کد خبر: ۲۰۱۵۵
تاریخ انتشار:

تاملاتي در موسيقي

هم چنان كه انسان براي ابراز عواطف و احساسات خود و بيان ما في الضميرش، از هنر كلامي، همانند شعر و خطابه و يا از هنر ترسيمي، چون نقش نقاشي و از هنر تجمسي مانند مجسمه سازي و از هنر اطواري چون رقص و شبيه سازي بهره گرفته است از هنر آواز و آهنگ نيز به فراواني استفاده كرده است.

هنر در طول تاريخ، سرنوشت غم بار و شرايطي اسف بار داشته است، زيرا به سبب قدرت تأثير و كارآيي آن، حاكمان ستم گر و عياشان غافل بيشترين سوء استفاده را از هنر كرده اند تا جايي كه امروز در ديدگاه بسياري از انديشوران مخلص و مخلصان مؤمن، هنر متهم است، زيرا تاريخ نمونه هاي فراواني در سينه ي خود انباشته و چون آموزگاري آگاه، روشن گر ذهن و دل نسل ها مي باشد.
دربار خلفاي اموي و عباسي، هنر و هنرمند را در خدمت تحكيم پايه هاي حكومت و يا در جهت ارضاي تمايلات نفساني و گرايش هاي شيطاني، به ابتذال كشاندند. خوانندگان و نوازندگاني كه همه ي توانايي هنري خود را براي ايجاد سرور خليفه و اطرافيان خليفه به كار گرفته تا بوي خون و جنايت درباريان را، با لطافت هنري از بين ببرند و سپس با خاطري خوش، به جنايت خود ادامه بدهند.
امامان معصوم عليه السلام در زمان خود شديدترين برخورد و كوبنده ترين سخن درباره ي چنين هنر و هنرمندي داشته اند و دوستان و پيروان خود را از نزديكي به اين گونه هنر و هنرمندي بر حذر نموده اند.
بنابراين، اين گونه بحث ها به ما كمك مي كند تا در حوزه ي نظر با بحث هاي دقيق و تضارب آرا، چهارچوب ها مشخص و مرزهاي هنر مشروع از هنر غير مشروع روشن گردد و اين عمل نيز تا حدودي از «هنر» رفع اتهام نمايد.
هم چنين مسئولان را ياري خواهد كرد تا از هنر مشروع و متعهد به عنوان مؤثرترين وسيله و رساترين زبان، در مسير رشد و تعالي آرمان هاي والاي اسلامي و تحكيم پايه هاي عدالت و تربيت... بهره گيري كنند. در اين مورد حوزه هاي علميه و دانشگاه ها رسالت سنگين تري دارند كه بايد اين دو مركز سازندگي با همكاري يك ديگر غبارها را زدوده و ابهام ها را بر طرف نمايند.
با توجه به تلاش هاي ارزشمند فقها و كاوش صاحب نظران در حوزه هاي علميه، هنوز مشكلات عمده و اساسي در مسير اين گونه بحث ها وجود دارد؛ به عبارت ديگر؛ تا به حال يك جمع بندي قاطع و نتيجه گيري كاملي در چهار چوب نظر حكومتي ارائه نشده است تا هم كارگزاران نظام و هم مردم، تكليف خود را در ايفاي مسئوليت بدانند، ولي در شرايط فعلي، نظرها از عرش تا فرش، از نور تا ظلمت و از حق تا باطل با هم فاصله دارند و فقها و مجتهدان علوم و معارف اسلامي هستند كه بايد با كمك انديشوران دانشگاهي هنر را از بلاتكليفي نجات دهند و با ارائه نظرات جامع و ديدگاه هاي سالم، رشته هاي متنوع هنري را رونق بيشرتي بدهند.

مباني هنر


هنر بر دو پايه استوار است:
1. فلسفه: انسان سعي مي كند تا حقايق جهان خلقت را با منطق و برهان بشناسد، خواص و ويژگي هاي موجودات و امور واقعي را از امور خيالي و پنداري جدا سازد. او بر اساس قياس برهاني كه افاده ي يقين مي كند پرده از سيماي واقعيت برمي گيرد و شناختي شايسته و انديشه اي بايسته از آن را به ما ارائه مي دهد. هنرمند در اين مرحله اشيا و واقعيت ها را مي شناسد و به جايگاه و موقعيت آنها و تأثير و تأثري كه بر يك ديگر دارند واقف مي گردد.
2. عرفان: انسان به دنبال حقيقت است ولي نه از طريق استدلال- كه مشي فلاسفه است و از اثر پي به مؤثر و از فعل به صفت و از صفات به ذات مي رسند، بلكه عارف از طريق سير و سلوك، تصفيه ي باطن، تخليه ي درون و تحليه ي روح به كشف و شهود دست پيدا مي كند. در عرفان با طاعت و عبادت، زهد و رياضت به معرفت شهودي مي رسد و جان عارف از نور و صفا پر مي شود، به قول مولوي:
آينه دل چون شود صافي و پاك
نقش ها بيني برون از آب و خاك
هم ببيني نقش و هم نقاش را
فرش دولت را و هم فراش را
هنرمند بايد در اين مرحله تجليات روح تصفيه شده خود را بر هنرش حاكم گرداند و در حقيقت، جان مايه ي هنر را همان «عرفان هنر» تشكيل مي دهد كه از عمق روح و جان هنرمند نشأت گرفته است؛ يعني آن چه كه هنرمند را منقلب كرده و او را به مرحله ي نور و روشنايي رسانده، بايد در هنرش متجلي گردد.
«كانت» زيبايي شناسي خود را بر اين پايه استوار كرده است و مي گويد:
انسان به طبيعت خارج از خود و به وجود خود در طبيعت، معرفت دارد. انسان در طبيعت خارج از خود، حقيقت را مي جويد و در خويشتن، خوبي را، مرتبه ي نخست، كار عقل مجرد است و مرحله ي ثاني، كار عقلي است كه به «آزادي اراده» نيز تعبير شده است. (1)
هر اثر هنري بايد نشانه اي باشد تا مخاطبش را سالم تر و با شتابي بيشتر به سر منزل مقصود هدايت كند. هنر برانگيزنده ي شعور، ادراك و مشتعل كننده ي احساس است، لذا هر اثر هنري نه تنها صورتي زيبا، كه بايد سيرتي پر محتوا داشته باشد.
از اين جهت كه هنر، «ظلي» است از «ذيل ظل» و اثري است از مؤثر، بيان گر شخصيت و طرز تفكر و ميزان توانايي هاي هنرمند نيز هست و به همان اندازه كه بر صفاي باطن، سوز درون و توان مندي روح افزوده باشد؛ راه نفوذ در ذهن و دل مخاطب را هموارتر و سريع تر كرده است.
هنرمند پيش از آن كه «معلم» باشد «مذكر» است و پيش از آن كه «تعليم» بدهد «موعظه» مي كند پس «معلم» مي آموزد، ولي «مذكر» آگاه مي كند؛ تعليم، انديشه را تقويت مي كند، ولي موعظه، دل را روشن مي گرداند.

نياز انسان به هنر


از هنگامي كه انسان، زندگي را در اين جهان آغاز كرد براي بيان مكنونات و اعلام نيازهاي خود، از زبان به عنوان ساده ترين ابزار ارتباط استفاده مي كرد. توسعه ي زندگي و رشد فكري، بروز و ظهور نيازهاي جديد، دست يابي به شيوه هاي مؤثرتر و در نهايت عشق به كمال و پي ريزي بنيان هاي استوار تمدني ارزش مند، انسان را به اين نتيجه مي رساند كه تنها زبان قادر به انعكاس موج هاي درون و نيازهاي روح نيست، لذا به منظور ارتباط مؤثرتر با مخاطب، به دنبال وسيله و ابزاري رفت تا با آن بتواند پيام روح و سخن جان را به ديگران منتقل نمايد و از اين جاست كه هنر در زندگي انسان به وجود مي آيد.
انسان، وقتي از هنر استفاده كرد كه زبان گفتاري را براي بيان محتويات درون و امواج روح، نارسا تشخيص داد. او در زندگي انساني كه بر مركب عشق و كمال سوار شده بود به اين نقطه رسيد كه بخش عظيمي از والايي هاي آرماني و فوران عواطف و احساسات، در قالب كلمات نمي گنجد، لذا از هنر مدد گرفت و آن را به عنوان زبان روح انتخاب كرد؛ مثلا مشاهده كرد آن چه كه در شعر مي تواند بگويد در سخن معمولي قادر به بيان آن نيست.
گفتني است هر سخن موزوني شعر نيست و اساسا شعر با نظم تفاوت دارد. كلمات پراكنده را با كنار هم چيدن و به آن پراكندگي، نظم و نسق بخشيدن شعر به وجود نمي آيد چنان كه ملك الشعراي بهار مي گويد:
شعر داني چيست؟ مرواريدي از درياي عقل
شاعر آن افسونگري كاين طرفه مرواريد سفت
صنعت و سجع و قوافي هست نظم و نيست شعر
اي بسا ناظم كه نظمش نيست الا حرف مفت
شعر آن باشد كه خيزد از دل و جوشد ز لب
باز در دلها نشيند هر كجا گوشي شنفت
اي بسا شاعر كه او در عمر خود نظمي نساخت
وي بسا ناظم كه او در عمر خود شعري نگفت
وي در جاي ديگر مي گويد:
شعر خوب چيزي است كه از احساسات و عواطف و انفعالات و از حالت روحيه ي صاحب خود، از فكر دقيق پر هيجان و لمحه ي گرم تحريك شده ي يك مغز پر جوش و خون پر حرارتي حكايت كند. (2)
در شعر علاوه بر بهره گيري از عنصر وزن و رعايت اصول و قواعد شعري «قافيه» و «رديف» و «روي» و اوزان عروضي از تخيل در قالب توصيف، تشبيه، استعاره و كنايه كه جان مايه ي شعر را تشكيل مي دهد، نيز استفاده مي شود.
شعر الفاظ به هم بافته نيست
شعله اي جز ز دل تافته نيست
نبود شعر سخن پيوستن
جمله ها را به سر هم بستن
شعر در قافيه ها كي گنجد
لحن داوود و نه در ني گنجد
شعر احساس شكوه است و جلال
درك زيبايي و لطف است و جمال
شعر شور است و شعار است و شعور
رويش عاطفه و جوشش نور (3)
بنابراين شعر، يكي از ابزار پيام است، منتهي پيام روح و دل. با زبان شعر مي توان مطالبي را بيان كرد كه با زبان گفتار نمي توان بيان داشت.
آيا مي توان محتواي اين ابيات سعدي را در كلام معمولي بيان كرد؟
اين كه تو داري قيامت است نه قامت
وين نه تبسم كه معجز است و كرامت
هر كه تماشاي روي چون قمرت كرد
سينه سپر كرد پيش تير ملامت
چشم مسافر كه بر جمال تو افتد
عزم رحيلش بدل شود به اقامت
و يا كلام حافظ را در اين غزل كه مي گويد:
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
و اندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند
بي خود از شعشعه ي پرتو ذاتم كردند
باده از جام تجلي صفاتم دادند
من اگر كام روا گشتم و خوش دل چه عجب
مستحق بودم و اينها به زكاتم دادند
و يا نظامي كه مي گويد:
زخم چو بر دل رسيد، ديده پر از خون چراست
چون تو درون دلي، نقش تو بيرون چراست
چون به ترازوي عشق، هر دو برابر شديم
مهر تو كم مي شود، عشق من افزون چراست
بيشترك مر مرا، دوست ترك داشتي
من نه همان دوستم، دشمني اكنون چراست
بر همه خسته دلان، دادگري داده اي
چون به نظامي رسيد، قصه دگرگون چراست
ظهير فاريابي مي گويد:
بگو به خواب كه امشب ميا به ديدن من
جزيره اي كه مكان تو بود آب گرفت
چه بسا از مطالب ياد شده پرسش ديگري در ذهن ايجاد شود كه وقتي انسان هنر را براي بيان خواسته هاي برتر خود انتخاب كرد نخست به سراغ چه هنري رفت؟ آيا از سخن موزون و شعر مدد گرفت يا از رسم و هنر ترسيم (نقاشي)؟ و يا از هنر آوا و آهنگ (موسيقي)؟ و يا از...؟
استاد فقيه مرحوم جلال الدين همائي مي گويد:
«شعر هم زاد بشر است، از وقتي كه بشر در عالم وجود قدم نهاده شريك عواطف و احساسات بوده است، انسان از آغاز خلقت داراي انفعالات و تاثرات بوده؛ غم و شادي، رغبت و نفرت، اميد و آرزو، ملامت و مسرت، ترس و بيم، دوستي و عداوت، شوق و بيزاري و بالاخره حالات نفساني داشته است بشر از آغاز خلقت تا انجام در تمام ادوار حياتي اش محكوم عواطف قلبي و احساسات معنوي بوده است...»
«باري احساسات و عواطف روحي و انفعالات و تأثرات قلبي از وجود بشر غير قابل انفكاك است. بعد از آن كه اين مقدمه معلوم شد حال مي گوييم: بديهي است كه اين نوع از عواطف و ادراكات به طوري از انسان نمودار و جلوه گر مي شود. آيا نماينده اين تأثرات در بشر چيست؟ البته يا كردار است يا گفتار، زيرا انسان مقاصد و مكنونات خود را يا به وسيله ي الفاظ و به طريق مكالمه آشكار مي سازد يا با واسطه ي اعمال خارجي. اولين نماينده ي احساسات بشر در چنين حالاتي شعر، تغني و رقص است.»
«پس شعر و موسيقي و رقص، زادگان يك مادرند و فرزندان يك حالت، اين سه، مولود عواطف اند و مادر طبيعت. آنها را به يك شكم زاييده است، همان معلمي كه شاعري را به بشر آموخته است رامش گري و وجد را نيز به او ياد داده. آدمي زاد در دبستان طبيعت از عشوه و ناز گل و نواي بلبل و آواز برگ ها و چم و خم شدن نونهالان دشت و چمن و صداي خوش آيند جريان آب هاي روان، هم صنعت شعر را آموخته هم فن موسيقي و رقص را، از اين جهت است كه ارسطو رقص را از فنون جمليه دانسته (4) و مي گويد: شعر و رقص دو شاخه از يك ريشه اند و بعضي مي گويند: «رقص شعر متحرك است.»
«خلاصه از بدو خلقت اين سه چيز به يك ديگر آميخته بوده است و اثبات تقدم زماني بعضي بر بعض خيلي مشكل است (شايد بعضي احتمال بدهند كه رقص طبيعي تر و از اين جهت قديمي تر از موسيقي و شعر باشد، ولي جاي ترديد است) و جاي ترديد نيست كه اين سه چيز از قديمي ترين آداب ملل عالم است و شعر به معناي حقيقي مخصوصا از موسيقي به معناي عام جدا نبوده است.»
در اقوام قديمه مانند يوناني ها و مصري هاي قديم چنين مرسوم بوده است كه در معابد و مجامع مذهبي براي اظهار تخشع و عبوديت و ابراز عواطف ديني، رقص مي كرده اند و با آهنگ هاي غنايي شعر مي خوانده اند.» (5)

هنر آهنگ و آوا


هم چنان كه انسان براي ابراز عواطف و احساسات خود و بيان ما في الضميرش، از هنر كلامي، همانند شعر و خطابه و يا از هنر ترسيمي، چون نقش نقاشي و از هنر تجمسي مانند مجسمه سازي و از هنر اطواري چون رقص و شبيه سازي بهره گرفته است از هنر آواز و آهنگ نيز به فراواني استفاده كرده است.
انسان، هر آهنگ و آواز را به عنوان شيوه ي مؤثر بيان به كار گرفته و از آن در طول تاريخ زندگي خود، براي انعكاس امواج روح و روانش، نمايش عواطف و احساسش، بروز خشونت و خشمش، ثبت دردها و سرگذشتش استفاده كرده است.
نظامي مي گويد:
كمان چه آه موسي وار مي زد
مغني راه موسيقار مي زد
او در جاي ديگر گفته است:
همان نغمه دماغش در جرس داشت
كه موسيقار عيسي در نفس داشت
حكيم سنائي مي گويد:
چشم موسي تار شد بر طور غيرت ز انتظار
از لب داود صوتي به ز موسيقار كو؟
در اين مورد به نظريه گروه ديني، فلسفي و سياسي «اخوان الصفا» كه در سده چهارم هجري و يا اوايل سده سوم به وجود آمدند اشاره مي كنيم. آنان اساس تشكيلات و سازمان خود را بر پايه ي آرمان هاي الهي ريخته و به منظور اصلاح نابساماني ها عليه خلافت بغداد قيام كردند. البته اين گروه به درستي شناسايي نشده اند، ولي رسائلي از خود به يادگار گذاشته اند كه تا حدود زيادي مي توان به عمق تفكر و والايي اهداف آنان پي برد. «اخوان الصفا» درباره ريشه ي موسيقي و آهنگ ها و آواها گفته اند:
«اصحاب شرايع و نواميس الهي، به منظور استفاده و اعمال در هياكل و عبادتخانه ها و در هنگام خواندن نماز و هنگام قرباني ها و دعاها و رازها و نيازها و گريه ها، الحان و اصوات موسيقي را به كار برده اند. چنان كه حضرت داود در هنگام خواندن مزامير خود الحان خوش بر اوزان معيني اعمال مي كرد. هم چنان كه نصرانيان در عبادت گاه و مسلمين در مساجد خود در قرائت نماز كتب آسماني، الحاني رقيق به كار برند تا دل ها رقيق و عواطف لطيف شود و قلب ها خاضع و نفوس خاشع و منقاد اوامر خداوند شوند و از گناهان خود بازگشت كنند و به سوي خداي روي آورند.
«باز گويند يكي از اسباب وضع قواعد و قوانين موسيقي اين بود كه چون حوادث و وقايعي كه از ناحيه ي موجبات نجومي و تأثيرات كواكب و احترام سماوي پديد مي آمد مانند: قحط و غلا و خشك سالي و جز آنها، خواستند راهي پيدا كنند كه از اين گونه بليات و حوادث ناگوار نجات يابند و بدين جهت سنن و نواميس الهي را وضع كردند مانند: نماز، روزه، قربان، دعا و جز آنها كه به وسيله ي آنها عذاب را از خود دور گردانند و خداوند بدي ها و شرور را از آنان مندفع نمايد و در هنگام خواندن و انجام عبادات به منظور دقت و توجه به معنويات، الحاني به كار مي بردند كه لحن «المحزن» مي ناميدند كه موجب رقت دل ها بود و كم كم لحن ديگري استخراج كردند به نام «مشجع» كه رؤساي لشگر در جنگ ها به كار مي بستند و لحن ديگري استخراج كردند كه در بيمارستان ها و اوقات سحر براي تخفيف مرض ها به كار مي بردند و بسياري از امراض را به وسيله ي آن لحن معالجه مي كردند كه در هنگام مصائب و غم و اندوه و ماتم ها به كار مي بردند.»
«لحن ديگري استخراج كردند كه در هنگام انجام كارهاي دشوار به كار مي بردند مانند: حمال ها، بناها و ملاح ها، تا بدين وسيله زحمت كار و دشواري آن را احساس نكنند.»
«لحن ديگري استخراج كردند كه در هنگام فرح، لذت سرور و عروسي ها و وليمه ها به كار مي رفت.»
«و الحاني خاص براي حيوانات و تشويق آنها درست كردند و شتربانان در سفرها به كار بردند كه «حدي» گويند و يا در تاريكي شب به كار برند تا اين كه شتران به نشاط آيند و بارها بر آنها سبك نمايد و همين طور گوسفند چران ها و گاو چران ها و اسب چران ها در هنگام آب دادن به حيوانات سوت زده و صفير مي كشند و اين خود لحن از موسيقي بود و همين طور شكارچيان الحاني در تاريكي شب به كار بردند تا طيور و حيوانات به نزديك آنها آيند. زنان براي اطفال خود الحاني درست كرده اند تا گريه ي آنها را آرام و يا آنها را خواب نمايد. بنابراين صنعت موسيقي را هر ملتي و هر فردي به كار مي بندد.» (6)
آن چه كه مي توان از تاريخ زندگي انسان به دست آورد اين است كه انسان در آغاز زندگي اين جهاني خود، بر اساس فطرت سليم و زيبا دوستش، به تأثير سازنده ي آوا و آهنگ پي برد، زيرا وقتي گوش جانش در مسير موج نغمه ها و آهنگ هاي طبيعي قرار گرفت احساس خوشي در درون او پيدا شد و بنا بر فطرت الهي و ذوق خدادادي، فهميد كه مي توان به وسيله ي آهنگ و آوا نيز با ديگران ارتباط صميمي برقرار كرد و علاوه بر ارتباط، آنها را از اين طريق تحت تأثير قرار داد و از همين جا بود كه موسيقي به عنوان يكي از ابزارهاي ارتباطي و تربيتي مورد توجه ويژه اي قرار گرفت و روز به روز، متناسب با گسترش ديگر پديده ها در زندگي و رشد دريافت هاي انسان، توسعه ي چشم گيري چه در محتوا و تنوع و چه در شكل و ابزار پيدا كرد.
درباره ي ريشه ي چنين كششي كه در خمير انسان وجود دارد و شعله هايش از عمق جان او زبانه مي كشد تحليل ها و تفسيرهاي گوناگوني صورت گرفته است كه ما در اين جا به يك نظريه از دو انديشور اشاره مي كنيم:
فيثاغورث و افلاطون گفته اند كه تأثير موسيقي و نغمات موزون در انسان، از آن جهت است كه يادگارهاي خوش موزون حركات آسمان كه در عالم ذر و عالم قبل از تولد مي شنيده و به آن معتاد بوده ايم در روح ما بر مي انگيزاند و به اين معنا كه قبل از آن كه روح ما از خداوند جدا شود نغمات آسماني مي شنيده و به آن مأنوس بوده ايم و موسيقي به واسطه ي آن كه آن يادگارهاي گذشته را بيدار مي كند ما را به وجد مي آورد. (7)
مولانا جلال الدين رومي همين نظر را در مجلد چهارم مثنوي، در قالب چند بيت، با زيبايي و لطافت ارائه داده است:
ليك بد مقصودش از بانگ رباب
همچو مشتاقان خيل آن خطاب
ناله ي سرنا و تهديد دهل
چيزكي ماند بدان ناقور كل
پس حكيمان گفته اند اين لحن ها
از دوار چرخ بگرفتيم ما
بانگ گردش هاي چرخ است اين كه خلق
مي سرايندش به طنبور و به حلق
مؤمنان گويند كه اثار بهشت
نغز گردانيد هر آواز زشت
ما همه اجزاي آدم بوده ايم
در بهشت آن لحن ها بشنوده ايم

موسيقي چيست


موسيقي واژه اي يوناني است و چنان كه گفته اند نام «رب النوع» اساطيري يونان مي باشد كه حامي هنرهاي زيبا بوده است. (8)
بر اساس ادعاي بعضي از محققان، موسيقي از دو كلمه ي «موسي» به معناي نغمه ها و «قا» به معناي وزن و آهنگ لذت بخش، تركيب يافته است. (9)
موسيقي، صنعت آهنگ ها و نغمات، دانش و سازه ها و آوازه ها، تركيب اصوات به صورت گوش نواز را گويند. (10)
در كتاب نفايس الفنون آمده است كه موسيقي عبارت است از:
«معرفت احوال الحان و آن چه التيام الحان، بدان بود و بدان كامل شود و اين صناعت به سه قسم است:
اول، نظريه معرفت است از حصول معاني اين علم از موضوع و مبادي و مسائل.
دويم، صناعت اراي الحان به تصويت انساني يا به آلات.
سيم، صناعت تأليف الحان و اين دو قسم (دوم و سوم) را عملي خوانند و موضع موسيقي نظري الحان است و هر چه منسوب به الحان شود.» (11)
امير خسرو دهلوي از قول مطربي در قالب بيتي علم موسيقي را از دانش شعر نيكوتر دانسته است و گفته است:
مطربي مي گفت با خسرو كه اي گنج سخن
علم موسيقي ز علم شعر نيكوتر بود
ابن خلدون در معرفي موسيقي مي گويد: «موسيقي عبارت از آهنگ دادن به اشعار موزون از راه تقطيع آوازها، به نسبت هاي منظم معلومي است كه هر آواز آن، هنگام قطع شدن، توقيع كاملي پديد مي آورد و آن گاه يك نغمه تشكيل مي يابد، سپس اين نغمه بر حسب نسبت هاي معيني با يك ديگر مركب مي شوند و سبب با اين تناسب و چگونگي خاصي كه از آن در اين آوازها به وجود مي آيد شنيدن آنها لذت بخش مي گردد. (12)
ابونصر محمد بن طرخان فارابي (متوفاي سال 339) مشهور به «معلم ثاني» مي گويد: من كتاب سماع طبيعي ارسطو را چهل بار خواندم و بازخود را به خواندن آن محتاج ديدم و يا به خط خود در پشت كتاب النفس ارسطو نوشت: من اين كتاب را صد بار خواندم.
فارابي در موسيقي شهرتي بلند و توانايي هاي چشم گيري دارد؛ در كتاب الموسيقي الكبير مي گويد. «موسيقي لفظا به معناي الحان است و لحن عبارت است از مجموع نغمات مختلفه اي كه مرتب باشند.» (13)
علامه شمس الدين محمد بن محمود آملي از علماي سده هشت هجري در كتاب نفايس الفنون مي گويد: فيلسوف بزرگ يونان، فيثاغورث حكيم مبدأ علم موسيقي است. (14)
«گويند كه سبب تنبه او بدين علم آن بود كه شبي به خواب ديد كه شخصي پيش او آمد و گفت: فردا به بازار آهن گران و در بعضي روايات (به بازار) صرافان گذري كن تا سري از اسرار حكمت بر تو منكشف گردد و چون بيدار شد وقت سحر بود برخاست و بدان سوي گذر كرد. در آن بازار تردد مي نمود و در انديشه كشف آن «سر» مي بود تا آوازي را كه از مصادمه ي آن دو جرم ثقيل مي شنيد با هم نسبتي مي دادي از آن مناسبت لذتي دريافت و در آن جا به گوشه ي رفت و مويي در دهان گرفت و سر ناخن او را بجنباند آوازي از آن بيرون مي آمد اما ضعيف بود.»
«پس آن را به ابريشم بدل كرد و در استخراج آلتي كه ابريشم بر آن جا بندد فكر مي كرد تا روزي در دامن كوهي مي رفت سنگ پشت افتاده بود پوسيده و پوست روي كاسه باقي مانده و چون باد در تجاويف آن مي افتاد آوازي از آن جا بيرون مي آمد آن را برداشت و اصل بربط ساخت و دسته بر او بست و در تكميل و تتميم آن سعي نمود تا به كمال رسيد.» (15)

انواع موسيقي


موسيقي را از جهات مختلف، مي توان تقسيم كرد كه هر كدام از آنها ما را به شناخت محتوا و شكل موسيقي كمك خواهد داد؛ به عنوان مثال گاهي تقسيم بندي وجهه ي فرهنگي به خود مي گيرد و از اين جهت موسيقي بيان گر افكار، اخلاق و فرهنگ يك ملت به شمار مي آيد مانند موسيقي غربي، شرقي، هندي، عربي، خراساني، اصفهاني، آذربايجاني و... .
گاهي تقسيم بندي ها به جنبه ي فني موسيقي نظر دارد و مرزبندي هايي از قبيل لحن و وزن و يا نوع دستگاه ها ارائه مي دهد چون: پنج گاه، چهارگاه، سه گاه، همايون، نوا، ماهور، شور... .
زماني موسيقي را از لحاظ ابزار و وسيله دسته بندي مي كنيم مانند: موسيقي سازي و موسيقي آوازي.
آن چه كه در اين جا به تناسب بحث بايد بيشتر مورد توجه باشد تقسيم بندي موسيقي از لحاظ تأثيري است كه بر مخاطب مي گذارد. اين تقسيم بندي مورد توجه قدما مانند: فارابي و صاحب كتاب نفائس الفنون و ديگران بوده است كه آنها موسيقي را از اين جهت به سه نوع تقسيم كرده اند:
1. اول موسيقي نشاط انگيز (ملذ)؛
2. دوم موسيقي احساس انگيز (انفعالي)؛
3. سوم موسيقي خيال انگيز (مخيل).
موسيقي طبيعي نزد انسان، آن است كه عموما يكي از اين سه تأثير را ايجاد كند، چه براي تمام مردم و هميشه ي اوقات و چه براي اكثر مردم و اغلب اوقات و موسيقي هايي كه تأثيرشان بيشتر عموميت داشته باشند طبيعي ترند.
موسيقي نشاط انگيز كه در ما احساس خوش آيندي پديدار مي سازد، هنگام استراحت و براي رفع خستگي به كار مي رود. موسيقي احساس انگيز كه عواطف ما را بيدار مي سازد هنگامي به كار برده مي شود كه بخواهند شخصي را وادار به انفعالي سازند كه تحت تأثير ميل خاصي انجام مي دهند و يا حالت روحي خاصي را تحت تأثير ميل خاصي در او ايجاد كنند.
موسيقي خيال انگيز، قوه ي تصور ما را تحريك مي كند، به ويژه اگر همراه با حكايت منظوم يا اشكال ديگر گفتارهاي خطابي باشد كه در اين صورت تأثير آن تشديد مي شود.
موسيقي «نشاط انگيز» ممكن است علاوه بر ايجاد احساس خوش آيند، مانند موسيقي «احساس انگيز» عواطف ما را نيز بيدار و هم چنين ممكن است قوه ي تصور ما را مانند موسيقي «خيال انگيز» تحريك كند، چنان كه موسيقي نوع دوم نيز ممكن است چنين كند، چه بسياري از تصورات و انقيادات ذهن ما، تابع تمايلات ما است و هم چنين وقتي گفتاري به انتهاي نشاط آور يك آهنگ همراه شود، تأثير آن گفتار براي شنونده تشديد مي گردد.
بنابراين موسيقي كامل تر، عالي تر و مؤثرتر همانا موسيقي است كه داراي ويژگي هاي هر سه نوع باشد و با گفتار تؤام شود و اين خاص موسيقي آوازي انسان است، البته برخي از انواع كامل موسيقي را مي توان از آلات موسيقي نيز شنيد. (16)

مفهوم غنا چيست؟


در مورد مفهوم واژه ي غنا بحث هاي فراوان و گسترده اي انجام گرفته است؛ به طوري كه جمع بندي و نتيجه گيري از آن همه پراكندگي، هر محقق و دانشوري را با مشكل رو به رو مي كند.
واژه شناسان و اهل لغت، معاني مختلفي، از مفهوم غنا ارائه داده اند و فقها براي شناخت مفهوم غنا، به اهل لغت مراجعه كرده و آن آشفتگي، در حوزه ي لغت به حوزه ي فقه سرايت نموده و موجب گرديده تا فقها نيز تعاريف گوناگوني بيان بدارند و شايد همه ي اين تشتت آرا از اين جا نشأت بگيرد كه در قرآن كريم آيه و كلمه اي كه به صراحت درباره ي غنا نظر داده باشد وجود ندارد و فقها در مستندات خويش براي به دست آوردن حكم الهي، به روايات استناد جسته اند كه در روايات هم به عنوان يكي از منابع استنباط، در مورد مفهوم غنا به صراحت سخن گفته نشده است، ولي در مورد ممنوعيت غنا لحن روايات صراحت دارند و تقريبا درباره ي ممنوعيت و يا حرمت غنا ترديدي باقي نمي گذارند. اما اين كه غنا چيست؟ دسته اي از روايات كه به تفسير آيات قرآني پرداخته اند «قول زور» (17) و سخن بيهوده و يا باطل را مصداق غنا معرفي كرده اند و برخي ديگر «لهو الحديث» (18) را و از همين جا نيز اين شبهه پيدا شده است كه آيا غنا از مقوله ي صوت و آهنگ است يا از مقوله ي كلام؟
در اين جا نخست غنا را از نظر اهل لغت بررسي نموده و سپس ديدگاه فقها را بيان داشته و در نهايت نظر خويش را با توجه به آيات قرآني و روايات اسلامي بيان مي داريم.

نظر لغويين


«فيومي» در مصباح المنير مي گويد: آوازي كه مشتمل بر گردانيدن صدا در گلو طرب آور باشد را غنا گويند: «الصوت المشتمل علي الترجيع المطرب».
ابن اثير در كتاب النهايه از قول محمد بن ادريس شافعي نقل كرده است كه: زيبا ساختن و نازك نمودن صدا، غناست: «تحسين الصوت و ترقيقه».
طريحي در مجمع البيان مي گويد: غنا صوت طرب آورد را گويند: «الصوت ما طرب به».
«ابن منظور» در لسان العرب مي گويد: كشيدن صدا و پياپي نمودن آن، غنا است: «مد الصوت و موالاته».

نظر فقها


«شهيد ثاني» غنا را اين گونه تعريف كرده است:
مد الصوت المشتمل علي الترجيع المطرب او ما يسمي في العرف غناء و ان لم يطرب؛ (19)
كشيدن صدا به گونه اي كه با ترجيع (گردانيدن در گلو) و طرب همراه باشد با اين كه آن صدا را در عرف غنا بنامند اگر چه با طرب همراه نباشد.
صاحب جواهر مي گويد:
ان المشهور عند فقهاءنا مد الصوت المشتمل علي الترجيع المطرب؛ (20)
در نزد فقهاي شيعه اين تعريف شهرت دارد كه غنا عبارت است از: كشيدن صدا كه مشتمل بر ترجيع و طرب باشد.
امام خميني قدس سره مي فرمايند:
«بانه صوت الانسان الذي له رقه و حسن ذاتي و لو في الجمله و له شأنيه ايجاد الطرب بتناسبه لمتعارف الناس؛ (21)
غنا به صوت نازك انسان مي گويند كه في الجمله داراي زيبايي ذاتي باشد و به خاطر تناسبي كه با دستگاه هاي موسيقي و مقام ها دارد براي متعارف مردم طرب انگيز باشد.
در جمع بندي از نظر هاي ياد شده درباره بيان مفهوم غنا، اعم از واژه شناسان و فقيهان مي توان چنين نتيجه گرفت:
غنا به صوت انساني مي گويند كه در آن زيبايي، ترجيع، طرب ترقيق و متناسب با دستگاه هاي موسيقي باشد.

حكم غنا


بعد از اين كه مفهوم غنا را از ديدگاه اهل لغت و برخي از فقها دانستيم به اين مطلب مي پردازيم كه از نظر اسلام، غنا داراي چه حكمي است؟ براي به دست آوردن حكم غنا به دو منبع قرآني و حديث مراجعه مي كنيم تا نظر قرآن و پيشوايان معصوم عليه السلام را در اين مورد به دست آورديم.

الف) قرآن


چنان كه پيش از اين هم يادآور شديم در قرآن كريم «تصريح حكمي» در خصوص حليت و يا حرمت غنا نداريم همان طور كه «تصريح مفهومي» نداشتيم ولي آياتي چند وجود دارد كه براي اثبات حرمت غنا مورد استناد انديشوران فقيه قرار گرفته است؛ از جمله: (و اجتنبوا قول الزور) (22)؛ از سخن باطل دوري گزينيد.
در تفسير اين آيه، از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه «قول زور» همان غنا است. (23)
و نيز آيه:
(و من الناس من يشتري لهو الحديث ليضل عن سبيل الله) (24)؛
و از مردمان كساني هستند كه با هدف فتنه انگيزي سخنان لغو و باطل را فراهم مي سازند تا خلق خدا را به انحراف بكشانند.
احاديث متعددي در ذيل اين آيه داريم كه «لهو الحديث» را از نوع غنا دانسته چنان كه «مهران بن محمد» مي گويد: از حضرت صادق عليه السلام شنيدم كه مي فرمود: «الغناء مما قال الله عزوجل و من الناس من يشتري لهو الحديث ليضل عن سبيل الله» (25)
(والذين هم عن اللغو معرضون) (26)؛
مؤمنان كساني هستند كه از لغو و بيهوده گويي پرهيز مي كنند.
در تفسير علي بن ابراهيم قمي با استناد به روايتي، واژه ي «لغو» بر غنا تطبيق داده شده است. (27)
چنان كه ملاحظه شد هيچ كدام از آيات قرآن كريم به طور صريح و روشن درباره ي غنا نظري نداده اند و لذا از منطوق اين آيات نمي توان حرمت آواز را استفاده كرد البته برخي از آوازها مي تواند حاوي مفاهيم «قول زور» و «لهو الحديث» و «لغو» بوده و بر غنا دلالت داشته باشد.

ب) روايات


امام صادق عليه السلام فرمود:
1. استماع اللهو و الغناء ينبت النفاق كما ينبت الماء الزرع (28)؛
شنيدن و استماع سخنان بيهوده و آواز غنايي نفاق را مي روياند همان گونه كه آب، گياه و زراعت را مي روياند.
و باز ايشان فرمود:
2. بيت الغناء لا تؤمن فيه الفجيعه و لا تجاب فيه الدعوه و لا يدخله الملك (29)؛
خانه اي كه در آن غنا انجام شود از حوادث دردناك در امان نخواهد بود و دعا در آن به اجابت نمي رسد و فرشته وارد آن خانه نمي شود.
باز امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
3. شر الأصوات الغناء (30)؛ بدترين صوت ها غنا است.
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در وصيت خود به علي عليه السلام فرمود:
4. يا علي! ثلاثه يقسين القلب: استماع اللهو و طلب الصيد و اتيان باب السلطان (31)؛
يا علي! سه چيز مايه قساوت قلب مي شود: گوش فرا دادن به لغو و بيهوده گويي و به جست جوي شكار بودن و به درگاه سلطان روي آوردن.
امام باقر عليه السلام فرمود:
5. الغناء أخبث ما خلق الله الغناء اشر ما خلق الله (32)؛
پليدترين و بدترين چيزي را كه خداوند آفريده است غنا مي باشد.
در روايات هم مانند آيات قرآن، كه چند نمونه از آنها را در اين جا ارائه داديم صراحتي نه از لحاظ مفهوم و نه از لحاظ مصداق وجود ندارد تنها نتيجه اي كه مي توان از سخنان نوراني پيشوايان معصوم عليه السلام در روايات به دست آورد اين است كه از نظر اسلام، غنا مذموم و ممنوع است ولي اين كه چه نغمه و يا آهنگي مصداق غنا است مشخص نيست.

غنا و صوت زيبا


در اين سؤالي پيش مي آيد و آن اين است كه آيا هر آوايي كه از زيبايي برخوردار بوده و خواننده، آن را در گلو بچرخاند و نشاط آور و طرب انگيز و متناسب با دستگاه هاي موسيقي باشد حرام است؟
در پاسخ چنين سؤالي خواهيم گفت: نه، زيرا خوانندگاني بوده و هستند كه با همه مشخصات ياد شده قرآن، مدايح اهل بيت، سرود، آواز و... مي خوانند و هيچ كدام از فقها و مؤمنان و متشرعان نگفته اند كه اينان كار حرام انجام مي دهند. علاوه بر اين مطلب، رواياتي داريم كه از «صوت زيبا» با تمجيد به عمل آورده و از آن به عنوان يك امتياز ياد كرده است:
امام صادق عليه السلام فرمود:
ما بعث الله عزوجل نبيا الا حسن الصوت (33)؛
خداوند متعال پيامبري را، به رسالت مبعوث نكرد مگر اين كه داراي صوت زيبا بود.
پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود:
ان من أجمل الجمال الشعر الحسن و نغمه الصوت الحسن (34)؛
زيباترين زيبايي موي زيبا و آواز زيباست.
در منابع روايي ها توصيه و تأكيد شده است كه قرآن را با صوت زيبا بخوانيد و صوت زيبا زيور و زينت آيات قرآن است:
پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود:
لكل شيء حليه و حليه القرآن الصوت الحسن (35)؛
براي هر چيزي زيوري است و زيور و زينت قرآن آواز خوش مي باشد.
در مورد برخي از امامان معصوم عليه السلام مطالب و فرازهايي ثبت گرديده كه آن بزرگواران، آيات نوراني قرآن را با لحن و آوازي تلاوت مي كردند كه مورد توجه و علاقه شديد مردم قرار مي گرفت، چنان كه حضرت امام صادق عليه السلام مي فرمايد:
كان علي بن الحسين صلوات الله عليه أحسن الناس صوتا بالقرآن و كان السقاءون يمرون فيقفون ببابه يسمعون قراءته (36)؛
حضرت سجاد عليه السلام از همه ي مردم خوش آوازتر تلاوت قرآن مي كرد و چون عابران سقا به در خانه ي آن حضرت مي رسيدند مي ايستادند و قرآن خواندن او را گوش مي دادند.
بنابراين صوت زيبا نه تنها چيز بدي نيست بلكه به عنوان نعمت ارزش مند خداوند است كه به انبيا و بعضي از بندگان خود عنايت فرموده است و حتي سفارش پيشوايان دين است كه كلام خدا، قرآن را با آرايش صوتي بخوانيد.
حضرت باقر عليه السلام فرمود:
رجع بالقرآن صوتك فان الله عزوجل يحب الصوت الحسن (37)؛
به هنگام خواندن قرآن صداي خود را در گلو بچرخان همانا خداوند آواز خوش را دوست مي دارد.
پيامبر فرمود:
حسنوا القرآن بأصواتكم فان الصوت الحسن يزيد القرآن حسنا (38)؛
با آوازهاي خوشتان قرآن را زيبايي ببخشيد، زيرا آواز خوش، زيبايي قرآن را افزايش مي دهد.

دلايل حرمت غنا


چنان كه پيش از اين هم اشاره شد به خاطر اين كه هيچ گونه تصريحي در منابع استنباط احكام اعم از قرآن و حديث درباره به غنا، چه از لحاظ مفهوم و چه از لحاظ مصداق به عمل نيامده، فقها و كارشناسان مسائل فقهي را با مشكلات بسياري رو به رو كرده است و بحث در خصوص غنا و موسيقي را بحث هاي پرشور و مشكلي بوده كه اساتيد فن با آن برخورد داشته اند. گوياترين دليل بر اين سخن، اظهارات فقها و كتاب هاي فقهي آنان در مورد غناست.
حال كه با چنين مشكلي رو به رو هستيم و از طرفي هم بايد به نيازمندي هاي روحي و رواني افراد جامعه پاسخ داد و تكليف مردم و دستگاه هاي فرهنگي را نسبت به موسيقي و غنا روشن ساخت ضرورت دارد تا در جست جوي نكاتي باشيم كه پيشوايان معصوم ما در سخنان خود بر آن، در خصوص غنا حساسيت نشان داده اند و از اين طريق معيارها و دلايل حرمت غنا را به دست آورده و مرزهاي حلال و حرام را مشخص كرد، بنابراين غنا و آوازي حرام خواهد بود كه داراي يكي از شرايط زير باشد:
1. آوازي كه لحن و آهنگ آن اختصاص به اهل فسق و گناه و مجالس لهو فاسقان دارد و به اصطلاح آواز «لهوي» است، اين آواز چه با كلام همراه باشد چه نباشد و يا آن كلام، لغو لهو باشد و يا نباشد حرام است، زيرا اسلام جبهه ايمان را از هر گونه عملي كه استقلال او را به خطر مي اندازد و موجب به هم ريختگي مرز ايمان و كفر، عدل و فسق، خير و شر... مي گردد بر حذر مي دارد شايد يكي از دلايل حرمت تشبه به هر جهت مستقل و ممتاز باشد و لذا از به كارگيري هر علامت و نشانه اي كه اختصاص به كفار و مشركان دارد جلوگيري به عمل آورده و آن را حرام اعلام كرده است.
امام صادق عليه السلام مي فرمايد: خداوند بر يكي از پيامبران خود در ادوار گذشته وحي كرد و به او دستور داد تا به پيروان مؤمن خود بگويد:
لاتلبسوا لباس أعدائي و لا تطمعوا مطاعم أعدائي و لا تسلكوا مسالك أعدائي فتكونوا أعدائي كما هم أعدائي (39)؛
لباس دشمنان من را نپوشيد، خوراك دشمنان من را نخوريد راه و روش دشمنان من را نپيماييد تا همانند آنان در رديف دشمنان من قرار بگيريد.
در اين كه لحن و آهنگ آواز، نبايد لحن آواز اهل گناه باشد ترديدي وجود ندارد، زيرا پيامبر صلي الله عليه و آله در مورد تلاوت و قرائت قرآن با صراحت تأكيد فرموده است:
اقرءوا القرآن بألحان العرب و أصواتها و اياكم و لحون أهل الفسق و أهل الكبائر (40)
قرآن را با لحن ها و آهنگ هاي عرب بخوانيد و از لحن هاي بدكاران و اهل گناهان بزرگ دوري بجوييد.
2. آوازي كه ماهيت آن لهوي نيست ولي الفاظ و مطالب لغو و باطل است و انسان را بر شهوت و عياشي و بي خبري سوق مي دهد، اين گونه مطالب و مفاهيم منحرف كننده اگر با آواز غير لهوي هم خوانده شود حرام است.
3. نغمه و آوازي كه انسان را از ياد خدا دور بدارد و مانع حركت او به سوي خدا گردد مصداق غنا بوده و حرام است. چنان كه حضرت امام صادق عليه السلام در روايتي طولاني، به هنگام بيان شرايع و مسائل مربوط به اصول و فروع دين، گناهان كبيره را بر مي شمرد و در رديف گناهاني چون شرك به خدا، قتل نفس، خوردن ربا و مال يتيم و... مي فرمايد:
و الملاهي التي تصدعن ذكر الله عزوجل مكروهه كالغناء (41)؛
و آن بيهوده گويي ها و لهوياتي كه مانع ياد خداوند متعال گردند مانند غنا از گناهان كبيره محسوب مي شود.
حرمت منع از ياد خدا، تنها به نغمه و آوازهاي لهوي اختصاص ندارد بلكه هر گفتار و كرداري كه مانع از رسيدن انسان به خداوند باشد حرام است؛ چنان كه حضرت علي عليه السلام درباره ي قمار و قماربازي مي فرمايد:
كل ما الهي عن ذكر الله فهو الميسر (42)؛
هر آن چه انسان را به گونه اي مشغول بدارد كه او از ياد خداوند غافل بماند قمار به شمار مي آيد.
هر گاه آواز و آهنگي مشخصات ياد شده را از لحاظ حرمت نداشته باشد و انسان را به ياد خدا اندازد و او را در سير الي الله ياري كند نه تنها حرام نيست بلكه يكي از ابزار و وسايل تربيت مي باشد؛ چنان كه مردي خدمت علي بن الحسين عليه السلام آمد و از خريدن كنيزي كه داراي صوتي زيبا بود پرسيد آن حضرت در پاسخ فرمود:
ما عليك لو اشتريتها فذكرتك الجنه (43)؛
اشكالي بر تو نيست اگر او را خريداري كني پس براي تو بخواند و بهشت را به يادت بياورد.
علي بن يقطين از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده است:
من أصغي الي ناطق فقد عبده فان كان الناطق يؤدي عن الله عزوجل فقد عبدالله و ان كان الناطق يؤدي عن الشيطان فقد عبد الشيطان (44)؛
كسي كه گوش دل به سخن گوينده اي بسپارد پس او را بندگي كرده است هر گاه گوينده از خداوند متعال سخن گفته باشد بندگي خدا را و اگر گوينده سخن از شيطان گفته باشد بندگي شيطان را كرده است.

موسيقي و غنا


با توضيح مختصري كه داده شد تا حدودي مرزهاي غنا از غير غنا جدا و شناسايي شد، اينك به نكته اي ديگر بايد اشاره كرد كه آيا مي توان مرز بين موسيقي و غنا را نيز مشخص نمود و با توجه به معيارهاي ياد شده در مورد غنا، موسيقي را نيز از لحاظ حرمت و حليت مرزبندي كنيم؟ در پاسخ پرسش ياد شده سخن روشن گر رهبر معظم انقلاب حضرت آيه الله العظمي خامنه اي را نقل مي كنم كه ما را در اين مورد دليل و راهنماست:
«آن چيزي كه در اسلام حرام است غناست، نه موسيقي. موسيقي هر آهنگ و صدايي است كه از حنجره يا وسيله اي، به يك شكل حساب شده بيرون مي آيد. اما آن چيزي كه حرام است نوع خاص از موسيقي است كه غنا باشد، علت اين كه نظرات مختلف است، اين است كه در مورد غنا، ما آيات و روايات صريح كه مشخص كند غنا چگونه چيزي است، نداريم، لذا استنباط فقهي از غنا متفاوت است؛ مثلا مرحوم آيه الله العظمي بروجردي رحمه الله معتقد بودند: غنا آن چيزي است كه مخصوص مجالس لهو باشد يعني آن آهنگ ها و آوازهايي كه فقط در مجالس لهو و خوش گذراني خوانده مي شود حرام است ولو اين كه در بيرون مجلس لهو خوانده شود. و ما آن زمان كه مرحوم آيه الله بروجردي حيات داشتند، اين را تطبيق مي كرديم با آن آهنگ ها و ترانه هايي كه در آن وقت معمول بود اينها را ما قدر مسلم از غنا مي دانستيم ولي مورد ديگر مسلم نبود.» (45)

هنر در نگاه رهبري نظام اسلامي


در پايان نظر رهبري نظام اسلامي را درباره ي هنر بيان نموده تا ديدگاه نظام در خصوص هنر وكار هنري و نيز جاي گاه هنرمند مشخص شود و براي آن دسته كه سنگ هنر به سينه مي زنند و جمهوري اسلامي را به ضد هنر بودن متهم مي كنند حجت باشد؛ اگر چه به آن هنرمندان بي درد و مغرض و حسود كذايي كه حاضر به هم دردي و همراهي با ملت زجر ديده ما به ويژه در ايام جنگ نشدند نيازي نيست ولي از باب هدايت، تذكر را مفيد دانسته و روشن گري را عبادت مي دانيم.
امام خميني قدس سره در مواردي مي فرمايد:
«هنر در عرفان اسلامي ترسيم روشن عدالت و شرافت و انصاف و تجسيم تلخ كامي گرسنگان مغضوب قدرت و پول است.»
«هنر در مدرسه ي عشق نشاندن دهنده ي نقاط كور و مبهم معضلات اجتماعي، اقتصادي، سياسي و نظامي است.»
«تنها هنري مورد قبول قرآن است كه صيقل دهنده ي اسلام ناب محمدي صل الله عليه و آله اسلام ائمه هدي عليه السلام اسلام فقراي دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازيانه خوردگان تاريخ تلخ و شرم آور محروميت هاست.» (46)
حضرت آيه الله خامنه اي رهبر معظم انقلاب فرموده اند:
«بارها گفته ام كه هر پيامي، هر دعوتي، هر انقلابي، هر تمدني و هر فرهنگي تا در قالب هنر ريخته نشود شانس نفوذ و گسترش ندارد و ماندگار نخواهد بود و فرقي هم بين پيام هاي حق و باطل نيست.»
«هنر امروز ايران هنر «مقاومت» است نه هنر «تسليم و سازش» اين گونه هنر، شرط اصلي آگاهي و زمان شناسي و نيز شجاعت و گستاخي در برابر تهاجم وحشيانه اي است كه در آن از همه ي ابزارها براي سركوبي و به ذلت كشانيدن ملت ما استفاده مي شود»
«شك نبايد كرد كه انقلاب به هنر نيازمند است و هنر انقلاب از آن جا كه بايد حامل مفاهيمي نو و قهرا ناآشنا باشد، و از آن جا كه بايد با همه ي معارضه ها و خصومت هايي كه هيچ انقلابي از آن مصون نيست درگير شود و از آن جا كه بايد معارف نوين را در ذهن ها راسخ و ماندگار سازد، ناگزير بايد هنري ممتاز و فاخر و پيشرو باشد.» (47)
فخر از هنر نماي و به اهل هنرگراي
و زعيب و عار بي هنري بر كنار باش

پي نوشت :


1- هنر چيست؟ ص 31.
2- بهار و ادب فارسي، ج 1، ص 27 مقدمه.
3- استاد بهجتي متخلص به «شفق».
4- رقصي كه منظور ماست نه رقص لهو و لعب و خلاعت است، زيرا اين قسم از رقص جزو قبايح اعمال شمرده مي شود و تعريف رقص به وجهه ي فلسفي اين است كه (رقص حركت فطري است كه از تراكم قواي حيواني در جسم پيدا مي شود، زيرا تزايد قوا به درجه اي مي رسد كه قابل تحمل نبوده براي تخفيف، راهي مي طلبد و بنابراين حركاتي كه طفل مي كند نيز داخل در رقص است.) و لغويين رقص را طور ديگر تعريف كرده اند كه شامل وجهه ي فلسفي آن نيست.
5- تاريخ ادبيات ايران، ص 80.
6- رسائل اخوان الصفا، رساله ي پنجم، ص 136- 138 به نقل از فرهنگ معارف اسلامي، ج 4.
7- سماع در تصوف، ص 4.
8- لغت نامه ي دهخدا.
9- كشف الظنون، ج 2، ص 1902.
10- لغت نامه ي دهخدا.
11- نفايس الفنون، ج 3، ص 73.
12- مقدمه ي ابن خلدون، ص 855.
13- موسيقي كبير فارابي، ص 47.
14- شايد بيان چنين مطلبي، از اين باب باشد كه گفته اند اصل فلسفي اعداد و تطبيق آنها با علوم طبيعي و الهي و معرفه الروح و اخلاق، زاده ي فكر او است و نيز گفته اند جدول ضرب را او اختراع كرد.
15- نفائس الفنون في عرايس العيون، ج 3، ص 77.
16- مهدي بركشلي، انديشه هاي علمي فارابي درباره ي موسيقي، به نقل از هشت گفتار پيرامون حقيقت موسيقي غنائي، ص 204.
17- (واجتنبو قول الزور)، سوره حج، آيه 31.
18- (و من الناس من يشتري لهو الحديث عن سبيل الله)، لقمان (31) آيه 5.
19- شرح لمعه، باب غنا.
20- جواهر الكلام، ج 22، ص 95.
21- مكاسب محرمه، ج 1، ص 202.
22- حج (22) آيه 31.
23- وسائل الشيعه، ج 12، ص 227.
24- لقمان (31) آيه 6.
25- وسائل الشيعه، ج 12، ص 226.
26- مؤمنون (23) آيه 3.
27- تفسير قمي، ص 444.
28- وسائل الشيعه، ج 12، ص 235.
29- همان، ص 225.
30- همان، ص 229.
31- من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص 339.
32- دعائم الاسلام، ج 2، ص 208.
33- اصول كافي، ج 2، ص 616.
34- اصول كافي، ج 2، ص 615.
35- وسائل الشيعه، ج 4، ص 859.
36- اصول كافي، ج 2.
37- وسائل الشيعه، ج 4، ص 859.
38- وسائل الشيعه، ج 4، ص 859.
39- وسائل الشيعه/ ج 3/ ص 279.
40- اصول كافي، ج 2، ص 614.
41- بحارالانوار، ج 10، ص 229.
42- وسائل الشيعه، ج 12، ص 235.
43- همان، ص 86.
44- همان، ص 236.
45- هنر از ديدگاه حضرت آيت الله خامنه اي، ص 43.
46- كلمات قصار، پندها و حكمت امام خميني، ص 181.
47- هنر از ديدگاه حضرت آيت الله خامنه اي، ص 9- 10- 34.

منبع: كتاب تاملات فرهنگي نوشته سيد رضا تقوي

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین