عشق های پوشالی

عشق های پوشالی

صدای فریاد‌هایش را که می‌شنید ناراحت می‌شد. هربار که دخترک جیغ می‌کشید انگار کسی به جان او افتاده و قلبش را چنگ می‌زند. دختر جیغ می‌کشید. چهره او رنگ پریده بود. دستانش می‌لرزید و قدرتش را از دست می‌داد. پشیمان می‌شد. می‌خواست دیگر کارش را ادامه ندهد. یاد خواستگاری که برای دختر آمده بود، می‌افتاد. عصبانی می‌شد. میله آهنی را با قدرت بیشتری بر بدن دختر فرود می‌آورد.
کد خبر: ۴۲۸۶۰۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۰/۰۲

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین