کد خبر: ۶۲۲۴۸
تاریخ انتشار:

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي صبح امروز

كيهان

«طناب پوسيده آمريكا و رژيم رو به سقوط آل سعود» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم سعدالله زارعي است كه در آن مي‌خوانيد:
«رئيس جمهور كنوني آمريكا دو سال قبل، براي فريب افكارعمومي مردم منطقه، در مصر به تملق گويي پرداخت اما امروز در همان كشور و ديگر كشورهاي منطقه، مردم شعارهاي ضدآمريكايي سر مي‌دهند. اين شخص حتي هنگام سفر به افغانستان- كه- تحت اشغال نيروهاي آمريكايي-است- نيز از پايگاه هوايي بگرام خارج نشد و جرأت نكرد به كابل برود چرا كه در ميان ملت‌ها منزوي است و از آنان مي‌ترسد.»

تصويري كه حضرت امام خامنه اي-دامت بركاته- ديروز در شهر غيور مردان، گيلانغرب از وضعيت آمريكا ارائه فرمودند را مي‌توانيم در هر كجاي جهان مشاهده كنيم. اگر رئيس جمهور آمريكا اين گزاره را قبول ندارد، خودش كشوري را معين كند و در يك اعلام رسمي به اين كشور سفر كند و يا مردم اين كشور اجازه پيدا كنند، احساسات خود را نسبت به او بروز دهند تا بداند كه اينك آمريكا و مقامات آن در هيچ كشوري محبوبيت ندارد. لازم نيست اوباما راه دوري برود يكي از 51 ايالت آمريكا را انتخاب و آزمايش كند اگر غير از نفرت، چيزي را مشاهده كرد ما هم در ديدگاه خود نسبت به او و كشورش تجديدنظر مي‌كنيم.

رئيس جمهور آمريكا خود مي‌داند كه دولتمردان-دمكرات يا جمهوري خواه- اين كشور چقدر منفورند اگر اينگونه نمي‌انديشيد سه سال پيش با شعار «تغيير» (Change) وارد ميدان انتخابات نمي‌شد و در سفر به تركيه و مصر از عزم خود براي اصلاح تصوير آمريكا در جهان حرف نمي‌زد اما با اين حال اوباما در شرايطي كه اكثر شهرهاي كشور او به جنبش اعتراضي پيوسته‌اند و تابلو اعتراض (Protest) بر سر دست گرفته‌اند، كشوري را متهم به تروريزم- از نوع عمليات‌هاي ناشيانه- مي‌كند كه اگر يكي از مقامات ايران اجازه پيدا كنند كانديداي رياست جمهوري در هر كدام از كشورهاي منطقه- به گواه نظرسنجي‌هايي كه اوباما در مورد درستي آن ترديد ندارد- شود، در يك رقابت فشرده رأي مي‌آورد.

مشكل آقاي اوباما دقيقا از همين نقطه شروع مي‌شود: «او و دولت و دوستانش در دنيا هر روز منفورتر شده و مخالفان او، كشورش و دولت‌هاي وابسته به آمريكا هر روز محبوب تر، مقدرتر و به حاكميت نزديك تر مي‌شوند.» اوباما مي‌خواهد اين معادله را تغيير دهد مي‌آيد و همه اعوان و انصار داخلي، بين المللي و منطقه‌اي را جمع مي‌كند تا تصويري از ايران مبتني بر اقدامات خشن و تروريستي ارائه دهد و جالب تر اين است كه ابلهانه گمان مي‌كند بخط شدن اين نيروها به دگرگوني در معادله منجر مي‌شود؛ بايد از او پرسيد مگر اين‌ها در طول اين 32 سال در همه برنامه‌هاي ريز و درشت در خدمت آمريكا نبوده‌اند آيا اتحاديه اروپا، اتحاديه عرب، شوراي همكاري، كشورهايي نظير عربستان، بحرين، كويت، قطر و سازمان‌هايي نظير CIA، FBI، دستگاه قضايي، وزارت خارجه، كاخ سفيد، وزارت خزانه داري آمريكا و... انرژي جديدي پيدا كرده‌اند يا شيوه جديدي كه تاكنون در معرض آزمايش قرار نگرفته‌اند و يا اينكه تاكنون در همراه با برنامه‌هاي آمريكايي ترديدي داشته‌اند و حالا ترديدهايشان برطرف شده است؟ چرا اوباما و تيم او گمان مي‌كنند با يك جنجال، حقيقت دگرگون شده، آمريكاي در حال ضعف كه براي حفظ 5000 نيروي نظامي در عراق بايد به همه عراقي‌ها التماس كند، يك شبه به آمريكاي قوي تبديل مي‌شود و ايران با نشاط كه حلقه‌هاي توطئه را پي در پي شكسته و به انتظار فروپاشي قريب الوقوع بلوك غرب نشسته، يك شبه ضعيف مي‌شود؟

درخصوص جنجال- 11اكتبر- آمريكا چند نكته قابل ملاحظه است.
1- خبرها بيان گر آن است كه جنجال اخير از يك برنامه ريزي- به زعم آمريكايي ها- جامع برخاسته است. برنامه‌اي كه با مشاركت مقامات ارشد چند كشوراروپايي و مقامات ارشد چند كشور منطقه‌اي تنظيم شده است اساس اين برنامه اعمال فشار شديد به ايران براي بازگشت از مسير خود مي‌باشد. اين خود چند نكته را به ما يادآوري مي‌كند: اولا نشان مي‌دهد كه آمريكا و هم پيمانانش شرايط را بسيار خطرناك ارزيابي كرده و زمان را در حال از دست رفتن مي‌دانند ظاهرا اين جمعبندي را همه آنان قبول كرده‌اند و براي همراه با آمريكا تعهد سپرده‌اند وگرنه چگونه است كه فرد مورد اتهام- منصور ارباب سيار -29سپتامبر دستگير شده و - براساس گزارش سايت فارسي بي بي سي- 11 روز بدون بازجويي و محاكمه در اختيار FBI بوده و 11اكتبر به يكباره مقامات مختلف سياسي، قضايي، اقتصادي و امنيتي آمريكا، اروپا، اتحاديه عرب و كشور عربستان به ميدان مي‌آيند و همه يك حرف را تكرار مي‌كنند: «ترديدي در دخالت ايران در اين ماجرا ندارند و همه بر لزوم مجازات شديد ايران تاكيد مي‌كنند.» ثانياً همداستاني موجود در اين ماجرا حكايت گر آن است كه اين‌ها از امكان مديريت تحولات خاورميانه و شمال آفريقا- عليرغم ميلياردها دلار خرج و اعزام پي در پي هيات‌هاي ديپلماتيك و به ميدان آوردن انواع طرح ها- مايوس شده و تنها راه را ايجاد مانع بر سر راه منبع پمپاژكننده انرژي با اين جنبش‌ها مي‌دانند. ثالثا روي آوردن آمريكا به اتهام تروريزم عليه ايران نشان مي‌دهد كه اين كشور از اثرگذاري بر جامعه بين المللي مايوس شده و موضوعي را در دستور كار قرار داده كه فقط تعدادي از كشورها از آن حمايت مي‌كنند در واقع اتهام جديد آمريكا از اين بعد فشار عليه ايران را از فشار جهاني به «فشار گروهي» تبديل مي‌كند اين البته به ميزاني كه براي آمريكا كار را آسان تر مي‌كند به همان ميزان نيز تصميمات آن را شكننده مي‌كنند.

2- اتهام ترور به ايران در شرايطي انجام شده كه - براساس اعترافات و اسناد- آمريكا و دو هم پيمان منطقه‌اي اش، عربستان و رژيم صهيونيستي طي 20 ماه گذشته موجي از ترور عليه شخصيت‌ها و كشورهاي مقاومت به راه‌انداخته‌اند. ترورهاي اجرا شده عليه عماد مغنيه، المبحوح، علي محمدي، شهرياري، عباسي، رضايي نژاد، رباني، حسون و مهندالمعمار چهره‌هاي برجسته مقاومت در لبنان، فلسطين، ايران، افغانستان و عراق همه در يك طراحي دولتي و با هماهنگي آمريكا، انگليس، فرانسه، آلمان، رژيم صهيونيستي و عربستان صورت گرفته‌اند با اين وصف چه جاي آن وجود دارد كه اين كشورها در يك جنجال بزرگ تبليغاتي، ايران را متهم مي‌كنند كه در صدد برآمده تا يك سفير را از طريق يك گروه مافيايي به قتل برساند و دريك سفارتخانه بمب گذاري كند. اين جنجال يك دليل عمده و قابل تامل دارد و آن راه‌اندازي زنجيره بزرگي از ترور رهبران مقاومت در سطح منطقه است كما اين كه نزديكي ترور پرفسوربرهان الدين رباني- 29 شهريور- با ترور عليه مفتي اعظم سوريه- 10 مهر- كه منجر به شهادت فرزند او شد و ترور عليه آيت الله سيستاني در عراق كه منجر به شهادت يكي از اعضاي دفتر او در كربلا شد، از چنين چيزي حكايت مي‌كند. از لابلاي مواضع مقامات آمريكايي نيز اين نتيجه به دست مي‌آيد، اين نكته‌اي است كه بايد مورد توجه رهبران مقاومت در سطح منطقه باشد اما آمريكايي‌ها مي‌خواهند از اين طريق رهبران مقاومت را به محافظه كاري و دور شدن از اجتماعات وادار نمايند.


ملت ما

«جنجال رسانه‌اي امريكا عليه ايران اهداف و پيامدها» عنوان سرمقاله امروز روزنامه ملت ما به قلم محمد مهدي مظاهري است که در آن می خوانید:
ادعاي دولت امريكا مبني بر دست داشتن ايران در طرح ترور سفير عربستان در واشنگتن با تناقضات و ابهامات بزرگي مواجه شده است. با وجود اين‌كه امريكايي‌ها از طريق رايزني‌هاي ديپلماتيك با متحدين خود در منطقه و همراهي برخي از كشورهاي اروپايي تلاش‌هايي براي ايجاد فشار سياسي بيش‌تر عليه ايران آغاز كردند، با اين وجود برخي از تحليل گران مسائل امنيتي و اطلاعاتي امريكا سناريوي طراحي شده عليه ايران را فاقد ادله محكمه‌پسند و دور از واقعيت دانستند.

و حتي برخي معتقدند كه ادعاي جديد امريكا برخاسته از سياست برخي از نومحافظه‌كاران جنگ‌طلب است كه در راستاي رقابت‌هاي حزبي و انتخاباتي و ناكارآمد نشان دادن سياست خارجي باراك اوباما در مقابله با نفوذ گسترده ايران در منطقه صورت مي‌گيرد. ولي درباره دلايل اين ادعا و متهم شدن ايران به توطئه عليه سفير عربستان در واشنگتن موارد ذيل قابل تامل است:

1- ايران – عربستان به عنوان دو رقيب ديرينه در منطقه بر مسائل مختلفي دچار چالش‌اند. اساس اين چالش به گسترش بهار عربي به بحرين، يمن و حتي خود سرزمين حجاز بر مي‌گردد. از آنجا كه ايران ورود نيروهاي سعودي به بحرين را مخل امنيت منطقه و نشانه‌اي از سياست تجاوز و ميليتاريستي عربستان مي‌داند، بارها دخالت عربستان در امور داخلي بحرين را محكوم كرده و از حقوق ملت بحرين دفاع كرده است.

فضاي تنش زاي حاكم بر روابط رياض - تهران، دستگاه‌هاي امنيتي امريكايي را بر آن داشته كه با طرح سناريو ساختگي و ايراد اتهام عليه ايران و جانبداري از عربستان منطقه را وارد بحران جديد نمايند. بي‌ترديد پذيرش اين ادعا از سوي مقامات سعودي و تشديد فضاي جنگ رواني مي‌تواند ضمن مشروعيت بخشيدن به حضور نظامي امريكا در منطقه از ايجاد هرگونه روزنه‌اي براي گفت‌وگو و حل و فصل اختلاف زا ميان رياض و تهران جلوگيري نمايد.

پيامدهای جنجال رسانه‌اي امريكا عليه ايران

2- يكي از سياست‌هاي اصلي اوباما تاكيد بر ائتلاف‌سازي (چند جانبه‌گرايي و تعهد به مشاركت و همكاري) و اعتبارسازي (اصلاح وجهه و تصوير امريكا در سطح جهاني و نزد هم‌پيمانان و شركا) بوده است. از آنجا كه باتلاق عراق و افغانستان و مشكلات اقتصادي امكان رويارويي مستقيم با ايران را نمي‌دهد از اين رو تصميم‌سازان كاخ سفيد براي ايجاد فشار بيش‌تر و به ظن خود تسليم ايران در قبال خواسته‌هاي خويش از جمله تعليق كامل فعاليت‌هاي صلح‌آميز و عدم حمايت كشورمان از مقاومت لبنان و حماس در قبال سياست‌هاي توسعه‌طلبانه اسرائيل، اجماع جهاني و منطقه‌اي را به عنوان گزينه مناسب دانسته و اين سناريو هم تحت تاثير همين مولفه ائتلاف‌سازي انجام مي‌گيرد.

در اين ميان بايد گفت با وجود فضاي تهديد و تشديد تحريم‌هاي بين‌المللي عليه ايران، كارشناسان مسائل سياسي بر اين‌باروند كه ايران با وجود مشكلات اقتصادي با ثبات و مطمئن و رو به جلو حركت مي‌كند. لذا گزينه مقبول امريكا در قبال ايران توانمند در عرصه نظامي و سياسي، همچنان تاكيد بر معرفي آن به عنوان يك معضل و مشكل در سطح جهاني است.

3- اخيرا ايران گام‌هايي را براي رسيدن به يك توافق با گروه 1+5 بر سر مسائل هسته‌اي طبق فرمول گام به گام رو‌س‌ها برداشته بود، رايزني‌هاي متعدد مقامات تهران – مسكو و نيز جانبداري پكن از ايده باعث شده بود كه غرب به محوريت امريكا در تشديد تحريم‌ها از طريق شوراي امنيت و تصويب قطعنامه جديد با مشكلاتي روبه‌رو شود، تحت اين شرايط سناريوي جديد امريكا عليه ايران در واقع در راستاي دور كردن روسيه و چين از ايران صورت مي‌گيرد، در استراتژي كلان امريكا بحث تروريسم همچنان خطر اصلي براي امنيت جهان عنوان مي‌شود.

در اين چارچوب اوباما بر اين اعتقاد است كه ايران گويا يكي از حاميان اقدامات تروريستي در جهان است. از اين رو اقدام اخير و نسبت دادن توطئه ترور سفير عربستان در واشنگتن مي‌تواند مجوز لازم را براي صدور قطعنامه ضد ايراني در شوراي امنيت سازمان ملل متحد فراهم سازد.


خراسان

«ضرورت پي ريزي اقتصاد مردمي» يادداشت روز روزنامه خراسان به قلم مهدي حسن زاده استد كه در آن مي‌خوانيد:
«حضور و اثرگذاري آحاد مردم در اقتصاد» اين عبارت که شايد بتوان آن را خلاصه و چکيده سياست‌هاي کلي اصل ۴۴ دانست، پيامي است که درک و فهم و اعتقاد به آن از سوي نخبگان اقتصادي و متوليان اصلي اقتصاد در حاکميت ضروري است و با گذشت بيش از ۶ سال از ابلاغ سياست‌هاي کلي اصل ۴۴ به جرات مي‌توان گفت فهم نخبگان اقتصادي کشور از اين سياست‌ها به مراتب پايين تر از هدف اصلي آن يعني حضور و اثرگذاري آحاد مردم در اقتصاد و به عبارتي ديگر اقتصاد مردمي است.

آنچه که رهبر انقلاب با عنوان سياست‌هاي کلي اجراي اصل ۴۴ در سال ۸۴ ابلاغ و در قالب سياست‌هاي کلي برنامه پنجم در اواخر سال ۸۸ و سپس با نامگذاري سال ۹۰ به عنوان سال جهاد اقتصادي تعيين کردند ايجاد فضايي جديد در عرصه اقتصاد بود که پيام اصلي آن پيوند دادن همت ها، ابتکارات، انگيزه‌ها و سرمايه‌هاي مردم با اقتصاد است اما بهتر است ابتدا ببينيم آن چه تلقي رايج بخش عمده‌اي از بدنه حاکميت و حتي نخبگان اقتصادي کشور از نحوه تعامل مردم و اقتصاد است، چه مي‌باشد و با افقي که از سوي رهبري ترسيم شده است چه تفاوتي دارد؟

در نگاه رايج دست اندرکاران اقتصاد کشور رابطه مردم با اقتصاد عمدتا در حوزه مصرف تعريف مي‌شود و تنظيم اين رابطه به شکلي که موجب کاهش مصرف و بهينه سازي آن شود، بهترين حالت رابطه مردم با اقتصاد است. در اين نگاه تامين مايحتاج عمومي مردم از طريق يک نظام توزيع مناسب، توانمندسازي مردم براي تامين مايحتاج مصرفي از طريق پرداخت‌هاي مالي متناسب با افزايش قيمت‌ها و دعوت به صرفه جويي اصلي ترين خواسته‌ها از مردم براي عمل در حوزه اقتصاد است. اين نگاه البته سطحي از بايدها و نبايدهاي کنش‌هاي اقتصادي مردم را تعريف مي‌کند که از منظر همه قابل پذيرش است به ويژه با واقعيت‌هاي اقتصاد ايران که با مصرف غيربهينه و رو به تزايد انرژي و کالاهاي مصرفي مواجه است و بايد اين نحوه مصرف اصلاح شود.

در اين ميان هدفمندي يارانه‌ها ضرورت اصلاح الگوي مصرف را ضروري تر مي‌سازد و سطح نگاه به رابطه مردم و اقتصاد در حد مديريت مصرف را پررنگ تر مي‌سازد. از اين رو تنظيم بازار، تبليغات گسترده و ايجاد اين اطمينان در مردم که گراني وسيعي رخ نمي‌دهد و توزيع يارانه نقدي قابل توجه در مقايسه با اصلاح قيمت‌ها سياستي بود که در مهار تورم انتظاري ناشي از هدفمندي يارانه‌ها موثر بود و رابطه مردم با اقتصاد را در شرايط حساس ماه‌هاي نخستين پس از اجراي هدفمندي يارانه‌ها به خوبي تعريف مي‌کرد.

اما در يک افق نگاه بالاتر و آن گونه که در سياست‌هاي کلي اصل ۴۴ و اهداف سال جهاد اقتصادي از سوي رهبر انقلاب ترسيم شده است، رابطه مردم و اقتصاد نه تنها از مسير تعريف درست در حوزه مصرف بلکه از مسير تعيين جايگاه مردم در عرصه سرمايه گذاري، کارآفريني و توليد مي‌گذرد.

در اين نگاه‌انديشه‌ها و افکار نخبگان جامعه از مسير دانش به مسير توليد و کارآفريني راه مي‌يابد و بايد ساز و کارهاي تشويق صاحبان ايده‌هاي نو در عرصه‌هاي فني و تکنولوژي مشخص شود. همچنين ساز و کارهاي تشويق و ترغيب به خلاقيت و توليد بيشتر، کار دقيق تر و سرمايه گذاري مولد براي عموم جامعه نيز فراهم مي‌شود.

اما آن چه در بطن ساختار اقتصادي کشور نهادينه شده است، ثمره‌اي جز انفعال براي نخبگان و عموم مردم در عرصه اقتصاد ندارد. در اين شرايط عموم مردم به دنبال مديريت ثروت و درآمد خود در تامين مايحتاج روزانه و هزينه‌هاي سنگين از جمله اجاره بهاي مسکن هستند و مازاد درآمد خود را نيز يا به سپرده گذاري در بانک‌ها اختصاص مي‌دهند و يا روانه بازارهاي سفته بازي از جمله ارز و سکه مي‌کنند.

صاحبان سرمايه‌هاي بزرگ تر نيز بازارهاي کلان سوداگري از جمله مسکن و بورس را در کنار ارز و سکه به عنوان عرصه فعاليت خود بر مي‌گزينند چرا که فضاي سودآورتر و مساعدتري براي سرمايه گذاري ندارند.


جمهوري اسلامي

«بمبي كه آمريكا از آن مي‌ترسد» عنوان سرمقاله روزنامه جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد:
همزمان با جنجال تبليغاتي آمريكا عليه جمهوري اسلامي ايران در موضوع ساختگي طرح ترور سفير عربستان سعودي در آمريكا، روزنامه فيگارو ادعا كرد آژانس بين‌المللي انرژي اتمي در گزارش تازه خود با صراحت اعلام مي‌كند مداركي در اختيار دارد كه نشان مي‌دهند برنامه هسته‌اي ايران جنبه نظامي دارد و ايران درحال ساختن بمب هسته‌اي است.

گزارش مورد ادعاي روزنامه فرانسوي فيگارو هنوز منتشر نشده و براساس همين خبر، قرار است روز 26 آبان ماه يعني بيش از يكماه ديگر به اجلاس شوراي حكام در وين ارائه شود. توجه به پاسخ اين سؤال كه چرا گزارشي كه معمولاً توسط مدير كل آژانس اتمي به شوراي حكام داده مي‌شود و بعد از اطلاع اعضاي آن شورا به رسانه‌ها راه مي‌يابد 35 روز قبل از موعد به يك روزنامه فرانسوي راه پيدا مي‌كند، بسياري از مسائل پشت پرده ماجراهاي اخير را فاش خواهد كرد. متن خبر فيگارو چنين است.

"براساس اطلاعاتي كه در اختيار اين روزنامه قرار گرفته، در گزارشي كه آژانس بين‌المللي انرژي اتمي از برنامه هسته‌اي ايران تهيه كرده و قرار است در اجلاس وين شوراي حكام در روز 17 نوامبر (26 آبان) ارائه شود، مدارك موجود، ماهيت نظامي برنامه هسته‌اي ايران را براي دستيابي به بمب اتمي ثابت مي‌كند. "

روزنامه فيگارو سپس به نقل از يك كارشناس نزديك به پرونده هسته‌اي ايران كه نامش را نمي‌آورد و مي‌نويسد نامش فاش نشده، مي‌افزايد: "اين گزارش يكي از مهم‌ترين گزارش‌هاي آژانس در اين زمينه است. "

براي ارزيابي خبر روزنامه فرانسوي فيگارو به چند نكته بايد توجه شود.
اول آنكه خود روزنامه فيگارو تحت نفوذ صهيونيست‌ها قرار دارد و با سابقه‌اي كه در ضديت با جمهوري اسلامي ايران از دست اندركاران آن سراغ داريم، كاملاً طبيعي است كه با جريان سازي‌هاي اخير عليه ايران همسو عمل كند.

دوم آنكه تاكنون انتشار اخبار مربوط به محتواي گزارش‌هاي مدير كل آژانس انرژي اتمي به شوراي حكام يا قبل از ارائه به شورا، به رسانه‌ها داده نمي‌شد و در موارد معدودي هم كه به رسانه‌ها درز كرده مربوط به دو سه روز قبل از اجلاس شوراي حكام بوده نه 35 روز قبل از آن. اينكه اين‌بار فيگارو توانسته 35 روز قبل از اجلاس شوراي حكام از محتواي گزارش مدير كل آژانس انرژي هسته‌اي مطلع شود و خبر آنرا منتشر نمايد، دليل روشني بر اين واقعيت است كه اين ماجرا با طرح ساختگي ترور سفير عربستان سعودي در آمريكا توسط ايران همسو است و مجموعاً در يك چارچوب برنامه ريزي شده براي تحت فشار قرار دادن جمهوري اسلامي ايران طراحي شده‌اند.

سوم آنكه هدف "آمانو" مدير كل آژانس انرژي اتمي از آنچه در 21 شهريور ماه گذشته عليه فعاليت هسته‌اي ايران گفته بود نيز اكنون قابل درك‌تر است. وي در گزارش شهريور ماه گذشته گفته بود: "بطور فزاينده، نگران فعاليت‌هاي احتمالي ايران در زمينه توسعه موشك هسته‌اي است". وي در آن گزارش، ايران را به تلاش براي توليد سلاح هسته‌اي متهم كرد و گفت: "جزئيات بيشتري از برنامه‌هاي هسته‌اي ايران منتشر مي‌شود تا 35 كشور عضو شوراي حكام آژانس بطور كامل از نگراني مربوط به فعاليت‌هاي احتمالي ايران مطلع شوند. "

كاملاً روشن است كه آقاي "يوكيا آمانو" مدير كل آژانس بين‌المللي انرژي هسته‌اي در گزارش شهريور ماه، تحت امر اربابان خود عمل كرده و آن "نگراني احتمالي" را در چارچوب همين طرحي كه اكنون دولت آمريكا در مورد خبر ساختگي ترور سفير عربستان سعودي در آمريكا مطرح ساخته، مدعي شده است. آنچه روزنامه فيگارو درباره گزارش آبان ماه آينده آژانس بين‌المللي انرژي اتمي درباره فعاليت‌هاي هسته‌اي ايران مدعي شده نيز حلقه بعدي همين شاخه از توطئه ايست‌ كه آمريكا از مجراي مدير كل آژانس دنبال مي‌كند و بخشي از مجموعه مورد اشاره است.

و چهارم آنكه اگر مدير كل آژانس بين‌المللي انرژي هسته‌اي درصدد انجام وظايف قانوني خود باشد، هرگز نمي‌تواند درباره گزارشي كه قرار است 35 روز بعد به شوراي حكام ارائه كند از هم اكنون به نتيجه برسد. در چنين فاصله زماني قابل توجه ممكن است بسياري از واقعيت‌ها روشن شوند و محتواي گزارش تحت تأثير آن واقعيت‌ها تغيير كند. اينكه فيگارو با قاطعيت ادعا مي‌كند آژانس قرار است در گزارش خود به شوراي حكام اعلام كند ايران درحال ساختن بمب هسته‌ايست، اين نشان مي‌دهد گزارش مدير كل قرار است يك گزارش سفارشي باشد كه همه جزئيات آن از قبل ديكته شده و كاري به مقررات و واقعيت‌ها ندارد. استناد گزارش فيگارو به "يك منبع كه نامش فاش نشده" نيز همين نكته را مورد تأكيد قرار مي‌دهد.


رسالت

«نقش مردم در فلسفه سياسي نظام اسلامي» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر امير محبيان است كه در آن مي‌خوانيد:
سازوکارتحولات و تغييرات اجتماعي همواره مورد بحث انديشمندان علوم اجتماعي بوده است؛ از همين روپرسش از علل و عوامل بروز تغييرات اجتماعي و نيز دلايلي که منجر به بسيج اجتماعي مي‌گردد؛از کليدي ترين پرسش‌هايي است که دانشمندان مي‌کوشند از طريق پاسخ به آن موتور محرکه حرکت‌هاي اجتماعي را کشف کنند.

فارغ از آن که چه عاملي توده‌ها را به حرکت در مي‌آورد همگان بر اين واقعيت تاکيد دارند که کليد پيروزي و بقاي جنبش‌ها و تحولات اجتماعي، اتکاء به توده‌هاي مردم و نيز حفظ اعتمادمردم به گردانندگان حرکت‌هاي سياسي و اجتماعي است. معمولا جنبش‌هاي انقلابي پس از پيروزي انقلاب به سرعت هدايت جامعه را در اختيار نخبگان خاص حزبي يا طبقه خاصي از حاکمان قرار مي‌دهندکه به مرور از مردم فاصله گرفته و به مثابه يک طبقه جديد حاکم با شتاب دغدغه‌هاي مردم را به فراموشي مي‌سپارند.

توده‌هاي مردم موتور محرکه و انرژي بخش انقلاب بشمار مي‌روند و انقلابيون خود را در فاز نخست بيانگر اراده توده‌ها و در فاز دوم پس از پيروزي خود را خدمتگزاران آرمان‌هاي مردم بر مي‌شمارند. حال اگر مردم که اراده آنان منشاء تحولات اجتماعي است دريابند؛حاکمان اراده و تمايلات خويش را بجاي اراده آنان گرفته و ميان آنچه آنان مي‌خواهند و خواست حاکمان، شکاف غير قابل ترميمي وجود دارد طبعا از حاکميت روگردان شده و حمايت خود را از آنان بر مي‌گيرند.

قطع ارتباط با مردم راز سقوط انقلابات و ناکامي جنبش‌هاي اجتماعي است. رهبري معظم انقلاب در اجتماع مردم كرمانشاه‌ اين راز را به روشني بيان داشتند: «مسئله‌ اصلي ما، مسئله‌ مردم است؛ حضور مردم، ميل مردم، اراده مردم، عزم راسخ مردم... در همه‌ تحولات و جنبشهاي گوناگون اجتماعي بزرگ، نقش مردم، نقش معيار است.

يعني گسترش يك تحول، گسترش يك فكر، گسترش نفوذ يك مصلح اجتماعي، وابسته‌ به اين است كه با مردم چقدر ارتباط داشته باشد. هرچه ارتباط او و آن جريان و آن جنبش و آن تحول با مردم بيشتر باشد، امكان موفقيت او بيشتر است؛ اگر از مردم منقطع شد، ديري نخواهد پائيد، كاري نخواهد كرد.» نگاه به رويکرد رهبري به جايگاه مردم در تحولات جامعه ما حاکي از آنست که ايشان همواره در برابر کليه برنامه‌ها يا حرکات سياسي که نوعي استکبارطبقه‌اي خاص در برابر توده‌ها يا جدايي از مردم را القاء کند؛ واکنش نشان داده‌اند و در مقابل، اقدامات همسو با مردم را مورد تاييد قرار داده‌اند.

آنگاه که نگرشي در جامعه ما مديران حکومتي را داراي حقوق خاص و طبقه‌اي ويژه، برتر از مردم عادي مي‌دانست شاهد موضع گيري و عدم تمايل ايشان بوديم. زماني که در دوران اصلاحات؛تمايلات توده ناديده و تمايل گروه محدود داراي اصالت دانسته مي‌شد؛باز هم نارضايتي ايشان خود را نشان داد.

درآن هنگام که دولت جديد نزديکي به توده‌ها و رئيس آن خود را يکي از مردم عادي اعلام کرد ؛شاهد حمايت رهبري بوديم. واقعيت آنست که در فلسفه سياسي نظام اسلامي ؛مردم نقش محوري داشته ولي نوع رابطه نظام با مردم رابطه‌اي متفاوت از رابطه نظام‌هاي اصطلاحا خلقي، توده‌اي يا پوپوليستي و حتي دموکراتيک غربي دارد.


قدس

«تبلور ولایتمداری در سرزمین پایداری» عنوان سرمقاله روزنامه قدس به قلم غلامرضا قلندریان است كه در آن مي‌خوانيد:
سفر تاریخی رهبر فرزانه انقلاب به استان کرمانشاه و استقبال کم نظیر مردم سختکوش و ولایتمدار شهرهای مختلف این استان از مقام رهبری، تبلور ولایتمداری و تجلی عشق و علاقه وصف ناپذیر آنان به نظام مقدس اسلامی است.

 در شرایطی که اعتراضهای مدنی و نارضایتی شهروندان در آمریکا و بخشهایی از اروپا نگرانیهای گسترده ای را نزد حاکمان و رهبران سیاسی آنان پدید آورده است، فریادهای «جانم فدای رهبر» اقشار مختلف مردم استان کرمانشاه بخصوص جوانان سرزمین مقاومت و پایداری، مدلی موفق از نظام مردم سالاری دینی را در مقابل دیدگان جهانیان به تصویر کشید و مهمتر از آن برای مغرضان و بدخواهان انقلاب اسلامی که انکار هویت اسلامی ملت مبارز ایران و منزوی کردن جمهوری اسلامی را تعقیب می کنند تا به گمان باطل خویش مانع نفوذ روزافزون انقلاب اسلامی در قلب آزادیخواهان جهان شوند، پیامهایی روشن و آشکار را در پی خواهد داشت.

رهبر گرانقدر ایران اسلامی در دیدارهای مختلف با مردم شهرهای مختلف استان کرمانشاه، سخنان ارزشمندی را مطرح نمودند. از جمله، در نشستی که با خانواده های شهدا، ایثارگران و جانبازان داشتند، نکاتی را در ارتباط با روحیات ایثارگران، شهدا و نظام مردم سالاری دینی عنوان نمودند که به فرازهایی از آن اشاره خواهد شد.

روحیه ایثارگری، عامل نجات بخش کشور
ایشان در فرازی از سخنانشان تأکید کردند: «روحیه ایثارگری، نجات بخش یک کشور و ملت است و هیچ جامعه ای بدون روحیه ایثارگری به عزت و عظمت نخواهد رسید.» در کشورها و اقالیم جهان، اغلب عنصری، روحیه و احساسات مردم و جوانان را برای صیانت از جغرافیای کشور تحریک می نماید تا با استفاده از این اهرم ظرفیت مردمی در کنار دیگر توانمندیهای دفاعی به کار گرفته شود. عموماً کشورهایی که در پرتو این نگاه توانسته‌اند از روحیات ملتهایشان بهره ببرند، بر ملیت و انگاره های ناسیونالیستی تأکید و تلاش کرده‌اند این امکان را به دیگر تواناییها بیفزایند. از آنجا که این ایده ریشه در برداشتهای مادیگرایانه داشته است، در گذر زمان در دیگر اندیشه‌ها مستحیل شده و با روایتهای جدید از جمله دیدگاه های انترناسیونالیستی، به مرور کم رنگ گردیده و در اذهان آرشیو خواهد شد. اگر این از خودگذشتگی متأثر از باور دینی و ایدئولوژیک باشد، سیر حوادث و بروز و ظهور ایده های متعدد، قادر به کم رنگ نمودن آن نخواهد بود، زیرا این نگرش برخاسته از آرمان ایدئولوژیک یک امت است. مردم ایران در دوران هشت سال دفاع مقدس نشان دادند با این ویژگی می توان از ارزشهای انقلاب اسلامی صیانت نمود و در مقابل سیل تهاجم جهانی به رهبری عراق ایستاد. امروز نیز با تمام توان در مقابل شگردهای عرصه نبرد جدید مقابله می نمایند.

هوشمندی و موقعیت شناسی شهدا و ایثارگران
حضرت آیةا... خامنه ای در بخش دیگری از سخنانشان یکی از ابعاد و جهات روحیه ایثارگرانه را شناخت نیاز لحظه دانستند و عمل به وظیفه را به عنوان کیمیای هوشمندی و موقعیت شناسی شهدا و ایثارگرا ن ذکر نمودند.

ایثارگران بصیرت و تشخیص بهنگام داشتند و می دانستند باید بر اساس وظیفه در هر برهه ای که اقتضای خاص خودش را دارد، وارد عمل شد. شناخت دشمن و آگاهی از ابزارهای بیگانگان با عنایت به بهره گیری از فناوری مدرن، فعالیت خصمانه با پوششهای فریبنده، آگاهی از عقبه های دشمن در داخل و عمل به تکلیف متناسب با طراحی بازی از سوی بیگانگان، مواردی است که شناخت آنها بدون برخورداری از موقعیت شناسی امکان پذیر نیست. بر کسی پوشیده نیست، برخی از افراد در جامعه در شرایط کنونی با خوش بینی وصف ناپذیر، درک صحیح از مناسبات فعلی دشمن در تعاملات جهانی نداشته و به گونه ای رخدادهای موجود را ارزیابی می کنند که مخرج مشترک آن با برآوردهای بیگانگان یکی است. آرزوی دشمنان همین سطحی نگری و غفلت در جامعه هدف است تا از این منظر در اهدافشان به توفیقاتی دست یابند. اما روحیه ایثارگرایانه که در حقیقت میراث شهداست، اگر به عنوان یک الگو در بدنه جامعه تزریق شود، همه اهرمهای تهاجمی دشمن را در هر بعدی با شکست مواجه می کند.


سياست روز

«شکست عربستان در بازي ترور» عنوان سرمقاله روزنامه سياست روز به قلم محمد صفري است كه در آن مي‌خوانيد:
از زمان آغاز خيزش‌هاي اسلامي در منطقه تقابل ناخواسته‌اي ميان ايران و عربستان شکل گرفت. اين رو در رويي هنگامي بيشتر شد که...

از زمان آغاز خيزش‌هاي اسلامي در منطقه تقابل ناخواسته‌اي ميان ايران و عربستان شکل گرفت. اين رو در رويي هنگامي بيشتر شد که مردم شيعه بحرين که اکثريت اين کشور کوچک را تشکيل مي‌دهند، قيام خود را آغاز کردند و همچنان ادامه دارد.

عربستان با اعزام نيروهاي نظامي خود و دخالت در اين کشور، نگراني شديد خود را از پيروزي مردم بحرين نشان داد.

حمايت‌هاي معنوي جمهوري اسلامي ايران از مردم بحرين همچون ديگر کشورهاي انقلابي منطقه نيز باعث خشمگين شدن آل سعود شد. در واقع عربستان به خاطر بروز انقلاب‌هاي منطقه‌اي و از دست دادن همپيمانان خود، ضعف سياسي و تاثيرگذاري در اين خيزش‌هاي اسلامي را احساس مي‌کرد به همين خاطر درصدد برآمد تا از پيروزي مردم ديگر کشورها از جمله بحرين و يمن جلوگيري کند.

حمايت‌هاي گسترده آل سعود از عبدالله صالح و آل خليفه باعث طولاني شدن انقلاب در اين دو کشور شده است و در پس اين حمايت‌ها کشتار مردم مظلوم اين دو کشور نيز افزايش يافته است. اکنون مردم اين دو کشور عامل به تاخير افتادن پيروزي انقلاب خود را عربستان و در راس آن آل سعود مي‌دانند.

در خلال اين تحولات، پيروزي مردم مصر و سرنگوني ديکتاتوري مبارک ضربه سختي بود که بر پيکر آل سعود در منطقه وارد کرد.

انسجام و همراه مردم واصل غافلگيري در انقلاب مردم مصر باعث شد تا عربستان سعودي خود را بازنده عرصه انقلاب در مصر بداند.

در کنار آن حمايت جمهوري اسلامي ايران از مردم مصر باعث بيشتر شدن محبوبيت ايران ميان مردم انقلابي مصر شد.

پس از اين تحولات گسترده تاثيرگذار در معادلات سياسي جهان، تحولات ضد سرمايه‌داري در غرب به ويژه در صدها شهر آمريکا شکل گرفت. اين اعتراضات بنابر اذعان بسياري از تحليل‌گران سياسي و اقتصادي، اعتراضاتي است که پايان نمي‌يابد مگر با حذف سيستم سرمايه‌داري در آمريکا که باعث شده است مردم اين کشور در وضعيت نابهنجار اقتصادي قرار بگيرند و هر روز بر شمار فقرا و بيکاران آن افزوده شود. جنبش وال استريت، جنبشي مردمي است که به سياست‌هاي اقتصادي و سياسي سردمداران سرمايه‌داري در کشور خود و سطح جهان اعمال مي‌کنند.

آمريکا براي برون رفت از اين اوضاع ناخواسته پيش آمده که در هيچ يک از تحليل‌هاي تحليگران آمريکايي نمي‌گنجيد، اکنون در پي آن است تا با راه‌انداختن يک جنگ رواني و تبليغاتي موج فشارهاي وارد شده داخلي و خارجي به خود را کم کند.


حمايت

«دفاع از حق و عدالت با تدبیر و هوشمندی» عنوان يادداشت روز روزنامه حمايت است كه در آن مي‌خوانيد:
طی روز های اخیر برخی رویدادها در داخل وخارج کشور بازتابهای وسیعی یافته است که از منظر نوع تدبیر برای دفاع از حقوق ملت ایران لازم است تاملی در این خصوص انجام پذیرد. مورد اول به خبری مربوط می شود که در آمریکا مطرح شد با این ادعا که قرار بوده فردی ایرانی سفیر عربستان در این کشور را ترور کند وقبل از این اقدام دستگیر شده است.

این خبر در عالی ترین سطوح مقامات آمریکا چندین بار تکرار شد ورسانه های مختلف جهان آن را پوشش دادند ومتعاقب آن علیرغم هشدار مسئولین وزارت خارجه ایران مبنی بر اینکه مقامات عربستان در دام طراحی آمریکا نیفتند، از سوی مسئولین عربستان بدترین مواضع اتخاذ و توهین های مختلفی به حاکمیت کشورمان نثار شد ودر همین ارتباط برخی از رسانه های در اختیار عربستان از قبیل الشرق الاوسط نیز حسابی به این موضوع بها دادند و چندین صفحه را به این سوژه سازی جدید اختصاص وادعاهای متنوعی را علیه کشورمان مطرح کردند.

در همین اثنا خبری منتشر شد مبنی بر اینکه حکم شلاقی علیه یک دانشجو به اجرا در آمده به خاطر توهین ایشان به رییس جمهور ومتعاقب این خبر وانتشار وضعیت فرد یاد شده در شبکه های جهانی، رییس جمهور نیز نسبت به این مطلب واکنش انتقادی اتخاذ نمود و متعاقب آن اظهار نظری از سوی رییس قوه قضاییه مبنی بر دفاع از عملکرد قوه قضاییه وتاکید بر اجرای قانون منتشر شد.

هنوز این موضوعات توجه رسانه های جهانی را به خود مشغول داشت ودارد که از سوی دبیر کل سازمان ملل در اجرای قطعنامه سال قبل مجمع عمومی ملل متحد گزارشی به اجلاس امسال مجمع ارایه شد در خصوص وضعیت حقوق بشر در ایران وهم چنین گزارشگر تعیین شده از سوی شورای حقوق بشر سازمان ملل (احمد شهید) نیز طی اعلام نظری در اواخر هفته گذشته اعلام داشت که در راستای ماموریت محوله از سوی شورای حقوق بشر سازمان ملل گزارش مقدماتی خود را تهیه کرده که در اجلاس مجمع عمومی جاری ارائه شود. در چنین بستری از تحولات طبیعتا فضاسازی های جهانی علیه کشورمان بسیار سهل تر انجام می پذیرد واین وضعیت پرسشی را به ذهن متبادر می سازد که آیا ما برای دفاع از حق وعدالت ودفع این گونه فضاسازی های وسیع جهانی برنامه وراهکار دقیقی داریم یا اینکه هر کس سلیقه خود را اعمال می کند وتوجه نداریم که در جهان امروز اگر هوشمندی وفرصت شناسی دقیق وسنجیده بکار گرفته نشود خیلی از فرصتها تبدیل به چالش وتهدید برای کشور می شوند و وقت و انرژی کشور باید در مسیرهای دیگری مصروف شود. نظر به اهمیت این امر، چند نکته بشرح زیر مورد تامل قرار می گیرد امید است مفید واقع شود وهمه ما را نسبت به انجام درست وظائفمان حساس تر کند.

نکته اول اینکه باید توجه کنیم ما بر اساس معیارها واصول دقیق دینی وقانونی باید حرکت کنیم. به عبارت دیگر، هویت واعتبار ما وهر صاحب منصبی در ایران به این است که منطبق با اصول وارزشها وموازین حرکت کند واگر حرکت ما چنین نباشد خودبخود از دیدگاه‌اندیشه اسلامی اعتباری نداریم و هر گونه تصدی ما نامشروع وغاصبانه محسوب می شود.

در اصول دینی وقانونی ما تاکید شده که حقوق شهروندان باید به بهترین وجه ممکن رعایت شود. تاکید شده که هیچ مرجعی فراتر از قانون قرار ندارد. تاکید شده که دادگستری مرجع رسیدگی به همه تظلمات مردم است ولزوما باید این بار سنگین را با رعایت بیطرفی واستقلال کامل منطبق با قوانین مربوط به دادرسی عادلانه به انجام رساند. تاکید شده که از مظلومین در سراسر جهان دفاع کنیم ودر مقابل ظالمان و زورگویان نهراسیم و موارد متعدد دیگر که در حوزه های مختلف حیات تجویز شده است.

اگر به این اصول درست عمل نکنیم، سوای مسوولیت شرعی در پیشگاه الهی، در خیلی مواقع ممکن است هم نارضایتی داخلی شکل گیرد وهم بهانه و مستندات آماده ای را برای محافل سیاسی جهان فراهم آوریم تا به ما خرده بگیرند و تصویر نامناسبی از کشور ما را به مخاطبان عرضه دارند. نکته دوم این است که در فعالیت های مختلف سازمانهای رسمی وغیر رسمی در ایران لازم است از هر گونه تحجر وتصلب قشری گرا ونسنجیده در اتخاذ روشها و تکنیک های عملی پرهیز شود.


مردم سالاري

«جهان سوم رسانه‌ها و عصر اطلا عات» عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاري به قلم حميدرضا شکوه است كه در آن مي‌خوانيد:
جمعآوري ماهواره ها، فيلترينگ سايت‌هاي اينترنتي، جلوگيري از ايجاد تلويزيون خصوصي و مسايلي از اين دست از جمله مشکلا تي است که در کشورهاي جهان سوم و از جمله ايران وجود دارد; هرچند که شدت وحدت آن در کشور ما به مراتب بيشتر است. جمعآوري ماهواره‌ها طي دو سال اخير وارد فاز تازه‌اي شده و از تابستان سال جاري نيز با اجراي عمليات راپل يا بندبازي در برج‌هاي بلند مسکوني، شرايط جديدي را پيش روي شهروندان قرار داده است. فيلترينگ سايت‌هاي اينترنتي که چند سال پيش با هدف مسدود ساختن دسترسي به سايت‌هاي مستهجن آغاز شد، به مرور زمان سايت‌هاي خبري، سياسي و حتي اجتماعي را نيز دربرگرفت.

همه اين مسايل، دسترسي به اطلا عات را براي شهروندان در کشور ما مشکل ساخته است. هرچند اين اقدامات مطابق با قانون انجام مي‌گيرد اما نقص قانون در مورد استفاده از ماهواره و استفاده سليقه‌اي از قانون در مورد فيلترينگ سايتهاي اينترنتي، ضرورت چاره‌انديشي در مورد اين مسايل را جدي تر از گذشته مورد تاکيد قرار مي‌دهد. در جهان امروز، جهاني شدن به عنوان پروژه‌اي با مبدا غربي، از سوي جمعي از صاحبنظران و کارشناسان، تداوم استعمار گذشته غرب در کشورهاي جهان سوم يا در حال توسعه محسوب مي‌شود.

حتي اگر اين نکته را هم قبول نداشته باشيم، نمي‌توانيم از کنار آن با بي تفاوتي عبور کنيم; ضمن اينکه ترديدي نيست که جهان غرب درصدد تثبيت فرهنگ و ارزش‌هاي مورد قبول آن جامعه به عنوان فرهنگ جهاني به منظور تاثيرگذاري بر ساير کشورهاي جهان از جمله کشورهاي درحال توسعه است. وقتي با اين ديدگاه به ابزارهاي رسانه‌اي جديد همچون ماهواره، اينترنت و... بنگريم، چندان تعجب برانگيز نخواهد بود اگر درصدد مقابله با اين تلا ش غرب بربياييم. اما مقابله با اين فرهنگ وارداتي، صرفا نه با محدوديت، بلکه با ابزارهاي ديگري امکان پذير خواهد بود.

اگرچه عبارت «جهان سوم» در دهه 1950ميلا دي توسط آلفرد ساروي فرانسوي ايجاد شد و آن زمان تمايزات اقتصادي بين کشورها، وجه غالب نظريه تقسيم بندي کشورها به توسعه يافته و جهان سومي بود، اما امروزه، دستيابي آزادانه و سريع به اطلا عات، از مهمترين معيارهاي اين تقسيم بندي محسوب مي‌شود و انديشمنداني همچون مانوئل کاستلز براين باورند که ديگر تقسيم بندي کشورها به صورت گذشته، چندان کاربردي ندارد و معيار تقسيم بندي، دسترسي به اطلا عات، رسانه‌ها و فناوري‌هاي نوين ارتباطي است. با تکيه بر چنين ديدگاهي، ايجاد محدوديت در دسترسي به رسانه‌ها و اطلا عات و همچنين ايجاد محدوديت براي رسانه‌هاي موجود، گامي در جهت تثبيت موقعيت يک کشور در طبقه جهان سوم محسوب مي‌شود.

بنابراين هرگونه گامي که در جهت تسهيل و تسريع در دسترسي به رسانه‌ها و منابع اطلا عات برداشته شود، فرآيندي در مسير رشد و توسعه قلمداد خواهد شد که البته متاسفانه در کشور ما اين امر چندان به طور جدي مورد توجه قرار نگرفته است. فقر اطلا عات، عامل تثبيت جايگاه يک کشور در موقعيت جهان سومي است و در چنين شرايطي، يک کشور توسعه نيافته، صرفا مصرف کننده اطلا عات است و هيچگونه توليدي براي اثرگذاري مثبت در جهان ارتباطات ندارد. نگراني مسوولا ن نيز دقيقا از همين مساله نشات مي‌گيرد چرا که ما توليدات علمي و رسانه‌اي مطلوبي، چه از لحاظ محتوايي و چه از لحاظ تکنولوژيکي نداريم و به جاي آنکه به سمت تاثيرگذاري پيش برويم، بيشتر در معرض تاثيرپذيري هستيم.

به نظر مي‌رسد مسوولا ن در کشور ما، به جاي ايجاد محدوديت براي رسانه‌ها و دسترسي آزادانه مردم به اطلا عات، بهتر است در وهله اول تعريف تازه‌اي براي اثرگذاري در عرصه رسانه‌اي که براي جلب نظر عامه مردم در داخل کشور کاربرداشته باشد ارائه داده و در جهت تقويت بار محتوايي رسانه‌ها اعم از رسانه‌هاي نوشتاري و ديداري و تسهيل اطلا ع رساني توسط رسانه‌هاي خصوصي به ويژه چاپي تلا ش کنند و در وهله دوم با اصلا ح قوانين موجود، دسترسي به ماهواره، سايت‌هاي اينترنتي و... را با ممانعت کمتري مواجه سازند و در گام بعدي که نيازمند برنامه ريزي درازمدت است تلا ش کنند با بهره گيري از تمامي پتانسيل‌هاي موجود، در عرصه توليد رسانه‌اي در عرصه بين الملل نقش فعالي ايفا کنند تا ايرانيان صرفا مخاطب و به تبع آن تاثير پذيرنده از جريان‌هاي رسانه‌اي ديگر نباشند بلکه نقش تاثيرگذاري و جريان سازي را در اين عرصه ايفا کنند. در اين صورت شاهد ارتقاي جايگاه ايران به عنوان يک کشور توسعه يافته در قرن جديد خواهيم بود; دوره‌اي که از آن به عنوان عصر اطلا عات ياد مي‌شود و بي بهره بودن از اطلا عات، عامل عدم رشد و توسعه محسوب مي‌شود.


تهران امروز

«اهدافی مهم تر از مختصات سناریو» عنوان يادداشت روز روزنامه تهران امروز به قلم حسن وزینی است كه در آن مي‌خوانيد:
بعد از گذشت چند روز از ماجرایی که آمریکایی‌ها در طرحی سناریو وار علیه ایران راه‌انداخته‌اند، هنوز در محافل سیاسی و دیپلماتیک، اهداف و ابعاد این موضوع پر اهمیت به شمار می آید. در عرصه رسانه ای چه در ایران ودر چه در آمر یکا واکنش‌ها بر مبنای مضحک بودن و غیر واقعی بودن این واقعه شکل گرفته است.

شاید اغراق آمیز نباشد که گفته شود چهره های تحلیلگر و رسانه ای غرب اعتبار و آبروی خود را صرف این ماجراسازی نکرده‌اند‌ اما هر چه در این حوزه موضوع کوچک، خنده دار و مضحک دیده می شود در حوزه رسمی سیاسی آمریکا مسئله با ابعاد پیچیده و جدی نمایانده می شود.

در این تناقض رسانه ای، شانتاژ خبری، فشارسیاسی و فضاسازی جای خود را به تحلیل و تفسیر بر مبنای واقعیت داده است. از سوی دیگر با اینکه آشکار شده است که این طرح جامه سناریو بر تن دارد اما مسئله برای همه مهم به نظر می رسد. این اهمیت ناشی از چیست ؟ به نظر می رسد از چند منظر باید به آن نگریست.

 1 – چرا جامعه سیاسی آمریکا برای فوق العاده نشان دادن اهمیت این داستان بسیج شده است ؟

 2 – چرا طراح آمریکایی این ماجرا تلاش نکرده است تا سناریویی‌ مستند تر بسازد

 3 – منافع حاصل از برخورد تمام عیار سیاسی آمریکا به نفع چه کسی، چه کشوری و با چه هزینه ای است؟

 4 – هدف یا اهداف سیاسی و دیپلماتیک واشنگتن از ماجرا چیست ؟

 5 – چه نتیجه ای برای کاخ سفید می توان متصور شد ؟ بدیهی است که پاسخ همه این سوالات روشن کننده همه ابعاد این ماجرا نیست و برای فهم ابعاد پیدا و پنهان آن باید به طرح پرسش های دیگری نیز پرداخت.

اما مسئله مهم این است که واقعی بودن ویا غیر واقعی بودن این سناریو تفاوتی در اهداف آمریکایی‌ها ایجاد نمی کند. آنها اساسا وقتی یک تصمیم مهمی می گیرند جزئیاتی مانند اینکه بهانه چگونه فراهم شود برايشان کمتر ین اهمیت را دارد.

از قضا در اینجا شواهدی وجود دارد که نشان می دهد آمریکایی‌ها با علم به ساختگی بودن این ماجرا، پروژه خود را پیش می برند. اساسا آنچه اهداف آمریکایی را خطرناک می کند همین مسئله‌است که چرا می خواهند بدون سند ومدرک علیه ایران به میدان بیایند و هدفشان از این همه هزینه سیاسی چیست ؟ این پروژه را می توان با چند ضلع شناخت که اهدافی کوتاه مدت و میان مدت را دنبال می کند. طر احی ماجرایی رسانه‌ای برای انحراف افکار عمومی از جنبش وال استریت، بحران اقتصادی، تحت تاثیر قرار دادن موج بیداری اسلامی خاورمیانه، سر پوش گذاشتن بر بن بست سیاسی کاخ سفید در قبال طرح محمود عباس و... از جمله نیازهای سیاسی واشنگتن در روزهای تحت فشار اعتراض معروف به 99درصدی مردم خود است که از نظر تحلیلگران می تواند موجب شکل گیری چنین ماجرایی شود. هر چند این ابهام باقی می ماند که اگر اینگونه است پس چرا این وظیفه به سازمان سیا برای طراحی یک سناریو قابل باور تر ودارای منافع ملموس برای ایران سپرده نشده است. بر این سیاهه البته دو موضوع دیگر هم می توان افزود.

1 – زمینه سازی برای عبور اوباما از شعار خودش به طور رسمی و آشکار و به قول معروف صهیونیسم پسند 2 – تلاش برای کنترل موج نهایی بیداری اسلامی در منطقه. از بعد اول به نظر می رسد نیاز های انتخاباتی آقای اوباما ایجاب می کند که ادبیات تازه ای در برابر ایران در پیش بگیرد. این ادبیات تازه باید قلدرمآبانه و متفاوت از شعار تغییر پیشین باشد.

بنابراین سناریویی ساخته می شود که اوباما بر بام رسانه ای آن چرخش سیاسی خود را به نمایش بگذارد و خیال لابی های یهود را راحت کند. در این شرایط تغییر سیاسیت اوباما اساسا هر چه با موضوع غیر واقعی تر اما جنجالی تر صورت بگیرد مورد رضایت بیشتر جریانات سیاسی خواهد بود. اما در بعد دوم که مربوط به بیداری اسلامی می شود باید به این نکته اشاره کرد که واشنگتن می خواهد به رهبران موج بیداری اسلامی پیام بدهد که چه سرنوشتی در انتظار آنهاست اگر سمت و سوی خود را با پرچم کاخ سفید هماهنگ نکنند. در هر حال هر دو هدف خطرناک است و به دلیل اصرار کاخ سفید بر ماجراسازی از این رویداد سناریوگونه، اهداف آنها خطرناک تر به نظر می رسد.


ابتكار

«آقاي رئيس‌جمهور، رضايتمندي بهتر از نارضايتي است» عنوان سرمقاله روزنامه ابتكار به قلم غلامرضا کمالي‌پناه است كه در آن مي‌خوانيد:
در خبرها آمده که جواني به دليل توهين به رئيس‌جمهور شلاق خورد. قطعاً خبر خوشايندي نبوده، به‌ويژه آنکه همواره رسانه‌هايي منتظرند که چنين اخباري را «پيرهن عثمان» کنند و از آب کره بگيرند. نهاد رياست‌جمهوري به اين خبر واکنش نشان داده و گفته که از سوي مجموعه دولت و شخص رئيس‌جمهور هيچ‌گونه شکايتي در اين زمينه نشده و خود رئيس‌جمهور تأکيد کرده که «وقتي دانه‌درشت‌ها آزادانه به دولت توهين مي‌کنند، راضي نيستم يک جوان به خاطر توهين به من شلاق بخورد.»

به‌واقع آقاي احمدي‌نژاد توپ را به زمين قوه‌قضاييه پرتاب کرده است و البته رئيس دستگاه قضا بلافاصله توپ را به زمين قانون برگردانده و پاسخ داده که «قوه‌قضاييه برحسب قانون با توهين‌کنندگان به مسئولان نظام به‌عنوان يک جرم داراي جنبه عمومي برخورد خواهد کرد و به‌نظر مي‌رسد نيازي به شکايت مسئولان نظام از اشخاص توهين‌کننده نيست.»

اين «موشک جواب موشک» ها را داشته باشيم و گريزي بزنيم به ذخاير ارزنده حکايت‌هاي پندآموز فرهنگ خودمان. پدربزرگ دانا، سعدي، در گلستان آورده که حاکمي دستور داد اسيري را بکشند. آن بيچاره در حالت نااميدي به حاکم دشنام داد و بد و بيراه گفت که گفته‌اند هرکه دست از جان بشويد، هرچه در دل دارد بگويد. خلاصه حاکم پرسيد اين مرد چه مي‌گويد. يکي از وزيران نيک‌محضر گفت: او مي‌گويد «والکاظمين الغيظ والعافين عن الناس».

حاکم به او رحم کرد و از سر خون او گذشت. وزير ديگري که بر ضد او بود، گفت: همکاران ما و مشاوران حاکم نبايد در حضور او سخن دروغ بگويند و گفت: اي حاکم، اين شخص به شما دشنام داد. حاکم از اين سخن ناراحت شد و گفت: آن دروغ پسنديده‌تر از اين راست است که تو گفتي؛ زيرا در آن دروغ مصلحتي بود و در اين راست خباثت و بدجنسي وجود دارد. «دروغ مصلحت‌انگيز به که راست فتنه‌انگيز»

بي‌گمان اظهار نارضايتي رئيس‌جمهور محترم از اجراي حکم، کاري پسنديده و تحسين‌برانگيز است. اساساً هر حاکمي تحت هر نامي نبايد از رنجور گشتن و آزار ديدن زيردستان خشنود گردد، به‌ويژه اگر از طبقه فرودستان جامعه باشد.

مَلِ را همين مُلک پيرايه بس/ که راضي نگردد به آزار کس
بي‌ترديد هيچ عقل سليمي اهانت به ديگران را درست نمي‌داند، اگر توهين به مسئولان باشد، بدتر.
ما نگوييم بد و ميل به ناحق نکنيم/ کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنيم
با همه اين‌ها در کشوري هفتادميليون‌نفري، اشخاص با سلايق، نگاه‌ها و آستانه تحمل متفاوتي زندگي مي‌کنند و ممکن است بر همين اساس رفتارها و سخنان متفاوتي از آنان سر بزند، به‌گونه‌اي که برخي از اين حرف‌ها و کردارها دلخوري‌هايي را رقم بزنند. چنانچه مردم عادي به رفتارهاي دل‌آزار واکنش منفي نشان دهند، ممکن است طبيعي جلوه کند؛ اما نابردباري حاکم پسنديده نيست.

خداوند فرمان و راي و شکوه/ ز غوغاي مردم نگردد ستوه

بارها شده براي حوادثي که منجر به قتل يا نقص عضو گشته، حکم قصاص صادر شده است و بزرگان مملکت توصيه به گذشت نموده‌اند و تأکيد شده که لذتي که در گذشت است، در قصاص نيست. تحت‌تأثير همين انتظارات برحق جامعه و آموزه‌هاي ديني و انساني، بارها و بارها صاحبان حق از اين لذت برخوردار گشته‌اند و مردم هم خوشحال شده‌اند. نمونه‌اش آمنه، دختري زيبا و جوان است که چشمان و زيبايي صورتش را به خاطر لجاجت جواني کم‌اطلاع و ناصبور از دست داد؛ اما او لحظه‌ اجراي حکم «عفو» را برگزيد.


شرق

«نشاني وال‌استريت» عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم سياوش جمادي است كه در آن مي‌خوانيد:
چند روز پيش، اوباما در رثاي استيو جابز گفت: «او نگاه تك‌تك ما را به جهان تغيير داد. او مي‌خواست بگويد كه هر روز طوري زندگي مي‌كند كه گويي آخرين روز است و اين كار را انجام داد.» همزمان در ميان معترضان وال‌استريت، مردي با نقابي نمادين پلاكاردي را به رهگذران نشان مي‌داد با اين شعار: «جهان به‌اندازه نياز هر كس دارد.

به‌اندازه حرص هركس ندارد.» اين شعار قديمي آيا حاصل نگاه تازه‌اي است كه امثال استيو جابز و ژوليان آسانژ با بيرون كشيدن رسانه افزار از چنگ زورمندان پديد آورده‌اند؟ اگر آري، پس بايد اوباما نگاه همدلانه‌اي به معترضاني داشته باشد كه خود مي‌گويد «آنها صداي اعتراض به نحوه كاركرد نظام مالي در ايالات متحده‌اند.»

همزمان آنان كه چندي پيش جنبش موثرتري را با عنوان تي‌پارتي به راه‌انداختند اكنون معترضان وال‌استريت را برانداز و اراذل و اوباش مي‌نامند. اين دو جنبش اعتراضي به فاصله كمتر از يك سال در سرزميني رخ داده است كه بدون كتمان و مغلطه‌كاري، عدد معترضان تا حدي مي‌تواند سنجه نيروي اجتماعي و دامنه نفوذ در ميان مردم باشد.

 در همه جاي جهان همين كه سياست پايين‌سري جان تازه‌اي به خيابان افسرده مي‌دمد، پليس نيز از جانب سياست بالاسري حاضر مي‌شود، اما اين حضور اشكال متفاوتي دارد، اين اشكال ميان حفاظت از حق اعتراض تا سركوب بي‌لگام خونبار درجات متفاوت و متعددي دارد. پليس‌ باتوم به دست در مقام نمايندگان خشونت قانوني براي نظم پوليس (شهر) با شكل حضور خود در خيابان و بعد از خيابان اعتبار عدد را تعيين مي‌كنند. به بياني ساده‌تر، جايي كه شركت در اعتراض به عنوان يك حق، عواقب وخيمي براي معترضان ندارد مي‌توان عدد آنها را عدد حقيقي آنها به شمار آورد.

برعكس، از روي عدد كساني كه در جايي چون چين، سوريه و بحرين ما في‌الضمير خود را در عرصه عمومي فرياد مي‌كشند قطعا و بي‌ترديد نمي‌توان گفت كه معترضان، منحصر به همين تعدادي هستند كه گلو در برابر گلوله سپر كرده‌اند. عدد معترضان وقتي مي‌تواند ملاك حقيقي‌تري براي نفوذ اجتماعي باشد كه شركت در عمل اعتراضي، حقي محفوظ و بي‌خطر باشد، اما ختم ماجرا به اين فرمول گوياي همه جوانب نيست.

عدد ابدي نيست، عدد كم يا زياد مي‌شود. راه‌اندازي اعتراض الزاما نقطه فرجامين نيست. تي‌پارتي‌ها كه به هر حال بر تغيير موثر عدد نمايندگان كنگره و سنا به نفع جمهوري‌خواهان موثر واقع شدند با دست‌هاي پرپول به خيابان آمدند نه با دست‌هاي تهي. آنها تشكيلاتي داشتند كه همه خرپول‌هاي آمريكا آن را تقويت مي‌كردند. خرپول‌هاي جهان براي شكست اوباما متحد شده بودند.

اسلام‌ستيزها، نژادپرستان ضدمهاجر، سالخوردگان مرتجع، بنيادگرايان به‌شدت متعصب مسيحي، مخالفان سياست گفت‌وگو با ايران و مدافعان صدور دموكراسي با بمب و در يك كلام مظاهر منفورترين چهره‌ها و ايده‌ها در نظر خلق به پا‌خاسته خاورميانه در كمال امنيت و آزادي با ده‌ها بلندگو و پلاكارد و پرچم در مراسمي ضيافت‌گونه «نقل و نبات» پخش مي‌كردند. هدف آنها تغيير جهان نبود. با اشغال‌ شماري از كرسي‌هاي سنا و كنگره صداي آنها نيز موقتا خوابيد. شركت در اعتراضات وال‌استريت نيز به هيچ‌وجه به آن مخالفتي كه رسانه‌هاي ما در بوق مي‌كنند، نيست.

بالاترين مقام اجرايي آمريكا تا اين زمان با احتياط از حق اعتراض و حتي موضوع اعتراض حمايت كرده است. رسانه جديد بي‌هيچ كنترل و تهديدي در اختيار معترضان است. برخي از معترضان مي‌گويند كه ما ملهم از ميدان التحرير مصر هستيم، اما گردهمايي در وال‌استريت، با انواع و اقسام دوربين‌ها و رسانه‌ افزارها و صورتك‌ها و پلاكاردها و برس‌هاي نقاشي، كتابخانه، دوربين‌هاي مجهز، وسايل آشپزي و مانند اينها گوياي فضايي است به مراتب آزادانه‌تر و امن‌تر از ميدان التحرير و همه ميادين خاورميانه. حتي مي‌توان گفت كه امنيت گفت‌وگو، آزادي بيان و اعتراض به عنوان حقي اساسي و دايمي يكي از مهم‌ترين خواسته‌هاي معترضان خاورميانه است.

شعارهاي پراكنده معترضان وال‌استريت با‌وجود پراكندگي و ناهمگوني، گوياي اعتراض به بي‌عدالتي‌هايي است ناشي از انباشت سرمايه، دلالي و بورس بازي، ايجاد حباب‌هاي مالي و نظام بانكي مبتني بر اعتبار و پول‌هاي كار ناكرده و توزيع نابرابر ثروت و بعضا صدور دموكراسي با لشكركشي كه پشتوانه انساني آن مردم ساده و كم‌درآمد آمريكاست و چشته‌خواران حريص آن بورس‌بازان، بانكداران و دلالان نفت و اسلحه‌اند.

آنها كه در يك‌سال گذشته در اثر ناتواني از پرداخت وام بي‌خانه شده‌اند، دانشجوياني در اثر بيكاري قادر به تاديه وام‌هاي دوران تحصيل نيستند، قربانيان بودجه‌هاي جنگي، شماري از آن 40هزار نفري كه طبق آمارهاي رسمي روي خط فقر زندگي مي‌كنند، خسارت‌ديدگان از بحراني كه قلب آن با قلب نيويورك مي‌تپد، كساني كه ايمان خود به روياي آمريكايي را از دست داده‌اند، معترضان به جامعه ثروتمندي كه در آن فقرا هر روز فقيرتر و خرپول‌ها هر روز خرپول‌تر مي‌شوند، اينها چهره‌ اعتراض وال‌استريت را دورادور در برابر ما چون تركيبي نمايش مي‌دهد كه دقيقا در تضاد با تركيب تي‌پارتي‌هاست. اينكه چرا برخی رسانه‌هاي ما هم با آن و هم با اين دست‌افشاني مي‌كنند، معمايي است كه حل آن از عهده ما خارج است.


دنياي اقتصاد

«بخش خصوصي و سود بانكي» عنوان سرمقاله روزنامه دنياي اقتصاد به قلم مهران دبيرسپهري است كه در آن مي‌خوانيد:
در سال‌هاي گذشته بسيار رايج بود كه برخي از تشكل‌هاي اقتصادي با معرفي خود به عنوان نماينده بخش خصوصي مطالبات رانتي را به عنوان مطالبات بخش خصوصي مطرح مي‌كردند كه البته هنوز هم كم‌وبيش آثار اين نوع پديده وجود دارد.

سوالي كه مطرح مي‌شود اين است كه آيا بخش خصوصي نماينده پذير است؟
براي ورود به بحث، ابتدا فرض مي‌كنيم حجم كل اقتصاد ايران 300 ميليارد دلار است و همينطور فرض مي‌كنيم 20 درصد اين حجم يعني 60 ميليارد دلار را بخش خصوصي توليد مي‌كند. اگر سياست‌هاي اقتصادي بر اين هدف متمركز باشد كه اقتصاد، ظرف ده سال، سالانه 7 درصد رشد كند، حجم آن بعد از ده سال بايد حدود دو برابر، يعني 600 ميليارد دلار شود. طبيعي است كه اضافه شدن 300 ميليارد دلار به حجم اقتصاد بايد عمدتا توسط بخش خصوصي انجام شود. يعني حجم بخش خصوصي در سال 1400 بايد شش برابر و معادل 360 ميليارد دلار شود.

حال مساله اين است كه منافع بخش خصوصي بسيار كوچك كنوني و منافع آن بخش خصوصي بزرگي كه قرار است در آينده شكل بگيرد مي‌تواند متضاد باشد يعني كسي نمي‌تواند همزمان از منافع دو گروه 60 و 300 ميليارد دلاري دفاع كند. اما چرا؟ در پاسخ، ابتدا بايد گفت كه براي ايجاد فضاي سالم رشد بخش خصوصي، دو عامل مهم مورد نياز است، اول در دسترس بودن نقدينگي و دوم ارزان بودن نقدينگي. براي در دسترس بودن نقدينگي، لازم است نرخ سود بانكي در حدي باشد كه بانك‌ها بتوانند به همه تقاضاهاي بازار به ويژه آن كارآفريناني كه مي‌خواهند كارشان را از صفر شروع كنند (خالق 300 ميليارد دلار) پاسخ دهند.

يعني يك كارآفرين، وقتي به بازار مالي مراجعه مي‌كند بتواند بدون داشتن رابطه يا اعمال هر مفسده ديگر صرفا بر اساس توجيه فني اقتصادي طرحش، از منابع بانك استفاده كند. در صورتي كه اگر نرخ سود بانكي كمتر از حد تعادلي باشد تنها رانتخواران و بخشي از توليدكنندگان موجود كه صدايشان شنيده مي‌شود مي‌توانند از منابع بانكي استفاده كنند كه البته به نوعي همه آنها رانتخوار محسوب مي‌شوند، زيرا به تجربه ثابت شده است هر كالايي كه يارانه‌اي شود تقاضا براي آن افزايش خواهد يافت يعني كساني هم كه حتي نياز موثري به آن ندارند در زمره تقاضاكنندگان قرار مي‌گيرند. البته جالب است در اين شرايط هم، يارانه از سوي دولت پرداخت نمي‌شود بلكه از جيب سپرده‌گذاران بانك‌ها كه نوعا فقراي جامعه هستند پرداخت مي‌شود. واژه فقر در جمله اخير، بر فقر نسبي دلالت دارد و نياز به توضيح دارد.

همانطور كه مي‌دانيم پول، ابزاري است كه داراي سه كاركرد؛ 1- سنجش ارزش، 2- ذخيره ارزش و 3- ابزاري براي مبادله كالا و خدمات مي‌باشد. كاركردهاي اول و دوم در اثر تورم دچار خدشه خواهند شد، اما خدشه به كاركرد ذخيره ارزش، تبعات خاص خود نظير آشفتگي بازارهاي مختلف را خواهد داشت.

به همين دليل قانونگذار براي كنترل اين آشفتگي و براي جلوگيري از ظلم به ضعفا، ماده 92 قانون برنامه پنجم را وضع كرد تا سود علي‌الحساب يك‌ساله بانك‌ها كمتر از نرخ تورم سالانه نباشد كه در غير اين صورت از اقشار ضعيف جامعه، ماليات اخذ شده است، زيرا آنها براي رهايي از فقر نسبي، مجبور به پس‌انداز و انباشت سرمايه هستند. در صورتي كه در اثر تورم، پس‌‌انداز آنها به طور نامحسوس مورد تجاوز قرار مي‌گيرد.

بنابراين براي در دسترس بودن نقدينگي لازم است سود بانكي كمتر از حد تعادلي نباشد كه در غير اين صورت، تسهيلاتي كه حق نيازمندان واقعي از جمله كارآفرينان جديد است نصيب كساني مي‌شود كه در خوشبينانه‌ترين حالت، آن را صرف ناكارآمدي‌هاي خود مي‌كنند. در صورتي كه هيچ توليدكننده‌اي نبايد ضمانت هميشگي براي بقا داشته باشد. توليدكننده‌اي موفق است كه در يك نظام عادلانه، هميشه در ميان خوف و رجا فعاليت كند و بداند در صورت تنبلي، سوءمديريت يا نقايص ديگر، بايد جاي خود را به هموطن ديگري بدهد.

ارزان كردن نقدينگي نيز به دو روش امكان‌پذير است. روش اول، براي ارزان‌سازي همان است كه توضيح داده شد كه روش غيرتعادلي است و هم‌اكنون در كشور ما انجام مي‌شود يعني نرخ يارانه‌اي مناسب براي رانت‌خواران كه موجب كميابي نقدينگي مي‌شود. روش دوم كه روش سالم و اصلي ارزان‌سازي تسهيلات بانكي است، ارزان‌سازي از طريق حذف تورم است.

يعني اگر نرخ تورم، صفر شود كارآفرينان مي‌توانند به راحتي به تسهيلات بانكي ارزان مثلا با نرخ 4 درصد دسترسي داشته باشند، زيرا در اين شرايط نفس وام‌گيري از بانك هيچ سودي براي وام‌گيرنده نخواهد داشت و تسهيلات بانكي تنها منافع كساني را كه طرح‌هاي سودآور اقتصادي داشته باشند تامين خواهد كرد.


جهان صنعت

«معافیت بیمه‌ای کارفرمایان؛ قانونی که اجرا نمی‌شود» عنوان سرمقاله روزنامه جهان صنعت به قلم سارا ثبات است كه در آن مي‌خوانيد:
شانه خالی کردن صندوق تامین اجتماعی از اجرای دستورالعمل معافیت بیمه‌ای کارفرمایان به بهانه نبود نرم‌افزار مانع تحقق اهداف دولت برای ایجاد 5/2 میلیون شغل جدید در سال 90 است.

با اینکه سه ماه از تصویب دستورالعمل اجرایی بند «و» ماده «80» قانون برنامه پنجم در مورد معافیت بیمه‌ای کارفرمایان می‌گذرد تا جایی که وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی نیز حدود 40 روز است این قانون را به واحدهای مرتبط (از جمله صندوق تامین اجتماعی) ابلاغ کرده اما سازمان تامین اجتماعی به بهانه تهیه نرم‌افزار مربوطه و عدم اختصاص بودجه پیش‌بینی شده توسط معاونت برنامه‌ریزی و نظارت راهبردی ریاست‌جمهوری از اجرای این قانون سرباز می‌زند.

براساس این دستورالعمل که قرار است طی پنج سال اجرا شود، کارفرمایانی که نیروی کار جدید به کار گیرند در سال اول 90 درصد، سال دوم 80 درصد، سال سوم 70 درصد، سال چهارم 60 درصد و سال پنجم 50 درصد از سهم پرداخت بیمه معاف خواهند شد به عبارتی این دستورالعمل جهت حمایت کارفرمایان و تشویق آنها به جذب نیروی کار جدید و ایجاد اشتغال است اما با وجود گذشت چند ماه از ابلاغ آن هنوز اجرایی نشده است از این رو لازم است وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی با پیگیری موضوع مانع اتلاف زمان برای اجرای قانونی شود که می‌تواند کمک به ایجاد اشتغالزایی کند.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین