اینجا گرم خانهای نیست که شهرداری تهران از سر انسان دوستی برای بیخانمانها بر پا کرده باشد. البته شاید گاهی ترانهای افغانی تو را به مرز شادی ببرد اما همان ترانه اصیل افغانی فریادهای بیکسی کارگری را به همراه دارد.
خیابان 16 آذر، جایی دوری نیست، کمی آنطرفتر از میدان انقلاب، اگر از خریدن کتاب خسته میشوید، اگر تک تک مغازههای کتابفروشی را سرزدید و به طور اتفاقی گذرتان به خیابان 16 آذر افتاد و باز هم از بازی روزگار پایتان به کوچه( رهنما) باز شد چندان جای تعجب ندارد که در این نزدیکیها و در همین هفتهای که هفته کارگر نامگذاری شده با نمونههایی از زندگی کارگری، آنهم از نوع بیگاری با اعمال شاقه مواجه شوی.
اینجا گرمخانهای نیست که شهرداری تهران از سر انساندوستی برای بیخانمانها بر پا کرده باشد. این جا به کسی خوش نمیگذرد. البته شاید گاهی ترانهای افغانی تو را به مرز شادی ببرد اما همان ترانه اصیل افغانی فریادهای بی کسی کارگری را به همراه دارد.
خانهای که دور از انسانیت است
خانه که اغراق است دخمهای بزرگ در ابتدای کوچه و در قلب شهر تهران که افغانیها میگویند م .ن.ط.ق. شش. ش.ه.د.ا.ر.ی چنان در کوچه دهان کجی میکند که گویا ناسزایی بد ترکیب در کوچه زمزمه شده و سوسوی فلاکت را سر میدهد. درب خانه همیشه بر روی محرم و نامحرم باز است در این دخمه از هرکس و ناکس پذیرایی میشود. درب بزرگی و به کثیفی برخی از مخازنی که شاید هفتهها توسط نیروهای شهرداری شتسشو نشده، نیمه باز است. بیش از 20 نفر از کارگران افاغنه که هر کدام به گوشهای خیره شدهاند به کار تمام یا نیمهتمام خود فکر میکنند.
وقتی براي آنها گفتیم که میخواهیم از گرفتاریهایشان گزارش بگیریم، چشمانشان تنگ شد و صدای قهقهههای درونیشان را با حرکات صورت و بدن به همدیگر نشان میدادند.
دستههای جاروی شکسته تمام سطح حیاط را پرکرده، بدون استثناء همه کارگرها کفشها و چکمههای پاره به پا کرده و لباسهایشان از فرط کثیفی و شدت کهنگی روی تنشان فریاد بیچارگی میزدند.
اغلب آنها لباسهای نارنجی به تن دارند و موهای زیاده و مظاهر چسبناکشان در مقابل قدرت باد همهمچنان بروی سرشان ماسیده است.
حیاطشان به یکی از مخازن زباله شکسته و ذوب شده مزین شده که در کنار دستکشهای پاره تصویر ناخوشایندی را به جا گذاشته، گویا این کارگران تنها برای نظافت شهری که در آن بیگانه هستند تلاش میکنند.
گربه شوری یا حمام کردن!
اینجا پیر، جوان و نوجوان همه یکی هستند تعدادی از کارگرها چوبی به دست دارند و تعداد دیگری قابلمه، هرکدام سوی کار خود میدوند و به فکر گذران لحظات ناخوشی روزگار هستند.
قشنگ نیست اگر کلمه سرویس بهداشتی را به کار ببریم چرا که بیش از 60 نفر کارگر بایک دستشویی قضای حاجت میکنند و خدا میداند که چند بار برای ادای این حاجت مهم بر سر و کله همدیگر زدهاند. اما نه هر چه باشد همه از یک قوماند و همه هوای همدیگر را دارند – در حمامشان هیچ لولهکشی وجود ندارد و آنها ده نفری که بچپند در حمام، با دبههای آبی که دوستانشان فراهم میکنند خودشان را گربهشور میکنند و حمامشان دری ندارد که دلشان را به آن خوش کنند.
یکی از کارگرها آنچنان به زبان افغانی محبت میکند که هر چه قدر تلاش شود حتی یک کلمه هم نمیتوان از حرفهایش گرفت اما کارگر دیگر میگوید: برای هر نوبت حمام عمومی باید 3 هزار تومان بدهیم که همچنین امکانی برای تمام ما وجود ندارد.
کسی را جز شهرداری نمیشناسیم
یکی از کارگرها با پيریژامه رنگ و رورفته و پیراهن بلند و بیرنگش جلو میآید، قبل از اینکه شروع به صحبت کند دستانش را بالا میآورد مثل اینکه میخواهد دردهایش را یکجا به زبان آورد اما همچنان خاموش هاج و واج میماند، نمیداند کدام یک از دردهایش را نجوا کند اما نوجوان افغانی دیگری که سفیدی چشمانش از شدت زردی بیداد میکند جلو میآید و میخواهد که ششدانگ حواسمان راجمع حرفهای پردردش کنیم.
با لهجه غلیظش میگوید: هر کدام از ما نزدیک به 2 سال است که طرف حساب شهرداری هستیم و تنها چیزی که میدانیم این است که پیمانکار شهرداری و طرف حسابمان شهرداری منطقه 6 «ناحیه 2» است و با این ناحیه کار میکنیم؛ حتی کارفرمای ما یک بار هم سری به این جا نزده و اصلا نمیداند که ما چه روزگاری داریم.
او نوک پایش را به صورت پیدرپی به زمین میکوبد و ادامه میدهد: همه ما ماهیانه 250 هزار تومان میگیریم که آنهم هر سه ماه یک بار تصفیه میشود حتی بیمه و کوچکترین امکانات بهداشتی هم نداریم.
اتاق 80 متری محل خواب 50 کارگر
گوشه حیاط روی قراردادی از تختهای کهنه و کثیف تعدادی از کارگرها در خواب نیمهروزی به سر میبرند و به قول دوستانشان از بچههای شیفت شبی هستند.
قصه فلاکت آنها به حیاط ختم نمیشود. داخل مخروبهشان راهرویی تاریک و کم عرض به آشپزخانه و تعدادی اتاق ختم میشود. اتاقی 100متری با دیوارهایی سیمانی، سقفی با پوشش ایرانیت و موکتهای کثیف و پاره وجود دارد که بیش از 40 نفر در این اتاق خواب هستند و به زبان عامینه همدیگر را له کردهاند.
با ورود به آشپزخانه صدای ترانه افغانی به گوش میآید و کارگری افغانی در حال پایکوبی و رقص است.
المنت کوچکی که رویش کتری بزرگ آب قرار دارد، هوای آشپزخانه را نامطبوع کرده، تنها یک لامپ پرمصرف در وسط آشپزخانه با یک سیم برق بلند آویزان است.
دیوارهای سیمانی به بنرهای بزرگ که مربوط به تبلیغات اعیاد شهرداری بود مزین شده و اتاقها رنگ فلاکت و بدبختی دارد و تنها دلخوش آنها صدای محزون ترانه افغانی است که آنها را به زندگی در این دخمه دلخوش کرده است.
وقتی اهالی مدیریت شهری بیخبر باشند
این کلبه ویران آشیانه کارگرهای افغانی است. کارگرهایی که به جرم افغانی بودن این همه حقارت را تحمل میکنند و برای نظافت یا آبادانی شهر روزگار میگذرانند.
آنها برای شهرمان تلاش میکنند، حال این تلاش آنها چه از سر اجبار باشد و چه از سر رغبت برای شهرمان منفعت دارد. اما اهالی مدیریت شهری از وجود چنین خانهای در تهران که شاید نمونههای آن زیاد هم باشد بیاطلاع هستند.
خسرو دانشجو عضو شورای شهر تهران به ایلنا، میگوید: در گذشته گزارشهايی داشتیم پیمانکاران طرف قرارداد شهرداری از کارگران غیر ایرانی استفاده میکنند که در این مورد به شهرداری تذکراتی دادیم اما در حال حاضر گزارشات نشان میدهد که این وضعیت در شهرداری تهران بهتر شده است.
او ادامه میدهد: پیمانکاران شهرداری موظف هستند تا کارگران طرف قرارداد شان را بیمه و مطابق با قوانین کار با آنها برخورد کنند؛ حتی شهرداری موظف است که با پیمانکاری عقد قرار داد کند که آن پیمانکار در برابر کارگران خود ضوابط را رعایت کند.
گویا خبرنگاران باید خبر میداند
دانشجو که همیشه تکه کلام «گویی» را در هنگام سخنگویش به کار میبرد، گویی این بار خودش چندان با معضلات شهر تهران آشنا نیست یا حداقل گفتههایش این نکته را اثبات میکند.
حمزه شکیب رئیس کمیسیون توسعه و عمران نیز به ایلنا، تاکید میکند: شهرداری به عنوان کارفرما در هر پروژهای موظف است که از کارگرهای شهرداری استفاده و حتی اگر از کارگر غیر مجاز هم استفاده میکند، تمام قوانین مربوط به آنها را لحاظ کند.
حمزه شکیب و خسرو دانشجواز خبرنگار ایلنا میخواهند که اگر با مورد خاص مبنی بر کاستی شهرداری در این ارتباط سراغ داشتند به شورا گزارش کنید تا به این موارد رسیدگی شود، در حالی که بسیار بعید به نظر میآید که تاکنون گزارشات این چنین به دست شورای شهریها نرسیده باشد.
این کار انجام شده، فلان کار در دست اقدام است
پیگیریهای مربوط به این گزارش به اعضای شورای شهر ختم نشده و این بار محمد هادی ایازی سخنگوی شهرداری تهران که این روزها کمتر سراغی از خبرنگاران میگیرد شاید هم خبرنگاران کمتر از او سراغی میگیرند! به خبرنگار ایلنا میگوید: شهرداری در سنوات گذشته خود، صندوق تامین خدمات جانی کارگران را افتتاح کرده و کل کارگران پیمانکار خدمات شهری و فضای سبز را تحت پوشش قرار میدهد به طوری که اگر یکی از کارگرها در حین انجام کار دچار حادثه شود میتواند از محل این صندوق آن هم به صورت فوری برخی از نیازهایشان را تامین کند.
او که هیچ اطلاعی از محل زندگی این کارگران افغانی نداشت ادامه میدهد: از طریق موسسه مالی اعتباری شهر حقوق آنها، بیست و پنجم هر ماه واریز شده و بیمه آنها از همین محل تامین شده است.
ایازی تاکید میکند: پیمانکارها در قبال کارگران افغانی یا غیرافغانی خود وظایفی صددرصدی دارند که از جمله تامین لباس مخصوص برای آنهایکی از این وظایف است.
او یادآور شد: اگر چه هنوز هم وجود چنین مراکزی در برخی از مناطق محتمل است اما این مراکز در قیاس با گذشته کمتر شده و حجم قابل توجهی از آنها سر و سامان گرفتهاند.
سخنگوی شهرداری تهران که از وجود چنین خانه مخروبهای که محل زندگی و اسکان بیش از 80 کارگر افغانی طرف قرارداد شهرداری است، بیاطلاع بود اما قول مساعد داد که از این محل بازدید کند.
بیاطلاعی پر منفعت
بیاطلاع بودن شهرداری از وجود چنین مراکز حای سوال دارد آن هم خانهای که از محیط بیرونش فلاکت بیداد میکند.
گویا نیروهای گشت شهرداری که همیشه برای جلوگیری از ساختوسازهای غیرمجاز در مناطق گشت میزنند، چنین خانهای به چشمشان نیامده شاید هم دیدن این خانه و رسیدگی به آنها چندان به صرفه نبوده است.
سعید سفیری یک کارشناس مسایل اجتماعی به خبرنگار ایلنا میگوید: در حال حاضر اسکان کارگران خدمات شهری و پروژههای بزرگ شهری، بحثهای زیادی را در اقتصاد شهری و جامعهشناسی شهری باز کردهاند بهطوریکه امروزه در نیا و کشورهای بزرگ، مجریان پروژههای خدمات شهری، خوابگاههای مناسب و مجهزی را برای اسکان کارگران خود که ساکن آن شهر نباشند در نظر گرفتهاند که متاسفانه این رویکرد در کشور ما قبل و بعد از انقلاب نادیده گرفته شده است.
عواقبی که گریبانگیر مدیریت شهر میشود
این کارشاس مسائل اجتماعی و شهری ادامه میدهد: نمونه بارز این سهلانگاری در پروژه ASP تجربه شد بهطوری که تپه اکبری که یک آلونک یا زاغهنشینی موقت بود، درکنار این پروژه بزرگ پدید آمد و مدیریت شهری را در زمان اجرای زیرگذر رسالت، با مشکلات زيادي مواجه کرد.
به طوری که یکی از دلایل تعویق این پروژه به ساکنان این آلونک باز میگشت.
سفیری میگوید: با توجه به آنکه بخشی از کارگران طرف قرارداد شهرداری ساکن شهر تهران و یا ایرانی نیستند، شهردار باید برای آنها امکانات رفاهی و خوابگاهی در نظر بگیرد چرا که رویکرد شهرداری واگذاری امور به پیمانکاران است و در حال حاضر کارگران این پیمانکاران همان افاغنه معروف هستند که اغلب با مشکلاتی دست به گربیاناند.
او ادامه میدهد: اگرچه باید بخش اعضای از کار به پیمانکاران و بخشخصوصی واگذار شود اما نباید آنها را به حال خود رها کرد چراکه این کارگرها میتوانند مشکلاتی برای شهر پدید آوردند که عواقب آن گریبان شهر تهران و مدیریت شهری را بگیرد.
گزارش از: سميه جاهد عطائيان