کد خبر: ۲۱۲۵۰
تاریخ انتشار:

ما ساندیس نظاممان را میخوریم

حسین قدیانی
هان ای دشمن! از این پس قصه همین است. ساندیس نظام‌مان را می‌خوریم. از مرخصی‌اش استفاده می‌كنیم. سوار اتوبوس می‌شویم و در خیابان علیه شما شعار می‌دهیم و در برابرتان تمام قد می‌ایستیم. ما همه‌مان حكومتی هستیم. من مستأجر نیستم. خانه‌ام «بیت ‌رهبری» است. بیت رهبری خانه فقط "سید‌علی" نیست. كاشانه ما هم هست. ناشیانه حرف نزنید. ما به این آشیانه ساده و صمیمی افتخار می‌كنیم. تا وقتی حاكم، «علی» است، راهپیمایی‌های ما، همه حكومتی است.


چهارشنبه اتوبوسی كه ما را آورد راهپیمایی، همان اتوبوسی بود كه پدرم را برد جبهه. پلاك اتوبوس ایران 11 نبود. از آن قدیمی‌ها بود، نه از این لیزری‌ها. پلاك اتوبوس «BB-C068028H» بود و پلاك پدرم در جبهه AK-S022-91H»». من با همین اتوبوس رفتم راهی سرزمین نور شدم و بوسه زدم بر خاك كرخه نور. امسال عید باز هم با همین اتوبوس می‌خواهم بروم جنوب. من هنوز هم سوار هوندا 125 پدرم می‌شوم. پدرم روی همین موتور، موتور ضدانقلاب را در همین خیابان‌های تهران پایین آورد. 200 كلاهك هسته‌ای اسرائیل، حریف هوندا 125 پدر من نشده‌اند!. پدر من روی همین موتور به شهادت رسید ولی اجازه نداد كه آبادان «عبادان» شود و خرمشهر «المحمره»؛ زیر لاستیك هوندا 125 پدر من هنوز هم دارد استخوان‌های آمریكا خرد می‌شود. امروز هم فتنه‌گران، از صدای هوندا 125 «بابااكبر» بیشتر از هیبت ماشین‌های ضدشورش نیروی انتظامی می‌ترسند.



چهارشنبه اتوبوسی كه ما را آورد راهپیمایی ضدگلوله نبود. لاستیكش عاج نداشت. تاج و تخت نداشت. شیشه‌هایش دودی نبود. دنده‌اش خوب جا نمی‌رفت. فرمانش هیدرولیك نبود. سقفش یكی- دو تا سوراخ داشت. مثل BMW نبود كه سقف متحرك داشته باشد. راننده‌اش كت و شلواری نبود. پیراهن مشكی‌اش وصله داشت. كاپشنش را از «تاناكورا» خریده بود كه قبلا «ادواردو آنیلی» آن را پوشیده بود. برلوسكنی كت شلوار می‌پوشد. آنجلا ماركل كت دامن، ساركوزی یك وقت‌هایی لخت می‌گردد و من به كوری چشم France24 اعتراف می‌كنم و افتخار می‌كنم كه حكومت به ما ساندیس داد و من چون روزه بودم، «نی» اش را نگه داشتم تا در روضه علی‌اصغر در آن بدمم: "بشنو از نی". من نی‌ام را درون ساندیس فرو نكردم. فرو كردم در چشم رئیس‌جمهور آمریكا و انتقام حرمله را گرفتم. ساندیس من آب سیب بود، دادم به رباب تا طفل 6‌ ماهه‌اش را سیراب كند. به كوری چشم ضدانقلاب رئیس‌جمهور آمریكا با ما نیست. او با ما نیست. با سران فتنه است. با آن بی‌سواد كه مردم گفتند "عامل دست موساد".


خانم كلینتون!

ساندیس‌های جمهوری اسلامی الكل ندارد كه 100 دلار آب بخورد. از شیر مادر حلال‌تر است. 150 تومان است كه مش رجب 10 تایش را می‌فروشد هزار تومان. سران فتنه، كوكاكولا می‌خورند كه گازش، اشك‌آور است و اشك كودكان فلسطینی را درمی‌آورد. نتانیاهو با سران فتنه است، فتحی شقاقی شهید با ما. علی عبدالله صالح با سران فتنه است، سید حسن نصرالله با ماست. چشم اسرائیل كور، حكومت به ما تی‌تاپ هم داد. من روزه‌ام را با همین تی‌تاپ باز كردم. خاك بر سر شما كه به جای گوشت «بزغاله گوساله»، گوشت خوك را می‌خورید. دانشمندان می‌گویند گوشت خوك، آدم را خرف می‌كند. بنازم انقلاب اسلامی را كه با ساندیس و تی‌تاپ و هوندا 125 و اتوبوس دهن‌كجی كرده به تمام دنیای غرب. آمریكا حریف ساندیس ما نمی‌شود. برادر كوچك من ساندیس خود را كه خورد، آن را باد كرد و تركاند جلوی چشم عكس نتانیاهو و مردك 2 متری عقب رفت. من یك ساندیس جمهوری اسلامی را با كل دنیای آمریكا و اسرائیل عوض نمی‌كنم و

من حتی اگر به عشق خوردن فلافل، بروم «حاج منصور» شرف دارد كه به عشق بی.بی.سی سر از لندن درآورم.

ساندیس جمهوری اسلامی شراباً طهوراست. آب زمزم است. آب زمزم ما، ساندیس‌های جمهوری اسلامی‌اند نه چشمه‌ای كه اختیارش دست سعودی‌های شیعه‌كش است.

چهارشنبه اتوبوسی كه ما را آورد راهپیمایی، تلویزیون نداشت. نوار آهنگران گذاشته بود و من در خیابان انقلاب دیدم دختران وطنم وقتی پرچم انگلیس را آتش زدند دودش رفت در چشم آقازاده معروف. من دختر بن‌لادن را در سفارت عربستان ندیدم، ولی در چهارراه استانبول، دیدم آقازاده‌ای را كه فقیر نبود اما كاسه گدایی دراز كرده بود جلوی در سفارت روباه پیر. من ادعا نمی‌كنم رهبرم «سید خراسانی» است، اما در دجال بودن شما شك ندارم. و البته كه ظهور نزدیك است. و امروز صبح یكی به من پیامك داد كه سران فتنه در رفته‌اند، رفته‌اند شمال. ویلای «احسان‌الله خان»! با ماشین ضدگلوله كه ترمزش ABS دارد و همه چراغ قرمز‌ها را رد می‌كند! به میرزاكوچك‌خان زنگ زدم كه حواست به وطن‌فروش‌ها باشد. میرزا گفت: «دكتر حشمت، نبض شیخ را گرفته؛ چهارشنبه‌ای، مردم را كه دیده تبش بالا رفته آن یكی هم ساندیس بدنش كم شده!» به میرزا گفتم: «این بار مواظب سرت باش. اینها در سر سودای وطن‌فروشی دارند» وطن‌فروش، خواننده‌ای است كه حنجره‌اش را پنجره‌ای كرده به سوی غرب.

عالیجناب چهچه! «دود عود»‌ات بوی زغال سوخته می‌دهد. برای این ملتِ قوم طالوت، حضرت داوود باید نغمه بخواند. هان ای ابراهیم! تبر بردار! دیكتاتورهای مخملین، از دموكراسی بت ساخته‌اند. علامت كوچك‌تر، بزرگ‌تر سرشان نمی‌شود. معلم كلاس اول من، یاد داده بود كه 24 از 13 بزرگ‌تر است و آرای باطله از رای شیخ! معلم دینی من می‌گفت 13عدد نحسی نیست. نحس، كسانی هستند كه به اسم خط امام، رای مردم را دزدیدند. نحس كسی است كه آشوبگر عاشورا را هوادار خود می‌داند. سال بعد اول ژانویه، دهم محرم است. محرم كه بیاید، حتی عید ارمنی‌ها هم عزا می‌شود. آن وقت هواداران آقای نخست‌وزیر، سوت می‌زنند در عاشورا و به افتخار شمر كه سر امام را برید، كف مرتب می‌زنند. ای عیسی! بابانوئل سرش را در برف كرده و "مروه شربینی" را نمی‌بیند. امسال مجله تایم، بابانوئل را كرد مرد سال و نوبل را دادند به بابانوئل. حیف كه عمر سعد هزار و چهارصد سال زود به دنیا آمد والا «یونیسف» یك تقدیری هم از او كرده بود. اینجا هم،‌ كسانی بودند كه عكسش را شش ستونی كار كنند. ستون دین من نماز یزید نیست. آقازاده معاویه مست بود و «انا‌لله و اناالیه راجعون» را نوشت: «انا الله و اناعلیه الراجعون»(!). ستون دین من، آن نمازی است كه سیدالشهدا خواند، در ظهر عاشورا و به‌ازای هر كلمه نماز یك تیر خورد.. والا ابن‌ملجم هم زیاد نماز می‌خواند، اما قبله‌اش ولایت نبود، قطام بود. در نماز ابی‌عبدالله، خم ابروی یار در یاد آمد و در نماز ابن‌ملجم، رژ لب دختر اغیار!


چهارشنبه، اتوبوسی كه ما را آورد راهپیمایی، راننده‌اش كمربند نبسته بود. جریمه شد 20 هزار تومان. 13 هزار تومانش البته به خاطر سیگار بود. "وینستون" می‌كشید. ریه‌اش آسیب می‌بیند، ولی در عوض محصول آمریكایی را آتش می‌زند. چرا كسی آنهایی را كه «بهمن» می‌كشند، جریمه نمی‌كند؟! مگر «22 بهمن» را كه محصول امام بود پاره نكردند؟ من كاری با قوه قضائیه ندارم. دلم برای محافظان سران فتنه می‌سوزد كه به جای حفاظت از انقلاب مجبورند مراقب جان شیخ بی‌سواد باشند. سربسته بگویم این سخت‌ترین كار دنیاست. شیعه علی بودن و محافظت از عثمان تا كه این پیرهن دوباره شر نشود.
چهارشنبه، اتوبوسی كه ما را آورد راهپیمایی، به راننده‌اش مرخصی داده بودند. به من هم مرخصی دادند. امتحان برادر كوچكم هم در مدرسه لغو شد. هان ای دشمن! از این پس قصه همین است. ساندیس نظام‌مان را می‌خوریم. از مرخصی‌اش استفاده می‌كنیم. سوار اتوبوس می‌شویم و در خیابان علیه شما شعار می‌دهیم و در برابرتان تمام قد می‌ایستیم. ما همه‌مان حكومتی هستیم. من مستأجر نیستم. خانه‌ام «بیت ‌رهبری» است. بیت رهبری خانه فقط "سید‌علی" نیست. كاشانه ما هم هست. ناشیانه حرف نزنید. ما به این آشیانه ساده و صمیمی افتخار می‌كنیم. تا وقتی حاكم، «علی» است، راهپیمایی‌های ما، همه حكومتی است.


چهارشنبه، اتوبوسی كه ما را آورد راهپیمایی، راننده‌اش می‌گفت 22 بهمن نوشابه و ساندویچ هم می‌دهند. ما 22 بهمن هم می‌آییم. برای چنین ملتی كه جانش بر كف است، جان باید داد. جمهوری اسلامی به مردمش می‌رسد؛ حرفی هست؟! ما با رهبرمان آنقدر «نداریم» كه هر وقت اراده كنیم، چفیه‌اش را می‌گیریم؛ حرفی هست؟! آنقدر دوستش داریم كه با یك اشاره‌اش نشانی خیابان انقلاب را می‌گیریم و می‌آییم. ساندیس هم می‌خوریم؛ حرفی هست؟! سران غرب، به فكر مردمان خود باشند كه اول سال نو از سرما یخ نزنند. ما اینجا رابطه‌مان با رهبرمان گرم گرم است. خاك بر سرت ساركوزی! به ما چه كه مردم فرانسه می‌خواهند سر به تن تو نباشد؟! نظام ما با ساندیس و نی و تی‌تاب و هوندا 125 همه حیثیت «همه ابرقدرت‌های دیگر+1+5» را به بازی گرفته. ما تا ساندیس داریم بمب هسته‌ای می‌خواهیم چه كار؟ حالا دیدی كه ما چرا انرژی هسته‌ای را برای مصارف صلح‌آمیز می‌خواهیم؟! شما هر وقت نی ساندیس نظام ما را حریف شدید، آن زمان حرفی نیست، ما هم می‌رویم سراغ نیزه.
راستی! یادم رفت بگویم، برای این دل‌نوشته كه تقدیمش می‌كنم به مولایم خامنه‌ای، 2 تا ساندیس گرفتم، یك تی‌تاب، حرفی هست؟!

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین