کد خبر: ۲۲۹۸۷۸
تعداد نظرات: ۴ نظر
تاریخ انتشار:
درگذشت سیاستمدار و روشنفکر کّرد؛

دکتر کمال فواد درگذشت

دکتر کمال فواد سال 1932 در شهر سلیمانیه عراق دیده به جهان گشوده بود. و در اواسط 1950 که هنوز عراق تحت بخت شاهنشاهی برقرار بود ، راهی آلمان شد و در بخش شرق شناسی دانشگاه برلین به ادامه تحصیل پرداخت و سال 1970 دکتری فلسفه خود را دریافت کرد
دکتر کمال فواد درگذشتگروه بین الملل، عرفان قانعی فرد*، بی اغراق باید بگویم که پدرم درگذشت. هم رفیق مهربانم و هم دوست سالیانم... اصلا می لرزد دل و دستم و با وجودی که باید راهی فرودگاه شوم، توان رفتن و رمق نوشتن ندارم. بزرگ مردی بود از بزرگان سیاست و نیکان ادب و فرهنگ ادب کُردها...دکتر کمال فواد (د.كەمال فوئاد)، 3 سال با سرطان جنگید و بامداد امروز در برلین، دارفانی را وداع گفت و سر به سینه تُراب نهاد. 

به گزارش بولتن نیوز، دکتر کمال فواد سال 1932 در شهر سلیمانیه عراق دیده به جهان گشوده بود. و در اواسط 1950 که هنوز عراق تحت بخت شاهنشاهی برقرار بود ، راهی آلمان شد و در بخش شرق شناسی دانشگاه برلین به ادامه تحصیل پرداخت و سال 1970 دکتری فلسفه خود را دریافت کرد. در همان سالهای 1956 انجمن محصلین کُرد را در اروپا تاسیس کرد و در 11 مارس 1970 که کردهای عراق با صدام حسین توافق کرده بودند راهی کردستان عراق شد و سالها استاد زبان و تاریخ دانشگاه سلیمانیه بود.

دکتر کمال فواد درگذشتسال 1975 به همراه طالبانی، به تاسیس اتحادیه میهنی کردستان عراق پرداخت. زیرا از سال 1961 تا 1975 که ساواک ایران حرکت مسلحانه کردهای عراق به سرپرستی مصطفی بارزانی را راه انداخته بود پس از عقد قرارداد الجزایر، آن بخش از کردها و رهبرشان به کرج پناهنده شده بودند. اما طالبانی و دوستانش و از جمله کمال فواد آتش قیام را در عراق زنده نگه داشتند.

سال 1976 دوباره به برلین بازگشت در دانشگاه برلین بخش شرق شناسی به کار در زمینه تاریخ و زبان خاورمیانه پرداخت و زبان های کردی و عربی و فارسی را به نیکویی می دانست و چندین اثر هم در این باره منتشر کرد. اثر فرهنگی بسیاری از نویسندگان را نیز از محاق سانسور بیرون کشید و منتشر ساخت و از جمله آنها می توان به اثر مشهور ابراهیم احمد ( ژانی گل - درد ملت) اشاره کرد.پس از سال 1991 به کردستان عراق بازگشت و در دور اول فعالیت پارلمان محلی کردستان عراق، مسئول فراکسیون اتحادیه میهنی بود و در سال 2002 مدتی  کوتاه ریاست پارلمان محلی اقلیم کردستان عراق را بر عهده داشت. و سه سال آخر زندگی اش را نیز با سرطان مبارزه کرد. و بنا به گفته دخترش، شب 16 نوامبر 2014 درگذشت.

وی یکی از شخصیت های بزرگ سیاست معاصر کردستان و از جانشین های طالبانی در حزب اتحادیه میهنی کردستان عراق محسوب می شد. علاقه زیادی به تاریخ و ادب و فرهنگ ایران به ویژه شاعرانی همچون فردوسی، حافظ، سعدی و خیام داشت.
سال 1376 که فعالیت من در نوشتن شرح زندگی و خاطرات جلال طالبانی - پس از شصت سال - شروع شد، او تنها سرپرست پروژه من بود. و البته هم سرپرست پروژه ام و هم حامی  و بعدها رفیق و همراه من. نمی شد یک جمله اشتباهی نوشت و یا از منبعی و ماخذی نکته ای را نقل کرد و او نکته و نظری نداشته باشد. بارها  و بارها متن را با هم تغییر دادیم. چه بسیار کسانی که به ظاهر دوست یا همکار طالبانی بودند اما می خواستند که آن کتاب هرگز منتشر نشود؛ اما او با صبوری می خندید و خود به خواندن چندباره متن می پرداخت. من را راهی آرشیو آمریکا و لندن کرد و گفت هرچه بخوانی بازهم کم است. تاریخ مردمان این سرزمین را باید نوشت و از سر نوشت. چه کسانی که خود را خادم کرد و کردستان نامیدند و خیانت کرده اند و باید برای نسل جدید به یادگار گذاشت که بیشتر و بیشتر بخوانند  و بدانند.

بهار 1388 بود و روز اول نمایشگاه کتاب، اغیاربه هزار لطایف الحیل و بردن چند کیلو شیرینی و گز و پسته و آجیل، می خواستند که کتاب منتشر نشود و دکتر کمال را از حمایت من بازدارند که نتوانستند. شاید تصور می کردند که مانند سال 1964 که مصطفی بارزانی کرد و کردستان را به موز و پرتقال فروخت؛ کمال فواد هم دوستی و شرافت و اصالت اش را معامله می کند!. صبح روز اول نمایشگاه کتاب 1388، به جای جلال طالبانی پیامی نوشت و امضا کرد و همه رسانه های ایران و عراق متشرش کردند و بعداز ظهر همان روز خود طالبانی از تلویزیون خبر را شنید و وقتی متوجه شد کار دکتر کمال فواد است، به لبخندی بسنده کرد و پسندید. دکتر کمال فواد، تنها کسی بود که به جای مام جلال ، می توانست حرف بزند و تصمیم بگیرد زیرا حرمت و نام او اعتباری ارزشمند بود.
دکتر کمال فواد درگذشتکتاب دو بار چاپ منتشر شد و و یک و سال نیم بعد، تجزیه طلب ها به سرپرستی مسعود بارزانی، که ول کن داستان بودند و تاریخ ساخته و پرداخته شده خود و قبیله شان را برباد می دیدند، پرونده سازی و تهمت ها را شروع کرده بودند. مام جلال را عاصی کردند که او هم برای کسب رای مجدد ریاست جمهوری و پای بندی به توافق استراتژیک حزبی اش، در تلویزیون کمی گله کند اما نهایتا گفت شما هم بروید و کتاب بنویسید اما همین نکته، گزک به دست رهبر خودخوانده کردهای یک حزب و مافیای رسانه ای اش داده بود و گفتند که امضا را پس گرفته و دروغ ها جعل کردند. ناراحت و پریشان بودم که ناگهان شب تلفن زد و با خنده گفت: " اظهار عجز پیش ستمگر ز ابلهی است؛ اشک کباب موجب طغیان آتش است... گفت اگر کومله و دمکرات و پژاک و بارزانی، تو را به سلام و علیک با جمهوری اسلامی متهم می کنند ، چرا خودشان شب و روز در جستجوی گفتگو با ایران و در حال گفتگو و مراوده با مقامات ایران هستند ؟ .. فراموش نکن تو یک جوان ایرانی هستی و باید به آب و خاک و مُلک و مملکت خودت باوفا باشی و راهت را بروی. این حرفها و حدیث ها هم از روی نادانی است.... همه این سازمان ها و شخص ها و حکومت ها و ... میهمان تاریخ اند اما تو کار پژوهش تاریخ می کنی و این حرمت و منزلت دارد و تاریخ می ماند. بعدها همه چیز روشن می شود، غم مخور!... کردها و جامعه کردنشین خیلی آگاه تر و دلسوزتر و باشعورتر از سازمان هایشان هستند...مبادا به مام جلال برگردی و چیزی بگویی؛ رفیق باوفایی است و قطعا به وی فشار ذهنی اورده اند" و...آنقدر نصیحت هایش آرامم کرد که نزدیکی سپیده صبح، کمی خواب به چشمانم رفت.

