کد خبر: ۱۷۶۴۹۳
تاریخ انتشار:
استاد رحیم‌پور ازغدی/ تأملی بر نظریه‌پردازی در حوزه‌ی روابط بین‌الملل (2)

شرط ساختارشکنی در عرصه‌ی عملی روابط بین‌الملل، ساختارشکنی نظریست

تمام مسئله این است که هنجارها و الگوهای رفتاری را چند تا قدرت، قدرت‌های هسته‌ای و یا قدرت‌های اقتصادی می‌توانند بر جهان مسلط کنند و قدرت‌های نظامی و سیستم بسازند و فشارهای سیستماتیک وارد کنند به مخالفان خودشان و ساختار نظام بین‌الملل را برای کسانی تنگ کنند و یک نوع جامعه پذیری جهانی را تحمیل کنند و رفتارها را همگون کنند. کلیشه‌سازی کنند، همگون‌سازی کنند.
گروه سیاسی - در قسمت قبلی به بخش ابتدایی سخنان بسیار مهم استاد رحیم‌پور در خصوص نظریه‌پردازی در حوزه‌ی روابط بین‌الملل پرداختیم. به امید الهی در این بخش، به بخش دوم آن خواهیم پرداخت:

به گزارش بولتن نیوز، تمام مسئله این است که هنجارها و الگوهای رفتاری را چند تا قدرت، قدرت‌های هسته‌ای و یا قدرت‌های اقتصادی می‌توانند بر جهان مسلط کنند و قدرت‌های نظامی و سیستم بسازند و فشارهای سیستماتیک وارد کنند به مخالفان خودشان و ساختار نظام بین‌الملل را برای کسانی تنگ کنند و یک نوع جامعه پذیری جهانی را تحمیل کنند و رفتارها را همگون کنند. کلیشه‌سازی کنند، همگون‌سازی کنند. آن وقت نشان بدهند که چگونه می‌شود علی‌رقم تفاوت نظام‌های سیاسی، فرهنگی و ایدوئولوژیک، همه باید در روابط بین‌الملل مشابه عمل کنند. یعنی از طریق ساختارهای قدرت، رسانه و ثروت، برای بقیه‌ی کشورها فرهنگ‌سازی کنند. هنجارهای خودشان و منافع خودشان را بر سایر بازیگران عرصه تحمیل کنند، نه تجویز. قالبا هم به روش ماکیاولی و ندرتا به روش اخلاقی، تازه آنهم وقتی که منافع‌شان با آن مصالح اخلاقی سازگار باشد.




در مسیر این تحمیل و تحمل‌هاست که بعضی از ظرفیت‌های خلاق انسانی شناسایی می‌شود و مدیریت می‌شوند و اینکه ارزش‌ها و هنجارهای حاکم بر جوامع جهانی چه نقش تکوینی دارند. اینجاست که از قدرت زبان استفاده می‌شود. اینجاست که به جنبه‌های تبلیغاتی در روابط ‌بین‌الملل توجه می‌شود. حتی به جنبه‌های زیباشناختی در رفتار توجه می‌شود و یک نوع القا و احساس عدم امنیت چگونه بر جهان حاکم کنند. همکاری بین‌الملل را چگونه در راستای منافع خودشان حاکم کنند. به کی اعتماد کنند و یا تظاهر به اعتماد کنند و منافع خودشان را چگونه، حتی از طریق قدم گذاشتن بر سر و صورت متحدین‌شان پیش ببرند. شما حتی همین اخیرا دیدید که خودشان هم افشا کردند که حداقل 35 نفر از رهبران جهان، از جمله کشورهای اروپایی که در الگو و اردوگاه امریکا عمل می کند، حتی خصوصی‌ترین مسائل آنها دارد واژه به واژه جاسوسی می‌شود. مثل آلمان و فرانسه و اسپانیا. اعلام شد که در ماه گذشته، 60 میلیون مکالمه‌ی مردم در اسپانیا شنود شده. حتی پیامک‌هایی که رئیس‌جمهور برزیل یا مکزیک رد و بدل می‌کردند نیز کنترل می‌شود.

وقتی کسانی که می‌خواهند از فرمول‌های قدرت در جهان استفاده کنند، دوست و دشمن نمی‌شناسند. با متهم و دشمن در جاهایی یک نوع عمل می‌کنند که یک روش ماکیاولی‌ست. این سیاستی‌ست که در طول تاریخ بشر ادامه داشته اما هر دوره ابزارش پیشرفته‌تر شده. اما اصل خط حاکم بر این نوع روابط همین است و خواهد بود. تعریف می‌کنند گناه و صواب را در روابط‌ بین‌الملل، البته به اسم واقع‌گرایی حاکم می‌کنند. و این نقش فرهنگ و طرز فکر، در سیاست بین‌الملل فوق‌العاده مهم است. البته کسانی بهش توجه نمی‌کنند، چون از منظر خشک پوزیتیویسم به آن نگاه می‌کنند. چون پوزیتیوسم به غیر از آنکه به لحاظ منطقی غلط است به لحاظ واقع‌گرایی نیز دروغ هست. انسان را از واقعیت دور می‌کند. فقط تماس یا سطحی از واقعیت ایجاد می‌کند. اما فریب ایجاد کرده و ابعاد دیگر واقعیت را از بین می‌برند.



البته یک طیف وسیعی در کشورهای مختلف مثل کشور خودمان که به طور رسمی و آکادمیک روابط بین‌الملل را می‌خوانند، واقعا فکر می‌گنند که یک قوانین خشک پوزیتیوستی بر آن حاکم است. توجه ندارند که آنچه که آنها به نام واقعیت و واقعگرایی و نئوواقع‌گرایی مطرح می‌کنند، مطلقا واقع‌گرایی نیست و به همه‌‌ی ابعاد واقعیت کار ندارد و کاملا گزینشی برخورد می‌کند با واقعیات. آنچیزی که تحت عنوان واقعیت مطرح می‌شود اصلا بر مبنای واقعیت شکل نرگفته و کاملا بر اساس منافع شکل گرفته است. بنابراین می‌شود گفت که حتی بعضی از نظریه‌پردازان انتقادی در حوزه‌ی انسان‌شناسی و حتی جامعه‌شناسی که همین دیدگاه را با همان مبنای معرفت شناختی‌اش در عرصه‌ی روابط بین‌الملل رواج داده‌اند، تصریح کرده‌اند که در واقع هیچ نوع واقعیتی در مورد جهان از جمله جامعه‌ی جهانی وجود ندارد و این ارزش‌ها و فرهنگ‌ها و منافع جوامع‌ند که تأثیرگذارند بر روی تفسیر ما از واقعیت.



در نتیجه در رویکرد پست‌مدرن، واقع‌گرایی در اصل ناواقع‌گرایی‌ست. تنها کسانی می‌گویند که روابط بین‌الملل یک قانون علمی و پولادی و غیرقابل تغییر دارد که می‌خواهند این وضعیت باقی بماند و ابدی تلقی بشود – مثل قانون جاذبه و 2 2 تا 4تا – که کسی به فکرش نرسد که وضع موجود را می‌توان تغییر داد، غیر از آنکه باید تغییر داد. این‌ها وضع قبل از خودشان را تغییر داده‌اند که الان آقایی می‌کنند. پس می‌توان رابطه‌ی ارباب و برده را در روابط بین‌الملل تغییر داد. درضمن تا وقتی که به لحاظ نظری در الگوهای روابط بین‌الملل ساختار شکنی نکنیم، نمی‌توانیم به لحاظ عملی ساختارشکنی کنیم. الان هم در مکتب انگلیسی در حوزه‌ی بین‌الملل، جریان‌های واقع‌گرایی انتقادی، جریان‌های سازه‌انگار، جریان‌های واقع‌گرای نئوکلاسیک، هر کدام‌شان بر اساس ارزش‌های خودشان و گره خورده با منافع قدرت‌های خاص، نظریه‌پردازی کرده‌اند. این‌ها همه هم جریان‌های انتقادی هستند به نگاه پوزیتیویستی در حوزه‌ی روابط بین‌الملل.

آنچه که دوستان ما در دانکشده‌ی وزارت خارجه و دانشکده‌های روابط بین‌الملل حتما باید توجه کنند این است که تمامی محیط‌های دانشگاهی در عرصه‌های انسانی و اجتماعی به طور عام و روابط بین‌الملل به طور خاص، تحت تأثیر فضاهای مختلف ایدئولوژیک صورت گرفته و هیچ کدام بر اساس واقع‌گرایی غیر ایدئولوژیک پیش نیامده. و در همه‌ی این موارد، اسطوره‌هایی ساخته شده و حاکم است که آنها خواسته‌اند این الگوها حاکم باشد بر دیدگاه‌های ما. این رشته‌ها به خصوص بعد از جنگ دوم جهانی با این رویکرد بوجود آمده‌اند. بنابراین، روابط بین‌الملل علمی و تجربی، بخشی‌اش تجربی‌ست و بخش دیگرش، تجویزی و تکلیفی‌ست. منتهای دانشجوی ما شاید به این مقوله توجه نداشته باشد چون استاد ما هم به آن توجه ندارد و نگاه انتقادی و جسارت شالوده‌شکنی ندارند. تنها حفظ می‌کنیم و مدرک می‌گیریم.

ادامه دارد...

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین