کد خبر: ۱۷۷۲۰۶
تعداد نظرات: ۱ نظر
تاریخ انتشار:
پروژۀ بازخوانی متون عاشورایی بولتن نیوز

نسخ تعزیۀ حر (بخش چهارم: از گفتگوی ابن سعد و حر تا شهادت مصعب)

با فرارسیدن ایام سوگواری سیّد و سالارشهیدان، حضرت اباعبدالله الحسین(ع)، بنابه برنامه ریزی های صورت گرفته در گروه فرهنگی بولتن نیوز، قصدداریم با تهیه و انتشار مطالبی به بهانۀ ایّام محرم و صفر ضمن همراهی با ملّت عزادار، سهمی کوچک در برگزاری هرچه باشکوه تر عزاداری مولای مان، به عهده بگیریم.
گروه فرهنگی: با فرارسیدن ایام سوگواری سیّد و سالارشهیدان، حضرت اباعبدالله الحسین(ع)، بنابه برنامه ریزی های صورت گرفته در گروه فرهنگی بولتن نیوز، قصدداریم با تهیه و انتشار مطالبی به بهانۀ ایّام محرم و صفر ضمن همراهی با ملّت عزادار، سهمی کوچک در برگزاری هرچه باشکوه تر عزاداری مولای مان، به عهده بگیریم.
به گزارش بولتن نیوز: در راستای تحقق این اهداف که با انتشار کتاب "فتح خون" سیّدشهیدان اهل قلم، آغاز شده و امروز فصل سوم از فصول 10گانۀ آن منتشر گردید. اکنون قصد داریم، از سویی باتوجه به امکانات و محدودیت های رسانه ای مان در گروه فرهنگی "بولتن نیوز" و از دیگرسو باتوجه به کم توجهی عمومی ای که گویا بیشتر به اقتضای زمانه، به تعزیه و شکل نمایشی و جایگاهی که به عنوان بخشی از مراسم عزاداری حضرت سیدالشهدا امام حسین(ع) دارد، صورت می گیرد و ازطرفی به شهادت اهل فنِّ و اساتید دلسوز تعزیه، دریای بی کران متون ادبی مربوط به فرهنگ عاشورا و حسین(ع) و شیوۀ نمایشی منحصربه فرد "تعزیه" که به قدمتِ ایران و ایرانی و درمیان ایران و ایرانیان زندگی می کرده، می تواند تاثیری عمیق و غنی بر شئون مختلف جامعه بنهد و با احیای حقیقی فرهنگ عاشورایی و فرهنگ زندگی و زندگانی حسینی که حقیقتاً آزادگی و به راستی آزادی و آزادگی حقیقی است، سلامت حقیقی اجتماع را تضمین کند. این مهم ما را درگروه فرهنگی بر آن داشت که با انتشار نسخ تعزیه به گونه های مختلف از انتشار تصاویر نسخ مصوّر گرفته تا انتشار متن برخی از نسخ موجود از دریای بی کران نسخ تعزیۀ فارسی  به عنوان بخشی از"پروژۀ بازخوانی متون بولتن نیوز" منتشر کنیم.
پس از انتشار نسخۀ مصوّر بسیار زیبای"تعزیۀ وفات حضرت فاطمه صغرا(ع)"، این بار یکی به سراغ یکی ازمهمترین ومعروف ترین و همچنین طولانی ترین نسخ تعزیۀ موجود که"نسخۀ تعزیۀ حر" باشد، رفتیم و باتوجه به طولانی بودن آن تصمیم گرفتیم این نسخۀ زیبا را در چند شماره و به ترتیب در روزهای عزیز آتی، به عاشقان حسین(ع) تقدیم کنیم.