بعدش تشویق و دلگرمی و مهربانی و عطوفت او مرا راهی آمریکا کرد و چند روز بعد در CSIS با برژیسنکی به گفتگو نشسته بودم که تلفن زنگ زد و دیدم با خنده می گوید، "عکس تان را دیدم و به دیدارهایت ادامه بده و راهت را با استحکام بردار". همه آن حرمت ها و محبت ها مرا به ادامه کارم واداشت و عاقبت 8 سال عمرم را در راه آن کار گذاشتم. هرچند به بیمارستان رفته بود و کتاب در دامگه حادثه ( گفتگوی من با پرویز خان ثابتی ) را برایش فرستاده بودم، خوانده بود و بعدها با خنده به عادل مراد گفت " والله اگر دروغی می دیدم، اولین کسی می بودم که علیه عرفان می نوشتم!؛ خدایش از شر مارها و گرگ ها حفظ بدارد! ، ولی خدا رحم کرد که چپ ها در ایران به قدرت نرسیدند"و...

به دیدار دوستان او رفتم، حتی وقتی که شخصیت های عرب را می دیدم، تا نامش را می شنیدند به یاد مهربانی و شخصیت بزرگ او حرمت می نهادند و حسنین هیکل هم گفت:" او یک کُرد ایران دوست و کُردی میهن پرست است" بعدها که کتاب گفتگوی من و عیسی پژمان منتشر می شد، ماجرا را برایش بازگفتم و او هم عکسی از خودش (که سر مقبره فردوسی گرفته و همان مقبره ای که بدستور رضا شاه ساخته شده بود) به دست من داد و گفت :" این جمله ابراهیم احمد است که کردها هرکجا باشند ایرانی اند" و براستی زبان زیبایی است. آیا شعرهای گلشن کردستانی، مستوره، ستوده و .. را خوانده ایی؟، کردهایی هستند که شعر فارسی دارند و به غایت فخیم و زیباست. یک خبرنگار در ایران هست به اسم پسیان که از قاضی محمد سوالی  می پرسد و پیشوا هم با آرامی و متانت می گوید " قربانت شوم، کُرد غیر ایرانی نمی شناسم ". در سپتامبر 1996 که بعد از 31 اوت حزب بارزانی با کمک بعث و نیروهای صدام به اربیل حمله کرد؛ مدتی دکتر فواد معصوم را زدکتر کمال فواد درگذشتندانی و به اعدام محکوم کردند که اگر مداخله جمهوری اسلامی نمی بود، امروزه دیکر رئیس جمهور نبود. عادل مراد و دکتر فواد هم در خانه ای پنهانی زندگی می کنند و تنها راه ارتباطی شان با مام جلال فاکس است که در آن ایام وی و اکثر کردها در منطقه قاسم ره ش سردشت ایران در کمپ آوارگان بودند( تابستان 1375 ). خود عادل مراد بعدها در رمانی - که سفیر عراق بود - برایم گفت که چه روحیه بزرگ و نترس و آرامی داشته. موقع بمباران به جای فرار به پناهگاه، وی به زیر دوش رفته و این صبوری و آرامش در کمترین کسی دیده ام. بزرگ مردی راست قامت و صادق. مردی صبور ، مقاوم، آرام و به غایت مهربان و با شرف و جوانمرد. عاشق و دلباخته تاریخ و فرهنگ کُردها. عشق وافری به کرد و کردستان داشت. در هنر هم شیفته موسیقی و شعر بود. روحیه ای نازک و لطیف.

آن عکس را در انتهای کتاب تُند  باد حوادث ( گفتگویی با عیسی پژمان) گذاشتم و آن آخرین دیدارمان بود. او راهی آلمان شد و من هم به آمریکا رفتم. نامه اش را دارم که برایم گفته بود" حکومت ها آخرش حق و زبان و فرهنگ و هویت و سیاست کردها را خواهند شناخت، اما باید ره توشه داشت و اشتباه نکرد، این ملت دیگر تاب تاوان دادن بخاطر حماقت رهبرهای خودخوانده را ندارد. باید آگاه بود و آگاهی گسترانید و به مردم باور داشت " و... براستی جامعه کردها، روشنفکر آزادیخوام و فعال خستگی ناپذیر و فیلسوفی بزرگ را از دست داد. یک شخصیت آکادمیک و یک انسان به معنی تمام کلمه. یک رهبر دانا و باوفا به مردمان خود. یک ستاره ادب و تاریخ کردستان. در کنار همه ان ها هم در فعالیت سیاسی کسی بود که اخلاق و سیاست را توامان با هم داشت. هرگز اخلاق و انسانیت را فدای سیاست نکرد.

امروز از سپیده صبح به یاد سخنانش می افتم؛ هم بی قرارم و هم غوطه در یادهایش. بزرگ مردی راست قامت و صادق. مردی صبور و آرام و به غایت مهربان و با شرف. عاشق و دلباخته تاریخ و فرهنگ کُردها. عشق وافری به کرد و کردستان داشت و برایم افتخاری بس بزرگ بوده و هست که پژوهش من تحت نظارت او انجام شد و آن کتاب به یادگار ماند و حالا مام جلال در بستر بیماری است و یاروبافایم نیز رفت و جلد دوم را در حالی به چاپخانه می سپارم که تنها یادگار دوستی ماست و سالهای 1967 - 2005 را روایت می کند. شاید در میان فرهنگ بزرگ کُردها و تاریخ پر نشیب و فراز کردستان، کمتر دانشمندی با عقلانیت و دانش سیاسی و خرد ورزی و به دور از هیجان و احساسات ظهور کند که دلسوز و غمخوار مردمش باشد نه اینکه با فریب بخواهد بر هیجان جامعه عوام سوار شود و خود را رهبری خودخوانده بداند. شاید یکی از رمزهای موفقیت مام جلال در سیاست وجود دوستانی مانند کمال فواد و دکتر فواد معصوم و دکترلطیف رشید و ... در کنارش باشد که سعی کرده اند وی را در این راه پرپیچ و خم یاری دهند. همانا برقراری دوستی مجدد با ایران و گفتگوها با ایران در سالهای جنگ با عراق، بی شک یادگار دکتر فواد است.هرچند برای خودش مقام و نام ، ارزشی نداشت و از اتحادیه میهنی خداحافظی کرد تا جایش را به نسل جوان بدهد تا در صحنه سیاست کردستان، تمرین و آزمونی نو داشته باشند.

دکتر کمال فواد درگذشت

 آرشیوی نفیس داشت. بسیاری از صحنه های تاریخ معاصر را خودش عکاسی کرده بود. کتابخانه اش چیزی در حد هنر مرصع کاری است. آرشیو نیست ، یک مدرسه است. منظم و مرتب  و طبقه بندی شده. کاست ها و فیلم هایی دارد که در هیچ جایی ندیده ام. و براستی آرشیو تاریخ و زبان و فرهنگ کردستان است.

در آخرین دیدارمان داشتیم درباره دکتر قاسملو سخن می راندیم و می گفت "کاش آن روز در اروپا می بودی و آن صحنه را می دیدی که چه شخصیتی از اینکه قاسملو می خواهد گفتگو کند و یارانش وی را سازشکار و منفور جلوه می دادند، او رقص کنان سر از پای نمی شناخت و از اینکه سنگ تهمت به طرف قاسلمو پرتاب می شود، شاد و خرسند بود"... سپس نگاهش به دور دست ها رفت و دقیق و آرام و سنجیده برایم از رازهای تاریخ معاصر سرزمینم سخن می راند و آه حسرت می کشید. برایش نسخه ای نفیس از فردوسی برده بودم، تورقی کرد و گفت " این مرد بزرگ بر ادب پارس، دین بزرگی دارد!.. در ادب کردها هم داریم بزرگانی چنین حاج قادر کویی، قانع، محوی ، گوران و شیرکو. اما افسوس مترجم جان فدا کم داریم که بشناسانیم ". و افسوس نمی دانستم که دیدار آخر است و دیگر آن بزرگ مرد اصیل و باشرف را در این روزگار نامردی ها نخواهم دید.

راهش پررهرو باشد و یادش به یادگار و نیکویی همچنان بر تارک تاریخ معاصر کردستان درخشان بماند.
   

* پژوهشگر تاریخ معاصر کرد

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۴
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۲
روحی
|
TURKEY
|
۱۱:۱۴ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
0
3
از شخصیت های بزرگ سیاست معاصر کردستان بود واقعا

یادش گرامی
ناشناس
|
TURKEY
|
۱۱:۴۰ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
1
1
مسعود بارزانی این دانشمند را هم دستگیر کرده بود ؟

واقعا شرم بر این ضدهنر ضد فرهنگ..
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۸:۴۵ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۷
0
1
روحش شاد
ali
|
-
|
۰۲:۰۴ - ۱۳۹۳/۰۸/۲۸
0
1
یادش گرامی هزاران بار خدارحمتش کند جناب قانعی قرد قلمت استوارباد
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین