کد خبر: ۴۹۴۴۱
تعداد نظرات: ۱۵ نظر
تاریخ انتشار:

تأثیر فیلم ملک سلیمان بر گسترش جریان انحرافی

بولتن نيوز

بولتن نيوز: بسم الله اللطیف الجبار. جانم برای‌تان بگوید که چند صبایِ پیش، خسته از روزمره‌گی‌ها و روزمرگی زندگی، از سر شغل شریف خویش به خانه می‌آمدم که یکهو دیدم شبکۀ ویدئویی، شق‌القمر کرده و فیلم بالای هجده سال ملک سلیمان را برای عرضۀ عمومی، راهی کانون‌های فرهنگی و مراکز پخش فیلم و شبکه‌های پخش سی دی و دی وی دی و کلوپ‌های بازی یارانه‌ای-ببخشید رایانه‌ای و سوپر مارکت‌ها و مینی مارکت‌ها و بقّالی‌ها و قصابی‌ها و لوازم بهداشتی فروشی‌ها و سیگارفروشی‌های کنار خیابان و هر ننه قمر دیگری کرده تا ملت بخرند و علاوه بر کسب لذت فراوان از دیدن فیلمی این چنین متحیرالعقول، از تماشای جلوه‌های بصری منحصر بفرد این اثر عجیب، تعجب زده شوند و پی ببرند به اینکه این انسان دو پا، قادر به انجام چه کارهایی‌ست.

بعد از آمدن به خانه و کلی چک و چانه زدن با عیال و فرزندان باحال، جمیعاً نشستیم سر سفره تا بخوریم آنچه که بانو پخته. البته پخته که چه عرض کنم، اختراع کرده. نه، گویی کشف کرده، بگذریم. آنقدر خوردیم و خوردیم و خوردیم تا به حد ترکیدن رسیدیم که با شنیدن ذکر استراتژیک "وای ترکیدم"، سفره را رها کرده و همانجا کنار سفره به خوابی شیرین و کره فرو رفتم، گویی اصحاب کهف دومی در حال رقم خوردن بود.

بماند که در خواب چه حور و قلمان‌هایی دیدم و داشت کار را به آنجا می‌رساند که مجبور شوم نماز در حال قضا شدن ظهر و عصر را با غسل واجب بخوانم. ناگه یک عدد کف پا، به شمارۀ معظم 44 را بر روی سینه نحیف خود درک کردم و از شدت فشار و درد، جوری از خواب پریدم که حس کردم برخلاف اصحاب کهف، دارم به دَرَک ختم بخیر می‌شوم. خودتان را نگران نکنید. چیز خاصی نبود. پسر بزرگم که هر روز در حال بزرگتر شدن است، از بس شکم بزرگش جلوی چشمش بود، این همه هیکل ولو شده روی زمین را ندید و پای همچو تانک مرکاوایش را روی قلب همچو قناری من گذاشت.

خیلی حاشیه رفتم و از اصل کلام دور شدم که به بزرگی خودتان می‌بخشید. بالاخره چند رکعت نمازی به کمر زده و کنار خانواده نشستم تا به ابعاد دیگر انسانی خود که همانا توجه به خانواده است بپردازم که دیدم بی‌احساس‌ها، نه تنها هیچ حرفی برای گفتن با من ندارند که حتی هیچ علاقه‌ای برای این کار از خود نشان نمی‌دهند. در نتیجه برای رفع بی‌حصولگی موجود که تبدیل به گفتمان حاکم بر فضای خانۀ‌مان شده، بر سر شی‌ئی رفتم که من به آن کیف و دیگر اعضای خانواده از سر بی‌ادبی به آن گونی می‌گویند و آن یک حلقه فیلمی که خریدم را آوردم و آن چنان اعضای خانواده را سورپرایز زده کردم که داشتند می‌مردند.

نمی‌دانید دیدن فیلمی که فقط چند ده میلیون تومان خرج صدایش کرده‌اند تا بالاخره بودجۀ تصویبی مجلس برای این فیلم یک جوری خرج شود، در سینمای خانگی مثل سینمای خانگی ما که در کنار تلویزیون ال‌ای‌دی تری‌دی خدا اینچی موجود، تنها اشیای گرانبهای منزل کلبه‌سان ماست، چه لذتی دارد. اما این لذت در برابر لذت دیدن آن صحنه‌ها، عین موش است در برابر موشک. فقط خدا رحم کرد که هنوز شب نشده بود تا صحنه‌های ظهور و بروز شیطان و جیشش ( ای بی‌ادب‌ها، اون نه، جیش، به عربی یعنی لشکر) و اجنه را در آن لحظات خوف‌ناک ببینیم که در این صورت، سطل سطل همان چیزی که در بالا به اذهان بی‌ادبتان رسید را باید از بین جمعیت‌مان بیرون می‌ریختیم و شاید به دلیل عظمت حجم چیز مد نظر، حتی همسایه‌ها ما را از محله بیرون می‌کردند.

اواخر فیلم بود که عیال مربوطه، طاقت این همه جلوه‌های ویژه را نیاورد و کانّه انسان‌های جن زده، زد توی کاسه کوزۀ هر چی فیلم و صحنه‌های خاص و جلوه‌های ویژه و سینمای خانگی و ال‌ای‌دی تری‌دی و من و بچه‌ها و خانه و زندگی و ... (یکی من را بگیرد) که این چه فیلم‌های سورئال اگزیستانسیالیستی چند تا کلمۀ دیگر که نفهمیدم هست که می‌آورید به خانه. نمی‌گویید حال آدم به هم می‌خورد.

بعد از فروکش کردن زلزلۀ چند ریشه‌تری‌ای که کل فضای خانه‌مان را درنوردید، نوبت رسید به ادخال فضا و لوکیشن برنامۀ حرفه‌ای هفت به خانۀ ما و همه شروع کردند به فَراسَتی‌دَن. (برای آن عده بی‌سوادی که معنی این کلمۀ آخر را نفهمیدند می‌گویم که یعنی همچو فراستی عمل کردن) فراستی‌دن همانا و زیگ زاگ رفتن از هنر به فلسفه و از فلسفه به سیاست و از سیاست به دین و از دین به جامعه‌شناسی و از جامعه‌شناسی به روان‌شناسی و از روان‌شناسی به زمین‌شناسی و از زمین‌شناسی به جانورشناسی و از آنجا هم به گلیم‌شناسی، همان. از همۀ آن خرد و کلان و با ربط و بی‌ربط گفتن‌ها، پسر گلم که نازکتر از تُنگ ماهی سفرۀ هفت سین است و چند ساعت پیش مثل تانک مرکاوا مرزهای سینه‌ام را شکافت و به اعماق قلبم نفوذ کرد، نکته‌ای گفت که عین شکر در بین کلی کپک، خودش را متجلی می‌ساخت.

پدر عزیزتر از پلی‌استیشنم.

جانم بابا.

اگر واقعاً دشمنان حضرت سلیمان از اجنۀ خبیثۀ کثافت برای مبارزه با ایشان استفاده کرده‌اند، پس چنین ننگ موجوداتی وجود دارند و می‌شود ازشان در هر کاری سوءاستفاده کرد، خوب.

خوب که چی؟

پس چرا اینهمه از این مشایی و دوستانش خرده‌گیری می‌کنند که با اجنه و ارواح، ارتباطات سیار و غیرسیار برقرار می‌کنند و از وجودشان برای مملکت‌داری و ادارۀ امور ادارۀ جواسیس (سازمان پیشنهادی جریان مدنظر برای جایگزینی وزارت اطلاعات) بهره می‌برند؟ مگر کار بدی می‌کند؟ از پیامبر خدا تا دشمن او از این وسیله استفاده می‌کنند و همانطور که می‌شود از چاقو بهرۀ خیر و شر برد، از رابطه با اجنه نیز می‌شود چنین بهره‌ای برد و مگر می‌شود تصور کرد نزدیک‌ترین آدم به رییس جمهور، نیت خیری در انجام کارهایش نداشته باشد. اگر این کار بد است، پس چرا پیامبر خدا از آن استفاده کرده و اگر خوب است پس چرا این همه به این مشایی مشهور، تشر می‌زنند. بالاخره ما دُم خروس را باور کنیم یا قسم حضرت ابوالفضل را؟

من محصور کلام بی‌لگام فرزندم شده بودم و نمی‌دانستم در جواب این سوال سیاسی-اخلاقی-فلسفی-دینی-تاریخی-... فرزندم چه جوابی بدهم که یکهو زنگ خانه به صدا درآمد. رفتم دم در. در را که باز کردم، کسی را پشت در ندیدم. در را بستم و برگشتم. دو قدم برنداشته بودم که دوباره در را کوبیدند. برگشتم و در را باز کردم. اما باز هم کسی پشت در نبود. داشتم سه باره در را می‌بستم که صدایی مرا به خود فرا خواند. نیست شب شده بود و هوا تاریک، تا هُم فیها خالدونم ترسید. تا برگشتم، برگه‌ای را دیدم که معلق در هوا، روبه‌رویم قرار گرفته. اینبار و برخلاف زمانی که داشتم فیلم می‌دیدم – با عرض معذرت – خودم را خیس کردم، چی خیسی. در کش و قوس این رطوبت مرموز بودم که ...

پسرم، پسرم. صدایم را می‌شنوی.

مُردَم و گفتم: کیستی سیاهی؟

من روح خُرزو خانم. از طرف استادنا مشایی مأمورم تا از تلاش‌های بی‌دریغ پسر بلبل‌تان که با طرح چنان سوالی، جای هر نوع ابهامی را برای ارتباط استاد و ما جیش عظیمش از بین می‌برد، تشکر کنم. به پاس این کار جلیل، حکم پیش رو که افتخار مأموریت تشکیل ستاد انتخاباتی برای آقای مشایی است را به شما تقدیم می‌کنم. باشد که نوکری خوب باشید.

من در بالاترین حد کُپ کردن بودم که صدایی دیگر، مرزهای تعیین شدۀ کُپ کردگی که در سال 1968 ثبت شده بود را شکست و رکورد جدیدی در گینس ثبت کرد و آن چیزی نبود جز صدای وجدان شیر فرهاد که هرچی توی دهانش بود را نثار روح خرزو خان کرد که این چه انتصابی بود که کردی و باید بین ستاد مذبور با ستاد بغلی ادغام صورت بگیرد. این دو روح سرگردان در حال نزاع متافیزیکی خود بودند که دیدم شلنگی از آب و جریانی از فحش و بد و بیراه بر سرم جاری شد و آن زنم بود که داشت مرا آب می‌کشید و بهم لعن می‌فرستاد و می‌گفت: تو که جنبۀ دیدن این فیلم‌ها را نداری، غلط می‌کنی فیلم ترسناک می‌خری.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۱۵
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۸
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۹:۰۴ - ۱۳۹۰/۰۳/۰۹
3
3
حتما باید سرت بیاد تا بفهمی که شیطان دشمن انسان است؟
خیلی بی انصافی
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۱:۵۲ - ۱۳۹۰/۰۳/۱۲
0
5
متن و نوشته بسیار سخیفی بود.
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۷:۱۷ - ۱۳۹۰/۰۳/۱۳
2
4
خدایی خیلی بی انصافی تو اون فیلم که کلی ولایی تبلیغ کرده بود
mansour
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۷:۲۲ - ۱۳۹۰/۰۳/۱۵
0
1
kheyli khonak bud
مهدی
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۱:۲۰ - ۱۳۹۰/۰۳/۱۶
2
1
بزک نمیر بهار میاد
احسان
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۷:۴۲ - ۱۳۹۰/۰۳/۲۹
0
2
طنزتان بسيار عالي اما
واقعا اين داستان را بايد خرج فيلم ديگري ميكرديد نه فيلمي مثل سليمان نبي
اين اولين تلاش قابل ستايش سينماي ايران در فيلم سازي مدرن بود.
دقت کن
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۶:۲۳ - ۱۳۹۰/۰۴/۰۱
0
1
البته به نظر بنده فیلم حضرت سلیمان فاعل نبود بلکه مفعول بود یعنی ازآن بهره گرفتند نه این که خود بهره داده باشد و نقش ایفا کرده باشد. مثل این است که آقا یک جا یک صحبتی انجام بدهند و این جریان از برخی تکه جمله ها به نفع خود بهره ببرند و آنگاه ما بیاییم بگوییم نقش سخنان آقا در گسترش جریان انحرافی.
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۵:۱۵ - ۱۳۹۰/۰۴/۰۸
1
3
خیلی بی مزه بود
Sugar
|
United Kingdom
|
۰۱:۰۵ - ۱۳۹۰/۰۴/۱۳
1
0
You’re a real deep tihnekr. Thanks for sharing.
ترنج
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۲:۲۵ - ۱۳۹۰/۰۴/۲۰
1
0
بابا بی خیال، چرا هر کی میرسه میخواد یه تیری طرف این یارو بزنه، من که دلم براش سوخت!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خرزو خان و وجدان شیر فرهاد
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۷:۵۶ - ۱۳۹۰/۰۴/۲۵
1
0
؟؟؟
حنا
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۳:۵۷ - ۱۳۹۰/۰۵/۱۲
1
1
قلمتون خیلی جالب بود ولی کاش برا این فیلم استفاده نمیکردین
به نظر من فیلم ملک سلیمان خیلی ولایت پذیری رو تبلیغ کرده بود
مهدیار
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۵:۵۲ - ۱۳۹۰/۰۵/۲۰
0
1
من واقعا نمیدونم این داستان بی سر و ته زندگی آقای نویسنده ی بی نام و نشون چه ربطی به جریانات سیاسی و فرهنگی جامعه داره؟
حرف دل:
اقای نویسنده، بهتر نبود زمانی رو که صرف نوشتن این متن مودبانه کردی برای یک کاری می گذاشتی که یک ثمره ی مثبتی داشته باشه و حداقل نظر شخصی خودتون را در قالب این داستان نمی آوردید؟؟؟؟؟
پیشنهاد:
کاش قبل از ابراز فضل کردن یه نگاه به قران مبین و ماجرای سلیمان(ع) می انداختی.
البته هنوز هم دیر نشده.
مجتبی از ایلام
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۳:۱۲ - ۱۳۹۰/۰۵/۲۱
0
1
با سلام
این فیلمی که شما دیدید داستانش تو قرآن اومده پس نباید بگید "تأثیر فیلم ملک سلیمان بر گسترش جریان انحرافی" باید نعوذ بالله میگفتید "تأثیر قرآن بر گسترش جریان انحرافی"
این که نشد عنوان. در قرآن هم خداوند میفرماید (البته آیش یادم نیست) قرآن برای اهل ایمان روشنگر و برای کافر ضلالت و گمراهی به همراه دارد. یعنی قرآنی که برای مومنان هدایتگر و روشن کننده راهه، همین قران برای گروه دیگری میتواند موجب گمراهی و ضلالت بشه.
پس هر دو جنبه قضیه را در نظر بگیریم.
جنبه مثبت این نوشته به نظر من فقط جنبه ادبیش بود.
لطفا همه چیزو از نگاه خودتون نگاه نکنید.
موفق و عمار ولایت باشید و بمانید.
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۰:۰۴ - ۱۳۹۰/۰۵/۲۴
1
1
نوشته كاملاً‌ سطحي و فاقد نگرش عمقي بود . يه جاهايي از متن مي خواستم بالا بيارم از شدت بي مزگي .
آقاي نويسنده براي نوشتن طنز موقعيت بد نيستي .
اما تو انتخاب موضوع بيشتر دقت كن .
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین