به گزارش بولتن نیوز ،امیرحسن اوصالی - گرهخوردن مسئلهی معیشت با ابعاد مختلف زندگی مردم، زمینهساز آن شد که “عدّهای” برای کسب درآمد، دست بهدامان هر طنابی شوند و گاهی ناخواسته در چاه “محتوازدگی” پرتاب گردند. آنکه فرشفروشی داشت، بلاگر فرش شد؛ آنکه خوب شکمش را فربه میکرد، مستر تستر شد؛ و افرادی که صاحب فرزندان زیاد بودند، کودکبلاگر یا بلاگر جمعیت شدند! و کار به جایی رسید که اگر بضاعتی نبود، لب و لوچه سرخ کرده و دابسمش از آهنگهای ترند ساختند! خلاصه، هرکس با هرچه داشت به میدان آمد! بیهنران نیز به نمایش برآمدگیهای بدن و غنچهکردن لب در ویدئوها بسنده کردند!
قصه از اینجا آغاز میشود که این افراد، “حسرت زندگی نازیسته” خود را به شکلی نمایش میدهند که مخاطب، آمال دستنیافتنی خود را در این لحظات تصنعی ببیند. صبحی که با قهوهای کنار پنجره آغاز میشود و با عکسی از گوشهی اتاق خواب پایان مییابد! مشکل اساسی آن است که مخاطب از همهچیز، بهترین و کاملترین نسخه را میبیند و در این “بهترینها” غرق میشود: هر روز قهوه، هر روز خرید، هر روز مهمانی، هر روز خلوتی بدون بچهها در کافه! معرفی عبای درجه یک، هر روز روتین پوستی، هر روز کوفت و زهرمار! و … به تعبیر علی شریعتی، ما با یک الیناسیون (ازخودبیگانگی) یا مسخ محتوایی مواجهایم.
این جماعت، ناخواسته مخاطب را در یک “اکنونزدگیِ” منقطع از جهان بیرونی مسخ کرده و یک زندگی "انتزاعی" در ذهن او تداعی میکنند؛ یک زندگی "بیدرد" و "منفعل" که نه ظلمِ ظالم را میبینند و نه فریاد مظلوم را میشنوند و حتی اثری از یک واکنش ساده هم مشاهده نمیشود. غرق در توهمند بهطوری که اگر یکروز قهوهی اول صبح قضا شود، گویا آسمان به زمین آمده و روزشان خراب شده است! و همین عامل، موجب رشد قارچی این صفحات در فضای مجازی است. آنها با توهم “شادی محض”، "زندگی بیدغدغه" و "فروکردن" آن در چشموچار مخاطب وارد میشوند و گاهی با متارکه و طلاق و مظلومنمایی—که “عدهای متحجر ما را از دین زده کردند”—به مسیر ادامه میدهند، و یک شخص “نادان” نیز مستندشان را میسازد!
وقتی ماهیت یک امر با مبانی و معارف دینی که بر عدم تبرّج (خودنمایی) و تبذیر (اسراف) تأکید دارند، در منافات باشد، ماحصل آن نیز چنگی به دل نخواهد زد. بلاگر برای بهروز ماندن در چشم مخاطب، باید هر روز با یک تیپ و قیافه جدید به نمایش درآید و در نهایت، وقتی به پوچی میرسد، مقصر را دیگری جلوه میدهد؛ غافل از اینکه توهم در زندگی تصنعی عاقبتی جز این ندارد.
شروع با چادر ساده است، اما چادرشان مدلدار میشود. با تبلیغ چند عبا وارد میشوند، عباپوش میشوند و آهسته آهسته با موجسواری بر اتفاقات، به دیگران میپرند! اما این حرکتهای نمایشی، تنها جایگزینی برای هستی واقعی است؛ پرش از یک بحران به بحران دیگر، بدون آنکه از پوچی درون فرار کنند.
در نهایت، وقتی توهم شادی کامل رنگ میبازد، فرد تنها یک بازیگر خسته است که نه تنها زندگی نزیسته، بلکه در انتهای صحنه، حتی خودش را نیز گم کرده است. و این سرنوشت محتوم انسانیست که زندگیاش را تبدیل به کالا کند.
در این میان، وظیفه ما به عنوان مخاطب این است که تشخیص دهیم آیا این تلاطمها و جنبوجوشها انعکاس یک زندگی واقعی است یا تنها تلاشی برای پنهان کردن خلأیی که ناشی از زیستن در انتزاع است.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com