ملي! انتخاب شيكپوشترين ايراني آن هم با مجوز رسمي را ميتوان حركتي تازه در پازل شبيهسازي جامعه اسلامي كشورمان به جوامع تحت حاكميت تفكرات ليبراليستي و اُمانيستي توسط فعالان جريان خزنده فرهنگي تعبير و ترجمه كرد. اينكه چه مؤلفه، نياز و ضرورتي مسئولان را مجاب به راهاندازي چنين جشنوارهاي كرده، سؤالي است كه مسئولان فرهنگي بايد پاسخگوي آن باشند. ضمن اينكه تسري و ترويج دغدغههاي شبهروشنفكري منبعث از نگاه فرهنگي ليبرالي در جامعه اسلامي كه بنابر تذكار متعدد رهبر انقلاب بايد مهد و مركز تمدن اسلامي باشد و همچنين تسامح و تجاهل مسئولان فرهنگي كشور در مراقبت و تبيين سبك زندگي اسلامي ايراني و خلاف جهت آن ترويج زندگي سكولاريزه، از جمله سؤالاتي است كه متوجه متوليان فرهنگي كشور بخصوص دولت محترم بوده كه درباره آنها بايد به افكار عمومي پاسخگو باشند.
جوان/شمشير دولبه فيلمهاي تاريخي- مذهبي فيلمسازان را محتاط كرده است
بازي بر لبه مثلث تاريخ، اعتقادات و درام
توليد يا عدم توليد فيلمهاي مذهبي، هماكنون به موضوع داغي تبديل شده است، موافقان توليد اين گونه آثار نسبت به كاهش ساخت فيلم در حوزه مذهب هشدار ميدهند...
نویسنده : محمدصادق عابديني
توليد يا عدم توليد فيلمهاي مذهبي، هماكنون به موضوع داغي تبديل شده است، موافقان توليد اين گونه آثار نسبت به كاهش ساخت فيلم در حوزه مذهب هشدار ميدهند و از طرف ديگر گروهي هستند كه ملاحظات ساخت فيلمهاي مذهبي را به خصوص با توجه به اتفاقي كه براي «رستاخيز» پيش آمده است، دليل دست به عصا راه رفتن در سينماي مذهبي عنوان ميكنند. بحث توليد آثار تاريخي و مذهبي در برنامه اين هفته «هفت» مورد نقد و بررسي قرار گرفت.
مهدي فخيمزاده كه سابقه توليد مجموعههاي «تنهاترين سردار» و «ولايت عشق» را درباره زندگي امام حسن مجتبي(ع) و امام رضا(ع) داشته و در مختارنامه نيز يكي از نقشهاي اصلي سريال را بازي ميكرد، درباره اينكه چرا ديگر فيلم تاريخي- مذهبي نميسازد، گفت: من چندين سال است كه ديگر مرتكب ساخت فيلم مذهبي نميشوم! ديگر توبه كردهام. مديران سيما قبلها اصرار داشتهاند كه من درباره كربلا و حواشي آن فيلمي كار كنم، اما به دليل مشكلاتي كه وجود دارد، زير بار نرفتم. فخيمزاده چهار معضل را درباره ساخت فيلم ديني مطرح كرد و گفت: اولين مشكل فيلمنامه تاريخي و مذهبي است. در يك فيلمنامه ممكن است با شخصيت شروع و تاريخ را مرور كنيم يا با يك حادثه آغاز و در ضمن آن شخصيتهايي را تعريف كنيم، لذا در فيلم نيازمند آزمون و خطا و تغيير هستيم. اما در آثار تاريخي با حوادث و شخصيتهاي ثابتي طرف هستيم كه نبايد به آنها دست بزنيم. نگاه و شكل دراماتيك نبخشيدن به اين حوادث و شخصيتها ايجاد مشكل ميكند. در كار تاريخي نميتوان شخصيتي را مثبت يا منفي كرد و آن شخصيت بايد منفي يا مثبت باقي بماند. اين اولين معضل است. وي ادامه داد: معضل دوم تاريخ است. تاريخ قسم نخورده كه دراماتيك باشد، ممكن است حقيقت باشد اما جذابيت داستاني نداشته باشد. حقيقت هميشه خوب نيست. حقيقتنمايي گاهي نياز است تا وجه نمايشي ايجاد كند. معضل سوم اين كه ممكن است حقيقت با شريعت و با باورهاي مردم مطابقت نداشته باشد يا ضرورتي براي گفتن آن نباشد. فخيمزاده افزود: معضل چهارم روايتها و قولهاي متنوع است و اين باعث ميشود كه در اضافه يا كسر شخصيتهاي مدنظر خود دچار مشكل شويم. اين كارگردان با اشاره به اتفاقي كه براي فيلم «رستاخيز» به وجود آمده است، درباره آسيبشناسي فيلمهاي تاريخي و مذهبي، تصريح كرد: هميشه اين خطر در كمين بوده است كه به جاي كمك به اعتقادات روبهروي آن بايستيد. نسبت به تجربه هر فيلمسازي موفقيت فرق ميكند. من فكر ميكنم كه درويش و مجيدي هم اين ريسك را نميكنند.
جوان/وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي:
نميتوان ميدان را براي لااباليها بازگذاشت
نویسنده : هادي عسگري
علي
جنتي معتقد است در حوزه موسيقي بايد به جوانها كمك كرد و نميشود ميدان را براي
لااباليها و افرادي كه به دين يا ارزشهاي انقلاب پايبند نيستند، بازگذاشت.
علي جنتي به دليل حساسيت فعاليتهاي وزارت خانهاش و همچنين عملكردش طي دو سال اخير اغلب در كانون توجه رسانهها بوده است و معمولاً اظهارنظرهاي وي حاشيهدار شده و گاه همراه با تصحيح و تكذيب بوده است. جنتي اين بار طي گفتوگويي كوتاه با يكي از خبرگزاريهاي كشور به برخي از موضوعات حوزه فرهنگ اشارههايي داشته است. از جمله بحث نمايشگاه كتاب و توضيح وي درباره تذكر رهبر انقلاب در مورد اجراي نمايشنامههاي غيرايراني كه جنتي در اين باره ميگويد: در نمايشگاه كتاب من خودم اين موضوع را به ايشان گفتم، رهبر معظم انقلاب در حال ديدن برخي كتب نمايشنامهنويسي بودند كه گفتم متأسفانه بيشتر نمايشهايي كه داريم خارجي است و نمايشهاي بومي كم داريم؛ ايشان هم گفتند بله من هم شنيدم كه برخي نمايشنامهها، نمايشنامههاي خوبي نيستند و مسئلهدار هستند. با وجود اينكه رئيسجمهور تقسيمبندي هنرمندان به ارزشي و غيرارزشي را رد كرده است، وزير ارشاد اين موضوع را به طور تلويحي قبول كرده و مورد تأييد قرار ميدهد. وزير ارشاد معتقد است: بيش از سه دهه از انقلاب ميگذرد، بايد ديد كه در اين سه دهه چه كاري شده است؛ اين دولت كه دو سال است در حال فعاليت است؛ ما دو مجموعه داريم «جبهه فرهنگي انقلاب» و مجموعهاي غير از اين جبهه؛ در خصوص گروه اول معناي اين جبهه اين است كه ما گروههايي داريم كه دل در گرو انقلاب و نظام دارند، حرف مقام معظم رهبري هميشه اين بوده است كه بايد به اين گروهها كمك شود. آن گروه ديگر كه به نظرم اكثريت هنرمندان را تشكيل ميدهند، اينها خيلي در بند مسائل ارزشي نيستند. يا فيلم ميسازند براي آنكه امرار معاش كنند، يا فيلم ميسازند براي اينكه هنرشان را عرضه كنند؛ يا به تشخيص خودشان برخي مسائل اجتماعي و...
جنتي درباره شاخههاي مختلف هنر از جمله موسيقي ميگويد: در حوزه موسيقي هم نيروهاي جواني را كه وارد اين حوزه ميشوند، كمك ميكنيم كه در اين ميدان باقي بمانند؛ نميشود ميدان را براي آدمهاي لاابالي يا آدمهايي را كه خيلي پايبندي به دين يا ارزشهاي انقلاب ندارند باز گذاشت؛ اينها خودشان در آموزشگاههاي خصوصي آموزش ميبينند اما مجموعه نيروهايي هستند كه معتقد هستند بايد وارد ميدان شوند و آموزش ببينند، تا ميدان فقط در اختيار يك گروه خاص نباشد. جنتي در اين مصاحبه كوتاه باز هم از توليد فيلمهايي مانند «قصهها» كه نقدهاي جدي درباره سياهنما بودن آنها وجود دارد، دفاع كرد.
جوان/ز شور مسيحي تا عذرخواهي نخستوزیر اسبق انگلیس و چاه حماقتهاي غرب
انفجار توأمان انسان و تاریخ به پای بلر و بوش نوشته شد
در هفته گذشته تصويری از یک جنایت به همراه خبري در سطح رسانههاي دنيا منتشر شد و آخرين قساوت گروه تروريستي داعش در قبال تاريخ، بشر و مدنيت را توصيف كرد
نویسنده : الناز خماميزاده
در هفته گذشته تصويری از یک جنایت به همراه خبري در سطح رسانههاي دنيا منتشر شد و آخرين قساوت گروه تروريستي داعش در قبال تاريخ، بشر و مدنيت را توصيف كرد. داعش سه تن از زندانيانش را به ستونهاي شهر باستاني پالميرا بست و اين بناي تاريخي را يكجا به همراه سه زنداني منفجر كرد. اين اتفاق حكايت جداييناپذيري خشونت عليه تاريخ و هنر و نيز خشونت عليه بشريت است. اما اين اتفاق بيش از اينها حرف براي گفتن دارد. از اعتراف و عذرخواهي تونيبلر گرفته تا سه صليب شور مسيحي و افتادن غرب در چاه حماقتهايش!
تصوير فوق را به شكلي تلخ ميتوان به عنوان تصوير سال دنيا برگزيد. در اين تصوير دود و غبار ناشي از يك انفجار مهيب بر فراز خرابههاي منطقه باستاني پالميراي سوريه ديده ميشود. از رو در رويي ستونهاي باستاني طلايي رنگ پالميرا و تودههاي باروت و سرب ميتوان به عنوان رابطه بيرحمانه ميان زيبايي و خشونت ياد كرد. شايد بسياري تصوير منتشر شده از جنايت داعش را تنها يك عكس ساده بينگارند اما اين تنها يك تصوير ساده نيست. بلكه گوياي حقايق بسياري درباره بشريت است. اين تصويري از تعصب محض، نفرت لجامگسيخته و نابودي هر آن چيزي است كه بشر تاكنون آن را به عنوان مدنيت ميشناخته است. اگرچه اين تصوير در اواخر تابستان امسال منتشر شده و مدرك جديدي نيست اما تنها راه ممكن براي نشان دادن داستان و حادثهاي است كه در هفته گذشته رخ داده است: در مدل جديدي از ساديسم و بربريت، داعش سه تن از زندانيانش را با بستن به ستونهاي رومي پالميرا و سپس منفجر كردن اين ستونها كشته است.
اين اتفاق پاسخي به آن دسته از افرادي است كه تصور ميكنند تنها بايد براي مردمي كه در سوريه كشته ميشوند سوگواري كرد نه براي آثار باستاني كه در اين كشور تخريب ميشوند. حالا در تصويري شسته و رفته كه بيانگر جداييناپذيري خشونت عليه تاريخ و هنر و نيز خشونت عليه بشريت است داعش گوشت و سنگ را با هم و در كنار هم نابود ميكند. اين اتفاق يك تجلي كامل و بدون نقص از وحشيگري منحصر بهفردي است كه شكنجه و قتل انسانها را به محو كردن خاطرات جمعي بشريت يعني همان ميراث فرهنگي دنيا پيوند زده است.
توني بلر، نخستوزير اسبق انگليس اخيراًً اعتراف كرده است كه اگر جنگ عراق رخ نميداد احتمالاً دنياي امروز با پديدهاي شوم به نام داعش نيز رو به رو نبود! اما اساساً اين قبيل عذرخواهيها به چه دردي ميخورد؟ آيا آن مردم بيگناه كشته شده در سوريه و عراق به زندگي بازميگردند؟ اين عذرخواهي حتي نميتواند پالميرا را هم دوباره زنده كند. غرب بهخاطر اصرارش بر تداوم جنگ در خاورميانه امروز با مشكلي به نام فاشيسم مذهبي مواجه شده است و حالا غربيها خودشان را بهخاطر به وجود آوردن اين پديدههاي شوم مقصر ميدانند.
امروزه غرب به واسطه روشن كردن آتش جنگ در منطقه خاورميانه در چاهي افتاده است كه زماني خود آن را حفر كرده بود. جنايت اخير داعش نيز گوياي اين اشتباه بزرگ است. اگرچه دقيق شدن در سر و شكل كشته شدن سه زنداني در جنايت اخير داعش آزاردهنده است اما توجه به جزئيات هميشه اهميت خود را داشته است. به طور قطع اين سه زنداني از عمد به ستونهاي پالميرا بسته شده و سپس كشته شدند تا به نوعي يادآور سه صليب در شور مسيحي باشند؛ باوري مذهبي در دين مسيحيت كه در نقاشي نقاشاني چون «رامبراند» نيز به تصوير كشيده شده است.
حضرت عيسي (ع) نيز پيش از مرگ بر ستوني بسته شده بود. نه تنها مسيح بلكه اكثر قديسان مسيحي نيز در برخي از دلخراشترين نقاشيهاي بشر بسته شده به ستون و در حال شكنجه به تصوير كشيده شدهاند. آندريا مانتگنا، نقاش قرن 15 ميلادي سنت سباستين را با بدني تيرخورده و بسته شده به ستون نشان ميدهد. حالا بعيد است كه غربيها با ديدن اين نقاشيهاي مذهبي به ياد كشتار اخير داعش در منطقه پالميرا نيفتند.
رسانهها براي درج خبر جنايت اخير داعش از همان تصوير قديمي اواخر تابستان امسال استفاده كردند چراكه از اين بيرحمي جديد هيچ تصويري در دسترس نبود و اگر هم بود روزنامهها و رسانهها براي رعايت حق خوانندگان آن را منتشر نميكردند. در حالي كه داعش كمر به تخريب هنر و كشتار بشر بسته است اين اتفاق ميتواند به بشر كمك كند تا دقيقتر وقايع امروز دنيا را رصد كنند. اتفاقات اخير مصداق بارز جنايت توأمان عليه بشريت و هنر بودند. حالا دنيا و مسببان اصلي پديد آمدن داعش بايد در قبال آن چه كنند؟ تنها به دعا كردن بسنده كنند؟ نقاشيها را تماشا كنند و از ترس بلرزند يا آنكه بدون شرط و شروط گذاشتن و تمركز كردن بر سرنگوني حكومت بشار اسد در سوريه از هر روشي كه ممكن است براي پايان دادن به سلطنت مرگبار داعش استفاده كنند.
حمایت/دانلود غیرقانونی کتاب خلأ قانونی یا آسیب فرهنگی
چندماه پیش خبری مبنی برآغاز فعالیت سایت رصد با شعار«من دزد کتاب نیستم» و با هدف جلوگیری از دانلود غیرقانونی کتاب در فضای اینترنت سبب بارقههایی از امید در دل نویسندگان شد ؛ اتفاق نویی که میتواند از حقوق مؤلفان و صاحبان اثر دفاع کند. اما علیرغم فعالیت موثر این سایت بازهم فریاد اعتراض صاحبان اثر به خاطر دانلود غیرقانونی آثارشان بلند است.
براساس قانون حمایت از حقوق مولفان ، مصنفان و هنرمندان مصوب 31 مرداد 1389 در مجلس شورای اسلامی، حقوق معنوی پدیدآورنده محدود به زمان و مکان نیست و غیرقابل انتقال است و البته مدت حمایت از اثر50 سال بعد از فوت پدیدآورنده خواهد بود. بنابراین دانلود غیرقانونی آثاری که نسخه چاپی آن در کتابفروشیها موجود است، موجب زیان به پدیدآورنده و ناشر میشود.
یک حرکت تازه
کمپین «نه به دانلود غیرقانونی کتاب» از جمله اقداماتی بود که در راستای حفظ حقوق مولفان همزمان با بیست وهفتمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران فعالیت خود را آغاز کرد؛ اقدامی که با همراهی نویسندگان، هنرمندان و علاقهمندان به کتاب روند آن ادامه داشته است.
به مفتخوری عادت کردهایم!
اما با همه این اوصاف روزگذشته، یک نویسنده کتاب در گفتو گو با رسانهها با انتقاد از دانلودهای غیرقانونی آثارش گفت: ما متأسفانه به مفتخوری عادت کردهایم، بدون اینکه در نظر بگیریم که عده زیادی از این طریق ارتزاق میکنند، دست به چنین کارهایی میزنیم.
«بلقیس سلیمانی» نویسنده و یکی از اعضای کمپین «نه به دانلود غیرقانونی کتاب» درباره چرایی عضویت در این کمپین اظهارکرد: حقوق ناشر و نویسنده باید رعایت شود، چون ما در ایران قانوی کپیرایت را رعایت نمیکنیم و حقوق دقیق و مشخصی در اینباره نداریم که حدود مشخص شده باشد تا از این طریق حمایتی از نویسندگان و مترجمان انجام شود. با توجه به این خلأ قانونی، نویسندگانی مانند من ناگزیر هستند از اینکه به کارهایی دست بزنند که به نوعی این خلأ قانونی را مرتفع کند. یکی از آنها تشکیل همین کمپین است. اگر قانون مشخصی برای برخورد با متخلفان در این زمینه در داخل کشور وجود داشته باشد، دیگر نیازی به تشکیل کمپین وجود ندارد.
وی با اشاره به تجربیات خود و یا دوستانش در این زمینه افزود: دانلودهای غیرقانونی کتاب تبعات منفی برای پدیدآورندگان آن دارد. مخصوصاً برخی از نویسندگان از همین طریق ارتزاق میکنند؛ یعنی نویسنده در جای دیگری کار نمیکند و تنها منبع درآمدش همین کتابهایی است که مینویسد و میفروشد. نوشتن به مثابه کار و حرفه ماست که ما به ازای مادی برایمان دارد.
وی ادامه داد: برای من این اتفاق به فراوانی رخ داده است. من مدام با این مشکلات درگیر بوده و هستم. به ناشرم اطلاع میدادم و یا به برخی از این سایتهایی که کار غیر قانونی میکردند، ایمیل میزدم و از آنها درخواست میکردم که کتاب من را از روی سایتشان بردارند تا بتوانم از این طریق جلوی ضرر و زیانم را بگیرم. مدام کتابهایم روی اینترنت قرار میگرفت و الآن نیز گاهی این اتفاق میافتد.
سلیمانی به بعد آسیبهای اجتماعی و فرهنگی این پدیده هم اشاره کرد و یادآور شد: متأسفانه ما به طور کلی یاد گرفتهایم که به نوعی از دیگران سوء استفاده و مفتخوری کنیم. در همه مسائل زندگیمان این وجه را متأسفانه شاهد هستیم؛ به همین خاطر این جزئی از رفتار اجتماعی و فرهنگی ما شده است. امروزه که امکانات جدید و تکنولوژی هم به مدد آمده است، همه دارند به نوعی سوء استفاده میکنند.
نمیدانند که عده کثیری از این طریق دارند ارتزاق میکنند. این فقط من نیستم که در این ماجرا سهم دارم؛ از آن توزیعکننده آثار گرفته تا کارگر چاپخانه و ... همه از این راه ارتزاق میکنند و زندگیشان را میگذرانند. اینها را نادیده میگیرند. فکر میکنم که باید با این فرهنگ مفتخوری مبارزه شود.
نویسنده کتاب «بازی آخر بانو» با اشاره به راههای جلوگیری از این روند هم تصریح کرد: من واقعاً نمیدانم که باید در این رابطه چه کرد. وزارت ارشاد باید آستین بالا بزند تا مشخصاً قوانین تصویب و اجرایی شود، وگرنه کاری از پیش نمیرود مگر التماس کردن و کمپین درست کردن. تا زمانی که الزام عملی نباشد، کاری از پیش نمیرود.
دانلود غیرقانونی کتاب ریشه صنعت نشر را میخشکاند
اما «عباس مخبر» مترجم نیز چندی پیش با اشاره به مساله دانلود غیرقانونی کتاب، گفت: آفت وحشتناکی است که میتواند ریشه صنعت نشر را بخشکاند و باید فکری به حال این قضیه کرد.
وی با انتقاد از روند رو به رشد دانلود غیرقانونی کتابها تصریح کرد: عده ای با فروش کتاب در ایران زندگی می کنند. به عبارت دیگر، ناشر، مولف، مترجم، حروفچین، صحاف، ویراستار، گرافیست و نمونه خوان همه کار میکنند تا کتابی منتشر ، سپس فروخته شود، تا هرکدام از این اقشار بتوانند حق الزحمه خودشان را دریافت کنند و زندگی شان را بچرخانند. بنابراین اگر هر خواننده کتاب به جای خرید اثر، آن را در اینترنت به صورت غیرقانونی دانلود کند، باعث بیکاری و زیان عده ای از هموطنانش شده است.
به گزارش مهر، این مترجم خطاب به کسانی که به صورت غیرقانونی کتاب ها را دانلود می کنند، گفت: این کار یک نوع دزدی آشکار است و اصلا کار فرهنگی نیست.
سیاست روز/ژاپنيها چطور «مکدونالدیزه» شدند؟
يك لقمه نفوذ فرهنگي
«امپریالیسم فرهنگی» نظریهای است که تامنیلسون با تکیه بر آن درباره چگونگی سلطه نرم و نفوذ فرهنگ آمریکایی بر فرهنگهای سایر کشورها سخن میگوید. فرهنگ کهن ژاپن که زمانی شهره به آداب و رسوم سنتی خاص خود بود امروز با ساکنان آمریکای شمالی تفاوتی ندارد.
«جهانیسازی» یک ترجمه جهتدار از آن چیزی است که در سراسر دنیا با عنوان «جهانیشدن» مرسوم شده است. این «جهت» براساس دریافت جامعه نخبگانی ضدغرب از اهداف و برنامههای پشت سر این ماجرا انتخاب شده است و به صورت واضحی اعلام میکند که طرح و برنامه قابلپیشبینیای در «جهانی شدن» وجود دارد و جهت آن به سمت ابرقدرتها و مجریهای راهانداز این پروژه است.
شکلهای
متعددی از جهانیسازی وجود دارد. از نقطه نظر اقتصادی، جهانیسازی را میتوان بدینگونه
شرح داد: وابستگی کشورهای سرتاسر جهان به یکدیگر در تجارت، معاملات، تولید و صنعت
روز به روز بیشتر و بیشتر میشود.این وابستگی بر مبنای پیشرفت تکنولوژیک ابزارهای
ارتباطی پیش میرود و ارتباط مستقیمی با رشد و فراگیر شدن رسانهها در دنیای جدید
دارد. در عین حال منتقدان «جهانی شدن» معتقدند که روند این وابستگی دوسویه نیست. آنچه
عملا در دنیای واقعی اتفاق افتاده است افزایش نفوذ، اعتبار و قدرت سرمایهسالاران
سنتی دنیاست. با فراگیر شدن روند جهانی شدن، صاحبان پیشین قدرت و سرمایه، عملا
اعتبار و ثروت بیشتری به دست آوردهاند و تنها اتفاقی که رخ داده است میسر شدن
آسانتر و ارزانتر دسترسی قدرتهای پیشین اقتصادی به نیروی کار، منابع، معادن و
مواد اولیه تولید و صنعت است. اتفاقی که همان روند غارت کشورهای پیرامونی را، این
بار به شکلی مدرنتر تکرار کرده است.
روند جهانیشدن معمولا حول چند قدرت اقتصادی بزرگ پیش میرود و شهرهایی چون لندن،پاریس، توکیو و نیویورک، سرحلقه ارتباط یکسویه اقتصادی با سایر دنیا شدهاند.
بعد دیگر جهانیسازی، بعد فرهنگی آن است. جان تاملینسون، در «فرهنگ جهانی: رؤیاها، کابوسها و شکگرایی» در مورد تبدیل «خرده فرهنگیهای بومی و محلی» به یک «فرهنگ جهانی» سخن گفته است. اصطلاحی که تا پیش از آن، استفاده از آن با این صراحت ممکن نبود.
مبنای اصلی این استدلال هم مثل جهانیشدن اقتصادی بر مبنای گسترش و فراگیر شدن ارتباطات است. بر اساس اظهارات برخی اندیشمندان روابط اجتماعی، این عقیده که جهان شبکهای از روابط اجتماعی شده است، امروز با ظهور شبکههای اجتماعی موبایلی و اینترنتی به شکل واضحی عریان شده است. به موجب همین روابط پیچیده و تودرتو است که آموزهها و تجارب فرهنگی در سرتاسر جهان گسترش مییابند. بدیهی است که انتخاب فرهنگ پیشرونده بر مبنای انتخاب طبیعی و ویژگیهای عام و جهانشمول آن صورت نمیگیرد و آنچه در این میدان تعیینکننده خواهد بود همان نقشه قدرت جهانی است.
تفاوتی که در این میان رخ داده است، این است که دیگر برای گسترش این فرهنگ نیازی به نفوذ مستقیم و قرار دادن عامل میدانی نیست.
منظور تاملینسون از فرهنگ جهانی، موقعیتهایی است که آموزههای فرهنگی در آن یکپارچه شده و جریان مییابند، اما وقتی در مورد جهانیسازی سخن به میان ميآید عبارت «امپریالیسم فرهنگی» هم از جایی به بعد مطرح میشود.
پروژه «امپریالیسم فرهنگی» این گزاره را مطرح میکند که یک «فرهنگ پیشرفته (واضحا فرهنگی غربی و آمریکایی)» به دلیل برتریهای ذاتی و عام آن که از خصلت جهانشمولیاش ناشی میشود بر فرهنگهای بومی دیگر سلطه خواهد یافت.» تاملینسون معتقد است که این فرهنگ ادعا شده با کالاهای مصرفی جهانیای چون غذا، لباس، موسیقی و سینما و هنر و چیزی که عموما سبک زندگی نامیده میشود، پیش میرود.
امروز به راحتی میتوان این مهم را دریافت کرد که سنتهای کلیدی و ویژه غربی از جمله فردگرایی، صنعتگرایی، ماشینیزم و شهرنشینی در سرتاسر جهان گسترش یافتهاند.
شرکتهای چند ملیتیای چون مكدونالد نمونههای بارزی از روند جهانیسازی هستند. در حالیکه مفهوم جهانیسازی همواره مفهومی گیج کننده بوده است، نشان زرد رنگ و سه جزئی مكدونالد در کشورهای مختلف آمریکا تا آفریقا شناخته شده است. از اینرو مجموعهی مكدونالد، در حالیکه تجسم مناسبی از پیشبری این مفهوم و پروژه است، نمونهی مطالعاتی مناسبی جهت بررسی تأثیرات جهانیسازی خواهد بود.
مکدونالد توانسته به مدد رسانههای مسلط در سرتاسر جهان برای خود یک برند جهانی شود. به همین دلیل بررسی تسلط آن بر جامعه ژاپن که شهرت روابط سنتی در آن در دورهای زبانزد مردم جهان بود، در جای خود جالب مینماید. آیا افتتاح رستورانهای مكدونالد در ژاپن موجب ورود فرهنگ آمریکا به ژاپن شده است؟ آیا این فرایند موجبات تسلط امپریالیسم فرهنگی را نیز فراهم آورده است؟ اگر آری، چقدر؟
مكدونالد در ژاپن
اولین رستوران مكدونالد لسآنجلس (در سال ۱۹۵۴)، فروشگاه های سیار یا سوارهرو (درایو این) بودند.رستورانی که بتوان همبرگرهای ارزان قیمت خریداری کرد بدون آنکه نیازی به انعام دادن به گارسون باشد. این رِی کروک بود که با انعقاد قراردادی با مالکین مكدونالد - دیک و مک - برند مكدونالد را بسط و گسترش داد. اگرچه منوی این کمپانی محدود بود، اما با توجه به سبک زندگیای که بر ساکنان آمریکایی شمالی سیطره یافته بود با تمام آیتمهای زندگی عجول و سرمایه سالار و منفعتگرا و سودمحور آمریکایی جور درمیآمد. همبرگر بیگ مک در سال ۱۹۶۸ معرفی شد. در سال ۱۹۷۶، ۴هزارمین رستوران در آمریکا افتتاح شد و در حال حاضر مجموعه رستوران های مكدونالد در ۱۱۸ کشور متفاوت جهانی در حال فعالیت هستند.
مكدونالد با تکیه بر نشر فرهنگ سرمایهسالاری در دنیای تکنولوژیک خیلی زود به فراتر از رستورانی سیار بدل شد. درست به پشتوانه اینکه امروز بخش زیادی از مردم دنیا درست به شیوه همان ساکنان آمریکای شمالی از صبح تا شب برای له نشدن زیر باز فشار اقتصادی دوندگی میکنند.
مکدونالد در سال ۱۹۷۱، به ژاپن رسید. این کمپانی در ژاپن مفهوم اصلی مکدونالد را در ابتدا حفظ کرد، اما با اندکی تغییرات در منو، خود را مطابق ذائقه ی مردم ژاپن پیش برد و به دلیل شیوه سنتی غذاخوری مردم این کشور به همراه دیگر محصولات، برگر تریاکی و رایس برگر و بستنی چای سبز را وارد بازار کرد.
علاوه بر تغییرات اندک در منو، تفاوتهای دیگری نیز در مكدونالد ایالات متحده و مكدونالد ژاپن وجود داشت. اوهنوکی تی یرنی، در «مكدونالد در ژاپن: تغییر آداب و اتیکتها» ابراز داشت که بسیاری از مصرف کنندگان مكدونالد در ژاپن، محصولات مكدونالد را به عنوان میان وعده و نَه وعده غذایی در نظر میگرفتند. عوامل متعددی وجود داشت که بر اساس آنها ژاپنیها محصولات مكدونالد را میان وعده منظور میکردند. اولین و مهمترین دلیل این است که تقسیم غذا میان همسفرهایها یکی از سنتهای مهم خوردن ناهار و شام مردم ژاپن محسوب میشد و این امر به نوعی موجبات ایجاد حس اجتماعی را فراهم میآورد، اما بسیاری از محصولات منوی مكدونالد از جمله همبرگر را نمیشد در میان تعداد کثیری از مردم تقسیم کرد.اما این سنت اجتماعی با تبلیغات ویژه «مكدونالد» در ژاپن و اضافه کردن منوهای خانوادگی و جمعیتی به لیست غذاها به زودی رنگ باخت.
دوم
اینکه، غذای مكدونالد غالباً از گوشت و نان تشکیل میشد و اکثر مردم ژاپن گوشت را
به عنوان بخشی از زندگی سنتی خود نمیپذیرفتند؛ این بار نیز مکدونالد از خود
نرمشی نشان داد تا فعالیت اقتصادی خود را رونق دهد. پیش از ورود مكدونالد به
ژاپن، ترکیب گوشت و نان برای بسیاری از مردم ژاپن ترکیبی کاملاً نامأنوس بود. بر
اساس گفتههای بسیاری از مردم ژاپن، غذای «واقعی» همواره شامل برنج است، برنج نه
تنها تغذیهای مناسب بلکه بخش مهمی از شخصیت ملی مردم ژاپن نیز تلقی میشد. بعلاوه،
عدم وجود برنج در غذاهای مكدونالد باعث شد که منوی مكدونالد غذای نامناسبی برای
شام یا ناهار لحاظ شود. اما خیلی زود مصحول ویژهای به نام «رایس برگر» وارد منوی
رستورانهای مکدونالد در ژاپن شد و معادلات را تغییر داد. با ورود «رایس برگر» به
منوهای مکدونالدهای ژاپن، ترکیب «برگر» عملا وارد سبد غذایی ژاپنیها شد.
اوهنوکیتییرنی البته ماجرا را کمی سادهسازی میکند. مسأله اصلی در پذیرش مکدونالد توسط ژاپنیها چیز دیگری بود. ذائقه مردم ژاپن هم به مرور با ذائقه مردم آمریکای شمالی یکی شد، بخشی از سبک زندگی بومی ژاپنیها به این ترتیب تغییر کرد و به این ترتیب یکی از راههای پررنگ نفوذ فرهنگ جهانی ادعایی، به راحتی باز شد.
مكدونالد نه تنها نوع جدیدی از غذا را به ژاپن معرفی نمود بلکه نوع ویژهای از غذا خوردن را نیز وارد ژاپن کرد. مکدونالد مکملی بود برای سبک جدیدی از فرهنگ که قرار بود بر ژاپن مسلط شود. «آداب میز غذا» ژاپنیها به شدت معروف و مثالزدنی بود و آداب غذایی مكدونالد با آداب غذاخوردن ژاپن تضاد داشت. مشتریان مكدونالد به جای آنکه بنشینند، در حالت ایستاده غذا میخورند، و به جای استفاده از چاپ استیک (چوبهای سنتی غذاخوری ژاپنی) برای غذا خوردن از دستان خود استفاده میکردند. مكدونالد همچنین خوردن نوشابه با بطری و سِرو بستنی پس از اتمام غذا را معمول کرد. اگرچه بسیاری از این شیوههای نوین خوردن از نظر ژاپنی ها در ابتدا با آداب زشتی همراه بودند ولی مكدونالد آنها را به آداب و رسومی مرسوم مبدل کرد.
چنانکه اوهنوکی تییرنی مینویسد: «در حوزهی عمومی، این شکلهای نوین آداب به تدریج هنجار شدند؛ با تبدیل رستورانها به یک ویژگی کاری و روزمره، تداول خوردن فست فودها به تدریج کاهش یافت. و مكدونالد به پدیدهای رایج و معمول در جامعه ی ژاپن تبدیل یافت.» اما فراتر از همه اینها، آنچه که مکدونالد در حاشیه آن در حال تغییر دادن بود تغییرات اصولی مدل زندگی بود. قواعد زندگی به سبک جدید تعیین میکند که همه چیز براساس سود اقتصادی معنا پیدا میکند و چیزی به نام تضاد طبقاتی معنا ندارد و حتی احترام اجتماعی در رستورانها هم براساس میزان سرمایه شما تعیین میشود. اگر پول کافی ندارید یا خود را شبیه به افراد متمول کنید یا هرگز به رستورانهای بزرگ وارد نشوید. کرامت انسانی بر اساس درآمد او تعریف میشود. همه مأمور هستند که در جهت منافع اقتصادی سرمایه داران فعالیت کنند و برای بقای خود در این سیستم مسلط، به ردهبندیهای از پیش تعیین شده تن بدهند.
در حالیکه مكدونالد در ابتدا نمادی از فرهنگ آمریکا بود ( و یا نمادی از تصورات ژاپن از آمریکا) هماکنون بخشی از فرهنگ محلی ژاپن شده است اما این مکدونالد نیست که ژاپنی شده، ژاپنیها، آمریکایی شدند. مكدونالد بومیِ ژاپن نشده است بلکه مدل پوشش، ارتباطات، فعالیت کاری، روابط اجتماعی و ... ژاپنی ها شبیه آمریکا شده است. یک ژاپنی امروز یک تریاکی، همبرگر یا رایس برگر را سریع میل کند و در حالیکه مشغول مطالعه مجله مکجوی ژاپن است جرعهای چای سبز اولانگ نیز مینوشد و به سرعت به محل کار بعدی خود رجوع میکند یا اوقاتی را پای تلویزیون به بطالت میگذراند و بیتفاوت یا کمتفاوت به هموطنانش یا دیگر مردمان جهان این روند را تا مرگ ادامه میدهد.
تسنيم
فرهیختگان/فیلم سینمایی «جامهدران» رونمایی شد
ناهید طباطبایی و توجه ویژه به سینما
تعداد بازدید : 10
گروه ادب و هنر: ناهید طباطبایی از معدود داستاننویسان ایرانی است که سینما به آثار او اقبال نشان داده است و تاکنون چند کتاب داستانی او به فیلمنامه برگردانده شدهاند. طباطبایی که تحصیلکرده رشته ادبیات نمایشی است، برنده جایزه 20 سال داستاننویسی از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شده است. نخستین اثر او که مورد اقتباس در سینما قرار گرفت، «چهلسالگی» بود که با کارگردانی علیرضا رئیسان مورد توجه سینمادوستان قرار گرفت. به تازگی چاپ سیزدهم این کتاب از سوی نشر چشمه روانه بازار شده است. طباطبایی این روزها فیلم سینمایی «جامهدران» به کارگردانی حمیدرضا قطبی را بر پرده سینماهای کشور دارد. او این فیلمنامه را براساس داستانی به همین نام از مجموعه «جامهدران» نوشته است. نخستین فیلم قطبی، زندگی زنی به نام شیرین را روایت میکند که در مراسم ختم پدرش به روابط جدیدی در زندگی او پی میبرد و حقایقی تازه را کشف میکند. باران کوثری بازیگر این فیلم، داستانگوبودن فیلمنامه «جامهدران» را مهمترین عامل جلبرضایتش برای بازی در این فیلم دانسته است. قطبی هم گفته که هفتسال قبل «جامهدران» را خوانده و همان سالها هم ناهید طباطبایی فیلمنامه آن را نوشته است.
طباطبایی بعد از آن در نوشتن فیلمنامه «آبجی» به کارگردانی مرجان اشرفیزاده مشارکت کرد. او همچنین قرار است در این فیلم یکی از نقشهای فرعی را در کنار گلاب آدینه، بابک حمیدیان، حمیدرضا آذرنگ، شیرین یزدانبخش و پانتهآ پناهیها بازی کند.
داستان فیلم «آبجی» درباره طلا و عطی (آبجی) مادر و دختری است که سالیانسال است کنارهم زندگی میکنند؛ سالهایی به درازای زندگی آبجی یعنی حدود 50 فیلمنامه باشد.
سال. اما این وضعیت پایدار نیست و روزهای جدایی از راه میرسد. این جدایی در حالی اتفاق میافتد که «آبجی» به دلیل شرایط ویژهای که دارد، بسیار وابسته به مادر است و «طلا» در زمان باقیمانده به دنبال امنیتی برای آینده «آبجی» است؛ آیندهای بدون حضور خودش. طباطبایی که از جشنواره فیلم فجر برای فیلمنامه «جامهدران» سیمرغ بهترین فیلمنامه در بخش نوعی نگاه را گرفته، احتمال دارد در جشنواره امسال هم یکی از کاندیداهای اصلی دریافت سیمرغ بهترین
کیهان/به یاد شاعری متعهد
شاعره انقلابی؛ طاهره صفارزاده
طاهره صفارزاده از شاعران انقلابی نواندیش و صاحب سبک شعر معاصر است. او توانسته به کمک برخی از شگردها و ترفندهای ادبی، اتفاقات جامعه خود را در قالب اشعارش بگنجاند و به مخاطبان عرضه کند. به زبان دیگر، سرودههایش، آیینه تمامنمای زندگی اجتماعی عصرش است.
بررسیهای به عمل آمده حاکی است جلوهها و مؤلفههای مختلف ادب پایداری که عبارتند از پایداری در برابر دشمن، آزادیخواهی، استعمارستیزی، صلحطلبی، شعر انقلابی، شهادت، جنگ، مبارزه با بیهویتی و ستمستیزی، پایداری در برابر نفس در شعر و اندیشه او جایگاهی خاص دارند.
به جرأت میتوان ادعا کرد که او، پیشوای شعر «انقلابی» بوده است؛ زیرا رد پای اشعار انقلابی- اسلامی، حتی قبل از انقلاب اسلامی ایران، در سرودههایش مشاهده میشود. به گونهای که شعر «سفر سلمان» که سرشار از مضامین انقلابی- اسلامی است؛ در سال 1352 سروده شده است. همچنین مجموعه شعری «بیعت با بیداری» که تقریباً همزمان با وقوع انقلاب اسلامی سروده شده، حاکی از آن است که انقلاب اسلامی، روح و تفکر شاعر را متحول کرد؛ به گونهای که او برخود واجب میدانست، در این حرکت عظیم شرکت کند و سهم خود را نسبت به آن ادا کند.
نگاه طاهره به دفاع نقدس، نگاهی شوقانگیز و شورانگیز بود؛ به گونهای که جنگ تحمیلی را هم چون اتفاقی مقدس و مقدر مینگریست که البته این طرز نگاه، برگرفته از متن فرهنگ تشیع و اعتقاد اسلامی قوی او بود. برخلاف بعضی از شاعران معاصر او، که با احساس مبهم و تاریک به جنگ مینگریستند:
رزم آوران حق/ جهتی دیرینه دارند/ با هر گلوله/ پیوند میخوردند/ با اهل بدر/ آن پرچم رهایی/ از بدر تا احد/ تا جبهههای غرب و جنوب...
تقدیس شهید و شهادت، از مهمترین موضوعات اشعارش است. در «بیعت با بیداری» رگههای شعر شهادت موج میزند.
یکی از مهمترین مضامین شعری انقلاب، توجه به نهضت عاشوراست. به همین جهت کلمات طیبه عاشورایی همچون ایثار، حسین(ع)، مرگ سرخ، علقمه، مقاومت و... در شعر انقلاب موج میزند و شاعر، آوای «هل من ناصر، ینصرنی» امام حسین(ع) را از فراسوی تاریخ میشنود و سراپای وجودش، لبیکگویان، این دعوت روحانی را احساس میکند. از اینرو، صفارزاده همصدا با شاعران انقلابی به تطبیق نهضت عاشورا با انقلاب اسلامی میپردازد. از سویی شخصیتهای نهضت عاشورا، در شعر او بسیار مورد توجه قرار میگیرند. اشخاصی همچون امام حسین(ع)، حضرت زینب(س)، حضرت ابوالفضل(ع) و...
در سده اخیر، هجوم استعمارگران به منابع فرهنگی و مادی ملتهای ضعیف در همه زمینهها واکنش عمیقی را برانگیخته است و در میان هنرمندان بیش از همه شاعران بودهاند که وظیفه مقابله با ستم استعمار را برعهده داشتهاند؛ البته این وظیفه شاعرانی بوده که به هنر متعهد معتقد بودند. از آنجا که صفارزاده شاعری متعهد است، مبارزه با استعمار را از مهمترین اندیشههای شعری خود قرار میدهد. او در این باره میگوید: آنها (استعمارگران) با این شرط که مردم مشغول دین خودشان باشند و استعمارگران هم کار خودشان را بکنند، موافقند؛ اما یک موقع آدمی مثل من، آنها را رها نمیکند. من میآیم و نیروهای نفوذی آنها را از همین جامعه اسلامی بیرون میکشم، او حتی «جهانیسازی» را که از مفاهیم جدیدی در قرن حاضر است و به وسیله دولتهای قدرتمند مطرح شده، مورد انتقاد قرار میدهد و آن را هدف دولتهای استعمارگر، برای از بین بردن کشورهای جهان سوم میداند.
سلطهگران جهانی/ با لفظهای سرزده از طغیان / در وصف یکه تازی در میدان / رجز میپراکنند / جهانیسازی/ هم دستی توانگرها / در دفع و طرد حق تهیدستهاست (جلوههای جهانی)
صفارزاده معتقد بود که کسانی که ادعای صلح و آزادی را مطرح میکنند؛ در عمل به شکل کشتارگران ظاهر میشوند، فریاد اعتراض او حتی سازمان ملل را هم در برمیگیرد، سازمانی که ادعای برقراری قانون برای صلح و دوستی میان کشورها را شعار خویش قرار داده؛ اما در عمل به وسیله قانونشکنان، نادیده گرفته میشود. طاهره تنها راه برقراری صلح را، بازگشت به دین و معنویات میداند که در دنیای جدید نادیده گرفته شده است.
صفارزاده در اشعارش به عدالت به عنوان یک حق اجتماعی، برای کلیه انسانها اعتقاد دارد و حتی گاهی به وجه قانونی عدالت توجه میکند و معتقد است که همه باید در برابر قانون، یکسان و از استانداردهای رفاه اجتماعی و اقتصادی برابر برخوردار باشند. توجه او به عدالتطلبی، تا آنجا پیش میرود که او عشق و علاقه خود را به مذهب تشیع، ناشی از عدالت طلبی و ستمستیزی این مذهب میداند: «]علاقه من به مذهب تشیع[ ریشه در عشق من به عدالت و بیزاریام از ظلم و مصالحه دارد. اساس و نقطه قوت فلسفه شیعه، عشق به عدالت و ستمستیزی است.»
طاهره، ریشه این بیعدالتیها را به سقیفه و کربلا میبرد و منشأ آن را از آن زمانها میداند که تا زمان حاضر هم، به همین صورت ادامه داشته است:
«سقیفه سرزمین غصبی و ناپاکی است / که کشت و کارش/ زیان جاودان بشر بوده/ کتمان کنندگان امر خداوند / درباره علی(ع) / سودای حق کشی را / آن سان رایج کردند/ که قرنها میان ملل/ گردش کند / در پیشواز صلح» میتوان گفت سمت و سوی اجتماعی شعرهای صفارزاده، بیشتر ناظر به ترسیم کاستیها و کژیهای جامعه ایران پیش از پیروزی انقلاب اسلامی است که مهمترین بن مایههای آن عبارتند از: فقر اقتصادی، جهل و نادانی عوام، فساد اخلاقی رایج در اجتماع، فساد اداری، پایمال شدن ارزشهای اخلاقی/ فقر فرهنگی، بیکفایتی دستگاه حکومت و از بین رفتن ثبات و امنیت اجتماعی است.
آری طاهره در اشعارش به فقر اعتراض میکند و با جسارت و شجاعت خاصش به مسئولان میتازد. او در جایی که محرومیتهای طبقه پایین را توصیف میکند، به ثروت و رفاه زندگی اشراف و طبقات بالا نیز میپردازد؛ او وقتی فقر را نشان میدهد:
نجوای بچههای محله / و حرف نان/ آرامش مردابی تل خاکروبه را/ آواره میکند
بیدرنگ، در ادامه از تجمل زنانی که با سنگهای جواهر به مقابل آیینه میروند، سخن میگوید تا بدین گونه تضاد بین این دو قشر را نشان دهد؛ زیرا اگر نویسندهای تصویر واقعی و تحریف نشدهای از زندگی طبقات بالا به خواننده عرضه دارد، بیآنکه تضاد مناسبات فیمابین طبقات بالا و پایین را به حساب نیاورد، تصویر او منعکس کننده واقعیت نیست. چنانچه در شعر «دهقان» او به گونهای زیبا، به وصف دهقان و فداکاریها و تلاشهای او برای آبادانی کشور اشاره میکند؛ اما در مقابل به رفتار متقابل اربابان نسبت به او میپردازد.
تو عمری اشک خویش از بیم درد آبرو / همراه بارانها روان کردی/ تو اندوه خود از فرزند و زن/ در قلب صحراها نهان کردی / ... ولی در سینهات / در زیر چرکین جامهات/ یک قلب انسانی درخشان است/ که رشک مرد ارباب است. به گفته صفارزاده، فقر باید از روی زمین ریشهکن شود؛ چرا که قاتل انسانها و استعدادهاست.
در «دیدار صبح» میخوانیم:
تو کیستی/ تو شاعر حقگویی/ و آبروی ستم را/ همواره بردهای
صفارزاده میگوید: «مخاطبان شعر من میدانند که در هر گوشه دنیا که ستمی بر ملتی وارد شود، همدردی و ستمستیزی من حضور پیدا میکند، اگرچه چوب این حقدوستی را از عوامل استعمار و استثمار همواره خوردهام.»
زمانی که در جامعه ظلم و ستم بیداد میکند، شاعر نمیتواند سکوت اختیار کند و شاهد این حوادث باشد؛ زیرا وظیفهای بر دوش دارد که باید به آن عمل کند و آن مبارزه با فساد و تباهی است. این مبارزه، مستلزم آزاداندیشی و رهایی از قید و بندهای نفسانی است و اینکه سودپرستی شخصی برای شاعر مطرح نباشد. با شناختی که از طاهره صفارزاده داریم مبارزه او با ظلم و ستم برای همیشه در نزد او وجود دارد. چنانچه در «بیعت با بیداری» میخوانیم:
من که با نهاد ستم میجنگم/ میدانم که تا همیشه/ جنگ و شهادت ادامه دارد
بدینگونه، اوضاع خاص سیاسی و اجتماعی عصر شاعر برای او این فرصت را پیش آورد، تا با تیغ قلم از دردمندان و مستضعفان حمایت کند؛ اما او خود عنوان میدارد که درد ستمدیدگی به حدی است که زبان و گفتار از بیان آن قاصر است.
مبارزه با مفاسد و آسیبهای اجتماعی، یکی دیگر از موضوعاتی است که طاهره به آن میپردازد. در این مورد، شاعر فریاد اعتراض سر میدهد. اعتراض به بیتوجهی نوکران استعمار در عصر طاغوت نسبت به مشکلات مردم و رواج فساد و بیبندوباری در عرصههای مختلف حکومتی.
یکی از این مفاسد اجتماعی، موضوع «پارتی بازی» است که صفارزاده بسیار روی آن تاکید دارد. مثلا در جایی میگوید:
دوست من رئیس شدهست/ دوست دوست دوست من رئیس شدهست (طنین در دلتا)
و همچنین شعر «کودک قرن» آیینهای است از وضعیت فاسد اجتماعی آن روزها. این شعر، فریادی است علیه تهاجم بیامان ضد ارزشها که حتی عاطفه مادری را تحتالشعاع قرار میدهد و تنهایی و ناایمنی کودک را در برابر مادری که از طبیعت خود خارج شده، نشان میدهد. روح زمانه و در عین حال فساد دوران، گسست سلول خانواده و رهاشدگی و نگونبختی کودک، استعارهای از بیسرپرستی زمانهای است که آغوش گرم نگهبان را از دست داده است.
طاهره چند سالی در غرب زندگی کرده بود و فرهنگ غربی را به طور کامل تجربه و مطالعه کرده بود که وضعیت انسان در عصر ماشین و فناوری به چه شکلی درآمده و در مییابد که به شکل غمانگیزی انسان، ایمان خود را از دست داده و در نتیجه زندگی انسان پوچ و بیمعنی شده است؛ از اینروی به مبارزه با روشنفکران ضد سنت و غربزده میپردازد و در مقابل اندیشه و تفکر آنها، ندای بازگشت به فرهنگ خودی را سر میدهد. او در شعر «سفر زمزم» این دیدگاه خود را به گونهای زیبا بیان میکند.
بنابراین، روشنفکری که صفارزاده او را به عنوان آگاه و فرهیخته میپذیرد کسی نیست که با سنتها و مخصوصا دین و مذهب به دشمنی بپردازد، بلکه از دید او «روشنفکر» آدم بافرهنگ و آگاه و پرهیزکاری است که از خود به دیگران میاندیشد؛ اصولی دارد که با آنها زندگی میکند و برای حفظ این اصول وسوسههای مادی را کوچک میشمارد. اینگونه است که او بین روشنفکرمآبان و روشنفکران واقعی فرق میگذارد. بنا به آنچه گفته شد نگاه طاهره به روشنفکر، نگاهی مثبت است و او روشنفکر را به عنوان یک فرد بافرهنگ و تحصیلکرده برای پیشرفت جامعه لازم میداند؛ اما نه آن روشنفکری که ایمان و دین خود را به خاطر پیروی از نفس و تقلید از فرهنگ غرب از دست داده باشد.
صفارزاده در سالهای آخرین زندگیاش، به دلیل قرآنپژوهشی، به حالتهایی عرفانی و نوعی وارستگی معنوی دست یافته بود. به گونهای که آثار شعری متاخر او، سرشار از مضامین و اندیشههای عرفانی است. او با به کار بردن فراوان اصطلاحات عرفانی نشان میدهد، زبان خاص عرفان را میداند و این ممکن نیست مگر اینکه شاعر در درون خود، یک دوره عرفانی را گذرانده باشد. واژههایی مانند تجلی، حق، یقین، فطرت، نفس، قلب که مآخذ عمده این اصطلاحات، قرآن کریم است که شاعر عمری را با آن سروکار داشته است. عرفان طاهره بر اساس تعالیم اسلام، قوام و سامان گرفته بود. از نظر او، مهمترین تعلیم عرفانی که در زندگی انسان تاثیر بسزایی دارد؛ توجه به تهذیب نفس است. تهذیب نفس، وسیلهای است برای انسان تا بتواند خلقهای زشت را از خود براند و فطرت پاک خود را چون روز اول گرداند. چنانچه در پیشواز صلح میخوانیم:
فطرت دریچهایست/ رو به خدا و/ رو به عقل الهی/ محل اتصال به ناپیدا/ فطرت/ پرندهایاست عاشق بالا
صفارزاده معتقد است فطرت موجودی است که رو به سوی خالق دارد؛ اما نفس اماره با تمام مکرها و شرارتها، تلاش میکند تا جانشین فطرت شود و فطرت پاک انسان را نابود کند.
به نظر میرسد طاهره، به مرحله مکاشفه رسیده بود؛ البته تا کسی عارف نباشد نمیتواند حال عارفان را درک کند؛ اما از اشعار و مصاحبههای او میتوانیم به وضوح دریابیم که او به مراحل بالای سیر و سلوک رسیده بود. چنانچه در پیشواز صلح درباره دیدارش با حضرت فاطمه(س) میخوانیم:
کروبیان/ به بار خاص بشارت دادند/ نقاب بالا رفت/ و چشمهای عطوفت/ در من تافت/ با موجی از نسیم جذبه/ همچون غبار/ از روی خاک برگرفته شدم/ بالا رفتم/ و چون رسیدم/ سرم به دامن بانو کشیده شد/ آن دامنی که/ سر سروران عالم پناه بوده به دوران
صفارزاده این اشراق فردی را در مکتب هیچ کس نیاموخته است؛ به گونهای که در عرفان او نوعی عدم وابستگی وجود دارد که محصول کشف و شهود شاعر است.
طاهره صفارزاده میگوید: «زمانی که در یک بحران شدید بودم، شبی حضرت علی(ع) را در خواب دیدم؛ فرمودند: بر سوره لهب مداومت کن. من آیه تبت یدا ابیلهب را در شعر سفر عاشقانه آوردم و آن شعر موفق شد. کاملا هدایت را حس میکردم. هر وقت هم غفلت میکردم، یک تو گوشی میخوردم یا به اصطلاح گوشم کشیده میشد یا به طرز صریحی میفرمودند و مرا متوجه میکردند. من در بین مشتاقان مذهب کسی را مثل خودم نمیشناسم که قدم به قدم او را هدایت کرده باشند؛ به گونهای که خودم الان نمیدانم که چگونه راه را آمدهام.»
در خاتمه باید گفت؛ شاعران که از ادراکات حسی قویتر و تجربه روحی عمیقتری برخوردارند؛ از ادبیات برای تشویق و تشجیع مردم به نجات و دفاع از ارزشهای ملی و دینی در برابر مهاجمانی که در پی تحمیل قدرت خود هستند، استفاده میکنند. آنها در اشعار خود، به دنبال زبانی برای گفتوگو با همه مردم جهاناند؛ مردمی که طعم تلخ ظلم و بیعدالتی را چشیدهاند و پایداری را تجربه کردهاند. بدین ترتیب قدم در راهی میگذارند که چه بسا تاوان گزافی را باید بپردازند، همانگونه که شاعری چون طاهره صفارزاده چنین سیری را طی کرده بود. البته این رسالت، تنها از شاعرانی برمیآید که به هنر متعهد و ملتزم معتقدند.
ـــــــــــــــــــــــــ
منابع:
1- طلا در مس، تهران: ناشر نویسنده، 1371.
2- پرهام، سیروس، رئالیسم و ضد رئالیسم، تهران: نیل، 1345.
3- راستگو، محمد، حماسه در شعر انقلاب، مجموعه مقالات سمینار بررسی ادبیات انقلاب اسلامی، تهران: سمت، 1373.
4- رفیعی، محمدعلی، بیدارگری در علم و هنر؛ شناختنامه طاهره صفارزاده، تهران: هنر بیداری، 1386.
5- صفارزاده، طاهره، سالار صبر، فصلنامه شعر، شماره 37، تابستان 1383.
6- صهبا، فروغ، شعر پایداری هنر مبارزه با دشمنان سهگانه؛ مجموعه مقالات اولین کنگره ادبیات پایداری، 1384.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com