سیّدعلیرضا کیانپور:                                                                            


نسخۀ تعزیۀ حر
بخش چهارم: از گفتگوی ابن سعد و حر تا شهادت مصعب


ابن سعد
:
خطاب من به تو باد ای حر نکو منظر
قلیل لشگری آید مرا به مد نظر
بیان نما که تو این خیمه و سپاه از کیست؟
نزول کرده در این دشت پر جفا از کیست

حر:
یقین بدان تو ایا ابن سعد این لشگر
بود از آن حسین نور دیده حیدر
که آمده ز مدینه در این زمین بلا
بود به همره او عترت رسول‌الله

ابن سعد:
سردار لشگر ای حر فرخنده گوش دار
آیم ز نزد ابن زیاد ستم شعار
این نامه گفته است زبانی به شور و شین
زنهار رخ متاب تو از کشتن حسین

حر:
ای وای، من کجا و چنین کار الامان
کی جنگ می‌کنم به حسین شاه انس و جان
کی تیغ برکشم به حسین شاه تاجدار
گردم به حشر نزد پیمبر ذلیل و خوار

امام حسین:
ای حر چه نامه‌ای است که می‌خوانی از وفا
گویا که باشد این رقم از بهر قتل ما

حر:
بستان تو نامه را به فدای تو جان من
بر خوان تو شرح نامه بیان کن به انجمن
خطاب من به تو ای ابن سعد کفر شعار
تو با سپاه خودت گوشه‌ای بگیر قرار

امام حسین:
ایا گروه محبان و دوست دارانم
برادران و عزیزان و جمله یارانم
خبر کنم همگی را من امشب ای یاران
رسید لشگر ابن زیاد بی‌ایمان
کند محاربه فردا به من در این صحرا
یقین شوید شما کشته جملگی ز وفا
شب است و لشگر کفر رفته‌اند ز خواب
هر آنکه میل به رفتن کند رود به شتاب
من پرده می‌کشم به رخ خود به حالتی
هر کس می‌رود برود بی‌خجالتی
فغان و آه که رفتند یاوران یک سر
گذاشتند مرا در میان این لشگر
کسی نگفت که آخر حسین مسلمان است
اگر امام نباشد ز اهل ایمان است

زینب:
الله این بهار غم آل مصطفی‌ست
زینب یقین به این همه اندوه مبتلاست
زینب کند چه چاره چه خاکی کند به سر
دور از مدینه گشته بی‌یار و دربدر
برخیزم و به خیمه روم، ای غریب من
در این سفر اسیری و خواری نصیب من

امام حسین:
به غیر کشته شدن نیست چاره دیگر
اجل کنون نکند از شما کناره مرا
برای کشته شدن نیست آه می‌ترسم
از آنکه طعنه دشمن کشد دوباره مرا

زینب:
ای آسمان چگونه حسین را نظر کنم
برگو چگونه خاک سیاهی به سر کنم
رفتند لشگرش همه یکباره از برش
بی‌یاریش ز جور تو تا کی نظر کنم

شمر:
یاران زنید طبل که شد موسم جدال
گفتند ز شور طبل بر افلاک قیل و قال
خطاب من به تو ای ابن سعد بد بنیاد
ز کوفه می‌رسم این دم به حکم ابن زیاد
منم بزرگ عراق و منم دلیر یمن
منم دلاور ایام، شمر ذی‌الجوشن
ز بهر قتل حسین بسته‌ام کمر را تنگ
تو هم ببند کمر را که گشته موسم جنگ

ابن سعد:
بیا تو شمر به حق خدا و پیغمبر
مکن جدال تو با سبط ساقی کوثر
چگونه تیغ کشم ای لعین نامقبول
چه سان به روز جزا می‌دهم جواب رسول
بترس از غضب کردگار لیل و نهار
نما تو شرم ز جدش محمد مختار

شمر:
باید شود شهید گل باغ نشأتین
باید به خون خود بزند دست و پا حسین
من می‌کشم حسین و همه یاران او
من می‌برم به شام همه خواهران او
گر دوستی تو به آن شاه بی‌معین
کن این رقم مطالعه مضمون آن ببین
تا من کنم عیال حسین جمله دربدر
تا من کنم سکینه آن شاه بی‌پدر

ابن سعد:
ای شمر آتش غضبت شعله‌ور شده
دانم که ذات تو به حسین کینه‌ور شده
ای شمر خواستم که میان دو پادشاه
صلحی دهم به فکر نه با لشگر و سپاه
مانع شدی که خیر نبینی به نشأتین
کردی مرا شریک تو بر کشتن حسین
کی می‌کنی تو جنگ به آن شاه لافتا
کی می‌کنی تو جنگ به آن بدر انما

شمر:
این لحظه عرش را به تزلزل درآورم
دست ستم ز جیب تحمل درآورم
باید که حمله بر شه عالی مقام برد
بادی که دختران حسین را به شام برد
باید یورش برم به سراپرده حسین
باید که افکنم به جهان بانگ شور و شین
ای غضنفر فرنکو انفاس
شیر میدان پر دلی عباس
روز جنگ است جنگ باید کرد
کوشش نام و ننگ باید کرد
از دم تیغ گاو ماهی را
اندر این رزم رنگ باید کرد

عباس:
اعوذبالله من‌الشیطان الرجیم
بسم‌الله الرحمن الرحیم
نصر من الله و فتح قریب
ای بی‌ادب از جنگ مرا ترسانی
عباس دل از کف ندهد می‌دانی

شمر:
این سخن‌ها ندهد سود دیگر ای عباس
شو مهیای جدال ای شه اورنگ اساس
یا نمایید شما بیعت و فارغ گردید
دیگرم نیست به تو گفت و شنود ای عباس

عباس:
یا صاحب ذوالفقار وقت مدد است
یا والی هفت و چهار وقت مدد است

حر:
تا زنده است حر تو چرا جنگ می‌کنی
تیغ پدر به خون خسان رنگ می‌کنی
یک لحظه‌ای بگیر تو آرام از وفا
تا من کنم نصحیت این قوم بی‌حیا

عباس:
من زنده باشم بشود خواهرم اسیر
این ننگ را به خود نپسندم ز چرخ پیر
من زنده باشم و بشود دختر حسین
عریان و سر برهنه به دست مخالفین
یا والی الولایت و یا والی الولی
یا مظهر العجایب و یا مرتضی علی

حر:
تو را قسم بر مرتضی علی عباس
مکن مقاتله با این گروه، حق نشناس
بیا ز من بشنو شمر مرتد کافر
مکن محاربه با سبط والی داور
مگر تو شرم نداری ز سید ثقلین
حیا نما ز رخ شاه دین امام حسین

شمر:
استغفرالله این تو بگو چون که نگذرم
باید سر حسین علی را ز تن برم
باید نهال قامت عباس و اکبرش
از تیغ و نیزه بیفتد در برش

حر:
گر اذن حرب داشتم از شاه تاجدار
بنمودمت به طعمه شمشیر آبدار
برو به یک طرف ای ظالم زنا زاده
که گشته آتش دوزخ برایت آماده
ای ابن سعد با تو مرا هست حاجتی
از من نهان مکن تو اگر پاک طینتی
خواهد حسین که باز رود جانب وطن
راهش نمی‌دهی تو چرا بازگو به من

ابن سعد:
بدان مامورم ای حر دلاور
برای قتل فرزند پیمبر
نمایم کربلا را دشت و گلزار
به خون سروران آل اطهار
منم مامور غیر از جنگ کردن
تو هم امداد کن بر قتل دشمن

حر:
ای ناکس این نفاق و عداوت چرا کنی
خود را چه سان شریک به خون خدا کنی
از حق بترس مانع راه حسین مشو
از بهر این دو روزه به خون حسین مرو

ابن سعد:
تو می‌گویی که با سبط پیمبر ترک دعوا کن
ز دنیا بگذر و تا می‌توانی فکر عقبی کن
بزن بر طبل ای مغنی بگو تا کی تو در خوابی
زمان جنگ شد اسباب جنگم را محیا کن

حر:
چون که از من نشنیدی سخن راه صواب
خود تو دانی و صف محشر و دیوان حساب
اسب من آب نخورده است ز صبحی تا حال
می‌روم آب دهم اسب خود را از آب زلال
هر که با ماست بیاید که حسینی شده‌ایم
سیدینی، سندینی، نیرینی شده‌ایم

مصعب:
ای برادر ز چه رو هست که سرگردانی
چیست تعجیل که آشفته فرس می‌رانی
از چه بابت ز دلت واهمه و جوش و خروش
از غم کیست چنان مضطرب و نالانی

حر:
ای برادر من به کار خویش حیران مانده‌ام
در زمین کربلا سر در گریبان مانده‌ام
عشق می‌گوید که فرزند و زنت در آتش است
عقل می‌گوید به راه دوست سر دادن خوش است
سخت آشوبی به پا شد از جفای کوفیان
مانده‌ام سرگشته در کار خود ای آرام جان

مصعب:
جانا به مصلحت بنشین ساعتی به دشت

حر:
ای نور دیده کار من از مصلحت گذشت

مصعب:
منظور خود بگو که من او را روا کنم

حر:
خواهم که در رکاب حسین جان فدا کنم

مصعب:
یک دم بیا که دست من از دامنت برید

حر:
ترسم که من نرفته حسینم شود شهید

مصعب:
فکری نما بگو به طفلان ناصبور

حر:
ای نور دیده حسرتشان می‌برم به گور

مصعب:
یک دم بیا که تیر امیدم ز شست رفت

حر:
فکری نما که سبط پیمبر ز دست رفت

مصعب:
من بی‌تو چون به جانب اهل حرم روم

حر:
بگذار تا فدای علی‌اکبرش شوم

مصعب:
تو می‌روی و طفل خودت خون جگر شود

حر:
ترسم سکینه طفل حسین دربدر شود

مصعب:
با من بگو اگر که تو داری وصیتی

حر:
خواهم کنی به مادر پیرم حمایتی

مصعب:
جان اخا از این کلامت امان امان

حر:
عرض و سلام من به بر مادرم رسان

مصعب:
گر هست مطلب دیگر از من سوال کن

حر:
با مادرم بگو که حر خودت را حلال کن

مصعب:
شوم فدای تو من هم دلم ز جان سیر است
مرا هوای دم تیغ و تیز شمشیر است
دیگر برای چه داری درنگ ای نومید
بیا رویم به دولت سرای شاه شهید

حر:
الا ای حر از خود نداری خبر
نشین و تقاضای گردون نگر
نشین و نما با خود اندیشه‌ای
به باغ نهالت بزن تیشه‌ای
شود دست‌های تو ای حر جدا
اگر دست عباس سازی جدا
خورد بر دلت خنجر جانگزا (جانگداز)
اگر عیش قاسم نمایی عزا
الهی شوی در دو عالم ذلیل
اگر اکبرش را نمایی قتیل
الا حر ز عمرت شوی ناامید
نمایی حسین را اگر تو شهید
الهی شود اهل بیتت اسیر
اگر زینبش را نمایی اسیر
شود دخترانت اسیر ظلم
اگر بر سکینه نمایی ستم
الا ای پسر جان بیا از وفا
که شمشیر بندم کمر مرتو را
بپوشم جمله کفن از وفا
به سوی حسین آوریم التجا

مصعب:
کفن به گردن خود می‌کنم ز راه وفا
که جان فدای حسین سازم آن شه والا
زهی سعادت و اقبال ای ضیاء دو عین
که ما شویم فدای حسین شه کونین

حر:
آمدی ای حر فرخنده لقا جنگ حسین
آمدی جنگ نمایی به شه بدر و حنین
مادرت کاش نشیند به عزایت ای حر
خاک عالم به سر مهر و وفایت ای حر
زره و خود نیاید به جهان کار دیگر
سر برهنه بروم نزد شه بی‌لشگر
ای برادر تو بیا یک دمی از راه وفا
کن روا مطلبم از مهر تو ای جان اخا

مصعب:
مطلبت چیست ایا نور دو چشمان ترم
تا برآرم من دلخسته محزون ز کرم

حر:
گفت ابن سعدم از حیله بازی
باید حسین را مقتول سازی
حسین غریب است لشگر ندارد
سلطان خوبان یاور ندارد

مصعب:
خاک دو عالم بر فرق مصعب
جان من آمد زین غصه بر لب
حسین غریب است یاور ندارد
سلطان خوبان لشگر ندارد

حر:
چاره چه باشد جانا به دوران
گرداب فکرم در این بیابان
حسین غریب است لشگر ندارد
سلطان خوبان یاور ندارد

مصعب:
عاقل پسندد هرگز برادر
ما زنده باشیم در خاک یکسر
حسین غریب است یاور ندارد
سلطان خوبان لشگر ندارد

حر:
ترسم برادر از ضرب خنجر
عباس گردد چون مرغ بی‌پر
حسین غریب است یاور ندارد
سلطان خوبان لشگر ندارد
بربند چشمم جان برادر
ای نور دیده قرآن بیاور
حسین غریب است یاور ندارد
سلطان خوبان لشگر ندارد

مصعب:
بندم دو چشمت ای نور چشمان
قرآن بگیر این لحظه ز احسان
حسین غریب است یاور ندارد
سلطان خوبان لشگر ندارد

حر:
رو کن به سویش تا جان به تن است
قرآن به فرق و شمشیر در دست
حسین غریب است یاور ندارد
سلطان خوبان لشگر ندارد

مصعب:
شمشیر خود را ای نور چشمان
انداز گردن از راه احسان
حسین غریب است یاور ندارد
سلطان خوبان لشگر ندارد

حر:
انداز چکمه در گردن من
بربند دستم بر حق ذوالمن
حسین غریب است لشگر ندارد
سلطان خوبان یاور ندارد

مصعب:
این چکمه‌هایت ای زار افکار
بر گردن انداز با حالت زار
با دست بسته با آه و زاری
نزد شه دین کن التماسی
حسین غریب است یاور ندارد
سلطان خوبان لشگر ندارد

حر:
السلام اول شاه کم لشگر
ثانی التوبه توبه کردم
از کرم بگذر جرمم ای سرور
ای شه خوبان توبه کردم
شاه انس و جان توبه کردم
شاه مظلومان توبه کردم
چون در این کشور اول ای سرور
کردم آزرده خاطرت را
بگذر از جرمم توبه کردم
شاه انس و جان توبه کردم
حامی قرآن توبه کردم
رو سیاهم من بی‌گناهم من
رحمی ای مولا کن به حالم
بی‌پناهم من عذر خواهم من
ای شه خوبان توبه کردم
یک سر و یک جان بهر قربانی
چون تو مهمانی توبه کردم
از کرم بخشا جرمم ای مولا
در بر زهرا توبه کردم
یک سر و یک جان بهر قربانی
چون تو مهمانی توبه کردم
یک جوان دارم خواهش آن دارم
تا فدا سازم در ره اکبر توبه کردم
تا که جان دارم بر زبان دارم
شاه انس و جان توبه کردم
حق پیغمبر توبه کردم
شاه کم لشگر توبه کردم
شافع محشر توبه کردم

مصعب:
ای شه خوبان توبه کردم
شاه مظلومان توبه کردم

امام حسین:
ایا جوان ز چه رو دل‌شکسته می‌آیی
کفن به گردن و با دست بسته می‌آیی
سبب ز چیست که افکنده‌ای تو سر در پیش
گرفته مصحف و شمشیر در برابر خویش
نظاره کن به رخم بینم از چه نالانی
چه روی داده چه ابر بهار گریانی

حر:
یقین دانم که از من سرزده ای شاه تقصیری
کز آن تقصیر می‌دانم شما البته دلگیری
ز رنگ معصیت آئینه قلبم شده تاریک
به آب رحمتت محتاجم ای شاه از تو تطهیری
شفاعت گر نظر داری شفیع آورده‌ام قرآن
تلافی گر به سر داری عیان بر دست شمشیری

امام حسین:
خوشا سعادتت ای حر که رستگار شدی
مطیع امر خداوند کردگار شدی
گذشتم از سر تقصیرت ای خجسته لقا
بدان که توبه تو شد قبول درگه ما
بیا ز گردن تو حال چکمه بردارم
تو را از جمله یارانت دوست‌تر دارم
ولی بگو که کیانند این سه کس همراه
که آمدند به همراه تو به ناله و آه

حر:
شوم فدای تو ای نور دیده زهرا
همین سه کس که رسیدند به پابوس شما
مرا یکی است برادر یکی بود پسرم
یکی دیگر بود آقا غلام خوش جگرم

امام حسین:
گذشتم از سر تقصیر تو من ای یار
قبول توبه نمودم به خالق غفار
فدای جان تو عباس ای برادر جان
تو هم ز گردن معصب برآی بند گران

حر:
ایا مشرف معراج دوش پیغمبر
شوم فدای تو ای پادشاه کم لشگر
کسی که کرد در اول جفات من بودم
کسی که جان بسپارد برات من باشم
بده اجازه که جان را کنم به قربانت
فدای جان تو و دیده‌های گریانت

امام حسین:
که ای عزیز تو امروز تازه مهمانی
به نزد شاه شهیدان تو بهتر از جانی
تو باش ساعتی آسوده تا کس دیگر
رود محاربه این گروه بد اختر

حر:
خوش بود مهمان‌نوازی یا حسین
جا دهی از لطف مهمان را به فردوس برین
تشنه لب گردم فدایت ای شه با احترام
آب نوشم من ز دست ساقی کوثر مدام

امام حسین:
شرط مهمانی ارباب وفا این نبود
که چو مهمان برسد قهر کند مهمان را
میزبانی چون من و مثل تو مهمان عزیز
به دم تیر فرستم ز چه رو مهمان را
کنون که این همه داری هوای سرداری
بیا ز مهر بپوشم تو را کفن باری

حر:
شوم فدای تو ای پادشاه کرببلا
نما حمایت یاران من ایا مولا
ایا گروه غریبان خدا نگهدارت
خدا وجود شما از بلا نگهدارت

امام حسین:
برادر و پسرت ای حر نکو منظر
بود عزیز از قاسم و علی‌اکبر
برو که حضرت پروردگار یارت باد
در این سفر گل مقصود در کنارت باد

حر:
ایا سست عهدان بی‌اعتبار
خدا نشناسان بی‌ننگ و عار
منم حر شیرافکن نامدار
منم شیعه شاه دلدل سوار
منم آنکه از تیغ من بی‌درنگ
پرید است از روی افلاک رنگ
منم چاکر خاندان رسول
منم جان نثار عزیز رسول
شما را مگر از خدا شرم نیست
به دل رحم زین کار و آزرم نیست

شمر:
کدام ابله بگو این چنین کار کند
که نقد را بدهد نسیه اختیار کند
تمام حمله به حر آورید ای لشگر
زنید طبل و خروشید جملگی یکسر

حر:
ای ستمگر من ندانم از خدا برگشته‌ای
غافلی ای دون ز دین مصطفی برگشته‌ای
لعنت حق بر تو باد ای کافر شیطان‌پرست
گیرم از خود بگذرم تو از خدا برگشته‌ای
یا صاحب ذوالفقار وقت مدد است
یا والد هفت و چهار وقت مدد است

مصعب:
شوم فدای تو ای شاه مسند تمکین
فدای جان تو جان من حزین غمین
بده تو اذن که جان را کنم به قربانت
فدای جان تو و دیده‌های گریانت



امام حسین:
خوشا به حال تو مصعب که رستگار شدی
مطیع امر خداوند کردگار شدی
برو برو که خدا یار و یاورت باشد
جزای خیر تو با حی داورت باشد

مصعب:
ایا کوفیان ز حق بی‌خبر
برون رفته از دین خیر البشر
چه خواهید آخر ز جان حسین
که مقتل شدند یاوران حسین
حسین نور چشم پیمبر بود
حسین زاده شیر داور بود
زهی سرخ رو آن که در شأتین
شمارندم از یاوران حسین
منم مصعب آن نوجوان دلیر
که لرزد ز شمشیر من شرزه شیر

شمر:
ایا کوفیان مصعب آمد به جنگ
ز عمر گرامش بیامد به تنگ
بگیرید دو روی از چهار سو
تو طبال بنواز طبل عدو

مصعب:
شهنشاه دشت نجف یا علی
مه آسمان و شرف یا علی

شمر:
بگو شهاده سرت را ز تن جدا سازم
میان سر و تنت طرح دوری اندازم

مصعب:
روم ز شوق کنون جانب رسول‌الله
اقول اشهد ان لا اله الا الله

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۱
غیر قابل انتشار: ۰
علی دانش پژوه
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۰۸:۵۶ - ۱۳۹۲/۰۸/۲۱
0
3
با سلام
بنده به عنوان کسی که سال هاست در امر تعزیه و به ویژه نسخ تعزیه دارم فعالیت می کنم از این حرکت شما استقبال می کنم و خواستارم متون بیشتری از تعزیه را در سایت قرار دهید.
درصورتی که نیازمند متون تعزیه هستید بنده حقیر در خدمتم
tazyeh136.blogfa.com
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین