ظاهرا وقت زیادی را در اتاق ادیت میگذرانید.
- همین
طور است. این لازمه کار است.
دقیقا
در این اتاق چه میکنید؟
- اینجا
پیشتر یک کلوب ورزشی بود و ما آن را خریدیم و به صورت یک واحد ادیت فیلم در
آوردیم. پروژکتور و سایر وسایل کارگذاری شد و از شرایط آن راضیام. نسخه نهایی
فیلم جای دیگر برش و قیچی میشود ولی فیلم را برای بررسی مجدد اینجا میآوریم.
بعدا
چه میشود؟
- فیلم
را میبینیم و از نسخه نهایی حالمان به هم میخورد و فیلم را به اتاق قبلی میبریم
تا ببینیم آیا میتوان کاری با آن کرد یا خیر!
ظاهرا
این پروسه ادیت خیلی طول میکشد.
- پیشتر
که با خود فیلم کلنجار میرفتیم، همین طور بود اما الان که با دستگاه و سیستم Avid طرف هستیم، کار هفت- هشت
روزه تمام میشود و خیلی آزارم نمیدهد.
بزرگانی
مثل مارتین اسکورسیسی و کوئن تین، تاران تینو دغدغه حفظ و ترمیم فیلمها و به ویژه
نسخههای قدیمی را دارند، شما چطور؟
- در
این مورد احساس و رویکرد خاصی ندارم و هر اتفاقی بیفتد با آن خوش هستم. من سیستم
دیجیتال را که چند سالی است باب شده، بسیار میپسندم. البته هنوز هیچ یک از
کارهایم را با این روش نگرفتهام ولی در راه است و شاید فیلم بعدیام دیجیتال
باشد. این که تصور کنیم نمادی از آینده است. کافی و درست نیست و به واقع نشانهای
از امروز هم هست.
چه
چیزهایی در این سیستم هست که چشم شما را گرفته است؟
- کارها
را کوچک و فیلمها را شبیه به آثار مینی مالیستی کرده است. این را به لحاظ وسعت و
بعد تصاویر میگویم. شاید دیجیتال نه از سیستم سنتی و سلولویدی قدیم ارزانتر باشد
و نه سریعتر اما حاصل کار زیبا نشان میدهد. این سیستم فعلی جهان است و گریزی هم
از آن نیست و حاصل کار و صحنهها هم زیبا نشان میدهد. صحنههای دیجیتال زیادی
دیدهام که زیبایی و تاثیرگذاری لازم را دارند و شما فرقی بین آن و سایر روشهای
فیلمبرداری احساس نمیکنید. با این اوصاف من نباید از آن گریزان باشم. روش ادیت هم
در این سیستم سریعتر و کارآمدتر است. حال آن که در فیلمهای قدیمی و در روش نوار و
حلقه فیلم باید دهها جور دوخت و دوز میکردید تا به نتیجه مطلوب برسید و فیلمتان
همانی شود که میخواهید.
آیا
شما از آن دست کارگردانها هستید که بر قرائت کلمه به کلمه دیالوگها توسط
بازیگران اعتقاد دارند و اجازه هیچ دخل و تصرفی را در آن نمیدهند؟
- بسیار
قاطع و در این زمینه بیرحم هستم و همین مسئله سبب شده برخی صحنههای مبتکرانه و
شوخیها که میتوانست فیلمهایم را سرخوشتر و صاحب طراوت بیشتری کند، به فیلمهایم
راه نیابد و بعدا افسوس این مسئله را بخورم. تعدادی از آن صحنهها و شوخیها و
ظرافتها واقعا خوب بودند و من بعدا افسوس حذفشان را خوردهام اما چه کنم که اعصاب
و قاطعیت لازم برای اضافه کردن آنها به فیلمها را نداشتهام.
میتوانید
چند نمونه را نام ببرید؟
- از
این موارد زیاد بوده است. در فیلم «موزها»، کاراکتر دیکتاتور و حاکمی که در مرکز
قصه جای داشت به آمریکا میآمد و در یک نمایش تلویزیونی در این کشور شرکت میکرد
ولی از آن استفاده نکردیم زیرا اعصاب و شهامت لازم را نداشتم. در فیلم «عشق و مرگ»
کاراکتر من از خانهاش بیرون میآید اما همه جا در تسخیر برف و سرما است و این
کاراکتر مجبور میشود از بین لایههای عظیم یخ بگذرد تا به مقصد برسد. تکه بانمکی
به نظر میرسید و این ایدهای بود که تقریبا همگی داشتند ولی من آن را حذف کردم
زیرا اطمینان لازم را به آن حس نمیکردم.
اما
برخی برخلاف شما این را قاعده پذیری و نظم شناسی در زمان ساختن فیلم مینامند.
- من
آن را دغدغه همیشگی مینامم و ترس از این که مبادا صحنهای جواب ندهد و به کل فیلم
لطمه بزند.
ظاهرا
با زدن و کوتاه کردن فیلمهایتان مشکلی ندارید.
- اصلا.
برخی از این امور گریزاناند و مایل نیستند ذرهای از محصول هنریشان زده شود اما
من این طور نیستم و به راحتی فیلمهایم را کوتاه و کم میکنم. من اصلا با این قضیه
بزرگ شدهام و دنی سایمون برادر نیل سایمون نمایشنامهنویس و سناریست معروف آموزشهای
لازم را در این زمینه به من داد. زمانی که برای تلویزیون سناریو و داستان مینوشتم،
دنی سایمون به من یاد داد که چطور صحنهها را راحت و با بیرحمی بزنم و غم آنها را
نخورم.
از
این انتقال ایدهها لذت میبرید؟
- صددرصد.
این باید هدف هر فیلمسازی باشد اما بعد از اتمام فیلم و پس از تمامی ادیتها و حذفها
و اضافهها وقتی به نقطهای رسیدیم که پایان تلاشها است و دیگر نمیتوان فیلم را
بهتر ساخت، داستان من با آن فیلم تمام میشود و میرود و دیگر هیچ یک از فیلمهای
کامل و عرضه شدهام را از نو نمیبینم.
هرگز؟
- هرگز،
نه «پول را بردار و فرار کن» نه «آنی هال» و نه هیچ فیلم دیگرم را طی این سالهای
طولانی از نو ندیدهام.
چرا،
چه ضرری دارد؟
- ضررش
این است که افسوس میخورم قسمتهایی باید در فیلم میبود ولی نیست و فلان نما باید
کوتاه میشد اما نشده است، این طوری رنج میکشم. در صورت تماشای مجدد فقط معایب
کارم را خواهم دید و به این نتیجه میرسم که بدتر از چیزی است که تصور میکردم.
آدمهای اینجوری کم نیستند و سالها پیش ریچارد برتون فقید همین را به من گفت. من
در آن زمان تازه اولین سناریویم را نوشته بودم و وقتی برتون گفت هرگز فیلمهایش را
مجددا نمیبیند، متوجه عمق حرفش نشدم و حتی تعجب کردم. اما سالها بعد که خودم شروع
به کارگردانی کردم، فهمیدم چه حرف پر معنایی زده است.
کارگردانان
معمولا میگویند که فیلمهایشان مثل بچههایشان هستند و در نتیجه نمیتوانند بین
آنها فرق بگذارند و یکی را برتر از دیگری بدانند. شما چطور؟
ـ بله، ولی من از همه
فیلمهایم نفرت دارم. فرقی بین آنها نیست، نه به این خاطر که به همه آنها دلبستگی
دارم بلکه به این سبب که همگی کارهای بد و ضعیفی هستند و اسباب رضایت نمیشوند.
موقعی که فیلم «مچ پوینت» را کامل کردم، احساس خوبی داشتم و تصورم این بود که
اقبال خوشی در مورد این فیلم شامل حالم شده است. بازیگری که قرار بود هنرپیشه اول
زن آن فیلم باشد، از دست تصادف و بر حسب قضا و قدر یک هفته مانده به شروع فیلم بر
اثر حادثهای زمین خورد و مصدوم و از صحنه خارج شد و در جستجو برای جانشین او،
اسکارلت یوهانسون را یافتیم. شانس آوردیم که وقتش در آن زمان آزاد بود و میتوانست
به ما کمک کند.
بعداً
چه شد؟
ـ او آمد و فیلمبرداری در
شهر لندن شروع شد اما هر چه بود برای ما با خوش اقبالی همراه بود و هر چه که میخواستم
تحقق مییافت. روزی ابری با هوای تیره را برای یکی از صحنهها میخواستم و هوا
همان طوری میشد، روز بعد دو ساعت باران میخواستم و خود به خود دو ساعت باران میآمد
و در قدم بعدی به یک هفته هوای آفتابی نیاز داشتم و این هم فراهم میشد. هیچ کار
غلط و خرابی نمیتوانستم انجام بدهم و هر چیزی سر جای خودش قرار میگرفت. حتی
کسانی که سهم کوچکی در تولید آن فیلم نیز داشتند، کارشان را عالی انجام داده بودند
و با این همه در پایان آن فیلم نیز من جرات نکردم که حاصل نهایی و فیلمی را که
تهیه و کامل و پخش شده بود، ببینم زیرا هراس آن را داشتم که تمامی خاطرات خوش آن
که پیشتر هم صحبتش را به میان آوردم، با دیدن فیلم رنگ ببازد و آن تصاویر خوب محو
شود.
چه
چیزی باعث شد ژواکین فی نیکس را برای ایفای رل اصلی مرد در فیلم «مرد غیر منطقی»
انتخاب کنید؟
ـ در اکثر موارد وقتی
نقشی را مینویسم، با در ذهن داشتن افرادی بخصوص و از پیش تعیین شده برای آن رلها
است اما در این مورد خاص رل این استاد فلسفه دانشگاه را که با خویشتن در ستیز است،
برای هیچ بازیگر خاصی ننوشتم و موقعی که آن را خلق میکردم هیچ بازیگر ویژه و مناسبی
برای این نقش در نظرم نبود. این داستان را نوشتم زیرا از سوژه راضی بودم و بعداً
شروع به گشتن برای هنرپیشههای مورد نظر کردیم. برای رل زن قصه باز «اما استون» را
انتخاب کردم زیرا برای هر رل و هر فیلمی خوب است و همان قدر به درد کمدیها میخورد
که به درد درامها. وقتی نوبت هنرپیشه اصلی مرد فیلم رسید، جولی یت تایلور که
سالهاست انتخاب کننده و پیشنهاد دهنده بازیگران فیلمهای من و به واقع یک
Casting Director است، ژواکین فی نیکس را پیشنهاد کرد و همگی بر سر او و این که اکتور
توانایی است، به تفاهم رسیدیم. قبل از شروع همکاریمان از خودم میپرسیدم چگونه
آدمی است؛ آدمی راحت و یا برعکس ناراحت و نچسب که نمیتوان با او کار کرد؟ بر خلاف
تصوراتم او آدمی خوش اخلاق نشان داد. البته او قدر خودش را نمیداند و به تواناییهایش
شک دارد و من وقت زیادی را صرف کردم تا به او بگویم که نه تنها کارش را بسیار خوب
انجام داده بلکه یک اکتور فوق العاده است.
بازیگران
جوان سالهاست که انتخاب شدن توسط شما برای فیلمهایتان را سند تایید صلاحیتشان میدانند.
بگویید چگونه متوجه این جوانان و استعدادهایشان میشوید و آیا فیلمهای روز را میبینید
تا این گونه بازیگران را کشف کنید؟
ـ فیلمهای جدید را میبینم
اما نه با این هدف که حتماً در مسیر اتفاقات و هنرمندان روز باشم بلکه با هدف لذت
بردن از فیلمها ولی در همین مسیر و روال نیز با چهرههایی که میخواهم آشنا میشوم.
من 5 سال پیش فیلم «سوز زمستانی» را دیدم و همان جا متوجه جنیفر لارنس شدم. جولی
یت تیلور نیز این هنرپیشهها را به خوبی میشناسد و یک دائره المعارف سیار در این
زمینه است و همیشه افرادی را به من پیشنهاد میکند. روزی او استفاده از چز
پالمینتری را پیشنهاد کرد و من داشتم فیلم «گلولههایی بر فراز برادوی» را میساختم
و به قدری پیشنهاد خوبی بود که به محض پا گذاشتن پالمینتری به داخل اتاق و بدون
این که کلمهای حرف بزند، او را انتخاب کردم.
روند
جلسات Auditon (تست و تمرین بازیگران و همخوانی آنها) برای شما
چگونه است؟
ـ گاهی برایشان فرازهایی
از سناریو و دیالوگهایشان را میخوانم و این را بسیار مهمتر از شنیدن متن گفتگوها
توسط آنها میدانم. خیلی هم لازم نیست که دیالوگها را نزد من بخوانند، زیرا خودم
میدانم چقدر توانایی دارند. البته با یکی دو دقیقه خواندن متن توسط آنها مشکلی
ندارم بخصوص که این طوری روی غلتک میافتند. من حتی از طولانی شدن روند انتخاب
بازیگران هم خوشم نمیآید و وقتی جولی یت تیلور کسی را توصیه میکند و طرف میآید
و میبینم که دیوانه نیست و نرمال است، انتخابش میکنم. بازیگر میآید و فقط یک
نگاه میاندازم و در همان برانداز میفهمم برای این کار مناسب هست یا خیر و اگر
بود کوتاه به او زمان شروع فیلمبرداری را میگویم و سناریو را میدهم و میگویم
برو مطالعه کن و سر موقع صدایت میزنیم. این همه ماجرای ماست.
اما
این بازیگران بخصوص اگر جوان باشند از کوتاهی چشمگیر این جلسات و تمام شدن کار در
یک دقیقه حتماً ناراحت میشوند.
ـ قبل از این که وارد
اتاق شوند، دستیارانم خط را به آنها میدهند و به اطلاعشان میرسانند که از جلسات
طولانی خوشم نمیآید. خودشان هم خوششان نمیآید. اگر یک بازیگر باشید و وارد اتاق
شوید و جلوی سه نفر از شما بخواهند که نقش را بخوانید، معذب میشوید. گاهی این
جلسات مثل بازپرسی میشود و اگر یک بار دیدید که صحبت من با یک بازیگر طولانی شد،
بدانید که به خاطر بعضی اجبارها بوده است. ژواکین فی نیکس که آمد، چون از
کالیفرنیا به نیویورک آمده بود، درست نبود که یک دقیقهای از اتاق بیرونش کنم! در
نتیجه دو سه دقیقه حرفهای بیربط به یکدیگر زدیم تا فقط تشریفات به جا آیدو معارفه
طولانی شود. هر کس هم که توسط من انتخاب نشد بداند که این لزوماً بدین خاطر نیست
که بازیگر ضعیفی است بلکه به این سبب بوده که با نقش همخوانی نداشته و ما به طور
همزمان کسی را یافتهایم که با نقش هماهنگتر بوده است. همه میدانند که دوست
ندارم این بحثها طولانی شود، هر چند اکثر بازیگران این حس عدم اعتماد را به خود
دارند و تقصیرها را گردن خودشان میاندازند.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com