کد خبر: ۶۲۲۷۲۰
تاریخ انتشار:
از سیر و سلوک ملکوتی تا زنده شدن حیوانات

گزیده‌ای از کرامات امام محمد باقر (ع)

همزمان با فرا رسیدن سالروز شهادت امام پنجم شیعیان، گزیده‌ای از کرامات و معجزات امام محمد باقر (ع) را در اینجا بخوانید.

‌به گزارش بولتن نیوز، امام محمد بن علی بن حسین بن علی بین ابی طاللب، فرزند امام سجاد (ع) و ام عبدالله دختر امام حسن مجتبی (ع) پنجمین اختر تابناک ولایت و امامت در روز جمعه اول رجب سال ۵۷ هجری قمری در مدینه دیده به جهان گشود و در روز هفتم ذی الحجه سال ۱۱۴ هجری قمری به دست هشام بن عبدالملک به شهادت رسید. امام باقر (ع) دارای فضایل، کرامات و معجزات زیادی است که به گزیده‌ای از آن‌ می‌پردازیم.

سفیر بهشت؛ درخواست کبوتر، تعظیم درخت و جاری شدن آب از شن‌های بیابان

جابربن‌یزید جعفی از یاران امام باقر و امام صادق (ع)؛ همسفرامام باقر (ع) می گوید: در راه حج بودم ناگاه کبوتری آمد و بر چوبه‌ی محمل امام باقر (ع) نشست و صدایی از خود درآورد من خواستم آن را بگیرم.

امام باقر (ع) فریاد زد: این حیوان به ما اهل بیت (ع) پناه آورده است. او می‌گوید: سه سال است در این کوه جوجه می‌گذارد و ماری می‌آید جوجه‌هایش را می‌خورد. از من می‌خواهد دعا کنم جوجه‌هایش سالم بمانند. من هم دعا کردم و خداوند شر مار را از سرش کم فرمود.

نزدیک سحر شد در بیابان استراحت کردیم. در این هنگام امام باقر (ع) شن‌های بیابان را با دست کنار زد و چنین دعا کرد: خدایا ما را طاهر و سیراب نما. ناگاه در بین شن‌ها سنگ سفیدی ظاهر شد. امام (ع) آن را برداشت و چشمه‌ای از آب زلال ظاهر شد. با آب چشمه وضو گرفتیم و از آن آشامیدیم.

سپس به راه خود ادامه دادیم و نزدیک قریه‌ای رسیدیم امام محمد باقر (ع) به نخل خشک و بی‌ثمری نزدیک شد و فرمود:‌ ای درخت از آنچه خداوند در تو آفریده بما بده.

ناگاه شاخه‌های درخت خم شد و میوه داد ما میوه‌اش را چیدیم و خوردیم. یکی از همسفران گفت: مانند آنچه امروز دیدم از ساحری ندیده بودم.

امام باقر (ع) فرمود: بر اهل بیت (ع) دروغ مبند کار ما سحر و جادو نیست. به ما چند نام از نام‌های خداوند آموخته شده است. خدا را به آن نام‌ها می‌خوانیم و خداوند به ما از رحمت خویش عطا می‌کند.

حکایت راه رفتن درخت خرما و اطاعت از امام باقر (ع)

عباد بن کثیر می‌گوید: روزی به امام باقر (ع) عرض کردم: حق مومن بر خداوند چیست؟ (یعنی خداوند برای مومن چه حقوقی قائل می‌شود؟)

امام (ع) سکوت کرد، برای بار دوم و سوم این سوال را تکرار کردم.

امام محمد باقر (ع) فرمود: یکی از حقوق مومن بر خداوند این است که اگر مومن به این درخت بگوید: جلو بیا! خداوند به درخت این اجازه را بدهد که جلو بیاید.

عباد می‌گوید: به خدا قسم دیدم آن درخت از جای خود حرکت کرد و به طرف امام به راه افتاد، اما امام باقر (ع) به درخت فرمود: در جای خود باش! منظورم تو نبودی پس آن درخت به جای خود برگشت و به حال اول قرار گرفت.

زنده شدن حیوان

مفضل بن عمر گفته است: میان مکه و مدینه در خدمت امام محمد باقر (ع) بودم به قافله‏ ای رسیدیم در میان آن کاروان مردی بود که دراز گوشش مرده بود و وسایلش بر زمین مانده و گریه می‌کرد.

هنگامی که نگاه آن مرد به امام باقر (ع) افتاد، ناله کرد و گفت:‌ ای پسر رسول خدا! نه بار برداری دارم و نه قوت رفتاری و می‏ ترسم که رفیقان بروند و من در میان این صحرا تنها بمانم. امام باقر (ع) دست به دعا برداشت. در همین موقع درازگوش آن مرد زنده شد، مرد بسیار خوشحال شد و از آن سرگردانی خلاص شد.

پیشگویی امام محمد باقر (ع) از انقراض بنی امیه و سلطنت بنی عباس

ابوبصیر می گوید: در زمان حیات امام سجاد (ع)، با امام باقر (ع) در مسجد نشسته بودم که داود بن علی و سلیمان بن خالد و منصور دوانیقی وارد شدند و گوشه‌ای از مسجد نشستند. بعضی از حاضران به امام باقر (ع) اشاره کردند و به آن‌ها گفتند: کسی که آنجا نشسته محمد بن علی است. داود و سلیمان برخاستند و نزد امام رفتند، اما منصور دوانیقی از جای خود تکان نخورد. امام (ع) به آن دو نفر فرمود: چه شد که آن جبار نزد ما نیامد؟

سلیمان و داوود عذرتراشی کردند. امام باقر (ع) فرمودند: چند روزی نمی‌گذرد که او (منصور داونیقی) والی و حاکم این مردم می‌شود، شرق و غرب را به تصرف درمی‌آورد و بر مردم مسلط می‌شود. عمرش آن‌قدر طولانی می‌شود تا گنج‌های فراوانی به دست می‌آورد.

داود گفت: آیا حکومت ما قبل از به قدرت رسیدن شماست؟

امام باقر (ع) فرمود: بله، ملک و سلطنت شما قبل از ملک و سلطنت ماست. به خدا سوگند، شما دو برابر بنی امیه حکومت خواهید کرد و فرزندان شما سلطنت را مانند توپ، دست به دست خواهند کرد.

داود و سلیمان از خدمت امام بلند شدند و رفتند، اما امام (ع) صدایشان کرد و فرمود:ای سلیمان، آن‌ها مادامی که دستشان به خون ما آلوده نشود در آرامش و راحتی هستند، اما هرگاه خونی از ما بریزند از آن پس زیر زمین برای آن‌ها بهتر است. چرا که در آن روز نه کمکی در زمین خواهند داشت و نه عذر پذیری در آسمان.

سلیمان رفت و سخنان امام باقر (ع) را به منصور دوانیقی رساند.

منصور خدمت امام باقر (ع) آمد و عرض کرد: جلال و هیبت شما مانع شد که من خدمت شما برسم.

امام (ع) به او فرمود: اگر دستتان به خون ما آلوده شد، خداوند بر شما غضب می‌کند. قدرت شما را نابود می‌سازد و آن غلام چپ‌چشم (هلاکو خان) بر شما مسلط می‌شود. او که از آل ابوسفیان نیست و ترک است ریشه شما را ازبن می‌کند.

همان طور که امام باقر (ع) فرموده بود، شد و بعد از شهادت امام محمدباقر (ع) در اواسط دوران امامت امام صادق (ع) و درسال ۱۳۲ ، بنی امیه سقوط کرد. پس از ابوالعباس سفاح و به وصیت او حکومت بنی‌عباس در سال‌های ۱۳۶ تا ۱۵۸ به دست منصور دوانیقی اداره شد.

سیر در ملکوت

جابر بن یزید جعفی تعریف کرده است: از امام باقر (ع) پرسیدم: مراد از ملکوت آسمان و زمین که به حضرت ابراهیم خلیل الله (ع)، ارائه نمودند چیست؟ همان واقعه‌ای که خداوند متعال در قرآن شریف آن را یادآور شده و می‌فرماید: و این چنین ملکوت آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم.

دیدم که امام محمد باقر (ع) دست مبارک خود را به جانب آسمان برداشت و به من فرمود: نگاه کن تا چه می‌بینی؟

من نوری دیدم که از دست امام (ع) به آسمان متصل شده بود چنان که چشم‌ها خیره می‌شد. آن گاه به من فرمود: ابراهیم (ع) ملکوت آسمان و زمین را چنین دید.

امام باقر (ع) در این لحظه دست مرا گرفته و به درون خانه برد. لباس خود را عوض کرده و فرمود: چشم برهم بگذار! بعد از لحظاتی گفت: می‌دانی در کجا هستیم؟

گفتم: خیر.

اما باقر (ع) فرمود: در آن ظلماتی هستیم که ذوالقرنین به آن جا گذر کرده بود.

گفتم: اجازه می‌دهید که چشم هایم را باز کنم. امام (ع) فرمود: باز کن، اما هیچ نخواهی دید.

هنگامی که چشم هایم را باز کردم در چنان تاریکی بودم که زیر پایم را نمی‌دیدم. کمی که پیش رفتیم باز هم امام (ع) فرمود: جابر! می‌دانی در کجایی؟ گفتم: خیر.

امام (ع) فرمود: بر سر چشمه‌ای که خضر از آن آب حیات خورده بود، قرار داری. امام محمد باقر (ع) همچنان مرا از عالمی به عالم دیگر می‌برد تا به پنج عالم رسیدیم.

امام (ع) فرمود: حضرت ابراهیم (ع) ملکوت آسمان‌ها را این چنین که تو ملکوت زمین را دیدی مشاهده کرد. او ملکوت آسمان‌ها را دید که دوازده عالم است و هر امامی که از ما از دنیا برود، در یکی از این عالم‌ها ساکن می‌شود تا آن که وقت ظهور قائم آل محمد (ص) فرا رسد.

امام باقر (ع) دوباره فرمود: چشم بر هم بگذار و بعد از لحظه‌ای فرمود: چشم بگشا! چون چشم گشودم خود را در خانه امام باقر (ع) دیدم. آن بزرگوار لباس قبلی خود را پوشید و به مجلس قبلی برگشتیم.

من گفتم: فدایت شوم چه قدر از روز گذشته؟

امام باقر (ع) فرمود: سه ساعت .

جابر جعفی یکی از مهم‌ترین یاران و شاگردان امام باقر (ع) است. او ۱۸ سال در مدینه از محضر امام باقر (ع) بهره برد و هزاران حدیث نورانی را در سینه خود جای داد.

 

منبع: باشگاه خبرنگاران جوان

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین