گروه بین الملل - مجید سجادی پناه نوشت: دیروز گزارش رافائل گروسی با «صراحتی بیرحمانه» بر میز افکار عمومی کوبیده شد: «ایران برنامهای برای ساخت سلاح هستهای ندارد.» این جمله نه یک اظهار نظر ساده، بلکه مُهر یک مرجع معتبر بینالمللی است بر صلحآمیز بودن فعالیتهای هستهای ایران. هر سند و هر بررسی کارشناسی، پشت همین جمله ایستاده است. اما عجیب آنکه همین حقیقت عریان، برای کاخ سفید و دنیای غرب به اندازه یک برگ کاغذ بیارزش است.
به گزارش بولتن نیوز، ترامپ درتیرماه 1404 با فرمانی که بوی لجاجت و تکبر میداد، عملیات «چکش نیمهشب» را کلید زد؛ ۱۲۵ پرنده آهنین بر فراز فردو، نطنز و اصفهان به پرواز درآمدند و بمبهای بونکرباستر را چونان مشتی سنگین بر پیکر حقوق بینالملل کوبیدند. دفاع او؟ «پیشگیرانه». توجیهش؟ «نگرانیهای امنیتی» و «بدون مجوز کنگره» اما گزارش گروسی چون سندی محکم بر دیوار تاریخ، نشان داد این دفاع چیزی جز پوششی حقوقی برای یک تجاوز عریان نبود.
اینجاست که پرسش بنیادی بر صحنه ظاهر میشود: «رئیسجمهوری که چنین تجاوزی را مرتکب شده، چگونه میتواند زبان به ادعای صلح بگشاید و چشم به نوبل بدوزد؟» او از یک سو مدعی پایان دادن به هفت جنگ است و از سوی دیگر، جنگی بی رحمانه را در دل خاورمیانه شعلهور میکند. این تضاد، نه یک اشتباه سیاسی، بلکه رسواییای است که چهره او را در تاریخ بهعنوان نمونه کلاسیک «صلحطلب متجاوز» حک خواهد کرد.
واکنشها نیز بیرحمانه بود. برخی اندیشمندان جهان این حمله را «نقض فاحش منشور ملل متحد» دانستند و از محاکمه در دیوان کیفری بینالمللی سخن گفتند. اما طنز تلخ ماجرا آنجاست که آمریکا خود، عضو همین دیوان کیفری نیست؛ درست مانند داوری که بازی را به هم میزند و بعد از زمین مسابقه میگریزد. ضعف حقوق بینالملل در برابر قدرتهای بزرگ، در این صحنه تراژدی عریانتر از همیشه برملا شد.
و سرانجام، حقیقت در قاب یک تناقض تلخ نقش میبندد: آژانس بینالمللی انرژی اتمی، صلحآمیز بودن برنامه ایران را تأیید کرد، اما آمریکا به بهانهای واهی دست به حمله گسترده به ایران زد. در این بازی، واقعیت قربانی میشود، عدالت به حاشیه میرود و تنها پرسشی بر جای میماند که همچون پتکی بر حافظه تاریخ فرود میآید: «آیا کسی که گزارش گروسی را زیر پا گذاشت و دست به تجاوز زد، سزاوار جایزه صلح نوبل است؟»
جهانِ بیرحم، بر ناتوان رحم نمینهد. پس، توانمندی، تنها راه پایدار ماندن در این روزگار سخت است.
جهان، اژدهایی است بیدادگر
که خندد به رویِ دلِ بیسپر.
توانا بود، آنکه بر تخت ماند،
به نیروی بازو، جهان را براند.
نه بر ناتوان دل نهد روزگار،
که بیگرز و شمشیر، گردد شکار.
پس ای مرد، در این ره پرخار و خون،
به بازو توان دار، تا مانی فزون
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com