حالا این بین بودند موزیسین هایی که حتی موسیقی هم نتوانست به تمامی، فریاد نهفته و خاستگاه درونی شان را به گوش دیگران برساند؛ پس رفتند سراغ دیگر مدیوم های هنری تا بتوانند تعاملات و دغدغه خودشان را منعکس کنند.
برویم سر اصل مطلب و ببینیم برخی از این چهره های موسیقی درشاخه های دیگر هنر (به جز موسیقی که خود استاد تمام عیارش بودند) چه خلق کردند.
قلم موی موتسارت
کی فکرش را می کند رانی وود، گیتاریست معروف گروه رولینگ استونز یک نقاش بسیار حرفه ای است که در نمایشگاه هایش برخی از تابلوهایش تا 300 هزار پوند هم به فروش می رسد. استعداد ذاتی نقاشی اش چند گام جلوتر از استعداد موسیقایی اش بوده. در دبستان، کلاس علوم او را حذف کردند و کلاس های فوق العاده نقاشی برایش گذاشتند تا وقت بیشتری را برای کشیدن صرف کند. در همان دوران، منظره ای برفی کشید که معلم موسیقی اش آن منظره را چهار پوند از او خرید.
او معتقد است که موسیقی هنری است که جنبه فعالیت جمعی فرد را ارضا می کند و جنبه ها و دغدغه های شخصی نمی توانند توسط موسیقی به اوج رضایت برسند. در این نقطه است که نقاشی به عنوان یک مدیوم فردی زیباترین کارکرد را پیدا می کند. آثار وود را می توان به دو دسته عمده تقسیم کرد. دسته اول آثاری که با محوریت جمع های دوستانه به خصوص گروه رولینگ استونز است. دسته دوم منظره های طبیعی آرامی است که خلقشان از ذهن ناآرام و مشوش وود عجیب به نظر می آید.
دفتر طراحی کوچکش همیشه همراهش هست و در هر جا، چه مهمانی و چه تورهای موسیقی، اوقات فراغتی گیر بیاورد، آدم های اطرافش را با طرح های ابتدایی در دفترش ثبت می کند. تحت تاثیر پیکاسو در برخی از آثارش که از رولینگ استونز کشیده، از کوبیستم استفاده کرده و باعث شده تجربه های جالب بر روی بوم رقم خورد. نکته جالب این است که این موزیسین راک زمانی که پشت بومش می ایستاد، حتما باید موتسارت گوش کند تا به قول خودش توسط موسیقی موتسارت الهام و احساسش به بهترین شکل روی بوم منتقل شود.
راه من
درخشانترین چهره موسیقی پاپ دهه 50 از نظر ظاهری کم و کسری نسبت به آرتیست های سینمای زمان خودش نداشت. سیناترا همزمان با خواندن، در فیلم های متفاوتی نقش آفرینی می کرد و سعی داشت «راه خودش» را در سینما به نوبه یک خواننده پاپ باز کند.
تجربه های کوچکی داشت تا فیلم «لنگر را بکشید» (1945) که
نقش اول را بازی کرد. فیلم موفقیت خوبی را هم در گیشه ها و هم در اسکار کسب
کرد. البته حضور سیناترا در جامه بازیگر پدیده عجیبی نبوده. خیلی از پاپ
استارها به علت شهرت فراوانی که از موسیقی خودشان کسب می کنند، خواه ناخواه
به سینما کشیده می شوند تا پتانسیل طرفدارانشان به پشت گیشه ها بیاید. اما
آنچه سیناترا را خاص می کند و باعث شد در فهرست ما قرار گیرد، کارگردانی
فیلم «None But The Brave» در سال 1965 است که موفقیت و جایزه ای را برای
سیناترا به ارمغان نیاورد و اولین و آخرین تجربه او به عنوان کارگردان
سینمایی بوده ولی فیلم نگاه انتقادی به کلیت جنگ جهانی دارد و روی انتقاد
هم به متفقین است و هم متحدین.
این تعامل زمانی که گروه آمریکایی توانست ارتباط رادیویی خود را فراهم کند و تقاضای کمک ارسال کند، به پایان می رسد. ناگهان آن روی سکه نمایان می شود و آمریکایی ها تصمیم می گیرند قبل از خروج، سربازان ژاپنی را بکشند.
در پایان این درگیری خونین به جز چند تن معدود آمریکایی، کسی زنده نمی ماند و فیلم با جمله «کسی هیچ وقت پیروز نمی شود» به پایان می رسد.
همه فن حریف
موردبعدی فهرست ما
دیوید بویی است. بویی روحیه کامل و تمام عیار آرتیستی دارد و در هر شاخه
ای فعالیت کرده است.
فهرست کارهای غیرموسیقی اش زیاد است. علاوه بر اینکه فیلم های متعددی بازی کرده، در هنرهای تجسمی هم دستی بر آتش دارد (نقاشی و مجسمه سازی).
یکی از بزرگترین موزیسین های جاز، در سن 50 سالگی، زمانی که فعالیت های موسیقی اش کم شد، رو به نقاشی آورد. به نظر می آید 50 سالگی برای شروع دیر است اما میالز دیویس با اولین آثارش همه را شوکه کرد و نشان داد گویا در جوانی در خلوتش اتودها زده است. خودش گفته نقاشی برایش زمینه ای بود تا زمانی که موسیقی نمی نواخت، ذهنش مشغول هنر باشد.
وقتی در آثارش دقیق می شویم،
احساس می شود چالش هایی را که توسط زبان موسیقی اش با آنها دست و پنجه نرم
می کرد، به صورت تصویری در نقاشی هایش به صورت آبستره بروز داده. منتقدان
هنری وقتی به آثار دیویس می رسند، سر یک نکته متفق القول هستند. اینکه نگاه
تئوریک خوبی به سبک آبستره داشته.
به هر حال در آثارش مخصوصا آن دسته که موضوع آدمی را دارد، باید دقیق شد تا بتوان به لایه ها و عمق آنها پی برد. آدم هایی که یک حس خودسری و بی تفاوتی را به بیننده منتقل می کنند.
منبع: چلچراغ
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com