نيروي دريايي آمريكا از غرق شدن سه كشتي جنگي ايران به دستور مستقيم وزير دفاع آمريكا خبر داد. روز قبل 64 هواپيماي جنگي عراقي به نيروهاي دشمن كه در مقابل مناطق عملياتي لشكر دوم جمع شده بودند، حمله كردند. ايران نيز حمله موشكي خود را با زدن موشكهاي زمين به زمين به بغداد از سر گرفت.
سكوت سنگيني كه در اتاق حكمفرما شده بود به اين معنا بود كه نميتوان اين تصميم را تغيير داد. بنابراين قبل از اينكه براي فرستادن من اقدامي كنند خود به راه افتادم. به خدا توكل كردم و با ماشينم به سمتي كه مرا به خط جاسم برساند، حركت كردم. نقطه تقاطع راه با خط جاسم زير بمباران شديدي بود به طوري كه همه به موانعي كه در دو طرف جاده بود پناه بردند.
با اندكي جستجو ماشين حمل نيروهاي زرهي را ديدم كه در موقعيتش ايستاده و پرچم دستهاي كه من به دنبالش بودم روي آن نصب بود. بعد از مذاكرهاي كوتاه، افرادي كه در آن بودند راضي شدند مرا به مقر دسته ببرند. با سرعت زياد به راه افتاديم اما ماشين، 300 متر مانده به مقر توقف كرد. چرا كه اگر بيشتر از اين نزديك ميشد در معرض شليك مستقيم تانكها كه پشت سنگر قوسي شكل بودند قرار ميگرفت. به سمت مقر دسته رفتم و در آنجا معاون فرمانده دسته، سرهنگ صباح را با تعدادي از افسران و جمعي از سربازان پيدا كردم. آنها در وضع روحي سختي بودند از مرگ و اسارت نميترسيدند بلكه نگران بودند كه ما در موردشان چه فكر ميكنيم. من شجاعتشان را بزرگ جلوه دادم و به آنها گفتم كه سبب آمدن من به اينجا اطمينان حاصل كردن از سلامتي آنهاست. حين گفتوگو فهميدم در سمت چپ تعدادي مقر كنار افتاده و منزوي شده، مقر گردان 41 پياده نظام دسته 11 وجود دارد. تصميم گرفتم از وضعيت آنها باخبر شوم.
طي عبور كردن از اين مسافت خطرناك نزديك خود سه تانك دشمن را ديدم كه هر چيزي را كه حركت ميكرد به رگبار ميبست دو عدد از آنها از نوع T.SS يك، T56 بود.
وصف اين صحنه خيلي سخت است. صحنه ديدن مبارزان كه نصفشان مجروح بودند و در مقري زيرزميني در مجموعهاي از اتاقهاي تاريك، پنهان شده بودند. يكي از آنها اشاره كرد كه جمع بزرگي از افسران جمع شدهاند. هنوز وارد نشده بودم كه خودم را وسط دعواي كلامي شديد بين فرمانده گردان 45، سرهنگ محمد سعيد و فرمانده گردان 46 پياده نظام سرهنگ يغمر زكي انحيرو (دوست قديميام) ديدم؛ هر كدام از آنها مسئوليت موقعيت را به گردن ديگري ميانداخت. از خودم پرسيدم چگونه ميتوانم اين هرج و مرج دردناك را آرام كنم. بالاخره با صداي بلند بسيار فرياد زدم: «من فرستاده وزير دفاع، معاون فرماندهي كل هستم تا از وضعيت اين مقر اطلاع كسب كنم». سكوتي همراه با ترس همهجا را فرا گرفت و مرا تشويش كرد تا آرامش داشته باشم و براي آنكه آنچه را ادعا كرده بودند باور كنند، بگويم كه فرمانده، قهرماني و شجاعت شما را تحسين كرد و اينكه آنها فقط يك وظيفه دارند و آن هم اين است كه فقط آن شب را پايداري و ايستادگي كنند تا عقبنشيني از پشت (خط جاسم) براي آنها امكانپذير شود. سپس از آنها خواستم قديميترين آنها از نظر رتبه فرماندشان شود و براي اينكه در مورد ادعايي كه كرده بودم به آنها اطمينان بيشتري بدهم از آنها خواستم تا هر كدام از فرماندهها در يادداشتي تعداد نيروهايشان را بنويسند و اينكه فرمانده كل كه تعيين شد چه نقشي براي تأمين مسائل دفاعي را دارد. همه رهبري فرمانده گردان 45 را كه از قديميترين سرهنگ بود، پذيرفتند و يادداشتهاي خود را هم به من تحويل دادند. با سرعت خارج شدم به سمت ماشين زرهي كه سه مجروح به آن پناه آورده بودند برگشتم و به راه افتادم در حالي كه چند متر بيشتر با اول مسير خط جاسم فاصله نداشتيم خمپاره دشمن به سمت ماشين شليك شد و آن را متوقف كرد. به هر صورتي بود خود را به مقر رساندم فرماندهام و افسران سپاه (سرهنگ عبدالقادر، عبد يونس و سرگرد سفيان عبدالله) باور نميكردند كه من برگشتهام. ضمن آنكه وقت زيادي كه براي سفر كوتاهم صرف كرده بودم، عجيب و معمول به نظر ميرسيد. هنگامي كه خورشيد ميرفت كه خودش را تسليم غروب كند نزد فرمانده گارد جمهوري رفتم و از او خواستم آنچه را كه به آن رزمنده قول داده بودم، اجرا كند.
وقتي ديدم موافق است پيشنهاد كردم كه ماشينهاي زرهپوش را آماده كند تا عقبنشيني امني داشته باشيم. خدا را شكر شب بعد عقبنشيني انجام شد كه اين كار هم انجام شد. خد آنها را از ذلت اسارت رهايي بخشيد.
نيروهاي ما موفق به متوقف كردن شدت هجوم دشمن شدند. صحنه جنگ محدود شده بود به جبهه به نقطهاي كه 10 كيلومتر به شلمچه فاصله داشت و 7 كيلومتر تا درياچه ماهي، با عمقهاي متفاوت. تعجب ما از اين بود كه دشمن از اين قطعه كوچك چه ميخواهد كه دائماً بر آن خمپاره و موشك و گلوله مياندازد و پر شده از مناطق عملياتي، در حالي كه تنها قطعه زميني با مساحت چند متر است.
برآورد من از تعداد شكافهاي ايجاد شده از خمپارهها و موشكها و گلولهها و توپهاي تانكها بيش از سه هزار براي دو طرف بود. عمليات، فرسايشي و سختي شده بود و پافشاري دشمن براي استمرار حملات كوچك، نااميدكننده بود. او با منطق درست نميجنگيد، در واقع دستههاي نظامي و غيرنظامياش را در ميدانهاي جنگ ميريخته و جمعي از فرماندهان كوچكشان در پشت جبهه به انتظار آنها مينشستند، مجموعههاي جنگي كوچكي ترتيب ميدادند و براي آنها هدفهاي كوچك تعيين ميكردند. دو مجموعهاي كه موفقيتي به دست ميآورد با مجموعههاي ديگر برسد بهرهبرداري از آن موفقيت ميجنگيدند، مبارزه آنها غير اصولي بود و ما به عنوان سپاهي خوب و منظم، به اين وضعيت عادت نداشتيم.
از طرف ديگر اصرار زيادي براي دفاع از خاك وطمنان با روش پشتيباني مستمر داشتيم بنابراين دهها تشكيلات از داخل كشور با دستور گردان 11 وارد عمليات شدند بهطوري كه هر كدام آنها يك روز در صحنه بجنگد زيرا اكثر آنها واحدهاي ويژه دفاع و پشتيباني بودند.
اگر چابكي و انعطافپذيري فرماندهي رئيس جمهور، صدام حسين كه بيش از يكبار در ميدان جنگ حاضر شد، نبود و اگر دورههاي آكادميك در حل مشكلات ميداني را نگذارنده بود يا اگر در به كارگيري منطق كلي جنگ و سياست صلاحيت مطلق نداشت و اگر با معاونش، وزير دفاع كه از شخصيتي محكم و آرام برخودار و دائماً در ميدان جنگ حاضر بود مشورت نميكرد، روشهاي جنگي اشتباه دشمن قواي فكري فرماندهي ما را از كار ميانداخت.
27/1/1987
دشمن توانست با استفاده از موفقيتهايش در منطقه عملياتي به جناح راست ما نفوذ كند. فرماندهام موظفم كرد كه به مقر گردان زرهي 10 بروم تا به فرمانده گردان در اداره عمليات حمله متقابل كمك كنم.
من به فرمانده گردان پيشنهاد دادم كه حمله متقابل از دو جهت باشد تا تأثير حملات دشمن كمتر شود و منفعل شوند و گردان ما با عملياتي سريع موفق به بازپرسگيري منطقه عملياتي دسته دوم از گردان 81 و منطقه عملياتي دسته اول از گردان 105 كه شب گذشته سقوط كرده بود، شد و 19 سرباز دشمن به اسارت درآمد. فرمانده دسته مسلح گردان 10 سرگرد عبدالحليم كاظم و فرمانده گروهان كماندوها از همان گردان، نقش مهمي در اين موفقيت داشتند ضمن انكه فرمانده لشكر دوم، با آرامش عصاب و اداراكات غريزي خود توجه مرا جلب كرد.
29 و 30/1/1987
جابجايي گردان ما با گردان دوم انجام شد. طي عمليات جابجايي، موقعيت دستهاي از گردان 36 به رهبري سرهنگ دوم حسين الحلبوسي (از افسران نيروهاي ويژه) به دست دشمن افتاد. فرمانده گردان سعي در بازپسگيري آنها كرد ولي برغم پشتيباني توپخانهها به خاطر ايستادگي دشمن شكست خورد. البته واحدهاي نظامي مهندسي به فرماندهي سرهنگ دوم قاسم مجيد تلاش زيادي را زير آتش دشمن بذل كردند سرهنگ مجيد نمونه يك سرباز شجاع و دلير بود. گردان ما (گردان مدينه منوره گارد رياست جمهوري) در منطقه الزربجي مستر شد. جنگ همچنان در منطقه عملياتي درياچه ماهي و به خصوص در منطقه معبر ادامه داشت اما در منطقه عملياتي خط جاسم، عمليات در نقطه تلاقي گردان با شطالعرب ادامه يافت به طور كلي خسارتها مخصوصاً براي دشمن سنگين بود.اين عمليات سخت الجهاد الكبر( برداشت بزرگ) نام گرفت.
دشمن با ادامه بمبارن بصره بسياري از ساكنين شهر براي جلوگيري از قرباني شدن خود و خانواده در اين بمباران غير اخلاقي مجبور به ترك خانههايشان شدند. به همين سبب براي انتقام و شكست ايراني تعدادي موشك زمين به زمين از بغداد بر جبهههاي جنگ ريخته شد، فرماندهي حتي مجبور شد پايتخت (تهران) را بمباران هوايي كند. البته با توجه به نتيجه مهم بمباران شهرهاي بزرگ فرمانده ما بعداً بمباران هوايي را كه باعث كشتهشدن بسياري از ايرانيان بيگناه ميشد، متوقف كريم[!!!].
مجامع بينالمللي ايران را به خاطر پافشاري بر ادامه جنگ و پشتيباني از تروريسم جهاني محكوم كرد. مسكو علياكبر ولايتي وزير امور خارجه ايران و طارق عزيز وزير امور خارجه عراق را احضار كرد تا به توقف جنگ تشويقشان كند.
24/2/1987
لشكر ما به سمت منطقه قلع صالح در العماره حركت كرد. اما روز بعد فرمان بازگشت از آن منطقه با توجه به سقوط موقعيت آنجا صادر شد. سرانجام رساندن عمليات لشكر 2 زرهي گارد رياست جمهوري و به خصوص دسته مسلح 16 به فرماندهي سرهنگ عبدالرحيم اعندلاوي در منطقه المعبر بسيار خوب و دلپذير بود.
7/4/1987
در اين دو ماه فشار دشمن به جنوب خط جاسم و بالاي درياچه ماهي بيشتر شد. دشمن همچنين نيروهاي ما را در مسافت تقريباً 500 متر در طول جبهه به عقب براند. در همان حال كه عمليات به شدت فرسايشي و تلفات دو طرف زياد شده بود تهديدي متوجه كانال تأمين موصله? بين شطالعرب و درياچه ماهي، شد نيروهاي گار رياست جمهوري مؤظف به بازپسگيري منطقه بالاي مقر دفاعي كه به مقر 1000 معروف بود، شدند.
در شب هفتم بازپسگيري مقر با حملهاي سريع به پايان رسيد. فرماندهي كل در اين مرحله با ذكاوت تمام سعي در دادن اعتماد به نفس به نيروها كرد و براي جلوگيري از فرسايشي شدن جنگ كه ايرانيان آن را خوب بلد بودند فرمان توقف عمليات را تا همان حد صادر كرد، آزادسازي شلمچه نيز به وقت ديگري موكول شد و هدف آن كسب آمادگيهاي لازم براي آزادسازي بود. در اين ميان چندين مراسم بزرگداشت براي فرماندهان و مديران و حتي سربازان رزمنده كه اعمال ممتازي را از خود نشان داده بودند برگزار شد و رهبر گارد رياست جمهوري به رتبه فرماندهي سپاه ترفيع يافت.
13/4/1987
لشكر ما به منطقه قلعه صالح بازگشت. موقعيت آنجا آرام بود فقط ايرانيان حملههاي محدودي در منطقه عملياتي لشكر دوم آغاز كرده بودند، و البته سرنوشت اكثر اين حملات، شكست سريع بود.
به همين دليل دشمن جهت حملههايش را به سمت منطقه عملياتي لشكر اول و لشكر پنجم كه تعداد كمي از نيروهاي ما در آنجا بودند، تغيير داد تا بتواند ضمن استفاده از ناهمواري زمين آن منطقه از كردهاي معارض نيز كه به آنجا تسلط داشتند كمك بگيرد.
18/5/1987
يكي از هواپيماهاي جنگي ما به اشتباه به زيردريايي آمريكايي حمله كرد زيردريايي در كنار نيروي دريايي آمريكايي - اروپايي در خليج براي تجارت دريايي و آزادي نفتكشهايي كه ايران به آنها تجاوز كرده بودند كار ميكرد. نام زيردريايي، استارك بود و 37 نفر نظامي آمريكايي در آن كشته شدند. عراق به سرعت تأسف دولت و ملت خود را از اين اتفاق ابراز كرد و گفت كه قصدي در كار نبوده است.
ثقل استراتژي دشمن به سمت شمال بود چرا كه دشمن ميتوانست با استفاده از عناصر برتري كه در اختيار دارد يعني مديران عمليات كوهستاني، طبق استراتژي تسلسل و پيدرپي عمل كردن كه طي 4 سال از ان استفاده كرده بود، عمل كند.
26/5/1987
عراقيها كه در روزهاي پاياني ماه رمضان قرار داشتند تحت فشار جنگ شده بودند و مثل سالهاي گذشته خوشحالي از فرا رسيدن عيد فطر در آنها مشهود نبود. اقتصاد عراق نيز به خاطر افت شديد قميت دينار در مقايسه با ارز دچار آشفتگي شده بود.
16/6/1987
خبرها هنوز اشاره داشت به برگزاري جلسه در سازمان امنيت بينالمللي براي گرفتن تضميني كه طرفين را مجبور به پايان دادن به جنگ كند.
صدام حسين از فرمانده گارد رياست جمهوري خواست كه براي عمليات آزادسازي فاو آماده شود. جهت عمليات ابتدايي در محور شمالي به موازات شطالعرب و بنابراين، جهت استراتژيك به سمت جنوب بود، برعكس جهت استراتژيك دشمن، كه به سمت شمال صعود ميكرد.
21/6/1987
براي خبرگيري و شناسايي محور حركت به سمت فاو حركت كرديم. روز بعد دشمن هجومش را در مناطق عملياتي شمالي پيش گرفت، كوه ماووت را اشغال كرد و عمليات گسترش مناطق اشغالي اوليهاش را آغاز كرد.
11/7/1987
خبر فرماندهي كل درباره بازپسگيري قسمتي از مقر شرقي مزرعه مجنون جنوبي از طرف نيروهاي الحسين اعلام شد كه لشكري پيادهنظام به رهبري سرتيپ يالجين عمر بودند و بيشتر از 500 سرباز دشمن را به اسارت گرفته بودند. بعد از يك هفته نيز لشكر 22 به رهبري سرتيپ طارق عارضه، كسيكه (منطقه عملياتي لشكر دوم) را پس گرفتند.
25/7/1987
تغييرات بزرگي در تركيب فرماندهي نيروهاي مسلح، ايجاد شده و از موارد اين تغييرات تعيني سرتيپ نزار الخزرجي به عنوان رئيس نيروهاي سپاه به جاي سعدلدين عزيز بود. همچنين فرمانده گارد رياست جمهوري به عنوان معاون عمليات سپاه تعيين شد و به جاي او مدير فعاليتهاي نظامي، اياد افتيح الراوي گمارده شد كه مشهور به شجاعت و پافشاري براي حل مشكلات بود.
18/7/1987
از طرف شوراي امنيت قطعنامه شماره 598 به ضمانت بينالمللي براي توقف جنگ صادر شد عراق توافقنامه را پس از 48 ساعت پذيرفت، ولي پاسخ از جانب ايران نيامد.
28/7/1987
ايران دست به فعاليتهاي سياسي براي به تعويق انداختن قطعنامه جديد شوراي امنيت اطر طريق گفتوگوي وزير امور خارجهاش با دبيركل سازمان ملل و وزير امور خارجه آلمان، زد. روز 31/7/1987 طي موسم حج و حجاج ايراني (كه بيشترشان نيروهاي ملي بودند) اقدام به آشوبگري سياسي كردند كه اين اتفاق در مقدسترين مكان مسلمانان، 420 كشته و 630 مجروح برجاي گذاشت.
15/8/1987
دوستم كه حازم عبدالقهار الراوي كه فرمانده قسمت شيمي گار رياست جمهوري بود، به من خبر داد كه براي انتقال به مقر فرماندهي گارد رياست جمهوري انتخاب شدهام.
4/9/1987
در سالروز ورود جنگ به سال هشتم كويت اعلام كرد كه موشكهاي ايراني منابع نفتياش را در نزديكي پايتخت با موشك ايراني مورد هدف قرار دادهاند. در همان روز بيانيهاي از فرماندهي كل صادر و دستور داده شد كه نيروي هوايي عراق، منابع نفتي ايران به طول 1250 كيلومتر نزديك تنگه هرمز ميرسد را با هواپيماهاي پيشرفته بمباران كنند. ايران نيز در جواب، شهر بصره را به شدت بمباران كرد.
13/9/1987
دبيركل سازمان ملل متحد از عراق بازديد كرد و پس از دو روز به تهران رفت و تصريح كرد كه به پايان جنگ خوشبين نيست.
22/9/1987
اولين درگيري مسلحانه بين نيروي دريايي آمريكا و ايران در گفت.
9/10/1987
نيروي دريايي آمريكا از غرق شدن سه كشتي جنگي ايران (به دستور مستقيم وزير دفاع آمريكا) خبر داد. روز قبل 64 هواپيماي جنگي عراقي به نيروهاي دشمن كه در مقابل مناطق عملياتي لشكر دوم جمع شده بودند، حمله كردند. ايران نيز حمله موشكي خود را با زدن موشكهاي زمين به زمين به بغداد از سر گرفت.
8/11/1987
چين و اتحاديه جماهير شوروي با قطعنامه 598 موافق نبودند بنابراين دبيركل، مسئولان مربوطه را به نيويورك فراخواند. عصر فرمان آمادهباش براي حمله آزادسازي فاو، صادر شد.
11/11/1987
بيانيه اختتاميه كنفرانس القمةالحربيه كه به كنفرانس وفاق و اتفاق نام داشت در عمان صادر شد.
19/11/1987
وزير امور خارجه آلمان معذرتخواهي و توجيهاتش را تقديم رئيس جمهور، صدام حسين كرد چرا كه حكومت عراقي به تصريحات او طي سفرش به قطر اعتراض كرده بودند. در آن روز همچنين اعلام شد كه دو هواپيما از نوع F5 سقوط كرده است.ايران به شكل ناگهاني اعلام تشكيل بسيج عمومي كرد.
13/12/1987
فرمان انتقال من به مقر نيروهاي گارد جمهوري صادر شد و با اين اتفاق سال 1987 به پايان رسيد در حالي كه ما همچنان با تجمعات دشمن در مناطق عملياتي شمالي درگير بوديم.
ويژه نامه فارس در هفته دفاع مقدس