کد خبر: ۱۷۵۳۵
تاریخ انتشار:

فراخوان‌هاي غيرقانوني موسوي عامل فوران نفرت بود

سعيد حجاريان عامل اصلي حوادث پس از انتخابات و فوران نفرت را عملکرد سفارتخانه ها و رسانه هاي بيگانه دانست.

به گزارش بولتن نیوز، سعيد حجاريان عضو مستعفي حزب مشارکت عامل اصلي حوادث پس از انتخابات و فوران نفرت را عملکرد سفارتخانه ها و رسانه هاي بيگانه، فراخوان هاي غيرقانوني موسوي، دفاع کورکورانه برخي احزاب سياسي از خط مشي وي و شايعه تقلب و ضعف مديريت بحران دانست.

سعيد حجاريان که هم اکنون در بازداشت به سر مي برد و بنا به گفته هايش دچار تحول شده است، در گفت وگوي اختصاصي مکتوب با ايرنا، به پرسش هاي متنوعي در خصوص علت تحول، عوامل حوادث پس از انتخابات، نوع نگاه هاي سابق خود به مقوله ولايت فقيه و مشروعيت، علت انحرافات فکري خود و جريان متبوعش و... پرداخت.

متن کامل اين گفت و گوي مکتوب در ادامه آمده است:

**شما در حوزه سياسي، امنيتي و پژوهشي سوابق زيادي داريد، چه طور در طول اين مدت زياد، چنين تحول فکري بزرگي براي شما رخ نداد و اينک اين تحول در زندان برايتان پيدا شده است؛ به تعبير ديگر، فرايند اين تحول چگونه بود؟
اولا وقايع پس از 22 خرداد وقايع کمي نبودند. اينهمه خسارت مالي و جاني و فوران تنفر در تاريخ بعد از انقلاب بي سابقه بوده است. اين تنفر ميان برادران يک خانواده بزرگ در سابق نه در سنن ملي سابقه داشته و نه در سنن اسلامي لذا من وحشت زده فکر کردم اين موضوعات ريشه در خارج از فرهنگ ما دارد به خصوص کمونيسم و آنارشيسم، اين وقايع مرا به ياد تصفيه هاي خونين سال 54 سازمان منافقين انداخت که بخش کمونيستي با چه قساوتي دست به تصفيه بخش مسلمان زد. يا بسياري بمب گذاري هاي گرچي و ارمني که در صدر مشروطيت فضاي سياسي را آلوده کردند و گرايشات آنارشيسمي داشتند.
ثانيا همراهي بعضي از بزرگان نظام با اين وقايع بسيار دردناک بود. کساني که به چشم خود مي ديدند وحدت ملي در خطر است اما به اين روند دامن مي زدند.
ثانيا برکت ماه هاي رجب، شعبان، رمضان آن هم در تاملات تنهايي به کمک من آمد تا به دقت راه طي شده را کاوش نمايم و در مشي و بينش خود تجديد نظر کنم.

**در متن دفاعيه خود گفتيد که در جريان انتخابات حوادثي رخ داد و از آنها با اين تعابير ياد کرديد: «قانون شکني آشکار»، «صدمه به اموال شخصي و عمومي»، «شعارهاي وهن آلود»، «قتل و جرح»، «جور و عدوان بر مردم و نظام»، «به خطر انداختن امنيت کشور» و... چرا اين وضعيت پديد آمد و عامل اصلي پيدايي اين جريانات چه بود؟ چه جرياناتي در پشت پرده وجود داشت که کار را به اينجا رساند؟
اسباب متعددي دست به دست هم دادند تا کار به اينجا رسيد:
الف) تبليغات مکرر رسانه هاي صوتي و تصويري بيگانه که هر لحظه مردم را به آشوب ترغيب مي کردند.
ب) وجود بعضي عناصر سفارتخانه ها در ميدان تظاهرکنندگان و همچنين عناصري که از قبل آموزش هاي لازم را براي براندازي نرم ديده بودند.
ج) فرمان هاي غيرقانوني و فراخوان هاي بدون مجوز مهندس موسوي براي ايجاد تجمعات و راهپيمايي هايي که نوعا به تخريب و ضرب و جرح و شعارهاي وهن آلود منجر مي شد.
د) دفاع کورکورانه احزاب سياسي از خط مشي مهندسي موسوي و اعلام حمايت از وي و دامن زدن به شايعات تقلب.
ه) بيانيه کميته صيانت از آرا دال بر تقلب وسيع و مخدوش بودن اصل انتخابات بدون آنکه مستند به مدارک محکمه پسند باشد.
ح) ضعف مفرط وزارت ارشاد و صدا و سيما در آستانه بحران در جهت اطلاع رساني و نيز ضعف وزارت اطلاعات در جهت مديريت بحران.

**مقصود شما از فعالان سياسي که گفتيد عالما و عامدا در سطح دانشگاه ها، احزاب و جامعه نظريه هايي را بسط مي دهند، چه کساني بود و چه شواهدي در اين زمينه وجود دارد؟
فعالان سياسي خود نظريه پرداز نيستند اما به بسط تئوري هاي غربي در سطح دانشگاهها و احزاب سياسي و جامعه مي پردازند.
مثلا بسياري از توده اي هاي سابق که به صورد منفرد فعاليت مي کنند با مقالات و کتب خود به گسترش انديشه هاي مارکسيسم، لنيننيسم و حتي استالينيسم در جامعه مي پردازند يا کساني که با سوسيال دموکراسي اروپايي مانوسند به بسط اين انديشه مي پردازند.
ليبرالها از همه فراوان ترند و جامعه ليبرالي و اقتصاد ليبرالي را بهترين نسخه براي ايران مي شمارند و به طرح آن همت مي ورزند. انديشه هاي فمينيستي بين فعالان سياسي زن رواج بسيار دارد و کمپين يک ميليون امضا اساسا مروج اين ديدگاه بوده. پست مدرن ها هم چند سالي است سر و کله ايشان پيدا شده و آنها نيز ساز خود را مي زنند. وهابي ها، بهايي ها، مبلغين مسيحي از جمله اقليت هايي هستند که تبليغ عقايد خود مي پردازند.
مجموعا بايد گفت هيچ انديشه اي نمي ميرد و صبر مي کند تا زمينه اشاعه آن فراهم آيد، آنگاه در جامعه گسترش مي يابد.

**درباره وظيفه حفظ وحدت هم نکاتي گفته بوديد. چه ضرورتي در اين زمينه هست؟ با توجه به اختلاف نظرها، وحدت در چه چيزهايي امکان پذير است؟ محور وحدت کدام است؟ معيار وحدت چيست؟ رابطه وحدت با امنيت ملي چيست؟ راه هاي وحدت شکني کدام است؟ ويژگي هاي وحدت شکنان چيست؟
در روايت داريم که اختلاف ميان امت من، رحمت است (نقل به مضمون) چون اختلاف باعث تضارب آرا و تعامل افکار مي شود و جامعه رشد پيدا مي کند منتهي حد اختلاف سقف محدودي دارد يعني مي توان سلايق مختلف درباره نحوه تصميم گيري ها، قوانين، مسئوليت اجرايي و بسياري از امور ديگر داشته اما نسبت به مصالح ملي و منافع نظام بايد وحدت داشت (و اين امر در همه جاي دنيا رايج است) موضوعاتي مثل وحدت سرزميني، حاکميت، دفاع از مال و جان مردم در مقابل حملات بيگانگان، التزام به قانون اساسي، توسعه و رفاه وضع مردم جزو مسايل ملي هستند.
امام سجاد در صحيفه سجاديه به مرزداران دعا مي کند با اين که حکومت را غاصب مي داند، چون حفظ ثغور مسلمين از حمله کفار و مشرکين را از مصالح امت اسلامي مي شمارند و حضرت اميرالمومنين (ع) در نهج البلاغه با اين که حق خود را غصب شده مي ديدند سکوت پيشه کرده و فرمودند: ديدم که دين خدا مانند مشکي است که اگر کوچکترين آسيبي به آن برسد همه محتويات آن بر زمين خواهد ريخت.

**در دادگاه گفتيد که با تحليل هاي ناصواب مبنا براي اعمال نادرست ايجاد کرده ام. همچنين بسط نظريات نامنقح را موجب پديد آمدن نتايج سهمگين و عبرت آموز دانسته ايد. اين اعمال نادرست و نتايج سهمگين آن چه بود و رابطه اين تحليل ها و آن اعمال نادرست چه بود؟
من در مقاطع مختلف تحت تاثير منابع نقد ناشده دست به تحليل هاي غلط زده ام که طي ساليان متمادي اين کار صورت گرفته است. نظراتي شبيه، سلطانيسم، حاکميت دوگانه، فتح سنگر به سنگر مواضع، فشار از پايين و چانه زني از بالا و غيره. همچنين منابع علوم انساني در ايران عموما نقد نشده و غير منقح در دانشگاهها تدريس مي شود و با اينکه رهبر معظم انقلاب بارها نسبت به آن هشدار داده اند هنوز کار مکفي و جدي صورت نگرفته است و طبعا من هم تحت تاثير اين منابع بوده ام. مقصود من از نتايج عبرت آموز وقايع پس از 22 خرداد است. البته نمي خواهم بگويم همه کساني که در آن وقايع دست داشته اند آثار مرا خوانده اند اما لااقل بخش هايي از نخبگان با ايده هاي من آشنا بوده اند و تحت تاثير آن آموزه ها به صدور بيانيه و فراخوان پرداخته اند و از اين جهت من هم در سلسله اسبابي قرار مي گيرم که به وقايع اخير منجر شد.

** در مقاله مشروطيت، سلطانيسم و مشروعيت مقايسه اي ميان انقلاب اسلامي و جنبش مشروطه مي کنيد و در آن پايه مشروعيت انقلاب اسلامي را دوگانه مي دانيد و راه کارهايي براي تقويت پايه مشروطيت آن (متجلي شده در جمهوريت) بيان کرده ايد (بايد مقدورات و محدوديت هاي هر دو، پايه حکومت شناسايي شده و تاکتيک ها براي پيشبرد امر دموکراسي تعيين شود. راه ايراني توسعه سياسي، سنتزي خواهد بود، از دو تجربه انقلاب مشروطيت و انقلاب اسلامي، يعني کماکان در عصر مشروطه به سر مي بريم و نمايندگان از جانب توده ها در بوروکراسي حضور داشته باشند و از سويي ديگر رهبراني مجلي، مردم را راهنمايي نمايند و اصلاحات با استفاده از الگوي «فشار از پايين، چانه زني بالا» که بخش اول آن، برگرفته از تجربه انقلاب اسلامي و بخش دوم آن، برگرفته از تجربه انقلاب مشروطيت است، ادامه يابد. اگر به فرض، اصلاح طلبان در هشت سال گذشته نتوانسته اند به وظايف خود عمل کنند، نافي تئوري ياد شده نيست؛ چون به هر حال منابع مشروعيت در ايران چندگانه است و ناگزير نهال هاي جديد، براي پيگيري مطالبات دموکراتيک مردم،‌ در درون دستگاه سياسي کشور پديد خواهد آمد. پس نبايد اين امکان را به عنوان پديده اي ناهنجار، به طور کلي نفي کرد. (نامه، ش 40، نيمه مرداد 84) همچنين در مقاله «استراتژي مشروطه خواهي تاکيد مي کنيد «در نظر من، استراتژي هاي سياسي در ايران امروز» بر استراتژي مشروطه خواهي تاکيد دارد (در نظر من استراتژي به معناي «طرح نو در انداختن براي تغيير ساختار» مي باشد... مثلا ذيل استراتژي مشروطه خواهي (استراتژي اول) مي توان از تاکتيک هاي زير نام برد: اعتدال، آرامش فعال، بازدارندگي فعال، خروج از حاکميت، فشار از پايين، جانه زني از بالا و روي گرداني اجتماعي. کارکردي کردن حاکميت دوگانه در ايران به معناي «باز توزيع منابع قدرت» و «تاسيس نهادهاي حل منازعه» است و به همين دليل، تغييري ساختاري محسوب مي شود. استراتژي مورد نظر من ضمن آن که قرائت رسمي از ولايت فقيه را (مستقل از پذيرش يا عدم پذيرش آن) داراي جايگاه مشخصي در حکومت مي داند، براي وجهه جمهوري آن نيز جايگاه قائل است. من اين استراتژي را اصلاحات (مشروطه خواهي) مي نامم. آن دسته از استراتژي هاي سياسي که حاکميت دوگانه را انکار مي کنند دچار اين توهم هستند که شرايط فعلي را با الگوهاي صدر انقلاب تطبيق مي دهند. (آفتاب ش 12) همين مسايل با بياني ديگر در جزوه تاملات راهبردي حزب مشارکت منعکس شده است اين ديدگاه هاي شما حاکي از عدم اعتمادي جدي به نظريه ولايت فقيه و مشروعيت الهي است. اين در حالي است که در متن دفاعيه خود از مشروعيت الهي سخن گفته ايد. آيا بايد اين را يک چرخش اساسي در نظريه شما به حساب آورد يا يک چرخش تاکتيکي؛ اگر اولي است، عامل آن چيست و چگونه آن را تئوريزه مي کنيد؟
در زمان حضرت امام (ره) اعتقادم بر اين بود که ايشان داراي سه وجهه مشروعيت (بنا به نظريه ماکس وبر) هستند.
الف) ايشان چون مرجع تقليد اکثريت کشور بودند حتي قبل از سقوط شاه امرشان مطاع بود لذا نوعي مشروعيت سنتي داشتند که تا هنگام ارتحال حفظ کردند.
ب) آن حضرت انقلاب شکوهمندي را رهبري کردند که بزرگترين قدرت منطقه را به زانو درآورد و به ازاله رژيم منحوس پهلوي منجر شد و طي اين فرآيند نوعي مشروعيت انقلاب (کاريزماتيک) هم کسب کردند.
ج) بعد از همه پرسي قانون اساسي و تاسيس مجلس خبرگان حضرت امام (ره) از سوي خبرگان رهبري نيز براساس قانون اساسي به رهبري برگزيده شدند و به اين ترتيب ايشان رهبر قانوني جمهوري اسلامي ايران هم شدند.
لذا سه نوع رهبري سنتي، کاريزماتيک، قانوني در امام جمع شد و اين امر در کمتر کسي از رهبران جهان سابقه دارد.
اما بعد از ارتحال امام‌(ره) و حذف شرط مرجعيت و سخنراني عجيبي که آقاي هاشمي کردند که رهبري فرصت مطالعه نداشتند و الخ... طبعا به اين نتيجه رسيديم که مشروعيت سنتي امام ديگر ادامه نخواهد يافت. از آن گذشته امام (ره) به عنوان رهبر موسس انقلاب اسلامي داراي کاريزمايي بودند که بنابر آموزه هاي ماکس وبر غيرقابل انتقال مي نمود پس تنها راه تقويت مشروعيت قانوني رهبري بود و همانطوري که در سوال اشاره شده به وجهه جمهوري (يعني قانونيت مشروعيت) بها دادم. اما بعد معلوم شد که رهبري داراي مقلدين بسياري در داخل و خارج کشور هستند (وجه سنتي مشروعيت)
ضمنا ايشان کشتي انقلاب را از گرداب هاي خطرناکي مثل همين وقايع اخير نجات دادند بدون اينکه از اختيارات قانوني خود استفاده کنند بلکه با بسيج توده اي زبانه هاي دود و آتش را خاموش کردند و نشان دادند که مشروعيت کاريزماتيک و جذبه هم دارند و از قبل هم که رهبر قانوني کشور بودند لذا در مجموع هر سه منبع مشروعيت در ايشان جمع است به خصوص آنکه ولايت فقيه اساسا ادامه ولايت پيامبر اکرم (ص) و ادمه اطهار عليهم السلام است.
در انتها بايد در جواب سوال کننده محترم که به دقت مطالب مرا خوانده و به آن استناد کرده اند بايد بگوم تغيير موضع من در امر ولايت فقيه را به حساب تاکتيک نگذارند چون اولا هيچگونه تندي و مکابره اي ميان من و مسئولين پرونده ام در ميان نبوده ثانيا اين سطور را هنگامي مي نويسم که از راي دادگاه بي خبرم لذا آن راي هر چه باشد تاثيري در مواضع من ندارد وانگهي مگر ايرادي دارد که انسان مواضع خود را اصلاح کند. جناب سلمان فارسي بسياري از اديان را آزمود تا به حقانيت پيامبر اکرم (ص) پي برد و به مقام شامخ «سلمان من اهل البيت» رسيد.
البته من از کلمه چرخش امتناع دارم و به جاي آن کلمه تصحيح را ترجيح مي دهم چون هيچ گاه نسبت به مقوله ولايت فقيه بي اعتنا نبوده و سوال کننده محترم در آخرين پاراگراف از سوال خود به معني اشاره کرده اند آنچه من در ذهن خود اصلاح کرده ام اولا تقويت پايه مقبوليت ثانيا حل مساله حکم حکومتي ثالثا مساله کاريزماي رهبري رابعا مقوله احکام مولوي رهبري و همطراز نمودن آن با حکم شارع بوده است.

**آنچه در نقد نظريه هاي ماکس وبر گفته ايد، مطالبي نيست که تا به امروز کسي نگفته باشد و شما تازه آنها را شنيده باشيد يا به آنها رسيده باشيد. حضور مردم در تمام صحنه هاي انقلاب، داشتن آراي موثر در سرنوشت خود، داشتن قانون اساسي، موروثي نبودن حکومت در ايران، مشروعيت الهي نظام همه و همه از همان ابتداي انقلاب هم گفته شده و هم مورد عمل قرار گرفته است. چگونه مي توان اين غفلت (يا تغافل) را آن هم از فرد آگاه و اهل مطالعه اي مانند شما توجيه کرد؟ آيا آنچه اينجا مطرح مي کنيد واقعا آخرين نظر شماست؟
درست مي گوييد مردم از همان اول انقلاب در تمام صحنه ها حضور داشته اند و سرنوشت خود را تعيين کرده اند، در قانون اساسي سخني از موروثي بودن حکومت به ميان نيامده است و مشروعيت اين نظام الهي است.
اما چه بايد کرد که بعضي علوم حجاب مي شوند و چون شيشه اي کبود جلوي ديد را مي گيرند و انسان دنيا را تيره و تار مي بيند.
چنانکه در دادگاه هم گفتم من به ضرورت شغلي به سمت اين دسته از علوم کشيده شدم و متاسفانه عليرغم توصيه هاي مقام معظم رهبري به مسئولين هيچ عنايتي به اين علوم نشده بود و من ناچار بودم براي تحليل شرايط سياسي، اجتماعي به منابع علوم انساني روي بياورم. اما اينکه آيا واقعا آنچه را مطرح مي کنم آخرين نظرات من است يا نه بايد بگويم (اِنّي لا اُبَّرُء نَفسي اِلا ما رَحِمَ رَبّي) خدا را گواه مي کيرم که موضع من همين هاست که گفته ام و بر او توکل مي کنم و از او حُن عاقبت مسالت دارم اِنّهُ مُجيبُ دَعوَة الدّاع وَ اِنَّهُ عالِمُ السِرّ و الخَفيات.

**گفته ايد «در ضمن اگر قرار است نظرات امثال پارسونز، ماکس وبر يا هابرماس آثاري از خود بجا بگذارد که در حوادث اخير ديديم که هم امنيت ملي را به خطر انداخت و هم در ارکان توسعه اقتصادي تزلزل ايجاد نمود قطعا بايد تجديد نظري در راه طي شده انجام دهيم و نقاط اعوجاج و انحراف را شناسايي کنيم» درباره اين نقاط اعوجاج و انحراف بيشتر توضيح دهيد.
وقتي بزرگاني که سالها با حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبري نشست و برخاست کرده اند در امتحان اخير رد شده اند چه انتظاري از ديگران مي توان داشت براي رديابي نقاط اعوجاج و انحراف بايد هم از زمينه ذهني و هم در تاريخ معاصر ايران تلاش هايي انجام داد.
من مي توانم سرفصل و نقاط عطفي را که اعوجاجات از آنجا شروع شده، بشمارم و البته ممکن است نقاط ديگري هم افزود.
قائم مقام رهبري، آغاز سياست هاي تعديل به اتکا به نگره هاي نوليبرالي، نشر انديشه هاي سکولار در ميان بخشي از نيروهاي مسلمان و مسئولين نظام، بسط ايده هاي دمکراتيزاسيون در ميان نخبگان سياسي، تقابل مصنوعي ميان جمهوريت و اسلاميت در ميان بعضي نظريه پردازان، دنياگرايي برخي مسئولين به خصوص پس از جنگ و فاصله گرفتن آنها از قاطبه مردم و آلام و رنجهاشان، پيدا شدن اشکال عجيبي از فساد مالي اخلاقي و سياسي در ميان نخبگان، پديد آمدن هزار فاميل و اليگارشي هاي خويشاوند سالار، تاثير سبک زندگي آمريکايي بر مردم طبقه متوسط جديد از طريق رسانه هاي گروهي، فراگيري نسبي ماهواره هاي فرستنده اخبار گمراه کننده، گسترش مراکز آموزش عالي در رشته هاي علوم انساني، اينها نقاط اعوجاجي بود که در کل جامعه رخ مي داد و طبعا در افکار من هم تاثير مي گذاشت و سوالاتي را برمي انگيخت که جوابي براي آنها نمي يافتم اما خود من که مي توانستم به عنوان چهره اي آکادميک و تحليلگر به پاسخ دقيقي براي پرسشهاي جامعه خود برسم خود را در ورطه يک کنش سياسي انداختم که به کلي مرا از هدف دور کرد و گروه هاي ذهني ام را کورتر نمود. توضيح آنکه:
1- به دنبال تاسيس روزنامه صبح امروز رفتم که اين اواخر تيراژي نزديک به نيم ميليون پيدا کرده بود طبيعي است که اداره چنين روزنامه اي با حوادثي که هر روز اتفاق مي افتد مجالي براي تفکر باقي نگذارد. هنوز صفحات روزنامه امروز بسته نشده بايد به فکر فردا مي بودي چون وقفه حتي يک روزه در کار روزنامه نگاري به اعتبار آن لطمه مي زند به اين دليل دچار خرده کاري و روزمرگي شدم و از تفکر و تدبر درباره مسايل عميق تر بازماندم و اساسا ژورناليسم کاري سطحي است که مبلغين خاص خود را مي طلبد و تازه به خاطر شکايت هايي که از محتويات روزنامه مي شد بخشي از وقتم را در دادسراي کارکنان دولت و شعبه 1410 مي گذشت.
2- اشتباه ديگرم عضويت در حزب مشارکت بود آنهم در مقطع تاسيس که بسياري از کارها بايد به عهده من مي افتاد از سازماندهي، آموزش و برنامه و ... و اين تقريبا همزمان بود با تاسيس روزنامه صبح امروز که واقعا کار به قدري شاق شده بود که اساسا خانه و خانواده فراموش شده بودند.
3- سومين اشتباهم عضويت در شوراي شهر تهران بود که آن نيز به لحاظ زمان مقارن با دو اشتباه ديگر بود شورايي که واقعا اعصاب پولادين مي خواست و جناح بندي هاي داخلي آن واقعا مرا فرسوده کرده آنهم زماني که شهرداري خود پاشيده بود و شهردار و معاون او در زندان بودند و مطالبات مردم به سوي شوراي شهر روانه شده بود و آنها توقع داشتند اولين شوراي شهر شق القمر کند. تصور کنيد سه کار مهم يعني روزنامه، حزب، شورا آنهم همزمان چه انرژي از من گرفت به طوري که اصلا فرصت تفکر درباره مسايل مهم را از من سلب کرد. اگر من خودم را در ورطه اين قبيل امور نمي انداختم و به کار دانشگاهي بسنده مي کردم چه بسا مي توانستم نقاط اعوجاج و انحراف را دقيق تر ببينم و راه حل هايي براي آنها پيدا کنم چندي پيش ديدم مقام معظم رهبري جمله اي را از خواجه نظام الملک نقل کردند که بسيار پرمغز بود. هيچگاه کسي را دو کار نفرما، مردي و کاري، کاري و مردي. اگر اين را آويزه گوش کنيم و نيز بپذيريم عمل صالح هر فرد در هر زمان برحسب استعدادهاي او يک است در آن مقطع عمل صالح من مي توانست بومي کردن الگوي توسعه يا پروژه نقد متون علوم انساني در جهت تقويت مباني نظام جمهوري اسلامي مي بود که اولا آثار ماندگارتري داشت و باقيات صالحات محسوب مي شد. ثانيا با روحيه من سازگارتر مي نمود چرا که من 8 سال در مرکز تحقيقات استراتژيک با انواع محققين و معضلات علوم انساني و مشکلات توسعه آشنا شده بودم و رشته تحصيلي خود را به علوم سياسي تغيير داده بودم از آن گذشته سابقه کرا اجرايي داشتم و نقاط ضعف و قوت، آسيب پذيري ها و تهديدات و فرصت ها، مقدورات و محدوديت هاي کشور را مي شناختم لذا مي توانستم با اين ذخيره از تجربه اجرايي و علوم مربوط به موضوع به دو هدف ياد شده يعني بومي سازي الگوي توسعه و تحول متون علوم انساني در جهت اهداف نظام جمهوري اسلامي بپردازم اما افسوس که عمرم را در امور روزمره سپري کردم اموري که از ديگران هم ساخته بود.

**بسياري از دوستان شما معتقدند که پس از آزادي اظهارات فعلي خود را انکار خواهيد کرد. نظر شما در اين باره چيست و چه توصيه اي به دوستانتان داريد؟
اين دوستان من کيانند که اين قدر قاطعانه درباره من اظهارنظر مي کنند. مگر من مي توانم وقايع بعد از 22 خرداد و فوران تنفر را فراموش کنم. اين وقايع پس از انقلاب سابقه نداشته و تحليل جدي مي طلبد که اگر آن دوستان فرضي من هم به فکر فروروند به نتايجي کمابيش مانند نتايج من خواهد رسيد.
اگر کسي ذره اي بويي از انسان دوستي و حتي ملي گرايي (نمي گويم مسلماني) برده باشد از اين همه کينه که يک مرتبه به خيابان ريخت احساس وحشت کرده و براي آينده کشور و توسعه آن و رفاه مردم نگران مي شود. آيا هيچ ملي گرايي حاضر است وحدت سرزميني را ناديده انگارد و بيگانگان را حاکم بر مقدرات کشور ببيند؟ مسلمان که جاي خود دارد.

توصيه من به اين دوستان آن است که ابتدا مصالح و منافع ملي را تعريف کرده و سپس با در نظر گرفتن آن هر نظريه اي را مي خواهند بپذيرند. به شرط آنکه با اصول بنيادي مغايرت نداشته باشد. به قول معروف ثبت الارض ثم انقش يعني بايد در کل اين دوستان به مباني پايبند باشند آنگاه درباره موارد فرعي مناقشه کنند.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین