کد خبر: ۲۹۹۳۶۰
تاریخ انتشار:
بسته روزانه بولتن نیوز در حوزه فرهنگ/ 21 مهر 94

فرهنگ در رسانه

آرمان، آفتاب یزد، ابتکار، اعتماد، افکار، اطلاعات، ایران، تفاهم، جام جم، جوان، جمهوری اسلامی، حمایت، خراسان، راه مردم، حمایت، روزان، رویش ملت، سیاست روز، شرق، شهروند، قانون، قدس، کیهان، مردم سالاری، وطن امروز و همشهری روزنامه هایی هستند که روزانه به آن‌ها پرداخته و سعی می کنیم گلچینی از بهترین های آنها را در یک سبد فرهنگی به خدمت شما عرضه کنیم.
گروه فرهنگی - امروزه رسانه ای نیست که فعالیت داشته باشد و به مقولات فرهنگی توجهی نکندچه اینکه فرهنگ و رسانه دو روی یک سکه بوده و اصلاً نمی‌توان دم از کار رسانه ای زد ولی مقولات فرهنگی را نادیده گرفتدر این شرایط، یکی از مهمترین رسانه‌هایی که از قدیم الایام و به طور مدام، موضوعات فرهنگی را مورد بررسی قرار داده است، روزنامه‌ها بودندتا جایی که بعید است تا امروز روزنامه منتشر شده باشد که هیچ بهره ای از فرهنگ نبرده باشد.

به گزارش بولتن نیوز، در روزگار ما نیز روزنامه های موجود با گرایشات سیاسی و فکری گوناگون، دست به این کار زده و در قالب‌های مختلف، به مسائل فرهنگی می پردازنداما نکته اینجاست که این همه تولیدات فرهنگی منتشر شده در روزنامه‌ها برای دیده شدن پا به این جهان گذاشته اندبه عبارت دیگر، مطلبی که دیده نشود گویی اصلاً تولید نشده استاما آیا با حجم انبوه سایت‌ها و مجلات و روزنامه‌ها و رسانه‌های مختلف دیگری که وجود دارد، می‌توان به همه آن‌ها پرداخت و مطالب شان را از نظر گذراند؟ جواب معلوم است…

فرهنگ در رسانه

به همین دلیل ما در بولتن نیوز سعی کرده‌ایم تا از این به بعد و در قالب صفحه«فرهنگ در رسانه»به بازخوانی و بازنشر اصلی‌ترین مطالب فرهنگی روزنامه‌ها بپردازیمبه عبارت دیگر، «فرهنگ در رسانه»تلاشی است برای تبلور روزانه تراوشات فرهنگی روزنامه های کشورتا به این طریق، حداقل اصلی‌ترین مقولات فرهنگی که در روزنامه‌ها منتشر شده است، توسط مخاطبین دیده شودالبته ما از همین جا، دست همکاری خود را به سمت همگان دراز کرده و از همه کسانی که تمایل دارند به انحای مختلف در این زمینه به ما کمک کنند، دعوت می‌کنیم تا در کنار ما، به ارتقای صفحه«فرهنگ در رسانه»کمک کنند.

آرمان، آفتاب یزد، ابتکار، اعتماد، افکار، اطلاعات، ایران، تفاهم، جام جم، جوان، جمهوری اسلامی، حمایت، خراسان، راه مردم، حمایت، روزان، رویش ملت، سیاست روز، شرق، شهروند، قانون، قدس، کیهان، مردم سالاری، وطن امروز و همشهری روزنامه هایی هستند که روزانه به آن‌ها پرداخته و سعی می کنیم گلچینی از بهترین های آنها را در یک سبد فرهنگی به خدمت شما عرضه کنیم.

***

آرمان/فردوسي‌پور در‌«خندوانه» چه‌گفت؟

شامگاه گذشته بينندگان تلويزيون شاهد رودررويي دو مجري محبوب تلويزيون بودند؛ مجرياني كه هر كدام به تنهايي برنامه‌شان از پرمخاطب‌ترين‌هاي تلويزيون محسوب مي‌شود و حالا اين دو در يك قاب حاضر شدند تا آخرين‌هاي «خندوانه‌» با همراهي «90» پربيننده‌تر شود. به گزارش ايسنا، شامگاه يكشنبه - 19 مهر ماه - عادل فردوسي‌پور در برنامه «خندوانه» رامبد جوان حاضر شد. حضور همزمان رامبد جوان و عادل فردوسي‌پور در يك برنامه تلويزيوني نخستين‌بار نبود كه رقم مي‌خورد؛ پيشتر نيز مجري اين روزهاي «خندوانه» در ويژه برنامه نوروزي «90» حاضر شده بود و اتفاقا يكي از پربيننده‌ترين‌هاي «90» با اين حضور رقم خورد. حال اين‌بار فردوسي‌پور بود كه دعوت جوان را مي‌پذيرفت.


خودش در سايت 90 اين‌گونه نوشته بود كه «بالاخره رامبد گيرم انداخت و شب قبل به استوديو خندوانه رفتم و در اين برنامه شركت كردم.» جريان حضور فردوسي‌پور به همراه برادرش در «خندوانه» يكشنبه شب پخش شد و مجري «90» در اين برنامه اعلام كرد، «هميشه مي‌گويند به دست آوردن موقعيت قهرماني شايد سخت نباشد، ولي حفظ آن خيلي سخت است.» عادل فرودسي‌پور درباره‌ي محبوبيت خود در اين سال‌ها و جايگاهي كه در ميان مخاطبان به دست آورده است، اظهار كرد: 17 سال است كه از حيات برنامه «90» مي‌گذرد، اينك اين برنامه توانسته ارتباط خودش را با مردم حفظ كند. هنوز مردم آن اقبال قبل را دارند، حتي بيشتر هم شده است. او ادامه داد: استقبال مردم از 90 يك دليل مهم داشته و آن اينكه هميشه سعي كردم خودم باشم. هميشه از ريا دوري جستم. هميشه اصول و خط قرمزهايي براي خودم داشتم كه سعي كردم نه خودم و نه برنامه‌ام از آن عبور نكند. از دلايلي كه احساس مي‌كنم مردم اين ارتباط تنگاتنگ را با برنامه و من دارند، فكر مي‌كنم همين داستان است. اينكه مردم فكر مي‌كنند برنامه صادقانه با آنها صحبت مي‌كند. وي گفت: 15 سال قبل كه دومين سال پخش برنامه «90» بود، شايد مخاطبان برنامه فقط آقايان بودند، اما در حال حاضر يك خانم خانه‌دار يا يك دختر جوان و قشرهاي مختلف مردم برنامه را مي‌بينند، چون كمي‌از فوتبالي بودن خارج شده و در آن به جنبه اجتماعي فوتبال نيز پرداخته مي‌شود. خدا را شكر من راضي هستم و واقعا كار مي‌كنم. خيلي خيلي براي برنامه وقت مي‌گذارم. فردوسي‌پور كه به قول رامبد جوان بالاخره در «خندوانه» گير افتاد، در بخشي از برنامه به طنز گفت، «ديوانه كه هستم اما نه در آن حد؛ ديوانه خوش‌خيم هستم». او سپس يادآور شد: اما از بچگي ديوانه فوتبال بودم، فوتبال خيلي تماشا مي‌كنم. اگر ليگ ايران باشد، در حد اينكه سه تلويزيون در اتاق فوتبال پخش مي‌كند، بعد يك راديو مي‌گذارم، تمام بازي‌ها را مي‌بينم و هر كسي بيايد سرسام‌ مي‌گيرد و ديوانه مي‌شود. او ادامه داد: بعد كه بازي‌ها را مي‌بينم، كل هشت بازي در طول هفته و حواشي كه ايجاد شده را يك بار ديگر كامل مي‌بينم، سپس آن را براي تدوينگر دكوپاژ مي‌كنم كه چطور بچيند و خودم خيلي وسواس دارم. پنج‌شنبه، جمعه، شنبه و يكشنبه درگير كامل هستم و دوشنبه هم از صبح براي بخش برنامه درگير هستم. سه‌شنبه‌ها دانشگاه مي‌روم و زبان تخصصي مهندسي صنايع تدريس مي‌كنم. چهارشنبه‌ها هم تا ترم پيش درگير PHD بودم و تمام شد. هنوز آقاي دكتر نيستم ولي... بله. فردوسي‌پور در ادامه تاكيد كرد كه فوتبال در زندگي‌اش نقش زيادي دارد و توضيح داد: فوتبال‌هاي خارجي هم اهميت زيادي دارند. آنها را هم مي‌بينم و گزارش مي‌كنم. بعد اگر دوست داريد كه بدانيد چقدر ديوانه‌ام، خواب كه مي‌بينم، درباره فوتبال است. بيشتر خواب‌هاي من فوتبالي است. ليورپول را خيلي دوست دارم. چند بار خواب ديده‌ام عضو هيات‌مديره ليور شده‌ام. تقريبا با همه ستاره‌ها در خواب فوتبال بازي كرده‌ام يا برايشان بازي گزارش كرده‌ام. فردوسي‌پور در ادامه با اين پرسش رامبد جوان مواجه شد كه براي اينكه بتوانيم مثل تو موفق شويم، چه پارامترهايي را بايد رعايت كنيم؛ پشتكار، وسواس، دقت زياد، كوتاه نيامدن يا اصول قائل شدن؟


او اظهار كرد: من در اين سال‌ها خيلي سختي كشيدم. فشار كاري زياد بوده، درگيري‌هاي مختلفي در اين سال‌ها از درگيري با نماينده مجلس گرفته تا وزير و رئيس سازمان تربيت بدني داشته‌ام. اينكه مي‌بينيد موهاي من همه سفيد شد براي اين است كه خيلي سختي كشيدم. من روي اصول خودم ايستاده‌ام، در اين سال‌ها هم مديران از من حمايت كرده‌اند چون اين را يقين پيدا كردند كه من سالم كار كردم؛ يعني هيچ‌وقت سعي نكردم از اين موقعيتي كه داشتم استفاده كنم چه برسد به اينكه سوءاستفاده كنم. استفاده يعني اينكه هرگز حاضر نشدم بروم برنامه استيجي اجرا كنم چون احساس كردم شأن برنامه «90» پايين مي‌آيد. هميشه سعي كردم اين اصول را حفظ كنم. فردوسي‌پور همچنين در ادامه‌ي گفت‌وگوي خود اظهار كرد كه عاشق بازي است و خطاب به رامبد جوان گفت: من و تو الان بزرگ شده‌ايم، اما نمي‌دانم چرا هنوز كودك درون‌مان زنده است؛ البته اين خيلي خوب است. اين كارشناس مجري برنامه‌هاي ورزشي درباره‌ي اينكه محبوبيت چقدر مي‌تواند لذت‌بخش باشد؟ اظهار كرد: خيلي لذت‌بخش است؛ خيلي فرق است بين شهرت و محبوبيت؛ اينكه احساس كنم مردم من را پذيرفتند، پير و جوان، اينكه تلاشم را كردم و زندگي‌ام را روي كار گذاشته‌ام، خيلي چيزها را از دست داده‌ام، خيلي كارهايي كه همه مردم عادي در زندگي مي‌كنند، من نمي‌توانم انجام دهم، اما پشيمان نيستم چون در كنارش لطف مردم كنارم بوده است و تنها عامل انگيزش من در كار همين لطفي است كه مردم به من دارند. پول هيچ‌وقت برايم ملاك نبود، اگر بود خيلي اين شرايط فرق مي‌كرد و من قطعا اين جايگاه را نمي‌داشتم. وي درباره اينكه آیا صداقتی که شرط موفقيت برنامه «90» بوده است، در برنامه‌هاي ديگر حاكم نيست؟ توضيح داد: درباره برنامه‌هاي ديگر، در اين سال‌ها خيلي‌ برنامه آمد و رفت و هنوز هست؛ برنامه‌هايي كه رانت مسائل مالي پشت آنها بوده است و حتي حمايت درون سازماني و بيرون سازماني هم داشتند. من حالا مي‌گويم، خيلي از اين برنامه‌ها نيت‌شان خوب نبوده است؛ مثلا نيت‌شان اين بوده كه بيايند و برنامه «90» را بزنند، نيت‌شان اين نبود كه يك برنامه خوب بسازند. من خودم خيلي آدم رقابت‌جويي هستم ولي هرگز تلاش نمي‌كنم رقيبم را به شكل غيراخلاقي از صحنه به‌در كنم. اما خيلي‌ها آمدند، تلاش و خرج كردند اما چون نيت‌شان درست نبود، پايدار نبودند. فردوسي‌پور درباره‌ي ميزان عصبانيتش و اينكه تا چه ميزان مي‌تواند آن را بروز دهد، گفت: خيلي كم عصباني مي‌شوم، اما اگر عصباني شوم بد عصباني مي‌شوم. من از هر نظر خيلي سالم زندگي كرده‌ام. وقتي كه تهمت‌هاي مالي و... زده مي‌شود، خيلي به هم مي‌ريزم. من كه اين همه زحمت كشيدم، خودم را حفظ كردم، تلاش كردم با صداقت كار كنم، اگر حرف بشنوم خيلي عصباني مي‌شوم، كلا آدم آرام و كم حرفي هستم. فردوسي‌پور در ادامه گفت‌وگوي خود در «خندوانه»، اين برنامه و رامبد جوان را تحسين كرد و گفت: يكي از علت‌هاي موفقيت‌ «خندوانه»، اين دليل است كه رامبد جوان با تمام وجود برنامه را اجرا مي‌كند و به تك تك مخاطبان انرژي مي‌دهد و افراد خيلي خوب با اين برنامه همكاري دارند. تيم «خندوانه» فوق‌العاده است و البته اجراي بدون رياي رامبد جوان نيز تاثيرگذار بود. اين اتفاق كه خنده را به تلويزيون آورده و مخاطب را پاي تلويزيون كشانده اتفاق خوبي است. مديران سازمان را هم كه از اين برنامه حمايت كردند تحسين مي‌كنم. بهترين راهي كه مردم سراغ ماهواره نروند ساخت همين برنامه‌هاست، برنامه‌هاي ساده كه صداقت داشته و ايده خلاقانه استندآپ كمدي‌ها. فردوسي‌پور با ابراز تاسف از اينكه مردم كتاب نمي‌خوانند، گفت: متاسفانه خيلي‌ها در شبكه‌هاي اجتماعي براي همديگر جوك و مطالب ديگر مي‌فرستند، در حالي كه از لحاظ فرهنگي ما خيلي بايد غني‌تر از اين باشيم اما اصلا كتاب نمي‌خوانيم. وي سپس گفت كه كتاب زياد مي‌خواند و چند كتاب هم ترجمه كرده است. فردوسي‌پور درباره‌ي اينكه وقتي حالش بد مي‌شود چه مي‌كند؟ توضيح داد: در خلوت خودم سعي مي‌كنم خيلي آرام باشم. دوستان خيلي خيلي خوبي به جز خانواده‌ام دارم كه مديون آنها هستم و هر چه دارم از آنهاست. دوستان بسيار خوبي دارم و يكي از رموز موفقيت من اين بوده كه دوستان بدون هيچ چشم‌داشتي به من كمك كردند. دوست ندارم خيلي به مسائل ناراحت‌كننده كه پيرامون ما زياد است فكر كنم. وقتي فوتبال مي‌بينم به هيچ چيز فكر نمي‌كنم. فردوسي‌پور در پايان از رامبد جوان مي‌پرسد كه چه نوع مرگي را مي‌پسندد و او نيز پاسخ مي‌دهد: دوست دارم مردنم مثل يك گيم باشد، يعني بدانم كه مي‌خواهم بميرم. خود فردوسي‌پور نيز گفت که سقوط هواپيما خيلي برايم جذاب است، ترجيح مي‌دهم كساني هم كه دوستشان دارم با من همراه باشند. مخالفم صفر تا صد مرگ طول بكشد. ترجيحا دوست دارم به صخره بخورد. مرگ سقوط با هواپيما خيلي جذاب است.

آفتاب یزد/سکوت چشم‌آذر پس از 30 سال شکست

اشتیاقم غیر قابل وصف است


ناصر چشم‌آذر پس از 30 سال روی صحنه‌ اجرا رفت و قطعات خاطره‌انگیزش را با همراهی ارکستر در تالار وحدت اجرا کرد. به گزارش ایسنا، شب «باران عشق» چشم‌آذر با اجرای قطعه‌ای برای احترام به فرزندان جان‌باختگان فاجعه‌ غم‌بار منا همراه شد. او موسیقی فیلم «قارچ‌ سمی» را به یاد از دست رفتگان این فاجعه اجرا کرد. فرهاد هراتی - رهبر گروه کُر نامیرا - که در این اجرا با چشم‌آذر همراه بود، در سخنانی اظهار کرد: آقای چشم‌آذر، سکوتش را پس از 30 سال شکسته و دوباره به صحنه بازگشته است. او امشب قطعات منتخب خود را برای شما اجرا می‌کند. طبق اعلام این هنرمند در نشست خبری کنسرت، اجرا در چهار بخش روی صحنه رفت. اجرایی که با محوریت آلبوم پرمخاطب «باران عشق» برگزار شد و در عین حال موسیقی‌ فیلم‌های این هنرمند را نیز دربرمی‌گرفت.

این آهنگساز قدیمی در بخشی از این کنسرت گفت: امشب پس از 30 سال شاهد اجرای قطعات خودم در کنار شما نازنینان هستم. پیش از این‌که روی صحنه بیایم، فکر می‌کردم که چطور با مخاطبانم ارتباط برقرار کنم، اما وقتی شما را دیدم، اشتیاقی پیدا کردم که غیرقابل وصف است. او با اشاره به اجرای قطعات آلبوم «باران عشق» در این کنسرت، گفت: زمانی که این آلبوم منتشر شد، عشق و محبت شما بر سر من بارید. حالا امشب پس از سال‌ها دور هم جمع شده‌ایم تا خاطرات آن آلبوم را زنده کنیم. امیدوارم اجرای خوبی از آب درآید. امشب، شب باران عشق است و امیدوارم شما از این اجرا لذت ببرید. در این اجرا، قطعاتی مانند «ای نام تو بهترین سرآغاز»، «صد دانه یاقوت»، «بازباران»، «بوی ماه مهر»، «مادر من» و«توانا بود هر که دانا بود» براساس فیلم «خواهران غریب» توسط ارکستر نواخته شد.

آفتاب یزد/گزارش آفتاب یزد از نمایشی که در برابر چشمان بسته تماشاچیان به روی صحنه رفت

تجربه ناب دیدن «گل و قداره» از چشم دل نابینایان

در آستانه فرا رسیدن 23 مهر، روز جهانی عصای سفید، جمعی از هنرمندان و اهالی رسانه به پیشنهاد دکتر حسین خطیبی، با چشمانی بسته در کنار 150 نفر نابینا به تماشای نمایش «گل و قداره» جدیدترین اثر بهزاد فراهانی، در سالن استاد حمید سمندریان نمایشخانه ایرانشهر نشستند. در پایان اجرای این نمایش، پنلی با حضور دکتر حسین خطیبی، روانپزشک، علی اکبر جمالی، رئیس انجمن نابینایان ایران، منصور شادکام، قائم مقام این انجمن و بهزاد فراهانی، کارگردان و بازیگر نمایش «گل و قداره» برگزار شد که در آن حضار به بیان احساسات و تجربه زیسته خود در طول اجرای نمایش با چشمان بسته و یا گاه با برداشتن چشم بندهای خود پرداختند.


در این پنل، دکتر حسین خطیبی ضمن تشکر از نماشاخانه ایرانشهر و رئیس انجمن نابینایان و قائم مقام این انجمن بابت هماهنگی انجام شده برای حضور 150 نابینا در کنار هنرمندان و اهالی رسانه برای تماشای نمایش «گل و قداره»، اظهار داشت: صحبت‌هایی که با آقای بهزاد فراهانی درمورد حضور نابینایان عزیز داشتیم، این موضوع بسیار مورد استقبال او قرار گرفت و بنده بسیار خوشحالم که هنوز هنرمندانی مانند بهزاد فراهانی در عرصه هنرهای نمایشی مشغول به فعالیت هستند. این روانپزشک در ادامه، افزود: من چون چشم خودم بسته بود نمی‌دانم چند درصد از دوستان با چشم‌بند تا انتهای نمایش را دیدند و چند درصد چشم‌بندهای خود را برداشتند؛ از دوستان می خواهم که تجربیات دیدن این نمایش با چشمان بسته را با ما در میان بگذارند. علی اکبر جمالی، رئیس انجمن نابینایان ایران نیز در ادامه، اظهار داشت: خدمت تمام حضار محترم خیر مقدم عرض می‌کنم و امیدوارم شب خوبی را سپری کرده باشید، در اینجا لازم می‌دانم صمیمانه از دکتر حسین خطیبی که این شب خوب و ماندنی به پیشنهاد ایشان رقم خورد، تشکر کنم و همچنین از دکتر مجید سرسنگی مدیرعامل خانه هنرمندان ایران و رئیس نمایشخانه ایرانشهر و بهزاد فراهانی نیز تشکر می‌کنم. واقعا فکر می‌کنم این شب با برگزاری این ایده از سوی دکتر خطیبی، باب حرکت‌های فرهنگی جدیدی را باز کرد، البته باید بگویم که ما از دیرباز در خدمت بهزاد فراهانی بودیم و ایشان به نابینایان علاقمند بودند و در ارتباط با برنامه‌ها و ضبط کتب، همکاری بسیاری با ما کردند، هم خودشان هم خانواده ایشان که جا دارد دوباره از همگی تشکر کنیم. سپس، منصور شادکام، قائم مقام انجمن نابینایان ایران نیز در اظهاراتی عنوان کرد: از دکتر حسین خطیبی و بهزاد فراهانی که لطف و محبت آنها شامل حال نابینایان شده و از این که توجه و عنایت خاصی به این قشر از جامعه دارند کمال تشکر و قدردانی را دارم. امیدوارم که این همکاری‌ها ادامه داشته باشد و نابینایان هم در کارهای هنر خصوصا کار تئاتر که واقعا ریشه کارهای فرهنگی دارد ، حضور پیدا کنند. در آستانه 23 مهر قرار داریم و این عزیزان توجه دارند تا بابی باز شود و دیگر دوستان و هنرمندان نیز به این بخش توجه داشته باشند و به کمک هنر و فرهنگ بتوانند صدای بچه‌های نابینا را به گوش جامعه و مسئولین برسانند. دکتر حسین خطیبی در ادامه ضمن تاکید بر اینکه تجربه‌ای که حاضرین در آن شرکت کردند یک بخش از تجربه خودشناسی محسوب می‌شود، اضافه کرد: وقتی که انسان به صورت آگاهانه یکی از حس‌های پنج‌گانه خود را خاموش می‌کند، به سایر حواسش توجه پیدا می‌کند، همان اتفاقی که برای نابینایان از ابتدای عمرشان یا از لحظه‌ای که دچار نابینایی می‌شوند رخ می‌دهد؛ یعنی یک حس وقتی خاموش می‌شود قدرت بقیه حواس آنها بیشتر و حساسیت آنها به محیط بیشتر می‌شود برای همین است که خیلی از نابینایان علی‌رغم آنکه توان دیدن ندارند، توان تصور‌کردن و توان بسیاری از کارها را دارند که حتی ممکن است از توان اقشار بینا هم بیشتر باشد. این فعال حوزه ارتباطات، سپس عنوان کرد: اولین بار که من با انجمن نابینایان ایران آشنا شدم نکته جالبی را متوجه شدم، اینکه نابینایان منظم‌ترین افراد جامعه هستند همه زندگی آنها بر اساس نظم است اگر این لیوان آب را هر روز یک جا قرار می‌دهند، همیشه باید همانجا باشد زیرا اگر آنجا نباشد احتمالا پیدا کردنش برای آنها مشکل می‌شود. خیلی از ویژ‌گی‌های خاص را شاید در این دوستان و عزیزان بتوانیم بیابیم که ما این تجربه‌ها را نداریم و چه خوب است که حتی برای تقویت دیگر حس‌های خودمان هم شده از این تجربیات استفاده کنیم. در عصر حاضر این ما هستیم که باید از این دوستان کمک بخواهیم و بهره بگیریم. دکتر خطیبی سپس با اشاره به اینکه چند روز پیش این نمایش را با چشم‌بند همراه با شقایق فراهانی تجربه کرده است، از این هنرمند خواست که تجربه خود را با حاضرین در میان بگذارند. شقایق فراهانی، درباره حس خود گفت: تجربه بسیار حیرت انگیزی بود برای اولین بار زیرا من همیشه روی صحنه بودم و کارها را به عنوان یک بیننده یا بازیگر دیدم ولی آن شب، تجربه خیلی خاصی بود فکر می‌کردم نمی‌توانم دوام بیاورم، خسته شوم و یا اذیت بشوم ولی اتفاقی که افتاد برام خیلی لذت بخش بود البته از جنس متفاوتی که تا آن لحظه تجربه اش را نداشتم. در ادامه این پنل، بهزاد فراهانی نیز به سخنرانی پرداخت و گفت: من امشب متوجه شدم تخیل یک نابینا در وصل‌کردن لحظه چگونه است من فکر می‌کنم چیزی که در ذهن تماشاگر نابینای امشب گذر می‌کرد با نمایش من متفاوت بود این نه به این معنا که کم بود نه خیلی هم بیشتر بود زیرا تخیل آنها میزانسن دیگر، آدم‌های متفاوت، رنگ و سخن متفاوتی داشت به عبارت دیگر امشب دوبار اثر من کارگردانی می‌شد، اعتقاد من این است که نابینایان یک خلاقیت ویژه دارند. این کارگردان پیشکسوت سپس ادامه داد: برای به‌دست آوردن هزینه درس‌هایم، در کودکی کارگری می‌کردم یکی از روزهایی که ‌باید بعد از کارم به سر کلاس می‌رفتم دیر رسیدم وقتی به پشت در کلاس استاد خزائلی که نابینا بودند، رسیدم با این تفکر که ایشان نابینا هستند و متوجه نمی‌شوند خواستم وارد کلاس شوم که ناگهان استاد با صدای بلند گفت فراهانی چرا دیر آمدی؟ گفتم که من کارگری می‌کنم گفت بیا جلو ببینم وقتی دستانم را لمس کرد متوجه شد و بعد دفتردار را صدا کرد گفت تا زمانی که من اینجا درس می‌دهم فراهانی نباید پولی پرداخت کند. این اظهارات بهزاد فراهانی با تشویق حضار مواجه شد. در ادامه برخی از نظرات حاضرین بینا، هنرمندان و اهالی رسانه خوانده و یا توسط خودشان ابراز شد که همگی متفق القول بر شگفت انگیز بودن، این تجربه تاکید داشتند. علی اکبر جمالی، در پایان و درباره تجربیات افراد بینا که بیان شده بود، اظهار داشت: این حسی که دوستان بینا به‌دست آوردند بسیار نزدیک به احساسات نابینایان به نظر من نابینایان اگر درست درک شوند، هیچ تفاوتی با مردم بینا ندارند.

ابتکار/نشست خبری دست آورد حضور ایران در پنجاه و ششمین دوسالانه هنر ونیز؛

جدایی هنر از سیاست


گروه ادب و هنر- در نشست بررسی دستاورد ایران از پنجاه‌وششمین دوسالانه ونیز، بر نبودن دیدگاه سیاسی در انتخاب هنرمندان و مدیریت این رویداد تاکید شد.نشست بررسی دستاورد حضور ایران در پنجاه‌وششمین دوسالانه هنر ونیز 2015 با حضور مزدک فیض‌نیا‌ (کیوریتور غرفه ایران در دوسالانه ونیز) و مارکو منگوتزو (منتقد هنری و دیگر کیوریتور غرفه ایران در دوسالانه ونیز) و بدون حضور مجید ملانوروزی (مدیرکل دفتر هنرهای تجسمی وزارت ارشاد) در موزه هنرهای معاصر تهران برگزار شد.

فیض‌نیا با بیان این‌که توجه خبری به این دوره از دوسالانه ونیز بسیار بیشتر از دوره‌های قبل بود، گفت: اولین‌بار بود که ایران مدیریت این رویداد را به این شکل اجرا کرد. ما پیش از انقلاب و در سال‌های 1956، 1958، 1960،‌ 1962 و 1966 در دوسالانه ونیز شرکت کردیم. بعد از انقلاب هم در سال‌های 2003، 2005،‌ 2009 و 2011 در ونیز حضو ر داشتیم و امسال با حضور بخش خصوصی غیرانتفاعی این حضور در ونیز رقم خورد.

روزانه 200 نفر مخاطب داشتیم

او ادامه داد: از جمله دستاوردهای این اتفاق می‌توان به مخاطبان آن اشاره کرد؛ ما روزانه به‌شکل میانگین 200 نفر مخاطب داشتیم. با این‌که یک‌ماه بیشتر به پایان دوسالانه ونیز باقی نمانده است‌، پیش‌بینی می‌کنیم که مخاطبان‌مان در این مدت به بالای 150 هزار نفر برسند که این، یک موفقیت است. یکی از دلایل این موفقیت نیز موقعیت جغرافیایی غرفه ایران است. این تعداد مخاطبی که از آن‌ها یاد کردیم، مخاطبانی هستند که به واسطه محل غرفه ایران فقط برای دیدن پاویون ما به آنجا می‌آمدند. در واقع، این محل برای ما یک موقعیت استراتژیک بود. حضور مخاطبان و منتقدان در این دوره از دوسالانه، یک حضور بی‌سابقه به‌شمار می‌آید.کیوریتور غرفه ایران در دوسالانه ونیز به حضور هنرمندان خارجی در میان هنرمندانی که از طرف ایران در این رویداد شرکت کرده بودند، اشاره و اظهار کرد: بسیاری از هنرمندان غیرایرانی جزو سوپراستارهای کشورهای خودشان هستند. ایران تنها کشور منطقه است که از نظر اجتماعی، سیاسی و فرهنگی پتانسیل بالایی دارد و می‌تواند در این‌گونه رویدادها خوش بدرخشد. ما برای این نمایشگاه، دو کاتالوگ جداگانه برای دو بخش «بازی بزرگ» و «برگزیده ایران» در نظر گرفتیم. کاتالوگ‌های ایران در کنار کاتالوگ اصلی دوسالانه در کتاب‌فروشی‌ها وجود داشت.فیض‌نیا ادامه داد: ما تنها غرفه‌ای بودیم که دو پروژه جمعی برای دوسالانه تعریف کردیم؛ یکی از پرمخاطب‌ترین بخش‌های دوسالانه ونیز بخش معماری بود. ما تنها پاویونی بودیم که به‌صورت مستقیم مکانی را در غرفه به بچه‌های ونیز اختصاص دادیم، چون نمی‌خواستیم فقط مهمان شهر ونیز باشیم، بلکه می‌خواستیم برای بچه‌ها که سفیران آینده کشورشان هستند، فرهنگ ایران را نشان دهیم.وی با بیان این‌که هنرمندانی از هر رده سنی در دوسالانه ونیز حضور داشتند، گفت: اگر فهرست اسامی و تاریخ تولد هنرمندان را نگاه کنید‌، متوجه می‌شوید که ما از رده‌های سنی مختلف در این دوسالانه هنرمند داشتیم. همچنین فقط ما نبودیم که کیوریتور خارجی داشتیم. اگر کلیت اتفاق ونیز را ببینیم، 26 کشور کیوریتور خارجی داشتند. ما اگر از دریچه داخلی به یک اتفاق بین‌المللی نگاه کنیم، اشتباه کرده‌ایم.

نقش صادق خرازی چه بود؟

او در پاسخ به این‌که نقش صادق خرازی در این دوسالانه چه بود؟ اظهار کرد: خیلی روشن و شفاف است که از همه کسانی که از ما حمایت مادی و معنوی کردند تشکر کنیم و دست‌شان را بفشاریم. صادق خرازی به‌عنوان یک وزنه سیاسی - فرهنگی در این پروژه حامی ما بود و پروژه بعدی ما هم که با ایشان در ایتالیا رقم خواهد خورد، مربوط به کلکسیون قرآن‌هایی است که بخشی از زیبایی‌شناسی ایران را نسبت به اسلام نشان می‌دهد. بنابراین همکاری ما با دکتر صادق خرازی به‌واسطه وزنه بودن ایشان در مسائل فرهنگی بوده و بس.

درباره حضور نداشتن خبرنگاران از دولتی‌ها بپرسید

فیض‌نیا با بیان این‌که حضور خبرنگاران در این دوسالانه می‌توانست بسیار موثر باشد، گفت: آقای ملانوروزی و موزه هنرهای معاصر اعلام کرده بودند که ترتیب حضور خبرنگاران رسانه‌ها و خبرگزاری‌ها را در دوسالانه ونیز می‌دهند و اکنون پرسش‌ها در این زمینه را باید از مسوولان دولتی بپرسید.او همچنین بیان کرد: زمانی که وزیر ارشاد برای بازدید از دوسالانه ونیز به ایتالیا آمد، به او گفتم که با بال شکسته پرگشودن، هنر است. ما با وجود تحریم‌ها توانستیم این مسیر را پیش ببریم. به نظر من، ما از لحاظ بازخورد به نتیجه رسیده‌ایم. روزی که آقای جنتی به غرفه ایران آمد، در مقابل یکی از هنرمندان معروف عراقی ایستادیم. بدون این‌که از او کار سفارشی خواسته باشیم، اثری آورده بود که عنوان آن «سقوط صدام» بود. چه دستاوردی برای جمهوری اسلامی بالاتر از این‌ که در غرفه ایران، یک هنرمند عراقی اثری ارائه کند که این عنوان را داشته باشد.


پشت انتخاب‌های‌مان دیدگاه سیاسی نداشتیم

در بخش دیگری از این نشست، مارکو منگوتزو - دیگر کیوریتور ایران در دوسالانه ونیز - اظهار کرد: باور داریم که نمایشگاه خوب و صحیحی را برگزار کردیم. دوسالانه ونیز حکم یک ویترین بزرگ بین‌المللی را دارد. فکر کردیم ببینیم چه کار می‌توانیم برای ارائه بهتر هنر ایران در آن بکنیم. آنچه به دنبالش بودیم این بود که فقط چند هنرمند ایرانی به ونیز نبریم، بلکه هنرمندانی را ببریم که به‌عنوان سفیر و ارائه‌کننده فرهنگ ایرانی در جهان عمل می‌کنند و به مثابه سفیران هنر ایران باشند.او ادامه داد: این سوال پیش می‌آید که چرا من به‌عنوان یک خارجی باید سفیر فرهنگ ایران باشم؟ من و مزدک فیض‌نیا این هدف را دنبال می‌کردیم که تلفیقی از یک نگاه داخلی و خارجی را در این دوسالانه پیاده کنیم. من در رفت‌وآمدهایی که به ایران داشتم، توانستم به شناختی از سیستم هنری جامعه برسم تا بتوانیم با تلفیق یک نگاه داخلی و خارجی به یک دید متوازن از آنچه نمود و فرهنگ هنری ایران است، برسیم.این منتقد هنری همچنین گفت: تعداد زیادی از هنرمندان را انتخاب کردیم تا کسانی که به‌عنوان بازدیدکننده وارد غرفه ایران می‌شوند، با تنوع بالایی مواجه باشند، نه این‌که فقط چند اثر از چند هنرمند گذاشته شود. طبیعتا هر کسی می‌تواند انتخاب کند که چه اثری را دوست دارد و از آن دیدن کند. آنچه ما می‌خواستیم ارائه کنیم انبوهی از آثار قابل نقد بود که معرف شرایط شکوفای هنر ایران باشد. ما در غرفه ایران، از چند هنرمند ایرانی مقیم خارج هم دعوت کردیم، چون احساس می‌کردیم آن‌ها هم جزو ایران هستند.کیوریتور غرفه ایران در دوسالانه ونیز درباره این پرسش که چرا از چند هنرمند غیرایرانی در دوسالانه ونیز دعوت شد؟ توضیح داد: فرهنگی که به‌عنوان فرهنگ ایران از آن یاد می‌شود‌، محدود به مرزهای جغرافیایی تعریف‌شده امروز نیست. اتفاقی نبوده که بخشی را با عنوان «بازی بزرگ» در این دوسالانه ترتیب دادیم. این عنوان، ارجاع به زمانی است که مرزهای ایران بسیار گسترده‌تر از امروز بود. رشد و ثبت فرهنگ یک کشور در محیط جهانی منوط به قد علم کردن در این محیط است. ساعت‌ها می‌توان درباره‌ی مزیت‌ها و مشکلات جهانی شدن صحبت کرد، اما جهانی شدن دیر یا زود اتفاق می‌افتد و هر کشوری باید این توانایی را داشته باشد که فرهنگ جذاب خود را بروز بدهد.منگوتزو ادامه داد: نباید فراموش کرد که این پروژه، یک پروژه کیوریتوری است و ما یک ایده اولیه داشتیم. درست است که نظر مخاطب هم وجود دارد، اما با همان ایده اولیه، کارمان را آغاز کردیم و به‌دنبال کسانی بودیم که با آن همخوانی داشته باشند و هنر منطقه را در این برهه زمانی بازتاب بدهند. ادعا نمی‌کنیم که همه چیز فرهنگ و هنر ایران را در پاویون نشان دادیم، اما آنچه عرضه شد پاسخی به توجه دیگران است. ممکن است در دوره‌های آینده هنرمندان دیگری در ونیز حضور داشته باشند و یک نفر از سوی ایران در غرفه مطرح شود، اما اگر همان یک نفر هم آثارش دیده شود‌، همه می‌دانند که پشت او، هنرمندان متعددی وجود داشته‌اند.او همچنین اضافه کرد: صحیح برگزار شدن این نمایشگاه دو معنی دارد؛ یکی این‌که مفید و کارکردی بوده و دیگر این‌که صادقانه و منصفانه است. ممکن است ما در انتخاب‌های‌مان اشتباه کرده باشیم، اما هیچ دیدگاه استراتژیک‌، سیاسی و زیرکانه‌ای پشت انتخاب‌ها نبوده است. صادق خرازی نیز یک آدم فرهنگی و یک مجموعه‌دار است که اطلاعات خوبی نسبت به آنچه در دنیا اتفاق می‌افتد، دارد. ما فقط درپی عرضه فرهنگ ایران بودیم. کار ما معرفی فرهنگ ایران است. اگر 50 هنرمند به ونیز می‌رفتند 500 هنرمند که نمی‌رفتند ممکن بود بگویند خوب نبوده و اگر 500 هنرمند می‌رفتند، 5000 هنرمندی که نرفته بودند می‌گفتند خوب نبوده است. بنابراین نمی‌توان روی حرف‌های دیگران قضاوت کرد.

ابتکار/حاشیه‌نگاری بر جایزه عجیبی به نام نوبل

احتمالا فکر می‌کنید اولین نوبلیست عجیب غریب تاریخ سیاستمدار معروف انگلیسی وینستون چرچیل باشد، اما نه تاریخ حواشی نوبل مطول‌تر از این حرف‌هاست... هر چند خیلی‌ها هنوز هم فکر می‌کنند چرچیل برنده نوبل صلح شده بوده؛ اما نه واقعیت دارد: آقای چرچیل برنده نوبل ادبیات شده بود.


به اسامی عجیب غریب نوبلیست دست کم 20 عنوان دیگر می‌شود اضافه کرد. پرداختن به جزئیات حواشی نوبل مجال بسیار مفصلی می‌طلبد چرا که جایزه ادبی نوبل دست کم هر پنج سال با اعطای جایزه به یک کاراکتر عجیب به حواشی‌ای که همیشه دور و برش هست دامن می‌زند. اما در این مجال اندک بد نیست اشاره‌ای کنیم به اینکه نوبل خیلی اوقات با انتخابات عجیبش از اعتبار خود در میان مخاطبان حرفه‌ای ادبیات کم می‌کند.آخرین انتخاب نوبل پیش از آنکه انتخابی ادبی باشد؛ انتخابی غیرادبی و البته تا حدودی سیاسی بوده است. گویا اعضای آکادمی نوبل سر عناد با روسیه هم شده گفتند این جایزه را ببخشیم به الکسیویچ؛ نویسنده‌ای که ابدا کارنامه درخشانی در حوزه ادبیات ندارد. کافی است سری بزنید به گوگل و اسم لاتین ایشان را جست و جو کنید. اما آکادمی نوبل از این کارها زیاد می‌کند.سِلما لاگرلوف را می‌شناسید. این نویسنده سوئدی اولین زن برنده جایزه نوبل در ادبیات است. و البته که سوئدی هم هست. بد نیست بدانید که 5 سال بعد از دریافت نوبل به عضویت آکادمی سوئد هم درآمد.«ورنر فون هایدنشتام» را چه، می‌شناسید؟ او هم سوئدی است... او هم برنده نوبل ادبیات در سال 1916 است و البته که 4 سال پیش از دریافت نوبل یعنی در سال 1912 به عضویت آکادمی سوئد درآمده بود.«اریک اکسل کارلفلدت» نوبلیست بعدی سوئدی است. او استثنائا بعد از مرگش صاحب نوبل شد؛ در سال 1931. باز هم اجازه دهید بنویسیم که او هم از سال 1904 عضو آکادمی نوبل بود.پار فابیان لاگرکویست هم نمی‌شناسید، نه؟ معلوم است نوبلیست‌های سوئدی اصلا بنام نیستند. اما خب ایشان هم برنده نوبل در سال 1951 شد. لازم است به این هم اشاره کنیم که او هم استثنائا سوئدی و استثنائا از سال 1949 تا سال 1974 عضو آکادمی نوبل بود.دیگر ازتان نمی‌پرسیم و مطمئنیم برندگان سوئدی نوبل 1974 را نمی‌شناسید: «هری مارتینسون» و «ایونید جانسون». این دو نفر هم استثنائا عضو آکادمی بودند.گویا تنها برنده سوئدی نوبل که عضو آکادمی نبوده توماس گوستا ترانسترومر بوده. نویسنده و شاعری که همین امسال درگذشت. هر چند از این موضوع هم چندان مطمئن نیسیتم.

نوبل 2015 و روزنامه نگاری به نام سوتلنا الکسیویچ

برنده نوبل امسال هم همچون بسیاری از نوبلیست‌های سال‌های مختلف، سوال بزرگی برای مخاطبان ادبیات به وجود آورد. اینکه چرا واقعا جایزه هفت میلیارد تومانی و معتبر جهانی نوبل از آن روزنامه نگاری بشود که نمی‌توان او را نویسنده‌ای تراز اول، یا رمان نویس، داستان کوتاه نویس یا شاعر دانست. الکسیویچ روزنامه نگاری محقق است که همیشه دست به نوشتن آثاری مستند و غیر داستانی زده است که البته به لحاظ کمی نیز صاحب آثار زیادی نیست.


نوبل امسال هم، دغدغه مطالعه را محو کرد

همانطور که گفتیم سوتلنا الکسیویچ برنده نوبل سال 2015 بیش از همه ژورنالیستی مستندگراست تا نویسنده‌ آثار داستانی و ادبی. بیشتر کتاب‌های او هم - که البته پر شمار نیست- آثاری درباره جنگ و علیه سیاست‌های روسیه است. برای همین هم با همه این احوالات اعطای جایزه نوبل به نویسنده‌ای مثل الکسیویچ یک ویژگی مثبت هم دارد؛ اینکه لازم نیست نویسنده‌ای که در حوزه ادبیات شاهکاری خلق نکرده است وقت‌مان را بگیرد.در نشست «نوبل و مترجمان» که چهارشنبه هفته گذشته با حضور لیلا سبحانی، مهدی غبرایی، خجسته کیهان، فواد نظیری و محمد حسینی برگزار شد، مهدی غبرایی به این موضوع اشاره می‌کند و می‌گوید: خانم استولانا آلکسوویچ را نمی‌شناختیم. امسال وقتی نام او را شنیدم به جای این‌که ناراحت شوم خوشحال شدم چون باری از روی دوش من برداشته شد. دیگر لازم نیست کتاب‌های او را بخوانم و ترجمه کنم چون کتاب‌های او جزو علایق من نیست. اگر رمان بود می‌خواندم اما به این دلیل به اعضای کمیته نوبل تبریک می‌گویم که مرا خلاص کردند.

ابتکار/گفت و گوی « ابتکار» با امیر تاجیک خواننده‌ی پاپ ایرانی؛

گوش‌ها خراب شده‌اند

صفورا فتاحی: امیر تاجیک که در شهریور 1348 به دنیا آمده، خواننده ایست که در رشته طراحی صنعتی فارغ التحصیل شده است. از کارهای مطرح وی می‌توان به زیر آسمان شهر، آسمونه و افتتاحیه جام جهانی کشتی و … اشاره نمود. تاجیک پس از مطرح شدن، آلبوم‌های زیر آسمون شهر و همکلاسی را منتشر کرد، و پس از وقفه‌ای طولانی در سال ۱۳۹۱ آلبوم زندگی را روانه بازار کرد. با او درباره‌ی موسیقی پاپ و نیز دغدغه این روزهایش گفت و گو کردیم که در زیر می‌خوانید.

با توجه به رشته تحصیلی تان چه شد که به خوانندگی روی آوردید؟

خوانندگی و به طور کلی هنر یک شوق درونی است و ربطی به رشته تحصیلی ندارد .حسی است که از کودکی با آدم همراه می‌شود و اگر عطش نسبت به آن زیاد باشد آدم را به سمت خود می‌کشاند برای من هم همین گونه بود . البته رشته‌ای که در آن تحصیل کردم یعنی طراحی صنعتی یک رشته تقریباهنری بود اما خب خوانندگی یک حس بود.


تعبیر و نگاه شما نسبت به موسیقی پاپ چیست؟

به نظر من این نوع موسیقی به دلیل تنوع ملودی و سازبندی و نیز تنوع در ریتم پر مخاطب ترین موسیقی جهان است و به راحتی با مخاطبان ارتباط برقرار می‌کند و می‌تواند احساس هر نوع مخاطبی را جذب کند. در کل پاپ مردمی‌ترین موسیقی است.

ویژگی‌های یک خواننده موفق را چه میدانید؟

تعبیر موفقیت امروزه در کشور ما چیز دیگری شده است. موفقیت ظاهری داریم و باطنی.یکی ماندگاری را موفقیت می‌داند و دیگری پول و درآمد را.اما از نظر من موفقیت برای یک هنرمند خوشنامی میان مردم است .در مورد خواننده ، داشتن صدای مطلوب و توانایی یک اجرای قوی بسیار مهم است.خواننده‌ای موفق است که بتواند حس کار را به مخاطب انتقال دهد.

چند درصد این ویژگی‌ها شامل حال خود شما هم میشود؟

من تا به حال در زمینه‌ی موسیقی خودم را قضاوت نکرده ام و همیشه این کار را به مردم و مخاطبین سپرده ام.

چرا وضعیت موسیقی پاپ اینطور شده و هر کس با حداقل صدا و کمترین سطح توان فنی می‌اید خواننده می‌شود؟

در دوره‌ی 8سال گذشته عملا یکسری از خواننده‌های قدیمی ترور شدند و یک سری خواننده‌ی جدید را بالا کشاندند.در ان دوره برخی خوانندگان غیر مجاز یا به اصطلاح زیرزمینی مجوز گرفتند و در جامعه مطرح شدند.مثل خیلی جاها که هرکس روی کار می‌آید عده‌ای را دور می‌ریزد و گروه خودش را می‌آورد.شاید سیاسیون ان دوره می‌خواستند از این راه محبوبیتی به دست آورند.سرمایه گذاری‌های کلانی وارد سیستم موسیقی شد و شرکت‌های فرهنگی هنری زیادی که تا آن زمان در لاله زار مشغول به کار بودند زمین خوردند.کمپانی‌ها تعطیل شدند .شرکت‌های مویرگی تشکیل شدند و پخش‌های مویرگی ایجاد شد. لبنیاتی‌ها سی دی موسیقی فروختند و در کل سطح موسیقی پایین آمد.تا قبل این دوره میرفتی به یک کمپانی موسیقی،هدفونی در گوشت می‌گذاشتی، قسمتی از نوار مورد علاقه ات را گوش می‌دادی و انتخاب میکردی.کلا یک فضای هنری حاکم بود.اما آن فضا به جای ارتقا تنزل پیدا کرد.الان کیفیت پایین آمده و همه درگیر کمیت و مسائل مالی شده‌‌اند. قشنگی هر چیز به حفظ اصل آن است. از اصول اساسی موسیقی،حمایت شرکت‌هایی است که موسیقی را می‌شناسند و سال‌ها عمر خود را در این راه گذاشته‌اند و توانایی و تجربه‌ی زیادی در این راه دارند.به مرور لاله زار تعطیل شد.خیلی‌ها ورشکسته شدند.کمپانی‌های نوظهوری روی کار آمدند و خوانندگان جدید و نو ظهوری را به همراه اوردند و در نهایت بازار بیزینسی موسیقی را به راه انداختند.انتقادهای زیادی بر موسیقی پاپ حاکم وجود دارد.از نظر من این ضعف به حدی رسیده که می‌توان به دلیل سطح بسیار پایین آن را تعطیل کرد.البته شاید پایین آوردن سطح موسیقی،سیاستی بود برای ضربه فنی کردن آن که فردا بگویند ما جلوی موسیقی را گرفتیم.

موسیقی قدیم شخصیت داشت و کسی نمی‌توانست از آن بهانه‌ای بگیرد.اشعار و موسیقی‌ها بر اصول صحیحی استوار بودند.همه ممیزی‌ها را می‌شناختند و کسی از چارچوب‌ها تعدی نمی‌کرد.فضا سالم بود اما به یکدفعه تغییر کرد و هزار و یک انتقاد را به دنبال آورد.به نظر من این موسیقی نباید به عنوان پاپ درجه یک ارائه شود.این موسیقی مملکتی نیست و شاید بتوان ان را درجه سه دانست که خیلی برای فرهنگ جامعه خطرناک است.


ترانه هایتان را بر چه اساسی انتخاب میکنید؟

بسته به سلیقه‌ی مخاطب این کار را انجام میدهم.مثل لباس پوشیدن است که هر چند وقت یکبار مد عوض می‌شود.هر چیز تا وقتی مد است طرفدار دارد و ما باید طبق همان سلیقه کار ارائه دهیم.قدیم سلیقه دست هنرمندان بود چون توانایی داشتند محصول خوب به جامعه تحویل دهند.الان این مردم هستند که به موسیقی جهت میدهند.وقتی سطح پایین بیاید این مردم‌اند که انتخاب می‌کنند.ریتم‌های جدید اصلا موسیقی پاپ نیست وهمه برگرفته از موسیقی‌های ترنس و هاوس خارجی است.عملا امکان ظهور موسیقی‌های پاپ ایرانی خوب ،سازبندی ها،ارکستراسیون‌های دقیق از بین رفته.هوم استودیو‌ها یا همان استودیو‌های خانگی بوجود آمدند.نمیخواهم بگویم بد است ولی خب موسیقی کلا تغییر کرد و پوست انداخت و الان موسیقی الکترونیک خیلی جایگاه پیدا کرده.اشعاری که انتخاب می‌کنیم و سازبندی موسیقی‌ها بر اساس سلیقه‌ی مردم است ولی با نگاهی ریز بینانه‌تر،من دوست دارم ترانه‌هایم معنا داشته باشد.

خواننده‌ها بابت ترانه و کلیپ پول‌های زیادی خرج می‌کنند.این در مورد شما هم صدق می‌کند؟

من الان دارم خودم هزینه می‌کنم و واقعا هم خیلی هزینه کرده‌ام. تولید یک آهنگ در مراحل آهنگسازی،تنظیم،ترانه و کلیپ و غیره هزینه‌های زیادی دارد.قدیم کمپانی‌ها پول یک آهنگ را به شما می‌دادند و با شما قراداد می‌بستند و کلیه هزینه‌ها را کمپانی پرداخت می‌کرد.خواننده هم سودش را از کنسرت در می‌آورد اما الان شرایط سخت شده است.

قصد دارید چه زمانی کنسرت برگزار کنید؟

دغدغه‌ی این روزهای من برگزاری کنسرت است.چند پیشنهاد هم در این زمینه داشته‌ام اما ترجیح می‌دهم کسی پا جلو بگذارد فقط مسائل مالی برایش مهم نباشد و قدر موسیقی خوب را بداند.می‌خواهم کار خوب به مخاطبان ارائه دهم و کنسرت متفاوتی داشته باشم.به همین دلیل دارم دنبال یک تهیه کننده‌ی خوب می‌گردم.کسی که مثل خودم فکر کند و این کار سختی است.در هر حال بنا دارم بعد از محرم و صفر اجرا داشته باشم و تمام تمرکزم را روی کارم گذاشته ام تا بهترین نتیجه‌ی ممکن را بگیرم.

چرا همه‌ی کنسرت‌ها با تاخیر زیاد شروع می‌شوند؟

بله متاسفانه الان خیلی بد شده.در حال حاضر فضاهای کنسرت مثل سالن و گیشه‌ی فروش بلیت که حساس ترین بخش در این زمینه است در دست کسانیست که بیشتر از هنر به پول اهمیت می‌دهند و در کل این روزها دغدغه‌ی مالی بیشتر از هنر ومسائل مرتبط با آن است و تهیه کنندگان صرفا روی کسانی سرمایه گذاری می‌کنند که برند شده‌اند. پول همچون غباری روی هنر را پوشانده است.گرچه با توجه به عکس العمل‌هایی که از مردم میبینم مطمئنم آنها متوجه این موضوع شده و آن را درک کرده اند.مردم صدای خوب می‌خواهند موسیقی خوب می‌خواهند.مشکل فالشی و ایراد ریتم و هر چیز که حس آنها را خراب کند نمی‌خواهند.

پلی بک در کنسرت توهین به مخاطب نیست؟

این کار که دیگر خیلی خنده دار است.اگر قرار بر اجرای زنده باشد پلی بک توهین بزرگی خواهد بود.به نظر من مقصر اصلی مدیریت حاکم بر موسیقی کشور است.باید همچون گذشته برای موسیقی وقت بگذارند.آن موقع ما باید از فیلترهایی رد می‌شدیم.خوانندگان یک دهه قبل تر تقلید نمی‌کردند و هر کس جایگاه صدایی خودش را داشت اما الان اکثرا فقط تقلید می‌کنند و جالب اینجاست که یک خواننده پنجاه تا مقلد دارد و این خیلی بد است.شاید مانند یک مسکن تاثیری موقتی داشته باشد ولی همچون باد میگذرد و این گونه خواننده‌ها نخواهند توانست جایگاهی پیدا کنند.


نظارتی که به آن اشاره کردید از طرف چه ارگانی باید باشد؟

به نظر من وزارت ارشاد می‌تواند خیلی پررنگ تر عمل کند.در گذشته مرحوم نوری مسئول تست صدا بودند.مرکز موسیقی در خیابان ویلا تست صدا داشت. موسیقی خیلی آکادمیک تر ارائه میشد.می رفتی تست میدادی اگر صدایت خوب بود و توانایی سلفژ و نت خوانی قوی داشتی به مرحله‌ی تولید آلبوم میرسیدی و به شما مجوز فعالیت در حوزه‌ی موسیقی داده می‌شد.الان این مسئولیت یک جورهایی از وزارت ارشاد صلب شده.مافیا یا هرچیز که اسمش را بگذارید وارد بازی شده و کمپانی‌هایی آمدند با قدرت مالی زیادو به این مراکز حق السکوت میدهند و آنها را تحت سلطه و نفوذ خود گرفته اند.عملا مشاهده می‌کنیم انچه به فرهنگ کشور جهت می‌دهد پول است.

هیچ ابتکار خاصی در اجرای کنسرت‌ها دیده نمی‌شود.دلیل این امر را چه می‌دانید؟

هدف از کنسرت گذاشتن ایجادساعاتی خوش و مفرح برای مردم است.مخاطب می‌اید یک صدای خوب بشنود و یک خواننده‌ی توانا که پرستیژ خواندن برای آنها را داشته باشد و مخاطب را محترم بشمارد ببیند .درست است که فضای فرهنگ عوض شده و تا حدی هم مقصر حضور برخی دوستان است که فقط ظاهر و نمای خوانندگی را دارند.الان در مورد خواننده‌ها آن چه بیشتر مطرح است نوع لباس پوشیدن فیگورها و ژست هاست.روزگاری شده که بازار شومنی از خوانندگی داغ تر است.پر کردن یک سالن دوهزار نفری برای سه شب متوالی در یک کشور هفتاد هشتاد میلیونی کار سختی نیست اما اکثریت جامعه‌ی هنری تمایل دارند موسیقی خوب بشنوند و برای فضای حاکم فعلی باید چاره‌ای اندیشید.

قبل از اجرای کنسرت، برنامه‌ریزی خاصی برای آن می‌کنید؟

من الان مشعول تهیه و آماده سازی چند تا تک آهنگ هستم و داریم در فضای مجازی کار میکنیم.من این مدت پنج شش تا آهنگ خواندم که با استقبال خوب مخاطبان روبرو شد.از جمله این آهنگ‌ها می‌توان به دلم از راه پره،تو هم تایید کن، سیب ممنوع و پنجمین دیوار اشاره کرد.کارهایی که تقریبا با ریتم امروزی بود ولی در ترانه تعمق بیشتری شده بود.فضا عوض شده اگر بخواهیم یک موسیقی حرفه‌ای اجرا کنیم مخاطب نمی‌پذیرد.سطح سلیقه‌ی مخاطب خیلی پایین آمده. الان ریتم حاکم است.هر چه شعر ضعیف تر و ریتم بیشتر باشد مخاطب بیشتر خواهد بود. ما هم مجبوریم نسبت به سلیقه‌ی مخاطب کار کنیم. اصطلاحا می‌گوییم بدلیل موسیقی خوب گوش نکردن گوش‌ها خراب شده و برای اصلاح ان باید به نرمی وارد شویم و کم‌کم موسیقی را از این فضا خارج کنیم و به جایگاه اصلیش برگردانیم.

در مقایسه با بسیاری از خوانندگان ظاهرا شما انس بیشتری با سال‌های دفاع مقدس داریددلیل خاصی دارد یا سیاست کاریتان است؟

من خواننده‌ی تلویزیون بودم . شروع کارم با ارکستر سمفونیک صدا و سیما بود و اولین خواننده‌ی این ارکستر بودم.بعد از آن کار کشتی و بعد هم کار فوتبال را خواندم.سپس کارهای ایران را خواندم.در مجموع تا مدتی اغلب کارهایم ورزشی ،وطنی بود.نه این که خواست شخصی‌ام باشد بلکه چون آن روزها کارهایی که به صدا وسیما می‌آمد در این دو رنج بود.فضای موسیقی خیلی بسته بود حتی با ساز هم مشکل داشتند.کسانی که امروز کار موسیقی می‌کنند این فضا را مدیون سختی‌هایی هستند که ما در آن زمان کشیدیم.من کشورم را دوست دارم تا حدی که پیشنهاد چشمگیر کمپانی‌های خارجی را رد کردم.گرچه آن‌ها قدر توانایی و وسعت صدا را می‌دانند و برایش بسیار هزینه می‌کنند اما من ترجیح دادم در کشورم بمانم ولی در عوض توقع حمایت دارم.من بعد از کارهای تلویزیونی آلبوم زندگی را به بازار دادم و بعد هم چند تک آهنگ در فضای مجازی منتشر کردم. چند آهنگ دیگر هم به زودی از من پخش خواهد شد.البته رنگ کارهای من عوض شده و به امید خدا در حال آماده‌سازی یک کار در سطح جهانی هستم.

اگر موافق باشید این گفتگو را با بیت محبوب شما به پایان برسانیم.

قسمتی از سیب ممنوع را برایتان می‌خوانم که جزو ابیات مورد علاقه ام است : همیشه زندگی بد نیست فقط بعضی شبا درده،یه وقتا صورت اقبال به سمتت برنمی‌گرده

اعتماد/گپ‌و‌گفتي با مديرعامل موسسه رسانه‌هاي تصويري

به تماشاي وضعيت شبكه خانگي

شبكه خانگي نياز به اعتمادسازي مجدد دارد


رضا صديق-شراره داودي/ سال‌ها پيش‌تر از امروز و زماني كه تازه وي‌اچ‌اس يا همان كاست ويديو و دستگاه ويديو قانوني شده بود، موسسه‌اي تاسيس شد تا فيلم‌هاي سينمايي و دوبله شده قديمي و جديد را در مغازه‌هاي ويديوكلوپ عرضه كند. تصويري كه بخشي از خاطره جمعي دهه ٧٠ است، به ويديو كلوپ مي‌رفتي، شناسنامه‌ات را گرو مي‌گذاشتي و براي يك تا دو شب فيلمي را كرايه مي‌كردي. مشتري ويديو كلوپي مي‌شدي و متصدي ويديو كلوپ فيلم‌هاي باب سليقه‌ات را برايت كنار مي‌گذاشت. اتفاقي كه حالا خبري از آن نيست و ديگر تنها شده است يك خاطره. همان شكل عرضه و مناسباتش، خود بستري بود براي فيلم ديدن و رفت و آمد در فضايي كه مخاطب اجازه انتخاب داشت و سليقه‌اش را گلچين مي‌كرد. از آن ايام گذشته و شايد تنها تصوير محوي از موسسه رسانه‌هاي تصويري باقي مانده باشد. موسسه‌اي كه تصوير محوش در خاطره جمعي با همان كاور آبي رنگ با خطوط زرد‌رنگش بر تن وي‌اچ‌اس‌ها و تيزر ابتداي فيلم‌ها در اذهان جا خوش كرده است. موسسه رسانه‌هاي تصويري در گذر زمان به نسبت كاركردي كه پيش‌تر داشت از رونق افتاده؛ دوره‌اي تحت تاثير تكنولوژي روز از قافله جا ماند و بعد هم با تاسيس شركت‌هاي خصوصي در عرصه فيلم‌هاي ويديويي نتوانست خود را همزمان با قدم ايام همراه كند. حالا اما شايعات تازه‌اي مطرح شده است؛ شايعاتي كه خبر از تعطيلي اين موسسه و استعفاي رييس اين موسسه مي‌دهد. دليل اين شايعات نيز شايد به همين علت باشد كه تكليف اين موسسه مشخص نيست؛ نه فيلم توليد مي‌كند، نه فيلم پخش مي‌كند و نه در گوي مسابقه با ديگر موسسه‌ها تلاشي از خودش نشان مي‌دهد. به همين دليل و به بهانه جشنواره فيلم‌هاي ويديويي با رياست موسسه رسانه‌هاي تصويري گپ زديم؛ حسين مسافر آستانه كه از سال ٩٢ مديرعامل موسسه رسانه‌هاي تصويري شده است پيش‌تر رياست مركز هنرهاي نمايشي، مدير هنرهاي نمايشي بنياد حفظ آثار و نشر ارزش‌هاي دفاع مقدس، دبيري جشنواره‌هاي بين‌المللي تئاتر فجر و مقاومت را در كارنامه‌اش ثبت كرده است. همزمان با برگزاري جشنواره ياس-تنها جشنواره فيلم‌هاي ويديويي/خانگي به دبيري مسافرآستانه، با او به تماشاي شبكه خانگي و موسسه رسانه‌هاي تصويري نشستيم.

پيش‌تر ما نسبت به بخش ويديويي بي‌توجه بوديم اما حالا شبكه خانگي دارد به يكي از مدياهاي مهم تبديل مي‌شود كه از نظر وضع توليد چنگي به دل نمي‌زند و ضعيف عمل كرده است. شما اين مدياي تازه را با توجه به اينكه بر آن واقف هستيد چگونه ارزيابي مي‌كنيد؟

تعداد كساني كه فيلم را از اين شبكه مي‌بينند در مقايسه با افرادي كه در سينما مي‌بينند، بسيار زياد است و از نظر آماري با يكديگر فاصله زيادي دارند. بنابراين وقتي بخش اعظمي از نياز‌هاي مردم به فيلم ديدن از طريق نمايش خانگي تامين مي‌شود، نمي‌توان اين حوزه را به حال خود رها كرد. كما اينكه اين خلأ وجود دارد و در مقطعي به اين حوزه بي‌توجهي صورت گرفته و از همين رو شاهد توليد فيلم‌هاي ويديويي به شكل انبوه و با كيفيت‌هاي خيلي نازل بوديم كه باعث سلب اعتماد از مخاطبين شد و مردم حتي ترجيح دادند فيلم‌ها و سريال‌هاي خارجي بي‌كيفيت را دنبال كنند، اما توليدات داخلي را نبينند. شبكه خانگي به شكل مشخص يكي از وسيع‌ترين و گسترده‌ترين حوزه‌هاي فعاليت سينماي كشور محسوب مي‌شود و ما همه شهرهاي ايران را تحت پوشش شبكه نمايش خانگي مي‌بينيم و ارتباط مردم با سينما را از اين طريق مي‌دانيم. بخش مهمي از ارتباطات و نياز به فيلم ديدن مردم ايران در جاي‌جاي كشور از طريق فعاليت در نمايش خانگي برقرار مي‌شود. بنابراين اين حوزه گسترده را نمي‌توان به حال خودش رها كرد. فعاليت‌هاي سينمايي كه بسيار ضروري، مهم و اجتناب‌ناپذير است، حوزه بسيار محدودي را شامل مي‌شود و در كل كشور بيش از ۳۰۰ سالن سينما نداريم و فعال‌ترين آنها به يك عدد دو رقمي مي‌رسند. حوزه نمايش خانگي هم از نظر جغرافيايي و هم از نظر تعداد مردم بسيط و وسيع است.


‌ اگر بخواهيم مميزي را در مدياي ايران بررسي كنيم، سخت‌ترين آن تلويزيون است، بعد سينما و بعد نمايش خانگي؛ يعني دست نمايش خانگي براي پرداخت فيلم‌ها به نسبت بازتر است. البته مثال‌هاي نقضي هم بوده كه مثلا سكانسي از يك فيلم در سينما بوده اما بعدتر در نمايش خانگي حذف شده. به‌طور كل مميزي شبكه خانگي به چه نحوي است؟

كل مميزي‌هايي كه روي يك فيلم انجام مي‌شود، در يك جا صورت مي‌گيرد يعني حوزه نظارت و ارزشيابي و صدور پروانه نمايش نيز از همين طريق صادر مي‌شود.

‌ يعني براي يك فيلم دو بار مميزي صورت مي‌گيرد؟

بله همين‌طور است، يك بار مجوز براي نمايش و يك بار مجوز براي توزيع در نمايش خانگي داده مي‌شود. اينكه يك فيلم مميزي‌اش به چه شكلي است بيشتر مباحث تخصصي است. اما من فكر مي‌كنم مردم ما با تشخيص خودشان با آثار هنري برخورد مي‌كنند؛ خط قرمزهايي كه بسيار شفاف و مشخص است و همه ما آن را مي‌شناسيم و اگر همه‌چيز بر همان اساس جلو برود، ديگر نبايد تفاوتي ميان اين دو مميزي‌ها وجود داشته باشد. چون به هر حال براي همين مردم كه با فرهيختگي و دانش و عشق خودشان اين كارها را مي‌بينند، همان‌طور كه نسبت به اثري اعتراض مي‌كنند يا اثر ديگري را مورد حمايت قرار مي‌دهند، نشان مي‌دهد كه بي‌تفاوت از كنار موضوعات نمي‌گذرند و ما نبايد به مميزي خيلي سختگيرانه نگاه كنيم. طي يك سال گذشته هم كه ما ارتباط تنگاتنگي با حوزه ارزشيابي داشته‌ايم، فكر مي‌كنم اين اتفاق افتاده كه حتي ايرادهايي هم گرفته‌اند كه چرا ما در كارمان نگاه باز داريم. اما من فكر مي‌كنم اين نگاه باز لازمه است و معني‌اش هم اين است كه ما به مردم جامعه از نظر فرهيختگي و تشخيص درست اعتماد بيشتري مي‌كنيم.

‌ آيا مي‌توان شبكه خانگي را مسوول بازپخش فيلم‌هاي سينمايي دانست يا اين شبكه خودش توليدگر محسوب مي‌شود؟

فيلم‌هاي سينمايي كل كشور در طول سال به ۶۰ يا ۷۰ مورد مي‌رسد و اين تعداد فيلم‌هاي سينمايي توليد شده تنها پاسخگوي نياز يك فصل از حوزه نمايش خانگي است، ما هنوز سه فصل كم داريم، بخشي از اين مقدار را از طريق دوبله آثار برتر سينماي جهان و انيميشن‌هاي موفق جبران مي‌كنيم. اما بخش زيادي از اين خلأ توسط توليد آثار ويديويي پر مي‌شود. يعني همين الان مردم ما به جز فيلم‌هاي اكران شده در سينما، فيلم‌هاي ويديويي توليد شده را در شبكه نمايش خانگي مي‌بينند.

و طبق برآوردهاي شما اين توليدات با همان ميزان استقبالي كه از سينما همراه است روبه‌رو مي‌شود؟

استقبال در يك سال گذشته خيلي بهتر شده، به دليل اينكه بخشي از اعتماد از‌دست‌رفته به دليل خوش قولي‌ها و افزايش كيفيات در حال برگشتن است. با توجه به اينكه هفت سال قبل درآمد نمايش خانگي با سينما قابل مقايسه نبود، عدد نجومي بود اما مدتي اين ميزان توجه افت پيدا كرد.

‌ البته در آن زمان اينترنت و شبكه‌هاي مجازي به اين شكل وجود نداشتند...

به هر حال قاچاق فيلم‌ها وجود داشت و با قاطعيت مي‌توان گفت همين الان ميزان ديده شدن فيلم‌هاي ويديويي در كشور بسيار بالاست، فقط بخش زيادي از آن از طريق دست‌فروش‌ها و به شكل قاچاق اتفاق مي‌افتد. در اين صورت با اينكه عايدي از ديده شدن به دست صاحبان اثر نمي‌رسد، اما آنها ديده مي‌شوند و به لحاظ فرهنگي در كل كشور اثر خود را مي‌گذارند. براي ما اهميت دارد كه اين فيلم‌ها ديده شوند و تاثيرهاي مورد نظر ما را بگذارند چون از طريق اين حوزه مي‌توان آموزه‌هاي تربيت اجتماعي، اخلاق اجتماعي، زندگي‌هاي شهروندي و موارد ديگر بسياري را آموزش داد.

مخاطب اعتمادش را به نمايش خانگي از دست داده و نياز به اعتمادسازي مجدد دارد، چه در زمينه كيفي آثار و چه از لحاظ توجيه سرمايه‌گذارهاي اين حيطه براي توليد آثار شبكه خانگي؛ چه راهكاري براي بازگشت اين اعتماد وجود دارد؟

دقيقا بخش مهمي از اهداف جشنواره ياس، ساماندهي به حوزه توليد است. اين جشنواره مسووليت رصد توليدات را در طول سال بر عهده دارد. سينماگران و توليدكنندگان به جهت اينكه در كارنامه كاري خودشان اثر مناسبي داشته باشند، تلاش مي‌كنند اثري باكيفيت ولو ارزان‌قيمت و با رعايت حداقل استانداردها داشته باشند تا رزومه منفي براي آنها شكل نگيرد و از طرفي انگيزه رقابت براي جذب مخاطب بيشتر در ميان سازندگان به وجود بيايد.


‌ يعني شما جشنواره بخش ويديويي را راهكار اعتمادسازي مجدد مي‌دانيد؟

يكي از راه‌ها نظارت به اين آثار است. به دليل اين گستردگي و وجود مخاطبان زياد، بايد يك جايي محصولات اين بخش را با نگاه كارشناسانه و بدون غرض‌ورزي ارزيابي كند تا ارتقاي كيفي آثار توليدشده همراه با مضامين ارزشمند مورد نياز جامعه شكل بگيرد چون مدتي ساخت كمدي‌هاي سخيف به وجود آمد كه در آن مساله خنداندن و شاد كردن مردم نبود و استفاده از سخيف‌ترين روش‌ها براي كمدي‌هاي شادي‌آوري كه خيلي هم باعث شادي بشوند، اتفاق خوبي نبود و خنده‌هاي تلخ و گزنده‌اي را ممكن بود ايجاد كند كه انزجار را در مخاطب به وجود مي‌آورد تا اينكه بخواهد باعث رغبتي براي ديدن اين‌ آثار شود. خوشبختانه مسوولان قبلا به اين نكته رسيده بودند كه توليد در اين حوزه به شكلي ارزيابي شود، به همين دليل در ابتدا آن را در دل جشنواره فيلم فجر و در بخش فيلم‌هاي ويديويي ديده بودند كه البته در اين حالت نديدن آن بهتر از ديدنش بود، چون بسيار مهجور و در يك بخش فرعي برگزار مي‌شد كه كسي هم به آن توجه نمي‌كرد. مستقل شدن جشنواره‌اي كه با يك موضوع مشخص و مستقل باشد باعث مي‌شود توجه بيشتري را به خودش جلب كند.

ولي جشنواره ويديويي براي كساني است كه در اين حيطه فعاليت دارند و براي مخاطب آشنا نيست، يعني مخاطب به اين جشنواره توجهي ندارد.

اين موضوع تا حدود زيادي نياز به زمان دارد تا در ميان مردم اين اعتماد و توجه شكل بگيرد. البته باز هم فكر مي‌كنم نسبت به چند سال قبل آشنايي مردم با اين بخش بيشتر شده است.

موسسه رسانه‌هاي تصويري حالا و امروز دقيقا چه‌كاري را انجام مي‌دهد؟ مخصوصا در بحث توليد آثار اصلا فعاليتي دارد؟

توليد در سال ۹۴ با توجه به سياست‌هاي سازمان سينمايي از موسسه گرفته شد، به هرحال تشخيص داده شده كه وقتي درباره توليد آثار در سينما صحبت مي‌كنيم در يك جا متمركز شود. البته سوءاستفاده‌هايي در اين زمينه وجود داشت كه منجر به چنين تصميماتي شد. براي مثال تهيه‌كننده يا كارگردان فيلمي در فارابي صحبت‌هايي را مي‌كرد و بودجه‌اي را براي ساخت مي‌گرفت، بعد در موسسه بررسي مي‌شد و دوباره بودجه‌اي را مي‌گرفت و اين عدم هماهنگي‌ها مشكلاتي را به وجود مي‌آورد و اين تمركز براي رفع همين مشكلات اتفاق افتاد. فعلا نظر اين است كه توليد در فارابي باشد و از همين رو بودجه‌اي هم در اين زمينه براي رسانه‌هاي تصويري در نظر نمي‌گيرند.

‌ پس پخش آثار بر عهده شماست؟

موسسه هيچ‌وقت پخش‌كننده نبوده است. پخش‌كننده بخش خصوصي است. موسسه مسووليت برگزاري جشنواره‌ فيلم‌هاي ياس، مسووليت حمايت از برگزاري جشنواره فيلم فجر را بر عهده دارد. همچنين فعاليت‌‌هاي بخش بين‌الملل را كنترل مي‌كند و پشتيباني در حوزه صيانت را نيز بر عهده دارد، البته شايد مهم‌ترين وظيفه موسسه راه‌اندازي VOD است كه كاملا همراستا با اسا‌سنامه اين موسسه است و بايد در جايي پيشگام مي‌شد تا از فضاي فيزيكي كه مدتي است آن را كمرنگ كرديم به بخش فضاي مجازي برويم.

‌ يعني گام بعدي موسسه ارايه آثار در فضاي مجازي به عنوان پيشگام اين عرصه است؟

بله. ما اين فعاليت را دو سالي است كه شروع كرديم و البته اشكالات زيادي وجود داشت كه به مرور و با نگاه كارشناسي سعي در رفع آنها داشتيم. در اين مسير قراردادهايي رسمي با وزارت ارتباطات و بسياري از اپراتورهاي مخابراتي در كشور به‌طور رسمي بسته شده تا فيلم‌ها از طريق اپراتورها و با هماهنگي وزارت ارتباطات در دسترس مردم در تلويزيون‌هاي خانگي قرار بگيرد. يعني هركسي كه مي‌خواهد فيلم ببيند آرشيوي از تمام فيلم‌هاي سينماي ايران از تمام شركت‌ها را در اختيار داشته باشد و بتواند انتخاب كند و با هزينه يك‌سوم از مقداري كه امروز پرداخت مي‌كند فيلم را انتخاب و با پرداخت هزينه از كارت خودش فيلم را تماشا مي‌كند. البته گزينه‌هاي مختلفي را هم در نظر گرفته‌ايم، از جمله اينكه فيلمي را در مدت‌زمان مشخصي داشته باشد، برخي فيلم‌ها را‌ آرشيو كند و دسترسي به فيلم‌هاي روز داشته باشد.

در حقيقت پخش فيلم‌هاي فيزيكي كم‌كم از بين مي‌رود.

بله دقيقا. البته موارد خاص هم دارد. برخي هستند كه آرشيوي كار مي‌كنند يا تحقيق‌هايي در اين زمينه دارند و در اين شرايط لازم است كه آثار فيزيكي هم داشته باشيم چون در اين سيستم مجازي امكان دانلود وجود ندارد و فقط براي ديدن اين آثار تهيه شده است. هميشه تلويزيون است كه براي ما فيلم پخش مي‌كند اما حالا مي‌توانيم از تلويزيون اثري كه مي‌خواهيم را تماشا كنيم.

‌ اين دستگاه‌ها در حال حاضر آماده هستند؟

دستگاه حاضر شده و چيزي حدود ۱۰۰۰ فيلم در آرشيو آن آماده است و به دنبال اين هستيم كه در يك مراسم رونمايي آن را معرفي كنيم.


‌ هزينه اين دستگاه‌ها چگونه برآورد شده؟

تاخير رونمايي از اين دستگاه‌ها به دليل قيمت گراني است كه براي دستگاه‌ها در نظر گرفته شده و ما به دنبال اين هستيم توليد‌كنندگان اين قيمت را از مشتري نگيرند و از ميزان بهره‌برداري كه از فيلم‌ها صورت مي‌گيرد، سودشان را بردارند. من حتي پيشنهاد دادم كه اين دستگاه‌ را رايگان در اختيار مردم قرار دهيم، چون معتقد هستم در مدت زمان يك سال اين هزينه از طريق فروش فيلم‌ها برمي‌گردد، اما خوابيدن سرمايه در مدت زمان طولاني براي سرمايه‌گذاران خيلي كار آساني نيست.

اين كار نيازمند همكاري وزارتخانه‌هاي ديگر هم هست، يعني به صورت يك طرح جامع بايد نگاه شود، اين هماهنگي‌ها همه صورت گرفته است؟

خوشبختانه شروع اين كارها در موسسه رسانه‌هاي تصويري انجام گرفته است. وزارت ارتباطات و همه اپراتورهاي مخابراتي كشور خيلي قانون‌مندتر از چيزي كه در فضاي فيزيكي شاهد هستيم، زيرساخت‌هاي خودشان را آماده كرده‌اند و تعريف خيلي مشخصي از خريد آثار فرهنگي در فضاي مجازي را به وجود آورده‌ايم. آشنايي با اين تعريف كار فرهنگي لازم دارد و اطلاع‌رساني و تبليغات مي‌خواهد. من فكر مي‌كنم در اين حوزه بيش از ۹۰ درصد تخلفاتي كه در فضاي فيزيكي شاهد آن هستيم، در اين فعاليت‌ها از بين مي‌روند. در حقيقت اصلا امكان تخلف وجود ندارد. اين كليت تحت عنوان VOD يعني ويديو درخواستي در حال آماده شدن است و به زودي راه‌اندازي مي‌شود و حتما به خيلي از تخلفات و بحث‌هاي ديگري در اين زمينه پايان خواهد داد.

هزينه‌هاي موسسه رسانه‌هاي تصويري چگونه و از چه كانالي تامين مي‌شود؟ يا به عبارت ديگر مي‌توان اين موسسه را وابسته به دولت دانست؟

موسسه رسانه‌هاي تصويري موسسه‌اي است كه در حوزه سينمايي خانگي و زيرنظر سازمان سينمايي فعاليت مي‌كند و تنها تشكلي كه در حوزه نمايش خانگي و در دولت تعريف شده همين موسسه است. در آغاز فعاليت نمايش خانگي دولت متولي بود، اما بعد از مدتي اين متولي‌گري را بر عهده بخش خصوصي گذاشت. تنها رسانه‌هاي تصويري يك موسسه دولتي است كه البته بيشتر NGO و كمك‌بگير دولت است. در كنار رسانه‌هاي تصويري حدود ۳۰ شركت خصوصي ديگر در اين زمينه با رعايت ضوابط و مقررات كار مي‌كنند، يعني آنها مجوز توليد و توزيع آثار در اين بخش را دارند.

‌ يعني هم‌تراز موسسه حركت مي‌كنند؟

هم‌تراز و حتي گاهي بالاتر از موسسه. چون اين يك فعاليت اقتصادي است. بنابراين هر موسسه‌اي مي‌تواند منحصرا در يك رقابت با همه موسسات يك سر و گردن فعال‌تر باشد؛ هم به لحاظ اقتصادي و هم به لحاظ فرهنگي تاثير بيشتري را از خودش به جا بگذارد.

‌ وقتي بحث تجارت سينمايي است، پول وجود دارد و حتي ممكن است فساد مالي صورت بگيرد. اين نظارت روي اين موسسات به چه شكل انجام مي‌شود؟ چون مثال‌هايي وجود داشته مخصوصا در سريال‌سازي كه نيمه‌كاره رها شده و باعث از بين رفتن اعتماد در ميان مردم شده و از نظر مالي نيز فسادهايي رخ داده است.

اين جزو وظايف موسسه نيست. اما فعاليت همه موسسات از جمله رسانه‌هاي تصويري داخل سازمان سينمايي و واحد نظارت و ارزشيابي است. طبيعتا براي آنهايي كه جرمي را در اين زمينه انجام مي‌دهند برنامه نظارتي ويژه‌اي وجود دارد و كميته‌اي است كه به جرايمي كه در بخش قاچاق فيلم‌هاست، رسيدگي مي‌كند.

‌ به هر حال هرجايي كه پول بدون نظارت بيروني تلنبار شود، مافيا هم اتفاق مي‌افتد.

البته بخشي از خلاف‌ها به شكلي است كه مثل ساير جرايم اجتماعي ديده مي‌شود و در حوزه دولت نيست و در بخش قضايي مورد بررسي قرار مي‌گيرد. اگر شكايت‌هاي فردي وجود داشته باشد در حوزه قضايي قابليت پيگيري دارد، البته بخشي از جرايم هم عدم رعايت قانون‌هايي است كه دولت تعيين كرده و در اين صورت خود سازمان سينمايي با آن برخورد مي‌كند. اين موسسه مانند ساير موسسات نقشي در فرآيند فعاليت‌هاي ديگران ندارد و خودش سعي مي‌كند در چارجوب ضوابط و مقرراتي كه برايش تعريف شده، فعاليت كند.


تا به حال برخوردهايي با اين شركت‌هاي متخلف صورت گرفته يا شركتي بسته شده‌ باشد؟

بله، نمونه‌هاي تعطيلي در گذشته داشتيم. البته بعضي‌هاي‌شان همچنان بسته هستند و به كار بازنگشته‌اند. البته ما اميدواريم اين مشكلات حل شوند، چون ما در حوزه شبكه نمايش خانگي به كمك بخش خصوصي نياز داريم، البته اين نياز نشانه اين نيست كه با تخلفاتي كه اتفاق مي‌افتد برخورد نشود. البته بايد توجه داشته باشيم كه اين فعاليت‌ها در كشور ما خيلي جوان است، خود رسانه‌هاي تصويري از سال‌هاي ٧٣-٧٢ شكل گرفته و هرچه در اين سال‌ها تكنولوژي پيشرفت كرده، در همين راستا راهكارهاي جديد حتي در حوزه خلاف هم به وجود آمده‌ است. از همين رو همه جوانب اين فعاليت‌ها بررسي نشده و هنوز هم كارشناسان در حوزه‌هاي مختلف تحقيق‌هاي خودشان را در زمينه‌هاي مختلف نمايش خانگي انجام مي‌دهند. كما اينكه اين روال كنوني يعني توليد سي‌دي و دي‌وي‌دي هم تا زماني كه ما بخواهيم به شكل قانونمند استفاده كنيم، از گردونه فعاليت خارج مي‌شود و ما با تكنولوژي‌هاي جديد‌تري مخصوصا در فضاهاي مجازي روبه‌رو خواهيم بود. البته نكته‌اي كه در اين ميان وجود دارد اين است كه فعاليت‌ها در فضاي مجازي به قدري زياد شده كه كم‌كم خريد و فروش به صورت فيزيكي از دور خارج مي‌شود و بايد فكري كنيم كه بهترين كاري كه مي‌توان براي جلوگيري از تخلفات در اين حوزه انجام داد، فعاليت‌هاي جديدي را در فضاهاي مجازي آغاز كرد. فعاليت را از اين ميدان به يك ميدان جديد ببريم و برنامه‌هاي تازه‌اي داشته باشيم.

سازمان سينمايي تغييرات درون سازماني را انجام داده است و صحبت‌هايي مطرح است كه جشنواره فيلم‌هاي ويديويي از موسسه رسانه‌هاي تصويري جدا مي‌شود و مانند همه جشنواره‌هاي ديگر زير مجموعه سازمان جشنواره‌ها شود.

سازمان جشنواره يك تشكل تخصصي است كه سياست‌هاي كلي هر جشنواره را مورد بررسي قرار مي‌دهد و برگزار‌كننده هيچ جشنواره‌اي نيست. براي مثال جشنواره حقيقت به لحاظ ساختار كلي مركز گسترش بايد توسط خود اين مركز برگزار شود يا جشنواره فيلم‌هاي كوتاه طبيعتا بايد توسط انجمن سينماي جوان برگزار شود.

‌ يعني اين اتفاق تنها در سياستگذاري تعريف مي‌شود؟

بله. براي مثال ممكن است جشنواره‌اي را حذف يا حتي به يك ضرورت جشنواره‌اي را اضافه كنند. جشنواره فيلم‌هاي ويديويي بايد در موسسه رسانه‌هاي تصويري برگزار شود و اين اتفاق هم به لحاظ وظايفي است كه اين موسسه بر عهده دارد، تعريف شده است ولي براي اينكه هر جشنواره ساز خودش را نزند و سياست‌هاي گاه متضادي را در يك مجموعه سينمايي اجرا نكند، اين سازمان به‌طور كلي بر برگزاري جشنواره‌هاي نظارت داشته باشد و خط مشي كلي را ارايه دهد.

‌ شايعاتي در اطراف موسسه رسانه‌هاي تصويري وجود دارد كه اين موسسه قرار است منحل شود كه با توجه به كاركرد جديدي كه براي اين موسسه توضيح داديد به نظر منتفي است اما پررنگ‌ترين شايعه بحث استعفاي رييس موسسه يعني شماست كه دهان به دهان مي‌چرخد، ماجرا چيست آقاي آستانه؟

بحث جابه‌جايي مديران به نظرم بسيار طبيعي است و نبايد موضوع حادي باشد. به هر حال هيچ مديري در هيچ‌كجا ثابت نيست. بستگي به شرايط و همكاري‌هاي مختلفي دارد و ممكن است براي من هم اين جابه‌جايي صورت بگيرد.


‌ شما قرار نيست استعفا بدهيد؟

خب اين خيلي سوال سختي است. بايد بگويم كه هنوز در اين زمينه تصميمي نگرفته‌ام. من ابايي ندارم كه بگويم مي‌خواهم استعفا بدهم.

‌ يعني خبر استعفاي شما تنها يك شايعه است؟

بله، حتما شايعه است.

برش ١

وقتي بخش اعظمي از نياز‌هاي مردم به فيلم ديدن از طريق نمايش خانگي تامين مي‌شود، نمي‌توان اين حوزه را به حال خود رها كرد. كما اينكه اين خلأ وجود دارد و در مقطعي به اين حوزه بي‌توجهي صورت گرفته و از همين رو شاهد توليد فيلم‌هاي ويديويي به شكل انبوه و با كيفيت‌هاي خيلي نازل بوديم كه باعث سلب اعتماد از مخاطبين شد و مردم ترجيح دادندحتي فيلم‌ها و سريال‌هاي خارجي بي‌كيفيت را دنبال كنند، اما توليدات داخلي را نبينند

برش ٢

ما نبايد به مميزي خيلي سختگيرانه نگاه كنيم. طي يك سال گذشته هم كه ما ارتباط تنگاتنگي با حوزه ارزشيابي داشته‌ايم، فكر مي‌كنم اين اتفاق افتاده كه حتي ايرادهايي هم گرفته‌اند كه چرا ما در كارمان نگاه باز داريم. اما من فكر مي‌كنم اين نگاه باز لازمه است و معني‌اش هم اين است كه ما به مردم جامعه از نظر فرهيختگي و تشخيص درست اعتماد بيشتري مي‌كنيم

اعتماد/كتاب‌هايي كه به فرانكفورت رفتند، بر مي‌گردند

زينب كاظم‌خواه/ همان‌طور كه در گزارش‌هاي پيش از اين منتشر شده‌اند، نمايشگاه كتاب فرانكفورت امسال با حاشيه همراه بود. نمايشگاهي كه يكي از بزرگترين نمايشگاه‌هاي كتاب دنيا است امسال يك مهمان ويژه داشت؛ سلمان رشدي، نويسنده كتاب «آيات شيطاني». مسوولان نمايشگاه فرانكفورت اعلام كردند كه اين نويسنده به خاطر كتاب تازه‌اش در نشست جنبي نمايشگاه حضور دارد، اما اين موضوع با واكنش مسوولان ايراني همراه شد. بعد از اعلام خبر حضور سلمان رشدي به خاطر كتاب تازه‌اش در نمايشگاه فرانكفورت، گمانه‌زني‌ها در ايران براي بررسي حضور يافتن يا نيافتن در فرانكفورت قوت گرفت و سيدعباس صالحي، معاون فرهنگي ارشاد در جلسه‌اي كه با تشكل‌هاي نشر برگزار كرد، اين مساله را بررسي كردند. در نهايت نامه‌اي به مسوولان اين نمايشگاه نوشته شد و عنوان شد كه در صورت حضور رشدي، ايران نمايشگاه فرانكفورت را تحريم خواهد كرد.


صالحي دعوت از سلمان رشدي را به معني دعوت از يك نويسنده كه رماني را منتشر كرده، ندانسته و گفته بود: اين دعوت مقدمه يك اتفاق است. دعوت از سلمان رشدي تحريك احساسات و عواطفي است كه معلوم نيست به كجا ختم شود. وقتي يك نمايشگاه معتبر چون نمايشگاه كتاب فرانكفورت با شعار آزادي بيان از سلمان رشدي دعوت مي‌كند، يعني شعار خود را مخدوش كرده است.

به گفته صالحي، مسوولان ايراني ابتدا تلاش كردند تا به دور از جنجال مساله را ختم به خير كنند، به همين خاطر موسسه نمايشگاه‌هاي فرهنگي به رييس نمايشگاه كتاب فرانكفورت نامه نوشت و از او درخواست كرد كه سلمان رشدي در نشست خبري حضور پيدا نكند اما هيچ پاسخي دريافت نكردند. ماجرا به آنجا رسيد كه رييس نمايشگاه كتاب فرانكفورت در نامه‌اي اعلام كرد كه در برنامه نمايشگاه تغيير رخ نخواهد داد. همين نامه باعث شد كه وزارت ارشاد تصميم نهايي خود را بگيرد و اعلام كند كه امسال به اين نمايشگاه نخواهد رفت.

چند روز بعدتر هم اتحاديه ناشران به صورت رسمي اعلام كردند كه آنها هم در اين نمايشگاه حضور نخواهند يافت، با اين حساب از ايران هيچ ناشري در نمايشگاه فرانكفورت حضور نخواهد داشت. اما پيش از گرفتن اين تصميم محموله‌هاي كتاب به فرانكفورت ارسال شده بودند، حالا سخنگوي وزارت ارشاد اعلام كرده است محموله كتاب‌هايي كه پيش از تصميم ايران به خودداري از شركت در نمايشگاه كتاب فرانكفورت، به اين نمايشگاه ارسال شده بود، در اين رويداد عرضه نمي‌شوند و به كشور برمي‌گردند.

حسين نوش‌آبادي، سخنگوي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي بر قطعي بودن تصميم اين وزارتخانه در خصوص انصراف از حضور در شصت‌وهفتمين دوره نمايشگاه بين‌المللي كتاب فرانكفورت به جهت دعوت اين نمايشگاه از سلمان رشدي تاكيد دوباره كرده و به مهر گفته است: با توجه به گستردگي كارها و برنامه‌هايي كه ايران براي پياده‌سازي در نمايشگاه امسال كتاب فرانكفورت داشت، از مدتي قبل محموله كتاب‌هاي ايراني براي عرضه در نمايشگاه كتاب فرانكفورت ارسال شد. در اين مسير تعداد زيادي از ناشران مشاركت كردند و معاونت فرهنگي وزارت ارشاد و موسسه نمايشگاه‌هاي فرهنگي و همچنين تشكل‌هاي صنفي نشر، زحمات زيادي را هم به لحاظ مادي و هم به لحاظ معنوي متحمل شدند.

او همچنين درباره حضور سلمان رشدي در اين نمايشگاه گفته است: با توجه به اعلام خبر حضور اين نويسنده مرتد و بي‌ارزش در نمايشگاه كتاب فرانكفورت، تصميم بر اين شد كه كشورمان از حضور در دوره اخير نمايشگاه كتاب فرانكفورت خودداري كند، اگرچه اين مساله ضرر و زيان قابل توجهي براي مجموعه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي و همچنين حوزه نشر به دنبال داشت، اما در مقابل تصميم اصولي و مهم يعني تحريم نمايشگاه، اين ضررها ارزشي نداشت.

نوش‌آبادي با اعلام اينكه محموله كتاب‌هاي ارسالي از ايران به نمايشگاه امسال كتاب فرانكفورت، در اين نمايشگاه عرضه نخواهد شد و اساسا غرفه ملي ايران در اين رويداد فرهنگي داير نخواهد بود، گفت: كتاب‌ها به ايران برمي‌گردد و همان‌گونه كه قبلا هم اعلام شده است مراتب اعتراض ايران به دعوت از اين فرد بي‌ارزش در محل غرفه ايران براي اطلاع بازديدكنندگان اعلام خواهد شد، اما اينكه شيوه اعتراض به چه ترتيب خواهد بود، بايد از مسوولان غرفه سوال شود.

وي با تاكيد بر اينكه تصميم ايران به خودداري از شركت در نمايشگاه امسال كتاب فرانكفورت تامين‌كننده عزت و كرامت مباني اسلامي و همچنين جايگاه كشورمان خواهد بود، اعلام كرد: هيچ ناشري اعم از دولتي يا خصوصي از جمهوري اسلامي ايران در نمايشگاه امسال كتاب فرانكفورت حضور نخواهد داشت و اگر كساني خارج از مرزهاي ما با عنوان ناشران كتاب‌هاي

فارسي‌زبان حضور داشته باشند، اين حضور به هيچ‌وجه مورد تاييد ما نيست چراكه اساسا فعاليت اين قبيل افراد يا موسسات در چارچوب قوانين و ضوابط جمهوري اسلامي ايران نيست.

گرچه ايران نمايشگاه كتاب فرانكفورت را تحريم كرده و از حضور در آن خودداري كرده است اما نوش‌آبادي درباره احتمال تحريم كشور ايران از سوي نمايشگاه فرانكفورت در دوره‌هاي بعدي مي‌گويد: حتي اگر مسوولان نمايشگاه كتاب فرانكفورت اعلام كنند كه ايران نمي‌تواند در سال آينده در اين نمايشگاه شركت كند، ما پاي اين مساله و تصميمي كه در دوره اخير اتخاذ شده است، ايستاده‌ايم و اين موضوع براي ما هيچ اهميتي ندارد.

ایران/گفت‌و‌گویی منتشر نشده‌ با «عبدالحسین نوایی» به بهانه یازدهمین سال درگذشت اش

نهاد ناآرام تاریخ ایران


«عبدالحسین نوایی» از رجال فرهنگی ایران بود که همپا و همراه عالمان و روشنفکران زمان خود به فعالیت‌های مطبوعاتی هم اشتغال داشت. در آینده نزدیک کتاب «خاطرات و اسناد عبدالحسین نوایی» (گردآوری رضا مختاری اصفهانی) از سوی بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه منتشر می‌شود که حاوی ناگفته‌ها و نکته‌هایی پیرامون تاریخ معاصر ایران است. بخشی از این کتاب، به مصاحبه با دکتر نوایی درباره دکتر محمد مصدق، کودتای 28مرداد و اختصاص دارد. آنچه در ادامه می‌آید فرازهایی از این مصاحبه است که پیش از انتشار، اختصاصاً در اختیار «ایران» قرار داده شده است. این گفت وگو پس از حذف سئوالات به شیوه «روایت» تنظیم شده و به بهانه 16 مهر برابر یازدهمین سال درگذشت استاد زنده یاد دکتر عبدالحسین نوایی، برای نخستین بار منتشر می‌شود.

ë سقوط دولت مصدق

یادم است در خانه روبه‌رویی ما زنی ساکن بود که گویا در غارت خانه مصدق هم حضور داشت و یک گلدان هم نصیب او شده بود. معلوم بود خیلی دیرتر از همه رفته است. خانه فردی را که حداقل یک وقتی رئیس‏الوزرای این مملکت بود، غارت کردند. اقلاً باید حفظ آبرویش بشود. بیچاره و بی‏شعور شاه که این آدم را درک نکرد و لجبازی کرد و بیش از همه با او کاوید. چون به او گفته بود آقا، تو سلطنتت بکن. حکومت را بگذار دستگاه دولتی انجام بدهد. این همانی است که مشروطیت می‏گفت، شاه فوق احزاب است و خالی از مسئولیت. کسی که خالی از مسئولیت است، نباید دخالت هم بکند، ولی او می‏خواست دخالت بکند و شاید به خارجی ها هم متکی بود. خارجی نمی‏خواست از این‏جور ملی‏بازی‏ها در کشور ببیند.

در جانب احزاب و دولت، بیش از همه به نظر من، توده‏ای‏ها مقصر بودند و بعد هم یک عده تندرو که در کابینه وجود داشتند. مثل سیدعلی شایگان، کاظم حسیبی و احمد رضوی. چندتایی که به اسم جبهه ملی راه افتاده بودند و یک عده هم به طفیل اینها سر و صدایی می‏کردند. خلع ید که شد و هیأت مدیره شرکت ملی نفت تعیین شد، اینها باید مذاکره می‏کردند. به هرحال قراردادها معمولاً یک‏طرفه نیست، دوطرفه است. حالا تازه گیرم که کار را به دست گرفتیم، به چه دردمان می‏خورد؟ وقتی آمادگی نباشد که از نفت بهره‏برداری و استخراج کنیم تا بفروشیم، چه فایده‏ای داشت؟ در دنیا جلوی کار ما را گرفته بودند. کشتی جنگی در خلیج فارس آمده بود و نفتکش‏ها را تعقیب می‏کردند تا مانع شوند. پس در این شرایط مجبور بودیم با حقوق بین‏الملل سر و کار داشته باشیم. مسلماً منافع ملت‏های کوچک با نظریات ملل بزرگ مغایرت دارد. نمی‏گویم باید اطاعت کرد، ولی نمی‏شود دیدِ مخالف آنها را هم نادیده گرفت.

بنابراین لازم بود با دولت انگلستان یک جوری کنار می‏آمدند. هرکسی آمد، خواست خودنمایی کند. اِن‏قُلتی می‏گذاشت و نطقی می‏کرد. چندین هیأت آمدند و همه دست خالی برگشتند. کلمه سازش یک فحش شده بود. ساطوری که بر فرق هرکسی که صحبت دیگری می‏کرد، فرود می‏آمد. در حالی که اصل سیاست، سازش است. سیاستمدار کسی است که با عوامل موجود بسازد و بتواند از ترکیب این عوامل، محیط مساعدی فراهم کند. اگر بنده در هر کاری هی بگویم نه، نه، نه و اسم این را قاطعیت بگذارم، کار پیش نمی‏رود. در دنیا تک نیستیم. یک جامعه جهانی که کشورهای بزرگ مزاحم هم وجود دارند. نمی‏توانیم هرچه خواستیم، بگوییم. باید برای سرنوشت‌مان با دنیا کنار بیاییم. عده‏ای بودند که کنارآمدن را زشت می‏دانستند. برای این‏که اگر کنار می‏آمدند و مملکت سر و سامانی پیدا می‏کرد، آنها دیگر نمودی نداشتند. آنها باید باشند تا سر و صدا کنند و هر روز به قول خودشان، وجیه‏الملّه‏تر بشوند. اگر قراردادی بسته می‏شد، بالاخره آب‏ها از آسیاب می‏افتاد. آرامش ایجاد می‏شد. تیتر درشتی نصیب این و آن نمی‏شد. کمااین‏که پیشنهاد بانک جهانی که دو سال مهلت می‏داد، تمام عوامل در آن شرایط خاص به نفع ایران بود.

مرحوم کوثری از قول دکتر صدیقی می‏گفت، چقدر از قول و قراری که گذاشته شده، خوشحالی می‏کردند. دولت هم اظهار امیدواری کرده بود که بعد از این همه مدت، آرامش سیاسی پیدا بشود. دو سال در عمر ملت‏ها زیاد نیست که بخواهند هرگونه تجربه‏ای بکنند. وانگهی تجربه تلخی نبود. مردم، وکلا و سناتورها هم راضی بودند. از این لحاظ یک راه‏حل باریکی پیدا شده بود. حتی اظهار موافقت‏های اولیه در دولت شده بودند. ناگهان در آخرین لحظه گفتند نه. من تصور نمی‏کنم یک ملتی را باید برای قانون فدا کرد. قانون باید در خدمت ملت باشد. فنای ملت به خاطر قانون نباید در ذهن ما بیاید. قانون از اندیشه و ذوق و فطرت یک ملت ناشی می‏شود، ولی خود ملت می‏تواند برای خودش راهی انتخاب کند. راهی که به آن نظامنامه، ضابطه و قاعده می‏گوییم. خلاصه توافق نکردند. دولت امریکا هم که ابتدا ظاهراً بیطرفی نشان می‏داد، مسیرش عوض شد. با وجود این‏که مصدق به امریکا رفت و مذاکره کرد، به جایی نرسید. علت هم سوءظن بیش از حدی بود که مصدق نسبت به همه داشت یا برایش ایجاد کرده بودند. به‏طوری که نصرالله انتظام سفیر ایران در امریکارا در مذاکره با امریکایی‏ها راه نداد.

چون زمانی شده بود که هرکس تندروی بیشتر می‏کرد و با سازش بیشتر مخالفت می‏کرد، وجیه‏المله شده بود. تو گویی اساساً سیاست این است که با همه بجنگیم. ارّه و تیشه برداشته و به سر و کول مردم دنیا بزنیم و دنیا را مجبور کنیم حرف ما را بپذیرد. امروز می‏بینید امریکا با همه قدرتش با اینکه می‏خواهد دیگران را تحت تأثیر خود قرار بدهد، دنیا زیر بارش نمی‏رود. روزگار هم این‌گونه نبوده که حق به معنی حقیقت و راستی جای خودش مستقر باشد. باید با وضع موجود زندگی کنیم، نه با ایده‏آل‏های خودمان و آنچه در ذهن مان است. خلاصه با تمام زحمتی که کشیده بودیم و با قرائنی که نشان می‏داد امریکا کمابیش به جانب ایران متمایل شده بود، دولت امریکا با انگلستان هم‏جهت شد، چون وجود مصدق را به نفع شوروی می‏دانستند. به ادعای آنها چیزی نمانده بود که کنترل مملکت به دست حزب توده و روس‏ها بیفتد. در حالی که نه مصدق کمونیست بود و نه مردم با آنها بودند. کمونیست‏ها یک عده قلیل جنجال‏طلب و پرهیاهویی بودند. در مقابل، یک اکثریت خاموش، متحیر و نگران وضع خودشان بودند.


آنها هم این مسائل را مستمسک قرار دادند و به دنیا القا کردند یک دولت کمونیستی می‏خواهد راه را برای پیشرفت مقاصد روس‏ها در ایران هموار کند. این بود که طرح کودتا را انداختند و آن زشتی‏ها انجام شد. مطالبی که پس از کودتا پیش آمد، همه به نظر من، از بی‏تدبیری و عدم قاطعیت حکایت می‏کند. این‏که آدم‏های وجیه‏المله گاهی اوقات حفظ وجاهت ملی خودشان را بر حفظ مصالح عمومی مقدّم می‏شمارند، برای این‏که کسی نگوید آقا سازش کرد.

ë نتایج معنوی کودتا

کار را به آنجا می‏کشانند که زاهدی روی کار بیاید. شاه هشیار بشود حال که برگشته، باید با امریکایی‏ها بسازد. ساواک برای ملت درست کنند و خفقان ایجاد شود. این داستان با اینکه با حسن نیت مصدق شروع شد، ولی النهایه با همه گرفتاری‏ها که تحمل شد، عواقبش بد بود. تسلط بی‏جهت و جامع‏الاطراف خارجی‏ها در ایران پدید آمد. از همه بدتر، تحکیم پایه‏های قدرت دیکتاتوری شاه بود که مملکت را به فنا برد. مسائل بعدی نشان می‏دهد که چه‌اندازه از لحاظ اندیشه، تفکر، تقلید صرف از خارجی و مصرف بیجا تنزل کردیم. این تغییرات اجتماعی شدید آثار مخربی به جا گذاشت که هنوز هم گرفتارش هستیم. آن روزگار کسی که نداشت، قناعت می‏کرد و آبرو حفظ می‏کرد. وقتی با آن مسائل آشنا شدیم، ولنگاری‏ها و آزادی‏های زشت و مصرف‏های بی‏جهت را فراگرفتیم، بدون آن‏که بتوانیم تولید کنیم. تاوان مصرف بی‏جهتی را می‏دهیم که بر دوش خانواده‏ها سنگینی می‏کند. وقتی دچار کمبود می‏شویم، بلافاصله مبانی اخلاقی‏مان دچار تزلزل می‏شود. در برابر داخلی و خارجی هزار زشتی را مرتکب می‏شویم تا بتوانیم تقلیدمان را ادامه بدهیم. در این شرایط تمام آن چیزهایی که روزگاری برایمان ارزش‏های دینی و ملی بود، فرهنگ ایرانی بود، از بین می‏روند و تحت‏الشعاع مسائل اقتصادی قرار می‏گیرد. چیزهایی باب می‏شود که هیچ‏وقت در ایران وجود نداشت. ارزش‏ها از بین می‏رود و ضدارزش‏ها می‏مانند. این فنای یک جامعه است و چیزی بالاتر از فنای یک جامعه نداریم. فاجعه همیشه همین است.

ë چرخه معیوب سیاست در ایران

در همان دوره هم در روزنامه‏هایی مثل تهران مصور انتقادهایی نسبت به چنین روندی وجود داشت. آنچه باعث گرفتاری است، اینکه ما تشکل سیاسی نداریم. افراد براساس زمینه‏های علمی برای امور سیاسی تربیت نمی‏شوند.

عامه مردم این مملکت شاید سواد کافی نداشته باشند، ولی دلشان برای مملکت خودشان می‏سوزد و در آرزوی روزهای بهتر هستند. مردم دوست دارند از زندگی سخت خود بیرون بیایند و به آنچه شایسته زحمت، هوش و درکشان هست، دست یابند. سلسله‏ها را هم نگاه کنید، به همین ترتیب بوده‏اند. وضعیتی که ترسیم کردم در واقع روایت تاریخ ماست. هیچ‏کدام نه برنامه و نه کاری داشته‏اند. لخت و عور و گرسنه در بیابان، به جایی که قبلاً تمدنی داشته، هجوم می‏آوردند. شروع به خوردن می‏کردند. می‏خوردند و می‏خوردند. گنده که می‏شدند، یک گرسنه دیگری از راه می‏رسید و آنها را بیرون می‏کرد. ارعاب و تخویف مردم سرنوشت مردم در بسیاری از سلسله های تاریخی بود. با کشتن عده‏ای، ناحیه‏ای را در اختیار می‏گرفتند. وقتی مشروطه پیش آمد، صورت دیگری شد. با این همه، همچنان مردم می‏خواستند وضع بهتری پیدا کنند. امنیت داشته باشند. بنابراین همیشه این گرفتاری را به صورت‏های مختلف داریم.

انگلستان از سال 1628 هیچ‏گونه عمل حاد سیاسی مانند کودتا نداشته است. همزمان با آن در ایران اواخر شاه‏عباس صفوی بوده است. چه خون‏ها ریخته و برخوردها شده است. چند سلسله پدیدار شده است. این تفاوت برای حاکمیت قانون است. نمی‏گویم صد در صد مطلق که در هیچ‏جا وجود ندارد. معلوم است که فرنگی ‏عیب و نقص فراوان دارد اما اگر قانون نباشد، فرنگی هم مثل مردمان دیگر است.

ایران/برنامه‌های سازمان فرهنگی هنری در ماه‌های محرم و صفر تشریح شد

برپایی ۱۴ تکیه با موضوعات سبک زندگی عاشورایی

نشست خبری اعلام برنامه‌های سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران در ماه‌های محرم و صفر در روزهای عزاداری سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) با حضور حجت‌الاسلام حسن ناصری‌پور سرپرست معاونت فرهنگی برگزار شد و از پوستر مجموعه برنامه جلوه سوگ رونمایی شد.

حجت‌الاسلام ناصری‌پور در ابتدای این نشست با بیان اینکه ماه محرم، بزرگ‌ترین ظرفیت فرهنگی کشور است، گفت: طبق آمار در روزهای عزاداری سالار شهیدان، اتفاقات ناگوار و آسیب‌های اجتماعی به طور چشمگیری کاهش پیدا می‌کند.


۵ دهه، ۵ برنامه در میدان امام حسین(ع)

سرپرست معاونت فرهنگی سازمان فرهنگی هنری در ادامه از برگزاری مجموعه برنامه جلوه سوگ که حاصل تجمیع برنامه‌های این سازمان در ۵ سال گذشته است خبر داد و گفت: در طول ماه‌های محرم و صفر، در ۵ دهه این برنامه‌ها برگزار خواهد شد. وی افزود: دهه اول ماه محرم، انتهای برنامه‌های فرهنگی میدان امام حسین(ع) هیأت عزاداری برپا خواهد شد. در دهه دوم توسط گروه‌های برجسته اجرای تعزیه را خواهیم داشت و در دهه سوم ماه محرم، دو گروه نمایشی به اجرای نمایش آیینی می‌پردازند که تاکنون اجرای تئا‌تر «ردای سرخ خورشید» قطعی شده است. دهه چهارم این مجموعه برنامه اختصاص به‌ویژه برنامه یک نذری ساده دارد که طی آن نذورات مردمی، جمع‌آوری می‌شوند. در آخرین دهه هم، در ۱۰ روز منتهی به اربعین، عزاداری هیئآت اقوام ایرانی در محوطه میدان امام حسین(ع) برگزار خواهد شد.

برپایی ۱۴ تکیه با موضوعات سبک زندگی عاشورایی

ناصری‌پور با اشاره به ۱۴ تکیه در حاشیه این برنامه‌ها گفت: هر کدام از تکایا به موضوع خاصی می‌پردازد. از ظهر چهارشنبه تکیه «بصیرت» به منظور آشنایی با انحرافات عزاداری‌ها در سطوح مختلف با محوریت شیعه لندنی آغاز به کار می‌کند. همچنین تکیه «روایت کربلا» که شامل ماکت مسیر کاروان کربلا تا روز عاشورا است رونمایی می‌شود. تکیه «پرده عشاق» برای تجلیل از خادمان حسینی برقرار خواهد بود. تکیه «احسان» مربوط به برنامه یک نذری ساده است که از ابتدای محرم کار خود را آغاز خواهد کرد.

وی اضافه کرد: در تکیه «شهدا» علاوه بر پرداختن به وقایع مهم انقلاب اسلامی مانند خرداد ۴۲ و ۱۷ شهریور که مقارن با ماه محرم بود می‌پردازیم؛ همچنین مقام شهدایی را که در روز عاشورا به شهادت رسیدند گرامی می‌داریم و طرح هم عهدی با شهدا را که در هفته دفاع مقدس با استقبال روبه‌رو شد ادامه می‌دهیم.

سرپرست معاونت فرهنگی سازمان فرهنگی هنری گفت: در تکیه «آفتاب در حجاب» بحث عفت را با محوریت حضرت سکینه(س) اجرا می‌کنیم و در غرفه عتبات نمایشگاهی توسط ستاد عالی عتبات برقرار می‌شود که به جمع‌آوری نذورات مردمی اختصاص دارد. تکیه «هنر» هم با سمپوزیوم ویژه هنری کار خود را آغاز می‌کند که در روز اربعین از آن رونمایی خواهیم کرد.

جام جم/گفت‌وگو با شهاب آگاهی نویسنده و کارگردان تئاتر

و ناگهان، مردگان برمی‌خیزند

شهاب آگاهی که این روزها نمایش «وقتی ما مردگان برمی‌خیزیم» را در سالن حافظ ‌روی صحنه برده، سال‌ها پیش رشته برق دانشگاه شریف را رها کرد تا تمام هم و غم‌اش را صرف تئاتر کند و در نهایت ترجیح داد درسش را هم‌راستا با علاقه‌اش ادامه دهد و در مقطع کارشناسی‌ ارشد کارگردانی در دانشگاه هنر تحصیل کرد. وقتی ما مردگان برمی‌خیزیم، هفتمین اثر اوست.

به گزارش جام جم آنلاین، با او در باره این نمایش به گفت وگو پرداختیم.


بیشتر مخاطبانی که پیش از تماشای نمایش وقتی ما مردگان بر می خیزیم نمایشنامه هنریک ایبسن را مطالعه کرده اند بر این عقیده اند که برداشت شما از نمایش، نو و منحصر به فرد بوده است. چگونه به این برداشت رسیدید؟

در این نمایش، من تفاوت زاویه دید آدم ها به زندگی را به تصویر کشیده ام. داستان، درباره مجسمه سازی به نام روبک است که یکی از آثارش با عنوان «روز رستاخیز» بسیار مشهور شده است. مجسمه ساز و همسرش مایا پس از سفرهای زیاد به نروژ باز می گردند و او بار دیگر با ایرنه زن الهام بخش شاهکار هنری اش روبه رو می شود. روند کاری کنونی مجسمه ساز، او را راضی نمی کند و تنها راه بازگشتش به نقطه اوج زندگی هنری را آغاز رابطه عاطفی با همان زن مدل می داند و به سوی او کشیده می شود.

به نظر می آید ایبسن همیشه به دنبال ایجاد گره هایی بغرنج در نمایشنامه هایش بوده است؛ برای نمونه در نمایشنامه «خانه عروسک» یا «دشمن مردم» چنین موقعیت هایی را ساخته است. در نمایش وقتی ما مردگان بر می خیزیم نیز افراد در موقعیت های اخلاقی قرار گرفته اند. انگار مایا نوعی رابطه خاص با مرد شکارچی به نام اولفهایم، دارد و روبک هم به سراغ ایرنه رفته است و این گره، فضایی پیچیده ایجاد کرده است.

با این دیدگاه شما موافقم، البته در نظر داشته باشید نمایشنامه وقتی ما مردگان برمی خیزیم، به عنوان آخرین اثر ایبسن، فاصله زیادی با روند نمایشنامه نویسی او در طول زندگی هنری اش دارد تا جایی که برخی منتقدانش، واکنش تندی به آن دارند؛ اما جویس به آنها پاسخ می دهد که این اثر، شاهکاری است که هنوز فهمیده نشده و فضای وهم آلود را نشان می دهد.

اصل حادثه نمایشنامه، این است که روبک از مرگ روحی، به زندگی روحی و از زندگی فیزیکی به مرگ فیزیکی می رسد. پس ما در این نمایش شاهد یک منش عارفانه هستیم. روبک همه چیز را کنار می زند تا به لحظه پرشکوهی که همه خوشی ها و لذت های تعریف شده برای خودش در آن وجود دارد، برسد یعنی کاملا نگاهی شرقی در اثر جاری است.

موزیکال بودن اثر با چه هدفی بوده است؟

اجرای این گونه، سبک و دلبستگی من است و به من شاعرانگی می دهد.

شباهت هایی بین کار شما و رضا ثروتی دیدم. در این باره چه عقیده ای دارید؟

منظورتان چه نوع شباهت هایی است؟

برای نمونه موزیکالیته بودن هر دو اثر...

ثروتی آخرین اثرش «فهرست» را موزیکال ساخته است در حالی که وقتی ما مردگان بر می خیزیم، سومین اثر من در این سبک است. در اثر ثروتی، ژست تصویری خیلی اهمیت دارد و همیشه باید در آن، از تصاویر پرداخت شده و شوکه کردن تماشاچی از طریق تصویر استفاده کرد، اما اثر من از دیدار آغاز نمی شود بلکه با شنیدار شروع می شود اما استفاده ثروتی از موسیقی، به علت متن اثر است که فضایی آوایی ساخته بود و موسیقی، در مرکز کار قرار نداشت، بلکه در حاشیه بود.


نمایش شما، اجرایی موفق دارد. این اجرای حرفه ای تا چه حد وابسته به پرفورمنس های پیشین اثر است ؟

تمرین این کار از تیر سال گذشته آغاز شد و ما می خواستیم تولید این اثر را به دل جامعه ببریم. تمرین های مختلفی برای رسیدن به این هدف داشتیم. چهار پرفورمنس داشتیم تا محصولی که قرار است روی صحنه برود را از درون آنها برداشت کنیم یعنی از دل فعالیت همزمان تماشاچی ها و اجراگرها. تا حد زیادی به این هدف رسیدیم و بسیاری از موسیقی ها و اجراهای نمایش از این پرفورمنس ها گرفته شد. ما در هر یک از پرفورمنس ها، برداشتی را از متن نمایشنامه گرفتیم و روی آن کار کردیم و البته به ارتباط اثر با ایبسن هیچ اشاره ای نکردیم و فقط فضایی فعال را فراهم کردیم.

سرانجام، این برداشت ها را با هنرمندانی که می آمدند و مشارکت می کردند، به اشتراک گذاشتیم که باعث شد شمار زیادی نقاشی های عجیب، موسیقی های عجیب و واکنش های جالب از آن متولد شود. من فکر می کنم ما در پرفورمنس هایمان بنا به هدفی که داشتیم خیلی موفق بودیم.

منظورتان موفقیت از جنبه فرم است؟

برای من، اجرای فعال اثر مهم بود. حتی به نظرم آن قدر که در پرفورمنس ها موفق بودیم، در اجرای نمایش موفق نبودیم. در پرفورمنس ها، آزاد بودیم؛ آزادی و عمل کردن.

از دیدگاه خودتان، اصلی ترین ویژگی این اثر چیست؟

به نظرم بسیار مهم است که این کار از دل یک گروه در آمده است نه از اندیشه یک فرد. چرا که معتقدم اگر فقط از اندیشه یک فرد برمی آمد، کار به گونه ای فاشیستی می شد.

آیا برای اجرای نمایش حمایتی از گروه شده است؟

ما مشکلات زیادی داشتیم حتی برای فراهم کردن یک سالن اجرا. معتقدم مرکز هنرهای نمایشی باید حمایت بیشتری از گروه های تئاتر داشته باشد.

جوان/تحليل «جوان» از سخنان رهبر انقلاب با مسئولان رسانه ملي

رسانه ملي در نقش قرارگاه مركزي مقابله با جنگ نرم

در حالي كه به سالروز صدور حكم رياست سازمان صداو‌سيما از سوي مقام معظم رهبري براي محمد سرافراز نزديك مي‌شويم، مديران سازمان صداوسيما به ديدار رهبر انقلاب رفتند.

در حالي كه به سالروز صدور حكم رياست سازمان صداو‌سيما از سوي مقام معظم رهبري براي محمد سرافراز نزديك مي‌شويم، مديران سازمان صداوسيما به ديدار رهبر انقلاب رفتند. در اين ديدار رهبري نكات مهمي را درباره جايگاه صداوسيما در جنگ نرم، افق مديريتي سازمان و همچنين برخي از كاستي‌هاي صداو‌سيما بيان كردند، «جوان» تلاش دارد در اين گزارش تحليل كوتاهي براي اين ديدار و سخنان مقام معظم رهبري درباره صداوسيما داشته باشد.

دیدار رئیس و مدیران سازمان صداوسیما

صداو سيما قرارگاه خط مقدم

رسانه‌ها يكي از مهم‌ترين ابزار جنگ نرم به شمار مي‌روند و اين رسانه‌ها هستند كه مي‌توانند ميدان نبرد را به نفع يك ديدگاه يا نگرش تغيير دهند و حتي ابعاد ميدان نبرد را مشخص كنند؛ نبردي كه امروز حتي به اتاق خواب مردم نيز كشيده شده است. رهبر انقلاب در ديدار مديران سازمان صداوسيما بار ديگر به مقوله جنگ نرم دشمن عليه نظام جمهوري اسلامي اشاره كردند. مسئله‌اي كه بيش از دو دهه است رهبر انقلاب نسبت به آن هشدار مي‌دهند اما دستگاه‌هاي دولتي و عمومي نسبت به حجم فعاليت‌هاي دشمن عليه انقلاب اسلامي نتوانسته‌اند پاسخ مناسبي را ارائه دهند يا حتي بتوانند ميدان عمل دشمن را محدود سازند.

مهم‌ترين رسانه و مؤثرترين ابزار ما در مقابله با جنگ نرم دشمن سازمان صداوسيما يا به تعبير ديگر «رسانه ملي» است. رهبر انقلاب در ديدار روز گذشته از تعبير «قرارگاه خط مقدم در جنگ نرم» براي صدا‌وسيما استفاده كردند و گفتند: «مديران و كاركنان رسانه ملي، سرداران و سربازان اين جنگ نرم هستند.» اين تعبير هم نشانه‌اي از اهميت موقعيت صداوسيما در برابر دشمن است و هم مهر تأييدي بر جنگ تمام‌عياري است كه پيش‌روي ما قرار دارد.

در اين ديدار رهبري به مصاديقي از جنگ نرم دشمن نيز اشاره كردند و گفتند: «همه‌ پيشرفت‌هاي روزافزون محيط مجازي در خدمت تحقق اهداف جنگ نرم است اما مهم‌تر از اين امكانات و پيشرفت‌هاي سخت‌افزاري، لشكر عظيم نخبگان فكري، سياسي، ادبي، اجتماعي، و فعالان برجسته‌ ارتباطات و رشته‌هاي مختلف هنري است كه عقبه‌ نرم‌افزاري قوي و تأثيرگذاري را براي تحقق اهداف جنگ نرم فراهم آورده است.»

يكي از موارد مورد اشاره مقام معظم رهبري در اين ديدار، نقشه دشمن در وارونه نشان دادن شرايط انقلاب و مقايسه‌اي است كه تلاش مي‌شود بين شرايط فعلي و قبل از انقلاب صورت بگيرد. اين موضوع بارها توسط شبكه‌هاي ماهواره‌اي دنبال شده و در قالب فيلم‌هاي مستند با ارائه تحليل‌هاي نادرست تلاش شده است ذهن جامعه را به خصوص در قشر جوان به سمت مقايسه‌اي غلط ببرند.

متأسفانه هر چقدر كه شبكه‌هاي ماهواره‌اي در اين ميان فعال عمل كرده و حتي تلاش كرده‌اند با دسترسي به منابع آرشيوي صداوسيما براي ادعاهاي خود سند جمع كنند، رسانه ملي تا به حال نتوانسته است پاسخ مستدل به اين ادعا داشته باشد. هرچند كه از سال گذشته حركتي نو در استفاده درست از منابع آرشيوي صداوسيما درباره انقلاب و دوران پهلوي شروع شده و اميد مي‌رود كه به نتايج خوبي نيز ختم شود؛ اما گاهي اوقات حتي پخش همراه با مميزي آثاري مانند «چنارستان» تمامي تلاش‌هاي صورت گرفته درباره بيان حقايق انقلاب را تحت تأثير قرار مي‌دهد. به نظر مي‌رسد صداوسيما طبق رهنمود رهبر انقلاب بايد به مقايسه ميان شرايط ايران بعد از گذشت چهار دهه از انقلاب با كشورهايي مانند امريكا و فرانسه بعد از 40 ساله به آن دست يافته‌اند، بپردازد تا ميزان پيشرفت‌هاي كشورمان بعد ازانقلاب اسلامي در قياس بهتري قابل لمس باشد. ترسيم چهره واقعي انقلاب اسلامي با تمامي توانايي‌هايش مي‌تواند حركت خزنده استحاله انقلاب و تبليغات گمراه‌كننده داخلي و خارجي را خنثي كند.

دیدار رئیس و مدیران سازمان صداوسیما

تغيير باورها و ضعف رسانه‌اي ما

مورد ديگري كه رهبر انقلاب آن را به مديران صداوسيما متذكر شدند، جبهه ديگري در جنگ نرم است كه تلاش مي‌كند با تغيير باور‌ها، به خصوص در ميان نخبگان جامعه، زمينه را براي پياده‌سازي سياست‌هاي خود مهيا كند. ايشان گفتند: مردم ما باورهاي اعتقادي در خصوص دين، خانواده، مسئله «زن و مرد»، استقلال، مقابله با بيگانه، مردم‌سالاري اسلامي و مسائل گوناگون فرهنگي دارند و طرف مقابل تلاش دارد اين باورها را دست‌كاري كند يا تغيير دهد.

حال بايد ديد كه صدا‌و‌سيما در مقابل اين هجمه چه عكس‌العملي انجام داده است. «جوان» پيش از اين بارها در قالب يادداشت و گزارش نسبت به تأثير نامطلوب يا خنثاي برخي از مجموعه‌هاي تلويزيوني كه در آنها روابط زن و مرد و خانواده با معيارهاي مطلوب خانواده ايراني و اسلامي در تناقض هستند، اشاره داشته است. مجموعه‌هاي تلويزيوني كه در صداوسيما توليد مي‌شوند به دليل اطميناني كه خانواده‌هاي ايراني نسبت به سلامت آن دارند بدون مميزي خاصي توسط همه افراد خانواده دنبال مي‌شود كه متأسفانه در اكثر سريال‌هاي خانوادگي جايگاه در نظر گرفته شده براي شئون اسلامي در روابط خانوادگي و حريم زن و مرد رعايت نشده و اين مسئله ناخواسته سريال‌هاي ايراني را در رديف مجموعه‌هاي ماهواره‌اي قرار مي‌دهد كه بنيان‌هاي خانواده را به تباهي مي‌كشاند.

در اين ديدار رهبر انقلاب به مسئله پيگيري سياست‌هاي ابلاغي در حكم انتصاب رياست محمد سرافراز نيز تأكيد كردند كه از آن جمله راهبرد به كارگيري نيروهاي جوان مومن در امور است، سياست چابك‌سازي سازمان صداوسيما و ميدان دادن به جوانان انقلابي و متعهد مي‌تواند روح تازه‌اي بر كالبد سازماني بدمد كه اكنون بيش از 37 سال است مهم‌ترين رسانه كشور به شمار مي‌رود. گرچه سرافراز با بيان گزارشي پيشرفت‌هاي خود را در اين خصوص بيان كرد، اما تأكيد رهبري مي‌تواند نشانه‌اي بر نرسيدن به نقاط هدفگذاري شده در بازه يك ساله‌اي باشد كه سازمان تحت مديريت سرافراز اداره شده است.

جوان/به‌رغم تحريم از سوي ايران، «آسوشيتدپرس» ادعا كرد

چند ناشر ايراني در نمايشگاه فرانكفورت حضور خواهند داشت!

نمايشگاه بين‌المللي كتاب فرانكفورت كار خود را در غياب جمهوري اسلامي ايران از امروز آغاز مي‌كند.

نویسنده : الناز خمامي‌زاده

نمايشگاه بين‌المللي كتاب فرانكفورت كار خود را در غياب جمهوري اسلامي ايران از امروز آغاز مي‌كند. به‌رغم تحريم اين رويداد از سوي ايران ظاهراً نماينده وزارت ارشاد راهي فرانكفورت شده است تا ضمن ابراز مراتب اعتراض ايران دليل اين تحريم را به بازديدكنندگان نيز انتقال دهد اما خبرگزاري آسوشيتدپرس نيز با انتشار خبري ادعا كرده كه چند ناشر ايراني در نمايشگاه امسال حضور خواهند داشت!


نمايشگاه بين‌المللي كتاب فرانكفورت كه گفته مي‌شود ميزبان برگزاري 3 هزار و 500 رويداد فرهنگي است، كار خود را از امروز آغاز كرده است اما آغاز به كار آن با سخنراني سلمان رشدي رگه‌هايي از رويكردهاي سياسي آن را نيز به نمايش مي‌گذارد. ايران در اعتراض به حضور رشدي اين رويداد را تحريم كرد. با اين حال يك نماينده از سوي وزارت ارشاد راهي فرانكفورت و نمايشگاه بين‌المللي آن شده است تا مراتب اعتراض ايران را مستقيماً به گوش برگزاركنندگان آن رسانده و در عين حال براي غرفه كشورمان كه از پيش در اين نمايشگاه اجاره شده بود، تمهيدات ويژه‌اي را اتخاذ كند. در عين حال گفته مي‌شود كه بيان رودرروي دليل عدم حضور ايران براي بازديدكنندگان يكي ديگر از اهداف اين سفر است. در عين حال خبرها حاكي از آن است كه به‌رغم اجراي اين حركت منسجم و تحريم نمايشگاه كتاب فرانكفورت، شماري از كتاب‌هاي ايراني راهي اين نمايشگاه شده‌اند كه البته روز گذشته سخنگوي وزارت ارشاد صريحاً اعلام كرد كه كتاب‌هاي ارسالي در اين نمايشگاه عرضه نشده و به كشور برمي‌گردد. با اين حال روز گذشته خبرگزاري «آسوشيتدپرس» نيز ضمن انعكاس تصميم ايران مبني بر جمع كردن غرفه‌اش در نمايشگاه كتاب فرانكفورت خبر عجيبي را منتشر كرده است. اين خبرگزاري به نقل از برگزاركنندگان اين رويداد نوشته است كه چند ناشر ايراني احتمالاً در نمايشگاه امسال فرانكفورت شركت مي‌كنند!

اين اخبار در كنار يكديگر محسوس بودن جاي خالي ايران براي برگزاركنندگان اين نمايشگاه را يادآوري مي‌كند. در حالي كه برخي رسانه‌ها درباره حضور ايران در دوره‌هاي بعدي اين رويداد و تمايل نمايشگاه فرانكفورت به تحقق اين حضور ابراز ترديد كرده‌اند اما جاي خالي ايران در اين رويداد براي برگزاركنندگان آن حسابي محسوس است تا جايي كه يورگن بوس، رئيس نمايشگاه كتاب فرانكفورت ابراز اميدواري كرده است كه غياب غرفه ايران در اين رويداد تنها يك وقفه كوتاه‌مدت باشد.

جوان/فروش كتب روشنفكري در 20 سال 330هزار و يك كتاب انقلابي در يك سال 400هزار نسخه

علايق نويسندگان روشنفكر از سلايق كتابخوان‌ها جا ‌ماند

مقايسه كلي آمار فروش كتاب‌هاي يك نويسنده مشهور روشنفكر با ميزان فروش كتاب‌هاي جبهه انقلابي همچون «من زنده‌ام» و «دا» نشان مي‌دهد كه مردم به مراتب گرايش و توجه بيشتري به كتاب‌هاي ارزشي نشان مي‌دهند.


نویسنده : سميرا سروش

مقايسه كلي آمار فروش كتاب‌هاي يك نويسنده مشهور روشنفكر با ميزان فروش كتاب‌هاي جبهه انقلابي همچون «من زنده‌ام» و «دا» نشان مي‌دهد كه مردم به مراتب گرايش و توجه بيشتري به كتاب‌هاي ارزشي نشان مي‌دهند.

مجله فرهنگي هفت راه به تازگي دست به مقايسه جالب توجهي زده است. اين مجله بر پايه آماري كه مجله جهان كودك از كتاب‌هاي منتشر شده «‌زويا پيرزاد» منتشر كرده به اين نتيجه رسيده است كه كتاب‌هاي ارزشي چون «من زنده‌ام» و «دا» از نظر ميزان تيراژ و فروش در عرض مدت يك سال به موفقيتي دست پيدا كرده‌اند كه مجموع كتاب‌هاي «چراغ‌ها را من خاموش مي‌كنم»‌، «عادت مي‌كنم» و «سه كتاب» زويا پيرزاد در مدت زمان يك دهه و نيم نتوانسته‌اند به آن دست يابند. اين مقايسه نشان داده است كه همه كتاب‌هاي نويسنده پرفروش روشنفكر در 20 سال اخير 330 هزار نسخه فروخته است اما يك كتاب انقلابي همچون «من زنده‌ام»‌ توانسته در عرض مدت يك سال به فروش 400 هزار نسخه‌اي برسد، در عين حال كتاب‌هاي «‌رويا پيرزاد» سال به سال با كاهش تيراژ در هر چاپ نيز مواجه شده است. كتاب‌هاي اين نويسنده مشهور قشر روشنفكري در حالي فروش كمي داشته و دارد كه نام او اغلب در ليست مربوط به اسامي نويسندگان پرفروش قشر روشنفكري ذكر مي‌شود و بنابراين اين سؤال مطرح است كه اگر پيرزاد صاحب آثار پرفروش كتاب‌هاي روشنفكري است پس اعداد و ارقام مربوط به فروش و تيراژ كتاب‌هاي نويسنده‌هاي كمتر شناخته شده اين قشر در چه شرايطي قرار دارد. در واقع اين مقايسه گوياي آن است كه جناح روشنفكري در بهترين حالت توان رقابت با آثار شاخص ارزشي را ندارد، چنانكه كتاب «من زنده‌ام» ظرف يك سال اخير به تيراژ 400 هزار نسخه رسيده و كتاب «دا» نيز در ظرف مدت هفت سال توانسته تيراژ و ميزان فروش خود را به 700 هزار نسخه برساند.

اين دو كتاب از جمله آثار جبهه فرهنگي انقلاب هستند كه با تقريظ مقام معظم رهبري راهي بازار نشر و كتاب شده‌اند. كتاب‌هاي مفتخر به داشتن تقريظ مقام معظم رهبري معمولاً راهشان را به ليست كتاب‌هاي پرفروش سال باز مي‌كنند و در نمايشگاه بين‌المللي كتاب تهران نيز جزو پرفروش‌ترين‌ها مي‌شوند. «دختران آفتاب» تازه‌ترين كتاب تقريظي رهبر انقلاب است كه در مورد آن نيز مي‌توان فروش بالا را انتظار داشت. عقب ماندن فروش كتاب‌هاي جريان روشنفكري از آمار فروش و تيراژ كتاب‌هاي ارزشي اين هشدار عميق را متوجه نويسندگان و ساير فعالان حوزه ادبيات و نشر در اين قشر مي‌كند؛ اينكه شكاف عميقي ميان علايق آنها و سلايق جامعه در حال شكل‌گيري است.

جوان/مسئول گروه سينمايي هنر و تجربه عنوان كرد

تناقض نگاه مسئولان فرهنگي با توصيه‌هاي رهبري

برخلاف نظر رهبر انقلاب كه مسئولان را در مواجهه با آثار ضدفرهنگي و ارزشي به داشتن صراحت لهجه و برخورد محكم و قانونمند به دور از خجالت كشيدن و تعارف دعوت مي‌كند، برخي از مسئولان سينمايي معتقدند دوران توقيف به سر آمده است.

نویسنده : مصطفي شاه‌كرمي

برخلاف نظر رهبر انقلاب كه مسئولان را در مواجهه با آثار ضدفرهنگي و ارزشي به داشتن صراحت لهجه و برخورد محكم و قانونمند به دور از خجالت كشيدن و تعارف دعوت مي‌كند، برخي از مسئولان سينمايي معتقدند دوران توقيف به سر آمده است.


اميرحسين علم‌الهدي، مسئول گروه سينمايي هنر و تجربه در گفت‌و‌گو با خبرگزاري ايلنا يك رسانه مي‌گويد: «موضوع مميزي و سياست هميشگي توقيف فيلم‌ها سياستي اشتباه و پرهزينه براي نظام است. امروز در هيچ کجاي دنيا ما موضوعي به عنوان توقيف فيلم نداريم و بسياري از فيلم‌ها را مي‌توان با درجه‌بندي سني نمايش داد!» همين چند وقت پيش بود كه رهبر انقلاب خطاب به مسئولان فرهنگي در مواجهه با آثار ضداخلاقي و ضدارزشي فرمودند بدون تعارف، خجالت كشيدن و ترس از واكنش غربي‌ها جلوي آن توليدات را بگيرند. علم‌الهدي در اين گفت‌و‌گو با طرح مثال‌هايي مانند چرايي توقيف فيلم «خانه پدري» سعي كرده است وجهه‌اي تعقلي به استدلالش بدهد. اما نكته اصلي كه وي و ديگر دوستان همفكرش غالباً از سر تعمد در چنين موضوعاتي به آن اشاره نمي‌كنند، اين است كه فيلمي مانند «خانه پدري» اگرچه در ظاهر به برخي مشكلات خانوادگي اشاره دارد اما در لايه‌هاي زيرين مقصر كشته شدن دختر نگاه سنتي و ديني پدرش قلمداد مي‌شود در حالي كه فيلمساز هيچ حرفي از علت اصلي اتفاق نمي‌زند. آيا چنين فيلمي كه به صراحت پايبندي پدر خانواده به شرف و حيثيت ديني و به طريق اولي شرع مقدس را به چالش مي‌كشد بايد با طبقه‌بندي سني اكران شود؟! كدام فيلم است كه در مورد خانواده يا معضلات اجتماعي و مشكلات واقعي آن بدون سياه‌نمايي عليه اسلام و حاكميت و ارزش‌هاي جامعه طرح بحث ‌كند، توقيف شده است؟ متأسفانه سياه‌نمايي، خودزني، لجن‌مال كردن حيثيت و غرور ديني داشتن، پايبندي به ارزش‌هاي سنتي جامعه و چندين و چند مؤلفه ديگر در آثاري كه امثال علم‌الهدي مدافع اكران آنها هستند، موج مي‌زند. اين در حالي است كه فيلمساز به مخاطب اسباب و علل پيدايش معضلات و مشكلات موجود در جامعه را نظام، حاكميت، اسلام و ارزش‌هاي اخلاقي معرفي مي‌كند. در غرب به دليل حاكميت تفكرات ليبراليستي و اومانيستي، اصالت به انسان و ماديات داده مي‌شود و به‌طور كلي به وجوه و اميال حيواني بشر بيشتر از خصايص الهي و فطري‌اش توجه مي‌شود. مسلم است كه در آنجا مي‌توان هر فيلمي را با طبقه‌بندي سني نمايش داد! ضمن اينكه مگر جمهوري اسلامي ايران، فرانسه و انگليس يا امريكاست كه بتوان آثار ضداخلاقي و ارزشي را با اين استدلال كه چون در غرب چنين كاري مي‌كنند، نمايش داد؟!

حمایت/مسئول انجمن شعر طلاب کشور در گفتوگو با « حمایت» :

روضه ی تو مرا شاعر کرد یا حسین!

متولد سال 64 از مشهد مقدس، یک سالی میشود که مسئولیت انجمن شعر طلاب را عهده‌دار شده و در حال حاضر به عنوان دبیر علمی سومین جشنواره بین المللی شعر اشراق مشغول فعالیت است. با حجتالاسلام «سید حسن مبارز» از جوانان روحانی خوش آتیه شعر آیینی کشور درباره فعالیت‌هایش در زمینه شعر به خصوص برنامههای انجمن شعر طلاب کشور ، گفت‌وگویی داشته ایم که البته در ادامه این مصاحبه گریزی هم به ماه محرم و شعر عاشورایی شده است.


از چه زمانی فعالیت در وادی شعر و شاعری برایتان به یک دغدغه جدی تبدیل شد؟

حقیقتا اینکه من از 20 سالگی وارد حوزه شدم اما چهار پنج سال قبل از این ورود، به طور جدی شعر می‏گفتم و بعدها در مشهد در انجمن شعر «بلاغ» که از سوی دفتر تبلیغات اسلامی خراسان حمایت میشد، فعالیت های خود را آغاز کردم. در واقع حدود 14 سالی می شود که در عرصه شعر فعال هستم.

مجموعه آثاری از شما به چاپ رسیده است؟

بله ، اولین مجموعه شعری من با عنوان «از شاخه انجير» سال 1391در مشهد مقدس منتشر شد که دربردارنده 35 غزل و يك مثنوي كوتاه در حال وهوای شعر آیینی و مذهبی بود.البته دو مجموعه شعر دیگر نیز آماده چاپ دارم که یکی از آنها شامل چندین ترکیب بند درباره حضرت زهرا (س) و اشعار عاشورایی است و مجموعه دیگر نیز شعرهایی است با مضامین اجتماعی و فرهنگی که البته عمده قالب شعری همه اینها غزل است.

گویا شاعران آیینی از جمله طلاب و روحانیون علاقه خاصی به شعرگفتن در قالب غزل دارند، همین طور است؟!

شاید دلیل این مساله بی ارتباط با این بیت عرفی شیرازی نباشد که می گوید؛« قصیده نظم هوس پیشگان بود عرفی/ تو از قبیله عشقی وظیفه ات غزل است.»

در کنار شعر و شاعری و دروس حوزوی، فعالیت دیگری هم دارید؟

در کنار تحصیلات حوزوی، هم اکنون در مقطع کارشناسی‌ارشد روان‌شناسی تربیتی نیز مشغول به تحصیل هستم ، ضمن آن که هر از گاهی به همراه برخی دوستان طلبه و روحانی به تبلیغ و انجام کارهای فرهنگی در مناطق محروم کشور به خصوص روستاهای دوراُفتاده می پردازیم و اگر بتوانیم خدمتی ولو کوچک در حق این محرومان که حقیقتاً ولی‌نعمتان انقلاب هستند، انجام می دهیم.

از انجمن شعر طلاب برایمان بگویید؛ این که از چه زمانی این مسئولیت را برعهده گرفتید .

انجمن شعر طلاب حدود 3 سالی است که کار خود را آغاز کرده و گرچه به نوعی زیرمجموعه مرکز فرهنگی و هنری دفتر تبلیغات اسلامی به شمار می‌رود اما فعالیتش مستقل است.در حال حاضر دوره دوم فعالیت انجمن شروع شده است.


از جشنواره شعر اشراق چه خبر؟

سومین جشنواره بین المللی شعر اشراق به همت انجمن شعر طلاب و حمایت جدی مرکز فرهنگی و هنری دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم ، اواخر آذرماه امسال در تهران برگزار می‌شود که دبیر آن نیز حجت الاسلام و المسلمین «سید عبدالله حسینی» از اعضای هیئت مدیره انجمن است. البته برنامه ریزیها و اتاق فکر جشنواره با ماست و تلاشمان این بوده که ان شاءالله امسال شاهد یک جشنواره متفاوت باشیم.

در گفتگوهایی که با برخی از شاعران طلبه داشتیم ، انتقادی مطرح می‌کردند مبنی بر این که گویا هنوز شعر در حوزه چندان جدی گرفته نشده است.همین طور است؟

من هم معتقدم که این انتقاد بجاست. البته ما در انجمن برنامه‌های خوبی داریم که با تصویب آنها و اختصاص بودجه برایشان می‌توانیم اقدامات خوبی انجمن دهیم که البته خوشبختانه اخیراً بودجه ای مصوب شده است.ما تاکنون شب شعر عقیق یمن و چندین نشست شعری دیگر از جمله همین برنامه «از سنگ ناله خیزد» ویژه گرامیداشت یاد و خاطره جانباختگان فاجعه منا را برگزار کردهایم ، ضمن آن که نشست‌های هفتگی و ماهیانه هم به صورت تخصصی برگزار می‌کنیم که امیدواریم بتواند در رشد و پویایی توانایی شاعران طلبه و نیز معرفی شعر طلبه در فضای حوزه موثر و مفید واقع شود.در حال حاضر ما به طور جدی نیاز داریم که حوزه علمیه و سایر نهادهای حوزوی از ما حمایت کنند، البته ما کارهایمان را انجام می دهیم که گاه ممکن است دیده شود و گاه هم البته دیده نشود! مساله بعدی این که به طور جدی در تلاش هستیم که شب شعرهای را به صورت هفتگی برگزار کنیم. خلاصه آن که یکی از مهم ترین اهداف تشکیل انجمن این بوده که شعر طلاب از جایگاهی که امروز دارد، ارتقا یافته و به جایگاه واقعی خود برسد.

در آستانه محرم و ماه عزای سید و سالار شهیدان هستیم؛ به عنوان یک شاعر آیینی محرم و صفر برای شما چه حال وهوایی دارد؟

بدون اغراق باید خدمتتان عرض کنم که محرم و امام حسین(ع) عاملی بود که مرا به سمت شعر کشاند، چه آن که زمینه ارتباط با شعر و ادبیات از دوران کودکی همراه همه ماست از لالایی های مادرانه گرفته تا پارچه نوشتههای شعر معروف محتشم که «باز این چه شورش است...» برای من شرکت در روضه‌ها و مراسم های عزاداری اصلی ترین عامل و محرک برای شاعر شدنم بوده است و لذا ایام محرم و صفر و فاطمیه و ... برای شاعران آیینی یک معنا و حس و حال دیگری دارد.

خراسان/دکتر نعمت ا... فاضلي در نشست حافظ شناسي دانشکده ادبيات مشهد مطرح کرد:

حافظ در فرايند انديشيدن انسان معاصر حضور دارد

عليرضا حيدري- در ياد روز حافظ ،دانشکده ادبيات دانشگاه فردوسي روزگذشته ميزبان دکتر نعمت ا... فاضلي ،فرهنگ شناس، استاد دانشگاه علامه طباطبايي و استاد پژوهشگاه علوم انساني بود تا با نگاهي متفاوت و جديد از حافظ بگويد.

در ابتداي اين برنامه دکتر محمد جعفر ياحقي با تبريک روز حافظ و جشن مهرگان و به فال نيک گرفتن اين دو رويداد ملي از حافظ به عنوان شاعري ياد کرد که در ماه مهر نمادي از مهرباني و مهرورزي در جامعه ايراني است. در ادامه دکتر فاضلي در بحثي نسبتا مفصل با عنوان " حافظ و پهنه معاصر ايران" از رويکرد جديدي به حافظ نگاه کرد و از زاويه فرهنگي و جامعه شناسانه به شعر اين شاعر نگريست. او با اشاره به اينکه اين پهنه از يکصد و پنجاه سال گذشته به اين طرف را شامل مي‌شود گفت: پرسش اصلي در اين زمينه اين است که چه نسبتي بين حافظ با دنياي معاصر وجود دارد؟ دنياي ادب فارسي شاعران زيادي داشته است که ما تنها چند چهره شاخص را مي‌شناسيم و شگفت اينکه همين آثار را هم نمي‌خوانيم. منظور، استادان ودانشجويان ادبيات نيستند بلکه منظور من اين است که جامعه نمي‌خواند و از قضا از ميان اين آثار کلاسيک فقط حافظ است که خوانده مي‌شود.


در حالي که منطقا اين جامعه بايد بيشتر شاهنامه بخواند ولي چرا حافظ مي‌خواند و اينجا اين پرسش نخستين مطرح مي‌شود که چه نسبتي ميان حافظ و پهنه فرهنگ معاصر وجود دارد.در حالي که فرهنگ امروز فرهنگ مدرنيته و فناورانه است و ظاهرا جايي به اسطوره‌ها نمي‌دهد و به متافيزيک کاري ندارد و ظاهرا به فيزيک اهميت مي‌دهد حال چرا در چنين جامعه‌اي حافظ مطرح است. حتي اگر قرار بود به فرم نگاه کنيم بايد جامعه بيشتر سراغ شاهنامه، مثنوي و سعدي مي‌رفت چون ذهن جامعه بيشتر به قصه و داستان گرايش دارد ولي باز هم مي‌بينيم سراغ حافظ مي‌رود.

وي با تاکيد بر اينکه غزل حافظ چند لايه و تو درتو و پر از تناقض است، گفت:به نظر مي‌رسد اين ارتباط تنگاتنگ بين حافظ و آن هسته معنا بخش و ساخت دهنده فرهنگ معاصر وجود دارد که توانسته است حافظ بر ديگران چيره شود و در جامعه حضور زنده داشته باشد. در واقع مي‌توانيم هژموني حافظ را در فرهنگ معاصر در اين نکته پيدا کنيم.

من در اين فاصله به آثاري که در باره حافظ تحقيق شده نگاه کردم اما به اين موضوع برنخوردم که در باره حافظ و امر تجدد ومدرن کار کرده باشند.در حالي که نسبت‌هايي در اين ميان وجود دارد. من در ويکي پديا به صفحه‌اي برخوردم که مخالفان حافظ را فهرست کرده بود و معلوم مي‌شود اين شاعر به همان اندازه که طرفدار دارد مخالف و گاه دشمن هم دارد.

دکتر فاضلي در ادامه از سه حافظ ياد کرد و افزود: من به سه حافظ اعتقاد دارم . يکي حافظ فردي . يعني همان شاعري که برخي او را عارف، برخي عاشق و شاهد باز و برخي حتي دهري مي‌دانند و او را تکفير مي‌کنند. حافظ ديگر حافظي است که محققان و پژوهشگران او را معرفي کرده‌اند که مي‌توان گفت حافظ دانشکده‌هاي ادبيات است به تعبير بهتر حافظ فکري است و حافظ سومي هم هست که من به آن معتقدم و آن حافظ فرهنگي است. منظورم از حافظ فرهنگي آن فهم يا معنايي از حافظ است که در دوران‌هاي مختلف و در فرهنگ‌هاي مختلف تبلور پيدا کرده است. حافظي که نوعي حافظه و زبان همگاني و جمعي شده است يا بهتر بگويم حافظي که با ويژگي‌هاي ساخت دهنده و اصلي يک دوره از تاريخ گره خورده است. آن حافظي که فرهنگ است، متن نيست.

حافظي که فکر سازمان يافته‌اي که محققان مي‌گويند نيست ،حافظ دانشکده‌هاي ادبيات نيست . بلکه حافظي است که در کليتي از فرهنگ گره مي‌خورد.حافظي که زمان را نمايندگي مي‌کند. او حافظي است که به هستي جمعي تعلق دارد. اين حافظ، حافظ فرهنگي است و البته فرهنگ در اينجا از نظر من يک امر فاخر نيست. فرهنگ اينجاامر نخبه پسندي نيست. بلکه فرهنگ در اينجا فرايند توليد و توزيع و بسط معناست و حافظ در اينجا بخشي از اين معنا مي‌شود.وي با تکرار پرسش خود از نسبت حافظ با اين فرهنگ گفت و افزود:حافظ با تاريخ اکنون مرتبط است در حالي که در تحقيقات ادبي به اين موضوع اشاره نمي‌شود. تاريخ اکنون نوعي چون و چراست که در صدد بيرون آمدن از هستي تاريخي است و اينجا نسبت به حافظه تاريخي و حافظ‌ها موضع مي‌گيرد و سعي مي‌کند بپرسد. حافظ در فرايند انديشيدن حضور دارد و جامعه امروزي مي‌تواند متن را بشکافد و خود را در آن بجويد. به نظر من حافظ در دوران معاصر يک محاوره دروني است که انسان معاصر در فرديت خودش به سراغ او مي‌رود. حافظ بدين معنا بخشي از فرهنگ معاصر است که فاقد هر گونه معناي پيش فرض است. با حافظ مي‌شود باز انديشي کرد و در اکنون زندگي کرد. تفال حافظ شکلي از تفکر است.حافظ را نمي‌توان براساس خوانش ادب پژوهان معرفي کرد. اين تحقيقات را همه درک نمي‌کنند و فقط براي آدم‌هاي دانشگاهي مفيد است. حافظ مثل هوا که براي زيستن لازم است نياز جامعه است. جايي که فرهنگ مثل آب براي ماهي نياز جامعه است تحقيقات ادبي جايي ندارد. حافظ معاصر هيچ ارتباطي با آيين مهر ندارد. حافظ معاصر در امر تجدد ،معناي فرهنگي پيدا مي‌کند. در اين حال و هوايي که نياز به يک موجوديتي فرا متني داريم که به کمکش باز انديشي کنيم آنجا به حافظ امروزي نياز داريم. حافظ نه يک امر نخبه گرايانه و نمادي از رشته ادبيات و شاخصي از شعر است بلکه يک امر عادي و همگاني است فارغ از هر گونه رنگ طبقاتي و قشري . او امکان گفت و گوي دروني و باز انديشيدن را براي انسان امروزي شهر فراهم کرده است. او گردنه‌هاي ناخودآگاه را به خودآگاه تبديل مي‌کند.حافظ به اين معنا اين قدرت را دارد که بتواند خودش را با روزمرگي‌هاي انسان معاصر عجين کند .

رسالت/در پنجاه و هفتمين جلسه سينما روايت مطرح شد؛

هاليوود طوري فيلم مي سازد که با محکوم کردن تروريسم، ايران محکوم شود!

پنجاه و هفتمين جلسه سينما روايت در مجتمع فرهنگي اسوه به اکران و بررسي فيلم سينمايي «رکن پنجم» با حضور عباس عمراني و جبار آذين پرداخت. اجراي اين جلسه بر عهده رسول شادماني بود. در ابتداي مراسم، جبار آذين منتقد و کارشناس سينما در ارتباط با فيلم «رکن پنجم» گفت: اين فيلم به لحاظ ساختاري بسيار گوياست و جزء آثار خوش ساخت هاليوود به حساب مي آيد و با آنچه که ما از روايت در سينما سراغ داريم اين فيلم کمي متفاوت است. انواع خرده پيرنگ ها را شاهد هستيم که در فيلمنامه به خوبي پرداخت شده است. شخصيت ها در اين فيلم با هدف چيده شده اند که ما را سرگرم مي کنند. وي در ادامه افزود: فيلم در سرگرم کردن مخاطب توانسته به توفيق برسد و موفق باشد. اين در شرايطي است که زمان فيلم کمي غير متعارف است اما به دليل خوش ساخت بودن، اين موضوع احساس نمي شود. قاب بندي خوب، پرداخت درست کاراکترها، کشمکش هاي خوب و تعليق ها همگي باعث شده فيلم جذاب شود. او در ادامه گفت: تا اينجا فيلم خوب است و مي تواند سرگرم کننده و جذاب باشد اما فيلم بايد بتواند به نيازهاي عاطفي و عقلاني مخاطب پاسخگو باشد. در اين زمينه نيز فيلم توانسته موفق عمل کند، البته اين فيلم هاليوودي در ميان ساير فيلم هاي سينمايي که در آنجا توليد مي شود خيلي شاخص نيست.


* طوري فيلم مي سازند که با محکوم کردن تروريسم، ايران محکوم شود:

آذين همچنين گفت: روايت اصلي فيلم نسبت به آنچه که در واقعيت وجود داشته است دست کاري شده، اين فيلم مي تواند يک سوپاپ اطمينان براي آمريکا باشد و به خوبي مي توان دست هاي پشت پرده آن را شناخت. در بخش هايي از اين فيلم به ايران اشاره شده و همچنين برخي کشورهاي جهان سوم، اما درست در لحظه هايي که تروريسم مطرح بوده، اين گونه ذهن مخاطب را به سمتي مي برد که گويا ايران و تروريست و اعتقاد هايي که مطرح مي شود با هم ارتباطي دارند، و زماني که تروريست در بخشي از فيلم محکوم مي شود ناخود آگاه مخاطب به ياد کشورهايي مي افتد که از آنها ياد شده، که يکي از آنها ايران است. اين فيلم ضد کشورهاي آزادي خواه و ايران نيز هست.

* در برابر فيلم هاي ضد ايراني تنها بيانيه مي دهيم:

اين منتقد سينما در ادامه با اشاره به اينکه اين نوع فيلم ها به عدالت خواهان از جمله ايران حمله مي کند، گفت: فيلم هاي اين چنيني روز به روز تعدادشان در سينما بيشتر مي شود. ما در نهايت کاري که مقابل اين نوع فيلم ها انجام مي دهيم اين است که با هنرمندانمان جمع شويم و بيانيه بدهيم.

* به همان اندازه که هاليوود بر ضد ما فيلم مي سازد، ما فيلم نمي سازيم:

او گفت: درواقع همان قدر که آنها در اين زمينه ها فيلم مي سازند ما مشغول نساختن هستيم! خدا را شکر که اگر سينماي ملي نداريم، روز ملي سينما داريم و اگر صنعت سينما نداريم شور و اشتياق سينما را داريم. آنها فيلم مي سازند.

* هشتاد درصد از آثارمان در سينما، فيلم نيست:

آذين گفت: آنها به خوبي به فناوري تسلط دارند و جلوه هاي ويژه را به درستي شناخته اند و به کار مي گيرند. اگر از اين فيلم فناوري را بگيريم جيزي براي ارائه ندارد و تا حدي افت مي کند. اما متاسفانه ما همچنان با سينماي خودمان درگير هستيم و نمي دانيم که چه مي خواهيم. هشتاد درصد از فيلم هايي را که در سينماي ما ساخته مي شوند نمي توان فيلم دانست. اين فيلم ها همچنان بر ديالوگ استوار هستند در صورتي که بايد به دنبال بيان تصويري باشيم. البته که ما فيلمسازان خوب داريم اما متاسفانه فرصت فيلمسازي به اين افراد داده نمي شود.

* فقط محکوم مي کنيم:


عباس عمراني ديگر منتقد و کارشناس سينما که در اين جلسه حضور داشت، گفت: مدتي است که يک تفکر غلط رايج شده و آن هم اين است که همه ما فکر مي کنيم اگر آمريکا فيلمي ضد ايراني درست کرده حتماً بي کيفيت و غير سينمايي است. ما بعد از فيلم سينمايي 300 بلافاصله فيلم هايي از اين دست را محکوم مي کنيم. شخصاً ابتدا که مي خواستم فيلم را ببينم با اين تصور آمدم که فيلم ضعيفي را ببينم اما کيفيت اثر با آنچه که در ذهن داشتم بسيار متفاوت بود. اين فيلم شاخصه هاي خوبي داشت و قوي بود همچون فيلم سينمايي «آرگو» که خيلي ها اعتقاد دارند فيلم ضعيفي است من فکر مي کنم آن هم يک اثر خوب و قوي است.وي در ادامه گفت: فيلم در شکل ساختاري خوب عمل مي کند. شاخصه هاي سينمايي خوبي دارد. يکي از آنها ريتم فيلم است. تعداد پلان هاي زياد موسيقي پر حجم و متنوع از ديگر ويژگي هايي اين فيلم سينمايي بوده است. در واقع با رعايت قواعد سينمايي، اين فيلم به مخاطب امان نمي دهد تا لحظه اي از فيلم رها شود. خرده پيرنگ هاي زيادي را در فيلم مي بينيم که همگي در جهت اصلي فيلم حرکت مي کنند تا محتواي اصلي را کامل کنند. آن قدر درست اين روند ادامه دارد که هيچ کدام شان از دل روايت اصلي جدا نمي شود.او گفت: نبايد فکر کرد که «رکن پنجم» يکي از فيلم هاي شاخص هاليوود است بلکه جزء فيلم هاي متوسط و خوب است اما از سينماي ما بسيار قوي تر است. آنها توانستند با رعايت قواعد با همان فيلم «آرگو» که ضد ايراني است بر مخاطب ايراني تأثير بگذارند. آنها به خوبي فهميده اند که بايد چه کنند. در لايه هاي زيرين اين فيلم به مسائل هسته اي ايران اشاره شده و بسياري از موارد ناخوشايند را مرتبط به جهان سوم مي کند. آنها در نسبت دادن موارد تخريبي بسيار هوشمندانه عمل مي کنند.

* گاف هاي مان در پرداخت شخصيت زياد است:

عمراني همچنين گفت: فراموش نکنيم که سينماي آمريکا يک سينماي قهرمان پرور است. آنها زماني که مي خواهند فيلمنامه اي را بنويسند به آن تأکيد مي کنند که حتما از شخصيت تحليل داشته باشند تا مخاطب را با خود همراه کند و از طريق آن شخصيت است که فيلمساز حرف خود را مي زند. عمدتاً همين مشکل را ما در سينماي مان داريم که هيچ تحليلي ازشخصيت نمي دهيم. کاراکتر هاي فيلم در فضاي آن رها هستند و به دل مخاطب نمي نشينند تا آن را با خود همراه کنند. گاف هاي شخصيت در فيلمنامه هاي ما زياد است. تغييرها در لايه هاي زيرين شخصيت اتفاق مي افتد. ذائقه مخاطب امروز آنجلوپلوسي نيست. او نمي تواند در شرايط کنوني پلان هاي طولاني را تحمل کند. يکي از شاخصه هاي سينماي آمريکا در آثارش استفاده از رنگ هاي متنوع است. شک نکنيم که آنها براي استفاده از رنگ هم اتاق فکر دارند.

* سينماي آمريکا به دنبال تعريف خود و تحريف دشمن است:

او همچنين در پايان خاطرنشان کرد: نبايد فکرکرد که دغدغه آنها دائماً ما هستيم و مي خواهند فيلم هاي ايران هراسي بسازند. آنها به دنبال اجراي اهداف گسترده خود هستند که يکي از آنها جذب حد اکثري مخاطب است. در واقع ما جزئي از برنامه هاي آنها هستيم. سينماي آمريکا به دنبال تعريف خود و سپس تحريف دشمنش است.

شرق/گفت‌و‌گو با فؤاد بابان

روزگار سپری‌شده خبرهای غیرواقعی

بهناز شیربانی

گویندگی در خاندان «بابان» موروثی است. فؤاد بابان، فرزند شکرالله بابان، از گویندگان باسابقه و قدیمی تلویزیون است که بعد از بازنشستگی ترجیح داد جایش را به جوان‌ترها دهد. او این‌روزها با وجود فاصله‌گرفتن از فضای گویندگی و خبر، بادقت فعالیت همکارانش را رصد می‌کند و نقاط قوت‌وضعف بخش‌های خبر تلویزیون را زیر نظر دارد. در گفت‌و‌گو با او از سال‌های دوری‌اش از تلویزیون و شرایط این روزها و البته چالش‌های بخش خبر تلویزیون پرسیدیم.


در‌باره جدا‌شدن بهرام افشار و شما از بخش خبر تلویزیون حرف‌و‌حدیث‌ها و حواشی بسیار است. این جدایی چه علتی داشت؟

قبل از شروع صحبتم بهتر است از همین رسانه به تمامی خوانندگان روزنامه وزین «شرق» سلام عرض کنم؛ روزنامه‌ای خوب و از همه نظر موجه و منطقی. سال‌هاست درباره رفتن من و آقای افشار از خبر تلویزیون بحث‌های زیادی پیش آمده. برخی تصور می‌کنند این جدایی به دلیل اتفاقات سیاسی بوده و برخی دیگر شایعاتی از این‌دست درست کرده‌اند؛ اما حقیقت این است من سال ١٣٧٨ بازنشسته شدم و ١٢ سال بعد یعنی سال ١٣٩١ از خبر تلویزیون خداحافظی کردم. دلیلش هم چیزی نبود جز خستگی. آقای افشار هم به‌همین‌دلیل از خبر خداحافظی کرد. طبعا بعد از همه این سال‌ها مردم هم از دیدن چهره و صدای ما خسته شده بودند. این بود بهتر دیدیم جایمان را به جوان‌های تازه‌نفس این عرصه واگذار کنیم و اگر بتوانیم تجربیاتمان را به آنها انتقال دهیم. در این مدت که از گویندگی خبر فاصله گرفته‌ام، بارها تلویزیون آمادگی‌اش را برای همکاری مجدد در برنامه‌های تولیدی و گفت‌و‌گو‌های سیاسی صدا‌وسیما اعلام کرده است، اما من نپذیرفتم.

چرا؟

چون احساس می‌کنم الان زمانی است که باید به جوان‌ترها میدان دهم. دو کتاب در زمینه گویندگی نوشته‌ام و دراین‌باره دانشگاه صداوسیما نهایت همکاری را با من انجام داد و در زمینه گویندگی تدریس هم کرده‌ام و به معنای واقعی زکات تجربه‌ام را پرداخت کرده‌ام. گاهی افکار کهنه دیگر نمی‌تواند راه به جایی ببرد. گویندگی خبر هم مثل همه‌چیز پیشرفت کرده است و باید تاکتیک‌های جدیدی جایگزین کرد. این نکته را هم اضافه کنم به‌هرحال، مردم سال‌های زیادی با ما خاطره داشتند و همیشه با خودم فکر می‌کردم بهتر است زمانی از کار گویندگی خداحافظی کنم که خاطره خوب مردم هم از بین نرود. لطف و محبت مردم ارزشمندترین اتفاقی بوده که شامل حال من شده و باارزش‌ترین دارایی من است و از لطف همه مردم سپاسگزارم.

اما در این مدت مردم بیشتر جویای حال شما بوده‌اند و شاید دوست داشتند هنوز گویندگان قدیمی خبر را ببینند... .

این لطف آنهاست؛ اما به‌نظر من باید طوری رفتار شود که مردم خسته نشوند. پس جای جوان‌ها و تجربه‌کردن آنها چه زمانی فراهم شود؟ نمی‌توان جلو این جوان‌های مشتاق و باانگیزه و بااستعداد را گرفت. نسل‌ها عوض می‌شوند و جوان‌ها پا در این عرصه می‌گذارند. من ٣٧ سال کار کردم و بهتر بود جایم را به جوان‌ترها می‌دادم.

خاطرم هست در گفت‌وگویی اشاره کرده بودید از زمان شروع کار گویندگی خبر به اجرای رسمی و خشک خبر اعتراض و گاهی دوست داشتید خطوط قرمز‌های این‌چنینی را جابه‌جا کنید؛ اما گاهی از اراده و توان‌تان خارج بود. در‌حال‌حاضر به لحاظ فرم اجرای خبر، دوران تازه‌ای در تلویزیون ما شکل گرفته، اما متأسفانه این فرم اجرا گاهی تقلیدی نابجا از نمونه‌های مشابه اخباری است که برای مخاطب هم تازگی ندارد... .

بله، همان‌طورکه اشاره کردید، در گذشته ما تعداد محدودی شبکه تلویزیونی داشتیم و مردم هم ‌ناچار بودند همان شبکه‌های محدود را تماشا کنند و مثل این روزها از اینترنت و امکاناتی که بتوان بدون مرز از آنها اطلاعات تازه‌ای گرفت، وجود نداشت. آن زمان هم ما فرمت ثابتی برای اجرای اخبار داشتیم و شاید مردم ما را تحمل می‌کردند. لزوما همه‌چیز مثل الان نبود که مردم انتخاب‌کننده باشند. همین الان در صدا‌و‌سیمای خودمان بیش از ٤٠٠ بخش خبری فعال است که مردم از این تعداد می‌توانند بخش خبری مورد‌نظرشان را انتخاب کنند. این جدا از شبکه‌های ماهواره‌ای است که بازهم گزینش‌های مردم را بیشتر می‌کند. در‌حال‌حاضر گویندگان بخش خبری ٢٠:٣٠ یا شبکه خبر به‌نوعی خبر را اجرا می‌کنند که به‌شدت منعطف و متفاوت هستند و مثل گذشته خشک و رسمی نیست و لزومی هم ندارد خبر رسمی در برنامه ٢٠:٣٠ خوانده شود. اما اینکه بخش خبر تلویزیون آیا شرایط مطلوبی را پشت‌سر می‌گذارد یا جای ارتقا دارد، موضوع دیگری است. طبعا در دوره‌های مختلف بر گویندگان خبر شرایط مختلفی حکمفرما بوده است و شرایط زمان ما هم به شکل دیگری بود.

یعنی شما معتقدید بخش خبری تلویزیون ما رشد چشمگیری داشته؟

بله، البته من هم انتقاداتی به برخی از بخش‌های خبری دارم. از نظر من مدتی است رشد اخبار ورزشی در شبکه خبر متوقف شده و بیننده‌های زیادی را از دست داده است. این بخش در گذشته بسیار قوی عمل می‌کرد؛ اما متأسفانه با جابه‌جایی ساعت‌ها و کم‌شدن مشروح اخبار ورزشی، این اتفاق رخ داده است. امیدوارم باز به شرایط پیشین بازگردد، چراکه اهمیت شبکه خبر بسیار زیاد است. درکل احساس می‌کنم بچه‌هایی که در زمان حضور ما تازه‌وارد بودند و به قول معروف خاک می‌خوردند، الان گویندگان خوبی شده‌اند. گویندگی به اعتقاد من مثل کارهای دیگر نیست. در میان همه کسانی که به این کار علاقه‌مند هستند، گاهی کسی پیدا می‌شود که استعداد بیشتری دراین‌زمینه دارد و گوی سبقت را از دیگران می‌رباید. تجربه و مهارت، دو اتفاقی است که می‌تواند گوینده‌ای خوب و حرفه‌ای بسازد.


به‌هر‌حال، جذابیت‌های بخش خبری تلویزیون ما برای بیننده به‌نسبت گذشته کمتر شده. از نظر شما چشم اسفندیار این بخش چیست؟

به اعتقاد من، مظروف همیشه مهم‌تر از ظرف است. آنچه به بیننده ارائه می‌شود، مهم‌تر از رنگ‌و‌لعاب است. شما می‌توانید در یک اتاق ساده با دو صندلی برنامه‌ای اجرا کنید و آن‌قدر محتوای غنی داشته باشد که مردم ساعت‌ها آن را دنبال کنند و از طرف دیگر می‌توانید در یک قصر برنامه اجرا کنید و به لحاظ محتوا آن‌قدر ضعیف باشد که کسی هم آن را نبیند. توجه‌نکردن به مسائل حداقلی می‌تواند موجب همین اتفاقاتی شود که شما به آن اشاره کردید. یقین داشته باشید اگر مخاطب چیزی را ببیند که فرمایشی است یا از واقعیت دور؛ دلزده‌اش می‌کند و حاضر نیست آن را دنبال کند. مردم دیگر مجبور نیستند مثل گذشته فقط ما را نگاه کنند. زمان جنگ وقتی که خبر می‌گفتیم، مردم را راضی می‌کردیم که به‌هر‌حال جنگ است شرایط خوب نیست؛ اما این‌روزها نمی‌شود با مردم از هر چیزی حرف زد و آنها را به‌راحتی قانع کرد. من در همه این سال‌ها در کنار کار گویندگی، کارخانه‌داری نیز کردم و بخشی از درآمدم از این سمت بوده. به عنوان کسی که دستی بر آتش در زمینه کارهای تولیدی دارم، می‌بینم مشکلات کشور به‌مراتب بیشتر از ٢٠ سال گذشته شده است و تولید‌کنندگان شرایط بسیار سختی را تحمل می‌کنند. تنها با شعاردادن نمی‌توان مشکلات را کم کرد. مردم ما بسیار باهوش و نکته‌سنج هستند و مسائل اقتصادی و سیاسی کشورشان را به‌خوبی تحلیل می‌کنند. گاهی که در تاکسی می‌نشینم و صحبت‌های مردم را می‌شنوم، می‌بینم مردم عادی و غیرمتخصص و از اقشار مختلف جامعه از درجه آگاهی خوبی برخوردارند و بیشتر یقین پیدا می‌کنم مردم ما بسیار فهیم‌اند و مسائل را به‌خوبی درک می‌کنند. بنابراین برای این مردم صحبت‌کردن بسیار سخت است؛ مردمی که در بسیاری از زمینه‌ها آگاهی دارند و نمی‌توان خبرهای غیرواقعی به آنها داد و راضی نگاهشان داشت.

نکته دیگری که در بخش‌های خبری، ازجمله بخش خبری شبکه جام‌جم می‌بینم و متأسف می‌شوم، این است جام‌جم از سه کانال به یک کانال کاهش پیدا کرده و خبرهای آن در یک باکس باکیفیت تصویر نامساعد روی آنتن می‌رود. باید متوجه این موضوع باشیم که بیش از شبکه‌های داخلی باید به شبکه‌های برون‌مرزی توجه کنیم، چراکه مخاطبان بیشتری دارد و باید به آن توجه ویژه‌ای داشت.

شما دوران مدیران مختلفی را در صداوسیما تجربه کردید. دوره‌ای خاطرتان هست كه در بخش خبر محدودیت‌های بسیار، مانع از انجام کارتان شده باشد؟

تغییر مدیران و به‌دنبال آن سلایق مختلفی که به بخش‌های مختلف تزریق می‌شود، در همه سازمان‌ها و ارگان‌ها وجود دارد و مختص تلویزیون نیست. سیستم به‌گونه‌ای است که قائم‌به‌ذات نیست و کاملا قائم‌به‌فرد است و گمان می‌کنم نباید با جابه‌جایی یک مدیر همه‌چیز تغییر کند. در دوران مدیران مختلف صدا‌و‌سیما، این تغییرات بسیار جزئی بود. خبر همیشه خط‌و‌مشی مشخصی داشته است. زمانی‌که ما تازه وارد بخش خبر تلویزیون شده بودیم، آن‌قدر محدودیت‌ها زیاد بود که یک تکان کوچک در اجرا هم جایز نبود. آن‌قدر خط قرمزها زیاد بود که گاهی دست ما را برای کارهای دیگر می‌بست تا اینکه خدمت مقام معظم رهبری رسیدیم و ایشان از این نوع اجرا انتقاد کردند و خواستند گویندگان اخبار کمی منعطف‌تر و راحت‌تر خبر بخوانند. با فرمایشات آقا تحولاتی در این بخش به‌وجود آمد. به‌هرحال، همان‌طور‌ که گفتم، بخش خبر تابع نظم خاصی است، یک گوینده خبر از چارچوب مشخصی نمی‌تواند جلوتر برود. گوینده خبر باید به علم و دانشی برسد که بتواند خلاقیت‌هایی در کارش لحاظ کند.

البته جا دارد در این بخش انتقاد دیگری را درباره بخش خبری تلویزیون بیان کنم و آن اینکه متأسفانه در اخبار ما جا برای خبرهای خوب و خوشحال‌کننده بسیار کم است.

شاید خط‌و‌مشی بخش خبری ما هنوز به این جریان نرسیده است که هر خبری مناسب پخش از رسانه ملی نیست و باید به این مظروف توجه داشت. خبرهای تکراری‌خواندن و خبرهایی که تأثیر روانی بدی بر مخاطب می‌گذارد، از آن‌دست اتفاقاتی است که می‌تواند در بخش‌های خبری ما کم‌رنگ‌تر شود.

کار کدام‌یک از گویندگان قدیمی خبر را بیشتر قبول دارید؟

بدون تعارف از نظر من همه خوب هستند. اما به دلیل اینکه مشغله زیادی دارم، نمی‌توانم کار همه گویندگان را رصد کنم. مدتی قبل هم از من خواستند تا در آزمون ارتقای گویندگان شرکت کنم که به دلیل همین مشغله‌ها نتوانستم در خدمتشان باشم. درحال‌حاضر برخی از گویندگان شبکه خبر بسیار خوب اجرا می‌کنند.


برخی گویندگان در دوران کاری خود به یک برند شخصی تبدیل می‌شوند و سال‌ها پس از بازنشستگی در یاد و خاطره مخاطب می‌مانند. این اتفاقی است که در دوران جدید با آن مواجه نمی‌شویم. از نظر شما دلیلش چیست؟

طبعا به این دلیل که تعداد گویندگان در گذشته کمتر بود. درحال‌حاضر بین شبکه‌های مختلف و بخش‌های خبری گوناگون خیلی سخت می‌شود به برند‌سازی رسید. الان جوان‌های ما خیلی تلویزیون تماشا نمی‌کنند و مدام سرشان در موبایل‌هایی است که از طریق آن اخبار سراسر جهان را دریافت می‌کنند که از نظر من اتفاق بسیار بدی است. من، آقایان افشار، حیاتی و حسن سلطانی، زمانی کارمان را شروع کردیم که تعداد شبکه‌های تلویزیونی زیاد نبود و می‌توانستیم با مردم ارتباط ویژه‌تری داشته باشیم و شاید این از خوش‌شانسی ما بود.

اگر گوینده نمی‌شدید فکر می‌کنید زندگی شما چه روندی را طی می‌کرد؟

من از سال ١٣٣٩ یعنی از شش‌سالگی گویندگی کردم، چرا‌که شغل پدرم گویندگی بود و من در آن زمان برنامه کودک اجرا می‌کردم. سال ١٣٥٣ استخدام رسمی تلویزیون شدم و در خلال این کار مکانیک خواندم و با کار گویندگی بزرگ شدم. برادر من بابک هم گوینده خبر است و دو برادر دیگرم که ایران نیستند هم صدای خوبی برای گویندگی دارند. منتها فقط من و بابک وارد این عرصه شدیم. زمانی که بچه بودم پدرم نمایش‌نامه می‌نوشت و همین‌طور مادرم و همه ما از زمان کودکی وادار به کتاب‌خواندن شدیم و این رسم خوب در خانه ما وجود داشت. پس اگر ١٠ بار دیگر به دنیا می‌آمدم، گوینده می‌شدم.

اما گویندگی شغل اصلی شما نبود... .

بله. به‌هرحال در هر زمینه‌ای که فعالیت می‌کنید باید یک حاشیه امنیت مالی برای خودتان داشته باشید به‌ویژه شغل ما که همیشه می‌توان با دستخط یک مدیر از کار برکنار شد.

توصیه‌ای به جوان‌هایی که وارد حرفه گویندگی خبر می‌شوند، دارید؟

حرف خاصی نیست، غیر از اینکه معتقدم همه‌چیز برای پیشرفت جوان‌هایی که وارد این عرصه می‌شوند، فراهم است و فقط باید راهشان را پیدا کنند. هر‌چند باید این نکته را هم اضافه کنم سازمان صدا‌و‌سیما به‌نسبت بخش‌های دیگر همیشه به بخش خبر توجه ویژه‌ای داشته و این تحسین‌برانگیز است. لطف مردم به گویندگان خبر به‌ویژه نسل ما وصف‌ناپذیر است و همیشه سپاسگزار لطف آنها هستم. آرزوی من برای تمامی هم‌میهنانم سلامتی است و آرزو می‌کنم کشور عزیزم مثل همیشه چون نگینی بدرخشد و در دولت تدبیر و امید همان‌طور‌که در زمینه «برجام» به اتفاقات خوب و مثبتی رسیدیم، دیگر مشکلات کشور نیز حل شود و در زمینه معیشت مردم اتفاقات بهتری رقم بخورد و گام‌های بلندتری برداشته شود. مردم دیگر مجبور نیستند مثل گذشته فقط ما را نگاه کنند. زمان جنگ وقتی که خبر می‌گفتیم، مردم را راضی می‌کردیم که به‌هر‌حال جنگ است و شرایط خوب نیست. اما این روزها نمی‌شود با مردم از هرچیزی حرف زد و آنها را به‌راحتی قانع کرد.

شرق/بهروز افخمی سردبير «هفت» :

كوشش دُن كيشوتي

عسل عباسیان

بهروز افخمی، کارگردانی که خاستگاهش را برنامه‌سازی تلویزیون می‌داند، اخیرا با «هفت» دوباره به تلویزیون برگشته. او تریبون «سینما در سیما» را در حالی در اختیار گرفته که در سال‌های گذشته انتقادات بسیاری به وضعیت سینما داشته است. با او درباره راهی که در «هفت» در پیش خواهد گرفت گفت‌وگو کردیم.


‌شما تابه‌حال چندبار طی این سال‌ها به مرگ و احتضار سینمای ایران اشاره کرده‌ و نگاهی بدبینانه و تلخ و منتقدانه هم به اوضاع داشته‌اید. چطور با این پیش‌زمینه ذهنی تریبون سینما در سیما را عهده‌دار شدید؟

این یک کوشش دن‌کیشوت‌وار برای زنده‌کردن سینمایی است که تقریبا به‌طورکامل مرده است. البته وقتی که می‌گوییم سینما مرده، منظورمان این نیست که فیلم ساخته نمی‌شود بلکه منظورمان این است که مردم به سینما نمی‌روند و این فیلم‌ها را نمی‌بینند.

‌فکر می‌کنید در چنین شرایط ناامیدکننده‌ای، برنامه شما می‌تواند مخاطب را جذب سینما کند؟

اگر برنامه تلویزیونی موفقی ساخته شود و تعداد بینندگان به اندازه‌ای برسد که درمورد برنامه‌های تلویزیونی، قابل‌توجه و پرتماشاچی به حساب بیاید، طبیعتا کسانی که سال‌هاست دیگر به سینما نمی‌روند دارند برنامه را تماشا می‌کنند و توجه پیدا می‌کنند به اینکه سینما چگونه به اینجا رسیده که دیدنی نیست ولی برنامه تلویزیونی که درباره آن ساخته می‌شود، تماشایی است. همین به معنای آن است که تماشاچی بالقوه که سینمای ایران را از طریق برنامه «هفت» رصد می‌کند، هر هفته اوضاع و احوال را می‌سنجد و اگر فکر کند فیلمی دیدنی روی پرده آمده، می‌رود و آن را می‌بیند.

‌با توجه به روحیه منتقد و معترض شما، عجیب است که زیر بار سردبیری برنامه‌ای رفتید که تولیدی است و زنده نیست. چطور این اتفاق افتاد؟

برنامه زنده، ارزان‌ترین و آسان‌ترین نوع برنامه‌های تلویزیونی است و به‌اصطلاح هرچه پیش‌ آید خوش آید است. برنامه‌های زنده به درد کسانی می‌خورد که روی حوادث و حرف‌های فی‌البداهه حساب مي‌کنند و برای من که می‌خواهم یک رویکرد حساب‌شده را دنبال کنم و فیلم‌سازان را به بحثی بکشانم که برای بازگرداندن سینمای ایران به دوران رونق لازم است، زنده‌اجراکردن برنامه به هیچ دردی نمی‌خورد. ما در تمام طول هفته کار می‌کنیم تا یک برنامه حساب‌شده و شسته‌رفته تحویل بدهیم. شخصیت‌هایی که در برنامه مورد گفت‌وگو قرار می‌گیرند پیش از پخش گفت‌وگوها، گفت‌وگوی خودشان را، به صورت تدوین‌شده و خلاصه‌شده می‌بینند و وقتی که پذیرفتند بهترین دفاع را از عقاید خودشان صورت داده‌اند، گفت‌وگویشان در برنامه قرار می‌گیرد. ما روی حرف‌های اتفاقی یا از روی عصبانیت یا حرف‌های جنجالی حساب نمی‌کنیم و دوست داریم یک بحث جدی راه بیندازیم که به نتایج جدی هم برسد.

‌شما با فیلم «عروس» تماشاگران زیادی را که با سینما قهر بودند، دوباره به سینما کشاندید. باتوجه به اینکه امروز تعریف جذابیت و جایگاه تماشاگر عوض شده، اینکه بتوان امروز تماشاگری که با سینما قهر کرده را جذب سینما کرد، کمی بعید نیست؟

شاید بعید باشد. ولی ما به‌هرحال سعی می‌کنیم چون سینما را دوست داریم و سینمای واقعی را دوست داریم. سینمای واقعی چیزی غیر از داستان‌پردازی، با شیوه‌های مدرن نیست و سینمای واقعی در جاهای دیگر دنیا، هنوز زنده است. دلیلی ندارد که در اینجا یعنی ایران، به همین زودی بمیرد.

‌همان‌طور که سینما مخاطبش را از دست داده، تلویزیون هم تا حدودی مخاطبانش را از دست‌ داده. فکر می‌کنید «هفت»ی که شما سردبیری می‌کنید، چه بردی بین مخاطبان دارد؟

این حرف دلبخواهی است و آمار این را نمی‌گوید. در ماه رمضان گذشته موفقیت تلویزیون در نشاندن مردم و وادارکردن آنها به تماشای برنامه‌های مختلف آشکار بود و همین الان بعضی از برنامه‌های تلویزیون ٣٠ تا ٤٠‌ میلیون بیننده دارند. مثلا فقط یک قسمت از سریال پایتخت به اندازه سه، چهار سال تماشاچیانِ همه فیلم‌های ایرانی بیننده داشت.

‌با توجه به نگاه انتقادی شما به نقش دولت در سینما و اینکه همیشه گفته‌اید دولت به سود سینما کار نمی‌کند، در «هفت» چه رویه‌ای را در این زمینه در پیش گرفته‌اید؟

وضعیت سینما در سه سال اخیر هیچ تفاوتی نکرده ولی آقای ایوبی اصرار دارد که رشد داشته‌ایم و به نظر می‌رسد آمادگی زیادی هم برای تحمل انتقاد ندارد. ما درهرحال آماده‌ایم که مواضع و نظریات ایشان را در برنامه منعکس کنیم و همان‌طور که در مورد همه میهمانان گفت‌وگو را طوری تنظیم می‌کنیم که بهترین دفاع از عقاید میهمان انجام شده باشد، گفت‌وگو با آقای ایوبی را هم خلاصه و زبده و شنیدنی خواهیم کرد و پیش از پخش، به ایشان نشان می‌دهیم تا اگر می‌خواهند، چیزهایی به آن اضافه کنند و طوری باشد که بخواهند پخش شود. به‌هرحال من دوست دارم بحثی که در مورد راه‌های احیای سینمای ایران در می‌گیرد، شامل نظریات همه گروه‌ها و کارشناسان و اشخاص دخیل در موضوع باشد.


‌دوره‌ای که جیرانی «هفت» را شروع کرد، برنامه، مخاطبان خوبی داشت و مورد استقبال قرار گرفت منتها انگار رفته‌رفته از طرف مسئولان صداوسیما مورد بازخواست قرار گرفت که نهایتا منجر به رفتن جیرانی از «هفت» شد. درواقع به نظر می‌رسد اگر بخواهید تیغ بُران داشته باشید و تأثیرگذار باشید، بعید است که اجازه ادامه بدهند. شما با توجه به مشی انتقادی‌تان فکری برای این موضوع کرده‌اید؟

اگر پنبه ما را بزنند که زده‌اند و کاری‌اش نمی‌شود کرد و ما می‌رویم دنبال کار فیلم‌سازی خودمان. ولی دیگر اظهاراتتان، کمی خیالاتی به‌نظر می‌رسد.

‌برای تولید این برنامه، مدیران سیما شرط‌هایی برای شما گذاشتند؟ یا شما شرطی برای مسئولان سیما گذاشتید؟

من به وسیله آقای پورمحمدی دعوت شدم و برخورد ایشان طوری بود که انگار اختیار و مسئولیت کامل را به من واگذار می‌کنند. ایشان از من خواست در پیشانی برنامه بنویسیم، کاری از بهروز افخمی و فکر می‌کنم معنی این حرف روشن است. اما اگر احساس کنم برنامه از اختیار من خارج شده یا سانسور می‌شود، طبعا علاقه‌ام را به ادامه کار از دست می‌دهم.

‌با توجه به محبوبیتی که خندوانه در مدت اخیر پیدا کرد، فکر می‌کنید میزان مخاطبان برنامه‌هایی از این‌دست، به‌طورکلی تغییر می‌کند؟

نه، تعداد زیادی از برنامه‌های تلویزیون تولیدی هستند ولی همه مثل خندوانه پرطرفدار نمی‌شوند. بستگی به مهارت و تسلط کسانی که آن را تولید می‌کنند، دارد. منتها برنامه‌های تولیدی کار بیشتری می‌برد و خرج بیشتری هم دارد. درواقع درباره مسائل مهم، مسائلی که تلویزیون فکر می‌کند باید با تحلیل و بادقت ساخته شود، برنامه تولیدی سفارش داده می‌شود ولی برنامه‌های روزمره که به مسائل کم‌اهمیت می‌پردازند، زنده اجرا می‌شوند.

‌انتقادی که به اولین قسمت «هفت» مطرح شد، شکل مستندگونه آن بود. برنامه شما در ادامه راه نیز همین شیوه را در پیش خواهد گرفت؟

سه برنامه اول تا پیش از عاشورا، صورت تحلیل وضعیت موجود را خواهند داشت و هفته چهارم به دلیل برخورد با روزهای عزا، تعطیل است. از هفته پنجم ان‌شاءالله پلاتو خواهیم داشت و گفت‌وگوها در پلاتوها انجام می‌شود و آیتم‌های معمول مثل اعلام فروش فیلم‌ها یا اخبار سینمای ایران، یا پشت صحنه فیلم‌ها را هم خواهیم داشت.

شهروند/انتقاد مدیر پروژه محمد رسول‌الله(ص) از پخش‌کننده این فیلم


مدیر پروژه فیلم «محمدرسول‌الله(ص)» که به گفته خودش با آغاز‌ سال جدید دیگر مسئولیتی در این پروژه ندارد از وضع پخش بین‌المللی این فیلم ابراز نگرانی کرده است. محمدمهدی حیدریان در بخش‌هایی از گفت‌وگوی مفصلی که با تسنیم انجام داده به داستان کنار گذاشته شدنش در جریان اکران فیلم اشاره کرده و گفته: «نور تابان به‌عنوان مالک فیلم، اصرار داشت که کار را انجام دهد و آقای مجیدی هم رضایت داده بود، البته من این قسمت را موافق نبوده و نیستم؛ نور تابان تازه متولد شده است و تجربه‌ای در این بخش ندارد و این در حالی است که باتجربه‌ترین پخش‌کننده داخلی و خارجی ما هم در مورد این فیلم باید مثل بقیه عوامل آن عمل کند.» حیدریان با اشاره به این نکته که در زمان تولید فیلم حساسیت‌های تیم تولید به گونه‌ای بود که هر جور شده بهترین‌های جهان دور هم جمع شوند تا از نظر کیفیت نهایی اثر در بالاترین حد ممکن خود باشد اما به نظر او در زمینه پخش فیلم چه در ایران و حالا که نوبت اکران خارجی است، این حساسیت‌ها دیده نمی‌شود. به گفته او، بسیاری از عوامل ایرانی ازجمله حمید خضوعی‌ابیانه یا محسن شاه‌ابراهیمی که از بزرگان فیلمبرداری و صحنه و لباس در سینمای ایران هستند برای این‌که کار به بهترین شکل انجام شود، حاضر شدند در کنار نام‌های خارجی بایستند و بدون توجه به موقعیتی که دارند، تنها بخشی از کار باشند و به نظرش در این شرایط که بزرگان داخلی سینما حاضر شدند به خاطر بالا رفتن کیفیت فیلم از مقام و موقعیت خود در سینمای ایران بگذرند، پخش فیلم هم باید همین مسیر را طی می‌کرد، در این زمینه باید به یک شرکت معتبرتر سپرده می‌شد: «در بحث این فیلم، در مقابل تجربه عوامل خارجی، فقط و فقط به خاطر کیفیت فیلم، در گوشه‌ای ایستادند و هر کمکی می‌توانستند کردند. این از آدم‌های باتجربه ما. حالا نورتابان که اصلا نه ادعایی دارد و نه می‌تواند داشته باشد، چون اصلا تجربه هم ندارد؛ می‌خواهم بگویم اگر همّ و تجربه‌ای هم می‌داشت، برای این کار کوچک بود. ما کاملا باید مراقب باشیم که نگاه‌مان در دوره پخش با نگاه عوامل در هنگام تولید، خیلی فاصله نداشته باشد.»

قدس /مهران مهام درباره بازگشت رضا عطاران و دلایل دوری هشت ساله وی از تلویزیون سخن می‌گوید؛

نگذاریم سرنوشت علی حاتمی برای عطاران تکرار شود

تلویزیون نمی تواند به هرکس بفرما بزند تا سریال بسازد

رضا عطاران از جمله اعضای تیم اصلی «ساعت خوش» بود که هرچه زمان بیشتری از حضورش در تلویزیون گذشت، بیشتر از قبل توانست توانایی‌های هنری خود را نشان داده و خیلی زود توانست نویسندگی و کارگردانی سریالهایی را انجام دهد که خود نقش اصلی یا مکمل آنها را ایفا می‌کرد.

عطاران از اوایل دهه هفتاد تا اواخر دهه هشتاد که در تلویزیون حضور داشت کم و بیش در 20 مجموعه تلویزیونی حضور داشت که در این میان سهم آثاری که کارگردانی‌اش را خودش انجام داده بود برابر با پنج تا هشت سریال بود. پنج سریال توسط خودش کارگردانی شد و در سه سریال نیز به عنوان کارگردان هنری حضور داشت.

«کوچه اقاقیا»، «خانه به دوش»، «متهم گریخت»، «ترش و شیرین» و «بزنگاه» از جمله مجموعه‌های تلویزیونی عطاران بود. جالب اینجاست که گستره مخاطبان این سریالها نیز بتدریج افزایش یافت و در آخرین سریال به بیشترین دامنه مخاطبان رسید.


عطاران هنگام تولید سریالهایش سعی می‌کرد وقت زیادی را بر روی فیلمنامه‌هایش بگذارد و البته با داشتن ماده خام داستانی لازم کارهایش را کلید بزند. البته که او هنگام فیلمبرداری فضایی را هم برای بداهه قرار می‌داد، اما از آنجا که این بداهه‌ها در دل یک روایت داستانی کامل و پیش بینی شده قرار می‌گرفتند، موجب می‌شدند این حس به مخاطب دست ندهد که وقتش با بداهه پردازی‌های غلط بازیگران تلف شده است!

این نقطه افتراق عطاران با کارگردانانی بود که بعد از وی وارد تلویزیون شدند و سعی کردند بظاهر منطبق بر متد وی پیش روند، اما بدبختانه نداشتن فیلمنامه کامل و پیش بردن فرایند فیلمبرداری متکی بر دیالوگهای بداهه به پاشنه آشیل آنها بدل شده و مخاطبان را روزبه روز از آنها دور کرد.

عطاران همزمان با ساخت سریالهایش نه تنها یک سری چهره جدید بازیگری مانند احمد پورمخبر یا حلیمه سعیدی را وارد کار طنز کرد، بلکه در کنارش از برخی بازیگرانی که سالها بود در قامت کاراکترهایی تکراری دست و پنجه نرم می‌کردند، بازی‌هایی متفاوت گرفت. یکی از این بازیگران محمود بهرامی بود که چند سال پیش از درگذشتش با «متهم گریخت» بار دیگر در کانون توجه قرار گرفت.

عطاران هنگام حضورش در تلویزیون بیش از همه با تیم تهیه کنندگی ایرج محمدی-مهران مهام کار کرد. شخصیت رفیق باز عطاران و نیاز به داشتن آرامش در تولید و از آن طرف اعتماد متقابلی که این دو نفر برای عطاران قایل بودند و اجازه می‌دادند ساختارشکنی‌هایش را داشته باشد، موجب شد وی تا آخرین سریالش در تلویزیون یعنی «بزنگاه» با وجود پیشنهادهای مالی بهتر هیچ گاه قید این دو تهیه کننده را نزده و با آنها فعالیتش را ادامه داد.

حین پخش و روی آنتن رفتن «بزنگاه» در رمضان 87 بروز برخی سوء تفاهمها درباره یک سری دیالوگهای سریال که بیشتر پیامد شانتاژ رقیبانی بود که با حضور عطاران نتوانسته بودند سهمی از سبد تولیدات رسانه ملی را به خود اختصاص دهند، موجب شد عطاران سیبل انتقادهای رسانه‌هایی قرار گیرد که در سالهای بعدتر او را به عنوان نمونه‌ای از چهره های مستعد تلویزیون معرفی کردند!

این انتقادها در نهایت سبب دوری عطاران از تلویزیون و متمرکز شدنش بر سینما شد.

مهران مهام تهیه کننده ای که در همه سالهای حضور عطاران در تلویزیون در کنار وی بود، اما بتازگی صحبت از بازگشت عطاران کرده است.

بازگشتی که گویا مقدماتش فراهم شده و سال آینده کلید خواهد خورد.

با مهران مهام درباره سالهای دوری عطاران از تلویزیون و فرایند بازگشت دوباره او گپ زده‌ایم.

در سال 1387 و در حالی که عطاران به یکی از چهره های سرشناس تولید سریالهای مناسبتی برای تلویزیون بدل شده بود، اما ناگاه انتقادها به «بزنگاه» موجب شد وی رسانه ملی را رها کرده و به سینما برود. شما به عنوان تهیه کننده‌ای که در آن سالها در کنار عطاران بودید چرا نتوانستید جلوی از دست رفتن این سرمایه را بگیرید؟

اول اینکه بگویم این سرمایه هیچ وقت از دست نرفته است. رضا عطاران بخش عمده موفقیت هنری خود را مدیون تلویزیون است و البته که همواره به این رسانه به چشم خانه اول و آخر نگاه می‌کند، اما درباره دلایل خروج از تلویزیون باید بگویم حواشی «بزنگاه» نبود که سبب خروج وی از تلویزیون شد. «بزنگاه» اگر حواشی داشت و اگر این حواشی آزاردهنده بود پس از پخش اولیه در سال 87 طی این سالها بیشتر از 10 بار از شبکه های مختلف سراسری و استانی روی آنتن نمی‌رفت. پس به شما راحت بگویم اینکه گفتند حواشی «بزنگاه» به فرار عطاران از تلویزیون منجر شده، صددرصد نادرست است. مانند این است که وقتی کسی فوت می‌کند شایعات شکل می‌گیرد که چرا فوت کرده و چطوری فوت کرده و برخی رسانه‌ها هم در این میان با گمانه زنی بازار شایعه را داغ می‌کنند. همه می‌خواهند بدانند چرا طرف فوت کرده، اما هیچ کس نمی‌گوید همان کسی که جان داده، جان را گرفته است.


فرضیه جالبی است و این طور می‌توان از آن نتیجه گرفت که عطاران هم خودش خواست که از تلویزیون برود. اگر این گونه بود چرا پس از «متهم گریخت» که حواشی کمتری داشت این خروج از تلویزیون صورت نگرفت؟

آدمها در دوره های مختلف زندگی‌شان متفاوت جلوه می‌کنند، ضمن اینکه در آن زمان هم عطاران به عنوان بازیگر در سینما حضور داشت و دست بر قضا در آثار پرمخاطبی هم بازی می‌کرد، اما پس از «بزنگاه» دوست داشت سراغ سینما برود و عرصه های مختلف این حیطه را به طور کامل تجربه کند. می‌خواست وقت بیشتری روی سینما بگذارد تا تجربیاتش را کامل کند. رضا زمانی به سینما رفت که پرداخت کاراکتری که از رضا در سینما می‌شد ارایه داد، به مراتب متنوع‌تر از تلویزیون بود و طبیعی بود نمی‌شد جلوی تجربه گرایی وی را گرفت.

من خودم در آن زمان و در همه این سالها همواره به عنوان رفیق کنار رضا بوده ام و هیچ گاه از وی نخواستم به تلویزیون برگردد، چون اعتقاد داشتم نباید جلوی علایق سینمایی وی ایستاد. او باید هم بازیگری در سینما را به قدر کفایت تجربه می‌کرد و هم اینکه کارگردانی در عرصه‌ای دیگر را تجربه می‌نمود، پس به عنوان تهیه کننده تلویزیون فقط سعی کردم مشوق وی باشم تا اینکه جلوی حرکتش را بگیریم.

با وجود توجیه منطقی شما، همچنان بسیاری از مخاطبان تلویزیون خروج چهره‌هایی چون رضا عطاران، مهران مدیری و پیمان قاسم خانی از تلویزیون را یکی از دلایل افت کیفی محصولات این رسانه در اواخر دهه هشتاد و اویل دهه نود می‌دانند. انگار بدون اینکه جانشینی برای آنها تربیت شده باشد ناگاه آنها را کنار گذاشتند.

این یک واقعیت است که تلویزیونی‌ها همواره دوست داشته اند سینما را تجربه کنند و باید هم این کار را انجام دهند بخصوص که نگاه اهالی سینما به تلویزیون همواره نگاهی از بالا بوده و پر از تفرعن و همین موجب شده هنرمندان تلویزیون برای اینکه بگویند ما هم می‌توانیم کار سینمایی خوب انجام دهیم به دنبال این باشند بازی یا کارگردانی در سینما را تجربه کنند. جالب است عطاران که کاملا محصول تلویزیون بود، کمتر از یک دهه بعد از خروج از تلویزیون چنان جایگاهی یافته که تمام کارگردانانی که می‌خواهند فیلمشان با ریسکی کمتر در بازگشت سرمایه تولید شود، به سراغ وی می‌روند و پیشنهاد بازی می‌دهند.

حالا که تصمیم گرفته اید دوباره او را به تلویزیون بیاورید و سریال بسازید، آیا به این فکر کرده اید که بازگشت چهره ای چون مهران مدیری هم نتوانست حتی نیمی از موفقیت پیشین او را تکرار کند؟

بهتر است آدمها را با هم مقایسه نکنیم. رضا در سینما بازیگری است که به تنهایی اسباب موفقیت فیلمها را فراهم می‌کند، یعنی امتحان خود را کاملا پس داده است، از آن طرف به لحاظ توانایی هم در این سالها رشد کرده و مدام یک فضا را تکرار نکرده است. از لحاظ جامعه شناسی هم، رضا بسیار رشد کرده و توانایی اش بالاتر رفته و برای همین آدمهای اجتماع امروز را بهتر می‌شناسد. تمام سریالهای او خوب بود و بی‌شک سریال جدید او هم بهتر از کارهای پیشین خواهد بود.

درباره اوضاع مالی تلویزیون چطور می‌توانید عطاران را توجیه کنید. او سالهاست با سرمایه گذارانی در سینما کار کرده که اغلب با کمترین تأخیری رضایت خاطر مالی او را فراهم می‌کنند. حالا اگر بخواهید با این گرفت و گیرهای اقتصادی تلویزیون او را به کار برگردانید آیا تصور نمی‌کنید ممکن است به مشکل بربخورید؟

فارغ از مشکلات اقتصادی تلویزیون باید به این نکته اشاره کنیم که توقعات بچه های قدیمی هم در سالهای اخیر بالا رفته است. رضا عطاران و مهران مدیری و مانند آنها همه مثل بچه های رسانه ملی هستند، یعنی رسانه ملی پدرشان است که آنها را بزرگ کرده و بالا آورده و حالا که آنها به جوانانی برومند بدل شده اند هم باید حرمت پدر را نگه دارند و نباید چون مشکلات اقتصادی تلویزیون زیاد است برای آن شرط بگذارند و همکاری را منوط کنند به حل مشکلات مالی. اگر امروز سینمای کمدی مان با حضور عطاران می‌تواند بفروشد 90 درصد قضیه به حمایتهای رسانه ملی بازمی گردد که موجب شد وی بتواند رشد کند و ایده هایش را اتود بزند، پس اکنون زمان پشت کردن به تلویزیون نیست. رضا عطاران باید برگردد و هوای تلویزیون را داشته باشد.


اما به هر حال حد استانداردی از دریافت دستمزد هم اصلی ترین حق امثال عطاران است تا بتوانند با فراغ بال کارشان را انجام دهند.

چه عطاران و چه امثال مهران مدیری باید حواس شان باشد که در بازگشت دوباره به تلویزیون انتظار این را نداشته باشند که موقعیت مالی پر و پیمان شبکه خانگی یا سینما برایشان در تلویزیون هم فراهم باشد. تلویزیون نمی‌تواند به هر سرمایه گذاری که از راه رسید بفرما بزند که وارد تلویزیون شده و کار کند، اما در شبکه خانگی کسی پیدا می‌شود که برای یک عکس یادگاری کلی هزینه می‌کند تا برای یک چهره فیلم یا سریال بسازد.

پس جز بحث ادای دین به رسانه ای که شرایط رشد اینها را فراهم کرده، دلیل دیگری نمی‌توان برای بازگشت آنها با دستمزدهای پایین تر از پیش متصور شد.

اصلی ترین دلیل همان بحث ادای دین است و بعدش هم اینکه این رسانه، رسانه ملی است و هیچ رسانه ای به اندازه آن مخاطب ندارد. همین حالا که سریالهای شبکه‌های ماهواره‌ای «جم» و برنامه های «فارسی وان» و «من و تو» این همه سروصدا کرده اند هم کافیست سریالی خوب در تلویزیون روی آنتن رود تا مخاطبان اول به سراغ سریالهای رسانه ملی بیایند. هرگاه تلویزیون سریالهای خوب را روی آنتن فرستاده مخاطبان «جم» و دیگر شبکه‌ها به یک سوم رسیده است!

شما به عنوان تهیه کننده‌ای که در تلویزیون با عطاران تجربیات موفقی داشتید هیچ گاه به فکر این نیفتادید که در عرصه‌های دیگر مانند سینما یا شبکه خانگی هم با وی همکاری کنید؟

مرضیه برومند سال گذشته «شهر موشها2» را روی پرده فرستاد که رکوردهای فروش را هم جابه‌جا کرد، اما آیا این فیلم در بهترین حالت بیشتر از یک میلیون مخاطب داشت؟ بدون تردید خیر. من نوروز امسال «دردسرهای عظیم2» را به عنوان تهیه کننده روی آنتن داشتم که طبق آمار رسمی بیشتر از 30 میلیون مخاطب داشت. آیا شبکه خانگی حتی در مخیله اش هم چنین مخاطبی می‌گنجد؟ بی‌شک نه! رسانه ملی اکنون به لحاظ مخاطب بی‌رقیب‌ترین رسانه ماست و من هم ترجیح می‌دهم سعی کنم کارهای باکیفیتی در این رسانه تولید کنم.

ولی این را هم باید درنظر گرفت که در شبکه خانگی هم می‌توان کار خوب و باکیفیت تولید کرد.

همین طور است، اما در شبکه خانگی ما در سالهای اخیر آدمهایی به چرخه سرمایه‌گذاری و تولید پیوسته اند که از جنس ما نیستند. آنها بیشتر بیزنس‌من‌هایی هستند که برای تجربه و بدون درک فرهنگی وارد حیطه شده اند. شما فکر می‌کنید چرا در تمام دنیا برای کار فرهنگی یارانه می‌دهند؟ برای اینکه تولید آثار به مجالی برای سوداگری بدل نشود و شاخصه های فرهنگی در تولیدات رعایت شود. شما فکر می‌کنید من نمی‌توانم در شبکه خانگی کار کنم. همین چند روز پیش یک تاجر بانفوذ به لحاظ اقتصادی پیشنهاد همکاری به من داد، اما من راحت به او گفتم تو از جنس ما نیستی و بهتر است به همان تجارتت برسی.

ولی در نهایت باز هم این چهره های اقتصادی وارد چرخه سرمایه گذاری می‌شوند و با آدمهایی کم تجربه تر کار می‌کنند. آیا گمان نمی‌کنید این سرمایه بهتر است از کانال آدمهایی چون شما یا عطاران و بااستعدادها وارد حیطه فرهنگ شود؟

طلافروش و آهن فروش وقتی به شما پیشنهاد سرمایه گذاری برای تولید فیلمی با بازی عطاران می‌دهند هدفشان کار فرهنگی نیست. آنها می‌خواهند برای عکس یادگاری گرفتن با فلان هنرپیشه پول خرج کنند و وقتی ابتدای کار وارد می‌شوند صدایشان درنمی آید، اما کم کم چون پول داده اند و تصور می‌کنند به واسطه پول دادن شما را خریده اند(!) ادا و اطوارهایشان آغاز می‌شود. شما فکر می‌کنید چرا کمال تبریزی در «ابله» با محمد مسعود به مشکل خورد؟ یا در همین سریال «شهرزاد» چرا اسماعیل عفیفه که کار را با حسن فتحی آغاز کرده بود ناگاه از سریال بیرون رفت؟ دنیای تهیه کننده ای مانند عفیفه و کارگردانی مانند تبریزی با دنیای مولتی میلیاردرها متفاوت است و این تفاوتها در کار خیلی سریع خود را نشان می‌دهد.


البته در همین وضعیت هم سریالهایی را داشتیم مانند «شاهگوش» یا «دندون طلا» که خروجی بدی هم نداشتند.

درست است، اما اگر تحقیق کنید می‌بینید در این سریالها کارگردانی مانند داوود میرباقری در بطن کار وجود داشت که سعی کرد سرمایه گذاری را به خود جلب کند که همجنس تر با نگاه خودش باشد و در نتیجه محصولات بهتری هم تولید شد. اما این فقط یک مثال است و من درباره کلیت کار صحبت کردم. شما سری به شبکه خانگی بزنید و آثاری که فقط برای این عرصه تولید شده اند بخصوص تله فیلمها را نگاه کنید. واقعا خروجی آنها چیست؟ حتی در جشنواره ای چون جشنواره فیلم یاس که مخصوص آثار ویدیویی است هم نمی‌توان چنین آثاری را اکران کرد. براستی خوراک فرهنگی این دی.وی.دی‌ها چه بود؟ از طریق شبکه خانگی چند کارگردان خوب کشف شدند و به سینما معرفی شدند؟ من نمی‌گویم کل شبکه خانگی بد است و نباید با آن کار کنیم، اما این را می‌گویم شمایی که می‌گویی چرا تهیه کننده‌ای که «بزنگاه» و «متهم گریخت» را برای رسانه ملی تولید کرده چرا نمی‌رود با عطاران برای شبکه خانگی کار کند، چرا از همانها که در این شبکه هستند نمی‌پرسید چرا به دنبال ارتقای سطح کاری خود نیستند؟

شاید یک دلیل این کیفیت پایین نبود ممیزی سختگیرانه ارشاد بر آثار ویدیویی باشد که همه آن را فضایی برای تجربه کردن می‌دانند.

دوستان وزارت ارشاد بیشتر از هر چیز به فکر تولید هستند یعنی آنها در پایان سال بیشتر بر آمار تولیدات و ارقام فروش تکیه می‌کنند تا اینکه بگویند مثلا امسال پنج کارگردان جوان را شناسایی کرده‌ایم که سال بعد می‌توانند پنج محصول خوب بیافرینند.

شما در جایی از گفت و گوی خود به تاجری اشاره کردید که علاقه داشته با شما تولید کاری را با حضور عطاران انجام دهد، اما شما به او گفتید سراغ این کار نیاید. آیا فکر نکردید اگر وی از طریق شما و عطاران وارد کار نشود سوداگرانی بی ربط به هنر سراغ وی رفته و سرمایه اش را تلف می‌کنند؟

من رک و راست همین‌ها که شما پیش بینی می‌کنید را به او گفتم که اگر می‌خواهی با عطاران عکس یادگاری بگیری من شرایطش را فراهم می‌کنم، اما اینکه بخواهی پولت را بیاوری در فیلدی که تجربه اش را نداری این کار را نکن، چون نه تنها سرمایه ات را به تاراج می‌برند و هیچ کاری نمی‌توانی بکنی که ممکن است آبرویت هم در این کار هزینه کنی. رک و راست گفتم دنبال چه هستی و او هم تأیید کرد که هدفش کار فرهنگی نیست و فقط تجربه کردن است!

...همین تجربه کردنهاست که روزبه روز مخاطب را از شبکه خانگی دورتر می‌کند.

من سالها در تلویزیون کار کرده ام و با کارگردانان گوناگون از مرضیه برومند تا رضا عطاران تجربه همکاری دارم، اما حتی یک بار نشده که بی تعامل با کارگردان، بازیگر انتخاب کنم، اما در سریالهایی که با سرمایه های غیرفرهنگی تولید می‌شود بارها شنیده ام که سرمایه گذار تأکید کرده فلان بازیگر زن یا مرد باید در کار باشد تا من پول بدهم! همین است که نتیجه می‌شود انبوه محصولاتی که حتی در دفعه اول تماشا هم مخاطب را زده می‌کنند. سرمایه گذاری که برای عکس یادگاری گرفتن با فلان بازیگر زن یا مرد بخواهد وارد فیلد تولید سریال یا فیلم شود، فقط به هنر آسیب می‌زند.

یکی از نگرانی‌هایی که درباره حضور دوباره رضا عطاران و مانند او در تلویزیون وجود دارد سقف پرداختی‌های رسانه ملی است. شما گفتید از یک طرف پرمخاطب بودن و از طرف دیگر حکم پدری داشتن رسانه ملی باید موجب شود این چهره‌ها از دستمزدهای بیشتر چشم بپوشند و وارد کار شوند. آیا گمان نمی‌کنید با این شرایط بازگشت آنها به تلویزیون برای تهیه کنندگان خیلی سخت باشد؟

رضا عطاران را می‌برند برای فلان فیلم سینمایی یا فلان سریال شبکه ویدیویی و فلان سرمایه گذار می‌آید و برای یک ماه کار، حقوقی فراتر از حد تصور هم به وی می‌دهد، ولی همین چهره وقتی می‌خواهد بیاید تلویزیون با چارچوبهای پرداختی رسانه ملی روبه رو می‌شود و نتیجه اینکه ممکن است در ابتدا یک اصطکاک شکل گیرد برای بازگشت، اما به هر حال من تلاش خودم را می‌کنم که عطاران را به رسانه ملی بازگردانم. طبیعی است بازیگری پولساز برای یک کار یک ماهه در سینما 100 میلیون دستمزد بگیرد، اما در رسانه ملی برای شش ماه کار شاید به زحمت بتوان 200 میلیون داد که به زحمت می‌شود ماهی 34 میلیون! سخت است بازگرداندن این چهره‌ها به تلویزیون، اما من این کار را می‌کنم و رضا را بازمی‌گردانم.


برای بازگرداندن رضا عطاران مدیران کنونی رسانه ملی مشکلی ندارند؟

بزودی نشست سه جانبه ای را با حضور عطاران و معاون سیما و مدیران برگزار خواهیم کرد و در آن درباره بازگشت مفصل گپ خواهیم زد. هدف اصلی مان این است که به امید خدا برای نیمه ابتدایی سال بعد حتما با رضا یک سریال خوب برای تلویزیون تولید کنیم که البته در این بین پیدا کردن داستان و سوژه خوب هم نقش دارد.

چرا در این سالهایی که عطاران از تلویزیون دور بود نخواستید او را به رسانه ملی برگردانید و اکنون به فکر افتاده‌اید؟

در همه این سالها به عطاران گفتم تلویزیون خانه اولت است و در نهایت باید به آن برگردی. در همه این سالها هم با عطاران در ارتباط بودم. رضا بچه بسیار بامرام، بااخلاق و حرف گوش کنی است و بارها شده که خودم به وی گفته‌ام اکنون وقت بازگشتت به تلویزیون نیست. سعی کردم کاری کنم که رضا تمامی آن تجربیاتی که نیاز دارد در سینما به دست آورد. زمانی بود که رضا همزمان در چند کار سینمایی بازی می‌کرد و ماهی از سال نبود که جلوی دوربین نباشد و البته که این پرکاری خوشبختانه کارنامه خوبی را هم برای وی رقم زد، اما اکنون چند ماهی است حس می‌کنم دیگر تنوع نقش سینمایی برایش وجود ندارد و برای همین با او صحبت کرده ام که به تلویزیون برگردد و یک سریال درست و حسابی بسازد.

تصور می‌کنید در دوری عطاران و چهره‌هایی توانمند مانند او بیشتر تلویزیون ضرر می‌کند یا این چهره‌ها؟

اگر بحث مالی را مطرح می‌کنید که خوب عطاران از نظر مالی ضرر نکرده، اما بحث معنوی قضیه فرق می‌کند؛ به هر حال زمانی عطاران سریالی مانند «بزنگاه» را داشت که در یک شب 20 میلیون نفر آن را تماشا می‌کردند، اما مگر پرفروشترین کار سینمایی چقدر مخاطب دارد. از نظر مخاطب بی‌شک دایره مخاطبان در سینما محدودتر است، پس ضرر اصلی را مخاطبان تلویزیون می‌کنند.

ببینید ما زمانی علی حاتمی را در تلویزیون داشتیم که یک دهه وقت گذاشت تا سریال «هزاردستان» را برای تلویزیون بسازد و در این مسیر آن قدر چوب لای چرخش گذاشتند که ذره ذره پیر شد و در نهایت در زمانی که باید تازه بار دهد، فوت کرد! نگذاریم سرنوشت علی حاتمی برای عطاران تکرار شود.

همه هنرمندان واقعی انسانهایی تودار و مبادی آداب هستند؛ شک نکنید اگر حاتمی زنده می‌ماند باز هم برای ساخت هر سریال یا فیلمش باید کلی سختی می‌کشید اما همین که مُرد، ناگهان عزیز شد و پشت سر هم برایش بزرگداشت گرفتند و مرتب گفتند افسوس که حاتمی را از دست دادیم. آیا به نظر شما نمی‌شد به جای مرثیه سرایی موقعی که آن بنده خدا زنده بود کمی بیشتر هوایش را داشت و کمتر آزارش داد؟

بازگشت مهران مدیری به تلویزیون و تولید «اتاق عمل» که بعد «در حاشیه» نام گرفت از یک طرف با انتقادهای فراوان برخی پزشکان روبه‌رو شد و البته حواشی برآمده از آن و از آن سو کیفیت محصول نهایی از روزهای موفقیت مدیری با سریالهایی چون «مرد هزارچهره» و «شبهای برره» فرسنگها فاصله داشت. آیا واهمه این را ندارید که بازگشت عطاران به تلویزیون هم همین قدر مشکل داشته باشد؟


من سالها در تلویزیون فعالیت داشته ام و البته یک همکاری طولانی و خوب با عطاران را هم تجربه کرده‌ام. تجربه‌ام به من یاد داده که هیچ گاه روی شاخه پوسیده ننشینم. رضا آدم بااستعدادی است و من استعدادش را منحصر به فرد می‌دانم. او هنرمندی است خوش ذات که همین ذات خوب در آثارش هم مشهود است. خداوند هدیه ای به رضا داده و آن هم تولید محصولات سرگرم کننده برای مخاطبان است. رضا چون این ودیعه الهی را درست و اصولی استفاده می‌کند و هیچ گاه به فکر سوء استفاده از مخاطبان نیست، برای همین خروجی کارهایش هم همواره حد بالایی از کیفیت را داشته است. برای بازگشت رضا عطاران و ساخت یک سریال کمدی شیرین هم پیش از هر چیز باید بر روی داستانی به توافق برسیم که بتواند مخاطب را حداقل در 30 قسمت پشتوانه خود نگه دارد. دنبال یک شروع خوب و یک میانه متوسط و پایان ضعیف نیستیم. ما تک تک قسمتهای یک سریال را به چشم اولین و آخرین قسمت می‌بینیم و می‌دانیم که نباید بی‌گدار به آب بزنیم. عطاران زمانی که «متهم گریخت» و «خانه بدوش» را با ما کار می‌کرد روزی نبود که ایده ای تازه را به فیلمنامه اضافه نکند و البته همین خلاقیتش هم سریال را سرپا نگه داشت. برای همین کمترین واهمه ای از بازگشت عطاران ندارم که از قضا گمان می‌کنم رضا عطاران به اندازه کافی گشت و گذارش را در سینما انجام داده و حالا باید از یک طرف اندوخته های سینمایی خود را به تلویزیون بیاورد و از آن طرف در تولید سریالش به تجربه درازمدتش در تلویزیون توجه کند.

به عنوان آخرین پرسش درباره زمان قطعی تولید سریال عطاران توضیح دهید.

زمان قطعی که نمی‌شود ارایه کرد. مهم این است که تصمیم مان قطعی است. ما امسال نشستهای لازم را میان مدیران سیما و عطاران برگزار خواهیم کرد و شرایطی را فراهم می‌کنیم که مدیران و عطاران به یک تشریک مساعی برسند تا هنگام ورود به تولید دیگر گرفت و گیرهای ناشی از عدم درک متقابل را نداشته باشیم. امسال اگر نشست را برگزار کنیم خواهیم توانست در نیمه ابتدایی سال آینده تولید سریال را انجام دهیم. البته که در این مسیر سعی می‌کنیم مانند همیشه از استعدادهای جدید استفاده کنیم و هم اینکه تجربیات پیشین را ملاک حرکت قرار دهیم.

قدس/احسان عباسلو از مسایل این روزهای ترجمه در ایران گفت ؛

نقد ترجمه نداریم

گروه هنر / خدیجه زمانیان - ترجمه، پیشینه خوبی در کشور ما داشته است که در سالهای اخیر به دلیل مدیریت سوء و مورد توجه قرار نگرفتن، از جایگاه خود فاصله گرفته است.

پرسشها و انتقادهایی که در نشست‌ها و رسانه‌ها مطرح می‌شود مبنی بر مدگرایی در ترجمه، معیار انتخاب آثار توسط مترجمان، نبود فضای نقدو ارایه چند ترجمه از یک اثر نشان می‌دهد ترجمه در سالهای اخیر به بیراهه رفته است که نیاز به توجه و مدیریت جدی دارد.


با احسان عباسلو، مؤسس خانه کتاب و مدیر اسبق خانه ترجمه که چندی پس از مدیریت از سمت خود استعفا کرد، در خصوص مسایل مختلف حوزه ترجمه به گفت و گو نشسته ایم که می‌خوانید.

احسان عباسلو همچنین چندین سال مسؤول نشستهای هفتگی سرای اهل قلم و نیز مسؤول برپایی نشستهای سرای اهل قلم در نمایشگاه بین‌المللی کتاب بوده است. در کارنامه این مترجم ، نویسنده و شاعر، مجموعه داستانهاي «كلاژ» و «واهمه‌هاي سرخابي» و مجموعه اشعار «101‌هايكوي من» و «در غروبي سرد از پاييز» دیده می‌شود.

کشور ما در حوزه ترجمه با مشکلات بسیاری روبروست. عده‌ای می‌گویند با پیوستن به قانون کپی رایت، بسیاری از این مشکلات حل خواهد شد. نظر شما چیست؟

- کپی رایت در کشور ما هم مزیت دارد و هم عیب. مزیتش این است که با ترجمه‌های همزمان روبرو نخواهیم بود و ناشری که حق ترجمه و نشر را به دست آورده، کار ترجمه را انجام خواهد داد و این مسأله به بازار کتاب کمک می‌کند. چون ترجمه‌های همزمان بازار را خنثی می‌کند و حس رقابت برای اینکه اثر زود ترجمه شود تا بازار را تسخیر کند، سبب بی دقتی و کم دقتی در ترجمه می‌شود، اما وقتی ناشری عضو کپی رایت باشد، می‌تواند با فرصت و طمانینه کار خودش را بکند و ترجمه کیفی را بیرون بدهد. پس این مزایایی است که علاوه بر خیلی مزایای دیگر می‌تواند کپی رایت داشته باشد. اما معایبش این است که باید پولی به صاحب اثر پرداخته شود و صاحب اثر اگر منصف باشد، پول کمی ‌را طلب می‌کند، اما اگر نویسنده‌ای پول زیادی برای ترجمه اثرش مطالبه کند، ترجمه‌ها برای ما هزینه بالایی خواهد داشت.

به این دلایل ترجیح داده شده ما عضو کپی رایت نباشیم و هزینه‌ای پرداخت نکنیم، ولی من فکر می‌کنم مزایای پذیرفتن کپی رایت برای کشور در حوزه ترجمه بسیار بیشتر از معایب آن است.

کپی رایت سبب می‌شود تنوع عنوان و موضوع در حوزه ترجمه داشته باشیم.

- بله، در حال حاضر تنوع عنوان وجود ندارد، چهار یا پنج مترجم کتابی را ترجمه می‌کنند. وقتی عضو کپی رایت شویم، مترجمها سراغ عناوین کتاب خواهند رفت و به تعداد مترجمها عنوان کتاب و نویسنده خواهیم داشت و طبیعتاً تعداد عناوین آثار ترجمه شده افزایش پیدا خواهد کرد، پس این مزیت دیگر کپی رایت است که می‌تواند کتابهای خوب و شاخصی ترجمه شوند؛ اما در کنار این مسأله عیبی هم وجود دارد و این است که اگر این تعداد افزایش پیدا کند، ما دغدغه تهاجم فرهنگی را خواهیم داشت.اینکه چه کتابی با چه فرهنگی ترجمه شود، می‌تواند دغدغه خاطر دوستان باشد و نهادی می‌تواند شکل بگیرد مثل خانه ترجمه یا خانه کتاب یا هر نهاد دیگری که با جست و جو وجمع آوری و در اختیار گرفتن اطلاعات مفید بتواند به مترجمان کمک کند تا آثار متناسب با فرهنگ داخل را پیدا کنند و به نظر من بخش دولتی کارآمدی‌اش را در اینجا می‌تواند نشان دهد و اطلاعات لازم را در اختیار مترجم بگذارد و مترجم با فراغ بال از میان آثاری که آن نهاد معرفی کرده، یک اثر را ترجمه کند.

دولتی شدن تبعاتی خواهد داشت، مثلا آزادی عمل ناشران در انتخاب اثر از بین خواهد رفت.

- ما نمی‌گوییم انتخاب آثار منحصر به دولت شود و هیچ مترجمی‌هم خودش را منحصر به دولت نخواهد کرد، اما دولت می‌تواند کمک کند. بهترین کار این است که خود مترجم جست و جو کند و اثر مورد علاقه اش را خودش پیدا کند، اما وقتی فرصت ندارد و محدودیت دارد بخش دولتی می‌تواند کمک کند نه اینکه سیاستی را دیکته کند.

فکر می‌کنید با این اتفاق آشفتگی‌ها و بی نظمی‌های ترجمه امروز هم از بین می‌رود؟

- بله، به هرحال مخاطب با یک ترجمه روبرو می‌شود، ضمن اینکه اگر یک ترجمه نقد شود و نقاط ضعفش بررسی شود، مترجم درصدد برمی‌آید مهارت خودش را افزایش دهد، چون اگر به گوش صاحبان کتاب برسد که ترجمه خوبی از اثرش ارایه نشده برای آثار دیگر، حق را به این مترجم واگذار نمی‌کند و مترجم برای اینکه حق ترجمه را از دست ندهد سعی می‌کند ترجمه خوبی به بازار بفرستد.


مهمترین مشکلی که در حال حاضر در حوزه ترجمه وجود دارد، چیست؟

- نبود نقد ترجمه مسأله مهمی‌است که هیچ وقت به آن پرداخته نشده است. تعداد مترجمها کم نیست، اما همچنان مترجم خوب است. چون آثار مترجمان نقد نمی‌شود، بنابراین آنها هم سعی نمی‌کنند خودشان را به لحاظ فنی ارتقا دهند. وقتی بحث رقابت بازاری پیش می‌آید و مترجم هم می‌داند کسی سراغ کتاب اصلی نمی‌رود تا مقایسه‌ای انجام دهد، هر بلایی که بخواهد سر متن اصلی در می‌آورد، اما اگر نقدی وجود داشته باشد، مترجم جرأت نمی‌کند به متن دست ببرد و حجم صفحات را کم کند. اختلافهای صفحه‌ها در ترجمه‌های متفاوت نشان می‌دهد مترجمان در ترجمه متن به راحتی سلیقه‌ای عمل کرده‌اند. پس اگر بخواهیم به بحث ارتقای ترجمه بپردازیم، مهمتر از مسأله کپی رایت، بحث نقد ترجمه است و لازمه آن این است که ما نشریات تخصصی در حوزه ترجمه داشته باشیم. نشریات کمی‌هستند که به بحث ترجمه بپردازند و همان تعداد ‌اندک هم نگاه قیاسی و تطبیقی ندارند و نقدی انجام نمی‌شود. اینجا دوباره نقش نهادهای دولتی پررنگ می‌شود و این نهادها باید وارد شوند و به نهادهای خصوصی کمک کنند و با یارانه‌هایی که در اختیار می‌گذارند، اجازه دهند نشریاتی به این مسأله در بیاید.

مسأله مهم دیگری هم وجود دارد و آن ترجمه از زبان فارسی به سایر زبانها است که در دیده شدن ادبیات ما تأثیر خواهد داشت. در خصوص این مسأله چه اقدامهایی صورت گرفته است؟

- مهمترین کار در بخش ترجمه ،ترجمه از فارسی به زبانهای دیگر است. ما در کشور مشکل ترجمه به فارسی را نداریم و آمار کتابهایی که به فارسی ترجمه شده‌اند، زیاد است و در مقطعی این آمار نسبت به آثار تألیفی حتی نگران کننده هم بود.

در مقطعی در حوزه دفاع مقدس ترجمه از فارسی به زبانهای دیگر انجام شد، اما به نظر می‌رسد از این ترجمه استقبال نشد؟

- اگر استقبال نشد به دلیل موضوع کتابها نبوده است، چون ادبیات جنگ در جهان یک ژانر پذیرفته شده است. این علاقه مندی سبب می‌شود کتابهای دفاع مقدس ما یا جنگ کشورهای دیگر همیشه مخاطب داشته باشد، اما مهم این است که خود آن کشورها دست به انتخاب اثر بزنند، نه ما. اتفاقی که در ایران رخ داده این بوده که ما آثار را برای ترجمه معرفی کرده ایم و طبیعی است که چون ذائقه‌ها متفاوت است، شاید به مذاق آنها خوش نیاید. روال بر این است که آنها مترجمها را انتخاب می‌کنند، مثل اتفاقی که در کشور ترکیه رخ داد.

ترکیه طرحی دارد به نام تدا (TEDA)که در قالب این طرح فهرستی از کتابهایی را که حمایت دولتی می‌شوند (کتابهایی که فرهنگ ترکیه را همراه دارند و نه سیاستهای دولت) در اختیار مترجمان قرار می‌دهد، مترجمان آثار را انتخاب می‌کنند و به تناسب کتاب یک یا چند ماه اقامت به آنها می‌دهد و در این مدت آنها کتابها را ترجمه می‌کنند. اینها راه‌هایی است که برای مترجم ایجاد انگیزه می‌کنند تا کتاب ترجمه شود.

آیا دیگران تمایل دارند از ادبیات فارسی اثری ترجمه شود؟

- این مشکل ماست. آنها بی میل نیستند. زمانی که خبرهای جنگ افغانستان به همه جا مخابره شد، کتابهایی مثل «بادبادک باز» و «هزارخورشید تابان» و «پرستوهای کابل» پرفروش شدند. معمولاً وقتی کشوری در کشورهای اروپایی به بهانه‌ای مطرح می‌شود، مردم استقبال می‌کنند که درباره آن کشور اطلاعاتی داشته باشند و با توجه به مسایلی که ما داریم، ما در اخبار آنها تکرار می‌شویم. البته شرایط مثبت دیگری را هم فراموش نکنیم. ما مهاجر ایرانی در خارج داریم و بچه‌های این نسل زبان فارسی را می‌شناسند و نسل دوم اینها زبان مادری را در خانه شان یاد گرفته‌اند، بنابراین آنها هم کتاب می‌خواهند و ما این فرصتها را نباید از دست بدهیم. چرا باید فکر کنیم که ما ضرورتاً باید مخاطب خارجی داشته باشیم. ما می‌توانیم در نمایشگاه‌هایی مثل فرانکفورت، دهلی و مسکو آثاری را برای ترجمه معرفی کنیم.

وطن امروز/ضرورت شکل‌گیری «نهضت موسیقی عاشورایی»


مهدی امین فروغی که با «کتاب سال عاشورا» جایزه ادبی دعبل خزاعی را از آن خود کرد، گفت: من این جایزه را به کسانی تقدیم می‌کنم که بغض سازهایشان به‌یاد امام حسین(ع) در گلو می‌شکند. به گزارش مهر، کتاب «شعر و موسیقی در نوحه‌های طهران قدیم» اثر «مهدی امین فروغی» تقدیر شده در سی و دومین جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی، این بار با عنوان «کتاب سال عاشورا» جایزه دعبل را از آن خود کرد. فروغی، نویسنده این اثر در این باره گفت: پیوند هنر با ادیان در طول تاریخ بشری، پیوندی چشمگیر است که از آن میان پیوند موسیقی و ادیان، بسیار شگفت‌انگیز است تا جایی که به شهادت تاریخ، موسیقی پیوسته در خدمت ادیان و مذاهب بوده و در کنار تمام ادیان و مذاهب حضور داشته است. این آهنگساز و مدرس موسیقی افزود: موسیقی مذهبی یکی از اقسام موسیقی در هر ملیت و فرهنگ است که با پژوهش در آن می‌توان به چند و چون ابعاد مختلف فرهنگی هر قوم و ملت واقف شد. امین فروغی در ادامه گفت: موسیقی در فرهنگ ایرانی- شیعی در شکل‌های مختلف مانند قرائت قرآن، اذان، مناجات، نوحه‌خوانی، شبیه‌خوانی، منقبت‌خوانی، سحرخوانی و... به مذهب و فرهنگ ما خدمت کرده است و در میان شکل‌های مختلف عزاداری، نوحه‌خوانی به دلیل ویژگی‌های فرمی و اجرایی آن، از دیرباز مورد توجه مردم بوده و بسیاری از این نوحه‌ها برای مردم تبدیل به خاطراتی به‌یاد‌ماندنی شده است.

منبع: بولتن نیوز

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین