کد خبر: ۳۰۱۶۵۴
تاریخ انتشار:
بسته روزانه بولتن نیوز در حوزه فرهنگ/ 29 مهر 94

فرهنگ در رسانه

آرمان، آفتاب یزد، ابتکار، اعتماد، افکار، اطلاعات، ایران، تفاهم، جام جم، جوان، جمهوری اسلامی، حمایت، خراسان، راه مردم، حمایت، روزان، رویش ملت، سیاست روز، شرق، شهروند، قانون، قدس، کیهان، مردم سالاری، وطن امروز و همشهری روزنامه هایی هستند که روزانه به آن‌ها پرداخته و سعی می کنیم گلچینی از بهترین های آنها را در یک سبد فرهنگی به خدمت شما عرضه کنیم.
گروه فرهنگی - امروزه رسانه ای نیست که فعالیت داشته باشد و به مقولات فرهنگی توجهی نکندچه اینکه فرهنگ و رسانه دو روی یک سکه بوده و اصلاً نمی‌توان دم از کار رسانه ای زد ولی مقولات فرهنگی را نادیده گرفتدر این شرایط، یکی از مهمترین رسانه‌هایی که از قدیم الایام و به طور مدام، موضوعات فرهنگی را مورد بررسی قرار داده است، روزنامه‌ها بودندتا جایی که بعید است تا امروز روزنامه منتشر شده باشد که هیچ بهره ای از فرهنگ نبرده باشد.

به گزارش بولتن نیوز، در روزگار ما نیز روزنامه های موجود با گرایشات سیاسی و فکری گوناگون، دست به این کار زده و در قالب‌های مختلف، به مسائل فرهنگی می پردازنداما نکته اینجاست که این همه تولیدات فرهنگی منتشر شده در روزنامه‌ها برای دیده شدن پا به این جهان گذاشته اندبه عبارت دیگر، مطلبی که دیده نشود گویی اصلاً تولید نشده استاما آیا با حجم انبوه سایت‌ها و مجلات و روزنامه‌ها و رسانه‌های مختلف دیگری که وجود دارد، می‌توان به همه آن‌ها پرداخت و مطالب شان را از نظر گذراند؟ جواب معلوم است…

فرهنگ در رسانه

به همین دلیل ما در بولتن نیوز سعی کرده‌ایم تا از این به بعد و در قالب صفحه«فرهنگ در رسانه»به بازخوانی و بازنشر اصلی‌ترین مطالب فرهنگی روزنامه‌ها بپردازیمبه عبارت دیگر، «فرهنگ در رسانه»تلاشی است برای تبلور روزانه تراوشات فرهنگی روزنامه های کشورتا به این طریق، حداقل اصلی‌ترین مقولات فرهنگی که در روزنامه‌ها منتشر شده است، توسط مخاطبین دیده شودالبته ما از همین جا، دست همکاری خود را به سمت همگان دراز کرده و از همه کسانی که تمایل دارند به انحای مختلف در این زمینه به ما کمک کنند، دعوت می‌کنیم تا در کنار ما، به ارتقای صفحه«فرهنگ در رسانه»کمک کنند.

آرمان، آفتاب یزد، ابتکار، اعتماد، افکار، اطلاعات، ایران، تفاهم، جام جم، جوان، جمهوری اسلامی، حمایت، خراسان، راه مردم، حمایت، روزان، رویش ملت، سیاست روز، شرق، شهروند، قانون، قدس، کیهان، مردم سالاری، وطن امروز و همشهری روزنامه هایی هستند که روزانه به آن‌ها پرداخته و سعی می کنیم گلچینی از بهترین های آنها را در یک سبد فرهنگی به خدمت شما عرضه کنیم.

***

آرمان/عده‌ای تلاش‌می‌کنند، بیشه خالی از پلنگ باشد

داوود ميرباقري چندان اهل مصاحبه نيست و از آنهايي است كه حرفش را در آثارش مي‌زند. او اين روزها با مجموعه «دندون طلا» در شبكه نمايش خانگي حضور دارد؛ داستاني كه حدود ۱۵ سال پيش نمايش آن را به صحنه برد و مخاطبان زيادي در اين سال ها خواهان اجراي دوباره آن بوده اند؛ همين امر بهانه اي شد تا بخواهيم با او درباره آخرين اثرش گفت‌وگو كنيم. به گزارش مهر، به همين بهانه به سراغ بهروز شعيبي بازيگر و كارگردان سينما و تلويزيون رفتيم تا به عنوان مصاحبه‌كننده روبه‌روي داوود ميرباقري قرار گيرد و با اين هنرمند درباره ساخت «دندون طلا» وارد گفت‌وگو شود. شعيبي دليل پذيرفتن اين گفت‌وگو را اقتدا كردن به فيلمسازاني چون ميرباقري در زمان ساخت آثارش مي‌داند. گفت‌وگوي بهروز شعيبي با داوود ميرباقري بخش‌های مختلفي دارد كه در هر قسمت مباحث متفاوتي مورد بحث و تبادل نظر قرار گرفته است. ميرباقري در اين بخش از گفت‌وگو از دغدغه خود براي توليد مجدد «دندون طلا» مي‌گويد و در اين باره صحبت مي‌كند كه زمانه حاضر زمانه پلنگ كشي است و عده اي تلاش مي‌كنند كه بيشه خالي از پلنگ باشد تا نفع خود را ببرند. ميرباقري بر اين نكته تاكيد مي‌كند كه اين موضوع همان سخني است كه در «دندون طلا» هم بيان مي‌شود. وي همچنين به سختي‌هاي ساخت اين اثر اشاره مي‌كند كه پيش از اين با زبان نمايش اجرا شده بود و در تبديل شدن به اثري تصويري ساختار نمايشي آن حفظ شده است چون در غير اين صورت، اثر، زبان دوگانه اي پيدا مي‌كرد. در اين گفت‌وگو با ما همراه باشيد:


گفتگو با داود میرباقری کارگردان


در برخورد ابتدايي با مجموعه «دندون طلا» به نظر مي‌رسد اين مجموعه اثري سرگرم‌كننده و مفرح است اما در ادامه مخاطب متوجه مي‌شود كه با داستاني تراژيك روبه‌رو است. اين سريال از ماجرايي پرده برمي‌دارد كه عمق آن نسبت به سطح رويي كار، تلخ و حتي تكان‌دهنده است. براي خودِ شما در نگارش اين اثر چه وجوهي پررنگ‌تر بود؟

داوود ميرباقري: «دندون طلا» يك نمايش تراژيك است و همه تلاش ما اين بود كه كمي‌تلخي داستان را پنهان كنيم ولي با اين حال نشد چون نفس موضوع بر مبناي يك نمايش تراژيك طراحي شده بود. البته من چندان نگران تلخي اين قصه نبودم چون اين نمايش بايد چنين حسي را ايجاد مي‌كرد. اساسا انتظار ما از تماشاي داستاني مثل «دندون طلا» اين است كه لذت تراژيك در آن نهفته باشد و احساس نوعي كاتارسيس به انسان دست بدهد. غم به نوعي انسان را سبك مي‌كند و به معرفت و دانايي وي كمك مي‌كند و اگر اين حس در سريال «دندون طلا» هم درآمده باشد از غم انگيز بودن آن نگراني وجود ندارد. در قصه اين سريال بخش اصلي كار مسير طبيعي حركت خود شخصيت‌ها بود و من نمي‌توانستم دخالت چنداني در اين مسير داشته باشم. درواقع زماني كه شخصيت ها تعريف مي‌شوند خودشان تعيين مي‌كنند كه چه مسيري را بايد طي كنند و چه فرجامي‌دارند. به‌طور مثال با مختصاتي كه براي شخصيت «نير» تعريف شده بود رسيدن به سرنوشت كنوني از نظر من امري طبيعي بود و خودم احساس مي‌كردم كه اين رنج دلپذير و دلنشين است بنابراين تغييري در آن ايجاد نكردم و فقط روي وجوهي از كار كه جلوه شيرين‌تري داشت تمركز بيشتري كردم تا به وسيله اين قسمت ها تلخي داستان براي بيننده قابل تحمل شود. با اين حال سريال «دندون طلا» مي‌بايست مفاهيم بسيار مهم روزگار و تاريخ خود را به بيننده منتقل مي‌كرد و خوشبختانه فكر مي‌كنم شخصيت‌های «دندون طلا» اين توانايي را داشتند.

بهروز شعيبي: مي‌خواهم ابتدا از خود شما و اتفاقي كه در اين اثر نمايشي افتاده است بپرسم. شما پيش از اين هم در آثارتان سراغ اقتباس رفته بوديد به‌طور مثال فيلم «ساحره» كه از ساختاري مدرن برخوردار است به داستان «عروسك پشت پرده» نوشته صادق هدايت اشاره دارد. چه شد كه دوباره به سراغ اقتباس رفتيد؟ هرچند كه در «دندون طلا» مرجع اقتباس اثر خودتان بود و بخش‌های تصويري و داستان گويي سينمايي به نمايشي كه پيش از اين به صحنه برده بوديد، اضافه شد.

ميرباقري: بخش اصلي دليل ساخت «دندون طلا» به يك مساله روحي بازمي‌گردد زيرا وقتي مي‌خواهيد كاري را انجام دهيد دغدغه ها و چالش‌های دروني براي شما تعيين‌كننده است. زمانه حاضر زمانه پلنگ كشي است گويا عده اي تلاش مي‌كنند كه بيشه خالي از پلنگ باشد تا نفع خود را ببرند. اين همان سخني است كه «دندون طلا» هم بيان مي‌كند و زماني كه ما به بخش‌های نهايي كار برسيم به اين تمثيل پي خواهيد برد. در روزگاري كه هجوم واژه ها، مفاهيم، جريان ها و تفكرات از هر حيث به انسان ها فشار مي‌آورد و آنها را از هويت خودشان دور مي‌كند من فكر كردم «دندون طلا» مي‌تواند تلنگر خوبي باشد تا ما به هويت و اصل خود بازگرديم. مفاهيم و مضامين نمايش «دندون طلا» اين جاذبه را براي من داشت كه آنها را در قالبي ديگر هم به تصوير بكشم. راستش را بخواهيد مفاهيمي‌كه در نمايش «دندون طلا» مطرح مي‌شد هنوز براي من كهنه نشده است و به همين دليل تصميم گرفتم همان مضامين را در قالب سريال هم كار كنم و اتفاقا مي‌بينم كه سخن گفتن درباره هويت تاثيرگذار است و مي‌تواند نجات‌بخش باشد. به لحاظ ساختاري نيز «دندون طلا» كاري بود كه من به قصه آن اشراف زيادي داشتم چون پيش از اين آن را به صورت نمايش كار كرده بودم. ضمن اينكه جزئيات اين آدم ها در آن روزگار براي من اهميت زيادي داشت و با خود فكر مي‌كردم كه چطور مي‌توان يك كار نمايشي را به تصوير تبديل كرد. به هرحال منطق نمايشي كه روي صحنه اجرا مي‌شود با منطق و ساختار تصوير متفاوت است. تصويرسازي در سريال «دندون طلا» با توجه به داستاني كه بيان مي‌كند سخت تر از «ساحره» بود چون يك اثر نمايشي به يك كار بصري تبديل مي‌شود درحالي كه مبناي ساخت اثر از روي قصه «عروسك پشت پرده» تخيل بود و اين چندان كار پيچيده و دشواري نيست و من تنها مي‌بايست به اصل و جوهره و فكر وفادار باشم. به هرحال من وسوسه شدم كه ساخت سريال «دندون طلا» را تجربه كنم. از طرف ديگر عده‌اي دائما از من سوال مي‌كردند كه نمايش «دندون طلا» به كجا مي‌رسد و من مي‌ديدم كه اين اثر براي عده‌اي از مردم كه به من و كارهايم علاقه دارند به يك مساله تبديل شده است. بنابراين با خود فكر كردم كه بايد در اين فرصت خود را محك بزنم تا ببينم، مي‌توانم از عهده كار بيايم يا خير. خلاصه‌اش اينكه مجموعه‌اي از اين دلايل باعث شد كه من بخواهم دوباره به سراغ «دندون طلا» بروم. البته اين را هم بگويم كه اكثر آثار من چاپ شده‌اند، اما «دندون طلا» جزو آثاري است كه به چاپ نرسيد. خاطرم مي‌آيد نسخه اي از آن را هم غلط گيري كردم و تا پيش از چاپ آماده شد، اما به نتيجه نرسيد بنابراين با خود احساس كردم شايد قسمت اين باشد كه اين نمايش را به صورت تصويري ثبت كنم. همچنين بعد از «شاهگوش» نيز از آنجايي كه ارتباط خوبي با مخاطبان در شبكه نمايش خانگي برقرار شده بود با خود فكر كردم كه حيف است اين ارتباط قطع شود و شايد خوب باشد كه از اين ظرفيت استفاده شود. اكنون با توجه به شرايط و فرصت فشرده اي كه در توليد داشتيم وقتي خروجي كار را نگاه مي‌كنم، احساس مي‌كنم بسيار شبيه و نزديك به انديشه من است. اگرچه هر كاري نقاط ضعف و قوت خود را دارد و «دندون طلا» هم از اين حيث متفاوت نيست و شايد اگر در شرايط متفاوتي ساخته مي‌شد كار قوي‌تري از آب در‌مي‌آمد، اما با اين حال همين خروجي هم مورد رضايت من است.



شعيبي: من زماني كه مي‌خواهم فيلمي‌را شروع كنم به بعضي از كارگردانان پيشكسوت و مولف كشور اقتدا مي‌كنم و شما نيز يكي از افرادي هستيد كه نسل ما به شما اقتدا مي‌كند و اين از جمله دلايلي بود كه تمايل داشتم درباره «دندون طلا» با شما گفت‌وگو كنم. حال كه چنين فرصتي پيش آمده است مي‌خواهم درباره روندي كه شما در كارهايتان داريد و مولفه‌هاي آن حرف بزنيم. شما زماني نمايش «دندون طلا» را بر صحنه داشتيد و بعد از آثاري چون «عشق‌آباد» و «آدم برفي» را ساختيد و سپس با فاصله‌اي به پروژه هايي چون «مسافر ري» و «مختارنامه» رسيديد. اكنون «دندون طلا» در عرصه شبكه نمايش خانگي تجربه ديگري است اما گويا بعضي از مولفه‌های شما تغييري نكرده است. سوال من اين است كه شما چقدر خود را پايبند به متن نمايش «دندون طلا» كه حدود ۱۵ سال از آن گذشته است، مي‌دانستيد؟ يا چقدر خواستيد آن تفكر را حفظ كنيد؟

ميرباقري: من علاقه بسياري داشتم كه بر مبناي تجاربي كه در اين سال ها و مخصوصا در «مختارنامه» به دست آوردم با نوعي بازنگري، «دندون طلا» را بسازم اما واقعيتي وجود دارد كه بعضي از صحنه هايي را كه در سريال «دندون طلا» طراحي كردم براي زمان حاضر جواب نداد و مرا اقناع نكرد. حتي احساس كردم بعضي از صحنه ها با همان طراحي قبلي و به صورت نمايشي بهتر هستند و تنها لازم بود صحنه‌های ديگري به سريال اضافه شود. به‌طور مثال در نمايش اصلي دختر دانشجويي حضور داشت كه اين قصه را طراحي كرده بود و در فواصل مختلف قسمت هايي را روايت مي‌كرد و ما بايد اين قسمت‌های روايي را در ساختار تصويري سريال به گونه ديگري اجرا مي‌كرديم بنابراين من براي اين بخش ها نياز به بازنگري هايي داشتم و صحنه هايي را هم نوشتم اما در مقايسه با نمايش صحنه اي «دندون طلا» جواب نگرفتم و در نتيجه تصميم گرفتم چندان به ساختار نمايش دست نزنم. در حال حاضر اگر كل مجموعه «دندون طلا» را به نوعي خلاصه كنيد گويي همان نمايش صحنه اي «دندون طلا» را مي‌بينيد. من تنها قسمت هايي را بسط دادم كه ضرورت داشت؛ مثل حضور «نير» در گداخانه و مناسبت‌های ميان انسان ها در اين قسمت. چون اين فصل در نمايش غايب بود و مخاطب نمي‌دانست بعد از اتفاقي كه برايش رخ مي‌دهد «نير» كجا مي‌رود بايد در اين بخش داستان را بيشتر روايت مي‌كردم. ما سعي كرديم فاصله هايي را كه در نمايش وجود داشت در سريال هم طراحي كنيم كه اين كار سختي بود. وقتي پيش از اين، زبان ديگري در نمايش تست شده و موفقيت آن هم ديده شده بود حالا اين بسيار مهم است كه بخش‌های جديدي كه به داستان اضافه شده نسبت به زبان قبل دوگانه نباشد. اين تنها نگراني من بود و همه انرژي خود را متمركز كردم كه اين دودستگي به وجود نيايد و بايد بگويم همان وفاداري به متن، كارم را دشوار كرد. به هرحال فرمي‌قبلا تراش داده شده، صيقل يافته و ثابت شده و حالا قرار بود بخش جديدي به اين فرم ثابت اضافه شود و اين تغيير جديد نمي‌بايست با قبلي متفاوت باشد.

شعيبي: چقدر از متن در هنگام تصويربرداري كار شكل گرفت و چقدر از كار را همزمان پيش برديد؟

ميرباقري: عادت من اين است متن فيلمنامه را قبل از شروع كار آماده كنم. حتي اگر همه جزئيات شكل نگرفته باشد محورهاي كليدي پروژه را به نگارش درمي‌آورم. قبل از شروع «دندون طلا» هم سناريوي ۱۰ قسمت از كار طراحي و سكانس‌ها و مضامين آنها نوشته شد. شيوه من اين است كه جزئيات و محورهايي را قبل از توليد طراحي كنم، من بايد جزئيات كارم را ديده باشم و شيوه ديگري را بلد نيستم به‌طور مثال نمي‌توانم برمبناي فكر دو خطي كارم را توليد كنم. بعد از آن، ديالوگ‌ها سر صحنه و بنا به ضرورت تغييراتي پيدا مي‌كنند.

شعيبي: من براي اين گفت‌وگو دوباره قسمت‌های چهارم و پنجم سريال را ديدم. سوالي درباره گره‌هاي داستان و نوع قصه‌گويي‌ها داشتم. به‌طور مثال به نظرم عشق «عنايت» به «نير» خيلي سريع اتفاق مي‌افتد. فكر مي‌كنم اين قصه گويي مختص شماست و سوالم درباره چرايي اين نوع قصه گويي است چون شما در حال روايت داستان در ساختار سريال هستيد و بيننده در سريال زمينه چيني را دوست دارد و مي‌خواهد با دنبال كردن داستان به اتفاقات و حوادث برسد. كاري كه خود شما هم بارها در آثار ديگري مثل «رعنا»، «امام علي (ع)» يا در «مختارنامه» انجام داديد، اما اينجا به شيوه معمول رفتار نكرديد.


ميرباقري: يكي از مسائلي كه در نگارش اين قسمت نوعي كشمكش و درگيري براي من ايجاد كرد همين مساله اي بود كه اشاره كرديد. ما درباره بستر اصلي داستان كه «نير» در آن حركت مي‌كند، اتفاقاتي كه رخ مي‌دهد و عشق هايي كه برايش پيش مي‌آيد بحث‌های زيادي داشتيم و به اين نتيجه رسيديم كه اگر اين دو در اين قسمت از داستان مكث كنند و فضاسازي بيشتري انجام شود ممكن است كار آسيب ببيند. عشق در لحظه اول در «عنايت» اتفاق نمي‌افتد اما با توجه به اينكه او شخصيت يك سياه را در نمايش‌هايش ايفا مي‌كند، به نوعي هميشه حامي‌مظلوم است و مسائلي را در زندگي و در پيرامون خود مي‌بيند كه ممكن است يك فرد معمولي نبيند. در صحنه اي كه اتفاق بين عنايت و نير شكل مي‌گيرد آنچه تعيين‌كننده است تصوير زني است كه كودكي بر پشت دارد و زمين را چنگ مي‌زند و تميز مي‌كند و بلافاصله در سكانس بعدي هم نشان داده مي‌شود كه عنايت براساس همين تصوير به موسيو صاحب تماشاخانه شكايت مي‌كند كه چرا «نير» با اين وضعيت بايد چنين كار سختي داشته باشد. آنچه كه اول عنايت را تحت تاثير قرار مي‌دهد كاري است كه نير انجام مي‌دهد و بعد به تدريج عاشق او مي‌شود. شايد يكي از دلايل عمده اي كه باعث مي‌شود عنايت عاشق نير شود اين است كه نير از جنس خود اوست و با همه انسان‌های ديگري كه پيرامون او رفت و آمد مي‌كنند، متفاوت است. اتفاقا حميد آذرنگ نيز چالش زيادي سر اين سكانس داشت. من به او مي‌گفتم اين صحنه بسيار مهم است البته نه اينكه در همان ابتداي كار تصويري كه برايش پديدار مي‌شود عشق به نير باشد اما تصوير مهمي‌است چون عنايت در اين صحنه با شخصي مواجه مي‌شود كه باعث مي‌شود، بلرزد و تكان بخورد. من با در نظر گرفتن اين ويژگي ها و پيشينه اي كه شخصيت عنايت دارد در نهايت به صحنه مواجهه اين دو رسيدم و اينكه وقتي چشم عنايت به نير مي‌افتد انگار برق او را مي‌گيرد. گويي او شخصي را مي‌بيند كه با كساني كه تاكنون در زندگي خود ديده است تفاوت زيادي دارد. من تا حدودي حدس مي‌زدم كه چنين برداشتي از اين صحنه بشود اما چندان هم نگران اين تعابير و برداشت‌های مختلف نبودم چون پيش از اين و در همين زمينه با قصه نير و شخصيت‌های ديگر حرف خود را بيان كرده بودم و اگر مي‌خواستم دوباره همان مسير را طراحي كنم سريال زمان بيشتري مي‌برد بنابراين بهتر بود مسيري كه قبلا نير پيموده و ديده شده بود، تكرار نمي‌شد. البته اين نكته پيش از اين هم به من گفته شده بود و حالا كه دوباره فكر مي‌كنم، احساس مي‌كنم شايد اتفاقات در اين صحنه ها با توجه به ذايقه اي كه از مخاطب امروز داريم كمي‌زود رخ داد و شايد لازم بود كمي‌مكث مي‌كرديم. خود من دوست داشتم تعداد قسمت‌های سريال «دندون طلا» نسبت به آنچه كه اكنون ساخته شده است كمتر باشد. به‌طور مثال در هفت قسمت تمام شود اما مجبور شديم مواردي را بنا به حفظ همان منطق روايي كه لازمه ثبت تصويري كار بود يا براي مجاب كردن تماشاگر در كار لحاظ كنيم. البته من كمي‌در محاسبه زمان‌بندي اشتباه كردم وگرنه در داستان غير از كلياتي كه قبلا وجود داشت نكته ديگري اضافه نشد. چندي پيش نيز آقاي بهروز غريب‌پور كارگردان تئاتر به دفترم آمد و بيان كرد كه مواردي در سريال وجود داشته و حيف شده است كه به سرعت از كنارشان عبور كرده‌ايم و شايد لازم بوده است كه هنگام پرداخت بعضي صحنه ها مكث بيشتري صورت مي‌گرفت. من به نظرات او بسيار اهميت مي‌دهم چون غريب پور استاد من بوده است و من هرچه آموخته‌ام از او ياد گرفته‌ام. با اين حال باز هم مي‌گويم اين منطقي بود كه خود من را مجاب مي‌كرد و بر همين اساس هم پيش رفتم.

شعيبي: يكي از نكاتي كه بايد در «دندون طلا» در نظر گرفته شود اين است كه اين اثر بستري نمايشي دارد و حال و هواي بومي‌ايراني بين شخصيت‌های آن برقرار است. داستان با همان پايه و مبناي ايراني براي من جذابيت بسياري داشت و نكته قابل توجه ديگر اين بود كه گره افكني ها به شكل مدرن اتفاق مي‌افتد و من اين تركيب را بسيار دوست داشتم به همين دليل مجبور مي‌شدم كار را دوباره ببينم تا بيشتر درباره آن فكر كنم.

ميرباقري: بعضي از مخاطبان كه به گونه اي ديگر از سريال ها عادت كرده‌اند، دوست داشتند كه مكث و تامل بيشتري در بعضي از مناسبات و ارتباطات اتفاق بيفتد كه من به همان دلايلي كه بيان كردم دوست داشتم كار ضربآهنگ خود را حفظ كند و همان مولفه‌های اثر نمايشي را داشته باشد. حتي خاطرم هست روزهاي اول با مهران برومند تهيه‌كننده كار و ديگر دوستان فكر كرديم كه اين سريال را به عنوان ثبت صحنه اي نمايش «دندون طلا» مطرح كنيم. به اين ترتيب من چندان دوست نداشتم منطق روايي كار دست بخورد چون اين ساختار در ارتباط با مخاطب جواب داده و بدون هيچ توضيح اضافه اي همه آنچه را كه لازم بوده به بيننده انتقال داده است. بنابراين فكر مي‌كنم وقتي كاري چنين ظرفيتي را دارد اين خطاست كه ما بخواهيم فضاهاي ديگري را به آن اضافه كنيم كه ممكن است به آن آسيب برساند. اين منطق از دل خود نمايش درمي‌آمد و من هم فكر كردم حالا كه قرار است ويژگي‌های نمايش در توليد و ضبط سريال وجود داشته باشد پس بهتر است كه با اصول خودِ نمايش باشد.



زماني كه نمايش «دندون طلا» به صحنه رفت ارتباط زيادي با مخاطب برقرار كرد اين مساله چقدر در حفظ ساختار نمايشي «دندون طلا» در سريالي كه بر اساس آن ساختيد، تاثير داشت؟

ميرباقري: من به شكل مبنايي بين سينما، تلويزيون و تئاتر تفاوت چنداني قائل نيستم و معتقدم كه بعضي از اصول در همه اين مديوم ها مشترك است چون نفس كار قصه گويي است و بايد بتوان در هر سه مديوم قصه اي را به درستي روايت و شخصيتي را به شكلي مناسب طراحي كرد. همچنين بايد زبان را به‌طور كامل به كار گرفت تا بتوان با مخاطبان ارتباط برقرار كرد. در بررسي يك اثر نمايشي، سريال يا يك فيلم سينمايي مي‌توان فهميد كه اين قالب ها از اصول مشترك و لايتغيري برخوردارند. قصه، شخصيت، كشش دراماتيك، گره افكني و... عناصر مشترك اين سه هستند و تنها فرم است كه اين ساختارها را از يكديگر متمايز مي‌كند. بنابراين دليلي نداشت كه من به خاطر موفقيت نمايش «دندون طلا» در برقراري ارتباط با مخاطب به سراغ ساختار تصويري آن بروم. اينكه داستان از كجا شروع شود، چگونه ادامه پيدا كند، چه پيچ و تاب هايي داشته باشد و... همه اينها مسايلي است كه در هر اثري بايد بر طبق اصولي پيش رود تا براي مخاطب ديدني باشد. من سراغ هر كاري مي‌روم تلاش مي‌كنم طراحي صحيحي از شخصيت ها و مسير قصه داشته باشم يا زبان را به شكل صحيح به كار بگيرم. اينها فنوني است كه بر ذات نمايش مترتب است و اگر شما رعايتشان نكنيد توفيقي در كار نمي‌يابيد. زماني شما معنايي در ذهن داريد كه راه‌های زيادي براي بيانش وجود دارد مثلا مي‌توان به شكل سخنراني، ارائه يك مقاله يا قالب‌های ديگر آن را اظهار كرد اما وقتي به حوزه نمايش و فيلم ساختن وارد مي‌شويد ناگزير بايد به اصول و قواعد دراماتيك مقيد شويد و اگر كار اين ويژگي ها را نداشته باشد انتظار بيهوده اي است كه بخواهيد مخاطب كارتان را بفهمد و با آن ارتباط برقرار كند. ويژگي هايي كه نام برده شد فنون دراماتيك قصه نويسي هستند يعني براي اينكه قصه ارتباط خوب و موثري با مخاطب برقرار كند بايد شخصيت خوبي داشته باشد، مسير دراماتيك قصه بايد پر از نوسان باشد، ويژگي‌های شخصيت‌پردازي بايد به گونه اي باشد كه شخصيتي قابل باور خلق شود و اگر اين ويژگي ها نباشند اثر مذكور با مخاطب ارتباط برقرار نمي‌كند. اين ويژگي ها ارتباط چنداني با فضاي پيرامون آثار و استقبالي كه از آثار صورت مي‌گيرد، ندارد. من به اين دليل سراغ ساخت دوباره اين اثر رفتم چون احساس مي‌كردم خود اثر از قوانين و قواعد دراماتيك درستي برخوردار است و خواستم آن را به فرمتي تبديل كنم تا براي طيف گسترده تري از مخاطبان قابل ديدن باشد.

آفتاب یزد/احمدرضا درویش: به خیزش فرهنگی نیاز داریم

در جایی گفته‌اید که اعتقاداتتان با توقف اکران «رستاخیز» به گروگان گرفته شده است، فکر می‌کنید که چه زمانی این فیلم از حبس دربیاید؟


http://static2.bornanews.ir/thumbnail/PEUsHBeGDNUA/zKlnR2CgDMts54GkxMYEj8fvMMUiCETIT3Il7Z8QJ7YCZYBL8OGb1tkXRmfG0ZrOzG4dCpLzLSmmrKvCe4wUTri-j7YL_kO3/12.jpg


این اثر سینمایی متکی بر باور و اعتقاد، توسط عده‌ای ساخته شده با مضمون بلندترین قله معرفتی و هویتی یک ملت و یک امت که آن هم واقعه عاشورا است، آیا این مضمون را می‌شود، معلق کرد؟ آیا حبس آن در شان سپهر فرهنگی جامعه‌ای است که با روح و اندیشه حسین (ع) عجین شده است؟ دستاورد مهم سازندگان فیلم «رستاخیز» تولید آن است و هدیه‌ای است به همه آزادگان و تشنگان حقیقت. معتقدم اثری که مطابق با مجوزهای قانونی، حجت شرعی و همچنین متکی بر صدق و باور سازندگانش ساخته شده است،یقینا مرز نمی‌شناسد و در حبس نمی‌ماند.

* برویم سراغ وضعیت فرهنگ و سینمای ایران؛سال‌هاست که همه می‌گویند حال سینمای ایران خوب نیست؟ بیماری سینمای ما چیست؟

برای اینکه بفهمیم سینمای ایران به چه بیماری مبتلا شده ، ابتدا لازم است ترسیم کنیم که سلامت سینمای ایران، تحرک و حیات آن چگونه باید باشد تا سینمای سالم، سرپا و اثرگذاری باشد؟! سینما دارای

حیات، سینمایی ا‌ست که بتواند مطابق با ظرفیت‌ها و انتظاراتی که از آن هست نقش خود را به خوبی ایفا کند؛ از جمله انتظارات نیروی انسانی درون خودش را برآورده کند، رابطه‌ متعارف و طبیعی با مخاطب و مردم داشته باشد، ارتباطش با دولت و نظام، یک ارتباط کاملا طبیعی و منطقی باشد و از درون ارتباط با مخاطب ارتزاق کند، از طریق ارتباط طبیعی با مردم، ایده‌ها و قصه‌های خودش را به صورت مستقیم دریافت کند. ارتباطش با منافع ملی،تاریخ ،هویت و مولفه‌های معرفتی، یک ارتباط اثرگذار باشد. سینمایی که معرف و نماینده‌ شایسته‌ فرهنگ، تاریخ و هویت ملت ایران در عرصه‌ داخلی وخارجی باشد؛ این سینما، سینمای متحرک، سالم ،هویت‌مند و زنده‌ای است.

* چرا ما با چنین سینمایی مواجه نیستیم؟

دلایل مختلف دارد. برای ترسیم سینمای ایده‌آل و دارای وجاهت برای کشور، هرکس با سلیقه‌ خودش این وجاهت را تعریف و ترسیم می‌کند. در بحث جزئیات، فرض بگیرید که سینما یک تلاش جمعی و متکی بر مدیریت رسمی است در عین حال بحث فردیت هنرمند هم مطرح است، تعریف رابطه‌ این فردیت با منافع ملی و با سیاست‌های رسمی چگونه ترسیم می‌شود؟ به نظر می‌رسد سینما به عنوان یک بخش مهم از حوزه فرهنگ و هنر، در عرصه‌ مدیریت و برنامه‌ریزی و پشتوانه‌های رسمی دچار بحران است. این پریشان حالی و فضای وارونه تحت تاثیر سیاست‌های غیرمتمرکز،متعارض و پراکنده باعث شده که در هر دوره‌ای یا با هر تغییرات سیاسی‌، سینمای ایران تحت تاثیر قرار بگیرد و در شرایط تعلیق به سر ببرد. در واقع سینما هست ولی در حالت توقف است، چرخ‌های این سینما درجا حرکت می‌کنند. مثال می‌زنم؛ اکثر کارشناس‌ها و متخصصین، وضعیت فعلی محیط زیست ایران را ناشی از تدبیرهای غلط در نحوه‌ مدیریت‌ها و برنامه‌ریزی‌ها ارزیابی می‌کنند. در خصوص تاثیر کاهش نزولات آسمانی بر تخریب محیط زیست سهم اندکی قائل هستند یعنی در چند دهه‌ اخیر در حوزه انرژی، باد، هوا، سدها، برق و … سیاست‌هایی اعمال شده که باعث وضعیت فعلی شده است. امروز با خشک شدن دریاچه‌ها و پایین رفتن بسترهای آب در صدها دشت کشور و با مهاجرت بی‌رویه‌ مردم و تورم جمعیت در حاشیه‌شهرها با سیل بیکاری، بزهکاری و مشکلات دیگر اجتماعی مواجه هستیم و علی‌رغم همه‌ هزینه‌ها که در حوزه‌ توسعه‌ علم و سوادآموزی می‌شود، با حدود ۱۰میلیون بی‌سواد روبرو هستیم و بحران اشتغال جوانان جدی است! اینها همه نتیجه‌ سیاست‌های غلط در حوزه‌ مدیریتی است. از یاد نبریم که در سال‌های نه چندان دور وقتی یک سد احداث می‌شد، اخبار و فیلمهای تبلیغاتی در این زمینه به نمایش درمی‌آمد و در اتوبان‌ها و خیابان‌ها بیلبورد نصب می‌شد. حالا امروز همان سدها برای محیط زیست به معضل و ضد ارزش تبدیل شده‌اند.


http://media.mehrnews.com/d/2015/02/25/3/1603652.jpg?ts=1445064985401


* این مثال را زدید که شرایط فرهنگی را مقایسه کنید!

یقینا وضعیت فرهنگ از محیط زیست بدتر است. برای اینکه در بخش محیط زیست، سرزمین ایران در یک قلمرو خشک و نیمه خشک قرار دارد؛ بنابراین طبیعتا باید حساس باشیم؛ یعنی بحث تغییرات اقلیمی در کل جهان در بستر محیط زیست کشور ما هم اثرگذار است اما در حوزه فرهنگ، ما در یک موقعیت خشک و نیمه خشک قرار نداریم و اتفاقا در موقعیت بسیار آباد به سر می‌بریم. پیشینه‌ تاریخی ما این را اثبات می‌کند؛ هویت گذشته‌ ایران در حوزه‌ فرهنگ و علم، بنا بر گواهی مشاهیر بزرگ، بنا بر میراث گرانبهایی مثل کتابخانه‌ مراغه و آثار بزرگانی همچون ابوریحان بیرونی، عین‌القضات همدانی، بنا بر گلستان و بوستان و شاهنامه و بسیاری از شاخص‌ها فرهنگی و هنری که از گذشته به ارث رسیده در واقع گلستان آبادی‌ داشته‌ایم. اوضاع فعلی در فرهنگ و هنر، خیلی به تحریم‌های غرب و مسائل اینچنینی ربطی ندارد؛ ما در گذشته‌ در عرصه‌ صدور علم، هنر و تفکر به دنیا شاخص بوده‌ایم اما امروز ما در زمینه‌های ادبیات، تئاتر، موسیقی، معماری و هنرهای تجسمی نه تنها در داخل دچار بحران و کمبود هستیم بلکه در منظومه‌ جهانی هم سهم و نقش زیادی نداریم. ما در حوزه‌ کتاب بیشتر ترجمه می‌کنیم،

در حالی‌که دستاوردهای ادبی ما باید برای جهان ترجمه شود. در حوزه‌ تئاتر

نه تنها در بخش‌های بین‌المللی بلکه در داخل هم با مشکل مواجهیم، در موسیقی و هنرهای دیگر هم همین‌طور. اقبال مردم نسبت به تولیدات و آثار بیگانه را هم در عرصه‌ رسانه و هم در عرصه‌های دیگر شاهد هستیم. امروز خانواده‌های ایرانی سالیانه بیش از ۵۰۰ میلیارد تومان برای دانلود بازی‌های رایانه‌ای برای کودکان خود هزینه می‌کنند، این رقم‌ها رسمی است، اینها را من نمی‌گویم! سالیانه بیشتر از ۶۰۰میلیارد تومان درآمد سی‌دی های قاچاق است. در حالی که درآمد سالیانه‌ سینما به ۶۰ میلیارد تومان هم نمی‌رسد. امروز عرصه فرهنگ در کشور ما تسلیم کالای خارجی شده است. چه اتفاقی افتاده کشورمان که حدود ۱۲۰۰ شهر دارد، فقط ۶۴ شهر آن صاحب سالن سینماست! در این شرایط میزان عقبگرد و خشکسالی در سینما در چه سطحی است؟ آیا این خشکسالی در عرصه‌ فرهنگ مانند عرصه انرژی، آب و نیرو با رساندن تانکرهای آب حل می‌شود؟ با این کمبودی که در عرصه‌ فرهنگ و هنر

و وجود دارد. آیا صرفا با دیجیتال کردن ۲۰۰، ۳۰۰ سینما مشکل حل می‌شود؟ آیا در این شرایط باز کردن در خانه‌ سینما صرفا مشکل سینمای ایران بوده است؟ تا چند سال دیگر باید بشنویم که موفقیت‌های

مدیران دولتی در عرصه‌ سینما فقط به باز کردن در خانه‌ سینما و

دیجیتال کردن سالن‌های سینما منحصر می‌شود؟ اگرچه اینها کارهای مهم و ارزشمندی است ولی باید ببینیم وضعیت در عرصه فرهنگ در چه حجمی از بحران است؟ حجم مطالبات انباشته شده از گذشته بسیار زیاد است. در این شرایط باید پرسید که آیا به مُسکن احتیاج داریم یا عمل جراحی؟ این بیمار در چه وضعی است؟ آیا یک پاشویه‌ حالش را خوب می‌کند؟ آیا روی تخت اورژانس است و یا نیاز به شوک دارد؟ به نظرم اول باید نبضش را تنظیم کرد و بعد مطالعه کرد که چگونه آن را معالجه کنیم.

* پس سینما الان در وضعیت اورژانس است؟

بله! و ضرورت دارد در چنین وضعیتی، اعمال و رفتار اورژانسی در خصوص آن تجویز شود. در چنین شرایطی که بیمار، یعنی سینما روی تخت اورژانس است باید یک خیزش یا شوک فرهنگی اتفاق بیفتد.


http://media.isna.ir/content/1441786702328_amin%20khosroshahi-2.jpg/4


یکی از مشکلات سینما این است که، شاهرگ حیات آن، هم در تبیین قوانین و هم دربخش روابط حرفه‌ای به طور انحصاری و با تصدی‌گری در دولت تعریف شده که این موضوع تناقض‌های زیادی را به وجود آورده است. در این شرایط مهم است که مدیریت فرهنگی در وجه رسمی با چه رویکردی به آن نگاه می‌کند. می‌خواهم یک مثال بزنم؛ امروز کشور ما در دوره پس از تحریم قرار دارد و قرار است زیرساخت‌هایی که بر اثر تحریم مورد لطمه قرار گرفته‌اند بازسازی و شکاف‌ها ترمیم شوند. در این شرایط از زبان اهل سیاست می‌شنویم که در بخش‌های تولید و اقتصاد چه خبر است و چه برنامه‌هایی قرار است برای مواجه شدن با دوران پس از تحریم صورت بگیرد. اما آیا در منظومه‌ فرهنگ هم برای ترمیم ترک‌های عمیق و حفره‌های آن در این دو دهه‌ اخیر فکری شده است؟ آیا برنامه‌ریزی در عرصه فرهنگ برای ورود به دوره پس از تحریم انجام شده است؟ در این شرایط با یک همیت جمعی، نخبه‌ها، اصناف، دلسوزان و متخصصین حوزه فرهنگ و صاحب نظران باید جمع شوند و ایده‌ها، الگوها و مدل‌های ذهنی خود را برای شرایط پیش رو ارائه کنند و این موضوع را به طرح‌های اجرایی تبدیل کنند تا دولت بتواند با هم‌افزایی بین فرهنگ و اقتصاد علاوه بر ترمیم زیانهای گذشته، مسیر را برای حرکت رو به جلو هموار کند، پرسش این است که آیا چنین اقدام‌هایی صورت گرفته است؟ الان شعار بسیاری از مدیران فرهنگی ما این است که درگیر حاشیه‌ها شده‌ایم و این درگیری‌ها باعث شده است که ما به اصل کارهایمان نرسیم. آیا به نظر شما این حواشی می‌تواند توجیهی برای عملکرد مدیران باشد؟ آیا امروز در شرایط پس از تحریم،

مانند دوره‌ پس از جنگ باید به فرهنگ به عنوان تفنن نگاه ‌کنیم؟

آیا فرهنگ یک مقوله‌ درجه چندم است که خیلی اهمیتی ندارد و فعلا

باید شکم مردم را سیر کرد؟ و فرهنگ نمی‌تواند به مثابه‌ اصلی‌ترین

مویرگ های عصبی کشور در سلامت کالبد کلی جامعه نقش موثر داشته باشد!

* خود هنرمندان چه نقشی در این خیزش فرهنگی دارند؟

به نظرم لازم است روندهای منطقی‌ را در همه‌ بخشها تعریف کنیم تا هنرمند بتواند در یک شرایط مناسب و امن و تضمین شده حرکت کند. زمانی که فرهنگ، اقتصاد تضمین شده‌ای ندارد، زمانی که فرهنگ و هنر نظارت صحیح و تضمین شده‌ای را از سوی دولتمردان نمی‌بیند و هنرمند با مدیریتی مواجه می‌شود که به لحاظ علمی و فرهنگی صاحب ایده و برنامه نیست، اوضاع وارونه می‌شود.

* برگردیم به فیلم‌سازیتان همچنان در آرزوی ساخت فیلمی با موضوع فتح خرمشهر هستید؟

هنوز یکی از ایده‌هایم هست ولی باید دید چه پیش می‌آید، ایده‌ها به شرایط، زمان و مکان خودشان متکی هستند، وقتی به اقتضای زمان و مکان، شرایط فراهم شود، آدم را صدا می‌زنند.

* پس شاید با این حساب الان از آن فاصله گرفته‌اید؟

نه وقتی فیلم می‌سازم، تا زمانی که آن فیلم از من منفک نشود کار دیگری نمی‌کنم. آرزو دارم فیلمی با حال و هوای فیلم «بر باد رفته» در مورد خرمشهر بسازم.

* چرا وقتی نسل شما از سینمای دفاع مقدس فاصله گرفت، باعث شد این نوع سینمایی به اینجا برسد؟


http://media.farsnews.com/media/Uploaded/Files/Images/1391/03/09/13910309155317233_PhotoL.jpg


دلیل اینکه سینمای دفاع مقدس به اینجا رسیده است، این نیست که من و امثال من فیلم دفاع مقدس نمی‌سازیم چون به نظرم سینمایی که بخواهد به نسل متکی باشد، خیلی نمی‌تواند به حیات طبیعی خودش ادامه بدهد من در عرصه فیلمسازی‌ به گونه‌ خاصی از فیلم سازی تعلق ندارم؛ بستگی به نوع تعلق درونی‌ به یک پدیده و ایده آن را می‌سازم، مانند فیلم «رستاخیز» که بیست سال آرزوی ساختش را داشتم.

* به آرزویتان رسیدید؟

بله اقبال بزرگی برایم بود. یکی دیگر از آرزوهایم این است که یک فیلم کودک بسازم، ایده‌اش را دارم ولی امکانش در کشور وجود ندارد، به دلیل سرمایه‌ای که نیاز دارد کار بسیار سختی است که در حوزه‌ کودک و جنگ است.

آفتاب یزد/عکاس ایرانی برنده جایزه بین‌المللی شد


http://ent.emruzonline.com/img/news/56264cbe7b06e4.27555508.jpg


عکاس و هنرمند ایرانی با پروژه «سرزمین مناقشه» برنده جایزه فستیوال «فوتو ریپورتر» فرانسه شد. فستیوال «فوتو ریپورتر» هر سال در شمال فرانسه برگزار می‌شود و به بهترین پروژه‌های ارائه‌شده از سوی هنرمندان، جوایزی را اهدا می‌کند. امسال نیز از ایران مجید سعیدی با پروژه‌ای به نام «سرزمین مناقشه» موفق به دریافت جایزه 10 هزار یورویی این فستیوال شد. به گزارش فرارو، همزمان با کسب این جایزه توسط مجید سعیدی، مجله «لنز کالچر» درباره این هنرمند ایرانی نوشت: «در تابستان ٢٠١۵ مجید سعیدی پس از فعالیت پنج ساله در افغانستان، وضعیت این کشور را به حدی وخیم دید که احساس کرد قادر به اتمام پروژه‌اش نیست، اما با وجود موانع به‌وجود آمده ناشی از درگیری‌های داخلی افغانستان، او برای تکمیل پروژه‌اش خود را با شرایط امنیتی افغانستان تطبیق و نتیجه گرفت و به‌عنوان یکی از اولین عکاسان با ارتش افغانستان همراه شد و توانست توانایی‌های دفاعی مردم افغانستان را به‌خوبی نشان دهد. عکس‌های سعیدی در پروژه "افغانستان سرزمین مناقشه" ما را به حسی از حرکت می‌رساند که بیشتر سینماتیک می‌نماید؛ یک حس هیجانی از این واقعیت که ما می‌دانیم تمام این مناظر به طرز وحشیانه‌ای حقیقی هستند.»

ابتکار/خبرنگاران از تئاترشهر می‌گویند؛

عروس غمگین چهارراه ولیعصر

- این روزها زخم‌های متعددی بر پیکر تئاتر شهر دیده می‌شود که در گذر زمان هر روز بر تعداد و عمق آن‌ها افزوده می‌شود.شرایط و حال این روزهای مجموعه تئاتر شهر دیگر مطلوب نیست و همین مساله تبدیل به دغدغه‌ای جدی برای افرادی شده که معتقدند این بنا بخشی از هویت هنری ایران است. بخشی از این افراد، خبرنگاران تئاتر هستند که در سرما و گرما، بهار و تابستان و پاییز و زمستان بارها و بارها تنها گوش شنوا برای مسایل تئاتر شهر بوده‌، هستند و خواهند بود.

از این رو شنیدن سخن خبرنگارانی که بارها و بارها سخنان هنرمندان و مدیران را انعکاس داده‌اند، درباره این روزهای تئاتر شهر جای درنگ و تامل دارد.

مجموعه تئاتر شهر دیگر همتایی ندارد


http://www.bultannews.com/files/fa/news/1393/7/16/297155_699.jpg


فهیمه پناه‌آذر از جمله خبرنگاران با سابقه تئاتر معتقد است باید قبول کنیم که مجموعه تئاتر شهر، مجموعه‌ای است که دیگر تکرار نخواهد شد و نمی‌توانیم همتایی برای آن داشته باشیم. وی یادآور می‌شود: چند سالی است که می‌خواهیم مجموعه‌های تئاتری دیگری را بسازیم ولی نتوانستیم. شاید این نتوانستن به دلیل نبود مدیریت و برنامه‌ریزی بوده و شاید دلیل‌اش نبود بودجه باشد. ولی در هر حال ما باید مجموعه تئاتر شهر را به لحاظ نوستالژیک حفظ کنیم تا برای آیندگان هم ماندگار باشد و می‌تواند مانند موزه‌ای مورد توجه و نگهداری قرار گیرد. این فعال حوزه رسانه حفظ مجموعه تئاتر شهر را نیازمند حمایت نهادهایی همچون سازمان میراث فرهنگی و شهرداری می‌داند زیرا حفظ و نگهداری این فضا لازمه‌هایی دارد که باید مورد توجه قرار گیرد. پناه‌آذر با تاکید می‌گوید: ما نباید تنها برای آدم‌ها ارزش قائل باشیم بلکه باید برای بناها ملی، فرهنگی و هنری نظیر مجموعه تئاتر شهر هم ارزش قائل شد. اهالی تئاتر هم باید دلسوز تئاتر شهر باشند، یعنی تلاش کنند تا از داشته‌های خود که مجموعه تئاتر شهر یکی از مهمترین آن‌هاست مراقبت کنند و به آن احترام بگذارند.

وضعیت تئاتر شهر ناشی از بی‌کفایتی مدیران و بی‌تفاوتی تئاتری‌هاست

طیبه نهانی فعال با سابقه عرصه صدای جمهوری اسلامی ایران در حوزه تئاتر نیز از بروز حوادثی نظیر سقوط پیشانی ماشینری سالن اصلی اظهار تاسف می‌کند و معتقد است اگر این حادثه در شرایط اجرای نمایش رخ می‌داد، برای جامعه تئاتری غیرقابل جبران بود. وی دلیل بروز چنین حوادثی در مجموعه تئاتر شهر را ناشی از بی‌کفایتی مدیران و همچنین بی‌تفاوتی اهالی تئاتر نسبت به این مجموعه هنری، می‌داند. این گزارشگر رادیو یادآور می‌شود: بارها طی سال‌های گذشته گفته شده که مجموعه تئاتر شهر فرسوده است و نیاز به بازسازی دارد. طی این سال‌ها تئاتری‌ها حرکتی دسته‌جمعی برای حفظ مجموعه تئاتر شهر نداشتند و حالا ثمره این منفعل بودن را می‌بینیم؛ انفعالی که باعث شد تا افراد غیر کارشناس با نظرات غیر کارشناسانه خود این شرایط را برای تئاتر شهر رقم بزنند. نهانی یادآور می‌شود: زمانی که اخبار شکاف برداشتن دیوار جنوبی تئاتر شهر منتشر شد، اهالی تئاتر هیچ واکنش دسته‌جمعی نسبت به این حادثه نشان ندادند و شاید از این به بعد هم در خصوص حوادثی که برای تئاتر شهر رخ می‌دهند نیز هیچ واکنشی نشان ندهند و در آینده نیز نشان نخواهند داد. تنها دغدغه هنرمندان تئاتر این است که اجرا داشته باشیم یا نه و اینکه تئاتر شهر تعطیل بشود یا نشود. وی معتقد است در بدنه تئاتر ایران کمتر دلسوزی برای مجموعه تئاتر شهر وجود دارد که دغدغه بهبود وضعیت تئاتر شهر را داشته باشد. این فعال رسانه‌ای متذکر می‌شود: شاید در آینده مجموعه تئاتر شهر فرو بریزد که ناشی از این است که قلب هیچ کدام از افرادی که ادعا می‌کنند، برای تئاتر شهر نمی‌تپد.

مدیران قادر نیستند درباره وضعیت تئاتر و تئاتر شهر روراست باشند

ندا آل‌طیب از خبرنگاران ۲ دهه اخیر در عرصه تئاتر، معتقد است نظراتی که درباره وضعیت کنونی تئاتر شهر دارد، نظراتی احساسی هستند. وی اظهار می‌کند: از سال گذشته که بحث بازسازی تئاتر شهر شروع شد تا به امروز، هر بار که به مجموعه تئاتر شهر رفتم، حالم بد شد به این دلیل که وضعیت نابسامانی در این بنای تئاتری به وجود آمده است؛ اینکه تعهداتی شروع و اجرا شده بدون اینکه چشم‌انداز مشخصی برای‌شان وجود داشته باشد.

وی با بیان اینکه واقعا نمی‌دانم مجموعه تئاتر شهر قرار است چه سرنوشتی پیدا کند، یادآور می‌شود: جامعه تئاتری بارها نسبت به تعمیرات مجموعه تئاتر شهر واکنش نشان دادند و مدیران نیز سعی کردند آن‌ها را آرام و نگرانی‌شان را برطرف کنند اما می‌بینیم که این تلاش‌ها به نتیجه‌ای نرسید و نگرانی‌ها همچنان وجود دارند. سقوط پیشانی سالن اصلی نشان‌دهنده بدتر شدن شرایط است و به نوعی نشان دهنده وضعیت تئاتر ما است. این فعال رسانه‌ای معتقد است اگر می‌خواهیم اتفاق مثبتی برای مجموعه تئاتر شهر و تئاتر رخ دهد باید با واقعیت‌ها مواجه شویم و آ‌ن‌ها را لاپوشانی نکنیم زیرا تا وقتی مشکلات را انکار کنیم، قادر نخواهیم بود تا راهکارهای مناسبی ارائه دهیم. آل‌طیب یادآور می‌شود: قصدم زیر سوال بردن عملکرد مدیران نیست اما متاسفم در شرایطی فعالیت می‌کنند که قادر نیستند روراست باشند. بارها در گفتگوهای صمیمانه‌ای که مدیران با ما خبرنگاران دارند، تمامی مشکلات و دلایل به وجود آمدن آن‌ها را بیان می‌کنند اما وقتی در مصاحبه‌های رسمی نکات حساسیت‌برانگیز را بیان نمی‌کنند، نتیجه آن شرایطی می‌شود که تئاتر در آن به سر می‌برد. وی با بیان اینکه شاید ما خبرنگاران آنقدر مجاز نباشیم که از خاطرات خود از مجموعه تئاتر شهر صحبت کنیم، می‌گوید: دلم به حال هنرمندانی می‌سوزد که مجموعه تئاتر شهر یادآور تلاش‌ها و فراز و فرودهای هنری‌شان است، مکانی که زمانی پذیرای آثار درخشان تئاتری بود و حالا تبدیل به بیغوله شده است. این خبرنگار با سابقه تئاتر تصریح می‌کند: تئاتر شهر فقط جایی متعلق به تئاتری‌ها نیست بلکه یکی از نمادهای شهر تهران است که هرگاه قرار است در قالب چند قطعه عکس پایتخت تهران را معرفی کنیم، به طور حتم یکی از آن عکس‌ها متعلق به تئاتر شهر است؛ بنایی که این روزها مانند عروس غمگین چهارراه ولیعصر دیده می‌شود.


http://namayeshgar.com/wp-content/uploads/2012/03/ts.jpg


بازسازی‌ها تنها باعث صرف زمان و هزینه و تغییر شکل تئاتر شهر می‌شوند

مهرانگیز قهرمانی از خبرنگاران جوان تئاتر نیز معتقد است که تئاتر شهر با توجه به تاریخچه و پیشینه آن برای تئاتری‌ها به مثابه یک خانه و مکانی برای گردهم آمدن، می‌ماند. وی با بیان اینکه سالن‌های تئاتری دیگری نظیر تماشاخانه سنگلج با قدمت بیشتری از تئاتر شهر وجود دارند که برای فعالان تئاتر ایرانی حسی نوستالژیک دارند، اظهار می‌کند: اما تئاتر شهر برای نسل جدید قابل توجه است و خیلی از ما بهترین تئاترهای عمرمان را در سالن‌های این مجموعه تئاتری دیده‌ایم و اهمیت این بنا غیر قابل انکار است. این فعال رسانه‌ای بازسازی‌ها و تعمیرات انجام شده در تئاتر شهر را به دلیل اینکه روند درستی طی نمی‌کنند، تنها عاملی برای صرف زمان و هزینه و خارج شدن مجموعه تئاتر شهر از شکل و شمایل اولیه‌اش می‌داند. قهرمانی یادآور می‌شود: در همه جای دنیا چنین مراکز هنری وجود دارند که در شکل و شمایل اصلی‌شان از آن‌ها حفظ و نگهداری می‌شود.

مدیران و هنرمندان به مصلحت‌اندیشی مشغولند

بابک احمدی دیگر خبرنگار تئاتر، ​معتقد است که تئاتر شهر امروز در مهلکه‌ای گرفتار شده که دیگر نه می‌توان نام قلب تپنده تئاتر پایتخت بر آن گذاشت و نه مامنی برای هنرمندی اهل نمایش که جای هزار بار تاسف دارد؛ تاسف از این همه بی‌تدبیری و بی‌خیالی مسئولان یا افرادی که خود را دلسوز این هنر معرفی می‌کنند اما در چنین شرایطی، مُهر سکوت بر لب می‌زنند؛ آن‌هم فقط به این دلیل که خدایی ناکرده مبادا دل مدیری و صاحب امضایی به درد بیاید و کسب و کار گیشه قطع شود. وی متذکر می‌شود: ورطه‌ای که تئاتر شهر امروز در آن به سر می‌برد نماد تمام عیار از یک ریای دست جمعی، مشابه ماجرای ملاقات بانوی سالخورده به نظرم می‌رسد که در تاروپود هنر نمایش، از مسئول گرفته تا هنرمند، تنیده شده و گویی همه به خیانت مصلحت‌اندیشی مشغولند. البته در این بین گروهی مدعی دغدغه هستند اما متاسفانه پشت دستگاه‌های ارتباط جمعی پنهان شده و شهامت بلند شدن از پشت کامپیوتر را ندارند و اندازه یک جنبنده‌ کوچک به کار این بنای روبه نابودی نمی‌آیند. این فعال رسانه‌ای با بیان اینکه در تمام این سال‌ها که اهالی رسانه خون دل خورد و از هر طریق ویرانی این خانه رویایی را فریاد زد هنرمندان چه کردند؟ یادآور شد: وضعیت امروز حاصل عمل نکردن آنهایی به نظر می‌رسد که هر شب و هر روز در راهروهای تئاتر شهر بالا و پایین رفتند اما بی‌توجه به این دارایی ارزشمند تنها سکه‌های داخل جیب خود را شمردند. علاوه بر بی‌خیالان هنر تئاتر که وضعیت تئاتر شهر مهر تایید این گفته است، مسئولان اداره‌کل هنرهای نمایشی در چند سال اخیر، معاونت امور هنری، روسای مجموعه تئاتر شهر تا امروز، دفتر طرح‌های عمرانی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و شرکت پیمانکار بازسازی تئاتر شهر باید پاسخگوی وضعیت پیش آمده باشند. احمدی می‌گوید: این همه سکوت و بی‌خیالی و تن دادن به شرایط توسط اهالی هنری که ادعای پیشرو بودن می‌کند، مایه مباهات است. بد نیست بار دیگر شعار بامزه «سال تئاتر» را با یکدیگر زمزمه کنیم و با جستجویی ساده ببینیم چطور بی‌آنکه این گفته پشتوانه‌‌ای برنامه محور داشته باشد با استقبال چشم‌بسته بعضی هنرمندان مواجه شد و نتیجه باید در خبر «ریزش بخشی از قاب صحنه اصلی مجموعه تئاتر شهر» جستجو شود. سوال اینکه آیا لحظه‌ای فکر می‌کنیم امروز ما چه بر سر میراث آیندگان می‌آوریم؟

ابتکار/گفت‌وگوی ایسنا با کارگردان رستاخیز

سینما در وضعیت اورژانسی است

احمدرضا درویش معتقد است: اثری که مطابق با مجوزهای قانونی، حجت شرعی و همچنین متکی بر صدق و باور سازندگانش ساخته شده است،یقینا مرز نمی‌شناسد و در حبس نمی‌ماند.

http://rastakhizmovie.com/wp-content/uploads/2015/08/erfan-khoshkhoo-11-of-14.jpg


کارگردان فیلم «رستاخیز» که طی چند ماه گذشته اکران فیلمش در روز اول نمایش‌اش با تصمیم وزارت ارشاد متوقف شد، پس از این ماجرا کمتر مصاحبه کرد اما به تازگی در یک برنامه‌ی تلویزیونی سخنانی را مطرح کرد، بازتاب این سخنان بگونه‌ای بود که ایسنا به بهانه حواشی «رستاخیز» ، درباره وضعیت فرهنگ و سینما از او پرسش‌هایی کرد که در ادامه می‌خوانید:

در جایی گفته‌اید که اعتقاداتتان با توقف اکران «رستاخیز» به گروگان گرفته شده است،فکر می‌کنید که چه زمانی این فیلم از حبس دربیاید؟

این اثر سینمایی متکی بر باور و اعتقاد، توسط عده‌ای ساخته شده با مضمون بلندترین قله معرفتی و هویتی یک ملت و یک امت که آن هم واقعه عاشورا است، آیا این مضمون را می‌شود،معلق کرد؟ آیا حبس آن در شان سپهر فرهنگی جامعه‌ای است که با روح و اندیشه حسین (ع) عجین شده است؟ دستاورد مهم سازندگان فیلم «رستاخیز» تولید آن است و هدیه‌ای است به همه آزادگان و تشنه‌گان حقیقت. معتقدم اثری که مطابق با مجوزهای قانونی، حجت شرعی و همچنین متکی بر صدق و باور سازندگانش ساخته شده است، یقینا مرز نمی‌شناسد و در حبس نمی‌ماند.

برویم سراغ وضعیت فرهنگ و سینمای ایران؛ سال‌هاست که همه می‌گویند حال سینمای ایران خوب نیست؟ بیماری سینمای ما چیست؟

برای اینکه بفهمیم سینمای ایران به چه بیماری مبتلا شده ، ابتدا لازم است ترسیم کنیم که سلامت سینمای ایران، تحرک و حیات آن چگونه باید باشد تا سینمای سالم، سرپا و اثرگذاری باشد؟!

سینمای دارای حیات، سینمایی‌ست که بتواند مطابق با ظرفیت‌ها و انتظاراتی که از آن هست نقش خود را به خوبی ایفا کند؛ از جمله، انتظارات نیروی انسانی درون خودش را برآورده کند، رابطه‌ی متعارف و طبیعی با مخاطب و مردم داشته باشد، ارتباطش با دولت و نظام، یک ارتباط کاملا طبیعی و منطقی باشد و از درون ارتباط با مخاطب ارتزاق کند، از طریق ارتباط طبیعی با مردم، ایده‌ها و قصه‌های خودش را به صورت مستقیم دریافت کند. ارتباطش با منافع ملی،تاریخ ،هویت و مولفه‌های معرفتی، یک ارتباط اثرگذار باشد. سینمایی که معرف و نماینده‌ی شایسته‌ی فرهنگ، تاریخ و هویت ملت ایران در عرصه‌ی داخلی وخارجی باشد؛ این سینما، سینمای متحرک، سالم، هویت‌مند و زنده‌ای است.

چرا ما با چنین سینمایی مواجه نیستیم؟

دلایل مختلف دارد. برای ترسیم سینمای ایده‌آل و دارای وجاهت برای کشور، هرکس با سلیقه‌ی خودش این وجاهت را تعریف و ترسیم می‌کند. در بحث جزئیات، فرض بگیرید که سینما یک تلاش جمعی و متکی بر مدیریت رسمی ست در عین حال بحث فردیت هنرمند هم مطرح است، تعریف رابطه‌ی این فردیت با منافع ملی و با سیاست‌های رسمی چگونه ترسیم می‌شود؟ به نظر می‌رسد سینما به عنوان یک بخش مهم از حوزه فرهنگ و هنر، در عرصه‌ی مدیریت و برنامه‌ریزی و پشتوانه‌های رسمی دچار بحران است. این پریشان حالی و فضای وارونه تحت تاثیر سیاست‌های غیرمتمرکز،متعارض و پراکنده باعث شده که در هر دوره‌ای یا با هر تغییرات سیاسی‌، سینمای ایران تحت تاثیر قرار بگیرد و در شرایط تعلیق به سر ببرد. در واقع سینما هست ولی در حالت توقف است، چرخ‌های این سینما درجا حرکت می‌کنند. مثال می‌زنم؛ اکثر کارشناس‌ها و متخصصین، وضعیت فعلی محیط زیست ایران را ناشی از تدبیرهای غلط در نحوه‌ی مدیریت‌ها و برنامه‌ریزی‌ها ارزیابی می‌کنند. درخصوص تاثیر کاهش نزولات آسمانی بر تخریب محیط زیست سهم اندکی قائل هستند یعنی در چند دهه‌ی اخیر در حوزه‌ی انرژی، باد، هوا، سدها، برق و … سیاست‌هایی اعمال شده که باعث وضعیت فعلی شده است. امروز با خشک شدن دریاچه‌ها و پایین رفتن بسترهای آب در صدها دشت کشور و با مهاجرت بی‌رویه‌ی مردم و تورم جمعیت در حاشیه‌شهرها با سیل بیکاری، بزهکاری و مشکلات دیگر اجتماعی مواجه هستیم؛ و علی‌رغم همه‌ی هزینه‌ها که در حوزه‌ی توسعه‌ی علم و سوادآموزی می‌شود، با حدود ۱۰میلیون بی‌سواد روبرو هستیم و بحران اشتغال جوانان جدی است! اینها همه نتیجه‌ی سیاست‌های غلط در حوزه‌ی مدیریتی است. از یاد نبریم که در سال‌های نه چندان دور وقتی یک سد احداث می‌شد، اخبار و فیلمهای تبلیغاتی در این زمینه به نمایش درمی‌آمد و در اتوبان‌ها و خیابان‌ها بیلبورد نصب می‌شد. حالا امروز همان سدها برای محیط زیست به معضل و ضد ارزش تبدیل شده‌اند.


http://media.isna.ir/content/erfan%20khoshkhoo%20(7%20of%2014).jpg/4


این مثال را زدید که شرایط فرهنگی را مقایسه کنید!

یقینا وضعیت فرهنگ از محیط زیست بدتر است. برای اینکه در بخش محیط زیست، سرزمین ایران در یک قلمرو خشک و نیمه خشک؛ قرار دارد؛ بنابراین طبیعتا باید حساس باشیم؛ یعنی بحث تغییرات اقلیمی در کل جهان در بستر محیط زیست کشور ما هم اثرگذار است اما در حوزه فرهنگ، ما در یک موقعیت خشک و نیمه خشک قرار نداریم و اتفاقا در موقعیت بسیار آباد به سر می‌بریم. پبشینه‌ی تاریخی ما این را اثبات می‌کند؛ هویت گذشته‌ی ایران در حوزه‌ی فرهنگ و علم، بنا بر گواهی مشاهیر بزرگ، بنا بر میراث گران‌بهایی مثل کتابخانه‌ی مراغه و آثار بزرگانی همچون ابوریحان بیرونی، عین‌القضات همدانی، بنا بر گلستان و بوستان و شاهنامه و بسیاری از شاخص‌ها فرهنگی و هنری که از گذشته به ارث رسیده در واقع گلستان آبادی‌ داشته‌ایم. اوضاع فعلی در فرهنگ و هنر،خیلی به تحریم‌های غرب و مسائل اینچنینی ربطی ندارد؛ ما در گذشته‌ در عرصه‌ی صدور علم، هنر و تفکر به دنیا شاخص بوده‌ایم اما امروز ما در زمینه‌های ادبیات، تئاتر، موسیقی، معماری و هنرهای تجسمی نه تنها در داخل دچار بحران و کمبود هستیم بلکه در منظومه‌ی جهانی هم سهم و نقش زیادی نداریم. ما در حوزه‌ی کتاب بیشتر ترجمه می‌کنیم، در حالیکه دستاوردهای ادبی ما باید برای جهان ترجمه شود. در حوزه‌ی تئاتر نه تنها در بخش‌های بین‌المللی بلکه در داخل هم با مشکل مواجهیم، در موسیقی و هنرهای دیگر هم همینطور. اقبال مردم نسبت به تولیدات و آثار بیگانه را هم در عرصه‌ی رسانه و هم در عرصه‌های دیگر شاهد هستیم. امروز خانواده‌های ایرانی سالیانه بیش از ۵۰۰ میلیارد تومان برای دانلود بازی‌های رایانه‌ای برای کودکان خود هزینه می‌کنند، این رقم‌ها رسمی است، اینها را من نمی‌گویم! سالیانه بیشتر از ۶۰۰میلیارد تومان درآمد سی‌دی‌های قاچاق است. در حالی که درآمد سالیانه‌ی سینما به ۶۰ میلیارد تومان هم نمی‌رسد. امروز عرصه فرهنگ در کشور ما تسلیم کالای خارجی شده است. چه اتفاقی افتاده کشورمان که حدود ۱۲۰۰ شهر دارد، فقط ۶۴ شهر آن صاحب سالن سینماست! در این شرایط میزان عقب‌گرد و خشکسالی در سینما در چه سطحی است؟ آیا این خشکسالی در عرصه‌ی فرهنگ مانند عرصه‌ی انرژی، آب و نیرو با رساندن تانکرهای آب حل می‌شود؟ با این کمبودی که در عرصه‌ی فرهنگ و هنر و وجود دارد. آیا صرفا با دیجیتال کردن ۲۰۰، ۳۰۰ سینما مشکل حل می‌شود؟ آیا در این شرایط باز کردن درب خانه‌ی سینما صرفا مشکل سینمای ایران بوده است؟ تا چند سال دیگر باید بشنویم که موفقیت‌های مدیران دولتی در عرصه‌ی سینما فقط به باز کردن درب خانه‌ی سینما و دیجیتال کردن سالنهای سینما منحصر می‌شود؟ اگرچه اینها کارهای مهم و ارزشمندی است ولی باید ببینیم، وضعیت در عرصه فرهنگ در چه حجمی از بحران است؟ حجم مطالبات انباشته شده از گذشته بسیار زیاد است. در این شرایط باید پرسید که آیا به مُسکن احتیاج داریم یا عمل جراحی؟ این بیمار در چه وضعی است؟ آیا یک پاشویه‌ حالش را خوب می‌کند؟ آیا روی تخت اورژانس است و یا نیاز به شوک دارد؟ به نظرم اول باید نبضش را تنظیم کرد و بعد مطالعه کرد که چگونه آن را معالجه کنیم.

پس سینما الان در وضعیت اورژانس است؟

بله! و ضرورت دارد در چنین وضعیتی، اعمال و رفتار اورژانسی در خصوص آن تجویز شود. در چنین شرایطی که بیمار، یعنی سینما روی تخت اورژانس است باید یک خیزش یا شوک فرهنگی اتفاق بی‌افتد. یکی از مشکلات سینما این است که، شاهرگ حیات آن، هم در تبیین قوانین و هم دربخش روابط حرفه‌ای بطور انحصاری و با تصدی‌گری در دولت تعریف شده است که این موضوع تناقض‌های زیادی را بوجود آورده است. در این شرایط مهم است که مدیریت فرهنگی در وجه رسمی با چه رویکردی به آن نگاه می‌کند. می‌خواهم یک مثال بزنم؛ امروز کشور ما در دوره‌ی پس از تحریم قرار دارد و قرار است زیرساخت‌هایی که بر اثر تحریم مورد لطمه قرار گرفته‌اند بازسازی و شکاف‌ها ترمیم شوند.

خانه سینما چه جایگاهی در رسیدن به این وضعیت مطلوب دارد؟ و الان به این وظیفه‌اش عمل می‌کند؟

نمی‌خواهم قضاوت کنم، چرا که اصل جایگاه خانه سینما بسیار محترم است. اما اینکه خانه سینما در شرایط فعلی نقش خود را به درستی و مطابق با انتظارات ایفا می‌کند، کسانی که بیشتر فضا را رصد می‌کنند باید قضاوت کنند. مهم‌ترین رسالت صنف و خانه‌ی سینما دیده‌بانی است، دیده‌بانی با دقت نظر و دقیق نسبت به جزییات و مطالبه‌ی حقوق آحاد سینمایی در راستای منافع کلان سینما. خانه سینما لازم است، این دیده‌بانی را مطابق با نیازها و بحران‌هایی که سینمای ایران با آن مواجه است، انجام دهد.


http://tabnakfarhangi.ir/files/fa/news/1394/6/17/3057_436.jpg


برگردیم به فیلم‌سازیتان. همچنان در آرزوی ساخت فیلمی با موضوع فتح خرمشهر هستید؟

هنوز یکی از ایده‌هایم هست ولی باید دید چه پیش می‌آید، ایده‌ها به شرایط، زمان و مکان خودشان متکی هستند، وقتی به اقتضای زمان و مکان، شرایط فراهم شود، آدم را صدا می‌زنند.

پس شاید با این حساب الان از آن فاصله گرفته‌اید؟

نه وقتی فیلم می‌سازم، تا زمانی که آن فیلم از من منفک نشود کار دیگری نمی‌کنم. آرزو دارم فیلمی با حال و هوای فیلم «بر باد رفته» در مورد خرمشهر بسازم.

چرا وقتی نسل شما از سینمای دفاع مقدس فاصله گرفت، باعث شد این نوع سینمایی به اینجا برسد؟

دلیل اینکه سینمای دفاع مقدس به اینجا رسیده است، این نیست که من و امثال من فیلم دفاع مقدس نمی‌سازیم چون به نظرم سینمایی که بخواهد به نسل متکی باشد، خیلی نمی‌تواند به حیات طبیعی خودش ادامه بدهد من در عرصه‌ی فیلم سازی‌ به گونه‌ی خاصی از فیلم سازی تعلق ندارم؛ بستگی به نوع تعلق درونی‌ به یک پدیده و ایده آن را می‌سازم، مانند فیلم «رستاخیز» که بیست سال آرزوی ساختش را داشتم.

به آرزویتان رسیدید؟

بله اقبال بزرگی برایم بود. یکی دیگر از آرزوهایم این است که یک فیلم کودک بسازم، ایده‌اش را دارم ولی امکانش در کشور وجود ندارد، به دلیل سرمایه‌ای که نیاز دارد کار بسیار سختی است که در حوزه‌ی کودک و جنگ است.

اعتماد/گفت و گو با حاتم قادري، استاد علوم سياسي درباره «رمان»

نيازمند تمرين چند صدايي هستيم

آرمان اميري/ عادت داريم كه حاتم قادري درباره سياست حرف بزند و اقتصاد و فلسفه. اما او به عنوان يك نظريه‌پرداز در مورد رمان هم حرف دارد. چند سال پيش يعني اسفندماه سال ۹۲، دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران ميزبان او بود تا درباره «رمان و كشف ذهن ايراني» صحبت كند. در بخشي از اين سخنراني گفته شد «حقيقت اين است كه كشف كنش و واكنش‌هايي كه اقوام، گروه‌ها و جوامع مختلف در صورت‌بندي‌هاي خاص‌شان از وقايع انجام مي‌دهند، فرض اصلي ما در بحث كشف ذهن است.» گفت‌وگويي با دكتر قادري انجام داديم تا بحث كاركردها و ظرفيت‌هاي رمان در پيش‌بيني ذهنيات و واكنش‌هاي احتمالي گروه‌هاي اجتماعي را باز كنيم. آيا رمان‌هاي ايراني ظرفيت چنين كشفياتي را پيش روي محققان قرار مي‌دهند؟ اگر پاسخ منفي است ايراد كار در كجاست؟ حاتم قادري متولد ۱۳۳۵ در تهران و مدرس دانشگاه تربيت مدرس است. او دوره كارشناسي علوم سياسي را در سال ۱۳۵۸ در دانشگاه شهيد بهشتي، دوره كارشناسي ارشد علوم سياسي را در سال ۱۳۶۷ و دوره دكتراي همين رشته را در سال ۱۳۷۳ در دانشگاه تربيت مدرس به پايان برد. او همچنين در كلاس‌هاي آزاد موسسه رخداد تازه تدريس مي‌كند.

http://sharghdaily.ir/Content/UploadImg/7(102).jpg


اگر اجازه بدهيد صحبت را با نقل‌قولي از ميلان كوندرا شروع كنيم كه مي‌گويد: «هر رمان به ما مي‌آموزد كه جهان پيچيده‌تر از آن است كه ما تصور مي‌كنيم.» گمان مي‌كنم شما در سخنراني اخير خود به مضموني مشابه اشاره داشتيد كه يكي از كاركردهاي رمان دريافت پيچيدگي‌هاي ذهن انسان است. آيا اين تعريف شما از رمان است يا انتظاري كه از آن داريد؟

تعريف من از رمان نيست. حتي انتظار من، در اين معنا كه بگويم رمان بايد اين گونه باشد، نيست چون رمان هم حيات خودش را داشته است. يعني اگر رمان را يك پديده مدرن اروپايي در نظر بگيريم سير تحولات خودش را داشته و در هميشه روي يك پاشنه نچرخيده است. رمان تاريخي، اجتماعي، رمان مدرن و ديگر رمان‌هاي گوناگوني كه وجود دارد. اما من با كوندرا در اين معنا موافقم كه فكر مي‌كنم رمان‌هاي خوب حتي‌الامكان ما را با تصوير پيچيده‌تري از جهان آشنا مي‌كند. منظور اين نيست كه رمان بايد جهان را پيچيده‌تر كند بلكه رمان بايد سويه‌هاي متفاوت و متنوع و حتي بعضا متعارض جهان را براي ما نمايندگي كند. من اين را يك رمان خوب مي‌دانم ولي نه به اين معنا كه همه رمان‌نويس‌ها بايد همين گونه بنويسند يا با اين تعريف هماهنگ باشند. به ويژه براي ما ايرانيان به نظرم مي‌آيد كه اگر رمان‌هايي داشته باشيم كه پيچيدگي را خوب نمايندگي و يك چندصدايي مناسبي را براي ما عرضه كند، قطعا در گزار ما بسيار مفيد خواهد بود. ما هم مشكلات آموزشي داريم و هم مشكلات ذهني و هويتي داريم كه رمان خوب مي‌تواند در برطرف كردن اين مشكلات حتي سهم اول را در مطالعات اجتماعي/ انساني داشته باشد. البته به شرط اينكه بقيه لوازم و شرايط آن نيز فراهم باشد. يعني هم تعدد آن، هم نحوه توزيع و مواجهه‌اي كه با آن صورت مي‌گيرد. براي همين من هم موافقم كه چندصدايي يك ويژگي بسيار مهم است براي يك رمان خوب.

در واقع شما از چندصدايي به عنوان يك ملاك ارزشگذاري براي رمان استفاده مي‌كنيد.

وقتي صحبت از چندصدايي مي‌كنيم، بيش از آنكه ارزشگذاري شده باشد، نوعي نگاه معرفتي است و من مي‌خواهم به جهت تئوريك نگاه معرفتي را از نگاه ارزشي تفكيك كنم. اتفاقا به نظرم يكي از مشكلات جامعه ما اين است كه نگاه معرفتي و نگاه ارزشي آن كاملا درهم‌تنيده است. حتي بهتر است بگويم به جاي نگاه معرفتي، يك نگاه شبه‌معرفتي داريم كه اين نگاه شبه‌معرفتي يك بار ارزشگذاري از قبل تعيين شده دارد و با آن مي‌خواهيم همه‌چيز را رقم بزنيم و تصويرسازي بكنيم. در حالي كه يك رمان خوب در مرحله اول مي‌خواهد به ما بگويد كه معرفت پيچيده‌تر و چندلايه‌تر است تا ما را از شبه‌معرفت به نوعي معرفت اصيل‌تر و روشن‌تر سوق بدهد. بعد از آن بگويد كه ارزش‌ها يكي نيستند و اين ارزش‌ها در تناسب با اين معرفت چندسويه بايد خود را عرضه كند. بايد بين معرفت و ارزش تفكيك قايل شويم. ما ممكن است در يك رمان همدلي با شخصيت‌هايي كه نمي‌پسنديم داشته باشيم. اما از نظر ارزشي بدين معنا نيست كه آن شخصيت را تاييد هم مي‌كنيم. يعني رمان اينجا به ما معرفتي را مي‌دهد كه لزوما ارزشي را به آن منتقل نمي‌كنيم. گاهي هم اصلا ارزشگذاري نمي‌كنيم و خود معرفت را به عنوان پيچيدگي، يا حتي تعليق ارزش‌ها در نظر مي‌گيريم. به عنوان مثال، «اشپربر» را در نظر بگيريد كه اوايل انقلاب برخي آثارش به فارسي ترجمه شد. مثل «قطره اشكي در اقيانوس» كه رمان بسيار مهمي است. كسي كه درگير دو جريان «نازيسم» و «كمونيسم تماميت‌خواهي استالينيستي» شده و در كش و قوس اين رفت و برگشت‌ها در عين حال كه در جبهه كمونيست‌ها قرار دارد و عليه نازيسم مي‌جنگد، ولي تصلب‌هاي كمونيستي آزارش مي‌دهد. تا اينكه در جايي به نظرش مي‌رسد كه ديگر نمي‌تواند كسي را دعوت كند كه كجا دقيق و محكم بايستد. اين همان چندصدايي و پيچيده بودن اوضاع است. ما را از حالت سطحي، اوليه و خام وارد فضايي مي‌كند كه سريع قضاوت نكنيم و حكم ندهيم. يك مقداري ما را با تعليق حكم رو به رو مي‌كند. اين تذكر را هم بدهم كه شايد براي جامعه ما مهم باشد. تعليق حكم به معني انفعال نيست. به معناي اين است كه اجازه ندهيم داوري خام ما جاي بينش و داوري عميق‌تر ما بنشيند.

آيا اين خلط مبحث معرفت‌شناسي و ارزشگذاري در جامعه ما، منشا ضعف در نگارش رمان‌هايي با ظرفيت چند صدايي است؟

برخي نويسندگان انگشت‌شمار و نادر هستند كه يك استعداد و به تعبيري جنمي دارند كه مي‌توانند چند صدايي را خودشان نمايندگي كنند. يعني اينكه در وجود خودشان مي‌توانند چهره‌هاي مختلفي داشته باشند از ديو تا فرشته و به نوبه خودش اينها را به صدا در بياورند و افكار و تمنيات و موضع‌گيري‌هاي‌شان را براي ما آشكار كنند. هرچندكه معنايش اين نيست كه نويسنده بين همه اينها منفعل است و همه اينها بدون اينكه نويسنده مايل باشد مي‌خواهند از زبان او حرف‌هاي خودشان را بزنند. اين تعداد نويسندگان فوق‌العاده اندك هستند. از اين گروه كه بگذريم، وجه غالب و شيوه درست چندصدايي بايد در نوعي تعامل اجتماعي شكل بگيرد و پرورش پيدا كند. در انزوا و صرفا با اتكا به بحث‌هاي تئوريك در تمجيد از چندصدايي امكان‌پذير نيست. ابتدا بايد خود جامعه آزمايشگاهي براي اين چند صدايي باشد. شما اگر انجمن‌هاي مختلف داشته باشيد، گروه‌ها، احزاب، نشريات و صداهاي مختلف داشته باشيد و همه اين صداها مجبور باشند با هم گفت‌وگو و تعامل كنند، خواه‌ناخواه ما داراي يك تربيت چندصدايي هم مي‌شويم. اگر اين وضعيت تجربي و زيست‌شده نباشد و ما صرفا بخواهيم به صورت تئوريك بر چندصدايي تاكيد كنيم يا فقط به آن معدود نويسندگان با استعداد تكيه كنيم قطعا كار پيش نخواهد رفت. براي همين هم در جامعه ما رمان‌هايي كه بتوانند چند صدايي را نمايندگي كنند فوق‌العاده اندك هستند. به خاطر اينكه رمان‌نويس‌هاي ما هم اين تجربه يا زيست بيروني را ندارند. چندصدايي مستلزم ظرف مناسبي است كه بتواند خود را آنجا شكوفا كند اما جامعه ما مستعد آن نبوده است.


http://farhangemrooz.com/download?f=2015/08/26/4/13669.jpg


شما در بخش ديگري از سخنراني خود اشاره كرده بوديد كه يكي از كاركردهاي رمان، درك و پيش‌بيني واكنش اقوام و گروه‌هاي انساني در برخورد با وقايع گوناگون است. آيا گمان مي‌كنيد ضعف رمان در ظرفيت‌هاي چندصدايي خود در اين جنبه از كاركردهاي آن نيز اخلالي ايجاد خواهد كرد؟

قطعا همين‌طور است. اگر به جامعه خودمان نگاه كنيم، ما نوعي حساسيت روي هويت پيدا كرده‌ايم، ولي حساسيتي كه روي هويت‌هاي قومي پيدا كرده‌ايم حساسيت نسبتا پخته‌اي نيست. يعني حساسيتي است كه بيشتر آماده به هيجان و اعتراض و تشويق است. خيلي تك‌صدايي و متصلبانه است. براي همين ظرفيت اعتراض ما يا شعف ما بسيار بيشتر است از ظرفيت تامل يا گفت‌وگو. اين محصول فضاي ايدئولوژيك جامعه است. محصول آسيب‌پذيري اجتماعي ما است به ويژه در مورد قوميت‌ها كه خودشان را همواره در معرض نوعي آسيب، تحقير يا توطئه نگاه مي‌كنند. قطعا رمان‌هايي كه تك‌صدايي هستند يا از صداهاي محدود و معدودي استفاده مي‌كنند، چه ما را به شعف بياورند و چه ما را به ترس و هراس وادارند، در امر بهبود وضعيت اجتماعي ما نمي‌توانند موثر باشند. يعني حتي اگر ما به صورت موقت از محصول كار خوش‌مان بيايد و احساس كنيم كه ما را به عنوان يك قوميت يا رگه اجتماعي برجسته مي‌كنند، اما حقيقت اين است كه اين برجسته‌ كردن با آسيب‌هاي خيلي زيادي همراه است. برمي‌گردم به صحبت قبلي. ذهن رمان‌نويس‌ها و فيلمسازان ما بايد چندصدايي باشد و اين چندصدايي هم عمدتا بايد در بستر اجتماع شكل بگيرد. نمي‌خواهم بحث اول مرغ بود يا تخم‌مرغ را پيش بكشم. به ديالكتيك و رفت و آمد و تعامل اين دو اعتقاد دارم. قرار نيست مسووليت‌هاي خود را متوقف كنيم كه مثلا اول آن يكي انجام شود و بعد اين يكي يا برعكس. مي‌خواهم بگويم شكوفايي و گستردگي آن در گروي اين تعامل است. براي همين نويسندگان بايد چندصدايي را بياموزند و هم اجازه بدهند جامعه با استفاده از آن ظرفيت‌هاي خود را افزايش دهد. در غيراين صورت من هم قبول دارم كه يك رمان يا يك فيلم ممكن است خيلي‌ها را برانگيخته كند، بيش از آنكه آنها را به تامل وا دارد. بخشي به اين دليل كه در ذهن نويسنده يا فيلمساز و كارگردان ما چندصدايي ضعيف است، بخشي هم به اين دليل كه جامعه تحمل چندصدايي را ندارد.

صحبت ديگري كه شما داشتيد اين بود كه ۳۰۰ سال پيش براي ما مشخص‌تر بود كه جامعه ايراني در برخورد با وقايع چه واكنشي نشان مي‌دهد. اما از زماني كه اين جامعه با مظاهر مدرنيته برخورد كرد، مثلا در عصر مشروطه، دچار يك بلاتكليفي شد و الان به نوعي غيرقابل‌پيش‌بيني‌تر شده است.

من بحثي را در دانشگاه دارم با عنوان «كشف ذهن ايراني». يعني ذهن ايراني در مواجهه با وضعيت‌هاي بيروني چگونه خود را نشان مي‌دهد، چه بازتابي دارد و چه دركي را آشكار مي‌كند؟ يكي از مهم‌ترين اين مواجهه‌هاي ما، گذار از سنت به مدرنيته و مواجهه با مدرنيته است. حال مدرنيته در ابعاد گوناگون. يعني چه مدرنيزاسيون را در نظر بگيريم، يعني بيشتر به نوسازي و شكل بيروني تاكيد كنيم، چه مدرنيسم را در زمينه‌هاي هنري و ادبي و سياسي و چه مدرنيته به معناي نوعي سبك زندگي و فلسفه. من رمان‌هايي خوانده‌ام كه نخستين شگفتي ذهن ايراني را در برخورد با حادثات، نوظهورها، يا به تعبير قديمي «مستحدثات» نشان مي‌دهند. براي مثال برخورد ما با «آسفالت». من در برخي رمان‌نويس‌ها مانند خانم «منيرو رواني‌پور» اين را ديده‌ام. يا برخورد با هواپيما يا راديو. با پديده‌هاي مختلف. اين رمان‌ها سعي مي‌كنند در وهله اول شگفتي ما را نشان بدهند اما به نظرم لازم است كه ما قدم‌هاي بيشتري‌ برداريم و نشان بدهيم كه اين ذهن ايراني در درون و در بيرون مواجهه خودش را چگونه انجام داده است؟ كجاها مقاومت مي‌كند؟ كجاها ساده مي‌پذيرد؟ كجاها تمنيات خود را پاسخ مي‌دهد؟ كجا معرفت خود را برانگيخته مي‌كند؟ يعني همان پيچيدگي‌هايي كه صحبت كرديم. اينها نيازمند رمان‌هايي هستند كه ظرفيت بيشتري داشته باشند. حتي به جهت گنجايش و حجم. از اين جهت داستان‌هاي كوتاه مستعد نمايش اين گونه از مواجهه نيستند. از سوي ديگر نوشتن رمان بلندي در چند جلد يا

چند صد صفحه استعداد، تكنيك و حتي حوصله خاصي مي‌طلبد كه گاه پيدا نمي‌شود. براي همين ما در حوزه رمان‌هاي كوتاه شايد نمونه‌هاي بهتري داريم تا داستان‌هاي بلند. داستان‌هاي بلند مي‌نويسيم، اما بيشتر توصيفي يا ژورناليستي است. برخي داستان‌هاي بلند ما كه بسيار بسيار مهم هستند چندصدايي نيستند. اينجا مي‌توانيم رمان «كليدر» را در نظر بگيريم. به اين خاطر كه من تصور مي‌كنم فردي مثل آقاي «محمود دولت‌آبادي» كه قطعا نويسنده فوق‌العاده‌اي است و بسيار براي ما ارزشمند است، ذهن‌شان بيش از هر چيز درگير نوعي حماسه/تراژدي است. وقتي وجه غالب ذهن يك نفر حماسي/تراژدي باشد، يا تراژيك‌گونه بينديشد طبعا نمي‌تواند خيلي چندصدايي باشد. يعني با اينكه رمان، رمان خيلي مهمي است، اما از اين جنبه ضعف داريم. به همين خاطر است كه تاكيد مي‌كنم ما بايد در ظرف جامعه اين را تجربه كنيم تا حوصله اجتماعي ما بيش از اين باشد.

http://old.sharghdaily.ir/newsimage/90-08-14/image/16063shargh01-5.jpg


آيا «مليت» هم يكي از همين مظاهر مدرنيته است كه ما با آن مواجه شده و در برخورد با آن دچار ابهام و بلاتكليفي شده‌ايم؟

خود مليت دامن مي‌زند كه ما چندصدايي نباشيم. يعني مليت نوعي امر يوتوپيايي است. البته امر سياسي و تحقق يافته است، اما اگر محتوايش را بخواهيم بسنجيم بيشتر يك يوتوپيا و آرمان تحقق نيافته است. چه در ايران و چه در ديگر نقاط جهان. مليت معمولا با خط‌كشي بين من و ديگري، من و غير مي‌خواهد شكل بگيرد. درست است كه در برخي مواقع اين مليت‌ها با هم نوعي تلازم هم دارند اما در بيشتر موارد خط‌كشي مي‌كنند. باز هم اگر بسياري از رمان‌هاي شاخص قبل يا بعد از انقلاب را نگاه كنيد مثلا «ژان كريستوف» (نوشته «رومن رولان») كسي است كه در آلمان زندگي مي‌كند. بعد مي‌رود در فرانسه، وقتي كه آلمان و فرانسه درگير مي‌شوند مي‌بينيم كه اين من و ديگري در حال شكل‌گيري است و رومن رولان مي‌خواهد اين من و ديگري را در قالب ژان ساختارشكني كند و نشان بدهد كه لازم نيست ما تعريف نهايي خود را روي مليت قرار دهيم. اما مي‌خواهم بگويم آنجا هم مشكل است. در اينجا هم مشكل است. به همين معنا اقليت‌ها در درون يك ملت هم اين مشكل را پيدا مي‌كنند. پس خود ملت مي‌تواند خوب باشد از اين جنبه كه ما را از فضاي عشيره‌اي و قبيله‌اي رها كند. يعني اين جزو ويژگي‌هاي ملت است. به ما اجازه مي‌دهد كه در زير يك چتر بزرگ‌تري بينديشيم و در يك حجم گسترده‌تري زندگي كنيم. اما وقتي خودش متصلب مي‌شود، دوباره رابطه من و تو برقرار مي‌شود، اما نه من و تويي كه در تعامل هستيم. بلكه «تو»يي كه غير هستي. ديگري هستي و من را درك نمي‌كني. به ويژه براي ما كه عادت داريم جهان را به چشم توطئه نگاه كنيم، اين «تو» هاله‌اي از خطر و ناامني هم به همراه دارد و ما نمي‌توانيم با اين «تو» مهربانانه و دوستانه ولي هوشيارانه برخورد كنيم. اين جزو مشكلات ما است. كم نيست صداهايي كه در كشور ما شنيده مي‌شود كه به شهروندان مظنون هستند و بيگانگان كه كاملا دشمنند. اين ذهن تك‌صدايي ما است كه اگر به قدرت هم برسد تاثيرات و دامنه آن گسترده‌تر مي‌شود. پس ملت در كاركرد اول خوب است، اما بدين معناي دوم يك امر منفي و مضموم است.

آيا آن آشفتگي و بلاتكليفي كه گفتيد جامعه ايراني در برخورد با پديده‌هاي مدرن دارد، در مورد اقوام هم ريشه برخي از اين مشكلات است؟ به نظر مي‌رسد كه اقوام ما هم به نوعي در ميان هويت ملي يا هويت قومي بلاتكليف هستند.

قطعا همين‌طور است. من يك تعبير كلاسيك دارم كه گاهي استفاده مي‌كنم و مي‌گويم فرض كنيد ايران مثل قطاري با واگن‌هاي بسيار زياد است كه بخشي از اين واگن‌ها پيشامدرن هستند، برخي در تونل مدرنيته گير كردند، اندك واگني هم هست كه يك مقدار پسامدرن مي‌انديشد. يعني يك ارتباط خيلي روشني بين واگن‌هاي متعدد اين قطار وجود ندارد. دلايل اين امر متعدد است. يك دليل اينكه گردش قدرت در بين ما شكل نگرفته است. خود گردش قدرت به معناي سياسي اجازه مي‌دهد اين هم‌جوشي بيشتر شود. يا از آن طرف توزيع مناسب اقتصادي و امكانات اقتصادي هم صورت نگرفته است چرا كه آن هم كمك مي‌كند تعامل ما بيشتر شود. بحث‌هاي ايدئولوژيك‌گونه ما نيز همچون جنگ‌هاي حيدري و نعمتي به ما اجازه نمي‌دهد كه فرهنگ پويايي داشته باشيم. براي مثال اگر كتاب «خاطرات شازده حمام» نوشته آقاي «محمدحسين پاپلي يزدي» را نگاه كنيد متوجه مي‌شويد كه شهر يزد در يك دوره چقدر مي‌توانست فضاي مساعدتري داشته باشد براي اينكه آدم‌هاي مختلف از اديان و مذاهب مختلف گرد هم جمع شوند. اما همين شهر در شرايط ديگري مي‌تواند دستخوش تصلب شود. اتفاقا «نصر حامد ابوزيد» هم يك مثال خارجي براي همين موضوع است. در آخرين كتاب خود توضيح مي‌دهد كه من حدود سال ۱۹۹۵ سفري به مالزي داشتم كه از من بسيار استقبال كردند، اما چند سال بعد وضعيت به گونه‌اي بود كه حتي مي‌خواستند نام من را از فهرست سخنرانان خارج كنند، چرا كه مي‌گفتند افكار تو جامعه ما را به بي‌ديني نزديك مي‌كند. نشان مي‌دهد كه جامعه در اين مدت دچار تصلب شده است. نشان مي‌دهد

اگر بخواهيم طرف ديگر ماجرا را هم ببينيم، بايد بگوييم در كشور ما هم به دليل آشنايي‌مان با چندصدايي كه در اروپا و امريكا وجود دارد و به دليل رسانه‌هاي جديدي كه در اختيار داريم و شهرهاي بزرگي كه در آن زندگي مي‌كنيم، نوعي چندصدايي در حال شكل‌گرفتن است ولي نهادينه نشده. بيشتر از منطق «زندگي بكن و بگذار زندگي كنند» پيروي مي‌كند. در واقع از روي نوعي مردم‌داري است و نه از اين بابت كه بپذيريم ديگران حق دارند و ما مي‌توانيم با آنها تعامل داشته باشيم. مي‌خواهم بگويم اين هم خوب است ولي از اينجا تا جايي كه چندصدايي را به نوعي فروكش كردن تصلب‌ها و جزميت‌ها و پذيرش يك حق متكثر برساند راه زيادي در پيش داريم.

به متصلب‌تر شدن برخي شرايط اشاره كرديد. گمان مي‌كنيد آيا در روند سير ادبيات ما، اين چندصدايي هم در حال سقوط است؟

من نمي‌گويم اوضاع بدتر مي‌شود. البته در ايران ادبيات حوزه‌اي است كه مرتبا تحت فشار قرار دارد. از سانسور گرفته تا خودسانسوري و پس از آن پيدا كردن مخاطب. در واقع نويسندگان ما سراغ بسياري از زوايا نمي‌روند چرا كه امكان آن وجود ندارد. يعني اگر بخواهند بروند نخستين چيزي كه احتمالا اتفاق مي‌افتد به محاق افتادن كارشان است. اما در برخي موارد، مثلا من ديده‌ام كه نيروهاي جوان‌تر تلاش مي‌كنند كه صداي خودشان را برسانند. در حال حاضر نشر چشمه يك رديف كار دارد به نام «قفسه كتاب‌هاي آبي». البته بيشتر كارهاي كوتاه است كه سعي مي‌كند بخشي از صداهاي اين نسل جديد را برجسته كند. ولي هنوز راه زيادي داريم تا به نوعي تعامل و حرف‌هاي بنيادي برسيم. تكرار مي‌كنم كه ما نياز داريم نويسندگان ما خيلي غريزي رفتار نكنند. يعني صرف استعداد دروني نباشد و پرورش بيروني هم شكل بگيرد. بدين معنا اگر بخواهيم بگوييم من ادبيات را بسته‌تر از قبل نمي‌بينم، ولي هنوز با برآورده كردن نيازهاي ما خيلي فاصله دارد. ضمن اينكه در نظر بگيريد در مقابل اين ادبياتي كه با تيراژهاي محدود منتشر مي‌شود و حتي با دو سه چاپ هم در بهترين حالت به چهار يا پنج هزار نسخه مي‌رسد، رسانه‌هاي رسمي مانند صدا و سيما را داريم كه به جد مصر هستند در توزيع و توليد ادبياتي كه عموما تك‌صدايي است يا حتي بي‌صدا هستند. يعني گاه حتي مردم را تك صدا هم نمي‌خواهند، بي‌صدا مي‌خواهند. طبعا حوزه ادبيات كه ما در موردش صحبت مي‌كنيم در برابر آن رسانه‌ها خيلي كوچك است.


http://sharghdaily.ir/Content/UploadImg/8(87).jpg


من همين ديروز با همسرم به يك «شهر كتاب» مراجعه كرديم. فضاي نسبتا لوكسي داشت كه من همان‌جا به همسرم گفتم اين فضا ابدا نماينده خوبي براي شرايط ما نيست. ما در بيرون يك درياي متلاطمي داريم از تعصب، فقر، اختلاف طبقاتي و جهالت. اما اينجا ما فقط يك جزيره شبه لوكس داريم كه وقتي از آن خارج مي‌شويم احساس نمي‌كنيم كه ارتباطي با بيرون داشته باشد. اين حقيقتي است كه با آن مواجه هستيم: يك توليد عظيم تك‌صدايي و بي‌صدايي، در مقابل يك توليد ضعيف چندصدايي بي‌رمق. ولي از اينكه بگذريم باز هم به زيست اجتماعي ما مي‌رسيم. يعني همين كه رسانه‌هاي جديد هستند، فيس‌بوك وجود دارد و هرجواني اگر سرعت اينترنت اجازه بدهد مي‌تواند چرخي در فضاي اطلاعات بزند خودش يك نوع آموزش است. هرچند اينها آموزش‌هاي غيرمستقيم هستند و آموزش‌هايي نيستند كه ما بتوانيم در موردش بحث و گفت‌وگو كنيم.

از ميان آثار ادبي داخل كشور، آيا مي‌شود نمونه‌هاي قابل ذكري كه چندصدايي را در خود داشته باشند نام ببريد.

من مي‌توانم به مواردي اشاره كنم اما ترجيح مي‌دهم اسمي نبرم.

آقاي دكتر، از آن طرفش اسم برديد.

بله. از آن طرف اسم بردم. حرف من اين است كه برخي آثار نسبتا چندصدايي وجود دارد اما بايد پرورش پيدا كنند. مثلا «دل دلدادگي» از شهريار مندني‌پور به عقيده من اثري نسبتا چندصدايي است، اما اينكه چقدر مورد توجه قرار مي‌گيرد من اطلاعي ندارم. مشكل اينجاست كه نويسندگان بسيار بزرگ و مطرح ما عموما چندصدايي نيستند. مثلا جلال آل احمد كه به عقيده من آثار ادبياتي‌اش بسيار ضعيف‌تر از جستارهاي اوست و جستارهايش هم بسيار ضعيف‌تر از نامه‌هاي اوست، انساني چند صدايي نيست. احمد محمود را اگر نگاه كنيد فوق‌العاده ذهنش سياسي است. يعني اگر چندصدايي هم باشد فقط در حيطه سياست اين را نشان مي‌دهد. چندصدايي را اگر در آثار او بخواهيم مثلا در «همسايه‌ها» بهتر مي‌توانيم ببينيم تا ديگر كارهاي‌ او كه تك‌صدايي‌تر است چون سياسي‌تر است. در مورد محمود دولت‌آبادي گفتم كه چندصدايي‌اش در حيطه تراژدي و حماسه دور مي‌زند و به نظر مي‌رسد در حيطه‌هاي ديگر خودش را محدودتر مي‌بيند. خانم سيمين دانشور را اگر در نظر بگيريم يك مقداري صداي زنان را برجسته مي‌كند، مثلا در «سووشون». اما باز هم چندصدايي به معنايي كه در ذهن من قرار دارد نيست. يعني اگر با ادبيات اروپا و امريكا و حتي امريكاي لاتين مقايسه كنيم اين چندصدايي در ما بسيار ضعيف است. گلشيري را اگر در نظر بگيريم بايد گفت گلشيري چندصدايي‌تر است و حتي در برخي از داستان‌هاي كوتاهش چندصدايي دوران گذار را هم سعي مي‌كند ترسيم كند. اما يك مشكلي كه دارد اين است كه خيلي تكنيكي است و اين چند صداها در محاق تكنيك يك مقدار كمرنگ مي‌شوند. باز هم اگر به هدايت دقت كنيم، در برخي آثار عاميانه‌ترش چندصدايي بيشتري دارد. مثلا در «علويه‌خانم». ولي وقتي به كارهاي جدي‌ترش بپردازيم چندصدايي كمتر است. گويي كه نويسنده خودش را موظف دانسته كه در يكجا بايستد. براي همين در

«بوف كور» هرچند شما دو يا سه تا صدا مي‌بينيد، اما اين صداها صورت سوررئالي دارند كه ديگر نمي‌شود گفت چندصدايي هستند. صداهاي سوررئاليستي در هم فرورفته‌اي هستند. چوبك هم تا حدي اين چندصدايي‌ها را دارد اما در كل بيشتر اين چندصدايي‌ها در توصيف شرايط هستند و نه در گذار. يعني من دنبال رمان‌هاي بلندي هستم كه اين چندصدايي‌ها در وضعيت گذار شكل بگيرند. چگونه ذهن ما از وضعيت سنت گذار مي‌كند. در واقع دچار ترديد مي‌شويم يا صورت‌بندي‌هاي اعتقادي‌مان تغيير مي‌كند. نگاه‌هاي ما به قدسيت گرفته تا جنسيت تغيير مي‌كند. بعضا اين چندصدايي‌ها دوربين‌هاي ثابتي هستند با چهره‌هاي تيپيك. مثلا در صادق چوبك، گويي كه دارد با چند نفر گفت‌وگو مي‌كند، اما چهار دوربين است كه رو به چهارنفر گرفته و آنها را برجسته مي‌كند و ما گذار انسان‌ها را كمتر مي‌بينيم. من چندصدايي در حال گذار را مي‌گويم كه در ادبيات‌مان كمتر مي‌بينيم.

برش -١

اگر به جامعه خودمان نگاه كنيم، ما نوعي حساسيت روي هويت پيدا كرده‌ايم، ولي حساسيتي كه روي هويت‌هاي قومي پيدا كرده‌ايم حساسيت نسبتا پخته‌اي نيست. يعني حساسيتي است كه بيشتر آماده به هيجان و اعتراض و تشويق است. خيلي تك‌صدايي و متصلبانه است. براي همين ظرفيت اعتراض ما يا شعف ما بسيار بيشتر است از ظرفيت تامل يا گفت‌وگو.

برش -٢

رمان «كليدر» را در نظر بگيريم. من تصور مي‌كنم فردي مثل آقاي «محمود دولت‌آبادي» كه قطعا نويسنده فوق‌العاده‌اي است و بسيار براي ما ارزشمند است، ذهن‌شان بيش از هر چيز درگير نوعي حماسه/تراژدي است. وقتي وجه غالب ذهن يك نفر حماسي/تراژدي باشد، يا تراژيك‌گونه بينديشد طبعا نمي‌تواند خيلي چندصدايي باشد. يعني با اينكه رمان، رمان خيلي مهمي است، اما از اين جنبه ضعف داريم.

اعتماد/فيلمبرداري سومين ساخته نرگس آبيار تمام شد

علاقه ندارم دوربينم را يك‌جا متوقف كنم

فيلم «نفس» رگه‌هايي از طنز دارد


http://cinemapress.ir/download?f=2014/11/26/4/121792.jpg


بيتا موسوي / نرگس آبيار قبل از «شيار ١٤٣» كه در سي و دومين جشنواره فيلم فجر نمايش داده شد، يك فيلم ديگر هم ساخته بود، «اشياء از آنچه كه در آينه مي‌بينيد به شما نزديك‌ترند» اما اين فيلم خيلي با اقبال مواجه نشد. در واقع اين فيلمساز زن با فيلم «شيار ١٤٣» ديده شد؛ فيلمي كه توانست در جشنواره فيلم فجر جوايز متعددي دريافت كند و در اكران نيز فروش ميلياردي داشته باشد. دومين ساخته آبيار بر اساس داستاني از خود او ساخته شده بود، حالا او فيلم سومش به نام «نفس» را هم از روي يكي از داستان‌هاي خودش اقتباس كرده؛ كتابي كه هنوز منتشر نشده است ولي احتمال دارد كه همزمان با نمايش فيلم كتاب هم منتشر شود. اين فيلم كه سومين ساخته بلند سينمايي نرگس آبيار است به تازگي فيلمبرداري‌اش تمام شده و هم‌اكنون مراحل فني را سپري مي‌كند. آبيار اين روزها مشغول مراحل آماده‌سازي فيلم جديدش است تا بتواند در جشنواره فجر امسال كه اتفاقا يكي از دوره‌هايي است كه تعدد آثار در آن وجود دارد، شركت كند. مهران احمدي، پانته‌آ پناهي‌ها، گلاره عباسي، سيامك صفري، شبنم مقدمي، ساقي زينتي، محمدرضا شيرخانلو، سيده ساره نورموسوي، علي خان‌بابايي و جمشيد هاشم‌پور ايفاگر نقش‌هاي فيلم سينمايي «نفس» هستند. در همين ارتباط با اين كارگردان درباره فيلم تازه‌اش و مراحل توليد آن صحبت كرديم.

شنيده مي‌شود فيلم جديد شما تفاوت‌هايي را با دو اثر قبلي‌تان دارد. گويا يك كودك راوي قصه نفس است؟

بله. در اين فيلم يك دختر شش ساله راوي اصلي قصه است و ما تا ٩ سالگي او اين قصه را روايت مي‌كنيم. در واقع «نفس» يك فيلم اجتماعي است كه در آن يك كودك با نگاهي كه به جهان دارد ما را همراهي مي‌كند. قصه فيلم در سال‌هاي  ٥٦ تا ٦٠ مي‌گذرد؛ سال‌هايي كه براي ما بسيار سرنوشت‌ساز بوده و ما در حاشيه آن اخبار و اتفاقات را مي‌بينيم. به همين دليل است كه عنوان مي‌شود با فيلم قبلي‌ام «شيار ١٤٣» تفاوت دارد چرا كه نفس فيلم دفاع مقدسي محسوب نمي‌شود.

ايده اوليه قصه چگونه شكل گرفت. آيا اين فيلم هم اقتباسي از كتاب‌هاي خودتان است؟

بله. من نفس را بر اساس يكي از رمان‌هاي خودم با همين عنوان ساختم كه البته هنوز چاپ نشده است. تصميم دارم همزمان با جشنواره يا اكران عمومي فيلم آن را منتشر كنم. كتاب حدود ١٠٠ صفحه است و سال‌ها پيش آن را نوشته‌ام اما به دلايلي در همان زمان متوقف ماند. زمان ساخت فيلم شيار ١٤٣ تهيه‌كنندگان فيلم آقايان پور محمدي و حسيني آن را مطالعه كردند و اصرار داشتند كه از آن يك فيلمنامه بنويسم.

در اين كتاب جنبه‌هاي ادبي روي بخش‌هاي تصويري غلبه دارد. از اين رو كار تبديل آن به فيلمنامه كار بسيار سختي بود. بيشتر علاقه‌مندم كه در متن‌هاي فيلمنامه بر اساس تصوير قصه را جلو ببرم اما توجهم به اين موضوع در فيلمنامه نفس كارم را سخت‌تر كرد. متن اين كار، يك ادبيات شيرين كودكانه‌اي دارد و قطعا مخاطب با اين جهان كودكانه ارتباط خوبي برقرار كرده و همذات‌پنداري مي‌كند. در اين فيلم ما بيشتر نريشن داريم كه توسط شخصيت اصلي فيلم بيان مي‌شود. البته در بخش‌هايي هم از انيميشن استفاده كرديم. در اين فيلم، فضاهاي مختلفي را تجربه كردم از اين جهت براي خودم هم كار تازه‌اي به شمار مي‌رود. من در اين فيلم با كودكان خيلي كار كردم. اين هم از وي‍ژگي‌هاي فيلم بود. تا حالا از نتيجه كار بسيار راضي هستم. اميدوارم بعد از مراحل فني هم همين حس را داشته باشم.


http://media.snn.ir/Original/1393/07/28/IMG13394911.jpg


پس مي‌توان گفت كه نفس مي‌تواند فيلمي براي كودك هم باشد.

اين فيلم براي مخاطب كودك جذاب است اما فيلمي براي كودكان نيست. بيشتر درباره كودكان است. البته در كنار فضاي جدي ما رگه‌هاي طنز هم در فيلم مي‌بينيم.

در اين فيلم هم تلاش كرديد دوربين را به بيرون از تهران ببريد؟

بله. اين فيلم لوكيشن‌هاي زيادي دارد. بخش‌هايي از فيلم در شهر يزد، هشتگرد، منطقه خوجير در اطراف تهران و... فيلمبرداري شده است. اين موضوعي كه شما عنوان كرديد ناخودآگاه در فيلمنامه برايم اتفاق مي‌افتد. خيلي علاقه ندارم دوربينم در يك‌جا توقف كند.

شما در اين فيلم به مقطع تاريخي اشاره كرديد كه بسيار پراهميت است. آيا در بستر قصه ما شاهد اتفاقات سياسي كه در آن زمان رخ داده هستيم؟

همان طور كه عنوان كردم، يك كودك راوي اين فيلم است. اين راوي بدون هيچ قضاوت، نگاه بي‌واسطه‌اي به اين مقطع تاريخي دارد. مخاطب نيز در نفس با همين نگاه روبه‌رو است و هيچ قضاوتي نمي‌كند. بيشتر سعي كردم همان چيزي را كه در جريان بوده روايت كنم و دخل و تصرفي در آن نداشته باشم.

آيا به موفقيت فيلم در جشنواره فجر اميدواريد.

امسال جشنواره شلوغي داريم چراكه بيشتر فيلمسازان با آثارشان حضور دارند. اميدوارم فيلم‌هاي همه همكارانم به خوبي ديده شود و با مخاطب ارتباط برقرار كند. درباره فيلم خودم هم نمي‌توانم قضاوتي داشته باشم. اميدوارم مورد توجه قرار بگيرد.

اطلاعات/دکتر جهانگیری: زبان فارسی مهم ترین مؤلفه هویت ملی ایرانیان است

جلسه‌ هیات امنای بنیاد سعدی دوشنبه شب به ریاست معاون اول رییس جمهوری برگزار شد.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی معاون اول رییس جمهوری ،دکتر اسحاق جهانگیری در این جلسه یکی از مهم ترین مؤلفه های هویت ملی ایرانیان را زبان فارسی دانست و گفت: آموزش زبان ملی به اتباع خارجی، از بخش های مهم دیپلماسی عمومی است و بسیاری از کشورها سالیان متمادی است که در این جهت گام برداشته اند.

رییس هیات امنای بنیاد سعدی از زبان ملی به عنوان راه ارتباطی و تبادل فرهنگی با کشورهای دیگر یاد کرد و افزود: باید با استفاده از تمام ظرفیت هایی که در اختیار داریم در جهت ترویج و گسترش زبان فارسی استفاده کنیم.

http://www.ana.ir/Media/Image/1394/01/08/635631446340766130.jpg


دکتر جهانگیری مدیریت آموزش فرامرزی زبان ملی را یکی از وظایف مهم دولت ها برشمرد و گفت: تاسیس بنیاد سعدی تدبیر بسیار خوبی بود که ترویج و مدیریت آموزش زبان ملی به اتباع خارجی را بر عهده گرفت و خوشبختانه امروز برنامه ریزی و اجرای برنامه ها برای ترویج زبان فارسی متولی مشخص دارد.

رییس هیأت امنای بنیاد سعدی با اشاره به نقش فناوری های نوین در امر گسترش و آموزش زبان تاکید کرد: باید از فناوری های جدید و روزآمد جهان در امر گسترش و آموزش زبان فارسی که هم فراگیری و آموزش آن را آسان تر می کند و هم هزینه های آموزش و توسعه این زبان کم نظیر را کاهش می دهد استفاده کرد.

معاون اول رییس جمهوری با تاکید بر لزوم گسترش فعالیت ها و برنامه های بنیاد سعدی در معرفی و آموزش زبان فارسی به خارجیان، توجه به این مقوله در برنامه ششم توسعه را امری ضروری دانست و از سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور، وزارت امورخارجه و سایر دستگاه های مرتبط خواست برنامه های بنیاد سعدی را مورد حمایت قرار دهند.

دکتر حداد عادل رییس بنیاد سعدی نیز در این جلسه گزارشی از تاریخچه، سوابق و فعالیت این بنیاد ارائه کرد و به تشریح اقدامات صورت گرفته از جمله تربیت مدرس زبان فارسی، آزمون سازی و حرکت به سمت امتحانات استاندارد جهت سطح بندی و ارائه گواهینامه به زبان آموزان و برگزاری انواع دوره های دانش افزایی پرداخت.

دکتر حداد عادل با اشاره به برگزاری همایش سالانه بنیاد سعدی افزود: در همایش های سالانه، همه مراکز و موسساتی که در زمینه آموزش زبان فارسی به اتباع خارجی فعالیت دارند گرد هم می آیند و دستاوردها و تجربیات خود را ارائه می کنند و در حقیقت بنیاد سعدی مرکزی برای تبادل تجربیات این گونه موسسات است.

معاون امور بین الملل و معاون آموزشی و پژوهشی بنیاد سعدی نیز هرکدام گزارشی از برنامه ها و اقدامات این بنیاد در حوزه مسئولیت خود ارائه کردند و تولید محتوای اصیل و متناسب با نیاز زبان آموزان، آموزش مجازی زبان فارسی، تولید نرم افزار برای زبان آموزان، آزمون های معیار و آزمون تعیین سطح را بعنوان اولویت‌های بنیاد سعدی معرفی کردند.

در این جلسه وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی نیز با قدردانی از فعالیت های صورت گرفته و اقدامات بنیاد سعدی بر لزوم استفاده از شیوه های نوین و روش های روز دنیا برای آموزش زبان فارسی تاکید کرد.

وزیر امور خارجه کشورمان نیز در این نشست با اشاره به بهبود فضای بین المللی کشور و توسعه تعاملات برون مرزی در دوران پساتحریم گفت: امیدوارم با اجرای برجام که به شدت فضای بین المللی را به نفع جمهوری اسلامی ایران تغییر داده است، بار دیگر شاهد ارتقاء جایگاه زبان فارسی در سطح جهان باشیم.

دکترظریف با تاکید بر ضرورت بهره گیری از شرایط فراهم شده برای ترویج و معرفی زبان فارسی به اتباع کشورهای خارجی خاطرنشان کرد: باید از فرصت فراهم شده حداکثر استفاده را بنماییم و مناسب است که در برنامه ششم توسعه نیز توجه ویژه ای به برنامه های بنیاد سعدی معطوف گردانیم.


http://shamsehplus.ir/wp-content/uploads/2015/10/1445361425-170353-6.jpg


وزیر امور خارجه همچنین تاکید کرد: فرهنگ، تمدن و معارف ایرانی و اسلامی برای جهانیان جاذبه زیادی دارد و مردم جهان یقیناً مشتاق فراگیری و آشنایی با فرهنگ، زبان، ادبیات و معارف ایرانیان مسلمان هستند که باید از این فرصت به بهترین نحو ممکن استفاده کنیم.

دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی هم در این جلسه ، با اشاره به وجود ۱۳ هزار دانشجوی خارجی در دانشگاه های کشور گفت: تقریبا همه این افراد زبان فارسی را فرا می گیرند و تبدیل به گنجینه ای می شوند که پس از بازگشت به کشورشان، زبان و فرهنگ فارسی را با خود به ارمغان خواهند برد.

دکتر مخبر دزفولی افزود: هرچه بتوانیم دایره پذیرش دانشجویان خارجی را در دانشگاه های کشور گسترش دهیم ترویج زبان فارسی و انتقال فرهنگ ایران زمین سریعتر و روان‌تر خواهد شد.

دکتر مهدی محقق عضو فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی و عضو حقیقی بنیاد سعدی نیز با بیان اینکه از طریق آموزش زبان فارسی می توانیم تفکر و فرهنگ ایرانی را به کشورهای دیگر صادر کنیم اظهار داشت: تبادل کتاب با کشورهای خارجی از اهمیت زیادی در ترویج زبان فارسی برخوردار است زیرا برخی افراد که علاقه چندانی به فراگیری زبان فارسی ندارند، برای یادگیری علوم و معارفی که منابع اصلی و مرجع آن به زبان فارسی است، اقدام به یادگیری این زبان خواهند کرد.

نماینده مرکز جامعه المصطفی العالمیه نیز ضمن ارائه گزارشی از برنامه های این مرکز در آموزش زبان فارسی به اتباع خارجی گفت: این مرکز تا کنون به بیش از ۵۰ هزار نفر زبان فارسی را آموزش داده است و لازم است نگاه ویژه ای به موضوع آموزش زبان و ادبیات فارسی به خارجیان داشته باشیم.

در این جلسه دکتر یاحقی عضو حقیقی بنیاد سعدی نیز با بیان اینکه خوشبختانه امروز نیاز به فراگیری زبان فارسی در حال احیا شدن است،گفت: با فضای جدیدی که به واسطه بهبود روابط بین المللی کشور ایجاد شده است زمینه برای اقبال مجدد خارجیان به فراگیری زبان فارسی فراهم خواهد شد.

دکتر دبیر مقدم نیز در این نشست خواستار توجه ویژه و تقویت بنیاد سعدی شد و با اشاره به اینکه بنیاد با توسعه برنامه های آموزش زبان فارسی مسیر را برای دانشجویان خارجی که علاقه مند به تحصیل در ایران هستند هموار می کند، افزود: بنیاد سعدی می‌تواند زمینه توسعه همکاری دانشگاهی میان ایران و سایر کشورها را فراهم کند.

در ادامه این جلسه معاون اداری و مالی بنیاد سعدی گزارش حسابرسی انجام شده در خصوص عملکرد سال مالی ۹۲ و ۹۳ را ارائه کرد و سپس توضیحاتی در خصوص بودجه پیشنهادی سال ۹۵ بنیاد سعدی بیان کرد که پس از بحث و بررسی، تصمیماتی در خصوص افزایش بودجه این بنیاد اتخاذ شد.

جام جم/ با علاءالدین قاسمی، تعزیه‌خوان سریال ماندگار شب دهم

داستان 55 سال تعزیه‌خوانی

55 سال است در عرصه تعزیه‌‌خوانی فعال است. وقتی این جمله را از علاءالدین قاسمی، تعزیه‌‌خوان حرفه‌ای و خوش‌صدایی که در سریال شب دهم هم حضور داشت، می‌شنوم واقعا تعجب می‌کنم.


http://www.iscanews.ir/wp-content/uploads/2014/10/7c82cdfe-58e6-471c-baca-26727e8359a4.jpg


55 سال کم نیست و این عدد بزرگ نشان می دهد، قاسمی برای تعزیه خوانی کشورمان یک گنجینه محسوب می شود؛ گنجینه ای که باید از او آموخت و آموزه هایش را حفظ کرد. او اما درددل هایی دارد، از بی توجهی ها به تعزیه و آسیب هایی که آن را تهدید می کند... . با او که این روزها مشغول اجرای تعزیه در استان قزوین بوده و از استقبال مردم بسیار خرسند است، گفت وگویی انجام داده ایم.

چند سال است در عرصه تعزیه فعالیت دارید؟

55 سال.

واقعا؟ 55 سال یعنی یک عمر.

بله، دقیقا یک عمر است در عرصه تعزیه فعال هستم. 62 ساله هستم و از هفت سالگی عاشق تعزیه شده ام و عاشق هم مانده ام. پدربزرگم در طالقان تعزیه اجرا می کرد. من هم از همان جا شروع کردم.

چه چیز تعزیه شما را جذب کرد؟

لباس تعزیه جاذبه دارد. هر کس آن را بپوشد، دیگر نمی تواند از آن دل بکند. شما هم یک بار لباس تعزیه بپوشی، عاشقش می شوی. هر جا نام امام حسین باشد، دل ها را به خود جذب می کند. شک نکنید... .

گفته می شود تعزیه این روزها بحران مخاطب دارد و به اندازه گذشته مورد توجه مردم نیست. نظر شما درباره این موضوع چیست؟

تعزیه بحران مخاطب دارد. این را می پذیرم، اما قسمت دوم صحبت تان را به هیچ وجه نمی پذیرم. هر وقت هر جا صدای طبل و شیپور تعزیه بلند شود، مردم خودشان را می رسانند. باید دنبال این بگردیم و ببینیم که آیا جایی وجود دارد که از آن صدای اجرای تعزیه بلند شود؟ نه، در تهران هیچ جایی وجود ندارد و می توان گفت باز هم شهرستان ها پیگیر برگزاری تعزیه هستند. ما اکنون در استان قزوین در یک شهرک در حال اجرا و شاهد حضور جمعیتی حدود 3 تا 4 هزار نفر هستیم، آنقدر که مردم می آیند و ما جا نداریم.

منظورتان این است که معضل اصلی، نداشتن فضا برای اجرای مستمر تعزیه است؟

دقیقا مشکل ما همین است؛ مشکلی که آنقدر پیگیرش شده ایم و به جایی نرسیده ایم که خسته ایم؛ از معاونت هنری وزارت ارشاد گرفته تا شهرداری و... . همه انجمن های تعزیه هم بارها درخواست کرده اند محلی برای اجرای تعزیه ها وجود داشته باشد و ما به طور مستمر طی سال اجراهایی داشته باشیم، اما هیچ کس صدای ما را نمی شنود. به هر کسی که دستم رسیده، گفته ام. حالا فقط دنبال راهی برای دیدار با رهبری و رئیس جمهور هستم تا از آنها بخواهم این امکان را برای ما فراهم کنند تا تعزیه فراموش نشود.

ما یک تکیه می خواهیم که در دوازده ماه سال فعال بوده و برنامه داشته باشد. زمان حکومت پهلوی ما در تکیه دولت جایی برای اجرای تعزیه داشتیم. حالا که انقلاب شده و مسئولان کسانی هستند که درد دین را دارند، چرا باید تکیه ای برای تعزیه خوانی نداشته باشیم؟ بارها گفته ایم ما یک تکیه می خواهیم، نامش را می گذاریم تکیه ولایت. فقط این فرصت را در اختیار ما قرار دهید. اگر این تکیه ایجاد نشود، آموزش تعزیه لطمه می بیند، آموزش هم لطمه ببیند، موجب از بین رفتن تعزیه و نابودی اصالت آن می شود. برای همین دلم می خواهد رهبر و رئیس جمهور را ببینم و این موارد را با آنها مطرح کنم.

http://www.jamejamonline.ir/Media/Image/1394/07/28/635809557137938238.jpg


اغلب تصور می شود تعزیه خوانی برای ماه محرم است و در عمل تقریبا همین اتفاق افتاده است.

این هم نتیجه نداشتن جایی برای اجراست. ما 300 مجلس تعزیه داریم و می توانیم برای تمام ایام سال و در مناسبت های مختلف برنامه اجرا کنیم و می دانیم که مردم هم می آیند و استقبال می کنند.

سریال شب دهم را همه مردم به خاطر دارند. شما و گروهتان در این سریال به اجرای تعزیه پرداختید و همین موضوع موجب شد هنوز نام شما و اجرایتان برای بسیاری از مردم آشنا باشد. فکر می کنید برنامه های صدا و سیما چه نقشی در حفظ و اشاعه فرهنگ تعزیه و تعزیه خوانی اصیل دارند؟

نقش صدا و سیما در حدی است که مردم هنوز پس از 14 سال این سریال را با تعزیه به خاطر دارند. صدا و سیما بیش از هر رسانه ای می تواند موثر باشد، هر چند روند ساخت سریال هایی مثل شب دهم ادامه پیدا نکرد و دیگر تعزیه سوژه سریالی نشد، اما با توجه به توانایی صدا و سیما باز هم امیدوارم به ما در این عرصه کمک کند و تنهایمان نگذارد.

جوان/گزارش «جوان» از روند توليد فيلم سينمايي «ايستاده در غبار»

ايستاده به تماشاي جاودانگي متوسليان

سازنده مجموعه مستند «آخرين روزهاي زمستان» که به شکل هنرمندانه‌اي زندگي شهيد باقري را به تصوير کشيده بود، اين روز‌ها در حال آماده کردن فيلم سينمايي «ايستاده در غبار» با موضوع زندگي سردار جاويدالاثر احمد متوسليان است.

نویسنده : محمدصادق عابديني


http://www.mizanonline.ir/files/fa/news/1394/7/20/154986_344.jpg


سازنده مجموعه مستند «آخرين روزهاي زمستان» که به شکل هنرمندانه‌اي زندگي شهيد باقري را به تصوير کشيده بود، اين روز‌ها در حال آماده کردن فيلم سينمايي «ايستاده در غبار» با موضوع زندگي سردار جاويدالاثر احمد متوسليان است.

بينندگان تلويزيون به خوبي مجموعه مستند «آخرين روزهاي زمستان» را که باز‌سازي عالي از زندگي شهيد حسن باقري بود، به ياد دارند. مجموعه‌اي که تلاش کرده بود با بازسازي زندگي شهيد باقري کاري متفاوت با آنچه پيش از اين در مستند‌هاي تلويزيوني شاهد آن بوديم، به نمايش بگذارد.

کارگردان اين مجموعه محمدحسين مهدويان بود که يک‌شبه توانست ره صد ساله را‌ پشت سر بگذارد و نام خود را به عنوان مستند‌سازي توانا مطرح کند. مهدويان بعد از پايان مجموعه «آخرين روزهاي زمستان» پيشنهادي براي ساخت فيلمي به نام «ژنرال» برگرفته از زندگي يکي از امراي ارتش شاهنشاهي را ارائه کرد که با مخالفت وزارت ارشاد روبه‌رو شد.

وي بعد از آن با چند پيشنهاد براي ساخت فيلم روبه‌رو شد. سازمان فرهنگي و رسانه‌اي اوج به مهدويان پيشنهاد داد درباره چند تن از سرداران دفاع مقدس از جمله شهيد زين‌الدين و احمد متوسليان کار توليد کند. اين کارگردان بعد از مطالعه اوليه درباره شخصيت سردار متوسليان تصميم گرفت پروژه بعدي خود را براساس زندگي اين سردار دوران دفاع مقدس توليد کند. مهدويان در زمان ساخت آخرين روزهاي زمستان نيز اشاره‌هايي به سردار متوسليان داشت و در يکي از قسمت‌هاي آن مجموعه متوسليان نقش محوري را ايفا مي‌کرد. اما اين بار وي حدود دو سال وقت را صرف مطالعه و جمع‌آوري مستندات در مورد احمد متوسليان نمود و توانست صداها و مکالمه‌هاي زيادي از اين سردار جاويدالاثر به دست آورد و بخش‌هايي از آنها را که داراي کيفيت مطلوبي بودند، برگزيد تا در فيلم جديد که «ايستاده در غبار» نام داشت به کار ببرد.

محمدحسين مهدويان تقريباً با همان گروهي که «آخرين روزهاي زمستان» را توليد کرده بود کار ساخت «ايستاده در غبار» را آغاز کرد. مهدويان فراخواني را در فضاي مجازي براي انتخاب بازيگر منتشر نمود که با استقبال خوب مردمي روبه‌رو شد. هم‌اکنون چندين کاراکتر اين فيلم توسط افرادي که در فراخوان شرکت کرده بودند، ايفاي نقش مي‌شوند. کارگردان «ايستاده در غبار» تلاش کرده است تا جنبه مستندگونه کار حفظ شود، به همين دليل هنرمندان نقش اصلي را نه از ميان هنرمندان شناخته شده سينما و تلويزيون که پيش‌زمينه‌اي در ذهن بيننده‌ها دارند، بلکه از بازيگران تئاتر انتخاب کرده است، همان کاري که در زمان توليد «آخرين روزهاي زمستان» تجربه شده بود.

هم‌اکنون هادي حجازي‌فر، بازيگر تئاتر نقش سردار متوسليان را ايفا مي‌کند و مهدي زمين‌پرداز، بازيگر نقش شهيد باقري در مجموعه «آخرين روزهاي زمستان» در اين فيلم نيز همان نقش را بازي مي‌کند و در کنار آن وظيفه بازيگرداني را نيز برعهده گرفته است.

فيلمبرداري اين پروژه از 20 شهريورماه آغاز شده است. مهدويان 80 جلسه فيلمبرداري براي «ايستاده در غبار» در نظر گرفته که هم‌اکنون 40 درصد از آن به اتمام رسيده است. براي اينکه کار به جشنواره فيلم فجر برسد، تدوين فيلم به صورت همزمان انجام مي‌شود.

مهدويان تلاش کرده با استفاده از فيلمبرداي 16 ميلي‌متري و تدوين خاص فيلم، سبک نويي را از فيلمسازي ارائه دهد که در سينماي ايران بي‌سابقه است. اين كارگردان در صورت رسيدن فيلم به جشنواره در بخش نگاه نو «فيلم اولي‌ها» شرکت خواهد داشت.


http://cdn.bartarinha.ir/files/fa/news/1394/7/27/674493_315.jpg


مراحل فيلمبرداري «ايستاده در غبار» در شهرک سينمايي دفاع مقدس، شهرستان مريوان روستاي «دزلي» به پايان رسيده و هم‌اکنون نيز گروه فيلمبردار در تهران مشغول به فيلمبرداري هستند. سردار احمد متوسليان، بعد از شهيدان محمود کاوه، مصطفي چمران و عبدالحسين برونسي چهارمين فرمانده دوران دفاع مقدس است که درباره زندگي‌اش فيلمي سينمايي توليد مي‌شود. مهدويان در اين فيلم سينمايي تلاش کرده جنبه‌هاي مستند و روايت مستندگونه را حفظ کند. «ايستاده در غبار» از زمان کودکي احمد متوسليان تا اعزام وي به لبنان را به تصوير خواهد کشيد.

مديرعامل سازمان اوج به مناسبت توليد اين فيلم سينمايي يادداشت کوتاهي را در شبکه اجتماعي خود منتشر کرد. در بخشي از اين يادداشت آمده است: نوجواني و جواني‌ام در زير سايه رفتاري و معنوي دو «مرد» شکل گرفت! نخست؛ فرمانده مظلوم، محبوب و مقتدر غرب غريب، مسيح مصلح کردستان سردار شهيد حاج محمد بروجردي و دوم؛ شير در زنجير، حيدر رزمندگان، جاويدالاثر حاج احمد متوسليان که جهان همچنان در حيرت طويل‌المدت‌ترين گروگانگيري تاريخ بشر به دست رژيم کودک‌کش صهيونيستي است و تا امروز که جواني را پشت سر مي‌گذارم، يادشان همچنان وجودم را توفاني مي‌کند و در آن تکاپو و کنجکاوي نوجوانانه، بيش از هر کس مديون آموزگارانم، حسين بهزاد عزيز و نصرت‌الله محمودزاده نازنين هستم...

حالا، امروز که اين يادداشت منتشر و اين عکس براي اولين بار رونمايي مي‌شود، نخستين فيلم سينمايي پيرامون قصه زندگي سراسر حماسه و پيکار حاج احمد با عنوان «ايستاده در غبار» توسط کارگردان خوش‌قريحه، جسور و صاحب‌ سبک سينماي مستند، برادر جوان و محجوبم «محمدحسين مهدويان» به سرعت مراحل ساخت را طي مي‌کند. پروژه‌اي سنگين و نفسگير که فقط شانه‌هاي ستبر رفيق مو سپيد کرده، مجرب و بااخلاصم «حاج حبيب‌الله والي‌نژاد» تاب و تحمل بالا بردن اين وزنه سنگين را دارد...

سردار جاويدالاثر احمد متوسليان يکي از فرماندهان لشکر 27 محمد رسول‌الله(ص) در دوران جنگ تحميلي، در خانواده‌اي بااصالت يزدي در شهر تهران به دنيا آمد.

وي از دوران جواني وارد مبارزه عليه حکومت پهلوي شد و به دليل فعاليت‌هاي انقلابي‌اش دستگير شد و به زندان افتاد. متوسليان با پيروي انقلاب اسلامي به سپاه پاسداران پيوست و در غائله کردستان به آنجا عزيمت نمود. وي عمليات‌هاي مختلفي را در اين استان انجام داد و توانست شهر‌هاي مهم کردستان را از لوث ضدانقلاب پاکسازي کند.

متوسليان به همراه شهيد همت در آزادسازي خرمشهر مشارکت داشت. وي در سال 61 مأموريت پيدا کرد تا براي کمک به مردم لبنان به اين کشور برود. در تيرماه اين سال اتومبيل حامل هيئت ديپلماتيک ايران که متوسليان يکي از سرنشينان آن بود، توسط فالانژيست‌هاي هوادار اسرائيل متوقف شد و از آن به بعد خبر موثقي درباره سرنوشت سردار احمد متوسليان و ساير سرنشينان در دست نيست. جمهوري اسلامي بارها بر پيگيري پرونده اين آدم‌ربايي تأکيد و رژيم صهيونيستي را به ربايش ديپلمات‌هاي خود متهم کرده است.

جوان/تعدد سفرهاي تشريفاتي در سازمان سينمايي براي چيست؟!

سفرهاي بي‌ثمر مديران سينمايي

سفرهاي پرتعداد مديران سازمان سينمايي به كشورهاي خارجي كه بعضا همراه با عقد تفاهم نامه همكاري است، تا به حال چه سودي براي سينماي ايران داشته است؟


http://media.mehrnews.com/old/Original/1393/01/18/IMG20173737.jpg


سفرهاي پرتعداد مديران سازمان سينمايي به كشورهاي خارجي كه بعضا همراه با عقد تفاهم نامه همكاري است، تا به حال چه سودي براي سينماي ايران داشته است؟ «فارس» طي گزارشي به اين موضوع پرداخته و اين پيشنهاد را به مديران سازمان سينمايي داده تا به جاي مديران، كارشناسان را به سفر بفرستند تا سفرشان دستاوردي نيز براي سينماي ايران داشته باشد.

در بخشي از اين گزارش مي‌خوانيم: سفر اخير حجت الله ايوبي به ايتاليا بيشتربه جهت بازديد از تجهيزات و امكانات سينمايي ايتاليا، بخش‌هاي آموزشي و مدارس سينمايي، ديدار و گفت و گو با مديران سينمايي ايتاليا و مذاكره در خصوص توليد محصول مشترك دو كشور عنوان شده است كه در اين سفر رئيس سازمان سينمايي را عليرضا تابش مديرعامل بنياد سينمايي فارابي و سيد روح الله حسيني رئيس مدرسه ملي سينما همراهي مي‌كنند اما به نظر مي‌رسد در اين سفر اگر قرار است تاثيري در روند آموزش سينمايي كشور داشته باشد بهتر بود مجيد مجيدي رئيس مدرسه عالي سينماي كشور نيز حضور داشته باشد تا بتوان به مؤثر بودن اين سفر در روند آموزش كشور اميدوار بود.

در بخش ديگري از اين گزارش مي‌خوانيم: معمولاً سفرهاي مديران فرهنگي در هر دوره‌اي بيشتر سفرهاي تشريفاتي است تا سفرهايي كه به نتيجه مطلوب و مؤثر ختم شود. تجربه‌اي كه از گذشته وجود داشته اينگونه بوده كه مديران به كشورهاي همسايه از جمله روسيه سفر كردند و توافق نامه‌هاي متعددي در حوزه‌هاي مختلف بسته شده است اما هيچ نتيجه ثمر بخشي براي سينماي ايران به همراه نداشته است. عدم حضور كارشناسان در حوزه‌هاي مختلف آسيب اصلي اين سفرهاست. حضور كارشناساني از بنياد سينمايي فارابي و هيئت مديره مدرسه عالي سينما بيشتر توجيه دارد تا سفر رئيس سازمان سينمايي و مدير عامل بنياد سينمايي فارابي. اگر فضاي مذاكرات كاملاً تخصصي باشد و دستاوردي براي سينماي ايران داشته باشد بهتر نيست به جاي مديران، كارشناسان اين حوزه به ديدارهايي از اين دست بروند تا بالاخره با حضورشان دستاوردي براي سينماي ايران داشته باشد. تجربه نشان داده است كه سفرهاي از اين دست تنها فرصتي براي ديد و بازديد و سفرهاي تشريفاتي است تا دستاوردي براي سينماي ايران داشته باشد. واقعيت اين است كه سفر كارواني از مديران سينمايي به ايتاليا فرصتي است براي آسيب‌شناسي پديده‌اي كه سال‌ها است در بطن سينماي ايران وجود داشته است، آن هم عدم حضور كارشناسان و فعالان سينمايي در اين دست سفرها، بهتر است تمام دستاوردهاي چنين سفرهايي را زير نظر بگيريم و اسير تبليغات و زرق و برق سفرها و ديدارها نشويم.

حمایت/مردم وهن «عاشورا» را برنمی‌تابند

«اپرای عاشورا» این روزها خبرساز شده است؛ موضوع «تک خوانی یک خواننده زن» در ارکستر سمفونیک تهران با اعتراض جدی رسانه‌ها و نمایندگان مجلس همراه بوده است.دامنه این اعتراضات سبب شد که «علی جنتی»، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی مجبور به واکنش والبته تکذیب شود.


http://static1.ilna.ir/thumbnail/8rKIlqc44u5B/i_qPjR7mMLhZ02nUcMUA0zOV2brdrNdfKreu5zx2ciKxyUe3xZzFdgRBp56gpRC388ZB_gYzlXER0AlR2tO6tGk4nU88RN381sfGVtw67dPrccCMXHCvyOWTXsxaz7sll3xeVOpt9jw,/%25D8%25A7%25D8%25AC%25D8%25B1%25D8%25A7%25DB%258C%2B%25D9%2588%25DB%258C%25DA%2598%25D9%2587%2B%25D8%25A7%25D8%25B1%25DA%25A9%25D8%25B3%25D8%25AA%25D8%25B1%2B%25D8%25B3%25D9%2585%25D9%2581%25D9%2588%25D9%2586%25DB%258C%25DA%25A9%2B%25D8%25AA%25D9%2587%25D8%25B1%25D8%25A7%25D9%2586%2B%25D8%25A8%25D8%25B1%25D8%25A7%25DB%258C%2B%25D9%2581%25D8%25A7%25D8%25AC%25D8%25B9%25D9%2587%2B%25D9%2585%25D9%2586%25D8%25A7.jpg


پرده اول؛شرح ماجرا

وقتی قرار شد «اپرای عاشورا» توسط ارکستر سمفونیک تهران در تالار وحدت به اجرا دربیاید، بسیاری امیدوار شدند تا شاید به آثار دینی که مبتنی بر ارزش‌های مردم ایران است، وقعی نهاده شود. هر چند که برخی، اجرای «اپرای عاشورا» را به خاطر برخی فشارهای وارده دانستند.

بالاخره شب افتتاحیه «اپرای عاشورا» ساخته بهزاد عبدی رسید. چند پرده اول با همراهی گروه کر اجرا شد و یک یک خوانندگان نیز با نقش‌هایی که در اپرا برای آن‌ها تعریف شده بود، خواندند. تا این که در ادامه با حضور یک خواننده زن اتفاقی عجیب روی داد. در ابتدا با وجود خوانند‌ه‌های مرد در کنار خواننده زن این تلقی وجود داشت که بخش‌هایی از این اپرا به صورت «هم‌خوانی» اجرا خواهد شد اما وقتی نوبت به خواننده زن رسید، همه صداهای اطراف خاموش شدند و صدای زن در اپرایی که به مناسب ایام سوگواری سید‌الشهدا(ع) روی صحنه می‌رفت! شنیده شد. البته که یک خواننده مرد هم در کنار این خانم هر از چندی زمزمه‌هایی با فاصله چند میزانی می‌کرد و در بسیاری از مواقع نیز همان صدای زمزمه‌گون خاموش می‌شد.

به گزارش فارس، آنچه اتفاق افتاد این که با آوازخوانی یک زن در اپرای عاشورا حاضرین در سالن تالار وحدت شاهد قبح‌شکنی به ساحت مقدس ثارالله (ع) در ایام دهه نخست محرم بودند.

البته با وجود همه شواهد،مسئولان وزارت ارشاد ابتدا سکوت و یا اظهار بیاطلاعی کردند اما در نهایت «علی جنتی» وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی مجبور به واکنش شد.

پرده دوم؛ تکذیب

«حسین نوش‌آبادی»سخنگوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در گفت وگویی با رسانهها با بیان اینکه « به هیچ وجه تکخوانی در جریان کار این گروه کـُر وجود نداشته و این برنامه با اجرای 60 نفر است که در بخش هایی همخوانی زنان اجرا می شود» به فیلمی که توسط یکی از رسانه‌ها در این خصوص منتشر شده است اشاره کرد و گفت: صرفا فیلم زمان تمرین این گروه کـُر بوده و آنها در حال اجرای رسمی نبوده اند و حتی در زمان تمرین هم تکخوانی صرف نبوده است؛ ولی به خاطر فیلمبرداری از نمای نزدیک، این تصور به ذهن متبادر می‌شود که تکخوانی صورت گرفته است.

وی البته تأکید کرد: گروه ارکستر سمفونیک تهران برای اجرای اپرای عاشورا مجوز وزارت ارشاد را به صورت همخوانی و گروه کـُر دارد و ضوابط قانونی به صورت کامل در آن رعایت شده است.

در واکنش دیگر هم روابط عمومی معاونت هنری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با انتشار متنی اعلام کرد که مطالب مطرح شده در مورد تکخوانی زن در اپرای عاشورا حقیقت ندارد.

در این متن آمده است: متأسفانه فیلم منتشره در رابطه با اپرای عاشورا که از تست صدای گروه(ساندچک)، تصویربرداری شده حاکی از آن است و «چون غرض آمد، هنر پوشیده ماند.»

پرده سوم؛ پاسخ دست اندرکاران اپرا

«بهزاد عبدی»، آهنگساز این اثر نیز در گفت‌وگویی در پاسخ به وجود تک خوان زن در اپرای عاشورا اظهارکرد: فیلم از کنار خواننده زن گرفته شده و بدیهی‌ است که در این شرایط بلندگو صدایی که به آن نزدیک است را ضبط می‌کند. در اپرای عاشورا هیچ تکخوانی زنی وجود نداشته و در کنار خانم خواننده؛ مردی به صورت همزمان آواز می‌خواند. فیلم ضبط شده اجراهای اپرای عاشورا به‌طور کامل موجود است و این مشخص می‌کند که صدا در سالن به صورتی که صدای زن غالب نباشد پخش شده و کاملا همخوانی انجام شده است.

واکنش علی جنتی به اتفاقات سوال‌برانگیز «اپرای عاشورا»


http://rasanews.ir/Images/News/Larg_Pic/20-6-1392/IMAGE635145945127656250.jpg


اما در حاشیه آخرین شب اجرای عمومی «اپرای عاشورا» توسط ارکستر سمفونیک تهران، «علی جنتی» نسبت به مسائل پیرامون این اجرا واکنش نشان داد.

وی در جمع خبرنگاران ضمن اشاره به یک روایت تاریخی درباره اجرای «اپرای عاشورا» گفت: «این اجرا برایم یادآور تاریخ بود؛ یک زمان برخی گفتند امیرالمومنین (ع) را در محراب کشتند و بعضی‌ها گفتند مگر علی (ع) نماز می‌خواند؟! از نظر من این اجرا یک کار بسیار برجسته و قابل عرضه در سطح جهانی است. اپرایی که بسیاری از اشعارش برگرفته از تعزیه‌های خودمان است؛ تعزیه‌‌هایی که در طول سالیان دراز آنها را می‌‌دیدیم و به آنها عادت داشتیم. فکر نمی‌کنم کسی این کار را ببیند و تحت تاثیر قرار نگیرد و اشک از چشمانش سرازیر نشود.»

وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در خصوص انتشار فیلمی از کنسرت «اپرای عاشورا» و تک خوانی زن در این اجرا هم بیان کرد: «امشب که من اجرای «اپرای عاشورا» را دیدم متوجه شدم در طول دو روز گذشته چه ظلم و جفایی نسبت به این کار که در نوع خود بی‌نظیر است، در برخی سایت‌های خبری و وبلاگ‌ها اتفاق افتاده است. اپرایی در رابطه با تاریخ عاشورا اجرا شده و از شعرهای محتشم کاشانی گرفته تا شعرهای دیگری که در رابطه با این واقعه سروده شده را یک گروه 130 نفره اجرا می‌کند آن وقت یک عده می‌گویند این‌ها تاریخ عاشورا را به بازی گرفته‌ اند و ابتذال و تک‌خوانی به راه انداخته‌اند!»

وی ادامه داد: «جای تاسف است که یک سری عناصری که فقط به سیاست بازی فکر می‌کنند، بخواهند چنین کاری را خدشه‌دار کنند و زحمات کسانی را که در طول سالیان برای این کار زحمت کشیده‌ اند، از جمله آهنگساز و شعرا و خواننده‌هایی که آن را بسیار زیبا خواندند را زیر سوال ببرند.»

«علی مرادخانی» معاونت هنری وزارت ارشاد نیز که علی جنتی را همراهی می‌کرد در پاسخ به این موضوع که قرار بوده اجرای «اپرای عاشورا» تا پنجشنبه 30 مهرماه ادامه داشته باشد اما بلیط فروشی سه شب آخر آن متوقف شده گفت: « اجرای «اپرای عاشورا» برای عموم تمام شد و احتمالا طی سه روز آینده برای برخی از ارگان های متقاضی اجرا داشته باشیم.»

به هرحال مردم دین‌دار اتفاقات این‌چنین و وهن عاشورا در ایام محرم را بر نخواهند تابید.

روزان/یک روحانی کارگردان شد

روزان نیوز- "آن روی سکه" اولین تله فیلم حجت‌الاسلام امید آقایی، مجوز پخش گرفت.

با اخذ مجوز ساخت تله فیلم «آن روی سکه»، تصویربرداری این اثر به کارگردانی و تهیه‌کنندگی حجت‌الاسلام امید آقایی آغاز شد.


http://media.mehrnews.com/d/2015/10/20/3/1876028.jpg


در تله فیلم «آن روی سکه» به کارگردانی حجت‌الاسلام امید آقایی هنرمندانی همچون نفیسه روشن، شاهین جهانگیری، علی استادی، كیانوش گرامی، مهران ضیغمی، سعیده عرب، رضا توكلی، شهرام رزاقی و... ایفای نقش می‌کنند.

در خلاصه داستان این فیلم آمده است: جوان کارمندی در حال خانه‌سازی است و شدیدا محتاج پول، سکه‌ای به او قرض می‌دهند تا مشکلاتش را حل و فصل کند که در اثر سهل‌انگاری سکه را از دست می‌دهد و ماجراهایی حول این سکه رخ می‌دهد.

عوامل تله فیلم «آن روی سکه» عبارتند از تهیه‌کننده و کارگردان: حجت‌الاسلام امید آقایی، نویسنده: فرهاد فرهادی، مجری طرح: سیدعلی حسینی، برنامه‌ریز و دستیار اول کارگردان: سیامک مردانه، دستیار دوم کارگردان: جواد گنجی، منشی صحنه: مهتاب شهرآبی، مدیرتولید: ایمان یزدی، مدیر تصویربرداری: مجید گلسفیدی، صدابردار: علی متقی املشی، طراح گریم: هانی گلشاهی، طراح صحنه و لباس: مهرداد احمدی و سرمایه‌گذار: امید آقایی.

این تله فیلم چهارمین اثر این کارگردان است. حجت‌الاسلام امید آقایی همچنین در نظر دارد در صورت صدور به موقع مجوز ساخت، فیلم سینمایی «غیرت» را به تهیه‌کنندگی محسن علی‌اکبری برای حضور در جشنواره فیلم فجر امسال بسازد.

سیاست روز/بازخوانی بیانات رهبر معظم انقلاب پیرامون عزاداري و مداحي

از کسانی که در وادى سردرگمى شیطانى هستند، الگو نگیريد

بسیاری از کارشناسان دینی معتقدند هیأت بزرگترین رسانه شیعه به حساب می‌آید و به نظر مي‌رسد مهمترین تریبون شیعه در تبلیغ دین و گسترش اعتقادات دینی عزاداری است. امروز همانگونه که شیعه به پتانسیل موجود در عزاداری پی برده و باید از آن نهایت استفاده را ببرد بی‌شک دشمن نیز آرام ننشسته و به بررسی نقاط ضربه پذیر این سرمایه بزرگ شیعی مي‌پردازد تا با شناسایی و و ایجاد آسیب در آن حوزه به تخریب و اضمحلال این سرمایه برسد.

با دقت در بیانات مقام معظم رهبری پیرامون عناصر متفاوت موجود در عزاداری مي‌توان پی برد که باید مراقب کدامیک از جنبه‌هاي عزاداری بود و از چه زاویه‌اي باید به آن توجه کرد.


http://www.rasanews.ir/Images/News/Larg_Pic/16-8-1392/IMAGE635194281836093750.jpg


شما به مداح به چشم یک معلم نگاه کنید

مقام معظم رهبری در توصیه به جوانهایی که مي‌خواهند وارد عرصه مداحی بشوند به چند محور اساسی اشاره کردند و فرمودند: «امروز اگر چنانچه بپرسند: «آقا حرفه‌ى مداحى به چى احتیاج دارد؟»، «یکى بخواهد مداح بشود، از امروز شروع کند، چه چیزى نیاز دارد؟»، دو سه چیز را میشمارید دیگر؛ میگوئید باید صدایش خوب باشد، حافظه‌ى خوبى داشته باشد، بتواند شعر یاد بگیرد؛ البته روح هم داشته باشد. یک انسانى با داشتن حافظه‌ى خوب و صداى خوش، میتواند بشود یک مداح. به نظر ما این کافى نیست. شما به مداح به چشم یک معلم نگاه کنید که میخواهد چیزى را به مستمع خود تعلیم بدهد. همه‌ى شماها این صلاحیت را دارید. هیچ‌کس را از این دائره نباید بیرون کرد. هر که شوق این کار را دارد، بسم‌اللَّه، خیلى خوب است؛ اما صلاحیتش را در خودش به وجود بیاورد.»

به جوانان مداح توصیه می‌کنم شیوه‌هاى پیشکسوت‌ها را بکلى کنار نگذارند

ایشان در ادامه خطاب به جوان‌ها به سه نکته اساسی اشاره کردند: «به جوانها توصیه میکنم شیوه‌هاى پیشکسوتها را بکلى کنار نگذارند؛ دست نکشند. من با نوآورى موافقم؛ نوآورى هیچ اشکالى ندارد؛ اما اگر بخواهید در این نوآورى کمال پیدا کنید، بایستى این نوآورى در امتداد شیوه‌ى گذشتگان باشد... محسّنات اساتید، پیشکسوتها و کسانى را که در این کار از شما یک پیراهن بیشتر پاره کرده‌اند، یاد بگیرید و چیزى بر آن اضافه کنید. شیوه‌هاى جدید، این‌جورى درست بشود، خوب است.»

رهبری با تاکید بر تبیین آسیب‌هاي مداحی به استفاده از مدح‌هاي نابجا اشاره کرده و فرمودند: «گاهى کلمات مدح‌آمیزى از ائمّه علیهم‌السّلام پشت سر هم مى‌آوریم که نه درست مستمع به عمق این کلمات مى‌رسد، نه با فهمیدن آن کلمات چیزى بر معرفت او اضافه مى‌شود. اینها ارزش چندانى ندارد.»

مبادا پانصد نفر در جلسه‌اى جمع شوند اما چیزى به آنها داده نشود

ایشان با تاکید بر اینکه «اگر ما خطایى انجام دهیم، خطاى ما مثل خطاى مردمِ عادى نیست؛ سنگین‌تر و سخت‌تر است. اگر ما خداى نکرده کسى را به وادى ضلالت و گمراهى انداختیم، با عمل مشابهِ دیگرى تفاوت دارد. مداح‌ها بدانند چه مى‌خوانند و چه مى‌گویند». تاکید کردند که «مبادا پانصد نفر، هزار نفر، گاهى ده هزار نفر در جلسه‌اى جمع شوند و یک ساعت براى آنها نغمه‌سرایى شود؛ اما چیزى به آنها داده نشود.»

نباید مداح از کسانى که در وادى حیرت و سردرگمى شیطانى هستند، الگوگیرى کند

مقام معظم رهبری ضمن نهی استفاده‌ از مدح‌ها و تمجیدهاى بى‌معنا که گاهى هم مضر است. گفتند: «از برخی تعبیرات درباره ائمه‌(ع) نباید استفاده کرد، اینها سبک است. چنانچه مداح و خواننده ما و ستایش‌گر اهل‌بیت‌(علیهم‌السّلام) از کسانى که خودشان غرق در حیرت و بدبختى‌اند - وادى هنرى غرب، بخصوص هنر موسیقى‌شان که به ابتذال کشانده شده - و در وادى حیرت و سردرگمى شیطانى و نه حیرت رحمانى هستند، این کار شریف و پاکیزه و مقدس را الگوگیرى کرد، این کار ناسزاوار است؛ کار ناشایستى است.»

به نیاز امروز جامعه‌ى اسلامى نگاه کنید

رهبر انقلاب با تاکید بر ضرورت پرداختن به مسائل روز در مداحی صراحتا به دو عنصر «توجه به نیاز جامعه» و «توجه به انقلاب» اشاره کردند؛ «به نیاز امروز جامعه‌ى اسلامى نگاه کنید، ببینید چقدر ملت ما، جوانها و جامعه‌ى ما در کشاکش طوفانهاى گوناگونِ تهاجم سیاسى و فرهنگى و انواع و اقسام تلقینات و تبلیغات، به نگاه نو، به روحیه‌ى سرشار از امید، به دل لبالب از اطمینانِ به آینده، فهمیدن راه روشن احتیاج دارد. این را همه باید انجام دهند؛ هر کسى به یک نحوى. و شما میتوانید سهم وافرى در این زمینه داشته باشید. به هر حال، مجموعه‌هاى اساتید و پیشکسوتهاى مداحى میتوانند کارهاى خوبى انجام دهند، امیدواریم ان‌شاءاللَّه انجام دهند.... یک نقطه‌ى اساسى هم این است که ما وضعیت کنونى انقلاب را همواره هم در یاد خودمان داشته باشیم، هم در حوزه‌ى شعاع گفتارى خودمان، تأثیر نفس خودمان را به یاد دیگران بیاوریم....عزیزان من! انقلاب یک حادثه در تاریخ ایران فقط نبود؛ این یک حادثه در تاریخ جهان و در تاریخ بشریت بود. بر روى این نکته من تکیه و تأکید میکنم - این شعار نیست، این تدقیق در یک حقیقت است - که این یک حادثه در تاریخ بشریت است. هر چه زمان بیشتر بگذرد، بیشتر این حقیقت روشن خواهد شد.»


http://www.etedaal.ir/pooyasoftpublisher/storage/Images/20110506155850gb-13900215_2.jpg


اگر مداحان از لحاظ اخلاق، تدین، عفت، نمود تحسین‌آورى داشتند، به صورت مضاعف در مردم اثر خواهند کرد

ایشان در تبیین ضرورت خودسازی مداحان توجه به اخلاق را به عنوان عنصری مهم معرفی کرده و فرمودند: «عزیزان من! مردم از صداى شما خوششان مى‌آید، از شعر شما لذت میبرند، از اجراى شما - چه در مدحتان، چه در مصیبتتان - دلهایشان تکان میخورد و اشک میریزند؛ اما به خود شما هم نگاه میکنند. اگر شما از لحاظ اخلاق، از لحاظ تدین، از لحاظ عفت، نمود تحسین‌آورى داشتید، همه‌ى آنچه را که عرض کردیم، به صورت مضاعف در مردم اثر خواهد کرد. اما اگر خداى نکرده بعکس شد؛ مردم نشانه‌ى تزلزل اخلاقى، نشانه‌ى عقب‌ماندگى از لحاظ اخلاق و رفتار و خداى نکرده عفت و این چیزها مشاهده کنند، اثر این هنرها و زیبائى‌هائى که در کار شما هست، از بین خواهد رفت؛ این را مراقب باشید.»

براى رشد اخلاق در جامعه محتاج نصیحتیم

رهبری با بیان اینکه «امروز ما محتاج نصیحتیم. براى رشد اخلاق در جامعه، براى گسترش خلقیات خوب، براى اعتلاى روحیه‌ى همدلى و برادرى و صفا و اخوتى که در جامعه‌ى دینى مطلوب است، احتیاج داریم به نصیحت.» ادامه دادند: «همه‌مان باید مراقب باشیم؛ ما عمامه‌اى‌ها بیشتر از دیگران، گویندگان مذهبى بیشتر از دیگران، نامداران عرصه‌ى دین و تقوا بیشتر از دیگران. همه باید مراقب باشیم؛ شما هم همین طور.... شما کسانى که در عرصه‌ى دین و معرفت و امور الهى دارید کار میکنید، خیلى باید مراقب باشید؛ مراقب اخلاق، مراقب پاکى زبان، پاکى دامان، پاکى دل، پاکى دست. خداى متعال به شما کمک کند.»

نامداران عرصه‌ى دین و تقوا بیشتر از دیگران باید مراقب باشند

رهبر معظم انقلاب اساس و جوهر خودسازی را عبودیّت خواهدند و افزودند: «من و شما هم باید از همین جاده برویم. البته این قلّه‌ها خیلى بالاست. اگر چشم ما بتواند این قلّه‌ها را ببیند، خیلى باید خدا را شکرگزار باشیم؛ چه برسد که به آن‌جاها برسیم؛ لیکن باید برویم؛ راه این است. این دامنه‌ها را باید به قدر قدرت و توانمان طى کنیم؛ که اگر این‌طور شد، به قدر ظرفیتمان بهره خواهیم برد... برادران و خواهران عزیز! من و شما باید دنبال عبودیت خدا باشیم. تمجید از فاطمه‌ى زهرا نتیجه‌اش باید این باشد.»

انسجام اسلامى یعنى عصبیت‌هاى بین‌المذاهبى مسلمان‌ها نباید تحریک شود

ایشان در تشریح نقش مداحان در حفظ وحدت و انسجام اسلامی به وظیفه عدم تحریک عصبیت‌هاي مذهبی و اختلاف‌افکنی، اشاره کرده و حفظ و حدت و همدلی را به مداحان توصیه نمودند و فرمودند: « کى از چیزهائى که من بخصوص میخواهم تکیه کنم، مسئله‌ى «انسجام اسلامى» است که ما گفتیم. انسجام اسلامى یعنى عصبیتهاى بین‌المذاهبى مسلمانها نباید تحریک شود. شما نباید کارى کنید که عصبیت آن مسلمانِ غیرشیعه علیه شما تحریک شود؛ او هم متقابلاً نباید کارى کند که غیرت و عصبیت شما را علیه خودش تحریک کند. آنها همین را میخواهند کارى کنند که عصبیت‌هاى شیعه و سنى را زنده کنند. به آنها تفهیم کنند اینها شیعه‌اند؛ اینها صحابه را سب میکنند؛ اینها مقدسین شما را چنین و چنان میکنند. جدائى بیندازند؛ آنها این را میخواهند. منادى وحدت شیعه و سنى، از اوّلى که این فکرها پیدا شده، این چیزها مورد نظرش بوده است.»

وحدت را حفظ کنید

رهبری با بیان اینکه تفرقه بین مومنان کاری خدایی نبوده و عملی شیطانی است؛ همدلی را عملی خدایی خوانده و مداحان را به حفظ وحدت و همدلی توصیه نمودند؛ «وحدت را حفظ کنید.اگر دیدید در جامعه بین شما کسانى هستند که عکس این رفتار میکنند، آنها را طردشان کنید؛ مخالفت خودتان را به آنها ابراز و اعلام کنید؛ اینها ضرر میزنند؛ ضربه میزنند. ضربه‌اى به اسلام میزنند، ضربه‌اى به تشیع میزنند، ضربه‌اى به جامعه‌ى اسلامى میزنند. این از جمله مسائل بسیار مهم است».

ایشان ضمن توجه ویژه به زوایای مسئله اختلاف افکنی خطاب به مداحان فرمودند: «شما اینجا یک شعرى بخوانید، امروز هم که ویدئو و اینترنت و وسائل گوناگون انتقال پیام وجود دارد؛ عکس و تفصیلات آن برود در فلان نقطه، چهار تا آدم جاهلِ متعصب را تحریک کند، بیندازد به جان یک مشت زن و بچه‌ى بى‌گناه، خون اینها را بریزد. مراقب این چیزها باشید. ... اینکه بنده این همه اصرار میکنم، تأکید میکنم براى اینکه اختلافات مذهبى و طایفه‌اى را کمرنگ کنید، براى این است. کسى خیال نکند که اگر ما بخواهیم نعمت این عشقى که دلهاى مردم ما را بحمداللّه پر کرده و مالامال از محبت اهل‌بیت است، شکرگزارى کنیم و این عواطف را تحریک کنیم، راهش آن است؛ نه، اشتباه است. ... اختلاف‌افکنى یا تحریک عصبیتهاى اختلاف‌افکن، مصلحت نیست؛ نه امروز مصلحت است، نه زمان امام صادق‌(علیه‌السّلام) مصلحت بود؛ آنها هم جلویش را گرفتند. بعضى از افراد سطحى‌نگر به این مسئله توجه ندارند.»

شرق/گفت‌وگو با شهرام اسدی سال‌ها پس از «روز واقعه»

موافق نمایش چهره ائمه نیستم

بهناز شیربانی

سال‌ها از ساخت «روز واقعه» می‌گذرد و به اعتقاد بسیاری از منتقدان، این فیلم همچنان یکی از بهترین روایت‌های سینمایی عاشورا محسوب می‌شود و حتی هم‌سنگ با فیلم محمدرسول‌الله(ص) مصطفی عقاد دانسته شده است. بیضایی این فیلم‌نامه را در سال ۱۳۶۱ نوشت؛ هرچند این امکان برایش فراهم نشد تا خود کارگردانی متنی را که خلق کرده بود برعهده بگیرد. پس از گزینه‌هایی که سال‌ها بر سر اجرای این متن درخشان مطرح می‌شد، سرانجام قرعه به نام فیلم‌ساز جوانی افتاد که عموم مخاطبان از او تنها یک فیلم اوینار را دیده بودند که آن هم درباره آسیب‌دیدگان فاجعه شیمیایی حلبچه بود. شهرام اسدی، در دومین تجربه سینمایی‌اش، در سال ١٣٧٣ این فیلم را برمبنای فیلم‌نامه‌ بیضایی مقابل دوربین برد. او با این فیلم که برای اولین‌بار در جشنواره سیزدهم فجر به نمایش درآمد، موفق شد نظر نسبی منتقدها را جلب کند. فیلم در ١١ رشته کاندیدای دریافت جایزه شد و از آن بین موفق به کسب سیمرغ بلورین به‌عنوان بهترین فیلم، بهترین موسیقی متن (مجید انتظامی)، بهترین صحنه‌آرایی (مجید میرفخرایی) و بهترین چهره‌پردازی (عبدالله اسکندری) شد. البته این جدا از سیمرغ بهترین فیلم در بخش فیلم‌های اول و دوم بود که نصیب شهرام اسدی شد. روز واقعه درعین حال از استقبال تماشاگران نیز به‌دور نبوده. ٣١ سال پس از ساخت این فیلم فرصتی دست داد تا با اسدی به گفت‌وگو بنشینیم. پرسش‌های ما البته به «روز واقعه» منحصر نشد و نگاهی هم به ساخت فیلم‌های متأخر دینی در ایران و نقاط قوت و ضعفشان انداختیم.


http://media.isna.ir/content/100-281.jpg/4


ابتدا از فیلم‌نامه روز واقعه صحبت کنیم. چه شد که متنی از بهرام بیضایی در اختیار شما قرار گرفت؟

فیلم‌نامه روز واقعه در سال ٦٧ از سوی آقای عبدالله اسفندیاری که مدیر بخش فرهنگی فارابی بودند در اختیار من قرار گرفت که بخوانم و نظر بدهم؛ و خاطرم هست که در آن جلسه، سخنی از ساخت آن به میان نیامد. همان شب فیلم‌نامه را خواندم و از شیوه روایتِ اثرگذار نهضتِ عاشورا و زیبایی و استحکامِ ساختارِ آن واقعا حیرت‌زده شدم. تا آن لحظه فیلم‌نامه‌ای تا آن اندازه قدرتمند و مؤثر نخوانده بودم. دو جمله پایانی فیلم‌نامه اشکم را سرازیر کرد. چند هفته بعد فیلم‌نامه برای کارگردانی به من سپرده شد و این، چند سالی بعد از نگارش فیلم‌نامه و واگذاری آن توسط آقای بیضایی و صحبت با چند کارگردان برای ساخت فیلم بود.

آشنایی شما و بهرام بیضایی چطور اتفاق افتاد؟ به چه دلیل خودشان روز واقعه را نساختند؟

اتفاقا در ملاقاتی که برای اولین‌بار، دو هفته‌ای بعد از ورودم به پروژه بین من و آقای بیضایی روی داد پس از تشکر از فیلم‌نامه خوب‌شان، صراحتا این سؤال را از خودشان پرسیدم. فقط به این جمله بسنده کردند که «من می‌خواستم خودم آن را بسازم اما اجازه‌اش را به من ندادند». و اضافه کردند «به همین دلیل هم هست که شما در فیلم‌نامه روز واقعه شرح صحنه زیادی نمی‌بینید». و از بابت آن عذرخواهی کردند. توضیح دیگری ندادند و درواقع علتی هم ذکر نکردند. بعدها، شاید یک‌سال بعد، در ارشاد یکی از مسئولان مابین صحبت‌هایش اشاره کرد که در جلسه‌ای گفته شده که گرایش فیلم‌نامه روز واقعه و از آن مسلم‌تر گرایش بیضایی به نمایش و تعزیه است و ما می‌خواهیم روز واقعه سینما باشد نه تعزیه و نمایش.

شما روز واقعه را زمانی ساختید که بسیار جوان بودید. شرایط ساخت فیلم در آن زمان چگونه بود؟

زمانی که من وارد گود روز واقعه شدم درواقع ناخودآگاه روح و جسم خودم را برای گذر از تنگناها آماده کرده بودم. کاملا می‌دانستم که راهِ پیشِ‌رو، راهی سخت و پرمشقت خواهد بود که به واسطه عظمت نام امام‌حسین(ع) بی هیچ اغماضی هر روز در میانه کشاکشی تازه خواهم بود؛ و ازسوی‌دیگر مواجه بودم با فیلم‌نامه‌ای درخشان و استوار و مستحکم، با نویسنده‌ای مسلط و چیره‌دست که از قضا خود نیز کارگردان بود و باز می‌دانستم فارغ ازاینکه هرچه بسازم، چه بد و چه خوب؛ همواره در مقام مقایسه خواهم بود و حرف و حدیثِ پایان‌ناپذیر تا ابد همراه فیلم خواهد آمد.

بعد از ساخت روز واقعه نظرات مختلفی درباره فیلم مطرح شد. گروهی موافق فیلم بودند و برخی دیگر معتقد بودند که فیلم‌نامه بیضایی و مفاهیم آن با اثر به‌تصویردرآمده متفاوت است. تا چه حد به این انتقادها را پذيرفتيد؟

خوشبختانه وقتی فیلم دیده شد اکثریت اقشار جامعه را با خود همراه کرد. هرکسی در هر جایگاهی از دانش و موقعیت اجتماعی و اعتقادی با آن ارتباط خوبی برقرار کرد. اینکه می‌گویید برخی مخالف بودند به نظرم بسیار طبیعی است. تعدادی از این نظرات مخالف صحبت‌شان روی کارگردانی اثر بود. می‌گفتند اگر بیضایی آن را می‌ساخت اثر بهتری می‌شد. من ضمن اینکه این نظریه را کاملا رد نمی‌کنم معتقدم اگر بیضایی روز واقعه را می‌ساخت قطعا فیلم دیگری می‌شد. کما اینکه قبل از ورود من قرار بود فیلم را آقای نجفی بسازند. روز واقعه ساخته ایشان هم بی‌شک فیلم دیگری می‌شد. هر کارگردانی جهان‌بینی خودش را دارد و جهان خودش را از منظر خودش می‌سازد.

درباره تغییراتی که در برگردان سینمایی در فیلم‌نامه روی داده، هم صحبت کنید.


http://media.mehrnews.com/d/2015/10/10/3/1864123.jpg?ts=1445064985401


در هر گفت‌وگو و نشستی از اولین نمایش روز واقعه تا به حال، همیشه به این نکته اشاره کرده‌ام که فیلم‌نامه این فیلم یکی از سنجیده‌ترین و بقاعده‌ترین فیلم‌نامه‌هایی است که در سینمای ایران نوشته شده و اصولا باور من بر این است که جایگاه بیضایی در سینما و نمایش ما بی‌نیاز از توضیحات من، حقیقتا انکارناپذیر است. بیضایی، فردوسی زمانه ماست و چقدر تأسف‌برانگیز است که در طی سال‌ها مردم ما و هنرهای نمایشی ما از وجود او و آثار او بی‌بهره ماندند. من به سهم خودم تلاش بسیار کردم که تا جایی که ممکن است تغییری و به روایتی تعدیلی در آن روی ندهد. و امروز در نمای کلی که نگاه می‌کنم فکر می کنم تا حدود زیادی موفق بوده‌ام که توانسته‌ام بیش از ٩٥‌درصد آن را بی‌‌تغییر حفظ کنم. چه جلسات متعددی که برگزار نشد و چه ایرادات غالبا واهی که گرفته نشد. ایراداتی که گاه کل اثر را هم حتی به چالش می‌کشید. خاطرم هست که یک روز بعد از جلسه‌ای ناامیدکننده در اوج افسردگی و یأس نزد مرحوم محمدتقی جعفری رفتم. آن زمان خانه‌اش در میدان خراسان بود و من از پیش از انقلاب با ایشان آشنایی داشتم و نزدشان می‌رفتم و قصه‌‌هایی از مولانا را که تبدیل به فیلم‌نامه کرده بودم برای‌شان می‌‌خواندم. آن شب با وجودی که تقریبا دیروقت بود مرا پذیرفتند. فیلم‌نامه روز واقعه همراهم بود. آن را باز کردم که پر از خطوط قرمز زیر دیالوگ‌ها بود. گفتم این فیلم‌نامه حافظ آبروی امام‌حسین(ع) است اما نمی‌توانم آن را اثبات کنم. از من باور نمی‌کنند. فیلم‌نامه را برگرداند و گفت چند جایش را بخوان ببینم. چند جمله از دیالوگ‌های عبدالله را خواندم. رسیدم به جمله‌ای که مرد بتکده به نقل از امام‌حسین(ع) می‌گوید چگونه سنگی بر بتان مرده بیندازم، حال آنکه بت‌های زنده روی زمین‌اند. جمله که به آخر رسید سرش را بلند کرد و گفت این آخری را دوباره بخوان. خواندم. خدا رحمت‌شان کند. چهره‌‌اش شکفت. گفت عجب جمله پرمغز و زیبایی است. گفتم اتفاقا این یکی از آن جمله‌‌هایی است که می‌گویند حسین(ع) کجا چنین سخنی گفته‌اند. مأخذ و سند آن کجاست؟ یادم هست که در یک‌آن، ناراحتی و نارضایتی چهره‌اش را پر کرد. گفت مأخذ و سند آن راه حسین است. حرکت و قیام حسین است. چه مأخذی از این بالاتر. همین جمله برهان حرکت حسین است. آن جملات و بسیاری جملات دیگر را با سازوکاری که مرحوم محمدتقی جعفری به من آموختند از خطر حذف و تعدیل رهانیدم. اما سکانس شهربانو را باوجود اینکه بسیار سینمایی بود، به دلیل اینکه می‌گفتند خلاف واقعیت است، نتوانستم حفظ کنم. در یکی از آخرین جلسات وقتی سکوتِ نارضایتی را در چهره‌ام دیدند گفتند برای ما مسلم است که چنین روایتی وجود ندارد. شما سند بیاورید تا پذیرفته شود. موضوع را در دیدار دومی که با آقای بیضایی در منزل‌شان داشتم در میان گذاشتم. گفتند اینکه تاریخ نیست؛ نمایش است. می‌دانستم این سخن سکانس شهربانو را نجات نخواهد داد و نیاز به دلایلی دارم. شروع به تحقیق کردم؛ ابتدا یک‌تنه و بعد به اتفاق یکی از دستیارانم. از دیدگاه تاریخی هیچ‌یک از مورخانی که به موضوع حمله اعراب به ایران پرداخته بودند به ازدواج شهربانو، دختر یزدگرد سوم با امام‌حسین(ع)، اشاره نکرده بودند. اولین‌بار در قابوس‌نامه ذکری از شهربانو به میان می‌آید که در قرن پنجم تألیف شده و حدود نیم‌قرن بعد از آن زمخشری در کتاب ربیع‌‌الابرار خود به آن اشاره می‌کند، و دیگر خبری در هیچ متنی نیست تا اینکه در زمان قاجار در قالب تعزیه مجلس شهربانو بروز پیدا می‌کند که قطعا منبع آقای بیضایی است. در اواخر تحقیقات به مرحوم سیدجعفر شهیدی برخوردم که سال‌ها قبل به‌طور مفصل درخصوص زندگی شهربانو تحقیق کرده بود و با قطع و یقین معتقد بود که این داستان از ریشه و بنیاد جعلی است و یزدگرد اساسا دختری به نام شهربانو نداشته است. بعدها در حماسه­ حسینی آیت‌الله مطهری هم دیدم که در واقعی‌بودن این داستان تردید کرده‌اند و به این صورت بود که آن سکانس حذف شد که عمده‌‌ترین حذف، در فیلم‌نامه روز واقعه بود.

این فیلم اثری سرآمد از واقعه عاشورا و در زمینه فیلم‌های دینی است. اتفاقی که با روایت داستان از منظر شخصیت، در حاشیه و در قالب سفری، آغاز می‌شود و پیش می‌رود؛ ایده‌ای که به مرور در سریال‌ها و فیلم‌ها نمود پیدا کرد. تا چه حد با این ایده در شکل روایت موافق بودید؟

اصلا این شکل از روایت به‌صورت بسیار جدی به ما کمک کرد که بدون آنکه تصویری از ائمه داشته باشیم، بتوانیم به روایت زندگی آنها بپردازیم. من به‌شخصه موافق نمایش چهره ائمه نیستم. چون تصور می‌کنم هر تصویر ما، حتی در بالاترین کیفیت ساختاری خود، نازل‌تر از جایگاه واقعی آنها خواهد بود و همواره در تعارض با باورهای بیننده قرار خواهد گرفت.

فیلم با چه هزینه‌ای ساخته شد؟

٦٨ ‌میلیون تومان.

فکر می‌کنید درحال‌حاضر می‌توان فیلمی مثل روز واقعه ساخت؟

نه. فکر نمی‌کنم. من و گروهم مسیر بسیار پرمشقتی را با رضایتمندی محض برای ساختن آن طی کردیم. آن روزها عشق از درون می‌جوشید و بر تن هیچ‌کس خرقه ریا نبود.

ظاهرا قرار بود هدیه تهرانی نقش راحله فیلم را بازی کند؛ اما این اتفاق نیفتاد. دلیلش چه بود؟

خانم هدیه تهرانی را در جست‌وجویی که برای پیداکردن چهره‌‌های تازه برای نقش‌های راحله و عبدالله گذاشته بودیم، آقای شریفی‌نیا و خانم آزیتا حاجیان پیدا کردند. تست‌های گریم و لباس و بیان به‌خوبی پیش رفت. اما در نهایت، خانواده نامزدشان با حضور ایشان در سینما موافقت نکردند و موضوع منتفی شد.

سال‌ها بعد از ساخت این فیلم، شب واقعه را ساختید. هم‌نامی نسبی این فیلم با روز واقعه به چه دلیل بود؟


http://media.mehrnews.com/d/2014/11/02/4/691993.jpg


تغییر عنوان فیلم از دریاقلی به شب واقعه، به پیشنهاد نویسنده فیلم‌نامه، آقای همایون شهنواز بود. که البته پیشنهاد بسیار خوبی بود. چون واقعه اصلی و نبرد نهایی در شب روی می‌داد که منجر به شهادت دریاقلی می‌شد و از طرفی آقای شهنواز معتقد بودند این برای تماشاگری که روز واقعه را دیده، می‌تواند اشاره‌ای تلویحی باشد و پیشنهاددهنده‌ای برای دیدن اثری دیگر از همان کارگردان.

در تاریخ سینمای ایران فیلم‌هایی که مستقیما حادثه تراژیک کربلا را تصویر کرده باشند کم هستند. فکر می‌کنید دلیلش چیست؟

دلایل فراوانی را می‌توان برای این احتیاط و اجتناب برشمرد. یک دلیل آن بضاعت اندک سینمای ماست. فیلم‌های تاریخی و مذهبی غالبا بسیار پرهزینه‌اند. بخش خصوصی توان تولید آن را ندارد و بخش دولتی هم دچار اما و اگر مدیران است که از قدم‌گذاشتن در عرصه‌‌های نیازموده هراسانند و نگرانی به‌خطرافتادن میزشان در اولویت بالاتری از گشودن مسیرهای تازه قرار دارد. نبود فیلم‌نامه خوب هم از مشکلات جدی در این راه است. ریاکاری و شعارزدگی هم از آفت‌های بنیان‌کنی است که می‌تواند فیلم‌ساز و تماشاگر را توأمان از سینمای دینی بیزار کند و اشتیاق ساخته‌شدن اثر مذهبی را کاملا از بین ببرد.

فیلم سینمایی رستاخیز از جمله فیلم‌هایی است که با نگاه به واقعه عاشورا ساخته شد و سنت‌شکنی‌هایی در ارتباط با ساخت این فیلم اتفاق افتاد که محل اختلاف بسیاری برای اکران به وجود آورد. نظر شما در ارتباط با این فیلم چیست و از نظر شما چه جایگاهی دارد؟

من نسخه­ اصلاح‌شده­ اثر را دیدم. زحمت فراوانی برای ساخت آن کشیده شده بود و فیلم از صحنه‌های درخشان زیادی برخوردار بود. به‌خاطر کوتاه‌شدن فیلم چند نفر از شخصیت‌ها صدمه دیده بودند. اما مشکل اصلی من نه با ساختار آن که با فیلم‌نامه آن بود که به نظرم از اشکالات عدید‌ه‌ای رنج می‌برد. همین اشکال، متأسفانه بر فیلم‌نامه فیلم محمد(ص) هم وارد است. یعنی درواقع پاشنه آشیل فیلم مجیدی فیلم‌نامه اوست. برای من معیار در تأیید فیلم‌نامه خوب، لرزش دل است و بسته‌شدن راهِ گلو با بغض. مجیدی فیلم‌ساز بسیار خوبی است. من در حین تماشای بچه‌های آسمان و رنگ خدای او بارها دلم لرزید و بغض راه گلویم را بست و اشک بر چشمانم نشست. اما در فیلم محمد(ص) حتی یک‌بار این اتفاق نیفتاد. درعوض سرم به دوّار افتاد از بس که دوربین به چپ و راست و بالا و پایین رفت؛ فقط عیاشی تصویر دیدم و آرزو کردم ‌ای‌کاش فیلم‌نامه هردو این عزیزان را، به هر قیمتی، بیضایی نوشته بود.

شرق/اثری از خطاط زن ایرانی به موزه بریتانیا راه یافت

شرق: اثری از عذرا عقیقی‌بخشایشی از مجموعه «منشات» به مجموعه موزه بریتانیا راه پیدا کرد و در بخش هنرهای اسلامی آن جای گرفت. مجموعه خط‌های عذرا عقیقی‌بخشایشی با عنوان «منشات» مهرماه سال گذشته در گالری هما به نمایش گذاشته شد.


http://www.homaartgallery.com/Files/ProfileFiles/big_211.jpg


این نمایشگاه جرقه انتقال یکی از آثار مجموعه را به موزه بریتانیا رقم زد. این خطاط با بیان اینکه منشات به معنای نوشتارهایی برگرفته از نامه‌نگاری‌ها و نسخه‌نگاری‌های قدیمی است، به «شرق» گفت: «این مجموعه شامل ١٤ تابلوی ریزنویس است که یکی از آثار کوچک آن در مجموعه موزه بریتانیا قرار گرفت. این تابلو در اندازه ٥٠ در ٧٠ سانتی‌متر با تکنیک مرکب روی کاغذ آماده شده است».

او که در این مجموعه از خط کوفی استفاده کرده، درمورد به‌کارگیری این شیوه عنوان کرد: «از سال ٧١ که برای پایان‌نامه‌ام با راهنمایی استاد نصرالله افجه‌ای در باره انواع خطوط کوفی‌ تحقیق می‌کردم، به این شیوه علاقه‌مند شدم و از آن به بعد با تلفیق کوفی مشرقی، کوفی مغربی و کوفی اولیه، رسم‌الخطی از انواع خطوط کوفی را استفاده می‌کنم و ترکیب‌بندی کارهایم در آثار درشت و ریزنویس با همین خط است.

البته من با خط‌های دیگر مثل ثلث و نستعلیق هم کار کرده‌ام اما خط کوفی را به دلیل ارزش بصری بالا و آنچه که به اصل نزول قرآن برمی‌گردد، خیلی دوست دارم».عقیقی ادامه داد: «تابلویی که به موزه بریتانیا برده شده، متعلق به گنجینه دائمی این مکان است. با این‌حال این موزه درحال تکمیل بخش هنر اسلامی است و تصمیم دارد دو سال دیگر در نمایشگاهی، آثار این بخش را به نمایش بگذارد که این تابلو علاوه ‌بر نمایش فعلی، در نمایشگاه دو سال آینده هم نشان داده خواهد شد».عقیقی که در سال ٨٨ کتابی با عنوان «زنان خوشنویس» منتشر کرد، در مورد جلدهای بعدی این کتاب گفت: «در پی تدوین جلد دوم کتاب هستم اما به دلیل کمبود وقت تاکنون این کار میسر نشده است. جلد اول را هم به‌تنهایی تحقیق کردم. البته صحبت‌هایی شده است که یک گروه تحقیقاتی به سرپرستی من برای جلد دوم کمکم کنند که در این صورت کتاب زنان خوش‌نویس تداوم خواهد داشت».

سایت گالری هما نیز درباره دلیل انتخاب تابلویی از عقیقی برای موزه بریتانیا به نقل از سارا جانسون از کیوریتورهای این موزه نوشته است: «برای ما جالب است زن معاصری از جهان اسلام ظرفیت‌های خط کوفی را این‌گونه در خلق فضای جدید به کار می‌بندد. این رخداد که به اهتمام فرح حاکمی ایجاد شده در ادامه تکمیل آثار معاصر توسط این موزه است».

حاکمی، کیوریتور و مجموعه‌دار هم در این مورد گفته است: «قرارگرفتن یک اثر کالیگرافی ایرانی متأخر در بخش اصلی موزه اتفاق بزرگی است زیرا تا به امروز هیچ قطعه خاورمیانه‌ای متعلق به سه دهه اخیر در سالن‌های بریتیش میوزیوم رونمایی نشده است».آثار عذرا عقیقی تاکنون در دوسالانه‌های آسیا و آرت فرهای وین، بازل، دوبی، ابوظبی، میامی و لندن به نمایش درآمده و در موزه اسلامی عربستان، موزه سلطنتی قطر، مجموعه البخاری، موزه مالزی و مجموعه‌های خصوصی در کشورهای مختلف نگهداری می‌شود.

شرق/تورنتو میزبان هنرمند ایرانی

«درهای بی‌کلید» کیارستمی به کانادا می‌رود

عسل عباسیان: ٥٢ عکس از مجموعه «درهای بی‌کلید» عباس کیارستمی روی دیوارهای موزه آقاخان تورنتو آویخته می‌شوند. این عکس‌ها که برای حفظ کیفیت، تکه‌تکه عکاسی شده‌اند، در ابعاد واقعی و سایز اصلی درها، چاپ شده و در این موزه نمایش داده خواهند شد. این نخستین‌بار است که نمایشگاهی انفرادی از آثار یک هنرمند در این موزه برپا می‌شود. موزه آقاخان، موزه‌ای در زمینه هنر و فرهنگ اسلامی، واقع در تورنتوی کاناداست. این موزه توسط تراست آقاخان برای فرهنگ - که خود بخشی از شبکه توسعه آقاخان است- سرمایه‌دهی شده و شامل آثار هنری شاخص و میراث فرهنگی تمدن‌های اسلامی است. این آثار که از چند مجموعه گردآوری شده‌اند، نمایانگر پیشرفت‌های مسلمانان در زمینه‌های گوناگون هنری و علمی در طول تاریخ هستند.


http://amozande.ir/wp-content/uploads/2014/03/kiarostami.jpg


عکس‌های کیارستمی که آبان‌ماه امسال در این موزه در معرض دید عموم قرار می‌گیرند، ظرف ٢٠ سال گذشته عکاسی شده‌اند و شامل درهایی قدیمی هستند که امروز هیچ‌کدامشان دیگر وجود ندارند. ایده این مجموعه عکس‌ها، به دوران ساخت فیلم «خانه دوست کجاست؟» برمی‌گردد و ماجرای نجاری که پس از سال‌ها، دنبال درهایی می‌گشت که روزی خودش آنها را ساخته بود.

عکس‌های این مجموعه در شهرهای مختلف ایران نظیر کاشان، اصفهان و استان گلستان، همین‌طور جنوب ایتالیا، فرانسه و همچنین مراکش ثبت شده‌اند.

کیارستمی خود نیز برای افتتاحیه این نمایشگاه به تورنتو خواهد رفت. هم‌زمان با نمایش این عکس‌ها در موزه آقاخان، در سینماتک تورنتو فیلم‌هایی از این هنرمند ایرانی نیز نمایش داده می‌شوند. این فیلم‌ها، از تریلوژی زلزله، یعنی فیلم‌های «خانه دوست کجاست؟»، «زندگی و دیگر هیچ» و همچنین «زیر درختان زیتون» هستند که به‌ترتیب در سال‌های ١٣٦٥، ١٣٧٠ و ١٣٧٣ توسط کیارستمی خلق شده‌اند.

در توضیحات موزه آقاخان برای نمایشگاه عکس «درهای بی‌کلید» آمده است: «خودت را برای یک سفر ذهنی و تخیل با آثار عباس کیارستمی، عکاس، شاعر و فیلم‌ساز تحسین‌شده ایرانی، آماده کن». این نمایشگاه که سی‌ام آبان‌ماه افتتاح می‌شود، تا فروردین سال آینده در موزه آقاخان ادامه دارد. قرار است عکس‌های این مجموعه به‌زودی از سوی نشر نظر در قالب کتابی به چاپ برسد. تا پیش از این عکس‌های کیارستمی در موزه هنرهای معاصر نیویورک، ایتالیا، انگلستان، ژاپن، فرانسه، آلمان، چین، موزه هنرهای معاصر تهران و... نمایش داده شده‌اند. آخرین نمایشگاه انفرادی کیارستمی در ایران، در سال ٩١ در «گالری بوم» برپا شده است. مجموعه عکس‌هایی که در موزه آقاخان به نمایش درمی‌آید، پیش از این در هیچ نمایشگاهی نمایش داده نشده است.

کیارستمی سال‌هاست که در کنار ساخت فیلم‌های کم‌نظیری چون «طعم گیلاس» که برنده مهم‌ترین جایزه سینمایی جهان یعنی نخل طلای کن شده بود، به هنرهای دیگری از جمله عکاسی، ویدئوآرت و چیدمان نیز پرداخته است. عکس‌های او همواره معطوف به طبیعت و چشم‌اندازهای زیبای طبیعی است. او همواره تأکید کرده که فضای بصری و مفهومی عکس‌ها و فیلم‌هایش به‌هم نزدیک است و پیش از این در این‌باره گفته بود: «عکس‌های من، سینمای من را می‌سازد. مدیوم عکس فرصت مینی‌مال‌کارکردن، با حداقل امکانات‌کارکردن را به من داده است و همین عکس‌ها هستند که سینمای مرا می‌سازند. من به سینما و عکاسی توأمان علاقه دارم، اما بدیهی است که شرایط برای عکاسی فراهم‌تر است، عکاسی، به مجوز، سرمایه‌گذاری، پروداکشن و... نیازی ندارد، بنابراین در این هنر فعالیت می‌کنم اما هرگاه شرایط کافی و لازم برای ساخت فیلم فراهم شود، فیلم هم خواهم ساخت». زبان و ساختار عکس‌های کیارستمی، ساده، بی‌آلایش و آرام است. او عکاسی مستندنگار و ثبت‌کننده کنش‌های اجتماعی نیست و کمتر انسان‌ها در کادرهایش جای دارند. عکاسی او هنری کاملا شاعرانه است. افق‌های باز و سکوت درون عکس‌هایش بدون شک مخاطب را به تأمل و بازنگری در زاویه‌های مخفی طبیعت دعوت می‌کند. در بیشتر عکس‌های کیارستمی می‌توان مکالمه‌ای پویا را میان خطوط عمودی و افقی در چشم‌اندازها مشاهده کرد.

گفتنی است، هفته گذشته تیری فرمو، رئیس جشنواره فیلم کن، برای هفتمین‌سال با اهدای جایزه لومیر، از فیلم‌سازی برجسته و درقیدحیات، تجلیل کرد و جایزه لومیر را در حضور کیارستمی به مارتین اسکورسیزی اهدا کرد. همچنین پیش از این گفته شده بود که کیارستمی در فیلم جدیدش به داستان راهبه‌هایی خواهد پرداخت که ساکن یک صومعه در چین هستند و به دلیل باورهای دینی‌شان ازدواج نمی‌کنند؛ فیلمی که قرار بود شهریورماه گذشته در چین کلید بخورد اما تاکنون کلید نخورده و در مرحله انتخاب بازیگران است.

شرق/«اربعین» ناصر تقوایی به روایت فرهاد ورهرام

مستندی با رگه‌های سیاسی و روشنفکری

بهناز شیربانی: شبکه مستند سیما مدتی است مستند‌های کمتردیده‌شده کارگردانان نامی سینمای ایران مثل ناصر تقوایی یا پرویز کیمیاوی را در قالب برنامه«گنجینه»روی آنتن می‌برد. «اربعین» ساخته ناصر تقوایی ازجمله مستندهایی است که از این شبکه پخش ‌شد. تقوایی این مستند را در سال ١٣٤٩ با محوریت عزاداری در شهرهای جنوبی کشور به‌ویژه شهر بوشهر ساخته است. با فرهاد ورهرام، مستندساز بنام ایرانی، به بهانه پخش مستند «اربعین» گپ‌وگفتی داشتیم. ویژگی‌های هنری مستند «اربعین» از نگاه ورهرام جالب توجه است که شما را به خواندن آن دعوت می‌کنیم:


http://tabnakfarhangi.ir/files/fa/news/1394/7/28/4629_708.jpg


مستند «اربعین»در بین مستندهای ناصر تقوایی به زعم منتقدان و اهالی سینما بهترین اثر مستند او محسوب می‌شود. شاید به این دلیل که از همان امکانات و ابزارهای اندک موجود بهترین استفاده را در انتقال مفهوم فیلم کرده است. نظر شما در باره ویژگی‌های هنری این مستند چیست؟

من این مستند را دوست دارم و چندین‌بار آن را دیده‌ام. از نظر من تمامی مستندهای ناصر تقوایی در نوع خود جذاب و منحصربه‌فردند. این مستند با نگاه به آیینی خاص در بوشهر ساخته شده است و زیبایی‌شناسی حساب‌شده‌ای دارد. زاویه دوربین، مونتاژ و ریتم استفاده درست از صدا در این فیلم مثال‌زدنی است حتی ممکن است در صحنه‌هایی ربط زیادی به تصویر نداشته باشد اما تداوم ساختاری به مجموعه فیلم می‌دهد. اما موضوع دیگری که بد نیست در اینجا درباره این مستند اشاره کنم آن است که متأسفانه گروهی که کارهای تحقیقاتی درباره سینما انجام می‌دادند به‌خصوص در سال‌های ١٣٥٧، مستند آقای تقوایی را قوم‌نگاری یا مردم‌شناسی تلقی و آن را در این گروه دسته‌بندی می‌کردند. این دسته‌بندی فیلم را پایین‌تر از جایگاه واقعی‌اش قرار می‌داد. ساختار فرم‌گرایانه یا شاعرانه فیلم مرتبه دیگری دارد. از نظر من مستند «اربعین» قوم‌نگاری یا مردم‌شناسی نیست چراکه آن دسته از مستند تعبیر و تعریف خودش را دارد.

شاید به دلیل پرداختن به خطه‌ای خاص این تلقی قوت گرفته است... .

این فیلم فرم‌گراست و نشان‌دادن یک آیین سنتی که تنها در بوشهر انجام می‌شود منحصربه‌فرد است. آشنایی تقوایی با این فضاها و آیین به بهترشدن کیفیت اثر کمک کرده است. بدون‌شک آیین‌هایی که در این فیلم می‌بینیم، دیگر در این سال‌ها تکرار نمی‌شوند و شکلشان تغییر کرده است. اگر بخواهیم از شکل صحیح اجرای آیین‌های محرم باخبر شویم باید این مستند را ببینیم. امروز دیگر لباس‌ها و حرکت و فضای سنتی این آیین به شکل سابقش وجود ندارد. از نظر من این فیلم حتی دارای رگه‌های سیاسی نیز هست. این فیلم در ظاهر فرم‌گراست اما دغدغه‌مندی روشنفکری دهه ٤٠ نیز در این فیلم مستند دیده می‌شود.

از نظر شما نگاه ناصر تقوایی از زمان ساخت «اربعین» تا «تمرین آخر» چقدر تفاوت داشته است؟

برای تقوایی ابزارها تغییر می‌کند و ممکن است هربار از امکانات بیشتری برای ساخت فیلمش استفاده کند اما هیچ‌وقت دقت، ظرافت، وسواس و نکته‌بینی در فیلم‌های او تغییر نمی‌کند. نگاه ویژه او به تصویر تغییر نمی‌کند. ناصر تقوایی از معدود فیلم‌سازانی است که این نگاه در همه فیلم‌هایش دیده می‌شود و دقت و ظرافت عنصر جدانشدنی فیلم‌های اوست.

مستندهای «اربعین»، «باد جن» و «موسیقی جنوب» سه‌گانه فیلم‌های تقوایی درباره موسیقی و آیین‌های مذهبی جنوب ایران است، این آثار را چطور ارزیابی می‌کنید؟

نگاه تقوایی در ساخت این آثار ستودنی است. از نظر من «بادجن» اثر به‌مراتب سیاسی‌تری است. از نگاه من او از طریق نشان‌دادن آیین‌های خاص دغدغه‌های سیاسی و اجتماعی‌اش را بیان کرده است.

فکر می‌کنید چرا مستندهای تقوایی هیچ‌گاه به سمت مستند داستانی نرفت؟

به‌هرحال این ترجیح او بوده است. او در فیلم‌ها و سریال‌هایش نشان داده که روایت داستانی را خوب بلد است.

به‌هرحال شروع کار ناصر تقوایی با ساخت مستندهایی از این جنس و ظاهرا ادای دینی به ابراهیم گلستان و فرخ غفاری بوده است هرچند که نگاه مستقل هم در کار لحاظ می‌شد. نظر شما در این رابطه چیست؟

در آن زمان آدم‌های بزرگی بوده‌اند که ناصر تقوایی می‌توانسته از آنها تأثیر بگیرد و ناصر تقوایی جوان هم قطعا تحت‌تأثیر استادانش بوده و به‌نوعی رابطه استاد و شاگردی مطرح بوده است.

به‌عنوان یک مستندساز تأثیر مستندهای ناصر تقوایی را بر جریان سینمای مستند چگونه می‌بینید؟

آثار ناصر تقوایی جزء آثار کلاسیک سینمای مستند ایران است. ویژگی آثار او این است که بعد از گذشت همه این سال‌ها هنوز هم جذاب و دیدنی است و این نکته مهمی است. چراکه در طول این سال‌ها مستندهای بسیاری ساخته شده که جوایز زیادی گرفته و در خارج از ایران نمایش داده شده‌ اما ماندگار نبوده‌اند حال اینکه مستندهای تقوایی فارغ از تمامی اینها هنوز هم جزء بهترین‌هاست و دیدنی است.

قانون/تلاقي سنت و مد‌‌رنيته د‌‌ر نقاشي سقاخانه اي

محمد‌‌ عارفي تبار( محي)


http://www.siteaks.com/uploads/gallerydir/3344/2.jpg


گويي سنت با مد‌‌رنيته تركيب شد‌‌ و اتفاق خوشايند‌‌ي به بار آورد‌‌. د‌‌ر سال 1340 شمسي آن زمان كه پاپ آرت د‌‌ر غرب نفس هاي آخر خود‌‌ را مي‌كشيد‌‌ و هنر جنبشي تازه طلب مي‌كرد‌‌ آن هنگام ايران بود‌‌ كه مكتبي نو د‌‌ر هنر‌هاي تجسمي به جهان عرضه كرد‌‌. مكتبي كه به سرعت به يكي از جنبش هاي مهم هنري د‌‌رجهان تبد‌‌يل شد‌‌ و تاثيرات ‍ژرفي بر تاريخ هنر گذاشت. به ند‌‌رت مي‌توان آثار هنري ملي را مخصوصا از نوع تجسمي د‌‌ر مكتبي خاص گنجاند‌‌. مكتب سقاخانه را مي‌توان سرآمد‌‌ شكل گيري مكتبي نو د‌‌ر ايران ناميد‌‌ البته مكتبي كه رنگ و بوي مد‌‌رن د‌‌ارد‌‌ و سنت‌هاي ملي _ مذهبي را نيز د‌‌ر خود‌‌ جاي د‌‌اد‌‌ه. د‌‌ر اين د‌‌وران عد‌‌ه اي از هنرمند‌‌ان آشنا به جنبش هاي هنري مد‌‌رن و با شناخت از فرهنگ ملي _ مذهبي ايران سبكي را بنا نهاد‌‌ند‌‌ كه د‌‌ر عرصه تحولات هنر معاصر بسيار پر اهميت است. این مکتب یا جنبش هنری بعد‌‌ها به‌نام مکتب سقاخانه شهرت یافت كه نخستین بار کریم امامی د‌‌ر توصیف آثار حسین زند‌‌ه رود‌‌ی نام «سقاخانه» را براي آن به کار برد‌‌.اين جنبش و مانيفست آن بر اساس بازگشت به استفاد‌‌ه از عناصر سنتي، ملي و مذهبي و اد‌‌غام آنها با هم با توجه به مفهوم گرايي د‌‌ر هنر مد‌‌رن پد‌‌يد‌‌ار گشت.د‌‌ر واقع هنرمند‌‌انش زيبايي هاي نهفته د‌‌ر د‌‌ل سنت هاي كهن ايراني را د‌‌ر قالب نو عرضه كرد‌‌ند‌‌ و چه بسا مرد‌‌م كه اين عناصر را به خوبي ‌مي‌شناختند‌‌ ارتباط موثر و عميقي با اين آثار برقرار كرد‌‌ند‌‌.

د‌‌ر اينجا هنر مد‌‌رن به عنوان يك جنبش وارد‌‌اتي د‌‌ر ايران به يك جنبش ايرانيزه تبد‌‌يل شد‌‌ كه نقش مايه هاي مذهبي شيعي را د‌‌ر د‌‌ل خود‌‌ د‌‌اشت. نقوش و عناصر بصري استفاد‌‌ه شد‌‌ه د‌‌ر سقاخانه ها كه ريشه اي عميق د‌‌ر فرهنگ اسلامي شيعي د‌‌ر ايران د‌‌ارد‌‌ مورد‌‌ استفاد‌‌ه مجد‌‌د‌‌ قرار گرفت و اين باعث ارتباط بسيار سريع با تود‌‌ه جامعه شد‌‌و پيام هنرمند‌‌ را  هر چه سريع‌تر به مخاطب و مخاطبان بيشمار رساند‌‌. د‌‌ر اين روند‌‌ مستشرقين بيشماري نيز جذب آثار خلق شد‌‌ه د‌‌ر اين مكتب شد‌‌ند‌‌ و موجبات معرفي اين مكتب ملي د‌‌ر سطح جهان را فراهم آورد‌‌ند‌‌.

گرد‌‌همايي بزرگان د‌‌ر مكتب سقاخانه

حسين زند‌‌ه رود‌‌ي ، قند‌‌ريز ، پيلارام و پرويز تناولي يك اتحاد‌‌ واحد‌‌ را تشكيل د‌‌اد‌‌ند‌‌ و بسيار هماهنگ به خلق آثار با محتواي غني پرد‌‌اختند‌‌. هنرمند‌‌ان اين مكتب كه د‌‌انشجويان د‌‌انشكد‌‌ه هنرهاي زيبا بود‌‌ند‌‌ با آشنايي عميق خود‌‌ از هنرهاي اصيل تزئيني آثاري را خلق كرد‌‌ند‌‌ كه با توجه به تركيب مد‌‌رن آنها بسيار مفهوم و گيرا بود‌‌ند‌‌. ناصر اویسی، یکی از نقاشان سقاخانه به صراحت د‌‌ر این مورد‌‌ می‌گوید‌‌: «من به‌عنوان نقاش معاصر همیشه سعی د‌‌اشته‌ام کارهایم شناسنامه ایرانی د‌‌اشته باشد‌‌.» عناصر بصري مورد‌‌ علاقه این هنرمند‌‌ان همان ابزارها و هنرهاي كاربرد‌‌ي سنتي مذهبي است. د‌‌رها، قفل‌ها و کلید‌‌ها، ضریح‌های اماکن متبرکه و سقاخانه‌ها، نگین‌های انگشتری ، حرزها( د‌‌عا ها) ، کاسه‌ها و الواح شمایل‌هایی بود‌‌ که د‌‌ر مجموع از د‌‌یرباز مورد‌‌ استفاد‌‌ه مرد‌‌م جامعه سنتی بود‌‌ه‌است . استفاد‌‌ه از نشانه‌های مذهبی و عناصر به كار رفته د‌‌ر هنر سنتي و فرهنگ مذهبي شیعه که مشهورترین آنها نماد‌‌های عاشوراست به عنوان يك وجه مشترك فكري د‌‌ر آثار هنرمند‌‌ان اين مكتب خود‌‌نمايي مي‌كند‌‌. همچنين استفاد‌‌ه از زیبایی شناسی فرهنگ عاشورايي همچون استفاد‌‌ه از رنگ‌های سنتی قد‌‌یمی، د‌‌عاها و نقش هاي به كار رفته د‌‌ر عزاد‌‌اري ها خود‌‌ د‌‌ر ارتباط موثر با عامه مرد‌‌م نقش مهمي ايفا كرد‌‌ه است ،چنانکه با د‌‌ید‌‌ن بسیاری ازآثار مخاطب حس آشنا و نزد‌‌يكي به آنها د‌‌ارد‌‌. د‌‌ر اد‌‌امه نيز به کارگیری د‌‌ستمایه‌هایی چون پنجه، علم، ضریح، د‌‌خیل، پرچم و حتی طلسم، اسطرلاب، جام چهل کلید‌‌ و... که هر کد‌‌ام نشانگر مفاهیم تاریخی – فرهنگی بود‌‌ه و د‌‌ر بستر سنتي _ آیيني نقش خاصي د‌‌اشته اند‌‌ با ترکیب این نماد‌‌های انتزاعی، جد‌‌ای از فرم واقعی آنها، فضایی نوین را پد‌‌ید‌‌ ‌آورد‌‌ند‌‌. همچنين به كارگيري خوشنويسي د‌‌ر اين آثار بسيار بر قوت بصري و اصالت هنري آن افزود‌‌ .هنر خوشنويسي به صورت كاليگرافي به ند‌‌رت به خود‌‌ي خود‌‌ به عنوان يك اثر هنري مستقل به كار مي‌رفت ، همانا استفاد‌‌ه از خوشنويسي بيشتر جنبه گرافيك و تبليغاتي د‌‌اشته. د‌‌ر اين مورد‌‌ از هنرمند‌‌اني كه بسيار استفاد‌‌ه بجا و مناسبي از خوشنويسي و سياه مشق كرد‌‌ حسين زند‌‌ه رود‌‌ي است. «او د‌‌ر آثارش خطاطی را اما نه د‌‌ر بعد‌‌ خوشنویسانه‌اش که د‌‌ر حال و هوای کلی ترکیب‌بند‌‌ی حروف منفرد‌‌ و کلمات و جملات بی‌آنکه بخواهد‌‌ معنا و مفهومی اد‌‌بی را د‌‌ر آن میان تعقیب کند‌‌، د‌‌نبال کرد‌‌ و د‌‌وراد‌‌ور سرسپرد‌‌ه سیاه‌مشق‌های قد‌‌یمی شد‌‌.»د‌‌ر واقع زند‌‌ه رود‌‌ي به تك تك حروف د‌‌ر خوشنويسي به عنوان عنصر بصري موثر پرد‌‌اخت و استفاد‌‌ه فرم گرايانه از اين حروف هرگز بار معنايي آثارش را تحت الشعاع قرار ند‌‌اد‌‌.


http://www.upload-noandishaan.ir/images/o7rws1hf6l0q4h8qzh.jpg


هنري بر مبناي اصالت

نقطه هاي قوت مكتب سقاخانه را مي‌توان د‌‌ر اصالت هنري آن د‌‌انست. از آنجايي‌كه هنر مد‌‌رن بر اساس مفهوم گرايي بنا شد‌‌ه و به د‌‌نبال تاثير گذاري از طريق جذب مخاطب با تاثير گذاري سريع است لذا اثر هنري اي كه بتواند‌‌ مخاطب بيشتري را به سمت خود‌‌ بكشاند‌‌ مي‌تواند‌‌ به انتقال مفاهيم مورد‌‌ نظر هنرمند‌‌ نيز كمك كند‌‌. د‌‌ر اين ميان هر اند‌‌ازه هنر مفهومي تر باشد‌‌ مخاطب به د‌‌نبال كنكاش د‌‌ر اثر است و اين خود‌‌ از جذابيت هاي هنر مد‌‌رن محسوب مي‌شود‌‌. ولي اينكه چقد‌‌ر هنر مد‌‌رن د‌‌ر اين مسير موفق بود‌‌ه و موضوعات به كار گرفته شد‌‌ه د‌‌ر آثار جذابيت بصري و محتوايي لازم را د‌‌اشته اند‌‌ را با نگاهي به نمايشگاه ‌هاي آثار هنري مي‌توان د‌‌ريافت. عد‌‌م استقبال قاطبه مرد‌‌م از حضور د‌‌ر نمايشگاه هاي هنري نشان از نامأنوس بود‌‌ن فضاي بصري كار و شناخته نشد‌‌ن محتوا د‌‌ارد‌‌. ليكن با شكل گيري مكتب سقاخانه آثار هنري آن بد‌‌ون آنكه از ارزش معنايي و مفهومي‌اش كاسته شود‌‌ مورد‌‌ استقبال منتقد‌‌ان و عموم جامعه قرار گرفت. اين ارتباط موثر به آشنايي قشر وسيعي از مرد‌‌م با هنر مد‌‌رن انجاميد‌‌.اين خود‌‌ موكد‌‌ اين مطلب است كه جذابيت هاي بصري و محتوايي لازم د‌‌ر آثار اين مكتب موجب ترقي بسيار زود‌‌ هنگام آن شد‌‌. روند‌‌ رو به رشد‌‌ مكتب سقاخانه د‌‌يري نپاييد‌‌ چون سرعت به كار گيري عناصر سنتي كه د‌‌ر هنرمند‌‌ان اين مكتب وجود‌‌ د‌‌اشت موجب شد‌‌ اين عناصر به تركيبي نامأنوس برسد‌‌.« استفاد‌‌ه از طلسمجات د‌‌ر كنار اد‌‌عيه مقد‌‌س خود‌‌ نمي‌توانست به باور مرد‌‌م خوش آيد‌‌. د‌‌ر واقع هرگونه استفاد‌‌ه از شمايل مذهبي د‌‌ر كنار حرزها نمي‌تواند‌‌ تركيبي خوشايند‌‌ باشد‌‌ زیرا اعتقاد‌‌ مرد‌‌م به سنت هايشان را مي‌شكند‌‌. شخصيت هاي مقد‌‌س و شكل هاي مذهبي هر كد‌‌ام تركيب نا مناسبي د‌‌ر برخي آثار با طلسم ها و نسخه هاي جاد‌‌وگري پيد‌‌ا كرد‌‌ند‌‌ و اين منافات با ريشه هاي اعتقاد‌‌ي جامعه مخاطب د‌‌ارد‌‌.»

مسير پرتلاطم يك مكتب هنري

سيمين د‌‌انشور د‌‌ر مقاله اي به مناسبت سومين بي‌ينال تهران، د‌‌ر خصوص حسين زند‌‌ه‌رود‌‌ي از نقاشان سقاخانه‌اي مي نويسد‌‌ :«متحيرم كه آيا زند‌‌ه‌رود‌‌ي سبك فعلي خود‌‌ را، كه بي‌شباهت به بزرگ كرد‌‌ن گوشه اي از اد‌‌عيه و طلسمات قد‌‌يم‌نيست، و ضمناً بيشتر به د‌‌رد‌‌ پرد‌‌ه و چاد‌‌ر تعزيه مي خورد‌‌، باز د‌‌نبال خواهد‌‌ كرد‌‌ و د‌‌ر صورت اد‌‌امه، كارش به يكنواختي نخواهد‌‌انجاميد‌‌ و بعد‌‌ مرد‌‌م ساد‌‌ه د‌‌ل، براي د‌‌عانويسي به او رجوع نخواهند‌‌ كرد‌‌؟ نبايد‌‌ گذاشت سوژه اينچنين هنرمند‌‌ را د‌‌ر طلسم خود‌‌ به‌حصار كشد‌‌.» البته اين واكنش تنها براي مرد‌‌مي كه نقوش و عناصر ملي _ مذهبي خود‌‌ را مي‌شناسند‌‌ صد‌‌ق مي‌كند‌‌ نه مخاطباني كه تنها به تركيب رنگ‌ها د‌‌لخوشند‌‌ و تمام عناصر به كار رفته د‌‌ر اثر را د‌‌ر تركيب با هم و از جنس معنوي يكسان مي‌بينند‌‌. موارد‌‌ د‌‌يگري نيز د‌‌ر افول اين جنبش موثرند‌‌.اين برد‌‌اشت از آيين هاي سنتي كه د‌‌ر تضاد‌‌ با فرهنگ عامه است به گفته رويين پاكباز د‌‌ر كتاب نقاشي ايراني تبد‌‌يل به يك برد‌‌اشت تفنني از نقش مايه هاي كهن و تزييني توسط هنرمند‌‌ان بعد‌‌ي شد‌‌. اين سو ءبرد‌‌اشت ها همگي منجر به از د‌‌ست د‌‌اد‌‌ن مخاطب و بي پايه شد‌‌ن محتواي آثار شد‌‌. د‌‌ر اد‌‌امه اين روند‌‌، مكتب سقاخانه با توجه به اينكه هنرمند‌‌ان مطرح آن هر كد‌‌ام كار هنري خود‌‌ را فارغ از مانيفست ابتد‌‌ايي مكتب سقاخانه د‌‌نبال كرد‌‌ند‌‌ بسيار شكنند‌‌ه شد‌‌ و د‌‌ر نهايت به يك سكون رسيد‌‌ و هنرمند‌‌ان د‌‌يگر كه د‌‌ر اد‌‌امه راه بود‌‌ند‌‌ به سمت تكرار مكتب هاي معاصر د‌‌ر د‌‌نيا رفتند‌‌. د‌‌ر اواخر د‌‌هه 50 هنر بسيار فضاي سياسي به خود‌‌ گرفت كه نمي‌توانست د‌‌ر قالب

فرم هاي مذهبي بگنجد‌‌ لذا تحت تاثير نقاشي د‌‌يواري‌هاي روسي و مكزيكي و هنر اعتراضي اد‌‌امه راه د‌‌اد‌‌ و متاسفانه بعد‌‌ از آن مكتب اصيل سقاخانه به د‌‌ست فراموشي سپرد‌‌ه شد‌‌ . به جرأت مي‌توان گفت كه پس از بررسي هنر معاصر ايران بعد‌‌ از مكتب سقاخانه هنر ايراني د‌‌ر قالب مكاتب هنري د‌‌نيا تنها به تكرار سبك‌هاي مد‌‌رن پرد‌‌اخته و چند‌‌ان د‌‌ر روند‌‌ شكل د‌‌هي به هنر معاصر قد‌‌مي برند‌‌اشته است .

قدس/اعتراض رییس دیوان عدالت اداری به وزارت فرهنگ و ارشاد

رئیس دیوان عدالت اداری نسبت به برخی رفتارهای موهن و خلاف احکام دینی در فیلم منتشره از اپرای عاشورایی که با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ساخته شده، به این وزارتخانه و مسئولان فرهنگی کشور اعتراض کرد.

به گزارش (ایسنا)، حجت‌الاسلام والمسلمین منتظری در جلسه هیات عمومی دیوان عدالت اداری با اشاره به تسلیت ایام سوگواری حضرت امام حسین(ع) و همچنین نامگذاری هفته جاری به هفته امر به معروف و نهی از منکر گفت: عاشورای امام حسین(ع) احتیاج به اپرای عاشورایی اینچنینی ندارد و مجلسی که امام صادق(ع) برای عزای جدش توصیه کرده است، این مجلس نیست که در آن زن و مرد نامحرم بنشینند، آواز بخوانند و کف و دف بزنند.


http://media.mehrnews.com/old/Original/1393/03/27/IMG14310656.jpg


وی افزود: طی روزهای اخیر در برخی از سایت‌ها فیلمی با عنوان اپرای عاشورا منتشر شده است که در آن متاسفانه خانمی با حجاب بسیار زننده پشت میکروفن، تکخوانی می‌کند و به نام حضرت زهرا(س) و امام حسین(ع) و پیامبر(ص) به آوازخوانی می‌پردازد.

رئیس دیوان عدالت اداری ادامه داد: متاسفانه این فیلم مربوط به یکی از مجموعه‌های وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است. دیدن این صحنه‌ها بسیار رنج‌آور و دردناک بود؛ زیرا گاهی افراد خودشان معصیت و گناه می‌کنند، که باید جوابگو باشند اما اگر کسی تحت لوای عزای امام حسین(ع) و به نام آن حضرت حرمت‌شکنی کند، پذیرفتنی نیست.

منتظری اضافه کرد: یعنی ملت آنقدر درمانده شده که محافل عزاداری، حسینیه‌ها و تکایا کنار رفته است تا ما اپرایی راه‌ بیندازیم با عنوان هنر اسلامی و در لوای آن به ارزش‌های اسلام لگد بزنیم و حرمت امام حسین(ع) را بشکنیم؟ آیا مکتب امام حسین(ع) این است؟

وی در واکنش به اطلاعیه اخیر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مبنی بر اینکه این اتفاق در صحنه نیفتاده است بلکه فیلم منتشره مربوط به پشت صحنه بوده است، اظهار کرد: اتفاقا پشت صحنه‌ها مهم است، مگر خداوند در پشت صحنه‌ها حاضر و ناظر نیست. این چه تفکر و سخنی است که در صحنه نبوده است. اگر ما پشت پرده‌ها را اصلاح کردیم، کاری کرده‌ایم.

رئیس دیوان عدالت اداری تاکید کرد: دردآور و مهم این است که این اقدام تحت لوای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و با مجوز آنها و در سالن متعلق به آنان صورت گرفته است.

منتظری اضافه کرد: اگر اعتقاد به خاندان عصمت و طهارت دارید که قطعا معتقدید از ایشان یاد بگیرید. حضرت زینب(س) وقتی به مجلس عبیدالله وارد شدند، روبند نداشتند و برای آنکه نامحرم ایشان را نبیند با آستین صورتشان را پوشاندند. باید از حضرت زینب(س) که پیام‌آور کربلا و عاشوراست، آموخت.

وی با بیان اینکه این تکلیف ماست که در هفته امر به معروف و نهی از منکر به برادران و خواهران خود تذکر بدهیم که از این روش‌های ناپسند دست بردارند، اظهار کرد: به برادارن و خواهرانمان نصیحت می‌کنیم که ارزش‌های دینی را اینگونه خدشه‌دار نکنید و با اهداف نفسانی، عزای حضرت امام حسین (ع) را آلوده نسازید و بگذارید حرمت عاشورا، کربلا و امام حسین(ع) و عزای آن محفوظ باشد.

رئیس دیوان عدالت اداری با اشاره به اینکه قاطبه و اکثریت مردم چنین حرکات و اقداماتی را تحمل نخواهند کرد تاکید کرد: مسئولان، دست‌اندرکاران و کسانی که این مسایل به آنها واگذار شده است، باید حریم‌ها را حفظ کنند.

منتظری در بخش دیگری از سخنانش در ارتباط با هفته امر به معروف و نهی از منکر گفت: در قرآن کریم دو آیه وجود دارد که در آن شاخصه‌هایی برای مومنین و منافقین بیان شده است.

وی افزود: در آیه مربوط به مومنین آمده است که مردان و زنان مومن اولیاء یکدیگرند که امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند و آیه دوم شاخص منافقین را مشخص می‌کند و در آن آمده است، منافقین زن و مرد، مجموعه‌ای هستند که امر به منکر و نهی از معروف می‌کنند.

رئیس دیوان عدالت اداری ادامه داد: در ذیل آیه نخست حضرت امام حسین(ع) فرمایشی دارند که در آستانه عاشورای حسینی می‌تواند روشنگر راه ما باشد. ایشان می‌فرمایند، خداوند علامت مومنان را امر به معروف و نهی از منکر، اعلام کرده است برای اینکه خداوند این امر را برای مومنان به عنوان یک فریضه و واجب مقرر کرده است. خداوند می‌داند که جایگاه و اهمیت امر به معروف و نهی از منکر به حدی است که اگر به انجام برسد، تمام فرائض کوچک و چه فرائض بزرگ یا سخت و آسان در جامعه برپاداشته خواهد شد. زیرا این دعوت به اسلام است.

منتظری افزود: حضرت امام حسین(ع) هم در سخن و هم در عمل و رفتار نشان داد که با امر به معروف و نهی از منکر، دعوت به اسلام کرده است. رفتار ایشان باید برای امروز ما در جامعه اسلامی بویژه کشور عزیزمان ایران الگو باشد و همه ما نیز وظیفه داریم در این راه تلاش کنیم.

وی ضمن انتقاد از برخی افرادی که لباس مسلمانی بر تن پوشیده‌اند ولی در عمل همراهی و همگونی با اسلام ندارند، گفت: ما باید با زبان ملایم و زبان خوش برادارن، خواهران و شهروندان‌مان را برای پایبندی به احکام اسلام و دین از دعوت کنیم و تاکید کنیم که اگر کسی ملتزم به احکام الهی و دین باشد، زیان نخواهد دید.

رئیس دیوان عدالت اداری اضافه کرد: حیف است که ما مسلمانان، شیعیان اهل بیت عصمت و طهارت(ع) کاری کنیم که مهر تایید امام حسین(ع) را نداشته باشد به عبارت دیگر، عزاداری برای امام حسین(ع) باید از هر آلودگی مبرا باشد.

وطن امروز/درباره تاریخچه تعزیه در ایران و نسبت آن با هنر تئاتر

عصر روز دهم

تعزیه یا تعزیت به معنای سوگواری بوده و گونه‌ای از نمایش مذهبی منظوم است که در آن عده‌ای اهل ذوق و کارآشنا در جریان سوگواری‌های ماه محرم و برای نشان دادن ارادت و اخلاص به اهل بیت، طی مراسم خاصی بعضی از داستان‌های مربوط به واقعه کربلا را پیش چشم مخاطبان بازآفرینی می‌کنند. در تعزیه چون اهمیت خواندن هنرمندانه اشعار بیشتر از روش اجرا و نمایش واقعه‌هاست، آن را تعزیه‌خوانی نیز گفته‌‌اند. مسلمانان از قرون اولیه اسلامی کوشیده‌اند عزاداری سالار شهیدان را با شور و شوق وافری برگزار کنند با این اندیشه که مردم را با وقایع غم‌انگیز کربلا بیشتر آشنا کنند و با تداعی صحنه‌های تأثرانگیز نینوا احساسات مردم را برانگیزند. بدین ترتیب‌ تعزیه از مراسم سینه‌زنی‌، مرثیه‌ها و روضه‌خوانی‌ها، سرگذشت پیامبران و حماسه‌های دینی کمک گرفت و به صحنه آمد و با استقبال مردم مواجه شد. نمایش تعزیه از ایمان مذهبی‌ و تنفر از ستم و بیداد حکایت می‌کند و نزد مخاطبان تأثیرگذار است. درباره تاریخ پیدایش تعزیه سند و مدرک صحیح و دقیقی موجود نیست ولی بعضی مورخان مقدمه ظهور آن را تا حدود هزار سال پیش‌، یعنی تا زمان حکومت سلسله ایرانی آل‌بویه در بغداد، به عقب برده‌اند. بنا بر روایت ابن‌کثیر شامی در احسن‌القصص، معزالدوله احمد بن بویه در سال 352ق در بغداد امر می‌کند که در دهه اول محرم دکان‌ها را ببندند و مردم لباس عزا به تن کنند و به تعزیه سیدالشهدا(ع‌) بپردازند و این رسم تا اوایل سلطنت طغرل سلجوقی در بغداد و شهرهای دیگر ایران معمول بوده است. پیشینه پیدایش نمایش هر قوم به سابقه دینی و آیین‌های مذهبی آن می‌رسد. به گمان بسیار، تعزیه جدا از شباهت‌هایش با عزاداری‌های آیینی گذشته، شکل تکامل‌یافته‌تر و پیچیده‌تر سوگواری‌های ساده شیعیان سده‌های نخستین برای کشته‌شدگان کربلاست که امروزه در صحنه نمایش و در قالب فرم‌هایی جدید پیوست‌یافته به عناصر دیگر در هنر تئاتر بروز پیدا کرده است. برخی دیگر با استناد به گزارش‌هایی، پیدایش تعزیه را مشخصاً از ایران پس از اسلام و مستقیماً از ماجرای کربلا و شهادت حسین(ع) و یارانش می‌دانند.

http://karbobala.com/files/articles/pics/1_13900913141905109_PhotoL.jpg

اگر تعزیه را به معنی عزاداری و سوگواری و نه به معنی شبیه‌خوانی امروز گمان کنیم، نخستین سوگواری بعد از پیشامد عاشورا از سوی گواهان عینی واقعه کربلا بوده که در سنین کودکی و نوجوانی پس از عاشورا به اسارت رفتند؛ در واقع از هنگامی که قافله اسرا به طرف شام حرکت کرد. در دوران حکومت سلطان محمد خدابنده، شیعیان حداکثر استفاده را در انجام مراسم سوگواری و بزرگداشت خاندان محمد(ص) می‌کردند اما سوگواری‌ها در این فاصله تاریخی سبک مشخصی نداشت. به‌تدریج و به مرور زمان، عزاداری‌ها برای حسین‌بن علی(ع) شکل و شیوه مشخصی پیدا کرد. تعزیه بیشترین رواج خود را در حکومت صفویان پیدا کرد. در دوره شکوفایی تعزیه، با رواج تشیع و دلایلی مانند روضه‌خوانی و حمله‌خوانی، تعزیه از حمایت بیشتری برخوردار شد. در سال‌های آغاز دیکتاتوری رضاخان، یعنی پس از ۱۳۰۴ هجری شمسی، اجرای تعزیه و روضه‌خوانی رفته‌رفته ممنوع اعلام شد و با تخریب تکیه دولت به دستور رضاخان، تعزیه پا به دوران افول خود گذاشت. هرچند پس از شهریور ۱۳۲۰ دیگر بار سر برآورد، اما در برابر سرگرمی‌هایی همچون سینما و تئاتر، نتوانست موقعیت و عظمت پیشین خود را بازیابد. اما اجرای تعزیه هم شرایط و سبک نمایشی منحصر به خود دارد، برای نمونه شبیه‌خوان‌ها برای یادآوری معمولاً هنگام اجرا، تکه کاغذی به نام «فرد» در دست دارند که در آنها مصراع‌های آخر نقش طرف مقابل یا نخستین مصراع از ادامه نقش‌شان یادداشت شده تا بتوانند به‌موقع و بدون زحمت نقش‌آفرینی خود را دنبال کنند. شبیه‌خوانان در اجرای هر مجلس معمولاً 2 دسته‌اند: اولیاخوان و اشقیاخوان. شبیه‌خوان‌هایی که نقش اولیا و یاری‌دهندگان دین را بازی می‌کنند، اولیاخوان، مظلوم و انبیاخوان نامیده می‌شوند و کسانی که نقش اشقیا و دین‌ستیزان را بازی می‌کنند اشقیاخوان یا ظالم‌خوانند. اولیاخوان‌ها نقش‌های خود را موزون و خطابه‌ای سر می‌دهند اما اشقیاخوان‌ها سخنان خود را ناموزون و معمولی و در پاره‌ای از موارد، تمسخرآمیز بیان می‌کنند. اولیاخوان‌ها جامه سبز یا سیاه بر تن می‌کنند و اشقیاخوان‌ها لباس سرخ. اما درباره سیاهی‌لشکرهای هر یک از 2 دسته، استفاده از جامه‌هایی با این رنگ‌ها مصداق کاملی ندارد. منابع داستانی تعزیه‌ها غالباً کتاب‌های مقاتل و حماسه‌های دینی و احادیث و اخبار بوده‌اند. ازجمله شاعرانی که در این زمینه تلاشی ارزشمند کرده‌اند یکی میرزا نصرالله اصفهانی (شهاب‌) است که در دوره ناصرالدین شاه و به تشویق امیرکبیر به گردآوری و تکمیل اشعار تعزیه‌های پیش از خود پرداخت و خود نیز تعزیه‌هایی به نگارش درآورد که تعزیه مسلم از جمله آنهاست و دیگر باید از محمدتقی نوری و نیز سیدمصطفی کاشانی (میرعزا) نام برد. مساله دیگر درباره آیین نمایشی است که در لغت معنای قانون و شریعت می‌دهد و ما در تعزیه به دنبال کهن‌الگوهایی می‌گردیم که آیین خوب زندگی کردن و درست زیستن را برایمان به همراه داشته باشد، بنابراین تعزیه افزون بر عزاداری و گریستن بر آدم‌ها، خوب زیستن و آزادگی را هم خواستار می‌شود، به این معنا که ما در حیرت و اندوهیم از اینکه انسانی با همه عقل و شعور و درایت، اسیر آدم‌های جاهل می‌شود. تعزیه در واقع این است که گریه ما فقط برای حسین(ع) نیست؛ هم برای حسین(ع) و هم بر خویشتن است، بنابراین تعزیه نشانی بر مظلومیت خود ما هم هست. وقتی ما این مطالب را مطرح می‌کنیم گویی با یک نوع همزاد‌پنداری یا یک نوع سمپاتی با تعزیه برخورد داریم. به این سمپاتی در فرهنگ لغات یونان «پطوس» می‌گویند که به معنای درد است. در واقع تعزیه اینگونه است که ما در جریان یک واقعه به شکلی قرار می‌گیریم که هم درد فیزیکی و هم درد روانی را درک می‌کنیم و بدون آنکه بدانیم چرا یا چگونه، عاشق آن می‌شویم. از طرفی تعزیه، کامل‏ترین تئاتر در نوع خود است، تئاتری که بازیگرانش با تمام همت ایفای نقش می‏کنند. در صورتی که تئاتر غرب، کاملاً برعکس تعزیه، آکنده از ریا و تمهید است و به قولی با تئاتری پردسیسه مواجهیم که هنر نمایشی آن به خاطر روش و تمهید آن است و هیجان آن به این بستگی دارد که شخصیت‏های نامطلوب آن دارای نمود و خصلتی پیچیده باشند. در روند اجرای تعزیه همانند تئاتر، هم بازیگران و هم تماشاگران از زمان و مکان خود فاصله گزیده و به طور حسی و زنده به مکان و زمان وقوع حماسه برده می‏شوند. تعزیه، نمایشی است که برعکس تئاتر، قبل از شروع نمایش، همه تماشاگرانش از مضمون، شخصیت‏ها، رخدادها و نتایج حاصل از آن، کاملاً آگاهند و نتیجه این بازیگری و تماشاگری، بیشتر در حوزه احساسات افراد منعکس می‏شود. با این وجود، افراد با انگیزه و اشتیاق وافر و وصف‏ناشدنی و با سیمایی عبادت‏گون، ساعت‏ها با چشمانی اشکبار این واقعه مکرر و دیرآشنا را به نظاره می‏نشینند و سرنوشت قهرمانان محبوب خویش و نتایج نهایی این کارزار همیشه برپا را رصد می‏کنند.

منبع: بولتن نیوز

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین