کد خبر: ۵۲۵۲۱۸
تاریخ انتشار:

قربانیان‌ آزار را درمان کنیم، نه طرد

آزار و اذیت در جامعه به گوش می‌رسد، روح انسان را متاثر و تا مدت‌ها ذهن را درگیر می‌کند. این مساله همیشه بوده و تا ابد نیز خواهد بود.

به گزارش بولتن نیوز،  این که اولین نفر چه کسی مورد آزار و اذیت قرار گرفته، ‌مشخص نیست؛ اما پس از هر تجاوزی، چرخه‌ای تقریبا یکسان شکل می‌گیرد.

می‌خواهیم نگاه متفاوتی به این چرخه داشته باشیم تا بتوانیم گامی برای بهبود آنها برداریم و کمتر شاهد این خبرهای تلخ و ناگوار باشیم.

وقتی بیجه،‌ پسر پاکدشتی خبرساز شد،‌ همه نگاه‌ها به سمت پاکدشت و بی‌‌سوادی و فقر او رفت. علت تجاوز بیجه به کودکان و قتل را در عوامل محیطی و تربیتی دانستند. با هر تجاوزی که اتفاق می‌افتد،‌ مشغول تحلیل و داوری می‌شویم و می‌گوییم فقیر بوده،‌ تربیت نشده و بزهکار است.

حادثه اخیر و کشته شدن ابوالفضل، پسر 11ساله که در حاشیه شهر اتفاق نیفتاده است. چنین حادثه‌ای میان افراد با سواد و مرفه نیز مشاهده شده است.

می‌خواهیم بگوییم، عوامل درونی‌تر و نهفته‌ای وجود دارند که آدمی را به این سمت پیش می‌برند. چه اتفاقی می‌افتد که فرد قربانی مورد آزار قرار گرفته،‌ آزارگر می‌شود. برای این پرسش، پاسخ‌های زیادی وجود دارد و با رویکردهای مختلف می‌توان به آن پاسخ داد، اما نتیجه یکی است. وقتی فردی مورد آزار قرار می‌گیرد، چه اتفاقی برای او رخ می‌دهد؟

احساس گناه

قربانی فکر می‌کند این که اجازه داده فرد متجاوز به حریم شخصی‌اش وارد شود، کار زشتی مرتکب شده است. به‌عبارتی، خود را مقصر و مسئول حادثه می‌داند و مرتب به سرزنش و نکوهش خود
می‌پردازد.

احساس خشم

قربانی نسبت به فردی که او را مورد آزار قرار داده خشمگین است، اما در واقع خشمگین است که قادر به دفاع از خود نبوده و شجاعت کافی از خود نشان نداده است.

احساس شرم

قربانی با تصور این‌که ممکن است دیگران از این موضوع باخبر شوند، بشدت در هراس است و احساس شرمندگی می‌کند. شرم از این‌که به یک موجود ناپاک، زشت و کثیف تبدیل شده و شاید دیگر کسی او را دوست نداشته باشد.

اختلالات شخصیتی

یکی دیگر از عوارض بعد از آزار، بخصوص اگر چند مرتبه اتفاق بیفتد، بروز اختلالات شخصیتی است؛ مانند شخصیت مرزی با تغییر سریع خُلق و خوی و ارتباطات عاطفی نامتعادل و بی‌ثبات در سطح فردی و اجتماعی و حتی اعتیاد به مواد مخدر. متأسفانه اختلالات شخصیتی حالت مزمن و دوام‌دار دارند و این مشکل می‌تواند سالیان متمادی قربانی را رنج دهد.

افسردگی

بسیاری از قربانیان آزار جنسی مبتلا به یک یا چند دوره افسردگی خفیف، متوسط یا شدید می‌شوند که می‌تواند همراه با افکار خودکشی یا اقدام به خودکشی باشد.

احساس ترس و بی‌پناهی

قربانی شاید احساس ترس و بی‌پناهی کند که می‌تواند مخلوطی باشد از حس شرم، گناه و زشتی و دانستن این‌که حمایت اجتماعی مورد نیاز وجود ندارد؛ مثلا قربانی شاید بترسد پلیس قضیه را پیگیری نکرده یا عامل را مجازات نکند یا با عامل همدست باشد یا این‌که قربانی اصلا راه درست ارتباط با نیروهای امنیتی را نداند یا فکر کند با گزارش دادن، آبرو و حیثیت خانواده خواهد رفت و عامل قضیه از آنها انتقام بگیرد.

استرس پس از سانحه

تجاوز، بار روانی سنگینی بر ذهن ، روان و جسمِ قربانی به‌جا می‌گذارد. شخص ممکن است هر لحظه صحنه تجاوز را به یاد آورد یا در خواب ببیند. در پی آن دُچار کرختی، گیجی، بی‌خوابی یا بدخوابی شود، حالت گوش به‌زنگی و عدم تمرکز داشته باشد، زود خشمگین شود، از فعالیت‌هایی که یادآور تجاوز بوده‌اند دوری کند، از رفتن به جایی که مورد آزار قرار گرفته پرهیز کند، فعالیت‌ اجتماعی‌اش را محدود کند و بالاخره دچار اضطراب و افسردگی شود. این اختلال روانی گاه به اندازه‌ای شدید است که قربانی برای ماه‌ها و سال‌ها شاید احساس انزجار و تنفر از جنس مخالف را در خود بپروراند.

آسیب جسمی

آزارگرانی که از خشونت بیش از حد استفاده می‌کنند تا خشم خود را فروبنشانند، قربانیان را کتک می‌زنند و در مواردی آنها را ‌بشدت زخمی می‌کنند. گفته می‌شود حدود یک‌سوم آزارها همراه با زدن است و هرچه قربانی آشناتر باشد، خشم بیشتر است.

درمـانگر باشیم

این که دقیقا چرا همه یک واکنش نشان نمی‌دهند و به یک شکل عمل نمی‌کنند، جای تحقیق و بحث دارد. نوع زندگی،‌ سبک دلبستگی، ‌استفاده از مکانیسم‌های دفاعی و تاثیرات آزار می‌تواند خروجی‌های متفاوتی داشته باشد.

برخی انتقام می‌گیرند و چون حادثه‌ساز می‌شوند، من و شما از آن باخبر می‌شویم. عده‌ای دوری‌گزین می‌شوند.

از اطرافیان و جامعه خودشان را کنار می‌کشند و چون کاری به کار دیگران ندارند، ‌چه بسا دوست داشته شوند و خبرساز نخواهند شد.

برخی برعکس نیکخواه می‌شوند و در کار خیر گام برمی‌دارند. فردی که سبک دلبستگی ایمن دارد، قدرت بخشیدن بیشتری دارد، اما فردی که شرایط اضطراب‌زا یا نابسامان دارد، چون در تنظیم کردن هیجان منفی ناشی ازآن تجاوز مشکل دارد، رفتارهای مشکل‌آفرین خواهد داشت.

مهم است قربانی با اطمینان برای درمان اقدام کند، اما چون عموما این اتفاق نمی افتد، ‌نتایج نامطلوب است. قربانی دائم به این می‌اندیشد که دیگری خشم و عصبانیتش را روی من خالی کرده، ‌پس من هم باید همین گونه عمل کنم.

صبر می‌کند تا لحظه مناسب و همین کار را انجام می‌دهد؛ یعنی با تجاوز، خودش را پاکسازی می‌کند و به آرامش می‌رسد.

احساس کهتری ناشی از آزار باعث می‌شود قربانی وقتی به سن توانایی برسد خودش هم بخواهد تجاوز کند، چون دچار آرمان‌سازی با پرخاشگر می‌شود. خشم و ترس حل نشده باعث می‌شود احساس حقارتش را با خشونت جبران کند تا بتواند آن ترس عمیق خودش از فرد پرخاشگر را بازسازی و حل کند. برای همین یکی از تکنیک‌های درمانی برای فرد مورد آزار، مواجهه با متجاوز است .

به تمام این اتفاقات،‌ می‌توان تغییرات فیزیولوژی را نیز افزود. در بعضی مطالعات مشخص شده است با آزار، تغییراتی در مغز به وجود می‌آید و همین خود باعث هدایت و رهبری فرد می‌شود و فرد ناخودآگاه اسیر این فیزیولوژی معیوب می‌شود.

همه اینها را گفتم تا به اینجا برسم که در حوادث همیشه نگاه ما به فرد قربانی است، ‌در صورتی که عامل حادثه، خود قربانی گذشته بوده و کسی متوجه حال درون او نبوده است. ممکن است همین قربانی امروز، فردا عامل آزار دیگری شود.

می‌خواهم توجه‌تان را به دو سوی ماجرا جلب کنم. ببینیم ما چقدر در این ماجرا مقصریم و چقدر سهم داریم.

اگر نگاه ما درست باشد و اجازه ابراز بیان مشکلات را به فرزندان و اطرافیان خود بدهیم، چقدر از چنین مشکلاتی پیشگیری کرده‌ایم.

در نگاه کلی می‌توان گفت فرد متجاوز که خود قربانی تجاوز بوده است،‌ یک بیمار است نه بزهکار. اگر او می‌توانست برای درمان اقدام کند و جامعه پذیرای او بود، شاید خبرساز نمی‌شد.

برای مشاهده مطالب اجتماعی ما را در کانال بولتن اجتماعی دنبال کنیدbultansocial@

منبع: جام جم آنلاین

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین